چکیده مقاله
یکی از مهمترین و اساسی ترین وظایف حکومت، تعلیم و تربیت افراد جامعه است، حکومت باید زمینه رشد فرد و جامعه را فراهم آورد و استعدادها را در جهت کمال انسانی و اسلامی شکوفا سازد. همه پیامبران الهی در جهت تعلیم و تربیت جامعه و ساختن انسان کامل تلاش نموده اند . تمام مسائل مربوط به اقتصاد و طبیعت، مقدمات و زمینه ساز تربیت انسان نمونه و کامل است و حکومت اسلامی تمام هَمّ و غَمّش باید در این جهت باشد.در فرهنگ شیعه، پیامبر (ص) و ا ما مان معصوم (ع) که به همه کمالات اخلاقی و انسانی آراسته و از تمامی رذایل آن پیراسته و از بالاترین درجات تقوایی برخوردار هستند، پیشوایان ورهبران سیاسی جامعه نیز هستند؛ چنان که در متون دینی از آنان به عنوان «سا سةالعباد» (مدیران و رهبران سیاسی مردم) تعبیر شده است.در این مقاله ابتدا سعی شده است که دیدگاهها و برداشت های متفاوتی که در حوزه سیاست و اخلاق وجود دارد بیان گردد، و سپس دیدگاه معتدل که ضرورت وجود اخلاق و ارزشهای آن در عرصه مسایل سیاسی می باشد به صورت مستند و مستدل از متون دینی و سیره معصومین (ع) استفاده گردیده است.
کلید واژه: اخلاق اسلامی، اخلاق زمامداری، حکومت اسلامی، عدالت، ظلم، حکومت، حاکم، مردم.
مقدمه :
از زمانی که نخستین جوامع انسانی در پهنه جهان شکل گرفتند، تفکر و تامل درباره سیاست نیز وجود داشته است البته سیاست و تشکیل حکومت به تناسب هر عصر و برهه ای، از بساطت و پیچیدگی برخوردار بوده است. و در این بین بعثت پیامبران الهی، با هدف هدایت انسان ها در جهت استکمال و قرب الهی، تاثیر شایانی بر اندیشه های سیاسی داشته است؛ پیامبران با الهام از غیب آنچه را که لازمه رشد و تعالی انسانها بوده مهیا ساخته اند و تاریخ برخورد و مبارزه پیامبران با طاغوت ها و ایجاد حکومت از سوی برخی از آنان در گذر تاریخ، منشاء شکل گیری تمدنها و بیانگر نقش آنان در آفرینش اندیشه های سیاسی است.
مکتب اسلام از آنجا که مکتبی جامع، جهانی و جاودانی است، انسان و حقوق او را در ابعاد مختلف مورد توجه ویژه قرار داده است. همه مکاتب و نظامهای حقوقی در صدد بوده و هستند تا با پایه ریزی و تدوین یک نظام حقوقی عادلانه و کارآمد به ساماندهی مطلوب زندگی مدنی و سیا سی مردم بپردازند. عدالت یک آرمان بزرگ بشری در میان همه اقوام و ملت ها بوده است، اما در اینکه تلاش انسان برای نیل به این آرمان تا چه میزان پیشرفت داشته، جای سخن بسیار است.
با تامل در آیه شریفه « لَقداََرسَلنا رُسلنا بالبیّنات و اَنزلنا مَعَهُم الکتابَ وَ المیزان لِیقومَ النّاسُ بِالقِسط» (حدید(57)/25)
به راستی [ما] پیامبران خود را با دلایل آشکار روانه کردیم و با آنها کتاب و ترازو را فرود آوردیم تا مردم به انصاف برخیزند. ٭ نکات زیر را می توان استنباط کرد:
1- یکی از اهداف ارسال رسولان الهی و انزال کتاب های آسمانی، تحقق قسط و عدل در جامعه بشری بوده است.
2- تحقق قسط و عدل نیازمند معیار و « میزان » است.
3- پیامبران برای تحقق عدالت ، با برنامه و معیار و «میزان» آمده اند.
4- برنامه پیامبران عدالت خواهانه، و قوانین الهی عادلانه تنظیم گشته،و با هر گونه ظلم و بی عدالتی ناسازگار است.
5- مردم، خود باید به قسط قیام نمایند و برای نیل به عدالت تلاش کنند.
6-تلاش برای دستیابی به عدالت جز با تکیه بر معیارها و موازین الهی که از سوی پیامبران ارایه شده است، ا مکان پذیر نخواهد بود. برنامه و قوانین و مقرراتی که بشر خود به وجود می آورد، گرچه بسیاری از نیازهای او را تامین می کند، «معیار» و «میزان» نمی باشد.
معنا شناسی اخلاق و سیاست
واژه «اخلاق» در لغت به معنای «سرشت و سجیّه» به کار می رود؛ اعم از سجایای نیکو و پسندیده، مانند راستگویی و پاکدامنی، یا سجایای زشت و نا پسند مانند دروغ گویی وآلوده دامنی. در عموم کتابهای لغوی این واژه با واژه «خَلق» هم ریشه دانسته شده است .خُلق زیبا به معنای بهره مندی ازسرشت وسجیه ای زیبا وپسندیده وخَلق زیبا به معنای داشتن آفرینش وظاهری زیبا واندامی موزون وهماهنگ است.(شریفی،1384 :25)
دانشمندان اخلاق این واژه را درمعانی متعددی به کار برده اند .رایج ترین معنای اصطلاحی « اخلاق» درمیان دانشمندان اسلامی عبارت است از«صفات وویژگی های پایدار درنفس که موجب می شوند کارهای متناسب با آن صفات،به طور خودجوش وبدون نیاز به تفکروتأمل،ازانسان صادرشود»(مجلسی،1403:ج67باب 372،59)
ابوعلی مِسکَویه ، از بزرگترین اندیشمندان اخلاق جهان اسلام ، در تعریف اخلاق می گوید:
«اخلاق حالتی نفسانی است که بدون نیاز به تفکر و تامل آدمی را به سمت انجام کار حرکت می دهد».(مسکویه،1375: 57و58)
سیاست واژه ای عربی است که از ریشه «ساس، یسوس» اخذ شده است. برخی از معانی و کاربردهایی که اهل لغت برای این واژه ذکر کرده اند عبارتند از:
« حکم راندن،اداره کردنِ امورمملکت،عدالت وداوری ». ( معین،فرهنگ فارسی، 1357 : ذیل ماده سیاست)
لغت دانان عرب درتبیین معنای کلمه سیاست می نویسند: «ساسَ النّاس سیا سَةً» تولّّی ریا ستهم وقیا دَتهِم (انیس ،المعجم الوسیط، 1408: ذیل ماده ساس)
به سیاست قوم خود پرداخت؛ یعنی رهبری ومدیریت آنان را پذیرفت. زعامت وریاست جمعی رابه عهده گرفتن،ازمفاد اساسی کلمه سیاست است.
رابطه اخلاق وسیاست
در رابطه اخلاق و سیاست سه نظریه وجود دارد: نظریه جدایی اخلاق از سیاست؛ نظریه اصالت سیاست و تبعیت اخلاق از سیاست؛ و نظریه اصالت اخلاق و تبعیت سیاست از اخلاق. در این قسمت می کوشیم تا به اختصار به معرفی و بررسی دیدگاه ها به پردازیم:
1- نظریه جدایی اخلاق از سیاست
جان لاک درقرن هفده راه حلی درباره رابطه دین ودولت ارائه می دهد که به مدت دوقرن ازهمان راه حل استفاده می شود.وی معتقد است که اگرفرقه های مذهبی به حال خود گذاشته شوند وازمراقبت ونظارت قوای حکومتی آزاد وآسوده باشند همه مشکلات حل خواهد شد. واز سوی دیگروی گفت که دولت وکلیسا باید فعالیت خودرادرحریم خودانجام دهند؛یعنی یکی باید توجه خودرا به آسایش های دنیوی مردم معطوف دارد ودیگری به آموزش ارواح آنان.ازنظرلاک،چون اموردینی ورعایت واجرای احکام آن جنبه خارجی ندارد،بلکه مربوط به احساس واعتقاد درونی افراداست ،چگونگی دین افراد به حاکم ربطی ندارد وکارحاکم نیست که درباره این افراد قانون وضع کندواگرهم بخواهد،نمی تواند چنین کند. (جونز،1362: 267-273)
ماکیا ولی را میتوان نماینده تامّ و تمام این نظریه به حساب آورد.وی معتقد است که پایبندی به اخلاق در عرصه سیاست ، نتیجه ای جز شکست و نابودی در پی ندارد. از این رو به شهریاران و حاکمان توصیه می کند که ، در عالم سیاست هرگز نباید به فکر پرهیزگاری و ارزشهای اخلاقی باشند:
«هر که بخواهد در همه حال پرهیزگار باشد، در میان این همه ناپرهیزگاری سرنوشتی جز ناکامی نخواهد داشت. از این رو، شهریاری که بخواهد شهریاری را از کف ندهد می باید شیوه های ناپرهیزگاری را بیاموزد و هر جا که نیاز باشد به کار بندد». (ماکیاولی،1374: 117و118)
2- نظریه اصالت سیاست و تبعیت اخلاق از سیاست
بر اساس این نظریه، همه رفتارهای اخلاقی اعم از رفتارهای فردی و اجتماعی همچون هنر، ادبیات، علم و امثال آن، تحت سیطره و سیادت سیاست است. ارزش های اخلاقی تابع مصالح سیاسی و ارزش هایی است که رهبران سیاسی معین می کنند. هر کاری که درخدمت تامین منافع سیاسی جامعه یا حزب یا گروه خاصی باشد، ارزشمند بوده، فضیلت به حساب می آید و هر کاری که ما را از دستیابی به اهداف و اغراض سیاسی جامعه یا حزب و امثال آن دور کند، کاری ناپسند بوده و از رذایل اخلاقی به حساب می آید.ماکیاول اولین وشاید درعین حال برجسته ترین متفکر سیاسی این گروه محسوب می شود.اورهبران سیاسی راازالزام همیشگی به رعایت قواعد اخلاقی معاف می داند وبه آنان اندرزمی دهد که برای حفظ مصلحت خود وکشورشان این قواعد رازیرپا بگذارند؛هرچند که ارج وفایده اخلاقیات رابرای عموم انکارنمی کند.این نگرش ماکیاول به سیاست واخلاق به ویژه دراثرمشهوراوبه نام شهریار،مشهود است. دراین کتاب، ماکیاول تبهکاری راروشی پسندیده برای دست یافتن به قدرت سیاسی می داند وشهریاران رااندرز می دهد که تبهکاری های خود راچگونه انجام دهند تادولت نویافته رانگه دارند. به نظراو،لازم نیست که شهریارقول وپیمان خود را حفظ کند؛ازاین روپیمان ها راباید طوری ببندد که بتوان گسست وبایدطوری گسست که بتوان بست.
«شهریارانی که کارهای گران از دستشان بر آمده است آنانی بوده اند که راست کرداری را به چیزی نشمرده اند و با نیرنگ آدمیان را به بازی گرفته اند؛ و سرانجام به آنانی که راستی پیشه کردند، چیره گشته اند». (همان، 129)
این نظریه، درعمل و حتی در نظر مورد حمایت و تایید بسیاری از سیاست مردان جهان واقع شده است. لنین، از رهبران مارکسیسم ، می گفت:« اخلاق ما از منافع مبارزه طبقاتی پرولتاریا به دست می آید.»(پونتارا،1370: شماره 1و2، 100)
« برای ما اخلاقی که از خارج از جامعه بر آمده باشد، وجود ندارد، و یک چنین اخلاقی جز شیادی چیز دیگری نیست».(همان)
3- نظریه اصالت اخلاق و تبعیت سیاست از اخلاق (نظر اسلام)
نظریه مقبول و معقول در باب رابطه اخلاق و سیاست ، این است که اصالت با اخلاق و ارزشهای اخلاقی بوده وارزش های سیاسی نیز تابع و زیر مجموعه اخلاق هستند. در روایتی چنین می خوانیم که خداوند،ابتدا پیامبرش را تأدیب و تربیت کرد و پس از آن که تربیت او را به پایان رساند، بدو فرمود: « اِنَّکَ لعلی خُلُقٍ عظیم»(قلم(68)/ 4 ) .
وراستی که تورا خویی والاست. و پس از این بود که مسئولیت دین خود و حکومت بر مردم و سیاست امور آنان را بر عهده او گذاشت.یا درجای دیگرمی بینیم که خداوندپیامبرراستوده ومی فرماید: «فَبِمارَحمةٍ من الله لنتَ لَهم ولو کنتَ فَظَّاً غلیظ القلب َلأنفضّوا مِن حولِک» (آل عمران (3)/159)
پس به [برکت] رحمت الهی ،با آنان نرم خو[وپرمهر] شدی،واگرتند خووسخت دل بودی قطعاً ازپیرامون توپراکنده می شدند.
به هر حال، رفتارهای سیاسی نیز مانند سایر رفتارهای اختیاری انسان، به عنوان موضوع احکام اخلاقی، مورد ارزش گذاری قرار می گیرند.
بر اساس این دیدگاه، معیارهای اخلاقی درهمه جا و برای همه افراد اعم از زمامداران و شهروندان عادی یکسان است. هر چیزی که برای افراد عادی فضیلت به حساب می آید برای دولت مردان نیز فضیلت است و هر چیزی که برای دولت مردان زشت و نکوهیده است برای افراد عادی و در زندگی عادی نیز زشت و ناپسندیده است. (شریفی،1384: 203)
قلمرو دین چیست ؟
اکنون این پرسش اساسی مطرح می گردد که آیااسلام به عنوان آخرین وکامل ترین دین الهی وآسمانی، به همه ساحت های حیات انسان،اعم ازدنیوی واخروی،فردی واجتماعی، مادی ومعنوی پرداخته، یاتنها برای هدایت انسان درعرصه زندگی فردی وخصوصی آمده است؟
آیا دین پاسخ گوی همه نیازهای بشردرهمه شئون وابعاد مختلف زندگی انسان است یااین که درقلمرومحدودی ازحیات بشری که علم وعقل توانایی پاسخ گویی به آنها را ندارد پاسخ گواست؟ به عبارت دیگر،هدف بعثت انبیاءکدام است؟آیاانبیاءعلاوه برهدایت وراهنمایی انسان به سوی خداوآخرت ودرنتیجه تأمین سعادت اخروی انسان ها،درصدداصلاح وآبادانی حیات دنیوی انسان ها نیزبوده اند؟
پاسخ این است که تعالیم همه انبیاءالهی مربوط به همه شئون زندگی انسانها است وشامل امورمربوط به زندگی دنیوی واخروی انسان هردو می شودوبراساس این تفسیر،قلمرودین اسلام هم این گونه است.چون هدف اساسی دین ،هدایت ورشد وکمال بشری است .بنابراین اسلام پاسخ گوی همه مسائلی است که به گونه ای به هدایت انسان مربوط می شود ودررشد وکمال اوتأثیرگذاراست.
دین مجموعه ای ازاحکام،اخلاق واعتقادات است که با سیاست وحکومت آمیخته است.دراندیشه سیاسی اسلام،یکی ازاصول اساسی این است که حاکمیت تنها ویژه خداونداست،لذا هیچ کس جزبه اذن وحکم الهی بردیگری حق ولایت ندارد.ولایت پیامبران وائمه ازاین اصل خارج است.ازاین رو،پیامبرمکرم اسلام(ص)علاوه برشئون گوناگونی که واجدآنهاست،دارای شأن امامت وولایت نیزهست.درقرآن کریم آیات فراوانی دلالت براین نکته می کند که دعوت پیامبراسلام فقط درراستای هدایت مردم به سوی خدا وآخرت نیست، بلکه حکومت درمتن تعالیم پیامبروجوددارد.برخی ازآیاتی راکه مبیّن این مسأله است وازآنها مشروعیت حاکمیت پیامبر(ص)نیزاستفاده می شودبیان می کنیم:
«النَّبّیُ أولی بِالمؤمنین مِن أنفُسِهم» (احزاب (33)/6)
پیامبربه مؤمنان ازخودشان سزاوارتر[ونزدیکتر] است.
این آیه بیانگراین است که هرگونه تصرفی درمال وجان مردم وهرنوع دخالتی درزندگی آنان برای پیامبرجایز است وبرمردم واجب است که درهمه امورازپیامبراسلام فرمان برند.
« ماکانَ لِمؤمن ولامؤمنة إذا قَضی الله ورسُوله أمراً أن یکونَ لَهم الخیرةُ من أمرِهِم ومَن یعص الله ورسوله فقد ضَلََّ ضَلالاً مُبیناً» (احزاب (33)/36)
هیچ مردوزن مؤمنی رانرسد که چون خدا وفرستاده اش به کاری فرمان دهند، برای آنان درکارشان اختیاری باشد؛ وهرکس خدا وفرستاده اش رانافرمانی کند قطعاً دچارگمراهی آشکاری گردیده است.
براساس آیه فوق وقتی پیامبر(ص)درمسائل حکومتی حکمی صادرکردند، مسلمانان باید اطاعت کنند وحق انتخاب دیگری ندارد.قضاوت ازجانب پیامبرباقوانین ثابت الهی که ازسوی خداوند جعل می شودمتفاوت است ودرحوزه قوانین متغیرقرار می گیرد. طبق این آیه،پیامبردارای دومقام بوده است: ازیک طرف ازطریق وحی قوانین ودستورات الهی راازجانب خداوند دریافت وبه مردم ابلاغ می کردوازطرف دیگربرجامعه اسلامی حکومت می کرد.
«یا ایُّهَا اَلذَّین آمنوا أطیعُواالله واطیعُوالرََّسُول وَاُ ولیِ الامرِمنکم» (نساء(4)/59)
ای کسانی که ایمان آورده اید،خدارااطاعت کنید وپیامبرواولیای امرخودرا [نیز] اطاعت کنید.
این آیه نیزبیانگراطاعت ازخداوند درتمامی زمینه ها وبخصوص درمسائل حکومتی است.خداوند به مسلمانان دستور می دهد که بایستی ازدستورات پیامبراطاعت کنند.
دریک جمع بندی، این بخش ازآیات قرآن کریم مقید به قیدی نبوده،عرصه های گوناگون را دربرمی گیرد.
کمال الدین میثم بن علی بحرانی(متوفای669ق.) ازجمله کسانی است که درآثارخویش نظریه جامع نگررادرتعریف نبوت انتخاب نموده است؛وی درتعریف نبی می نویسد:
«نبی انسانی است که برای اصلاح انسان ها ازجهت زندگی دنیوی واخروی،ازآسمان مأموریت یافته است». (بحرانی،1420: ج2، 178)
تعریف وی موردپذیرش بسیاری ازمتکلمان وفیلسوفان متأخرشیعی قرارگرفته است؛فاضل مقداد،ملاصدرای شیرازی،طبری نوری،محمد جوادمغنیه،علامه طباطبایی،استادشهید مرتضی مطهری،شهیدمحمدباقرصدروامام خمینی(ره)ازجمله کسانی هستند که درتحلیل جهت گیری دعوت پیامبران،چنین دیدگاهی دارند.
علامه طباطبایی درتعریف نبی می نویسد: « پیامبرکسی است که صلاح معاش ومعاد مردم راازجهت اصول وفروع آن تبیین می کند،آن گونه که عنایت الهی درخصوص هدایت مردم به سوی سعادتشان اقتضا دارد.» (طباطبایی،1363: ج2، 29).
امام خمینی (ره) درباره گستردگی قلمرو دین می فرماید:
«اسلام مکتبی است که برخلاف مکتب های غیرتوحیدی،درتمام شئون فردی واجتماعی ومادی ومعنوی وفرهنگی وسیاسی ونظامی واقتصادی دخالت ونظارت دارد وازهیچ نکته، ولوبسیارناچیزکه درتربیت انسان وجامعه وپیشرفت مادی ومعنوی نقش دارد،فروگذارننموده است وموانع ومشکلات سرراه تکامل رادراجتماع وفرد گوشزد نموده وبه رفع آنها کوشیده است». ( خمینی،1362: ج 21، 176).
ضرورت ایجاد حکومت اسلامی
از آنجا که انسان موجودی اجتماعی و مدنی است، و از طرف دیگر، عامل عقلانی و اختیاری در انتخاب زندگی اجتماعی موثر است؛ بدین معنا که انسان چون در زندگی اجتماعی منافعی برای خویش می بیند و ملاحظه می کند، نیازهای مادی و معنوی اش بدون زندگی اجتماعی تأمین نمی شود، یا به صورت مطلوب و کامل بر آورده نمی شود، به زندگی اجتماعی تن می دهد و شرایط آن را می پذیرد.
از طرفی ، لازمه زندگی اجتماعی وجود اصطکاک ها و برخوردها بین منافع افراد و جامعه است؛ یعنی وقتی مردم بخواهند زندگی اجتماعی داشته باشند و با یکدیگر همکاری کنند و دست آوردهای این همکاری را میان خود تقسیم کنند، بین منافع و خواسته های آن ها برخوردهایی صورت می گیرد؛ کسانی می خواهند سهم بیشتری ببرند؛ فلذا قوانین را برای جلوگیری از این اصطکاک و برخوردها وضع کرده اند چون طبیعت انسان برخودخواهی، مال دوستی و ریاست طلبی است.
از سوی دیگر، وضع قانون با تطبیق آن بر شرایط اجتماعی خاص، نیاز به نهاد قانونگذار دارد. اجرای قانون و پیاده کردن آن در سطح جامعه و نظارت بر شؤون عمومی مردم، برقراری امنیت داخلی و دفاع در برابر تجاوز خارجی، نیازمند به دستگاه اجرایی مناسب است. جلوگیری از تخلفات افراد ، گروه ها و اجرای عدالت، دستگاه قضایی ویژه ای را می طلبد.
علی (ع) در نهج البلاغه بارها لزوم یک حکومت مقتدر را تصریح کرده است و با فکر خوارج که در آغاز مدعی بودند با وجود قرآن از حکومت بی نیازیم، مبارزه کرده است.
شعار خوارج « لا حکم اِلا لِلّه » بود. این شعار از قرآن مجید اقتباس شده است و مفادش این است که فرمان (قانون) تنها از ناحیه خداوند باید وضع شود، ولی خوارج در ابتدا، طور دیگری این را تعبیر کردند و به تعبیر علی(ع)، از این کلمه حق، معنای باطل را در نظر گرفتند.
حاصل تعبیر آنان این بود که بشر حق حکومت ندارد و حکومت منحصراً از آن خداست، علی (ع) در رد کلام خوارج می فرماید:
« کلمة حقّ یُراد بها الباطل، نعم اِنّه لاحکم إلالِلّهِ ، و لکن هولاء یقولون: لا إمرة اِلا الله. و انّه لابُّد للنّاسِ من أمیر برّّ او فاجر یعمل فی امرتِهِ المومن، و یستمتع فیها الکافر، و یُبلّغ الله فیهَا الأجل، و یجمع بِهِ الفَیءُ و یقاِتلُ بهِ العَّدو، و تأمَنُ بِهِ السُبل و یؤخذُ بهِ للضعیف من القوی، حتّی یستریح بَرَّ و یُستراح مِن فاجر» ( نهج البلاغه ، خطبه 40: 39)
سخنی است حق که بدان باطلی را خواهند.آری حکم ،جزازآنِ خدا نیست،لیکن اینان گویند فرمانروایی را،جزخدا روانیست؛حالی که مردم راحاکمی باید نیکوکرداریاتبه کار،تا درحکومت اومردِباایمان کارخویش کند،وکافربهره خودبرد،تاآنگاه که وعده حقً سررسد ومدت هردودررسد.درسایه حکومت اومال دیوانی رافراهم آورندوبادشمنان پیکارکنند،وراه ها راایمن سازند؛ وبه نیروی اوحقِ ناتوان راازتوانا به ستانند، تا نیکوکردارروزبه آسودگی به شب رساند،وازگزند تبه کاردرامان ماند. ٭٭
و در روایت دیگر فرمود:« امّا الأمرة البَّره فیعمل فیها التقّی، وَ امّا الأمرة الفاجر فیتمتع فیها الشقّی، إلی أن تنقطع مُدّتُه، و تُدرکه مَنیّتهُ» (همان، خطبه40 : 39 )
امّا حکومتی که برپایه کردارنیک باشد، پرهیزگاردرآن کارِخود کند، ودرحکومتی که براساس تبهکاری است، بد کرداربهره خویش بَرَد تا آنگاه که اجلش سررسد ومرگش دررسد.
امام علی (ع)دراین خطبه ضرورت وجوددولت وحکومت برای جامعه را تاجایی که حتی درشرایط اضطرار،حکومت ستمگرِجائرباهمه پلیدی هاوزشتی هایی که داردراازبی حکومتی بهترمی داند،وکارویژه حکومت هارا ُثبات سیاسی وامنیت روحی وروانی ونظامی دردفع متجاوزواحقاق حقوق ضعفا برمی شمارد.این که حضرت فرمود: «مردم مجبورازحکومتند، نیکوکارباشدیابدکار»،آنحضرت نمی خواهد به حکومت افرادفاجروبدکارمشروعیت به بخشد؛ بلکه به معنای رجحان عقلی است؛ یعنی حکومت ولواین که فاجرباشد، برهرج ومرج، عقلاًمقدم است.
امام خمینی (ره) در کتاب حکومت اسلامی، دلائل لزوم تشکیل حکومت را تشریح می کند و می فرماید:
« همان دلایل که لزوم امامت پس از نبوت را اثبات می کند، عیناً لزوم حکومت در دوران غیبت حضرت ولی عصر (ع) را در بر دارد و سپس با توجه به جامعیت مکتب اسلام (که در همه زمینه های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و عبادی احکام دارد) و جاودانگی احکام اسلام و ماهیت و کیفیت قوانین اسلام لزوم مؤسسات اجرایی و تشکیلات حکومتی را امری بدیهی ، ضروری و لازم می داند». (خمینی،1378 : 32)
پس در ضرورت تشکیل حکومت و به دست گرفتن قدرت سیاسی کشور از نظر متون دینی جای هیچ شک و تردیدی نیست منتهی نباید به عنوان هدف در نظر گرفته شود بلکه باید وسیله ای باشد برای دفاع از مظلومین و ستمدیدگان و اجرائی کردن احکام و قوانین سعادت آفرین اسلام در همه زمینه ها و ایجاد امنیت سیاسی و اجتماعی و اقتصادی برای همگان، که در پرتو آن ، عدالت به معنا و مفهوم واقعی خود محقق گردد.
حکومت، وسیله است نه هدف یا طعمه
حضرت علی (ع) هدف ازقبول زمامداری رااین گونه بیان می کند: « اللهُمَّ انَّک تعلمُ انَّهُ لم یکنِ الذَّی کانَ منّا مُنافَسةًً فی سُلطانٍ ولاَالتماسَ شَی ءٍ من فُضولِ الحُطامِ وَ لَکن لِنَرُدَّ المعالِمَ من دینکَ، وَنُظهِرَالاِصلاحَ فی بلادِکَ. فیَامَنَ المَظلومُونَ مِن عبادکَ، وتُقامَ المُعطَّلَةُ مِن حُدودِکَ» (نهج البلاغه، خطبه 131:129)
خدایا ! تومی دانی آنچه ازما رفت، نه به خاطررغبت درقدرت بود، ونه ازدنیای ناچیزخواستنِ زیادت. بلکه می خواستیم نشانه های دین را به جایی که بود بنشانیم، واصلاح را درشهرهایت ظاهرگردانیم. تا بندگان ستمدیده ات راایمنی فراهم آید، وحدودِضایع مانده ات اجرا گردد.
الگوی علمی و عملی این دیدگاه در جهان اسلام امام علی ابن ابی طالب (ع)می باشد. او کسی بود که هم در کردار و هم در گفتار خود، به خوبی نشان داد که هرگز نباید اخلاق را فدای سیاست کرد. او به خوبی نشان داد که رفتارهای سیاسی تا آن جا ارزشمندند که در چهارچوبه اخلاق و ارزش های اخلاقی باشند. از دیدگاه او، به دست آوردن همه قدرت های عالم و د ر اختیار گرفتن همه امکانات جهان آفرینش اگر تنها مبتنی و متوقف بر ستاندن ظالمانه پوست جوی از دهان مورچه ای باشد، پشیزی ارزش ندارد، چه رسد به اینکه برای حفظ قدرت های محدود دنیوی و یا به دست آوردن چند روزه حکومت و ریاست بخواهد روح خود را آلوده به دورویی، نفاق، دروغ گویی و امثال آن کند. بر اساس منطق اخلاقی و سیاسی امام علی (ع) هیچ کس، اخلاقاً مجاز نیست که برای حفظ قدرت خود ولو این که حق باشد و انگیزه ی الهی نیز داشته باشد مرتکب کارهای خلاف شرع شود. از همان نخستین روز که امام علی (ع) خلافت را به دست گرفت، نغمه های شوم مخالفت از گوشه و کنار برخاست، طلحه ، زبیر، عبداله بن عمر، سعید ابن عاص ، مروان ابن حکم و شماری دیگر از اشراف مدینه ، هنگام تقسیم بیت المال حاضر نشدند. آنهاچگونه می توانستند بپذیرند که سهم آنها با سهم بردگان دیروزشان یکسان است ؟ واکنش برخی از شیعیان و نزدیکان امام علی (ع) در برابر این تصمیم بخوبی نمایانگر آن است که سیاست تبعیض نژادی و طبقاتی خلفای پیشین در عمق جان مردم رسوخ کرده و تحمل عدالت و برابری را دشوار ساخته بود. چنان که اُمّ هانی، خواهر امام از اینکه میان او و کنیز عجمی اش در تقسیم بیت المال تفاوتی گذاشته نشده است، به شگفتی درآمد و زبان به اعتراض گشود. اما پاسخ قاطع امام در برابر همه ی این گونه اعتراض ها آن بودکه در تقسیم بیت المال به اندازه پر مگسی عرب را بر عجم برتری نمی دهد.
گروهی از شیعیان از سر خیرخواهی نزد حضرت امدند و از وی خواستند تا ، به طور موقت ، بزرگان و اشراف را بر دیگران برتری دهد و پس از آن که پایه های حکومتش استوار گردید ، به عدل رفتار کند. امام (ع) در پاسخ فرمود: «أتامرونی أن أطلُب النَّصَر بالجور فیمن ولّیّتُ علیه؟ والله لا أطور به ما سَمَر سمیرٌ و ما اَمَّ نجم فی السماء نجماً و لو کان المال لی لسوّیتُ بینهم ، فکیف وانّّما المال مالُ الله» (نهج البلاغه،خطبه 126: 124)
مرا فرمان می دهیدتا پیروزی رابجویم به ستم کردن درباره آن که والی اویم؟ به خداکه،نپذیرم تاجهان سرآید،وستاره ای درآسمان پیِ ستاره ای برآید. اگرمال ازآنِ من بود،همگان رابرابرمی داشتم- که چنین تقسیم سزا است- تا چه رسد که مال، مال خدا است.
اخلاق زمامداری
درفرهنگ شیعه،پیامبر(ص)وامامان معصوم (ع) که به همه کمالات اخلاقی آراسته وازتمامی رذایل آن پیراسته وازبالاترین درجات تقوایی برخوردارهستند،پیشوایان ورهبران سیاسی جامعه نیز هستند؛چنان که درمتون دینی،ازآنان به «ساسة العباد» (مدیران سیاسی مردم) تعبیرشده است.(قمی،1370: 999)
ضرورت حضوراخلاق درعرصه سیاسی ،یکی بدان روست که دولت مردان وکارگزاران حکومتی،متولیان امور مردم درعرصه های گوناگون هستند وباشئون مادی ومعنوی آنان سروکاردارند وتوفیق دراین امور،بدون رعایت وپاسداشت موازین اخلاقی ازسوی حکومت ومردم امکان پذیرنخواهد بود؛ دیگرنیزبدان جهت که سلوک اخلاقی حاکمان سیاسی،تأثیری شگرف درشکل دهی اخلاق، رفتارومنش مردمانی خواهد داشت که درحوزه حکومت آنان می زیند.درگفتاری ازامام علی(ع) آمده است:«الناسُ باُمرائهم أشبه منهم بابآئهم»(حرّانی،1404ق: 208)
«شباهت مردم به حاکمان خویش،بیش ازشباهتی است که به پدران خود دارند.»
اینک به برخی ازوظایف اخلاقی حاکمان وکارگزاران دولت اسلامی ازنگاه متون دینی می پردازیم:
1- مبارزه با شکم بارگی ظالم و گرسنگی مظلوم
امام علی (ع) در همان روزهای اول تشکیل حکومت اسلامی در اجتماع مردم فرمود :
«لولا حضور الحاضر و قیام الحجه بوجود الناصر و ما أخَذَ الله علی العلماء أن لا یقارّوا علی کَظّة ظالم و لا سغب مظلوم لألقیتُ حبلها علی غاربها و لسقیت آخرها بکاس اوّلها.ولألفیتم دنیاکم هذه أزهدعندی من عطفة عنزٍ»(نهج البلاغه، خطبه 3 :11)
اگراین بیعت کنندگان نبودند،ویاران حجت برمن تمام نمی نمودند،وخدا علما رانفرموده بود تاستمکارِشکمباره رابرنتابند وبه یاری گرسنگان ستمدیده بشتابند،رشته این کارراازدست می گذاشتم وپایانش را چون آغازش می انگاشتم وچون گذشته،خودرا به کناری می داشتم،ومی دیدید که دنیای شما را به چیزی نمی شمارم وحکومت را پشیزی ارزش نمی گذارم.
از این سخن حضرت علی (ع) این گونه نتیجه گرفته می شودکه یکی از وظایف مهم حاکم اسلامی دفاع از مظلوم است ومبارزه با ظلم وظالمان وکسانی که سعی می کنند حقوق دیگران را پایمال نمایند و شکم خویش را سیر نمایند ولو به قیمت نابودی دیگران .
2- مبارزه با تبعیض و بی عدالتی
اساس و هدف متعالی حکومت امیرالمومنین (ع) را برقراری قسط و عدالت در جامعه تشکیل می داد . آن حضرت عدالت را بعنوان هدف بزرگ و الهی و انسانی و اسلامی خود میدانست و در راه تحقق آن از هر کوششی دریغ نمی داشت . تاریخ بشریت سراغ ندارد که رهبری، این همه نسبت به تحقق و اجرای عدالت پا فشاری و سختگیری نموده باشد. حضرت برای برقراری آن رنجهای فراوان برد و جنگهای قدرت طلبانه و خودسرانه ای بر وی تحمیل شد و سرانجام نیز در همین مسیر به شهادت رسید .
در روایتی از پیامبر اسلام (ص) می خوانیم :
« عدل ساعة خیرٌ من عبادة سبعین سَنة قیام لیلها و صیام نهارها» (نوری،1408ق : 318)
یک ساعت عدالت ورزی از عبادت هفتادسال –که شب های آن به نماز گزاردن وروزهایش به روزه داری سپری شود – برتر است.
یکی از راههای نفوذ در دل و جان مردم عدالت ورزی است. امام علی (ع) در این مورد میفرماید: «مَن عَدَلَ نَفَذَ حکمُهَ» (آمدی،1407ق : ج2فصل77، 159)
کسی که عدالت بورزد ، حکمش نافذ می شود .
«اذا بُنی المُلک علی قواعد العدل و دعائم العقل نَصَّر الله موالیه و خَذَلَ مُعادیه» (همان،ج1،فصل17 ، 283)
زمانی که حکومت بر پایه عقل و عدل استوار شده باشد ، خداوند، دوستداران آن را یاری و دشمنانش را خواری رساند.
3- تصفیه و پالایش عناصر فاسد و فرصت طلب ازمناصب اجتماعی
علی (ع) می فرماید: « والذَّی بعثه با لحق لتبلبلنَّ بلبله و لتغربلنَّ غربله ولتساطُنَّ سوط القدرحتی یعود أسفلکم اعلاکم وأعلاکم أسفلکم»( نهج البلاغه ، خطبه 16،17)
به خدایی که اورا به راستی مبعوث فرمود ،به هم خواهید درآمیخت،وچون دانه که درغربال ریزند،یا دیگ افزار که دردیگ ریزند، روی هم خداهید ریخت،تا آنکه درزیر است زَبرشود،وآن که برزبَراست به زیردرشود.
4- مبارزه با تملق و چاپلوسی
« الثناءُ باکثر مِنَ الاستحقاق مَلَق و لتقصیر عن الإستحقاق عیُّ أو حسد» (همان، حکمت 347 ، 42 )
ستودن بیش ازسزیدن،چاپلوسی کردن است،وکمترازآنچه باید درماندگی است یارشک بردن.
5- مبارزه با تکبر و تفرعن
« فلا تُکلِّمونی بما تُکلّمُ بِهِ الجبابره ولاتتحفظّوا مِنّی بما یتحفّظُ بِهِ عند اهل البادره ولاتخالطونی بالمصانعة ولاتظنَّوا بی استثقالاً فی حقٍ»(همان ، خطبه 216، 250)
پس با من چنانکه با سرکشان گویند سخن مگویید وچونان که با تیزخویان کنند ازمن کناره مجویید، وبا ظاهرآرایی آمیزش مدارید وشنیدن حق را برمن سنگین مپندارید.
6- قاطعیت در حسابرسی بیت المال
« امّا بعد، فقد بلَغنی عنک أمر ان کُنتَ فعلته فقد أسخطتَ ربَّکَ و عصیتَ امامکَ و اخزیتَ امانتکَ ... »(همان، نامه 40 ،313)
ازتوبه من خبری رسیده است؛ اگرچنان کرده باشی پروردگارخودرا به خشم آورده باشی، وامام خویش را نافرمانی کرده، وامانت خودرا ازدست داده. به من خبرداده اند توکشت زمین را برداشته وآن چه پایت بدان رسیده برای خود نگاه داشته ای، وآنچه دردستت بوده خورده ای. حساب خود را به من بازپس بده وبدان که حساب خدا بزرگترازحساب مردمان است.
7- برنتافتن خیانت در بیت المال و مبارزه با آن
« و اِنَّ عَمَلکَ لیسَ لکَ بِطُعمه ... » . (همان، نامه 5 ،274)کاری که به عهده توست نانخورش تونیست بلکه برگردنت امانتی است. آن که تورا بدان کارگمارده،نگهبانی امانت رابه عهده ات گذارده .تورانرسد که آن چه خواهی به رعیت فرمایی، وبی دستوری به کاری دشواردرآیی. دردست تومالی ازمال های خداست،وتوآنرا خزانه داری تا آن رابه من بسپاری.
« و اِنَّ اعظم الخیانة خیانة الامّه و افظع الغِشّ غِشّ الأئمه» (همان ، نامه 26، 288)
بزرگترین خیانت، خیانت به مسلمانان است وزشت ترین دغلکاری ناراستی کردن با امامِ ایشان.
8- نفی تبعیض حتی نسبت به نزدیکترین افراد
در خطبه 224 داستان عقیل و فرزندانش را نقل می کند : «به خدا، اگرشب را روی اشترخارمانم بیدار،وازاین سوبدان سویم کشند درطوقهای آهنین گرفتار، خوشتردارم تا روزرستاخیزبرخداورسول(ص)درآیم،بریکی ازبندگان ستمکار،یا اندک چیزی راگرفته باشم به ناسزاوار.وچگونه برکسی ستم کنم به خاطرنفسی که به کهنگی وفرسودگی شتابان است وزمان ماندنش درخاک درازوفراوان».
«به خدا عقیل رادیدم پریش وسخت درویش.ازمن خواست تا مَنی ازگندمِ شما بدو دهم،وکودکانش رادیدم ازدرویشی موی ژولیده، رنگشان تیره گردیده گویی برچهره هاشان نیل کشیده؛ وپی درپی مرا دیدارکرد وگفته خود تکرار. گوش به گفته اش نهادم،پنداشت دین خود را بدودادم، ودرپیِ اوفتادم، وراه خود را به یکسو نهادم. پس آهنی برای اوگداختم، وبه تنش نزدیک ساختم ،چنان فریاد برآورد، که بیمارازدرد. نزدیک بودازداغ آن بگدازد،- وقالب تهی سازد- .اورا گفتم نوحه گران برتوبگریند، گریستنِ مادربه داغ فرزند،ازآهنی می نالی که انسانی به بازیچه آن را گرم ساخته ومرا به آتشی می کشانی که خدای جبارش به خشم گداخته؟ توبنالی ازآزارومن ننالم ازسوزش- خشم کردگار». (همان ،خطبه 224 ، 259)
حقوق متقابل حاکم و مردم
یکی از مهمترین نکته هایی که در کلمات امام علی (ع) خود را نشان می دهد، وظایفی است که میان حاکمان و توده های اجتماعی و جود دارد. حضرت امیر (ع) در خطبه 216 نهج البلاغه توصیف دقیقی را از مشروعیت حکومت ارایه فرموده است و در همین خصوص به بیان روابط متقابل حاکمان و مردم اشاره کرده است.
«امّا بعد فقد جعل الله سبحانه لی علیکم حقاً بولایة امرکم و لکم عَلیَّ من الحق مثل الذَّی لی علیکم»
خداوند به من یک حقی داده و شما هم همان حقی را به گردن من دارید که من به شما دارم .
در معارف دینی حقوق دولت و ملت حقوقی متقابل است، اگر دولت و ملت این حقوق متقابل را رعایت نکنند به جامعه دینی آسیب وارد می کنند آسیبی که ضربه های جبران ناپذیری را بر پیکر جامعه وارد می سازد.
آن حضرت ، آسیب هایی را که از این ناحیه می تواند بر پیکر جامعه وارد شود بیان می کند «وأعظم ما افترض الله سبحانه من تلک الحقوق، حق الوالی علی الرّعیه و حق الرّعیه علی الوالی»
حقوق متقابل بین ملت و دولت ، از همه حق هایی که افراد یا گروههای مردم نسبت به همدیگر دارند، بالاتر است.
« فریضة فرضها الله سبحانه ِلکلٍّ علی کُلّ»، این حقوق را خداوند به گردن دو طرف نهاده . ( فَجعَلها نظاماً لاُ لفتهم و عِزّاً لدینهم). این حقوق متقابل در واقع سامان بخش پیوند آنهاست ، و باعث نیرو و عزت یافتن دین و مذهب و شریعت آنان است.
« فلیست تصلُحُ الرّعیه اِلاّ بصلاح الولاة و لا تصلح الولاة الاّ با ستقامة الرّعیه» ، این گونه است که هرگاه حاکمان صالح شدند مردم نیز صالح می شوند و حاکمان هنگامی صالح می شوند که مردم استقامت داشته باشند.
منظور از استقامت فقط پایداری نیست چون ممکن است مردم بر خطا باشند و لجاجت هم بکنند و پایدار هم باشند در حالی که استقامت یعنی بر صراط مستقیم بودن، اما هر پایداری هم پایداری بر حق و حقیقت نیست. پس استقامت رعیت همان پایداری ایشان در مسیر استوار حق و حقیقت است که سبب صلاح و الیان می شود.
« فإذا اَدَّت الرّعیه اِلی الوالی حَقّه وَ اَدّی الیها حقّها ، عزّ الحق بینهم»، اگر این حقوق را رعیت در حق والی و والی هم در حق رعیت ، رعایت نمود و به مورد اجرا و عمل گذاشت ، در این صورت است که حق، عزت می یابد و سربلند می گردد وحق از جایگاه و منزلت و ارجمندی در نظر دیگران برخوردار گردید. (همان، خطبه216 ، 248)
وظایف اخلاقی مردم در قبال حاکم اسلامی
حضرت علی (ع) در خطبه 34 درباره حقوق متقابل امام و امت می فرماید:
« ایها الناس، اِنَّ لی علیکم حقاً، و لکم علّی حقٌّ. فأمّا حقکم علیَّ فالنصیحة لکم، و توفیر فیئکم علیکم، و تعلیمُکم کی لا تجهلوا، و تأدیبکم کیما تَعملوا. و امّا حقّی علیکم، فالوفاء بالبیعة، و النصیحة فی المشهد و المغیب، و الاجابة حین ا دعوکم، و الطاعة حین امُرُکم» ( همان، خطبه 34 ، 35)
مردم مرا برشما حقی است ، وشما را برمن حقی. برمن است که خیرخواهی ازشما دریغ ندارم، وحقی را که ازبیت المال دارید بگزارم،شما را تعلیم دهم تا نادان نمانید ، وآداب آموزم تا بدانید. امّا حقّ من برشما این است که به بیعت وفا کنید ودرنهان وآشکار حقّ خیرخواهی ادا کنید. چون شما رابخوانم بیایید، وچون فرمان دهم بپذیرید، وازعهده برآیید.
حضرت در این بخش از خطبه ، اساسی ترین پایه های استواری یک حکومت عادل را بیان می فرماید و اصول حقوق متقابل میان دولت و امت را یاد آور می شود.
مهم ترین وظایف اخلاقی مردم در قبال حاکم اسلامی بدین شرح است:
1- وفاداری به پیمان (تعهد خود در برابر دولت)
بر اساس فقه سیاسی اسلام، نخستین نمود هم گرایی و تعامل حقیقی میان مردم و حکومت «بیعت» است. این مفهوم، با «وفاداری» و «حفظ میقاق» پیوندی وثیق دارد. چرا که واژه شناسان، واژه مربوطه را بر گرفته از ماده «بیع» (داد و ستد) دانسته و در وجه نامگذاری آن گفته اند: «گویا هر یک از طرفین بیعت ، آنچه پیش خود دارد با طرف مقابل معامله نموده ، امر خالص درونی و اطاعت خود را به او ارزانی می دارد» ( راغب اصفهانی ،المفردات فی غریب القرآن ، ماده بیع).
مردم با بیعتی که با رهبر کرده اند، متعهد شده اند تا تمامی امکانات خود را در اختیار دولت حاکم قراردهند و او را در تمامی ابعاد کشور داری یاری دهند؛ زیرا ملت بالهای نیرومند دولت هستند که با آن می تواند با کمال قدرت پرواز کند و به اوج عظمت و شوکت و اقتدار صعود نماید.
آیه « و انفقوا فی سبیل الله و لاتلقوا بأیدیکم اِلی التهلکة» (بقره(2)/ 195) به همین حقیقت اشاره دارد: انفاق فی سبیل الله، یعنی دریغ نورزیدن از بذل وُسع و امکانات ، در راه تثبیت پایه های حکومت عدل الهی. مراد از «سبیل الله» همان حاکمیت عدل الهی است که در راه تثبیت پایه های آن ، باید از هر گونه امکانات لازم دریغ نورزید، بلکه پیش قدم شد؛ از جمله مردم می توانند با پرداخت «مالیات» به تناسب احوال و درآمدهای خود، بخشی از هزینه های دولت را در زمینه های مختلف تامین کنند و اگر از این امر شانه خالی کنند و دولت ناتوان گردد، وَبال آن دامن گیر خود مردم خواهد شد. زیرا با عمل نکردن مرم به وظایف و تعهدات خویش در برابر دولت، پایه های نظام حاکم سست می گردد و چه بسا سقوط کند. آن گاه دولت دلسوز و خدمتگزار خود را از دست داده، دچار چنگال طاغوت خواهند گردید.
اگر مردم تمامی امکانات خود را در اختیار دولت نگذارند و از دستورات آن حتی در جزئیات سرپیچی کنند، دولت ضعیف میگردد، و ناتوانی دولت در هر بعد از سیاست کشورداری به تباهی وضع مردم در همان بعد خواهد انجامید.
2- اطاعت از تصمیمات حکومتی
چنان که از خطبه 34 استفاده می شود یکی دیگر از حقوق حاکم بر مردم، فرمانبری ایشان از احکام و قوانین و دستورهای حکومتی است. این فرمانبری منبعث از «بیعت» مبتنی بر «میثاق» و «مشروعیت» و از مصادیق وفاداری است؛ از این رو شکلی آگاهانه و متعهدانه به خود می گیرد و با «اطاعت کورکورانه» تفاوت جوهری خواهد داشت.
افزون بر خطبه یاد شده ، حضرت به کرات به این امر تاکید نموده است؛ مانند نامه ای که خطاب به گروهی از سران لشکر خود چنین نگاشته است« ولِیَ علیکم الطاعه» (نهج البلاغه، نامه 50 ، 323)
حق من بر شما این است که مرا اطاعت کنید.
و اساسا بیشترین گلایه های دردمندانه حضرت از مردم خود و گاه سرزنش تند او به دلیل اطاعت نکردن آنها از دستورهایش بوده است.
« یا اشباه الرجال ولارجال حلوم الأطفال و عقول ربّات الحجال، لوَدِدتُ انّی لم أرکم و لم أعرفکم معرفة و الله جَرَّت ندماً، واعقبت سدماً، قاتلکم الله لقد ملأتم قلبی قیحاً و شَحَنتم صدری غیظاً...» (همان، خطبه27 ، 28)
ای نه مردان به صورت مرد، ای کم خردان نازپرورد ! کاش شما راندیده بودم ونمی شناختم که به خدا، پایان این آشنایی ندامت بود ودستاوردآن اندوه وحسرت.خدایتان بمیراناد ! که دلم ازدست شما پرخون است وسینه ام ما لامال خشمِ شما مردم دون، که پیاپی جرعه اندوه به کامم می ریزد، وبا نا فرمانی وفروگذاری جانبم، کاررا بهم درمی آمیزد، تا آنجا که قریش می گوید پسرابوطالب دلیراست امّا علم جنگ نمی داند. خدا پدرانشان را مزد دهاد ! کدام یک ازآنان پیشترازمن درمیدان جنگ بوده وبیشترازمن نبرد دلیران را آزموده؟ هنوزبیست سال نداشتم که پا درمعرکه گذاشتم،واکنون سالیان عمرم ازشصت فزون است. امّا ، آن را که فرمان نبرند سررشته کارازدستش برون است.
3-نصیحت و نقد دلسوزانه
از نگاه علی (ع) حاکمان جامعه می باید «نصیحت خیرخواهانه» ، «نقد سازنده» و «هشدار دلسوزانه» مردم را پذیرا باشند. این ویژگی از نشانه های بارز تعامل حقیقی میان حکومت و مردم و ره آورد بلوغ فکری و آگاهی سیاسی مردم است که ریشه در تربیت صحیح احاد جامعه (از سوی حاکمان اسلامی) دارد.
حضرت همچنین می فرماید: «و اما حق من بر شما، وفا نمودن بر بیعت و نصیحت وخیرخواهی (نسبت به من) در آشکار و نهان است».
نصیحت و خیر خواهی می تواند در قالب «نقد صحیح» و تبیین کاستی های سخن و عمل باشد و انتقاد نیز آنگاه سازنده و اثر گذار است که صادقانه و از سر دلسوزی و به دور از فریب ، بدخواهی ، فضا سازی و انتقام گیری صورت گیرد.
امام علی (ع) در بیانی یاران خویش را به دادن اندرزهای صحیح و صادقانه ترغیب می کند:
« فاعینونی بمنا صحة خَلیّة من الغِشّ ، سلیمة من الرّیب .......»(همان ، خطبه118 ، 117)
پس مرا یاری کنید، به خیرخواهی نمودن، نصیحتی تهی ازدغلی ودورویی بودن که به خدا، من ازمردمان برمردمان اولایم، - که وصی وجانشین رسول خدایم .
جلوگیری از فساد قدرت و راهکارهای کنترل آن، از مباحث بسیار اساسی فلسفه سیاست به شمار می رود. توزیع قدرت و تفکیک قوا و نیز وضع دستگاهها و نهادهای نظارتی از مهمترین عوامل بازدارنده آن محسوب می شود. البته، هر یک از این راهکارها، تاثیر بایسته خود را داراست، ولی تجربه نشان میدهد که هیچ یک از این راهها و ابزارها، خود، ایمن از فساد و انحراف نبوده و در بسیاری از موارد، کارایی خود را در ایفا ی این نقش ، از دست داده و میدهند.
مطمئن ترین و سالمترین و مؤثرترین عامل برای کنترل قدرت حاکمان ، حضور پویا و آگاهانه همراه با احساس مسئولیت و دلسوزانه مردم در صحنه و مراقبت دایمی آنان از جریان حاکمیت و مدیریت جامعه و نقد و ارزیابی همیشگی و پیگیرانه آنان از اعمال و رفتار مدیران و مسئولان حکومت است .
عامه مردم ، به خاطر اینکه در چهار چوب و محدوده خاصی قرار نمی گیرند، معمولا، از تاثیر عوامل فساد، دورترند، بر خلاف گروهها و جمعیت های ویژه که چه بسا، در بند منافع و تثبیت موقعیت خود گرفتار آمده و برای پاسداری از آن و تامین سود جوییهای خود، دچار انحراف و فساد می شوند و نقش اصلی خود را در نظارت بر حاکمیت از دست داده و یا به نوبه خود، به دستگاهی فاسد و ستم پیشه برای تحکیم پایه های قدرت و حکومت جائران تبدیل می گردند.
حضرت رضا علیه السلام می فرماید:
« ولتأمرنّ بالمعروف و لتنهنّ عن المنکر، او لیستعملنّ علیکم شرارکم فیدعو خیارکم فلایستجاب لکم » (حرعاملی،1319ق: ج 11، 394)
باید امر به معروف و نهی از منکر کنید وگرنه فاسقان ، بر شما سلطه خواهند یافت و آنگاه ، هر چند نیکو کارانتان دعا کنند به اجابت نخواهد رسید .
ممکن است مقصود این حدیث شریف، این باشد که مردم، باید یکدیگر را امر به معروف و نهی از منکر کنند، در غیر این صورت، فساد و تباهی در جامعه رواج یافته و در نتیجه ، زمینه برای سلطه جائران و ستمگران فراهم خواهدشد.
و نیز ممکن است ، تنها، نقد حاکمان از سوی مردم ، سفارش شده باشد.
آفات حکومت و سیاست
1- ریاست طلبی
یکی از بدترین و زیانبارترین آفات حکومت و سیاست «ریاست طلبی» است. مدیران و حاکمان اسلامی، باید همواره مواظب باشند که این آفت در جان آنان نفوذ نکند. چرا که موجب هلاکت و نابودی دین و دنیای آنان خواهد شد.
پیامبر اکرم (ص) می فرماید:
« مَن أحَبَّ اَن یتَمثَّلَ له الرجال قِیاماً فَلیَتَبوأ مقعده من النارِ» (مجلسی،1403ق: ج74 ، 90)
کسی که دوست دارد مردم را در مقابل خود ایستاده ببیند، جایگاه او آتش جهنم است.
امام علی (ع) می فرماید:
« ما أری شَیئاً أضَّر بقلوب الرجال من خفق النعال وراءَ ظهورهم» (محمدی ری شهری،1362 : ج5 ، 206)
من چیزی زیانبارتر برای حال قلب از صدای کفش در پشت سر انسان ندیدم.
2- تکبر
یکی دیگر از صفات ناپسند اخلاقی ، که احتمال نفوذ آن در مسئولان و حاکمان زیاد است، «تکبر و غرور» است. به تعبیر امام علی (ع) : «آفة الرئاسة الفخر» (آمدی،1407ق : ج 1، فصل 16 ، 273)
آفت ریاست فخر است.
همان حضرت در کلام دیگری فخر و تکبر را از بدترین حالات و صفات حاکمان و والیان دانسته می فرماید:
« وَ اِنَّ مِن اسخف حالات الوُلاةعند صالح النّاس اَن یظُنَّ بهم حُبّ الفخر، و یوضع امرهم علی الکِبر» (نهج البلاغه ، خطبه 216 ، 249)
ودردیده مردم پارسا، زشت ترین خوی والیان این است که خواهند مردم آنان را دوستداربزرگمنشی شمارند، وکارهاشان را به حساب کبروخود خواهی بگذارند.
3- خود رایی و استبداد در تصمیم گیری
استبداد در رأی و پرهیز از مشورت با دیگران از سوی اولیای دین، به شدت، مورد نکوهش قرار گرفته است. و عامل تباهی انسان معرفی شده است. برای در أمان ماندن از این لغزشگاه ، توصیه های فراوانی به مشورت و رایزنی با دیگران شده است.
امام علی (ع) مشورت با دیگران را به منزله مشارکت در عقول و اندیشه های آنان می داند.
آن حضرت در نامه به مالک اشتر به او توصیه می کند که در امور کشور خود: « با دانشمندان و حکیمان، فراوان، گفتگو کن در تثبیت آنچه امور بلاد تو را به اصلاح می آورد.» « واکثر مدارسةالعلماء ومنافثة الحکماء فی تثبیت ماصلح علیه امرُ بلادک » (نهج البلاغه ، نامه 53، 726)
مشورت و رایزنی با دیگران از چنان اهمیتی برخوردار است که خداوند پیامبر اکرم را ، که عقل کل و معصوم از هر گونه خطا و لغزشی است ، امر به مشورت و نظرخواهی از مردم کرده و می فرماید:
« فبما رحمة من الله لنتَ لهم و لو کنت فَظّاً غلیظ القلب لأنفضّوا من حولک فأعف عنهم و استغفر لهم و شاورهم فی الأمر فإذا عزمت فتوَّکل علَی الله اِنَّ الله یُحبّ المتوکلّین» (آل عمران(3)/159)
پس به [برکت] رحمت الهی ، باآنان نرمخو[وپرمهر] شدی، واگرتندخووسختدل بودی قطعاً ازپیرامون توپراکنده می شدند.پس،ازآنان درگذروبرایشان آمرزش بخواه، ودرکارها باآنان مشورت کن، وچون تصمیم گرفتی برخدا توکل کن، زبرا خداوند توکل کنندگان را دوست می دارد.
از این آیه به خوبی، اهمیت و جایگاه ویژه مشورت استفاده می شود؛ زیرا زمانی که پیامبر اکرم (ص) با آن عظمت و عصمت و عقلانیت، مأمور به مشورت و نظرخواهی از مردمی باشد که همه هستی و دانش و آگاهی خود را از وجود پر برکت او دارند، پیروان او و افراد عادی به طریق اولی باید به این مسأله اهمیت دهند.
البته، هدف و فلسفه ی مشورت، صرفاً، استفاده از دانش و راهنمایی دیگران نیست؛ بلکه منافع و سود مندیهای دیگری نیز در پی دارد، که گاه فقط به منظور تأمین آن اهداف لازم است که مدیران و حاکمان جامعه با مردم خود به مشورت بپردازند؛ مشورت با مردم موجب شخصیت دادن به آنان، تقویت روحیه همکاری و همیاری اجتماعی، ایجاد انگیزه فعالیت و مشارکت عمومی و تقسیم قدرت و مسئولیت با مردم نیز می شود.
نتیجه :
اسلام دینی است که برای همه اموربشری طرح وبرنامه دارد.طرفداررشدوبالندگی انسان ها درهمه امورمادی ومعنوی است .اسلام دین منطق وبرهان،عطوفت ومهربانی ومهرورزی است نه دین خشونت وترورآنگونه که دیگران،بیگانگان،پنداشته اند.
درمتون دینی وسیره وسنت پیشوایان معصوم (ع) رعایت موازین اخلاقی ازجانب کارگزاران وزمامداران بسیارمورد توجه وتأکیدقرارگرفته است وهدف ازارسال رسل وانزال کتب الهی هم همین بوده است.
ازدیدگاه اسلام،حکومت ومدیریت سیاسی جامعه اسلامی که به افرادواگذارمی شود به مثابه یک «امانت» است وآن فردبایدامانت دار،صالح وشایسته باشدوآن رابه شایستگی به دیگری بسپارد.دریک نظام اسلامی،همه سمت هاومنصب ها،امانت های خاص الهی هستندکه به ودیعه دراختیارمسئولان وکارگزاران قرارمی گیرندوحفظ آنهاازگزندافراط وتفریط،ازوظایف حتمی صاحبان آنهاست واحترام به امانت وپاسداری آن ازآسیب تطاول وگزندچپاول،ازدستورات ضروری دین مبین اسلام است. درنامه ای که حضرت علی(ع)به «اشعث بن قیس» نماینده وفرماندار خود درآذربایجان می نویسد چنین می فرماید: « کاری که به عهده توست نانخورش تونیست بلکه برگردنت امانتی است. آن که تورا بدان کارگمارده،نگهبانی امانت رابه عهده ات گذارده .تورانرسد که آنچه خواهی به رعیت فرمایی، وبی دستوری به کاری دشواردرآیی. دردست تومالی ازمال های خداست،وتوآنرا خزانه داری تا آن رابه من بسپاری.» آری مناصب ومدیریت هاتنهاامانت الهی هستندوبایدبه دست کسانی سپرده شودکه صالح وشایسته این امانتداری باشندوبه این پست هاومقام هادل نبندندوهرلحظه حاضرباشند که این امانت را به فرددیگروشایسته ترازخود بسپارند.
چنانکه ازمدارک اسلامی وشیوه رهبران اسلام استفاده می شود زمامدار درحکومت اسلامی بایددارای ویژگیهای ذیل باشد :
ویژگی اول : تقوی وپرهیزگاری
این خصوصیت درفرمانروایان ومسئولین ازاهمیت زیادی برخورداراست زیراآنهاصاحبان قدرت بوده ودستشان برانجام هرکاری باز است اگروسیله کنترلی بنام ایمان وتقوی نداشته باشند قطعاً افسادشان ازاصلاح آنها بیشترخواهدبودواگرزمامدارفاسدشد رعیت نیزبه فساد وتباهی نزدیک ونزدیکترخواهدشد.
ویژگی دوم : کوشش برای یاری دین
ازسوی دیگرچون حاکم دررأس جامعه،هدفش نیزاصلاح امورمادی ومعنوی آحادجامعه اسلامی است ازاین رووظیفه دارد قانون کشورواحکام نورانی شریعت اسلام رابرای تحقق یک جامعه ایده آل وآرمانی اجراء نموده ودراین راه ازهیچ کوششی دریغ ننماید.
ویژگی سوم : ساده زیستی
تجمل گرایی،زراندوزی وتشریفات دراسلام سخت مورد نکوهش قرارگرفته وازاسراف وتبذیربه زشتی یادشده است درحالی که ساده زیستی وبی آلایشی مورد ترغیب وستایش است وهمگان به رعایت آن فراخوانده شده اند. حاکم اسلامی ومسئولین مسلمان نیزازاین امرجدا نبوده وباید بامردم،ودرمیان مردم بوده هماننداقشارمتوسط جامعه زندگی ساده وخالی ازتشریفات داشته باشندوازتجمل گرایی وسوءاستفاده ازقدرت پرهیزنموده وفقط به انجام بهتروظیفه بیندیشند.
محمد شیبانی
٭ تمامی ترجمه های قرآنی ازترجمه محمد مهدی فولادوند استفاده گردیده است
٭٭ تمامی ترجمه های نهج البلاغه ازترجمه سیدجعفرشهیدی استفاده گردیده است.
منابع
1- انیس، ابراهیم،المعجم الوسیط،دفترنشرفرهنگ اسلامی،تهران،1408ق.
2- آمدی، عبدالواحد، غررالحکم و دررالکلم،ج 2،(دوره 2جلدی)، موسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت، 1407ق.
3- بحرانی،ابن میثم،قواعد المرام فی علم الکلام،قم،1406ق.
4- پونتارا،جولیانو،«اخلاق،سیاست،انقلاب»ترجمه ی حمیدغفاری،نامه فرهنگ،سال دوم،شماره1و2پاییزوزمستان 1370.
5- حرعاملی،محمد بن حسن، وسایل الشیعه ، ج11،(دوره 30 جلدی) چاپ چهارم، داراحیاء التراث العربی،بیروت، 1319ق.
6- حرّانی،حسن بن شعبه،تحف العقول،قم جامعه مدرسین،1404ق.
7- جونز،و.ت، خداوندان اندیشه سیاسی،ترجمه علی رامین،تهران،انتشارات امیرکبیر،چاپ دوم،1362.
8- خمینی، روح الله، ولایت فقیه، چاپ نهم، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، تهران، 1378.
9- ،صحیفه نور ،مرکزمدارک فرهنگ انقلاب اسلامی، تهران،1362.
10-راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، مکتبه المرتضویه، تهران، بی تا.
11-شریفی، احمد حسین، آیین زندگی (اخلاق کاربردی) چاپ یازدهم ، دفتر نشر معارف، قم ، 1384
12-طباطبایی،محمد حسین،المیزان،ترجمه ی سیدمحمدباقرموسوی همدانی،ج2،(دوره20جلدی) دفترانتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه، قم،1363.
13-قمی،شیخ عباس،مفاتیح الجنان،ترجمه ی الهی قمشه ای،چاپ سوم،مرکزنشرفرهنگی رجاء،تهران،1370.
14-قرآن کریم، ترجمه ی محمد مهدی فولادوند، چاپ سوم ،دفترمطالعات تاریخ و معارف اسلامی، قم، 1376.
15-معین،محمد،فرهنگ فارسی ،( 6جلدی) چاپ سوم، امیرکبیر،تهران ،1357.
16-مجلسی، محمد باقر، بحار الانور،ج67، (دوره110 جلدی)دار احیا ءالتراث العربی، بیروت 1403ق.
17-ج74، (دوره 110 جلدی) ، داراحیا التراث العربی، بیروت 1403ق.
18-مسکویه، ابوعلی، کیمیای سعادت (ترجمه ی طهاره الاعراق)، ترجمه ی میرزا ابوطالب زنجانی، تصحیح ابوالقاسم امامی، تهران، 1375.
19-ماکیا ولی، نیکولو، شهریار، ترجمه ی داریوش آشوری، نشر کتاب پرواز، تهران،1374.
20-محمدی ری شهری، محمد، میزان الحکمة، ج 5، (دوره 10جلدی) دفتر تبلیغات حوزه علمیه، قم،1362.
21-نهج البلاغه، ترجمه دکتر سید جعفرشهیدی، چاپ دهم، شرکت انتشارات علمی وفرهنگی، تهران،1376.
22-نوری، حسین، مستدرک الوسایل، جلد11،(دوره 18جلدی) چاپ1، موسسه آل البیت (ع)، قم، 1408ق.