دعای عصر غیبت

امتیاز بدهید
(0 امتیاز)
دعای عصر غیبت

 زراره از وجود مقدّس امام صادق(علیه‌السلام) پرسید كه شیعه در زمان غیبت مولا و صاحب عصر، حجّة بن الحسن العسكری(علیه‌السلام) چه دعایی بخوانند و حضرت(علیه‌السلام) فرمودند: «اللّهمّ! عرّفنی نفسك فإنّك إن لم تعرّفنی نفسك لم أعرف نبیّك! اللّهمّ! عرّفنی رسولك فإنّك إن لم‏تعرّفنی رسولك لم أعرف حجّتك! اللّهمّ! عرّفنی حجّتك فإنّك إن لم تعرّفنی حجّتك ضللت عن‏دینی! » (1)؛ خدایا! خودت را به ما بشناسان كه ما عارف تو باشیم و تو معروف ما، زیرا اگر تو را نشناسیم، پیغمبر تو را نمی‏شناسیم؛ خدایا! پیغمبرت را به ما بشناسان كه اگر پیامبر تو را نشناسیم، امام را نمی‏شناسیم؛ خدایا! امام را به ما بشناسان كه اگر امام را نشناسیم، از دینمان منحرف و گمراه می‏شویم.

سرّ این دعا در این است كه همه ارزش و حرمت انسان در كرامت اوست: (ولَقَد كَرَّمنا بَنی ءادَمَ).(2) اگر آزادی و استقلال دارد و با استعمار، استثمار، استعباد و استحمار می‏ستیزد، به سبب حرمت كرامتِ اوست.

ذات اقدس الهی كه آفریدگار انسان است، او را موجودی مكرّم خواند و این سخن حقّی است؛ امّا درباره منشأ كرامت او فرمود: (اِنّی جاعِلٌ فِی‏الاَرضِ خَلیفَةً)(3)؛ كرامت انسان به سبب خلافت الهی اوست؛ نه اینكه گوهر ذات او كریم و در كرامت، مستقل باشد. اگر كرامت او به پاس خلافت وی از خداست، خلیفة الله است و باید سخن «مستخلفٌ عنه» (خداوند) را بگوید؛ نه حرف خود را. ارزش قائم مقام به این است كه منطق، مبنا، سیره علمی و عملی و امضای مستخلفٌ عنه را محترم شمارد.

اگر كسی خود را خلیفه خدا خواند؛ ولی سخن خود را بر زبان آورد و به میل خود عمل كند و نه طبق شریعت خدا، چنین شخصی خلیفه خدا نیست، زیرا روا نیست كه كنار سفره خلافت الهی بنشیند و از كرامتِ استخلاف طرفی بندد و از آزادی برخوردار شود؛ آن‏گاه غاصبانه سخن خویش را بگوید و میل خود را بر عقل و عدل الهی حاكم كند.

امام صادق(علیه‌السلام) در آن دعای نورانی به زراره فرمود كه عالمان و مؤمنان خلیفه امام‏اند؛ اگر امام را نشناسند، چگونه می‏توانند كار او و دستورش را اجرا كنند و چنانچه فرمان ایشان را اجرا نكنند، حرمتی ندارند. امام هم خلیفه پیغمبر است و اگر پیغمبر را نشناسند، امام را هم نخواهند شناخت.

تبدیل شدن غدیر به سقیفه، برای این است كه آنان پیغمبر را نشناختند و خیال می‏كردند ایشان جزو نوابغ و رهبران عادی‏اند، لذا گفتند چند روزی او رهبری مردم را برعهده داشت و امروز سقیفه تعیین می‏كند كه رهبر چه كسی باشد. آنان نمی‏دانستند كه پیغمبرصلی الله علیه و آله و سلم جزو نوابغ است؛ لیكن نبوت و رسالت و سایر سِمَتهای ملكوتی همگی مواهب الهی است: (اَللّهُ اَعلَمُ حَیثُ یَجعَلُ رِسالَتَهُ)(4) و سنخ آنها از سِمَتهای نوابغ ممتاز است، لذا حضرت رسول‏اكرم‏صلی الله علیه و آله و سلم نوابغ را تربیت می‏كند و خلیفه خداست. اینكه در طلیعه دعا می‏خواهیم كه خدا خود را به ما بشناساند، از آن جهت است كه پیغمبر جانشین اوست و اگر ما خدا را نشناسیم، قهراً گمان خواهیم كرد كه پیغمبر جزو نوابغ بشری است، زیرا وقتی مُسْتَخلفٌ عنه را نشناختیم و از اصل استخلاف آگاهی نداشتیم، معنای خلیفه را به خوبی ادراك نمی‏كنیم و در تطبیق آن بر خلیفه راستین به كژراهه می‏رویم.

اگر كسی خدا را شناخت و فهمید كه پیغمبرصلی الله علیه و آله و سلم خلیفه اوست، می‏فهمد تنها راه تشخیص صلاح و صلاحیت اشیا و اشخاص و قوانین، وحی است. مگر خلیفه خدا را می‏توان با سقیفه و شورا برگزید؟ در حالی كه وجود مبارك امیرمؤمنان(علیه‌السلام) كسی است كه هیچ پرنده‏ای از وهم و عقل نمی‏تواند اوج مقام ایشان را ادراك و به آنجا پرواز كند: «لا یرقی إلیّ الطّیر» (5)؛ اگر زبان به گفتن بگشایند، سیل علوم از ایشان جاری می‏شود و كسی در مقابل آن، قدرت ایستادگی ندارد: «ینحدر عنّی السیل».(6)

نشناختن خدا و پیغمبر او سبب می‏شود علی(علیه‌السلام) را كنار عثمان، عبدالرحمن، طلحه و زبیر قرار دهند، لذا امام صادق(علیه‌السلام) سفارش فرمود كه در عصر غیبت چنین گفته شود كه خدایا خودت را به ما بشناسان تا پیغمبر تو را بشناسیم؛ خلیفه تو را بشناسیم و اگر كسی پیغمبر را بشناسد، خلیفه واقعی او یعنی حضرت علی بن ابی‏طالب(علیه‌السلام) را می‏شناسد، چون تنها كسی می‏تواند به جای پیغمبرصلی الله علیه و آله و سلم بنشیند كه می‏گوید: «سلونی قبل أن‏تفقدونی فلأنا بطرق السماء أعلم منّی بطرق الأرض» (7)؛ هر چه می‏خواهید، از من بپرسید كه من به راههای آسمان از راههای زمین داناترم.

هیچ‏كس این سخن را نگفته و جرأت نكرده است كه چنین سخنی بر زبان براند. مگر می‏شود میان همه علما بگوید كه شما هر چه را می‏خواهید، از اخبار گذشته و آینده و آسمان و زمین و... از من بپرسید؟ بعضی خواستند چنین ادعایی كنند؛ امّا همان‏جا رسوا شدند. این ادعای بلند، وقف انسان كاملِ معصومی مانند حضرت علی بن ابی طالب(علیه‌السلام) است. البته همه امامان معصوم(علیهم‌السلام) هم همین مقام را دارند.

تنها حضرت علی(علیه‌السلام) است كه اگر بخواهد سرنوشت و سرگذشت حال و آینده و گذشته تك تك افراد را بگوید، می‏داند:«و الله! لَو شئت أن أخبرَ كلّ رجل منكم بمخرجه و مولجه و جمیع شأنه لفعلت و لكن أخاف أن تكفروا فیّ برسول الله‏صلی الله علیه و آله و سلم» .(8)

عالمان مؤمن و مؤمنان خردورز، اگر حضرت علی(علیه‌السلام) را بشناسند و همچنین از معرفت امامان معصوم(علیهم‌السلام) آگاه شوند، خود را جانشین كسانی می‏دانند كه از طرف پیامبر گرامی اسلام‏صلی الله علیه و آله و سلم نصب شده‏اند، زیرا مؤمن عالم، خلیفه «ولی الله» است؛ «ولی الله» خلیفه رسول الله‏صلی الله علیه و آله و سلم است و خلیفه هم كلام مستخلفٌ عنه را بیان می‏كند، لذا مؤمنان متعهد هماره پیرو گفتار خدایند.

نتیجه آنكه ثمره شناخت انسان كامل (یعنی امامِ معصوم)، رهایی از گمراهی است كه چنین فیضی فقط در پرتو ارجاع خویشتن به آن ذوات مقدّس و تفسیر خود به عقل منفصل جامعه بشری تحقّق می‏یابد.

پی نوشت:

1. الكافی، ج1، ص337.

2 .سوره اسراء، آیه 70.

3 .سوره بقره، آیه 30.

4 .سوره انعام، آیه 124.

5. نهج البلاغه، خطبه 3.

6. همان.

7. نهج البلاغه، خطبه 189.

8. همان، خطبه 175.

بخش مهدویت تبیان

خوانده شده 327 مرتبه