در روايات، براى انتظار فرج، ثوابهاى زيادى، بيان شده است.
«المنتظر لامرنا كالمتشحّط بدمه فى سبيل اللّه»(1) و «افضل اعمال شيعتنا انتظار الفرج»(2) به گونهاى از اين فضيلتها اشاره دارد.
با دقت در اين روايت و روايات مشابه روشن مىشود كه در فرهنگ اهل بيتعليه السلام، انتظار نه صرفاً يك حالت روانى، بلكه از مقوله عمل شمرده شده است، پس اگر انتظار، يك عمل است، منتظر هم بايد عامل باشد.
اگر منتظران، با وظايف خود آشنا نباشند و به آن عمل نكنند، تاريخ تكرار خواهد شد و همان گونه كه در زمان امام حسينعليه السلام، شيعيان فراوانى وجود داشتند، ليكن از ميان آنها، تنها 72 نفر به وظيفه خود عمل كردند و لذا امام حسينعليه السلام تنها ماند و آن چه نمىبايست اتفاق بيفتد، اتفاق افتاد، در زمان غيبت هم، چنانچه شيعيان به وظايف خود عمل نكنند، امام زمانشان تنها خواهد ماند و ظهورش به تأخير خواهد افتاد.
در اينجا پارهاى از وظايف شيعه در دوران غيبت را بر شمرده و به توضيح برخى از آنها مىپردازيم:
وظايف منتظران در دو مقوله فردى و اجتماعى قابل بررسى است:
وظايف فردى:
1- معرفتِ امام:
امام كاظمعليه السلام: افضل العبادة بعد المعرفة انتظارالفرج.
امام هشتم در معرفى امام مهدىعليه السلام مىفرمايد: يكون اولى الناس بالناس من أنفسهم و أشفق عليهم من آبائهم و امّهاتهم.
تذكر:مشكل عمده جامعه ما، بسط سطحى مهدويت گرايى است.
بايد اذعان داشت كه مهدويت و انتظار، نه از حيث عقيدتى، نه از حيث انديشه و تفكّر، و نه از حيث سلوك و رفتار، عمق چندانى در بين مردم و خصوصاً جوانان ما ندارد و در همين راستا، ضررهاى فراوانى متوجه نظام ما شده است.
مهمترين ريشه اين مشكل، برخورد سنتى مردم با مهدويت و انتظار است، متأسفانه مردم ما عادت كردهاند، آنچه را كه آسانتر است و براى تأمين زندگى مادى و عادى آنان، سودمندتر به نظر مىرسد، برگزينند و گرايش كمترى به مقولههاى معرفتى و تعهد آور داشته باشند. مثلاً نيمه شعبان را بهانهاى براى طاق نصرت بستن و تزيين معابر و برگزارى جشنها قرار مىدهند و مداحىها را بر سخنرانىها و دريافت پيامهاى مهدويت و انتظار ترجيح مىدهند.
(البته بايد توجه داشت كه بستن طاق نصرت و چراغانىها هر چه بيشتر و بهتر بايد انجام شود، اما بايد رفتار ما به گونهاى باشد كه علاوه بر استفاده از نور ظاهرى آنها، از نور معرفت صاحب آنها بهرهمند گرديم).
اكثر مردم، زيارت جمكران و نماز صاحب الزمان(عج) را تنها ابزارى براى درخواست حوائج از آن بزرگوار مىشمارند.
و به جاى آنكه امام را براى امام بخواهند، امام را براى خود مىخواهند، و از اين كه شناختى نسبت به مقام و مرام آن عزيز سفر كرده ندارند، كمبودى حس نمىكنند، گويا هيچ وظيفهاى در ايام غيبت امام زمانعليه السلام بر عهده افراد گذاشته نشده است.
گر معرفت دهندت بفروش كيميا را
گر كيميا دهندت، بى معرفت گدايى
2- محبّت به امام:
قل لا أسألكم عليه أجراً الاّ المودّة فى القربى.(3)
امام زمانعليه السلام: فليعمل كلّ امرء منكم بما يقرب به من محبّتنا.(4)
برخى از جلوههاى محبت از اين قرارند:
- ياد حضرت
- دعا براى سلامتى و ظهور حضرت
اكثروا الدّعاء بتعجيل الفرج(5) / إنّ الرّضاعليه السلام كان يأمر بالدعاء لصاحب الامر(6)
- صدقه دادن براى سلامتى حضرت
- تقديم خواست او بر خواست خود
منصور بزرج مىگويد: به امام صادقعليه السلام عرض كردم: اى آقاى من، چه بسيار از شما ياد سلمان فارسى را مىشنوم؟ فرمود: نگو سلمان فارسى، بگو سلمان محمدىصلى الله عليه وآله آيا مىدانى چرا بسيار از او ياد مىكنم؟ عرض كردم نه.
فرمود: براى سه صفت:
1- مقدم داشتن خواسته اميرمؤمنانعليه السلام بر خواسته خودش
2- دوست داشتن فقرا
3- دوست داشتن علم و علماء.(7)
- تلاش در كسب رضايت او:
اعمال و رفتار و گفتار منتظر بايستى بر وفق رضاى محبوب باشد. منتظر بايد ببيند، امام چه مىپسندد. آيا از كار او راضى است يا نه؟
به قول امام راحل(ره): توجه داشته باشيد كه در كارهايتان جورى نباشد كه وقتى بر امام زمانعليه السلام عرضه شد، خداى نخواسته، آزرده بشوند و پيش ملايكةاللّه يك قدرى سرافكنده بشوند كه، اينها شيعههاى من هستند. اينها دوستان من هستند و بر خلاف مقاصد خدا عمل كردند... بايد ماها و شماها طورى رفتار كنيم كه رضايت آن بزرگوار را كه رضايت خداست، به دست بياوريم.
- تجديد بيعت (اللّهم اِنى... عهداً و عقداً و بيعة له فى عنقى)(8)
- اشتياق عزيز علىّ أن ارى الخلق ولاتُرى(9)
- اظهار ناراحتى از فراق
اللّهم إنا نشكوا اليك فقد نبيّنا و غيبة وليّنا(10)
3- اطاعت
ولو أنّ اشياعنا و فقّهم اللّه لطاعته، على اجتماع من القلوب فى الوفاء بالعهد عليهم لما تأخّر عنهم اليمن بلقائنا.(11)
امام صادقعليه السلام: هُم اطوع له من الأَمة لسيّدها.(12)
پىنوشتها:
1. كمال الدين، ص 645.
2) بحار، 51/156.
3) شورى، 23.
4) احتجاج، ج 2، ص 599.
5) كمال الدين، ج 2، ص 485.
6) بحار، ج 92، ص 330.
7) مكيال، ج 2، ص 450.
8) دعاى عهد.
9) دعاى ندبه.
10) دعاى افتتاح.
11) احتجاج، ج 2، ص 602.
12) بحار، ج 52، ص 308.
13) بحار، 51، 72.