اطاعت رسول، در نبوت و رسالت مجرد از امامت، عین اطاعت خدا بوده و دو نوع اطاعت وجود ندارد، اماآنگاه که به مقام امامت مفتخرشود، داراى امر و نهى شده و حق اطاعت مستقل پیدا مىکند.
حضرت آيت الله جعفر سبحاني از مراجع عظام تقليد در پاسخ به سوالي، تعريف سه واژه نبى، رسول و امام را تشريح و تفاوتهاي آن را بيان كردهاند. اين مرجع تقليد در پاسخ به اين سوال، كه فرق بين نبي، رسول و امام چيست، اين سه مفهوم را تعريف و تبين كردند.
«نبى» مخبر از جانب خدا و «رسول»رسالتش از جانب خداست! «نبى» از لفظ «نبأ» به معنى خبر خطير و بزرگ گرفته شده و مفاد لغوى آن حامل خبر بزرگ و يا مخبر از آن، مىباشد.([1])
لفظ «نبى» در قرآن مجيد درباره انسانى به كار مىرود كه وحى الهى را از خدا، به طريق مختلف مىگيرد و حقيقت «نبى» كه معادل آن در فارسى «پيامبر» است جز اين، چيز ديگرى نيست و هر نوع خصوصيتى كه براى «نبى» در كتابهاى لغوى و يا تفسيرى و حديثى گفته شده است همگى خارج از مفهوم آن بوده و هرگز اين لفظ بر آنها دلالتى ندارد و بايد آنها را از قراين خارجى استفاده كرد.
شيخ طوسى مىفرمايد: «انّه مؤد من اللّه بلا واسطة من البشر»[2] نبى آن گزارشگرى است كه بدون وساطت بشرى، از خدا خبر مىدهد.
«نبى» به معناى گيرنده «نبأ» يا مخبر از جانب خدا است، ولى لفظ «رسول» آن است كه رسالت او از جانب خدا باشد نه از جانب بشر،[3] يعنى رسالت او در حوزه مفهوم «نبوّت» قرار گيرد، به معناى حامل پيامى است كه ابلاغ سخن و يا انجام عملى را از جانب خدا بر عهده داشته باشد.
و به ديگر سخن هر يك از اين دو مفهوم (نبوّت رسالت) به خصوصيتى از خصوصيات پيامبرانى كه از جانب خدا وحى دريافت كرده اند، اشاره مىكند. اين افراد از اين نظر كه حاملان نبأ و گيرندگان وحى الهى هستند «نبى» مىباشند و از آن نظر كه وظيفهاى را به نام ابلاغ وحى بر عهده مىگيرند، «رسول»ناميده مىشوند.
اين مفهوم واقعى اين دو لفظ است و كليه ويژگىهايى كه در كتابهاى لغت و تفسير و كلام براى اين دو لفظ گفته اند، ارتباطى با معناى واقعى اين دو لفظ ندارند. «نبى» و «رسـول» در اين چشم انـداز وظيفـهاى جـز انذار و بيم دهـى، تبليـغ و راهنمايى ندارند، نه امرى دارند و نه نهيى، نه دستورى مىدهند و نـه فرمانى، و در اين مورد، جز بازگو كنندگان وحى و اعلام كنندگان امـر و نهى الهى، شخصيّت ديگرى ندارند و قرآن به صورت كلى درباره پيامبران مرسل چنين مىفرمايد:
(...فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرينَ وَمُنْذِرِينَ...).[4]
«پيامبران را برانگيخت در حالى كه نويد و بيم مىدهند».
و در باره شخص پيامبر مىفرمايد:
(فَذَكِّرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَكِّرٌ* لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِر).[5]
«يادآورى كن، و بر آنها تسلطى ندارى».
اين دو آيه و نيز آيه: (...فَإِنْ تَوَلَيْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّما عَلى رَسُولِنَا الْبَلاغُ الْمُبينُ) [6]
«اگر روى برتافتيد بدانيد بر پيامبر ما وظيفهاى جز ابلاغ روشن نيست».
علاوه بر مطلب ياد شده كه پيامبر از خود، امر و نهى ندارد، بيانگر مطلب دومى نيز هستند و آن اين كه حقيقت مكتب پيامبران همان ارشاد و هدايت است. براى پيامبر، نه اطاعتى است و نه عصيانى پيامبران الهى تا لحظهاى كه در محدوده نبوّت و رسالت، در حركت و تلاشند هدايت گرانى هستند كه خطوط مخطور و ممنوع و مشروع و مجاز را اعلام مىدارند و راههاى سعادت و خوشبختى را مىنمايانند، و از خود سخنى، رأى و نظرى ندارند. آنچه مىگويند و يا انجام مىدهند همگى گويندگان متن كلام الهى و يا برگردانندگان وحى الهى (احاديث) و مترجمان سخن خدا مىباشند. در اين حلقه از هدايت آمر و فرمانده يك نفر است آن هم خدا و سلسله پيامبران مأموران او، و امتها مطيعان و فرمانبران و يا عاصيان و نافرمانبران خدا هستند و بس، و براى پيامبر، نه اطاعتى است و نه عصيانى و لذا در قرآن مىفرمايد:
(مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللّهَ...)[7]
«هركس پيامبر را اطاعت كند، خدا را اطاعت نموده است».
زيرا فرمانده خدا است و او گيرنده سخن خدا و يا مترجم كلام اوست.و اگر آيه ديگرى مىفرمايد:
(وَما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُول إِلاّ لِيُطاعَ بِإِذْنِ اللّهِ...)[8]
«هيچ پيامبرى را نفرستاديم مگر اينكه به اذن خدا از او اطاعت شود»
نه به اين معناست كه خود پيامبر، اطاعت و عصيانى مستقل و جدا از اطاعت و عصيان الهى دارد، بلكه جمله (بِإِذْنِ اللّهِ) حاكى است كه رسول «مُطاع واقعى» نيست، مطاع واقعى خداست و اطاعت او، به فرمان اوست. اگر بخواهيم اين حقيقت را به اصطلاح علمى بگوييم، بايد بگوييم: اطاعت خدا، موضوعيت و اطاعت پيامبر طريقيت دارد، وما از آن نظر رسول را اطاعت مىكنيم كه اطاعت او عين اطاعت خدا است نه چيزى غير از آن و جدا از آن. تا اين جا با مفاد واقعى هر دو لفظ آشنا شديم، اكنون وقت آن رسيده است كه روشن سازيم چه مقام معنوى ديگرى در انتظار اين گروه مىباشد.
هرگاه چنين نبى و رسولى در طول زندگى در بوته يك سلسله امتحانات وآزمايشهايى قرار گرفت كه توانست كمالات درونى خود را به مرحله فعليت برساند و از نظر عشق به خدا، عاشق سوته دل، وسوته دلى عاشق گرديد، در خانه قلب او جز خدا، كسى حكومت نكرد، خدا او را به مقام سرپرستى جامعه نصب مىكند كه علاوه بر وظيفه ابلاغ رسالت و دادن نويد و بيم، پيشوايى باشد كه شخصاً داراى امر و نهى و تكليف و دستور باشد و جامعه بشرى را با مديريت صحيح به حدّ كمال برساند.
هيچ انسانى (هر چه هم در نهايت كمال باشد)، ولايتى بر هيچ انسانى ندارد، بلكه ولايت از آن خدايى است كه به او خلقت و آفرينش داده است وبس. ولى در عين حال، خدا روى مصالحى با اعتماد بر ولايت مطلقه خود، به انسان كاملى كه در نشيب و فراز زندگى آزمون خوبى داده است، ولايتى مىبخشد، و او را امام و پيشوا، ولىّ و سرپرست، مطاع و فرمانده جامعه قرار مىدهد و به مقتضاى كار خود، داراى امر و نهى، تكليف ودستور و به صورت مستقل «واجب الاطاعه» مىشود. شكى نيست كه چنين مقامى، غير ازمقام نبوّت و رسالت است كه در اخذ وحى و ابلاغ دستورهاى خدا خلاصه مىگردند، در حالى كه اگر به مقام امامت رسيد به مقام ديگرى ارتقا يافته و عهده دار اداره جامعه و تنظيم امور امت خود مىگردد. در نبوت و رسالت مجرد از امامت، اطاعت رسول، عين اطاعت خدا بوده و هرگز دو نوع اطاعت وجود ندارد، ولى آنگاه كه به مقام امامت مفتخر گرديد، با جعل و نصب الهى، داراى امر و نهى مىگردد و حق اطاعت مستقل پيدا مىكند.[9]
پينوشتها:
[1] . اگر صيغه «نبى» صيغه لازم باشد به معنى نخست و اگر متعدى باشد به معنى دوم خواهد بود هر چند ظاهر همان معنى دوم است و به گونهاى با معنى «رسول» تناسب دارد.
[2] . الرسائل العشر، ص 111. عبارت شيخ حاكى است كه او لفظ «نبى» را متعدى گرفته است و نيز درمفهوم «نبى» وساطت بشر نفى شده است نه وساطت ملك و فرشته.
[3] . مانند:(...فَلَمّا جائَهُ الرَّسُولُ...) (يوسف/50) و مقصود كسى است كه از جانب عزيز مصر به سوى يوسف آمد و قرآن در اين مورد لفظ « رسول» به كار مىبرد.
[4] . بقره/213.
[5] . غاشيه/21 ـ 22.
[6] . مائده/92.
[7] . نساء/80.
[8] . نساء/64.
[9] . منشور جاويد، ج5، ص 250 ـ 253.