* مسلمان کیست و شرایط مسلمان بودن چیست؟
مسلمان کسی است که بپذیرد: هیچ خدایی جز الله نیست و حضرت محمد (صلی الله علیه وآله) پیامبر خدا است. کسی که این دو را قبول داشته باشد و به زیان هم اقرار کند، مسلمان است.
اسلام مانند سواد داشتن است که دارای درجاتی است؛ کسی که سواد خواندن و نوشتن بلد باشد با سواد است و کسی هم که دارای درجه دکتری باشد باز هم باسواد است. اما درجه این دو با هم برابر است؟ درجات اسلام نیز همین طور است.
چنان که اسلام را میتوان به اسلام ظاهری و اسلام واقعی تقسیم کرد.
از شرایط مهم مسلمان واقعی بودن دو چیز است:
۱. عقیده و ایمان؛ یعنی عقیده داشتن به خداوند و صفتهای نیک او، ایمان به نبوت پیامبران به ویژه حضرت محمد (صلی الله علیه وآله) عقیده به قیامت، بهشت، جهنم و... .
۲. عمل، یعنی اگر کسی عقیدهاش کامل باشد، ولی به دستورهای خدا و پیامبر (صلی الله علیه وآله) عمل نکند، مسلمان واقعی نیست؛ مثلا اگر کسی زکات ندهد مسلمان واقعی نیست.
* قضا و قدر چیست؟
۱- معنای قضا: آیا تاکنون اسم قاضی را شنیدهاید؟ مثلا میگویند فلانی قاضی دادگستری است. آیا میدانید کار قاضی چیست و چرا به او قاضی میگویند؟ کار قاضی این است که وقتی بین دو نفر مشکل یا دعوایی پیش میآید به او مراجعه میکنند و او حق را به یک طرف، که حق با اوست میدهد و دعوا را خاتمه میبخشد. پس چون قاضی دعوا را فیصله میبخشد، تمام میکند و خاتمه میبخشد به او قاضی میگویند.
با مثال که متوجه شدید که معنای قضا: فیصله بخشیدن به کار و تمام کردن میباشد. حال وقتی میگویند قضای الهی بر چیزی تعلق گرفته، به این معناست: که خداوند این گونه حکم کرده که آن چیز با علتهای خودش به گونهای خاص ایجاد میشود و حتمی شود؛ مثلا قضا و قدر الهی بر این تعلق گرفته که اگر کسی به آتش دست بزند دست او بسوزد، اگر کسی خودش را از بلندی پرتاب کندت صدمه ببیند، آسمان های هفت گانه در دو روز (دو دوره) خلق شوند و اما وقتی می گویند قضای الهی بر این تعلق گرفته که جز او را پرستش نکنید؛ یعنی حکم و دستور خداوند بر این تعلق گرفته است.
۲- معنای قدر: قدر به معنای تقدیر کردن و اندازه گرفتن است.
وقتی می گویند قدر الهی، یعنی خدا قدر و اندازه هر چیز را مشخص کرده است و قدر الهی بر این تعلق گرفته که سال ۳۶۵ روز باشد. در حوادثی هم که اتفاق می افتد قدر الهی بر این تعلق گرفته است که اگر علتها فراموش شود، نتیجه مورد نظر هم به دست آید؛ مثلااگر کسی بیمار شود و دارویی که برای همان بیماری وجود دارد مصرف کند و خوب شود، خوب شدن شخص مطابق قضا و قدر الهی است، چون خداوند این گونه تقدیر کرده است که خوردن دارو موجب بهبودی شود. حال اگر مریض دارو مصرف نکرد و بیماریش شدیدتر شد باز هم مطابق قضاوقدر الهی است.
* آیا قضا و قدر امری حتمی و تغییرناپذیر است یا ما میتوانیم با دعا، صدقه و... آن را تغییر دهیم؟
در پاسخ قبلی که قضا و قدر الهی به این معنای است که خداوند علتها و سبب هایی را قرار داده و مقرر کرده است که این علتها نتیجه های خودشان را بدهند و به قول یکی از شاعران:
از مکافات عمل غافل مشو *** گندم از گندم بروید جو از جو
پس، قضا و قدر الهی بر این تعلق گرفته است که علت بوجود آمدن گندم، دانه گندم باشد، نه دانه جو. پس اگر دانه گندمی در جای مناسب قرار گیرد و شرایط فراهم باشد به بوته گندم تبدیل می شود.
قضا و قدر الهی دو گونه است:
الف- قضا و قدر حتمی و غیر قابل تغییر.
ب- قضا و قدر مشروط.
برای آنکه فرق این دو را بدانید، به مثال زیر توجه کنید.
سم کشنده است، پس اگر کسی سم بخورد و مقداری سم به اندازهای باشد که موجب مرگ میشود، چنین شخصی خواهد مرد. اما اگر کسی سم بخورد و فورا دارویی که اثر سم را از بین می برد بخورد آیا باز هم خواهد مرد؟ پاسخ روشن است. اگر کسی را مار نیش بزند و او فورا به دکتر مراجعه کند و دکتر داروی ضد سم به او تزریق کند چنین شخصی نخواهد مرد.
پس سم مار همیشه کشنده نیست؛ بلکه در صورتی کشنده است که داروی ضد سم مصرف نشود. در این مثال، کشنده بودن سم، قضا و قدر غیر حتمی است؛ حال اگر سم خورده شد و داروی ضد سم مصرف نشد کشته شدن حتمی خواهد بود و به اصطلاح جایش در لوح محفوظ است.
سرنوشت ما نیز همین گونه است و صدقه دادن و سایر کارهای خوب مانند داروی ضد سم است. پس ممکن است قضا و قدر غیر حتمی الهی به این تعلق گرفته باشد که برای ما حادثه ای اتفاق بیفتد، حال اگر صدقه بدهیم. صدقه مانند پادزهری جلوی آن حادثه را می گیرد.
* خداوند در قرآن فرموده است: هر کس را که خدا بخواهد هدایت میکند؛ پس اگر خدا نخواهد، شخص هدایت نخواهد شد و تلاشهای انسان بیهوده است.
دو دانش آموز را در نظر بگیرید که زیر نظر معلمی دلسوز و مهربان تحصیل خود را آغاز می کنند.
معلم درسهای اولیه را برای هر دو نفر تدریس میکند. دانش آموز «الف» درسها را خوب می خواند و تکالیف خودش را خوب انجام می دهد، پس شایستگی این را پیدا میکند که معلم درس بعدی را به او یاد بدهد و در واقع به خاطر شایستگی که دارد معلم او را به درس بعدی یا کلاس بالاتر هدایت میکند، ولی دانشآموز «ب» نه تنها درس هایش را خوب نمی خواند، بلکه دفترهایش را هم پاره می کند، معلم را مسخره می کند و...
چنین دانش آموزی را معلم مهربان رهایش میکند، تا در گمراهی و جهل و بی سوادی بماند و این باقی ماندن او در جهل و نادانی نتیجه کوشش نکردن دانشآموز «ب» است و ربطی به معلم ندارد.
خداوند مهربان نیز ما انسانها را آفریده و پیامبران را برای تعلیم و یاد دادن راه درست و پاک شدن ما فرستاده است.
در این میان برخی انسانها، تعلیمات پیامبران را به خوبی یاد میگیرند، خداوند نیز به آنها کمک می کند، تا در راه هدایت ثابت قدم باشند یا به درجات بالاتر هدایت راه یابند و به خداوند نزدیک شوند، ولی انسانهایی که با اختیار خودشان از راه راست منحرف میشوند، خداوند آنها را رها می کند تا در جهل و گمراهی باقی بمانند و هر روز بیشتر از روز قبل در باتلاق نادانی و گمراهی فرو روند. از آن چه نوشتم متوجه شدید که هدایت خدا دارای چند مرتبه و درجه است.
مراتب اولیه هدایت، شامل همه انسانها میشود. این که خدا عقل داده که خوب و بد را بفهمند و پیامبران را فرستاده تا مردم را راهنمایی کنند، از مراحل اولیه هدایت است؛ ولی هدایت های ویژه خدا و عنایتهای مخصوص پروردگار شامل حال کسانی میشود که در راه خدا قدم بر میدارند؛ پس معنای آیاتی مانند: الله یهدی من یشاء؛ خداوند هر که را اراده کرده هدایت میکند. (بقره، آیه ۲۱۳) این است که اراده الهی بر این تعلق گرفته است که: خداوند بر هدایت مؤمنان بیافزاید و آنان را مشمول عنایت ویژه خودش کند؛ چنان که در قرآن می فرماید: خداوند بر هدایت هدایت یافته گان می افزاید. (مریم، آیه ۷۶)