ما که سرنوشتمان به دست خداست و هر چه او اراده کند باید انجام دهیم، پس ما از خودمان اراده ای نداریم؟
خدا نعمت های فراوانی به ما داده است؛ مانند دست، پا، گوش، چشایی، بویایی و ...
یکی از این نعمت هایی که خدا به ما داده نعمت اختیار است. پس، از آنجا که این نعمت ها را خدا به ما داده و هر لحظه می تواند از ما بگیرد سرنوشت ما به دست خداست و از آنجا که با اختیار کارها را انجام می دهیم، پس در واقع انجام دهنده کارها خودمان هستیم.
حالا برای روشن شدن مطلب مثالی می زنم!
پدری به کودک خردسالش مقداری پول می دهد و به او می گوید این پول ها دست تو باشد، اگر خواستی می توانی خرج کنی، ولی من هم هر وقت بخواهم از تو پس خواهم گرفت.
حالا اگر کودک بخشی از پول را هزینه کند می تواند بگوید: پول خودم را خرج کردم، چنان که می تواند بگوید: پول پدرم را خرج کرده ام. پس این پول هم به فرزند نسبت داده می شود و می گویند پول های بچه و هم به پدر نسبت داده می شوند و می گویند پول های پدر.
کارهایی هم که ما انجام می دهیم همین گونه است. به خاطر این که دست و پا و... و اختیار را خدا به ما عنایت فرموده و هر وقت اراده کند آنها را می تواند از ما پس بگیرد می گوییم کارها با اراده خدا انجام می شود و حتی می گوییم: کار خدا بود ولی از آنجا که با اراده خودمان انجام می شود می گوییم: خودم نماز خواندم و به این خاطر خداوند به ما ثواب می دهد و اگر کار بدی باشد خداوند ما را عذاب می کند. برای آگاهی بیشتر می توانید مجموعه آثار شهید مطهری، جلد ۱، ص ۳۸۱-۴۱۰ را بخوانید.
* مگر نه این است که خداوند سرنوشت کارهای انسان و کارهایی را که در آینده انجام می دهد- حتی قبل از تولد - می داند، پس چرا خداوند انسان ها را آزمایش می کند؟
این که خدا ما را امتحان می کند برای این نیست که چیزی بر علم او افزوده شود. فایده امتحانات الهی به خود ما بر می گردد نه خدا، امتحانات الهی فایده های زیادی برای ما دارد که به برخی از آنها اشاره می کنم:
۱- زمینه سازی برای پیشرفت انسان و نزدیک تر شدن بنده به خدا (امتحان تقویتی): برای توضیح بیشتر، یادی از دوران نوجوانی خودم می کنم: وقتی ما درس می خواندیم - شاید حالا هم همین طور باشد - معلم یکی دو بار در هفته اعلام می کرد فلان روز امتحان می گیرم. اسم این امتحان ها امتحان قوه بود؛ یعنی برای تقویت بنیه علمی ما معلم امتحان می گرفت، چون ما مجبور می شدیم برای امتحان بیشتر درس بخوانیم امتحانات ما نتیجه ای برای معلم نداشت و همه نتیجه به خودمان بر می گشت. معلم فایده ای نمی برد، ولی ما فایده های زیادی می بردیم. معلم مهربان و دلسوز ما می دانست که بهترین راه پیشرفت ما امتحان است. پس به همین منظور از ما امتحان قوه می گرفت و امتحان اهمیت داشت و نه نتیجه امتحان.
بسیاری از امتحانات الهی هم برای تقویت ماست. خداوند مهربان می داند که ما با امتحان پیشرفت می کنیم، به خداوند نزدیکتر می شویم، گناهان ما آمرزیده می شود و ... به این خاطر خداوند ما را آزمایش می کند.
خدا می فرماید: و شما را به چیزی [از قبیل] ترس و گرسنگی و کاهشی در دارایی ها و جان ها و محصولات امتحان می کنیم و به صابران بشارت ده و نیز فرمود: الذین اذا اصابتهم مصیبه قالوا انا لله و انا الیه راجعون...؛ افرادی که اگر مصیبتی به آنها برسد می گویند: همه از خداییم و همگی به سوی او باز می گردیم درود خداوند و رحمت الهی بر آنان باد و آنان، رستگارانند. (بقره، آیه ۱۵۵)
خدا می داند که اگر یکی از فرزندان آقای الف از دنیا برود آقای الف صبر می کند و به خاطر صبر کردن، درجه اش بالا می رود. لذا او را با از دست دادن فرزند، امتحان می کند. شاید بپرسید چرا خداوند بدون امتحان کردن درجه او را بالا نمی برد؟ پاسخ این است که- چنان که پیش از این برایتان نوشتم- خدا برای هر چیز علتی قرار داده و تا علت نباشد نتیجه حاصل نمی شود. خدا برای هر مسیر جاده و راهی قرار داده و از بی راهه نمی توان به مقصد رسید و یکی از راه های دریافت رحمت الهی، صبر در برابر مشکلات است.
۲. روشن شدن وضعیت راستگویان و دروغ گویان برای خودشان و دیگران:
فرض کنید خداوند هیچ کس را آزمایش نکند و مثلا بدون این که برادر الف و ب به دنیا بیایند، در قیامت از بین این دو برادر، الف را مستقیما به بهشت بفرستد و ب را با سر در جهنم فرو برد. آیا برادر ب حق ندارد بگوید خدایا مگر فرق من با برادرم چه بود که او بهشتی شد و من جهنمی؟ اگر خدا بگوید: من علم داشتم که اگر تو به دنیا می آمدی گناه کار می شدی و به خاطر گناهانت به جهنم می رفتی. آیا این پاسخ برای برادر ب و همه افرادی که آن را می شنوند. قانع کننده است؟ آیا آقای ب به دروغ ادعا نمی کند که اگر او هم به دنیا می آمد از نیکوکاران می شد!؟