قبل از هر چیز، ضرورت دارد درباره تفسیر آیه فوق و آگاهی امامان از علم غیب یا عدم آن مطالبی بیان شود، آیه: «وَ أَنْفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لا تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَی التَّهْلُکَةِ وَ أَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الُْمحْسِنِینَ»[۱] ؛ «و در راه خدا انفاق کنید (و با ترک انفاق) خود را به دست خود به هلاکت نیفکنید و نیکی کنید که خداوند نیکوکاران را دوست میدارد» .
این آیه در ذیل آیات جهاد آمده است که مردم را به انفاق در راه خدا تشویق میکند و انفاق نکردن به سربازان اسلام که از لحاظ تجهیزات و اسلحه باید به توانایی برسند؛ مساوی با از بین رفتن مسلمانان است. بنابراین معنای اصلی آیه این می شود:
«اگر در راه خدا انفاق نکنید و تجهیزات نظامی و جنگی را آماده نسازید؛ خود را با دست خود به هلاکت رساندید و دشمن را بر خود مسلط کردید».[۲]
تفسیر المیزان و تفسیر نمونه از این آیه استفاده عام نموده و آن را محدود به انفاق نکرده و می نویسند : آیه اطلاق دارد و شامل هرگونه تباهی و هلاکتی را میشود ، خواه از حیث افراط در صرف مال در راه خدا باشد و خواه از جهت تفریط در آن، بلکه شامل غیر انفاق هم میشود.[۳]
در نتیجه آیه شامل هر هلاکتی می شود که انسان به طور عمد یا اختیار اقدام به ضرر و هلاکت خود نماید، مانند: خودکشی، استفاده از غذای مضر و... .
اما این آیه شامل کسانی که به شهادت میرسند ، نمیشود همانطور در داستانی آمده است که در جنگ قسطنطنیه زمانی که شخصی به صفوف دشمن حمله نمود مردم گفتند: «این شخص با دست خود هلاکت را برای خود آماده کرده است» ابوایوب انصاری که صحابه پیامبر – صلی الله علیه و آله و سلم - بوده ، در آن جنگ حضور داشت ، گفت : شما این آیه (و لا تلقوا...) را تأویل به مردی میکنید که با حمله خویش شهادت را خواستار گردید؟! این آیه در حق کسانی که در راه خدا به شهادت میرسند، نازل نشده است ؛ بلکه این آیه در حق ما انصار نازل شده بود که یکی از ما گفت: اکنون خدا اسلام را شوکت داد ، خوب است ما به سر کار خود رویم و به اصلاح اموالی که ضایع شده بپردازیم به صرف مال در راه جهاد اموال ما به هدر رفت و اگر در مدینه میماندیم ، مال خود را حفظ میکردیم ؛ در این هنگام این آیه نازل شد که ماندن در مدینه و ترک جهاد به خاطر حفظ مال، هلاکت است.[۴]
«وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِراً إِلَی اللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَی اللَّهِ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً»[۵] ؛ «و هرگاه کسی از خانه خویش برای هجرت به سوی خدا و رسول او بیرون آید و در سفر مرگ وی فرا رسد اجر و ثواب چنین کسی بر خداست و خدا پیوسته بر خلق آمرزند و مهربان است.»
با توجه به تفسیر آیه و اینکه امام حسین ـ علیهالسّلام ـ میدانست که به شهادت میرسد ، لازم است مطالب ذیل مورد بحث و تحقیق قرار بگیرد :
۱ – آگاهی ائمه اطهار علیهم السلام از علم غیب
با دقت در آیات مختلف قرآن، به خوبی روشن میشود که دو دسته آیات در زمینه علم غیب وجود دارد:
دسته اول: آیاتی که علم غیب را مخصوص خدا معرفی میکند و از غیر او نفی میکند؛ مانند:
• «وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها إِلاَّ هُوَ»[۶] ؛ «کلید های غیب نزد خداست و جز او کسی آنها را نمیداند»
• «قُلْ لا یَعْلَمُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الْغَیْبَ إِلاَّ اللَّهُ»[۷] ؛ «بگو هیچ یک از کسانی که در آسمانها و زمین هستند غیب را نمیدانند، جز خدا»
• و آیات دیگر مانند: (انعام: ۵۰)، (اعراف: ۱۸۸)، (یونس: ۲۰) و... که به صراحت دلالت دارند که علم به غیب، مخصوص خداوند است.
دسته دوم : آیاتی که به روشنی نشان میدهد که اولیای الهی توسط خداوند از غیب آگاهی می یافتند؛ مانند:
• «وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُطْلِعَکُمْ عَلَی الْغَیْبِ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَجْتَبِی مِنْ رُسُلِهِ مَنْ یَشاءُ»[۸] ؛ «چنان نبود خدا شما را از علم غیب آگاه کند، ولی خداوند از میان رسولان خود هرکس را بخواهد بر میگزیند (و قسمتی از اسرار غیب را در اختیار او میگذارد)»
• و در معجزات حضرت مسیح ـ علیهالسّلام ـ میخوانیم که فرمود: «وَ أُنَبِّئُکُمْ بِما تَأْکُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِکُمْ»[۹] ؛ «من شما را از آنچه میخورید، یا در خانه های تان ذخیره میکنید؛ خبر میدهم».
در نتیجه خداوند تمامی اسرار غیب را به رسولان خود نداده ؛ ولی به طور اجمال به آنها اعطاء نموده است.
از طرف دیگر روایات زیادی وارد شده است که نشان میدهد که پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ و امامان ـ علیهمالسلام ـ اجمالاً آگاهی از غیب داشتند و گاه از آن خبر میدادند و در نهجالبلاغه پیشگوئیهای زیادی به چشم میخورد که نشان میدهد که حضرت علی ـ علیهالسّلام ـ به بعضی از اسرار غیب آگاهی داشت؛ مانند:
• آنچه در خطبه «۱۳» در مذمت اهل بصره آمده است که میفرماید: «گویا میبینم عذاب خدا از آسمان و زمین بر شما فرود آمده و همه غرق شدهاید، تنها قله بلند مسجدتان همچون سینه کشتی در روی آب نمایان است.»
• یا نسبت به «حجر بن قیس» فرمود: «که تو را بعد از من مجبور به لعن میکنند»[۱۰]
• و آنچه درباره «مروان» فرمود: «که او پرچم ضلالت را بعد از پیری به دوش خواهد کشید».[۱۱]
• و آنچه کمیل بن زیاد به حجاج گفت که امیرالمؤمنین علی ـ علیهالسّلام ـ به من خبر داده که تو قاتل منی.[۱۲]
• و آنچه درباره خوارج نهروان فرمود: «که جنگ با آنها، از گروه ما ده نفر کشته نمیشوند و از آنها ده نفر نجات نمییابند».[۱۳] و مطلب عیناً چنین شد.
مرحوم علامه مجلسی (ره) در جلد «۲۶» بحارالانوار، بالغ بر «۲۲» حدیث در زمینه آگاهی پیامبران و امامان بر اسرار غیب آورده است.
۲- آگاهی امام حسین علیه السلام از شهادت خود
روایات زیادی وارد شده است که پیامبران گذشته[۱۴] و پیامبر اسلام – صلی الله علیه و آله و سلم - و حضرت علی ـ علیهالسّلام ـ از واقعه کربلا خبر داده اند ؛ حتی شخص امام حسین ـ علیهالسّلام ـ نیز از شهادتش خبر داد؛ حذیفه میگوید: از امام حسین شنیدم که میفرمود :
«به خدا سوگند بنیامیه بر قتل من اجتماع خواهند کرد و عمر سعد فرمانده سپاه شان خواهد بود».
عرض کردم : یابنرسولالله! آیا پیامبر به شما خبر دادهاند؟
فرمودند: «خیر».
حذیفه گوید : خدمت رسولالله شرفیاب شدم و جریان سخنان امام را به عرض رساندم.
پیامبر فرمود: «علم من، علم حسین است و علم حسین از علم من است».[۱۵]
همچنین ایشان در خطبه آتشین خود در مکه قبل از مسافرت به کوفه فرمودند: «... هیچ نیروی حکمفرما نیست مگر به اراده خداوند... برای من قتلگاهی معین گردیده است که در آنجا فرود خواهم آمد گویا با دیدگان خود مینگرم درندگان بیابان ها بین سرزمین نواویس و کربلا، اعضاء و اندام های پیکرم را قطعه قطعه میکنند...»[۱۶]
پیامبر خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ در عالم خواب به امام حسین فرمودند: «یا حسین اخرج الی العراق فان الله تعالی شاء ان یراک قتیلا...»[۱۷] ؛ «وظیفه تو حرکت به سوی کربلا و عراق است و خداوند خواسته تا تو را کشته ببیند»
همه اینها دلالت بر این دارد که امام حسین ـ علیهالسّلام ـ از شهادت خود در این مسافرت آگاهی داشت.
از لحاظ ظاهری و تاریخی، امام به قصد کوفه حرکت نموده است نه به قصد کربلا. این با علم لدنی و آگاهی امام از شهادتش که از عمق معنویت امامت سرچشمه گرفته است؛ منافات ندارد. چون پیامبران و امامان ـ علیهمالسلام ـ انسانهای مافوق هستند نه مافوق انسان. لذا در کارهای اجتماعی خود، که در معرض دید عموم و تاریخ قرار میگیرد، باید با سیره عقلاء مطابقت داشته باشد و مورد فهم و پذیرش منطقی آیندگان قرار گیرد؛ اگر قرار بر این بود که حرکت امام حسین –علیه السلام- و شهادتش الهام خصوصی خدا باشد، نقض غرض پیش میآمد در حالی که به تاریخ مینگریم تمام حرکات امام حسین از روی عادی و بر اثر اتفاقات زمان و موافق با نظر عقلای عالم است مثلاً:
• بیعت نکردن با ظالم،
• نوشتن نامه از طرف سران کوفیان برای امام حسین ـ علیهالسّلام ـ برای به دست گرفتن حکومت و زعامت مردم ،
• حرکت امام به سوی کوفه و برای تشکیل حکومت و امر به معروف و نهی از منکر،
• مانع شدن لشکر حر ،
• درخواست امام حسین برای بازگشت به وطن ،
• شروع نکردن به جنگ و دست بیعت به ظالم ندادن و همراه بردن زن و بچه و...
همه اینها دلالت از عادی بودن قضیه و بشری بودن است ؛ همین امر سبب شده است که حرکت امام حسین ـ علیهالسّلام ـ ، تحسین برانگیز عقلاء عالم قرار بگیرد که حسین را شایسته تکریم و احترام بدانند.[۱۸]
۳- علت قیام امام حسین ـ علیهالسّلام ـ با توجه به آگاهی از نتیجه آن
اول : طبق عقیده شیعه، امامان معصوم ـ علیهمالسلام ـ عِدل قرآن بلکه قرآن مجسم هستند و از قرآن جداشدنی نیستند و تمام رفتار و گفتار و اعمال شان براساس قرآن و نیز قرآن مترجم و مفسر آنها میباشد. بنابراین اگر در مسئلهای نسبت به ائمه ـ علیهمالسلام ـ ایجاد شبههای شود که بعضی از اعمال آنها در ظاهر مطابق با قرآن نیست! یا باید در فهم خود از قرآن شک کنیم یا برداشت ما از رفتار معصومین اشتباه بوده است چون آنها قرآن ناطق هستند.
دوم: ذکر چند نکته ضروری:
اوّلاً: در این جهان اهداف مقدسی است که جان انسان در مقابل آن ارزشی ندارد، لذا با خطر افتادن آن اهداف (مانند: دین اسلام، حیثیت جامعه اسلامی، و...) لازم است جان را فدای آن هدف مقدس نمود؛ امام حسین ـ علیهالسّلام ـ با در خطر افتادن دین اسلام، و تحریف مطالب قرآن، جان خویش را در کف اخلاص گذاشت ، همانگونه که حضرت علی ـ علیهالسّلام ـ در لیلة المبیت برای حفظ جان پیامبر که هدف مقدستری بوده است در رخت خواب پیامبر خوابیده.
در این موارد القاء نفس در هلاکت نیست. هلاکت مرگ بدون دلیل است که هم از زندگی دنیا متضرر شده و سرمایه عمر خویش را از دست داده است و هم از زندگی و جاودانگی آخرت. امّا شهادت هرچند حیات زودگذر زندگی دنیوی را از دست میدهد ولی در مقابل حیات جاوید آخرت را خریده است و هم در دنیا یاد و خاطره آن زنده و الگوی آیندگان میگردد.
ثانیاً: عمر و جان انسان سرمایهای است که از آن برای رسیدن به تکامل و سعادت اخروی استفاده نمود و کسی که در راه خدا به شهادت برسد، چندین برابر درجات تکامل معنوی را به دست میآورد در حالی که هلاکت، از دست دادن چنین سرمایه است:
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلی تِجارَةٍ تُنْجِیکُمْ مِنْ عَذابٍ أَلِیمٍ»[۱۹] «ای کسانی که ایمان آوردهاید! آیا شما را به تجارتی راهنمایی کنم که شما را از عذاب دردناک رهایی میبخشد؟»
ثالثاً: از جهت بعد توحیدی، مالک تمام موجودات، آفریدگار یکتا است. و آنچه از طرف خدا صادر میشود چه در قضا و قدر تکوینی و چه در قضا و قدر تشریعی (دستور جهاد، امر به معروف و...) همه دارای خیر و مصلحت و کرامت است و هیچگاه در آن هلاکت نیست. لذا معصومین اگر از طرف خدا اجازه داشتند تا به شهادت برسند برای آنها واجب بوده و عملی که به اذن خدا باشد هلاکت نیست.
علامه طباطبائی (ره) درباره علم امام حسین ـ علیهالسّلام ـ میفرماید: علم امام به اعیان خارجیه و حوادث و وقایع دو قسم است:
قسم اول: علم عادی مانند دیگران.
قسم دوم: امام در هر شرایطی (به اذن خداوندی) به حقایق جهان هستی آگاه است[۲۰]
پس فرق است بین شهادت و هلاکت. هلاکت ضایع شدن و هدر دادن خود بدون ثمره و هدف است، که مورد نکوهش خدا و خلق خدا قرار میگیرد، امّا شهادت در راه خدا مانند: شهادت امام حسین ـ علیهالسّلام ـ که با ریختن خون خود دین رسولالله ـ صلی الله علیه و آله ـ را حیات دیگری بخشید و اسلام ناب را زنده نگه داشت و دانشگاه و مکتب عشق و ایثار و از خودگذشتگی شده است، این حیات است نه ممات.[۲۱]
پی نوشت ها:
[۱] . بقره / ۱۹۵.
[۲] . ر.ک؛ مکارم شیرازی، ناصر ؛ تفسیر نمونه ، تهران ، دارالکتب الاسلامیه ، ۱۳۷۱ه . ش ، ج ۲، ص ۲۱.
[۳] . رک : طباطبایی ، محمد حسین ؛ تفسیر المیزان ، قم ، رجاء، ج ۲، ص ۹۹. و ر.ک؛ تفسیر نمونه، پیشین ، ج ۲، ص ۲۱.
[۴] . المیزان، پیشین ، ج ۲،ص ۹۹؛ لهوف: سید بن طاووس، ص ۴۹.
[۵] . نساء/ ۱۰۰.
[۶] . انعام / ۵۹.
[۷] . نمل / ۶۵.
[۸] . . آلعمران / ۱۷۹.
[۹] . همان / ۴۹.
[۱۰] . مستدرک الصحیحین، ج ۲، ص ۳۵۸.
[۱۱] . طبقات ابن سعد: ج ۵، ص ۳۰.
[۱۲] . الاصابة ابن حجر، ج ۵، ص ۳۲۵.
[۱۳] . شرح ابن ابی حدید، ج ۳، ص ۱۷۴.
[۱۴] . مانند حضرت آدم (بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۴۴، ص ۲۲۳) و مانند حضرت ابراهیم ـ علیهالسّلام ـ (همان، ص ۲۲۳) و حضرت نوح ـ علیهالسّلام ـ (همان، ۲۴۳).
[۱۵] . اثبات الهداة، ج ۵، ص ۲۰۷.
[۱۶] . لهوف، ص ۵۳.
[۱۷] . لهوف، سید بن طاووس، ص ۶۵.
[۱۸] . مطهری ، مرتضی ؛ حماسه حسینی ، انتشارات صدرا، ج ۳، ص ۸۴.
[۱۹] . صف / ۱۰.
[۲۰] . ر.ک، چهرههای درخشان، حسین بن علی، علی ربانی خلخالی، قم ، مکتب الحسین، چاپ ششم ، ۱۳۷۹ه . ش ، ص ۱۳۴.
[۲۱] . ر.ک؛ نهضت عاشورا، تحقیق، مرکز مطالعات و پژوهشهای فرهنگی حوزه علمیه قم، چ ۱، ۱۳۸۱، ص ۲۵. و ترجمه و متن کامل لهوف سید بن طاووس، چ ۸، انتشارات نوید اسلام، ۱۳۷۹، ص ۴۷. و رهتوشه راهیان نور ویژه محرم، سال ۱۳۷۵، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم،ص ۹۰ـ۱۲۰. و پرتوی ا ز عظمت حسین حضرت آیتالله صافی.