با اعمال نیک کُفّار چگونه رفتار می شود؟

امتیاز بدهید
(0 امتیاز)
با اعمال نیک کُفّار چگونه رفتار می شود؟

قرآن در آیه شریفه ۱۸ سوره ابراهیم می فرماید:

«مَثَلُ الَّذینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ اَعْمالُهُمْ کَرَماد اشْتَدَّتْ بِهِ الرّیحُ فی یَوْم عاصِف لا یَقْدِرُونَ مِمّا کَسَبُوا عَلی شَیْء ذلِکَ هُوَ الضَّلالُ الْبَعیدُ»؛ اعمال کسانی که به پروردگارشان کافر شدند، همچون خاکستری است در برابر تندباد در یک روز طوفانی؛ آنها توانایی ندارند تا کمترین چیزی از آنچه را انجام داده اند، به دست آورند؛ و این همان گمراهی دور و دراز است.

 

دورنمای بحث

آیه شریفه مَثَل در صدد بیان اعمال نیک کفار برآمده، می فرماید: آنها چون فاقد ایمان به خدا هستند، اعمالشان پذیرفته نمی شود. از این رو، بر اساس آیه شریفه احتمال این که اعمال نیک آنها جدا از کفر و بی ایمانی آنها محاسبه شود، مردود شمرده شده است.

 

ارتباط آیه مَثَل با آیات قبل

آیات قبل «جَبّار عَنید» را مورد بررسی قرار داده است. «جَبّار عَنید» کسانی هستند که هم گردنکش هستند و هم ناامید از الطاف خداوند؛ جهنّم در انتظار آنها خواهد بود و از آب بدبوی متعفّنی نوشانده می شوند.

در پی آیات فوق این سؤال مطرح می شود که آیا اعمال نیک آنها نادیده گرفته می شود؟ چه این که افراد ظالم گردنکش نیز در طول عمر خود اعمال و کارهای خیری انجام می دهند؛ مثلاً درباره فرعون گفته می شود که: آشپزخانه بسیار وسیع و گسترده ای داشت که به تمام خانه ها غذا می داد، نیازمندان، فقرا، بیماران، زنان حامله و دیگران از این آشپزخانه بی بهره نبودند.

 

گاهی حاکمان ظالم هم کارهای خیر مهمّی انجام می دادند؛ مساجد بزرگ و تاریخی وجود دارد که به دست این حاکمان ظالم ساخته شده است؛ عتبات مقدّسه و بارگاه ائمّه معصومان (علیهم السلام) غالباً به دست همین ظالمان تعمیر و توسعه داده شده است؛ به عنوان مثال قسمت زیادی از مسجدالحرام و مسجد النبی (صلی الله علیه وآله) به وسیله حکّام ظالم آل سعود توسعه داده شده است.

همچنین بعضی از بیمارستان های مهم، دانشگاه های عظیم، درمانگاه ها، مدارس علمیّه و مانند آن به دستور این گونه افراد بنا شده است. آیا این همه کارهای خیر، همه بی اثر است و هیچ اثر و فایده ای برای صاحبان آنها ندارد؟ و انجام دهندگان آن مشمول الطاف الهی نخواهند بود؟

 

آیه شریفه مَثَل - که شرح و تفسیر آن خواهد آمد - در صدد پاسخ گویی به این سئوال مقدّر است که ممکن است در ذهن خواننده این آیات الهی خطور کند.

 

شرح و تفسیر:

مَثَلُ الَّذینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ: مثل های قرآن مجید از جهتی بر دو دسته تقسیم می شود:

 

یک دسته مثل هایی است که برای اعمال انسان ها زده می شود. آیه شریفه از زمره این مثال هاست که درباره اعمال کفّار بحث می کند.

 

دسته دیگر مثل هایی است که برای اشخاص زده می شود و خود اشخاص را به چیزی تشبیه می کند؛ مثلاً آیه شریفه ۲۶۱ سوره بقره - که شرح آن گذشت - انسان انفاق کننده را به دانه گندمی تشبیه می کند که هفتصد دانه بلکه بیشتر محصول می دهد.

 

به هر حال، آیه شریفه مَثَل را برای کسانی می زند که نسبت به پروردگارشان کافر شده اند.

نکته جالب توجّه این که در اینجا به جای کلمه «اللّه» کلمه «ربّ» به کار برده شده است؛ یعنی ای انسان! آثار پروردگارت را در همه جا می بینی! لطف و رحمت حضرت حق را در تمام اعضای بدنت و در تمام لحظات زندگیت شاهد هستی! از نعمت هایی که به تو داده است - که تنها یکی از آنها برای یک عمر شکرگزاری کافی است - هر روز استفاده می کنی و خلاصه در تمام عمر تحت تربیت و نظر او هستی، ولی باز کفر میورزی و از او روی گردان می شوی! در حالی که انسان باید همیشه از ولی نعمت و مربّی و کسی که به او نعمت می بخشاید سپاس گزار باشد.

 

اَعْمالُهُمْ کَرَماد: آیه شریفه، اعمال نیک کفّار را به خاکستر تشبیه می کند و در آیه از اعمال زشت آنها بحثی به میان نیامده است؛ زیرا اعمال زشت آنها آنقدر بی ارزش است که جای گفتگو و بحث ندارد و آیه تنها به بررسی اعمال نیک آنها برآمده است.

 

فواید خاکستر

خاکستر فواید و آثاری دارد که به برخی از آن اشاره می شود:

 

۱- اگر خاکستر با خاک زمین مخلوط شود، از آن کود بسیار خوبی به وجود می آید و شاید بدین جهت باشد که باقیمانده علفزارها و مزارع را آتش می زنند تا خار و خاشاک موجود تبدیل به خاکستر گردد و کود مناسبی برای آن زمین به وجود آید.

 

۲- خاکستر اشیای کثیف و زنگ زده را تمیز می کند و صیقل می دهد. به همین جهت در قدیم آینه های فلزی را با خاکستر صیقل و شفاف می کردند. «روزگار آیینه را محتاج خاکستر کند».

 

۳- فایده دیگر خاکستر، حفظ آتش و گرمای آن است. ضرب المثل «آتش زیر خاکستر» اشاره به همین مطلب دارد. اگر آتشی داشته باشیم و بر روی آن خاک بریزیم خاموش و نابود می گردد؛ ولی اگر خاکستر بر روی آن ریخته شود، نه تنها خاموش نمی شود بلکه گرمای آن حفظ می شود. از این رو، در زمان قدیم بر روی آتش داخل منقل که در زیر کرسی قرار می دادند خاکستر می ریختند تا حرارت آن دیرتر از بین برود.

 

اِشْتَدَّتْ بِهِ الرّیحُ فی یَوْم عاصِف لا یَقْدِرُونَ مِمّا کَسَبُوا عَلی شَیْء: اعمال کافران و انسان های بی ایمان، به خاکستری می ماند که در روزهای طوفانی، تندباد شدیدی آن را به آسمان می برد و پراکنده می سازد به گونه ای که هیچ کس قدرت به دست آوردن هیچ چیز از آن را ندارد.

 

ذرّات خاکستر بسیار ریز و کوچک است. وقتی پراکنده شود همرنگ محیط می گردد؛ به گونه ای که نه تنها صاحب آن، بلکه اگر همه اهالی یک شهر جمع شوند قدرت نخواهند داشت حتّی یک مثقال آن را جمع آوری کنند تا چه رسد به اینکه روز، روز طوفانی باشد و تندباد شدید و قوی نیز در جریان باشد که در این صورت حقیقتاً هیچ قدرتی توانایی بر کسب هیچ مقدار آن را نخواهد داشت!

 

تندباد بی ایمانی و کفر نیز اعمال خیر و نیک کافران را چنین مورد هدف قرار داده، آن را نابود می سازد؛ به طوری که هیچ چیزی از آن نصیب کافر نمی شود و کافر از آن بهره ای نمی برد.

 

ذلِکَ هُوَ الضَّلالُ الْبَعیدُ: این انحراف کفّار بی ایمان، یک گمراهی دور است که صاحبان آن به راحتی و به سهولت به راه حق باز نمی گردند و هدایت آنها به راه راست کاری بس مشکل است.

 

پیام های آیه

 

۱- ایمان شرط صحّت اعمال:

پشتوانه اعمال نیک و شایسته، ایمان است؛ اگر ایمان نباشد عمل فاقد ارزش است. فقها یکی از شرایط قبولی عبادات، بلکه یکی از شرایط صحّت آن را ایمان ذکر نموده اند؛ یعنی اعمالی از قبیل حج، نماز، روزه، انفاق، کمک به دیگران، دست گیری از مستمندان و مانند آنها، بدون ایمان به خدا و رسولش هیچ ارزشی ندارد.

 

درباره «ولایت» نیز چنین بحثی مطرح شده است. برخی آن را فقط شرط قبولی طاعات و عبادات شمرده اند. بدین جهت، اعمال عبادی منکران ولایت از نظر فقه شیعه صحیح محسوب می گردد (یعنی تکلیف از عهده آنها ساقط است)، اگرچه مقبول درگاه الهی نیست و اجر و پاداشی به او تعلّق نمی گیرد؛ ولی عدّه ای توسعه نظر داده، آن را همچون ایمان، شرط صحّت تکالیف دانسته اند.

 

در این باره روایات زیادی در کتاب های روایی شیعه به چشم می خورد که به یک نمونه از آن بسنده می شود.

 

امام باقر (علیه السلام) می فرماید: «لَوْ اَنَّ رَجُلاً قامَ لَیْلُهُ وَ صامَ نَهارُهُ وَ تَصَدَّقَ بِجَمیعِ مالِهِ وَ حَجَّ جَمیعَ دَهْرِهِ وَ لَمْ یَعْرِفْ وِلایَةَ وَلِیِّ اللّهِ فَیُوالیهِ وَ یَکُونَ جَمیعُ اَعْمالِهِ بِدِلالَتِهِ اِلَیْهِ ما کانَ لَهُ عَلَی اللّهِ حَقٌّ فی ثَوابِهِ اَبَداً؛ اگر مسلمانی تمام شب ها شب زنده داری کند و تمام روزها (غیر از عید فطر و قربان که روزه آن حرام است) روزه داری نماید و تنها به پرداخت وجوه شرعیّه واجب اکتفا نکند، بلکه تمام اموال و سرمایه اش را در راه خدا صدقه بدهد و در تمام طول عمرش هر ساله به حج برود، ولی اهل ولایت نباشد و «ولیُّ الله» را نشناسد تا ولایتش را به گردن نهد و اعمالش را طبق دستور او انجام دهد، چنین مسلمانی هرگز انتظار ثواب و پاداش الهی را نداشته باشد.(۱)

 

آیه مورد بحث نیز همین مطلب را در مورد اصل ایمان به خداوند مطرح کرده، می فرماید: کسانی که ایمان به خداوند ندارند، هیچ پاداشی نخواهند داشت هرچند بهترین اعمال را انجام دهند. قرآن مجید در آیات متعدّدی این مطلب را مورد بررسی قرار داده است که به برخی از آن اشاره می شود:

 

الف - در آیه ۲۶۴ سوره بقره - که شرح آن در بحث های قبل گذشت - آمده است:

«اعمال کسانی که به خداوند و روز رستاخیز ایمان ندارند همچون قطعه سنگی است که بر آن قشر نازکی از خاک باشد؛ و بذرهایی در آن افشانده شود؛ و رگبار باران بر آن برسد؛ و همه خاکها و بذرها را بشوید؛ و آن را صاف و خالی از خاک و بذر رها کند. آنها از کاری که انجام داده اند، چیزی به دست نمی آورند و خداوند جمعیّت کافران را هدایت نمی کند».

 

ب - در آیه ۳۹ سوره نور آمده است: «کسانی که کافر شدند، اعمالشان همچون سرابی است در یک کویر که انسان تشنه از دور آن را آب می پندارد؛ اما هنگامی که به سراغ آن می آید، چیزی نمی یابد، و خدا را نزد آن می یابد که حساب او را به طور کامل می دهد».

 

ج - خداوند در آیه ۲۳ سوره فرقان می فرماید: «وَ قَدِمْنا اِلی ما عَمِلُوا مِنْ عَمَل فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً»؛ و ما به سراغ اعمالی که کافران بی ایمان انجام داده اند می رویم، و همه را همچون ذرّات غبار پراکنده در هوا قرار می دهیم.

 

بنابر آیه مَثَل و دیگر آیات قرآن مجید، اعمال خوب انسان در صورتی که ناشی از ایمان و اعتقاد درونی او به خداوند متعال نباشد اثری ندارد و سودی به او نمی بخشد.

 

هـ - در آیه ۵۴ سوه توبه آمده است: «وَ ما مَنَعَهُمْ اَنْ تُقْبَلَ نَفَفاتُهُمْ اِلاّ اَنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللّهِ وَ بِرَسُولِهِ وَ لا یَأْتُونَ الصَّلوةَ اِلاّ وَ هُمْ کُسالی وَ لا یُنْفِقُونَ اِلاّ وَ هُمْ کارِهُونَ»؛ هیچ چیز مانع قبول انفاقهای آنها نشد، جز اینکه آنها به خدا و پیامبرش کافر شدند، و نماز بجا نمی آورند جز با کسالت، و انفاق نمی کنند مگر با کراهت.

 

این آیه نیز ایمان را شرط قبولی اعمال می داند. بنابراین، آیات مذکور و دیگر آیات و روایات فراوانی - که از معصومان(علیهم السلام) به ما رسیده است - ایمان را شرط صحّت و کمال اعمال می دانند همچنین بنابر آیات و روایات، ولایت نیز شرط کمال، بلکه شرط صحّت اعمال شمرده شده است.

 

چرا ایمان و ولایت شرط صحّت اعمال است؟

به عبارتی، چرا خداوند کارهای خوب و بد کفّار را جداگانه محاسبه نمی کند؟ یعنی بدین ترتیب که پرونده کارهای زشت و ناشایست آنها جدا محاسبه شود و بر اساس آن مجازات صورت گیرد و پرونده کارهای خوب و شایسته آنها نیز جدا محاسبه شود و بر اساس آن جزای نیک داده شوند.

 

پاسخ: در روایات و آیاتی که ایمان و ولایت را شرط صحّت اعمال دانسته اند، جواب این سئوال آمده است.

 

در روایتی که قبلاً در این باره گذشت امام(علیه السلام) چنین فرمودند: «وَ لَمْ یَعْرِفْ وِلایَةَ وَلِیِّ اللّهِ فَیُوالیهِ وَ یَکُونَ جَمیعُ اَعْمالِهِ بِدِلالَتِهِ اِلَیْهِ» بر اساس این روایت، راز و رمز اشتراط ایمان و ولایت این است که انسان کارها و اعمال شایسته را به راهنمایی و هدایت بزرگان دین انجام دهد و از مسیر خاصّی که آنها بیان می کنند حرکت کند. وقتی انسان ولایت خداوند و رسولش را پذیرفت، دیگر خودسرانه و با هوی و هوس کار نمی کند، بلکه سعی می کند در خط ولایت حرکت کند؛ زیرا اعمال نیک دارای شرایط، موانع، مقدّمات و مقارناتی است که اگر طبق نظر امامان معصوم(علیهم السلام) انجام نشود عمل نیک منظور نخواهد شد.

 

مَثَل انسانهای بی ایمان که کارهای نیک انجام می دهند، مَثَل انسانهای بیماری است که بدون مراجعه به طبیب، خود به معالجه خویشتن اقدام می کنند که در برخی موارد چنین طبابت هایی موجب ضررهای فراوان و حتی مرگ می گردد.

 

رسول خدا (صلی الله علیه وآله) و ائمه معصوم (علیهم السلام) پزشکان معنوی هستند که انسان ها برای مداوای دردهای خویش باید طبق دستور آن بزرگواران به معالجه خویشتن بپردازند.

از این رو، حضرت علی (علیه السلام) در کلام زیبا و جامع خود به کمیل بن زیاد مردم را بر سه دسته تقسیم می کند:

 

۱- علما و دانشمندان ربّانی که خود راه هدایت را یافته اند و در جادّه مستقیم الهی حرکت می کنند.

 

۲- شاگردان آن علما که هرچند خود استاد نیستند، ولی در پیمودن طریق حق از اساتید و علماء پیروی می کنند و به راه نجات دست می یابند.

 

این دو گروه شبیه خورشید و ماه هستند که یکی از خود نور دارد و ذات او منبع نور و روشنایی است و دیگری اگرچه نوری از خود ندارد، ولی از دیگری - که منبع نور است - کسب نور می کند و در شبهای تاریک و ظلمانی چراغ هدایت دیگران می شود.

 

۳- گروه سوم، کسانی هستند که نه خود استادند و نه زانوی شاگردی در مقابل استاد زده اند؛ نه خود منبع نور و روشنایی هستند و نه از نور کسانی که منبع نور هستند استفاده می کنند، بلکه آدم های بی هدف، بی برنامه و بی تکیه گاهی هستند که نادانسته و جاهلانه سیر می کنند؛ مانند پشه هایی که در مقابل کوچکترین نسیمی به این سو و آن سو می روند.

 

افرادی که از خط معصومان (علیهم السلام) جدا می شوند و بدون پذیرش ولایت اعمالی را انجام می دهند، از گروه سوم به شمار می روند. زندگی آنها سراسر اضطراب و پر پیچ و خم است. و همچون بید با هر بادی می لرزند.

 

بنابراین، یکی از فلسفه های اشتراط ایمان و ولایت این است که اعمال انسانها از مسیر صحیح هدایت گردد و همانند مریضی باشد که زیر نظر طبیب آگاه معالجه می شود.

 

۲- دومین پیام این است که آدم های بی ایمان، انگیزه های معنوی ندارند؛ بلکه غالباً انگیزه آنان مادّی است. به عنوان نمونه، یکی از کارهای مهم این انسان ها، خدمات انسانی و بشردوستانه است که از طریق سازمان های بین المللی به کشورهای ضعیف انجام می گردد از یک سو خدمت، یک خدمت انسانی است و از سوی دیگر کسانی که از آن بهره مند می شوند محتاج هستند؛ ولی همین خدمت ها پوششی است برای جاسوسی؛ زیرا بسیاری از اوقات سرویس های جاسوسی در همین پوشش کارهای خود را انجام می دهند.

 

و گاهی هدف از این کمک ها زنده نگه داشتن آن مستضعفان و بهره گیری هرچه بیشتر از آنان است. همان گونه که برده داران نیز برای بهره برداری بیشتر از بردگان خود، لقمه نانی به آنها می دادند. بنابراین، گاهی خدمات به ظاهر انسانی، اهداف مادّی و غیر انسانی به همراه دارد.

 

آیه ۵۴ سوره توبه - که شرح آن گذشت - نیز به این مطلب اشاره دارد.

خداوند در آن آیه فرمود: «انسان های بی ایمان و منافق چون انگیزه الهی ندارند و از طرفی می خواهند ظاهر خود را حفظ کنند تا از امتیازات مسلمانان برخوردار باشند، نماز و عبادات خود را با حالت کسالت و بی حالی انجام می دهند و بدترین وقت را برای نماز انتخاب می کنند».

از این رو، حضرت علی (علیه السلام) در عهدنامه مالک اشتر، خطاب به مالک می فرماید: «بهترین وقت را برای نماز انتخاب کن»؛(۲) زیرا اگر پیوند خود را با خالقت مستحکم کردی، خداوند پیوند تو را با مخلوقات و انسان های دیگر محکم خواهد نمود.

 

بر اساس آیه شریفه، انسان های منافق و بی ایمان کمک های مادّی و انفاق هایشان نیز بدون نیّت خالص است، بلکه از روی بی میلی و با کراهت اعمال را انجام می دهند.

 

آنها اگر بهترین اموالشان را نیز انفاق کنند؛ چون فاقد ایمان و ولایت هستند و کارشان از صمیم دل نیست، ارزش ندارد؛ مثلاً اگر شخص مؤمن مدرسه ای بسازد و شخص بی ایمانی نیز مدرسه ای بنا کند، مؤمن چون هدفش رفع نیاز مردم محروم است مناطق محروم و دورافتاده را انتخاب می کند و در صرف مخارج جهت استحکام آن مدرسه کوتاهی نمی کند؛ ولی شخص منافق و بی ایمان، نه به فکر استحکام و تقویت بنا است و نه مناطق محروم و نیازمند را در نظر می گیرد، بلکه چون هدفش خودنمایی و تظاهر است، مکانی را انتخاب می کند که در دیدگان مردم قرار گیرد اگرچه آن منطقه نیازی به مدرسه نداشته باشد و به استحکام بنای آن نیز نمی اندیشد؛ زیرا یک ساختمان به ظاهر خوب نیز هدف او را تأمین می کند.

 

کارها و اعمال انسان های بی ایمان غالباً از روی هوی و هوس، کسب شهرت، کسب وجاهت و درآمد است و آنها را با نیّت پاک کاری نیست علاوه بر این ما معتقدیم که انسان های فاقد ایمان نمی توانند دارای ارزشهای اخلاقی باشند.

 

إحباط در قرآن

ایمان و ولایت همان گونه که در آغاز راه شرط است و بدون آن هیچ عملی ارزشمند نخواهد بود، در ادامه راه نیز لازم و ضروری شمرده شده است بدین جهت گفته می شود که: «شرط قبولی اعمال موافات بر ایمان است»(۳)؛ یعنی این که انسان این ایمان را حفظ و با ایمان از جهان مادّی سفر کند.

 

بنابراین، اگر شخصی تمام کارهای نیک را انجام بدهد و تمام اعمال او شایسته باشد؛ ولی در دقایق و لحظات حسّاس پایانی بی ایمان از جهان رخت بربندد، تمام اعمالش از بین می رود و در آخرت هیچ سودی برای او نخواهد داشت!.

 

این مسئله یکی از مصادیق «احباط» است که در قرآن مجید به صورت گسترده مطرح شده است. شانزده آیه از آیات قرآن مجید درباره «حبط اعمال» سخن می گوید که به دو مورد از آن اشاره می شود:

 

۱- در آیه ۸۸ سوره انعام آمده است: «وَ لَوْ اَشْرَکُوا لَحَبِطَ لَهُمْ ما کانُوا یَعْمَلُونَ»؛ اگر آنها مشرک شوند، اعمال نیکی که انجام داده اند، نابود می گردد و نتیجه ای از آن نمی گیرند.

 

آیه شریفه فوق شرک به خداوند را یکی از عوامل نابودی و حبط اعمال نیک شمرده است.

 

۲- در آیه ۶۵ سوره زمر آمده است: «وَ لَقَدْ اُوحِیَ اِلَیْکَ وَ اِلَی الَّذینَ مِنْ قَبْلِکَ لَئِنْ اَشْرَکْتَ لَیَحْبِطَنَّ عَمَلُکَ وَ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرینَ»؛ به تو و همه پیامبران پیشین وحی شده که اگر مشرک شوی، تمام اعمالت تباه می شود و از زیانکاران خواهی بود.

 

این آیه اگرچه خطاب به پیامبر است، ولی روشن است که او - که خود کانون توحید و یکتا پرستی است - هرگز مشرک نخواهد شد. بنابراین، آیه هشداری است برای دیگران.

 

حبط در جهان طبیعت

 

آیا حبط و نابودی اعمال نیک فراوان، با یک گناه و لغزش عادلانه است؟ به دیگر عبارت، آیا این کار موافق با قوانین جهان طبیعت است؟

 

در پاسخ باید گفت: مسئله حبط هم در جهان طبیعت و عالم تکوین وجود دارد و هم در عالم تشریع و قوانین دینی، و هم در کارهای عادی روزمره انسان ها.

 

باغبانی که سالیان درازی زحمت کشیده و با تلاش و کوشش فراوان و شب زنده داری های بسیار باغی بزرگ و پرمیوه آماده کرده است، بر اثر غفلت و سهل انگاری در گوشه ای از باغ آتشی روشن می کند؛ این آتش به باغ سرایت نموده، ظرف مدّت کوتاهی تمام دست رنج باغبان بیچاره را طعمه حریق قرار می دهد.

 

انسان سالم و نیرومندی که سلامت او مرهون دهها سال زندگی صحیح با رعایت اصول بهداشتی است، با روی آوردن به موادّ مخدّر، پس از چند صباحی تمام قدرت، نیرو، شادابی، صبر، حوصله، همه و همه را از دست می دهد؛ بنابراین آن آتش، باغ باغبان و این موادّ مخدّر، سلامت این انسان را حبط و نابود می کند.

 

مثال سومی نیز می توان زد و آن این که تعدادی از مهندسین و کارگران سالیان درازی با زحمت فراوان سدّی عظیم بنا می کنند. با بارش باران سیلاب پشت سد جمع می شود؛ ولی بر اثر یک غفلت و باز نکردن پنجره های مخصوص به هنگام زیاد شدن آب پشت سد، فشار زیاد سیلاب، زحمات چندین ساله آنها را از بین می برد و سدّ عظیم را می شکند!

 

بنابراین، مسئله حبط اختصاص به مسایل دینی و اعتقادی ندارد، بلکه در جهات تکوین و کارهای روزمره انسان نیز جریان دارد و هیچ منافاتی با عدالت الهی ندارد. باید دانست که علّت و عامل اصلی حبط کارهای خود انسان است؛ همان گونه که عامل اصلی آتش گرفتن باغ، خود باغبان و عامل از بین رفتن سلامت معتاد خود او، و عامل شکستن سد نیز نگهبان سد است. پس، مسلمانان و مؤمنان نباید تنها به فکر انجام کارهای نیک باشند، بلکه باید در حفظ و نگهداری آن نیز تلاش و کوشش کنند که نگهداری اعمال، به مراتب سخت تر از انجام آن است گاهی از اوقات، انسان با مسایل بسیار ساده ای آتش به باغ زندگی خود می زند به عنوان نمونه طبق آیات قرآن، منّت و آزار از عواملی است که مایه حبط انفاق و صدقه می گردد(۴).

 

اگر شخصی بچه یتیم و بی سرپرستی را از سن طفولیّت تحت سرپرستی قرار دهد و او را با مخارج خود بزرگ کند؛ به مدرسه و دبیرستان و دانشگاه بفرستد و سپس برایش خانه ای تهیّه نموده، دختری را به همسری او درآورد و عمری به او خدمت کند؛ امّا در یک مجلس عمومی در حضور عده زیادی شخص یتیم را مورد خطاب قرار داده، با غرور و منّت گذاری بگوید: «تو یک بچّه یتیم و بی سرپرستی بیش نبودی؛ من به تو آبرو دادم! من تو را به مدرسه و دانشگاه فرستادم! من به تو شخصیّت دادم و...» با استفاده از آیات قرآن در می یابیم که این شخص، با این عمل ناشایست خود تمام انفاق ها و کمک های سالیان طولانی را باطل می سازد.

 

همچنین بر اساس برخی از آیات قرآن، مسلمانان حق نداشتند در مقابل پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله)بی ادبی نموده، صداهایشان را بلندتر از صدای آن حضرت کنند وگرنه اعمالشان حبط و نابود می گردید «یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا اَصْواتَکُم فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ وَ لا تَجْهَرُوا لَهْ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْض اَنْ تَحْبَطَ اَعْمالُکُمْ وَ اَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ» (۵).

 

و نیز در برخی از احادیث، بیماری روحی حسد یکی از عوامل حبط معرّفی گردیده است. از این رو، در روایتی از پیامبر(صلی الله علیه وآله) آمده است: «اِیّاکُمْ وَ الْحَسَدِ فَاِنَّهُ یَاْکُلُ الْحَسَناتِ کَما تَأْکُلُ النّارُ الْحَطَبَ»؛ از حسدورزی بپرهیزید؛ زیرا همانگونه که آتش چوبها را می سوزاند و نابود می کند حسد نیز اعمال نیک انسان را نابود می کند».(۶)

در نتیجه ایمان و ولایت - چه در ابتدا و چه در ادامه مسیر - شرط صحّت اعمال، و بی ایمانی از عوامل حبط و نابودی اعمال به شمار می رود.

 

پاورقی:‌

۱- وسایل الشیعه، جلد اوّل، صفحه ۹۱

۲- نهج البلاغه، نامه ۵۳.

۳- بحارالانوار، جلد ۹۲، صفحه ۶۴۲.

۴- سوره بقره، آیه ۲۶۴.

۵- سوره حجرات، آیه ۲.

۶- میزان الحکمه، باب: ۸۵۰، حدیث ۳۹۴۱؛ حدیث ۳۹۳۸ این باب نیز به همین مضمون است.

خوانده شده 291 مرتبه