برای اینکه دعا و انجام آن کارها، اینها، در حد مقتضی عمل میکنند؛
برای اینکه چیزی اتفاق بیفتد، باید مقتضی موجود باشد، مانع مفقود [باشد].
گاهی مانع میآید جلوی آن مقتضی را میگیرد، مثلا فرض کن شما دعا کردید، دعایتان هم مستجاب شده ولی مصلحتتان نیست ... یا حالا [در این برهه از زمان] مثلا مصلحتتان نیست و در آینده [شاید] مصلحتتان است.
یا یک گناه میآید آن دعا را حبس میکند، صدقه را بی خاصیت میکند...
به هر حال آن دعا و آنها، در حد مقتضی عمل خودشان را میکنند اما گاهی عوامل میآیند و جلوی اثر آنها را میگیرد و از خاصیت میاندازد.