قرآن در چند مرحله، مبارز طلبیدن و در اصطلاح علوم قرآنی تحدی و هم آورد خواستن خود را مطرح کرده است. تحدی و هم آورد خواستن قرآن فراگیر است، همه جهانیان را شامل می شود و دامنه آن برای همیشه گسترده است، همان گونه که برای دیروز بوده برای امروز و فردا نیز پابرجا است ولی برخی را گمان است که تحدی قرآن مخصوص همان دوره اول بوده، مخاطبین آن عهد مورد تحدی قرار گرفته اند واین امر تا امروز گسترش ندارد، گرچه دلیل اعجاز قرآن که همان عجز عرب آن روزاست برای همیشه است.
تحدی به معنای هم آورد خواستن است قرآن مکررا ناباوران را به مبارزه و هماوردی خوانده، گوید: ((اگر باور ندارید که این قرآن سخن خدا باشد و گمان می برید ساخته و پرداخته دست بشر است، هر آینه آزمایش آن آسان است، سخن دانان و سخن وران خود را وادارید تا در این راستا نیروی خود را به کار گیرند وسخنی هم چون قرآن، زیبا و شیوا، محکم و استوار، و حکمت وار، بسازند و ارائه دهند، ولی هرگز چنین اقدامی نتوانید کرد، زیرا به خوبی می دانید که قرآن همانندسخن بشر نیست)).
مراحل تحدی
قرآن در چند مرحله، تحدی و هم آورد خواستن خود را مطرح کرده:
1- نخست به طور مطلق سخنی همانند قرآن بیاورند: ((أَمْ یقُولُونَ تَقَوَّلَهُ بَلْ لا یؤْمِنُونَ فَلْیأْتُوا بِحَدِیثٍ مِثْلِهِ إِنْ کانُوا صَادِقِینَ[1] آیا می گویند: آن را بر بافته؟[نه] بلکه باور ندارند! پس سخنی همانند آن بیاورند، اگرراست می گویند)).
2- سپس به اندازه ده سوره را مطرح نمود هرچند کوچک باشند: ((أَمْ یقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَیاتٍ وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کنْتُمْ صَادِقِینَ[2] آیا می گویند که آن را به دروغ به ما نسبت داده است؟ بگو: پس همانند ده سوره آن، حتی اگر افترا گونه باشد بیاورید و هر کس را که خواهید[به شهادت و داوری] بخوانید، اگر راست می گویید)).
3- آن گاه، برای آن که از اعتبار مدعیان بکاهد، پیشنهاد کرده که یک سوره همانندقرآن بیاورند: ((أَمْ یقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کنْتُمْ صَادِقِینَ[3] ).
4- و برای آخرین بار، با قاطعیت هرچه تمام تر، عجز و ناتوانی نهایی آنان را اعلام نمود: ((وَإِنْ کنْتُمْ فِی رَیبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَی عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدَاءَکمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کنْتُمْ صَادِقِینَ فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَلَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجَارَةُ أُعِدَّتْ لِلْکافِرِینَ[4]اگر ناباورید نسبت به آن چه بر بنده خویش فرو فرستاده ایم، پس همانند یک سوره آن بیاورید، یا سوره ای از هم چون فردی بیاورید و اگر [چنین کاری را] نکردید و هرگز نتوانید کرد، پس پروا کنید از آتشی که فروزنده آن آدمیان و سنگ خارا می باشد و برای کافران آماده گردیده است )). در این آیه ذکر آدمیان در کنار سنگ خارا کنایه از آن است که آدمیان فاقد شعور وتهی از خرد و اندیشه، هم چون سنگ خارا بوده و در کنار آن قرار دارند و در آتش سرسختی می سوزند.
5- آن گاه و پس از این تجربه تلخ و ناگوار برای ناباوران، روی سخن را به توده بشریت کرده، برابر ابدیت اعجاز و تحدی قرآن را اعلام نموده است: ((قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الإنْسُ وَالْجِنُّ عَلَی أَنْ یأْتُوا بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لا یأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ کانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیرً[5] بگو: اگر تمامی انس و جن [که در بستر تاریخ قرارگرفته اند] گرد هم آیند و بخواهند همانند این قرآن بیاورند، هرگز نتوانند، گرچه همگی پشت در پشت یک دیگر قرار گیرند)).
نکته جالب
در آیات تحدی به ویژه دو آیه اخیر، نکته جالبی وجود دارد که سر اعجاز را بیش از هر چیز روشن و مبرهن می سازد در آیه 24 سوره بقره عبارت ((وَلَنْ تَفْعَلُوا)) اخبار از آینده به صورت مطلق است بدین معنا که هرگز و برای ابدیت هم آوردی با قرآن نیاید، در سوره اسرا آیه 88 نیز همه جهانیان را از هم آوردی با قرآن ناتوان دانسته است این یک اخبار غیبی است که جز از زبان ((عالم الغیب والشهادة )) امکان صدور ندارد هر نیرومند و صاحب هنری که در مقام تحدی و هم آوردی برآید،حداکثر می تواند هم آوردان معاصر و مجاور خویش را تا حدودی بشناسد و باشناخت اندازه توانایی آنان و مقایسه با توانایی خویش، خود را برتر بداند ولی هرگز کسی جرات آن را ندارد که برای آینده و برای همه جهانیان، خود را برتر شمارد، زیراشناختی به آیندگان و همه جهانیان نمی تواند داشته باشد. ولی قرآن این شهامت را نشان داده و با کمال جرات ناتوانی بشریت را در مقابله با قرآن برای همیشه و برای همه جهانیان در پهنای تاریخ اعلام نموده، که این جرات و شهامت بزرگ ترین دلیل اعجاز قرآن است علاوه برآن که خود یکی ازبزرگ ترین اخبار غیبی قرآن به شمار می رود، چنان که گذشت.
دامنه تحدی
همان گونه که متذکر شدیم تحدی و هم آورد خواستن قرآن فراگیر است، همه جهانیان را شامل می شود و دامنه آن برای همیشه گسترده است، همان گونه که برای دیروز بوده برای امروز و فردا نیز پابرجا است ولی برخی را گمان است که تحدی قرآن مخصوص همان دوره اول بوده، مخاطبین آن عهد مورد تحدی قرار گرفته اند واین امر تا امروز گسترش ندارد، گرچه دلیل اعجاز قرآن که همان عجز عرب آن روزاست برای همیشه است یعنی امروزه برای اثبات اعجاز قرآن، به عجز فصحای عرب معاصر نزول که از مقابله و معارضه با آن ناتوان بودند، استدلال بایدکرد، وهرگز فصحا و سخن دانان همه دوره ها مورد تحدی قرار نگرفته اند نویسنده مصری معروف ((بنت الشاطی)) چنین می گوید: ((معیار تحدی قرآن همان عجز فصحای عرب در عصر بعثت است ولی دلیل اعجاز آن برای همیشه است و عرب و عجم راشامل می باشد عجز سخن سنجان عصر اول که اصل بلاغت و فصاحت اند برهان قاطعی است برای روشن شدن مساله تحدی ))[6] یعنی عجز سخن وران آن روز کفایت می کند و نیازی به پا برجا بودن موضع تحدی قرآن تا امروز نیست.
شاید نویسنده یادشده بیم آن داشته که اگر گفته شود قرآن هم چنان در موضع تحدی خود پابرجا است، به ناگاه آتش کفر و الحاد که در میان سخن دانان عرب کم نیست زبانه کشد، در صدد مقابله برآمده و همانند قرآن سخنی موزون و استوارارائه دهند و در پی آن بزرگ ترین پایه و ستون استوار دعوت اسلامی، از هم فروریزد ولی او باید مطمئن باشد که چنین اتفاقی نخواهد افتاد، زیرا قرآن بر اسلوب ویژه ای استوار است که هرگز سخن بشری نمی تواند به آن برسد و حتی نمی تواندنزدیک آن گردد، چون که اعجاز قرآن تنها بر شیوه بیانی آن استوار نیست، بلکه مجموعه لفظ و معنا، معیار اعجاز می باشد جمال لفظ و کمال معنا، زیبایی و فریبایی عبارات، در کنار بلندای افق محتوا قرار گرفته است کدام دانشور و سخنور توانایی است که بتواند چنین مفاهیم عالیه و نوآوری های وسیع و گسترده را در همه زمینه های معرفتی و شناختی، در چنین قالب های موزون و دل کش و دارای جذبه معنوی و روحانی در آورد و ساختاری چنین مستحکم و استوار در عین زیبایی منظرارائه دهد؟
تلاش در این راه سرانجامی جز رسوایی نخواهد داشت!
در عرصه تاریخ مواضع عبرت فراوانی وجود دارد کسانی در صدد معارضه با قرآن بر آمده اند، اما آن چه ارائه کرده اند نه تنها همانند قرآن نبوده، بلکه از درجه کلام معمولی هم فروتر افتاده است و جز عار و ننگ دست آوردی برای خود فراهم نساخته اند هر که با خود بیاندیشد تا این تجربه های تلخ تاریخ را تکرار نماید، ومواضع عبرت آن را درست ننگرد، پس اگر شرمنده خویش نگشت هرچه خواست انجام دهد ((من جرب المجرب حلت به الندامة، هر که آزمون شده ای را آزمون کند،جز پشیمانی دست آوردی نخواهد داشت )).
دکتر عبداللّه دراز در این زمینه گوید: ((هر که شک و تردیدی دارد و گمان می بردکه در میان سخن دانان کسانی هستند که توانایی هم آوردی با قرآن را دارند، می تواند به آسانی آن را آزمایش کند، به ادبا و سخن دانان عصر خویش مراجعه و از آنان پرسش نماید: آیا کسی از شما توانایی هم آوردی با قرآن را دارد؟
اگر گفتند: آری ((لَوْ نَشَاءُ لَقُلْنَا مِثْلَ هَذَا[7] اگر بخواهیم می توانیم همانند آن بیاوریم ))! پس به آنان بگوید: ((هَاتُوا بُرْهَانَکمْ[8]شاهد صدق این مدعی را ارائه دهید)) و اگرگفتند: ((لا طَاقَةَ لَنَا بِهِ[9] ما را توانایی آن نیست)) پس به آنان بگوید: چه شهادتی بر اعجاز بالاتر از اظهار ناتوانی است؟ آن گاه به تاریخ رجوع کند و از آن بپرسد: ((فَمَا بَالُ الْقُرُونِ الأولَی[10]حال گذشتگان چگونه بوده است؟)) هرآینه تاریخ پاسخ خواهد داد که هیچ کس سر خود را در مقابل قرآن نیفراشته است و آن گروه ناچیزی که سر به سوی قرآن تافتند، با رسوایی و بار ننگ بازگشتند و روزگار برآثار آنان خط بطلان کشید و به دست فراموشی سپرد)). [11]
تحدی در برتری سخن
گاه گفته می شود که توانایی در صنعت سخنوری و قدرت بیان در همه مردم یک سان نیست و این قدرت بر حسب ذوق و سلیقه و نحوه اندیشه و بینش هر انسان تفاوت می کند هر فرد از افراد انسانی مواهب و یافته هایی ویژه خود دارد که ساختار و شخصیت درونی او را تشکیل داده است هر نویسنده یا صاحب سخنی گوشه ای از یافته های شخصی خویش را که ویژه خود او است ارائه می دهد ((ازکوزه برون هر آن طراوت که در اوست)) ازاین رو شیوه های گفتاری و نوشتاری هر نویسنده با دیگری هم سان نخواهدبود لذا چگونه می توان مردم را به تحدی (هم آوردی با قرآن) خواند ((فَلْیأْتُوا بِحَدِیثٍ مِثْلِهِ))[12] در صورتی که آنان از هم آوردی با یک دیگر نیز عاجزند؟!.
ولی پوشیده نباشد که هم آوردی خواستن (تحدی ) در آن نیست که سخنی هم سان و همانند سخن خدا بیاورند گونه ای که در شیوه بیان و نحوه تعبیر کاملا همانند باشد، زیرا این گونه همانندی جز با تقلید امکان پذیر نیست[13]بلکه مقصود از ((تحدی)) آوردن سخنی است که هم چون قرآن از نظر معنویت دارای جای گاهی ارجمند و والایی بوده و در درجه اعلای بلاغت و فصاحت قرارگرفته باشد، سخنی توانا و قدرت مند، رسا و گویا، با محتوایی بلند و متین و استوارباشد علمای بیان طبق معیارهای مشخص، درجات رفعت و انحطاط هر کلامی رامعین ساخته اند و برتری کلامی بر کلام دیگر با همین معیارها مشخص می گردد در علم ((بلاغت)) به تفصیل از آن معیارها سخن گفته شده است.
ما هرگز منکر آن نیستیم که سخن هر کس زاییده نهاد و ساختار درونی او است وکسی را یارای آن نیست که با دیگری در آن چه ساختار ذهنیت او بر او القا می کند،هم سان باشد ولی آن چه در این جا مطرح است هم سان بودن در درجه و رتبه فضیلت کلام است همان گونه که میان دو قصیده شعری یا نوشته ادبی مقایسه می شود و برتری یکی بر دیگری روشن می گردد، چنین مقایسه ای بر پایه قدرت بیان و رسایی سخن و اعمال نکات و دقایق سخن وری و سخن سنجی استواراست این معیارها سخن یک شاعر یا سخن ور را با سخن دیگری نزدیک یا دورمی نمایاند و نشست های ادبی و مسابقات هنری بر اساس همین معیارها انجام می گیرد.
سکاکی در کتاب ((مفتاح العلوم)) پس از بر شمردن معیارهای سنجش کلام، گوید: ((ارتفاع و انحطاط شان کلام به مراعات همین نکات و ظرایف بستگی داردهرچه این نکات بیش تر رعایت شود، کلام بیش تر اوج می گیرد و هرچه کمتر، موجب انحطاط ))[14] آن گاه گوید: ((البلاغة تتزاید الی ان تبلغ حد الاعجاز، و هوالطرف الاعلی و ما یقرب منه، بلاغت حالت تصاعدی دارد تا به مرتبه اعجاز پایان یابد و آن، درجه بالای بلاغت و نزدیک به آن است ))[15] از این سخن استفاده می شود که ((حد اعجاز)) نیز درجات متفاوتی دارد ولی این حد در مرتبه ای قرار داردکه دست بشر به آن نمی رسد. [16]
خلاصه آن که برتری یا همانندی دو کلام به مراعات نکات بلاغی و ظرافت های سخن وری بستگی دارد معیارهای بلاغت در علم ((معانی و بیان)) آمده است وبیش تر این معیارها به معنا و محتوا بیش از لفظ و عبارت اهمیت می دهد، چنان که شیخ عبدالقاهر جرجانی به این مطلب تصریح دارد او در این باره گوید: ((اذا رایت البصیر بجواهر الکلام یستحسن شعرا او یستجید نثرا، ثم یجعل الثنا علیه من حیث اللفظ فیقول: حلو رشیق، و حسن انیق، و عذب سائغ، و خلوب رائع، فاعلم انه لیس ینبئک عن احوال ترجع الی اجراس الحروف، و الی ظاهر الوضع اللغوی، بل الی امر یقع من المر فی فؤاده، و فضل یقتدحه العقل من زناده[17] اگردیدی صاحب بینشی که گوهر شناس سخن است، شعری را می ستاید یا نثری را به خوبی توصیف می کند، آن گاه ستودن آن را در جهت لفظ قرار داده می گوید: شیرین و لطیف است، زیبا و ظریف است، زلال و گوارا است، جالب و دل ربا است، پس بدان که این توصیف از نوای ناقوسی حروف آن حکایت ندارد، و به وضع لغوی آن بستگی ندارد، بلکه در رابطه با جنبه ای است که بر دل آدمی اثر دارد و برتری است که عقل آن را فروزان می سازد)). ((ان الکلام لفی الفؤاد و انما جعل الکلام علی الفؤاد دلیلا،. حقیقت هر سخن چیزی است که در دل می گذرد و هر سخنی از آن چه در دل می گذرد حکایت دارد)).
پی نوشت ها
[1] طور 52: 34 ـ 33.
[2] هود 11: 13.
[3] يونس 10: 38.
[4] بقره 2: 24 ـ 23.
[5] اسرا 17: 88.
[6] عايشه بنت الشاطئ , الاعجاز البيانى , ص 66 ـ 65.
[7] انـفـال 8: 31 ايـن آيـه نـقل كلام مشركين است كه در آن روزگار گفتند و خود را رسوا ساختند.
[8] بقره 2: 111.
[9] بقره 2: 286.
[10] طه , 20: 51.
[11] ر ك : عـبـداللّه دراز, الـنـبا العظيم , ص 75 نمونه هايى از آن رسوايى ها را در التمهيد, ج4 , ص 227 به بعدآورده ايم .
[12] طور 52: 34.
[13] چـنـان چـه مـسـيـلمه كذاب و برخى ديگر همين كار تقليدى را انجام داده , خود را رسوا ساخته اند ر ك :التمهيد, ج 4, ص 228 و 257.
[14] سكاكى , مفتاح العلوم , ص 194 ـ 80.
[15] همان , ص 196.
[16] در اين رابطه رجوع شود به : تفتارانى , مطول , چاپ اسلامبول , ص 31.
[17] شيخ عبدالقاهر, كتاب اسرار البلاغة , ص 3.