خداوند در آیه شریفه ۶۰ سوره نحل می فرماید: «لِلَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالاْخِرَةِ مَثَلُ السَّوْءِ وَ لِلّهِ الْمَثَلُ الاَْعْلی وَ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ»؛ برای آنها که به سرای آخرت ایمان ندارند، صفات زشت است؛ و برای خدا، صفات عالی و او قدرتمند و حکیم است.
دورنمای بحث
همان گونه که در بحث های قبل گذشت هدف از «امثال القرآن»، بیان مسایل عقلی و پیچیده در قالب مسایل حسّی و قابل درک همگان است؛ زیرا قرآن مجید برای همه است؛ یعنی همانطور که آگاه ترین دانشمندان، مخاطب آیه های قرآن هستند، بی سوادترین مسلمانان نیز مخاطب آن هستند.
در مورد آیه مذکور در بین مفسّران اختلاف است که آیا از مثل های قرآن است یا خیر؟
علّت این اختلاف آن است که مفسّران برای آیه شریفه دو تفسیر بیان کرده اند بنابر یکی از آن دو، آیه شریفه از امثال القرآن به شمار می رود که به منظور نشان دادن آن به ذکر هر دو تفسیر می پردازیم.
تفسیر اوّل
طبق تفسیر اوّل کلمه «مَثَل» به معنای صفت آمده است؛ یعنی کسانی که ایمان به قیامت ندارند، صفات زشت و بد و ناپسندی دارند و حقیقت هم همین است؛ زیرا کسانی که ظلم می کنند، رشوه می گیرند، دروغ می گویند، مرتکب قتل نفس می شوند و... بی شک به روز قیامت اعتقادی ندارند وگرنه مرتکب چنین گناهانی نمی شوند.
قرآن مجید در آیه ۴ سوره مطفّفین، درباره کم فروشان می فرماید: «اَلا یَظُنُّ اُولئِکَ اَنَّهُمْ مَبْعُوثُونَ لِیَوْم عَظیم»؛ آیا آنها (کم فروشان) گمان نمی کنند که در روزی بزرگ برانگیخته می شوند؟!
بنابر آیه، علّت کم فروشی کم فروشان بی اعتقادی آنها به روز قیامت است وگرنه کم فروشی نمی کنند!.
آری؛ کسانی که اعتقاد و ایمان به روز آخرت ندارند، صفات بد و زشتی دارند. از این رو، انسان باید تحت کنترل و برنامه ای باشد وگرنه بسیارند کسانی که دست به هر جنایتی می زنند و برای به دست آوردن کمترین سودی، بزرگترین جنایت را مرتکب می شوند.
وَ لِلّهِ الْمَثَلُ الاَْعْلی: و برای خداوند صفات والا و عالی است؛ چون او هم قدرتمند و شکست ناپذیر است و هم حکیم و با برنامه.
انسان های به ظاهر قدرتمند، معمولاً انسان های حکیمی نیستند و از قدرت خود استفاده ناشایست می کنند.
قدرت، آفت های فراوانی دارد که از جمله آنها، بی توجّهی به حساب و کتاب و کارهای حکیمانه است؛ ولی خداوند قدرتمند - که بالاترین قدرت را داراست - حکیمی مطلق است.
در نتیجه بر اساس این تفسیر، آیه شریفه از امثال القرآن به شمار نمی رود.
تفسیر دوم
طبق تفسیر دوم کلمه «مَثَل» در آیه شریفه همان معنای لغوی خود را داراست.
کسانی که به روز قیامت ایمان ندارند و معاد را - چه در عقیده و چه در عمل - نپذیرفته اندمثل های بدی دارند؛ مانند همان مثال هایی که در قرآن مجید برای آنها ذکر شده است.
مثالی که در آیه ۱۷ سوره بقره درباره منافقان بیان شده است از این جمله است؛ در این مثال خداوند می فرماید: «مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ الَّذِی اسْتَوْقَدَ ناراً فَلَمّا اَضاءَتْ ما حَوْلَهُ ذَهَبَ اللّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَکَهُمْ فی ظُلُمات لا یُبْصِرُونَ»؛ مثل آنان [منافقان ] همانند کسی است که آتش افروخته اند [تا در بیابان تاریک، راه خود را بیابند]؛ ولی هنگامی که آتش اطراف او را روشن ساخت، خداوند [طوفانی می فرستد ] و آن را خاموش می کند؛ و در تاریکی های وحشتناکی که چشم کار نمی کند، آنها را رها می سازد.(۱۵)
و نیز همانند مثلی که در آیه ۱۷۶ سوره اعراف آمده است که در آن آیه، خداوند انسانهای مشرک را به سگ هاری تشبیه کرده است که نه به دوستان خود احترام می گذارد و نه به دشمنانش(۱۶).
وَ لِلّهِ الْمَثَلُ الاَْعْلی وَ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ: ولی خداوند مثال های اعلی و والایی دارد اگرچه هر مثالی برای خداوند در نظر گرفته شود ناقص است؛ زیرا مثال های ما از موجودات عالم امکان است و آنها همه محدود و ناقص هستند و روشن است که نمی توان ذات نامحدود کاملی را با موجودات محدود و ناقص به تصویر کشید و شاید آیه شریفه «فَلا تَضْرِبُوا لِلّهِ الاَْمْثالَ» (۱۷) به همین مسئله اشاره دارد.
علی رغم مطلب فوق، اگر بخواهیم مثالی برای خداوند بیان کنیم، آیه شریفه ۳۵ سوره نور برای این امر شایسته تر است؛ چه اینکه در آن آیه خداوند به نور تشبیه شده است؛ زیرا در عالم آفرینش هیچ موجودی مفیدتر، بابرکت تر، لطیف تر و سریع تر از نور نیست. از این رو، برای خداوند مثل های زیبا و والا و اعلی است.
پرسش: برخی این سؤال در ذهنشان خطور می کند که همه چیز را خداوند آفریده است، پس چه کسی خداوند را آفریده است؟
پاسخ: آری؛ همه چیز را خداوند آفریده است، ولی هیچ کس خدا را نیافریده است؛ زیرا خداوند موجودی ازلی و ابدی است؛ یعنی همیشه بوده و خواهد بود. اصلاً، آفریده نشده تا در پی آفریننده او باشیم. به منظور روشن شدن مطلب به مثال زیر - که امور معقول را در لباس محسوسات می آورد - توجّه کنید:
دانشمندان می گویند مبدأ تمام انرژی ها خورشید است؛ چه اینکه درخت هایی که منبع نور و گرما هستند، انرژی خود را از خورشید می گیرند.
ذغال سنگها - که باقیمانده جنگلهای دوران گذشته هستند - نیز معلول انرژی خورشید هستند. حتّی نفت - که اکنون از منابع مهم انرژی جهان است - منبع اصلی انرژی آن، خورشید است؛ زیرا می گویند: نفت باقیمانده حیوان های گذشته است که در دل خاکها دفن شده اند و روشن است که حیوانات از گیاهان تغدیه می شوند و گیاهان هم از نور آفتاب استفاده می کنند.
توربینهای بزرگ نیز که بر آبشارها نصب می شوند و تولید انرژی برق می کنند، انرژی خود را از خورشید می گیرند بدین گونه که خورشید به دریاها می تابد، آبها بخار می شود، بخارها تبدیل به ابر می گردد، ابرها بارانهای بابرکت را نازل می کنند، بارانها سیلابهایی به وجود می آورند و سیلابها بر توربینها جاری می شوند و در نتیجه تولید برق می نمایند.
اما نیرو و انرژی آفتاب از خود اوست؛ یعنی انرژی از خارج به خورشید نمی رسد، بلکه انرژی از ذات خود خورشید می جوشد.
حال، با اینکه خورشید یک مخلوق خدا است، اما منبع انرژی است و لازم نیست از جای دیگری انرژی او تأمین شود (با این مثال) روشن می شود که خداوند متعال نیز ازلی و ابدی است و نیازی نیست که آفریننده ای داشته باشد و یا قدرت او از جایی تأمین شود.
در نتیجه بنابر تفسیر دوم آیه شریفه جزء «امثال القرآن» محسوب می گردد.
ارتباط آیه مَثَل با آیات قبل
در آیات قبل، یعنی آیات (۵۷ و ۵۸ و ۵۹)، سخن از یکی از عادات و عقاید زشت اعراب جاهلی - که زنده به گور کردن دختران است - به میان رفته است.
در آیه (۵۸ و ۵۹) آمده است: «وَ اِذا بُشِّرَ اَحَدُهُمْ بِالاُْنْثی ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدّاً وَ هُوَ کَظیمٌ یَتَواری مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ ما بُشِّرَ بِهِ اَیُمْسِکُهُ عَلی هُون اَمْ یَدُسُّهُ فِی التُّرابِ أَلاسآءَ ما یَحْکُمُونَ»؛ در حالی که هرگاه به یکی از آنها بشارت دهند دختر نصیب تو شده است، صورتش [از فرط ناراحتی] سیاه می شود؛ و به شدّت خشمگین می گردد. به خاطر بشارت بدی که به او داده شده از قوم و قبیله خود متواری می گردد؛ [و نمی داند] آیا او را با قبول ننگ نگهدارد، یا در خاک پنهانش کند؟! آگاه باشید که بد حکم می کنند!.
با استفاده از دو آیه فوق درمی یابیم که عرب جاهلی از اینکه خداوند به آنها دختری عطا می کرد به شدّت ناراحت می شدند. و این عمل برای همگان جای بسی سؤال دارد.
چرا عرب جاهلیّت دختران خود را می کشت؟
مطالعات نشان می دهد که منشأ امر فوق یکی از دو علّت زیر است:
۱- آنها پسران را تولیدکننده ثروت و دختران را فقط مصرف کننده ثروت می پنداشتند؛ چه اینکه در آن زمان دختران فعّالیت اقتصادی نداشتند و تولید کار نمی کردند، ولی پسران از راههای مختلف نان آور خانواده بودند، از راه کار و تلاش های اقتصادی و یا از طریق راهزنی ها و سرقت ها و غارت ها و راههای دیگر. به همین جهت، می گفتند: دختر حقّ حیات و زندگی ندارد؛ ولی پسر چنین حقّی را داراست!.
۲- تعصّب کر و کور؛ میگویند بین اعراب جنگی رخ داد. قبیله پیروز، مردان، زنان و دختران قبیله شکست خورده را به اسارت گرفتند. در مدّتی که دختران در بند اسارت بودند، کم کم با جوانان قبیله فاتح ازدواج و عروسی کردند. مدّتی گذشت و جنگ به صلح انجامید. کار مبادله اُسرا آغاز شد؛ اما دخترانی که ازدواج کرده بودند، حاضر نشدند به قبیله خود بازگردند. این مسئله سبب شد تا خانواده هایی که دخترانشان به دامان آنها بازنگشتند و نزد شوهرانشان ماندند، مورد سرزنش دیگران قرار گیرند. یک نفر از این خانواده ها از فرط عصبانیّت به بتها قسم خورد که از این پس اگر خداوند دختری به او بدهد، او را بکشد و زنده در گور بنهد تا شاهد چنین رسوایی نگردد!(۱۸)
کم کم این بیماری به دیگران نیز سرایت کرد و این گناه بزرگ تحت یک عنوان مقدّس رایج گردید؛ عنوان مقدّسی چون: «دفاع از ناموس»، یا «حفظ غیرت و حمیّت»، و مانند آن.
همانگونه که امروزه نیز مرسوم است که جنایات بزرگ را با عنوان های مقدّس و مورد احترام انجام می دهند؛ از جمله آنها اینکه غربی ها با تمسّک به شعار «حقوق بشر»، حقوق دیگران را پایمال می کنند و یا تحت لوای «آزادی» انسان ها را به اسارت می کشند و یا به نام «تمدّن» جنایاتی مرتکب می شوند که انسانهای ما قبل تاریخ هم نمی کردند!
خلاصه، به هر علّتی عرب عصر جاهلیّت به این گناه بزرگ آلوده بود؛ ولی با آمدن اسلام حیات بخش پرونده این جنایت بزرگ بسته شد و این دین نوپا به انسانیّت ارج نهاد و خدمت بزرگی به زنان کرد.
از سوی دیگر، همین عرب ها - که دختران را موجوداتی شوم می دانستند و آنها را زنده به گور می کردند - معتقد بودند که ملائکه و فرشتگان دختران خدا هستند و آنها را میپرستیدند تا رضایت الهی را جلب نمایند.
از این رو در آیه ۵۷ سوره نحل چنین آمده است: «وَ یَجْعَلُونَ لِلّهِ الْبَناتِ سُبْحانَهُ وَ لَهُمْ ما یَشْتَهُونَ»؛ آنها [در پندار خود] برای خداوند دختران قرار می دهند؛ - منزّه است خداوند [ از اینکه فرزندی داشته باشد] - ولی برای خودشان، آنچه را میل دارند قائل می شوند.
در این آیه خداوند با منطق خودشان با آنها سخن گفته است: که اگر دختران خوب هستند و آنها را فرزندان خدا می پندارید؛ پس چرا وقتی خداوند دختری به شما عنایت می کند او را زنده به گور می کنید؛ و اگر دختران بد هستند و بدین جهت آنها را می کشید، پس چرا این موجودات بد را دختران خدا می دانید!
البتّه این فکر جاهلی - که ملائکه زن هستند - اکنون هم کم و بیش در ذهن برخی از مردم وجود دارد. به همین جهت، به هنگام ترسیم ملائکه آنها را به شکل دختران می کشند!
دختر دسته گل است
متأسّفانه، هنوز در برخی از خانواده ها این تفکّرِ غلطِ جاهلی پس از قرنها وجود دارد و برای دختران ارزش را به مساوات پسران قائل نیستند و از شنیدن خبر تولّد دختر ناراحت می شوند.
به منظور ردّ این گونه تفکّرات روایات فراوانی در منابع اسلامی وجود دارد که به دو نمونه از آن اشاره می شود؛ باشد که به برکت این آیات و روایات باقیمانده این اندیشه های شوم برچیده شود.
۱- رسول خدا (صلی الله علیه وآله) با جمعی از اصحاب و یاران تازه مسلمان نشسته بودند، شخصی برای پیامبر (صلی الله علیه وآله) خبر آورد که خداوند به آن حضرت فرزند دختری عنایت کرده است.
حضرت محمد (صلی الله علیه وآله) از این خبر بسیار خوشحال گشت؛ ولی اصحاب تازه مسلمان - که هنوز رسوبات افکار جاهلی در اذهان آنها بود - از این خبر ناراحت گشته و چهره در هم کشیدند. پیام آور وحی(صلی الله علیه وآله) از این برخورد اصحاب ناراحت شد و خطاب به آنها فرمود: «ما بِکُمْ! رَیْحانَةٌ اَشُمُّها وَ رِزْقُها عَلَی اللّهِ»؛ شما را چه شده است که این گونه چهره در هم کشیده اید؟! دختر دسته گلی است که خداوند عنایت کرده است. من آن را می بویم [اگر کسی دسته گلی به شما بدهد، ناراحت و افسرده می شوید؟] رزق و روزی او هم بر خداوند است [و از این جهت هم جای نگرانی نیست].(۱۹)
چه بسا پسرانی که باعث سیه روزی پدران خود شدند و چه بسا دخترانی که باعث سرافرازی پدرانشان گردیدند. حضرت فاطمه زهرا(علیها السلام) تنها دختر حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) باعث فخر و مباهات پدر بود و نسل آن حضرت از اوست.
۲- در ذیل آیه شریفه: «وَ اَمَّا الْغُلامُ فَکانَ اَبَواهُ مُؤْمِنَیْنِ فَخَشینا اَنْ یُرْهِقَهُما طُغْیاناً وَ کُفْراً فَاَرَدْنا اَنْ یُبْدِلَهُما رَبُّهُما خَیْراً مِنْهُ زَکوةً وَ اَقْرَبُ رُحْماً؛ و امّا آن نوجوان، پدر و مادرش با ایمان بودند؛ و بیم داشتیم که آنان را به طغیان و کفر وادارد. از این رو خواستیم که پروردگارشان به جای او، فرزندی پاکتر و با محبّت تر به آن دو بدهد»(۲۰)
آمده است که خداوند به آن پدر و مادر به جای این پسر ناصالح - که نزدیک بود والدین خود را از راه حق منحرف کند - دختری عنایت کرد. دسته گلی که نه تنها باعث گمراهی والدین خود نگردید بلکه باعث فخر و مباهات آنان گشت؛ زیرا از نسل آن دختر مبارک ۷۰ پیامبر به وجود آمد(۲۱). آیا این دختر شوم و آن پسر خوب است؟
بنابراین، طبق آیه مَثَل، کافران به خدا و روز قیامت مثالهای بدی دارند و سخنان زشتی می گویند و معتقدند که خداوند فرزند دختر دارد، در حالی که چنین نیست، او نه فرزندی دارد و نه خود زاده شده است «لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَد».
انسانها به دو جهت نیازمند فرزند هستند:
نخست اینکه، عمر انسان محدود است و برای بقاء نسل نیازمند فرزندانی است که نسل او را ادامه دهند.
دیگر اینکه، انسان همواره قوی و نیرومند نیست، بلکه زمان پیری و ضعف فرا می رسد و او نیازمند فرزندانی است که به هنگام ضعف و ناتوانی یاور او باشند.
ولی خداوندی که ازلی و ابدی است و مرگ برای ذات او بی معناست و همواره قوی و قادر مطلق است، هیچ نیازی به فرزند - چه پسر و چه دختر - ندارد.
علاوه بر همه اینها فرزند داشتن لازمه جسمانیّت است و بدیهی است که ذات حق، جسم نیست «تَعالَی اللّهُ عَنْ ذلِکَ عُلُوّاً کَبیراً» .
پی نوشت ها:
۱۵- شرح و تفسیر این مثل در اوایل کتاب به صورت مشروح گذشت.
۱۶- شرح و تفسیر این مثل در اوایل کتاب به صورت مشروح گذشت.
۱۷- سوره نحل، آیه ۷۴.
۱۸- تفسیر نمونه، جلد ۱۱، صفحه ۲۷۰.
۱۹- وسایل الشیعه، جلد ۱۵، صفحه ۱۰۲.
۲۰- سوره کهف، آیه ۸۰ و ۸۱.
۲۱- نورالثقلین، جلد ۳، صفحه ۲۸۶ و ۲۸۷ (به نقل از تفسیر نمونه، جلد ۱۲، صفحه ۵۰۴).