رسیدن به کمالات معنوی و مقصد اعلای انسانیت

امتیاز بدهید
(1 امتیاز)
رسیدن به کمالات معنوی و مقصد اعلای انسانیت

بسم الله الرحمن الرحیم


بحث اخلاقی بلند همتی

اللَّهُمَّ... وَفِّقْنِي لِلَّتِي هِيَ أَزْكَى و استَعمِلْني بما هُو أرضى‌. [۱]

این فرازها اشاره به بلند‌همتی در خودسازی و رسیدن به کمالات معنوی و مقصد اعلای انسانیت دارد. در این فراز، نیایشگر از خدای سبحان می‌خواهد که پروردگارا! به من توفیق ده تا به بهترین وجه، خودسازی کنم و بهترین کاری را که تو می‌پسندی انجام دهم.

بیان این مطلب با اسم تفضیل «أزکی» و «أرضی»، نشان می‌دهد که انسان باید حتی در درخواست از خدا نیز بلند همت باشد.

همت انسان‌ها مراتبی دارد. برخی همتشان خیلی کوتاه است و گاه به همین که صبح و شام چه بخورند، بسنده می‌کنند. ارزش این افراد به همان اندازه غذایی است که می‌خورند، زیرا در روایتی از رسول خدا(صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) نقل شده که فرمود:

مَن‌ كانَت‌ هِمَّتُهُ‌ أكلَهُ، كانَت قِيمَتُهُ ما أكَلَهُ. [۲]

هر كه همّتش خوراكش باشد، ارزشش به اندازه همان چيزى است كه مى‌خورد.

از این صریح‌تر روایتی است که از امیر مؤمنان (علیه‌السلام) در این باره نقل شده است که فرمود:

مَن‌ كانَت‌ هِمَّتُهُ‌ ما يَدخُلُ بَطنَهُ، كانَت قِيمَتُهُ مايَخرُجُ مِنهُ. [۳]

هر كه همّتش چيزى باشد كه وارد شكمش مى‌شود، ارزش او به اندازه همان چيزى است كه از شكمش خارج مى‌شود.

همت‌ها تا زمانی که در حدّ دنیا و مادیات باشد، کوتاه است؛ ولی آنگاه که به معنویات برسد، اولین مراتب بلندهمتی است.

در نکوهش کوتاه‌همتی، این روایت قابل تأمل است که مرحوم کلینی آن را از امام باقر(علیه‌السلام) نقل می‌کند. خلاصه این روایت نسبتا طولانی چنین است:

در زمان جاهلیت رسول خدا(صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) در طائف بر مردى وارد شد و آن مرد از ايشان با احترام، پذيرايى كرد. پس از ظهور اسلام، به آن مرد گفته شد: آيا مى‌دانى آن كسى كه خداوند او را به سوى مردم فرستاده، كيست؟ گفت: نه. گفتند: او محمّد بن عبد اللَّه، همان كسى است كه فلان روز، در طائف ميهمان تو شد و تو او را گرامى داشتى.

آن مرد خدمت پيامبر رسید و مسلمان شد. وقتی خود را معرفی کرد، پيامبر به او فرمود:
مَرحَباً بِكَ سَلْ حاجَتَك‌.

خوش آمدى! حاجتت را بخواه.

گفت: دويست گوسفند با چوپان آنها به من عطا فرماييد.

رسول خدا دستور داد به او دادند. سپس به اصحاب خود فرمود:

ما كانَ على‌ هذا الرّجُلِ أن يَسألَني سُؤالَ عَجوزِ بَني‌ إسرائيلَ‌ لِمُوسى‌ عليه السلام؟! [۴]

چه مى‌شد اگر اين مرد، از من همان چيزى را بخواهد كه پيرزن بنى اسرائيلى از موسى(علیه‌السلام) خواست؟!

اصحاب گفتند: مگر پيرزن بنى اسرائيلى، از موسى چه خواست؟

فرمود: خداوند سبحان به موسى وحى فرمود که پيش از آن كه مصر را به قصد سرزمين مقدّس در شام، ترک کند، استخوان‌هاى يوسف را با خود ببرد؛ ولی موسى جای قبر يوسف را نمی‌دانست. پيرمردى گفت: اگر كسى جاى قبر او را بلد باشد، آن كس، فلان پيرزن است. موسى در پىِ او فرستاد. وقتى پيرزن آمد، موسى به او فرمود: تو جاى قبر يوسف را مى‌دانى؟

گفت: آرى.

موسى فرمود: پس، آن را به من نشان بده، هر چه بخواهى، به تو مى‌دهم.

پيرزن گفت: آن را نشانت نمى‌دهم، مگر اين كه هر چه من بگويم، همان را به من بدهى.

موسى فرمود: بهشت، از آنِ تو باشد.

پيرزن گفت: نه، من تعيين مى‌كنم.

خداوند عز و جل به موسى وحى فرمود: نگران نباش. بگذار او تعيين كند.

پيرزن گفت: مى‌خواهم كه روز قيامت در بهشت، با تو هم‌درجه باشم.

مراتب انسان‌ها نسبت به همت‌های مادی و معنوی آنها را می‌توان از این روایت نیز برداشت نمود که در آن، رسول خدا(صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) دل‌های مردم را به سه دسته تقسیم نموده است:

قَلْبٌ‌ مَشْغُولٌ‌ بِالدُّنيا، وَ قَلْبٌ مَشْغُولٌ بِالْعُقْبى، وَ قَلبٌ مَشْغُولٌ بِالْمَولى‌، أَمَّا الْقَلْبُ الْمَشْغُولُ بِالدُّنْيا فَلَهُ الشِّدَّةُ وَالْبَلاءُ، وَ أمَّا الْقَلْبُ الْمَشْغُولُ بِالعُقْبى‌ فَلَهُ الدَّرَجاتُ العُلى‌، وَ أَمَّا الْقَلْبُ الْمَشْغُولُ بِالْمَوْلى‌ فَلَهُ الدُّنْيا وَ العُقْبى‌ وَ الْمَولى‌. [۵]

قلبى مشغول به دنيا، قلبى مشغول به عُقبا، و قلبى مشغول به مولا. قلب مشغول به دنيا، سختى و بلا دارد. قلب مشغول به عُقبا، درجات والا دارد. و امّا قلب مشغول به مولا، دنيا و عُقبا و مولا از آنِ اوست.

[۱] الصحيفة السجّاديّة، الإمام زین العابدین(عَلَیْهِ‌السَّلامِ)، ص۹۸، الدعاء۲۰.

[۲]تنبيه الخواطر، ورّام بن أبي فراس‌ (۶۰۵ ق)، ج۱، ص۴۸.

[۳] غرر الحكم و درر الكلم‌، تمیمی آمدی (۵۵۰ ق)، ح۸۸۳۰.

[۴] الكافي، الشیخ الکلینی (۳۲۹ ق)، ج۸، ص۱۵۵، ح۱۴۴ ط ـ الإسلامیة.

[۵]المواعظ العدديّة، الشيخ علی المشكينی (۱۴۲۸ ق)، ص۱۴۶.

خوانده شده 1412 مرتبه