emamian

emamian

چهارشنبه, 04 آبان 1401 23:36

چرا زندگی انبیا ساده بود؟

خطبه قاصِعَه، طولانی‌ترین خطبه نهج البلاغه است که محتوایی اخلاقی و اجتماعی دارد و موضوع آن نکوهش تعصب و خودپسندی است. این خطبه در اواخر حکومت امیرالمؤمنین(ع) در کوفه ایراد شده و امام در این خطبه درباره تفرقه اجتماعی هشدار داده و عاملان آن را سرزنش می‌کند و حوزه نیوز در شماره های گوناگون به انتشار متن، ترجمه و شرح آن خواهد پرداخت.

 

- متن بخش هفتم خطبه

وَ لَقَدْ دَخَلَ مُوسَی بْنُ عِمْرَانَ وَ مَعَهُ أَخُوهُ هَارُونُ عَلَی فِرْعَوْنَ وَ عَلَیْهِمَا مَدَارِعُ الصُّوفِ وَ بِأَیْدِیهِمَا الْعِصِیُّ فَشَرَطَا لَهُ إِنْ أَسْلَمَ بَقَاءَ مُلْکِهِ وَ دَوَامَ عِزِّهِ؛ فَقَالَ أَ لَا تَعْجَبُونَ مِنْ هَذَیْنِ یَشْرِطَانِ لِی دَوَامَ الْعِزِّ وَ بَقَاءَ الْمُلْکِ وَ هُمَا بِمَا تَرَوْنَ مِنْ حَالِ الْفَقْرِ وَ الذُّلِّ؟ فَهَلَّا أُلْقِیَ عَلَیْهِمَا أَسَاوِرَةٌ مِنْ ذَهَبٍ إِعْظَاماً لِلذَّهَبِ وَ جَمْعِهِ وَ احْتِقَاراً لِلصُّوفِ وَ لُبْسِهِ؟ وَ لَوْ أَرَادَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ لِأَنْبِیَائِهِ حَیْثُ بَعَثَهُمْ أَنْ یَفْتَحَ لَهُمْ کُنُوزَ الذِّهْبَانِ وَ مَعَادِنَ الْعِقْیَانِ وَ مَغَارِسَ الْجِنَانِ وَ أَنْ یَحْشُرَ مَعَهُمْ طُیُورَ السَّمَاءِ وَ وُحُوشَ الْأَرَضِینَ لَفَعَلَ، وَ لَوْ فَعَلَ لَسَقَطَ الْبَلَاءُ وَ بَطَلَ الْجَزَاءُ وَ اضْمَحَلَّتِ الْأَنْبَاءُ وَ لَمَا وَجَبَ لِلْقَابِلِینَ أُجُورُ الْمُبْتَلَیْنَ وَ لَا اسْتَحَقَّ الْمُؤْمِنُونَ ثَوَابَ الْمُحْسِنِینَ وَ لَا لَزِمَتِ الْأَسْمَاءُ مَعَانِیَهَا؛ وَ لَکِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ جَعَلَ رُسُلَهُ أُولِی قُوَّةٍ فِی عَزَائِمِهِمْ وَ ضَعَفَةً فِیمَا تَرَی الْأَعْیُنُ مِنْ حَالاتِهِمْ مَعَ قَنَاعَةٍ تَمْلَأُ الْقُلُوبَ وَ الْعُیُونَ غِنًی وَ خَصَاصَةٍ تَمْلَأُ الْأَبْصَارَ وَ الْأَسْمَاعَ أَذًی. وَ لَوْ کَانَتِ الْأَنْبِیَاءُ أَهْلَ قُوَّةٍ لَا تُرَامُ وَ عِزَّةٍ لَا تُضَامُ وَ مُلْکٍ تُمَدُّ نَحْوَهُ أَعْنَاقُ الرِّجَالِ وَ تُشَدُّ إِلَیْهِ عُقَدُ الرِّحَالِ، لَکَانَ ذَلِکَ أَهْوَنَ عَلَی الْخَلْقِ فِی الِاعْتِبَارِ وَ أَبْعَدَ لَهُمْ [مِنَ‏] فِی الِاسْتِکْبَارِ، وَ لَآمَنُوا عَنْ رَهْبَةٍ قَاهِرَةٍ لَهُمْ أَوْ رَغْبَةٍ مَائِلَةٍ بِهِمْ، فَکَانَتِ النِّیَّاتُ مُشْتَرَکَةً وَ الْحَسَنَاتُ مُقْتَسَمَةً؛ وَ لَکِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ أَرَادَ أَنْ یَکُونَ الِاتِّبَاعُ لِرُسُلِهِ وَ التَّصْدِیقُ بِکُتُبِهِ وَ الْخُشُوعُ لِوَجْهِهِ وَ الِاسْتِکَانَةُ لِأَمْرِهِ وَ الِاسْتِسْلَامُ لِطَاعَتِهِ أُمُوراً لَهُ خَاصَّةً، لَا تَشُوبُهَا [یَشُوبُهَا] مِنْ غَیْرِهَا شَائِبَةٌ، وَ کُلَّمَا کَانَتِ الْبَلْوَی وَ الِاخْتِبَارُ أَعْظَمَ، کَانَتِ الْمَثُوبَةُ وَ الْجَزَاءُ أَجْزَلَ‏.

 

- ترجمه بخش هفتم خطبه (آیت الله مکارم شیرازی)

موسی بن عمران با برادرش هارون بر فرعون وارد شدند در حالی که پیراهنهای بلند پشمین به تن داشتند و در دست هر کدام عصایی (همچون عصای چوپانها) بود (او را دعوت به سوی خداوند یگانه کردند و) با او شرط کردند که اگر تسلیم فرمان خدا شود عزّت و قدرتش پایدار و حکومتش بر قرار خواهد بود؛ ولی فرعون گفت: آیا از این دو نفر تعجّب نمی کنید که بقای ملک و دوام عزّتم را تضمین می کنند در حالی که فقر و ذلّت از سر و وضعشان می بارد؟! (اگر راست می گویند) چرا دستبندهایی از طلا (از سوی خدا) به آنها داده نشده است؟

این سخن را فرعون به جهت بزرگ شمردن طلا و گردآوری آن و تحقیر پشم و پوشیدن آن گفت، در حالی که اگر خداوند سبحان می خواست به هنگام مبعوث ساختن پیامبرانش درهای گنجهای طلا و معادن زر ناب و باغهای خرّم و سرسبز را به روی آنها بگشاید؛ می گشود و اگر اراده می کرد پرندگان آسمان و وحوش زمین را همراه آنها گسیل دارد؛ می داشت؛ ولی اگر این کار را می کرد ارزش آزمایش از میان می رفت، پاداش و جزای نیکوکاران بی اثر می شد و وعده های الهی بی فایده می گشت، مطیعان، مستحقّ اجر و پاداش امتحان دهندگان نمی شدند و مؤمنان استحقاق ثواب نیکوکاران را نمی یافتند و نامها (نام مسلم، مؤمن، مخلص و...) با معانی خود همراه نمی گشت. اما خداوند سبحان پیامبران خود را از نظر عزم و اراده، قوی و از نظر ظاهر، فقیر و تهیدست در چشم مردم قرار داد؛ ولی فقری توأم با قناعتی که قلبها و چشمها را پر از غنا می کرد، همراه ضعف ظاهری که چشمها و گوشها (ی دنیاپرستان) را آزار می داد (در جهات معنوی، قوی و نیرومند و در جهات مادّی، ساده و بی آلایش بودند).

اگر پیامبران دارای قدرتی بودند که کسی را یارای مخالفت با آنان نبود، و توانایی و عزتی داشتند که هیچ گاه مغلوب نمی شدند، و سلطنت و شوکتی که گردنها به سوی آن کشیده می شد و از راههای دور بار سفر به سوی آنان می بستند ـ اگر چنین بودند ـ پذیرش دعوت آنان برای مردم آسانتر و سرکشی در برابر آنان مشکل تر بود. و مردم به جهت ترسی که بر آنها مستولی می شد، یا علاقه و انتظاری که آنان را متمایل به پیامبران می ساخت به آنها ایمان می آوردند. در این حال نیّات و انگیزه ها خالص نبود (و غیر خدا در آن شرکت داشت) به همین دلیل حسنات و پاداش آنان تقسیم می شد (و اجر کمی داشتند).

ولی خداوند سبحان اراده کرده است که پیروی از رسولانش و تصدیق کتابهایش و خضوع در برابر ذات پاکش و تواضع در برابر فرمانش و تسلیم در مقابل اطاعتش اموری باشد که فقط به جهت او انجام گیرد و چیز دیگری آن را مشوب و ناخالص نکند، (و به یقین) هر قدر امتحان و آزمایش عظیم تر (و مشکل تر) باشد ثواب و پاداشش فزونتر خواهد بود.

 

- شرح بخش هفتم خطبه (آیت الله مکارم شیرازی)

درسی از داستان موسی بن عمران

امام(علیه السلام) در این بخش از خطبه، نکوهش کبر و غرور و تعصب را که هدف اصلی مجموع خطبه است از طریق دیگری که بسیار آموزنده است، دنبال می کند و به داستان موسی بن عمران هنگامی که به اتفاق برادرش در حالی که لباسهای بسیار ساده در تن داشتند و بر فرعون وارد شدند و مورد تحقیر فرعون متکبّر واقع گشتند اشاره می کند و می فرماید: «موسی بن عمران با برادرش هارون (علیهماالسلام) بر فرعون وارد شدند؛ در حالی که جبّه پشمین به تن داشتند و در دست هر کدام عصایی (همچون عصای چوپانها) بود (او را دعوت به سوی خداوند یگانه کردند و) با او شرط کردند که اگر تسلیم فرمان خداشود عزت و قدرتش پایدار، و حکومتش بر قرار خواهد بود»؛ (وَ لَقَدْ دَخَلَ مُوسَی بْنُ عِمْرَانَ وَ مَعَهُ أَخُوهُ هَارُونَ(علیهما السلام) عَلَی فِرْعَوْنَ، وَ عَلَیْهِمَا مَدَارِعُ(۱) الصُّوفِ، وَ بِأَیْدِیهِمَا الْعِصِیُّ،(۲) فَشَرَطَا لَهُ ـ إِنْ أَسْلَمَ ـ بَقَاءَ مُلْکِهِ، وَ دَوَامَ عِزِّهِ).

موسی و هارون مخصوصاً با لباس و عصای خشن چوپانی وارد بر فرعون شدند تا از یکسو خیال بافیهای او و اطرافیانش را درباره اینکه شخصیّت در گرو مال و ثروت و زر و زینت است، در هم بشکنند و از سوی دیگر اعلام دارند دوران آن گونه زندگی پایان یافته و دوران جدیدی از حکومت الهی با کمک مستضعفان آغاز شده است.

در ادامه این سخن به بیان واکنش فرعون در برابر دعوت موسی و هارون پرداخته می فرماید: «فرعون گفت: آیا از این دو نفر تعجّب نمی کنید که بقای ملک و دوام عزّتم را (به شرط اسلام آوردن) تضمین می کنند در حالی که فقر و ذلّت از سر و وضعشان می بارد (اگر راست می گویند) چرا دستبندهایی از طلا (از سوی خدا) به آنها داده نشده است. این سخن را فرعون به جهت بزرگ شمردن طلا و گردآوری آن و تحقیر پشم و پوشیدن آن گفت»؛ (فَقَالَ: «أَلاَ تَعْجَبُونَ مِنْ هذَیْنِ یَشْرِطَانِ لِی دَوَامَ الْعِزِّ، وَ بَقَاءَ الْمُلْکِ؛ وَ هُمَا بِمَا تَرَوْنَ مِنْ حَالِ الْفَقْرِ وَ الذُّلِّ، فَهَلاَّ أُلْقِیَ عَلَیْهِمَا أَسَاوِرَةٌ(۳) مِنْ ذَهَب»؟ إِعْظَاماً لِلذَّهَبِ وَ جَمْعِهِ، وَ احْتِقَاراً لِلصُّوفِ وَ لُبْسِهِ!).

آری! نظام ارزشی دستگاه فرعون بر همین محور می چرخید آنها که زر و زیور و ثروت بیشتری داشتند شخصیّت والاتری نصیبشان شده بود و پشمینه پوشان پابرهنه، افراد پست و پلیدی شمرده می شدند؛ یعنی ارزشهای انسانی و درون ذاتی کمترین نقشی در بیان شخصیّت افراد در آن نظام نداشت و تنها ارزشهای اعتباری و پنداری و برون ذاتی محور شخصیّت بود.

در اینجا امام(علیه السلام) این حقیقت را که ارزش واقعی آن نبود و فرعون و فرعونیان می پنداشتند، با بیان بسیار زیبایی شرح می دهد و می فرماید: «اگر خداوند سبحان می خواست به هنگام مبعوث ساختن پیامبرانش درهای گنجهای طلا و معادن زر ناب، و باغهای خرّم و سرسبز را به روی آنها بگشاید، می گشود و اگر اراده می کرد پرندگان آسمان و وحوش زمین را همراه آنها گسیل دارد، می داشت (به یقین قادر بر این امور بود) ولی اگر این کار را می کرد ارزش آزمایش از میان می رفت؛ پاداش و جزای نیکوکاران بی اثر می شد و وعده های الهی بی فایده می گشت؛ و مطیعان مستحق اجر و پاداش امتحان دهندگان نمی شدند و مؤمنان استحقاق ثواب نیکوکاران را نمی یافتند و نامها (نام مسلم، مؤمن، مخلص و...) با معانی خود همراه نمی گشت»؛ (وَ لَوْ أَرَادَ اللّهُ سُبْحَانَهُ لاَِنْبِیَائِهِ حَیْثُ بَعَثَهُمْ أَنْ یَفْتَحَ لَهُمْ کُنُوزَ الذِّهْبَانِ(۴)، وَ مَعَادِنَ الْعِقْیَانِ(۵)، وَ مَغَارِسَ(۶) الْجِنَانِ، وَ أَنْ یَحْشُرَ مَعَهُمْ طُیُورَ السَّماءِ وَ وُحُوشَ الاَْرَضِینَ لَفَعَلَ، وَ لَوْ فَعَلَ لَسَقَطَ الْبَلاَءُ، وَ بَطَلَ الْجَزَاءُ، وَ اضْمَحَلَّتِ الاَْنْبَاءُ، وَ لَمَا وَجَبَ لِلْقَابِلِینَ أُجُورُ الْمُبْتَلِینَ، وَ لاَ اسْتَحَقَّ الْمُؤْمِنُونَ ثَوَابَ الُْمحْسِنِینَ، وَ لاَ لَزِمَتِ الاَْسْمَاءُ مَعَانِیَهَا).

اشاره به اینکه خداوند حکیم به خوبی می تواند پیامبرانش را با همه نیروهای مادی بسیج کند و به همه زر و زیورها بیاراید؛ همه ثروتها، باغها، قصرها و وسایل تجمل را در اختیار آنان بگذارد و چیزی در اختیار یک نفر از پیامبرانش قرار دهد که حتی همه سلاطین دنیا دسته جمعی آن را نداشته اند ـ زیرا او خالق آسمانها و زمینهاست ـ ولی او حکیم است و می داند اگر چنین کند هدف اصلی بعثت از دست خواهد رفت، بلکه نتیجه معکوس به بار می آید؛ ارزشها تبدیل به ضد ارزشها می شود و ایمان و اخلاق و تربیت به تباهی می گراید.

 

امام(علیه السلام) در بیان آثار سوء چنین امری به شش مفسده به تفصیل اشاره می کند:

۱ـ آزمون و امتحان بندگان در چنان شرایطی عملا بی اثر می شد، زیرا افراد بی ایمان نیز به جهت زرق و برق و امکانات فراوان انبیا به دنبال آنها می شتافتند بی آنکه آیین آنها را پذیرا شده باشند.

۲ـ دومین پیامد نامطلوب اینکه ثواب نیکوکاران از بین می رفت، زیرا ایمان آنها با آن شرایط خالص نبود.

۳ـ وعده های الهی و اخبار وحی در مورد حلال و حرام انگیزه برای اطاعت مردم نبود، بلکه انگیزه های مادّی آنها را به حرکت در می آورد و نیز اخبار زندگی آنها برای آیندگان به عنوان درس و سرمشق، پذیرفته نمی شد.

۴ـ کسانی که به انبیا ایمان می آوردند پاداش پر ارزش مجاهدان و آزمودگان واقعی را دریافت نمی داشتند.

۵ـ مؤمنان راستین مستحق ثواب نیکوکاران نبودند چون زحمتی متحمل نمی شدند.

۶ـ ششمین پیامد فاسد اینکه نامهای پر ارزشی همچون مؤمنان، صالحان، مجاهدان و مخلصان، مصادیق واقعی خود را از دست می دهد؛ همچنین اوصافی که برای پیامبران و اولیاءاللّه از زهد و تقوا و بی اعتنایی به دنیا ذکر می شود، مفهوم خود را از دست می دهد.

سپس امام برای تبیین و توضیح همین معنا می افزاید: «اما خداوند سبحان پیامبران خود را از نظر عزم و اراده، قوی و از نظر ظاهر، فقیر و تهیدست در چشم مردم قرار داد، فقری توأم با قناعتی که قلبها و چشمها را پر از غنا می کرد، همراه ضعف ظاهری که چشمها و گوشها (ی دنیاپرستان) را آزار می داد (در جهات معنوی، قوی و نیرومند و در جهات مادّی، ساده و بی آلایش بودند)»؛ (وَ لکِنَّ اللّهَ سُبْحَانَهُ جَعَلَ رُسُلَهُ أُولِی قُوَّة فِی عَزَائِمِهِمْ، وَضَعَفَةً فِیمَا تَرَی الاَْعْیُنُ مِنْ حَالاَتِهِمْ، مَعَ قَنَاعَة تَمْلاَُ الْقُلُوبَ وَ الْعُیُونَ غِنیً، وَ خَصَاصَة(۷) تَمْلاَُ الاَْبْصَارَ وَ الاَْسْمَاعَ أَذیً).

در واقع آنها مردان قدرتمندی بودند که می توانستند زر و زیور دنیا را برای خود فراهم سازند؛ اما بی اعتنایی به مظاهر مادّی، به آنها اجازه نمی داد که به دنبال این امور بروند، اموری که سرچشمه کبر و غرور و خودخواهی و خودپسندی است.

 

چرا زندگی انبیا ساده بود؟

امام(علیه السلام) در بخش سابق اشارات پر معنایی به زندگی ساده انبیا از جمله موسی بن عمران داشت و در ادامه آن به بیان آثار معنوی و تربیتی آن می پردازد و می فرماید: «اگر پیامبران دارای قدرتی بودند که کسی را یارای مخالفت با آنان نبود، و توانایی و عزتی داشتند که هیچ گاه مغلوب نمی شدند، و سلطنت و شوکتی که گردنها به سوی آن کشیده می شد و از راههای دور، بار سفر به سوی آنان می بستند ـ اگر چنین بودند ـ پذیرش دعوت آنان برای مردم آسان تر و سرکشی در برابر آنان مشکل تر بود و مردم به جهت ترسی که بر آنها مستولی می شد، یا علاقه و انتظاری که آنان را متمایل به پیامبران می ساخت به آنها ایمان می آوردند. در این حال نیّات و انگیزه ها خالص نبود (و غیر خدا در آن شرکت داشت) به همین دلیل حسنات و پاداش آنان تقسیم می شد (و اجر کمی داشتند)»؛ (وَ لَوْکَانَتِ الاَْنْبِیَاءُ أَهْلَ قُوَّة لاَ تُرَامُ(۸)، وَ عِزَّة لاَ تُضَامُ(۹)، وَ مُلْک تُمَدُّ نَحْوَهُ أَعْنَاقُ الرِّجَالِ، وَ تُشَدُّ إِلَیْهِ عُقَدُ(۱۰) الرِّحَالِ(۱۱)، لَکَانَ ذلِکَ أَهْوَنَ عَلَی الْخَلْقِ فِی الإِعْتِبَارِ، وَ أَبْعَدَ لَهُمْ فِی الإِسْتِکْبَارِ، وَ لاَمَنُوا عَنْ رَهْبَة قَاهِرَة لَهُمْ، أَوْ رَغْبَة مَائِلَة بِهِمْ، فَکَانَتِ النِّیَّاتُ مُشْتَرَکَةً، وَالْحَسَنَاتُ مُقْتَسَمَةً).

آری آنچه در برنامه های دینی اهمیّت فوق العاده دارد اخلاص و خلوص نیت است و به یقین اگر پیشوایان دین جلال و شکوه سلاطین را داشته باشند نیّتها غالباً آلوده می گردد، گروه کثیری از مردم برای تأمین دنیا و برخورداری از امکانات آن پیشوایان به سراغ آنها می روند که: «النّاسُ عَبیدُ الدّنیا» و گروه دیگری با انگیزه های دوگانه؛ انگیزه های مادی و معنوی به سراغ آنها می روند که اولی به یگانگی از خدا و دومی نوعی از شرک است.

سپس در ادامه این سخن برای تأکید این مطلب می افزاید:

«ولی خداوند سبحان اراده کرده است که پیروی از رسولانش و تصدیق کتابهایش و خضوع در برابر ذات پاکش و تواضع در برابر فرمانش و تسلیم در مقابل اطاعتش، اموری باشد که فقط به جهت او انجام گیرد و چیز دیگری آن را مشوب و ناخالص نکند»؛ (وَ لکِنَّ اللّهَ سُبْحَانَهُ أَرَادَ أَنْ یَکُونَ الاِتِّبَاعُ لِرُسُلِهِ، وَ التَّصْدِیقُ بِکُتُبِهِ، وَ الْخُشُوعُ لِوَجْهِهِ، وَ الاِسْتِکَانَةُ(۱۲) لاَِمْرِهِ، وَ الاِسْتِسْلاَمُ لِطَاعَتِهِ، أُمُوراً لَهُ خَاصَّةً لاَ تَشُوبُهَا(۱۳) مِنْ غَیْرِهَا شَائِبَةٌ).

در واقع امام(علیه السلام) به پنج چیز اشاره می کند که همه آنها باید با خلوص نیّت انجام گیرد:

۱ـ قبول دعوت پیامبران، ۲ـ تصدیق به کتابهای آسمانی، ۳ـ خشوع عملی در برابر ذات پاک خدا، ۴ـ تسلیم درونی و قلبی در برابر فرمان او، ۵ـ تسلیم عملی و انجام اوامر او.

به این ترتیب باید ایمان و عمل و اخلاق همه خالصانه صورت گیرد. قرآن مجید نیز می فرماید: (أَلاَ للهِِ الدِّینُ الْخَالِصُ)(۱۴) و در جای دیگر می فرماید: (وَمَا أُمِرُوا إِلاَّ لِیَعْبُدُوا اللهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ).(۱۵)

آن گاه در ادامه این سخن نتیجه نهایی این برنامه را چنین بیان می فرماید: «هر قدر امتحان و آزمایش عظیم تر (و مشکل تر) باشد ثواب و پاداشش فزونتر خواهد بود»؛ (وَ کُلَّمَا کانَتِ الْبَلْوَی وَ الاِخْتِبَارُ أَعْظَمَ کانَتِ الْمَثُوبَةُ وَ الْجَزَاءُ أَجْزَلَ).

اشاره به اینکه ساده بودن زندگی انبیا و دوری آنان از زرق و برق دنیا اهل ایمان را در برابر آزمون سخت تری قرار می دهد و بدیهی است هر قدر آزمون سخت تر باشد پاداش قبول شدگان در آن سنگین تر خواهد بود، و در واقع این یک درس بزرگ اخلاص برای همه کسانی است که می خواهند در خط انبیا حرکت کنند که آنها نیز همین راه را طی کنند تا پیروان مخلصی تربیت نمایند.

 

پی نوشت ها:

۱. «مدارع» جمع «مدرع» بر وزن «منبر» به معنای جبّه است.

۲. «عصیّ» جمع «عصا».

۳. «اساوره» و «اساور» جمع «اسوره» و آن نیز جمع «سُوار»، بر وزن «غبار» یا «سوار» بر وزن «کتاب» در اصل از کلمه فارسی «دستور» به معنای دستبندی که به عنوان زینت در دست می کنند گرفته شده است.

۴. «ذهبان» جمع «ذهب» به معنای طلاست.

۵. «عقیان» مفرد و به معنای طلای ناب و خالص است.

۶. «مغارس» جمع «مغرس» یعنی محلّ غرس درختان درختان.

۷. «خصاصه» از «خصاص» بر وزن «اساس» گرفته شده و در اصل به معنای شکافی است که در دیوار خانه به وجود می آید سپس به فقر که موجب شکاف در زندگی است اطلاق شده است.

۸. «ترام» از ریشه «روم» بر وزن «قوم» به معنای طلب کردن است.

۹. «تضام» از ریشه «ضیم» به معنای ذلیل کردن است.

۱۰. «عقد» جمع «عقده» یعنی گره.

۱۱. «رحال» جمع «رحل» چیزی است که بر پشت شتر می گذارند و روی آن می نشینند و «شدّ رحال» به معنای آماده شدن برای سفر یا سفر کردن است.

۱۲. «استکانه» به معنای خضوع است.

۱۳. «تشوب» از «شوب» بر وزن «شوق» به معنای خدعه کردن و چیزی را به چیز دیگری برای فریب آمیختن است.

۱۴. زمر، آیه ۳.

۱۵. بینه، آیه ۵.

خطبه قاصِعَه، طولانی‌ترین خطبه نهج البلاغه است که محتوایی اخلاقی و اجتماعی دارد و موضوع آن نکوهش تعصب و خودپسندی است. این خطبه در اواخر حکومت امیرالمؤمنین(ع) در کوفه ایراد شده و امام در این خطبه درباره تفرقه اجتماعی هشدار داده و عاملان آن را سرزنش می‌کند و حوزه نیوز در شماره های گوناگون به انتشار متن، ترجمه و شرح آن خواهد پرداخت.

 

- متن بخش دهم خطبه

وَ لَقَدْ نَظَرْتُ فَمَا وَجَدْتُ أَحَداً مِنَ الْعَالَمِینَ یَتَعَصَّبُ لِشَیْ‏ءٍ مِنَ الْأَشْیَاءِ إِلَّا عَنْ عِلَّةٍ تَحْتَمِلُ تَمْوِیهَ الْجُهَلَاءِ أَوْ حُجَّةٍ تَلِیطُ بِعُقُولِ السُّفَهَاءِ غَیْرَکُمْ، فَإِنَّکُمْ تَتَعَصَّبُونَ لِأَمْرٍ مَا یُعْرَفُ لَهُ سَبَبٌ وَ لَا عِلَّةٌ؛ أَمَّا إِبْلِیسُ فَتَعَصَّبَ عَلَی آدَمَ لِأَصْلِهِ وَ طَعَنَ عَلَیْهِ فِی خِلْقَتِهِ، فَقَالَ أَنَا نَارِیٌّ وَ أَنْتَ طِینِیٌ.‏

 

عصبیة المال:‏

وَ أَمَّا الْأَغْنِیَاءُ مِنْ مُتْرَفَةِ الْأُمَمِ فَتَعَصَّبُوا لِآثَارِ مَوَاقِعِ النِّعَمِ فَ «قالُوا نَحْنُ أَکْثَرُ أَمْوالًا وَ أَوْلاداً وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ»؛ فَإِنْ کَانَ لَا بُدَّ مِنَ الْعَصَبِیَّةِ، فَلْیَکُنْ تَعَصُّبُکُمْ لِمَکَارِمِ الْخِصَالِ وَ مَحَامِدِ الْأَفْعَالِ وَ مَحَاسِنِ الْأُمُورِ الَّتِی تَفَاضَلَتْ فِیهَا الْمُجَدَاءُ وَ النُّجَدَاءُ مِنْ بُیُوتَاتِ الْعَرَبِ وَ یَعَاسِیبِ القَبَائِلِ، بِالْأَخْلَاقِ الرَّغِیبَةِ وَ الْأَحْلَامِ الْعَظِیمَةِ وَ الْأَخْطَارِ الْجَلِیلَةِ وَ الْآثَارِ الْمَحْمُودَةِ، فَتَعَصَّبُوا لِخِلَالِ الْحَمْدِ مِنَ الْحِفْظِ لِلْجِوَارِ وَ الْوَفَاءِ بِالذِّمَامِ وَ الطَّاعَةِ لِلْبِرِّ وَ الْمَعْصِیَةِ لِلْکِبْرِ وَ الْأَخْذِ بِالْفَضْلِ وَ الْکَفِّ عَنِ الْبَغْیِ وَ الْإِعْظَامِ لِلْقَتْلِ وَ الْإِنْصَافِ لِلْخَلْقِ وَ الْکَظْمِ لِلْغَیْظِ وَ اجْتِنَابِ الْفَسَادِ فِی الْأَرْضِ.

 

- ترجمه بخش دهم خطبه (آیت الله مکارم شیرازی)

من در رفتار و کردار مردم جهان نظر افکندم، هیچ کس را نیافتم که درباره چیزی تعصّب به خرج دهد جز اینکه دلیل و هدفی برای خویش دارد، یا می خواهد حقیقت را بر جاهلان مشتبه سازد یا با دلیلی در فکر و اندیشه سفیهان نفوذ کند، جز شما که درباره چیزی تعصّب می ورزند که نه سببی دارد و نه هدفی. ابلیس در برابر آدم به سبب اصل و ریشه خود تعصّب و تکبّر ورزید؛ آفرینش آدم را مورد طعن قرار داد و گفت: من از آتشم و تو از گِل. و اما ثروتمندان عیّاش و متکبّر امّتهای پیشین، تعصّبشان به سبب نعمتهای گوناگون (و زر و زیورها) و فزونی نفراتشان بود؛ آنها می گفتند: ثروت و فرزندان ما از همه بیشتر است و هرگز کیفر (الهی) را نمی بینیم. (امّا شما حتی این بهانه ها را هم برای تعصب کورکورانه خود ندارید).

اگر قرار است تعصّبی انجام گیرد، باید تعصّب شما برای اخلاق پسندیده، کارهای نیک و امور خوب و شایسته باشد. همان افعال و اموری که مردان بزرگوار و شجاع از خاندان های با ارزش عرب و سران با شخصیّت قبایل در آنها بر یکدیگر پیشی می جستند (یعنی) در صفات پسندیده و اندیشه های والا و مقامهای بلند و آثار ستوده (آری! اگر می خواهید تعصّبی داشته باشید) درباره خصلت های مطلوب، تعصّب به خرج دهید؛ از جمله حفظ حقوق همسایگان، وفای به عهد و پیمان، انجام کارهای نیک، مخالفت با تکبّر، اقدام به جود و بخشش، خودداری از ستم، بزرگ شمردن قتل نفس (و پرهیز شدید از آن)، انصاف درباره مردم، فرو خوردن خشم و اجتناب از فساد در زمین.

 

- شرح بخش دهم خطبه (آیت الله مکارم شیرازی)

تعصب بی دلیل

امام(علیه السلام) در این فقره برای مبارزه با کبر و غرور و تعصبات جاهلی به بیان نکته دیگری می پردازد که حاصلش این است که افراد متعصب برای خود دلایلی دارند، هر چند ضعیف و نادرست؛ اما تعصبهای زشت شما که سبب نزاع و خونریزی می شود هیچ دلیلی ندارد و این نشان می دهد که تعصب شما از آنها زشت تر و بدتر است.

می فرماید: «من در رفتار و کردار مردم جهان نظر افکندم هیچ کس را نیافتم که درباره چیزی تعصّب و تکبّر به خرج دهد جز اینکه (ظاهراً) دلیل و هدفی برای خویش دارد یا می خواهد حقیقت را بر جاهلان مشتبه سازد یا با دلیلی در فکر و اندیشه سفیهان نفوذ کند، جز شما که درباره چیزی تعصّب می ورزید که نه سببی دارد و نه هدفی»؛ (وَ لَقَدْ نَظَرْتُ فَمَا وَجَدْتُ أَحَداً مِنَ الْعَالَمِینَ یَتَعَصَّبُ لِشَیْء مِنَ الأَشْیَاءِ إِلاَّ عن عِلَّةِ تَحْتَمِلُ تَمْوِیهَ(۱) الْجُهَلاَءِ، أوْ حُجَّة تَلِیطُ(۲) بِعُقُولِ السُّفَهَاءِ غَیْرَکُمْ. فَإِنَّکُمْ تَتَعَصَّبُونَ لاَِمْر مَا یُعْرَفُ لَهُ سَبَبٌ وَ لاَ عِلَّةٌ).

اشاره به اینکه هر چه تاریخ گذشتگان و اقوام امروز را مطالعه می کنم به این نتیجه می رسم که آنها بهانه ای برای تعصب خود داشتند، یا پوشاندن حقیقت بر جاهلان و یا نفوذ در افکار سفیهان و ساده لوحان و در نتیجه رسیدن به یک سلسله منافع مادی؛ ولی تعصبات شما اثر و فایده و هیچ دلیل مقبول و یا نیمه مقبولی ندارد، جز سخنانی ناروا و سپس دیوانه وار به جان هم افتادن و احیاناً خون ریختن. تفاوت جاهلان و سفیهان در این است که جاهلان هیچ آگاهی ندارند؛ ولی سفیهان نیمه آگاهند و هر دو گروه با دلایل دروغین ممکن است در مسیر منافع متعصبان و مستکبران گام بردارند.

بدیهی است منظور امام این نیست که تعصب شما معلول بدون علت است، زیرا هر چیزی در جهان از نظر فلسفی علتی دارد، بلکه منظور این است که متعصبان پیشین بهانه های ظاهر فریبی داشتند شما آن را هم ندارید چنان که تعصب مخاطبان حضرت از پایین بودن فرهنگ و خیالات واهی جاهلی سرچشمه می گرفت که حتی در قالب یک بهانه قابل طرح، نمی گنجید.

آن گاه امام(علیه السلام) به دو نمونه از تعصبهایی که ظاهراً با دلایلی ـ هر چند نادرست ـ همراه بوده اشاره می فرماید: یکی تعصب و استکبار ابلیس و دیگری تعصب ثروتمندان مستکبر پیشین.

می فرماید: «اما ابلیس در برابر آدم به سبب اصل و ریشه خود تعصّب و تکبّر ورزید، آفرینش آدم را مورد طعن قرار داد و گفت: من از آتشم و تو از گل»؛ (أَمَّا إِبْلِیسُ فَتَعَصَّبَ عَلَی آدَمَ لاَِصْلِهِ، وَ طَعَنَ عَلَیْهِ فِی خِلْقَتِهِ، فَقَالَ: أَنَا نَارِیٌّ وَ أَنْتَ طِینِیٌّ).

ابلیس به یقین از آتش آفریده شده بود، زیرا او از جن بود و آفرینش طایفه جن از آتش بود و آدم نیز از خاک و گل و در ظاهر آتش دارای نور و روشنایی است، در حالی که گل تیره و تاریک است و این می تواند بهانه ای برای خود برتربینی ابلیس باشد، در حالی که اوّلا آتش سوزنده است و خاک احیاکننده. افزون بر این، فضیلت آدم در روح الهی او بود و لذا خداوند می فرماید: (فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُّوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ)(۳) ولی ابلیس در اثر خودخواهی و تعصب نمی خواست این حقیقت را دریابد.

آن گاه به گروه دوم پرداخته می فرماید: «اما خود ثروتمندان عیّاش و متکبّر امّتهای پیشین، تعصّبشان به سبب نعمتهای گوناگون (و زر و زیورها) و فزونی نفراتشان بود؛ آنها می گفتند: ثروت و فرزندان ما از همه بیشتر است و هرگز کیفر نمی بینیم (اما شما حتی این بهانه ها را هم برای تعصب خود ندارید)»؛ (وَ أَمَّا الاَْغْنِیَاءَ مِنْ مُتْرَفَةِ(۴) الاُْمَمِ، فَتَعَصَّبُوا لاِثَارِ مَوَاقِعِ(۵) النِّعَمِ، فَقَالُوا: (نَحْنُ أَکْثَرُ أَمْوَالاً وَ أَوْلاَداً وَ مَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ)(۶)).

اشاره به اینکه آنها نعمتهای پروردگار را در جنبه های مادّی که شامل نیروی انسانی و اموال سرشار می شد وسیله برتری جویی و تعصّب قرار دادند و از پذیرش دعوت انبیا سرباز زدند و سرانجام به کیفر الهی گرفتار شدند؛ ولی تعصّب مخاطبان آن حضرت که به بهانه های واهی و کودکانه به نزاع و درگیری می پرداختند، نه مثل تعصّب شیطان و نه مثل تعصّب مترفان و مستکبران پیشین، بلکه بر محور مسائلی دور می زد که حتّی ارزش بهانه جویی را هم نداشت و این بدترین نوع تعصّب است.

***

جای تعصب اینجاست!

تعصّب ـ چنان که قبلا نیز اشاره شد ـ به معنای پای بندی و وابستگی شدید به چیزی است که به دو شکل ظهور می کند؛ در شکل منفی که همان وابستگی های شدید دور از منطق و بی قید و شرط به مسائل کم ارزش و گاه بی ارزش و موهوم است که سرچشمه بسیاری از نزاعهای خونین و کشمکش های پر دردسر است.

در شکل مثبت؛ یعنی ایستادگی و پایمردی بر اموری که ارزشهای والای انسانی و اخلاقی و اجتماعی را تشکیل می دهد و این نوع تعصّب نه تنها عیب نیست، بلکه یکی از نقاط قوّت و مثبت است؛ مانند کسی که برای حفظ دین و ایمان و یا حفظ کشور و ناموس و آبرویش پافشاری به خرج می دهد.

 

به همین جهت امام(علیه السلام) برای اینکه مخاطبان متعصّب خود را از تعصّبهای منفی و زشت نجات دهد پیشنهاد تعصّبهای مثبت به آنها می کند تا خلأ عاطفی آنها را بر طرف سازد و نیروهای درونی آنان را به سوی یک برنامه مثبت سوق دهد و این کاری است که همه رهبران آگاه در اجتماعات برای اصلاح مفاسد اجتماعی باید انجام دهند؛ به جای آنکه در مقابل امواج سهمگین انگیزه های منفی بایستند، شکل آنها را تغییر دهند و به سوی کانالهای مثبت سوق دهند و لذا می فرماید:

«اگر قرار است تعصّبی صورت گیرد باید تعصّب شما برای اخلاق پسندیده، کارهای نیک و امور خوب و شایسته باشد، همان افعال و اموری که مردان بزرگوار و شجاع از خاندان عرب و سران با شخصیّت قبایل در آنها بر یکدیگر پیشی می جستند»؛ (فَإِنْ کانَ لاَبُدَّ مِنَ الْعَصَبِیَّةِ فَلْیَکُنْ تَعَصُّبُکُمْ لِمَکَارِمِ الْخِصَالِ، وَ مَحَامِدِ الاَْفْعَالِ، وَ مَحَاسِنِ الاُْمُورِ، الَّتی تَفَاضَلَتْ فِیهَا الْمُجَدَاءُ(۷) وَ النُّجَدَاءُ(۸) مِنْ بُیُوتَاتِ الْعَرَبِ وَ یَعَاسِیبِ(۹) الْقَبَائِلِ).

اشاره به اینکه سرمشق شما در این امور نباید جاهلان بی منطق باشد، بلکه به افراد با شخصیّت و عاقل و هوشیار اقتدا کنید همانها که در کسب فضایل و مکارم اخلاق از یکدیگر پیشی می گرفتند و نیروهای خود را در این میدان مسابقه انسانی به کار می بردند.

سپس در چند جمله کوتاه به شرح آن پرداخته می فرماید: «(یعنی) در صفات پسندیده و اندیشه های والا و مقام های بلند و آثار ستوده (در کسب این امور تعصب به خرج دهید)»؛ (بِالاَْخْلاَقِ الرَّغِیبَةِ، وَالاَْحْلاَمِ الْعَظِیمَةِ، وَ الاَْخْطَارِ الْجَلِیلَةِ، وَ الاْثَارِ الْمَحْمُودَةِ).

این امور چهارگانه که در کلام حضرت آمده است در واقع ابعاد شخیت انسان را بیان می کند، اخلاق شایسته، فکر بلند، مقام والا، و آثار نیک. (مانند آثار علمی و خدمات اجتماعی). کسی که این امور را در خود جمع کند به یقین انسان شایسته و پر ارزشی است که می تواند الگو برای دیگران باشد.

آن گاه در ادامه این سخن امام(علیه السلام) انگشت روی جزئیات مسائل اخلاقی گذاشته، به ده نمونه از مکارم اخلاق و صفات بارز انسانی اشاره کرده و همگان را به آن دعوت می کند، می فرماید: «(اگر می خواهید تعصّبی داشته باشید) درباره خصلت های مطلوب تعصب به خرج دهید؛ از جمله حفظ حقوق همسایگان، وفای به عهد و پیمان، انجام کار نیک، مخالفت با تکبّر، اقدام به جود و بخشش، خودداری از ستم، بزرگ شمردن قتل نفس (و پرهیز شدید از آن)، انصاف درباره مردم، فرو خوردن خشم و اجتناب از فساد در زمین»؛ (فَتَعَصَّبُوا لِخِلاَلِ الْحَمْدِ مِنَ الْحِفْظِ لِلْجِوَارِ، وَ الْوَفَاءِ بِالذِّمَامِ،(۱۰) وَالطَّاعَةِ لِلْبِرِّ، وَ الْمَعْصِیَةِ لِلْکِبْرِ، وَ الاَْخْذِ بِالْفَضْلِ، وَ الْکَفِّ عَنِ الْبَغْیِ، وَ الاِْعْظَامِ لِلْقَتْلِ، وَ الاِْنْصَافِ لِلْخَلْقِ، وَ الْکَظْمِ لِلْغَیْظِ، وَ اجْتِنَابِ الْفَسَادِ فِی الاَْرْضِ).

بی شک انسانی که جامع این صفات دهگانه باشد، انسان شایسته و پرارزشی است و جامعه ای که این اصول در آن حکمفرما گردد، جامعه ای است از هر نظر سالم و سعادتمند و پیشرو.

شایان ذکر است صفات مزبور بر دوگونه است: بعضی اشاره به پرهیز مفاسد فردی و جمعی می کند؛ مانند «اعظام قتل» و «مخالفت با تکبّر» و «اجتناب از فساد در زمین» بخشی دیگر به کارهای مفید و سازنده، ناظر است مانند «حفظ حقوق»، «وفای به عهد»، «انجام نیکیها» و «جود و بخشش».

«حفظ جوار» به معنای رعایت حقوق همسایگان، در اسلام مورد تأکید قرار گرفته است. در حدیثی از امام صادق(علیه السلام) می خوانیم: «حُسْنُ الْجَوارِ یَعْمُرُ الدِّیارِ وَ یَزیدُ فِی الاْعْمارِ؛ نیکی به همسایگان سبب آبادی و فزونی در عمر است».(۱۱) «حسن جوار» تنها به این نیست که انسان تولید مزاحمتی برای همسایگان نکند بلکه در مشکلات به یاری آنها بشتابد و اگر احیاناً مزاحمتی از سوی آنها شد با رفق و مدارا برخورد کند و به یقین اگر این دستور اسلامی را همه رعایت کنند موجی از محبّت و دوستی در سرتاسر شهرها و آبادیها پیدا می شود.

«وفاء به ذمام» اشاره به وفای به عهد و پیمان است که در اسلام اهمیّت فوق العاده ای دارد و انصاف درباره خلق، اشاره به این است که حقوق خود و دیگران را به یک چشم نگاه کند؛ آنچه برای خود می خواهد برای دیگران نیز بخواهد و آنچه برای خود نمی خواهد برای دیگران نیز نپسندد.

***

نکته:

تعصّب های منفی و مثبت

در وجود انسان انگیزه های گوناگون و پیچیده ای است که اگر بر اثر جهل و نادانی به کانال های نامطلوبی سوق داده شود نتایج آن بسیار منفی و گاه مرگبار است. در این گونه موارد رهبران جامعه نباید به فکر نابود کردن انگیزه ها باشند، بلکه باید آنها را به مسیرهای مفید و سازنده هدایت کنند و به تعبیر دیگر با انتخاب جایگزین های مثبت نه تنها با انگیزه ها مقابله نکنند، بلکه از آن بهره بگیرند.

یک سیلاب عظیم اگر مهار نشود سبب ویرانی و نابودی جان و اموال مردم است؛ ولی اگر سدّی قوی در برابر آن بکشند و مهارش کنند و آب از دریچه های معیّنی بیرون آید، سبب عمران و آبادی است؛ مقادیر عظیمی برق تولید می کند، کارخانه های بزرگی را به راه می اندازد، آب را برای تمام مدت سال ذخیره می کند و کشاورزی را رونق می بخشد.

در تعبیرات اسلامی، این مطلب به خوبی نمایان است؛ مثلا در خطبه نکاح می خوانیم: «اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذی أَحَلَّ النِّکاحَ وَ حَرَّمَ الزِّنا وَ السِّفاحِ» اشاره به اینکه خداوند هرگز دستور به سرکوبی غریزه جنسی نمی دهد، بلکه مسیر صحیح نکاح را تعیین فرموده تا به اعمال منافی عفّت کشیده نشوند.

حضرت لوط پیامبر هنگامی که قوم خود را از اعمال منافی عفّت نهی می کند به آنهاپیشنهاد ازدواج با دخترانش را می دهد و می فرماید: (هَؤُلاَءِ بَنَاتِی هُنَّ أَطْهَرُ لَکُمْ).(۱۲)

در سوره نور در کنار حدّ زنا: (الزَّانِیَةُ وَالزَّانِی فَاجْلِدُوا کُلَّ وَاحِد مِّنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَة)(۱۳) به همکاری عمومی جامعه برای ازدواج سالم جوانان دستور می دهد و می فرماید: (وَأَنکِحُوا الاَْیَامَی مِنْکُمْ وَالصَّالِحِینَ مِنْ عِبَادِکُمْ وَإِمَائِکُمْ إِنْ یَکُونُوا فُقَرَاءَ یُغْنِهِمُ اللهُ مِنْ فَضْلِهِ وَاللهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ).(۱۴)

در بعضی از روایات اسلامی آمده است: «شُومُ الْمَرْأَةِ کَثْرَةُ مَهْرِها...»(۱۵) و در بعضی دیگر آمده: «شُومُها شِدَّةُ مَؤُونَتِها»(۱۶) یعنی بد قدمی زن در سنگینی مهریه و زیادی هزینه های زندگی است.

در میان مردم چیزی به نام خوش قدمی و بد قدمی وجود دارد که به شکل خرافی بسیار زیانبار است؛ ولی اسلام به آن یک لباس منطقی پوشانده، بی آنکه اصل آن را نابود کند.

در مورد تعصّب نیز مطلب از همین قرار است؛ انگیزه هایی در درون انسان است که او را به سوی تعصّب می کشاند و هرگاه رها شود، به جنبه های منفی که مایه کبر غرور و گاه نزاعهای خونین است، کشیده می شود؛ ولی امام(علیه السلام) سعی می کند آن را به سوی جنبه های مثبت هدایت کند، می فرماید: اگر بناست که افراد، قبائل و اقوام تعصّبی به خرج دهند، چه بهتر که این تعصّب در مکارم الاخلاق و محاسن افعال حمایت از مظلومان، مبارزه با ظالمان و نیکی درباره همگان صورت گیرد.

 

پی نوشت ها:

۱. «تمویه» یعنی مشتبه ساختن و در اصل به معنای دادن آب طلا به روی مس برای فریب جاهلان بوده است.

۲. «تلیط» از ریشه «لوط» بر وزن «موت» به معنای چسبیدن چیزی به چیزی است و هنگامی که مطلبی مورد علاقه قلبی کسی باشد که گویی به آن چسبیده و از آن جدا نمی شود جمله «لاطَ بِقَلْبی» را به کار می برند. این واژه هم به صورت اجوف واوی و هم به صورت اجوف یایی به کار می رود.

۳. حجر، آیه ۲۹.

۴. «مترفه» و «مترف» به طوری که در لسان العرب آمده از ریشه «ترف» بر وزن «هدف» به معنای تنعّم گرفته شده و معمولا به کسی می گویند که فزونی نعمت او را مست و مغرور کرده و به طغیان واداشته است.

۵. «متواضع» جمع «موقع» به معنای محلّ است و مواقع النعم اشاره به نعمتهایی است که مورد بهره برداری قرار می گیرد و منظور از آثار لذّاتی است که از آن برای صاحبان نعمت فراهم می شود.

۶. سبأ، آیه ۳۵ .

۷. «مجداء» جمع «مجید» به معنای عزیز و بزرگوار و والا مقام است.

۸. «نجداء» جمع «نجید» به معنای شجاع از «نجد» به معنای زمین مرتفع گرفته شده است.

۹. «یعاسیب» جمع «یعسوب» در اصل به معنای ملکه زنبورهاست. سپس به رؤسا و افراد با شخصیت اطلاق شده است.

۱۰. «ذمام» به معنای عهد و پیمان و حقّ و حرمت است.

۱۱. الکافی، جلد ۲، صفحه ۶۶۷، حدیث ۸.

۱۲. هود، آیه ۷۸.

۱۳. نور، آیه ۲.

۱۴. نور، آیه ۳۲.

۱۵. وسائل الشیعة، ابواب المهور، باب ۵، حدیث ۱۱ و ۱۰.

۱۶. همان.

چهارشنبه, 04 آبان 1401 23:35

۵ راهکار برای حضور قلب در نماز

روایت مشهور «الصَّلاةُ عَمودُ الدِّین» از جمله احادیثی است که زیاد شنیده ایم و پیرامون این دستور الهی، سؤالاتی وجود دارد که در شماره های مختلف به انتشار این پرسش ها و پاسخ آنها می پردازیم .

 

- سؤال

چگونه می توان در نماز حضور قلب داشت؟

 

- پاسخ

در مورد حضور قلب و چگونگی تحصیل آن می توان چند اصل را بیان کرد:

 

۱. باید نماز و عشق به الله از همه چیز برای ما مجذوب تر باشد

زیرا حضور قلب انسان تابع دلبستگی های قلب است، انسان به هر چه علاقه و تمایل داشت، قلب و روح به آن مجذوب می شود،

اگر مال و ثروت، جاه و مقام، زن و شهوت و فرزند و عیال محبوب انسان شد قلب او نیز به طرف آنها منعطف می شود.

پس سعی کنیم که با توجه به ارزش نماز در آیات و روایات و ثواب های مترتب بر آن و ... ، عاشق آن شویم.

 

۲. اندیشه در حقارت و پستی دنیا

جاذبه های مانعِ حضور قلب، جاذبه های مادی است. قیودِ ماده دست و پا گیر برای پرواز قلب و پر کشیدن آن است، باید در ثروتها و انسان هائی که در اثر حوادث روزگار (همچون سیل ها و زلزله ها یا مرگ و میرها) یک ساعت بعد هیچ می شوند اندیشید، در بی ارزشی دنیا نظاره کرد تا غُل و زنجیر مادیت باز شود، هر چه جاذبه های مادی کمتر شود قدرت بر تمرکز حواس بیشتر می شود.

وقتی فهمید زن و بچه و مال و ثروت و کار در برابر ربّ الارباب ناچیز؛ بلکه هیچ است، متوجه به آن مبدأ فیاضی می شود که همه چیز در ید قدرت او است.

 

۳. توجه به قدرت خداوند در حل مشکلات

می دانم که مشکلاتی برای من در زندگی هست و این مختص به من نیست؛ بلکه همه دارند حال اگر بدانم که غیر از خداوند کسی قادر به حل آنها نیست. مسلماً توجهم به مشکل گشا است نه نفس مشکل، و لذا از هجوم افکار درباره مشکلات نجات می یابم.

 

۴. قبل از نماز آمادگی پیدا کند

قبل از نماز فکر کند در عظمت خالق و ضعف مخلوق، بداند با چه کسی می خواهد سخن بگوید و به یاد آمادگی اولیاء خدا برای نماز بیافتد که رنگشان متغیر می شد.

 

۵. آشنایی به محتوای نماز و فلسفه رکوع و سجود و قیام و قعود و آشنایی با معانی نماز

مگر معنی نماز بیش از نیم ساعت طول می کشد تا فرا گیرد، شما بگوئید دو ساعت، آیا دو ساعت برای تمام عمر نمی ارزد؟!

 

منبع: اخلاق اسلامی در نهج البلاغه، آیت الله مکارم شیرازی ، تهیه و تنظیم: اکبر خادم الذاکرین‏، نسل جوان‏، قم‏، ۱۳۸۵ شمسی، چاپ: اول‏، ج ۲، ص ۱۸۵.

دوشنبه, 02 آبان 1401 16:43

چگونه از نماز لذت ببریم؟

لذت بردن از نماز و عبادت و نیایش به درگاه خدای متعال، از نشانه‌های اولیا الهی است که همواره آن را از خدای متعال طلب می‌کنند. در دعای روز چهارم ماه رمضان می‌خوانیم: «اللَّهُمَّ... ارْزُقْنِي فِيهِ حَلَاوَةَ ذِكْرِك‏؛ خدایا! حلاوت و شیرینی ذکرت را در این روز به من بچشان». امام سجاد( در مناجات المطیعین به خداوند عرض می‌کند: « اللَّهُمَّ... مَتِّعْنَا بِلَذِيذِ مُنَاجَاتِكَ‏، وَ أَوْرِدْنَا حِيَاضَ حُبِّكَ وَ أَذِقْنَا حَلَاوَةَ وُدِّكَ وَ قُرْبِكَ؛ بار خدایا! ما را از لذّت مناجاتت بهره‌مند گردان و در آبگیرهاى محبّتت وارد گردان و شیرینى دوستى و قرب خودت را به ما بچشان». هم‌چنین در مناجات المریدین عرضه می‌دارد: «فَبِکَ اِلی لَذیذِ مُناجاتِکَ وَصَلُوا؛ خداوندا! اولیا و بندگان صالح و مخلصت به وسیله تو به لذّت مناجاتت دست یافتند». آری، لذت‌های معنوی لطف حضرت حق و مدال افتخاریست که به بندگان مخلص الهی به خاطر عملکرد شایسته‌شان عطا می‌شود. جناب سلمان همواره می‌گفت : چنانچه لذت سجده براى خداوند و هم‌نشینى با افراد پاک سخن نبود ( زندگی برایم ارزشی نداشت و) آرزوى مرگ مى‏کردم. این نوشتار، به عوامل و راه‌های کسب لذت در نماز می‌پردازد:

راه‌های کسب لذت درنماز

برای کسب لذت در نماز راه‌های سلبی و ایجابی وجود دارد که در اینجا به مواردی از آن‌ها می‌پردازیم:

1. خالص کردن نیت

اگر کسی می‌خواهد از نماز و کارهای خیر دیگر لذت ببرد باید با نیت خالص وارد شود؛ چون نیت به منزله روح عبادت به شمار می‌رود و افراد به میزان خلوص نیت، از آثار و نتایج آن بهره‌مند شده لذت می‌برند. پیامبر اکرم( فرمود: «فَمَنْ كانَ لَهُ قَلْبٌ صالِحٌ تَحَنَّنَ اللَّهُ عَلَيْهِ؛ کسى که قلب صالح و نیت خالصی دارد، خدا به او لطف و محبت مى‌کند».

یکی از بهترین جلوه‌های لطف و محبت الهی این است که لذت عمل را به صاحبان قلب صالح و نیت خالص می‌چشاند؛ هم‌چنانکه در دعای شب نیمه شعبان از خدای متعال می‌خواهیم: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُك‏... حَلَاوَةَ ذِكْرِكَ وَ شُكْرِك‏؛ پروردگارا! از تو درخواست می‌کنم که شیرینی و لذت یاد و شکرت را به من عنایت کنی».

شاعر چه زیبا سروده است:

دل جایگاه عشق تو باشد نه غیر تواین خانه خداست به شیطان نمی‌دهماز آنجایی که بالاترین لذت‌ها در نماز جمع شده است باید نیت را خالص نمود تا از این لذت بهره‌مند شد؛ همان‌طور که آیت‌الله بهجت( در مورد شیرینی نماز می‌فرماید: «نماز، جامی است از اَلَذّ لذایذ که چنین خمری خوش‌گوار در عالمِ وجود نیست! تمام لذت‌ها روحی است و آنچه از لذات که در طیب [عطر] و یا از راه نساء به صورت حلال تکویناً مطلوب است، بیش از آن و به مراتب بالاتر، در نماز است... ». بنابراین هر کس نیتش را از آلودگی‌های دیگر در نماز پاک کند به لذت آن دست خواهد یافت.

مهم‌ترین امری که مانع از نیت خالص می‌شود و در نتیجه لذت عبادت و نماز را از انسان می‌گیرد، خودپرستی و دوستی دنیاست:

میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیستتو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیزاگر شخصی لذت نماز را نمی‌چشد علت در خود اوست؛ چرا که نیتش را خالص و خودش را وقف خدا نکرده است. در حقیقت عدم درک لذت نماز، همان مجازات غیرمحسوس الهی برای دنیادوستان و خودپرستان است که نیت خود را با خودپرستی و دنیادوستی مخلوط می‌کنند. خدای متعال در این باره به حضرت داود( فرمود: «....إِنَّ أَدْنَی مَا أَنَا صَانِعٌ بِهِمْ أَنْ أَنْزِعَ حَلَاوَةَ مُنَاجَاتِی عَنْ قُلُوبِهِمْ؛ ... کم‌ترین کارى که با دنیادوستان که نیت ناخالص در مناجات دارند) می‌کنم این است که شیرینی و لذت مناجات خود را از دل‌هایشان برکنم».

2. درمان بیماری‌های معنوی

همان‌گونه که وجود بیماری و عفونت در بدن مانعِ لذت بردن از غذاهای مطبوع می‌شود، گناه و معصیت نیز مانعِ لذت بردن از غذاهای روحی از جمله نماز می‌شود. لقمه حرام، سخن ناروا، غیبت، بیهوده‌گویی، نیش و کنایه، تهمت، فحش، نگاه آلوده به نامحرم، فیلم‌ها و تصاویر غیراخلاقی و شنیدن موسیقی حرام، قلب و روح آدمی را بیمار و حال و انرژی عبادت و نماز را از آدمی سلب می‌کند. همان‌طور که انسان گرفتارِ سرماخوردگی، از بوی خوش لذت نمی‌برد و چشم ضعیف و بیمار، لذت مشاهده مناظر زیبا را در نمی‌یابد، انسان گنهکار نیز از نماز لذت نمی‌برد. امام صادق( می‌فرماید: «طَلَبْتُ‏ حَلَاوَةَ الْعِبَادَةِ فَوَجَدْتُهَا فِي‏ تَرْكِ‏ الْمَعْصِيَة؛شیرینی و لذت عبادت را جست‌وجو نمودم، پس آن را در ترک گناه یافتم».

شاعر می‌گوید:

اگــر لذت ترک لــذت بـدانیدگر شهوت نفس،لذت نخوانیهزاران در از خلق بر خود ببندیگـرت بـاز باشد دری آسمـانی3. زهد و ساده‌زیستی

درک لذت‌هاى‏ معنوى‏ به یقین نیازمند دوری از تشریفات دنیوی است و برای درک لذت نماز، زهد و ساده‌زیستی لازم است. کسانی که غرق زندگی تشریفاتی و مادی دنیوی هستند قادر به درک لذت نماز نیستند. خدای متعال به حضرت داود( فرمود: «مَا لِأَوْلِيَائِي وَ الْهَمَّ بِالدُّنْيَا إِنَّ الْهَمَّ يُذْهِبُ حَلَاوَةَ مُنَاجَاتِي مِنْ قُلُوبِهِم‏؛ اولیای مرا با همّ دنیا چه‌کار؟ زیرا همّ و غم دنیا حلاوت مناجات مرا از دل‌هایشان مى‌برد».

شهید مطهری( درباره تأثیر زهد در ایجاد لذت‌های معنوی می‌نویسد:

فلسفه دیگر زهد این است که اگر انسان غرق در لذات مادى ـ حتى لذات حلال ـ شود، در همین دنیا از لذات معنوى محروم مى‌شود. ما یک سلسله لذت‌هاى معنوى داریم که معنویت ما را بالا مى‌برد. براى کسى که اهل تهجّد و نماز شب باشد، جزو صادقین و صابرین و مستغفرین بالاسحار باشد، نماز شب لذت و بهجت دارد. آن لذتى که یک نفر نماز شب خوان حقیقى و واقعى از نماز شب خودش مى‏برد، از آن اَسْتَغْفِرُ اللَّهَ وَ أَتوبُ الَیْه‏ها مى‏برد، از آن‏ الْعَفْو گفتن‏ها و یاد کردن و دعا کردن‏هاى حداقل چهل مؤمن مى‏برد و آن لذتى را که از آن‏ یا رَب یا رَب‏ گفتن‏ها مى‏برد هیچ وقت یک آدم عیّاش که در کاباره‏ها مى‏گردد احساس نمى‏کند. لذت آن نماز شب‏خوان خیلى عمیق‌تر، نیرومندتر و نشاط بخش‏تر است.

حضرت عیسى( مى‏فرماید: «به حقیقت براى شما مى‏گویم: همان‌طور که مریض براى شدت درد از خوبى طعام لذت نمى‏برد، صاحب دنیا نیز از عبادت لذت نمى‏برد و به واسطه دوستى مال، شیرینى عبادت را نمى‏یابد».

4. مجاهده با هوای نفس

جهاد با نفس از دیگر راه‌های درک لذت در نماز است. اگر انسان مراقبت و مجاهدت کند و با خدا و قرآن و اهل‌بیت( انس بیشتری بگیرد و دل خود را از هواهای نفسانی پاک کند، به یقین حالت عاشقانه و لذت‌بخشی را برای نماز پیدا خواهد کرد. امام علی( در این باره فرمود: «كَيْفَ يَجِدُ لَذَّةَ الْعِبَادَةِ مَنْ‏ لَا يَصُومُ‏ عَنِ‏ الْهَوَى‏‏؛ چگونه لذّت عبادت را می‌چشد کسی که از پیروی هوی و هوس خودداری نمی‌کند؟».

«بلعم باعورا» دانشمندی از بنی اسرائیل، آگاه به اسم اعظم پروردگار، مستجاب الدعوه و از مؤمنان به حضرت موسی( بود. وی در اثر عبادات به مراتب عالی معنوی رسیده بود. کسی که به این مقام می‌رسد، به یقین اهل لذت‌های معنوی بوده است. عبادات صوری و بی‌روح، شخص را مستجاب‌الدعوه و دارای اسم اعظم نمی‌کند. او با پیروی از هوای نفس تمام مقامات، کمالات و لذت‌های معنوی در عبادت را از دست داد. پیروی از هوای نفس مانع رشد و کمال او شد و قدرت پرواز روحی و عروج را از او گرفت. قرآن می‌فرماید:

وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِى ءَاتَيْنَاهُ ءَايَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ فَكاَنَ مِنَ الْغَاوِينَ * وَ لَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِها وَ لَكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلىَ الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَوَاه‏؛ و بر آن‌ها بخوان سرگذشت آن کس را که آیات خود را به او دادیم؛ ولى (سرانجام) خود را از آن تهى ساخت و شیطان در پى او افتاد، و از گمراهان شد! و اگر مى‏خواستیم، (مقام) او را با این آیات (و علوم و دانش‌ها) بالا مى‏بردیم (اما اجبار، بر خلاف سنت ماست؛ پس او را به حال خود رها کردیم) و او به پستى گرایید و از هواى نفس پیروى کرد!

5. عمل به آداب نماز

از مهم‌ترین عواملی که موجب میشود نماز، لذت‌بخش باشد، رعایت آداب ظاهری و باطنی نماز است. امام صادق( روزی به یکی از یاران خاص خود، آداب ظاهری و باطنی نماز را آموزش داد تا نماز برایش لذت‌بخش شود؛ چرا که بدون رعایت این آداب، نماز خشک، بی‌روح و کسالت‌آور خواهد بود. امام به جناب حمّاد بن عیسی فرمود: آیا نمازت را خوب اقامه می‌کنی؟ گفت: آقای من! من کتاب حریز [یکی از اصحاب امام] را که درباره نماز نوشته است، حفظ هستم. فرمود: مانعی ندارد، بایست و نماز بخوان [تا ببینم چگونه نمازت را می‌خوانی‌] او برخاست و در برابر امام رو به قبله تکبیر گفته و نماز خواند! امام فرمودند:‌ ای حمّاد! نماز را خوب نمی‌خوانی! چه‌قدر زشت است که شخصی شصت یا هفتاد سال از عمرش بگذرد و یک نماز تمام و کامل باحدود [و آداب آن] به‌جا نیاورده باشد! حمّاد می‌گوید: در خودم احساس کوچکی کردم و گفتم: فدایتان شوم [حال که چنین است] پس نماز را به من بیاموزید. امام صادق( برخاست و رو به قبله ایستاد و دو رکعت نماز با خضوع و خشوع و سایر شرایط کامل خوانده و تمام آداب نماز را برایم آموخت. امام صادق( به این دلیل نماز حماد را نپذیرفت که بدون خضوع و خشوع و فقط با برخی از آداب ظاهری انجام شد.

بنابراین توجه به مقدمات نماز و آداب وضو، انجام دادن تعقیبات نماز، رعایت دستورات ظاهری مانند پوشیدن لباس‌های زیبا، استعمال بوی خوش، به‌جا آوردن مستحبات نماز مانند: اذان، اقامه، کنترل فکر و خیال در نماز، حضور قلب، خشوع و توجه به معانی کلمات و جملات همه در لذت بردن از نماز مؤثرند؛ یعنی هم آداب ظاهری و هم معنوی نماز را باید رعایت کرد تا نماز لذت‌بخش باشد.

6. تفکر در عظمت خداوند

اگر شخص نمازگزار بیندیشد که در مقابل چه وجود اقدس و با عظمتی ایستاده و گفتگو می‌کند، به یقین از نماز خود لذت می‌برد؛ همان‌‌گونه که یک شخص از فرد بزرگ و مهمی وقت می‌گیرد و دقایقی مؤدبانه و محترمانه با او گفتگو می‌کند احساس شعف، نشاط و لذت دارد و به آن افتخار می‌کند. اگر معرفت خدای متعال را در وجودمان افزایش دهیم همین احساس را در نماز درک می‌کنیم.

امام صادق( در تشریح این موضوع چنین فرمود:

چون تکبیر (نماز) را گفتی، آنچه را که ما بین آسمان و زمین است در مقابل کبریایی خدا کوچک و ناچیز شمار که اگر خداوند بر قلب بنده زمانی که تکبیر می‌گوید، بنگرد و در دل او چیزی باشد که از حقیقت معنای تکبیر بازش می‌دارد، به او گوید: ای دروغ‌گو آیا مرا می‌فریبی؟ به عزت و جلالم سوگند که از شیرینی یاد خود محرومت کنم!

7. معرفت به حقیقت نماز

توجه به حکمت، اسرار، آثار، برکات، معنا و تفسیر اجزای نماز، می‌تواند توجه انسان را در نماز متمرکز و او را به نماز راغب‌تر و عاشق‌تر کند. توجه به اصل نماز، دقت در مفاهیم ذکر و دعاهای نماز، شناخت رمز و راز و پیام‌ها و نکته‌های افعال نماز می‌تواند لذت نماز را به نمازگزار بچشاند.

کسی که «وضو» می‌گیرد، همراه شستن دست و صورت، دل و جان را هم پاک می‌کند. رو به «قبله» که می‌ایستد، خانه توحید و کعبه مقدس، دل او را جذب می‌کند و او را به عمق تاریخ موحّدان و یکتاپرستان می‌برد. «تکبیرة الاحرام» نمازگزار، ورود به محضر دوست و حرام کردن یاد هر چیز دیگر بر خویشتن است. «الله‌اکبر» یعنی او را از هر چیز و هر کس و هر جاذبه و هر دل مشغولی و هر قدرت و جمال، بالاتر دیدن. «حمد و سوره»، ستایشی آگاهانه از ولی نعمتی است که در پیشگاهش می‌ایستیم، زبان به حمد و ثنا می‌گشاییم و از او راهنمایی به «صراط مستقیم» می‌طلبیم. «رکوع»، رمز خضوع در برابر آفریدگار است. «سجود»، نزدیک‌ترین حالت یک بنده به خدای خویش است: خاکی بودن، کرنش در برابر آن معبود بزرگ، رسیدن به عظمت روحی از راه کوچک شدن در برابر آن بزرگ واقعی. فهمیدن این معانی در درک لذت نماز کافی است.

8. شناخت لذت‌های معنوی

لذت‌های معنوی نسبت به لذت‌های دنیوی، شیرین‌تر، بهتر و ماندنی‌تر است. خداوند متعال می‌فرماید: «بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَيَوةَ الدُّنْيَا * وَ الْاَخِرَةُ خَيْرٌ وَ أَبْقَىٰ؛ ولی شما زندگی دنیا را مقدم می‌دارید در حالی که آخرت بهتر و پایدارتر است». لذت کمک به یک نیازمند، گریه برمصائب اهل بیت(، توبه و پشیمانی از گناه و شیرینی گفتگوی عارفانه با خداوند، از مصادیق لذت‌های معنوی است. هر کس ذره‌ای از آن را بچشد همیشه در پی آن خواهد بود. امام سجاد( در مناجات الذاکرین از لذت‌های غیرمعنوی استغفار می‌کند: «الهی... أَسْتَغْفِرُكَ مِنْ كُلِّ لَذَّةٍ بِغَيْرِ ذِكْرِك‏...؛ خدایا از هر لذتی غیر از لذت یاد تو طلب بخشش می‌کنم».

نوشته‌اند: روزی نادرشاه با «سید هاشم حطاب» که یکی از عالمان زاهد و با تقوا بود، در نجف ملاقات کرد. نادر خطاب به سید هاشم گفت: «شما واقعا همّت کرده‏اید که از این همه لذت‌های دنیا گذشته‏اید. سید هاشم با اطمینان خاطر و اعتماد کامل گفت: اتفاقا برعکس، شما همّت کرده‏اید که از این همه لذت‌های معنوی و اخروی گذشته‏اید».

بی‌تردید نماز یکی از شیرین‌ترین لذت‌های معنوی را برای نمازگزار به همراه دارد. برای همین رسول گرامی اسلام(، عبارات دل‌انگیزی را در مورد «نماز» به کار می‌برد. آن حضرت به اباذر می‌فرماید:

يَا أَبَا ذَرٍّ جَعَلَ اللَّهُ جَلَّ ثَنَاؤُهُ قُرَّةَ عَيْنِي فِي الصَّلَاةِ وَ حَبَّبَ إِلَيَّ الصَّلَاةَ كَمَا حَبَّبَ إِلَى الْجَائِعِ الطَّعَامَ وَ إِلَى الظَّمْآنِ الْمَاءَ وَ إِنَّ الْجَائِعَ إِذَا أَكَلَ شَبِعَ وَ إِنَّ الظَّمْآنَ إِذَا شَرِبَ رَوِيَ وَ أَنَا لَا أَشْبَعُ مِنَ الصَّلَاة؛ ای اباذر! خداوند نور دیده مرا در نماز قرار داده و نماز را محبوب من گردانید؛ هم‌چنانکه غذا را محبوب گرسنه و آب را محبوب تشنه قرار داد. [با این تفاوت که] گرسنه هرگاه غذا بخورد سیر می‌شود و تشنه هرگاه آب بنوشد سیراب می‌شود، اما من هرگز از نماز سیر نمی‌شوم.

از منظر عرفا لذت دنیا، لذت خالص نیست بلکه لذت موهوم و در واقع رفع رنج است نه لذت حقیقى که روح و روان انسان را محظوظ می‌گرداند. اساساً تعبیر به لذت در جسمانیات مجازی است. برای نمونه غذا، و نوشیدنی‌ها هر چه لذیذ باشند، تناولش رفع رنج گرسنگى و تشنگی است و سایر لذت‌های دنیوی نیز همین‌گونه است؛ اما لذت‌های معنوی لذت‌های واقعی است و حلاوت آن با مادیات قابل مقایسه نیست.

برخی دیگر از عواملی که می‌تواند نماز را برای انسان لذت‌بخش کند به این شرح است:

ادای نماز در بهترین وقت؛

انتخاب محیطی آرام؛

تصمیم به مراقبت فکر و تمرکز در نماز؛

هم‌نشینی با اهل مناجات و تقوا؛

مطالعه کتاب‌های خداشناسی و کتاب‌های اسرار نماز؛

توسل به اهل‌بیت(؛

جبران نواقص نمازها با نوافل؛

احساس نیازمندی به خدا.

ناگفته نماند لذت در نماز هدف نیست، بلکه اصل در عبادات تسلیم در برابر اوامر الهی است؛ اما عبادت عاشقانه لذت‌بخش است و تسلیم در مقابل خداوند شوق‌انگیز و نشاط‌آور. اگر عبادت فقط برای لذت معنوی باشد این نوعی شرک خفی و هوای نفس خواهد بود. به همین جهت سید مرتضى بزرگ دانشور جهان تشیع برای احتیاط و اطمینان خاطر،چنین وصیت کرد: «تمام نمازهاى واجب مرا که در طول عمرم خوانده‏ام به نیابت از من دوباره بخوانید». وقتى این سخنان از ایشان نقل شد نزدیکان و اطرافیان شگفت زده شدند و پرسیدند: چرا؟! شما که فردى وارسته بودید و اهمیت فوق‌العاده‏اى به نماز مى‏دادید، علاقه‏مند و عاشق نماز بودید و همیشه قبل از فرا رسیدن وقت نماز وضو گرفته، آماده مى‏شدید تا وقت نماز فرا‌رسد، حال چه شد که این‌گونه وصیت مى‏کنید؟! جناب علم الهدی در پاسخ فرمود: آرى، من علاقه‏مند به نماز بلکه عاشق نماز و راز و نیاز با خالق خود بودم و از این راز و نیاز هم لذت فراوان مى‏بردم. از این رو همیشه قبل از فرا رسیدن وقت نماز لحظه‏شمارى مى‏کردم تا وقت نماز برسد این تکلیف الهى را انجام دهم و به دلیل همین علاقه شدید و لذت از نماز، وصیت مى‏کنم که تمام نمازهاى مرا دوباره بخوانید؛ زیرا تصور من این است که شاید نمازهاى من صد در صد خالص بر خدا انجام نگرفته باشد، بلکه درصدى از آن‌ها به خاطر لذّت روحى و معنوى خودم به انجام رسیده باشد! پس همه را قضا کنید چون اگر یک درصد از نماز هم براى غیر خدا انجام گرفته باشد شایسته درگاه الهى نیست و مى‏ترسم به همین سبب اعمال و نیازهاى من مورد پذیرش خداى منّان قرار نگیرد.

فهرست منابع

قرآن کریم

ابن بابویه، محمد بن علی، من لا یحضره الفقیه، بیروت: مؤسسه الاعلمى، 1413ق.

اهوازى، حسین بن سعید، کتاب الزهد، قم: مطبعه علمیه، 1402ق.

پاک‌نیا، عبدالکریم، خاطرات ماندگار از خوبان روزگار، قم: نشر فرهنگ اهل‌بیت(، 1389ش.

تمیمى آمدى، عبدالواحد، غرر الحکم و درر الکلم، قم: دار الکتاب اسلامی، 1410ق.

حرزالدین، محمد، معارف‌الرجال، قم: نشر کتابخانه آیت‌الله مرعشی نجفی، 1405ق.

رخشاد، محمدحسین، در محضر حضرت آیت‌الله‌العظمی بهجت(، قم: نشر سماء، 1398ش.

سعدی، مصلح‌الدین، کلیات، تهران: نشر دانشنامه فارس، 1400ش.

سیوطی، جلال‌الدین، الجامع الصغیر، بیروت: دارالفکر [بی‌تا].

طبرسى، حسن بن فضل‏، مکارم الأخلاق، قم: نشر شریف رضی، 1410ق.

‏طبرسى، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، تهران: نشر ناصرخسرو، ‏ 1372ق.

طوسی، محمد بن حسن، مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، بیروت: مؤسسة فقه الشیعة، 1411ق.

مازندرانی، ملا محمدصالح، شرح أصول کافی، تهران: نشر اسلامیه، 1382ق.

مجلسى، محمدباقر، زاد المعاد، بیروت: نشر اعلمی، 1423ق و مؤسسة الوفا، 1403ق.

مطهری، مرتضی، مجموعه آثار (احیاى تفکر اسلامى)، تهران: نشر صدرا، 1384ش‏.

نوری، حسین بن محمد تقى، مستدرک الوسائل، قم: مؤسسه آل‌البیت(، 1408ق.خداشناسی

خاتم رسولان(صلی الله علیه و آله) نماد عینی همه ارزش‌های الهی و انسانی، از جمله صبر و عدالت و اخلاق است. او با صداقت و اخلاص، این اوصاف را اجرایی کرد و الگویی مطابق حق برای طالبان ارزش‌های متعالی باقی گذاشت. مقام معظم رهبری(مدّظله العالی) در سخنانی با اشاره به آیه: «لَقَدْ كانَ لَكُمْ في‏ رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَة...»[1] فرمود: «ما بایستی دنبال این الگو حرکت کنیم و خصوصیاتی که او در عمل داشت، آن خصوصیات را در عمل‌مان ایجاد کنیم؛ در خصوصیاتی که در اخلاق داشت، از او تبعیت کنیم».[2] از نظر ایشان پیامبر خاتم(صلی الله علیه و آله)، کهکشانی از ارزش‌هاست و سه ستاره از این کهکشان «صبر، عدل، اخلاق» است: «من سه نکته را در مورد رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) و خصال پیغمبر انتخاب کرده‌ام که این سه نقطه را مثل اینکه سه ستاره از این کهکشان نور را انسان انتخاب بکند، ما مردم ایران بیاییم و در جمهوری اسلامی به این سه نقطه تکیه کنیم و اهمیت بدهیم و دنبال بکنیم این سه نقطه را. این سه نقطه عبارت است از صبر، عدل، اخلاق».[3] بر اساس این رهنمود، در این نوشتار به تبیین و بررسی این سه برجستگی در زندگی پیامبر(صلی الله علیه و آله) پرداخته می‌شود.

صبر 

یکی از فضایل اخلاقی رسول‌خدا(صلی الله علیه و آله)، صبر است؛ چنانکه رهبر معظم انقلاب(مدّظله العالی) فرمود: «صبر در زندگی پیغمبر یک چیز برجسته‌ای است. البته درباره صبر، مفهوم صبر و وظیفه صبر در جاهای مختلف قرآن ده‌ها آیه هست».[4] ایشان با توجه به آیات متعدد، معتقدند که خدای متعال از اول بعثت، به پیامبر(صلی الله علیه و آله) دستور صبر داده است:

اما آن صبری هم که مربوط به پیغمبر(صلی الله علیه و آله) است، زیاد است... مهم این است که از اول بعثت، خدای متعال دستور صبر به پیغمبر داده است؛ «وَ لِرَبِّكَ فَاصْبِرْ»؛[5] «وَ اصْبِرْ عَلى‏ ما يَقُولُونَ»[6] ــ و سوره‌ مدثر و مزمل، جزو اولین سوره‌هایی است که بر پیغمبر(صلی الله علیه و آله) نازل شده ــ از همان قدم اول، خدای متعال به پیغمبر می‌گوید باید صبر داشته باشی.... «فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّك‏»[7].[8]

صبر به معنای ثبات نفس، اطمینان و مضطرب نگشتن در بلایا و مصائب و مقاومت کردن در حوادث و شداید است؛ به‌ نحوی ‌که سینه انسان تنگ نشود و پریشان ‌خاطر نگردد. صبر، مقاومت نفس در برابر هوی و هوس و نیز ثبات قوه عاقله در مقابل قوه شهویه است.[9] پیامبر(صلی الله علیه و آله) در معرفی خود فرموده است: «بُعِثْتُ لِلْحِلْمِ مَرْكَزاً وَ لِلْعِلْمِ مَعْدِناً وَ لِلصَّبْرِ مَسْكَنا؛[10] برانگیخته شده‌ام که مرکز بردباری و معدن دانش و مَسکن صبر باشم». از نظر آن حضرت: «الصّبرُ نِصفُ الإیمان؛[11] صبر نیمی از ایمان است».

آن حضرت،‌ مصداق عینی صبر بود و همگان را به صبر بر جفای مردم دعوت می‌کرد؛ چنانکه امام صادق(علیه السلام) از آن حضرت فرموده است:

مَثَلُ الْمُؤْمِنِ كَمَثَلِ الْأَرْضِ مَنَافِعُهُمْ مِنْهَا وَ أَذَاهُمْ عَلَيْهَا وَ مَنْ لَا يَصْبِرُ عَلَى جَفَاءِ الْخَلْقِ لَا يَصِلُ إِلَى رِضَى اللَّهِ تَعَالَى لِأَنَّ رِضَى اللَّهِ تَعَالَى مَشُوبٌ بِجَفَاءِ الْخَلْقِ؛[12] مؤمن مانند زمين است كه همه از آن استفاده مى‌برند و آزار و اذيت و مزاحمت آنان نيز در روى همين زمين صورت می‌گيرد و كسى كه صبر و تحمل بر جفا و آزار مردم نكند، نمی‌تواند به رضاى پروردگار متعال برسد؛ زيرا رضاى خداوند آميخته و توأم با جفاى خلق است.

از نظر پیامبر(صلی الله علیه و آله) صبر سه قسم است: «الصَّبْرُ ثَلَاثَةٌ صَبْرٌ عِنْدَ الْمُصِيبَةِ وَ صَبْرٌ عَلَى الطَّاعَةِ وَ صَبْرٌ عَنِ الْمَعْصِيَةِ...؛[13] صبر بر سه قسم است: صبر در مصيبت و صبر بر طاعت و صبر از گناه».

آن حضرت، الگوی انواع صبر است. هنگامی‌ که در جنگ احد دشمنان، یاران و به‌ویژه حضرت حمزه سیدالشهدا(علیه السلام) را با قساوت به شهادت رساندند و بدنشان را پاره ‌پاره کردند و جگرش عمویش حمزه را بردند، پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: «خدایا! ستایش مخصوص توست و درگاه تو محل شکایت و شکوه است و تو تنها یاری‌کننده بر آن چیزی هستی که می‌بینم...». در این هنگام آیه نازل شد: «و اگر [ستمگر را] مجازات كرديد، پس فقط به ‌مانند ستمى كه به شما شده، مجازات كنيد و اگر صبر و تحمل‌کنید [و از مجازات بگذريد] براى صبرکنندگان بهتر است».[14] پیامبر(صلی الله علیه و آله) در پاسخ این توصیه فرمود: «خدایا صبر می‌کنم، صبر می‌کنم».[15]

پس از جنگ احد، عده‌ای از اصحاب از او خواستند تا قریش و مشرکان را نفرین کند. آن حضرت فرمود: «من برای لعن و نفرین برانگیخته‌ نشده‌ام؛ بلکه برای دعوت به‌ حق و رحمت برانگیخته ‌شده‌ام. خدایا قوم مرا هدایت کن که آنان نمی‌دانند».[16]

مشرکان گستاخ آن حضرت را دروغ‌گو می‌خواندند، اما حضرت برای حفظ دین و اشاعه رسالت الهی صبر و تحمل می‌کرد؛ زیرا خدای متعال به او یادآور شده بود: «وَ لَقَدْ كُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِكَ فَصَبَرُوا عَلى‏ ما كُذِّبُوا وَ أُوذُوا حَتَّى أَتاهُمْ نَصْرُنا...؛[17] رسولان پیش از تو نیز تکذیب شدند، اما صبر کردند بر تهمت دروغ‌گو خواندن‌شان و مورد آزار قرار گرفتند تا اینکه زمان یاری ما به ایشان [و پیروزی آنان] فرا رسید».

هاتف آن روز به من مژده این دولت داد          که بدان جور و جفا صبر و ثباتم دادند[18]

عدل

مقام معظم رهبری(مدّظله العالی) می‌فرماید: «یکی از مهم‌ترین و شاید بشود گفت مهم‌ترین هدف میانیِ بعثت پیغمبران، عدالت است».[19] مستند رهبری کلام خدای متعال است که می‌فرماید: «لَقَد اَرسَلنا رُسُلَنا بِالبَیِّناتِ وَ اَنزَلنا مَعَهُمُ الکـِتبَ وَ المیزانَ لِیَقومَ النّاسُ بِالقِسط؛[20] ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم و با آن‌ها کتاب (آسمانی) و میزان (شناسایی حق از باطل و قوانین عادلانه) نازل کردیم تا مردم قیام به عدالت کنند». طبق برداشت مقام معظم رهبری از آیه، هدف ارسال رسل و انزال کتب این است که جامعه قائم به عدل و قسط باشد. ایشان درباره پیامبر(صلی الله علیه و آله) معتقد است «اصلاً هدف ارسال رسل و انزال کتب این بود که قیام به قسط بشود، جامعه قائم به عدل و قسط باشد. در قرآن کریم از قول پیغمبر [می‌فرماید]: «وَ اُمِرتُ لِاَعدِلَ بَینَکُم؛[21] این هم امر خداست که بایستی عدالت انجام بگیرد».[22]

عدالت در لغت به معنای داد کردن، دادگر بودن و انصاف داشتن است.[23] مولوى عدل را چنین تعریف کرده است:

عدل چه بْوَد؟ آب ده اشجار را   ظلم چه بود آب دادن خار را

عدل وضع نعمتی در موضعش   نه به هر بیخی که باشد آبکش

ظلم چه بْوَد؟ وضع در ناموضعی   که نباشد جز بلا را منبعی[24]

پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله) که نماد میدانی قرآن بود، به ‌تمام ‌معنا به عدالت و اجرای آن معتقد بود؛ چنانکه در زیارت آن حضرت مى‌خوانیم: «السّلامُ عَلیک یا قائماً بِالقِسط؛[25] سلام بر تو اى برپادارنده عدالت». از نظر حضرت عدل چنان مهم بوده که فرموده است:

عَدْلُ سَاعَةٍ خَيْرٌ مِنْ عِبَادَةِ سِتِّينَ سَنَةً قِيَامٍ لَيْلُهَا وَ صِيَامٍ نَهَارُهَا وَ جَوْرُ سَاعَةٍ فِي حُكْمٍ أَشَدُّ وَ أَعْظَمُ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ مَعَاصِي سِتِّينَ سَنَة؛[26] يک ساعت به عدالت رفتار كردن، بهتر از هفتاد سال عبادت است كه شب‌هايش را بيدار و روزهايش را روزه‌دار باشد و يک ساعت حكم به ظلم كردن نزد خدا از گناهان شصت سال سخت‌تر و بزرگ‌تر است.

 عدل در نظام آفرینش چنان اهمیتی دارد که پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله) می‌فرماید: «بِالعَدلِ قامَتِ السَماواتُ و الأرضُ؛[27] بر پا شدن آسمان‌ها و زمین، بر اساس عدل است.

هر کجا عدل روی بنمودست   نعمت اندر جهان بیفزودست

هر کجا ظلم رخت افکنده است   مملکت را زبیخ بَرکَنده است[28]

پیامبر(صلی الله علیه و آله) هرگز از اجرای عدالت کوتاه نیامد. در فتح مکه، زنى از قبیله بنى‌مخزوم مرتکب سرقت شد و از نظر قضایى جرمش محرز گردید. خویشاوندانش که هنوز رسومات نظام طبقاتى در لایه‌های مغزشان به جاى مانده بود، اجراى مجازات را ننگ خانواده اشرافى خود مى‌دانستند و به تکاپو افتادند تا بتوانند مجازات را متوقف کنند. از این رو اسامة بن زید را که مانند پدرش نزد رسول‌خدا(صلی الله علیه و آله) محبوبیت خاصى داشت، وادار کردند به شفاعت برخیزد. همین ‌که اسامه زبان به شفاعت گشود، رنگ صورت پیامبر(صلی الله علیه و آله) از شدت خشم برافروخته شد و با عتاب و تشدد فرمود: «چه جاى شفاعت است، مگر مى‌توان حدود قانون خدا را بلا اجرا گذاشت؟» و دستور مجازات صادر کرد. اسامه متوجه غفلت خود شد و عذر خواست و طلب مغفرت کرد. پیامبر(صلی الله علیه و آله) براى اینکه فکر تبعیض در اجراى قانون از مخیله مردم بیرون رود، هنگام عصر برای مردم سخنرانى کرد و فرمود:

اقوام و ملل پیشین دچار سقوط و انقراض شدند؛ زیرا در اجراى عدالت تبعیض روا مى‌داشتند. هر گاه یکى از طبقات بالا مرتکب جرمى مى‌شد، از مجازات معافش مى‌کردند و اگر کسى از زیردستان جرمی مشابه مرتکب مى‌شد، مجازاتش مى‌کردند. قسم به خدایى که جانم در دست اوست، در اجراى عدل درباره هیچ ‌کس سستى نمى‌کنم، اگر چه مجرم از نزدیک‌ترین خویشاوندانم باشد.[29]

عدالت از نظر رسول‌خدا(صلی الله علیه و آله) چنان مهم بود که رفتار عادلانه میان کودکان را بر خود و پیروانش لازم می‌دانست. پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله) به پیروان خود یادآور شده است  که اگر دوست دارید فرزندان‌تان هنگام نیاز در نیکى و محبت به شما با عدالت رفتار کنند و از مدار عدل خارج نشوند، میان آنان با عدالت رفتار کنید: «اِعْدِلُوا بَيْنَ أَوْلَادِكُمْ فِي النِّحَل كَمَا تُحِبُّونَ أَنْ يَعْدِلُوا بَيْنَكُمْ فِي الْبِرِّ وَ اللُّطْف‏؛[30] میان فرزندان‌تان در بخشش  به عدالت رفتار کنید؛ چنانکه دوست دارید آنان در نیکی و لطف میان شما [والدین] به عدالت رفتار کنند».

اخلاق

خدای متعال اخلاق پیامبر(صلی الله علیه و آله) را به عظمت می‌ستاید: «وَ اِنَّکَ لَعَلیٰ خُلُقٍ‌ عَظیم».[31] مقام معظم رهبری(مدّظله العالی) با توجه به این آیه می‌فرماید:

سرانجام مسئله‌ اخلاق، پیروی از پیغمبر در اخلاق که خدای متعال فرمود: «وَ اِنَّکَ لَعَلیٰ خُلُقٍ‌ عَظیم». چیزی را که خدای خالق عظمت عظیم بداند، این دیگر از لحاظ عظمت فوق‌العاده است: «وَ اِنَّکَ لَعَلیٰ خُلُقٍ‌ عَظیم». این اخلاق بایستی برای ما به عنوان یک دستورالعمل همواره مورد نظر قرار داده بشود. اخلاق اسلامی [داشته باشیم].[32]

 رهبری پس از توجه دادن به این شاخصه مهم پیامبر(صلی الله علیه و آله)، مصادیقی از اخلاق حضرت را بیان می‌نماید: «تواضع داشته باشیم، گذشت داشته باشیم ـ این‌ها اخلاق اسلامی است ـ سهل‌گیری در مسائل شخصی داشته باشیم. در مسائل عمومی و آنچه به حقوق مردم و حقوق عمومی و حقوق دیگران مربوط است ...». [33]

 پیامبر(صلی الله علیه و آله) هدف از بعثت خود را رساندن ارزش‌های اخلاقی به عالی‌ترین سطح معرفی کرده است: «بُعِثْتُ‏ بِمَكَارِمِ‏ الْأَخْلَاقِ‏ وَ مَحَاسِنِهَا؛[34] من براى اخلاق بزرگوارانه و خوش برانگيخته شدم».

در یک تقسیم‌بندى کلى مى‌توان دستورات اخلاقى را به دو گروه تقسیم کرد: محاسن اخلاق و مکارم اخلاق. آن دسته از دستورات اخلاقى که مربوط به روابط اجتماعى و جلب منافع مادى و چگونگى معاشرت با دیگران است و موجب بهبود زندگى دنیوى مى‌شود، در گروه محاسن اخلاق قرار مى‌گیرد. اما در مواردى که اولیاى دین خواسته‌اند از تعالى معنوى و کمال روحانى سخن بگویند و افراد جامعه را به ارزش‌هاى عالى انسانى متوجه کنند، از مکارم اخلاق نام برده‌اند و آن را در کنار محاسن اخلاق آورده‌اند و گام نهایى هدف انبیا و اولیاى الهى شمرده‌اند. اولیاى دین به پیروان خود مى‌فهماندند که هدف عالى رهبران ادیان الهى، از جمله اسلام، تنها این نیست که مردم را با اخلاق خوب اجتماعى آشنا سازند و تربیت کنند، بلکه علاوه بر آن مى‌خواهند آنان را با سجایاى عالى انسانى پرورش دهند و از مزایاى کرامت و انسانیت برخوردارشان نمایند.[35] بر این اساس رسول اعظم(صلی الله علیه و آله) هدف بعثت خویش را محاسن اخلاق و مکارم اخلاق بیان نموده است.

آن حضرت از کودکی اخلاق متعالی داشت؛ چنانکه حضرت ابوطالب(علیه السلام) فرموده است: «من هرگز از او دروغ نشنيدم، كار ناشايسته و خنده بی‌جا نديدم. به ‏بازی‌های بچه‌ها رغبت نمى‌كرد. تنهايى و خلوت را دوست داشت و در همه حال متواضع بود».[36] درباره عظمت اخلاقی آن حضرت در جوانی نیز گفته‌اند:

درستى و خوش‌خلقی او، شهرت بی‌سابقه‌ای در ميان قريش برايش كسب كرد. به همين دليل، قريش لقب «امين» به آن حضرت دادند. اين آوازه بلند به‌‌علاوه نیک‌رفتاری و صداقت آن جناب، سبب شد كه علاقه خديجه3، آن زن ثروتمند بيوه مكه را به خود جلب كند؛ چنا­نكه همه كارهاى تجارى خود را به محمد واگذار كند... .[37] 

جلوه‌هایی از اخلاق پیامبر(صلی الله علیه و آله)

1. حیا

حیا، عبارت است از دگرگونى حال و اثرپذیری که به جهت ترس از آنچه عیب شمرده و نکوهش می‌شود، حاصل می‌گردد.[38] حیا، انقباض(گرفتگی) نفس از زشتی‌ها و ترک آن به جهت زشت بودن است.[39] بر این اساس یکی از عوامل مؤثر در حفظ پاک‌دامنى انسان، صفت شرم و حیا است. پیامبر(صلی الله علیه و آله) سراپا حيا و عفت بود و این فضیلت انسانی به اندازه‌ای برایش ارزشمند و مهم بود كه در بيان صفات عاقل فرموده ­است: «لايُفارِقُهُ الْحَياءُ؛[40] هرگز حيا از او جدا نمی‌شود». از نظر حضرت، انسانی که حیا ندارد، خیری ندارد: «الْحَيَاءُ مِنَ الْإِيمَان فَمَنْ لَا حَيَاءَ لَهُ لَا خَيْرَ فِيهِ وَ لَا إِيمَانَ لَه؛‏[41] حیا از ایمان و نشان آن است. هر کس حیا ندارد، خیری در او نیست و ایمان هم ندارد».

آن حضرت از کودکی باحیا بود. «ابوطالب شبی از او خواست كه در حضور او جامه‌هايش را درآورد و به بستر رود. اين دستور خوشایند محمد(صلی الله علیه و آله) نبود و چون‏ نمى‌خواست از دستور عمویش سرپیچی كند، به عمو گفت: روى خويش را برگردان تا بتوانم جامه‌ام را دربیاورم. ابوطالب از اين سخن كودک در شگفت‏ شد؛ زيرا در میان عرب آن روز حتى مردان بزرگ از عريان كردن همه بدن خود حیا نمی‌کردند».[42]

2. تواضع و فروتنی

رسول‌خدا(صلی الله علیه و آله) چنان متواضع بود كه گويا بشرى مانند ساير مردم است. او به فرمان خدا به مردم می‌گفت: «أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ؛[43] من انسانى مثل خود شما هستم». آن حضرت بر اساس رهنمود قرآنی «وَاخْفِضْ جَناحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنينَ؛[44] همواره بال تواضع را زیر پای پیروان خویش بگستران»، همواره با زیردستان خود مهربان بود؛ چنانکه مقام معظم رهبری می‌فرماید: «سیره‌ پیغمبر(صلی الله علیه و آله) این است که با فقرا و با ضعفا و مانند این‌ها کنار می‌آمد. به شئون ظاهری و آن چیزهایی که به حسب ظاهر موجب جلال و شوکت و این چیزهاست، اهمیتی نمی‌داد».[45]

3. قناعت

امام علی(علیه السلام) در توصیف قناعت پيامبر(صلی الله علیه و آله) فرموده است: «از دنيا به ‌قدر حاجت اكتفا كرد و چشم‌ها را به دنیا خيره نساخت. از نظر جسمی، لاغرترین و از نظر شكم، گرسنه‌ترین مردم بود.... چون ديد پرده در خانه‌اش تصوير دارد، به يكی از زنان خود فرمود: اين پرده را از من پنهان كن؛ زيرا هر وقت به آن نگاه می‌کنم، به ياد دنيا و زخارف آن می‌افتم».[46]

تاریخ شاهد است که «رسول‌خدا(صلی الله علیه و آله) از دنيا رفت و در تمام عمر، هیچ‌گاه از نان جو سير نشد. گاهى اتفاق می‌افتاد كه يك ماه يا دو ماه در تمام خانه‌های آن حضرت، آتش براى طبخ غذا روشن نمی‌شد و خوراک آن‌ها آب و خرما بود».[47] 

4. قدرشناسی

پیامبر(صلی الله علیه و آله)  نیکی کسی را فراموش نمی‌کرد. در خبری آمده است که گروهی از سوى نجاشى پادشاه حبشه، به مدینه نزد پیامبر(صلی الله علیه و آله) آمدند. با ورود آن هیئت، پيامبر(صلی الله علیه و آله) از جا برخاست و مشغول پذيرايى شد. اصحاب گفتند: «یا رسول‌اللّه! ما كه هستيم. اجازه بدهيد ما پذيرايى كنيم». حضرت فرمود: «نه، وقتی ‌که مسلمان‌ها به حبشه هجرت كردند، پادشاه اين‌ها مسلمان‌ها را تكريم کرد. من می‌خواهم جبران كنم».[48]

از عايشه نقل شده است: پيامبر(صلی الله علیه و آله) چنان قدرشناس حضرت خديجه3 بود كه به احترام او، به هر كس و هر چیزی كه ياد خديجه3 را به همراه داشت، احترام می‌گذاشت. روزی بانويی سالخورده به خانه عایشه آمد و پيامبر(صلی الله علیه و آله) با او بسيار مهربانی کرد. پس از رفتن پيرزن، عایشه ­پرسید: «درست كه خلق‌ و خوی شما مهربانانه است و به همه، به‌ویژه محرومان احترام می‌گذارید؛ اما امروز به اين پيرزن احترام ويژه گذاشتید. او كه بود؟». پيامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: «اين زن در زمان حیات خديجه3 (در آن دوران سخت که همه خانواده ما را ترک کرده بودند)، به خانه ما می‌آمد و از نظر من پاس داشتن دوستی‌های ديرين، بخشی از ايمان است».[49]

5. گذشت

روش رسول‌خدا(صلی الله علیه و آله)، عفو و گذشت بود. در فضايل آن حضرت آمده است: «رسول‌خدا(صلی الله علیه و آله) برای خود از كسی انتقام نگرفت؛ بلكه آنان را كه آزارش می‌دادند، عفو می‌کرد و خطاهایشان را نادیده می‌گرفت».[50] انس بن مالک می‌گويد:

روزی همراه رسول‌خدا(صلی الله علیه و آله) بودم. آن حضرت عبايى نَجرانى داشت که حاشيه ضخيم داشت. عربى بيابانى به آن حضرت رسيد و عباى آن حضرت را به شدت كشيد؛ به‌طورى­ كه روی گردن آن جناب اثر گذاشت. مرد عرب گفت: «اى محمد! از مال خدا كه در نزد تو هست، به من بده». حضرت نگاهی به او کرد و تبسمی نمود و دستور داد تا چيزى به او بدهند.[51] 

6. شجاعت

شجاعت پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله) چنان بود كه امام على(علیه السلام) با آن شهامت و شجاعتش در ميدان‌هاى جنگ، فرموده است: «كُنّا إذا احْمَرَّ الْبأسُ إتَّقَيْنا بِرَسُولِ‌اللّهِ(صلی الله علیه و آله)، فَلَمْ يَكُنْ أحَدٌ مِنَّا أقْرَبَ إلَى الْعَدُوِّ مِنْهُ؛[52] هر گاه آتش جنگ سخت شعله‌ور مى‌شد، ما به رسول‌الله(صلی الله علیه و آله) پناه مى‌برديم و هیچ ‌یک از ما به دشمن نزدیک‌تر از او نبود». مقام معظم رهبری مدظله‌العالی در این‌باره می‌فرماید: «پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) شجاع بود و هیچ جبهه عظیمی از دشمن، او را متزلزل و ترسان نمی‌کرد».[53] «پیامبر(صلی الله علیه و آله) در صحنه‌ دعوت و جهاد، یک لحظه دچار سستی نشد و با قدرت، جامعه‌ اسلامی را پیش برد تا به اوج عزت و قدرت رساند».[54]

فهرست منابع

کتب

قرآن کریم

ابن ابی­الحديد، عبدالحمید بن هبه‌الله، شرح نهج­البلاغه، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، تهران: مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، 1378ق.
ابن ابی­الدنیا، عبدالله بن محمد، مکارم الاخلاق، تحقیق: مجدی السید ابراهیم، قاهره: مکتبه القرآن، [بی‌تا].
ابن أبی‌جمهور، محمد بن زین‌الدین، عوالي اللئالي، تحقيق: مجتبى عراقي، قم: سیدالشهدا، 1405ق.
ابن‌طاووس، على بن موسى‏، الإقبال بالأعمال الحسنة، قم:دفتر تبليغات اسلامى‏، 1376ش.
بحرانی، سیدهاشم، البرهان في تفسير القرآن، تهران: بنیاد بعثت، 1416ق.
بخاری، محمد بن اسماعيل، صحيح بخاری، بيروت: دارالقلم، 1407ق.
دیلمی، حسن بن محمد، ارشاد القلوب الی الصواب، چاپ اول، قم: شریف رضی، 1412ق.
راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ القرآن‏، چاپ اول، بیروت: دار القلم‏، 1412ق.
شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج‌البلاغه، ترجمه و شرح سید علینقی فیض‌الاسلام، تهران: فیض‌الاسلام، [بی‌تا].
شعیری، محمد بن محمد، جامع الاخبار، قم: انتشارات رضی، 1405ق.
طبرسی، حسن بن فضل، مکارم الاخلاق، چاپ ششم، قم: منشورات شریف رضی،1392ق.
طبرسی، فضل بن حسن، مجمع‌البیان فی تفسیر القرآن، تهران: انتشارات ناصرخسرو، 1372ش.
طریحی، فخر الدین، مجمع البحرین، چاپ سوم، تهران: کتابفروشی مرتضوی، 1375ش.
طوسى، محمد بن الحسن، الأمالی، چاپ اول، قم: دار الثقافه، 1414ق.
غزالی، امام محمد، کیمیای سعادت، تهران: انتشارات نگاه، 1389ش.
کلينی، محمد بن یعقوب، الکافی، چاپ دوم، تهران: دارالکتب الاسلاميه، 1362ش.
لوبون، گوستاو، تمدن عرب، ترجمه سید هاشم حسینی، تهران: [بی‌نا]، 1347ش.
مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، تحقیق عبدالرحیم ربانی شیرازی، بیروت: مؤسسه الوفاء، 1403ق.
مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، چاپ سیزدهم، تهران: انتشارات صدرا، 1385ش.
معین، محمد، فرهنگ فارسی، تهران: مؤسسه امیرکبیر، 1362ش.
منسوب به جعفر بن محمد امام جعفر صادق(علیه السلام)، مصباح الشريعة، بيروت: الاعلمى، 1400ق.
میبدی، رشیدالدین ابوالفضل، کشف‌الاسرار، تهران: امیرکبیر، 1371ش.
نوری، حسین بن محمدتقی، مستدرک الوسايل، قم: مؤسسه آل‌البیت:، 1408ق.
بلخی، جلال‌الدین محمد، مثنوی معنوی، چاپ 25، تهران: انتشارات اطلاعات، 1397ش.
سایت‌ها

پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار آیت‌الله العظمی سید علی خامنه‌ای.
سایت گنجور، طریق التحقیق سنایی، «الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم».

* عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی.

[1]. احزاب: 21: «مسلماً براى شما در زندگى رسول‌خدا6 سرمشق نيكويى بود».

[2]. بیانات در دیدار میهمانان کنفرانس وحدت اسلامى و جمعی از مسئولان نظام،‌ 02/ 08/ 1400.

https://farsi.khamenei.ir/newspart-index?id=48891

[3]. همان.

[4]. همان.

[5]. مدثر: 7.

[6]. مزمل: 10.

[7]. قلم: 48.

[8]. بیانات در دیدار میهمانان کنفرانس وحدت اسلامى و جمعی از مسئولان نظام،‌ 02/ 08/ 1400.

https://farsi.khamenei.ir/newspart-index?id=48891

[9]. امام محمد غزالی، کیمیای سعادت، ص 614.

[10]. منسوب به جعفر بن محمد امام صادق(علیه السلام)، مصباح الشریعه، ص 155.

[11]. رشیدالدین ابوالفضل میبدی، کشف الاسرار و عده الابرار، ج 1، ص 487.

[12]. منسوب به جعفر بن محمد امام صادق(علیه السلام)، مصباح الشریعه، ص 155.

[13]. محمد بن یعقوب کلینی، الكافی، ج ‏۲، ص ۹۱.

[14]. نحل: 126.

[15]. سید هاشم بحرانی، البرهان فی تفسير القرآن، ج ‏3، ص 465.

[16]. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البيان فی تفسير القرآن، ج ‏2، ص 831.

[17]. انعام: 34.

[18]. شمس‌الدین محمد حافظ شیرازی، غزلیات حافظ، غزل شماره 183.

[19]. بیانات در دیدار میهمانان کنفرانس وحدت اسلامى و جمعی از مسئولان نظام،‌ 02/ 08/ 1400.

https://farsi.khamenei.ir/newspart-index?id=48891

[20]. حديد: ۲۵.

[21]. شوری: 15.

[22]. بیانات در دیدار میهمانان کنفرانس وحدت اسلامى و جمعی از مسئولان نظام،‌ 02/ 08/ 1400.

https://farsi.khamenei.ir/newspart-index?id=48891

[23]. محمد معین، فرهنگ فارسی، ج 2، ص 2279.

[24]. جلال الدین محمد بلخی، مثنوی معنوی، دفتر پنجم، بیت 1091-1089.

[25]. علی بن موسی ابن‌طاووس، الاقبال بالاعمال الحسنه، ج 3، ص 123.

[26]. محمد بن محمد شعیری، جامع الأخبار، ص154.

[27]. محمد بن زین‌الدین ابن ابی‌جمهور، عوالی اللئالی، ج 4، ص 103.

[28]. حکیم سنایی، طریق التحقیق، «الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم».

https://ganjoor.net/sanaee/tariq/sh75

[29] محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح بخاری، ج 5، ص 269.

[30]. حسن بن فضل طبرسی، مكارم الأخلاق، ص 220.

[31]. قلم: 4.

[32]. بیانات در دیدار میهمانان کنفرانس وحدت اسلامى و جمعی از مسئولان نظام،‌ 02/ 08/ 1400.

https://farsi.khamenei.ir/newspart-index?id=48891

[33]. همان.

[34]. محمد بن الحسن طوسى، الأمالی، ص 596.

[35]. http://ensani.ir/fa/article/67860

[36]. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج 2، ص 251.

[37]. گوستاو لوبون، تمدن عرب، ترجمه سید هاشم حسینی، ص 101.

[38]. فخر الدین طریحی، مجمع البحرین، ج ‏1، ص 113.

[39]. حسین بن محمد راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن‏، ص 270.

[40]. محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج 1، ص 129.

[41]. حسن بن محمد دیلمی، ارشاد القلوب، ج 1، ص 111.

[42]. مرتضی مطهرى، مجموعه آثار، ج 2، ص 252.

[43]. كهف:110؛ فصلت: 6.

[44]. شعراء: 215.

[45]. بیست جمله از رهبر انقلاب درباره پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله)، 24/07/1399.

https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=46656

[46]. محمد بن حسین شریف الرضی، نهج‌البلاغه، ترجمه و شرح فيض الاسلام، خطبه 159.

[47]. گوستاو لوبون، تمدن غرب، ترجمه سید هاشم حسینی، ص 113.

[48]. حسن بن فضل طبرسی، مکارم الاخلاق، ص 111 و 112.

[49]. عبدالحمید بن هبه‌الله ابن ابی‌الحديد، شرح نهج­البلاغه، ج ۱۸، ص ۱۰۸.

[50]. حسین بن محمدتقی نوری، مستدرك الوسائل، ج 2، ص 87.

[51]. محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح بخاری، ج ‏4، ص ‏115.

[52]. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج ‏19، ص ‏191.

[53]. بیست جمله از رهبر انقلاب درباره پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله)، 24/07/1399.

https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=46656

[54]. همان.

بسیاری از این بیماری‌های زمستانی به علت کمبود مواد معدنی یا ویتامین رخ می‌دهد؛ از این رو با مصرف ویتامین‌ها، می‌توان انرژی مورد نیاز بدن را تامین و از بروز این بیماری‌ها پیشگیری کرد.

بنابر اعلام دفتر آموزش و ارتقای سلامت وزارت بهداشت، پنج ویتامین مورد نیاز بدن برای فصول سرد سال شامل موارد ذیل است:

ویتامین C: شروع پاییز و زمستان همراه با عفونت‌هایی مانند سرماخوردگی، سرفه، تب و آنفلوآنزا است. این در حالی است که مصرف ویتامین C منجر به تقویت سیستم ایمنی بدن و کاهش طول دوره این بیماری‌ها می‌شود. ویتامین C نوعی آنتی اکسیدان است که باعث کاهش التهاب در بدن نیز می‌شود. در زمستان می‌توانید ویتامین C مورد نیاز خود را از طریق مصرف مرکبات، سبزیجات تیره رنگ و مکمل‌های این ویتامین دریافت کنید.

ویتامین D: اگرچه مصرف ویتامین D در تمام طول سال مورد نیاز است، اما در فصل زمستان و با مایل شدن نور خورشید، نیاز شما به این ویتامین بیشتر می‌شود. در طول زمستان احتمال بروز دردهای استخوانی و مفصلی به دلیل عدم تابش کافی نور خورشید بیشتر است. به گفته متخصصان تمام بزرگسالان زیر ۷۰ سال باید روزانه ۶۰۰ واحد بین المللی ویتامین D مصرف کنند و حداقل ۳۰ دقیقه در معرض نور مستقیم خورشید باشند.

ویتامین E: مصرف این ویتامین برای کمک به حفظ سلامت پوست ضروری است و از خشکی پوست در زمستان جلوگیری می‌کند. گوشت و ماهی، اسفناج، بروکلی، بادام سرشار از این ویتامین هستند.

ویتامین B کمپلکس: تمام ویتامین‌های گروه B را در زمستان به میزان کافی مصرف کنید. این ویتامین‌ها کربوهیدرات را به انرژی تبدیل می‌کند تا چربی‌ها و پروتئین‌ها برای سوخت، مصرف شود. به همین دلیل است که با مصرف ویتامین B به ویژه ویتامین B ۱۲ افسردگی و اضطراب ناشی از کوتاه شدن روزها در زمستان را کاهش می‌دهد.

امگا ۳: این یک ویتامین نیست اما نقش مهمی در فصل زمستان برای سلامت شما دارد. اسیدهای چرب امگا ۳ سطح چربی خوب خون یا "اچ دی ال" را حفظ می‌کنند. بسیاری از افراد در طول زمستان دچار بیماری‌های مفصلی می‌شوند و این در حالی است که مصرف امگا ۳ منجر به کاهش درد و سفتی مفصلی که از نشانه‌های آرتروز و آرتریت روماتوئید است، می‌شود.

پاسخ اجمالی:

اولا: خدا ابلیس را از ابتدا شیطان نیافرید، ابلیس سالها همنشین ملائک مقرب و بر فطرت پاک بود، امّا با اختیار داده شده، بنای طغیان و سرکشی را گذاشت و لقب شیطان گرفت. بنابراین خلقت اولیّه او پلید نبوده تا منافی عدالت باشد.


ثانیا: از منظر سازمان آفرینش، وجود شیطان برای افراد با ایمان و آنها که می خواهند راه حق را بپویند زیانبخش نیست، بلکه وسیله پیشرفت و تکامل آنها است؛ چرا که پیشرفت و تکامل، همواره در میان تضادها صورت می گیرد. بنابرین وجود شیطان برای حق پویان، رمز تکامل است و سدّ هدایت نیست، زیرا شیطان جز وسوسه کاری نمی کند.


ثالثا: خداوند در برابر وسوسه های اغواگرانه شیطان، ابزار هدایت، اراده و قدرت انتخاب را نیز در اختیار انسان قرار داده است. انسان گناهکار با اختیار از وسوسه شیطان پیروی می کند، لذا مستحقّ مجازات می گردد.

 
پاسخ تفصیلی:

 

شیطان مانع تکامل
بسیاری سؤال می کنند که اگر انسان برای تکامل و نائل شدن به سعادت از طریق بندگی خدا آفریده شده، وجود شیطان که یک موجود ویرانگر ضد تکاملی است، چه دلیلی می تواند داشته باشد؟! آن هم موجودی هوشیار، کینه توز، مکّار، پرفریب و مصمم! آیا آفرینش چنین موجودی و عذاب بندگان بخاطر تبعیت از او با عدل الهی ناسازگار نیست؟!

 

فراهم بودن شرایط تکامل برای همه موجودات مختار
قبل از پاسخ لازم است بدانیم آفرینش الهی در تمام ابعاد کامل و بی عیب است؛ حتی یک دانه ریز بالقوة دارای کمال است. زیرا استعداد رشد و تبدیل شدن به یک درخت تنومند را داراست. اگر دانه به رشد و تعالی نرسد مقصر نیست، چون شرایط می تواند برایش فراهم نشده باشد. ولی در موجودات مختار مثل جن و انس شرایط رشد فراهم شده است و جا ماندن از مسیر رشد و تکامل مربوط به عملکرد آگاهانه و ضعیفشان در مسیر عبودیت الهی است. این نکته هم در مورد شیطان وجود دارد و هم در مورد انسان هایی که فریب او را می خورند.
با این مقدمه و با توضیحاتی که بیان خواهیم کرد پاسخ سؤال به خوبی روشن خواهد شد:

ماهیت شیطان و گذشته او خداوند «ابلیس» را از ابتدا «شیطان» نیافرید. بلکه ابلیس از طایفه جنیان بوده و خلقت پاک و گذشته بی عیبی داشته است. هزاران سال در مسیر عبودیت الهی و همراه فرشتگان بزرگ بود. امّا با سوء استفاده از آزادی و اختیار خود بنای تکبّر و طغیان را گذاشت که اعمالش را بر باد داد و رانده درگاه خداوند گردید و لقب شیطان را به خود اختصاص داد.(۱)

در آیه ۳۴ سوره بقره می خوانیم: «أَبَی‏ وَ اسْتَکْبَرَ وَ کَانَ مِنَ الکَافِرِینَ»؛ (سر باز زد و تکبّر ورزید و [به خاطر تکبّر و نافرمانیش] از کافران شد). و خداوند او را از آن مقام خلع کرد. در روایتی از امام علی(علیه السلام) نیز می خوانیم: «إِذْ أَحْبَطَ عَمَلَهُ الطَّوِیلَ وَ جَهْدَهُ الْجَهِیدَ وَ کَانَ قَدْ عَبَدَ اللَّهَ سِتَّةَ آلَافِ سَنَة»(۲)؛ ([شیطان] در این هنگام اعمال طولانی و کوشش های بسیارش را بر باد داد، در حالی که خدا را شش هزار سال عبادت کرده بود). پس خدا از ابتدا موجود «شرورم خلق نکرد و ابلیس را «شیطان» نیافرید.(۳)

 

مبارزه با شیطان، مهمترین عامل تکامل
از نظر سازمان آفرینش وجود شیطان برای افراد با ایمان و آنها که می خواهند راه حق را بپویند زیانبخش نیست. بلکه وسیله پیشرفت و تکامل آنها است، چه اینکه پیشرفت و ترقی و تکامل، همواره در میان تضادها صورت می گیرد. راه دور نرویم همیشه نیروهای مقاوم در برابر دشمنان سرسخت جان می گیرند، و سیر تکاملی خود را می پیمایند.
فرماندهان و سربازان ورزیده و نیرومند کسانی هستند که در جنگهای بزرگ با دشمنان سرسخت درگیر بوده اند.
سیاستمداران باتجربه و پرقدرت آنها هستند که در کوره های سخت بحرانهای سیاسی با دشمنان نیرومندی دست و پنجه نرم کرده اند.
قهرمانان بزرگ کشتی آنها هستند که با حریفهای پرقدرت و سرسخت زورآزمائی کرده اند.
بنابراین چه جای تعجب که بندگان بزرگ خدا با مبارزه مستمر و پی گیر در برابر «شیطان» روز به روز قویتر و نیرومندتر شوند!


دانشمندان امروز در مورد فلسفه وجود میکروبهای مزاحم می گویند: اگر آنها نبودند سلولهای بدن انسان در یک حالت سستی و کرخی فرو می رفتند، و احتمالًا نمو بدن انسانها از ۸۰ سانتیمتر تجاوز نمی کرد، همگی به صورت آدمهای کوتوله بودند، و به این ترتیب انسانهای کنونی با مبارزه جسمانی با میکروبهای مزاحم نیرو و نمو بیشتری کسب کرده اند. و چنین است روح انسان در مبارزه با شیطان و هوای نفس.(۴)
البته اگر شیطان هم نبود، هوای نفس و وسوسه های نفسانی انسان را در بوته آزمایش قرار می داد، اما با وجود شیطان این تنور آزمایش داغ تر شد، چرا که شیطان عاملی است از برون و هوای نفس عاملی است از درون.(۵)

 

زمینه سازی و یاری الهی در مبارزه با شیطان
همانگونه که در قرآن مجید آمده خداوند عدالت را رعایت کرده است و انسان را در برابر وسوسه های شیطان تنها نگذاشته است و پیامبران و فرشتگان را برای کمک به رشد و تکامل انسان فرستاده است، همانطور که در برابر هوای نفس نیز به او عقل داده است تا دچار انحراف نگردد.
در آیه ۷۳ سوره انبیاء در باره گروهی از پیامبران‏ می‏ خوانیم: «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إِیتاءَ الزَّکاةِ وَ کانُوا لَنا عابِدِینَ»؛ (آنها [پیامبران] را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما مردم را هدایت می‏ کردند، و انجام کارهای نیک و برپا داشتن نماز و ادای زکات را به آنها وحی کردیم و آنها تنها مرا پرستش می‏ کردند).
طبق آیات ۳۰-۳۱ سوره فصلت نیز، خداوند مؤمنان را با لشکریانی از فرشتگان مجهز می کند، و نیروهای غیبی و معنوی جهان را با آنها که در مسیر جهاد نفس و جهاد دشمن پیکار می کنند همراه می سازد: «إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ * نَحْنُ أَوْلِیاؤُکُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ»؛ (کسانی که گفتند: پروردگار ما خدا است، سپس استقامت کردند، فرشتگان، بر آنها نازل می شوند که نترسید و غمگین نباشید و بشارت بر شما باد بهشتی که به آن وعده داده شده اید، * ما یاران و مددکاران شما در زندگی دنیا و در آخرت هستیم).

 

راز و رمز موفقیّت شیطان
نکته مهم دیگر اینکه شیطان هرگز سرزده وارد خانه دل ما نمی شود، و از مرزهای کشور روح ما بی گذرنامه نمی گذرد، حمله او هرگز غافلگیرانه نیست، او با اجازه خود ما وارد می شود، آری او از در وارد می شود نه از روزن، و این خود ما هستیم که در را به روی او می گشائیم، همانگونه که قرآن در آیات ۹۹-۱۰۰ سوره نحل می گوید: «إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَی الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَلی‏ رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ * إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَی الَّذِینَ یَتَوَلَّوْنَهُ وَ الَّذِینَ هُمْ بِهِ مُشْرِکُونَ»؛ (او سلطه بر کسانی که ایمان دارند و توکل بر پروردگارشان می‏ کنند ندارد * تنها تسلط او بر کسانی است که او را به دوستی و سرپرستی خود برگزینند، و به او شرک می‏ ورزند [و فرمانش را در برابر فرمان خدا لازم الاجراء می‏ دانند]).


شیطان هرگز ما را مجبور به کاری نمی کند و کار او فقط وسوسه و اغواگری است . این ما هستیم که از روی اختیار از او تبعیت می کنیم؛ چنانکه در آیات ۵-۶ سوره ناس می خوانیم: «الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ * مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ»؛ ([به خدا پناه می برم از] کسی که در سینه های انسانها وسوسه می کند * خواه از جن باشد یا از انسان‏). طبق این آیات وسوسه کردن اختصاص به شیطان هم ندارد و برخی انسان ها نیز ممکن است ما را وسوسه کنند و خود ما باید مراقب باشیم و ضمن پناه بردن به خدا از شر آنها از آنها پیروی نکنیم.
در آیه ۲۲ سوره ابراهیم نیز صراحتا به اختیار انسان در پیروی از شیطان اشاره شده است: «وَ قالَ الشَّیْطانُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ وَ ما کانَ لِی عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاَّ أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی فَلا تَلُومُونِی وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ»؛ (و شیطان هنگامی که کار تمام می شود می گوید خداوند به شما وعده حق داد و من هم به شما وعده [باطل] دادم و تخلف کردم، من بر شما تسلطی نداشتم جز اینکه دعوتتان کردم و شما پذیرفتید، بنا بر این مرا سرزنش نکنید، خود را سرزنش کنید). و در آیه ۱۰۰ سوره نحل می‏ خوانیم: «إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَی الَّذِینَ یَتَوَلَّوْنَهُ وَ الَّذِینَ هُمْ بِهِ مُشْرِکُونَ»؛ (تسلط شیطان تنها بر کسانی است که ولایت و سرپرستی او را نسبت به خود پذیرفته ‏اند و آنها که او را شریک خداوند در مساله اطاعت قرار داده‏ اند).(۶)


اصولًا اعمال انسانها است که زمینه های نفوذ شیطان را فراهم می سازد، چنانکه قرآن در آیه ۲۷ سوره اسراء می گوید: «إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کانُوا إِخْوانَ الشَّیاطِینِ»؛ (تبذیر کنندگان برادران شیاطینند).(۷)
بر همین اساس خداوند متعال در یکی از بی سابقه ترین سوگندهایش در قرآن یعنی در اولین آیات سوره شمس (آیات ۷ - ۱۰)، به صراحت خود انسان را مسئول سعادت یا شقاوت خود معرفی کرده است: «وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها * فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها * قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها * وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها»؛ (و سوگند به نفس آدمی و آن کس که آن را منظم ساخته، * سپس فجور و تقوا [شر و خیر] را به او الهام کرده است * که هر کس نفس خود را تزکیه کرده، رستگار شده * و آن کس که نفس خویش را با معصیت و گناه آلوده ساخته، نومید و محروم گشته است).

در نتیجه وجود شیطان هیچ منافاتی با عدالت خداوند ندارد و انسان نیز برای پیروی از شیطان و جهنمی شدن بهانه ای ندارد؛ چرا که خداوند عدالت را رعایت کرده و در برابر شیطان ابزار هدایت را نیز در اختیار انسان قرار داده است.

 

پی نوشت ها:

(۱). ر.ک: تفسیر نمونه، مکارم شیرازی‏، ناصر، دار کتب الاسلامیه، تهران، ۱۳۷۴ هـ ش، چاپ سی دوم، ج ۱، ص ۱۹۴؛ و ج‏ ۶، ص۱۱۱.

(۲). نهج البلاغة، شریف الرضی، محمد بن حسین‏، محقق / مصحح: صالح، صبحی، ‏انتشارات هجرت، قم، ۱۴۱۴ هـ ق، چاپ اول‏، ص۲۸۷، خطبه ۱۹۲.

(۳). تفسیر نمونه، همان، ج‏ ۱، ص ۱۹۴.

(۴). یکصد و هشتاد پرسش و پاسخ، مکارم شیرازی، ناصر، دار الکتب الاسلامیه، تهران، ۱۳۸۶ هـ ش‏، چاپ چهارم‏، ص ۱۳۷؛ تفسیر نمونه، همان، ج ‏۱۹، ص ۳۴۶.

(۵). تفسیر نمونه، همان، ج ‏۱۹، ص۳۴۷.

(۶). همان، ج ‏۱۰، ج ۳۲۷.

(۷). یکصد و هشتاد پرسش و پاسخ، همان، ص ۱۳۸؛ پیام قرآن، مکارم شیرازی، ناصر، دار الکتب الاسلامیه، تهران، ۱۳۸۶ هـ ش، چاپ نهم، ج ‏۱، ص۴۱۲.

در هفته‌های اخیر با موافقت مسئولان مسجدالحرام برای پذیرش زائران از کشورهای مختلف، بار دیگر خانه خدا مملو از جمعیت شده است.

 

 

 

**اقامه نماز جماعت در مسجدالحرام

 

این امر در حالی است که سال گذشته متولیان مسجدالحرام با بهانه کرونا مانع تشرف عمره‌گزاران خارجی شده بودند و حتی تزریق واکسن‌های خاص را شرط ورود به عربستان اعلام کردند.

 

با این وجود، پس از پایان مناسک حج تمتع که به نوعی تمرین از سرگیری سفرهای زیارتی به عربستان و تشرف زائران کشورهای مختلف به سرزمین وحی بود، متولیان خانه خدا تصمیم بر برداشتن محدودیت‌های کرونایی گرفتند و مدت کوتاهی پس از آن مسجدالحرام همچون ایام قبل از کرونا مملو از جمعیت بود و حصارهای محدودکننده در اطراف کعبه برداشته شد.

 

اکنون با افزایش تعداد عمره‌گزاران و تلاش سعودی‌ها برای ایجاد فضای گردشگری در این کشور، متولیان خانه خدا از تشرف بیش از ۲ میلیون زائر از ۱۷۶ کشور جهان از ابتدای محرم سال ۱۴۴۴ قمری خبر داده‌اند. یعنی در کمتر از سه ماه این تعداد زائر به خانه خدا مشرف شده‌اند.

 

با این اقدام سعودی‌ها علاوه بر اینکه محدودیتی در پذیرش زائران خارجی ندارند، بلکه برای تشویق مسلمانان و حتی غیرمسلمانان برای حضور در این کشور تبلیغات گسترده می‌کنند.

یک خبرگزاری آمریکایی روز شنبه در مطلبی به تظاهرات خیابانی در کشورهای اروپایی به دلیل بحران انرژی و ناکارآمدی دولت‌های این کشور ها اشاره کرد.

به گزارش خبرگزاری «آسوشیتدپرس» در رومانی، معترضان برای ابراز ناراحتی از افزایش هزینه‌های زندگی، با خودروهای خود بوق زدند و شهروندان دیگر بر طبل کوبیدند. مردم فرانسه نیز به خیابان ها آمدند و خواستار افزایش دستمزدها شدند.

بر اساس این گزارش، تظاهرات کنندگان در جمهوری چک علیه مدیریت بحران انرژی توسط دولت تظاهرات کردند. کارکنان راه آهن در انگلیس و  در آلمان خلبانان این کشور اعتصاب کردند تا با افزایش قیمت‌ها، دستمزد بهتری دریافت کنند.

اینک در سراسر اروپا، تورم فزاینده در پس موجی از اعتراضات و اعتصابات قرار دارد و بر نارضایتی فزاینده از هزینه‌های زندگی افزوده و موجب آشفتگی سیاسی در این قاره شده است. اروپایی‌ها به دلیل جنگ روسیه در اوکراین شاهد افزایش قبض‌های انرژی و قیمت مواد غذایی خود شده‌اند.

اندیشکده «بروگل» در بروکسل طی گزارشی اعلام کرده که علیرغم کاهش قیمت گاز طبیعی از سوی برخی دولت‌های اروپایی برای خانوارهای اروپایی، این اقدام کافی به نظر نمی‌رسد.  اینک قیمت انرژی تورم را در ۱۹ کشوری که از ارز یورو استفاده می‌کنند به ۹.۹ درصد رسانده و خرید کالاهای مورد نیاز را برای مردم دشوارتر کرده واینک برخی چاره‌ای جز رفتن به خیابان‌ها نمی‌بینند.

یکی از پزشکان فرانسوی که در میان بیش از ۱۰۰۰۰۰ نفری بود که به راهپیمایی‌های اعتراضی در چندین شهر فرانسه پیوسته بود گفت، امروز، مردم موظف به استفاده از تاکتیک‌های فشار برای افزایش حقوق هستند.

موسسه مشاوره‌ای «ورسیک ماپل کرافت» اعلام کرده که  پیامدهای جنگ در اوکراین به شدت خطر ناآرامی‌های داخلی در اروپا را افزایش داده است. سران اروپایی به شدت از اوکراین حمایت و به این کشور سلاح ارسال کرده‌  متعهد شده‌اند یا مجبور شده‌اند که اقتصاد خود را از نفت و گاز طبیعی ارزان روسیه کنار بگذارند، اما این اقدام‌ها تهدیدی علیه مردم این کشورها شده است.

یکی از تحلیلگران این موسسه گفت، هیچ راه حل سریعی برای بحران انرژی وجود ندارد و در هر صورت، به نظر می‌رسد تورم سال آینده بدتر از امسال باشد.

در فرانسه، که تورم ۶.۲ درصد و پایین‌ترین میزان در ۱۹ کشور منطقه یورو است، کارگران راه‌آهن و بخش حمل‌ونقل، معلمان و کارکنان بیمارستان‌های دولتی به فراخوان روز سه‌شنبه گذشته اتحادیه کارگران نفت برای افزایش حقوق و اعتراض به دولت پاسخ مثبت دادند.

 

چند روز بعد، هزاران رومانیایی در اعتراض به هزینه انرژی، غذا و سایر اقلام ضروری که به گفته سازمان‌دهندگان میلیون‌ها کارگر را به فقر می‌برد، به تظاهرات در شهر «بخارست» پیوستند.

 

در جمهوری چک، ماه گذشته جمعیت عظیمی با پرچم در پراگ از دولت ائتلافی طرفدار غرب و حمایت این کشور از تحریم‌های اتحادیه اروپا علیه روسیه انتقاد کردند. آنها همچنین دولت را به دلیل انجام ندادن اقدامات کافی برای کمک به خانوارها و مشاغل تحت فشار هزینه  انرژی مورد انتقاد قرار دادند.

 

در حالی که روزهای آینده تظاهرات دیگری در پراگ برنامه ریزی شده، این اقدامات تاکنون به تغییر سیاسی تبدیل نشده ، به طوریکه ائتلاف حاکم کشور طی انتخاباتی که ماه جاری برگزار شد، یک سوم کرسی‌های پارلمانی را به دست آورد.

کارگران راه آهن، پرستاران، کارگران بنادر و وکلا در انگلیس نیز در ماه‌های اخیر اعتصاب‌های زنجیره‌ای را برای افزایش دستمزدها برگزار کرده‌اند. این در حالی است که اعتصابات اخیر خلبانان «لوفت هانزا» در آلمان و سایر کارکنان خطوط هوایی و فرودگاه‌ها در سراسر اروپا که به دنبال دستمزد بالاتر مطابق با تورم هستند، پروازها را مختل کرده است.

تحلیلگر موسسه ورسیک ماپل کرافت معتقد است که اگر اروپا در زمستان امسال با اختلال غیرمنتظره در عرضه گاز مواجه شود، احتمالا افزایش بیشتر ناآرامی‌های داخلی و بی‌ثباتی دولت‌های اروپایی را در برخواهد داشت.

بدون تردید از عوامل مهمّ قرب به خدای متعال محبّت و دوستی پیامبر اکرم، حضرت محمد صلی الله علیه و آله و امامان معصوم علیهم السلام و فرزندان و ذراری آن بزرگواران است.

این موضوع مستفاد از قرآن و سنّت است؛ اما از قرآن، آیات زیادی بر آن دلالت دارد و روشن ترین آیات، این آیه شریفه است که می فرماید: "قُل لا اسئلکم علیه اجراً الّا المودة فی القربی"؛1"ایپیامبر به مردم بگو من از شما درخواست هیچ اجر و مزدی برای رسالتم نمی کنم جز محبت و دوستی با خویشانم"

روایات زیادی هم در این زمینه وارد شده است که مضمون آنها این است که پیامبر اکرم و امامان علیهم السلام از مردم خواسته اند که به فرزندان آنان دوستی نمایند. ما یک روایت را در اینجا ذکر می کنیم.

از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله روایت شده است که فرمودند: "احبّوا الله لما یغذوکم من نعمته و احبّونی لحبّ الله و احبّوا ذریتی لحبّی ایاهم؛2 خدا را دوست بدارید! به خاطر نعمتهایی که به شما ارزانی داشته است و مرا هم دوست بدارید! به جهت دوستی با خدا (چون من پیامبر الهی هستم) و با فرزندان من دوستی نمایید! چون من آنها را دوست دارم"

از متون بسیاری از زیارات امامان و فرزندان آنها نیز همین مطلب استفاده می شود؛ مثلاً در زیارت عاشورا آمده است: "اتقرّب الی الله بحبکم و البرائة من اعدائکم؛3 تقرب می جویم به خداوند، به واسطه دوستی با شما و بیزاری جستن از دشمنان شما".

زیرا پیامبر عظیم الشأن و امامان معصوم علیهم السلام و فرزندان بزرگوار آنان وسایط فیض الهی هستند و خداوند متعال به واسطه آنان بر تمام انسانها و کل عالم هستی فیض بخشی می کند و هر اندازه ای که انسان به خدا ایمان داشته باشد و به خداوند عشق بورزد، باید به همان نسبت اولیای الهی را دوست بدارد.

این محبت و دوستی که از مطالبات خدا و پیامبر و امامان معصوم علیهم السلام است، نصیب کسی می شود که عظمت خداو پیامبران و سایر اولیای خدا را درک کند و آنان را بیشتر بشناسد؛ زیرا محبت فرع بر معرفت است. اگر معرفت نباشد و یا از انسان سلب شود، محبت هم از بین می رود؛ چنان که در زیارت حضرت فاطمه معصومه علیها السلام آمده است: "و ان لا یسلبنا معرفتکم انّه ولی قدیر؛4 از خدای ولی و قدیر می خواهم که معرفت شما خانواده را از من سلب نکند"

معرفت و شناخت مقامات معنوی و بلندی شأن اولیای الهی، عطیه و اکرامی است از جانب خداوند متعال؛ چنان که در زیارت شریف عاشورا می خوانیم: "فاسئل الله الذی اکرمنی بمعرفتکم و معرفة اولیائکم و ارزقنی البرائة من اعدائکم ان یجعلنی معکم فی الدنیا و الاخرة؛5 از آن خدایی که مرا به شناخت و اعتقاد به شما خانواده اکرام کرده و بیزاری از دشمنانتان را به من روزی کرده است مسألت می کنم که مرا در این دنیا و آخرت با شما قرار دهد"

به طور مسلم یکی از راههای تحصیل معرفت نسبت به اولیا، تأمل و مطالعه در شرح حال و سیره و زندگانی آنان است و نیز توجه به مقامات معنوی و فضایل اخلاقی و مناقبی، مانند: معجزات و کرامات آنان است.

این نوع از معرفت، علاوه بر اینکه در اصل محبت و ازدیاد آن اثری مهم دارد، موجب تربیت و الگو گرفتن از آنان نیز می گردد؛ زیرا هیچ کس نمی تواند به تربیت صحیح و سعادت و کمال برسد، مگر از راه الگو پذیری از کسانی که خود به مقام قرب الهی نایل آمده باشند و از طریق اصلاح خود به هدف نهایی رسیده باشند.

یکی از بزرگان درباره معرفت اولیای بزرگ الهی و مراتب آن، مطلبی دارد که ذکر آن در اینجا مناسب است: "معرفت ائمه علیهم السلام مراتبی دارد: اول، احاطه به مقام ایشان است، کما هو حقه و این مرتبه در حیز افهام ما نیست. مرتبه ثانیه، اطلاع بر اسرار و سرایر و وقوف بر بواطن و ضمایر ایشان است؛ به حدی که طاقت بشری اقتضا کند. این هم مراتبی دارد و مقول بالتشکک است و این درجه ظاهراً صحیح است. خصصین شیعه و صدیقین اولیاست.

مرتبه ثالثه، اطلاع بر مراتب کمالات و مدارج مقامات عالیه ایشان است؛ چنان که از اخبار اهل بیت و آثار شریفه ایشان ظاهر می شود، از علم و حلم و تقوا و شجاعت و سماحت و احتیاج خلق در جمیع امور به ایشان و وساطت ایشان، در صدور فیوض الهیه و مراتب ربانیه و اینکه امامت بر جمیع ما فی الوجود دارند"6

اگر چه مرتبه اعلای معرفت به پیامبر و امامان معصوم علیهم السلام و سایر اولیای الهی از قدرت ما خارج است، اما با کوشش و مجاهده می توان بر مقامات بلند معنوی و کرامت و وساطت آنان در فیض الهی رسید؛ زیرا بسیاری از ابزارهای معرفت، به واسطه روایات خود ایشان در اختیار ما شیعیان قرار دارد که با مطالعه می توان به این هدف رسید و از این راه محبت بیشتر آنها را تحصیل کرد. از جمله این بزرگان، سیده جلیله فاطمه معصومه علیها السلام دختر بزرگوار حضرت امام موسی بن جعفر علیه السلام است که این مقاله در صدد برآمده است تا گوشه ای از مقامات معنوی و فضایل و مکارم روحانی آن بانوی بزرگ اسلام را که فرزند امام و خواهر امام و عمه امام است، بیان نماید.

این بانوی بزرگ در عظمت و بلندای معنویت در حد بانوان بزرگ اسلام است و لقب او (معصومه) نشان دهنده اوج عظمت و بزرگی اوست و اخبار و روایات و نیز قراین و شواهد موجود در زندگی ایشان بیان کننده کمالات و فضایل نفسانی و مقامات معنوی برای ایشان است که در بدنه اصلی این مقاله به آنها پرداخته شده است.

ذکر نسب فاطمه معصومه علیها السلام

نام آن حضرت، فاطمه و ملقب به معصومه است و پدر آن بزرگوار، امام موسی کاظم علیه السلام و مادر آن حضرت، نجمه خاتون که قبر شریفش در مدینه طیبه است، می باشد. ایشان و برادرشان، حضرت امام علی بن موسی الرضا از یک مادر بودند، چنان که از کتاب "دلائل الامامة" طبری مازندرانی استفاده می شود. وقتی که فرزندان امام موسی علیه السلام را ذکر می کند، می گوید: "علی الرضا علیه السلام و فاطمة لامٍ".7

ولادت با سعادت آن حضرت به نقل کتاب "نزهة الابرار فی نسب اولاد الائمة الاطهار" روز دوشنبه اول ماه ذی قعدة سال یکصد و هفتاد و سه واقع شده است. بنابراین، عمر شریفش 27 سال بوده که در سال دویست و یک از هجرت، روز دهم ربیع الثانی در قم از دنیا رفته است. امام کاظم علیه السلام اختیار ازدواج دخترهای خود را به فرزندش، علی بن موسی الرضا علیه السلام داده بود؛ چنان که در کافی مذکور است که حضرت موسی بن جعفر علیه السلام در وصیت نامه خود نوشته بود که شوهر ندهد احدی دخترهای مرا نه عموهای آنها و نه برادرهای آنها، مگر با مشورت فرزندم علی و اگر برادری بخواهد خواهر خود را که از مادر یکی باشند، شوهر دهد باید با مشورت و رأی و امر فرزندم علی باشد؛ زیرا که او ابصر و بینا است به مناکح قوم خود و او به هر کس صلاح دانست، شوهر دهد و اگر نه، شوهر ندهد و به دخترهای خود همین گونه که نوشته ام به آنها نیز وصیت نموده ام. پس معلوم می شود که از برای آن مخدّره کفوی و همسری پیدا نشده، لهذا حضرت امام رضا علیه السلام او را شوهر نداد.8 نه تنها سیده جلیله، فاطمه دختر امام موسی علیه السلام ازدواج نکرده است، بلکه سایر دختران امام موسی علیه السلام ازدواج نکرده بودند. صاحب تاریخ قم نیز به این مطلب اشاره نموده است و درباره دختران رضائیه فرموده است: "چنین رسیده که رضائیه دختران خود را شوهر نمی دادند؛ زیرا که هم کفوی برای ایشان نمی یافتند و موسی بن جعفر علیه السلام را بیست و یک دختر بوده، از این جهت هیچ یک را به شوهر ندادند"9

روشن است که خود این مطلب دلیل و شاهدی است قوی بر عظمت و جلالت بی بی فاطمه معصومه علیها السلام که همتایی برای ایشان در ازدواج نبوده است.

مساوات زنان و مردان برای رسیدن به کمال

از آنجایی که بدنه اصلی این نوشتار تبیین و روشن کردن مقامات معنوی علیا مخدره فاطمه معصومه علیها السلام است، لازم است به این مطلب توجه کنیم که دیدگاه اسلام درباره کمال نهایی زنان چیست؟ آیا در مسأله رسیدن به کمال بین مردان و زنان فرقی وجود دارد؟

اگر چه بین مرد و زن از لحاظ جسمی و روحی تفاوتهایی وجود دارد و بر اساس این تفاوتها از لحاظ حقوقی نیز تفاوتهایی بین آنان هست، مانند اینکه زنان ولایت بر فرزندان ندارند، ولی مرد دارای ولایت است؛ امامت و رهبری جامعه و قضاوت بین مردم با مردان است، نه زنان و... و این تفاوت مقتضای نظام احسن و اتم است که بر جهان آفرینش حاکم است و دست قدرت الهی در خلقت و ساختمان وجودی و جسم و جان مردان و زنان قرار داده است؛ اما آنچه مسلم است و متون دینی، مانند: قرآن و روایات به آن تصریح نموده اند، این است که از لحاظ معنوی و امکان رسیدن به کمال و سعادت نهایی که قرب الهی است و نیز برخورداری از نعم الهی، زنان و مردان مانند یکدیگرند؛ یعنی هم زن می تواند با ایمان به خدای متعال و روز قیامت و اطاعت خالص از خداوند متعال به مقام قرب الهی برسد و هم برای مردان راه کمال و سعادت حقیقی هموار است.

قرب الهی که کمال نهایی انسان است، هدف اصلی آفرینش انسانیت انسان است و اختصاصی به هیچ یک از مردان و زنان ندارد؛ زیرا انسانیت حقیقت مشترک بین آنان است و قرآن کریم بر این مطلب تصریح کرده است. به بعضی از آیات در این بحث اشاره می کنیم.

"انّ المتقین فی جنات و نهر فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر"؛10"به درستی که پرهیزکاران (کمال یافتگان) در بهشتها و جویبارهای بهشت اند، در جایگاه راستی در نزد پادشاهی مقتدر و توانا"

"من عمل صالحا من ذکر او انثی و هو مؤمن فلنحیینّه حیاة طیبة ولنجزینهم اجرهم باحسن ما کانوا یعملون"؛11 kهر کس عمل صالح و شایسته ای انجام دهد، خواه مرد باشد یا زن، در حالی که مؤمن است، او را به حیاتی پاک زنده می داریم و حتماً آنان را به بهترین جزاها در مقابل عملشان پاداش خواهیم داد"

نمونه هایی از زنان کامل

و در این راستا، در طول تاریخ، زنان بسیاری به مرحله بالایی از علم و دانش و معرفت و ایمان به خدای متعال رسیدند و در راه فضیلت و کمال گامهای استواری برداشتند و با کوشش و مجاهدت به مقام قرب الهی نایل آمدند که بعضی از نمونه های آن را خداوند در قرآن بیان کرده است تا الگویی برای انسانهای بعدی قرار گیرند، مانند: حضرت مریم، مادر عیسی مسیح علیهما السلام که خداوند شهادت به طهارت و عصمت او داده است، آنجا که می فرماید: "یا مریم انّ الله اصطفاک و طهرک و اصطفاک علی نساء العالمین"؛12"ای مریم! محققاً خداوند تو را برگزیده و پاکیزه نموده و تو را بر زنان همه عالم اختیار کرده است".

نمونه دیگر آسیه دختر مزاحم، همسر فرعون است که با مریم علیها السلام به عنوان دو مثال و الگوی کامل برای مؤمنان در قرآن با هم ذکر شده اند و خداوند از این دو زن تعریف و تمجید کرده است و می فرماید: "و ضرب الله مثلا للذین آمنوا امرأة فرعون اذ قالت رب ابن لی عندک بیتا فی الجنة و نجّنی من فرعون و عمله و نجّنی من القوم الظالمین"؛13"خداوند مثالی برای مؤمنان زده به همسر فرعون در آن هنگام که گفت: پروردگارا! خانه ای برای من نزد خودت در بهشت بساز و مرا از فرعون و عملش نجات بده و مرا از قوم ظالم رهایی بخش".

این بانو در خانه یکی از جبّارترین ستمکاران تاریخ است. هنگامی که معجزه موسی علیه السلام را در مقابله با ساحران مشاهده کرد، اعماق قلبش به نور ایمان روشن شد و از همان لحظه به موسی علیه السلام ایمان آورد. او پیوسته ایمان خود را مکتوم کرد، ولی فرعون از ایمان او باخبر شد. بارها او را نهی کرد و اصرار داشت که دست از دامن موسی علیه السلام بردارد، ولی این زن با استقامت تسلیم خواسته های او نشد و سرانجام فرعون دستور داد دست و پاهایش را با میخها بستند و زیر آفتاب سوزان قرار دادند و سنگ عظیمی بر سینه او نهادند. هنگامی که آخرین لحظه های عمرش را می گذرانید، دعایش این بود که پروردگارا! برای من در بهشت خانه بساز و من را از دست فرعون و عملش نجات بده.14

خداوند دعای او را مستجاب کرد و او را در ردیف بهترین زنان جهان، مانند: مریم علیها السلام قرار داد؛ چنان که در همین آیات در ردیف وی قرار گرفته و به عنوان الگو معرفی شده است. از نمونه های بارز زنان به کمال رسیده، دو بانوی بزرگ اسلام: حضرت فاطمه زهرا علیها السلام دختر رسول اکرم صلی الله علیه و آله و مادر بزرگوار آن حضرت، خدیجه کبری علیها السلام دختر خویلد است که روایات زیادی درباره آنها وارد شده است.

سیوطی در "درّ المنثور" از ابن عباس روایت کرده است که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: "افضل نساء اهل الجنّة خدیجة بنت خویلد و فاطمة بنت محمد صلی الله علیه و آله و مریم بنت عمران و آسیة بنت مزاحم امرأة فرعون مع ما نصّ الله علینا من خبرهما فی القرآن و قال ربّ ابن لی بیتا فی الجنّة"15

طبرسی در "مجمع البیان" از ابی موسی از پیامبرصلی الله علیه و آله روایت کرده است که فرمود:

"کمل من الرجال کثیر و لم یکمل من النساء الّا اربعة آسیة بنت مزاحم امرأة فرعون و مریم بنت عمران و خدیجة بنت خویلد و فاطمة بنت محمد صلی الله علیه و آله؛16 مردان زیادی در طول تاریخ به کمال رسیدند و از زنان به مرتبه عالیه کمال نرسیدند، مگر چهار زن: آسیه همسر فرعون و مریم دختر عمران و خدیجه دختر خویلد و فاطمه دختر محمد صلی الله علیه و آله"

حصری که در این روایت آمده، منافاتی با مطلب ما ندارد؛ زیرا ممکن است مراد این باشد که این چهار زن به عالی ترین مقام قرب الهی رسیده اند و به مقام بلند عصمت نایل آمده اند. بنابراین، منافاتی با اینکه همه زنان عالم می توانند به کمال برسند ندارد.

قطعاً افضل و اشرف از این چهار بانوی بزرگ و همه زنان عالم از اولین و آخرین، فاطمه زهرا علیها السلام دختر بزرگوار پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است و این مطلب نزد ما شیعیان جای هیچ گونه تردیدی ندارد و اخبار و روایات بر این مطلب دلالت می کند؛ علاوه بر اینکه خداوند سوره مبارکه هل اتی و سوره شریفه کوثر را در شأن ایشان نازل کرده و به عنوان خیر کثیر معرّفی فرموده است و در زیارات و روایات به عنوان "سیدة نساء العالمین" معرفی شده اند و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله درباره ایشان فرموده است: "و اما إبنتی فاطمة فهی سیدة نساء العالمین من الاولین و الاخرین؛17 و اما دخترم فاطمه پس اوست سیده تمام زنان عالمیان از اولین و آخرین"

نمونه های دیگر

اگر از این بانوان بزرگ و معروف که به سر حد نهایی کمال رسیدند، صرف نظر کنیم، زنان دیگری وجود دارند که به علم و فقاهت و فضیلت رسیده اند و تاریخ نام آنان را ثبت نموده و کتابهایی هم نظیر "ریاحین الشریعة" درباره آنان تألیف شده است، مانند: همسران و مادران امامان معصوم علیهم السلام، مثل: امّ فروه مادر امام صادق علیه السلام، امّ حمیده مادر امام موسی علیه السلام و نجمه خاتون مادر امام رضا علیه السلام و نرجس خاتون مادر امام زمان ارواحنا فداه که این بزرگواران صاحب مقام معنوی و مقرب نزد خداوند و حاملان اولیای الهی بودند.

و یا دختران ائمه علیهم السلام، مانند: علیا مکرمه حضرت زینب کبری علیها السلام که عقیله بنی هاشم است و خواهر مکرمه اش علیا مخدره ام کلثوم. در عظمت و جلالت شأن حضرت زینب علیها السلام جمله معروف امام سجاد علیه السلام در کوفه بعد از خطبه معروف آن بانو کافی است که فرمود: "یا عمه!... انت بحمدلله عالمة غیر معلمة و فهمة غیر مفهمة؛18 ای عمه! تو بحمدلله دانشمندی هستی که هیچ استادی ندیده ای و انسان فهمیده ای هستی که کسی چیزی به تو تفهیم نکرده است".

از این کلام نورانی استفاده می شود که حضرت زینب علیها السلام مقام بسیار والایی نزد خدا دارد؛ چون کسی که عالمه غیر معلمه است باید یا معصوم باشد و یا هم ردیف او که علمش علم خدایی و بدون استاد باشد و همین گونه کسی می تواند فهمه غیر مفهمه باشد که حقیقت جهان هستی و رمز و راز آفرینش را درک کرده باشد و از این جمله است سرّ شهادت حضرت امام حسین علیه السلام؛ ولی شدت مصیبت و سوز شهادت امام او را وادار کرده است که خطبه بخواند و ظالم را رسوا کند و بر مقصّران اتمام حجت نماید و در همین رتبه است خواهر مکرمه اش ام کلثوم که همکار و معین امام زین العابدین علیه السلام و خواهرش حضرت زینب علیها السلام بوده است و در جای خودش داد سخن داده است و ستمکاران بنی امیه و اتباع آنان را رسوا نموده است.

مقامات معنوی فاطمه معصومه علیها السلام

نمونه بسیار مهم از سلسله زنان به کمال رسیده، سیده جلیله فاطمه معصومه علیها السلام دختر امام موسی کاظم علیه السلام است که قبر شریفش مزار و مطاف میلیونها مسلمان شیعه است که از اطراف بلاد اسلامی و کشورهای مختلف به زیارت آن حضرت نایل می شوند و از برکات قبر شریفش استفاده می کنند. باید گفت قلم و بیان و زبان عاجز است که مقام والای آن حضرت را بیان کند.

ما در این نوشتار کوتاه بر آن شدیم تا گوشه ای از مقامات معنوی و کمالات روحانی و فضایل نفسانی آن بانوی بزرگ را بنویسیم تا شاید بتوانیم اندکی از حق بسیاری که آن حضرت بر عهده ما دارند، ادا کنیم؛ چون تمام مسلمانان و شیعیان خصوصاً ملت ایران و به خصوص اهل قم و مجاورین بارگاهش از وجود مبارک او و قبر مطهرش فیض می برند و خدای متعال به برکت قبر منورش بلاها را از ملت مسلمان و شیعیان مرتفع کرده و می کند، ان شاءالله.

صاحب "ناسخ التواریخ" درباره ایشان می گوید: حضرت فاطمه معصومه علیها السلام حضرت ولیة الله تعالی و صفّیه خاتون خلق جهان و ناموس خداوند عالمیان، عابده زاهده متقیه عارفه کامله مستوره مخدره معصومه فاطمه دختر حضرت موسی بن جعفر کاظم علیهما السلام را مقامی و منزلتی متعالی و شأنی رفیع و مکانی عظیم است که خداوند عطایش فرموده است".

سپس می گوید:"موسی بن جعفر علیهما السلام را به قولی چهار دختر فاطمه نام داشت: کبری و وسطی و صغری و اخری؛ اما مشخص نیست که صاحب ترجمه کبری است یا صغری و یا وسطی، اما از حیث شأن و مقام جلیل، البته کبری است و مخدره عظمی است؛ چنان که لقب شریف این مخدره، معصومه بر این معنی دلالت دارد".19

شهرت عظمت و جلالت قدر این مکرمه معظمه، علاوه در نزد محدثان و مورخان و سیره نویسان، تمام جهان اسلام را پر کرده و مطلبی است که جملگی بر آن اتفاق نظر دارند، خود این جانب در مکه مکرمه و مدینه منوره دیدم مسلمانان عرب زبان وقتی نام مقدس قم را می شنیدند، می گفتند: در آن شهر قبر مطهر حضرت معصومه علیها السلام است و آرزوی زیارتش می کردند و شگفت این بود که نام اصلی ایشان که فاطمه است را نمی بردند، بلکه ایشان را به نام معصومه می شناختند که خود این دلالت بر عظمت این بانو دارد.

بیان دلایل مقامات معنوی فاطمه معصومه علیها السلام

1. محدثه بودن آن حضرت

شکی نیست که اولین عامل سعادت و کمال انسان و موجب قرب او به خداوند متعال، علم و معرفت است، به خصوص علم و معرفت به خدای متعال؛ زیرا علم و معرفت شرط لازم برای ایمان به خداوند است. امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: "اول الدین معرفته؛20 اولین مرتبه در دین شناخت خداوند است".

این مقام بزرگ به طور کامل در انبیای الهی و بعد در وجود امام و فرزندان آنان و از آن جمله در وجود فرزندان ائمه علیهم السلام موجود است.

سیده جلیله کریمه اهل بیت فاطمه معصومه علیها السلام است که در دامان پدر بزرگواری، مانند امام موسی بن جعفر علیهما السلام تربیت شده و در سایه برادری، مانند امام علی بن موسی الرضا علیهما السلام ادامه زندگی داده و قطعاً معرفت در وجود آن حضرت در حدّ بسیار بالایی وجود داشته است. علاوه بر مسأله خانوادگی، موضوع محدثه بودن ایشان است که دلیل بر بزرگی مقام معرفت آن حضرت است؛ زیرا محدثه بودن علامت عالم بودن است. اگرچه احادیث زیادی در این زمینه در دست نیست، ولی خوشبختانه نمونه ای برای شناخت مقام علم و فضیلت آن حضرت در دست است.

قاضی نور الله شوشتری شهید رضوان الله علیه در کتاب نفیس "احقاق الحق" از کتاب ارجح المطالباز بکر بن احمد القصری نقل می کند که: "قال: حدثنا فاطمة بنت علی بن موسی الرضا، قالت: حدثتنی فاطمة و زینب و ام کلثوم بنات موسی الکاظم، قلن: حدثتنا فاطمة بنت جعفر بن محمد الصادق، قالت: حدثتنی فاطمة و سکینة ابنتا الحسین بن علی عن ام کلثوم بنت فاطمة بنت النبی صلی الله علیه و آله عن النبی صلی الله علیه و آله یوم غدیر خم، قال: من کنت مولاه فعلی مولاه. اخرجه الحافظ ابو موسی المدینی فی کتابه المسلسل بالاسماء و نیز گفته است این حدیث مسلسل است چون هر یک از این فواطم از عمه خودشان روایت کرده اند".21

و نیز حافظ شمس الدین محمد بن جزری شافعی متوفای 813 ه. ق. به همین سند نقل کرده است و اضافه ای دارد: "... انسیتم قول رسول الله صلی الله علیهو آله یوم غدیر خم من کنت مولاه فعلی مولاه و قوله انت منی بمنزلة هارون من موسی علیهما السلام"22

در حدیث دیگر، شیخ صدوق با سند متصل از حسن بن یزید نقل کرده: "عن فاطمة بنت موسی جعفر علیه السلام عن عمر بن علی بن الحسین عن فاطمة بنت الحسین علیه السلام عن اسماء بنت ابی بکر عن صفیة بنت عبد المطلب قالت لما سقط الحسین علیه السلام عن بطن فاطمة امه و کنت ولیتها قال النبی صلی الله علیه و آله یا عمة هلمی الی ابنی فقلت یا رسول الله انا لم نظفه بعد فقال صلی الله علیه و آله یا عمة أ انت تنظفه ان الله تبارک و تعالی قد نظفه و طهره"23

شیخ صدوق از فاطمه دختر موسی بن جعفر علیه السلام از یکی از فرزندان امام سجاد علیه السلام به نام عمر از فاطمه دختر امام حسین علیه السلام از اسماء دختر ابی بکر از صفیه دختر عبدالمطلب عمه پیامبر که گفت من قابلگی امام حسین را برعهده داشتم. وقتی امام حسین علیه السلام از مادر متولد شدند، پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: عمه جان! فرزندم را بیاور! در جواب گفتم: هنوز او را پاکیزه نکردم. پیامبر فرمودند: ای عمه! آیا تو او را پاکیزه می کنی؟ نه خداوند او را پاکیزه کرده است.

از این چند روایت، مقام بلند علمی و فضیلت و معرفت حضرت فاطمه معصومه علیها السلام به طور روشن استفاده می شود؛ زیرا عنوان محدثه بودن و مخصوصاً شهرت آن بین اصحاب حدیث، عالمه بودن ایشان را ثابت می کند.

بدون مناسبت نخواهد بود که شهر مقدس قم در طول تاریخ همیشه مأوا و مسکن عالمان و فقیهان و محدثان بسیار بزرگی همانند اشعریان و ابن قولویه و صدوقین و دیگران بوده است و خصوصاً این زمان که حوزه با برکت و با عظمت علمیه قم در کنار قبر مقدس آن حضرت بر قرار گشته و باغبان اخیر آن مرحوم آیة الله العظمی حائری یزدی و آیة الله العظمی بروجردی و امام خمینی و دیگران بوده اند و هم اکنون دنیای اسلام، بلکه دیگران از فیض و نورانیت این حوزه استفاده می کنند و علم و دانش از قم بر سایر بلاد می رود و تمام اینها از برکات قبر مطهر کریمه اهل بیت علیهم السلام است و این مکانت فرهنگی قم در این زمان و سایر اعصار گذشته از این بانوی بزرگ توان می گیرد.

مرحوم حاج شیخ عباس قمی(ره) می گوید: "بدان که چنان که از بعضی از مشایخ خود شنیدم مرحوم ملا صدرا به واسطه بعضی از ابتلائات از مقام خود به شیراز مهاجرت کرد به دارالایمان قم که عش آل محمد و حرم اهل بیت علیهم السلام است و به حکم "اذا عمت الفتن و البلایا فعلیکم بقم و حوالیها و نواحیها فان البلایا مدفوع عنها" التجا برد به قریه ای از قرای قم که در چهار فرسخی قم واقع است موسوم به کهک کفرس و گاه گاهی که بعضی از مطالب علمیه بر او مشکل می شد، از کهک به زیارت سید جلیله فاطمه معصومه بنت موسی بن جعفرعلیهم السلام مشرف می شده و از آن حرم مطهر فیض آثار بر او افاضه می شده است".24

2. ایمان و عمل صالح

بدون شک اصلی ترین عامل سعادت و کمال انسان و قرب او به خدای متعال ایمان محکم به ذات مقدس الهی و عمل خالص و شایسته به دستورات اوست و همان گونه که گفته شد در این جهت بین مردان و زنان فرقی وجود ندارد. خداوند حیات طیبه را مرهون ایمان و عمل صالح کرده است و در سوره نحل فرموده است: "من عمل صالحاً من ذکر او انثی و هو مؤمن فلنحیینه حیاة طیبة و لنجزینهم باحسن ما کانو یعملون"25

فاطمه معصومه علیها السلام از جمله زنانی است که در این جهت، گوی سبقت را از دیگران ربوده است؛ چرا چنین نباشد که با استعداد ذاتی در تحت تعلیم و تربیت دو امام بزرگوار، یعنی پدر آن حضرت، امام موسی بن جعفر علیهما السلام و برادرش عالم آل محمد امام رضا علیه السلام بوده است و از خاندانی است که اصل شجره طیبه هستند و جمله بلندی که در زیارت آن حضرت آمده است: "فانّ لک عند الله شأناً من الشأن" شاهد این مدعاست و این شأن و مرتبت عظیم مرهون ایمان و عمل صالح است. کسی که خود به مقام قرب الی الله و ایمان و عمل صالح نرسیده باشد، دیگری نمی تواند از راه دوستی او به خدا تقرب حاصل کند.

در زیارت آن بزرگوار می خوانیم: "اتقرب الی الله بحبکم و البرائة من اعدائکم و التسلیم الی الله راضیاً غیر منکر و لا مستکبر؛26 تقرب می جویم به درگاه خداوند به واسطه دوستی با شما و بیزاری از دشمنان شما و تسلیم شدن در برابر اوامر الهی، در حالی که راضی به رضای الهی و بدون انکار و استکبار هستم". و این اوصاف اوصاف بندگان خالص خدای متعال است.

3. فضیلت زیارت آن حضرت

از دلایل روشن بر مقامات بلند معنوی حضرت فاطمه معصومه علیها السلام روایاتی است که در فضیلت و اهمیت زیارت آن حضرت رسیده است.

  1. روایتی است که شیخ صدوق در کتاب "ثواب الاعمال" و "عیون اخبار الرضا علیه السلام" با سند معتبر از امام رضا علیه السلام روایت کرده است که "سعد بن سعد اشعری می گوید: از امام رضا علیه السلام درباره فاطمه دختر امام موسی علیه السلام سؤال کردم. فرمودند: هر کس او را زیارت کند، برای او بهشت است".27 و همین روایت را ابن قولویه در کتاب "کامل الزیارات" روایت کرده است.28
  2. امام جواد علیه السلام فرمودند: "من زار عمتی بقم فله الجنة؛29 هر کس عمه ام را در شهر قم زیارت کند، برای او بهشت است".
  3. سعد قمی از امام رضا علیه السلام روایت کرده است که فرمود: "ای سعد، نزد شماست برای ما خانواده قبر بزرگی. گفتم: فدایت شوم! قبر فاطمه دختر امام موسی را می فرمایید؟ فرمود: آری، هر کس او را زیارت کند و عارف به حق او باشد، برای اوست بهشت. هر گاه به قبر او برسی، بالای سرش، رو به قبله بایست و سی و چهار مرتبه الله اکبر و سی و سه مرتبه سبحان الله و سی و سه مرتبه الحمدلله بگو! آن گاه او را به این نحو زیارت کن: السلام علی آدم صفوة الله تا آخر زیارت".30
  4. علامه مجلسی از تاریخ قم نقل کرده است از امام صادق علیه السلام که فرمودند: "انّ لله حرما و هو مکة و لرسوله حرما و هو المدینة و لامیرالمؤمنین حرما و هو الکوفة و لنا حرما و هو قم و ستدفن فیه امرأة من ولدی تسمی فاطمة من زارها وجبت له الجنّة قال علیه السلام ذلک و لم تحمل بموسی امّه؛31 برای خدا حرمی است و آن مکه است و برای پیامبر صلی الله علیه و آله حرمی است و آن مدینه است و برای امیر المؤمنین علیه السلام حرمی است و آن کوفه است و برای ما اهل بیت حرمی است و آن قم است و زود باشد دفن شود در آن زنی از فرزندان من که اسم او فاطمه است. هر کس او را زیارت کند و در حق او عارف باشد، بهشت برای او واجب است. و این خبر را زمانی امام صادق علیه السلام فرموده که هنوز مادرش به او حامله نشده بود".

قطعاً برای زیارت انسانهای عادی بهشت واجب نمی شود و آن هم از سه امام معصوم به همین مضمون باشد. از این روایات صحیح و معتبر که در فضیلت زیارت آن جناب رسیده، به روشنی استفاده می شود که مقامات معنوی فاطمه معصومه علیها السلام همان مقامات بندگان حقیقی و خالص خداوند است نظیر مقاماتی که اولیای معصوم الهی دارند.

4. مقام عظمای شفاعت

از اموری که دلالت می کند بر علّو مقام و مرتبت بسیار بلند آن حضرت نزد خداوند متعال و اینکه ایشان در مرتبه معصومین علیهم السلام است، این است که خداوند مقام شفاعت را به آن حضرت کرامت کرده است که تمام شیعیان به شفاعت ایشان وارد بهشت و کرامت الهی می شوند.

محدث قمی رحمه الله در شرح حال آن حضرت به نقل از کتاب "مجالس المؤمنین" قاضی نورالله شوشتری شهید روایت کرده که امام صادق فرمودند: "از برای خدا حرمی است و آن مکه مکرمه است و از برای رسول خدا صلی الله علیه و آله حرمی است و آن مدینه است و از برای امیرالمؤمنین علیه السلام حرمی است و آن کوفه است. آگاه باش که حرم من و حرم اولاد من در قم است. آگاه باش قم کوفه صغیره است و همانا برای بهشت هشت در است که سه در آنها به سوی قم باز می شود و وفات کند در قم زنی که از اولاد من است. نام او فاطمه دختر موسی بن جعفر علیهما السلام است که داخل بهشت می شوند به سبب شفاعت او جمیع شیعیان من در بهشت".32

و نیز بر مقام شفاعت آن حضرت دلالت می کند آن جمله شریفه ای که در زیارت نامه آن حضرت رسیده است که زائر از ایشان درخواست می کند: "یا فاطمة اشفعی لی فی الجنّة فانّ لک عند الله شأنا من الشأن؛33 ای فاطمه! برای من شفاعت کن در بهشت؛ زیرا برای توست در نزد خداوند مقام بسیار بزرگ و با عظمت" کلمه شأن برای تفخیم و عظمت آن حضرت آمده است.

باید گفت مقام منیع شفاعت خصوصاً شفاعت گسترده ای که تمام شیعیان از اولین و آخرین از آن بهره مند شوند، مقامی نیست که به همه کس جز معصومین علیهم السلام داده شود. بلکه این مقام که خداوند منان به این بانوی بزرگ عنایت کرده است، مقام ویژه ای است و غیر از شفاعتی است که ممکن است بعضی از مؤمنان راستین دارای شفاعت محدودی باشند. دلیل بر این مطلب این است که در روایت سابق آمده است که تمام شیعیان به شفاعت او وارد بهشت می شوند، نه یک عده خاصی از آنها و نیز دلالت بر این مطلب دارد جمله ای که در زیارت آن حضرت رسیده است.

5. وجود فضایل نفسانی و ملکات فاضله

از دیگر دلایل عظمت روحی و مقامات معنوی و اینکه آن بزرگوار از جمله مقربین است، وجود اخلاق حسنه و صفات جمیله، مانند: صبر و تحمل و استقامت در راه خدا و رضا به رضای الهی و تسلیم در مقابل قضا و قدر الهی است که ایشان در طول عمر کوتاه خود به این صفات و نظائر آنها مشهور بوده اند.

در ابتدا، همه فرزندان شریف امام موسی علیه السلام به ظلمها و فشارهایی مبتلا شدند که از ناحیه دشمنان، مانند: خلفای بنی عباس بر آنان وارد شد و مهم تر از همه زندانی شدن امام موسی علیه السلام توسط هارون در مدت طولانی است که همه فرزندان آن حضرت از فراق و دوری و مصیبت پدرشان در رنج شدید بودند.و از همه بالاتر مصیبت شهادت آن حضرت در زندان بغداد توسط عمال هارون الرشید است و بعد از آن، حکومت فرزندش مأمون است که بسیار شخص زیرک و شیطانی بوده است و در زمان او فرزندان موسی بن جعفر علیهما السلام تبعید و در بلاد اسلامی منتشر شدند و عده زیادی به شهادت رسیدند، مانند: احمد بن موسی شاه چراغ علیه السلام و برادران و برادرزادگان آن حضرت که هر کدام داستان غم انگیزی دارند.

و از مصایب مهم، هجرت اجباری بزرگ این خاندان، امام رضا علیه السلام بوده است که هر یک از این امور برای حضرت معصومه علیها السلام و فرزندان موسی بن جعفر علیهم السلام طاقت فرسا بوده است که آن بزرگواران به جان خریدند و برای رضای خدا صبر پیشه کردند و با این کار عظمت روحی و جلالت قدر اولاد امام کاظم علیه السلام برای همگان روشن گردید. و با تلاشهای خود و مجاهدتهای طاقت فرسا حقیقت اسلام و مذهب شیعه امامیه را حفظ و حراست کردند و شاهد آن هجرت مهم و غریبانه و ارتحال حضرت معصومه علیها السلام در شهر مقدس قم است که نشان دهنده فضایل نفسانی وصبر و استقامت آن مخدره جلیله است که به اختصار یادآوری می کنیم.

گرچه بر حسب ظاهر این هجرت به منظور دیدار با برادرش امام علی بن موسی الرضا علیه السلام که حتماً با عده ای از برادران و محارم صورت گرفته است، اما می تواند جنبه های سیاسی هم بر این هجرت مترتب بوده باشد و می تواند از یک جهت، به منظور پشتیبانی از ولایت عهدی امام رضا علیه السلام باشد و از جهت دیگر، افشای مکر و خدعه مأمون باشد؛ ولی قضا و قدر الهی بر این تعلق گرفته بود که آن بزرگوار در بین راه به عالم ملکوت ارتحال کند و به دیدار برادر نایل نیاید؛ چنان که نقل شده از امام رضا علیه السلام که به حضرت فاطمه معصومه علیها السلام خبر داده بودند که "تو قصد خراسان می کنی، لکن در ساوه که می رسی مریض خواهی شد و در قم وفات خواهی کرد".34

سبب آمدن حضرت فاطمه معصومه علیها السلام به قم

علامه مجلسی از تاریخ قم نقل کرده است و او از مشایخ اهل قم روایت کرده است که "چون مأمون حضرت امام رضا علیه السلام را در سال دویست هجری از مدینه به مرو طلبید، یک سال بعد از آن خواهرش حضرت فاطمه معصومه علیها السلام به جهت اشتیاق ملاقات برادرش از مدینه به جانب مرو حرکت کرد. وقتی که به ساوه رسید، مریضه شد. پرسید که از اینجا تا قم چه مقدار مسافت است؟ گفتند: ده فرسخ است. پس به خادم خود دستور داد: مرا به جانب قم ببر! پس آن حضرت را به قم آوردند و در خانه موسی بن خزرج بن سعد فرود آوردند و قول صحیح آن است که چون خبر آمدن آن مخدره به آل سعد رسید، همگی متفق شدند که به قصد آن حضرت بیرون روند و از آن حضرت درخواست نمایند تا به قم بیایند. پس در میان همه موسی بن خزرج بر این امر تقدم جست. همین که به خدمت آن مکرمه رسید، مهار ناقه آن حضرت را گرفت و کشید تا وارد قم ساخت و در خانه خود آن سیده جلیله را منزل داد. پس آن حضرت مدت هفده روز در دنیا مکث نمود و به رحمت ایزدی پیوست. پس او را غسل دادند و کفن نمودند و در ارض بابلان که امروز روضه مقدسه آن جناب است و ملک موسی بن خزرج بوده، به خاک سپردند".35

نتیجه این تلاشها و مجاهدتها و ملکات فاضله

صاحب تاریخ قم گوید که "حدیث کرد مرا حسین بن علی بن بابویه از محمد بن الولید که چون فاطمه معصومه علیها السلام وفات کرد، او را غسل دادند و کفن کردند و حرکت دادند او را و بردند به بابلان و گذاشتند او را نزدیک سردابی که برای او کنده بودند. پس آل سعد با هم گفتگو کردند که کیست داخل سرداب شود و جنازه بی بی را دفن نماید. بعد از گفتگو رأی ایشان بر آن قرار گرفت که خادمی بود برای ایشان که در نهایت پیری، و نامش قادر بود و مرد صالحی بوده، او متصدی دفن شود. چون فرستادند عقب آن شیخ صالح، دیدند دو نفر سوار که دهان خود را بسته بودند به لثام به تعجیل تمام از جانب رمله یعنی ریگزار پیدا شدند و نماز بر آن مخدره خواندند و داخل سرداب شدند و او را دفن کردند و بیرون آمدند و سوار شدند و رفتند و کسی نفهمید که اینان چه کسی بودند".36

این جریان نشان دهنده اوج کمال و تقرب آن حضرت به خداوند متعال است؛ چون این سیده جلیله که در شهر غربت از دنیا رفته و محرمی نداشته است که او را به خاک بسپارد، خداوند متعال کسانی که محرم بوده اند، فرستاد تا او را با این جلالت وعظمت دفن کنند و بر او نماز بخوانند و لذا احتمال قوی دارد حضرت رضا و حضرت جواد الائمه علیهما السلام با طی الارض آمدند و ایشان را دفن کردند.

و نیز این جریان که صاحب تاریخ قم از طریق صحیح نقل کرده است، از نوادر تاریخ است. باید گفت حضرت فاطمه معصومه علیها السلام نمونه ای از صاحبان عصمت است، مانند امامان معصوم که متکفل دفن و نماز آنان حجّتهای الهی بوده اند. آن سیده جلیله هم این گونه بوده است و جای تعجّب نیست؛ زیرا آن حضرت، فاطمه دوم است و نمونه کاملی از جده اش فاطمه زهرا علیها السلام دختر بزرگوار پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است که عالی ترین مقام عصمت را داراست و لذا ملقب شده به فاطمه معصومه علیها السلام؛ چنان که درباره ایشان روایت شده است که امام رضا علیه السلام فرموده است: "من زار المعصومة بقم کمن زارنی؛37 هر کس معصومه را در قم زیارت کند، مرا زیارت کرده است

شهرت آن سیده جلیله به لقب معصومه در میان مسلمانان و اهل تاریخ و حدیث بی جهت نیست، بلکه متناسب با مقام بلند عصمت است که آن بانوی بزرگ تاریخ دارا بوده است و هیچ گونه تعجبی در مطلب نیست؛ چون در جای خودش ثابت شده است که مقام عصمت اختصاصی به پیامبر و امام ندارد، بلکه مردان و زنان دیگری هم به این مقام بلند نایل آمده اند، مانند: حضرت مریم علیها السلام که خداوند شهادت به طهارت او داده است؛ چون همان گونه که گذشت، ملاک تقرب انسان است به مقام قرب الهی و رعایت تمام احکام و دستورات خدای متعال که از راه ریاضت و مجاهدت در راه خدا به دست می آید.

و این بانوی بزرگ اسلام نمونه کامل زهد و تقوی و عفاف و عبادت و دعا و راز و نیاز با خداوند متعال بوده است. حتی دوران کوتاهی که در قم در حال حیات بوده اند، عبادت او زبان زد عام و خاص است و محراب عبادت ایشان در خانه موسی بن خزرج که در محله میدان میر واقع است، شاهدی است بر این مدعی که بعد از چند قرن مورد طواف و زیارت ارادتمندان اهل بیت علیهم السلام است، در حالی که مدت اقامت ایشان در قم هفده روز یا شانزده روز بیشتر نبوده است و در این مدت علیله و مریضه بودند و مشغول معالجه و مداوا بودند و گفته اند مرد مؤمن عطاری داروهای حضرت فاطمه معصومه علیها السلام را مجّانی می داده است.

یکی از علمای قم حکایت نمود از "عمدة العلماء" شیخ محمد حسن قمی که "در محله چهارمردان بوده است که او نقل نموده که در قبرستان علی بن جعفر سنگ تاریخی پیدا شده بود و بر روی آن سنگ نوشته شده بود: این سنگ تاریخ آن عطاری است که داروهای دختر موسی بن جعفر را مجاناً داده است".38

خلاصه با وجود آنکه آن مخدره علیله و بیمار بوده، مشغول عبادت پروردگار عالم بوده و محراب عبادتش در قم تا امروز موجود است و به همین حالت مشغول عبادت بود تا آن وقتی که ندای "یا ایتها النفس المطمئنة" را اجابت نمود و دار فانی را وداع گفت و آخرالامر امید آن مظلومه معصومه مبدل به ناامیدی شد و به وصال برادر نرسید و در شهر غربت با دلی پر از غم و غصه وفات نمود.39

علت ازدواج نکردن حضرت معصومه علیها السلام

اگر چه امر ازدواج در اسلام امری مهم و مستحب مؤکد است و یا واجب، امادر ازدواج مراعات کفائت هم شرط است. اگر در شرح حال آن مخدره آمده است که ایشان شوهر اختیار نکردند، علت آن این است که در میان شیعیان و فرزندان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سادات کفوی و همتایی برای آن بزرگوار به هم نرسیده است.

در تاریخ قم آمده است که "چنین رسیده است که رضائیه دختران خود را به شوهر نمی دادند؛ زیرا کسی را که همسر و کفو ایشان بود، نمی یافتند و حضرت موسی بن جعفر علیه السلام دارای بیست و یک دختر بوده است هیچ یک شوهر نکرده اند و این مطلب در میان ایشان عادت شده بود و محمد بن علی بن موسی الرضا علیهم السلام در شهر مدینه ده ده وقف کرده است بر دختران و خواهران خود که شوهر نکرده اند و از ارتفاعات آن ده ها نصیب و قسط رضائیه ای که در قم ساکن بوده اند، از مدینه جهت ایشان می فرستادند"40

6. کرامات باهره آن حضرت

یکی دیگر از دلایل مقامات بلند معنوی حضرت فاطمه معصومه علیها السلام بروز کرامات باهره ای است که از سیده جلیله صادر شده است و این کرامات بسیار است و هر ساله از آن حضرت بروز می کند و این امری است که جای انکار ندارد و به حدّ تواتر رسیده است. ما در اینجا به عنوان نمونه یک داستان را می آوریم. یکی از خدّام آستانه مبارکه به نام آقای سید حسین فرزند مرحوم آقا سید صفی چنین نقل کرد که "عموی من میرزا اسد الله بعد از آنکه پای او شقاقلوس بود، به حدی که انگشت های او سیاه شده بود و اطبا از معالجه او عاجز شده بودند و جراحان اتفاق بر این مطلب کرده بودند که باید پای او را برید که مرض بالاتر نرود و بنا گذارده بودند فردا پای عموی مرا ببرند تا آنکه خود میرزا اسدالله گفته بود حالا که بنا شده فردا پای مرا ببرند، پس امشب مرا ببرید در حرم دختر موسی بن جعفر علیهما السلام بگذارید. غلامی بود مبارک نام داشت او را به دوش کشید. او را برد وسط حرم مطهر حضرت معصومه علیها السلام گذارد و خدّام درب حرم را بستند و در پای ضریح بنا کرد از درد نالیدن و فریاد زدن؛ به حدی که بعضی از خدام که پشت در بودند، خواب نرفتند. آنها از درد و ناله او تا نزدیک صبح صادق متأثر بودند. خدامی که پشت درب حرم بودند، دیدند که میرزا اسدالله صدا می زند و می گوید: درب حرم را باز کنید که حضرت مرا شفا داده است. خدام برخاستند و در حرم را باز کردند، دیدند که میرزا اسد الله خوشحال و خندان است. او گفت: در عالم خواب دیدم زن مجلله ای آمد به نزد من و فرمود: چه می شود تو را؟ عرض کردم که این مرض پای مرا گرفته و مرا عاجز کرده یا شفا و یا مرگ از خدا می خواهم. آن زن مجلله گوشه مقنعه خود را بر روی پای من چندین دفعه مالید و فرمودند: شفا دادیم تو را. عرض کردم: شما کیستید؟ فرمود: مرا نمی شناسی و حال آنکه نوکری مرا می کنی! من فاطمه دختر موسی بن جعفر می باشم. بعد از بیدار شدن، قدری پنبه دیده بود در نزد خود. آن پنبه را برداشته بود و به هر مریضی ذره ای از آن پنبه می داد که بمالد به موضع درد، شفا می یافت و آن پنبه در خانه بود تا آن وقتی که سیلاب آمد آن را خراب کرد، آن پنبه از بین رفت و دیگر او را پیدا نکردیم"41

روشن است که این یک نمونه ای است از صدها کرامات آن مخدره که در هر زمان و در هر سال از آن بزرگ صادر می شود و هیچ کس در آن شکی ندارد و در مقام استقصای آنها نیستیم؛ چون خود یک مقاله مستقلی را می طلبد. فقط منظور ما این است که کسی که این معجزات و کرامات از او صادر شود، قطعاً از اولیای خدا و صاحب مقامات عالیه معنوی در حدّ معصومین است که در اثر قرب الهی دعای او مستجاب است و خدای متعال او را واسطه فیض خود قرار داده است؛ همان گونه ای که امامان ما علیهم السلام این چنین بودند و از جمله این بزرگان حضرت فاطمه معصومه علیها السلام دختر امام موسی بن جعفر علیهما السلام است که تمام شیعیان عالم خاصه شیعیان ایران و بالاخص ساکنین جوار قبرش از فیض او بهره های فراوانی برده و می برند. خداوند ما را قدردان زیارت آن حضرت قرار دهد و از شفاعت او و اجدادش محروم نفرماید! و الحمدلله اولا و آخراً.

پی نوشت:

1)      سوره شوری: 42، آیه 23.

2)      المحجة البیضاء" ملا محسن فیض کاشانی، ج 8، ص 5.

3)      مفاتیح الجنان" زیارت عاشورا.

4)      همان، زیارت حضرت معصومه علیها السلام.

5)      همان، زیارت عاشورا.

6)      شفاء الصدور فی شرح زیارت العاشورا" میرزا ابوالفضل تهرانی، ص 213.

7)      دلائل الامامة" محمد بن جریر الطبری، ص 209.

8)      ر.ک: "وسیلة المعصومیة" میر ابوطالب حسینی، ص 65.

9)      تاریخ قم" ص 221.

10)   سوره قمر: 54، آیه 54 و 55.

11)   سوره نحل: 16، آیه 97.

12)   سوره آل عمران: 3، آیه 42.

13)   سوره تحریم: 66،آیه 11.

14)   ر.ک: "مجمع البیان" فضل بن حسن طبرسی، ج 10، ص 319.

15)   بحار الانوار" ج 8، ص 178.

16)   مجمع البیان" ج 10، ص 320.

17)   بحار الانوار" ج 37، ص 84.

18)   همان، ج 45، ص 164.

19)   ناسخ التواریخ" ج 7، ص 336.

20)   نهج البلاغة" خطبه 1.

21)   احقاق الحق" ج 6، ص 282.

22)   همان.

23)   الامالی" شیخ صدوق، ص 82.

24)   الفوائد الرضویة" شیخ عباس قمی، ص 379.

25)   سوره نحل: 16، آیه 97.

26)   مفاتیح الجنان" زیارت حضرت معصومه علیها السلام.

27)   بحار الانوار" ج 102، ص 265؛ "عیون اخبار الرضا علیه السلام" ج 2، ص 267؛ "ثواب الاعمال" ص 89.

28)   کامل الزیارات" ص 324.

29)   همان مصادر.

30)   بحار الانوار" ج 102، ص 266.

31)   همان، ص 267.

32)   منتهی الآمال" شیخ عباس قمی، ج 2، ص 243.

33)   مفاتیح الجنان" زیارت حضرت معصومه علیها السلام.

34)   انوار المشعشعین" شیخ حسین نائینی کچوئی، ج 2، ص 276.

35)   منتهی الآمال" ج 2، ص 242.

36)   همان.

37)   ریاحین الشریعة" شیخ ذبیح الله محلاتی، ج 5، ص 35.

38)   انوار المشعشعین" ج 2، ص 277.

39)   همان.

40)   منتهی الآمال" ج 2، ص 243، به نقل از "تاریخ قم" ص 221.

41)   انوار المشعشعین" ج 2، ص 503.