emamian

emamian

بسم الله الرّحمن الرّحیم(۱)

الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین سیّما بقیّة الله فی الارضین.

 خیلی خوش‌آمدید آقایان محترم. تقریباً بعد از یک سال تجدید عهد شد و آقایان را زیارت کردیم؛ منتها دوست میداشتیم که در یک شرایط بهتری دوستان را میدیدیم، از نزدیک با آنها صحبت میکردیم که متأسّفانه شرایط کنونی آن را ایجاب نمیکند. ولادت مولای متّقیان امیرمؤمنان (سلام ‌الله ‌و ‌صلوات ‌الله‌ علیه) را تبریک عرض میکنیم -که یکی دو روز دیگر است- و همچنین ولادت مبارک و ذی‌جود حضرت جوادالائمّه (علیه ‌آلاف‌ الصّلاة‌ و السّلام) را هم تبریک عرض میکنیم. در این فاصله برادران خوبی، دوستان عزیزی، شخصیّت‌های برجسته‌ای از این مجلس از دنیا رفتند، برایشان طلب آمرزش میکنیم. البتّه یک فهرستی به من دادند از همه‌ی درگذشتگان دوره‌ی پنجم که من دیگر وقت را نمیگذرانم، آقای رئیسی هم آن را فرمودند. خداوند ان‌شاءالله درجاتشان را عالی کند و جزای خیر به آنها بدهد و ما را موفّق بدارد که قدر این چهره‌های برجسته‌ی علمی و عملی خودمان را بیشتر بدانیم.

بنده دو مطلب را آماده کرده‌ام که عرض بکنم: یک مطلب در مورد یک نیاز فکری جامعه است که حالا شرح خواهم داد، متناسب با این جلسه -به مناسبت حضور علما و فضلا و [مانند] اینها و مخاطب آن هم در واقع حوزه‌های علمیّه و فضلای حوزه و دانشگاه و مانند اینها هستند- یک مطلب هم یک مطلب سیاسی بین‌المللی است که آن را هم عرض میکنم.

لزوم کشاندن مفاهیم ارزشی و معرفتی اسلامی به عرصه‌ی عمل
 در مطلب اوّل، یکی از نیازهایی که مورد ابتلاء همه‌ی جوامع اسلامی و همه‌ی کشورهای اسلامی است و به آن نیاز دارند و بخصوص کشور عزیز ما که بحمدالله با نظام اسلامی اداره میشود به آن نیاز دارد، عبارت است از اینکه ما مفاهیم اسلامی را به مرحله‌ی عمل و به عرصه‌ی عمل بکشانیم. منظومه‌ی معرفتی و ارزشی اسلام یک مجموعه‌ی مفاهیمی است که آوردن این مفاهیم به میان مردم و آنها را به مرحله و منصّه‌ی عمل درآوردن، یک کار بسیار بزرگ و مهمّی است که ما هر جا این کار را نسبت به هر یک از این مفاهیمی که حالا بعد اجمالاً عرض خواهم کرد انجام دادیم، برای ملّت و کشور و برای آبروی اسلام و جمهوری اسلامی ارزشمند بود؛ و هر جا غفلت کردیم، محروم ماندیم. در واقع عرض بنده این است که عناوین و مفاهیم معرفتی اسلام جنبه‌ی عملیّاتی و ترجمه‌ی عملیّاتی پیدا کند و عمل به آنها ممکن و رایج بشود که این به خودیِ خود نمیشود و احتیاج به تلاش دارد. حالا من دو سه مثال در این زمینه عرض میکنم.

ایجاد نهضت کمک مؤمنانه با گسترش مفهوم مواسات در عرصه‌ی عمل
 مثلاً فرض بفرمایید در همین قضیّه‌ی اخیر کرونا؛ مفهوم «مواسات» یک مفهوم کلیدی است در مجموعه و منظومه‌ی ارزشی و معرفتی اسلام، که این مفهوم با یک قدری تبیین در جامعه، یک نهضت در همین ایّام به وجود آورد: نهضت کمک مؤمنانه؛ و یک کار بزرگ انجام گرفت؛ یعنی مردم مواسات را از جایگاه یک مفهوم معتبر و مثلاً ارزشمند شرعی که همه قبول داشتند، آوردند به مرحله‌ی عمل، و شما دیدید در سرتاسر کشور چقدر کار انجام گرفت، چقدر ارزش خلق شد با کارهایی که جوانها کردند، مردم کردند، گروه‌ها کردند، دستگاه‌های دولتی کردند، دستگاه‌های نهادیِ انقلابی انجام دادند؛ یک حرکتی راه افتاد، یک نهضتی انجام گرفت، گره‌هایی را باز کرد، کارهایی را راه انداخت. یعنی مفهوم مواسات این کشش را داشت، این ظرفیّت را داشت که این ‌جور تأثیر بگذارد و جامعه را تحت تأثیر قرار بدهد.

تبدیل و رواج مفاهیم ارزشی به عمل توسّط امام (ره)
 یا برویم جلوتر؛ این مفاهیم مهمّی که امام (رضوان ‌الله‌ علیه) از آنها استفاده کردند مثل مفهوم توکّل، مفهوم تکلیف، مفهوم ایثار -اینها همه مفاهیم شرعی است دیگر- تا مفهوم شهادت، مفهوم جهاد؛ اینها مطرح شدند و با حضور امام و با تحرّک امام و با تبیین امام و با خواست امام که مؤیَّد به اراده‌ی الهی بود، وارد عمل زندگی مردم شد؛ نتیجه این شد که ما مثلاً‌ در هشت سال، یک جنگ در واقع بین‌المللی را توانستیم بر مخالفینمان پیروز بشویم؛ که این حرکت عظیم مردم در میدان جنگ ناشی از این مفاهیم بود؛ این مفاهیم را امام در بین مردم رایج کرد و اینها را از جایگاه مفهومی که همین‌ طور در قرآن و در حدیث و مانند اینها میخواندیم و میگفتیم امّا در عمل حضور نداشت، آورد در [عرصه‌ی] عمل؛ یکی این.

تأثیر تبدیل مفاهیم ارزشی و معرفتی به عمل در زندگی
 یک مثال دیگری که از اینها به نظر من مهم‌تر است، این آیه‌ی شریفه‌ی «ماٰ اَرسَلنا مِن رَسولٍ اِلّا لِیُطاعَ بِاِذنِ الله»(۲)‌ است؛ اصلاً ارسال رسل برای این است که مورد اطاعت قرار بگیرند؛ این اطاعت، مطلق است یعنی در همه‌ی امور زندگی؛ که معنای مستفاد از آیه این است که زندگی مردم -چه زندگی شخصی خصوصی، چه زندگی عمومی- باید به وسیله‌ی دین اداره بشود. حالا البتّه بعضی این را ممکن است فقط منحصر کنند به مسائل شخصی، [مثل] نماز و روزه و مانند اینها؛ این‌ جور نیست؛ اوّلاً به دلیل خود اطلاق این آیه، ثانیاً‌ به دلیل آیات دیگر، [مثل] اینکه میفرماید: وَ کَاَیِّن مِن نَبِیٍّ قٰتَلَ مَعَه رِبِّیّونَ کَثیر؛(۳) خب این قتال با ربّیون کثیر که کار شخصی نیست؛ کار اجتماعی است، کار عمومی است، کار حکومتی است. پس این آیه یک مستفاد این ‌جوری دارد؛ امام این معنا را آوردند به میدان عمل؛ از آیه‌ی شریفه‌ی: «اِنَّماٰ اَعِظُکُم بِواحِدَةٍ اَن تَقوموا لِله مَثنیٰ وَ فُرادیٰ»(۴) استفاده کردند برای این معنا، نه اینکه «اَن تَقوموا لِله مَثنیٰ وَ فُرادیٰ» تا بروید نماز بخوانید؛ نه، تا حکومت درست کنید، تا نظام اسلامی درست کنید. امام از این استفاده کرد، یک نهضت راه انداخت در سال ۴۱، بعد در طول زمان، متفکّرین، علاقه‌مندان، ارادتمندان،‌ شاگردان امام و در رأس همه خود امام، این فکر را تغذیه کردند تا منتهی شد به وجود انقلاب، پدید آمدن انقلاب و پیروزی انقلاب و تشکیل نظام برآمده‌ از انقلاب. یعنی ببینید، مفاهیم قرآنی و اسلامی، مفاهیم معرفتی اسلام، این‌ جور میتواند در زندگی تأثیر ببخشد وقتی که وارد میدان عمل شد. خب، این یک نمونه‌ای است از تأثیر معجزه‌آسای این ساز‌و‌کار و این حرکت، که حالا این حرکت چگونه انجام بگیرد، خودش یک بحث دیگری است.

نیاز حکومت اسلامی به ابزارهای مناسب از منظومه‌ی معرفتی اسلام
 خب حالا نظام اسلامی تشکیل شد. آنچه ما میخواهیم عرض بکنیم این است: نظام اسلامی که تشکیل شد، آرمانهایی را مطرح کرد که خود این آرمانها هم مربوط به اسلام بود و از قرآن گرفته شده بود. اینها قبل از تشکیل نظام اسلامی به صورت یک آرزو گفته میشد، یا ممکن بود به صورت آرزوی دست‌‌نیافتنی در ذهن کسی بیاید، مثل قیام به قسط مثلاً، مثل عدم تحمّل ظلم -انظلام- (۵) مثل عدم استکبار، عدم ظلم، نبود ظلم، یا حیات طیّبه، تعالیِ اخلاقی انسان، رواج فضایل و از این قبیل آرمانها -اینها آرمانهای اسلامی است؛ اینها آرمانهایی است که جمهوری اسلامی مطرح کرده- [امّا] چیزهایی نبود که در مرحله‌ی عمل بتواند مورد توجّه قرار بگیرد. خب برای رسیدن به این آرمانها ابزارهایی لازم است. آن ابزارها هم که ما را به آن آرمانها برساند، باز در خود منظومه‌ی معرفتیِ اسلام بلاشک وجود دارد؛ چون امکان ندارد که مقصد را به ما بگویند و ما را تحریض(۶) کنند به رسیدن به آن مقصد امّا راه را جلوی پای ما نگذارند؛ چنین چیزی امکان ندارد. بنابراین راهش هم در کتاب و سنّت هست. حالا نظام اسلامی میخواهد به این آرمانها برسد، [لذا] بایستی این وسایل و ابزارهای رسیدن را که جزو مفاهیم معنوی و منظومه‌ی معرفتیِ اسلام است، جستجو کند، پیدا کند، اینها را عملیّاتی کند و راه بیفتد؛ یعنی در واقع این یک نرم‌افزار است برای سخت‌افزار حکومت اسلامی. حکومت اسلامی را به عنوان سخت‌افزار در نظر بگیرید، اگر نرم‌افزار مناسب خودش را نداشته باشد، به هیچ کار نمیخورد. نرم‌افزارش همین است که راه‌های رسیدن به آن آرمانها مشخّص بشود و حرکت در این جهت ادامه پیدا کند.

لزوم به‌روز کردنِ تفکّر اسلامی به عنوان نرم‌افزار حکومت اسلامی
 خب حالا من امروز این را میخواهم عرض بکنم که نظام اسلامی به یک چنین نرم‌افزاری بنابراین احتیاج دارد. هر چه نظام اسلامی گسترش پیدا میکند و دامنه‌ی فعّالیّت نظام اسلامی گسترده‌تر میشود و افزایش پیدا میکند و میدانهای تازه‌ای در مقابل جمهوری اسلامی باز میشود و با چالشهای جدیدی مواجه میشود -چالشهایی که قبلاً وجود نداشته؛ چون هر چه میگذرد، چالشهای جدید، میدانهای جدید، کارهای جدید مطرح میشود برای نظام اسلامی- به همین تناسب احتیاج دارد که آن نرم‌افزار را، آن مجموعه‌ی معنوی را نو‌به‌نو تجدید حیات کند و به‌روز کند. عرض من این است. این، آن چیزی است که از فضلای صاحب‌نظر و متفکّر بِجِد باید مطالبه بشود و این کار باید انجام بگیرد. اینکه میگوییم به‌روز کردنِ تفکّر اسلامی و آن را -یعنی منظومه‌ی معرفتی اسلام را- نو کردن و به‌روز کردن، معنایش به هیچ وجه دست‌کاری در آن منظومه‌ی معنوی نیست؛ نه، معنایش این است که یک حقایقی در کتاب و سنّت هست که ما تا وقتی احتیاج به آنها پیدا نکنیم، متوجّه به آنها نیستیم، متنبّه نیستیم؛ وقتی احتیاج پیدا کردیم، تنبّه پیدا میکنیم. مثالهای زیادی هست که من حالا اینجا چند مثال را [عرض میکنم].

نمونه‌هایی از دقّت نظر در مفاهیم و استخراج مضامین مورد نیاز
 مثلاً فرض کنید نظام اسلامی با فشارهای شرطی دشمن مواجه میشود؛ مراد ما از فشار شرطی این است که یک فشاری را وارد میکنند، مثلاً تحریم را، بعد میگویند این را برمیداریم به شرط اینکه فلان کار انجام بگیرد -این ‌جور نیست که آدم را بکلّی مأیوس کنند؛ میگویند برمیداریم امّا شرطش این است که این کار باید انجام بگیرد؛ این خب خیلی چیز خطرناکی است، خیلی چیز مهمّی است؛ این شرط‌ها ممکن است که شرط‌های بشدّت گمراه‌کننده و هلاک‌کننده‌ای باشد- در یک چنین وضعی انسان چه ‌کار باید بکنند؟ اینجا انسان متوجّه میشود که علاج این، «فَاستَقِم کَماٰ اُمِرتَ وَ مَن تابَ مَعَک»(۷) است؛ چون این مسئله، مسئله‌ی عمومی است، مسئله‌ی شخصی که نیست. [مثلاً] در قرآن وجوب صبر، وجوب استقامت برای خود شخص [پیغمبر] هست؛ مخاطبِ «وَ لِرَبِّکَ فَاصبِر»(۸) پیغمبر است و به مردم ربطی ندارد امّا این [مورد]، ارتباط به مردم دارد: فَاستَقِم کَماٰ اُمِرتَ وَ مَن تابَ مَعَک؛ همه باید استقامت کنید، همه باید بِایستید؛ یعنی یک حرکت جمعیِ صبر و استقامت را از ما میخواهد. پس فهمیدیم که در این قضایا باید این جوری عمل کرد: «فَاستَقِم کَماٰ اُمِرت‌» باید عمل کرد؛ یا «وَتَواصَوا بِالصَّبر»؛(۹) تواصی به صبر، یکدیگر را وادار کردن به ایستادگی و مقاومت و تحمّل و پایداری. خب وقتی یک چنین چیزی پیش می‌آید، برای ما آن مفهوم «فَاستَقِم کَماٰ اُمِرتَ وَ مَن تابَ مَعَک» کاملاً روشن میشود؛ قبل از این، خیلی مفهوم روشنی برای ما ندارد -که خب «وَ مَن تابَ مَعَک» یعنی مردم موظّفند که استقامت کنند- یک امر کلّی است، امّا وقتی یک چنین وضعی پیش می‌آید، انسان میفهمد که یعنی چه. ما امروز با این مسئله مواجهیم؛ مردم ما دچار مشکلاتی هستند که بخشی از آنها ناشی از فشارهای دشمن است و ما میخواهیم مردم در مقابل این [مشکلات] استقامت کنند، بِایستند؛ این یک حرکت عظیم و مهمّی است که خب بحمدالله در کشور ما دارد انجام میگیرد.

یا فرض بفرمایید تا مادامی که جبهه‌ی مرکّب دشمن -جبهه‌ی شیطان که مرکّب از شیاطین مختلف است- در مقابل انسان قرار نگرفته و انسان از همه‌طرف محاصره نشده، معنای این آیه را درست نمیفهمد که «وَلمّا رَءَا المُؤمِنونَ الاَحزابَ قالوا هٰذا ما وَعَدَنَا اللهُ وَ رَسولُه، وَ صَدَقَ اللهُ وَ رَسولُه وَ ما زادَهُم اِلّا ایمانًا وَ تَسلیمًا»؛(۱۰) یعنی وقتی که مواجه شدیم با یک چنین پدیده‌ای که پدیده‌ی سختی است، دستپاچه نشویم؛ یعنی نه خودت دستپاچه بشو، نه مردم دستپاچه بشوند؛ دستپاچه نشوید؛ هٰذا ما وَعَدَنَا اللهُ وَ رَسولُه؛ این چیزی است که قبلاً گفته بودند که اگر شما در راه حق حرکت کنید، منتظر باید باشید که «وَکَذٰلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیَاطِینَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ یُوحِی بَعْضُهُمْ إِلَیٰ بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا»؛(۱۱) [این چیزها] خلاف انتظارتان نباید باشد؛ این گفته شده بود، میدانستیم. یعنی آن وقت و در آن شرایط این آیه درست خودش را مجسّم میکند، زنده میکند، در واقع راه زندگی را به ما نشان میدهد؛ و همین ‌طور موارد دیگری.

مثلاً از جمله‌ی چیزهایی که خیلی ذهن بنده را مشغول میکند به عنوان یک مسئول، خطاب به حضرت یونس (سلام ‌الله ‌علیه‌) است که ایشان یک حرکتی انجام دادند که ناشی از یأس و خستگی بود یعنی قومشان به ایشان جواب ندادند؛ آن وقت خدای متعال به این پیغمبر که یک عمر هم در [بین] این جمعیّت زحمت کشیده بود و خستگی برای او معنا نداشت میفرماید: وَذَا النّونِ اِذ ذَهَبَ مُغاضِبًا فَظَنَّ اَن لَن نَقدِرَ عَلَیه؛(۱۲) خیال کرد ما به او سخت نخواهیم گرفت؛ نخیر، بر او سخت میگیریم؛ و سخت هم گرفت و آن مجازات کذائی برای جناب یونس به وجود آمد. بنده غالباً وقتی که احساس بی‌عملی میکنم -چه در خودم، چه در دیگران، چه در مسئولین- به یاد این [آیه] می‌افتم که «فَظَنَّ اَن لَن نَقدِرَ عَلَیه»؛ خیال میکنیم که این بی‌توجّهی، بی‌اهتمامی، بی‌عملی موجب واکنش تند از طرف حضرت باری‌تعالی (جلّ جلاله) نخواهد شد؛ چرا، خواهد شد؛ یعنی این معنا عملیّاتی میشود برای ما، عینی میشود و خودش را نشان میدهد.

لزوم گسترش عقبه‌ی فکری نظام اسلامی توسط متفکّرین با پرهیز از التقاط و تحجّر
 خلاصه هر چه نظام اسلامی گسترش پیدا کند و جلو برود، با مسائل جدید داخلی و بین‌المللی مواجه خواهد شد، با چالشهای جدید مواجه خواهد شد، با وضعیّتهای جدید مواجه خواهد شد و این او را نیازمند میکند به اینکه عقبه‌ی فکریِ تغذیه‌کننده‌ی نظام هم گسترش پیدا کند. آن عقبه‌ی فکری‌ای که نظام را دارد جلو میبرد و تغذیه میکند و از انحرافش جلوگیری میکند، باید تقویت بشود، باید مفاهیم جدید مطرح بشود. عرض کردم این مفاهیم جدید از بیرون نمی‌آید، از داخل خود مفاهیم اسلامی است، از متن قرآن و سنّت است که مطرح میشود. البتّه این کار -پیدا کردن مفاهیم جدید و بحث‌ کردن درباره‌ی اینها- کار همه کس نیست؛ فضلا و متفکّرینی بایستی دنبال این کار بروند که با مبانی اسلامی کاملاً آشنا باشند، قرآن را با دقّت مطالعه کرده باشند و تلاوت کرده باشند، تدبّر کرده باشند و از جمود و تحجّر فکری دور باشند؛ چون از این طرف یک خطر این است که یک آدم بی‌صلاحیّت و نیمه‌سواد و التقاطی وارد استنباط‌های جدید از آیات الهی بشود، از‌ آن طرف هم این خطر وجود دارد که یک آدم متحجّر که هنوز مسئله‌ی دخالت دین در زندگی اجتماعی و سیاست و حکومت برای او حل نشده بخواهد وارد بشود؛ نه، باید انسانهای متفکّر، شخصیّت‌های برجسته [وارد کار بشوند]. این مسئله، مسئله‌ی اوّلی بود که خواستم عرض بکنم. این بحث ظرفیّت زیادی دارد برای بررسی ‌کردن، مطالعه ‌کردن و در پیرامون آن حرف ‌زدن و به نتایجی رسیدن.

همکاری دولت و مجلس برای حلّ اختلافات و پرهیز از دوصدایی در مسئله‌ی هسته‌ای
 مسئله‌ی دوّم که بحث سیاسی است و مختصراً عرض میکنم، مربوط به این مسئله‌ی هسته‌ای است. خب در مجلس قانونی را تصویب کردند، دولت هم استقبال کرد و تا دیروز هم آن کارهایی که باید انجام بگیرند انجام دادند. یک موعد هم فردا است که این را هم ان‌شاءالله انجام میدهند. البتّه شنیدم امروز بین دولت و مجلس یعنی بین آن کاری که دولت کرده و آن برداشتی که مجلس دارد، یک اختلاف نظری وجود دارد؛ این اختلاف نظر را باید حل کنند و نبایستی این اختلافاتِ این جوری را به حال خود رها کنند یا تشدید کنند و نشان‌دهنده‌ی دوصدایی باشد؛ نه، اینها قابل حل است و باید حل بکنند. بالاخره دولت خودش را موظّف میداند به اینکه قانون را عمل کند، قانون هم قانون خوبی است. باید هم بدقّت عمل بشود. و دو طرف در این زمینه با هم همکاری کنند که این عمل بشود. این حالا اصل مسئله‌ی قانون.

لزوم عمل کشورهای اروپایی به تعهّدات برجامی و پرهیز از کاربرد ادبیّات مستکبرانه
 امّا طرفهای مقابل، این چهار کشور -یعنی سه کشور اروپایی و آمریکا- در این حرفهایی که این روزها میزنند و در بیانیّه‌ای که صادر کرده‌اند، ادبیّاتی که به کار برده‌اند ادبیّات مستکبرانه، از موضع بالا حرف زدن و طلبکارانه و غیر منصفانه است. ادبیّات غلط و خطائی است که اینها دارند به کار میبرند. مرتّب در مورد تعهّدات برجامیِ ایران بحث میکنند که چرا بعضی‌ از این تعهّدات را  لغو کردید و به رو نمی‌آورند که خود آنها از روز اوّل به این تعهّدات اصلاً عمل نکردند؛ یعنی آن کسی که باید مورد عتاب و خطاب قرار بگیرد آنها هستند. جمهوری اسلامی تا مدّت طولانی‌ای به همه‌ی آنچه تعهّد کرده بود، بر اساس تعلیم اسلام که باید به تعهّدات عمل کرد، عمل کرد؛ بعد وقتی دید که آنها این جوری عمل میکنند، آن یکی که خارج شد، دیگران هم با او همراهی کردند، «فَانبِذ اِلَیهم عَلیٰ سَواٰء»؛(۱۳) این هم قرآن است، [میگوید] خب تو هم رها کن. حالا در عین حال دولت محترم ما رها نکردند، [بلکه] بتدریج یک مقداری از تعهّدات را عمل نکردند که اینها قابل برگشت است؛ اگر آنها به وظایفشان عمل بکنند، اینها هم قابل برگشت است. آن وقت اینها هیچ این را مطرح نمیکنند، به رو نمی‌آورند، مرتّب همین‌ طور راجع به مسائل ایران حرف میزنند، آن هم با ادبیّاتی از موضع استکبار؛ و بدانند -حالا بحث ما با آمریکا که بحث دیگری است- این سه کشور اروپایی هم بدانند که این جور مستکبرانه و متکبّرانه حرف زدن، بشدّت مورد نفرت ملّت ایران و مورد نفرت انقلاب است و اینها را از آنچه هستند، در افکار عمومی ما منفورتر میکند.

ممنوعیّت سلاح هسته‌ای بر اساس تعالیم اسلامی و غنی‌سازی بر اساس نیاز‌های کشور
 خب بعضی [یعنی] آن دلقک صهیونیست بین‌المللی هم که مرتّب حرف میزند که ما نمیگذاریم؛ شما چه کاره‌اید که نگذارید که ایران به سلاح هسته‌ای دست پیدا کند! ما اگر تصمیم داشتیم به سلاح هسته‌ای دست پیدا کنیم، شما و بزرگ‌تر از شما هم نمیتوانستید مانع بشوید. ما تصمیم نداریم؛ این فکر اسلامی ما است؛ فکر اسلامی ما میگوید سلاحی که در [کاربرد] آن، غیر مسلّحین، غیر نظامی‌ها، و مردم عادّی تلف میشوند، این سلاح ممنوع است. این سلاح ممنوع است؛ حالا هسته‌ای باشد یا شیمیایی باشد یا غیر اینها؛ این سلاح ممنوع است. ما به خاطر نظر اسلام است که نخواستیم دنبال این سلاح برویم وَالّا اگر میخواستیم برویم شماها کی هستید، چه‌ کاره هستید که بتوانید جلوگیری کنید. شما خودتان مراعات نمیکنید اینها را؛ آمریکا در یک روز ۲۲۰ هزار نفر مردم عادّی را قتل‌عام کرد. الان پنج سال است که در یمن مرتّباً هواپیماهای تجهیزشده‌ی از طرف غربی‌ها می‌آیند مردم را، کوچه را، بازار را، مسجد را، بیمارستان را، مدرسه را بمباران میکنند، مردم عادّی را میکشند، مردم را محاصره‌ی آنچنانی میکنند؛ این کار آنها است. جمهوری اسلامی این ممشیٰ(۱۴) و این روش را قبول ندارد لذا ما به سلاح هسته‌ای اصلاً‌ فکر نمیکنیم؛ امّا کارهای دیگر چرا. حدّ غنی‌سازی ما هم بیست‌ درصد نیست؛ ما اگر لازم باشد، برای مثلاً پیشران هسته‌ای یا مسائل دیگر، ممکن است که غنی‌سازی را به شصت ‌درصد هم برسانیم؛ این کارها چیزهایی است که هر چه احتیاج باشد آن را انجام میدهیم. حالا یک قرارداد چندساله‌ای گذاشته شده است، آن قرارداد را اگر آنها عمل کنند ما هم تا همان چند سال عمل خواهیم کرد امّا به‌ طور کلّی نخیر.

مخالفت دشمنان با مؤلّفه‌های قدرت جمهوری اسلامی جهت باج‌گیری از ما
 آنها میگویند ما با سلاح هسته‌ای مخالفیم؛ دروغ میگویند؛ این هم مسئله‌شان نیست؛ شاید بسیاری از آنها یا همه‌‌ی آنها میدانند که ما دنبال سلاح هسته‌ای نیستیم؛ [آنها] حتّی با سلاح متعارف ما مخالفند، با امکانات دفاعی ما مخالفند؛ میخواهند مؤلّفه‌های قدرت را از ایران بگیرند؛ وَالّا اصل نیاز کشور به غنی‌سازی یک امر مسلّمی است. تا چند سال دیگر بلاشک نیروگاه‌های هسته‌ای یکی از مهم‌ترین منابع انرژی در کشورها خواهند بود. روزی که نفت تمام بشود یا روزی که [برای] نفت جهات دیگری به وجود بیاید، نیروگاه‌های هسته‌ای که سالم‌تر، تمیزتر، ارزان‌تر انرژی را تولید میکنند، در کشورها رایج خواهند شد. ما آن روز احتیاج داریم [امّا] غنی‌سازی را آن روز نمیشود شروع کرد؛ باید از امروز شروع کنیم که آمادگی داشته باشیم، امکان داشته باشیم و آنها این را نمیخواهند؛ غربی‌های مستکبر این را نمیخواهند. اینها میخواهند که ایران در آن روزی که به انرژی هسته‌ای نیاز پیدا میکند، نیازمند آنها باشد، به آنها احتیاج داشته باشد تا بتوانند شرایط خودشان را تحمیل کنند، تا بتوانند زورگویی کنند و باج‌گیری کنند؛ دنبال این هستند.

تکیه بر توان و ظرفیّت ملّت ایران برای ایستادگی در مقابل زورگویی‌ها
 اینها الان نفت را بشکه‌بشکه میبرند با قیمت نازل -یعنی واقعاً پولی که برای نفت داده میشود، حقیقتاً قیمت بسیار نازلی است- طلبکار هم هستند. اگر بنا بود که نفت دست آنها بود، فرض کنید که انگلیس و فرانسه و آلمان تولید نفت میکردند و ما به عنوان ایران میخواستیم نفت بخریم، بطری بطری هم به این آسانی به ما نمیدادند و به قول معروف قیمت [خون] پدر و مادرشان را روی آن میگذاشتند تا به ما مثلاً یک مقداری نفت بدهند! اینها میخواهند انرژی هسته‌ای را به این شکل دربیاورند؛ نه، غنی‌سازی نیاز ما است، آن را خواهیم داشت و چیزی نیست که بشود آن را وسیله‌ای قرار داد برای زورگویی و مانند اینها. و آنچه برای ما مسلّم و مشخّص است، این است که در قبال این قضیّه مثل قضایای دیگر جمهوری اسلامی، یک عدّه‌ای که خودشان را قدرتمند می‌بینند و قدرتمند میدانند، میخواهند زورگویی کنند، باج‌گیری کنند، جمهوری اسلامی را به عقب‌نشینی وادار کنند؛ و جمهوری اسلامی عقب‌نشینی نخواهد کرد. ما به توفیق الهی و به کمک الهی آنچه را مصلحت کشور است، آنچه را نیاز کشور است، چه نیاز امروز کشور، چه نیاز آینده‌ی کشور، تا آن قدری که توان ما اجازه میدهد -که الحمدلله توانمان کم هم نیست؛ توان ملّت ایران، ظرفیّت ملّت ایران زیاد است- تا آنجایی که میتوانیم، ان‌شاء‌الله پیش خواهیم برد.

امیدوارم خداوند متعال نیّتهای ما را خالص کند برای خودش، و مسئولین ما را موفّق بدارد تا بتوانند وظایفی را که بر عهده‌شان است انجام بدهند و از کار و تلاش خسته نشوند، از پا ننشینند و دنبال کنند، رضای الهی را درخواست کنند و ان‌شاء‌الله دعای حضرت ولیّ‌عصر (ارواحنا فداه) شامل حال ملّت ما و مسئولین ما باشد و روح مطهّر امام بزرگوار و شهدای عزیزمان هم از همه‌ی ما راضی باشد. امیدواریم ان‌شاء‌الله این اجلاس شما هم اجلاس موفّقی باشد، و بتواند به پیشرفت کار مجلس خبرگان کمک کند.

والسّلام علیکم و رحمة ‌الله و برکاته


۱) در ابتدای این دیدار -که در پایان هشتمین اجلاسیه‌ی دوره‌ی پنجم مجلس خبرگان تشکیل شد- آیت الله احمد جنّتی (رئیس مجلس خبرگان) و حجّت‌الاسلام والمسلمین سیّدابراهیم رئیسی (نایب رئیس مجلس خبرگان) گزارشاتی ارائه کردند.
۲) سوره‌ی نساء، بخشی از آیه‌ی ۶۴؛ «... ما هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر آنکه به توفیق الهی از او اطاعت کنند ...»
۳) سوره‌ی آل‌عمران، بخشی از آیه‌ی ۱۴۶؛ «و چه بسیار پیامبرانی که همراه او توده‌های انبوه، کارزار کردند ...»
۴) سوره‌ی سبأ، بخشی از آیه‌ی ۴۶؛ «... من فقط به شما یک اندرز میدهم که: دو دو و به تنهایی برای خدا به پا خیزید ...»
۵) ستم‌پذیری
۶) برانگیختن تمایل یا انگیزه
۷) سوره‌ی هود، بخشی از آیه‌ی ۱۱۲؛ «پس، همان گونه که دستور یافته‌ای ایستادگی کن، و هر که با تو توبه کرده [نیز چنین کند] ... »
۸) سوره‌ی مدّثّر، آیه‌ی ۷؛ «و برای پروردگارت شکیبایی کن»
۹) سوره‌ی عصر، بخشی از آیه‌ی ۳
۱۰) سوره‌ی احزاب، آیه‌ی ۲۲؛ «و چون مؤمنان دسته‌های دشمن را دیدند، گفتند: «این همان است که خدا و فرستاده‌اش به ما وعده دادند و خدا و فرستاده‌اش راست گفتند...».
۱۱) سوره‌ی انعام، بخشی از آیه‌ی ۱۱۲؛ و بدین گونه برای هر پیامبری دشمنی از شیطانهای انس و جن برگماشتیم. بعضی از آنها به بعضی، برای فریب [یکدیگر] سخنان آراسته القا می‌کنند و اگر پروردگار تو می‌خواست چنین نمی‌کردند. پس آنان را با آنچه به دروغ می‌سازند واگذار.
۱۲) سوره‌ی انبیاء، بخشی از آیه‌ی ۸۷
۱۳) سوره‌ی انفال، بخشی از آیه‌ی ۵۸؛ «... [پیمانشان را] به سویشان بینداز ...»
۱۴) رفتار، مشی

خداوند متعال در حدیث قدسی به جایگاه أمیرالمؤمنین علی علیه السلام اشاره کرده‌اند.

    

حدیث قدسی:

لَوِ اجْتَمَعَ النَّاسُ کُلُّهُمْ عَلَی وَلَایَهِ عَلِیٍّ علیه السلام مَا خَلَقْتُ النَّارَ

اگر همه مردم بر ولایت حضرت علی علیه السلام می پیوستند، آتش جهنم را خلق نمی کردم.

    

امالی صدوق، ص ۶۵۷.

بی گمان آن چیز که سبک زندگی از جمله سبک زندگی سیاسی هر فرد یا امتی را تعیین می‌کند، فلسفه و اندیشه‌هایی است که نسبت به هستی و آفرینش انسان دارد؛ کسی که هستی را محدود به عالم محسوس و دنیا می‌کند، به طور طبیعی، سعادت یعنی آرامش و آسایش را در دنیا و مادیات دنیوی می‌جوید و برای دستیابی به آن از هر ابزاری استفاده می‌کند، مگر آنکه استفاده از آن ابزار موجب شود که به خود او «شر» یا «ضرر» افزون‌تری برسد که در آن زمان برای ایجاد تعادل با دیگران و دفع شر و ضرر، از برخی از خواسته‌ها یا ابزارها دست می‌کشد؛ چنانکه مفهوم آزادی در فلسفه مادی غربی همین بار معنایی و مفهومی را دارد، به طوری که هر کسی آزاد است تا به شرط عدم آزار دیگران، هر کاری را بکند؛ زیرا آزار دیگران به طور طبیعی، در چارچوب ابتدایی‌ترین و ساده‌ترین اصول انسانی یعنی عدالت، مقتضی «مقابله به مثل» است. پس هر کسی سعی می‌کند تا در شرایطی قرار نگیرد که عدالت مقابله به مثلی، او را از خواسته‌ها و منافع مادی دنیوی محروم کند؛ از همین رو پذیرش قوانین عادلانه و اعمال آن در همه جوامع بشری که هیچ اعتقادی به آخرت ندارند، امری عادی و طبیعی است؛ زیرا برای تامین اهداف دنیوی و فلسفه زندگی مادی دنیوی، چاره‌ای جز این نیست که به قوانین عادلانه احترام بگذارند.

اما کسی که معتقد است که هستی شامل عالم غیب و شهادت است و جهانی دیگر به نام جهان غیب از جمله آخرت وجود دارد که انسان می‌بایست برای آن تلاش کند، به طور طبیعی، سبک زندگی خویش را به گونه‌ای قرار می‌دهد که تامین‌کننده دنیا و آخرتش باشد و از حسنات دنیا و آخرت بهره‌مند شود. بر خلاف دنیاگرایان و مادیگرایان که دنیا را بر آخرت مقدم می‌دارند؛ زیرا اعتقادی به آن ندارند(نازعات، آیه 38)، معقتدان به آخرت و غیب،  آخرت را بر دنیا مقدم می‌دارند و برای سعادت اخروی خویش تلاش می‌کنند، از این رو دنبال حسنات دنیا و آخرت می‌روند، ولی آخرت را در سبک زندگی خویش مقدم می‌دارند و با احسان و انفاق مالی و زکات و دیگر رفتارهای نیک خویش این ایثار و تقدم را نشان می‌دهند.(بقره، آیات 200 و 201؛ حشر، آیات 8 و 9؛ انسان، آیات 8 و 9)

بی گمان امیرمومنان(ع) به عنوان یک مسلمان مومن به آموزه‌های قرآن، همان نگرش را به هستی و انسان دارد که قرآن بیان کرده است. از همین رو آن حضرت(ع) ضمن بهره‌مندی از حسنات و طیبات و حلال‌های دنیا (بقره، آیه 201) بی‌آنکه آنها را بر خود حرام سازد(اعراف، آیه 32)، به گونه‌ای با آنها عمل می‌کند که تامین‌کننده سعادت اخروی ایشان باشد.

از نظر قرآن، هر مسلمانی باید افزون بر عالم شهادت به عالم غیب از جمله آخرت و معاد اعتقاد داشته(بقره، آیات 3 و 285؛ نساء، آیه 136) و آن را زندگی جاودانه بداند و برای آن در زندگی دنیا با تقوای الهی و اعمال صالح و در چارچوب آموزه‌های وحیانی اسلام عمل کند؛ زیرا مفهوم عبودیت و بندگی خدا که  انسان برای آن آفریده شده، چیزی جز آن نیست.(ذاریات، آیه 56؛ بقره، آیات 1 تا 5 و 21)

از همین رو آن حضرت(ع) با آنکه نیازمند به ابتدایی‌ترین امور از جمله غذا و طعام است، برای رضایت خدا و دستیابی به سعادت اخروی ابدی، از نیاز ضروری خویش می‌گذرد و با ایثارگری ،آن را حتی به دشمن اسیر در جنگ می‌دهد که برای نابودی و قتل او به میدان آمده بود.(انسان، آیات 8 تا 20)

* عدالت، هدف و روشی ارزشمند

براساس تعالیم قرآن، عدالت به دو معنای هدف و روش دارای ارزش است، به این معنا که عدالت به معنای قرار گرفتن هر چیزی در جای حق الهی آن، یک امر ثابت در نظام هستی است؛ زیرا خدای عادل به گونه‌ای در آفرینش، تقدیر کرده که هر چیزی در جایگاه حق خود قرار بگیرد و هر کسی با توجه به مظهریت نسبت به صفات و اسمای الهی، از قدر و ارج و اندازه خویش بهره‌مند باشد.

از همین رو عدالت برای انسان دارای اراده و اختیار می‌بایست به عنوان یک هدف مطرح باشد و انسان به عنوان موجودی دارای اراده و اختیار لازم است به گونه‌ای در زندگی خویش عمل کند که عدالت تحقق یابد و هر چیزی در جایگاه حق الهی خودش قرار گیرد؛ زیرا هر گونه تصرفی بر خلاف عدالت به معنای خروج از آن به سوی «ظلم» است که به معنای نادیده گرفتن حق هر چیزی است که خدا برای او «مقدر» کرده است.(فرقان، آیه 2)

از نظر قرآن، هر چیزی بر اساس همان مقتضای «عدالت» به گونه‌ای «مقدر» شده است که بایسته و شایسته آن چیز است. از همین رو «عدل» برای انسان به سبب دارا بودن همه اسماء و صفات جلال و جمال، همان حالت «تسویه» و «استواء» برخاسته از اسمای جلالی و جمالی و در گرایش‌های روحی و روانی است(انفطار، آیه 7؛ بقره، آیه 31؛ شمس، آیات 7 تا 10)؛ زیرا هدایت‌های فطری و تکوینی باطنی که برای هر آفریده‌ای است(طه، آیه 50)، برای انسان نیز قرار داده شده تا او را به سمت «حق» سوق دهد و با اراده و اختیار خویش «عدالت» را اجرا کند که تامین‌کننده «حق » است. البته از آنجا که انسان در «اسفل السافلین»(تین، آیه 5) گرایش بیشتری به فجور و آزادی مطلق عمل و حدودگریزی دارد و همچنین وسوسه‌های شیطانی ابلیس نیز مزید بر علت می‌شود، خدا به انسان رحمت کرده و نعمت بزرگ ولایت تشریعی را داده که موجب می‌شود تا انسان از هدایت تشریعی افزون بر هدایت تکوینی بهره‌مند شود.(بقره، آیات 2 و 3 و 37 )

پس هر کسی باید تلاش کند تا حق هر چیزی به آن چیز در قالب عدالت داده شود. از همین رو امیرمومنان علی(ع) در تعریف حق می‌فرماید: وضع کل شیء موضعه؛ و هر چیزی در جای حق خویش قرار گیرد.(نهج‌البلاغه، کلمات قصار، کلمه 37)

البته برخی گفته‌اند که بر هر کسی است تا عدالت ورزد و حقوق دیگران را ادا کند؛ زیرا لازم است تا انسان‌ها نسبت به احقاق حق خود و دیگران اقدام کنند و اجازه ظلم به خود و دیگری را ندهند.(نساء، آیه 75) بر این اساس می‌توان گفت که عدالت، اعطاء کل ذی حق، حقه؛ یعنی حق هر صاحب حقی به او داده شود.(محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 271)

این بدان معنا است که عدالت به عنوان یک امر ثابت حق الهی برای هر چیزی در هستی یک نگرش هستی شناسانه است؛ همچنین می‌بایست به عنوان یک هدف مطرح باشد و هر کسی تلاش کند که اراده و اختیار خویش را در تصرفات هستی برای قراردادن هر چیزی در جای حق و مناسب آن به کار گیرد و اگر حق چیزی به او نرسیده به روشی آن حق را به او برساند.

همچنین عدالت به معنای ایجاد تعادل در امور باید به عنوان یک روش به کار گرفته شود تا به دور از هرگونه افراط و تفریط امور در جای حق و مناسب و مقدر خودش قرار گیرد.

* فلسفه سیاسی امیرمومنان علی(ع)

با توجه به آنچه مطرح شد، باید گفت که امیرمومنان علی(ع) به چنین اموری به عنوان فلسفه زندگی انسان توجه دارد و براساس آن آموزه‌ها، فلسفه سیاسی و اجتماعی خود را شکل می‌دهد. بنابراین، وقتی فلسفه و اندیشه امیرمومنان علی(ع) بر اساس آموزه‌های وحیانی قرآن، توحید محوری، عدالت محوری و تقدم آخرت بر دنیا در کنار بهره‌مندی معقول و مقبول از حسنات و طیبات دنیا است، به طور طبیعی همین نگرش در حوزه فلسفه و اندیشه‌های سیاسی ایشان نیز تاثیر مستقیم به‌جا می‌گذارد و از نظر ایشان حکومت و سیاست به معنای تدبیر امور اجتماعی، نمی‌تواند جدا از نگرش هستی‌شناسی نسبت به خدا و معاد و عدالت باشد.

از آنجا که مقتضای عدالت قرار دادن هر چیزی در جایگاه حق الهی است که مقدر برای اوست، هرگونه جابه‌جایی به معنای ظلم خواهد بود که امیرمومنان علی(ع) آن را باطل می‌داند و هرگز راضی نمی‌شود تا حق را ضایع کند، هر چند که دنیایش با قدرت و حکومت تضمین شود.

ابن عباس نقل می‌کند: در سرزمین ذی قار خدمت امام رفتم، در حالی که ایشان کفش خود را پینه می‌زد، هنگامی که من را دید، فرمود: قیمت این کفش چقدر است؟ گفتم: بهایی ندارد. فرمود: به خدا سوگند، این کفش بی‌ارزش، نزد من، از حکومت بر شما محبوبتر است، مگر اینکه «حق» را با آن به پا دارم یا باطل را از میان بردارم.(نهج‌البلاغه، خطبه 33)

آن حضرت(ع) در جایی دیگر نیز می‌فرماید: خدایا! تو می‌دانی که جنگ و درگیریِ ما، برای به دست آوردن قدرت و حکومت و دنیا و ثروت نبود، بلکه می‌خواستیم نشانه‌های حق و دین تو را به جایگاه خویش بازگردانیم و در سرزمین‌های تو اصلاح را ظاهر کنیم، تا بندگان ستمدیده‌ات در امن و امان زندگی کنند.(نهج‌البلاغه، خطبه 131)

در فلسفه سیاسی - اجتماعی امیرمومنان علی(ع) بر اساس همان فلسفه هستی‌شناسی و انسان‌شناسی قرآن، حکومت و زعامت سیاسی و اجتماعی مردم یک پست و مقام دنیایی برای تامین عدالت در زندگی اجتماعی است. پس همین قدرت ظاهری و مقام اجتماعی، مانند سایر مظاهر مادی دنیا، از آب بینی بزغاله‌ای بی‌مقدارتر است، اگر عامل تامین عدالت اجتماعی نباشد و حقی ادا نشود و ظلمی دفع نشود.

اما همین حکومت  اگر برای احقاق حق و اقامه عدالت باشد که فلسفه بعثت همه پیامبران است(حدید، آیه 25) از اعمال صالح برجسته است؛ زیرا حکومت و قدرت وسیله‌ای برای اجرای عدالت، گرفتن حق و خدمت به اجتماع شده است و حضور امام عادل و حق گرا اجازه نمی‌دهد تا دشمنان انسان و اسلام، از فقدان رهبران الهی و عدم حضور آنان سوءاستفاده کنند و به تضییع قوق مردم بپردازند.

* جایگاه اولیای الهی در اجتماع

البته برخی از تشکیک‌کنندگان با‌ اشاره به اینکه مالک، خدا است و حکم جز برای او نیست(یوسف، آیه 40)، هر گونه حکومت را مردود می‌شمارند و ولایت انسان بر انسان و امت را نفی می‌کنند؛ در حالی که از نظر آموزه‌های قرآن، هر چند که ولایت به عنوان یک حق ذاتی برای خدا است(شوری، آیات 9 و 28)، ولی همین ولایت برای مظاهر الهی که صفات خدا را در خود ظهور بخشیده‌اند، ثابت است و خدا بصراحت آن را برای آنان از جمله پیامبر مکرم (ص) در  قرآن(احزاب، آیه 6) و امامان از جمله امیرمومنان علی(ع) در آیه 55 سوره مائده و آیات دیگر ثابت کرده و آنان را به عنوان «اولواالامر» دارای ولایت امور از جمله امور سیاسی و اجتماعی از حکومت و مانند آن معرفی کرده است، به طوری که مخالفت با آنان به معنای عصیان و مخالفت با پیامبر(ص) و خدا و اطاعت از آنان اطاعت خدا و پیامبر(ص) خواهد بود.(نساء، آیه 59؛ آل عمران، آیات 32 و 132؛ ممتحنه، آیات 8 و 9)

بر اساس فلسفه سیاسی امیرمومنان(ع) اجتماع انسانی به گونه‌ای سامان داده شده است که انسان‌ها باید تابع اولیای الهی باشند؛ و اگر این ولایت الله را نپذیرفتند به طور طبیعی گرفتار ولایت طاغوت و شیطان خواهند شد(بقره، آیه 257؛ نساء، آیه 76) از همین رو امیرمومنان علی(ع) درباره ضرورت ولایت و حکومت در اجتماعات بشری می‌فرماید: لابُدَّ للنّاسِ مِنْ أمیرٍ بَرّ أوفاجرٍ؛ برای مردم چاره‌ای جز امارت امیران نیکوکار یا بدکار نیست.(نهج‌البلاغه، خطبه 40)

پس اگر کسی ولایت الله را نپذیرد به طور طبیعی تحت ولایت شیطان و طاغوت خواهد بود و شق سوم ندارد؛ و اگر گفته شود که شق سوم همان آنارشیسم و هرج و مرج‌گرایی است، آن شق سوم چیزی جز ولایت طاغوت و شیطان نیست؛ اگر ولایت الله موجب انسجام و وحدت انسان‌ها و نظم در امور زندگی آنان است؛ ولایت طاغوت و شیطان جز تفرقه و هرج و مرج و نزاع چیزی را به دنبال ندارد، چنانکه خدا در قرآن بر این امر تاکید دارد.(حجرات، آیه 10؛ بقره، آیات 257  و 285 و 136 و 102؛ مائده، آیات 90 و 91؛ آل عمران، آیات 84 و 103)

از آنجا که ولایت الهی نور است و مردم را از ظلمات متعدد به نور واحد می‌رساند، همچنین ولایت معصومان و اولیای الهی این گونه است؛ در حالی که ولایت طاغوت، مردم را از نور به ظلمت می‌برد و تفرقه و جدایی را موجب می‌شود. بنابراین، جایگاه اولیای الهی را در وحدت اجتماع می‌توان به عنوان حبل الله دانست که موجب وحدت و اتحاد و پرهیز از تفرقه می‌شود؛ به سخن دیگر، هر اجتماعی اگر بخواهد وحدت و اتحاد داشته باشد، می‌بایست به حاکمیت اولیای الهی تکیه کند و آن را حق و عامل عدالت و وحدت بداند؛ چنانکه امیرمومنان علی(ع) می‌فرماید: جایگاه رهبر، همانند ریسمان محکم است که مهره‌ها را متحد ساخته، به هم پیوند می‌دهد. اگر این رشته از هم بگسلد، مهره‌ها پراکنده شده هر کدام به سویی خواهند افتاد و هرگز جمع نخواهند شد.(نهج‌البلاغه، خطبه 146)

از نظر امیرمومنان روشی که پیشینیان در پیش گرفته بودند، بر خلاف حق و عدل بوده و نمی‌توان آن را معیاری برای حکومت اسلامی قرار داد. از همین رو در همان آغاز هجوم مردم به ایشان و درخواست برای پذیرش خلافت می‌فرماید: اگر روش گذشتگان را می‌خواهید، دیگری را طلب کنید، مرا وا گذارید و دیگری را طلب کنید؛ زیرا ما به استقبال چیزی می‌رویم که چهره‌های مختلف و جهات گوناگون دارد.

ایشان سپس می‌افزاید: دل‌ها بر این امر استوار، و عقل‌ها ثابت نمی‌ماند، چهره افق حقیقت را ابرهای تیره فساد گرفته و راه مستقیم، ناشناخته مانده است. آگاه باشید! اگر دعوت شما را اجابت کنم طبق آنچه خود می‌دانم با شما رفتار می‌کنم و به سخن این و آن و سرزنش سرزنش کنندگان گوش نخواهم داد، اگر مرا رها کنید، من چون یکی از شما هستم، شاید من شنواتر و مطیع‌تر از شما به امیر باشم. در این شرایط من وزیر و مشاورتان باشم، بهتر از آن است که امیر و رهبرتان شوم. (نهج‌البلاغه، خطبه 92)

امام علی(ع) در تقسیم بیت‌المال همان مبانی حق و عدل را مراعات می‌کند که البته موجب رنجش بسیاری از جمله طلحه و زبیر می‌شود، به طوری که در این باره حرف و حدیث بسیار شده و آن حضرت ناچار به واکنش می‌شود.

در روایت است که امام (ع) پس از واقعه‌ای که درباره تقسیم بیت‌المال پیش آمده بود، به مسجد آمد و بر منبر رفت و اعلام کرد که خداوند برای هیچ کس جز به تقوا برتری قائل نشده و پاداش آن را در آخرت خواهد یافت. آنگاه فرمود: من روشی جز قرآن و سنت پیغمبر انتخاب نخواهم کرد، هرکس به آن راضی نیست، هر کجا می‌خواهد برود، کسی که خدا را اطاعت کند و به حکم او، حکم نماید، از هیچ کس وحشت ندارد.

سپس از منبر فرود آمد و دو رکعت نماز خواند، آنگاه طلحه و زبیر را پیش خود خواست و فرمود: شما را به خدا سوگند، آیا اینطور نبود که من از بیعت کراهت داشتم و شما با رغبت بیعت کردید؟ گفتند: بلی.

فرمود: پس این چه وضعی است که از شما مشاهده می‌شود؟ گفتند: بیعت کردیم که بدون مشورت ما کاری نکنی و ما را بر دیگران برتری بخشی، اما اموال را مساوی تقسیم کردی و بدون مشورت ما این عمل را انجام دادی؟

امام فرمود: استغفار کنید (که من چنین شرطی را از شما برخلاف رضای خدا پذیرفته باشم) هم‌اکنون بگویید آیا حقی از شما گرفته‌ام یا به شما ستم کرده‌ام. گفتند: معاذ الله

فرمود: آیا حکم و یا حقی مربوط به یکی از مسلمان‌ها بوده که من جاهل به آن بوده‌ام و یا از گرفتن آن عاجز مانده‌ام؟

گفتند: نه! فرمود: پس چرا مخالفت می‌کنید؟ گفتند: به خاطر اینکه در تقسیم بیت‌المال برخلاف عمر بن خطاب قدم بر می‌داری و ما را با دیگران مساوی قرار می‌دهی با اینکه غنایم با شمشیر ما به دست آمده است.

امام فرمود: اما در‌باره مشورت با شما، من به حکومت رغبتی نداشتم مرا به سوی آن دعوت کردید و اصرار ورزیدید، ترسیدم اگر رد کنم اختلاف افتد. پس از قبول مسئولیت، در کتاب خدا و سنت پیامبر نظر افکندم، آنچه مرا راهنمایی کردند، عمل نمودم، احتیاج به نظر و رای شما ندیدم چنانچه (فرضا) حکمی در کتاب خدا نباشد و در سنت پیامبر دلیلی بر آن نیابم و نیاز به مشورت بود، با شما مشورت خواهم کرد. اما درباره تقسیم به طور مساوی، همه می‌دانیم پیامبر(صلی الله علیه وآله) چنین دستور داده و کتاب خدا همین را می‌گوید. اما اینکه گفتید ما بیشتر زحمت کشیده‌ایم، می‌دانید عده‌ای از همه بیشتر اسلام را یاری کرده‌اند و پیامبر آنان را با دیگران در تقسیم بیت‌المال فرقی نمی‌گذاشت.

امام (ع) وقتی دید رعایت مساوات در عطایای بیت‌المال مورد اعتراض جمعی از یارانش قرار گرفت و آن را برخلاف سیاست دانستند، فرمود: اتامرونی ان اطلب النصر بالجور فیمن ولیت علیه! والله لااطور به ما سمر سمیر و ما ام نجم فی السماء نجما؛ آیا از من می‌خواهید که برای پیروزی خود، از جور و ستم، در حق کسانی که بر آنها حکومت می‌کنم استمداد جویم؟!...(نهج‌البلاغه، خطبه 126؛ ابن قتیبه، الامامة والسیاسه، ج 1، ص 153؛ تحف العقول، ص 131؛ فروع کافی، ج 4، ص 31؛ مفید، المجالس، ص 95؛ امالی طوسی، ج 1، ص 197.)

بر اساس همان فلسفه زندگی، امام در بیان فلسفه و اندیشه سیاسی به ویژگی رهبر و اولیای امور‌اشاره می‌کند و می‌فرماید: او (انسان برتری که شایستگی امامت دارد) از معادن و گنجینه‌های آیین خدا و از ارکان زمین است. خود را ملزم به عدالت کرده و نخستین گامش در راه عدالت، اجتناب از هواپرستی و تمایلات شخصی است. او چهره حق را آنچنانکه هست می‌نمایاند و خود بدان عمل می‌کند، هیچ کار خیری نیست جز آنکه برای انجام آن همت گمارده و هر کجا گمان خیری می‌رود او در تعقیب آن است. خود را در اختیار کتاب خدا نهاده و آن را پیشوا و امامش قرار داده، هر کجا که قرآن بار می‌نهد او در همان جا فرود می‌آید و آنجا که منزل می‌کند، او نیز همانجا را منزلگاه خود قرار می‌دهد. (نهج‌البلاغه، خطبه 87)

اصولا از نظر امیرمومنان علی(ع) مناصب و امتیازات دنیوی زمانی ارزش می‌یابد که در راستای «حق و عدل» و احقاق و اقامه آنها باشد وگرنه هیچ ارزشی ندارد. آن حضرت در نامه‌ای که به «عثمان بن حنیف انصاری » فرماندار بصره نوشته به مسئولیت سنگین خود‌اشاره کرده می‌گوید: ااقنع من نفسی بان یقال: هذا امیرالمؤمنین ولا ‌اشارکهم فی مکاره الدهر او اکون اسوة لهم فی جشوبة العیش؛ آیا خود را به همین قانع کنم که گفته شود: من امیر مؤمنانم ولی با مردم در سختی‌ها و رنج‌های روزگار سهیم نباشم و پیشوا و مقتدایشان در تلخی‌های زندگی نباشم؟ (نهج‌البلاغه، نامه 45.)

منصور بن حازم از یاران امام صادق علیه‌السلام ماجرای جالبی را نقل کرده و گفته است: روزی به مردم گفتم آیا مى‏‌دانید رسول خدا صلى‌الله‌علیه‌وآله حجت خدا بود؟ گفتند: بلى، گفتم: پس در آن هنگام که رسول خدا رحلت فرمود، حجت خدا بر خلق که بود؟ گفتند: قرآن. من در قرآن نظر کردم دیدم که همه گروه‌ها به قرآن، مخاصمه مى‌‌کنند و آن را دلیل صحت مذهب خویش مى‌‏دانند، پس دانستم که قرآن نمى‌‏تواند حجت باشد، مگر با قیم و نگهبانى که بر اسرار آن مطلع باشد. باز از مردم پرسیدم قیّم قرآن کیست؟ گفتند: ابن مسعود، عمر، حذیفه... گفتم: همه آن را مى‌دانستند؟ گفتند: نه. پس کسى را نیافتم که درباره او گفته شود همه قرآن را مى‌داند، مگر على بن ابى طالب صلوات‌الله‌علیه...»[1]

نیازمندی قرآن به مفسّر پس از رسول خدا (ص)

کسی نمی‌تواند ادعا کند که پیامبر(ص) همه اسرار قرآن را بیان فرموده، پس مردم از مفسّر قرآن بی‌نیاز شده و خود می‌توانند مستقیماً به قرآن رجوع کنند. ساده‌ترین دلیل این مطلب آن است که بسیاری از اختلافات سیاسی و عقیدتی و فرقه‌ای در جامعه اسلامی، پس از وفات رسول خدا پدید آمد و تمام کتب تفسیر، سال‌ها پس از وفات ایشان به رشته تحریر درآمد؛ این در حالی است که یکی از اصلی‌ترین رسالت‌های قرآن رفع اختلاف است. خداوند فرموده است: «وَ ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ إِلاَّ لِتُبَیِّنَ لَهُمُ الَّذِی اخْتَلَفُوا فیه‏؛[2] ما قرآن را بر تو نازل نکردیم مگر براى اینکه آنچه را در آن اختلاف دارند، براى آنها روشن کنى‏.»
این خود نشان می‌دهد در کنار قرآن همواره باید مفسّری آگاه از علوم الهی وجود داشته باشد؛ حال سؤال این است که پس از رسول الله صلى‌الله‌علیه‌وآله، مردم باید در تفسیر و تبیین قرآن به چه کسانی رجوع کنند؟

مدعیان کیانند؟
در طی تاریخ افراد زیادی به مسند تفسیر قرآن تکیه زنده‌اند اما هیچ یک ادعای آگاهی از تمام قرآن را نداشته و ندارند. تاریخ گواه آن است که تنها افرادی که ادعای آگاهی تمام و کمال از قرآن را داشته‌اند، ائمه معصوم علیهم‌السلام بوده‌اند. امام باقر علیه‌السلام فرموده است: هیچ‌کس غیر از اوصیاء نمی‌تواند ادعا کند که ظاهر و باطن قرآن را تماماً جمع کرده است.[3]

در این مجال از روایات فراوان دال بر افضلیت و اعلمیت اهل‌بیت علیهم‌السلام که در کتب شیعه و سنی نقل شده صرف نظر می‌کنیم و تنها آیاتی را که دلالت دارد پس از رسول خدا تنها ائمه علیهم‌السلام حق تفسیر قرآن را دارند، بیان می‌کنیم.

دلالت قرآن بر انحصار حق تفسیر در اهل بیت علیهم‌السلام
در این زمینه به آیات متعددی می‌توان استناد کرد که تنها به چند مورد اشاره می‌شود:

1ـ آیه «لا یمسه الا المطهرون؛[4] جز پاک‌شدگان [از هر آلودگى‏] به [حقایق و اسرار‏] آن دسترسى ندارند.»
معنای این آیه صرفاً این نیست که بدون وضو و طهارت نمی‌توان به قرآن دست زد، بلکه منظور حقیقی، علم به معارف آن است، که جز پاکان، کسى از معارف آن آگاه نمى‌‏شود.[5] قرآن خود مطهرون را معرفی کرده و اهل بیت پیامبر علیهم‌السلام را معصوم و مطهر از هر پلیدی دانسته است: «إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیرا؛[6] جز این نیست که همواره خدا مى‌خواهد هرگونه پلیدى را از شما اهل‌بیت [که به روایت شیعه و سنى، محمّد، على، فاطمه، حسن و حسین علیهم ‌السلام‌‏اند] برطرف کند و شما را چنان که شایسته است [از همه گناهان و معاصى‏] پاک و پاکیزه گرداند.»

2ـ آیه «قُلْ کَفى‏ بِاللَّهِ شَهیداً بَیْنی‏ وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتاب‏؛[7] کافى است که خداوند، و کسى که علم کتاب (و آگاهى بر قرآن) نزد اوست، میان من و شما گواه باشند.»
بر اساس این آیه، خداوند به وجود اشخاصی اشاره کرده که همه علم قرآن را دارند. بی‌تردید تا چنین کسانی هستند، معنا ندارد کسی به خود اجازه تفسیر قرآن دهد. بر اساس روایات متعدد صحیح شیعه و سنی، این آیه در شأن امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام نازل شده است. به عنوان نمونه حاکم حسکانی از علمای سنی چندین روایت را نقل کرده که مراد از این آیه، حضرت علی علیه‌السلام است.[8]

3ـ آیه «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ؛[9] اگر نمى‏‌دانید، از آگاهان بپرسید.»
این آیه که یکی از بهترین ادله بر مرجعیت علمی و دینی همه جانبه اهل‌بیت علیهم‌السلام است، به مسلمانان دستور می‌دهد مسائل و مشکلات خود را از اهل ذکر بپرسند. بی‌تردید تفسیر قرآن جزء مهم‌ترین این امور است اما نکته مهم تشخیص مصادیق اهل ذکر است. بر اساس روایات فروانی از ائمه علیهم‌السلام، این آیه در شأن ایشان است و آنها اهل ذکر هستند.

شاید برخی بگویند روایات شیعیان برای غیر شیعه حجیت ندارد، اما ائمه علیهم‌السلام با استدلال و با استناد به قرآن، خود را اهل ذکر معرفی کرده‌اند و راه هرگونه بهانه و عذری را سدّ کرده‌اند. به عنوان نمونه در روایتی امام باقر علیه‌السلام استدلال کرده که بر اساس آیه‌ای از قرآن، رسول الله ذکر است، پس ائمه علیهم‌السلام که اهل‌بیت پیامبرند، اهل ذکرند.[10]
بررسی همه آیات و روایات در این باره خارج از حد توان و حوصله است، اما در خانه اگر کس است یک حرف بس است...
* حجت‌الاسلام علی روشن استاد حوزه علمیه قم

پی‌نوشت:
[1] الکافی، ج1، ص168.
[2] نحل، آیه:64.
[3] بصائرالدرجات، ج1، ص193.
[4] واقعه، آیه:79.
[5] المیزان، ج19، ص137.
[6] احزاب، آیه:33.
[7] رعد، آیه:43.
[8] شواهد التنزل؛ ج1، ص400 و 401.
[9] طلاق، آیه:10.
[10] کافی، ج1، ص210.

ماموستا «ملاقادر قادری» عضو شورای عالی مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی  ضمن تبریک اعیاد بزرگ رجبیه، میلاد مولود کعبه حضرت امیر(ع) و روز پدر، پیرامون شخصیت و نقش موثر ایشان در وحدت امت اسلامی بیان کرد: در حالت طبیعی ما پدرانی داریم و برخی پدران طوایف و عشیره خود هستند؛ امام علی (ع) در واقع پدر مسلمین و بشریت می باشند، فرمایشات، کلام و نوشته های آن بزرگوار گویای آن مطلب است که ایشان پدر امت اسلامی هستند.

امام جمعه پاوه تصریح کرد: بیانات ایشان در عصری که خانواده ها مورد تهاجم فرهنگی دشمنان اسلام واقع شده اند بسیار حائز اهمیت است؛ ایشان می فرمایند: «لا تَقسِروا [لا تکرهوا] أولادَکُم عَلى آدابِکُم فَإِنَّهُم مَخلوقونَ لِزَمانٍ غَیرَ زمانِکُم‏»؛ فرزندان خود را به رعایت آداب [و رسوم روزگارِ] خودتان مجبور نسازید؛ چون آنان براى روزگارى غیر از روزگار شما آفریده شده‌اند.
 
عضو شورای برنامه ریزی مدارس علوم دینی اهل سنت، افزود: در زمانی که جوانان مورد هجمه آموزش های فضای رسانه ای و مجازی هستند و دخل  و تصرفی از سوی خانواده ها وجود ندارد باید متناسب زمان با آنان برخورد کرد.

ماموستا قادری اظهارداشت: ایشان به مانند پدری دلسوز برای امت اسلامی در مسئله حق شناسی، دوست شناسی و دشمن شناسی هستند؛ امام علی (ع) خطاب فرزندان خود یعنی حسنین (ع) می فرماید: «کن للظّالِمِ خَصمًا وَ لِلمَظلومِ عَونا»؛ شما در مقابل ظالمین بایستید و مقاومت کنید و نسبت به محرومین همواره یاری‌گر باشید.

وی در پایان تاکید کرد: باید نسبت به سخنان و رهنمودهای امام علی (ع) توجه ویژه داشت و به آنان عمل کرد؛ ایشان پدر فرهنگی امت اسلامی هستند و باید در امور زندگی بیانات ایشان را عمل کرده و اهتمام ورزید.

شیخ خلیل افرا رییس هیئت افتاء اهل سنت استان بوشهر  ضمن تبرک مولود کعبه حضرت علی (ع) و روز پدر، پیرامون شخصیت و نقش موثر ایشان در وحدت امت اسلامی، بیان کرد: شک و تردیدی در مقام و جایگاه برجسته سیدنا علی(ع) وجود ندارد؛ خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید: «إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذهِبَ عَنكُمُ الرِّجسَ أَهلَ البَيتِ وَيُطَهِّرَكُم تَطهيرًا»، در خانه‌های خود بمانید، و همچون دوران جاهلیّت نخستین (در میان مردم) ظاهر نشوید، و نماز را برپا دارید، و زکات را بپردازید، و خدا و رسولش را اطاعت کنید؛ خداوند فقط می‌خواهد پلیدی و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملاً شما را پاک سازد.
 
عضو شورای برنامه ریزی مدارس علوم دینی اهل سنت افزود: طهارت و پاکی خاندان پیامبر اسلام برای همگان واضح و روشن است و منزلت آنان نیز بسیار عالی است، اهل سنت آنان را آل عبا می دانند؛ سیدنا علی، فاطمه زهرا و همچنین امام حسن و امام حسین (ع) دارای فضائلی بی بدیل هستند که شمارش و احصای آنان امکان ندارد.

وی ادامه داد: اهل سنت احترام و جایگاه ویژه ای را برای اهل بیت پیامبر اسلام (ص) قائل هستند؛ می توان به سلام در تشهد آخر نماز اشاره کرد که بعد از سلام بر پیامبر اسلام، بر خاندان آن بزرگوار نیز سلام و درود می فرستند.

امام جمعه موقت شهر کنگان عنوان کرد: در ماجرای فتح خیبر، پیامبر اسلام (ص) پرچم را به دست حضرت علی دادند و به تعبیری اعلام کردند به هر کسی این پرچم را دادم، خدای متعال و پیامبر خدا او را دوست می دارند؛ پیامبر اسلام در ارتباط با حضرت علی (ع) می فرماید: «انت منی و انا منک»؛ علی از من و من از علی هستم.

وی عنوان کرد: حضرت علی (ع) پدری برای مسلمین و اسلام است، او راهنما دین و عزت دین به مانند صحابه و اهل فضائل است؛ ایشان جان خود را جهت حفظ جان پیامبر به خطر انداخت در بستر ایشان خوابید تا به پیامبر آسیبی وارد نشود.

وی در پایان تاکید کرد: پیامبر اسلام(ص) در وصف امیرالمومنین علی(ع) می فرماید: «اما ترضی ان تکون منی بمنزلة هارون من موسی»؛ آیا راضی نمی‌شوی نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسی باشی؛" لاتعدو و لاتحصی" فضائل ایشان احصا و شمارشی ندارد، ایشان موجب افتخار اسلام هستند و واجب است در زمانی که بزرگی متولد می شود و یا شهادت او واقع می شود او را تکریم و به او اقتدا کرد.

اقوال و نظرات علماء فریقین

ولادت حضرت علی (علیه السلام) در درون کعبه، از حقایق تاریخ است و مورد تواتر علمای فریقین و حتی مورد توجه بعضی از علمای مسیحی واقع شده است، بیان اقوال همه علماء در این نوشتار ممکن نیست؛ لذا به اقوال بعضی از محققین شیعه و اهل‌سنت و همچنین گروهی از دانشمندان مسیحی اکتفا خواهد شد.

الف) اقوال علمای اهل‌سنت

1) حاکم نیشابوری(م681هـ)

 «... فَقَدْ تَوَاتَرَتِ الْأَخْبَارِ أَنَّ فَاطِمَةَ بِنْتَ أَسَدٍ وَلَدَتْ أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ كَرَّمَ اللَّهُ وَجْهَهُ فِي جَوْفِ الْكَعْبَةِ»؛... به تحقیق که روایات متواتر است که فاطمه بنت اسد، امیرمؤمنان علی بن ابی طالب را در خانه کعبه به دنیا آورده است.

2) سبط ابن جوزی(م654هـ)

«وروي أن فاطمة بنت أسد كانت تطوف بالبيت وهي حامل بعلي (علیه السلام) فضربها الطلق ففتح لها باب الكعبة فدخلت فوضتعه فيها.» روايت شده است كه فاطمه بنت أسد، در حالي كه باردار بود، خانه خدا را طواف مي كرد، درد زايمان او را فراگرفت، در خانه كعبه به روي او باز شد، پس داخل خانه كعبه شد و فرزندش را به دنيا آورد.

3) مسعودي (متوفاي346هـ)

«وكان مولده في الكَعبة.» محل تولد علي عليه السلام، خانه كعبه است.

4) گنجي شافعي (م658هـ)

گنجي شافعي در كفاية الطالب مي‌نويسد:
«ولد أمير المؤمنين علي بن أبي طالب بمكة في بيت الله الحرام ليلة الجمعة لثلاث عشرة ليلة خلت من رجب سنة ثلاثين من عام الفيل ولم يولد قبله ولا بعده مولود في بيت الله الحرام سواه إكراما له بذلك، وإجلالا لمحله في التعظيم.» اميرمؤمنان عليه السلام شب جمعه سيزده رجب، سال سيم بعد از واقعه عام الفيل در داخل خانه خدا به دنيا آمد. كسی پيش از آن حضرت و بعد از آن در داخل خانه كعبه به دنيا نيامده است و اين از فضائل اختصاصی آن حضرت است كه خداوند به جهت بزرگداشت مقام او عطا كرده است.

5) ابن مغازلی(م483هـ)

«حدثني أبو طاهر يحيى بن الحسن العلوي، قال: حدثني محمد بن سعيد الدارمي حدثنا موسى بن جعفر، عن أبيه، عن محمد بن علي، عن أبيه علي بن الحسين، قال: كنت جالساً مع أبي ونحن زائرون قبر جدنا عليه السلام، وهناك نسوان كثيرة، إذ أقبلت امرأة منهن فقلت لها: من أنت يرحمك الله؟ قالت: أنا زيدة بنت قريبة بن العجلان من بني ساعدة. فقلت لها: فهل عندك شيئاً تحدثينا؟ فقالت: إي والله حدثتني أمي أم العارة بنت عبادة بن نضلة بن مالك بن عجلان الساعدي.. أنها كانت ذات يوم في نساءٍ من العرب إذ أقبل أبو طالب كئيباً حزيناً، فقلت له: ما شأنك يا أبا طالب؟ قال: إن فاطمة بنت أسد في شدة المخاض، ثم وضع يديه على وجهه. فبينا هو كذلك، إذ أقبل محمد صلى الله عليه وسلم فقال له: ((ما شأنك يا عم؟)) فقال: إن فاطمة بنت أسد تشتكي المخاض، فأخذ بيده وجاء وهي معه فجاء بها إلى الكعبة فأجلسها في الكعبة، ثم قال: ((اجلسي على اسم الله!)) قال: فطلقت طلقة فولدت غلاماً مسروراً، نظيفاً، منظفاً لم أر كحسن وجهه، فسماه أبو طالب علياً وحمله النبي صلى الله عليه وسلم حتى أداه إلى منزلها. قال علي بن الحسين عليهم السلام: فوالله ما سمعت بشيء قط إلا وهذا أحسن منه.» علی بن حسین (علیه السلام) می‌فرماید: با پدرم به زیارت قبر جدم رفته بودم و جمع زیادی از زنان نشسته بودند، که یکی از آنها به نزد من آمد. به او گفتم: شما کی هستی؟ گفت: من «زیده» دختر قریبة بن عجلان از بنی‌ساعده هستم. به او گفتم: آیا چیزی از روایات در نزد تو هست که برای ما نقل کنی؟ گفت:آری. به خدا سوگند مرا خبر داد مادرم ام‌عمار، دختر عبادة بن نضلة بن مالک بن عجلان ساعدی، که روزی با گروهی از زنان عرب نشسته بودیم که جناب ابوطالب با حالتی افسرده و اندوهگین آمد. به او گفتم: تو را چه شده؟ گفت: فاطمه بنت اسد به سختی گرفتار درد زایمان است. آنگاه از شدت غم و اندوه دستهایش را بر صورتش نهاد. در آن هنگام رسول خدا (صلی الله علیه و آله) وارد شد و گفت: ای عمو تو را چه شده؟ گفت: فاطمه بنت اسد از درد زایمان سخت در زحمت است. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) دست ابوطالب را گفت و همراه فاطمه به درون کعبه برد و گفت: به نام خدا در اینجا بنشین. پس زایمان کرد و فرزندی شاداب، پاکیزه و زیبا به دنیا آورد که هرگز مولودی زیباتر از او ندیده بودم. آنگاه ابوطالب او را علی نام نهاد و پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) نوزاد را برداشت و به خانه فاطمه برد. علی بن حسین(علیه السلام) فرمود: این داستان از همه آنچه تاکنون شنیده‌ام، زیباتر است.

6) ابن صباغ المالكي (855هـ)

«ولد علي ( عليه السلام ) بمكة المشرفة بداخل البيت الحرام في يوم الجمعة الثالث عشر من شهر الله الأصم رجب الفرد سنة ثلاثين من عام الفيل قبل الهجرة بثلاث وعشرين سنة، وقيل بخمس وعشرين، وقبل المبعث باثني عشرة سنة، وقيل بعشر سنين. ولم يولد في البيت الحرام قبله أحد سواه، وهي فضيلة خصه الله تعالي بها إجلالا له وإعلاء لمرتبته وإظهارا لتكرمته.»؛علی عليه السلام در مكه مشرفه در داخل بيت الحرام (كعبه) در روز جمعه سيزدهم ماه خدا يعني ماه رجب سال سی ام عام الفيل و بيست و سه سال پيش از هجرت به دنيا آمد... پيش از او هيچ كس در كعبه متولد نشد، و اين فضيلتی است كه خداوند به جهت بزرگداشت و بالا بردن مقام و اظهار كرامت او مخصوص حضرتش گردانيده است.

7) زرندی الحنفی(م750)

«...روي أنه لما ضربها المخاض أدخلها أبو طالب الكعبة بعد العشاة فولدت فيها علي بن أبي طالب (رض)» ... روایت شده وقتی که درد زایمان بر فاطمه بنت اسد وارد شد، ابوطالب او وارد کعبه کرد، پس او علی بن ابی طالب را در آن به دنیا آورد.

8) حلبي (م1044هـ):

«...لأنه ولد في الكعبة وعمره (يعني النبي) (صلی الله علیه و آله) ثلاثون سنة.» زيرا آن حضرت در داخل خانه كعبه متولد شد و عمر رسول خدا در آن روز سی سال بود.

9) شاه ولی الله دهلوی

«تواترت الأخبار أنّ فاطمة بنت أسد ولدت أمير المؤمنين عليّاً في جوف الكعبة فإنّه وُلد في يوم الجمعة ثالث عشر من شهر رجب بعد عام الفيل بثلاثين سنة في الكعبة ولم يولد فيها أحدٌ سواه قبله ولا بعده.» بی‌گمان روایات متواتر است در این که فاطمه بنت اسد، امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب را در درون کعبه به دنیا آورد، بدون تردید او روز جمعه 13رجب، سی سال بعد از عام الفیل، در خانه کعبه به دنیا آمده است و هرگز پیش از او یا بعد از او کسی در خانه کعبه زاده نشده است.

ب) اقوال علمای شیعه

ولادت امير مؤمنان عليه السلام در كعبه از ديدگاه شيعيان قطعی و متواتر است، و اين كه كسی غير از آن حضرت در داخل خانه كعبه به دنيا نيامده نيز اجماعی است.

1) شيخ مفيد(م413هـ)

«ولد بمكة في البيت الحرام يوم الجمعة الثالث عشر من رجب سنة ثلاثين من عام الفيل، ولم يولد قبله ولا بعده مولود في بيت الله تعالي سواه إكراما من الله تعالي له بذلك وإجلالا لمحله في التعظيم.»؛حضرت امير المؤمنين علی بن ابي طالب عليه السّلام در روز جمعه سيزدهم ماه رجب پس از سی سال از عام الفيل در خانه خدا در شهر مكه به دنيا آمد، نه پيش از وي كسی در خانه خدا به دنيا آمده و نه بعد از آن حضرت. تولد امير مؤمنان عليه السّلام در خانه خداوند فضيلت و شرافتي است كه پروردگار بزرگ براي بزرگداشت مقام و منزلتش به آن حضرت اختصاص داده است.

2) طبرسی(م548 هـ)

«...ولم يولد قط في بيت الله تعالى مولود سواه لا قبله ولا بعده، وهذه فضيلة خصه الله تعالى بها إجلالا لمحله ومنزلته وإعلاء لرتبته.»...هرگز در داخل کعبه حز او مولودی نه قبلا و نه بعدا، متولد نشده و این فضیلت ویژه‌ی او است که خداوند به او عطا فرموده و قدر و منزلتش را شکوهمند و والا نموده است.

3) سید رضی(406هـ)

«خصائص مولانا أمير المؤمنين أبي الحسن علي بن أبي طالب عليه السلام ولد عليه السلام بمكة في البيت الحرام لثلاث عشرة ليلة خلت من رجب ، بعد عام الفيل بثلاثين سنة، وأمه فاطمة بنت أسد بن هاشم بن عبد مناف، وهو أول هاشمي في الاسلام، ولده هاشمي مرتين ولا نعلم مولود ولد في الكعبة غيره.» امیرمؤمنان در 13رجب، سی سال بعد از عام الفیل، در بیت الله الحرام دیده به جهان گشود. مادرش فاطمه بنت اسد بن هاشم بن عبد مناف است. او اول هاشمی است که از پدر و مادر هاشمی متولد شده است. و ما جز او کسی را نمی‌شناسیم که در درون کعبه دیده به جهان گشوده باشد.

4) شیخ طوسی(460 هـ)

«...ولد بمكة في البيت الحرام يوم الجمعة لثلاث عشرة خلت من رجب، بعد عام الفيل بثلاثين سنة...»؛ امیرالمؤمنین در مکه، در درون کعبه، در شب 13رجب، سی سال گذشته از عام الفیل دیده به جهان گشود.

ج) اقوال علمای مسیحی

1) روكس بن زائد العزيزي

«ولادة الإمام علي في البيت الحرام، بمكة المكرمة، يوم الجمعة ثالث عشر رجب الحرام، بعد عام الفيل بثلاثين عاماً،»ولادت امام علی (علیه السلام) به روز جمعه، 13رجب الحرام، 30 سال بعد از عام الفیل، در مکه معظمه، در داخل بیت الله الحرام واقع شده است.

2)جرج جرداق

جرج سجعان جرداق مسیحی نیز در کتاب «الامام علی صوت العدالة الانسانیة» به ولادت حضرت علی (علیه السلام) در درون کعبه اشاره کرده است.

«ماموستا سید حسین حسینی» امام جمعه شهرستان سقز ، ضمن تبریک ولادت حضرت علی (ع) و روز پدر به تمام مسلمانان، اظهار داشت: نقش حضرت علی (ع) در تثبیت دین اسلام بسیار مهم بود و این امام همام همواره تلاش بر آن داشته تا در تثبیت اسلام گام بردارد و خود و خانواده اش را وقف این امر مهم کرده است.

حاج ماموستا حسینی در ادامه خاطر نشان کرد: حضرت علی (ع) در مقابله با فرقه های انحرافی نقش بسزایی داشته است و همیشه در مرحله اول قصد هدایت آنها را داشته است و زمانی که احساس کرده که این نحله های انحرافی قصد ضربه زدن به اسلام را دارند آنها را با درایت و شجاعت خود از میان برداشته است.

امام جمعه سقز افزود: حضرت علی (ع) همانطور که پدری دلسوز برای جامعه اسلامی بود، زمان هایی خاص را نیز برای تربیت فرزندان خود اختصاص می داد که همیشه بخشی مهم از نصایح‌اش خدمت به خلق و خدمت در راه اسلام بوده است.

ماموستا حسینی افزود: از دیدگاه حضرت علی(ع) خانواده خمیر مایه و سنگ بنای جامعه بزرگ انسانی است و حکمت الهی بنابر فطرت و آفرینش انسان ها طوری نظام‌مند آفریده شده است که برای رشد و شکوفایی و رسیدن به آرامش و امنیت روانی، نیاز به تشکیل خانواده وجود دارد؛ به همین دلیل می توان با جرات گفت، حضرت علی (ع) برترین الگوی مردان در همه اعصار است.

در پایان ماموستا حسینی، امام جمعه شهرستان سقز، به جایگاه ممتاز و ویژه امر به معروف و نهی از منکر از دیدگاه حضرت علی (ع) اشاره و بیان داشت: آن حضرت امر به معروف و نهی از منکر  را عنایت دین، قوام شریعت و با فضلیت ترین اعمال بندگان خدا توصیف می نماید لذا امروزه امر به معروف شرط تجمیع، انسجام  و وحدت مؤمنان است و ترک این واجب خطیر عواقبی در بین مؤمنان دارد.

تقریب‌ مذاهب از نظر آیت الله واعظ‌ زاده، مطلوبیتی ذاتی دارد و مقدمه وحدت اسلامی است. به باور او وحدت اسلامی یا، به‌ تعبیر‌ قرآن، وحدت امت اسلام، یکی از ارکان اسلام است که اساس آن را‌ رسول‌ اکرم‌(ص) بنا نهاده و در قرآن نیز تأکید شده است که مسلمانان یک امت‌ در‌ برابر‌ امت‌ها و ملت‌های دیگر هستند.

به اعتقاد ایشان، برنامه کاری مفتیان،‌ فقیهان،‌ پیشوایان دینی و رهبران سیاسی‌ را‌ همین اصل تعیین می‌کند، باید این شاخص را در مقابل خود‌ قرار‌ دهند تا از کسی‌ فتوایی‌ صادر‌ نشود که با‌ این‌ رکن مخالف باشد؛ مبادا‌ عمل‌ سیاسی یا جنگ یا صلحی توسط رهبران سیاسی صورت بگیرد که با این رکن‌ رکین‌ ناسازگار باشد، دقیقا عین همان نکته‌ای‌ که‌ در‌ باب‌ توحید‌ وجود دارد که هیچ عملی، از‌ اعمال مسلمین، هیچ عبادتی و هیچ مودتی نباید با اساس اسلام، که توحید رب است،‌ مباینت‌ داشته باشد.
 
این اصل را باید پذیرفت که تمام افراد آرزومند بازگشت مسلمانان به عظمت گذشته‌شان‌، طرفدار وحدت نیز بوده‌ و هستند، زیرا مهم‌ترین خطر و آفت برای مسلمانان، اختلاف بوده و هست(چشم‌انداز تقریب مذاهب اسلامی، گفتگو با محمد واعظ‌زاده، ۱۳۸۰ش).

مولوی "عنایت الله رسولی زاده" امام جمعه اهل سنت مینال سرباز با اشاره به این مطلب که درس هایی که باید از حضرت علی (ع) بگیریم عدالت، صداقت و مدیریت است و امام بسیار تاکید بر استفاده از افراد با تجربه در منصب های مدیریتی دارند، گفت:حضرت علی (ع) می فرماید حاضرم سر از تنم جدا باشد اما زیر بار هیچ ظلم و ستمی نمی روم.

مولوی رسولی زاده افزود: از امام علی (ع) پرسیدند که چرا در زمان خلفای قبل از شما آرامش و عدم جنگ های داخلی وجود داشت اما در زمان شما جنگ ها و درگیری های داخلی شروع شد؟ امام در پاسخ می فرماید: در زمان خلفای قبلی به این دلیل که من مشاور آن ها بودم، مشکلی هم نبود اما هم اکنون افرادی چون شما در اطراف من هستید که مشکلات هم زیاد شدند.

امام جمعه اهل سنت با بیان اینکه امام علی (ع) با شجاعت و بصیرت خود، نقش ویژه ای در جامعه اسلامی و بشری ایفا کرد، گفت: دلیل اعتماد و محبوبیت مردم نسبت به حضرت علی، عمل گرایی ایشان نسبت به دستورات الهی است، به طوری که خیلی از کفار و یهودی ها و مسیحی ها، با عمل ایشان مسلمان شدند.

مولوی رسولی زاده گفت: امام علی (ع) در خانه های منزل به همسر خود حضرت فاطمه (س) کمک می کرد که طوری که اگر از بیرون می آمد و مشاهده کار کردن همسرش می شد، به او حتی در آشپزی کمک می کرد که ایشان را می توان به عنوان الگویی در همسر داری، فرزند پروری و اخلاق در نظر گرفت.