"وحدت امت اسلامی" از وظایف دینی و ضرورت های دنیوی و در شمار ـ به تعبیر فقهای ما ـ "واجبات كفایی" است.
پیش درآمد:
سخن از وحدت امت اسلامی، سخنی كهنه و نو است. نو است به دلیل اینكه از دوره بیداری، هزاران تن از علما و پژوهشگران درباره آن مطلب نوشته و سخنرانی كرده و شعار و هدف مصلحان و پیشگامان نهضت اسلامی بوده است، كهنه است بواسطه سیره رسول الله(صلیالله علیه وآله) در صدر اسلام در جهت تشكیل امت واحده.
وقتی امروز و در پرتو اوضاع و احوال دردناكی كه جهان اسلام از سر میگذراند و چالشهای سترگی كه با آنها روبروست، سخن از وحدت را تكرار میكنیم، حرف تازهای نزدهایم، تاریخ تكرار میشود.
دین، تمدن و انسانِ جهان اسلام آماج هدفگیری پیاپی دشمنان اسلام قرار دارد و هر روزشكل نو و نمودهای جدیدی از اختلاف بخود میگیرد. آنچه اینجا باید روی آن انگشت گذارد، وحدت و اهمیت و ضرورت آن و حتی شكل گیری آن به شكل حداقلی است، بخصوص در راستای دور ساختن امت از خطرات، حمایت از خویش اسلامی و تجدید حیات علوم و تمدن اسلام، و از ابزارهای رسیدن به وحدت، تعامل با دنیا و بهرهگیری از نوآوریهای معرفتی و علمی و فناوری است كه امت اسلام باید آن را در چارچوبی هماهنگ و با روحی سرشار از همبستگی و وفاقی كه لازمه تداوم و پویایی علم است، عملی و كاربردی نماید.
مفهوم وحدت :
"وحدت اسلامی" از آن هنگام كه خداوند متعال پیامبرخود "حضرت محمدبن عبدالله" (علیه و علی آله الصلاة و السلام) را مبعوث گرداند، برقرار است ولی "وحدت امت اسلامی" از وظایف دینی و ضرورتهای دنیوی و در شمار ـ به تعبیر فقهای ما ـ "واجبات كفایی" است؛ "وحدت اسلامی"، وضعی توفیقی است و خداوند متعال و آفریدگار جهانیان چنین مقرر فرموده كه به مصداق آیه زیر، این امت چنین باشد: «وَإِنَّ هَذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّة وَاحِدَة وَأَنَا رَبُّكُمْ فَاتَّقُونِ» (سوره المؤمنون ـ ۵۲) ( و این امت شماست، امتی یگانه و من پروردگار شمایم، پس از من پروا كنید.) و در آیه دیگری عین همین آیه با تفاوت در آخرین واژه آن «فاعبدون» (سوره انبیاء ـ ۹۲) (پس مرا بپرستید) آمده است؛ این وضع با وضع "وحدت امت اسلامی" كه مسلمانان خود آنرا شكل میدهند و دست اندركاران و عاملان صادق مسلمان برای آن از پاداش الهی برخوردار میشوند ـ البته با توجه به حقیقت نخستینی كه در شمار ویژگیهای امت اسلام میباشد ـ تفاوت دارد. لذا خردمندانه و منطقی است كه در اینجا میان دو مسئله زیر، تفاوت قایل شویم:
۱ـ "وحدت اسلامی"
۲ـ "وحدت امت اسلامی"
بر این اساس، وقتی ما به "وحدت امت اسلامی" فرا میخوانیم، از این خاستگاه حركت میكنیم كه این امت، "امت واحد" و به بیان دیگر "امت وحدت" است. در این راستا شایسته توجه است كه خداوند متعال ما را نه به اتحاد كه به "اعتصام" (آویختن) آنهم نه صرفا آویختن بلكه آویختن به ریسمان محكم الهی، مكلف ساخته و به "عدم پراكندگی" فراخوانده است زیرا پراكندگی ـ كه تعبیری شیوا تر از "تفرقه" است ـ خروج بر سنت خداوند در میان مؤمنان پایبند به رسالت جاودان محمدّی است.
ولی چرا در تكلیف الهی ما در قرآن مجید، فعل "متحد شوید" نیامده، به آن دلیل است كه "اتحاد" در زندگی ما وجود دارد و برقرار است زیرا مسلمانان امت یگانهای هستند ولی مقام ربوبی ما را به پایبندی و اعتصام فراخوانده و تعبیر "واعتصموا" بكار برده است یعنی آویختن در دایره وحدتی كه ویژگی جامعه مسلمان است.
آویختن دلالت معنوی و مادی نیرومندتری نسبت به "اتحاد" دارد زیرا آویختن به ریسمان الهی، تجسم یافتن وحدت اسلامی و بیانی از وحدت امت اسلامی است. مراد از ریسمان الهی نیز در اینجا "دینی" است كه خداوند متعال آنرا راهی به خوشبختی و نیكی هر دو جهان قرار داده است. "برادری ایمانی و خدایی"همان "برادری اسلامی" نیز هست. خداوند متعال میگوید: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَة فَأَصْلِحُوا بَینَ أَخَوَیكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ » (سوره الحجرات ـ ۱۰) (جز این نیست كه مؤمنان برادرند پس میان دو برادرتان را آشتی دهید و از خداوند پروا كنید باشد كه بر شما بخشایش آورند.) بنابراین "برادری" شالوده متین آویختن به ریسمان الهی و نیروی محرك وحدت و چیزی است كه "اتحاد" و "اعتصام" را از فروپاشی و متلاشی شدن، باز میدارد.
آویختن به ریسمان الهی، محتوای اسلامی وحدت اسلامی و آن ندای الهی است كه خداوند متعال، بندگان مؤمن خود را بدان فراخوانده است: «وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ وَاذْكُرُواْ نِعْمَة اللّهِ عَلَیكُمْ إِذْ كُنتُمْ أَعْدَاء فَأَلَّفَ بَینَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَكُنتُمْ عَلَىَ شَفَا حُفْرَة مِّنَ النَّارِ فَأَنقَذَكُم مِّنْهَا كَذَلِكَ یبَینُ اللّهُ لَكُمْ آیاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ» (سوره آل عمران ـ ۱۰۳) (و همگان به ریسمان خداوند بیاویزید و مپراكنید و نعمتهای خداوند را بر خود فرا یاد آورید كه دشمنان همدیگر بودید و خداوند دلهای شما را الفت داد و به نعمت او با هم برادر شدید و در لبة پرتگاهی از آتش بودید كه شما را از آن رهانید؛ بدینگونه خداوند آیات خود را برای شما روشن میگوید، باشد كه شما راهیاب گردید) ندای جاودانهای است كه در همه زمانها و مكانها، خطاب به مسلمانان، ایراد شده است.
آویختن به ریسمان خداوند، شرط پاسداری از سلامت جامعه مسلمان و همان چیزی است كه قرآن كریم در آیه زیر آنرا بیان كرده است: «وَأَنَّ هَذَا صِرَاطِی مُسْتَقِیمًا فَاتَّبِعُوهُ وَلاَ تَتَّبِعُواْ السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَن سَبِیلِهِ ذَلِكُمْ وَصَّاكُم بِهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» (سوره الانعام ـ ۱۵۳) ( و دیگر اینكه این راه راستِ من است، از آن پیروی كنید و از راههای دیگر پیروی نكنید كه شما را از راه او پراكنده
موانع درونی دیگری نیز در سطح افراد، گروهها و كشورها وجود دارد كه میتوان از آنها با عنوان "بیماریهای روانی" یا "عوامل درونی" ناشی از ضعف انگیزههای دینی از یك سو و قرار گرفتن تحت تأثیر ادعاهای باطل و دیدگاه های ناپخته و باورهایی كه هیچ پایه و اساسی در دین واقعی و صحیح ندارند از سوی دیگر، یاد كرد؛ همه اینها "بیماریهای روانی" است كه نیازمند درمان از طریق رهنمود درست، پند و اندرز نیكو و ارشاد خردمندانهای است میگرداند، این است آنچه شما را بدان سفارش كرده است، باشد كه پرهیزگاری ورزید.)
ریسمان الهی كه خداوند متعال آویختن و چنگ انداختن به آنرا به ما توصیه كرده بر خلاف راههایی كه به گمراهی میانجامد، راه خداوند است؛ راه راست و درستی است كه خداوند متعال ما را فرمان به پیروی از آن نموده است؛ در اینجاست كه معنای "آویختن"، "راه راست" و "راه خدا" با معنای "ریسمان الهی" در آیه یكصدوسوم سوره آل عمران، هماهنگی پیدا میكند؛ این هماهنگی، دارای دلالتهای ژرفی است كه كسانی كه بهرهای از دانش دارند آنرا درك میكنند بدین معنا كه وحدت امت اسلامی كه همانا مدلول عملی و محصول عینی آویختن به ریسمان الهی است، حتما باید راه مستقیم و راستی باشد كه به "راه خدا" انجامد تا تحقق فرمان جاودان الهی در آیه: «وَأَطِیعُواْ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَلاَ تَنَازَعُواْ فَتَفْشَلُواْ وَتَذْهَبَ رِیحُكُمْ» (سوره الانفال ـ۴۶) ( و از خداوند و پیامبرش فرمانبرداری كنید و درهم نیفتید كه سست شوید و شكوهتان از میان برود ...) باشد.
بنابراین درگیری و نزاع با یكدیگر و به تعبیر قرآنی "تنازع" ـ كه معنای نزاع فراوان میدهد ـ منجر به ناكامی و از میان رفتن شكوه و آبروی جماعت مؤمنان میگردد. گویی قرآن مجید، مسلمانان درگیر با یكدیگر را به كشتیای در میان دریا تشبیه كرده كه امواج خروشان و متلاطم بر آن نواخته میشود و آنرا به هر سوی میكشاند و ساحل امنیت و سلامت را ـ كه راه درست و راست است ـ گم میكند و تبدیل به تخته پارههای شكسته و پراكندهای میگردد؛ سرنوشت گروههایی كه در نزاع با یكدیگرند و از راه راست فاصله گرفتهاند نیز همین است.
با تأمل و تدبر در آیات الهی، به مفهوم عمیقی میرسیم كه مسایل بسیاری در پیوند با وحدت را برایمان تفسیر و توجیه میكند. خداوند متعال در قرآن كریم میگوید: «وَلَوْ شَاء رَبُّكَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّة وَاحِدَة وَلاَ یزَالُونَ مُخْتَلِفِینَ» (سوره هود ـ ۱۱۸) (و اگر پروردگارت میخواست مردم را امتی یگانه میكرد و آنان همواره اختلاف میورزند) و نیز میگوید: «وَمَا كَانَ النَّاسُ إِلاَّ أُمَّة وَاحِدَة فَاخْتَلَفُواْ وَلَوْلاَ كَلِمَة سَبَقَتْ مِن رَّبِّكَ لَقُضِی بَینَهُمْ فِیمَا فِیهِ یخْتَلِفُونَ» (سوره یونس ـ۱۹) (و مردم، جز امتی یگانه نبودند كه اختلاف ورزیدند و اگر از پروردگارت پیشی نگرفته بود، میان آنها در آنچه اختلاف داشتند، داوری میشد)
خداوند با بیان قاطع خود خطاب به مؤمنان، به سردرگمی ما پایان میبخشد: «وَلَوْ شَاء اللّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّة وَاحِدَة وَلكِن یضِلُّ مَن یشَاء وَیهْدِی مَن یشَاء وَلَتُسْأَلُنَّ عَمَّا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ» (سوره النحل ـ۹۳) (و اگر خداوند میخواست شما را امتی یگانه میكرد، اما هر كه را بخواهد بیراه وامینهد و هركه را بخواهد، راهنمایی میكند و بیگمان از آنچه انجام میدادهاید، از شما خواهند پرسید) و در آیه دیگری میگوید: «وَلَوْ شَاء اللّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّة وَاحِدَة وَلَكِن لِّیبْلُوَكُمْ فِی مَآ آتَاكُم فَاسْتَبِقُوا الخَیرَاتِ» (سوره مائده ـ ۴۸) (... و اگر خداوند میخواست شما را امتی یگانه میگردانید ولی خواست تا شما را در آنچه به شما داده است، بیازماید؛ پس در كارهای خیر بر یكدیگر پیشی گیرید...) شایسته است با تأمل دقیق و عمیق، به معنای این آیه توجه كنیم.
منظور آن نیست كه امت اسلامی امت واحدی نیست بلكه آیه بیشتر به بیان عدم برابری مؤمن و غیر مؤمن، گرایش دارد زیرا برابری در اینجا در تضاد با عدل الهی است و بدان معناست كه امت واحد، امت مسلمان و مؤمنی كه راه راست و درست را میپیماید و راه خدای را برگزیده و از پیامبر گرامیاش (صلی الله علیه و آله وسلم) الگو گرفته است.
"طبری" در تفسیر خود از آیه: « وَلَوْ شَاء اللّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّة وَاحِدَة » (سوره مائده ـ ۴۸) میگوید: «اگر خدای شما میخواست، شریعتهای شما را یكی میساخت و برای هر امتی، شریعت و آیینی متفاوت با شریعت و آیین دیگران درنظر نمیگرفت؛ شما امت واحدی بودید كه شریعت و آیین شما تفاوتی با هم نداشت ولی خداوند متعال اینرا میداند و به همین دلیل شریعت شما را متفاوت ساخت تا شما را بیازماید و فرمانبردار را از نافرمان و سركش و پذیرای فرمانهای الهی وارد شده در قرآنی كه بر پیامبرش (صلی الله علیه و آله وسلم) فرود آورده را از مخالفان آنها بشناسد.»
ولی "ابن كثیر" در تفسیر آیة :«لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنكُمْ شِرْعَة وَمِنْهَاجًا» (سوره مائده ـ ۴۸) (... ما به هریك شریعت و راهی دادهایم...) میگوید: «مخاطب این آیه، این امت است و به معنای آنست كه ای امت! برای همه شما قرآن را به عنوان شریعت و راه در نظر گرفتیم یعنی كه قرآن برای همه شماست تا به آن اقتدا كنید؛ قرآن راه و آیین و شیوه روشن و آشكاری است.»
ولی آیه « وَلَوْ شَاء اللّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّة وَاحِدَةً» (سوره مائده ـ ۴۸)، دلالت بر آن دارد كه خطاب الهی، متوجه جماعت مسلمان و نه همه مردم با ادیان و شریعتهای گوناگون است. اگر این برداشت درست باشد ـ كه به نظر ما درست است ـ تفاوت در این راستا، میان مسلمانان فرمانبردار و مسلمانان نافرمانبردار و سركش است و در هرحال آیه كریمه یاد شده، مسلمانان را مورد خطاب قرار میدهد و ضمیر "لجعلكم" دقیقا به ایشان یعنی مسلمانان بازمیگردد. آیا با چنین تفسیر و تأویلی باید نتیجه گرفت كه "وحدت امت اسلامی" به مفهوم امروزی وحدت، نیازمند بازنگری و تحقیق و تأمل است؟
تأثیر جریان های غربی بر مفهوم وحدت :
پیدایش جریانهای سیاسی و فكری در اروپا طی قرن نوزدهم، تأثیرها و انعكاسهایی بر اندیشه سیاسی و فرهنگ عربی ـ اسلامی در تمامی كشورهای جهان اسلام و بویژه در "استانبول" پایتخت خلافت عثمانی و در "مصر" و سرزمین شام یعنی جایی كه حركت بیداری، شكوفا شده بود بجای گذاشت و در مردم اثر گذاشته و فرهنگ جدید و سرشار از اندیشههای از غرب آمده را گسترش داد.
در آن دوره آغازین، احساس وحدت سیاسی ـ البته اگر بتوان گفت این بار به صورت معكوس ـ مجددا مطرح شده بود. بدین معنا كه وحدت در صحنه واقعی و روزمره، وجود داشت ولی هدف اندیشه سیاسی متأثر از اندیشههای غربی، متلاشی كردن دولت خلافت عثمانی برای برقراری وحدت میان به اصطلاح به "ولایات عربی" تابع خلافت عثمانی با تأسیس كیانهای عربی مستقل و جدای از كیان بزرگ اسلامی بود.
این اندیشه، در جهت معكوس حركت میكرد و بیانگر آرزوهای ملل اسلامی خواهان اصلاح و تغییر و اعتباردهی به عنصر عربی ـ بیآنكه به بهای گسست و آسیب به وحدت اسلامی موجود و دارای همه عناصر نژادی كه اسلام آنها را وحدت بخشیده بود تمام شود ـ نبود. این مفهوم از وحدت، در مخالفت كامل با معنای اصیل آن تحت تأثیر اندیشه بیگانه بود زیرا میان گرایش و میل به اصلاح اوضاع و امید به برقراری اصل برابری میان همة عناصر امتی كه از نژادهای گوناگون شكل گرفته بود از یك سو و پاره پاره كردن پیوندهای دولت اسلامی در بردارندة همة جهان اسلام از سوی دیگر، فاصله زمین تا آسمان است.
از آنجا كه اندیشههای سیاسی غرب به میان محافل سیاسی فكری در دولت خلافت عثمانی راه یافته بود و به عنصر مؤثر و نافذی در زندگی فكری تبدیل شده بود، این مفهوم و برداشت از وحدت اسلامی به اندیشه عربی اسلامی نیز راه یافت و با آغاز قرن بیستم میلادی و آنگاه كه اندیشههای كمونیستی شروع به انتقال به جهان عربی ـ اسلامی كرد، دامنه این تأثیر، گسترش بیشتری پیدا كرد؛ این وضع بویژه پس از انقلاب سوسیالیستی اكتبر در سال ۱۹۱۷م. در روسیه تزاری و پیدایش اولین دولت كمونیستی، یعنی "اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی" كه بعدها تأثیر نیرومندی در آشفته تجربههای فشرده در عرصه سیاست بینالملل ثابت كرده وحدتی كه دو یا چند كشور را گرد هم میآورد، زاییده عوامل متعدد با عناصر بهم پیوسته و همه جانبهای است، همچنانكه ثابت كرده كه وحدت ـ اعم از اینكه فدرالی باشد یا كنفدرالی ـ حتما باید بر اساس شالوده متینی از اختیارات مشخص و مورد توافق و طبق اراده سیاسی مصمم، توانا و نیرومند و در پاسخ به خواست خلقها و در راستای برآوردن آرزوهای آنان باشد و دیدگاه سیاسی روشن و آگاهانهای كه هدفها را به دقت مشخص كند و راههای دستیابی به آنها را ترسیم نماید و چشماندازهای آینده را نیز پیشرو قرار دهد.
ساختن اندیشه سیاسی در جهان عربی ـ اسلامی و سوق آن به سوی گذرگاه هایی بیگانه با واقعیت، كه در آنها مفاهیم درهم میآمیزند و بار معانی واژهها دگرگون میشود و زندگی سیاسی و عقلی را دچار تشویش میكنند و حاصل همه اینها گسترش مفهومی خیالپردازانه از وحدت و برگرفته از نظریههای سوسیالیستی و ماركسیستی متعدد و بیگانه با طبیعت جوامع بشری است ـ بجای گذارد؛ انحراف در مفهوم وحدتی كه هرج و مرج در زندگی سیاسی را در پی داشت و به پراكندگی عقل عربی ـ اسلامی انجامید نیز به همین دلیل بود.[۱]
مفهوم وحدتی كه بویژه جوامع عربی را طی نیمه نخست قرن بیستم فرا گرفت، برپایههای نادرستی استوار شده و فاقد منطق و همبستگی و هم پیوندی بود بگونهای كه به وحدت معنایی اجباری، تحمیلی و با مدلول سلطه جویانه بخشیده بود؛ با چنین معنایی، نوعی استبداد سیاسی برخاسته از فشار های فكری ـ كه گاه به مرز تروریسم فكری نیز میرسد ـ به ذهن میرسد. وچه جنایات و جرایمی كه به نام این مفهوم انحرافی از وحدت، در حق خلقها به تحقق نپیوست و چه بسیار شكستهایی كه كشورهای عربی به نام این وحدتی كه فاقد عناصر سالم و اصیل وحدت بود، متحمل نشدند.
این مفهوم مه آلود از وحدت، بر اثر سلطه اندیشه سوسیالیستی بر عقل عربی در دوره دشواری از تاریخ این امت در نیمة نخست قرن بیستم میلادی، به افراط گرایی و "غلوّ" فكری انجامید. لذا میبینیم كه در تجربههای ناموفق وحدت گرایانهای كه به تباهی منابع و امكانات و نیروها انجامید، وحدت با سوسیالیسم قرین شد ولی نه وحدتی تحقق یافت و نه عدالت اجتماعیای [سوسیالیسمی] حاكم شد و نه وضع و حال خلقها بهبود پیدا كرد؛ اینها همه بدنبال تأثیر اندیشههای خیالپردازانهای بود كه همه منطقه را درنوردید و علت اصلی تعطیلی رشد و توسعه و از دست رفتن زمین و تباهی وجدانها، گردید.
پیوند میان وحدت و سوسیالیسم، سرفصل تنگ نظری در تحلیل و كم دانشی نسبت به حقایق زندگی و ضعف آگاهی از چند و چون و طبیعت امت عربی ـ اسلامی بود و به از دست رفتن فرصتهای توسعه و به باد رفتن نیروها و تشنج در زندگی سیاسی انجامید. برخلاف این روند، تجربیات موفق و واقعا پیشتاز وحدت گرایانه، تجربیاتی بود كه پیوندی با اندیشههای بیگانه با جامعه و متناقض با قوانین تاریخ و منطق زمانه، نداشت.[۲]
از وحدت تا "اعتصام"
هرگاه یادی از وحدت شد و فراخوان به وحدت امت اسلامی بالا گرفت، آیه كریمه ذیل نیز مطرح گردید: «و اعتصموا بحبل الله جمیعا و لاتفرقوا» چه در قرآن كریم و در میان احادیث شریف نبوی، عبارتی جز آنچه در این آیه شریفه آمده، درباره "وحدت" وارد نشده است. آیا این بدان معناست كه "وحدت" آنگونه كه در این زمان فهمیده میشود در اسلام مطرح نبوده و "اعتصام" (به معنای آویختن و چنگ زدن) به عنوان جایگزین آن در نظر گرفته شده است؟
ما در صدد اظهارنظر قطعی در این مورد نیستیم كافی است دقت و تأمل كنیم و پیش از نتیجهگیری، مسئله را از هر نظر مورد دقت قرار دهیم.
نخستین نكتهای كه در پرداختن به این مسئله، شایسته توجه است اینكه مسلمانان در همه زمانها و تا حدود سه دهه آخر قرن نوزدهم میلادی، با اصطلاح "وحدت" به مفهوم امروزی آن آشنایی نداشتند؛ در میراث فقهی اسلام و نوشتههای اندیشمندان مسلمانی كه كتابهای پیشگام در اندیشه سیاسی اسلام را تألیف و تدوین كردند، "وحدت" به این مفهوم مطرح نشده است. حتی اصطلاح "تقریب" به مفهوم امروزی آن نیز در منابع عربی ـ اسلامی، شناخته شده نیست و تنها اصطلاح "اعتصام" با همه دلالتهای دینی، لغوی، سیاسی و اجتماعی آن مطرح بوده است.
مفهوم كنونی و معاصر "وحدت" در دورهای كه در ادبیات تاریخی معاصر آنرا دوره بیداری نامیدهاند، بر سر زبانها افتاد و وارد نوشتههای سیاسی و مطبوعاتی در جهان اسلام گردید. در میراث كتبی و شفاهی بجای مانده از "سیدجمالالدین اسدآبادی" (معروف به افغانی) مثالهایی از آن وجود دارد. همچنانكه ما این واژه را به معنایی كه امروزه از آن برداشت میكنیم در نوشتههای اولین نسلی كه تحت تأثیر "سید جمال الدین" مصلح از جمله: "محمد عبده" و "عبدالرحمن الكواكبی" و "محمد رشید رضا" و "حسین الجسر"، مییابیم؛ این امر ما را به این پرسش میكشاند: آیا تأكید بر "وحدت" در ادبیات نسل همزمان با دوره بیداری، تحت تأثیر اندیشههای غربی بود؟ و اگر پاسخ مثبت است، این امر چه ایرادی دارد؟ آیا فلاسفه مسلمان تحت تأثیر میراث یونانی نبودهاند؟ و آیا بنیانگذاران علم كلام، تحت تأثیر منطق یونانی قرار نداشتند؟ و نیز آیا نحویهای عرب نیز متأثر از منطق یونانی نبودهاند؟ اثرپذیری از اندیشه بیگانه، بخودی خود و با هر مقیاسی ـ تا آنگاه كه این تأثیر به اصول و كلیات و مفاهیم عمومی و اساسی نرسیده باشد ـ ایرادی ندارد.
هدف از این كنكاش تاریخی و بحث و تحلیل روشمند در مفهوم وحدت، آن نیست كه نتیجه گیری كنیم "وحدت" در شمار میراث تمدنی ما نیست؛ مسئله عمدهای كه در این بحث بر آن انگشت گذارده شده آنست كه دلالتهای سیاسی و فكری "وحدت امت اسلامی" مستند به قاعده و شالودهای با عنوان "آویختن به ریسمان الهی" (اعتصام بحبل الله) است كه اسلام آنرا مطرح ساخته و به معنای پیوند زدن وحدت امت به دین و فرهنگ و میراث معنوی و فرهنگی و تمدنی آنست؛ بدین ترتیب نتیجه میگیریم كه "وحدت امت اسلامی" ناگزیر باید مبتنی بر شالوده متینی از اصول اسلامی، با گرایش خالص الهی یعنی با اهداف و آماجها و مقاصد خالصانهای باشد تا با گذشت سالیان، تداوم یابد و رسوخ بیشتری پیدا كند.
قاعده اسلامی وحدت با توجه به آیه شریفه: «انما المؤمنون اخوة»، "برادری اسلامی" است. از آنجا كه مؤمنان، در دین با هم برادرند ناگزیر همگی آویخته به ریسمان الهیاند و به این صفت نیز متحدند، به عبارت دقیقتر آنها باید متحد باشند تا وحدت امت اسلامی برجستهترین نمود خود را در آنان تجلی بخشد. بنابراین برادری از وحدت و وحدت نیز از برادری است؛ ما همواره باید این معادله را آویزه گوش قرار دهیم و كارهای خود را بر اساس آن سامان بخشیم. بدون برادری، وحدتی وجود ندارد و اگر قاعده و شالودهای برای وحدت نباشد برادری، ارزشی نخواهد داشت.
وقتی مفهوم برادری در متن قرآنی در پیوند با ایمان قرار میگیرد، "برادران" همان مؤمنان هستند و ایمان نیز تصدیق اركان و اصول و شالودههای اسلام به زبان و عقل و اندامهاست. بدین ترتیب، پیوند برادری با ایمان، آنرا برادری ایمانی میسازد، برادری كه مبتنی بر شالودههای ثابت و نه منافع مصلحتی یا ضرورتهای گذرای زندگی است؛ این نوع برادری، پایه و شالودة وحدت برادرانه ایمانی و مفهومی ایمانی و فراتر از هر مفهوم وضعی، مصلحتی و دنیوی است.
بدینگونه این مفهوم وحدت گرایانه خالص و مبرّا از هرگونه هوی و هوسی، با دلالتهای دینی و لغوی آویختن به ریسمان الهی درهم آمیزد تا "وحدت اسلامی" را به حقیقتی ایمانی و پیوندی دینی و بند مستحكم و گسست ناپذیری تبدیل كند.
بنابراین وحدت، از درون میتراود و از ایمان سرچشمه میگیرد و مادام كه ایمان به دلها و مغزها راه یافته، وحدت میان مؤمنان، استوار و دارای ریشههای ثابتی است و خود بهترین پیش درآمد "وحدت امت اسلامی" در هر شرایط و اوضاع و احوالی است.
وقتی "وحدت" حالتی ایمانی و سرچشمه گرفته از ژرفای روان آرمیده مؤمن باشد، موانع وحدت اسلامی، انحراف این روان از راه راست و شائبهها و ناسرههای درون آنست هنگامی كه این موانع درونی با چالشهای خارجی همراه گردد، احساسات برادرانهای را كه خود انگیزه نیرومند آویختن به ریسمان الهی و برادری مؤمنان و وحدت امت اسلامی است، تضعیف و سست میكند.
موانع درونی
حقیقت آنست كه موانع درونی، تأثیر بسیار بیشتری نسبت به چالشهای مربوط به خارج از جهان اسلام در تضعیف امت اسلامی دارد؛ منظور ما از موانع درونی، آندسته از گفتارها، كردارها و اقدامات و مواضعی است كه كلی یا جزیی با اصول ثابت ایمان و شالودهها و كلیات شرعی و اهداف و مقاصد اسلامی، در تضاد قرار دارند.
میتوان موانع درونی را كه مانع از وحدت امت اسلامی میشوند به شرح زیر برشمرد:
ـ بزرگ ساختن اختلافهای مذهبی، و كوبیدن بر طبل نژادپرستی و نعرههای فرقهای كه پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله وسلم) آنرا "جاهلیت" خوانده و منجر به گسترش انحصار دانش و فناوری در دست غرب و دریغ داشتن آنها از ملل رو به توسعهای كه نیازمند تواناییهای علمی و شایستگیهای فناورانه هستند؛ این چالش بزرگی در برابر جهان اسلام استین امر بر كوششهای بعمل آمده در سطح جهان اسلام برای كسب تواناییهای علمی و برخورداری از شرایط خیزش علمی و فناوری، تأثیر منفی گذاشته است. اینها همه نیز به پراكندگی كوششهای امت و عدم تمركز تلاشهای آن در این عرصه حیاتی، انجامیده است.
ـ پدیده "تكفیر" اهل قبله و بجان هم افتادن مسلمانان گردیده است.
ـ بهره برداری از اختلافهای سیاسی، و بهانه قرار دادن آنها برای برافروختن آتش فتنه و كاشت تخم تفرقه و اختلاف در یك كشور و میان دو گروه از مؤمنان با مذاهب مختلف یا در سطح كشورهای جهان اسلام و فتنه انگیزی میان این كشورها.
ـ خطر برداشتهای نادرست از احكام شرع و آموزههای دینی، و كم رنگ شدن تأثیر فرهنگ صحیح اسلامی مبتنی بر كتاب خدا و سنت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله وسلم) در برابر فرهنگ درهم آمیخته و مشوّشی كه همچون آتشی كه به هیمه افتاده باشد، كل جوامع اسلامی را آماج خود قرار داده است.
ـ چربیدن منافع تنگ نظرانه بر مصالح عالیه امت اسلامی، كه برطرف ساختن آن به معنای تقویت كیان اسلامی و تحكیم همبستگی و همیاری میان مسلمان در هرجا و كوشش در راستای رشد و شكوفایی اقتصاد جهان اسلام و حمایت از توسعه همه جانبه و پایدار.
ـ همنوایی با سیاستهای غربی، كه در پی گسست پیوندهای میان امت واحد اسلامی و باقی گذاردن آن در حالت ناتوانی و ضعف در برابر سلطه جوییها و یكه تازیهای قدرتهای سلطهگر و مسلط بر زمام سیاستهای بینالمللی و حركت در این چارچوب و بدور از گرایشهای اساسی در كار مشترك اسلامی و اهداف آن مبنی بر حفظ استقلال و حاكمیت كشورهای عضو از راه تحكیم همبستگی اسلامی است.
ـ گسترش فساد در میان كشورهای اسلامی، كه فساد عامی است و انواع گوناگون و سطوح متعددی دارد؛ فساد در مدیریت سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و اخلاقی، فساد در اندیشهها و دیدگاهها و تصورات مربوط به اوضاع موجود و مشكلات وخیم و چالشهایی كه در برابر حال و آینده امت قرار دارد كه فیالجمله فسادهایی است كه از سوی قدرتهای بیگانهای كه در پی بازی با سرنوشت ملتها هستند حمایت و تشویق و تأیید هم میشود.
موانع درونی دیگری نیز در سطح افراد، گروهها و كشورها وجود دارد كه میتوان از آنها با عنوان "بیماریهای روانی" یا "عوامل درونی" ناشی از ضعف انگیزههای دینی از یك سو و قرار گرفتن تحت تأثیر ادعاهای باطل و دیدگاههای ناپخته و باورهایی كه هیچ پایه و اساسی در دین واقعی و صحیح ندارند از سوی دیگر، یاد كرد؛ همه اینها "بیماریهای روانی" است كه نیازمند درمان از طریق رهنمود درست، پند و اندرز نیكو و ارشاد خردمندانهای است كه اذهان را روشن سازد و مفاهیم را تصحیح كند و شبهات را پاسخ گوید و تهمتها و افتراهایرواج یافته در محافل عمومی و میان گروههای فاقد الگوی درست و سمبل زندهای كه آموزههای ساده و پاك اسلام و حقایق درخشان و آشكار در آن تجلی یافته باشد را خنثی سازد.
"موانع درونی" كه باعث تضعیف كیان بزرگ اسلامی شده در واقع "بیماریهای روانی" و نیازمند درمان است و درمان آن نیز در شاخهای از روانشناسی است كه در محافل علمی آنرا "روانشناسی سیاسی" میخوانند؛ مطالعات تخصصی در این شاخه علمی، ثابت كرده كه كنشهای سیاسی تا حدود زیادی تحت تأثیر بیماریهای روانی افراد و گروهها قرار دارد و تا هنگامی كه یكی از جنبههای تحقق "وحدت امت اسلامی"، كنشی سیاسی است، مسئله نیازمند درمان علمی و اساسی موانعی است كه برقراری وحدت امت اسلامی را به تأخیر میاندازد و آنچه در این مرحله بدان فرا میخوانیم نیز همین است به عبارت دیگر ما مصرانه و با پافشاری زیاد به شفافیت، صراحت و رك گویی در برخورد با مشكلات برخاسته از اندیشههای انحرافی و كردارهای فاقد انضباط و احساس مسؤولیت، فرامیخوانیم تا بدین ترتیب، علل عینی كه منجر به ضعف امت و تداوم تشتت و پراكندگی و تفرقه آن میگردد، از میان برداشته شود.
چالشهای خارجی
و چالشهای خارجی و به عبارت دیگر چالشهای دیگرانی كه همه كوششهای مربوط به تحكیم و تقویت وحدت امت اسلامی را ناكام میگذارند، فراوانند و در اینجا، خطرناكترین آنها را از نظر میگذرانیم :
ـ اشغال سرزمینهای عربی ـ اسلامی از سوی بیگانگان، در فلسطین، افغانستان، عراق، كشمیر و بلندیهای جولان (سوریه)؛ اگرچه برخیها حضور بیگانه در عراق و افغانستان را اشغالگری نمیدانند كه نظر و موضعی متناقض با واقعیتهای موجود در این دو كشور است؛ اشغال بیگانه بویژه در مورد سرزمین فلسطین، تأثیرات نیرومندی بر كل اوضاع جهان اسلام دارد و به اختلاف در دیدگاهها و مواضع و سیاستها در ازای شماری از مسایلی كه مستلزم وحدت صف و هماهنگی مواضع و گردآوری كوششها دارد، منجر میگردد.
ـ پیوند اقتصاد جهان اسلام با سیاستهای غربی، در اینجا پیوندی كه از آن سخن میگوییم غیر از ادغام اقتصاد برخی كشورهای اسلامی در اقتصاد جهانی است زیرا "ادغام" حكایت از آن دارد كه اقتصاد ادغام شده، جزء تفكیكناپذیر اقتصاد جهانی است حال آنكه پیوند یاد شده به معنای وابستگی ضعیف به قوی و یا وابستگی طرف قدرتمند از رمق افتاده و محكوم به عدم اعمال حاكمیت كامل بر منابع خویش به ضعیفی است كه با بهره برداری از منابع دیگران و بكار گرفتن آنها در بنای تواناییهایی است كه به وی قدرت و نیرومندی و مصونیت بخشیده است. به عبارت دیگر قدرتی كه طرف قوی از آن برخوردار است برگرفته از منابع و امكانات طرفی است كه اینك به طرف ضعیف تبدیل شده است.
ـ توطئه چینیهای دشمنان صلح و همزیستی ملتها و گفتگوی فرهنگها و تمدنها علیه ملل اسلامی، این دشمنان فراوانند و دشمنی و كینه و نفرت به اسلام و توطئه علیه آن و چیرگی نژادپرستی بر آنها و ریختن خون بیگناهان با ارتكاب جنایات ضد بشری در نقاط بسیاری از كشورهای جهان، وجه مشترك و گردآورندة همة آنهاست و پیشاپیش آنها، اسراییل و حامیان و طرفداران و پشتیبانان آن در محافل بینالمللی و آنهایی هستند كه در هر حال در كنار آن میایستند.
ـ وزش بادهای سركش "جهانی شدن" كه میرود تا شالودههای دینی و عناصر ملی را كه حاكمیت و استقلال كشور بر آن استوار شده، از ریشه بركند. بادهای طوفانی و ستمگرانهای كه اركان جوامع بشری را میلرزاند و بر سر راه خود همة بناهای لرزان و سستی را كه بر پایة متینی بنا نشدهاند، درهم مینوردد.
ـ انحصار دانش و فناوری در دست غرب، و دریغ داشتن آنها از ملل رو به توسعهای كه نیازمند تواناییهای علمی و شایستگیهای فناورانه هستند؛ این چالش بزرگی در برابر جهان اسلام و یكی از عواملی است كه به قهقرایی موقعیت امت اسلامی در میان مللی كه در عرصه اقتصادی و اجتماعی پیشرفته و به لحاظ علمی و صنعتی، شكوفا هستند، انجامید. این امر بر كوششهای بعمل آمده در سطح جهان اسلام برای كسب تواناییهای علمی و برخورداری از شرایط خیزش علمی و فناوری، تأثیر منفی گذاشته است. اینها همه نیز به پراكندگی كوششهای امت و عدم تمركز تلاشهای آن در این عرصه حیاتی، انجامیده است.
ـ كوتاهیهای حقوق بینالملل نسبت به برقراری نظام بینالمللی سالم و درستی برای عدالت بینالمللی و برآوردن نیازهای جامعه بین المللی در برقراری امنیت و صلح و حفظ آنها و پایمردی سیاست بینالملل بر اساس حق و عدالت و برابری در حقوق و وظایف؛ این كوتاهیها، ملل رو به رشد را از حق دفاع از حقوق و صیانت از منافع خود و نیز تحقق همبستگی و نزدیكی در میان خود بازداشته و باعث گشته تا در فضای تفرقه آمیزو تقسیم شدهای بسر برند و ریسمان وحدتی كه آنانرا گردهم آورد، گسیخته گردد. از جمله اینان، اندسته از خلقهای امت اسلامی هستند كه از قرن نوزدهم تا به امروز در مورد آنها سیاست: «تفرقه بینداز و حكومت كن.»، اعمال میشود.
این چالشهای خارجی امت را دربر گرفته و از هر سو احاطه كردهاند و از تواناییهای آن برای ترسیم راه آینده خود بازش میدارند؛ چالشهایی كه با اضافه شدن به آن موانع درونی پیش گفته، بزرگترین مانع در برابر وحدت امت اسلامی را تشكیل مي دهند.
"وحدت امت اسلامی" ناگزیر باید مبتنی بر شالوده متینی از اصول اسلامی، با گرایش خالص الهی یعنی با اهداف و آماجها و مقاصد خالصانهای باشد تا با گذشت سالیان، تداوم یابد و رسوخ بیشتری پیدا كند.
آینده جهان اسلام در چارچوب وحدت و همبستگی
از مهمترین نتایج حاصل از كوششهای وحدت در عصر حاضر در بعد عربی ـ اسلامی، توجه به ایجاد ساختارهای سیاسی نوینی برای فعالیتهای سترگ عربی ـ اسلامی است كه خود به لحاظ عمق و محتوا و جوهر، چارچوبهای همه جانبه و خردمندانهای برای "وحدت" ابتدا در میان خانوادة عربی و سپس در میان خانواده اسلامی، بشمار میروند.
"جامعه كشورهای عرب" را میتوان چارچوبی منطقهای قلمداد كرد كه فعالیتهای مشترك عربی در آن سامان میگیرد؛ سمت و سوی اندیشه سیاسی عربی در ر استای بكارگیری اصطلاح "فعالیت عربی مشترك"، خود مهمترین تحوّل ملموس در اندیشه عربی بود.
در اینجا حتما باید به یك نكته روش شناختی توجه داشته باشیم و آن اینكه تأسیس "جامعه كشورهای عرب" در سال ۱۹۴۵م. از هفت كشور عربی كه در آن زمان مستقل بودند، بر اساس احترام به حاكمیت كامل هریك از كشورهای عضو صورت گرفت لذا آنرا نه "جامعه عربی" بلكه "جامعه كشورهای عرب" نامیدند و این بدان معناست كه این سازمان منطقهای كه در پی جنگ جهانی دوم با تصمیم سران هفت كشور عربی تأسیس شد، به معنای اتحاد كشورهای امضا كننده منشور آن نیست بلكه دستگاهی از دستگاههای منطقهای است كه پس از جنگ و به منظور[سامان بخشیدن به] فعالیتهای مشترك عربی شكل گرفته است.
این گرایش در منشور "جامعه كشورهای عرب" كه در آن از عبارتهای پرطمطراق یا مبهمی كه تفسیر یا برداشت متفاوت و سلیقهای از آنها میشود، خبری نیست، مورد تأكید قرار گرفته است؛ در این منشور نامی از "دولت كشوری" یا "دولت ملی" و یا "سرنوشت مشترك عربی" و نیز "وحدت عربی" بمیان نیامده است زیرا این واژهها و شعارها و عبارتهای كلامی، بعدا مطرح گردیدند و دارای صبغة سیاسی مذهبی یعنی "ایدئولوژیك" هستند حال آنكه تأسیس "جامعه كشورهای عرب" در چهل و شش سال پیش بر پایه واقعگرایی سیاسی مستحكمی صورت گرفت.
در سطح گستردهتر نیز میتوان "سازمان كنفرانس اسلامی" را ـ كه در سال ۱۹۷۲ میلادی تأسیس شد ـ به عنوان فرم پیشرفته و همراه با زمان "وحدت امت اسلامی" در نظر گرفت. آنچه در مورد منشور این سازمان میتوان گفت آنست كه نامی از "دولت اسلامی" یا "دولتهای اسلامی" در آن نیامده ولی عبارت "دولتهای عضو" یا "دولت عضو" یا "كشورهای اسلامی" تكرار شده است؛ همچنین در این "منشور"، نامی از عبارت "وحدت اسلامی" نیامده است؛ این منشور تنها برای دوبار از واژه "وحدت" در اولین فراز دیباچه خود استفاده كرده و آورده است: «... ضمن بهره گیری از ارزشهای والای اسلامی از جمله "وحدت" و برادری و با تأكید بر اهمیت تحكیم و تقویت پیوندهای وحدت و همبستگی ...» و واژه "وحدت" در بند پنجم دیباچه نیز به این صورت تكرار شده است: «تحكیم و تقویت پیوندهای "وحدت" و همبستگی میان خلقهای اسلامی و كشورهای عضو» ولی از واژه "وحدت" در میان اهداف سازمان ذكری بمیان نیامده است چه در بیان نخستین هدف آن آمده است: «تحكیم و حمایت از پیوندهای برادری و همبستگی ...» ولی شالودهای كه منشور "سازمان كنفرانس اسلامی" بر آن استوار گشته، "نزدیكی"، "همبستگی" و "همكاری" است؛ این دقت در گزینش واژهها و قرار دادن آنها در سیاقی مشخص، بیانگر سطح بالایی از واقعگرایی سیاسی در برخورد با مسئله "وحدت" ـ اعم از عربی یا اسلامی ـ است چیزی كه نشاندهنده بهره گیری از تجربههای گذشته و بكارگیری درست نتایج بدست آمده از اقدامات و حركتهای پیشتاز قبلی در حمایت از فعالیتهای عربی و اسلامی سترك است.
خاتمه:
تجربههای فشرده در عرصه سیاست بینالملل ثابت كرده وحدتی كه دو یا چند كشور را گرد هم میآورد، زاییده عوامل متعدد با عناصر بهم پیوسته و همه جانبهای است، همچنانكه ثابت كرده كه وحدت ـ اعم از اینكه فدرالی باشد یا كنفدرالی ـ حتما باید بر اساس شالوده متینی از اختیارات مشخص و مورد توافق و طبق اراده سیاسی مصمم، توانا و نیرومند و در پاسخ به خواست خلقها و در راستای برآوردن آرزوهای آنان باشد و دیدگاه سیاسی روشن و آگاهانهای كه هدفها را به دقت مشخص كند و راههای دستیابی به آنها را ترسیم نماید و چشماندازهای آینده را در نظر داشته باشد و در عین حال دگرگونیها و متغیرات زمانه و فضای منطقهای و بینالمللی را مدنظر قرار دهد، پی ریزی شده باشد.
نتیجهای كه میتوان از این بررسی و تحلیل بدست آورد آنست كه از نیرومندترین دلایل موفقیت آن، فراهم گشتن چنین عواملی است كه میتوانند تا حدّ "قوانین وحدت" ارتقا یابند. همچنانكه بررسیهای عمیق در تجربیات ناكام وحدت جویانه به ما نشان میدهد كه آنها فاقد این عوامل (قوانین) بوده یا عوامل مزبور به قدرت، استحكام و همپیوندی لازم برای ایفای نقش خود به شكل مطلوب، نبوده است.
درسهای دشواری كه امت عربی ـ اسلامی از تجربههای وحدت جویانه ناكام در قرن بیستم میلادی بدست آورد ما را بدان میخوانند كه برای تحقق میزان مناسبی از همبستگی و همكاری و هماهنگی و هم پیوندی در میان خانواده عربی و اسلامی در سطح "جامعه كشورهای عرب" و در چارچوب "سازمان كنفرانس اسلامی"، در سیاستهای اتخاذی، از شیوههای علمی بهره گیری كنیم؛ این امر مستلزم ایجاد تحولاتی در این دو سازمان منطقهای و اصلاح آنهاست بگونهای كه مكانیسم فعالیتهای مشترك عربی ـ اسلامی مورد تجدیدنظر قرار گیرد و متون حقوقی مورد استناد بازخوانی شود تا برابر نهاده عینی "وحدت عربی" و "وحدت اسلامی" در این زمان، كار عربی مشترك و فعالیتهای اسلامی مشترك باشد.
تردیدی نداریم كه تحول در "جامعه كشورهای عرب" و "سازمان كنفرانس اسلامی" با روشمندی علمی و دیدگاه باز سیاسی و به گونه همه جانبهای كه فلسفه و اهداف و ابزارها و مكانیسمهای آنرا در بر گیرد، میتواند در آینده به فرمول جدیدی برای وحدت بویژه در ابعاد و عرصههای مرتبط با زندگی روزمره و ملموس خلقها، منجر گردد. تردیدی نیست كه تعدیل منشور "سازمان كنفرانس اسلامی" در یازدهمین نشست سران اسلامی كه سال گذشته در "داكار" برگزار شد، گام موفقی در این راستاست ولی این تعدیل، كافی نیست و حتما باید با تغییرات همه جانبهای در فلسفه كار اسلامی مشترك و خاستگاهها و شیوههای آن همراه گردد تا شكل جدید و متناسبی با وحدت امت اسلامی پیدا كند.
دكتر عبدالعزیزبن عثمان التویجری
[۱] ـ "دكتر عبدالعزیزبن عثمان التویجری" (فی البناء الحضاری للعالم الاسلامی) (ساختار تمدنی جهان اسلام) ، جلد نهم ، صفحه ۱۰۲ ، از انتشارات "سازمان تربیت ، علوم و فرهنگ اسلامی" (ایسسكو) ، رباط ، ۲۰۰۷م.