از جمله رويدادهاي مهمي که در تاريخ ايران از جايگاه والايي برخوردار است، سفر امام رضا(ع) به ايران و استقرار ايشان در مرکز خلافت، يعني مرو (خراسان) در جايگاه ولايتعهدي است. هر چند اين سفر با اصرارهاي مأمون، خليفه وقت عباسي، صورت پذيرفت؛ اما در عمل داراي آثار و پيامدهاي درخشاني است.
حضرت علي بن موسي، ملقب به رضا، در سال 148 هجري قمري 11 ذيقعده در مدينه به دنيا آمد. پدر آن حضرت امام موسي بن جعفر و مادرش بانويي بزرگوار به نام «نجمه» بود. که او را سمانه و تُکْتَمْ و طاهره نيز مي گفتند. بعد از شهادت امام کاظم(ع)، آن حضرت در 35 سالگي عهده دار مسئوليت امامت و حفظ مباني اسلامي و رهبري شيعيان شد.
مدت امامت امام هشتم حدود 20 سال بود که مي توان آن را به سه بخش جداگانه تقسيم کرد: 10 سال اول امامت آن حضرت که همزمان با دوره زمامداري هارون بود. 5 سال بعد از آن که مقارن با خلافت امين، فرزند هارون بود. 5 سال آخر امامت آن بزرگوار که مصادف با خلافت مأمون و تسلط او بر قلمرو اسلامي آن روز بود.
امام رضا(ع) در هر يک از اين سه دوره، به مقتضاي مسئوليت خطير امامت، با اوضاع و احوال پيچيده خلافت آن روز که به نام اسلام بر مردم حکومت مي شد و با وجود نابساماني هاي زيادي که از جهات مختلف در زندگي اجتماعي مردم وجود داشت، وظايف متناسب خود را در راه خدمت به اسلام انجام مي داد.
سفر امام رضا(ع) به ايران
مأمون که در زمان پدرش از طرف وي والي خراسان بود، بعد از درافتادن با برادرش امين و کشتن او، مرکز خلافت را از بغداد به مرو منتقل کرد. پس از استقرار حکومت، دو چيز او را واداشت که از امام علي بن موسي الرضا(ع)دعوتي مصرانه به عمل آورد تا حضرت را به زور و اکراه هم که شده به مقر حاکميت خود بکشاند:
1ـ خالي بودن دستگاه حکومتي از وجود يک رکن مهم علمي و معنوي،
2ـ جلوگيري از نفوذ چشمگير مردم آگاه، به ويژه طرفداران آل علي(ع).
مأمون گمان مي کرد با آمدن علي بن موسي الرضا(ع) به ايران، ضمن پر شدن خلأ علمي و معنوي، با عَلَم کردن وليعهديِ آن حضرت، در ظاهر به خواسته هاي طرفداران آل علي و پيروان امام هشتم جامه عمل پوشانده مي شود و آرامشي در قلمرو حکومت ايجاد و راه بهره برداري هاي سياسي هم هموار مي گردد، يا دست کم با اين اقدام، سرپوشي روي کارهايي که شده و يا در شرف انجام است، گذاشته مي شود.
در خطه ايران، مردم به آل علي و امامان شيعه، علاقه و محبتي خاص داشتند و زمينه مساعدي از نظر معنوي در دلهاي مردم ايران درباره علويان وجود داشت. در آن زمان چشم اميد شيعيان به سوي امام علي بن موسي الرضا(ع) بود، امامي که آوازه دانش و پاکي او به همه اقطار اسلامي رسيده بود، امّا امکان بهره برداري از افکار بلند و اهداف الهي او فراهم نبود.
پدر بزرگوارش سالهاي طولاني را در زندان هارون گذرانده بود و خودش نيز مدتها تحت نظر دستگاه هاي حاکم بود. مأمون مي خواست ضمن استفاده از موقعيت علمي و اجتماعي حضرت رضا(ع)، کارهاي او را تحت نظارت کامل خود قرار دهد. از طرف ديگر، با اين کار، مي توانست محبوبيت قابل ملاحظه اي در ميان مردم بسياري که امام رضا را دوست داشتند به دست آورد. در نهايت قرار شد که امام رضا(ع)را براي حضور در مرکز خلافت اسلامي که از حدود کشورهاي عربي به ايران منتقل شده بود، حاضر سازند.
واکنش امام رضا(ع) به دعوت مأمون
امام رضا(ع) براي اينکه به مأمون و کارگزاران او بفهماند که از مقاصد نهاني و نقشه هاي طرح شده آگاهي دارد، ابتدا دعوت را نپذيرفت، ولي اصرار و تأکيدهاي فراواني انجام گرفت تا سرانجام، منجر به حرکت امام از مدينه به طرف مَروْ، مرکز خلافت اسلامي آن روز شد. امام طي مسافرتي به مکه، از طريق عراق، عازم خراسان شد. از مکه تا بصره، قافله با تشريفاتي خاص به راه افتاد.
امام رضا(ع) هيچ کس از افراد خانواده را همراه نياورد، حتي يگانه فرزند عزيز خود محمد، ملقب به «جواد(ع)» را هم در مدينه گذاشت و خود به تنهايي راهي سفر به ايران شد. امام در طول راه حجاز تا بصره، در هر شهري به مناسبتي، با مردم مذاکراتي داشت. از بصره تا خرمشهر و از خرمشهر به اهواز و سپس از راه اراک، ري و نيشابور، مسافرت ادامه يافت. سرانجام، 10 شوال 201 هجري قمري قافله به مرو رسيد.
با ورود امام رضا(ع) به ايران جغرافياي تشيع تغيير کرد و ايران به قطب معارف شيعي تبديل شد. امام با حضور خود معارف را گسترش داد و درهاي همه علوم به ايران باز شد و موقعيت اين سرزمين به عنوان مرجع و منبع علوم به تثبيت رسيد.
تا پيش از امام رضا(ع) در مکتب تشيع فرقه ها و ديدگاههاي مختلف انحرافي وجود داشت و اين در حالي است که با حضور امام هشتم (ع) نگرش فرهنگي جامعه ايران دچار تحول جدي ميشود. بدين معنا که وقتي امام جواد(ع) فرزند امام رضا(ع) به مقام امامت منصوب ميشود، هيچ اختلافي در جامعه شيعي آن دوره اتفاق نمي افتد که اين نشان از بلوغ فرهنگي است که توسط امام ايجاد شده بود.
اين تغيير جغرافيا و توسعه فرهنگي در ايران، نمادهاي تازه اي را در فضاي جامعه آن دوره ايجاد کرد. به گونه اي که بر اساس تاريخ شيعه، مردمي که بر سر امامت امام موسي بن جعفر(ع)، امام صادق(ع) و ديگران دچار آن اختلافات بنيادي فرهنگي بودند، نسبت به امامت امام جواد(ع) آن هم در سنين کودکي هيچ اختلافي ندارند. بنابراين اين تحول و بلوغ فرهنگي حاصل حضور امام رضا(ع) در مکتب ايران است.
به همين دليل عصر امامت امام رضا(ع) را مي توان به عنوان دوران طلايي تمدن اسلامي خواند؛ زيرا امام رضا(ع) تمامي انحرافات و کج رويهاي ايجاد شده را از فضاي جامعه محو کرد، اين انحرافات به مباني عميق ديني و علمي تبديل شدند و مردم به بلوغ کامل اجتماعي و فرهنگي رسيدند. اين فرهنگ عميق مبناي تغيير و تحول تمدني شد که بعدها مبناي تمامي تمدنهاي ديگر قرار گرفت، ضمن اينکه معارف ناب ديني به عنوان پشتوانه تمدن اسلامي قرار گرفت.
برکات حضور امام رضا (ع) در ايران
بي شک بايد حضور امام رضا (ع) را در نيشابور نقطه عطفي در تاريخ تشيّع اين منطقه (و به دنبال آن در ايران) به شمار آورد. علي رغم همه محدوديت هايي که مأمون براي جلوگيري از فعاليت امام رضا (ع) و ارتباط شيعيان با امام (ع) به وجود آورده بود، بارزترين موضوعي که در سيره امام رضا(ع) از مدينه تا مرو، به ويژه در نيشابور مشهود است، تلاش حضرت براي معرفي جايگاه معصومين(ع) در اين فرصت است.
امام رضا (ع) از لحظه حرکت از مدينه تا مرو از روش هاي گوناگون براي شناساندن شيعه بهره برد. «رجاء بن ابي الضحاک» که مأمور آوردن امام به مرو بود، مي گويد: امام در هيچ شهري از شهرها فرود نمي آمد، مگر اينکه مردم به سراغ او مي آمدند و مسايل ديني و اعتقادي خويش را از او مي پرسيدند. امام در طول مسير، احاديث را از طريق پدرانش به حضرت علي و پيامبر (سلام الله عليهم اجمعين ) مي رساند که اين بهترين روش براي معرفي مکتب تشيّع و خنثي کننده توطئه هايي بود که شيعه را خارج از دين مي شمرد.
حديث سلسلةالذهب و رفع انحرف از تشيع
امام رضا(ع) در حرکت از مدينه به خراسان به شهر نيشابور رسيدند و مردم زيادي به استقبال ايشان شتافتند و از وي درخواست کردند تا آنها را با حديثي از پدران خود خشنود سازد. امام رضا (ع) فرمود: پدرم از پدرش و او نيز از پدرش... تا علي (ع) و او از رسول خدا(ص) و رسول خدا(ص) نيز از خداوند متعال نقل فرمود که: لااله الاالله حصني فمن دخل حصني امن من عذابي؛ لااله الاالله دژ استوار من است، پس هر کس در اين حصار وارد شود از عذابم محفوظ است.
امام چند قدمي حرکت کردند و سپس برگشته و فرمودند: بشرطها و انا من شروطها، به شرط هاي آن و من از جمله شرط هاي آن هستم. مقصود امام (ع) از شرطها، اعتراف به اين واقعيت است که حضرت رضا(ع) مانند پدرانشان از سوي خدا امام و حجت است و اطاعتش بر همه واجب است.
امام ابتدا و بلافاصله نفرمود قال رسول الله(ص) بلکه فرمود سمعت من ابي و ... يعني از پدرم شنيدم و او از پدرش و ... يک يک پدران را گفت تا رسيد به امام حسين(ع) که او نيز از پدرش اميرالمؤمنين(ع) و او نيز از پيامبر(ص) شنيد و پيامبر از جبرئيل شنيد که خداوند فرمود: "کلمة لا اله الا الله حصني فمن دخل حصني امن من عذابي" يعني توحيد و اقرار به وحدانيت خدا حصار من است که هر کس به درون اين حصار وارد شود از همه عذابها در امان است.
امام رضا(ع) اين حديث را از زبان پدرش و به ترتيب تا پيامبر و بعد به خداوند نسبت مي دهد که اين نشان مي دهد حديث سلسلة الذهب حديث قدسي است. اين حديث از اين جهت که سندش دقيق و از زبان بزرگان و ائمه است به "حديث سلسلة الذهب" معروف شده که نکات بسيار مهمي در آن مستتر است.
وقتي امام اين حديث قدسي را فرمودند همينکه کاروان حرکت کرد امام دستور به توقف دادند و قافله ايستاد و مجددا پرده کجاوه کنار رفت و حضرت در اينجا سخني دارند که مربوط به خود ايشان است و فرمود: "بشروطها و انا من شروطها". امام رضا(ع) در ادامه اين حديث مي فرمايند که تنها اعتقاد به خدا کافي نيست و مسائل ديگري نيز وجود دارد که رعايت مجموعه اينها از سوي فرد او را ديندار مي کند. در اين حديث نشان داده مي شود که ارتباط بشر در گرفتن پيام از ذات احديت اصل است يعني اولا توحيد و خداباوري يک اصل اعتقادي است که بايد به باور برسد و ثانيا پذيرش رهبري بشري از ميان انسانها به نام پيامبر در اين حديث مستتر است.
بر اساس اين حديث، ايمني شخص موحد از عذاب الهي شروطي دارد که حضرت رضا(ع) تنها يک شرط آن را در اين حديث بيان فرمودند و" انا من شروطها" يعني توحيدي که در کنار آن اعتقاد به رهبري انسانهاي پاک و لايق و مورد عنايت خدا باشد شرط اساسي در امان ماندن از خشم الهي در دنيا و آخرت است.
امام با بيان اين حديث در جمع مردم نيشابور که اکثرا سني مذهب بودند و از جمله مهمترين شهرهاي ايران و پايگاه فرهنگي اهل سنت بود، مسئله ولايت اميرالمؤمنين بعد از خاتميت رسالت پيامبر و نيز امامت و رهبري ائمه معصومين را دوباره مطرح مي کنند و با صداي بلند تأکيد مي فرمايند که اي کساني که اهل نماز و قرآن و ... هستيد، بدانيد اگر از ولايت خاندان پيامبر و امامت ما دور باشيد اعمال عبادي شما بي ارزش خواهد بود و نجات بخش نيست.
در واقع حديث سلسلة الذهب نشانه رد شيعيان 7 يا 5 و 3 امامي از سوي امام رضا(ع) است. برخي شيعيان پس از امام صادق (ع) معتقد بودند که فرزند ايشان اسماعيل- که در زمان خود امام صادق(ع) از دنيا رفت- ادامه سلسله امامت است و يا بعد از امام کاظم(ع) گروه واقفيه معتقد بودند که امام کاظم نمرده و روزي بر مي گردد و او مهدي موعود است که امام رضا(ع) با بيان حديث سلسلة الذهب بر انحراف آنها از شيعه واقعي تأکيد فرمود. امام رضا(ع) با بيان جمله "بشروطها و انا من شروطها " به تمام احزاب و فرقي که پرچم مخالفت امام کاظم و امام صادق و شخص امام رضا (عليهم السلام) و حتي قبل از آنها را بر افراشته بودند، انحراف آنها را گوشزد مي کند .
علل پذيرش ولايتعهدي از طرف امام هشتم(ع)
پذيرش ولايتعهدي مأمون از طرف امام رضا(ع) دلايل گوناگوني دارد ، شايد امام(ع) احساس کردند نپذيرفتن ولايتعهدي، تنها به قيمت جان او تمام نمي شود، بلکه جان تمام شيعيان و علويان هم به خطر مي افتد. اگر در آن شرايط براي امام(ع) جايز بود جان خود را به خطر اندازد، امام براي علويان و شيعيان چنين روا نمي دانست.
چنانچه امام با رد مقام ولايتعهدي، خود و پيروانش را به نابودي مي کشاند، کفر و الحاد همه جا را فرا مي گرفت و در نتيجه مأمون به اهداف شوم خود دست مي يافت. در واقع پذيرش ولايت عهدي از سوي امام(ع) را مي توان يک اعتراف ضمني از طرف عباسيان دانست که علويان هم در اين حکومت سهم شايسته اي دارند. امام رضا در بياناتشان به علت پذيرش ولايتعهدي اشاره کرده و فرمودند: همان انگيزه اي که جدم اميرالمؤمنين (ع)را وادار به شرکت در شوراي شش نفره نمود، مرا نيز به پذيرش ولايت عهدي واداشت.
در پذيرش شروط ولايت عهدي، امام به خوبي به توطئه ها و هدف هاي پنهان و آشکار مأمون آگاهي داشت. گفتار و رفتار حضرت حکايت از اجبار و عدم رضايت او در اين پذيرش نمادين مي کرد و به همين جهت حضرت ولايت عهدي را با شرايط خاصي همچون، عدم دخالت در کار امر و نهي و عزل و نصب و کارهاي حکومتي، عدم پرداختن به امر قضاوت، عدم جابجايي و نقض هيچ رسم و سنتي، پذيرفتند.
در واقع امام با گذاشتن اين شرايط خط بطلاني بر اهداف مأمون کشيد و اين امر موجب شد تا حکومت نتواند کارها را به نام امام پيش ببرد و امور را به صورت شرعي و ديني جلوه دهد. از طرف ديگر، چون موضع امام (ع) عدم اعتراف به قانوني بودن نظام حکومتي او بود، به همين دليل و با چنين شرايطي ديگر مأمون قادر به اجراي نقشه هايش به نام امام (ع) نبود.
پس از اينکه مأمون به عظمت معنوي امام در جامعه پي برد و از طرفي با اعتراض عباسيان بغداد در مورد واگذاري ولايتعهدي به حضرت مواجه گرديد، تصميم گرفت امام (ع) را از سر راه خود بردارد.
مأمون براي شکستن شخصيت علمي حضرت، اقدام به تشکيل مجالس مناظره و مباحثه با دانشمندان اديان مختلف نمود که با حضرت رضا(ع) به مناظره و مباحثه بنشينند، شايد از اين رهگذر بتواند در مباحثات علمي که بين آنها به وجود مي آيد شکستي براي حضرت ايجاد کند و از محبوبيت آن وجود مقدس در بين مردم، بکاهد.
سرانجام توفيق نيافت و دانشمندان برجسته تمام اديان و مذاهب از مراکز علمي جهان با امام (ع) به بحث و گفتگو نشسته و همه عالمان مذاهب و صاحبان افکار و آراي مختلف به بزرگواري و احاطه علمي آن حضرت اقرار و اعتراف نمودند. پيروزي هاي حضرت در مباحثات، مأمون را نا اميد کرد، وي خود را در تحقق اهدافش شکست خورده و ناکام ديد.
در حالي که روز به روز بر عظمت امام رضا(ع) افزوده مي شد و حقانيت فرزند پيامبر(ص) روشنتر مي گرديد، مأمون بعد از گذشت دو سال از ورود امام(ع) به خطه خراسان، حضرت را که حدود 55 سال از عمر پر برکتش سپري شده بود در روز جمعه آخر صفر سال 203 هـ ق- در سناباد نوقان، که امروز يکي از محله هاي مشهد است- بوسيله انگور زهرآلود مسموم کرد و به شهادت رساند. آنگاه از باب عوام فريبي، خود را عزادار نشان داد و امر کرد تا پيکر مطهر امام(ع) را در سراي حاکم عباسي (بقعه هاروني) به خاک بسپارند. پس از شهادت حضرت رضا (ع) و دفن ايشان، بنا به پيشگويي آن حضرت، خراسان، مطاف فرشتگان الهي و قبله نياز و زيارتگاه شيعيان جهان شد.
نگاهي به برخي برکات حضور امام رضا (ع) در ايران
هجرت اجباري امام(ع) از مدينه به مرو نه تنها موجب افشاي سياست هاي خائنانه مأمون گشت، بلکه پيوند با ايرانيان متمايل به تشيع و تبديل خراسان بزرگ به کانون تشيع و تلاش براي تحکيم مباني عقيدتي و کلامي شيعه با استفاده از فرصت وليعهدي، از عالي ترين نتايج اين هجرت پر برکت به شمار مي رود.
رشد حوزه هاي علمي و گسترش تشيع، ايجاد فضاهاي زيارتي و عبادي، ايجاد موقوفات، شفاخانه يا دارالشفاء، مهاجرت سادات به ايران و قيام محمد بن قاسم از جمله نتايج هجرت امام رضا(ع) به سرزمين ايران به شمار مي رود. از جمله مسئوليت هاي مهم ائمه اطهار(ع) به ويژه امام رضا(ع)، از يک سو، ارشاد و هدايت آحاد مردم و سوق دادن آنها به قرآن و سيره پيامبر اعظم(ص) و از ديگر سو، تعليم و تربيت مردم و توجه دادن آنان به علم و دانش و مبارزه با انواع ناداني ها، جهالت ها و شبهات و سرانجام تربيت شاگردان، عالمان و انديشمندان بوده است، کساني که هر يک در اعتلا و گسترش فرهنگ و مباني تفکرات شيعي سهم بسزايي داشته اند.
امام رضا(ع) هم در مدينه منوره و همزماني که به مرو هجرت نمود، همواره پاسخگوي تشنگان و جويندگان دانش و معرفت بود. در اين خصوص، آن حضرت فرمود: "دانش هاي ما را فراگيريد و به مردم ياد دهيد، زيرا اگر مردم زيبايي سخن ما را بدانند، از ما پيروي ميکنند." همچنين ايشان مي فرمود: "من در روضه منوره نبوي مي نشستم، در حالي که علماي بسياري در مدينه حضور داشتند، هنگامي که يکي از آنان در پاسخ سئوالي در مي ماند، همگي آنان، افراد را به نزد من مي فرستادند و من پاسخگوي سئوالات آنان بودم. "
امام علي بن موسي الرضا(ع) طي دوران اقامت خود در مرو، براي ترقي انديشه و اعتقادات مردم خراسان بسيار تلاش نمود و با مناظره هاي علمي با اهل کتاب و نحله هاي فکري گوناگون، موجبات اعتلاي معرفت و بينش ديني اين منطقه را فراهم آورد. آن حضرت، با تشکيل محافل علمي، کلامي و حديثي به دفاع از اصول اسلام و فرهنگ اهل بيت پرداخت و به شبهات و ايرادات فِرَق مختلف پاسخ داد.
شمار مناظرات امام رضا(ع) با اهل کتاب و نمايندگان مسيحيان، يهوديان، مانويان، زرتشتيان، صابئين و فرق اسلامي بسيار است. مباحث اين مناظرات علمي درباره آفرينش جهان، توحيد، صفات خداوند، انبياي الهي و عصمت آنان، جبر، اختيار و امامت، تفسير آيات گوناگون قرآن، فضايل اهل بيت(ع)، احاديث، دعا و احکام دين بود.
اين مناظرات از يکسو موجبات عظمت علمي امام رضا(ع) و از سوي ديگر زمينه رسوايي و سرافکندگي مأمون در مقابل علماي اديان و از سوم سو، حقانيت و شايستگي امام(ع) و غاصبانه بودن خلافت مأمون و از سوي چهارم زمينه پي بردن علماي اديان نسبت به جايگاه رفيع شريعت، و احکام اسلام و کامل بودن آن را فراهم نمود.
پيشگويي امام رضا(ع) از پشيماني مأمون در دعوت از ايشان
چنانکه امام رضا(ع) جريان پشيماني و رسوايي مأمون را قبل از برگزاري مناظرات با علماي اديان، به «نوفلي» چنين فرمود: "اي نوفليّ! مي خواهي بداني چه زماني مأمون پشيمان مي شود؟ گفتم: بله. فرمود: زماني که ببيند با اهل تورات با توراتشان و با اهل انجيل با انجيلشان و با اهل زبور با زبورشان و با صابئين به عِبري و با زردشتيان به فارسي و با روميان به رومي و با هر فرقه اي از علما به زبان خودشان بحث مي کنم، و آنگاه که همه را مجاب کردم و در بحث بر همگي پيروز شدم و همه آنان سخنان مرا پذيرفتند، مأمون پشيمان خواهد شد."
با توجه به جوّ عقلگرايي که در زمان مأمون اوج گرفته بود و درگيري معتزله و اشاعره و انشعابات اين دو و سر برآوردن فرقه هاي گوناگون در آن دوره که منشأ آن رواج و توسعه کاربرد عقل در مسائل کلامي و ديني بود، حضور امام رضا(ع) براي تبيين و تحکيم مواضع شيعه و رفع شبهات از آن و رهنمون شيعيان بسيار ضروري و مفيد مي نمود.
علي بن موسي الرضا(ع) افزون بر شرکت در مناظرات عمومي و مجالس علمي که مأمون آنها را تدارک مي ديد، در منزل خود و مسجد مرو نيز حوزه علمي تشکيل داد و پذيراي شيعيان و پيروان خويش شد، شيعياني که از شهرها و روستاهاي دور و نزديک و از طبقات گوناگون براي زيارت آن حضرت و گرفتن راهنمايي و کسب معارف علمي و ديني و حل شبهات و مسائل گوناگون مي آمدند تعداد ايشان هر روز بيشتر ميشد، تا جايي که مأمون احساس خطر کرد و به «محمدبن عمرو طوسي» دستور داد مانع ورود و اجتماع آنها در خانه حضرت شود.
امام(ع) از هر فرصتي در جهت اعتلاي اسلام و گسترش فرهنگ ناب شيعي استفاده نموده و در صدد بود به شيوه خالصانه امر به معروف و نهي از منکر نمايد و جلوي انحرافات را مسدود کند. از جمله روزي مأمون از امام رضا(ع) خواست که نماز عيد را اقامه کند، اما امام ابتدا نپذيرفتن تا اينکه مأمون اصرار کرد، حضرت فرمود: "... من آنگونه که رسول خدا(ص) و اميرالمومنين(ع) (براي نماز عيد) بيرون ميرفتند، بيرون خواهم رفت.
مأمون پذيرفت، آن حضرت با پاي برهنه به راه افتاد، پس از اندکي راه را رفت و آنگاه سر به سوي آسمان بلند کرد و تکبير گفت همراهان و مواليان او نيز تکبير گفتند، گويي آسمان و در و ديوار نيز با او تکبير مي گفتند، مردم که حضرت رضا(ع) را با آن حال ديدند، صداي تکبيرش را که شنيدند، چنان صداها را به گريه بلند کردند که شهر مرو به لرزه در آمد.
خبر به مأمون رسيد، «فضل بن سهل» به مأمون گفت: اگر علي بن موسي الرضا(ع) بدين حال به مصلي برود، مردم شيفته او خواهند شد و همه ما بر خون خود بيمناک هستيم. مأمون نيز دستور بازگشت حضرت را داد و امام(ع) نيز بازگشت. از اين جريان روشن مي گردد که امام(ع) در برنامه هاي عبادي خويش نيز بر آن بود تا سنت رسول الله(ص) و اميرالمومنين را که در تبيين جايگاه شيعه و معارف اسلامي نقش برجسته اي دارد، محقق کند.
اقامه نماز باران توسط امام رضا(ع) و وحشت عباسيون
يکي از حوادث مهمي که باعث محبوبيت بيشتر امام رضا(ع) در ميان مردم خراسان و شيعيان گرديد، نزول باران رحمت بر اثر دعاي حضرت بود. هنگامي که حضرت به ولايتعهدي مأمون منصوب شد، منطقه خراسان دچار کم آبي شد و مزارع و باغات در معرض خطر قرار گرفت. مأمون از امام(ع) خواست که دعا کند و از خداوند بخواهد تا باران رحمت خود را نازل نمايد. امام(ع) به خواسته مأمون پاسخ مثبت داد و پذيرفت که در پيشگاه الهي دعا کند.
سرانجام در موعد مقرر به بيابان رفت و مردم زيادي نيز گرد آمده بودند. حضرت بر فراز منبر قرار گرفت و پس از حمد و ثناي پروردگار عرض کرد: "بارالها! تو قدر و منزلت اهل بيت(ع) را بالا بردي و به آنان بزرگي و عظمت بخشيدي، مردم به اميد فضل و رحمت تو به ما متوسل شده اند، از تو درخواست دارم حاجت آنها را برآوري و باران رحمتت را نازل نمايي، باراني که ويراني و زيان به بار نياورد، باراني که شروع آن موقعي باشد که مردم از صحرا برگشته و به منازل و قرارگاه هاي خود رسيده باشند. "
سرانجام دعاي حضرت مستجاب شد و همانطور که از پيشگاه الهي درخواست نموده بود عملي گرديد. نزول باران رحمت بر اثر دعاي حضرت(ع) موجب قدرشناسي مردم گرديد و همه يک زبان مي گفتند: بزرگواري ها و کرامات حضرت باريتعالي بر فرزند پيامبر اسلام(ص) گوارا باد.
محتمل است که هدف مأمون از فرستادن حضرت براي دعاي باران، اين بود که ايشان پس از حضور در بيابان به اتفاق انبوهي از مردم و دعا در پيشگاه الهي، دعايشان مستجاب نشود و ايشان را در ميان عامه مردم تحقير نمايد. اما با استجابت دعاي حضرت، موقعيت مأمون نيز تضعيف و اين حادثه براي وي گران تمام شد.
استجابت دعاي حضرت و نزول باران رحمت، از يک سو موجب فزوني محبوبيت و علاقمندي به امام رضا(ع) در افکار عمومي شد و از ديگر سو، زمينه نفوذ تشيع و گرايش به آن را مخصوصاً در افرادي که معرفت و علاقمندي آنها به امام(ع) ريشهدار و عميق بود، فراهم کرد.
کلام نوراني امام رضا (ع )
هديه کينه ها را از دل مي زدايد.
کسي که اندوه مؤمني را بگشايد خدا روز قيامت اندوه را از قلبش مي زدايد.
از ما نيست آن که دنياي خود را براي دينش و دين خود را براي دنيايش ترک کند.
عبادت به بسياري روزه و نماز نيست، بلکه به بسيار انديشيدن در کار خداست.
کسي که از خدا توفيق بخواهد ولي تلاش نکند خود را مسخره کرده است.
از ما نيست کسي که همسايه اش از شر او در امان نباشد.
در هر زمان که مردم گناه جديدي را رايج کنند، خداوند تبارک و تعالي، بلاي جديدي که تا آن زمان سابقه نداشته بر آنها نازل مي کند.
سفارشي از امام رضا(ع)
علي بن شعيب، يکي از شاگردان با استعداد و لايق آن حضرت، مي گويد: روزي به ديدار امام رضا(ع) رفتم، از من پرسيد: يا علي! چه کسي از نظر زندگي بهترين مردم است؟ جواب دادم: اي سرور و آقاي من! شما به اين مطلب از من داناتريد.
بعد از آن فرمود: «يا علي، مَنْ حَسَّنَ مَعاشَ غَيْرِهِ في مَعاشِهِ.»؛ کسي که امور زندگي ديگران را از طريق امورِ زندگي خويش نيکو مي گرداند.
و سپس ادامه داد: مي داني چه کسي از نظر زندگي از همه مردم بدتر است؟ جواب دادم: شما داناتريد.
فرمود: کسي که ديگران از زندگي او بهره اي ندارند.