بخش اول: بنیادهای مفهومی (تحلیل مفهومی توسل)
الف) توسل در لغت
واژه «توسل» بر وزن «تفعل»، از ماده وَسَلَ به معنای تقرب است و «وَسیلَه» چیزی است که با آن میتوان به مقصود رسید.
ابن منظور افریقی مینویسد:[1]
وسل فلان إلی الله وسیلةً إذا عمل عملاً تقرب به إلیه و الواسل الرّاغب إلی الله؛ («وسل إلی الله» یعنی عملی را انجام داد که به سبب آن عمل به خدا نزدیک شد و «واسل» به معنای راغب به سوی خداست).
خلیل بن احمد فراهیدی میگوید:[2]
«توسل»، از «وسلت إلی ربّی وسیلة» است؛ یعنی «انجام دادن عملی را تا به سبب آن به خدا نزدیک شوم». جوهری «وسیله» را این گونه تعریف میکند:[3]
الوسیلة ما یتقرب به إلی الغیر، و الجمع: الوسل و الوسائل؛
وسیله عبارت است از آنچه با آن دیگری تقرب جسته شود. جمع آن، وُسُل و وسائِل است.
غالب فرهنگ نویسان لغت عرب؛ مانند فیومی[4] طریحی[5] راغب اصفهانی[6] و شرتونی لبنانی.[7] درباره واژه مورد بحث، همین معنای پیش گفته را بیان نمودهاند که به دلیل مشابهت از نقل آنها خودداری میشود.
جمع بندی
از نصوص اهل لغت این گونه دریافت میشود که توسل، یعنی قرب و منزلت نزد خدا، به سبب چیزی که باعث تقرب میشود و معنای حقیقی «وسیله»، همان وسیله جویی برای چیزی است و اگر هم در موردی به معنای خود «قرب» و نه وسیله قرب، به کار رفته از باب ذکر سبب و اراده مسبّب است که در فن بلاغت به آن تصریح شده است. بنابراین، سبب قربت، مدلول التزامی قربت بوده است و فرقی نمیکند که مراد از وسیله «هو ما یتقرب به إلی الشئی» باشد یا خود «قربت» و یا «وصله» باشد.[8]
ب) توسل در اصطلاح
معنای اصطلاحی توسل این است که بنده، چیزی یا کسی را در پیشگاه باری تعالی واسطه قرار دهد تا او وسیله قربش به خدا گردد.
به ترسیم دیگر، میتوان گفت: هر چیزی است که آدمی را به خداوند نزدیک گرداند.
آلوسی بغدادی همین معنا را اراده میکند و میگوید:[9]
«وسیله» بر وزن «فعیله»، به معنای چیزی است که به آن متوسل میشوند و با انجام طاعات و ترک گناهان، به خدا تقرب میجویند.
گفته شده در آیه 35 سوره مائده «اتقوالله»، دستور به ترک معاصی است و جمله «إبتغوا إلیه الوسیلة»، فرمان به انجام طاعات است.[10]
از نظر راغب اصفهانی[11] و علامه محمد حسین طباطبایی[12] «الوسیله» رسیدن به چیزی با رغبت است و حقیقت وسیله به سوی خدا، مراعات راه او با علم و عبادت و پیمودن راه شریعت است و آن، وسیله ارتباطی و اتصال معنوی میان بنده و پروردگار است.
معنای اصطلاحی توسل در فرهنگ شیعه
توسل به معنای مصطلح در فرهنگ شیعی را میتوانیم به صورت زیر تعریف کنیم:
توسل عبارت است از خواستن حقیقی از حقیقت وجودی انسانهایی برگزیده و کامل برای وساطت در امر خیری مربوط به دنیا یا آخرت.
از تعریف مذکور، چندین مطلب به دست میآید:
الف) بدیهی است که توسل صرفاً لقلقه زبان نیست، بلکه خواستن حقیقی است.
ب) روشن است که در توسل، ما هرگز از قبر یا بدن فیزیکی و جسم پیامبر یا امام و ... چیزی طلب نمیکنیم، بلکه از حقیقت وجودی آنان که به عقیده ما، نفس نبوی و با ولوی آنان است، استمداد میکنیم.
ج) «متوسل به» میبایست نسبت به «متوسّل» از کمال و مرتبت وجودی بیشتر و بالاتری برخودار باشد؛ چرا که وساطت جز در این صورت که واسطه، فوق «متوسّل» و دون «متوسّل الیه» باشد، معنا ندارد.
د) توسل باید در امر خیر، یعنی امری که منافاتی با نظام اَحسن الهی ندارد، باشد.
هـ) موضوع توسل میتواند امر خیر دنیوی و یا اخروی باشد.
و) ظرف توسل دنیاست به خلاف شفاعت مصطلح که ظرف آن جهان آخرت است.
در یک نگاه کلی میتوان گفت:«وسیله» بنابر آنچه در منابع لغوی آمده است، به عمل، درجه و منزلت اطلاق میشود. ابن اثیر میگوید:[13]«بنابر قولی «وسیله»، شفاعت روز قیامت را گویند و در قول دیگر به منزلی از منازل بهشت اطلاق میشود».
ابن کثیر از قتاده حدیثی نقل کرده که در تفسیر «وسیله» میگوید:[14]«یعنی به خداوند با اطاعت و عمل به چیزی که مورد رضایت اوست، نزدیک شوید و اختلافی میان مفسران وجود ندارد که وسیله همان چیزی است که برای تحصیل مقصود، به آن متوسّل میشوند».
استاد جعفر سبحانی در مورد معنای اصطلاحی توسل مینویسد:[15]«مقصود از توسل آن است که بنده، چیزی را به پروردگارش تقدیم کند تا آن، وسیلهای به سوی خدا گردد، به منظور این که دعای او مورد قبول واقع شود به اجابت برسد و در نتیجه آن بنده به مطلوب خویش نائل گردد».
ج) حاصل سخن در تعریف توسل
توسل در اصطلاح و در لسان اهل فلسفه، کلام و مفسران مفهوم عام و گستردهای دارد و شامل هر عمل نیک و شایستهای است که موجب قرب به خدا میگردد به عبارت دیگر، میتوان گفت: وسیله یک معنای عام دارد که شامل تمام اعمالی میشود که سبب تقرب به خداست و یک معنای خاص که اَتمّ مصادیق آن است و آن پیامبران و اولیای خدا هستند که شایستگی دارند وسیلهای برای تقرب به خدا گردند.
بخش دوم: اقسام توسل
با ژرفنگری در منابع اسلامی این نتیجه به دست میآید که هیچ یک از علمای اسلام، توسل را ممنوع نمیدانند، حتی «ابن تیمیه» نیز که از بزرگترین ناقدان توسل است، بعضی از انواع آن را جایز میشمارد.[16] در این جا لازم است قبل از ورود به بحث و تطبیق و مقایسه آرای وهابیان و سایر مسلمانان در این زمینه، اقسام توسل به صورت اجمال ترسیم شود. توسل به طور کلی به سه نوع تقسیم میشود:
1. برخی از این انواع به اتفاق مسلمانان جایز است که توسلات مشروع نامیده میشوند.
2. بعضی دیگر به اتفاق مسلمانان جایز نیست که توسلات غیر مشروع قلمداد میشوند.
3. دستهای دیگر مورد اختلاف میان وهابیان و مسلمانان است.
الف) موارد اتفاق بر جواز توسل
1. توسل به اسما و صفات خدا
این نوع توسل در قرآن و روایات، به ویژه در ادعیه اهل بیت[علیه السلام] مشاهده میشود. خدای متعال میفرماید:
«ولله الاسماء الحسنی فادعوه بها»؛[17] و برای خداست اسمهای پسندیده، پس او را به آنها بخوانید.
در این آیه مبارکه به اسما و صفات الهی میپردازد و توصیه میکند که با این نامها به او متوسل شوید و حاجات و خواستههای خویش را در پیشگاه او بازگو نمایید.
اما روایات:
الف) ترمذی به سند خود از بریده نقل میکند:[18]
پیامبر[صلّی الله علیه و آله و سلّم] شنید که مردی خدا را به صفات و اسمایش قسم میدهد و میگوید:
اللهم إنی أسالک بأنی أشهد أنک أنت الله لا إله إلا أنت، الأحد الصّمد الّذی لم یلد ولم یولّد و لم یکن له کفواً احد؛
خدایا من از تو درخواست میکنم به گواهیام بر این که تو آن خدایی هستی که جز تو خدایی نیست، تو احد و صمد هستی که نه میزاید و نه زاییده شده است و نه برای او همتایی یافت میشود.
رسول خدا[صلّی الله علیه و آله و سلّم] فرمود:
تو خدا را به وسیله اسم اعظم او خواندی، اسمی که اگر به آن خوانده شود، اجابت میکند و اگر به آن سؤال شود، عطا میکند.
ب) در دعایی از امام باقر و صادق[علیه السلام] چنین وارد شده است[19]
اللهم إنی أسألک باسمک العظیم الأعظم، الأعزّ الأجل الأکرم الذی إذا دعیت به علی مغالق أبواب السماء للفتح بالرّحمة انفحت، و إذا دعیت به علی مضایق أبواب الأرض للفرج انفرجت، و إذا دعیت به علی العسر للیسر تیسّرت؛
خدایا من از تو درخواست میکنم به نام بزرگ و بزرگتر، عزیزتر و برترت، نامی که اگر به آن نام بر درهای بسته آسمان برای باز شدن خوانده شوی، باز میشود و اگر به آن نام بر گشایش درهای زمین خوانده شوی، گشوده میگردد و اگر به آن نام برای آسانی خوانده شوی، آسان میگردد.
ج) در روایتی دیگر که از منابع فریقین نقل شده «دعای حضرت زهرا[سلام الله علیها]» است که وقتی نزد پیامبر[صلّی الله علیه و آله و سلّم] آمد که از او خادمی درخواست کند، به او تعلیم فرمود:
خداوندا! پروردگار ما و پروردگار هر چیز، نازل کننده تورات و انجیل قرآن و شکافنده دانهها، از شر هر جنبدهای که زندگیاش به دست توست، به پناه میبرم. تو اولی هستی که قبل از تو چیزی نبوده است و آخری هستی که بعد از تو چیزی نخواهد بود و ظاهری هستی که برتری از تو چیزی نیست و باطنی هستی که نزدیکتر از تو چیزی وجود ندارد، بر محمد و خاندانش درود فرست و قرضم را ادا کن و مرا از نیازمندی رهایی بخش و تمامی کارها را برایم آسان فرما، ای بهترین رحم کنندگان!.[20]
د) امام رضا[علیه السلام] از جدش امام باقر[علیه السلام] نقل کرده است که آن حضرت در ماه رمضان خدا را با دعایی میخواند که در آن آمده بود:
خداوندا! من به آنچه در تو وجود دارد (عظمت و بلند مرتبگی) در خواست میکنم و از تو به حق هر شأنی تنها و هر جبروتی تنها میخواهم، خدایا از تو درخواست میکنم به آن چیزی که اگر تو را به آن چیز بخوانم، اجابت میکنی، پس تو دعایم اجابت فرما.[21]
امام سجاد[علیه السلام] هم میفرماید:«خداوندا! به اسمائی که نزد تو مخزون است از تو درخواست میکنم».
در تمام این موارد، بنده یا به صفتی از صفات خداوند متعال و یا اسمی از اسمای حسنای او متوسل میشود و به آنها خدا را قسم میدهد. مهمتر از همه این که افرادی که چنین توسلاتی را انجام دادهاند، اولیائی بودهاند که الگوی مسلمانانند و فریقین شیعه و سنی برای آنها عظمت قائلند.
شیخ عبدالعزیز بن باز (مفتی عامّ عربستان) میگوید:[22]
«توسل باید به اسمای خدا، صفات و توحید او باشد؛ همان گونه که در حدیث صحیح وارد شده است...».
2. توسل به عمل صالح
این نوع توسل، تلویحاً در قرآن و صراحتاً در روایات وارد شده و از بهترین وسایط نزد خدای متعال و از موارد اتفاق میان مسلمانان است.
هر گاه انسان، خالصانه عملی را برای خدا انجام دهد، میتواند در هنگام بروز مشکل به پاس عمل صالح مذکور از خداوند متعال حل آن مشکل را بخواهد.
حضرت ابراهیم و فرزندش اسماعیل [علیه السلام] ساختن خانه خدا را عملی برای تقرب به او قرار داده بودند (بنای خانه توحید، عمل صالح به شمار میرود).
خدای متعال در این باره میفرماید:
«وإذ یرفع إبراهیم القواعد من البیت و إسمعیل ربنا تقبل منّا إنّک أنت السمیع العلیم»؛[23]
هنگامی که ابراهیم و اسماعیل پایههای خانه (کعبه) را بالا میبرند [میگفتند]: پروردگارا، از ما بپذیر که تو شنوا و دانایی.
مشاهده میشود که ابراهیم و اسماعیل[علیه السلام] در هنگام انجام این عمل صالح، حاجات خود را از خدا درخواست میکنند و عرض میکنند:
«ربنا و أجعلنا مسلمین لک ومن ذرّیّتنا أمة مسلمة لک و أرنا مناسکنا و تب علینا إنک أنت التّواب الرحیم»؛[24]
پروردگارا! ما را تسلیم فرمان خود قرار ده و از نسل ما، امتی که تسلیم فرمانت باشند [به وجود آور] و آداب دینی را به ما نشان ده و توبه ما را بپذیر، که تو توبه پذیر و مهربانی.
در آیه دیگری به عمل صالح با جمله «إننا آمنا» و به درخواست حاجت از خدا با جمله «فاغفر لنا ذنوبنا» اشاره شده است:
«الذین یقولون ربنا إننا آمنا فاغفر لنا ذنوبنا وقنا عذاب النّار»؛[25]
مومنان میگویند: پروردگارا! ما ایمان آوردیم پس گناهان ما را ببخش و ما را از عذاب آتش بازدار.
در روایات اسلامی، توسل به عمل صالح به صورت صریح مطرح شده است. در صحیح بخاری در باب اجابت دعای کسی که به پدر و مادرش نیکی نموده، از رسول خدا[صلّی الله علیه و آله و سلّم] روایت شده است:[26]
سه فرد با ایمان در بیابان گرفتار باران شده و به غاری پناه بردند. ناگهان از بالای کوه صخره عظیمی کنده و در غار را پوشانید. آنان به هم دیگر گفتند: هرکس عمل صالحی دارد، آن را بازگو کند و خدا را به آن عمل صالح بخواند تا این که برای او گشایش و فرجی حاصل شود. یکی خدا را به نیکی به پدر و مادر قسم داد. دیگری، به عفت از زنا سوگند داد. آن یکی به ادای امانت یاد کرد؛ در این هنگام خداوند همه آنان را نجات داد.
این واقعه را محدثان و مفسران فریقین با اختلافاتی نقل کردهاند.
سیوطی در تفسیر خود[27]، ذیل آیه شریفه:
«أم حسبت أنّ أصحاب الکهف و الرّقیم کانوا من آیاتنا عجباً»[28] روایت مذکور را با اندک تفاوتی از چهار طریق از رسول خدا[صلّی الله علیه و آله و سلّم] نقل کرده است:
1. بخاری، مسلم و نسائی و ابن منذر از ابن عمر از رسول خدا[صلّی الله علیه و آله و سلّم]
2. احمد و ابن منذر از انس از رسول خدا[صلّی الله علیه و آله و سلّم].
3. بخاری در تاریخ خود از ابن عباس از رسول خدا[صلّی الله علیه و آله و سلّم].
4. از عبد بن حمید و ابن منذر و ابن ابی حاتم و طبرانی و ابن مردویه از نعمان بن بشیر از رسول خدا[صلّی الله علیه و آله و سلّم].
در کتب شیعه نیز حدیث مورد بحث با مختصر تفاوتی نقل شده است؛ از جمله محاسن برقی[29] و مجمع البیان لعلوم القرآن طبرسی.[30]
بنابراین روایت، صحیح بوده است و بیتردید عمل صالح از وسائل مشروعی شمرده میشود که بنده برای تحقق حاجتهایش میتواند به آن تمسک جوید.
3. توسل به قرآن کریم
از آن جا که قرآن نور و وسیله هدایت برای پرهیزکاران و فعل خدای سبحان است، بنابراین توسل به قرآن، توسل به فعل خدا و رحمت واسعه اوست.
احمد بن حنبل از عمر بن حصین نقل میکند که رسول خدا[صلّی الله علیه و آله و سلّم] فرمود:[31]
«قرآن بخوانید و از خدا به وسیله آن سؤال و درخواست کنید پیش از آن که گروهی بیایند به وسیله آن از مردم سؤال نمایند».
دقّت و امعان نظر در روایت مذکور این نکته را روشن میسازد که توسل به هر موجودی که نزد خدای متعال کرامت داشته باشد، جایز است.
از این جهت، مستحب است انسان در شبهای قدر، قرآن را باز کند واین چنین از خدا درخواست نماید:[32]
اللهم إنّی أسألک بکتابک المنزل و ما فیه، و فیه اسمک الأکبر و اسماؤک الحسنی و ما یخاف و یرجی أن تجعلنی من عتقائک من النّار؛
خدایا، من از تو درخواست میکنم، به وسیله این کتابی که فرو فرستادهای و آنچه در آن است و در آن نام بزرگت و اسمای نیکویت هست و آنچه انسان به آن بیم و امید داده میشود، [خدایا] مرا از جمله آزاد شدگانت از آتش قرار بده.
4. توسل به دعای پیامبر[صلّی الله علیه و آله و سلّم] در حال حیات
پیامبر اکرم[صلّی الله علیه و آله و سلّم] به این دلیل که اشرف مخلوقات و شخصیتی عظیم با روحی پاک و نفسی کریم است، به پاس این کرامت معنوی دعایشان رد نمیشود؛ لذا میتوان برای رسیدن به خواسته خود از خدا به دعای ایشان توسل جست.
آیات شریفه قرآن، اشارات فراوانی به مقام و منزلت پیامبر[صلّی الله علیه و آله و سلّم] دارند. در این جا فقط به ذکر نمونههایی بسنده میکنیم:
در یکی از آیات شریفه، خدای متعال پیامبر را مایه مصونیت مردم از عذاب میشمارد و تصریح میکند که او در میان مردم است، آنان با نزول عذاب مجازات نخواهند شد:
«و ما کان الله لیعذبهم و أنت فیهم و ما کان الله معذبهم وهم یستغفرون»؛[33]
هرگز خدا آنان را مادام که تو در میانشان هستی، مجازات نمیکند، هم چنان که آنان را تا زمانی که طلب آمرزش میکند، عذاب نمیکند.
در آیهای دیگر خدای متعال، نام پیامبر را در کنار نام خود و اطاعت او را در کنار اطاعت خویش قرار داده است که حاکی از عظمت و مقام قدسی آن حضرت در پیشگاه خداست:
«و من یطع الله و رسوله فقد فاز فوزاً عظیماً»؛[34]
به دلیل همین مقام قدسی و کرامت معنوی پیامبر[صلّی الله علیه و آله و سلّم] است که قرآن به گنه کاران دستور داده است که به محضر حضرتش بروند و از او درخواست نمایند که در حق آنان استغفار کند.
در بخش مربوط به بررسی توسل در قرآن (آیه استغفار)[35] مطالبی گزارش خواهد شد.
بنابراین، در جواز این نوع توسل، جای هیچ بحث و گفت و گویی نیست و یکی از موارد «متفق علیه» به حساب میآید؛ چرا که دعای برخاسته از روح پاک نبوی و قلب مالامال از مهر الهی، بدون چون و چرا به هدف اجابت میرسد.[36]
5. توسل به آثار پیامبر[صلّی الله علیه و آله و سلّم] در زمان حیات
یکی از موارد اتفاق بر جواز توسل، توسل به آثار پیامبر[صلّی الله علیه و آله و سلّم] در زمان حیات آن حضرت است. توسل، گاهی با وسیله قرار دادن خود شخص است، زمانی با اثرش و هنگامی نیز به مکانی است که آن مقام معنوی بزرگوار را در خود جای داده است.
احمد بن حنبل نقل میکند:«هنگامی که پیامبر[صلّی الله علیه و آله و سلّم] وضو میگرفتند، مردم به جهت تبرک به آب وضوی حضرت، نزدیک بود که خود را هلاکت اندازند».[37]
6. توسل به پیامبر[صلّی الله علیه و آله و سلّم] در قیامت
این قسم توسل در حقیقت همان «شفاعت» است؛ یعنی مردم در قیامت، آن حضرت را وسیله قرار دهند و از ایشان بخواهند تا نزد خدا از آنها شفاعت کنند و برای آنان از درگاه الهی طلب مغفرت نمایند.
در صحیح بخاری آمده است:[38]«مومنان در قیامت دور هم جمع میشوند و میگویند: چه خوب است اگر پیامبر[صلّی الله علیه و آله و سلّم] ما را شفاعت کند... آن گاه نزد حضرت میآیند و از روی طلب حاجت میکنند، پیامبر[صلّی الله علیه و آله و سلّم] نیز از آنان شفاعت میکند».
در صحیح مسلم آمده است:[39] «... در قیامت، مؤمنان به ترتیب به حضرت آدم، نوح، ابراهیم، موسی، عیسی پناه میآورند و همگی عذر میخواهند. حضرت عیسی[علیه السلام] میفرماید: به نزد محمد[صلّی الله علیه و آله و سلّم] روید؛ زیرا او بندهای است که خداوند گناهان گذشته و آینده او را آمرزیده است. پیامبر اکرم[صلّی الله علیه و آله و سلّم] نیز به سجده میافتد و برای آنان از درگاه الهی طلب مغفرت میکند...».
ب) موارد اتفاق بر عدم جواز توسل
برخی از اقسام توسل به اتفاق تمامی مسلمانان جایز نیست که عبارتند از:
1. توسل به طاغوت:
قرآن میفرماید:
«یریدون أن یتحاکموا إلی الطاغوت و قد أمروا أن یکفروا به»؛[40]
میخواهند برای داوری نزد طاغوت (حکام باطل) بروند با این که به آنها دستور داده شده است به طاغوت کافر شوند.
2. توسل به بتها
قرآن میفرماید:
«و یعبدون من دون الله مالا یضرهم و لاینفعهم و یقولون هؤلاء شفعاونا عند الله»؛[41]
غیر از خدا چیزهایی را میپرستند که نه به آنان زیان میرساند و نه سودی میبخشد و گویند ایشان شفیعان ما نزد خدایند.
ج) توسلات مورد اختلاف
وهابیان و عموم مسلمانان در برخی از اقسام توسل به شرح ذیل اختلاف دارند:
1. توسل به جاه پیامبر[صلّی الله علیه و آله و سلّم] و اولیایی الهی در حیات برزخی؛
2. توسل به دعای پیامبر[صلّی الله علیه و آله و سلّم] و اولیای الهی در حیات برزخی؛
3. توسل به آثار پیامبر[صلّی الله علیه و آله و سلّم] و اولیای الهی در حیات برزخی؛
آرا و دیدگاههای وهابیان در مورد اقسام یاد شده در فصل های بعد، به تفصیل نقد و بررسی خواهد شد.
بخش سوم: توسل از منظر قرآن
الف) لفظ «ألوسیله» در آیات
لفظ «ألوسیله» دوبار در قرآن آمده است: یک بار در سوره مبارکه مائده، آیه:35:
«یا أیها الذین آمنوا اتقو الله و أبتغوا إلیه الوسیلة و جاهدوا فی سبیله لعلکم تفلحون»؛
ای کسانی که ایمان آوردید، از [مخالفت فرمان] خدا بپرهیزید و وسیلهای برای تقرب به او بجویید و در راه او جهاد نمایید باشد که رستگار شوید.
مورد دیگر در سوره اسراء، آیههای 56 و 57:
«قل أدعوا الذین زعمتم من دونه فلا یملکون کشف ألضر عنکم و لا تحویلاً. أولئک الذین یدعون یبتغون إلی ربهم الوسیلة أیهم أقرب و یرجون رحمة و یخافون عذابه إن عذاب ربک کان محذوراً»؛
[ای پیامبر] بگو: بخوانید آنان را که پنداشتهاید [آنها] بدون خدا [مستقلاً دارای قدرت پرکاری هستند] پس [آگاه باشد] که آنان [بدون اذن خدا و در حدّ ذات خدا] نه قادر بر رفع گرفتاری از شما هستند و نه توانایی بر تغییر [حالتی] دارند. کسانی را که آنان میخوانند خودشان وسیلهای [برای تقرّب] به پروردگارش میجویند، وسیلهای هر چه نزدیکتر و به رحمت او امیدوارند و از عذاب او میترسند؛ زیرا عذاب پروردگار همواره در خور پرهیز و وحشت است.
در آیه اول (آیه 35 مائده) امر شده است که آدمی برای تقرب الهی وسیلهای بجوید. انسان مادی نمیتواند بدون وسیله لازم به مقام قرب الهی برسد، بلکه واسطهای لازم است که او را به این مقام برساند. این واسطه میتواند عبادت و کارهای نیک باشد و انسان به کمک نماز، روزه، حج و سایر اعمال صالح به خدای متعال نزدیک شود. هم چنین این واسطه میتواند محبت اولیای خدا باشد که خود او تصریح کرده است:
«قل لاأسالکم علیه أجراً إلاّ المودة فی القربی».[42]
این آیه شریفه به اجماع شیعه و سنی در شأن اهل بیت عصمت و طهارت نازل شده است. بعد از نزول این آیه پیامبر[صلّی الله علیه و آله و سلّم] سؤال شد: ای رسول خدا، خویشان نزدیک که مودت و دوستی آنان بر ما واجب است، چه کسانیاند؟
حضرت در پاسخ فرمود: «علی، فاطمه و دو فرزند آنها حسن و حسین».[43]
همانا یکی از واجبات الهی مطابق این نصّ، موالات و محبت اهل بیت رسالت است که در صورت آیه شریفه، اجر و مزد رسالت شمرده و خدای متعال به آن امر کرده است. پیشوای شافعیان (محمد بن ادریس شافعی) نیز این حقیقت را در ضمن قصیدهای بیان کرده است:
یا أهل بیت رسول الله حبکم فرض من الله فی القرآن أنزله کفاکم من عظیم القدر أنکم من لم یصلّ علیکم لا صلاة له[44]
ای اهل بیت رسول خدا، دوستی شما واجبی است که خدا در قرآن نازل فرموده است. در عظمت افتخار شما همین بس باد که هر کس [در نماز] بر شما درود نفرستد، نمازش باطل است.[45]
بر این اساس محبت اهل بیت رسالت میتواند یکی از بهترین وسیلههایی باشد که خدای سبحان ما را به تمسک به آن فراخوانده است و یکی از راههایی است که انسان را به سوی رضای الهی راهنمایی و رهبری میکند و انسان با توسل و تمسک به کسانی که محبوب خدا هستند مانند پیامبر[صلّی الله علیه و آله و سلّم] و معصومان و مؤمنان صالح، به تقرب الهی دست مییابد.
در آیه مورد بحث واژه «الوسیله» مطلق و عاری از هر گونه قید آمده است، از این جهت آنچه مرضی و مورد توجه خدای متعال باشد و هر شخصی که به وجهی صلاحیت و شایستگی «تقریب» و نزدیک کردن انسان به پیشگاه اقدس الهی را داشته باشد، از مصادیق «وسیله» به شمار میآیند؛ به عبارت دیگر ممکن است این وسیله از نوع افعال باشد؛ مانند نماز، حج، جهاد یا از نوع اشخاص باشد؛ مانند انبیا و اولیای الهی و یا از نوع اشیا باشد؛ مانند کعبه، حجر الاسود، مقام ابراهیم و قرآن.
خلاصه هر چیزی که انسان را به خدا نزدیک کند و خدا را به یاد آورد، می تواند «وسیله» قرار گیرد. مؤیّد این سخن، حدیثی است که از پیامبر گرامی اسلام درباره اولیای خدا روایت شده است:
هم الّذین إذا رؤوا ذکر الله؛[46]
اولیای خدا کسانی هستند که وقتی مردم آنها را ببینند، خدا را به یاد میآورند.
مؤید دیگر اطلاق واژه «وسیله» در آیه مبارکه مورد بحث، فرموده امام علی بن ابی طالب [علیه السلام] است:
برترین وسیلهای که متوسلان، به وسیله آن به خدای سبحان تقرب میجویند، ایمان به خدا و رسول او و جهاد در راه اوست که سبب انتشار و سربلندی اسلام است. اقرار به یگانگی خدا با گفتن لااله إلا الله که برای بندگان فطری است و بر پا داشتن نماز که رکن دین است، ادای زکات که فریضه الهی است، روزه ماه رمضان که سپری است از آتش، حجّ خانه خدا و عمره آن که این دو فقر را از بین میبرند و گناه را پاک میسازند وصله رحم که مایه افزایش مال و عمر است، صدقه پنهانی که آثار گناه را محو میکند و صدقه آشکار که از مرگ بد جلوگیری میکند و کارهای نیک که انسان را از ابتلا به ذلّت و خواری باز میدارد.[47]
امام در این سخن از واقعیت توسل پرده بر میدارد و آن این است که توسل، همان وسیله جویی است و حقیقت وسیله، عملی است که مایه قرب به خدا و کمال معنوی و پیراستگی انسان از یک دسته گناهان و عوامل شقاوت و بدبختی میشود.
حضرت در این خطبه از فرائضی شرعی نام میبرند که همه سبب و مایه تقرب به خدای متعال است.
علامه طباطبائی مینویسد:[48]
«الوسیله» در آیه «و ابتغوا إلیه الوسیلة»، محقق ساختن حقیقت عبودیت و رویکرد خاضعانه و نیازمندانه به حضرت حق است که لازمه و ابزار این رابطه، علم و عمل است.
این که در تفسیر منسوب به علیّ بن ابراهیم قمی روایت شده است که «وابتغوا إلیه الوسیلة» یعنی «تقربوا إلیه بالإمام» (تقرب جویید به خدا به وسیله امام) از نظر علامه طباطبائی منظور «بطاعته» است؛ یعنی با پیروی کردن از امام به سوی خدا تقرب جویید.[49]
بدیهی است که پیامبر اکرم[صلّی الله علیه و آله و سلّم] و ائمه [علیه السلام] که الگوی عملی شریعت الهی و اسوه حسنه اخلاقاند، وسیلهای هستند که اطاعت و پیروی از آنان موجب تقرب به خدا خواهد بود؛ همچنان که از نظر فقهای امامیه احکام شریعت، همان وسیلهای است که اطاعت و پیروی از آن موجب تقرب به خدا میگردد و از این رو برخی از فقهای بزرگ شیعه؛ مانند شیخ حرّ عاملی و آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی و امام خمینی ـ رضوان الله تعالی علیهم ـ ، رسالههای فقهی و عملی خود را وسائل الشیعه، وسیلة النجّاه و تحریر الوسیله نامیدهاند.
آیه مورد بحث، یک اصل کلی را که خرد نیز بر آن حاکم است، یاد آور میشود و آن اصل این است که بشر برای تحصیل مقاصد معنوی؛ مانند تقرب به خدا، به سان تحصیل مقاصد دنیوی، باید به اسباب متوسل شوند و بدون سبب، تحصیل مسبب امکان پذیر نیست.
اما این که چه چیز سبب تقرب، مغفرت یا بر آورده شدن نیازهای معنوی انسان میشود، برای خرد روشن نیست؛ زیرا عقل بشر در این زمینه نارساتر از آن است که وسیله تقرب، مغفرت و... را به دست آورد. بنابراین، وسیله بودن اشیا در امور معنوی را باید خود شرع معیّن کند؛ چنان که امام علی[علیه السلام] در خطبه مذکور، ایمان به خدا و رسول و جهاد در راه او و نماز و زکات و حجّ و... را از مصادیق «ما یتقرّب به الی الله» یعنی آنچه مایه تقرب به خدا میشوند، دانستهاند.
در تفسیر اطیب البیان آمده است که «وسیله» شامل کلیه اعمال صالح است، تفسیر به امیرالمومنین[علیه السلام] و سایر ائمه [علیه السلام] و قرآن و مقام نبوی از باب اتمّ مصادیق است و منافاتی با عموم ندارد.[50]
امین الاسلام طبرسی ذیل آیه مورد بحث مینویسد:
در تفسیر این بخش از آیه شریفه «وابتغوا إلیه الوسیله» دیدگاههای متفاوتی وجود دارد:
1. گروهی از جمله «مجاهد» بر آنند که منظور این است که به وسیله اطاعت خدا و فرمان برداری از او به بارگاهش تقرب جویید و کاری کنید که خشنودی او را فرهم آورید و نزدیکی به او را به وسیله اطاعت از مقررات او حاصل نمایید.
2. برخی دیگر بر آناند که منظور از «وسیله» در آیه، پر فرازترین و والاترین درجات بهشت است که تنها به یک نفر از بندگان خاص خدا اختصاص دارد (روایت آن قبلا ذکر شد).
از علی[علیه السلام] در این مورد آوردهاند که فرمود: «در بهشت پر طراوت خدا در زیر عرش قرار دارد که یکی زرد رنگ و دیگری سپید مینماید و در هر یک از آنها هفتاد غرفه است، درها و ظروف آن از یک ماده و حقیقتاند، آن لؤلؤ سپید، همان وسیله است که از آن پیامبر اسلام و خاندان پاک اوست و دیگری از آن ابراهیم و خاندان اوست».[51]
عامه مفسران اهل سنت، «وسیله» را تفسیر به «قربت» کردهاند؛ هم چنان که حاکم نیشابوری در مستدرک[52] و جلال الدّین سیوطی در درّ المنثور[53] از این نمونهاند. در این نوع نگارش، قربت به فعل طاعات و عبادات تفسیر شده است و سخنی از وسیله بودن انبیا و اولیای الهی به میان نمیآید.
اساس این نوع تفسیر، پایه و بنیادی است که مفسران اموی بنیان نهادهاند، تا تفسیر به پیامبر[صلّی الله علیه و آله و سلّم] و اهل بیت[علیه السلام] را تحت الشعاع قرار دهند، ولی مستندی برای منحصر ساختن مفهوم «وسیله» ارائه نمیکنند.
فخر رازی در تفسیر خود، هنگامی که «وسیله» را بیان میکند، در رد قول تعلیمیّه، که معتقدند: «راهی به سوی خدا جز از طریق معلمی که معرفت الهی را بیان کند، مرشدی که به سوی او ارشاد کند، نیست؛ زیرا واقع این است که طلب وسیله به سوی خدا و ایمان به او بزرگترین مطلوبها و شریفترین مقصودهاست، پس باید وسیلهای به سوی او باشد». مینویسد:
«پاسخ ما این است که خدای متعال امر به برگزیدن وسیله، بعد از ایمان نموده است و ایمان به ذات اقدس الهی عبارت از معرفت اوست؛ پس امر به ابتغاء وسیله، بعد از ایمان به او و معرفت به اوست. در نتیجه ممنوع است که این امر الهی، امر به طلب وسیله در معرفت او باشد، بنابراین مراد از طلب وسیله به سوی او، تحصیل مرضات خداست که عبارت از فعل طاعات و عبادات باشد».[54]
1. جمع بندی نظریات مفسران فریقین
با توجه به دو نوع تفسیری که در مورد این آیه و واژه «الوسیله» وجود دارد، ممکن است بتوان وجه جمعی را برای آنها در نظر گرفت:
همان گونه که در تفسیر نمونه آمده[55] این آیه، اقسام «وسیله به سوی خدا» را شامل میشود؛ مانند ایمان به خدا و پیامبر اکرم[صلّی الله علیه و آله و سلّم]، جهاد در راه خدا و عباداتی؛ مانند نماز، زکات، حج خانه خدا، صله رحم و انفاق در راه خدا که در خطبه سابق الذکر نهج البلاغه[56] نیز بیان شده است. با این حال، تمامی این موارد، معنای عام وسیله است؛ بدین سبب شفاعت پیامبران و ائمه[علیه السلام] و اولیای الهی را که توسل به آنان موجب تقرب به خدا میشود و سوگند به حق آنان که نشانه علاقه به ایشان و اهمیت دادن به مقام معنوی آن بزرگواران است، در بر میگیرد.
بنابراین، هیچ دلیلی وجود ندارد که از اطلاق واژه «الوسیله» در آیه شریفه چشم پوشی شده و اختصاص به یک یا چند مفهوم خاص داده شود؛ آن چنان که «ابن تیمیه» و پیروان فکری وی (وهابیان) چنین تقیید و تخصیص بیدلیلی را قائل شده و واژه مذکور را به دو معنای خاص حمل کردهاند:
1. ایمان به رسول خدا و پیروی آن حضرت.
2. دعا و شفاعت پیامبر اکرم[صلّی الله علیه و آله و سلّم] آن هم صرفاً در زمان حیات دنیوی آن حضرت و در روز قیامت.
البته گاهی هم کلمه مورد بحث را به معنای واجبات و مستحبات تفسیر میکنند.[57] و آن چنان که صاحب تفسیر المنار، وسیله را در اعمال صالحه منحصر کرده و استدلال آورده که «غیر از ایمان و عمل صالح، هیچ چیز دیگری نمیتواند وسیله باشد، زیرا این را نه صحابی گفته و نه تابعی و نه کسی از علمای سلف».[58]
باید گفت، هیچ دلیلی بر این تفسیر وجود ندارد و معلوم نسیت صاحب تفسیر المنار روایت وارده درباره توسل به پیامبر اسلام را که در جای خود مطرح خواهد شد، چگونه توجیه میکند و هم چنین سیره صحابه، تابعین، مسلمانان و علمای سلف در این زمینه را با کدام دلیل انکار میکند.
آیات شریفه 56 و 57 سوره اسراء نشان میدهد که ما سوی الله اعم از فرشتگان و پیامبران و سایر طبقات خلق از هر قبیل که هستند، در مقام کسب فیض از باری تعالی «ابتغاء وسیله»ـ اعم از اضطراری و اختیاریـ میکنند و برای جلب رحمت بیشتر دفع عذاب پروردگار از خود، دنبال وسیلهای میگردند تا به قرب بیشتری نائل شوند.
در حدیث «الوسیله» به منزلتی در بهشت اطلاق شده که تنها به یک نفر اختصاص دارد و پیامبر اکرم[صلّی الله علیه و آله و سلّم] به امید که این جای گاه از آن ایشان باشد، از امت خود خواسته است که بر ایشان دعا کنند که خداوند این وسیله را برای آن حضرت قرار دهد، متن روایت چنین است:
اسألوا الله لی الوسیلة فإنها منزله فی الجنة لاینالها إلاّ عبدٌ واحد، و أرجو أن أکون أنا هو.[59]
و نیز امام علی[علیه السلام] ضمن دعا برای رسول اکرم[صلّی الله علیه و آله و سلّم] به خدا عرضه میدارد:
و شرّف عندک منزلته و آته الوسیله؛[60]
[خدایا] منزلت و مقام او را در پیشگاهت شریف گردان و «وسیله» را به او اعطا فرما.
بنابراین، تمام کائنات در مقام تقرب به خدا «ابتغاء وسیله» میکنند و دنبال «وسیله» میگردند ـ حتی اشرف آنان که پیامبر گرامی اسلام است، هر چند «وسیله» آن حضرت با «وسائل» سایر ممکنات قابل مقایسه نیست و دریافت و ادارک آن برای ما مقدور نیست و از این جهت که تمامی موجودات در حد ذات خود، دست نیاز به خارج از وجود خود دارند و به فرموده قرآن «یبتغون إلی ربهم الوسیلة»[61]، «به دنبال وسیلهای هستند که به قرب پروردگارشان نائل شوند»، لذا هیچ کدام از مودجودات عالم امکان، دارای این صلاحیت و شایستگی نیستند که معبود واقع شوند و یا به صورت مستقل، توانایی بر افاضه رحمت داشته باشند؛ چه آن که معبودیت و استقلال در افاضه رحمت، به حکم عقل از شئون قدرت مستقل و از خصایص موجود «قائم به ذات» است و آن هم منحصر در ذات اقدس «حقّ» ـ جلت اسمائه و تعالت قدرته ـ است و سایر موجودات که در ذات خود فاقد هستیاند، باید از طریق «ابتغاء وسیله» و تحصیل دستاویز، از مبدأ هستی استفاضه نمایند.
2. بیان دو دیدگاه
در تفسیر این آیه، دو رویکرد کلی وجود دارد، نخست مربوط به مفسران اهل سنت و برخی از مفسران اهل تشیع که آن را به دور از روایات اهل بیت پذیرفتهاند. رویکرد دوم از اکثر مفسران شیعی است که قرآن را در کنار روایات اهل بیت دیده و آن را با استناد به این احادیث تفسیر کردهاند.
1ـ2. رویکرد نخست
این مفسران «اولئک» در آیه را به «معبودان» بر میگردانند که مشرکان آنها را میپرستند و «ایّهم اقرب» را صفت «متوسّلان» میدانند نه «متوسّل به»، در نتیجه آیه را این گونه تفسیر کردهاند:
بخاری از عبدالله ابن مسعود نقل کرده است که او «الی ربّهم الوسیله» را به این که «گروهی از انس، یک نفر از جنیان را میپرستیدند، آن جن مسلمان شد و اینها نیز به دینشان متمسک شدند» تفسیر میکرد.[62] همین مضمون را مسلم در صحیح آورده است.[63]
و سیوطی این قول ابن مسعود را از عبدالرزاق و سعید بن منصور، ابن ابی شیبه و سنایی، ابن جریر، ابن منذر، طبرانی، حاکم ابن مردویه و ابو نعیم نقل کرده است.[64]
همین نظریه را فخر رازی در تفسیرش برگزیده است[65] و در واقع این شأن نزول را تفسیر همین آیه دانسته و بیان نمودهاند که این آیه، شرک را رد میکند و به توحید فرا میخواند و در حقیقت از مسئله «وسیله» مطلبی در این نظریات نیست.
2ـ2. تحلیل و بررسی
با تأمل در این رویکرد، اشکالاتی در تفاسیر مذکور به نظر میرسد:
الف) وجه مقابله در آیه را فراموش کردهاند که بحث در رد عقیده مشرکان و تأیید عقیده مسلمانان است که آنان به بتها متوسل میشدند و مذمت میکند که چرا همانند مؤمنان به وسایل مشروع روی نمیآورند.
ب) برگرداندن «اولئک» به «معبودان» خلاف ظاهر است، زیر خفی بوده و ضمیر بارز، ضمیر واژه عابدین است و الا میفرمود:«أولئک الذّین یدعونهم».
ج) معبودان، صالح و طالح دارند، نبی دارند، جماد دارند و ...، چگونه «اولئک» را به طور مساوی به همه بر میگردانند.
د) آنچه از ابن مسعود نقل شده است، سندی بلکه اقوال است که اگر تام هم باشد، معارض دارد، نهایت این که صرفاً شأن نزول را ثابت میکند.
هـ) در تمام نظریات ارائه شده «أیهم أقرب»، صفت «متوسل به» فرض شد و مقصود ما که صفت متوسلان را مد نظر داریم، حاصل نمیشود.
3ـ2. رویکرد دوم
این رویکرد، دیدگاه قاطبه علمای شیعه است و مسئله توسل را ثابت میکند، هر چند در جزئیات آن اختلافاتی باشد و طرف مقابل مؤمنان، یعنی مشرکان را به سبب پرستش اصنام رد میکند و اینک اشاره به برخی از آن اقوال:
علاّمه طباطبایی ضمن نقل اقوال مفسران «وسیله» را به «توسل و تقرب» تفسیر میکنند و میگویند گاهی نیز به معنای «متوسّلٌ به» میآید و شاید این با سیاق آیه سازگارتر باشد و «ایّهم أقرب» نیز بیان ابتغای وسیله است.
وی آیه مورد بحث را این گونه ترکیب میکنند:
«أولئک» مبتدا، «الذّین» صفت آن (موصول) و «یدعون» را صله میدانند (که ضمیر آن به مشرکان بر میگردد) و «یبتغون» را خبر «أولئک» و ضمیر آن و تمام ضمایر جمع دیگر را به «اولئک» بر میگرداند. در نتیجه معنا را این گونه بیان میکنند: «یعنی کسانی که مشرکان آنان را میخوانند از ملائکه، جن و انس و به سوی پروردگارشان از آنها طلب تقرب مینمایند و میخواهند ببینند، کدام نزدیکتر است تا راه او را بپیمایند و به اعمال او اقتدا کنند، تا به خدا همانند آنان نزدیکتر است تا راه او را بپیمایند و به اعمال او اقتدا کنند، تا به خدا همانند آنان نزدیک شوند و امید رحمت او را دارند و از عذاب او میترسند؛ چرا که عذاب خداوند قطعی است و باید از آن عذاب دور شده و به وسیله واسطهها و مقربان الهی، به خدای متعال نزدیک شوند».[66]
حاکم حسکانی در تفسیر آیه مذکور آورده است:«آن چه را که آیه بیان میکند، ابتغای وسیله است، برای در امان ماندن از عذاب حتمی پروردگار و آن وسیله، مقربان درگاه خدا هستند». آن گاه وی مصداق آن وسیله را این گونه بیان میکند:
«هم النبی و علی و فاطمه و الحسن و الحسین».[67]
برو سوی حقّی هم به همین مسئله اشاره میکند و مینویسد:
«اما انبیا وارثان آنان، کاملترین واسطهها میان خدا و خلق اویند و باید اطاعت شوند؛ چرا که ایشان مقرب درگاه خدایند، به آنان باید نزدیک شد تا درجات بالا را تحصیل کرد».[68]
4ـ2. نتیجه و حاصل بحث
این دو آیه بر مشروعیت توسل به افرادی که مقرب عند الله هستند. دلالت میکند. مفسران اتفاق نظر دارند که «یبتغون إلی ربّهم الوسیلة أیّهم أقرب» مدح و توصیف برای مومنان است؛ زیرا آنان برای رسیدن به خدا توسل میجویند. البته در این که متوسلان باید به چه کسانی متوسل شوند، اختلاف نظر وجود دارد، اما همگان به حقیقت جواز توسل اعتراف نمودهاند.
مؤمنان بر خلاف مشرکان به کسانی متوسل میشوند که اهلیت و صلاحیت رفع مشکلات را داشته باشند. این آیه مشرکان را نکوهش میکند که آنها چیزهایی را عبادت میکنند و از آنها طلب حاجت میکنند که اصلاً مالک نفع و ضرر خود نیستند. به مشرکان خطاب شده است:«ادعوا الذّین زعمتم من دونه».
شیخ طوسی آیه مورد بحث را این گونه معنا کرده است:[69]
«الذّین زعمتم أنّهم أرباب و آلهة من دون الله»
پس مشرکان به کسانی متوسل میشدند که آنها را خدا تصور میکردند، ولی در آیه بعد[70] کسانی توصیف شدهاند که برای رسیدن به خدا توسل میجویند، نه این که «متوسّل به» را خدا میپندارند. بنابراین، بدون پندار معبودیت، توسل جستن به درگان کسانی که مقرب درگاه خداوندند، عیبی ندارد. مشرکان بتها را به عنوان قادر مطلق میپرستیدند، از این جهت مورد توبیخ قرار گرفتهاند، اما کسانی که خدا را معبود حقیقی می دانند و به مقربان درگاهش توسل میجویند و آنها را واسطه قرار میدهند، قابل ملامت نیستند.[71]
اکنون به برخی دیگر از آیاتی که دال بر مشروعیت توسل هستند، اشاره میشود:
ب) آیه وحدت
«وأعتصموا بحبل الله جمیعاً ولا تفرّقوا»؛[72]
همگی به ریسمان خدا چنگ بزنید و از هم جدا نشوید.
پرسش اساسی این است که در این آیه منظور از «حبل الله» چیست؟
پاسخ این است که بیتردید چیزی غیر از خداست؛ زیرا «حبل الله» از اسمای الهی نیست. مضمون آیه شریفه بیانگر این است که خداوند حکیم برای نجات آدمیان از جانب خود «حبل» و ریسمانی مقرر فرموده و آن را «وسیله» و سبب برای نیل به سعادت و رسیدن به قرب خویش قرار داده و همگان را به اعتصام و چنگ زدن به آن امر فرموده است.
این «حبل الله» میتواند قرآن، اسلام، پیامبر[صلّی الله علیه و آله و سلّم]، ائمه[علیه السلام] و مسلمانان باشد. در هر حال این آیه بر جواز توسل به غیر خدا دلالت میکند؛ زیرا «حبل الله» هر چه باشد، چیزی است که واسطه ارتباط میان انسانها و خداست. البته برای تعیین مصداق و مراد از «حبل الله» باید به «سنت» مراجعه کرد. در برخی روایات «حبل الله» به قرآن تفسیر شده است.[73]
به نظر میرسد اولیای الهی و «آل محمد»[صلّی الله علیه و آله و سلّم] مصداق روشنی برای «حبل الله» هستند و چنگ زدن و توسل جستن به آنها موجب تقرب الهی میشود؛ چنان که برخی روایات در مقام با اهتمامی تمام، ائمه هدی(علیهم السلام) را به عنوان «حبل الله» و «وسیلة» ارتباط میان خدا و انسان، معرفی نموده است. درباره علی[علیه السلام] روایت شده است:«هو حبل الله المتین»[74] و خود حضرت در ضمن خطبهای فرمود:«أنا حبل الله المتین».[75]
امام صادق[علیه السلام] میفرماید:«نحن حبل الله»[76] و پیامبر در جوابی اعرابی که پرسیده بود:«حبل الله» چیست؟ فرمودند:«یا أعرابی هذا حبل الله»،[77] در حالی که دست روی شانه علی گذاشته بودند.
در برخی دیگر از روایات نیز«قرآن و عترت» هر دو به عنوان «حبل الله» معرفی شدهاند:«هما حبل الله»،[78] یعنی قرآن و عترت هر دو ریسمان خدا هستند.
ذکر این نکته لازم است که روایاتی که «قرآن» را مصداق «حبل الله الممدود من السّماء إلی الأرض» معرّفی میکنند،[79] با روایاتی که «آل محمد[صلّی الله علیه و آله و سلّم]» را به عنوان «ریسمان و وسیله» ارتباط میان خدا و انسان میشناسند،[80] منافاتی ندارند؛ زیرا به حکم روایت متواتر «ثقلین» عترت رسول خدا[صلّی الله علیه و آله و سلّم] و قرآن کریم، عدل یکدیگرند و در شأن «هدایت» و اوصاف ممتاز مرتبط با شأن اشتراک دارند و تا قیامت در کنار یکدیگر قرار خواهند گرفت و از هم جدا نخواهند شد.
بنابراین، از تفاسیر مختلف، ذیل آیه مورد بحث این نتیجه حاصل میشود که بدون تردید، مراد از «حبل الله» چیزی غیر از خداست و هر گونه وسیله، ارتباط با ذات احدیت را شامل میشود، خواه این وسیله اسلام باشد یا قرآن و یا پیامبر[صلّی الله علیه و آله و سلّم] و اهل بیت [علیه السلام] باشند، تمامی این مصادیق محتمل در مفهوم گسترده ارتباط با خدا که از معنای «حبل الله» استفاده میشود، جمع است؛ زیرا همان طور که «فخر رازی»[81] و «آلوسی»[82] در تفسیر خود آوردهاند، هر آنچه به سبب آن با چیزی دیگر ارتباط حاصل میشود، «حبل» خواهد بود. پس هنگامی که قرآن، اسلام پیامبر[صلّی الله علیه و آله و سلّم] و اهل بیت باعث و موجب تقرب به خدایند، آنها «حبل الله»اند و انسان برای نجات از چاه تاریک غرایز سرکش و جهل و رسیدن به آسمان تکامل مادی و معنوی باید به آنها تمسک جوید و به این ریسمانهای محکم چنگ بزند و این، همان حقیقت توسل است.
ج) آیه مربوط به فرزندان یعقوب
«یا أبانا أستغفر لنا ذنبونا إنّا کنّا خاطئین».[83]
ای پدر برای ما آمرزش بطلب، زیرا ما خطاکاریم.
«قال سوف أستغفر لکم ربی إنّه هو الغفور الرّحیم».[84]
[یعقوب گفت] برای شما استغفار میکنم که همانا او آمرزنده و مهربان است.
براساس این آیه شریفه، فرزندان یعقوب به پدرشان توسل جستهاند. فرزندان یعقوب مرتکب چند خطا شده بودند:
نخست آن که دو پیامبر خدا (یعقوب و یوسف) را آزار داده و محزون کرده و به پدرشان دروغ گفته بودند.
دوم آن که از دستور خدای متعال مبنی بر دوری از آزار والدین و دروغ گفتن سرپیچی کردند.
به نصّ آیه شریفه، فرزندان یعقوب پدر را واسطه قرار داده و از او خواستند که برای ایشان در خصوص خطاهایشان از خدا آمرزش بطلبد و این امر در قرآن رد یا انکار نشده است. وقتی خدای متعال فرزندان یعقوب را به سبب توسل به یکی از مقربان درگاهش سرزنش نمی کند، میتوان نتیجه گرفت که توسل و استغاثه به پیامبر اشکالی ندارد؛ زیرا مقام قرب ایشان بر هیچ کس، مخفی و پوشیده نیست.
از این دو آیه نیز استفاده میشود که طلب استغفار از دیگری، نه تنها با توحید منافات ندارد، بلکه راهی برای رسیدن به لطف پروردگار است. همین که یعقوب پیامبر، تقاضای فرزندان را میپذیرد، نشان دهنده این نکته است که توسل به اولیای الهی امری جایز است.[85]
د) آیه استغفار
«ولو أنهم إذ ظلموا أنفسهم جاءوک فاستغفروا الله و استغفر لهم الرّسول لوجدوا الله توّاباً رحیماً»؛[86]
و اگر ایشان هنگامی که به نفس خود ظلم کردهاند، پیش تو آیند و از خدا طلب مغفرت کنند و رسول هم برای آنان طلب آمرزش نماید، خداوند را توبه پذیر و مهربان خواهند یافت.
امام مفسران اهل سنت، فخر الدّین رازی، میگوید:[87]
«ممکن بود بدون استغفار رسول اکرم[صلّی الله علیه و آله و سلّم] توبه آنها پذیرفته شود، اما هنگامی که استغفار رسول خدا[صلّی الله علیه و آله و سلّم] به توبه آنها ضمیمه شود، پذیرش توبه حتمی خواهد بود».
همین کار، مصداق بارز توسل به پیامبر[صلّی الله علیه و آله و سلّم] است که خدای متعال آن را به بندگان خود آموخته است و این آیه، مشروعیت توسل به غیر خدا را به روشنی ثابت میکند. قرطبی در تفسیر خود آورده است:[88]
ابو صادق از حضرت علی[علیه السلام] نقل میکند که سه روز پس از رحلت پیامبر[صلّی الله علیه و آله و سلّم] مردی اعرابی آمد و خود را روی قبر حضرت انداخت و خاک قبر پیامبر را به سر گرفت و گفت: ای رسول خدا، فرمان دادی ما اطاعت کردیم و یکی از آیاتی که بر تو نازل شده این است:«ولو أنهم إذ ظلموا...»، من بر نفس خود ستم کردهام و تو برایم آمرزش طلب کن. در این حال، از قبر پیامبر اکرم[صلّی الله علیه و آله و سلّم] صدا آمد: خدا تو را بخشیده است.
مفسر بزرگ اهل سنت، ابن کثیر، ضمن تفسیر آیه مورد بحث[89] حکایت مشهوری را میآورد که شیخ ابو منصور صباغ از عتبی نقل میکند که او میگوید: من نزدیک قبر پیامبر اکرم[صلّی الله علیه و آله و سلّم] نشسته بودم که مردی اعرابی آمد و گفت: السلام علیک یا رسول الله. من این کلام خدا را شنیدهام که میفرماید:«ولو أنّهم إذ ظلموا أنفسهم...» آمدهام، در حالی که از گناهانم طلب آمرزش میکنم، تو را در پیشگاه خدا واسطه قرار میدهم:
یا خیر من دفنت بالقاع أعظمه فطاب من طیبهنّ القاع و الأکم
نفسی الفداء لقبر أنت ساکنه فیه العفاف و فیه الجود و الکرم
ای آن که در عظیمترین زمینها مدفون شدهای و از عطر خوش آن هر بلندی و پستی، خوشبو شده است.
جانم فدای قبری که تو در آن آرام گرفتهای و در آن، عفاف وجود و کرامت گرد آمده است.
آن مرد این اشعار را خواند و رفت، در این هنگام خواب بر من غالب شد. رسول خدا[صلّی الله علیه و آله و سلّم] را در خواب دیدم که فرمود: ای عتبی، خودت را به اعرابی برسان و به او بشارت بده که خدا او را بخشیده است.
بیضاوی، مفسر دیگر اهل سنت، در تفسیر آیه مورد بحث مینویسد:[90]
این خطاکاران نزد رسول خدا عذر خواهی میکردند و رسول اکرم[صلّی الله علیه و آله و سلّم] شفیع آنها میشد و خدا نیز آنها را میبخشد. رسول خدا حق دارد که عذر آنها را بپذیرد و برای آنها وساطت کند، گرچه گناهانشان بزرگ باشد. منصب پیامبر[صلّی الله علیه و آله و سلّم] این است که اهل کبائر را شفاعت کند.
در تفسیر نمونه آمده است:[91]
از این آیه پاسخ کسانی که توسل به پیامبر[صلّی الله علیه و آله و سلّم] و یا امام علی[علیه السلام] را نوعی شرک میپندارند، روشن میشود؛ زیرا آیه صریحاً میگوید که روی آوردن به پیامبر[صلّی الله علیه و آله و سلّم] وساطت و استغفار او برای گنه کاران مؤثر است و موجب پذیرش توبه و رحمت الهی است. منتها افراد خطاکار باید نخست توبه کنند و از راه خطا برگردند، سپس برای قبول توبه خود از استغفار پیامبر[صلّی الله علیه و آله و سلّم] استفاده کنند. بنابراین پیامبر[صلّی الله علیه و آله و سلّم] خود آمرزنده گناه نیست؛ او تنها میتواند از خدا طلب آمرزش کند. این آیه، پاسخ دندان شکنی است به آنهایی که این گونه وساطت را انکار میکنند.
جمع بندی اقوال مفسران شیعه و سنی
نکتهای که مورد قبول و پذیرش مفسران شیعه و سنی است، این است که آیه مورد بحث دلالت دارد که وسیله قرار دادن پیامبر گرامی[صلّی الله علیه و آله و سلّم] به منظور بخشش گناهان، کار مطلوبی است. حتی بعد از حیات پیامبر اکرم[صلّی الله علیه و آله و سلّم] هم در طول تاریخ، مسلمان آگاه با الهام گرفتن از این آیه، آن حضرت را میان خود و خدا وسیله قرار میدهند. این سنتی است که دانشمندان اسلامی تأیید و به آن عمل کردهاند. بدین سبب، عموم علمای مذاهب اسلامی در کتب مناسک حج، در بخش زیارت مرقد پیامبر اسلام[صلّی الله علیه و آله و سلّم] نوشتهاند[92] که برای زائران مستحب است در کنار قبر شریف به درگاه خدا دعا کنند و با توسل به آن حضرت از خدا برآورده شدن حاجات و آمرزش گناهان را طلب نمایند و نیز این آیه را بخوانند:
«ولو أنهم إذ ظلموا أنفسهم جاءوک فاستغفروالله و استغفر لهم ألرسول لوجدوا الله تواباً رحیماً».[93]
بخش چهارم: توسل از منظر روایات فریقین
احادیث فراوانی در منابع تاریخی و روایی فریقین وارد شده است که بر جواز و صحت و حتی استحباب توسل به ذوات انبیا و اولیای الهی یا مقامات آنان، به منظور تقرب به خدای متعال و طلب حاجت از او دلالت دارند. این امر نه تنها شرک نیست، بلکه اظهار تذلل و خشوع بیشتر در پیشگاه خداوند است. کسی که پیامبر و اولیای الهی را وسیله تقرب به خدا قرار میدهد، در واقع خود را در محضر ربوبی آن چنان کوچک و بیمقدار میداند که اطمینان ندارد خداوند به او توجه و عنایت خواهد کرد. بدین سبب کسانی را که نزد خدا آبرو دارند و مورد توجه و لطف اویند، وسیله قرار میدهد تا خدای متعال به احترام آنها او را نیز از رحمت واسعه خود برخوردار سازد و این نهایت خشوع و اظهار عبودیت برای خداست.
الف) توسل در احادیث اهل سنت
این احادیث دارای طرق صحیحاند و به چند دسته تقسیم میشوند:
1. دسته اول: روایاتی که بیانگر توسل به پیامبر اکرم[صلّی الله علیه و آله و سلّم] قبل از ولادت و بعثت آن حضرت میباشند.
2. دسته دوم: روایاتی که بیان کننده توسل به پیامبر اکرم[صلّی الله علیه و آله و سلّم] در زمان حیات ایشاناند.
3. دسته سوم: روایاتی که تأیید کننده جواز توسل به پیامبر اکرم[صلّی الله علیه و آله و سلّم] بعد از وفات آن حضرت میباشند.
4. دسته چهارم: روایاتی که توسل به حق سائلان را بیان میکنند.
دسته اول: روایات توسّل به پیامبر اکرم[صلّی الله علیه و آله و سلّم] قبل از ولادت و بعثت
ذکر یک نمونه از دسته اول
حاکم نیشابوری در مستدرک حدیثی از رسول خدا[صلّی الله علیه و آله و سلّم] نقل میکند که فرمود:
زمانی که حضرت آدم مرتکب گناه (ترک اولی) شد، عرض کرد: خدایا! به حق محمد مرا ببخش. خداوند فرمود: ای آدم! چگونه محمد را شناختی، در حالی که هنوز او را نیافریدهام! عرض کرد: آن گاه که به قدرت خود مرا آفریدی و از روح خود در من دمیدی، سرم را بلند کردم و دیدم که بر پایههای عرش نوشته شده: لااله الاّ الله، محمد رسول الله و دانستم که تو جز محبوبترین آفریدهات را به اسم خود اضافه نمیکنی. خداوند فرمود: ای آدم! راست گفتی، او محبوبترین خلق نزد من است و به حق او (محمد) مرا بخوان که تو را میبخشم و اگر محمد نبود تو را نمیآفریدم.[94]
علاّمه امینی مینویسد:
دیلمی از مسند فردوس در کتاب الدّرّ المنثور[95] با سندش از علی[علیه السلام] نقل میکند که ایشان فرمودند: از پیامبر[صلّی الله علیه و آله و سلّم] درباره سخن خداوند که میفرماید: آدم از پروردگارش کلماتی را دریافت کرد، پس از آن توبه نمود، پرسیدم. حضرت فرمودند: همانا خداوند، آدم را در هند و حوّا را در جده نازل کرد، تا آن جا که فرمود تا این که خدا جبرئیل را به سوی او مبعوث کرد و فرمود: ای آدم! آیا تو را به قدرتم نیافریدم؟ آیا از روح خود بر تو ندیدم؟ آیا فرشتگانم را بر سجده تو وا نداشتم؟ آیا حوّا را به تو تزویج نکردم؟ آدم عرض کرد: آری. خداوند فرمود: پس این گریه برای چیست؟ عرض کرد: چرا گریه نکنم در حالی که از جوار خدای رحمان خارج شدم؟ فرمود: بر تو لازم است این کلمات را مراقب باشی! که اگر چنین کنی، خداوند توبهات را میپذیرد و گناهت را میآمرزد، بگو: خدایا! به حق محمد و آل محمد از تو میخواهم، پاک و منزهی، معبودی و جز تو نیست، کار بدی انجام دادم و بر نفس خویش ستم نمودم، پس مرا بیامرز، به درستی که تو بخشنده و مهربانی، پس این کلماتی است که آدم از خداوند دریافت کرد.[96]
هم چنین در ادامه مینویسد:
ابوالفتح محمد بن علی نطنزی(متولد480هـ .ق) در کتاب خصائص خود از ابن عباس نقل میکند که او گفت: زمانی که خداوند آدم را آفرید و از روح خود بر او دمید، آدم عطسه کرد و گفت: الحمد لله. خداوند به او فرمود: پروردگارت تو را رحمت کند. زمانی که فرشتگاه بر او سجده کردند، عرض کرد: خدایا! آیا تو کسی را که بیشتر از من دوست میداری، آفریدی؟ فرمود: بلی، اگر آنها نبودند تو را نمیآفریدم. عرض کرد: پروردگارا! آنان را به من نشان بده. آنگاه خداوند بر فرشتگاه حجاب وحی فرمود که حجابها را بردارند. وقتی حجابها برداشته شد، حضرت آدم، پنج شبح را مقابل عرش مشاهده کرد؛ عرض کرد: پروردگارا! اینان کیانند؟ فرمود: ای آدم! این محمد، پیامبرم و این علی، امیرالمومنین، پسر عمو و جانشین پیامبرم و این فاطمه دختر پیامبرم و این دو حسن و حسین پسران علی و فرزندان پیامبرم هستند.
سپس فرمود: ای آدم! ایشان فرزندان تواّند. آن گاه آدم، خوشحال شد. وقتی مرتکب گناه شد، عرض کرد: پروردگارا! به حق محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین از تو میخواهم که مرا بیامرزی. در نتیجه خداوند او را آمرزید. پس این همان کلماتی است که خدای تعالی فرمود:«آدم پروردگارش کلماتی را دریافت نمود». آن کلماتی که آدم از پروردگارش دریافت کرد، این است: خدایا! به حق محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین، توبهام را بپذیر! پس خداوند توبهاش را پذیرفت.[97]
این روایت را حاکم در مستدرک[98] و سبکی در شفاء السّقام[99] صحیح دانستهاند. قسطلانی در المواهب،[100] سمهودی در وفاء الوفا[101]، زرقانی در شرح المواهب،[102] العزّامی در فرقان القرآن[103] و سیوطی در الخصائص الکبری[104] از عدهای از راویان نقل نمودهاند.
در روایات شیعه این حقیقت به صورت روشنتر وارد شده است که آدم اشباح نورانی پنج تن را مشاهده کرده است. بنابراین با عنایت به کثرت روایاتی که از طریق دانشمندان شیعه در این مورد وارد شده است، میتوان به صحت روایت یقین پیدا کرد.[105]
دسته دوم: توسل به پیامبر اکرم[صلّی الله علیه و آله و سلّم] در حال حیات
روایات در این زمنیه فراوان است. در این جا به پارهای از آنها اشاره میشود:
حدیث اول
توسل نابینا به پیامبر گرامی[صلّی الله علیه و آله و سلّم] به دستور آن حضرت «ترمذی» از «عثمان بن حنیف» نقل میکند: مردی نابینا محضر پیامبر[صلّی الله علیه و آله و سلّم] آمد و عرض کرد:«ادع الله أن یعافینی» (از خدا بخواه که سلامتی و بینایی را به من بازگرداند).
قال: إن شئت دعوت، و إن شئت صبرت فهو خیرٌ لک. قال: فادعه. قال: فأمره أن یتوضاً فیحسن وضوءه و یدعوه بهذا الدعا؛
اگر بخواهی دعا میکنم و اگر صبر کنی برای تو بهتر است. عرض کرد: برای من دعا کن.
حضرت فرمود: وضویی نیکو بگیر و این دعا را زمزمه کن:
اللهم إنی أسالک و أتوجه إلیک بنبیک محمدٍ نبی الرّحمة. یا محمد! إنی توجهت بک إلی ربّی فی حاجتی هذه لتقضی لی، اللهم فشفعه فیّ؛[106]
خداوندا! به واسطه پیامبرت، که رسول رحمت است، به تو روی آوردهام و حاجت خود را از تو طلب میکنم. ای محمد[صلّی الله علیه و آله و سلّم] به وسیله تو، به پروردگارم روی آوردهام تا حاجتم روا شود، خداوندا او را شفیع من قرار ده.
ابن حنیف میگوید:«پس به خدا قسم ما هنوز متفرق نشده بودیم و طولی نکشیده بود که آن مرد داخل شد و گویا اصلاً چشمان او مشکلی نداشته است».
1. بحثی در سند حدیث
سند این حدیث را حتی ابن تیمیه و وهابیان معاصر که تعصب شدیدی دارند، صحیح میدانند،[107] و این حدیث در بسیاری از منابع اصلی اهل سنت وارد شده است.
در مورد این حدیث ابن ماجه تعبیر «هذا حدیث صحیح»[108] را میآورد و حاکم نیشابوری در کتاب المستدرک علی الصّحیحین آورده و بر صحت آن شهادت داده و نوشته است: این حدیث شرایط کتاب صحیح بخاری و صحیح مسلم را دارد.[109] هم چنین طبرانی و هیثمی دو تن از علمای بزرگ اهل سنت با تصریح به صحت روایت، آن را نقل کردهاند[110] و در منابعی هم چون مسند احمد[111] و الجامع الصغیر سیوطی[112] آمده است.
نتیجه آن که در اتقان و صحت سند حدیث مذکور، هیچ گونه بحث و ایرادی نیست.
2. بحثی در دلالت حدیث
حدیث مذکور دلالت روشنی بر جواز، بلکه استحباب توسل به رسول خدا دارد؛ زیرا رسول خدا به او (شخص نابینا) تعلیم داد که پیامبر رحمت را وسیله خود قرار دهد و به او توسل بجوید و از خدا بخواهد که خداوند حاجت او را بر آورده سازد و این مطلب از جملههای زیر به خوبی استفاده میشود:
الف) اللهم إنّی أسألک و أتوجه إلیک بنبیّک؛
بارالها! از تو درخواست میکنم و روی میآورم به تو به وسیله پیامبرت.
لفظ «نبیّک» متعلق به دو جمله پیشین است: یکی «أسئلک» و دیگری «أتوجّه إلیک».
به عبارت روشنتر، هم به وسیله نبی از خدا سؤال میکند و هم به وسیله او رو به خدا مینماید و مقصود از «نبیّ»، خود نبی است، نه دعای نبی و تصور این که مقصود از دعا «نبیک» است، بر خلاف ظاهر و فاقد دلیل است و کسی که لفظ دعا را مقدر میکند، علتی جز پیش داوری ندارد؛ زیرا فردی که چنین لفظی را در تقدیر میگیرد، چون توسل به اشخاص را صحیح نمیداند، قهراً تلاش میکند لفظ «دعا» را مقدر نماید تا مخالف اندیشه او نباشد و در نتیجه بگوید: مقصود، توسل به دعای پیامبر است، نه به ذات او و توسل به دعای افراد اشکال ندارد.
ب) محمد نبی الرحمه: برای این که روشن شود مقصود سؤال از خدا به خاطر پیامبر و توجه به خدا به وسیله اوست، لفظ «نبیّک» را با جمله «محمد نبی الرّحمه» توصیف کرده است که حقیقت را روشنتر و هدف را واضحتر میسازد.
ج) جمله «یا محمّد، إنّی أتوجّه بک إلی ربّی» میرساند که حضرت محمد[صلّی الله علیه و آله و سلّم] را وجهه دعای خود قرار میدهد.
د) مفاد جمله «وشفعه فی» این است که پروردگارا! او را شفیع من قرار بده و شفاعت او را در مورد من بپذیر.
در تمام این جملهها، آنچه مورد بحث و مورد سخن است، همان شخص پیامبر گرامی و شخصیت والا مقام اوست و سخنی از دعای پیامبر در کار نیست.[113]
حاصل سخن آن که در حدیث مورد بحث، نه از نظر سند و نه از نظر مفاد و دلالت، جای هیچ شک و شبههای وجود ندارد و همان طور که گفته شد، اثبات کننده این ادعاست که توسل، ریشه در سنت پیامبر[صلّی الله علیه و آله و سلّم] دارد.
حدیث دوم
طبرانی در جامع کبیر، حاکم در مستدرک، بیهقی در دلائل النبوّه و ابن حبّان از رسول خدا[صلّی الله علیه و آله و سلّم] نقل کردهاند: هنگامی که فاطمه بنت اسد، مادر امیرالمومنین علی[علیه السلام]، در گذشت و قبر را برای دفن او آماده ساختند، رسول خدا[صلّی الله علیه و آله و سلّم] فرمودند:
الله الذی یحیی و یمیت و هو حی لایموت اغفرلامّی فاطمه بنت أسد، و وسّع علیها مدخلها بحقّ نبیّک و الأنبیاء الّذین من قبلی؛[114]
خدایی که زنده میکند و میمیراند و او زنده است و نمیمیرد، بیامرز فاطمه دختر اسد را و جای گاه او را وسیع گردان به حق پیامبرت و پیامبرانی که بیش از من بودند.
سید احمد زینی دحلان در کتاب الدّرر السنیة فی الردّ علی الوهّابیة مینویسد:
«ابن ابی شیبه از جابر این حدیث را نقل کرده و ابن عبدالبرّ نیز آن را از ابن عبّاس و أبونعیم از انس نقل کرده است».[115]
این دعا دلالت دارد بر این که توسل، هم به زندهها صحیح است و هم به اموات. در مورد پیامبر[صلّی الله علیه و آله و سلّم] توسل به شخص زنده است و در مورد انبیا قبل از ایشان، توسل به حق مردگان است.
در خلاصة الکلام میگوید: «ابن حدیث را طبرانی در جامع کبیر و اوسط خود و ابن حبّان و حاکم نقل نموده که آن را حدیثی صحیح دانستهاند».[116]
حدیث سوم
از عبدالملک بن هارون بن عنتره از پدرش از جدش روایت شده که ابابکر نزد پیامبر[صلّی الله علیه و آله و سلّم] آمد و گفت: من قرآن را یاد میگیرم، اما گاهی آن را فراموش میکنم، پیامبر[صلّی الله علیه و آله و سلّم] فرمودند بگو:
اللهم إنی أسالک بحمدٍ نبیّک، و إبراهیم خلیلک، و بموسی نجیّک، و عیسی روحک، و بتوراة موسی، و إنجیل عیسی، و فرقان محمّدٍ، و بکلّ وحی أوحیته، و قضاءٍ قضیته؛
پروردگارا! از تو درخواست میکنم به محمد پیامبرت و ابراهیم دوست تو و به موسی و عیسی روح تو و کلمه تو و به تورات موسی و انجیل عیسی و فرقان محمد و به هر وحیای که وحی نمودی آن را و هر قضایی که گذراندی آن را... .
ابن تیمیه گفته است:«این حدیث را کسی روایت کرده که در اعمال روز و شب، کتاب نوشته؛ مانند ابن السنی و ابی نعیم و آن را ابوالشیخ اصفهانی در کتاب فضائل الاعمال و زیرین بن معاویه در جامع خود و ابن اثیر در جامع الاصول روایت کرده و این دو نفر آن را به کتابی از کتب مسلمانان نسبت ندادهاند».[117]
شایان ذکر است در روایت مورد بحث، پیامبر[صلّی الله علیه و آله و سلّم] دعایی را به ابوبکر آموخته است که هم توسل به خود پیامبر است و هم توسل به انبیای پیشین.
حدیث چهارم
گروهی از محدثان اسلامی نقل کردهاند که عربی بادیه نشین بر پیامبر وارد شد و با سرودن چند شعر، آن حضرت را «وسیله» قرار داد و ضمن اشعارش گفت:
«به سوی تو آمدهایم، در حالی که از سینه اسبها خون میچکد، مادر از کودک خود غافل شده است، ما چارهای جز پناه به سوی تو نداریم و پناه مردم جز به سوی پیامبران کجا میتواند باشد».[118]
این گفته آشکارا در توسل به رسول خداست و بیانگر اعتقاد به لزوم توجه و عرض نیاز به آن حضرت در مشکلات و شداید زندگی است.
پیامبر اکرم[صلّی الله علیه و آله و سلّم] نه تنها آن مرد اعرابی را به خاطر این سخن، ردع و زجری نفرمود، بلکه چنان که ذیل همین روایت آمده است، پس از استماع آن ابیات، از جا برخاستند، در حالی که از شدت اندوه، ردای خود را به زمین میکشیدند، بالای منبر رفتند و پس از ایراد خطبه، درباره آنان دعا کردند و به تقاضای خود از خدا ادامه دادند تا هوا بارانی شده و باران فراوان نازل گردید.[119]
هم چنین بخاری در صحیح خود ذیل همان نقل آورده است:
«هنگامی که آسمان بر اثر دعای رسول خدا ابری شد و باران شروع به باریدن نمود، آن حضرت فرمودند: اگر ابوطالب الان زنده بود از دیدن نزول باران با دعای آن حضرت دیدگانش روشن میشد؛ آیا کسی هست که گفتار او را برای ما بازگو کند؟ علی[علیه السلام] برخاست و گفت: ای رسول خدا، شاید مقصود از شما این گفتار وی باشد:
ؤأبیض یستسقی الغمام بوجهه ثمال الیتامی، عصمة للارامل
سفید چهرهای که بر برکت روی او از ابرها باران طلبیده میشود؛ دارای این صفت است که پناه و فریادرس یتیمان و سرپرست ضعیفان و بیوه زنان است.
پیامبر اکرم[صلّی الله علیه و آله و سلّم] از شنیدن این بیت اظهار شادمانی فرمود و آثار خشنودی در چهره مبارکش نمایان گردید».[120]
آشکار است که طلب باران نمودن به وسیله آبروی پیامبراکرم[صلّی الله علیه و آله و سلّم] یکی از مصادیق بسیار روشن «توسل» و روی آوردن به آن حضرت در مواقع شدت و سختیهاست.
حدیث پنجم
سواد بن قارب که از صحابه است در محضر رسول خدا[صلّی الله علیه و آله و سلّم] به عنوان استشفاع و توسل گفت:
تو [ای رسول خدا] در میان رسولان، نزدیکترین «وسیله» به درگاه خدا هستی، ای فرزند گرامیترین پاکان، تو شفیع من باش در روزی که هیچ شفاعت کنندهای قادر بر رفع کمترین بلا از سواد بن قارب نخواهد بود.[121]
چنان که از این روایت آشکار است، آن صحابی، پیامبر اکرم[صلّی الله علیه و آله و سلّم] را هم به عنوان «وسیله» تعبیر نموده و هم از آن حضرت تقاضای «شفاعت» کرده است و رسول خدا[صلّی الله علیه و آله و سلّم] نیز این کار وی (توسل و استشفاع) را با سکوت خود تقریر و امضا نموده است.
دسته سوم: توسل به پیامبر اکرم[صلّی الله علیه و آله و سلّم] بعد از وفات
در این زمینه، بخشی از روایاتی که بر مشروعیت و جواز، بلکه استحباب توسل به آن حضرت بعد از وفات، دلالت دارند، به اجماع آورده میشود:
حدیث اول
سمهودی از طبرانی در جامع کبیر خود از عثمان بن حنیف نقل میکند[122] و[123] که مردی برای حاجتی نزد عثمان بن عفّان (خلیفه سوم) رفت و آمد میکرد، ولی خلیفه هیچ التفات و توجهی به حاجت او نکرد، پس با عثمان بن حنیف ملاقات کرد و از این موضوع به او شکایت کرد. عثمان بن حنیف به او گفت: به خانه برو و وضو بگیر سپس به مسجد بیان و بعد دو رکعت نماز بگزار و بگو:
اللهم إنّی أسالک و أتوجه إلیک بنبینا محمد[صلّی الله علیه و آله و سلّم] نبیّ الرّحمة، یا محمد! إنی أتوجه بک إلی ربّک أن تقضی حاجتی؛
خدایا! من از تو درخواست میکنم و روی میآورم به سوی تو به واسطه پیغمبران محمد[صلّی الله علیه و آله و سلّم] پیامبر رحمت، ای محمد! به درستی که من روی آوردم به وسیله تو به سوی خدا تو برای این که حاجت مرا بر آورده سازی.
پس حاجت خود را یاد آور شو. آن مرد رفت و آن گونه انجام داد، سپس به در خانه عثمان (خلیفه سوم) رفت. کسی که در راه میگشاید، آمد و دست او را گرفت و نزد خلیفه برد. عثمان حاجت او را پرسید، او حاجت خود را ذکر کرد و خلیفه آن را بر آورده نمود و به او گفت: هر گاه حاجتی داشتی آن را یاد آور شو، سپس از نزد عثمان خارج شد، پس ابن حنیف را ملاقات کرد و به او گفت: خدا به تو جزای خیر دهد، خلیفه در حاجت من نظر نمیکرد تا این که تو با او دراین باره سخن گفتی.
ابن حنیف در جواب گفت: به خدا قسم! من با او سخن نگفتهام، ولی شاهد بودم شخص نابینایی به نزد رسول خدا آمد و از نابینایی خویش شکایت کرد. پیامبر[صلّی الله علیه و آله و سلّم] به او فرمود: اگر خواسته باشی، دعا میکنم و یا این که صبر کن. او گفت ای رسول خدا! برای من کمک کار و عصا کشی نیست و بر من این نابینایی بسیار مشقت دارد. رسول خدا به او فرمود:«برو و وضو بگیر و دو رکعت نماز بخوان و دعا کن به همین دعا!»
ابن حنیف گفت: به خدا قسم! ما از هم جدا نشده بودیم و گفت و گوی ما طول کشید تا این که آن مرد بر ما داخل گردید؛ مثل این که هیچ نابینا نبوده است.
سمهودی میگوید:«همین جریان را بیهقی نیز از دو طریق نقل کرده است».[124]
این جریان هم، توسل به رسول خدا پس از وفات آن حضرت است به دستور ابن حنیف و هم سند دیگری است بر آن چه از ابن حنیف در مورد زمان حیات آن حضرت نقل شده است.
حدیث دوم
سمهودی نقل میکند قحطی شدید اهل مدینه را فرا گرفت. مردم به عایشه شکایت کردند. عایشه گفت به قبر پیغمبر[صلّی الله علیه و آله و سلّم] بنگرید و از آن روزنهای به سوی آسمان قرار دهید، به طوری که میان قبر و بین آسمان سقفی نباشد. این کار را انجام دادند، پس باران بارید، به نحوی که گیاه رویید و شتران فربه شدند و این، سنّتی شد برای اهل مدینه که در مواقع خشک سالی، روزنهای را به سوی آسمان باز میکنند.[125]
به نظر نگارنده، این یک نوع توسل عملی به قبر پیامبر[صلّی الله علیه و آله و سلّم] بعد از وفات آن حضرت است و روشنگر این حقیقت است که موضوع «توسل» به رسول خدا[صلّی الله علیه و آله و سلّم] پس از وفات آن حضرت و روی آوردن به قبر مطهر ایشان در سختیها، یک سنت معمول در میان مسلمانان صدر اسلام بوده و هیچ گونه تباین و تهافتی با مبانی توحیدی اسلامی نداشته است.
هم چنین «دارمی» این روایت را در سنن خود از ابی الجوازء نقل میکند.[126]
حدیث سوم
قسطلانی نقل میکند:
عربی بادیه نشین مقابل قبر پیغمبر[صلّی الله علیه و آله و سلّم] ایستاد و گفت: خدایا! امری کردی به آزاد کردن بندگان، این (اشاره به قبر پیامبر) حبیب و دوست توست و من هم بنده تو هستم، پس به حق صاحب این قبر مرا از آتش آزاد کن. در این هنگام ندا کنندهای او را ندا کرد ای مرد! آزادی را فقط برای خودت خواستی، پس چرا آن را برای همه مومنان درخواست نکردی؟ برو که آزادت کردیم.
سپس قسطلانی دو بیت شعر را نقل میکند که ترجمه آن آورده میشود:
«پادشاهان، وقتی بندگان آنها جوانی خود را در بندگی آنها به سر میآورند و پیر میشوند، آنها را آزاد میسازند؛ آزادی آزادگان.
تو ای سید و بزرگ من! سزاوارتری به این کار از جهت کرم، به تحقیق پیر شدم در بندگی، پس مرا از آتش آزاد نما».[127]
هم چنین از حسن بصری نقل کرده است که گفت:
حاتم اصم بر قبر پیامبر[صلّی الله علیه و آله و سلّم] ایستاد و گفت:ای خدا! ما قبر پیغمبرت را زیارت کردیم پس ما را از درگاهت محروم بر نگردان. ندایی به او آمد که ای مرد! ما اذن ندادیم تو را در زیارت قبر دوست ما، مگر آن که پذیرفتیم تو را، پس برگرد تو و هر که با توست از زیارت کنندگان که آمرزیده شده اید.[128]
این دو داستان از موارد توسل به رسول خدا پس از وفات است؛ البته هر دو مورد مربوط به آزادی از عذاب الهی و محروم نشدن از آمرزش خداوند است و از نوع دوم از توسل است که مورد خطاب و طلب، خداوند است و پیامبر اکرم[صلّی الله علیه و آله و سلّم] واسطه قرار داده شده است و از نوع اول که از شخص پیامبر خواسته شده باشد، نیست.
حدیث چهارم
از جمله توسلات به پیامبر[صلّی الله علیه و آله و سلّم] بعد از وفات آن حضرت، اشعار صفیه دختر عبدالمطلب، عمّة پیغمبر است که در رثای ایشان سروده، از جمله ابیات این دو بیت است:
ألا یا رسول الله! کنت رجاءنا و کنت بنابرّاً ولم تک جافیاً
و کان بنا برّاً رحیماً نبینا لیبک علیک الیوم من کان باکیا
ای پیامبر گرامی! تو امید ما بودی، تو به ما نیکوکار بودی نه جفاکار، به ما مهربان بودی، ای پیامبر ما! از این روز، هرکس گریان است، باید بر تو گریه کند.
در این اشعار که درمحضر صحابه سروده و خوانده شده و پیامبر مخاطب قرار گرفته، جمله «کنت رجائنا» دلالت دارد بر این که پیغمبر پس از مرگ، در استغاثه و توسل مورد امید مسلمانها بوده است؛ یعنی تو در شفاعت و کمک کردن به ما مایه امید مایی و تو واسطه ما در درگاه خدای و مایه امیداوری بودن پیغمبر بعد از مرگ، در همین امور است.[129]
حدیث پنجم
در خلاصة الکلام از الجوهر المنظم نقل شده است که عربی بادیه نشین در کنار قبر پیغمبر ایستاد و گفت:
خداوندا! این است دوست و تو و من بنده تو و شیطان، دشمن تو. پس اگر مرا آمرزیدی دوست تو مسرور میشود و بنده تو نجات مییابد و دشمن تو خشمگین میگردد و اگر مرا نیامرزی، دوست تو خشمناک میشود و دشمنت راضی و خشنود می گردد و بندهات هلاک میشود و تو ای پروردگار! کریمتر از آن هستی که خشمگین نمایی دوست خود را راضی و خشنود کنی دشمنت را و هلاک نمایی بندهات را. پروردگارا! وقتی که سید و بزرگی در میان عربها میمیرد، آنها بندگانی را بر قبر او آزاد میکنند، به درستی که این (اشاره به رسول خدا) بزرگ همه عالم است، پس مرا آزاد نما بر قبر او، ای مهربانترین مهربانان!
بعضی از کسانی که حضور داشتند و سخن او را میشنیدند به او گفتند: ای برادر عرب! خداوند تو را به واسطه نیکویی این سؤال و درخواست تو آمرزید.[130]
حدیث ششم
در خلاصة الکلام میگوید:
از جمله اموری که علما در آداب زیارت رسول خدا گفتهاند، این است که مستحب است زائر، توبه را در این مکان شریف تجدید کند و طلب شفاعت نماید به وسیله رسول خدا در قبول آن (رسول خدا را شفیع و واسطه در پذیرش آن توبه قرار دهد) و زیاد استغفار نماید و از تلاوت آیه: «ولو أنهم إذ ظلموا أنفسهم جاءوک...»[131]
در درگاه خداوند تضرع و زاری نماید و بگوید:
ای رسول خدا! ما میهمانان و زائران تو هستیم، به پیشگاه تو آمدیم تا حق تو را ادا کنیم و به زیارت تو تبرک بجویی و با سنگینی گناهان بر دوش از تو شفاعت میطلبیم و ما را ای رسول خدا! امید شفاعت به غیر تو نیست و به درگاه دیگری غیر از درگاه تو امید نداریم، پس برای ما طلب آمرزش کن در نزد پروردگارت شفاعتمان کن و از خدا بخواه تا در سایر خواستههایمان برما منت گذارد.[132]
محتوای این دعای طلب حاجت دنیوی و اخروی از پیامبر و توسل به اوست بعد از وفات که طبق این نقل، علما به استحباب آن تصریح کردهاند.
حدیث هفتم
بیقهی و ابن ابی شیبه روایت کردند:«در زمان خلافت عمر، مردم را قحطی گرفت، پس بلال بن حرث که از اصحاب پیامبر[صلّی الله علیه و آله و سلّم] بود، به سوی قبر آن حضرت آمد و گفت: ای رسول خدا! امت هلاک شدند، برای آنان طلب آب (باران) کن، پس بلال رسول خدا را در خواب دید که به او خبر داد به زودی مردم سیراب میشوند».[133]
در این داستان بلال بن حرث، پیغمبر را بعد از وفات، مخاطب قرار میدهد و به او متوسل میشود و از او طلب باران میکند و سیراب شدن امت را میخواهد و اگر این یک بدعت و عمل خلاف و منکر بود، هرگز صحابی رسول خدا در محضر اصحاب رسول خدا و مسلمانان، چنین عملی را انجام نمیداد.
زینی دحلان که این روایت را نقل کرده است، میگوید: «کسی که دعاها و اذکار گذشتگان را تتبع کند، موارد زیادی از توسلات را مییابد و این که هیچ کس بر آنها ایراد نگرفته است».[134]
سمهودی این روایت را از بیهقی از طریق اعمش از ابی صالح از مالک الدار نقل میکند و میگوید:«ابن ابی شیبه نیز با سندی صحیح آن را از مالک الدار نقل نموده است» و ادامه میدهد:
محل شاهد [در روایت مذکور] از پیامبر[صلّی الله علیه و آله و سلّم] آب طلبیدن است، در حالی که آن حضرت در برزخاند و در این حالت، دعا نمودن و درخواست کردن از پروردگار برای پیامبر، مانع ندارد و از طرف دیگر، عالم بودن حضرت به خواسته سؤال کننده، در روایت وارد شده است؛ بنابراین آب طلبیدن و غیر آن از پیامبر اشکال ندارد؛ چنان که در حال حیات و در دنیا بلا مانع بود.[135]
حدیث هشتم
از محمد بن عبیدالله بن عمر وعتبی نقل شده است که گفت: نزد قبر پیغمبر[صلّی الله علیه و آله و سلّم] نشسته بودم که عربی بادیه نشین آمد و گفت:«السلام علیک یا رسول الله!».
و در روایتی گفت:
سلام بر تو ای بهترین رسولان! به راستی که خداوند فرو فرستاده بر تو کتابی راست و صادق، در آن کتاب گفته است:«اگر آنها هنگامی که به خود ستم کردند، نیز تو میآمدند، پس استغفار و طلب آمرزش از خداوند میکردند و رسول نیز برای آنها، طلب آمرزش مینمود، هر آینه خداوند را توبه پذیر و بخشاینده مییافتند» و به تحقیق من نزد تو آمدهام، در حالی که از گناه خود استغفار میکنم.
آنگاه اشعاری را با این مضمون خواند:
ای بهترین کسی که دفن گردیدی در خانه خود که عظیم میشمارم آن را، پس پاک و پاکیزه شد از خاک آن، خانه و بزرگواری.
جانم فدای قبری که تو ساکن آن هستی، در آن قبر، عفت، جود و کرم نهفته است. بعد آن عرب استغفار نمود و برگشت. خواب بر چشمان من غلبه کرد، پیامبر را در خواب دیدم، پس فرمود: «ای عتبی! سراغ این اعرابی برو و بشارت ده او را به این که خداوند آمرزید و بخشید تو را». من پشت سر او رفتم و او را نیافتم و این حکایت را سمهودی نیز نقل نموده است.[136]
در این حکایت، مخاطب خداوند است و پیامبر را در طلب و مغفرت واسطه قرار داده است.
سمهودی میگوید: «این حکایت مشهور است و آن را نویسندگان در مناسک از تمام مذاهب حکایت کردهاند و آن را نیکو شمرده و از ادب و زیارت کننده دانستهاند و ابن عساکر هم در تاریخ خود و ابن جوزی در مشیر الغرام و غیر آن دو با سندهایی از محمد بن حرب هلالی، آن را آوردهاند». آن گاه حکایت را نقل میکند.[137]
حدیث نهم
در خلاصة الکلام از مواهب الّلدنیه نقل شده است از ابن فدیک که از پیروان تابعین و از پیشوایان مورد وثوق و مشهور است در دو صحیح مسلم و بخاری و غیر این دو روایت شده که شنیدم از بعضی از عالمان و صالحان که میگفتند به ما چنین رسیده است: کسی که بایستند نزد قبر پیغمبر[صلّی الله علیه و آله و سلّم] و بخواند آیه: «یا أیها الذین آمنوا...» و هفتاد بار بگوید:
«صلی الله علیه یا محمد!» فرشتهای او را صدا میکند: «درود بر تو ای فلان!» و هیچ حاجتی از تو ساقط نمیشود. بعد میگوید این را که در مواهب از ابن فدیک نقل کرده است، بیهقی نیز آن را نقل میکند».[138]
این نقل، هم طلب حاجت و توسل به پیامبر اکرم[صلّی الله علیه و آله و سلّم] بعد از وفات آن بزرگوار و هم خطاب به آن حضرت بعد از مرگ بیان میکند و بر ارتباط با پیامبر بعد از حیات آن حضرت، دلالت دارد.
دسته چهارم: توسل به حق سائلان
ذکر نمونه:
عطیّه عوفی از «ابوسعید خدری» نقل میکند پیامبر اکرم[صلّی الله علیه و آله و سلّم] فرمود: کسی که از خانه خدا بیرون برود و در این حال دعای زیر را بخواند، با رحمت خدا روبه رو میشود و هزار فرشته برای او طلب آمرزش میکنند.
اللهم إنی أسألک بحق ممشای هذا... فأسألک أن تعیذنی من النّار، و أن تغفرلی ذنوبی إنّه لا یغفر الذّنوب إلاّ أنت...؛
پروردگارا از تو درخواست میکنم به حق سؤال کنندگان و به حرمت گامهایی که به سوی تو بر میدارم...، از تو میخواهم مرا از آتش باز داری و گناهان مرا ببخشی، زیرا گناهان را جز تو کسی نمیبخشد... .[139]
این روایت گواهی میدهد که انسان در مقام درخواست حاجت از خدا میتواند مقام و منزلت حق و شأن صالحان را واسطه خویش قرار دهد.
باید یاد آوری شود جمله «بحّق السّائلین علیک» بر جواز توسل به صالحان دلالت دارد؛ زیرا سؤال کنندگان درگاه الهی از بندگان صالح خدایند که در این دعا خدا را به حق آنها میخوانیم.
تا این جا بخشی از احادیث توسل که در کتب و منابع حدیثی و تاریخی اهل سنت وارد شده است، نقل شد و اینک توسل در متکب اهل بیت[علیه السلام] و روایت وارده در این باب بررسی میشود.
ب) توسل در مکتب اهل البیت[علیهم السلام]
مکتب اهل بیت به توسل اعتقاد دارد و عملاً هم به ذوات مقدس توسل میجوید. روایات مکتب اهل بیت در این باره فراوان است.در این قسمت، بخشی کوچکی از این روایات نقل میشود:
1. سلمان فارسی از پیامبر گرامی اسلام[صلّی الله علیه و آله و سلّم] چنین نقل میکند: خداوند میفرماید: ای بندگان، آیا چنین نیست که چه بسا کسی حاجات بزرگ از شما میخواهد و شما حوائج او را بر نمیآورید، تا اینکه کسی را که محبوبترین مردم نزد شماست، شفیع قرار میدهد؛ آنگاه حاجات او را به احترام آن شفیع بر میآورید؟
ألا فاعلموا أن أکرم الخلق علیّ وأفضلهم لدیّ محمدٌ و أخوه، ومن بعده الأئمة الذین هم الوسائل إلیّ؛[140]
آگاه باشید و بدانید که گرامیترین خلق نزد من، محمد و برادر وی علی و امامان پس از اویند که همانا «وسیله» مردم به سوی من هستند.
این که هر کس حاجتی دارد و سودی را میخواهد یا دچار حادثهای سخت و زیانبار گشته و خواهان رفع آن است، باید مرا به محمد و خاندان پاکش بخواند تا به نیکوترین وجه حاجت او را برآورم.
2. ابن شهر آشوب از امام علی[علیه السلام] نقل می کند که حضرت در ذیل آیه: «وأبتغوا إلیه الوسیله»[141]؛ من وسیله خدا هستم».
3. از حضرت علیّ بن موسی الرضا[علیه السلام] چنین نقل شده است:
قال رسول الله: الأئمة من ولد الحسین، من أطاعهم فقد اطاع الله، و من عصاهم فقد عصی الله، هم عروة الوثقی، و هم الوسیله إلی الله؛[142]
امامان از فرزندان حسیناند، هرکس از آنان اطاعت کند، از خدا اطاعت کرده است و هر کس از آنان سرپیچی کند، همانا خدا را نافرمانی کرده است. آنان دستگیره محکم و وسیله به سوی خدایند.
4. در امالی شیخ طوسی به نقل از محمد بن مثنی آمده است: من از امام صادق[علیه السلام] شنیدم که فرمود:«نحن السّبب بینکم و بین الله عزّوجلّ».[143] (ما واسطه میان شما و خدای ـ عزوجل ـ هستیم).
5. ابان بن تغلب از امام باقر[علیه السلام] نقل میکند:«آل محمد هم حبل الله الذی أمر بالاعتصام به، فقال:«واعتصموا بحبل الله جمیعاً و لا تفرقوا»؛[144] آل محمد آن ریسمان خدایند که فرموده است: همگی چنگ به ریسمان خدا بزنید و پراکنده نشوید».
6. اعرابی از رسول خدا پرسید که در آیه «واعتصموا بحبل الله» مراد از حبل چیست؟
رسول اکرم دست او را گرفت و بر شانه حضرت علی[علیه السلام] گذاشت و فرمود: «یا أعرابیّ هذا حبل الله فاعتصم به؛ این ریسمان خداست، به او چنگ بزن».[145] آن اعرابی نیز حضرت علی را در آغوش گرفت و گفت: خداوندا! من تو را شاهد میگیرم که چنگ به ریسمانت زدهام. آن گاه رسول خدا فرمودند: هر که میخواهد به اهل بهشت بنگرد، به این مرد نگاه کند.
لزوم تمسک به حبل الله از مسلمات قرآن است و آیه شریفه «اعتصام» صراحت دارد که خداوند متعال از جانب خود برای نجات آدمیان ریسمان تعیین کرده است و آن را که وسیله و سبب نیل به سعادت دنیا و آخرت و رسیدن به قرب الهی است، در دسترس ابنای بشر قرار داده و همگی را به اعتصام به آن امر فرموده است.
این همان دستور توسل و استمداد از غیر خدا به اذن اوست که آیه با کمال وضوح آن را بیان کرده است. پیامبر اکرم[صلّی الله علیه و آله و سلّم] یعنی مفسر قرآن، نیز مصداق آن را نشان داده و آل محمد را حبل الله و وسیله قرب بندگان به خدا نامیده است.
شیخ صدوق از امام صادق[علیه السلام] چنین نقل میکند: روز قیامت پس از آن که بهشتیان به بهشت و دوزخیان به دوزخ مسکن یابند، بندهای هفتاد خریف در میان آتش بماند، هر خریف هفتاد سال است، سپس به خدا رو میکند و میگوید:«یا رب أسئلک بحق محمد و اهل بیته لما رحمتنی» خدا به جبرئیل فرمان میدهد او را از جهنم بیرون آورد.
آن گاه خدا میفرماید:«آگاه باش، به عزت و جلالت خودم سوگند، اگر نبودند کسانی که مرا به حقشان قسم دادی، هر آینه بر خواریات در آتش میافزودم، ولی بر خودم حتم کردهام هر بندهای مرا به حق محمد و اهل بیتش قسم دهد و سعادت خویش را از من بخواهد، او را بیامرزم و از گناهی که بین من و اوست، در گذرم. اینک تو را آمرزیدم و از گناهت در گذشتم. آن گاه او را به بهشت میبرند».[146]
نتیجه گیری
با توجه به منابع اسلامی و از مجموع مطالب مذکور،این نتیجه حاصل میشود که توسل به اولیای خدا به ویژه رسول اکرم[صلّی الله علیه و آله و سلّم] هم در حیات ظاهری و هم در دوران حیات برزخی آنان جایز است و این امر از همان زمان صحابه و تابعین به عنوان یک اصل مسلم اعتقادی، مورد پذیرش همگان بوده و سیره صحابه و تابعین و روایات فراوان، گواه این سخناند.
دکتر محمد طاهر القادری، دانشمند اهل سنت پاکستان مینویسد:
«همان گونه که توسل به پیامبر اکرم[صلّی الله علیه و آله و سلّم] در حیات ظاهری آن حضرت جایز است، بعد از رحلت آن حضرت نیز توسل به او صحیح است و هیچ دلیل شرعی و عقلی نداریم که بعد از وصال آن حضرت توسل به او ممنوع باشد».
«عقیده ما این است: وقتی پیامبر اکرم[صلّی الله علیه و آله و سلّم] یا یکی از اولیای خدا را وسیله قرار میدهیم. هرگز آنها را شریک و مساوی خدا نمیدانیم. آنان فقط «متوسل به» اند و خداوند «متوسلٌ الیه» است. او «وحده لا شریک له» است و هیچ نبی یا ولیّ زنده یا مرده، شریک او نخواهد شد. ما برای قبولی دعا آنها را وسیله قرار میدهیم، اما قدرت قبول دعا فقط به دست خداست».[147]
«حضور» پیامبر اکرم[صلّی الله علیه و آله و سلّم] در حیات و ممات او یکسان است. عبدالله بن مسعود از رسول خدا[صلّی الله علیه و آله و سلّم] روایت میکند:
حیاتی خیرٌ لکم تحدثون و یحدث لکم، فاذا نامت کانت و وفاتی خیراً لکم، تعرض علیّ أعمالکم، فإن رأیت خیراً حمدت الله و إن رأیت شرّاً استغفرت لکم؛[148]
زندگی من برای شما بهتر است زیرا کارهایی را انجام میدهید یا برای شما اتفاق میافتد و زمانی هم که وفات کنم وفات من برای شما خوب است زیرا اعمال شما بر من عرضه خواهد شد. هرگاه اعمال شما نیک باشد شکر خدا میکنم و اگر بد باشد، برای شما استغفار میکنم.
هیثمی (م807هـ) بعد از نقل این روایت، مینویسد: رجال این روایت صحیح است.[149]
از این حدیث که در دهها کتاب معتبر اهل سنت نقل شده است به وضوح روشن میشود کسانی که میگویند بعد از وفات پیامبر اکرم[صلّی الله علیه و آله و سلّم] توسل جستن به آن حضرت، خطاب به معدوم و بدعت است، سخنی نارواست. بنابراین با در نظر گرفتن این همه شواهد میتوان ادعا کرد که پیامبران، بویژه پیامبر گرامی اسلام[صلّی الله علیه و آله و سلّم] اولیای مقرب خدا و اهل بیت[علیه السلام] برجستهترین وسیلههای تقرب به خداوندند.
بخش پنجم: دلایل عقلی جواز توسل
با توجه به قطعیت عالم برزخ و وجود حیات برای روح پس از مرگ انسان و دلالت آیات و روایات در این زمینه[150]، جایی برای اشکال بر توسل به مردگان باقی نمیماند هم چنان که سیره سلف و قاطبه مسلمانان دال بر این امر است.
به منظور روشنتر شدن بحث و ارائه پاسخ حلّی علاوه بر جواب نقضی در مقابل شبهات و اشکالاتی که در مورد «توسل» میشود، دلایل عقلی نیز ارائه میشود.
در این باره نیز علمای مذاهب، اعم از شیعه و سنی به بحث پرداخته، دلایل عقلی خویش را ارائه کردهاند که به بعضی آنها اشاره میکنیم:
1. سید شریف جرجانی در کتاب حاشیه بر مطالع در اوایل آن کتاب در بیان شرح صلوات بر پیغمبر[صلّی الله علیه و آله و سلّم] و نیاز به توسل به آنان میگوید:
«اگر گفته شود این توسل در صورتی متصور است که ارواح متعلق به بدنها باشد و وقتی مجرد از بدن بودند، توسل امکان پذیر نیست؛ زیرا جهت مقتضی مناسبی بین این دو نیست. میگوییم: همین که آنان قبلا تعلق داشتهاند، کفایت میکند. از این جهت که با همت بلند متوجه تکمیل نفوس ناقصاند، قطعاً اثر همین علاقه در آنها باقی است و به خاطر همین زیارت مرقدهای آنان برای رساندن نور فیض از آنان به زائرانشان صورت میگیرد، چنان که اهل بصیرت این را مشاهده میکنند».[151]
2. فخر رازی میگوید:
«انسان گاهی پدر و مادرش را در خواب میبیند و از آنان در مورد چیزهایی میپرسد و آنان پاسخهایی صحیحی میدهند و چه بسا به چیزی که در جایی مخفی است، اشاره می کنند که هیچ کس نمیداند».[152]
وی در همین کتاب جریان فردوسی را نقل میکند که وقتی شاهنامه را نوشت و نزد سلطان محمود برد، او آن قدر که باید و شاید حقّ او را ادا نکرد. لذا دلتنگ شد و در خواب «رستم» را دید. رستم به او گفت: تو در آن کتاب مرا زیاد مدح کردی و من جزء مردگانم و قادر بر برآوردن حقّ تو نیستم ولیکن برو در فلان جا و آن جا را بکن، در آن جا گنجی خواهی یافت، آن را برگیر. سپس قول فردوسی میگوید که گفت: کرم رستم بعد از مرگش از «محمود» در حال حیات بیشتر بود».[153]
«محمد شریف نظام الدّین احمد بن هروی در شرح کلام »شیخ اشراق» در مورد زیارت اولیا و علما بعد از این که انعکاس انوار و اشراقات و از اولیا به افراد ناقص را یاد آوری میکند» و آن را دلیل توجه به استاد و مرشد کامل در حال حیات و ممات به شمار میآورد، میگوید:«و توسل به ارواح اولیا و علمای متورع نیز مفید است البته».[154]
بنابراین، از نظر عقلی نیز توسل امر لغوی نبوده و دارای ثمرات بسیاری مادی و معنوی است، واین بدان جهت است که ارواح چه قبل از مرگ و چه پس از آنان توجه به اطرافیان دارند، لذا توسل هر متوسلی را پاسخ میدهند و عقل قدرت درک این را دارد و با تجربه نیز در زندگی انسانها ثابت شده است.
کافی است به سیر تاریخی علمای شیعه که به این امر معتقد بوده و مشکلات خود را از این طریق حل میکردهاند، نگریسته شود که چقدر آنان از بزرگان بعد از مرگشان بهرهها گرفتهاند و چه مشکلات علمی و معنوی را از طریق آنان حل کردهاند. در این زمنیه میتوان به زندگی نامه این بزرگان مراجعه کرد و سیره آنان را ملاحظه نمود.
بوعلی در اشارات بحثی را تحت عنوان این که نفس بعد از مفارقت از بدن بر کمالات ذاتی خویش باقی است،[155] این مسئله را بیان میکند؛ لذا دلیلی ندارد این نفسی که در حال حیات که گرفتار بدن مادی است، توجه به نیاز مسائل دارد و آن را بر آورده میکند، بعد از مرگ بدن مادی که از این موانع و مشکلات جدا میشود و با بقای تجردی خویش توجه بیشتری دارد و لذا بهتر میتواند به مسائل خویش توجه کند، بگوییم این کارها جایز نیست.
پس اگر نبی و ولی در حال حیات میتوانند توسل مسائل را پاسخ دهند و این امر شرک نبود و مشکلی نداشت، بعد از مرگ نیز با بقای نفس و توجه بهتر آن به طریق اولی باید پاسخ دهند و هیچ سخن مخالف توحید ابراز نشده و عمل متوسل، شرک آلود نیست.
دکتر سیدمصطفی مناقب
________________________________________
پي نوشت :
[1] . لسان العرب، ماده وسل، ج1، ص724.
[2] . کتاب العین، ماده وسل، ج3، ص1957.
[3] . صحاح اللغه، ماده وسل، ج5، ص1841.
[4] . مصباح المنیر، ج2، ص660.
[5] . مجمع البحرین، ج5، ص491.
[6] . مفردات الفاظ قرآن، ص871.
[7] . اقرب الموارد فی فصیح العربیة و الشواهد، ج5، ص768.
[8] . سید محسن خرازی، کلمة حول التوسّل، ص9 و 10.
[9] . سید محمود آلوسی، روح المعانی،ج6، ص124ـ 128.
[10] .همان.
[11] . مفردات الفاظ القرآن، ماده وَسَل، ص 524.
[12] . المیزان فی تفسیر القرآن، ج5، ص535.
[13] . النهایه فی غریب الحدیث، ج5، ص185.
[14] . تفسیر القرآن العظیم، ج2، ص45.
[15] . التوسّل، مفهومه و اقسامه و حکمه فی الشّریعظ الاسلامیه، ص18.
[16] . شرح دیدگاه ایشان در القاعده الجلیلة فی التوسّل و الوسیله در فصلهای بعد خواهد آمد.
[17] . اعراف، آیه 80.
[18] . محمد بن عیسی بن سوره، سنن ترمذی، ج5، ص515، ح3475، این روایت در منابع ذیل نیز آمده است: بحار الانوار، ج90، ص224؛ مسند احمد،ج5، ص349؛ سنن ابن ماجه، ج2، ص1268؛ تفسیر نور الثقلین، ج4، ص82 و تفسیر ابن کثیر، ج4، ص608.
[19] . شیخ طوسی، مصباح المتهجد، ص347.
[20] . ترمذی، سنن، ج5، ص518ش 3481؛ حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحن، ج3، ص157؛ ابوالحسن مسلم بن حجاج، صحیح، ج8، ص78 و سید بن طاووس، اقبال الاعمال، ج1، ص130.
[21] . صحیفه سجادیه، دعای پنجاهم.
[22] . مجموع فتاوی و مقالات متنوع، ج4، ص311.
[23] . بقره، آیه 127.
[24] . همان، آیه 128.
[25] . آل عمران، آیه 16.
[26] . ابوعبدالله محمد بن اسماعیل بن ابراهیم بخاری، صحیح البخاری، ج4، ص173، کتاب الانبیاء باب 53 (نقل از جعفر سبحانی، وهابیت مبانی فکری و کارنامه علی، ص234). این سرگذشت را مسلم صحیح خود، تفصیلاً به روایت عبدالله بن عمر از رسول خدا[صلّی الله علیه و آله و سلّم] آورده است (مسلم، صحیح، ص1343، ج6863).
[27] . الدّر المنثور فی التفسیر المأثور، ج4، ص212 و 213.
[28] . کهف، آیه 9.
[29] . احمد بن خالد برقی، محاسن، ج1، ص253(باب الاخلاص).
[30] .مجمع البیان لعلوم القرآن، ج3، ص52.
[31] . احمد بن حنبل، ج4، ص445، و متقی هندی، کنزالعمال، ج1، ص608.
[32] . محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج2، ص629 و سید بن طاووس، اقبال الاعمال، ص41.
[33] . انفال، آیه 33.
[34] . احزاب، آیه 71.
[35] . نساء، آیه 64.
[36] . جعفر سبحانی، وهابیت مبنای فکری و کارنامه عملی، ص235 و236.
[37] . مسند احمد، ج4، ص 329 و صحیح بخاری، ج ، ص55.
[38] . صحیح بخاری،ج1، ح7440.
[39] . صحیح مسلم، ج1، ح193. گروههای فتوای وهابیان نیز این روایت را نقل میکنند.(ر.ک: البدع و المحدثات و مالا اصل له، ص265ـ266).
[40] . نساء، آیه 60.
[41] . یونس، آیه 18.
[42] . شوری، آیه 23.
[43] . الدّرّ المنثور، ج6، ص7؛ الصّواعت المحرقه، ص101؛ تفسیر فرات، ص150؛ مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ج7، ص103؛ منابع ابن مغازلی، ص309 و ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی، ص25.
[44] . دیوان امام شافعی، ص72 و الصواعق المحرقه، ص146.
[45] . تمامی مذاهب فقه اسلامی متفقاند که هرکس در تشهد نماز «اللهم صل علی محمد و آل محمد» را نگوید، با آن را ناقص بگوید و آل محمد را ذکر نکند، نمازش باطل است، منظور شافعی نیز همین است. درباره روایاتی که در این زمینه، اهل سنت روایت کردهاند، عبارتند از: سنن دارقطنی، ص136؛ الصّواعق المحرقه، ص88 و سنن بیهقی، ج2، ص379.
[46] . ابن ابی شیبه، المصنّف، ص264 و ابن جریر طبری، جامع البیان عن تأویل آی القرآن، ج11، ص171.
[47] نهج البلاغه، ترجمه فیض الاسلام، خطبه110.
[48] . المیزان فی تفسیر القرآن، ج6، ص328ـ332.
[49] . همان.
[50] . سید عبدالحسین طیّب، اطیب البیان، ج4، ص356.
[51] . ابوعلی الفضل بن الحسن طبرسی، مجمع البیان لعلوم القرآن، ج3، ص327.
[52] . المستدرک علی الصحیحین، ج2، ص312.
[53] . الدّرّ المنثور، ج2، ص251.
[54] . تفسیر کبیر، ج11، ص 220.
[55] . مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج4، ص364.
[56] . نهج البلاغه، ترجمه فیض الاسلام، خطبه 110.
[57] . احمد بن تیمیه، القاعده فی التوسل و الوسیله، ص4ـ 5و 48ـ 50.
[58] . سید محمد رشید رضا، تفسیر القرآن الحکیم (المنار)،ج6، ص371.
[59] . مسلم، صحیح، ج1، ص289 و طبرسی، مجمع البیان لعلوم القرآن، جزء6، ص86.
[60] . ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج7، ص173.
[61] . اسراء، آیه 57.
[62] . صحیح بخاری، ج5، ص227.
[63] . صحیح مسلم، ج8، ص244.
[64] . درّ المنثور، ج4، ص189.
[65] . تفسیر کبیر، ج20، ص231.
[66] . المیزان فی تفسیر القرآن، ج13، ص127ـ 130.(خلاصه)
[67] . عبیدالله بن عبدالله بن احمد حافظ معروف به حاکم حسکانی)، شواهد التنزیل لقواعد التفصیل، ج1، ص446.
[68] . روح البیان، ج5، ص175.
[69] . التّبیان، ج6، ص490.
[70] . اسراء، آیه 57.
[71] . محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج15، ص127 به بعد.
[72] . آل عمران، آیه 103.
[73] . مسلم نیشابوری، صحیح، ج7، ص132؛ ترمذی، سنن الترمذی، ج4، ص245؛ ابن جریر طبری، الجامع البیان، ج4، ص43 و المیزان، ج3، ص417.
[74] . محقق بحرانی، الحدائق الناضره، ج5، ص183.
[75] . شیخ صدوق، اسرار التوحید، ص165 و قندوزی، ینابیع المودّه، ج3، ص40.
[76] . حسکانی، شواهد التنزیل، ج1، ص169 و قندوزی، ینابیع المودّه، ج1، ص356.
[77] .قندوزی، ینابیع المودّه، ج1، ص357 و مغربی نعمان، شرح الاخبار، ج2، ص266.
[78] . محمد بن ابراهیم نعمانی، کتاب الغیبه، ص43.
[79] . المیزان، ج3، ص417.
[80] . مانند روایاتی که در مدارک سابق الذکر وجود دارد، هم چنین روایتی که در کتاب بحار الانوار،ج27، ص312 ذکر شده است.
[81] . تفسیر کبیر، ج4، ص178.
[82] . روح المعانی، ج3، ص320.
[83] .یوسف، آیه 97.
[84] . یوسف، آیه98.
[85] . مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج10، ص75.
[86] .نساء، آیه 64.
[87] . تفسیر کبیر، ج5، ص167ـ 168.
[88] . ابن عبدالله محمد احمد انصاری قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج5، ص265.
[89] . ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج2، ص71 و ابوزید ثعالبی، تفسیر الثعالبی، ج2، ص257.
[90] . تفسیر البیضاوی، ج1،ص 222 و زمخشری، الکشاف، ج1، ص528.
[91] . مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج3، ص499.
[92] . سید حسن موسوی قزوینی، البراهین الجلیّه فی دفع تشکیکات الوهابیه، ص47 و 48.
[93] . نساء، آیه 64.
[94] . المستدرک علی الصحیحن، ج2، 615.
[95] . الدرّ المنثور، ج1،ص60.
[96] . الغدیر فی الکتاب و السن و الادب، ج7، ص300.
[97] . الغدیر فی الکتاب و السنّة و الادب، ج7، ص301.
[98] . المستدرک علی الصّحیحن، ج2، ص615.
[99] . شقاء السقام فی زیارة خیر الانام، ص120.
[100] . المواهب اللدنیه، ج1، ص16.
[101] . وفاء الوفاء بأخبار دار المصطفی، ج2، ص419.
[102] . شرح المواهب اللدنیه، ج1، ص62.
[103] . فرقان القرآن، ص117.
[104] . الخصائص الکبری، ج1، ص6.
[105] . برای آگاهی از این روایات ر.ک: تفسیر برهان، ج1، ص 86ـ 88، احادیث2، 5، 6، 11، 12، 14، 17 و مجمع البیان لعلوم القرآن، ج1، ص89.
[106] . صحیح ترمذی، ج5، ص229، ح3649، تحقیق عبدالرحمن محمد عثمان و سنن ابن ماجه، ج1، ص441، ح1385.
[107] . محمد نسیب رفاعی، التوصّل الی حقیقه التوّسّل، ص158.
[108] . سنن ابن ماجه، ج1، ص441، ح1385.
[109] . المستدرک علی الصحیحین، ج1، ص313 و 519 و 526.
[110] . المعجم الکبیر، ج9، ص31 و مجمع الزوائد، ج2، ص279.
[111] . مسند احمد، ج4، ص138.
[112] . الجامع الصغیر، ص159.
[113] . جعفر سبحانی،آیین وهابیت، ص150 و 151.
[114] . کشف الارتیاب، ص265 و وفاء الوفاء، ج4، ص1373.
[115] . نقل از: جعفر سبحانی، آیین وهابیت، ص159 و وفاء الوفاء، ج4، ص1373.
[116] . سید محسن امین عاملی، کشف الارتیاب، ص312.
[117] . رفاعی، التوصّل الی حقیقه التوسّل، ص310.
[118] . کشف الارتیاب، ص310.
[119] .همان.
[120] . همان، ص310 و 311 به نقل از: صحیح بخاری؛ بدر الدین محمود بن احمد العین، عمدة القاری فی شرح حدیث البخاری، ج7، ص31 و ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج14، ص80.
[121] . کشف الارتیاب، ص310 و زینی دحلان، الّدرر السنة، ص29.
[122] . وفاء الوفاء، ج4، ص1373.
[123] . طبرانی، المعجم الکبیر، ج9، ص30، باب ما اسند الی عثمان بن حنیف، رقم 8311.
[124] . وفاء الوفاء، ج4، ص1373.
[125] . همان، ج4، ص1374.
[126] . سنن دارمی، ج1، ص43.
[127] . المواهب اللدنّیه، ج4، ص584.
[128] . همان.
[129] . حافظ نور الدین علی بن ابی بکر هیثمی، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ج9، ص39 و احمد بن عبدالله طبری حافظ محب الدین، ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی، ص252.
[130]. سید محسن امین عاملی، کشف الارتیاب فی اتباع محمد بن عبدالوهاب، ص258.
[131] . نساء، آیه 64.
[132] . کشف الارتیاب، ص258.
[133] . زینی دحلان، الدّرر السنیة فی الردّ علی الوهابیه، ج1، ص9. گفته بلال بن حرث و توسل او چنین است:«یا رسول الله الستسق لامتک فأنهم قد هلکوا».
[134] . همان، ج1، ص31.
[135] . وفاء الوفاء، ج4، ص1374.
[136] . کشف الارتیاب، ص258 و 259.
[137] . وفاء الوفاء، ج4، ص1361.
[138] .کشف الارتیاب، ص258.
[139] . حافظ محمد بن ابی عبدالله بن ماجه ی قزوینی، سنن، ج1، ص261 و 262؛ متقی هندی، کنز العمال، ج15، ص396 و مسند احمد بن حنبل، ج3، حدیث21.
[140] . محمد باقر، مجلسی، بحار الانوار، ج22، ص369؛ ابن فهد حلی،عده الداعی، ص151 و تفسیر امام حسن عسکری، ص69.
[141] . مائده، آیه 35.
[142] . شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج1، ص 62 و فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ج2، ص22.
[143] . شیخ طوسی، امالی، ص157 و محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج23، ص101.
[144] . مجلسی، بحار الانوار، ج65، ص233؛ محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج3 ص378 و نمازی، مستدرک سفینة البحار، ج2،ص177.
[145] . ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج2، ص273؛ شیخ محمودی، نهج السعاده، ج7، ص202، تفسیر ابی حمزه ثمالی، ص138 و ابن جبر، نهج الایمان، ص 547.
[146] . کاشف الغطاء، کشف الغطاء، ج2، ص308 و ابن فهد حلی، عدّة الداعی، ص150.
[147] . عقیده توسل، ص222و 223.
[148] . جهضمی مالکی، فضل الصلاة علی النبی، ص38؛ سیوطی، الجامع الصغیر، ج1، ص582؛ و متقی هندی، کنز العمال، ج11، ص 407، ح31903.
[149] . مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ج9، ص24.
[150] . در فصل هفتم، بخش دوم (توسل و حیات برزخی) به تفصیل در این خصوص بحث خواهد شد.
[151] . نقل از: سبکی، السیف الصیقل، ص185 و شرح مقالات کوثری، ص457.
[152] . المطالب العالیه من العلم الالهی، ج7، ص131.
[153] . همان، ج7، ص131 و 132.
[154] . انواریه، ص232.
[155] . اشارات و تنبیهات، ج3، ص445.
منبع: توسل به اهل بیت از نگاه قرآن وسنت، سیدمصطفی مناقب، بوستان کتاب، قم، چاپ اول، 1390