نام سوره: عنکبوت
تعداد آیات: 69
تعداد کلمات: 983
تعداد حروف: 4321
ترتیب نزول: 85
محل نزول: مکه مکرمه
معانی نام سوره: نام حیوان ضعیف و ناتوان خداوند به نام عنکبوت است.
نامهای دیگر: -
ویژگیهای سوره: این سوره دارای نکات اخلاقی و اجتماعی فراوان است.
موضوعات مطرح شده: قانون ابتلاء و آزمایش عمومی – درسهایی از توحید و خداشناسی – سرگذشت قارون و هامان و فرعون – شیوه مجادله با دشمن – حتمی و همگانی بودن مرگ – روزی انسان – زندگی دنیوی.
فضیلت قرائت و خواص سوره عنکبوت
عنکبوت، بیست ونهمین سوره قرآن است که مکی و دارای 69 آیه دارد.
در فضیلت این سوره از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم روایت شده: هرکس سوره عنکبوت را بخواند به تعداد همه مؤمنان و همه منافقان ده حسنه به او عطا می شود.
پاورقی 1. مجمع البیان، ج8، ص 5.
از امام صادق علیه السلام نقل شده: هرکس سوره عنکبوت و روم را در شب بیست و سوم ماه رمضان قرائت کند، سوگند به خدا که از اهل بهشت خواهد بود زیرا این دو سوره نزد پروردگار از جایگاه بلندی برخوردارند.
پاورقی 2. ثواب الاعمال، ص 109.
آثار و برکات تلاوت سوره عنکبوت
1. درمان همه بیماری ها
از رسول گرامی اسلام نقل شده است: هرکس سوره عنکبوت را نوشته و پس از شستن، از آب آن بنوشد همه دردها و بیماری ها از او زایل می شود. امام صادق علیه السلام نیز فرموده اند: اگر این سوره را بنویسند و آنگاه آن را شسته و از آب حاصل از آن بنوشند تب، سردی و درد از آنها برداشته می شود و از هیچ دردی جز درد مرگ که چاره ای از آن نیست، غمگین نمی شوند و در زندگی به شادی فراوانی دست می یابند
پاورقی 3. تفسیرالبرهان، ج4، ص301.
2. جهت آرامش و شرح صدر
نوشیدن آب این سوره موجب شادی دل و شرح صدر می شود و اگر برای افروختگی و حرارت چهره از این آب صورت را بشویند برطرف می شود و اگر هنگام خواب این سوره خوانده شود موجب آرامش و راحتی در خواب می شود
پاورقی 4. همان.
شأن نزول و محتوای سوره عنکبوت
مشهور در میان جمعی از محققین این است که تمام این سوره در مکه نازل شده است، و به این ترتیب محتوای آن هماهنگ با محتوای سوره های مکی است سخن از مبدأ و معاد است، سخن از قیام انبیای بزرگ پیشین و مبارزه آنها با مشرکان و بت پرستان جبار و ستمگر و پیروزی آنها و نابودی این گروه ظالم است.
سخن از دعوت به سوی حق و آزمایشهای الهی و بهانه جوئیهای کفار در زمینه های مختلف است.
هر چند جمعی یازده آیه آغاز این سوره را استثنا کرده اند و معتقدند این یازده آیه در مدینه نازل شده است، انگیزه آنها بر این اعتقاد، شاید پاره ای از شان نزولهائی است که بعدا به آن اشاره خواهیم کرد و بحث از جهاد که در این آیات وارد شده، و همچنین اشاره ای که در بعضی از آنها به مساله منافقین است، و اینها متناسب با سوره های مدنی است.
ولی بعدا خواهیم دید که این امور منافاتی با مکی بودن سوره ندارد، و به هر حال نامگذاری این سوره به سوره عنکبوت از آیه 41 آن گرفته شده که بت پرستان را که تکیه بر غیر خدا می کنند تشبیه به عنکبوت می کند که تکیه گاهش، تارهای سست و بی بنیاد است.
به طور کلی می توان گفت بحثهای این سوره در چهار بخش خلاصه می شود:
1. بخش آغاز این سوره که پیرامون مساله امتحان و وضع منافقان است و این دو پیوند ناگسستنی با هم دارند، چرا که شناخت منافقان جز در طوفانهای امتحانات و آزمونها ممکن نیست.
2. بخش دیگری که در حقیقت برای دلداری پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و مؤ منان اندک نخستین از طریق بیان گوشه هائی از سرنوشت پیامبران بزرگی همچون نوح و ابراهیم و لوط و شعیب است که در برابر گردنکشانی همچون نمرود و ثروتمندان خود خواه قرار داشتند، ابزار این مبارزه، کیفیت این مبارزه و پایان آن، مشخص شده است تا هم دلداری برای مؤ منان باشد و هم هشداری برای بت پرستان سنگدل و ستمگر که در عصر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بودند.
3. بخش دیگری از این سوره که مخصوصا در اواخر سوره قرار گرفته از توحید، و نشانه های خدا در عالم آفرینش، و مبارزه با شرک، سخن می گوید، و وجدان و فطرت انسانها را در اینجا به داوری می طلبد.
4. قسمت دیگری از این سوره مباحث متنوعی پیرامون ضعف و ناتوانی معبودهای ساختگی، و عابدان عنکبوت صفت آنها است و همچنین عظمت قرآن و دلائل حقانیت پیامبر اسلام و لجاجت مخالفان و نیز یک سلسله مسائل تربیتی همچون نماز، نیکی به پدر و مادر، اعمال صالح و طرز بحث و برخورد منطقی با مخالفان دور می زند.
داستان سوره عنکبوت
داستان عیاش بن ابى ربیعه و نزول آیه (و ما کان لمؤ من انیقتل مؤ منا الاخطا) درباره او و در مجمع البیان از کلبى نقل کرده که گفت آیه (و من الناس من یقول...)، درباره عیاش بن ابى ربیعه مخزومى نازل شد، و جریان چنین بود که وى مسلمان شد و از ترس خاندانش قبل از آنکه رسول خدا صلى الله الیه و آله و سلم مهاجرت کند به مدینه هجرت نمود، مادرش اسما دختر مخرمه بن ابى جندل تمیمى سوگند خورد که هرگز غذا و آبى نخورد، و سر خود را نشوید، و هرگز در زیر سقف قرار نگیرد تا وى به نزدش برگردد، وقتى دو پسر دیگرش که از شوهر دیگر داشت، یعنى ابوجهل و حارث، پسران هشام از جریان خبردار شدند، و جزع و بى تابى مادر را دیدند سوار شدند، و به تعقیب او رفتند، تا به مدینه رسیدند، و در مدینه برادر را دیده، داستان مادر را بدو گفتند، عیاش زیر بار نمى رفت، تا در آخر از برادران پیمان محکم گرفت که به دین او کارى نداشته باشند، آنگاه با برادران روانه مکه شد، از سوى دیگر مادرش اعتصاب غذا را تا سه روز بیشتر ادامه نداد، و بعد از سه روز غذا خورد، و آب نوشید. و اما عیاش همین که از مدینه بیرون آمد برادران او را گرفته و دستها و پاهایش را محکم بستند، و سپس هر یک صد تازیانه به او زدند، که باید از دین محمد بیزارى جویى، عیاش از شدت ناراحتى بیزارى جست، و آنچه که نباید بگوید گفت: پس آیه شریفه نازل شد، از آن دو برادر حارث بیشتر از ابوجهل به عیاش بدرفتارى کرد، و عیاش سوگند خورد که هرگاه او را در جایى خارج از حرم مکه گیر بیاورد گردنش را بزند.
و چون وارد مکه شدند، چند روزى بیشتر نگذشت، که رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم و مؤ منین به مدینه مهاجرت کردند، عیاش نیز مهاجرت نموده اسلامش نیکو گشت، بعد از او حارث بن هشام برادر مادرى او نیز مسلمان شد، و به مدینه هجرت کرد، و با رسول خدا صلى الله الیه و آله و سلم بیعت بر اسلام نمود، در آن هنگام عیاش در مدینه نبود و از مسلمان شدن برادرش آگهى نداشت، تصادفا روزى او را در بیرون آبادى قبا، بدید، پس بى درنگ گردنش را زد، مردم گفتند چرا یک مسلمان را کشتى ؟ او مسلمان شده بود، عیاش گفت: (انا لله و انا الیه راجعون)، و گریه کنان نزد رسول خدا صلى الله الیه و آله و سلم رفت، و جریان را باز گفت، درباره کار او این آیه نازل شد: (و ما کان لمومن ان یقتل مومنا الا خطا...).
مؤ لف: خواننده عزیز توجه دارد که چگونه روایت در شان نزول آیات مورد بحث اختلاف دارد، و ما قبلا گفتیم که آنچه از سیاق آیات بر مى آید این است که: این سوره تمامش در مکه نازل شده است.
داستان بشری یا همان داستان میهمانان ابراهیم علیه السلام
قصه بشرى که خداى تعالى از آن به قصه میهمانان ابراهیم تعبیر کرده در پنج سوره از سوره هاى قرآن آمده و این پنج سوره همه در مکه نازل شده اند و به حسب ترتیب قرآنى عبارتند از: سوره هود و حجر و عنکبوت و صافات و ذاریات.
بشارت اول
در سوره هود است که از آیه 69 تا آیه 76 مى خوانیم: و لقد جات رسلنا ابراهیم بالبشرى قالوا سلاما قال سلام فما لبث ان جا بعجل حنیذ فلما راى ایدیهم لا تصل الیه نکرهم و اوجس منهم خیفة قالوا لا تخف انا ارسلنا الى قوم لوط و امراته قائمة فضحکت فبشرناها باسحق و من ورا اسحق یعقوب قالت یا ویلتى الد و انا عجوز و هذا بعلى شیخا ان هذا لشى عجیب قالوا اتعجبین من امر الله رحمت الله و برکاته علیکم اهل البیت انه حمید مجید فلما ذهب عن ابراهیم الروع و جاته البشرى یجادلنا فى قوم لوط ان ابراهیم لحلیم اواه منیب یا ابراهیم اعرض عن هذا انه قد جا امر ربک و انهم اتیهم عذاب غیر مردود ترجمه: و به راستى فرستادگان ما براى ابراهیم مژده آوردند. گفتند: سلام بر تو. او نیز در جواب گفت: سلام بر شما. و طولى نکشید که گوساله اى بریان پیش آورد. و چون دید دستشان به غذا نمى رود آنها را غیر عادى یافت و از آنها احساس ترس کرد. گفتند: مترس که ما به سوى قوم لوط فرستاده شده ایم. و زن او ایستاده بود. از خوشحالى بخندید و ما وى را به اسحاق و از پى اسحاق به یعقوب مژده دادیم. گفت: اى واى بر من! آیا من فرزند مى آورم در حالى که پیرزنم و این شوهرم پیرمرد است؟ واقعا این چیز بسیار عجیبى است. گفتند: آیا از کار خدا تعجب مى کنى؟ رحمت خدا و برکات او بر شما خانواده است. پس وقتى ترس از ابراهیم برفت و بشارت به او رسید، در باره ى قوم لوط با ما به قصد شفاعت چون و چرا مى کرد. همانا ابراهیم بردبار و بسیار نیایشگر و توبه کار بود. اى ابراهیم! از این درخواست صرف نظر کن که فرمان پروردگارت آمده و عذابى برگشت ناپذیر به سراغشان خواهد آمد.
بشارت دوم
در سوره حجر، آیات 51 تا 60 است که در آنجا مى خوانیم: و نبئهم عن ضیف ابراهیم اذ دخلوا علیه فقالوا سلاما قال انا منکم وجلون قالوا لا توجل انا نبشرک بغلام علیم قال ابشر تمونى على ان مسنى الکبر فبم تبشرون قالوا بشرناک بالحق فلا تکن من القانطین قال و من یقنط من رحمة ربه الا الضالون قال فما خطبکم ایها المرسلون قالوا انا ارسلنا الى قوم مجرمین الا آل لوط انا لمنجوهم اجمعین الا امراته قدرنا انها لمن الغابرین ترجمه: و آنها را از مهمانان ابراهیم خبر کن. هنگامى که بر او وارد شدند و سلام گفتند. گفت: همانا ما از شما بیمناکیم. گفتند: مترس که ما تو را به پسرى دانا مژده مى دهیم. گفت: آیا با این که مرا پیرى فرا رسیده است بشارتم مى دهید؟ به چه بشارت مى دهید؟ گفتند: ما تو را به حق بشارت دادیم، پس از نومیدان مباش. گفت: چه کسى جز گمراهان، از رحمت پروردگارش نومید مى شود؟ گفت: اى فرستادگان! پس کار شما چیست؟ گفتند: ما به سوى مردمى گناهکار فرستاده شده ایم. مگر خاندان لوط که ما قطعا همه آنها را نجات مى دهیم. جز زنش را که مقدر کرده ایم وى از بازماندگان در عذاب باشد.
بشارت سوم
سوره عنکبوت، آیه 31 و 32 است که مى فرماید: و لما جات رسلنا ابراهیم بالبشرى قالوا انا مهلکوا اهل هذه القریة ان اهلها کانوا ظالمین قال ان فیها لوطا قالوا نحن اعلم بمن فیها لننجینه و اهله الا امراته کانت من الغابرین ترجمه: و چون فرستادگان ما براى ابراهیم مژده ى فرزند آوردند، گفتند: البته ما هلاک کنندگان اهل این شهر خواهیم بود، چرا که مردمش ستمکار بوده اند. گفت: لوط در آن جاست. گفتند: ما بهتر مى دانیم چه کسانى در آن جا هستند. او و کسانش را نجات خواهیم داد، جز زنش را که از باقى ماندگان خواهد بود.
بشارت چهارم
آیات 99 تا 113 سوره صافات است که مى فرماید: و قال انى ذاهب الى ربى سیهدین رب هب لى من الصالحین فبشرناه بغلام حلیم فلما بلغ معه السعى قال یا بنى انى ارى فى المنام انى اذبحک فانظر ماذا ترى قال یا ابت افعل ما تومر ستجدنى ان شا الله من الصابرین فلما اسلما و تله للجبین و نادیناه ان یا ابراهیم قد صدقت الرویا انا کذلک نجزى المحسنین ان هذا لهو البلا المبین و فدیناه بذبح عظیم و ترکنا علیه فى الاخرین سلام على ابراهیم کذلک نجزى المحسنین انه من عبادنا المؤمنین و بشرناه باسحق نبیا من الصالحین و بارکنا علیه و على اسحق و من ذریتهما محسن و ظالم لنفسه مبین ترجمه: و ابراهیم گفت: من به سوى پروردگارم روانم، زودا که هدایتم کند. اى پروردگار من! مرا فرزندى از شایستگان عطا کن. پس پسرى بردبار را به او مژده دادیم. و چون او همراه پدر به سن کار و کوشش رسید، گفت: اى پسرک من! من پیوسته در خواب مى بینم که تو را سر مى برم. بنگر که رأى تو چیست؟ گفت: اى پدر من! آنچه را دستور یافته اى انجام ده، اگر خدا بخواهد مرا از صابران خواهى یافت. پس وقتى هر دو بر این کار تسلیم شدند و پسر را به پیشانى بر خاک افکند. او را ندا دادیم که اى ابراهیم!حقا که خوابت را تحقق بخشیدى. ما نیکوکاران را چنین پاداش مى دهیم. به راستى که این همان آزمایش آشکار بود. و او را در ازاى قربانى بزرگ بازخریدیم. و در میان آیندگان براى او آوازه ى نیک بر جاى نهادیم. سلام بر ابراهیم! این چنین نیکوکاران را پاداش مى دهیم. در حقیقت، او از بندگان مؤمن ما بود. و او را به اسحاق، پیامبرى از صالحان بشارت دادیم. و بر او و بر اسحاق برکت دادیم، و از فرزندانشان برخى نیکوکارند و برخى آشکارا بر خود ستمکارند.
بشارت پنجم
آیاتى است که آیات 24 تا 31 سوره ذاریات آمده و فرموده: هل اتاک حدیث ضیف ابراهیم المکرمین اذ دخلوا علیه فقالوا سلاما قال سلام قوم منکرون فراغ الى اهله فجا بعجل سمین فقربه الیهم قال الا تاکلون فاوجس منهم خیفة قالوا لا تخف و بشروه بغلام علیم فاقبلت امراته فى صرة فصکت وجه ها و قالت عجوز عقیم قالوا کذلک قال ربک انه هو الحکیم العلیم ترجمه: آیا خبر مهمانان ارجمند ابراهیم به تو رسیده است؟ آن گاه که بر او وارد شدند پس گفتند سلام بر تو. گفت: سلام! بر شما که گروهى ناشناسید. پس آهسته به سوى خانواده ى خویش رفت و گوساله اى فربه و بریان آورد. پس آن را به نزدشان برد ولى با تعجب دید دست به غذا نمى برند. گفت: آیا غذا نمى خورید؟ پس در دلش از آنان بیمناک شد. گفتند: مترس، و او را به تولد پسرى دانا مژده دادند. و زنش فریادکنان سر رسید و بر صورت خود زد و گفت: زنى پیر نازا چگونه بزاید؟ گفتند: پروردگارت چنین گفته است. همانا او حکیم داناست.
بحث پیرامون داستان بشارت چند ناحیه دارد
اول: اینکه آیا این بشارت یکى بود، و همان بوده که در آن نام اسحاق و یعقوب براى ابراهیم و ساره برده شده، و مدتى کوتاه قبل از هلاکت قوم لوط صورت گرفته؟ و یا اینکه بشارت دو بار تحقق یافته و دو قصه دارد: یکى آن داستانى که مشتمل است بر بشارت به میلاد اسماعیل و دیگرى آن داستانى که متضمن بشارت به میلاد اسحاق و یعقوب است؟ چه بسا که مفسرینى احتمال دوم را ترجیح داده باشند، البته این احتمال مبنى بر این است که قصه اى که در سوره ذاریات آمده صریح باشد در اینکه حضرت ابراهیم براى آنان گوساله بریان آورده و از نخوردن آنان بترس افتاده باشد و بعد از بشارت، ترسش زایل شده باشد، و همسر عجوز و عقیم آن جناب غیر از ساره کسى نیست چون قطعا مادر اسحاق، ساره، تنها همسر عقیم آن جناب بوده، و ذیل آیات، ظهور در این دارد که این ترس و بشارت بعد از هلاکت قوم لوط بوده چون ملائکه براى ابراهیم شرح دادند که: ما مامور به هلاکت قومى مجرم شدیم و چنین و چنان کردیم و چند نفر مومنى که در آن قوم بودند بیرون کردیم و جز یک خانواده از مؤ منین کسى را نیافتیم و از آن قوم آثارى باقى گذاشتیم براى عبرت آیندگان، البته افرادى از آیندگان که از عذاب الیم خدا مى ترسند. و نظیر این آیات، آیات سوره هود است که در آن ملائکه براى برطرف کردن ترس از ابراهیم قبل از هر سخن گفتند: انا ارسلنا الى قوم لوط.
و اما آنچه در سوره حجر آمده سخنى از داستان گوساله بریان آوردن ندارد بلکه ظاهرش آن است که ابراهیم و خانواده اش به محض دیدن ملائکه دچار وحشت شده اند، و ملائکه براى برطرف ساختن ترس آنها بشارت را داده اند، کما اینکه خداوند تعالى میفرماید: اذ دخلوا علیه فقالوا سلاما قال انا منکم وجلون قالوا لا توجل انا نبشرک بغلام علیم به محضى که ملائکه داخل شدند و زبان به سلام گشودند، ابراهیم گفت: ما از شما بیمناکیم گفتند: مترس که ما تو را به فرزندى دانا بشارت مى دهیم و ذیل آیات ظهور در این دارد که این ملاقات قبل از هلاکت قوم لوط بود، و حاصل دلیل این مفسرین این شد که آیات پنج سوره مذکور از حیث ظهور مختلفند، بعضى از آنها نظیر آیات سوره ذاریات ظهور دارد در اینکه ملاقات با ابراهیم بعد از هلاکت قوم لوط بوده، و بعضى دیگر نظیر آیات سوره حجر ظهور در این دارد که ملاقات آنان با آن جناب قبل از هلاک کردن قوم لوط بوده است.
و نظیر آیات سوره حجر آیات سوره عنکبوت است که آن آیات از آیات سوره حجر روشن تر مى فهمانند که جریان ملاقات قبل از هلاکت آن قوم بوده چون در آن آیات مساله وساطت ابراهیم علیه السلام و جدالش با ملائکه آمده... و لیکن حق این است که آیات در همه این چهار سوره یعنى سوره هود و حجر و عنکبوت و ذاریات، متعرض یک قصه است و آن داستان بشارت دادن ملائکه به ابراهیم است به ولادت اسحاق و یعقوب، نه ولادت اسماعیل.
و اما آنچه در ذیل آیات سوره ذاریات داشت: قالوا انا ارسلنا ظهور دارد در اینکه از ماجرائى سخن می گوید که: واقع شده، و دلیل بر این نیست که منظورش شرح بشارت به ولادت اسماعیل باشد که قبل از ماجراى قوم لوط بوده براى اینکه نظیر این آیات در سوره حجر نیز آمده بود با اینکه مفسرین قبول دارند که آیات سوره حجر داستان قبل از فراغت از کار قوم لوط را شرح مى دهد.
علاوه براین، جمله مزبور یعنى جمله انا ارسلنا که ملائکه وقتى آن را گفتند که هنوز در بین راه بودند به حسب لغت نمى تواند مانع از این نظریه باشد.
و اما جمله فاخرجنا من کان فیها من المؤمنین... کلام ملائکه نیست تا دلیل شود بر اینکه مربوط به بعد از واقعه قوم لوط است بلکه کلام خود خداى تعالى است همچنانکه سیاق همه داستان هاى سوره ذاریات که سراینده آنها خود خداى تعالى است این معنا را تأیید مى کند. و اما اینکه مسأله ترسیدن ابراهیم علیه السلام در آیات سوره حجر، اول داستان و در آیات سوره ذاریات و هود آخر داستان آمده دلیل بر دو تا بودن داستان نیست بلکه وجهش این است که در آیات سوره حجر اصلا مساله آوردن گوساله بریان ذکر نشده تا در اثر نخوردن ملائکه مسأله ترسیدن ابراهیم علیه السلام را ذکر کند به خلاف دو سوره ذاریات و هود، علاوه بر این ارتباط تام و شدیدى که بین اجزاى داستان برقرار است خود دلیل و مجوزى است براى اینکه بعضى از قسمتهاى داستان در جایى و در زمانى، جلوتر و در جایى و زمانى دیگر عقب تر ذکر شود هم چنان که انکار ابراهیم در آیات سوره ذاریات در اول قصه بعد از سلام دادن ملائکه آمده و در سوره هود در وسط داستان یعنى بعد از غذا نخوردن ملائکه ذکر شده، و در نظم قرآنى اینگونه تقدیم و تاخیرها بسیار است.
از این هم که بگذریم آیات سوره هود صریح در این است که بشارت، مربوط به ولادت اسحاق و یعقوب بوده چون نام آن دو بزرگوار را برده و همین آیات است که می گوید: ابراهیم درباره سرنوشت شوم قوم لوط مجادله کرد، و این مطلب را در سیاقى آورده که هیچ شکى باقى نمى گذارد در اینکه جریان مربوط به قبل از هلاکت قوم لوط است، و لازمه این دو مطلب این است که بشارت به ولادت اسحاق قبل از هلاکت قوم لوط واقع شده باشد.
و باز از این هم که بگذریم همه نویسندگان تاریخ اتفاق دارند بر اینکه ولادت اسماعیل قبل از ولادت اسحاق و یعقوب بوده و آن جناب از اسحاق بزرگتر بوده و بین ولادت او و این، سالهایى فاصله شده و اگر بشارتى که قبل از هلاکت قوم لوط واقع شده بشارت به ولادت اسماعیل باشد دیگر نمى تواند بعد از هلاکت قوم لوط بشارتى دیگر به ولادت اسحاق صورت بگیرد زیرا در این صورت فاصله بین دو بشارت، یک روز و دو روز خواهد بود مگر اینکه بگویى بله ممکن است همین طور باشد ولى اسحاق چند سال بعد متولد شده باشد چون بشارت بیش از این دلالت ندارد که چنین امر خیرى پیش خواهد آمد و یا چنین و چنان خواهد شد و اما اینکه در چه زمانى واقع مى شود بشرى از آن ساکت است.
دوم: اینکه اصلا در این داستانها سخنى از بشارت به ولادت اسماعیل در میان آمده یا نه؟ حق مطلب این است که بشرائى که در اول آیات سوره صافات آمده تنها بشارت به ولادت اسماعیل است و این غیر آن بشارتى است که در ذیل آن آیات آمده که صریحا نام اسحاق در آن برده شده، دلیل بر این معنا هم سیاق آیات ذیل جمله فبشرناه بغلام حلیم است که بعد از این بشارت مساله رویا و ذبح فرزند و مطالبى دیگر را آورده ناگهان در آخر مى فرماید: و بشرناه باسحق نبیا من الصالحین و این سیاق جاى شک باقى نمى گذارد که منظور از غلام حلیمى که در اول آیات به ولادتش بشارت داده غیر اسحاقى است که بار دوم ولادتش را مژده داده است. طبرى در تاریخ خود مى گوید: منظور از بشارت اولى مانند بشارت دومى در این سوره بشارت به ولادت اسحاق است، همچنانکه در سایر سوره ها همین منظور است. ولى از نظر ما این سخن درست نیست.
سوم: بحثى پیرامون این داستان از این جهت که جدال ابراهیم با ملائکه و تعبیرى به مثل یجادلنا فى قوم لوط و پاسخى از ملائکه به وى به مثل یا ابراهیم اعرض عن هذا چه معنا دارد، آن هم از ابراهیمى که، سیاق آیات و مخصوصا جمله ان ابراهیم لحلیم اواه منیب جز به خیر از آن جناب یاد نکرده و چنین بزرگوارى چطور با ملائکه جدال مى کند پاسخ این سوال این است که جدال آن جناب جز به انگیزه نجات بندگان خدا نبوده به این امید وساطت کرده که شاید بعدها به راه خدا بیایند و به سوى این راه هدایت شوند.
قصه بشارت بر ابراهیم علیه السلام در روایات
در کافى به سند خود از ابى یزید حمار از امام صادق علیه السلام روایت آورده که: خداى عز و جل چهار فرشته مامور کرد براى هلاک کردن قوم لوط و آن چهار فرشته عبارت بودند از: جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و کروبیل، این چهار فرشته در سر راه خود به دیدن ابراهیم رفته بر او سلام کردند در حالى که در قالب انسانهایى معمم بودند و آن جناب ایشان را نشناخت، همین قدر دانست که قیافه هایى جالب دارند، لذا پیش خودش گفت: اینگونه اشخاص محترم را باید خودم پذیرایى کنم و به خدمتشان قیام نمایم، و چون او مردى میهمان نواز بود لذا گوساله اى چاق براى آنها کباب کرد آن قدر که کاملا پخته شد و آورده نزد آنان گذاشت ولى دید که دست میهمانان به طرف غذا دراز نمى شود از این رفتار آنان بدش آمد و در خود احساس ترس کرد جبرئیل وقتى آن جناب را چنین دید، عمامه را از سر خود برداشت و ابراهیم او را که در سابق بارها دیده بود شناخت و پرسید: تو همو هستى؟ گفت: آرى. در این میان همسر آن جناب از آنجا رد مى شد جبرئیل او را به ولادت اسحاق بشارت داد و از اسحاق یعقوب را، همسر آن جناب گفت خداوند چه فرموده است؟ ملائکه جواب دادند به آنچه قرآن کریم آن را حکایت کرده است. ابراهیم علیه السلام از آنان پرسید: بخاطر چه کارى آمده اید؟ گفتند: براى هلاک کردن قوم لوط آمده ایم. پرسید: اگر در میان آن قوم صد نفر با ایمان باشد آنان را نیز هلاک خواهید کرد؟ جبرئیل گفت: نه، پرسید: اگر پنجاه نفر باشد چطور؟ جبرئیل گفت، نه، پرسید: اگر سى نفر باشد چطور؟ گفت، نه، پرسید: اگر بیست نفر باشد چطور؟ گفت: نه، پرسید: اگر ده نفر وجود داشته باشد چطور؟ گفت: نه، پرسید اگر پنج نفر باشد؟ گفت: نه، پرسید: اگر یک نفر باشد چطور؟ گفت: نه، پرسید: اگر هیچ مؤمنى در آن قوم نباشد و تنها لوط باشد چطور؟ جبرئیل گفت: ما بهتر مى دانیم که در آن قوم چه کسى هست، ما بطور قطع او و خانواده اش را نجات مى دهیم بجز همسرش را که از هلاک شوندگان است، آن گاه (ابراهیم را به حال خود گذاشتند) و رفتند. امام علیه السلام اضافه کرد که حسن بن على علیه السلام فرموده: من هیچ توجیهى براى کلام ابراهیم به نظرم نمى رسد مگر اینکه مى خواسته کارى کند که قوم لوط باقى بمانند و از بین نروند و کلام خداى تعالى نیز که مى فرماید: یجادلنا فی قوم لوط؛ در باره ى قوم لوط با ما به قصد شفاعت چون و چرا مى کرد (سوره هود آیه 74)، به همین نکته اشاره دارد... در اینکه امام حسن علیه السلام فرموده: من هیچ توجیهى به نظرم نمى رسد مگر اینکه مى خواسته کارى کند که قوم لوط باقى بمانند و از بین نروند جاى این سؤال هست که این مطلب از کجاى داستان استفاده مى شود؟ ممکن است بگوییم از جمله: إن إبراهیم لحلیم أواه منیب؛ همانا ابراهیم بردبار و بسیار نیایشگر و توبه کار بود
/پاورقی . (سوره هود آیه 75)./
استفاده مى شود، چون این جمله مناسب تر به آن است که بگوییم منظور ابراهیم علیه السلام از آن گفتارش درخواست بقاى قوم لوط بود نه خود لوط پیغمبر، علاوه بر این جمله یجادلنا فی قوم لوط و جمله إنهم آتیهم عذاب غیر مردود؛ عذابى برگشت ناپذیر به سراغشان خواهد آمد
/پاورقی . (سوره هود آیه 76)./
سخن از هلاکت قوم دارند، در جمله اول ابراهیم علیه السلام درباره هلاکت قوم مجادله مى کند و در جمله دوم فرشتگان از هلاکت قوم در آینده نزدیک خبر مى دهند و این دو جمله مناسبتى با درخواست بقاى قوم خود لوط دارد.
و در تفسیر عیاشى از عبد الله بن سنان روایت آورده که گفت: از امام صادق علیه السلام شنیدم که مى فرمود: جا بعجل حنیذ؛ گوساله اى بریان پیش آورد.
/پاورقی . سوره ی هود آیه ی 69./
یعنى گوساله اى بریان و پخته شده آورد. و در معانى الاخبار به سند صحیح از عبد الرحمن بن حجاج از امام صادق علیه السلام روایت کرده که در تفسیر جمله ی و امرأته قائمة فضحکت فبشرناها بإسحاق؛ همسرش که در آن حال ایستاده بود ناگهان حیض شد و ما به وسیله فرستادگان خود او را به ولادت اسحاق بشارت دادیم
/پاورقی . (سوره هود آیه 71)./
فرموده: یعنى حیض شد. و در الدر المنثور است که اسحاق بن بشر و ابن عساکر از طریق جویبر از ضحاک از ابن عباس روایت کرده که گفت: وقتى ابراهیم دید دست ملائکه به گوساله نمى رسد بدش آمد و از آنان ترسید و این ترس ابراهیم از این باب بود که در آن روزگاران رسم بر این بود که هر کس قصد آزار کسى را داشت نزد او غذا نمى خورد چون فکر مى کرد اگر او مرا با طعام خود احترام کند دیگر جایز نیست من او را بیازارم، ابراهیم علیه السلام ذهنش به این مساله متوجه شد و ترسید مبادا قصد سویى داشته باشند و به حدى ترسید که بندهاى بدنش به لرزه افتاد. در همین میان همسرش ایستاده مشغول خدمتگزارى آنان بود، رسم ابراهیم علیه السلام هم چنین بود که وقتى مى خواست میهمانى را زیاد احترام کند ساره را به خدمت وا مى داشت، ساره در این هنگام خندید و بدین جهت خندید که مى خواست گفتارى که مى خواهد بگوید را با خنده اش گفته باشد، پس گفت: از چه مى ترسى؟ اینها سه نفرند و تو خانواده و غلامان دارى، جبرئیل در پاسخ ساره گفت: اى خانم خنده رو! بدان که تو بزودى فرزندى خواهى آورد به نام اسحاق و از اسحاق فرزندى مى شود به نام یعقوب، ساره که با چند نفر در حال آمدن بود (و یا در حالى که ضجه مى کرد) از شدت حیا با همه کف دو دست و انگشتان باز بر صورت خود نهاد و حیرت زده گفت: وا ویلتاه و گفت: آیا من که پیر زنى عجوزه ام آن هم از شوهرم که مردى بسیار سالخورده است فرزند دار مى شوم؟ ابن عباس اضافه مى کند که کلام خداى تعالى که مى فرماید: فلما ذهب عن إبراهیم الروع و جاته البشرى؛ بعد از آنکه حالت ترس از ابراهیم برطرف شد و بشارتى که شنیده بود در دلش جاى گرفت و خوشحالش کرد
/پاورقی . (سوره هود آیه 74)./
مربوط است به بعد از بشارت، و مجادله آن جناب این بود که پرسید: قصد کجا را دارید، و به سوى چه قومى مبعوث شده اید؟ جبرئیل گفت: بسوى قوم لوط، و ما مامور شده ایم آن قوم را عذاب کنیم. ابراهیم علیه السلام گفت: آخر لوط در بین آن قوم است؟ گفتند، ما داناتر از هر کسیم به اینکه چه کسى در آن قوم هست و مطمئن باش که ما او و اهلش را حتما نجات مى دهیم مگر همسرش را که- بطورى که- بعضى معتقدند نامش والقة بوده است.