شرح حدیثی از حضرت امام جعفرصادق (ع) توسط حضرت آیتالله العظمی خامنهای در جلسه درس خارج فقه ِ بیستم دیماه 89 (پنجم صفر 1432)
«عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ لَا تَكُونُ الصَّدَاقَةُ إِلَّا بِحُدُودِهَا فَمَنْ كَانَتْ فِيهِ هَذِهِ الْحُدُودُ أَوْ شَيْءٌ مِنْهَا فَانْسُبْهُ إِلَى الصَّدَاقَةِ وَ مَنْ لَمْ يَكُنْ فِيهِ شَيْءٌ مِنْهَا فَلَا تَنْسُبْهُ إِلَى شَيْءٍ مِنَ الصَّدَاقَةِ فَأَوَّلُهَا أَنْ تَكُونَ سَرِيرَتُهُ وَ عَلَانِيَتُهُ لَكَ وَاحِدَةً وَ الثَّانِی أَنْ يَرَى زَيْنَكَ زَيْنَهُ وَ شَيْنَكَ شَيْنَهُ وَ الثَّالِثَةُ أَنْ لَا تُغَيِّرَهُ عَلَيْكَ وِلَايَةٌ وَ لَا مَالٌ وَ الرَّابِعَةُ أَنْ لَا يَمْنَعَكَ شَيْئاً تَنَالُهُ مَقْدُرَتُهُ وَ الْخَامِسَةُ وَ هِيَ تَجْمَعُ هَذِهِ الْخِصَالَ أَنْ لَا يُسْلِمَكَ عِنْدَ النَّكَبَات»
شافی، ص 651
فى الكافى، عن الصّادق (عليهالسّلام): «لا تكون الصّداقة الاّ بحدودها». صداقت(1)مرزهائى دارد كه اگر اين خطوط اصلى و اين مرزها وجود داشت، صداقتى كه آثار فراوان شرعى و برادرى شرعى بر آن مترتب است، مترتب خواهد شد؛ والاّ نه. «فمن كانت فيه هذه الحدود او شىء منها فانسبه الى الصّداقة». حالا اگر همهى حدود هم نبود، بعضى از اين خطوط و مرزها بايد باشد تا صداقت صدق كند.
«و من لم يكن فيه شىء منها فلا تنسبه الى شىء من الصّداقة فأوّلها ان تكون سريرته و علانيته لك واحدة». [اول اینكه] ظاهر و باطنش با تو يكسان باشد. اينجور نباشد كه در ظاهر اظهار دوستى كند، [اما] در باطن با تو دشمن باشد؛ يا اينكه دوست نباشد حداقل خير تو را نخواهد. این اولين شرط صداقت است.
«و الثّانية ان يرى زينك زينه و شينك شينه»؛ [دوم اینكه] آنچه را كه زينت توست، زينت خود بداند؛ آنچه عيب توست، عيب خود بداند. اگر شما به مقام علمى دست پيدا مي كنيد، يا يك كار برجستهاى مي كنيد كه زينت براى شماست، اين را براى خودش زينت بداند. اگر خداى نكرده چيزى در شما هست، صفتى، كارى، عملى كه موجب عيب شماست، اين را عيب خودش بداند؛ كه طبعاً آثارى بر اين مترتب است: سعى مي كند برطرف كند، سعى مي كند آن را پنهان كند. اينجور نباشد كه منتظر بماند تا شما يك لغزشى پيدا كنيد، خوشحال بشود از اين لغزش. صداقت اين نيست.
«و الثّالثة ان لاتغيّره عليك ولاية و لا مال»؛ [سوم اینكه] اگر به يك قدرتى، حكومتى، رياستى دست پيدا كرد، يا به يك مالى دست پيدا كرد، ثروتمند شد، وضعش با تو عوض نشود، تغيير نكند. بعضىها اينجورىاند ديگر؛ با آدم رفيقند، به مجرد اينكه به يك مال و منالى، پولى، زندگىاى، چيزى ميرسند، آدم مىبيند اصلا نمی شناسند آدم را. اصلا نمی شناسد، كانّه نمی شناسد آدم را؛ از اين قبيل هم دیدهایم آدمهایی را. اينجور نباشد. داشتن مال و مقام او را عوض نكند، وضعش را با تو [عوض نكند].
«و الرّابعة ان لا يمنعك شيئا تناله مقدرته»؛ [چهارم اینكه] هر كار از دستش برمىآيد، از تو دريغ نكند. خدمتى مي تواند بكند، كمكى، وساطتى، توصيهاى، هر كار مي تواند براى تو بكند و خيرى به تو برساند؛ از اين امتناع نكند.
«و الخامسة و هى تجمع هذه الخصال ان لا يسلمك عند النّكبات»؛ [پنجم اینكه] در نكبت ها و رويگردانىهاى دنيا تو را رها نكند. [اگر] به يك مشكلى دچار شدى، [به يك] بيمارىاى دچار شدى، سختىاى پيدا كردى؛ انواع و اقسام سختىها دیگر - حالا در زمان ما ملاحظه مي كنيد؛ سختىهاى سياسى و سختىهاى اقتصادى و حيثيتى و همه چى هست ديگر؛ انواعش را داريم مىبينيم، كه در گذشته در دوران هائى اينها را نمي ديديم، ليكن حالا جلوى چشم ماست؛ امتحان ها فراوان است - [در] اینطور موارد تو را رها نكند؛ كمك كند.
1) صداقت در این روایت، به معنای دوستی است.