الگوی آمریکایی برای دستگاه دیپلماسی مصر : خصم تهران باش،دوست تل آویو

امتیاز بدهید
(0 امتیاز)

محمدمرسی در عرصه دیپلماسی تابع سیاست های امریکا در منطقه است: همسایه ای بی دردسر برای اسرائیل و عضوی از جهان اسلام اما دور از ایران.

مصر همچنان ناآرام است. انتقادها به سیاست های اتخاذ شده از سوی محمد مرسی رئیس جمهور مصر تنها به دامنه سیاست داخلی محدود نمی شود و بسیاری از مردم حتی آنها که در دو انتخابات پس از انقلاب به جریان اخوان المسلمین رای دادند ، از استراتژی های محمد مرسی در عرصه سیاست خارجی به ستوه آمده اند. سوال اساسی این است که آیا دستگاه دیپلماسی مصر پس از انقلاب با آنچه که در سیستم وزارت خارجه زمان حسنی مبارک شاهد بودیم ، تفاوتی کرده است یا خیر؟

در پاسخ به این سوال باید گفت که حقیقت این است که هیچ تغییری در سیاست خارجی دولت کنونی مصر با زمان دولت مبارک رخ نداده است و این نکته ای است که خود مصری ها به آن اذعان دارند و طیف گسترده ای از معارضین بر این نکته تاکید دارند که چرا با وجود آنکه انقلاب در مصر صورت گرفته و رژیم مبارک سرنگون شده اما همچنان در سیاست خارجی همان مواضع و اصولی را داریم که در دوره مبارک وجود داشته است. اگر قصد داشته باشیم تا این مساله را علت یابی کنیم باید گفت که چنین وضعیتی در مصر ریشه دار است.

در ابتدا باید اشاره ای داشت که اجازه ندادند تا انقلاب مصر به اهداف خود دست پیدا کند، بدین معنا که انقلاب از میدان التحریر آغاز شد و با هدف ایجاد تغییرات بنیادین و ریشه ای در تمامی امور داخلی و خارجی ادامه پیدا کرد، اما با تفاهمی که میان اخوان المسلمین با ارتش صورت گرفت و زیر چتر امریکا و دستگاه امنیتی مصر عملا انقلاب مهار شد یعنی انقلاب به دستگاه امنیتی و ارتش رسید تا متوقف شد. در نتیجه دستگاه امنیتی که در دوران مبارک قدرت را در دست داشت، تا این لحظه دست نخورده باقی ماند. د

ستگاه امنیتی مصر بسیار قدرتمند با بیشترین پرسنل است که از زمان امضای توافق نامه کمپ دیوید میان سادات و مناخیم بگین بنا شد تا این دستگاه با موساد و سازمان سیای امریکا جلسات دوره ای داشته باشند و مسئل را با یکدیگر هماهنگ کنند به ویژه در دوره حسنی مبارک بحث مبارزه با ترورویسم یکی از موضوعات اصلی جلسات دوره ای این دستگاه ها بود. به نظر می رسد که امروزه نیز قدرت اصلی در دست دستگاه اطلاعاتی است. به عنوان مثال از دیدگاه این سازمان شخصی به عنوان محمد مرسی به چه دلیلی باید قدرت را در دست داشته باشد، آنها مرسی را به عنوان ویترینی می خواهند در حالیکه در پشت صحنه دستگاه اطلاعاتی همه کاره است.

زمانی که هیاتی از اخوان در آغاز انقلاب با ارتش دیدار کردند یعنی از سوی اخوان دکتر عصام العاریان با ارتش و دستگاه امنیتی که در آن دوران عمر سلیمان بود مذاکره کردند. آنها به تفاهم رسیدند تا برای مهار انقلاب و اعتراض ها در میدان التحریر راه را برای به قدرت رسیدن اخوان باز کنند، البته در آن زمان اخوان قول هایی داده بود که بعدها به این قول ها عمل نکرد، از جمله آنکه اخوان گفته بود که ما در انتخابات ریاست جمهوری آینده نماینده ای نخواهیم داشت، به دلیل آنکه دستگاه امنیتی در آن زمان به شدت مخالف بود و عمرسلیمان رسما تاکید کرد که ما اجازه نخواهیم داد تا اخوان قدرت را به دست گیرد.

اما بعدها شاهد بودیم که اخوان زیر قول خود زد و خیرت شاطر و محمد مرسی را به عنوان نماینده خود اعلام کرد. زمانی که انتخابات به دور دوم کشیده شد و میان احمد شفیق و محمد مرسی اختلاف آراء بسیار اندک بود نیز بنا شد که احمد شفیق را به عنوان پیروز میدان معرفی کنند باز هم با کارهایی که پشت پرده صورت گرفت و تعهداتی که اخوانی ها دادند سبب شد تا محمد مرسی را به عنوان برنده اعلام کنند. در این زمینه تعهداتی که اخوانی ها به امریکا و دستگاه امنیتی مصر دادند دو تعهد بود که آشکار شد و مهم بود. تعهد اول این بود که امنیت اسرائیل حفظ شود و پیمان کمپ بدون تغییر باقی بماند که اخوانی ها نیز بارها اعلام کرده اند که این قرارداد لغو نخواهد شد. در ابتدا به طور کلی گفته شد که ما به تمامی قراردادهای بین المللی پایبند خواهیم بود که مقصود آنها پایبندی به کمپ دیوید بود. دومین تعهد این بود که مانع ورود انقلاب اسلامی ایران به مصر شوند، یعنی روابط با جمهوری اسلامی ایران برقرار نشود و تمامی راه های نفوذی ایران بسته شود.

تا این لحظه دولت محمد مرسی نیز به این تعهدات پایبند است و شاید بهتر است گفته شود که نه تنها پایبند است بلکه به نظر می رسد در مقایسه با دوران مبارک سخت تر هم عمل می شود. به عنوان مثال در خصوص فلسطینی ها، در دوران مبارک غزه محاصره شد و حسنی مبارک در بمباران غزه دست داشت و اینکه گذرگاه رفح را بست و یک میلیون و نیم انسان فلسطینی 22 روز زیر بمباران فسفری اسرائیل کشته شدند و حتی راهی باز نکردند که فلسطینی ها به صحرای سینا پناه ببرند. اما در طول این مدت تونل هایی میان رفح مصر و غزه بود که مواد غذایی، گاز مصرفی وارد غزه می شد، در حالیکه امروزه در دوران محمد مرسی تمامی این تونل ها را منفجر کردند و گذرگاه رفح نیز اکثرا بسته است و تنها گاهی برای ورود و خروج برخی مسئولین باز می شود. بنابراین شاهد هستیم که در دوران مرسی محاصره غزه شدیدتر از دوران مبارک است.

در خصوص روابط با جمهوری اسلامی ایران نیز همین گونه است، همانطور که می دانید فضایی در قاهره و دیگر شهرهای مصری ایجاد کردند که ایران قصد دارد تا تشیع را در این کشور گسترش دهد که سلفی ها نیز برای مقابله با ورود توریست های ایرانی تظاهرات هایی را نیز ترتیب دادند، به طوریکه پس از آنکه دو سال و نیم از انقلاب مصر می گذرد به هیچ ایرانی ویزا داده نمی شود. حتی آنها به شکل توهین آمیزی اعلام کردند که ما حاضر هستیم ایرانی ها را به شرم الشیخ و یا جنوب مصر ببریم اما این توریست ها حق ندارند که وارد قاهره یا اسکندریه شوند به دلیل آنکه ممکن است تبلیغ تشیع کنند. به این دلایل است که شاهد هستیم در دوره مرسی همان سیاست ها اجرا شده و شاید بدتر از دوره مبارک هم این روندها طی می شود. در نتیجه مردم مصر نیز احساس می کنند که انقلابی رخ نداده و نظام و سیاست های داخلی و خارجی همانند گذشته است، بیکاری، فساد اداری و مشکلات معیشتی مردم چندین برابر شده و این شعارها در تظاهرات داده می شود که باید انقلاب از سر گرفته شود و یا انقلاب دومی برای رسیدن به اهداف صورت گیرد.

سرمایه از قطر، حمایت از مصر

متاسفانه زمانی که اتحادیه عرب در دوران جمال عبدالناصر قدرتمند بود مصر تصمیم گیر اصلی در این اتحادیه بود، اما هم اکنون با توجه به وضعیتی که در مصر و سوریه پدید آمده کشورهای مهم جهان عرب در اتحادیه عرب کاری ندارند و امور بدست شیخ نشین های حوزه خلیج فارس سپرده شده است. در میان این شیخ نشین ها بیشترین دخالت از سوی عربستان، قطر و تا اندازه ای نیز امارات متحده عربی صورت می گیرد. عربستان به طور تاریخی مناسبات خوبی با اخوانی ها ندارد و اظهارنظرهای بسیار تندی از سوی مسئولان عربستان سعودی علیه اخوانی ها داریم و در عربستان نیز اجازه فعالیت به اخوانی ها داده نمی شود، بنابراین سعودی ها برای نفوذ در داخل مصر جریان های سلفی ایجاد و تقویت کرده است که آنها از سوی عربستان سعودی هم عقیدتی و همچنین مالی تغذیه می شوند. قطری ها از اخوانی ها حمایت می کنند به دلیل آنکه میان عربستان و قطر نیز برای نفوذ در جهان عرب رقابت هم وجود دارد. از سوی دیگر امارات متحده عربی نیز به شدت با اخوانی ها مخالف است و اجازه نفوذ به آنها نمی دهد به ویژه در شیخ نشین دبی در مدت اخیر بارها شاهد بازداشت هسته های اخوانی بودیم که عده بسیار زیادی از اخوانی ها را بازداشت کرده اند با این اتهام که آنها برای تغییر رژیم در امارات فعالیت کرده اند.

بنابراین کشوری که از اخوانی ها حمایت می کند قطر است و این کشور روابط بسیار نزدیکی با رژیم صهیونیستی دارد، رفت و آمدهایی که میان آنها صورت می گیرد، دفتر هماهنگی تجاری اسرائیل که در دوحه وجود دارد نشان از آن دارد که قطر با چتر حمایتی اسرائیل نقش زیادی را برای خود تعریف کرده و در زیر آن چتر فعالیت می کند. در غیر این صورت کشور کوچکی همانند قطر که تنها درآمد هنگفت آن از فروش نفت است نمی تواند بدون حمایت اسرائیل و امریکا چنین نقش منطقه ای را بازی کند. بنابراین دوحه پایگاهی برای اخوانی ها شده و جنبش حماس که وابسته به اخوان است پس از خروج از سوریه ثقل اصلی خود را در قطر گذاشته است. اما دخالت قطر در فلسطین و یا مصر همراه با دیکته کردن برخی از سیاست هاست، بدین معنا که قطری ها کمک مالی می کنند اما از سوی دیگر سعی می کنند تا سیاست هایی را دیکته کنند و این سیاست ها در جهت منافع امریکا و اسرائیل است که این مساله با عزت ملت ها برخورد دارد.

به عنوان مثال امیر قطر از نوار غزه بازدید کرده و مبالغ هنگفتی را نیز برای بازسازی آن منطقه اختصاص داده است اما شاهد بودیم که اخیرا عروسک امیر قطر را در یکی از دانشگاه ها آتش زدند و علیه دخالت های قطر در تصمیم گیری فلسطینی ها شعار دادند. همین مساله در مصر نیز مطرح است چراکه مصری ها نیز به استقلال خود برای تصمیم گیری بسیار اهمیت می دهند، یعنی مصری ها حتی حاضرند گرسنگی را به جان بخرند اما هرگز حاضر نیستند کرامت انسانی آنها زیرپا گذاشته شود. مدت هاست که گفته می شود قطری ها با گذاشتن ودیعه های دلاری دو میلیاردی (بیشتر یا کمتر) در بانک های مصری، تلاش کرده اند که واحد پول مصری در مقابل دلار سقوط نکند. البته جنیه مصری پیش تر سقوط کرده است اما هدف کمک هایی که شده تثبیت وضع پول مصر در مقابل ارز خارجی است.

در این زمینه شایعاتی نیز وجود دارد که دولت مصر حاضر شده تا کانال سوئز و یا آثار باستانی جنوب را به قطری ها اجاره دهد که این خبرها تایید نشده است. به دلیل آنکه مساله کانال سوئز به عزت ملی مصر بازمی گردد و اینکه این کانال که مهم ترین منبع درآمدی مصر است به کشور دیگری به اجاره داده شود یک اهانت ملی تلقی می شود. ما نمی دانیم که این شایعات ساخته و پرداخته افرادی است که قصد دارند تا مردم مصر را تحریک کنند یا واقعیت دارد. آنچه مشخص است آن است که این کشور بحران اقتصادی وحشتناکی دارد، به شدت نیاز به کمک های مالی خارجی دارد و گفته می شود که ذخیره سپرده ارزی مصر در حال خالی شدن است و شاید تا سه ماه آینده این کشور قادر به وارد کردن گندم و تهیه نان برای شهروندانش نباشد، از سوی دیگر دولت مرسی سعی دارد تا از صندوف بین المللی پول حدود 4 میلیارد دلار وام بگیرد و شرایطی که این صندوق تحمیل می کند بحران سیاسی و اقتصادی در مصر ایجاد خواهد کرد. آنها از دولت مرسی خواسته اند تا یارانه سوخت و نان را حذف کند که اگر این اتفاق بیفتد بدان معناست که بخش عظیمی از مردم مصر در گرسنگی می مانند و قیمت ها چندین برابر خواهد شد که این شرایط ممکن است به تظاهرات خیابانی و کشتار بینجامد. محمد مرسی نیز هم اکنون میان پتک و سندان گیر کرده است، پتک صندوق بین المللی پول و سندان حذف یارانه ها و خطراتی که در آینده وجود دارد.

در جامعه مصر ترک هایی به وجود آمده که اگر اقدامی برای حل این مشکلات نشود ممکن است در آینده نزدیک وحدت ملی مصر را از بین ببرد و آغازی برای تجزیه کشور باشد. آن چیزی است که اسرائیل همیشه به دنبال آن بوده است.

به نظر می رسد وضعیتی که در مصر پیش آمده تنها بحران اقتصادی و سیاسی میان مخالفان و موافقان دولت مرسی نیست، بلکه ادامه این وضعیت سبب شده تا وحدت ملی مصر صدمه بخورد. درگیری هایی که هر روز میان قشرهای مختلف، مسیحیان قبطی و مسلمانان، ترورها و حمله به کلیساها و مساجد شاهد هستیم. این مساله مورد توجه است که در دوران مبارک نیز انفجارها و ترورها بود اما مشخص شد که این رویدادها از سوی دستگاه امنیتی مصر که با اسرائیل هماهنگی داشته اتفاق می افتاد. اما اگر امروزه و پس از انقلاب هم چنین وضعیتی و یا شاید بدتر از دوران مبارک را شاهد باشیم بسیار خطرناک است. زمانی که شاهد اینگونه درگیری ها در داخل مصر هستیم به این نتیجه می رسیم که وحدت ملی مصر در حال شکستن است در شرایطی که فروپاشی اخلاقی در این کشور بیداد می کند و به طور کلی ناامنی گسترده ای که در این کشور به چشم می خورد.

به نظر می رسد که در جامعه مصر ترک هایی به وجود آمده که اگر اقدامی برای حل این مشکلات نشود ممکن است در آینده نزدیک وحدت ملی مصر را از بین ببرد و آغازی برای تجزیه کشور باشد. آن چیزی است که اسرائیل همیشه به دنبال آن بوده است. بسیاری از اندیشمندان مصری نسبت به آینده مصر هشدار می دهند و شاید برخی از قدرت های منطقه ای و خارجی به دنبال همین تضعیف هستند تا مصر پس از انقلاب دیگر بلند نشده و نقش منطقه ای خود را در احقاق حق برخی از ملت های منطقه به ویژه فلسطینی ها ایفا نکند و راه همچنان برای کشورهای کوچکی همانند قطر باز باشد تا نقش ایفا کنند. اختلاف سیاسی که در حال حاضر میان مخالفان و اخوانی ها نیز وجود دارد مهم ترین چالشی است که مصر را تهدید می کند.

محمد علی مهتدی، تحلیل گر مسائل خاورمیانه

خوانده شده 1559 مرتبه