موج دوم انقلاب در خاورميانه

امتیاز بدهید
(0 امتیاز)

از يك منظر راهبردي موقعيت فعلي بهترين وضعيت براي استدلال در اين باره است كه موج دوم انقلاب هاي اسلامي منطقه خاورميانه آغاز شده است. موج دوم به معناي پايان موج اول نيست. در واقع چنين گسستي اساسا در هيچيك از حركت هاي اجتماعي «بزرگ مقياس»، واقع نمي شود و هميشه نوعي حالت در هم تنيدگي ميان موج هاي چندگانه آنها وجود دارد. موج دوم، مرحله متكامل تر و پيشرفته تر از موج اول است كه در آن با زدوده شدن پيرايه ها و اضافات، هسته اصلي و ماهيت واقعي حركت هر چه بيشتر خود را آشكار كرده است. بازيگران مختلف اكنون صريح تر شده اند، به لحاظ تاكتيكي و استراتژيك تا حدودي تكليف خود را با زواياي مختلف موضوع روشن كرده اند و هر كدام به نوبه خود يك برنامه عمل براي بيشينه كردن منافع و كمينه كردن تهديدهايشان در اين صحنه پيچيده طراحي نموده اند. موج دوم، محصول تركيب اين پديده هاست كه امكان بازي هاي مبهم و در پيش گرفتن استراتژي «زندگي در سايه» را از بسياري از طرف هاي دخيل در موضوع ستانده است.

به يك معنا مي توان گفت كه موج دوم انقلاب هاي منطقه با سقوط قذافي آغاز شده است اما نقش پديده ليبي در ايجاد آن چيزي بيش از پر كردن يكي از خانه هاي خالي پازل بزرگ بازي استراتژيك در منطقه نيست. خانه بزرگتر زماني پر شد كه بيش از 600 انديشمند موثر جهان اسلام به تهران آمدند و پاي صحبت مردي نشستند كه دقت ارزيابي هاي او از منشا، روند و هدف تحولات منطقه همچنان يگانه و بي نظير باقي مانده است. با اين حال ليبي الگويي است كه به ما كمك مي كند سرشت تحولات منطقه و نوع راهبردي را كه غرب براي مواجهه با آن اتخاذ كرده بهتر بشناسيم به اين شرط كه الگوي ليبي با الگوهاي مصر و سوريه تلفيق شود. اشتباه بزرگي خواهد بود اگر تصور كنيم كه غرب اكنون يك راهبرد منسجم، انديشيده و داراي نقشه راه درباره تحولات منطقه است. از ابتدا چنين چيزي وجود نداشته و هنوز هم وجود ندارد. آنچه هست صرفا اين است كه اكنون غربي ها تا حدودي تكليف خود را با پديده اي كه با آن مواجهند روشن كرده اند و به همين دليل مي بينيم كه با كم كردن از لفاظي هاي اوليه درباره حمايت از دموكراسي و شوخي هايي از اين دست، بر غلظت عنصر عملگرايي در سياست منطقه اي آنها افزوده شده است.

بر اين مبنا، اين يادداشت تلاش مي كند يك تصوير از موج دوم انقلاب هاي اسلامي منطقه ترسيم كند. اين يك تصوير ابتدايي است كه بايد آن را از طريق سنجش متناوب نسبت به آنچه رخ مي دهد و آنچه بازيگران مختلف مي خواهند رخ بدهد، دقيق تر كرد.

به طور بسيار خلاصه مي توان گفت كه موج دوم انقلاب هاي اسلامي در منطقه خاورميانه داراي ويژگي هاي زير است :

1- قبل از هر چيز، انچه باعث مي شود بتوان تحولات جاري را آغاز يك موج جديد خواند اين است كه مردم دوباره به صحنه بازگشته اند پس از آنكه آمريكايي ها همه تلاششان را براي فرو كردن اين پيام در سر آنها كردند كه: همه چيز تمام شد، به خانه برگرديد! مردم منطقه مي خواهند بگويند نه فقط داستان تمام نشده بلكه تازه آغاز شده است. اگر انقلاب هاي منطقه خاورميانه فقط يك نتيجه راهبردي داشته باشد آن نتيجه اين است كه مردم دريافته اند وقتي تصميم بگيرند كه ديده شوند كسي نمي تواند آنها را ناديده بگيرد و به هر ميزان كه در اين تصميم خود پافشاري بيشتر بكنند حكومت ها صرف نظر از اينكه چقدر سركوبگر هستند، ناچار به افزايش سهم و نقش آنها در تصميم گيري هاي بزرگ تن مي دهند. به نظر مي رسد بازگشت دوباره مردم به كف خيابان هاي منطقه لااقل به 5 دليل زير رخ داده است:

اول- مهم ترين هدف اين بازگشت جلوگيري از رجعت دوباره ديكتاتورها در پوشش ها و چهره هاي جديد است. مردم مصر اكنون مي فهمند كه آمريكا در صدد بازسازي سيستم مبارك در پوشش ارتش است بنابراين اهميتي نمي دهند كه ارتشي ها مثلا در دادگاه عليه مبارك شهادت مي دهند يا نه.

دوم- هدف بعدي جلوگيري از تحريف اهداف انقلاب توسط نيروهاي خارجي با مرتبطان داخلي آنهاست. رهبري فرمودند كه انحراف در انقلاب ها از انحراف در شعارها آغاز مي شود و اين هشداري است كه به نظر مي رسد مردم منطقه خوب دريافته اند.

سوم- سومين هدف سرعت دادن به روند تحقق اهداف انقلاب است كه برخي تيپ هاي محافظه كار سعي مي كردند آنها را بلند مدت و پرهزينه جلوه بدهند. مصري ها اكنون نشان مي دهند كه گوشمالي دادن اسراييل را تكليفي براي همين امروز مي دانند نه آينده اي كه معلوم نيست كي فراخواهد رسيد.

چهارم- هدف بعدي جلوگيري از مسلط شدن استعمارگران خارجي است كه مدت هاي طولاني شريك ديكتاتورهاي منطقه بوده اند و هنوز هم تا جايي كه بتوانند هستند. اين موضوع را به خوبي مي توان در ليبي ديد. ناتو اكنون به روي خود نمي آورد اما به خوبي دريافته اند كه نبردي بسيار سخت تر از آنچه با قذافي انجام داد، با مردمي كه خواهان تشكيل نخستين حكومت اسلامي در غرب جهان اسلام هستند، در پيش خواهد داشت.

پنجم- و نهايتا مردم بازگشته اند چون مي بينند كه فرايند اسقاط نظام هاي ديكتاتوري به سرانجام رسيده و فرايندي مهم تر به نام نظام سازي آغاز شده است. باور عمومي در منطقه خاورميانه كه خود را در تخمين هاي اخير غربي ها نشان داده اين است كه همانطور كه تا وقتي آنها به خيابان نيامده بودند ديكتاتورها بساط خود را جمع نكردند، حالا هم اگر از «حضور در ميدان» كم بگذارند، معلوم نيست به نام دموكراسي چه سيستم حكومتي به آنها تحميل خواهد شد.

2- ويژگي دوم، موج جديد تحولات منطقه شفاف شدن ايدئولوژي نظم جايگزيني است كه مردم منطقه در پي آن هستند. غربي ها از روز اول در مقابل پذيرش اين ايده كه اين انقلاب ها نهايتا رنگ و بوي ديني و اسلامي خواهد داشت سخت مقاومت كردند و به اصرار تمام گفتند كه با پديده اي سكولار مواجهند. حقيقت ديني انقلاب هاي منطقه اكنون در حال تحميل خود به همه كساني است كه وجودش را انكار مي كردند و اين امر دليل روشني هم دارد و آن هم اين است كه پذيرش يا عدم پذيرش غرب تغييري در اين حقيقت ايجاد نمي كند كه انقلابيون منطقه مسلمانند پس لاجرم ايدئولوژي انقلاب آنها اسلام خواهد بود چرا كه اساسا اكنون در جهان هيچ ايدئولوژي انقلابي ديگري به جز اسلام كه برانگيزاننده توده ها باشد، وجود ندارد.

3- ويژگي سوم موج دوم انقلاب هاي منطقه شكست پروژه مدل سازي لائيك براي اين انقلاب هاست. ترك ها كه نيامده مي خواستند بروند، تصور مي كردند با چند مانور رسانه اي مي توانند سرنخ تحولات منطقه را به دست بگيرند و به دوستان آمريكايي خود هم ظاهرا اطمينان داده بودند كه از دل مدل تركيه جز «لائيسيته» چيز ديگري بيرون نخواهد آمد. يكي از مهم ترين ويژگي هاي موج دوم اين است كه اين پروژه رهبرسازي قلابي را افشا مي كند و كنار مي گذارد. ترك ها در چند هفته گذشته ميزباني سپر دفاع موشكي ناتو را پذيرفته اند، به صراحت گفته اند كه يك الگوي لائيك را به كشورهاي منطقه توصيه مي كنند و حتي در موضوع چالش با اسراييل نشان داده اند كه هدف آنها بيشتر نوعي غرور ملي است تا نزاع ايدئولوژيك، بنابراين ساده ترين نتيجه اين است كه تركيه نمي تواند رهبر قيام هاي منطقه باشد.

4- ويژگي بعدي موج دوم تحولات منطقه سرعت گرفتن تغييرات ژئوپلتيكي است. اكنون مسئله فلسطين در وضعيتي مرزي قرار گرفته است (و آمريكا از ترس تحولات منطقه قادر به حمايت صريح از اسراييل و وتوي ايده فلسطيني ها نيست) ، آمريكا قادر به نهايي كردن راهبرد خود در افغانستان و پاكستان نبوده است، عراقي ها تحت تاثير تحولات منطقه به تمديد حضور اشغالگران در خاك خود روي خوش نشان نمي دهند، معاهده كمپ ديويد و ثبات مئنظر آنها در صحراي سينا كاملا متزلزل شده است، سوريه خود را براي دور جديد از نقش آفريني در محور مقاومت آماده مي كند، سرنوشت يمن دير يا زود ثبات در عربستان را تحت تاثير قرار خواهد داد و نهايتا هيچ راهي براي سد كردن آنچه به طور سنتي نفوذ ايران خوانده شده، پيدا نشده است.

5- پنجمين ويژگي دور شدن انقلابيون منطقه از گرايش هاي ناسيوناليستي و قومي و توجه بيشتر به الگوي ايران و درخواست براي شريك شدن در تجربه آن است.

6- ويژگي ششم موج دوم انقلاب هاي اسلامي منطقه، صريح شدن ماهيت ضد آمريكايي و ضد اسراييلي آنهاست، گويي مردم منطقه تصميم گرفته اند حالا كه از نوچه ها فارغ شدند سراغ اربابان بروند. ترديدي نيست كه حمله به جاسوس خانه هاي آمريكا و اسراييل در منطقه رونق خواهد گرفت و از اين به بعد اين مكان ها به جاي اينكه خانه امن باشند يك «هدف» خواهند بود. كار اسراييل به جايي رسيده است كه سفيرانش چفيه بر سر مي كنند و شبانه از كشورهاي منطقه مي گريزند و همه اينها در حالي است كه تيم نتانياهو در اسراييل اساسا خردمندي لازم براي مواجهه با اين صحنه پيچيده را ندارد و آمريكايي ها هم روز به روز بيشتر در گرفتاري هاي داخلي فرو مي روند.

7- هفتمين ويژگي اين موج جديد شكست واضح راهبردي است كه آمريكايي ها براي مديريت موج اول در پيش گرفتند. آمريكايي ها در موج نخست، اولا سعي كردند به تعبير زيباي رهبر معظم انقلاب سرها را نگهدارند و بدن ها را تغيير بدهند. اكنون مردم منطقه دريافته اند كه اين بدن هاي جديد اگر مراقبت نشود مي تواند همان سرهاي منحوس قبلي را بازتوليد كند. ثانيا آمريكا نتوانست پروژه حمله به ليبي را آنگونه كه مي خواست به ايجاد ثبات ختم كند. ثالثا محور مقاومت كه تضعيف آن يكي از مهم ترين هدف هاي آمريكا در موج اول بود، اكنون شركايي جديد پيدا كرده و سوريه نيز براي مشاركت جدي تر در آن انگيزه هايي تازه يافته است. رابعا آمريكايي ها برخلاف آنچه تا چند ماه پيش تصور مي كردند قادر به ارتباط گيري موثر با گروه هايي مانند اخوان المسلمين در جهان اسلام نبودند و خامسا شكاف ميان آمريكا و متحدان سنتي اش مانند عربستان هر روز به دليلي جديد سر باز مي كند.

آنچه در اينجا ارائه شد فقط يك تصوير ابتدايي است كه مهم ترين نتيجه آن انفعال هر چه بيشتر آمريكايي ها و افزايش روز افزون هراس اسراييل درباره تبعات نظم جديد منطقه خواهد بود. در اين باره بيشتر بحث خواهيم كرد.

خوانده شده 1903 مرتبه