آمریکا و بحران مدیریت اقتصاد

امتیاز بدهید
(0 امتیاز)

در حالی‌که اروپا با چالش‌های دشواری برای حل بحران یونان رو‌به رو است، خیلی‌ها که ماجرا را دنبال می‌کنند از خود می‌پرسند آیا بعد نوبت آمریکا خواهد رسید؟ آیا مباحثه بر سر سقف دیون ما آغاز بحرانی است که جهان را وادار می‌کند اعتقادش را به اعتبار آمریکا از دست بدهد؟ هرچیزی می‌تواند اتفاق بیافتد، اما بحث درباره بحران مالی، ارزش آن را دارد که تفاوت‌های بزرگ بین یونان و آمریکا را مورد توجه قرار دهیم.

یونان با سه مشکل روبرو است. اول اینکه دارای یک اقتصاد غیر رقابتی است که نمی‌تواند موجب رشد کشور شود.دستمزدها خیلی بالا است، با این حال صادرات محدودی دارد. مردم یونان به حد کافی ثروتمند نیستند تا به یک برنامه توسعه‌ای نیرو برسانند. این یک مشکل جدید نیست. یونان هرگز دارای اقتصادی مولد نبوده است.یونان همچنین تاریخی طولانی درقرض کردن خیلی زیاد و ناتوانی در پرداخت دیونش دارد. این کشور طی ۱۷۹ سال گذشته حدود ۵۰ درصد زمانش را در حالت نکول مالی بوده است. دیونش عظیم هستند و تحت هیچ سناریوی قابل قبولی، نمی توانند پرداخت شوندو بالاخره چون بخشی از منطقه یورو است، هیچ‌گونه کنترلی روی پول خود ندارد که معنایش این است که نمی تواند کالاهایش را در بازارهای جهان، ارزانتر عرضه کند.ادامه….

ایالات متحده برعکس، همچنان یکی از رقابتی‌ترین اقتصادهای جهان است.

این کشور مرکز شرکت‌های مهم و صنایع پیشرفته است. بزرگترین بازارهای سرمایه را در خود جای داده است و شرکت های بزرگ همچنان مثل قارچ صنایع جدید بیرون می‌دهند.

این کشور همه چیز، از هواپیما گرفته تا تولیدات تفریحی و فرآورده‌های بهداشتی، به اطراف جهان صادر می‌کند.

مردم آن فوق‌العاده سالم هستند و در ۳۰ سال آینده تنها کشور ثروتمند در جهان خواهد بود که جمعیتش افزایش خواهد یافت که معنایش کارگر جوان ، تولید کننده و کارآفرین بیشتر است. این کشور همچنین روی پول خود کنترل دارد و هرگز در پرداخت دیونش قصور نکرده است.

یونان با یک رشته انتخاب‌های وحشتناک روبرو است. این کشور برای بدست آوردن کمک بیشتر به منظور پرداخت دیون و صورتحساب‌هایش، باید به کاهش‌های شدید مصرف و افزایش مالیات‌ها مبادرت کند که مطمئناً جلو رشد را خواهند گرفت.

اوضاع در ایالات متحده بسیار متفاوت است. در واقع حل مشکل کسری بودجه آمریکا نسبناً آسان و تقریباً ساده است. چند نمونه را درنظر بگیرید.

اگر کنگره قرار بود توصیه‌های کمیسیون « سیمون ـ بولز» را تصویب کند، این کسری طی ۱۰ سال ، ۸/۳ تریلیون دلار کاهش می‌یافت و در سال ۲۰۱۵ ایالات متحده یک کسری حدود ۲/۲ درصد تولید ناخالص داخلی داشت، یعنی پایین‌ترین رقم در میان اقتصادهای بزرگ جهان، اگر قرار بود کنگره کاری نکند و بگذارد تا دوره کاهش‌های مالیاتی بوش به پایان برسد و نرخ‌ها به آنچه در زمان کلینتون بودند، برسند، این تقریباً موجب درآمد مالیاتی ۶/۳ تریلیون دلاری طی دهه بعد می شد.

واقعیت بزرگی که رو در روی ایالات متحده قرار دارد، این نیست که فاقد راه حل‌هایی برای مشکلات خود است، بلکه به نظر می رسد نظام سیاسی آمریکا قادر نیست کاری انجام دهد.

با کسری به این بزرگی که با آن روبرو هستیم، باید روشن باشد که نمی‌توانیم مشکلات را صرفاً از طریق کاهش مصرف یا افزایش مالیات‌ها حل کنیم. هزینه تأمین اجتماعی، خدمات پزشکی و خدمات درمانی نیز قرار است تا سال ۲۰۳۰ از ۱۰درصد تولید ناخالص کنونی به ۱۵درصد افزایش یابد و این وضع قابل دوام نیست. با این حال به نظر می‌رسد دو حزب دموکرات و جمهوری‌خواه در تخیلات دوران نوجوانی گیر کرده‌اند.

یکی افزایش مالیات‌ها را رد می‌کند، دیگری هرگونه کاهش جدی هزینه های مجاز را. بدون تردید در کشوری با ۳۱۲ میلیون جمعیت مردم هم با این سیاست‌ها مخالفت خواهند کرد، اما درباره کسری بودجه، این مخالفت‌ها به یک مخالفت کلامی محدود نمی‌شود.

خوانده شده 1897 مرتبه