
emamian
گزیده ای از بیانات رهبر انقلاب درباره حجاب و شیوه مقابله صحیح با بدحجابی
گزیدهای از بیانات حضرت آیتالله خامنهای دربارهی اهمیت موضوع حجاب، راهکارهای ترویج آن و شیوهی مقابلهی صحیح با بدحجابی تقدیم می شود :
حجاب مایه تشخص و آزادی زن است
حجاب مایهی تشخص و آزادی زن است؛ برخلاف تبلیغات ابلهانه و ظاهربینانهی مادیگرایان، مایهی اسارت زن نیست.... حجاب وقار است، متانت است، ارزشگذاری زن است، سنگین شدن کفهی آبرو و احترام اوست؛ این را باید خیلی قدر دانست و از اسلام باید به خاطر مسئلهی حجاب تشکر کرد؛ این جزو نعمتهای الهی است.
زن با برداشتن حجابهای خود، با عریان کردن آن چیزی که خدای متعال و طبیعت پنهان بودن آن را از او خواسته، خودش را کوچک میکند، خودش را سبک میکند، خودش را کمارزش می کند. ۱۳۹۱/۰۲/۲۳
حجاب عامل امنیت است
اسلام برای زن حجاب را معیّن کرده است. خودِ این حجاب، یکی از وسایل امنیت است. با حجاب زنِ مسلمان، هم خود زنِ مسلمان امنیت پیدا میکند و هم مردان مسلمان امنیت پیدا میکنند. آن جایی که حجاب را از زنان دور میکنند، آن جایی که زن را به عریانی و برهنگی نزدیک میکنند، در درجهی اوّل، امنیت از خود زن و در درجهی بعد، از مردان و جوانان گرفته خواهد شد. برای اینکه محیط سالم و دارای امنیت باشد؛ زن بتواند کار خود را در جامعه انجام دهد، مرد هم بتواند مسؤولیتهای خود را انجام دهد، اسلام حجاب را معیّن کرده است که این حجاب، یکی از آن احکام برجستهی اسلام است و یکی از فوایدش همین است که گفتم. فواید فراوان دیگری هم دارد. ۱۳۷۵/۱۲/۲۰
حجاب کرامت زن مسلمان است
ما زن را به عفّت، به عصمت، به حجاب، به عدم اختلاط و آمیزش بیحد و مرز میان زن و مرد، به حفظ کرامت انسانی، به آرایش نکردن در مقابل مرد بیگانه -برای آنکه چشم او لذّت نبرد- دعوت میکنیم. این بد است؟ این کرامت زن مسلمان است. این کرامت زن است. آنهایی که زن را تشویق میکنند که خود را به گونهای آرایش دهد که مردان کوچه و بازار به او نگاه کنند و غرایز شهوانی خودشان را ارضا کنند، باید از خودشان دفاع کنند که چرا زن را تا این حد پایین میآورند و تذلیل میکنند!؟ آنها باید جواب بدهند. ۱۳۷۱/۰۹/۲۵
حجاب به معنای انزوای زنان نیست
اسلام میخواهد که رشد فکری و علمی و اجتماعی و سیاسی و -بالاتر از همه- فضیلتی و معنوی زنان، به حد اعلی برسد و وجودشان برای جامعه و خانوادهی بشری -بهعنوان یک عضو- حد اعلای فایده و ثمره را داشته باشد. همهی تعالیم اسلام از جمله مسألهی حجاب، بر این اساس است. مسألهی حجاب، به معنای منزوی کردن زن نیست. اگر کسی چنین برداشتی از حجاب داشته باشد، برداشتش کاملاً غلط و انحرافی است. مسألهی حجاب، به معنای جلوگیری از اختلاط و آمیزش بی قیدوشرط زن و مرد در جامعه است. این اختلاط، به ضرر جامعه و بهضرر زن و مرد -بخصوص به ضرر زن- است. حجاب، به هیچ وجه مزاحم و مانع فعالیتهای سیاسی و اجتماعی و علمی نیست. ۱۳۶۸/۱۰/۲۶
بحثها درباره پوشش از هجوم تبلیغاتی غرب متأثر نباشد
باید توجه کنید که هیچ بحثی در این زمینههای مربوط به پوشش زن، از هجوم تبلیغاتی غرب متأثر نباشد؛ اگر متأثر از آن شد، خراب خواهد شد. مثلاً بیاییم با خودمان فکر کنیم که حجاب داشته باشیم، اما چادر نباشد؛ این فکر غلطی است. نه اینکه من بخواهم بگویم چادر، نوع منحصر است؛ نه، من میگویم چادر بهترین نوع حجاب است؛ یک نشانهی ملی ماست؛ هیچ اشکالی هم ندارد؛ هیچ منافاتی با هیچ نوع تحرکی هم در زن ندارد. اگر واقعاً بنای تحرک و کار اجتماعی و کار سیاسی و کار فکری باشد، لباس رسمی زن میتواند چادر باشد و چادر بهترین نوع حجاب است. البته میتوان محجبه بود و چادر هم نداشت؛ منتها همینجا هم بایستی آن مرز را پیدا کرد. بعضیها از چادر فرار میکنند، به خاطر اینکه هجوم تبلیغاتی غرب دامنگیرشان نشود؛ منتها از چادر که فرار میکنند، به آن حجاب واقعی بدون چادر هم رو نمیآورند؛ چون آن را هم غرب مورد تهاجم قرار میدهد! ۱۳۷۰/۱۰/۰۴
زنان آگاه، الگوی زن مسلمان را نشان دهند
زنان، زنان باسواد، زنان آگاه، زنان بامعرفت، در همه این میدانها بایستی پیشروی کنند؛ الگوی زن را نشان بدهند؛ بگویند زن مسلمان زنی است که هم دین خود را، حجاب خود را، زنانگی خود را، ظرافتها و رقّتها و لطافتهای خود را حفظ میکند؛ هم از حق خود دفاع میکند؛ هم در میدان معنویت و علم و تحقیق و تقرّب به خدا پیشروی میکند و شخصیتهای برجستهای را نشان میدهد و هم در میدان سیاسی حضور دارد. این میشود الگویی برای زنان. ۱۳۷۹/۰۶/۳۰
برای ترویج حجاب کار تحقیقی و تبلیغی کنید
[در مسئلهی حجاب] شما با تبلیغات کار کنید. یعنی همان حربهای را که افراد مورد نظر شما برای سست کردن اعتقاد به حجاب به کار میبرند، شما هم به کار ببرید. یعنی شما دربارهی حجاب بنشینید واقعاً تحقیق کنید، فکر کنید، از لحاظ دینی هم مثلاً دربارهاش بحث کنید، یا از بحثهایی که شده استفاده کنید. از لحاظ اجتماعی هم روی همین مسألهی کیفیّت حجاب تکیه کنید؛ به ترویج دیدگاه خودتان بپردازید؛ آن چیزی که به نظرتان درست است، آن را بگویید؛ این دغدغه را هم که اینها میآیند تمایل به حجاب را در دلِ مردم از بین میبرند، نداشته باشید؛ حجاب از بین نمیرود. ۱۳۷۷/۱۲/۰۴
خانمها را با حجاب و فواید آن آشنا کنید
حجاب، ارزشی است منطبق با طبیعت انسان... ممکن است کسانی بیخبر و بیاطّلاع باشند؛ بایستی اینها را با حجاب آشنا کرد. من در همین سالهای اوّلِ انقلاب بهوضوح دریافتم که بعضی از زنانی که محجّب هستند و خیلی قدر حجاب را نمیدانند، اینها اصلاً از حکم حجاب و فلسفهی حجاب و فواید حجاب اطّلاعی ندارند؛ یعنی با اینها کمتر صحبت شده است. ۱۳۷۷/۱۲/۰۴
اهمیت شرعی و منطقی حجاب را تبیین کنید
آن چیزی که در اساس لازم است و مهمتر از همه است، این است که شما ذهن این دختر جوان، یا این زن جوان را -که عمده هم خانمهای جوان هستند- با اهمیت حجاب آشنا کنید؛ یعنی به او تفهیم کنید که حجاب از لحاظ شرعی و از لحاظ منطقی این است. در ذهن او، استدلال صحیح را در مورد رعایت حجاب راسخ کنید. ۱۳۷۷/۱۲/۰۴
احساس آسایش ناشی از حجاب را بیان کنید
دید اسلامی در زمینهی مسائل حجاب، بسیار دید خوب و روشنی است. میگویید: «ما با این حجاب، احساس آسایش میکنیم و این لباسِ مشارکت ماست»! بله؛ کاملاً تعبیر درست و خوبی است. این، دیدگاهِ کاملاً صحیحی است. این را هرچه بیشتر بیان کنید و بگویید، بهتر است. ۱۳۷۷/۰۷/۱۸
مشکل بدحجابی در ادارات را حل کنید
در ادارات، خیلی از این خانمها هستند که شما اوّل باید مراقبت کنید، ترتیبی برای وضع حجابشان بدهید. یعنی مقیّد باشند به اینکه حجابشان را حفظ کنند... در محیط کار، رفتارهای جلف زن و مرد نباید وجود داشته باشد. شما اگر در محیط کارتان این رفتارها را مواظبت کنید، کار، بهتر و روانتر انجام میگیرد. مشکل بدحجابی، شاید صدی پنجاه، صدی شصتش، همینطور حل میشود. این را بعید ندانید. غرض، محیط را محیط دینی کنید. ۱۳۷۲/۰۵/۰۷
اجازه ندهید توهین کنندگان به حجاب جولان دهند
در محیط دانشگاهها، خانمهای دانشجو و استاد باید بکوشند روحیه و فرهنگ اسلامی را ترویج کنند. اجازه ندهید به کسانی -اگر خدای نکرده در دانشگاههای کشور هستند- که نسبت به حجاب اسلامی یا زنان و دانشجویان دخترِ مسلمان بیاحترامی کنند. اجازه ندهید که اینها بتوانند افکار فاسد را منتشر کنند. ۱۳۷۱/۰۹/۲۵
با محبّت و مدارا نهی از منکر کنید
[در برخورد با مشکل بدحجابی] گفتن و تذکّر دادن، خوب است. چه اشکال دارد با اخلاقِ خوب تذکّر دهند؟ دیروز حدیثی را برای جمعی میخواندم که آمر به معروف و ناهی از منکر باید خودش به آنچه دارد امر و نهی میکند، هم عالم باشد و هم عامل. «رفیق لمن یأمر و رفیق لمن ینهی»؛ با رفق و مدارا امر و نهی کند. امر و نهی، یعنی دستور دادن -بکن، نکن- غیر از تمنا کردن است؛ اما همین را با رفق، - نه با خشونت - انجام دهد. به نظرم اینطوری باید عمل شود. ۱۳۸۲/۰۲/۲۲
فضایل امام علی(ع) بر سایر صحابه
شیخ آفتاب احمد اعوان اندیشمند پاکستانی در وبینار بین المللی مسئله غدیر از منظر مذاهب اسلامی که عصر امروز به همت مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی و با حضور علمای شیعه و سنی برگزار شد، گفت: از جمله فضایل امام علی(ع) بر سایر صحابه محبت خدا و رسول او نسبت به ایشان بود، به طوری که پیامبر(ص) در جنگ خیبر فرمود: همانا فردا این رایت را به مردی که خدا و رسولش(ص) را دوست دارد و نیز خدا و رسول (ص) او دوست دارند، خواهم داد.
وی ادامه داد: امام علی (ع) برای رسول خدا(ص) به منزله هارون برای موسی(ع) بود و شاهد آن آنجاست که پیامبر خطاب به امام علی(ع) می فرماید: أنتَ مِنّی بِمَنزلةِ هارونَ مِنْ مُوسی اِلّاأنـّه لانَبیّ بَعدی؛ همانطور که در جای دیگر خطاب به امام علی(ع) می فرماید: «أما أنت يَا عَلِيُّ فَخَتَنِي وَ أَبُو وُلْدِي وَ أَنْتَ مِنِّي وَ أَنَا مِنْكَ»اما تو یا علی (علیه السلام) داماد من هستی و پدر فرزندان منی و من از تو هستم و تو از من هستی.
آفتاب احمد گفت: پیامبر(ص) امام علی(ع) را به عنوان همسر دختر خود فاطمه(س) انتخاب کرد و او یکی از ده نفری است که پیامبر(ص) به او وعده بهشت داده است؛ او از اولین کسانی که خداوند خبر داده از آنان راضی است و آنها از او راضی هستند.
وی ادامه داد: امام علی (ع) پدر نوه های رسول خدا(ص) یعنی امام حسن(ع) و امام حسین(ع) سرور جوانان اهل بهشت است.
آفتاب احمد اظهار داشت: آنچه پیامبر(ص) در روز غدیر خم گفت، دلیلی بر فضیلت امام علی(ع) بر سایر صحابه است و حدیث در این باب داریم؛ در مسند احمد از عبدالرحمن ابی لیلی آمده است: شاهد بودم كه امام على(ع) در رحبه مردم را به خداوند قسم مىداد كه هركس در روز غدير خم از رسول خدا(ص) شنيده است كه مىفرمود: «هركس من مولاى اويم على مولاى اوست» بر خيزد و به آن شهادت دهد.
عبدالرحمن مىگويد: دوازده نفر از شركت كنندههاى غزوه بدر بلند شدند ـ كه گويا هم اكنون آنان را مىبينم ـ و گفتند: شهادت مىدهيم كه از رسول خدا(ص) در روز غدير خم شنيديم كه مىفرمود: «آيا من سزاوارتر از مؤمنين به خودشان نيستم و همسران من مادران ايشان نيستند؟ ما جواب داديم، بلهاى رسول خدا(ص). بعد فرمودند: پس هركس من مولاى او هستم على مولاى اوست. خداوندا دوستانش را دوست بدار و با دشمنانش دشمن باش».
وی با ذکر روایات دیگری در باب فضیلت امام علی(ع) گفت: بنابراین هیچ کس نمی تواند فضیلت امام علی(ع) را با این همه شواهد و روایات متواتر منکر شود.
امام علی(ع) مرد عدالت و وحدت بین کلیه مسلمانان بود
شیخ زهیر جعید هماهنگ کننده جبهه عمل اسلامی لبنان در وبینار بین المللی مسئله غدیر از منظر مذاهب اسلامی که عصر امروز به همت مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی و با حضور علمای شیعه و سنی برگزار شد، با اشاره به ویژگیهای شخصیتی امام علی(ع) و عید غدیر گفت: با توجه به مشکلات و چالشهایی که امت اسلام با آن مواجه است، از جمله تلاش آمریکا برای عادی سازی روابط برخی کشورهای عربی با رژیم صهیونیستی و مجبور کردن برخی سازمانهای عربی برای ایستادگی در مقابل جمهوری اسلامی ایران و محور مقاومت، امروز بیش از هر زمانی نیاز به تمرکز بر سیره امام علی(ع) به عنوان یک شخصیت وحدتگرا در تمام زمینه های فکری و عقیده ای و معنوی داریم.
وی ادامه داد: امام علی(ع) مرد عدالت و وحدت و همبستگی بین کلیه مسلمانان بود و رحمت او شامل همه مسلمانان و حتی غیر مسلمانان می شد، به همین دلیل پیامبر(ص) در روز عید غدیر می فرمایند؛ هرکس را من مولای اویم از این پس علی(ع) مولای اوست و ...
شیخ زهیر جعید گفت: امام علی(ع) پیوسته برای منافع اسلام و وحدت مسلمانان و جلوگیری از تفرقه بین آنان در تلاش بود؛ بهترین پشتیبان ابوبکر بود و در جنگ ابوبکر با منافقینی که از دین خارج شده و زکات را ترک کرده بودند، ایستاد؛ یاور عمر در کلیه امور بود، به طوری که عمر می گوید اگر علی نبود عمر هلاک میشد و نیز هنگامی که خانه عثمان مورد محاصره گردنکشان قرار گرفت در کنار او ایستاد و امام حسن(ع)و امام حسین(ع) را فرستاد تا در مقابل خانه عثمان بایستند؛ دفاع از عثمان، به خاطر حمایت از خود عثمان نبود بلکه به خاطر خدا و اسلامی بود که امام علی(ع) میخواست آن را برای کل مسلمانان حفظ کند.
وی با تأکید بر اینکه امام علی(ع) به ما درس وحدت اسلامی می دهد، گفت: امروز می بینیم جمهوری اسلامی ایران با تأسی به امام علی(ع) و کرامات او، دست دوستی به سوی کلیه مسلمانان جهان، مقاومت در لبنان، فلسطین و ... دراز کرده است تا تمامی مذاهب اسلامی را از طایفه گری به دور نگه دارد و امیدوارم با وحدت مسلمانان به زودی شاهد آزادی قدس شریف و اقامه نماز مسلمانان در آن باشیم.
حزبالله چگونه تبدیل به بزرگترین خطر موجودیتی برای رژیم موقت اسرائیل شد؟
بعد از تأسیس حزبالله لبنان در سال 1982 و آغاز عملیاتهای ضدصهیونیستی این جنبش، رژیم صهیونیستی مجبور شد حزبالله را به رسمیت بشناسد و همواره در صدد طراحی یک استراتژی برای مقابله با آن بوده است. این جنبش که توسط گروه بزرگی از علمای دینی تأسیس شد و هسته اصلی آن را شیعیان تشکیل میدهند هدف اصلی خود را نابودی اسرائیل در منطقه قرار داده است.
در آن زمان «ابراهیم امین السید» که اکنون ریاست شورای سیاسی حزبالله را به عهده دارد بیانیه رسمی این جنبش را قرائت کرد که تحت عنوان نامه سرگشاده به همه مستضعفین لبنان و جهان بود و اهداف و اصول برنامههای حزبالله را به شکل زیر روشن کرد:
ـ آمریکاییها و فرانسویها و همه متحدان آنها باید از لبنان بیرون بروند و هرگونه استعمارگری در این کشور پایان یابد.
ـ حزب فالانژها باید به خاطر جنایاتی که علیه مسلمانان و مسیحیان در لبنان مرتکب شده است محاکمه گردد.
ـ همه مردم لبنان باید بتوانند برای آینده و سرنوشت کشور خود تصمیم بگیرند.
نخستین حضور حزبالله در عرصه سیاسی لبنان
اما در روند سیاسی، اولین برنامه انتخاباتی حزبالله و ورود آن به پارلمان به سال 1992 برمیگردد که در آن مقاومت با سرفصل خدمت به مردم لبنان وارد انتخابات شد و در نخستین بیانیه خود اعلام کرد که نامزدهای حزبالله نه تمایل به رقابت برای رسیدن به قدرت دارند و نه بهدنبال امتیازات سیاسی هستند بلکه همه تلاش این حزب در راستای خدمت به مردم و تأمین منافع لبنان و ملت آن و رسیدن به اهدافی است که شهدا و رزمندگان مقاومت جان خود را در آن مسیر فدا کردهاند.
همچنین «سیدعباس موسوی» دبیرکل پیشین حزبالله در تشریح برنامه عملی روشن این حزب اعلام کرد که از جمله اهداف اساسی مقاومت کمک به مردم به ویژه در مناطق محروم است؛ به این ترتیب مؤسسات اجتماعی متعددی توسط حزبالله برای حمایت از اقشار ضعیف تشکیل شد؛ به ویژه حزبالله بعد از فروپاشی اقتصادی لبنان از سال 2019 تاکنون فعالیتهای خود را به شکل مستمر در جهت مهار بحران و کاهش مشکلات معیشتی مردم ادامه میدهد.
البته لازم به ذکر است که اصول مقاومت و نابودی اشغالگران در لبنان در رأس اهداف اولیه برنامه انتخاباتی حزبالله در سال 1992 بود و این جنبش تأکید کرد: ما تا زمان آزادسازی همه مناطق لبنان از شرّ اشغالگران به گزینه مقاومت متعهد هستیم و از کل اراضی لبنان در برابر تجاوزات رژیم صهیونیستی محافظت میکنیم.
همچنین در بیانیه انتخاباتی حزبالله آمده بود که هرگونه تلاش برای سازش با رژیم صهیونیستی از جانب لبنانیها محکوم است.
شهادت سید عباس موسوی در سال 1992 و آغاز دبیرکلی سید حسن نصرالله
سید عباس موسوی، دبیرکل سابق حزبالله لبنان در 16 فوریه سال 1992 توسط بالگردهای صهیونیستی مورد هدف قرار گرفته به همراه همسر و پسر و همراهانش به شهادت رسید. در آن زمان سید حسن نصرالله به عنوان دبیرکل فعلی حزبالله در مراسم تشییع پیکر سید عباس موسوی طی یک سخنرانی قاطع اعلام کرد که ترور رهبران مقاومت به مسیر جهادی آنها در لبنان پایان نخواهد داد.
بعد از آن اعضای شورای حزبالله سید حسن نصرالله را به عنوان دبیرکل این حزب انتخاب کردند که آغاز مرحلهای جدید و یکی از نقاط عطف مقاومت بود. سید حسن نصرالله در یک شرایط سیاسی و امنیتی داخلی بسیار حساس موفق شد حزبالله را مدیریت کند و از ویژگیهای لازم برای یک رهبری برجسته برخوردار بود و به خوبی از تحولات و اوضاع میدانی آگاهی داشت.
معادله نظامی حزبالله و کابوس بزرگ اسرائیل
معادله نظامی حزبالله و اقدامات میدانی انفرادی رزمندگان این جنبش علیه رژیم صهیونیستی از سال 1985 تا 1989 تشدید شد و طی این سالها رزمندگان حزبالله حدود صد عملیات نظامی علیه مواضع اسرائیل در جنوب لبنان انجام دادند. این عملیاتها مربوط به زمان امضای قرارداد طائف در لبنان است.
عملیاتهای ضد صهیونیستی رزمندگان حزبالله از زمان امضای توافقنامه طائف تا پایان جنگ داخلی در لبنان ثابت کرد حزبالله این توانایی را دارد که قدرت نظامی خود را در آزادسازی جنوب این کشور از اشغالگریهای رژیم صهیونیستی افزایش دهد. بنابراین در فاصله زمانی بین امضای معاهده طائف تا اخراج اسرائیل از جنوب لبنان در سال 2000 عملیاتهای نظامی حزبالله علیه رژیم صهیونیستی به 5956 عملیات میرسید که بارزترین آنها به شکل زیر است:
جنگ آوریل در سال 1996
در آوریل 1996 در حالی که عملیاتهای حزبالله علیه مواضع صهیونیستی در پاسخ به اشغالگریهای این رژیم ادامه داشت، اسرائیل یک عملیات نظامی 16 روزه علیه جنوب لبنان آغاز کرد و بیش از 1100 حمله هوایی و بمباران همهجانبه علیه روستاهای جنوبی انجام داد و حتی یکی از مواضع سازمان ملل را که مردم لبنان برای نجات جان خود به آن پناه میبردند بمباران کرد. کشتار «قانا» که یکی از برجستهترین جنایتهای رژیم صهیونیستی علیه لبنانیهاست در همان زمان رخ داد و 118 لبنانی در یک جنایت بزرگ شهید شدند.
حزبالله در واکنش به این جنایتهای اسرائیل، 639 حمله موشکی به شهرکهای شمالی فلسطین اشغالی انجام داده و همزمان با آن با مزدوران رژیم صهیونیستی در داخل لبنان نیز مقابله میکرد. در آن زمان صهیونیستها که نتوانسته بودند در برابر حزبالله مقاومت کنند مجبور شدند از آمریکاییها کمک بگیرند. این شرایط در نهایت منجر به امضای توافقنامه آوریل شد و مقاومت از طریق این تفاهمنامه توانست معادله اساسی خود را ترسیم کرده و حقانیت و مشروعیت سلاح خود را در مجامع بینالمللی به رسمیت بشناساند. در واقع هسته معادله بازدارندگی حزبالله با هدف حمایت از غیرنظامیان لبنان و حاکمیت این کشور از همان زمان تشکیل شد.
عملیاتهای پیشرفته حزبالله
حزبالله از زمان آغاز مبارزات در برابر رژیم اشغالگر صهیونیستی از ابزارها و روشهای مستقیم نظامی زیادی استفاده کرده که ترکیبی از جنگهای انفرادی و جنگهای ارتشهای منظم بود. این روند طی سالهای گذشته توسعه یافت و منجر به فرسایش دشمن صهیونیستی در برابر استراتژی مقاومت شد. روشهای جنگی حزبالله یک تغییر کیفی در سطح جنگ فرسایشی ایجاد کرد، زیرا مقاومت توانست عملیات نظامی برقآسای ارتش اسرائیل علیه لبنان را خنثی کند و به مرز برقراری معادلات بازدارندگی برسد.
عملیات الدبشه در سال 1994
در 29 اکتبر سال 1994 در حالی که صهیونیستها پشت مقرهای خود پنهان شده بودند رزمندگان حزبالله حمله برقآسایی به یکی از بزرگترین اهداف دشمن صهیونیستی در منطقه الدبشه در جنوب لبنان ترتیب دادند که تلفات بزرگی برای اسرائیلیها داشت.
عملیات بنت جبیل در سال 1995
«صلاح غندور» یکی از فرماندهان برجسته حزبالله در 25 آوریل سال 1995 در حالی که سوار بر خودرویی مملو از مواد منفجره بود از همه خودروهای دشمن صهیونیستی عبور کرده و در مقابل یکی از مهمترین مقرهای اطلاعاتی اسرائیل در منطقه بنت جبیل ایستاد و در انفجاری که در برابر این مقر رژیم صهیونیستی رخ داد بیش از 30 نظامی صهیونیست کشته و زخمی شدند.
عملیات سجد در سال 1998
در آگوست 1998 گروهی از رزمندگان مقاومت اسلامی لبنان با شناسایی یک گردان صهیونیستی که در پی جاسوسی از مواضع حزبالله بود به موضع آنها در منطقه سجد حمله کردند و توانستند خود را به نزدیکی محل نصب رادارهای دشمن صهیونیستی برسانند.
عملیات حداثا در سال 1998
مقاومت اسلامی لبنان در 2 جولای سال 1998 ، 18 موضع اشغالگران و مزدوران آنها را در منطقه حداثا در جنوب لبنان هدف حملهای گسترده قرار دادند.
عملیات در مرزها در سال 1998
رزمندگان حزبالله در ماه مه سال 1998 در منطقهای بین مقر تیپ گولانی رژیم صهیونیستی در 50 کیلومتری مرز لبنان و فلسطین اشغالی کمین کردند و با سلاحهای انفجاری سبک و متوسط حمله گستردهای علیه صهیونیستها ترتیب دادند.
عملیات جزین در سال 1999
در تاریخ 1 ژوئن سال 1999 مجاهدان حزبالله یک وسیله انفجاری بزرگ را در مسیر کاروان نظامی رژیم صهیونیستی در منطقه کفرحونة ـ جزین قرار دادند که موجب انهدام یک خودروی نظامی و یک تانک دشمن صهیونیستی شد.
عملیات کشتن یک فرمانده صهیونیست در سال 1999
مجاهدان حزبالله در 28 فوریه سال 1999 کاروان ژنرال «ایرز گیرشتاین» فرمانده یگان اطلاعاتی رژیم صهیونیستی در منطقه مرجعیون ـ حاصبیا را مورد هدف قرار دادند که طی آن، این فرمانده صهیونیست به هلاکت رسید.
اولین شکست خفتبار اسرائیل مقابل حزبالله
عملیاتهای متعدد حزبالله علیه دشمن صهیونیستی از شکلگیری مقاومت در لبنان تا سال 2000، اسرائیلیها را در برابر 2 گزینه قرار داد: اینکه بدون قید و شرط از لبنان عقبنشینی کنند یا اینکه به یک جنگ فرسایشی در برابر حزبالله ادامه دهند که پیامدهایی نامعلوم برای صهیونیستها داشت.
در نهایت در 25 مه سال 2000 رژیم صهیونیستی که نتوانسته بود توان بازدارندگی خود را در برابر مقاومت لبنان حفظ کند رسماً از جنوب این کشور عقبنشینی کرد. «ایهود باراک» نخستوزیر اسبق رژیم صهیونیستی که در آن زمان وزیر جنگ این رژیم بود، در مصاحبهای که روزنامه صهیونیستی معاریو در سال 2020 منتشر کرد، بعد از عقبنشینی از جنوب لبنان گفت: حزبالله با موشکهای کاتیوشا و حمله به ساکنان شهرکهای شمالی پاسخ ما را داد و اسرائیلیها برای مدتی طولانی در پناهگاهها بودند. همچنین حزبالله معادله جدیدی به مقامات سیاسی و امنیتی تلآویو تحمیل کرد و هدف قرار دادن ساکنان شهرکهای شمالی با موشکها در چارچوب پاسخ مقاومت لبنان به حملات اسرائیل بود.
بعد از آزادسازی جنوب لبنان از شرّ اشغالگران صهیونیست در سال 2000، حزبالله موفق شد تغییری اساسی در ساختار نظامی خود ایجاد کند که ابعاد آن در جنگ جولای سال 2006 آشکار شد و همه اسرائیلیها را شگفتزده کرد. در آن زمان مشخص شد که حزبالله دارای قابلیتهایی است که بارزترین آنها را میتوان به شکل زیر توصیف کرد:
ـ حزبالله در عین حفظ توانایی خود برای مدیریت جنگ و پاسخ به تجاوزات اسرائیل قادر به دفع تهدیدات دشمن صهیونیستی است.
ـ حزبالله توان نظامی خود را در موشکباران مداوم جبهه داخلی اسرائیل افزایش داد؛ به شکلی که شمار زیادی راکت و موشک با بردهای مختلف به عمق فلسطین اشغالی فرستاد و در طول جنگ 33 روزه جولای 2006، چهار هزار موشک به سمت مواضع صهیونیستها شلیک کرد.
ـ استفاده درست از موشکهای ضد تانک و وسایل انفجاری، سرعت پیشروی نیروی زمینی ارتش رژیم صهیونیستی را به چالش کشید و هزینههای زیادی در این زمینه به دشمن تحمیل کرد.
تحقق اهداف استراتژیک حزبالله و چالش تازه اسرائیل
بنابراین اسرائیل متوجه شد با یک دشمن جدید مواجه است که از یک سو ایدئولوژی مذهبی و از سوی دیگر معیارهای تشکیلات ساختاری را با یکدیگر ترکیب میکند. بر همین اساس حزبالله با توجه به ساختار و رهبری خود موفق شد به طور همزمان به 2 هدف استراتژیک دست یابد:
ـ حزبالله با این ویژگیهای خود موفق شد تا عنوان شایسته حافظ لبنان از طریق رهبری مقاومت در برابر اشغالگری اسرائیل را به خود اختصاص داده و به این ترتیب به عنوان یکی از بازیگران اصلی محور مقاومت معرفی شود که دارای روابط راهبردی با قدرتهای بزرگ بوده و همچنین قدرت تأثیرگذاری بر سیاستهای منطقه را دارد.
ـ حزبالله توانست در مؤسسات دولتی لبنان به عنوان یکی از نیروهای اصلی سیاسی در این کشور حضور داشته باشد و به این ترتیب با ورود حزبالله به بسیاری از مناطق مرتبط با ایدئولوژی مقاومت در لبنان توانایی این جنبش در ایجاد اتحادهای قوی با سایر مؤلفههای غیر شیعه افزایش یافت.
از طرف دیگر توانمندی حزبالله در استفاده از محیط پیرامون خود از جمله محیط جغرافیایی و انسانی به این جنبش اجازه داد تا یک نیروی نظامی قدرتمند تشکیل دهد که در نهایت یک چالش جدی برای رژیم صهیونیستی و به طور کلی پروژه آمریکایی در منطقه به وجود آورد.
قدرت نظامی حزبالله بعد از 40 سال
نیروهای حزبالله در جریان مبارزه با تروریسم تکفیری در بحران سوریه از سال 2011 با انواع تاکتیکها و روشها و ابزارهای جنگی پیشرفته در سطوح ارتشهای منظم و بزرگ آشنا شدند و به این ترتیب توانستند ساختار نظامی خود را توسعه دهند.
به این ترتیب در حال حاضر بعد از 40 سال حزبالله دارای زرّادخانه نظامی بزرگی با بیش از 120 هزار موشک است و توانایی شلیک 3000 موشک در روز با بردهای مختلف به عمق فلسطین اشغالی در هر جنگ آینده را دارد. البته در اینجا نباید اهمیت ناوگان پهپادی و نیروی زمینی و دریایی حزبالله را نادیده گرفت؛ به ویژه نیروهای ویژه رضوان در جنوب که تبدیل به یکی از دغدغههای صهیونیستها شده است.
این قابلیتهای نظامی به حزبالله این توانایی را داده که هرگونه درگیری با رژیم صهیونیستی را به یک تهدید بزرگ برای این رژیم تبدیل کند تا جایی که همواره در گزارشهای سالانه مرکز مطالعاتی امنیت داخلی رژیم صهیونیستی، حزبالله به عنوان یکی از تهدیدات استراتژیک که موجودیت اسرائیل را به خطر انداخته است توصیف میشود.
ورود حزبالله به دولت لبنان
در پی ترور مشکومک «رفیق حریری» نخستوزیر فقید لبنان در سال 2005 و اتهامزنی جریانهای غربگرا و آمریکاییها علیه سوریه و مقاومت، نیروهای سوری که در مدت حضور خود در لبنان سپر سیاسی بزرگی برای حفاظت از مقاومت و مردم این کشور بودند مجبور شدند لبنان را ترک کنند. در شرایطی که دشمنان داخلی و خارجی مقاومت در لبنان تلاش میکردند از ماجرای ترور رفیق حریری برای خلع سلاح مقاومت سوء استفاده کنند حزبالله موفق شد شرایط ورود خود به دولت را فراهم کند. تا آن زمان فعالیتهای سیاسی حزبالله محدود به حضور نمایندگان آن در پارلمان بود.
بر این اساس جلسات متعددی در سطح دولت لبنان برگزار شد که بیشتر آنها مربوط به حق مقاومت برای دفاع از خود در برابر اسرائیل بود و با ورود وزرای وابسته به مقاومت به دولت لبنان توانایی و محبوبیت حزبالله بیش از پیش افزایش یافت و حضور سیاسی و رسانهای آن تأثیرگذارتر شد و یک استراتژی دفاعی ملی برای لبنان ترسیم کرد. امضای تفاهم «مار میخائیل» با جریان آزاد ملی لبنان که یک جریان مسیحی بود و در آن زمان ریاست آن را آقای «میشل عون» رئیس جمهور فعلی لبنان بر عهده داشت، نقش مهمی در حفظ انسجام و ثبات داخلی لبنان ایفا کرد.
پیروزی حزبالله در جنگ جولای 2006
12 جولای سال 2006 رزمندگان مقاومت اسلامی لبنان با انجام یک عملیات پیشرفته در مرزهای این کشور با فلسطین اشغالی توانستند شمار زیادی از نظامیان صهیونیست را به هلاکت رسانده و زخمی کنند و همچنین شماری از آنها را به اسارت بگیرند. در نتیجه درگیریهایی بین مقاومت اسلامی و نیروهای رژیم موقت صهیونیستی با سلاحهای سبک و متوسط در امتداد خط منطقه رأس النقوره تا یارون در بنت جبیل رخ داد که در آن 8 نظامی دیگر اسرائیلی کشته شدند. پس از آن رژیم صهیونیستی که تلاش میکرد شکست مفتضحانه خود در سال 2000 از حزبالله لبنان را جبران کند جنگی علیه این کشور آغاز کرد که 33 روز به طول انجامید.
این برجستهترین نقطه عطف تاریخی در شکستن اسطوره ارتش شکستناپذیر اسرائیل و ارائه الگوی پیروزی مقاومت در تاریخ رویارویی با رژیم اشغالگر بود. در آن زمان رژیم صهیونیستی در ابتدای جنگ اهدافی را اعلام کرد که میخواست به آنها دست یابد اما بدون اینکه حتی یکی از اهداف خود را محقق کند مجبور به عقبنشینی از جنگ شد. این مسئله موجب گشت حزبالله به پیروزی بزرگی دست یابد که دارای ابعاد سیاسی و نظامی در داخل لبنان و کل منطقه بود.
حذف سید حسن نصرالله، دبیرکل حزبالله در رأس اهداف دشمن صهیونیستی در جنگ جولای قرار داشت؛ چرا که صهیونیستها همواره نصرالله را به عنوان عنصر تعیینکننده در عرصه درگیریهای مقاومت با اسرائیل میدانند و معتقدند تا زمانی که او در مقاومت لبنان حضور دارد اسرائیلیها خواب راحت نخواهند داشت. اما در نهایت اشغالگران بعد از ناکامی در یافتن محل استقرار و ترور دبیر کل حزبالله مجبور شدند در حالی که فریاد میزدند «پس این نصرالله کجاست؟» از لبنان فرار کنند.
نهایتاً حزبالله بعد از 33 روز یک شکست مفتضحانه دیگر به ارتش اسرائیل تحمیل کرد و اسطوره شکستناپذیری آن را از بین برد؛ تاجایی که اکثریت مقامات صهیونیست در سطوح نظامی و سیاسی و امنیتی به شکست در برابر حزبالله اعتراف کردند و صهیونیستها مجبور شدند کمیتهای به نام «وینوگراد» جهت بررسی شرایط و علل شکست در برابر مقاومت لبنان تشکیل دهند. در گزارش ابتدایی این کمیته آمده است: نخستوزیر و وزیر جنگ و رئیس ستاد ارتش اسرائیل مسئول اصلی شکست برابر حزبالله هستند.
نتیجه این جنگ همچنین همراه با نابودی رؤیای آمریکا برای پیروزی رژیم صهیونیستی بر حزبالله لبنان و رونمایی از پروژه موسوم به «خاورمیانه جدید» و نقطه عطف بزرگی در شکست پروژههای محور آمریکایی در منطقه محسوب میشود. سید حسن نصرالله در 22 مه سال 2006 در سخنانی اعلام کرد که زمان پیروزیهای مقاومت در منطقه فرا رسیده است و حزبالله به یک معادله بازدارندگی دست یافته که در مقابله با هرگونه تجاوز اسرائیل به اهداف لبنان، هدف مشابهی را در عمق فلسطین اشغالی مورد حمله قرار خواهد داد. در واقع معادله «چشم در برابر چشم» که دبیرکل حزبالله بارها به آن اشاره کرده در همان زمان ترسیم شد.
بعد از این در حالی که محبوبیت حزبالله در میان مردم لبنان بیشتر از قبل افزایش یافته بود نقش پررنگ مقاومت در مبارزه با تروریسم تکفیری در جریان بحران سوریه در سال 2011 ،چهره ملی حزبالله را به عنوان محافظ اصلی منافع و ملت لبنان به نمایش گذاشت و حضور سیاسی این حزب در عرصه لبنان مؤثرتر از گذشته شد؛ تا جایی که در سال 2018 اکثریت پارلمانی را به دست آورد و در انتخابات سال 2022 نیز مجدداً محور آمریکایی را ناکام گذاشت.
معادله بازدارندگی حزبالله در محافظت از حقوق دریایی لبنان
لبنان و قبرس در 17 ژانویه 2007 توافقنامهای را در مورد تعیین حدود منطقه انحصاری اقتصادی با هدف تحکیم روابط حُسن همجواری و همکاری با یکدیگر برای بهرهبرداری از ثروتهای نفتی در دریا امضا کردند. اما قبرس در سال 2011 قرارداد دیگری را با رژیم صهیونیستی برای تعیین منطقه انحصاری اقتصادی بین قبرس و فلسطین اشغالی امضا کرد. لبنان در آن زمان قبرس را به نادیده گرفتن توافقی که میان دو طرف در سال 2007 منعقد شده بود متهم و اعلام کرد که قرارداد قبرس با رژیم صهیونیستی منجر به از دست رفتن بخش بزرگی از منطقه انحصاری اقتصادی لبنان شده که حاوی مقادیر زیادی نفت و گاز است.
از سال 2012 مداخلات آمریکا برای تأمین منافع رژیم صهیونیستی در این پرونده آغاز شد که تاکنون نیز ادامه دارد. در شرایطی که لبنانیها از حقوق طبیعی خود در دریای مدیترانه محروم هستند رژیم صهیونیستی با حمایت آمریکا همواره به ثروتهای دریایی در منطقه مورد مناقشه میان لبنان و فلسطین اشغالی دستدرازی کرده است.
بعد از آنکه دولت لبنان و مسئولان این کشور نتوانستند موضع قاطعی در برابر تجاوزات تلآویو و واشنگتن به حقوق دریایی لبنان اتخاذ کنند حزبالله با قاطعیت وارد میدان شده و سید حسن نصرالله با ترسیم معادلاتی در این پرونده که در قالب اخطارهای جدی به صهیونیستهاست، اسرائیلیها و آمریکاییها را مجبور به عقبنشینی در این پرونده کرد تا جایی که صهیونیستها از ترس آغاز جنگ سوم با حزبالله به کشورهای غربی پناه بردهاند و از آنها میخواهند که حزبالله را برای دوری از گزینه نظامی متقاعد کند. همچنین تلآویو و واشنگتن با عقبنشینی از مواضع خود تأکید کردهاند که پرونده مناقشه مرزی لبنان و اسرائیل میتواند از راه مذاکره حل گردد و آنها به دنبال تنش و درگیری نیستند.
مسلّماً این مواضع پس از ارزیابیها و رایزنیهای فشرده نهادهای سیاسی و امنیتی رژیم صهیونیستی و پس از آخرین سخنرانی سید حسن نصرالله، طی چند روز گذشته صورت گرفت. درواقع صهیونیستها که خودشان را قادر به رویارویی با حزبالله نمیبینند دست به دامن غرب شدهاند و از اروپاییها میخواهند که موضعی در برابر مقاومت لبنان اتخاذ کنند.
بهشت بقیع، میعادگاه تجمع علاقهمندان به اهل بیت
در منابع اسلامی به قبرستان مشهور مدینه، بقیع گفته میشود و علت این نامگذاری، رویش درختان خاردار غَرقَد در آن بوده و با نام بقیع الغَرقَد نیز خوانده شده است.
پس از هجرت پیامبر اکرم(ص) به مدینه، تعیین قبرستانی برای دفن اموات مسلمانان ضرورت یافت. پیامبر اسلام بقیع را برگزید و فرمود: «من از جانب خدا به این مکان فرمان یافتهام.»
برخی متون تاریخی، گزارشهایی از اقامه نمازهای استسقاء و عیدین در بقیع توسط پیامبر اکرم مکتوب دارند. شاید بتوان تعیین بقیع به عنوان قبرستان مسلمانان را به سال اول قمری و پس از بنای مسجد و یا همزمان با آن دانست.
زیارت قبور ائمه بقیع در ایام حج، یکی از اعمال مؤکد زائران ایرانی و دیگر مسلمانان است که هر روز در نوبت صبح و عصر با بازشدن درب این قبرستان لحظاتی را در آن سپری می کنند.
هر جای حرم که باشی، نماز صبح را که خواندی کمی آنطرفتر در بهشت بقیع جمع زائران ایرانی را پیدا می کنی. خصوصاً حالا که زائران ایرانی بعد از انجام اعمال حج تمتع، رفته رفته وارد مدینه میشوند و بتدریج تعدادشان بیشترشده است.
اینجا برخی با پای برهنه قدم در این وادی خاموش می گذارند و با دیدن قبور امامان مظلوم شیعه، آه از نهادشان بلند و اشک از چشمانشان جاری می شود. ماموران سعودی از خواندن زیارتنامه در مقابل قبور چهار امام معصوم ممانعت می کنند و زائران بالاجبار به توقفی کوتاه و عرض ارادتی در حد گذاشتن دست بر سینه برای این بزرگوارانی که هریک چراغ راه و اسوه انسانیت بودهاند، بسنده کرده و می روند تا در گوشه ای به خلوت نشسته و زیارتنامه را با فاصله از این قبور مطهر بخوانند.
باید به اینان که در سالهای نه چندان دور در رد زیارت ائمه سخن به گزاف می گفتند متذکر شد که درخواست کمک از مردگان و طلب شفاعت از اهل البیت (علیهم السلام) منافاتی با استعانت از خدا ندارد.
از مقابل قبور در حصار اما بدون سقف چهار امام مظلوم به راهت که ادامه دادی و از کنار قبور همسران و دختران پیامبر هم که گذشتی، مراقبتها کمتر می شود و زائران دلسوخته، فرصتی برای اشک ریختن می یابند.
حالا باید با دل شکسته و چشمان اشکبار راه خروج از بقیع را پیش بگیری به این امید که روزی بازگردی و با گریه بر مظلومیت شیعه، خود را سبک کنی.
اهل سنت از مباهله چه مطالبی را نقل کرده اند؟
بیست و چهارم ذی الحجه، روز مباهله پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) است که در این نوشتار به نکاتی پیرامون این موضوع پاسخ خواهیم داد.
آیۀ مباهله
«فَمَنْ حـَاجَّک فیهِ مِنْ بَعْدِ مـا جـاءَک مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْکاذِبینَ»[۱]؛ «پس هر کس (دربارۀ عیسی(ع)) با تو مجادله کرد، بعد از آنکه با وحی خدا بر احـوال او آگاهی یافتی، بگو: بیایید تا ما فرزندانمان و شما فرزندانتان را، و ما زنانمان و شما زنانتان را و نفسهایمان و نفسهایتان را حاضر آوریم، آنگاه مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان بفرستیم.»
مفهوم مباهله
مباهله در منابع تاریخی اهل سـنت بـه دو معنا آمده است:
۱. لعن کردن؛
۲. تضرع در دعا.[۲]
مباهله در اصطلاح؛ یعنی دو نفر یا دو گروه به یکدیگر نفرین می کنند، پس هر کس ظالم باشد، حق تعالی او را رسوا می گرداند و عذاب خود را بر وی نازل می کند و او و ذرّیۀ او را مستأصل و هلاک می گرداند.[۳]
زمان مباهله
بسیاری از مورّخان اهل سنّت جریان مباهله را ذیل حوادث سال دهم هجری آورده اند، از جمله: ابن اثیر در الکامل[۴]، ابن خـلدون در تـاریخ خود[۵]، مقریزی در امتاع الاسماع[۶]، ذهبی در تاریخ اسلام[۷]، مسعودی در التنبیه والاشراف[۸]، یاقوت حموی در معجم البلدان[۹]، و ابن جوزی در المنتظم.[۱۰]
ولی «ابن کثیر» جریان مباهله را ضمن حوادث سال نهم هجری آورده است.[۱۱] «ابـن هـشام» نـیز آن را مربوط به سالهای اوّل هجری مـی داند[۱۲]، که این نـظریه نـمی تواند درست باشد؛ زیرا هیئتها و نمایندگان طوایف و قبایل عرب بعد از فتح مکه و گسترش اسلام به حضور پیامبر(ص) رسیدند.
منابع تاریخی اهل سنّت در مـورد روز مـباهله چـیزی نگفته اند. فقط «مسعودی» در «التنبیه والاشراف» بعد از اینکه جـریان مـباهله را به صورت خلاصه ذکر کرده است، می گوید: پس از آن پیغمبر(ص) پنجم ذی قعده به قصد حج بیرون رفت.[۱۳] بنابراین، به نظر مسعودی جریان مـباهله در مـاه ذی قـعده صورت گرفته است.
جریان مباهله
پس از فتح مکه و پیروزی و اقتدار مسلمانان، پیامـبر گرامی اسلام(ص) برای گسترش اسلام، نامه های متعدّدی را به سران قبایل و کشورهای مختلف نوشتند و آنها را به دین مبین اسلام دعـوت کردنـد، از جـمله نامه ای بود که به مسیحیان نجران نوشتند و از آنها خواستند که اسلام بیاورند.
«ابـن کثـیر» در «البدایۀ والنهایۀ» متن نامه را چنین ذکر کرده است:
«بِسْمِ إِلَهِ إِبْرَاهِیمَ وَ إِسْحَاقَ وَ یعْقُوبَ مِنْ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ إِلَی أُسـْقُفِّ نـَجْرَانَ وَ أَهْلِ نَجْرَانَ إِنْ أَسْلَمْتُمْ فَإِنِّی أَحْمَدُ إِلَیکمُ اللَّهَ إِلَهَ إِبـْرَاهِیمَ وَ إِسْحَاقَ وَ یعْقُوبَ أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّی أَدْعُوکمْ إِلَی عِبَادَۀ اللَّهِ مِنْ عِبَادَۀ الْعِبَادِ وَ أَدْعُوکمْ إِلَی وَلَایۀ اللَّهِ مِنْ وَلَایۀ الْعـِبَادِ فـَإِنْ أَبـَیتُمْ فَالْجِزْیۀ فَإِنْ أَبَیتُمْ فَقَدْ آذَنْتُکمْ بِحَرْبٍ وَ السَّلَامُ؛[۱۴] به نام خدای ابراهیم و اسـحاق و یعـقوب، از محمّد، پیامبر خدا به اُسقف نجران و اهل نجران! اگر اسلام بیاورید، پس من ستایش می کنم بـا شـما خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب را؛ امّا پس از آن، پس همانا شما را از پرستش بندگان به پرستش خـدا، و از سـرپرستی بندگان به سرپرستی خدا دعوت می کنم. اگـر ابـا کردید، جـزیه دهید! و اگر باز ابا کردید، شما را به جـنگ فـرا می خوانم.»
بیهقی در «دلائل النبوۀ»[۱۵] و صالحی نیز در «سبل الهدی»[۱۶] نامۀ پیامبر(ص) را مانند «ابن کثیر» آورده اند؛ ولی «یعـقوبی » صدر نامه را کمی متفاوت آورده اسـت. بـه این شکل که: «بـِسْمِ اللَّهِ فـَإنِّی أحْمَد إِلَیکمْ إِلَهِ إِبْرَاهِیمَ وَ إِسْحَاقَ وَ یعـْقُوبَ...»[۱۷]
زمـانی که اسقف نجران نامۀ پیامبر اسلام(ص) را دریافت کرد، مجلس مشورتی تشکیل داد و پس از بحت و مناظرات فـراوان، قـرار شد هیئتی را به نمایندگی از مسیحیان نـجران نزد حضرت بفرستند.
هـیئتی از نـمایندگان نجران مرکب از شصت نفر بـرای دیدار رسـول خدا(ص) و مذاکره با آن حضرت به سوی مدینه حرکت کردند که در میان ایشان چهارده نـفر از بـزرگان آنها بودند و در میان چهارده نـفر نـیز سـه نفر بودند که سـمت ریاسـت و بزرگی بر سایرین را داشـتند و مـورد احترام تمام مسیحیان آن زمان بودند.[۱۸]
یکی از این سه نفر به عنوان عاقب به معنای امیر و صـاحب رأی بـود و مقامش به صورتی بود که بدون مـشورت او کاری انـجام نمی دادند و او در آن زمـان نـامش «عـبد المسیح» بود و دیگری مـلقّب به سید که نام او «ایهم » بود و سومی اسقف، کشیش و روحانی آنها بود به نام «ابو حـارثۀ بـن علقمه».
اسقف نجران همراه عاقب بـه حـضور پیامـبر(ص) رسـیدند. حـضرت، اسلام را بر آنـها عـرضه کرد. آنها عرض کردند: بدون تردید ما پیش از تو مسلمان بوده ایم. پیامبر(ص) فرمود: اسلام سه چیز را از شما مـنع کرده است: اوّل این گفتارتان را که خدا فرزندی برای خود برگزیده است. دوم خوردن گوشت خوک و سوم سجده کردن شما برای بت. در این صورت شما دروغ می گویید. آنها گفتند: پدر عیسی کیست؟[۱۹] در این هنگام آیۀ پنجاه و نه سورۀ آل عمران نازل شـد: «إِنَّ مَثَلَ عیسی عِنْدَ اللَّهِ کمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ کنْ فَیکونُ»[۲۰]؛ «مثل عیسی نزد خداوند مانند مثل آدم است که او را از خاک خلق کرد و سپس به او گـفت: بـاش پس می باشد.»
رسول خدا(ص) آن را برای مسیحیان خواند و پس از گفتگوهایی آنها را به مباهله دعوت کرد.
مسیحیان نجران به مباهله با کیفیتی که در آیه ذکر گردیده، راضی شدند. صبح روز بعد، ابـو حـارثه گفت: ببینید چه کسی بـا او آمـده است؟ رسول خدا(ص) در حالی که دست حسن و حسین(ع) را در دست داشت و حضرت فاطمه(ع) پشت سر او و علی بن ابی طالب(ع) پیش رویش بودند، آمد. عاقب و سید نیز همراه دو پسر خود که بـه مـروارید و زیورها آراسته بودند و اطـراف ابـو حارثه را گرفته بودند، آمدند. ابو حارثه گفت: کسانی که همراه او هستند، کیستند؟ گفتند: این پسرعمویش و این دخترش و این دو، پسرانش هستند.
سپس رسول خدا(ص) روی دو زانوی خود ایستاد و سپس رکوع کرد. ابو حارثه گفت: به خدا قسم! چـنان بـه دو زانو ایستاد که پیامبران برای مباهله می ایستادند. سید به او گفت: ای ابو حارثه! برای مباهله نزدیک برو. ابو حارثه گفت: همانا من مردی را می بینم که برای مباهله مصمّم است و بیم دارم که راستگو باشد؛ زیرا اگـر راسـتگو باشد، یک سـال نمی گذرد که یک نفر مسیحی در دنیا باقی نمی ماند.[۲۱]
ابن سعد در «طبقات الکبری»[۲۲] و بلاذری در «فتوح البلدان»[۲۳] و قاضی ابرقوه در «سیرۀ رسـول الله(ص)»[۲۴] نیز به این مطلب اشاره کرده اند؛ امّا عده ای دیگر از مـورّخین نـوشته اند: «زمـانی که مسیحیان نجران خاندان پیامبر(ص) را دیدند، گفتند: اگر این رخساره ها خدا را قسم دهند که کوه ها را از جای بکند و نابود کند، خـدا حـتماً دعای آنها را مستجاب خواهد کرد.»[۲۵]
زمانی که مـسیحیان نجران دیدند پیامبر(ص) بـا عـزیزترین و محبوب ترین افراد خاندان خود برای مباهله حاضر شده است، از مباهله با او ترسیدند. ابو حارثه گفت: ای ابو القاسم! ما با تو مباهله نمی کنیم؛ ولی به تو جزیه می دهیم. پیامبر(ص) با آنها صلح کرد.
مـتن صلح نامه
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ، هَذَا کتَابٌ مِنْ النَّبِی مُحَمَّدٍ(ص) رَسُولِ اللَّهِ لِنَجْرَانَ وَ حَاشِیتِهَا إذَا کانَ لَهُ عَلَیهِمْ حُکمُهُ فِی کلِّ بَیضَاءَ وَ صَفْرَاءَ وَ ثَمَرَۀ وَ رَقِیقٍ کانَ أفْضَلُ ذَلِک کلُّهُ لَهُمْ غَیرُ الْفَی ءِ حُلَّۀ مـِنْ حـُلَلِ الْأَوَافِی قِیمَۀ کلِّ حُلَّۀ أَرْبَعُونَ دِرْهَماً فَمَا زَادَ أَوْ نَقَصَ فَعَلَی هَذَا الْحِسَابِ أَلْف فِی صَفَرٍ وَ أَلْف فِی رَجَبٍ وَ عَلَیهِمْ ثَلاَثُونَ دِینَاراً مَثْوَاه رُسُلِی شَهْراً فَمَا فَوْقَ وَعَلَیهِم فِی کلِّ حَرْب کانَتْ بِالْیمَنِ دروع عَارِیۀ مَضْمُونَۀ لَهـُمْ بـِذَلِک جِوَارُ اللَّهِ وَ ذِمَّۀ مُحَمَّد فَمَنْ أَکلَ الرِّبَا مِنْهُمْ بَعْدَ عَامِهِم هَذَا فَذِمَّتِی مِنْهُ بَرِیئَۀ؛ به نام خدای بخشنده مهربان. این صلحنامه ای است از محمّد، فرستادۀ خدا برای نجران و حواشی آن. هنگامی که حکمش بـر ایشـان در هر سیم و زری و ـ میوه و برده ای روا بود، آن همه را به ایشان بخشید، جز دو هزار حُلّه از حلّه های اواقی که ارزش هر حلّه چهل درهم باشد و اگر بیش تر یا کم تر شد، به همین مقدار حساب می شود. هـزارتای از آنـها در (مـاه) صفر و هزارتای دیگر در رجب بـپردازند و بـر عـهدۀ آنها است که برای خرج فرستادگانم یک ماه یا بیش تر سی دینار بپردازند، و نیز در هر جنگی که در یمن باشد، زره هایی به عنوان عاریۀ ضـمانت شـده بـدهند و در برابر این تعهّدات، برای آنها پناه خدا و ذمّۀ مـحمّد اسـت. هر کس از آنان پس از امسال ربا بخورد، من در برابر او تعهّدی ندارم.»
سپس عاقب گفت: ای رسول خدا! ما بیم داریم که ما را بـه جـنایت دیگـری بگیری. پیامبر(ص) فرمود تا بنویسند: «وَلاَ یؤخَذُ أحَد بِجِنَایۀ غَیرِهِ؛ و کسـی به جنایت دیگری گرفته نشود.»[۲۶]
ابن اثیر در «الکامل»، بیهقی در «دلائل النبوّۀ» و صالحی در «سبل الهدی» صلح نامه را به صورت کامل آورده اند؛ ولی ابـن خـلدون، مقریزی، ابن کثیر و خرکوشی صلحنامه را به صورت خلاصه آورده اند.
هـمراهان پیامـبر(ص) در جریان مباهله
مورّخین در مورد افرادی که پیامبر(ص) آنها را همراه خود به مباهله بـرد، اتـّفاق نـظر دارند و معتقدند که حضرت تنها حضرت علی، فاطمه و حسنین(ع) را با خود برای مباهله برد و هـیچ یک از اصـحاب یا خـاندان دیگر را نبرد.
از جمله مورّخینی که به این مطلب اشاره کرده اند، عبارت اند از: یعقوبی در «تاریخ یعقوبی»، ابن قـتیبه دینـوری در «الامامۀ والسیاسۀ»[۲۷]، خرکوشی در «شرف النبی»، ابن اثیر در «الکامل» و «اسد الغابۀ»[۲۸]، ذهبی در «تاریخ اسـلام»، ابـن حـجر در «الاصابۀ»، مقریزی در «امتاع الاسماع»، صالحی در «سبل الهدی»، و حلبی در «سیره حلبی»[۲۹].
امّا عدّه ای از مورّخین اهـل سـنّت از آوردن نام حضرت علی(ع) امتناع کرده اند، مانند: بلاذری در «فتوح البلدان»، ابن سعد در «طبقات الکبـری»،[۳۰] بـیهقی در «دلائل النـبوۀ»، و ابن کثیر در «البدایۀ والنهایۀ».
با اینکه ابن کثیر در جلد پنجم «البدایۀ والنهایۀ» نام حضرت عـلی(ع) را حـذف کرده است؛ امّا در جلد هفتم[۳۱] صفحۀ سیصد و سی و نه ذیل فضایل امیر المـؤمنین عـلی بـن ابی طالب(ع) روایت «سعد بن ابی وقّاص» را آورده است که می گوید: «این آیه در حقّ حضرت علی(ع) نازل شده است. » که ابـن کثـیر ناخواسته اعتراف می کند که حضرت علی(ع) نیز در جریان مباهله حضور داشته است.
در نـهایت بـا بررسی منابع تاریخی به این نتیجه می رسیم که اکثر مورّخین اهل سنّت اتّفاق نظر دارند که پیامبر گرامی اسـلام(ص) هـنگام مباهله عزیزترین و محبوب ترین افراد خاندان خود را با خود بردند و هیچ کس دیگـری از خـاندان یا اصحاب را در این واقعه شرکت ندادند. که نشانگر این مـطلب اسـت که مـنظور خدا و پیامبرش از خاندان پیامبر(ص) کیان اند و سفارشات قـرآن بـه رعایت و محبّت به ذوی القربی شامل چه کسانی می شود.
پی نوشت ها:
[۱] آل عـمران / ۶۱.
[۲] السـیرۀ النبویۀ، ابن هشام، دار المعرفۀ، بیروت، بی تا، ج۱، ص۵۸۳.
[۳] این مـفهوم مباهله را چهار تن از مورّخین اهل سنّت در منابع خود آوردهاند که عبارتاند از: ۱ـ ابن هـشام در سـیرۀ النـبویۀ، ج۱، ص۵۸۳؛۲ـ بلاذری، در فتوح البلدان، ص۷۱؛۳ـ صالحی، در سبل الهدی، ج۶، ص۴۱۸؛۴ـ قاضی، در سیرت رسـول الله(ص)، ج۱، ص۵۱۲.
[۴] الکامل، ابن اثیر، دار صادر، بیروت، ۱۳۸۵، ج۷، ص۳۵۹.
[۵] تاریخ ابن خلدون، ابن خلدون، دار الفـکر، بـیروت، ۱۴۰۸ ق، ج۱، ص۴۷۸.
[۶] امتاع الاسماع، احمد بن علی مقریزی، دار الکتب العلمیّۀ، بیروت، ۱۴۲۰ق، ج۲، ص۹۵.
[۷] تـاریخ اسـلام، شمس الدین ذهبی، دار الکتب العربی، بیروت، ۱۴۰۹ق، ج۲، ص۶۹۵.
[۸] التنبیه والاشراف، ابو الحسن مسعودی، دار المـعرفۀ، بـیروت، ۱۴۰۴ ق، ص۲۵۳.
[۹] معجم البلدان، یاقوت حموی، دار صادر، بیروت، ۱۹۹۵ ق، ج۵، ص۲۶۸.
[۱۰] المنتظم، ابن جوزی، دار الکتـب العـلمیّۀ، بـیروت، ۱۴۱۲ ق، ج۴، ص۳.
[۱۱] البدایۀ والنهایۀ، ابن کثیر، دار الفکر، بیروت، بیتا، ج۵، ص۵۲.
[۱۲] سیره ابن هشام، ج۱، ص۵۷۳.
[۱۳] التبیه والاشراف، مسعودی، ص۲۵۳.
[۱۴] البـدایۀ والنـهایۀ، ابن کثیر، ج۵، ص۵۲.
[۱۵] دلائل النبوۀ، ابو بکر بیهقی، دار الکتـب العـلمیّۀ، بـیروت، ۱۴۰۵ ق، ج۵، ص۳۸۵.
[۱۶] سـبل الهدی، محمّد بن یوسف صالحی، دار الکتب العلمیّۀ، بیروت، ۱۴۱۴ ق، ج۶، ص۴۱۵.
[۱۷] تاریخ یعقوبی، احمد بن أبی یعقوب یعقوبی، دار صادر، بیروت، بیتا، ج۱، ص۴۴۹.
[۱۸] سیره ابن هشام، ج۱، ص۵۷۳.
[۱۹] طبقات الکبری، ابن سعد، دار الکتب العلمیّۀ، بیروت، ۱۴۱۸ ق، ج۵، ص۶۱.
[۲۰] آل عمران/ ۵۹.
[۲۱] تاریخ یعـقوبی، ج۱، ص۴۴۹.
[۲۲] طـبقات الکـبری، ابن سعد، ج۵، ص۶۱.
[۲۳] فتوح البلدان، احمد بن یحیی بلاذری، دار المکتبۀ الهلال، بیروت، ۱۹۸۸ م، ص۷۱.
[۲۴] سیرۀ رسول الله(ص)، اسحاق بن محمّد قاضی، خوارزمی، تهران، ۱۳۷۷ ش، ج۱، ص۵۱۰.
[۲۵] الکامل،. ابـن اثـیر، ج۷، ص۳۵۹؛ امتاع الاسماع، مقریزی، ج۲، ص۵۹؛ شرف النبی، ابو سعید خرکوشی، دار البشائر الإسلامیۀ، مکّه، ۱۴۲۴ ق، ص۱۴۴.
[۲۶] تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۸۲.
[۲۷] دینوری، ابن قتیبه، الامامۀ والسـیاسۀ، دار الأضـواء، بیروت، ۱۴۱۰ ق، ج۱، ص۲۰۸.
[۲۸] ابن اثـیر، اسـد الغابۀ، دار الفـکر، بـیروت، ۱۴۲۰ ق، ج۳، ص۶۰۲.
[۲۹] السیرۀ الحلبیۀ، ابو الفرج حـلبی، دار الکتـب العلمیّۀ، بیروت، ۱۴۲۷ ق، ج۳، ص۲۹۹.
[۳۰] طبقات الکبری، ابن سعد، ج۱، ص۲۶۷.
[۳۱] همان، ج۷، ص۳۳۹.
ارتباط و فضيلت مباهله براي علي عليه السلام و فرزندانش
براي روشن شدن جواب لازم است به نكاتي اشاره شود.
ـ معناي لغوي مباهله
اين لفظ در اصل از مادة «بهل» بر وزن «اهل» به معناي رها كردن است، به همين جهت هنگامي كه حيوان را، به حال خود واگذارند، و پستان آن را براي جلوگيري از نوشيدن نوزادش در كيسه قرار ندهند به آن حيوان «باهل» ميگويند، و «ابتهال» در دعا به معناي تضرع و واگذاري كار بر خدا است، و گاه اين واژه را به معناي «هلاكت و لعن و دوري از خدا» معني كردهاند، آن نيز به خاطر رها كردن و واگذار نمودن بنده به جاي خويش و خروج از سايه لطف خدا است،[1]
2ـ حقيقت مباهله
مباهله به معناي نفرين كردن دو نفر به هم ديگر است، به اين ترتيب كه وقتي استدلالات منطقي در مسئلة ديني سودي نداشت، در يكجا جمع ميشوند، و به درگاه خدا تضرع و از او ميخواهند كه دروغگو را رسوا سازد و مجازات كند،[2]
3ـ ترجمة آيه مباهله
«هر گاه بعد از علم و دانش كه درباره مسيح به تو رسيده، كساني با تو به بحث و ستيز برخيزند، به آنها بگو: بياييد ما فرزندان خود را دعوت كنيم وشما هم فرزندان خود را، ما زنان خويش را، فرا ميخوانيم شما هم زنان خويش را ما از نفوس خويش دعوت ميكنيم شما هم از نفوس خود، آنگاه مباهله ميكنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار ميدهيم.»[3]
ارتباط مباهله با علي عليه السلام و فرزندانشان
ابوالفرج اصفهاني ميگويد كه: گروهي از نصاراي نجران كه در ميانشان اسقف آنان و عاقب و ابوحبش و سيد و قيس، و عبدالمرح و... بودند به مدينه آمدند، ابتداء به بيت المدارس يهود و بعد همراه يهوديان از نزد پيامبر آمدند، و سئوالاتي از حضرت نمودند، و بعد از شنيدن پاسخ، دست از لجاجت برنداشتند، تا اينكه آية مباهله نازل شد، و بعد از خواندن آيه و پيشنهاد مباهله، اسقف نجرانيان گفت: اين منصفانه است، پيامبر فرمودند: فردا با يكديگر مباهله ميكنيم.
يهوديان از مباهله منصرف شدند، و مسيحيان هم بين خود گفتگوهاي زيادي نمودند، عدهاي گفتند: ما ميدانيم حق با اوست مباهله نكنيم و الا هلاك ميشويم «عاقب» و «سيد» كه اسقف نجرانيان بودند، گفتند: اگر محمد با اصحابش براي مباهله آمدند، يقيناً پيامبر نيست، ولي اگر با خانوادهاش آمد، تحقيقاً پيامبر است.
فرداي آن روز بعد از اذان صبح حضرت براي مباهله آماده شد، علي را در سمت راست خود، حسن را در سمت چپ خود، و حسين را در سمت راست، علي و فاطمه را در عقب سر خود قرار داد، عاقب وقتي چنين ديد به سيد گفت:
با محمد مباهله نكن چون اگر اينكار را انجام بدهي نه ما نجات مييابيم و نه نسل هاي ما،[4] زمخشري اضافه ميكند كه حضرت، خود و همراهان (علي و حسنين و فاطمه عليهم السلام) زير كسايي قرار گرفتند، سپس فرمود: الا يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت خداوند اراده فرموده است تا پليدي را از شما اهلبيت ببرد.[5]
فضيلت مباهله براي علي و حسنين عليهم السلام
اولاً فرزندان حضرت علي ـ عليه السلام ـ بعنوان فرزند پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ و خود علي بمنزلة جان پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ خوانده شده است، در روايات عامه معني شده كه اطاعت حضرت علي ـ عليه السّلام ـ اطاعت از پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ است جدايي از حضرت علي ـ عليه السّلام ـ جدايي از پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ ميباشد، و پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ فرمود: تو از مني، و من از تو، و علي به منزله سر من ميباشد نسبت به تنم،[6] آيا اين عظمت كمي است، آنهم بالفظ جمع «ابنائنا» و «انفسنا» كه دلالت بر عظمت آنها دارد؟ و ثانياً در مقابل يهوديت و مسيحيت از مردان سه نفر انتخاب شدند، كه نشان ميدهد بهترين انسانها و عزيزترين افراد در نزد پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ بايد باشند؛ چون پاي مكتب و آبروي اسلام در بين بود، آيا اين فضيلت نيست؟ زمخشري ميگويد: آيه دلالت بر بلند مرتبگي و قرب منزلت اصحاب كساء دارد... در پايان ميگويد و فيه دليل لاشيء اقوي منه علي فضل اصحاب الكساء عليهم اسلام، در ترتيب آيه و بيان آن دليلي بر برتري اصحاب كسإ وجود دارد كه چيزي قويتر و بالاتر از آن نداريم،[7] گذشته از اين، كساني كه در مباهله شركت ميكنند بايد به حقانيت راه خود يقين كامل داشته باشند و استجابت دعاي خود را يقيني بدانند، و اين مستجاب الدعوة بودن، مقام بلندي است كه جز مقربان درگاه خداوند بدان نميرسند، و فخررازي از محمود حمصي از علماي شيعه چنين نقل ميكند كه: او با استفاده از اين آيه اثبات ميكرد كه علي ـ عليه السّلام ـ بعد از پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ از همه انبياء وحي افضل است، چون آيه ميگويد: علي ـ عليه السّلام ـ به منزلة نفس و شخص محمد است، به يقين عين او نيست ولي در تمام جهات (بجز مقام نبوت...) در جهات ديگر همانند او است، از سوي ديگر ميدانيم پيامبر از همة انبياء افضل بود پس علي ـ عليه السّلام ـ نيز ميبايد افضل باشد، و سپس اضافه ميكند كه پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ فرمود: هر كس ميخواهد آدم را در مقام علميش، و نوح را در طاعتش، و ابراهيم را در دوستي و مقام خليل اللهياش، و موسي را در هيبتش، و عيسي را در صفوتش ببيند، به علي ـ عليه السّلام ـ نگاه كند، اين حديث ميگويد: آنچه خوبان به طور جداگانه داشتهاند او تنها و يكجا دارد.[8]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
ـ پيام قرآن، مکارم شيرازي، ج9، ص 250.
[1]. ر.ك: راغب اصفهاني، حسين، المفردات في غريب القران، دفتر نشر الكتاب، چاپ دوم، 1404، ص 63؛ و رك: مكارم شيرازي، ناصر جمعي از دانشمندان، پيام قرآن، قم، انتشارات نسل جوان، چاپ دوم، 1374، ج9، ص 242 و رك: زمخشري، محمود، الكشاف، بيروت، دارالكتاب العربي، چاپ سوم، 1407، ج1، ص 368.
[2]. پيام قرآن، پيشين، ج9، ص 242.
[3]. آل عمران/61.
[4]. ر.ك: اصفهاني، ابوالفرج، الاغاني، بيروت، دارالكتب العلميه، 1412 ق، ج12، ص 6-10؛ و ر.ك: حاكم حسكاني، عبيدالله، شواهد التنزيل بقواعد التفضيل، بيروت، مؤسسه الاعلمي، 1392 هـ ، ج1، حديث 174.
[5]. الكشاف، پيشين، ج1، ص 369.
[6]. متقي هندي، كنز العمال، بيروت، مؤسسه الرساله، چاپ پنجم، 1405 هـ ، ج11، ص 599 و 603 و 614.
[7]. الكشاف، پيشين، ج1، ص 370، مدارك زيادي براي حديث فوق نقل شده است كه به بعضي از آنها اشاره ميشود:
1ـ نيشابوري، مسلم بن حجاج، صاحب «صحيح» معروف كه از كتب شش گانه مورد اعتماد اهل سنت است؛ عصر، چاپ محمدعلي جيح، ج7، ص 120. 2ـ احمدبن حنبل، مسند، مصر، ج 1، ص 185. 3ـ طبري، تفسير طبري و مصر، ميمنيه، ج3، ص 192. 4ـ حاكم، مستدرك، (ركن حيدر آباد)، ج 3، ص 150. 5ـ حافظ ابونعيم اصفهاني، دلائل النبوه، چاپ حيدرآباد، ص 297، 6 ـ واحدي نيشابوري اسباب النزول، (مصر، چاپ الهنديه) ص 74، 7ـ فخررازي، تفسير كبير، (مصر چاپ البهيه) ج8، ص 85، 8ـ ابن اثير، جامع الاصول، (مصر، طبع سنه المحمديه) ج9، ص 470، و ابن جوزي قاضي بيضاوي طنطاوي، براي اطلاع بيشتر مراجعه شود به المراجعات ص 128-126، و الغدير علامه اميني، ج7، ص 129-124؛ و كتاب فاطمه زهرا نامبرده (انتشارات استقلال) ص70، و پيام قرآن، پيشين، ج9، ص 244-248.
[8]. پيام قرآن، پيشين، ج9، ص 251؛ با تلخيص كه كتاب مذكور نقل نموده است از: تفسير كبير فخررازي، ج8، ص 81.
چند پرسش پیرامون آیة مباهله
1 . داستان آیة مباهله چیست؟
2 . مقام حضرت علی علیه السلام بالاتر است یا مقام پیامبران علیهم السلام (غیر از خاتم الانبیا)؟
3 . آیا همسران پیامبرصلی الله علیه وآله، اهل بیت او هستند؟
4 . آیا کسانی که مادرشان از سادات است، سید می باشند؟
آیة مباهله، آیة بسیار مهم و جالبی است که جواب چندین سؤال را با هم داده است.
دربارة شأن نزول این آیه چنین آمده است: گروهی از مسیحیان در منطقة مرزی حجاز و یمن، به نام «نجران»، ساکن بودند.1
پیامبر وقتی به مدینه آمد و حکومت اسلامی رشد پیدا کرد، یهودیان اطراف مدینه در برابر پیامبرصلی الله علیه وآله توطئه کردند و گروهی از مسیحیان نجران نیز برای آن که از رسالت حضرت محمدصلی الله علیه وآله مطمئن شوند، به مدینه آمدند. عالمان آنان به بحث و گفت وگو با پیامبرصلی الله علیه وآله پرداختند و بر اعتقاد خود دربارة حضرت مسیح علیه السلام که فرزند خداست، اصرار می ورزیدند. در این هنگام، آیة مباهله نازل شد که نشان می دهد در جایی که بحث علمی، ثمره و فایده ای ندارد، باید از راه دیگری وارد شد و این راه، همان مباهله، به معنای نفرین بود که در میان مسیحیان نیز پذیرفته شده بود؛ پس این آیه نازل شد:
«فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَکُمْ وَ نِسَاءَنَا وَ نِسَاءَکُمْ وَ أَنْفُسَنَا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللَّهِ عَلَی الْکَاذِبِینَ 2؛ ای پیامبر! به آنان بگو بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم؛ شما هم فرزندان خود را. ما زنان خویش را شما هم زنان خود را. ما نفس خود را بیاوریم شما هم نفس خود را؛ سپس طرفین را نفرین کنیم و بگوییم خدا لعنت کند هر کسی را که دروغ می گوید (یعنی می داند حق چیست؛ اما به زبان دروغ می گوید)».
به دنبال این توافق، روز مباهله، 24 ذی الحجه مشخص شد. مسیحیان نجران دیدند پیامبر با چهار نفر آمد؛ علی علیه السلام؛ زهراعلیها السلام، امام حسن و امام حسین علیهما السلام که با شخص پیامبر، یک هیئت پنج نفره را تشکیل می دادند. طبق نقل تاریخی شیعه و سنی، آنها وقتی این گونه آمدن پیامبر را دیدند، عقب نشینی کردند و به اطرافیان خود گفتند: اگر پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله به گفتة خودش اطمینان نداشت، نزدیک ترین افراد خاندانش را نمی آورد. به همین جهت، مسیحیان نجران گفتند: ما راضی هستیم جزیه (مالیات) بدهیم و زیر چتر حکومت اسلامی زندگی کنیم. پیامبرصلی الله علیه وآله هم پذیرفت و دیگر نفرین نکرد.
این آیه، هم نشانة فضیلت اهل بیت علیهم السلام است و هم نشانه آشکاری است که پیامبرصلی الله علیه وآله رحمه للعالمین است. لازم به یادآوری است این هم که می گویند امام زمان(عج) می آید و خون ریزی می کند، حتماً بدانید باطل است. امام زمان علیه السلام جانشین پیغمبری است که رحمت للعالمین است. حضرت امیرعلیه السلام در نهج البلاغه می فرماید: وقتی حضرت می آید، عقول مردم را کامل می کند و مردم ایمان می آورند؛ یک تعدادی از لشکر سفیانی و دجال هستند که در جنگ کشته می شوند؛ آن هم قبل از ظهور حضرت؛ اما وقتی حضرت بیاید، یک حکومت عدل جهانی ایجاد می کند و حکومت های دیگر هم با رضایت و از روی رغبت، ایمان می آورند.
در هر صورت، با توجه به این آیة شریفه، پیغمبرصلی الله علیه وآله مأمور است سه گروه را بیاورد و اگر گروه چهارمی را بیاورد، پیغمبرصلی الله علیه وآله گناه کرده و از دستور خدا سرپیچی کرده است و اگر کمتر هم ببرد، باز هم نافرمانی خدا را کرده، حال باید دید که حضرت چه کسانی را برده است؟
1. «فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ»؛ پیامبرصلی الله علیه وآله از میان فرزندان، امام حسن و امام حسین علیهما السلام را با خود بُرد.
بر اساس این که امام حسن و امام حسینعلیهماالسلام به دستور پیامبرصلی الله علیه وآله در آن واقعه حضور داشتند و قرآن تعبیر نموده است که پیامبر فرزندان خود را ببرد، جواب آن سؤال معلوم می شود که نوة دختری هم، فرزند پدربزرگ است و الا پیامبرصلی الله علیه وآله باید می گفت من بچه ندارم و اینها بچه های دامادم هستند. بنابراین، همان طور که به سیدهایی که از طریق پدر به پیامبرصلی الله علیه وآله می رسند، به عنوان فرزندان و نسل پیامبرصلی الله علیه وآله احترام گذاشته می شود، لازم است به کسانی که مادرشان سید است نیز احترام گذاشت؛ اگرچه از نظر فقهی، به آنها خمس تعلق نمی گیرد.
2. «وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ»؛ پیغمبر علاوه بر دختران و دیگر زنان خویشاوند خود، نُه زن داشت و در قرآن نیز لفظ جمع آورده شده است و این نشان می دهد که از میان زنان هر تعدادی که شرایط را داشته باشند باید ببرد و اگر صد تا زن هم از اهل بیت او حساب می شدند، باید ببرد [و این جمع آوردن، نکته دارد].
با وجود این که در آیه، لفظ جمع آمده، اما پیغمبر فقط زهراسلام الله علیها را برده یا باید بگوییم پیغمبرصلی الله علیه وآله خلاف امر خدا کارکرده (نعوذ باللَّه) که خداوند جمع خواسته و گفته زنهایت را باید ببری، ولی پیغمبر نافرمانی کرد و یکی را برد و این که اصلاً در شأن پیغمبر نیست یا این که بگوییم مراد آیه زنانی بود که از اهل بیت بودند و زن، شخصیت حقوقی پیامبرصلی الله علیه وآله به حساب می آید؛ از این رو، پیغمبر فقط زهراسلام الله علیها را برد؛ چون فقط او جزء اهل بیتش حساب می شد و حتی اگر خدیجه هم با آن همه مقام و منزلت که ام المؤمنین است، زنده بود، او را با خودش نمی برد!
بنابراین، عبارت «نساءونا» به صورت جمع است؛ اما پیامبرصلی الله علیه وآله تنها یک نفر و آن هم حضرت فاطمه سلام الله علیها را برای مباهله همراه خود برد و این نشان می دهد که از میان خویشاوندان پیامبرصلی الله علیه وآله از جنس زن، تنها یک زن همراه او بود که جزء اهل بیت پیامبرصلی الله علیه وآله بود و اگر دیگری هم بود، به مقتضای لفظ جمع، باید پیامبر او را با خودش می برد و به عبارت دیگر، این عمل پیامبرصلی الله علیه وآله نشان می دهد که زنان پیامبر، جزء اهل بیت نمی باشند.
در پاسخ سؤال دیگر باید گفت که مقام پیامبر اسلامصلی الله علیه وآله، برتر از تمامی پیامبران گذشته است؛ زیرا او خاتم انبیاء و سید مرسلین است.
حال سؤال این است که چرا پیامبر، حضرت علی علیه السلام را با خود به مباهله برد؛ او نه جزء فرزندان پیامبرصلی الله علیه وآله است و نه جزء زنان پیامبر، پس ناگزیر باید پیامبر او را جزء نفس خویش حساب کرده باشد (انفسنا)؛ یعنی علی علیه السلام نفس و جان پیامبر است و مقام پیامبرصلی الله علیه وآله از همه انبیا بالاتر است؛ پس مقام حضرت علی علیه السلام نیز از همه انبیا بالاتر می باشد.
در روایات درباره امام علی علیه السلام می خوانیم که پیامبر به او فرمود: «لحمک من لحمی و دمک من دمی و الایمان مخالط لحمک و دمک کما خالط لحمی و دمی؛ گوشت تو از گوشت من و خون تو از خون من است و ایمان با گوشت و خون تو آمیخته شده، همان گونه که با گوشت و خون من آمیخته شده است» و تنها فرقی که من و تو داریم؛ این است که من پیغمبرم و تو پیغمبر نیستی. اگر چه خلقت جسمی امامان علیهم السلام بعد از پیامبران بوده، اما خلقت نور آنها، قبل از آفرینش پیامبران بوده است؛ «خلقکم اللَّه انواراً و جعلکم بعرشه محدقین»3. اول و آخر و وسط عالم، اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام بوده اند.
یکی از دلایل این که مقام پیامبر از انبیا دیگر بالاتر است، این است که او زحمات همه را تکمیل کرد و دلیل این که ولایت، این قدر مهم است، این است که حتی زحمت پیغمبرصلی الله علیه وآله را علی علیه السلام تکمیل کرد؛ «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی»4.
آیا مقام حضرت زهرا سلام الله علیها از مقام حضرت مریم نیز بالاتر است؟
بدون شک چنین است. در روایتی از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله می خوانیم: «یا بُنَیَّةَ الا ترَضینَ اَن تکونی سیدة نساء العالمین؟ قالت: یا ابة فاَینَ مریم بنتُ عمران؟ قال صلی الله علیه وآله: تلک سیدة نساء عالمها...5؛ پیامبر به حضرت زهرا سلام الله علیها فرمود: آیا راضی هستی که سیدة زنان جهان باشی؟ حضرت فاطمه سلام الله علیها عرض کرد: ای پدر! پس مریم چه؟ حضرت فرمود: او سیدة زنان زمان خود بود...».
باید توجه داشت که عالمین، جمع است (نه مفرد و نه تثنیه)، پس شامل همة جهان های قبل از ما و بعد از ما و اعم از جهان مادی - برزخی و آخرت می شود. اگر فضیلت ذاتی حضرت مریم سلام الله علیها این بود که مادر حضرت عیسی علیه السلام شد، فضیلت ذاتی حضرت زهرا سلام الله علیها این است که هم دختر نبوت بود و هم همسر ولایت و هم مادر امامان و اگر فضیلت عرضی مریم سلام الله علیها این بود که در راه دین عیسی علیه السلام زحمت کشید، فضیلت عرضی حضرت زهرا سلام الله علیها دفاع از دین خاتم انبیا و دفاع از ولایت و آیة «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ» است؛ تا جایی که در راه این دفاع، به مقام شهادت نایل گشت؛ البته در این مقام، بحث فراوان است و آن را به مقام خود وامی گذاریم.
پی نوشت:
1. طبرسی، مجمع البیان، ج 2، ص 308.
2. آل عمران، آیة 61.
3. زیارت جامعه کبیره.
4. مائده، آیة 3.
5. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج 3، ص 105 ؛ جمال الدین محمد بن یوسف زرندی الحنفی، نظم درر المسمطین، مطبعة الامام المیرالمؤمنین، ص 179.
اسناد تاریخی مباهله پيامبراكرم(ص) با نجرانيان
مباهله یکی از روی دادهای مهم تاریخ اسلام است ، گزارش این واقعه اگرچه با بی مهری و سانسور واقع شده به جهت کتمان فضایل امیر مومنان (ع) اما به هر روی در منابع تفسیر بیش از منابع دیگر مورد توجه بوده است ؛
دراینجا به برخی از اسناد تاریخی وحدیثی و تفسیری که در باره مباهله گزارش نموده اند اشاره می شود :
1-شهید قاضی نورالله شوشتری درکتاب «احقاق الحق» می فرمایند:
مفسران در این مسئله اتفاق نظر دارند که «ابناءنا »در آیه 61آل عمران به حسن و حسین علیهماالسلام و «نساء نا» اشاره به فاطمه علیهاالسلام و« انفسنا» اشاره به علی علیه السلام است.[1]
سپس- در پاورقی کتاب مزبور- در حدود شصت نفر از بزرگان اهل سنت ذکر شده اند که تصریح نموده اند آیه مباهله درباره اهل بیت علیهم السلام نازل شده است؛ ازجمله:
1.مسلم بن حجاج نیشابوری" صاحب " صحیح" معروف که از کتب شش گانه مورد اعتماد اهل سنت است. در جلد 7 صفحه 120،چاپ مصر.
2.احمد بن حنبل" در کتاب " مسند" جلد1، صفحه 185،چاپ مصر.
3.طبری" در تفسیر معروفش در ذیل همین آیه، جلد سوم، صفحه 192،چاپ مصر.
4.ابوبکر جصاص متوفای 370ق درکتاب احکام القرآن ج2ص16.
5.حاکم" در کتاب " مستدرک" جلد سوم، صفحه 150،چاپ حیدرآباد دکن.
6.همان نویسنده درکتاب معرفه علوم الحدیث،ص50،چاپ مصر.
7.ابن بطریق درکتاب العمده،ص95،چاپ تبریز.
8.حافظ ابونعیم اصفهانی" در کتاب " دلائل النبوة" صفحه 297،چاپ حیدر آباد.
9. واحدی نیشابوری" در کتاب" اسباب النزول"، صفحه 74،چاپ مصر.
10.بغوی درکتاب معالم التنزیل،ج1،ص302.
11.همان نویسنده درکتاب مصابیح السنه،ج2،ص204.
12.زمخشری درکشاف،ج1،ص193.
13.ابن عربی معاقری اندلسی مالکی درکتاب احکام قرآن،ج1،ص115 چاپ مصر.
14. فخر رازی" در تفسیر معروفش، جلد8، صفحه85.،چاپ مصر.
15. ابن اثیر" در کتاب " جامع الاصول"، جلد 9، صفحه 470 وج10،ص 100،چاپ مصر.
16.شمس الدین ذهبی درتلخیص مستدرک حاکم،ج3،ص150،چاپ حیدرآباد.
17.شیخ محمدبن طلحه شامی درکتاب مطالب السؤول،ص7،چاپ تهران.
18.ابن اثیر درکتاب اسدالغابه،ج4،ص25،چاپ مصر.
19.سبط ابن جوزی در تذکرة الخواص صفحه 17،چاپ نجف.
20.قرطبی در کتاب الجامع لاحکام القرآن،ج3،ص104
21.بیضاوی در تفسیر خود،ج2،ص22،چاپ مصر.
23. محب الدین طبری در ذخائرالعقبی،ص25 چاپ مصر،1356ق.
24.همان نویسنده در«الریاض النضره»،ص188،چاپ مصر.
25.نسفی درتفسیر خود،ج1،ص136،چاپ مصر.
26.مهایمی در کتاب تبصیر الرحمن وتیسیر المنان،ج1،ص114،چاپ مصر.
27.خطیب تبریزی در کتاب مشکاه المصابیح،ص568،چاپ دهلی.
28.خطیب شیربینی در تفسیر سراج المنیر،ج1،ص182،چاپ مصر.
29.نیشابوری درتفسیر خود(درحاشیه تفسیر طبری)،ج3،ص206،چاپ مصر.
30.علامه خازن درتفسیر خود،ج1،ص302،چاپ مصر.
31.ابی حیان اندلسی در کتاب البحر المحیط،ج2،ص479،مصر.
32.ابن کثیر در تفسیر خود،ج1،ص370،چاپ مصر.
33.همان نویسنده در کتاب البدایه والنهایه،ج5،ص52،چاپ مصر.
34.ابن مالک در مبارق الازهار،ج2،ص356،چاپ آستانه.
35.ابن حجر عسقلانی در الاصابه،ج2،ص503،چاپ مصر.
30.همان نویسنده در الکاف الشاف فی تخریج احادیث الکشاف،ص26.
31.ابن صباغ در الفصول المهمه،ص108،چاپ نجف.
32.حسین کاشفی در المواهب ،ج1، ص71،چاپ تهران.
32.معین الدین کاشفی در معارج النبوه،ج1،ص315،چاپ لکنهو.
33.سیوطی در الدرالمنثور،ج4،ص38،چاپ مصر.
34.همان نویسنده در تاریخ الخلفاء،ص115،چاپ لاهور.
35.همان نویسنده در الاکلیل،ص53.
36.همان نویسنده در تفسیر الجلالین،ج1،ص33،چ مصر.
37.ابن حجر هیتمی در الصوائق المحرقه،ص119،چ مصر.
38.افندی شیخ الاسلام در تفسیر خود،ج2،ص143،چ مصر.
39.حلبی در السیره المحمدیه،ج3،ص35،چ مصر.
40.افندی عمادی،درتفسیرخود(چاپ شده درحاشیه تفسیر رازی) ،ج2،ص143.
41.دهلوی در مدارج النبوه ،ص500،چ بمبئی.
42.کشفی ترمذی در مناقب مرتضوی،ص44،چ بمبئی.
43.شبراوی در الاتحاف ص5.
44.شوکانی در فتح القدیر،ج1،ص316،چ مصر.
45.آلوسی در تفسیر روح المعانی،ج3،ص167،چ مصر.
46. طنطاوی" مفسر معروف در تفسیر" الجواهر" جلد دوم، صفحه 120،چ مصر.
47.حضرمی در رشفه الصادی،ص35،چ مصر.
48.محمد محمود حجازی در تفسیر الواضح،ج3،ص58،چ مصر .
49.ابن مغازلی در المناقب،ص388،چ تهران.
50.سید صدیق حسن خان،در حسن الاسوه،ص22،چ قسطنطنیه.
51. زینی دحلان،در السیره النبویه(چاپ شده درحاشیه سیره حلبی)،ج3،ص4،چ مصر.
52.رشید رضا در المنار،ج3،ص321،چ مصر.
53. زمخشری" در تفسیر" کشاف" جلد1، صفحه 193.
معرفی منابع برای مطالعه بیشتر:
1.پاورقی احقاق الحق،آیت الله العظمی مرعشی نجفی،ج3،ص46-62.
2.نگاهی به تفسیر آیه مباهله،آیت الله سید علی میلانی.
3.آیه المباهله،رافد تمیمی.
مباهله اعتراف مسیحیت به حقانیت اسلام واهل بیت(ع)
«مباهله» در اصل از ماده «بهل» (بر وزن اهل)است که به رها كردن و برداشتن قيد و بند از چيزى گفته مى شود[1].
مباهله در اصطلاح
مباهله در اصطلاح قرآن و روايات و غير آن ها، به معناى ملاعنه (لعن و نفرين كردن دو طرف به يكديگر) است; اين گونه كه هرگاه دو گروه يا دو نفر درباره ى مساله اى مهم، مانند مسائل مهم مذهبى با هم گفتگو كرده و به نتيجه اى نرسند، در يك جا جمع مى شوند و به عنوان "آخرين حربه"، به درگاه خداوند تضرع مى كنند و از او مى خواهند تا درغگو را رسوا و مجازات كند[2].درحقیقت واگذار کردن آشکارشدن حق به خداوند است؛
تناسب معناى اصطلاحى با معناى لغوى در اين است كه در هر دو، رها كردن و واگذار كردن يكديگر به خداوند ، وجود دارد.
مباهله با مسيحيان نجران
(فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللّهِ عَلَى الْكاذِبِينَ)[3]; هرگاه بعد از علم و دانشى كه به تو رسيده ]باز[ كسانى با تو به محاجه و ستيز برخيزند، به آن ها بگو: بياييد! ما فرزندان خود را دعوت مى كنيم، شما هم فرزندان خود را; ما زنان خويش را دعوت مى نماييم، شما هم زنان خود را; ما از نفوس خود دعوت مى كنيم و شما هم از نفوس خود; آن گاه مباهله مى كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار مى دهيم.
بخش با صفاى "نجران" با هفتاد دهكده ى تابع خود، در نقطه ى مرزى حجاز و يمن قرار گرفته است. در آغاز طلوع اسلام، اين نقطه تنها منطقه ى مسيحى نشين حجاز بود كه به عللى از بت پرستى دست كشيده و به آيين مسيحيت گرويده بودند[4].
پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) هم زمان با مكاتبه ى با سران حكومت هاى جهان و مراكز مذهبى، نامه اى به اسقف نجران (ابو حارثه بن علقمه) نوشت و در آن نامه از ساكنان نجران خواست كه يا اسلام را بپذيرند و يا به حكومت اسلامى جزيه (ماليات) بپردازند (كه در برابر اين مبلغ جزئى، از جان و مال آنان دفاع شود) و در غير اين صورت، به آنان اعلام خطر مى شود.
نامه توسط نمايندگان پيامبر(صلى الله عليه وآله) به دست اسقف رسيد. وى نامه را با دقت خواند و براى تصميم گرفتن، شورايى مركب از شخصيت هاى بارز مذهبى و غير مذهبى تشكيل داد. شورا نظر داد كه گروهى به نمايندگى نجران به مدينه بروند، تا از نزديك با محمد(صلى الله عليه وآله) تماس گرفته، و سخنان او را بررسى كنند.
شصت تن از زبده ترين و داناترين مردم نجران انتخاب شدند كه در رأس آن ها سه پيشواى مذهبى قرار داشت:
- «ابو حارثه بن علقمه»، اسقف اعظم نجران كه نماينده ى رسمى كليساهاى روم در حجاز بود;
- «عبدالمسيح»، رئيس هيئت نمايندگى كه به عقل و تدبير و كاردانى شهرت داشت;
- "ايهم" كه فردى كهنسال و مورد احترام مردم نجران بود.
هيئت نمايندگان در مسجد مدينه با پيامبر اسلام گفتگو كردند. حضرت آنان را به آيين اسلام و پرستش خداى يگانه و دست كشيدن از عقايد باطل (مانند اعتقاد به فرزند داشتن خداوند) دعوت كرد. يك نفر از نمايندگان گفت: عيسى فرزند خدا است; زيرا مادر او مريم، بدون آن كه با كسى ازدواج كند، او را به دنيا آورد; پس بايد او را نيز خداى جهان دانست.
پيامبر اكرم (ص) با تلاوت آيه اى از قرآن آنان را چنين پاسخ دادند: «وضع حضرت عيسى از اين نظر مانند حضرت آدم است كه او را با قدرت بى پايان خود، بدون آن كه داراى پدر و مادرى باشد، از خاك آفريد»; اگر نداشتن پدر دليل بر اين باشد كه عيسى فرزند خدا است، پس حضرت آدم براى اين انتساب شايسته تر است; زيرا او نه پدر داشت و نه مادر.
گفتگو ادامه يافت و پس از اصرار دو طرف بر حقانيت عقايد خود، تصميم گرفته شد كه مساله از راه مباهله خاتمه يابد، از اين رو قرار شد كه فرداى آن روز، همگى خارج از شهر مدينه، در دامنه ى صحرا براى مباهله آماده شوند.
روز بيست و پنجم ماه ذى الحجة سال دهم هجرت بود. سران نمايندگان نجران پيش از آن كه با پيامبر روبه رو شوند، به يكديگر گفتند: هرگاه ديديد كه «محمد» افسران و سربازان خود را به ميدان مباهله آورد، معلوم مى شود كه در ادعاى خود صادق نبوده و اطمينانى به نبوت خود ندارد، ولى اگر ديديد كه با فرزندان و عزيزان خود به مباهله آمده، معلوم مى شود كه او راستگو و پيامبر خدا است; زيرا آن قدر به خود ايمان دارد و احساس امنيت مى كند كه عزيزان خود را آورده است.
هنوز نمايندگان نجران در اين گفتگو بودند كه ناگهان چهره ى نورانى پيامبر(صلى الله عليه وآله) نمايان شد. او فرزندش حسين(عليه السلام)را در آغوش دارد و دست حسن(عليه السلام) را در دست; على(عليه السلام) پيش رو، و حضرت زهرا(عليها السلام) پشت سر آن جناب حركت مى كنند[5].
زمان و مكان مباهله: مشهور ميان دانشمندان اين است كه روز حضور براي مباهله، بيست و چهارم ماه ذي الحجة سال دهم هجرت بوده و به اتفاق همه مسلمين، مكان مباهله اطراف «مدينه» و در دامنه صحرا بوده است.[6]
پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) پيش از ورود به ميدان مباهله به همراهان خود فرمود: «من هرگاه دعا كردم، شما دعاى مرا با گفتن آمين گویید.» نمايندگان نجران، با حالت بهت و وترس واضطراب به هم نگاه مى كردند; شكوه و جلال معنوى و الهى اين پنج تن، همه را بر جاى خود ميخ كوب كرده بود.دراین هنگام اسقف بزرگ نجران گفت: «من چهره هايى مى بينم كه هرگاه دست به دعا بلند كنند و از درگاه خداوند بخواهند كه بزرگ ترين كوه ها را از جاى بركند، به سرعت كنده خواهد شد. هرگز درست نيست كه ما با اين چهره هاى نورانى و با فضيلت مباهله كنيم; چرا كه عذاب الهى همه ى ما را نابود مى كند و چه بسا دامنه ى عذاب گسترش يابد و همه ى مسيحيان جهان را فرا گيرد و در روى زمين يك مسيحى باقى نماند.»
انصراف مسيحيان از مباهله
نمايندگان نجران با ديدن اين وضع، بى درنگ وارد شُور شدند و به اتفاق آرا تصويب كردند كه هرگز وارد مباهله نشوند و هر سال مبلغى را به عنوان «جزيه» به حكومت اسلامى بپردازند. پيامبر(صلى الله عليه وآله) نيز درخواست آنان را پذيرفت و قرار گذاشتند كه مردم نجران نيز از مزاياى حكومت اسلامى برخوردار گردند; در اين هنگام پيامبر (ص) فرمود: «عذاب سايه ى شوم خود را بر سر نمايندگان نجران گسترده بود و اگر از در مباهله وارد مى شدند، صورت انسانى خود را از دست داده و با آتشى كه در بيابان بر افروخته مى شد، مى سوختند و دامنه ى عذاب به سرزمين نجران هم كشيده مى شد[7].»
فضيلت اهل بيت(عليهم السلام) در داستان مباهله
مفسران و محدثان شيعه و سنى تصريح كرده اند كه پيامبر گرامى اسلام تنها كسانى را كه همراه خود براى مباهله برد: فرزندانش، حسن و حسين(عليهما السلام)(ابناءنا) و دخترش فاطمه(عليها السلام) (نساءنا) و از ميان مردان تنها على بن ابى طالب(عليه السلام)(انفسنا) بودند.
شهيد قاضى نور الله شوشترى، در كتاب شريف «احقاق الحق»، به اتفاق نظر مفسران را در اين باب رسیده است ؛ سپس آية الله مرعشى نجفى (ره) در پاورقى اين كتاب، از حدود شصت نفر از بزرگان عامه نقل مى كند كه معتقدند آيه ى مباهله در شأن و منزلت اهل بيت پيامبر(صلى الله عليه وآله) نازل شده است؛ مسلم بن حجاج در صحيح خود ـ كه دومين صحيح از صحاح ششگانه اهل سنت است می نویسد : «معاويه به سعد وقاص گفت: چرا على را دشنام نمى گوئى؟ پاسخ گفت: به دليل سه ويژگى كه على داشت و من آرزو مى كنم كه يكى از آن ها را دارا بودم...؛ ]يكى از آن ها اين بود كه [چون آيه ى مباهله نازل شد، پيامبر(ص) تنها از فاطمه و حسن و حسين و على دعوت كرد; وقتى همگى جمع شدند، فرمود: اللهم هؤلاء اهلى; خداوندا ايشان اهل بيت من هستند[8].»
داستان مباهله گواه بزرگى بر فضيلت و برترى اين خانواده است. پيامبر(صلى الله عليه وآله) از ميان تمام صحابه و ياران خود، تنها اين چند نفر را شايسته و مصداق آيه دانست و در كنار خود به ميدان مباهله آورد.
عموميت استفاده از مباهله
شكى نيست كه آيه مباهله خطاب به پيامبر اسلام بوده و متضمن دستور كلى به مسلمانان براى انجام اين عمل نمى باشد، ولى در آيات و روايات، منعى از انجام اين عمل توسط مسلمانان وارد نشده است، بلكه از روايات عموميت اين حكم استفاده مى شود; براى مثال از امام صادق (ع) روايت شده است كه اگر مخالفان مذهبى سخنان و استدلال هاى شما را نپذيرفتند، آن ها را به مباهله دعوت كنيد.
راوى گفت: پاز امام رسيدم: چگونه مباهله كنم؟
امام (ع) فرمود: خود را سه روز اصلاح اخلاقى كن...; روزه بگير و غسل كن، و با كسى كه مى خواهى مباهله كنى به صحرا برو; سپس انگشتان دست راستت را در انگشتان راست او بيفكن و از خودت آغاز كن و بگو: "خداوندا! تو پروردگار آسمان هاى هفتگانه و زمين هاى هفتگانه اى و از اسرار نهان آگاه هستى، و رحمن و رحيمى، اگر من حقى را انكار و باطلى را ادعا مى كنم، بلايى از آسمان بر من بفرست، و اگر اين شخص حق را انكار كرده و ادعاى باطلى مى كند، بلايى از آسمان بر او بفرست; سپس فرمود: چيزى نخواهد گذشت كه نتيجه اين دعا آشكار خواهد شد. به خدا سوگند! هيچ كسى را نيافتم كه حاضر شود اين گونه با من مباهله كند[9].
نتایجی که از مباهله گرفته می شود :
هر روی داد تاریخی نتایج و بازتابهایی دارد که در دو دوره این بازتابها را می توان دید: اول در زمان وقوع روی داد ؛ نتیجه ی دیگر درهمه ی زمانها وبرای همیشه ی تاریخ این روی داد درس بزرگی است ؛ ممکن است روی دادی منجر به پایان جریان وخاتمه اندیشه ای شود که دراین جا به نتایج مباهله پیامبر(ص) با مسیحیت اشاره می گردد:
1-درمباهله که رییس مسیحیان واسقف اعظم آن روزگار با عقب نشینی عملا به حقانیت دین اسلام اعتراف کرد وبه خواسته پیامبر(ص) گردن نهاد.
2- علاوه ضمنا به خاتمیت دین اسلام وپیامیری رسول الله (صل الله علیه وآله) اعتراف کرد.
3-نتیجه مهم دیگر این روی داد این بود که رسول الله (ص)باافرادی دراین مباهله حاضر شد که اهل بیت(ع) واقعی پیامبر(ص) بودند ؛ این مسئله ا برای همه آشکار شد براساس آیه ای که نازل شد ؛ برخی همسران پیامبر(ص) را از اهل بیت می شمردند این نظر در این روی داد مردود واعضای اهل بیت(ع) مشخص شد که چه کسانی هستند ؛
4-علاوه بر مسلمانان حقانیت اهل بیت پیامبر(ص) برای مسیحیت نیز روشن گردید وبرای همیشه تاریخ ادیان دیگر نیز به امامت وحقانیت عترت پیامبر(ص) آگاه شدند؛
5-درضمن مباهله با عقب نشینی اسقف اعظم وهمراهان ، دین مسیح به حقانیت اسلام عملا معترف شدند حتی اسقف گفت اگر نبود فرمان قیصر وسلطه او به محمد وآیین او ایمان می آوردم .
6-تثلیث وعقاید شرک آمیز که دربین مسیحیت بود به کلی با طل اعلام شد، خود داری از اجرای مباهله واعتراف اسقف اعظم این مسئله را تایید می کند .
7-درواقع مباهله در راستای پیام غدیر بود و غدیری دیگر بود برای روشن شدن حقانیت اهل بیت(ع)به اهل کتاب چه یهود وچه مسیح هردو باید پیام اسلام را دریافت وبه اسلام وحقانیت مکتب اسلام وقرآن واهل بیت اعتراف می کردند .
[1]. ر. ك: فرهنگ جامع عربى، فارسى، ماده "بهل"; فرهنگ دانشگاهى، ترجمه المنجد الابجدى، ماده ى "بهل".
[2] . ر. ك: تفسير نمونه، ج2، ص438.
[3]. آل عمران، 61.
[4] . ياقوت حموى در معجم البلدان، ج5، ص267ـ266، علل گرايش آنان را به آيين مسيح بيان كرده است
[5] . در برخى نقلها آمده است كه پيامبر دست حسن و حسين را گرفته بود و فاطمه به دنبال پيامبر و على(عليه السلام) پشت سر وى حركت مى كرد. ر.ك: منشور جاويد،، ج7، ص101.
[6] . آيت اللّه جعفر سبحاني، فروغ ابديت (انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، قم، چاپ پانزدهم، پائيز 77) ج 2، ص 442.
[7] . بحار الانوار، ج21، ص285 به بعد
[8] . صحيح مسلم، ج7، ص120.
[9] . اصول كافى، ج2، ص482.