emamian
با خوردن این سبزی، سیستم ایمنیتان را تقویت کنید
کلم بروکلی یکی از بهترین موادغذایی برای تقویت سیستم ایمنی بدن محسوب میشود.
این سبزی چلیپایی سرشار از ویتامینهای تقویتکننده سیستم ایمنی یعنی ویتامین سی، ای و آ است.
کلم بروکلی همچنین حاوی ترکیبات گیاهی متعددی است که خواص آنتیاکسیدانی دارند؛ از جمله سولفورافان که یک ضدالتهاب قوی است.
کلم بروکلی را به صورت خام، بخارپز یا کمی پخته مصرف کنید تا مواد مغذی آن حفظ شود.
خصوصیات اخلاقی امام حسن مجتبی (علیهالسلام)
حجت الاسلام والمسلمین ناصر رفیعی در یکی از سخنرانی های خود به موضوع «خصوصیات اخلاقی امام حسن علیه السلام» پرداخت که تقدیم شما فرهیختگان می شود.
بسم الله الرحمن الرحیم؛ هنگامی که رسول خدا(ص) نگاهشان به سیمای نورانی امام مجتبی(ع) می افتاد، چنین فرمودند: «هذا ابنی، هذا ثمرة فؤادی، هذا نور عینی»؛ این فرزند، نور چشم من است، فرزند من است، ثمره دل من است. سپس افزودند: «من آذاه فقد آذانی»؛ هر کس او را بیازارد، مرا آزرده است.
این سخنان، هم در منابع معتبر شیعه و هم در منابع اهل سنت ثبت شده است. دانشمندان بسیاری، اعم از شیعه و اهل سنت، کلمات و روایات پیامبر اکرم(ص) درباره امام حسن(ع) و ویژگیهای اخلاقی ایشان را نقل کردهاند.
* امام حسن(ع): تجسم پیامبری و الگوی برجسته مردمداری
واصِل بن عطا درباره ایشان مینویسد: «علیه سیما الانبیا و بها الملوک»؛ چهرهاش چهره پیامبران و هیبت و وقارش، هیبت پادشاهان بود.
اباهه، که از شخصیتهای اهل سنت به شمار میرود و با اینکه رابطه خوبی با امیرالمؤمنین(ع) نداشت، اما در منابع اهل سنت از او نقل شده است که میگفت: «هرگاه حسن بن علی(ع) را در کوچههای مدینه میدیدم، به یادم میآمد که روزی او را در آغوش پیامبر دیدم.»
این اعتراف نشان میدهد که پیامبر(ص) همواره میخواستند جایگاه و حرمت امام حسن(ع) و اهلبیت خود را در نگاه اصحاب تثبیت کنند، چراکه میدانستند در آینده با آنان چگونه رفتار خواهد شد و میخواستند جایی برای تردید باقی نماند.
از این رو، گاهی در حضور اصحاب، امام حسن(ع) و امام حسین(ع) را بر دوش خود مینشاندند؛ یکی بر شانه راست و دیگری بر شانه چپ، و هنگامی که کسی عرض میکرد:
«یا رسول الله، اجازه دهید ما کودکان را حمل کنیم»، میفرمودند: «اینها سوارهرانان خوبی هستند، بگذارید خودم آنان را حمل کنم.»
به اشکال مختلف، با بوسیدن، در آغوش گرفتن و حتی با بوئیدن آنان، پیامبر اکرم(ص) میخواستند به اصحاب بفهمانند که این فرزندان شایسته تکریم و احتراماند و نباید مورد آزار قرار گیرند.
اکنون از میان ابعاد مختلف زندگی امام حسن مجتبی(ع)، به یک جنبه بسیار مهم میپردازم و آن «مردمداری» آن حضرت است.
گاه ما عبادت را صرفاً در اعمال فردی چون نماز، روزه، دعا، ذکر و حج میبینیم، در حالی که بخش بزرگی از روایات، به موضوع مردمداری اختصاص یافته است.
مردمداری، تنها کمک مالی به نیازمندان نیست؛ بلکه شامل حفظ آبرو، پاسداشت شخصیت افراد، راهنمایی فکری، حمایت از جوانان، برطرف کردن بارهای سنگین از دوش مردم، رفع اختلافات خانوادگی، ایجاد صلح میان دوستان و همسایگان و هر عاملی میشود که زندگی اجتماعی مردم را سامان میبخشد.
مجموعه روایاتی که درباره ثواب این کارها نقل شده، به قدری فراوان است که به تعبیر یکی از بزرگان، اگر همه آنها گردآوری شود، میتوان جلد دومی برای «مفاتیحالجنان» فراهم کرد.
پاداش این اعمال در منابع دینی چنان عظیم بیان شده است که برای نمونه، امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند: «اصلاح ذاتالبین» ـ یعنی ایجاد صلح میان دو نفر ـ برتر از یک سال عبادتی است که همراه با روزهداری و شبزندهداری باشد.
* مردم داری و خدمت به خلق الله
یا در حدیث دیگری آمده است: «تبسم در چهره برادر دینی، صدقه محسوب میشود.» همچنین، سیراب کردن تشنگان، کمک به ازدواج جوانان، یا حفظ آبروی افراد، از اعمالی دانسته شده است که ارزش و ثواب آنها در روایات به مرتبهای والا معرفی شده است.
با این همه، درباره این موضوع مهم، منابع مستقل اندکی وجود دارد. در حالی که علمای ما صدها کتاب دعا نگاشتهاند، کتابهایی که به تفصیل در باب ثواب خدمترسانی، ازدواج آسان، رفع اختلافات و مردمداری سخن بگویند، اندک است.
امام حسن مجتبی(ع) فرمودند: هر کس با مال خود، یا با آبروی خود، یا با سخن نیکو، باری از دوش برادر مؤمنش بردارد، در روز قیامت در کنار پیامبران، صدیقان، شهدا و صالحان محشور خواهد شد.
برای روشنتر شدن معنا، نمونههایی از زندگی امام حسن(ع) بیان میکنم. روزی فردی نزد آن حضرت آمد و گفت: گرفتار و بدهکارم. امام(ع) فرمودند: «من هزار درهم به تو میدهم.» سپس افزودند: «در منطقه شما شخصی ناصبی است که با امیرالمؤمنین دشمنی میورزد و مردم را منحرف میکند. من میتوانم استدلالی به تو بیاموزم تا با آن در برابر او بایستی. میخواهی این سخن را به تو بیاموزم یا پولی برای رفع بدهیات بدهم؟»
آن مرد پس از اندکی تأمل گفت: «یابن رسولالله، همان استدلال را بیاموزید تا از گمراهی مردم جلوگیری کنم، بدهیام را نیز خداوند برطرف خواهد کرد.»
امام(ع) فرمودند: «پاسخت زیبا بود؛ هم آن سخن را به تو میآموزم و هم هزار درهم را به تو میدهم.»
این نمونهای است از اینکه چگونه امام(ع) هم با مال و هم با کلمه طیبه به یاری مردم میشتافتند.
* الگوی خدمت و یاری مؤمنان
نمونهای دیگر: روزی امام حسن(ع) از کوچههای مدینه عبور میکردند و دیدند چند جوان مشغول شوخیهای ناشایستاند. حضرت به آنان تذکر دادند.
در عین حال، ایشان نسبت به نشاط و شوخطبعی بیاشکال و سالم، نهتنها مخالفتی نداشتند، بلکه خودشان هم گاهی با دوستان شوخطبع مدینه همنشینی میکردند.
روایت شده است که روزی به دیدار یکی از همین افراد رفتند و از او حال پرسیدند. او پاسخ داد: «نه خدا از من راضی است، نه شیطان، و نه حتی خودم!»
امام لبخندی زدند و پرسیدند: «چرا چنین میگویی؟» او توضیح داد: «خدا میخواهد اطاعتش کنم، اما من کوتاهی میکنم؛ شیطان میخواهد پیرو محض او باشم، اما من نماز و عبادت را ترک نمیکنم؛ و خودم میخواهم همیشه جوان و سالم بمانم، اما ناچار پیر و بیمار میشوم و سرانجام از دنیا میروم.»
این شوخی، نشاندهنده نشاطی بیضرر بود که امام(ع) نیز با لبخند آن را تأیید کردند.
باز در واقعهای دیگر، کسی نزد امام حسن(ع) آمد و گفت: «فلان شخص پشت سر شما سخنانی گفته است.»
امام(ع) فرمودند: «با این کار، برای من زحمتی ایجاد کردی. حال باید برای او طلب مغفرت کنم و برای خودم نیز طلب آمرزش نمایم، زیرا تو سخنچینی کردی و من هم آن را شنیدم.»
سپس افزودند: «استغفر الله لی و له»؛ هم برای او طلب مغفرت میکنم و هم برای تو. این نمونهای از بردباری و مردمداری امام(ع) است که به جای پاسخ تند یا کینهتوزی، رفتار خود را بر اساس حلم و گذشت تنظیم میکردند.
اینها گوشهای از سیره امام حسن مجتبی(ع) در عرصه مردمداری است؛ سیرهای که نشان میدهد عبادت تنها در عبادات فردی خلاصه نمیشود، بلکه خدمت به مردم و پاسداشت کرامت آنان، جایگاهی همسنگ و حتی والاتر دارد.
* پنج محور مهم حلم و بردباری
این است که خدا میداند، اگر خلقوخو و سیره امامان معصوم(ع) ـ و بهویژه حلم و بردباری امام حسن مجتبی(ع) ـ در جامعه ما جاری شود، بسیاری از اختلافات و درگیریها، حتی در سطح خانوادهها و روابط زناشویی، از میان خواهد رفت.
امام حسن مجتبی(ع) در برابر آزارها و بیمهریها بردبار بود؛ حتی زمانی که در خانه همسر خود با دشمنی و بیوفایی روبهرو میشد، تحمل میکرد. در برابر زخم زبانها و خطاب «یا مذل المؤمنین» نیز صبر پیشه میکرد. بارها با شمشیر به پای مبارکش آسیب رساندند، اما حلم و بردباری او ـ که پرتوی از صفت «حلیم» الهی است ـ همچنان در رفتار و سیرهاش جلوهگر بود.
در اینجا میخواهم روایتی بسیار زیبا نقل کنم که مرحوم علامه مجلسی(ره) در جلد شصتوهشتم بحارالانوار آورده است.
اگر از همه سخنان این روزها چیزی در ذهن نماند، امید دارم که این روایت در خاطر بماند. پیام روایت این است که حلم و بردباری در پنج موقعیت خود را آشکار میکند.
فرمودند: «الحِلم یَدورُ علی خَمسِ مَواضِع»؛ بردباری بر پنج موقعیت میچرخد.
نخست باید میان دو نوع حلم تفاوت نهاد: حلمِ اجباری و حلمِ اختیاری.
حلم اجباری آن است که انسان چارهای جز تحمل ندارد؛ مانند کسی که ناچار است در صف بانک یا نانوایی منتظر بماند، یا بیماری که باید یک ماه در بیمارستان بستری شود، یا زندانی که دو سال در سلول انفرادی است.
در این موارد، صبر ناگزیر است. اما آنچه در روایت آمده، حلم اختیاری است؛ بردباریای که انتخابی و آگاهانه است.
امام(ع) فرمودند: جایگاه حلم پنج مورد است:
۱. عزیز بودن و ذلیل شدن: گاهی انسانی که روزی محبوب و عزیز جامعه بوده است، ناگاه به دلایلی دچار بیمهری و خواری میشود.
همانگونه که مسلم بن عقیل در کوفه ابتدا با هجده هزار نفر بیعت داشت، اما شب هشتم و نهم، کوچههای کوفه خالی شد و کسی حاضر نشد او را پناه دهد.
یا امام حسن مجتبی(ع) که روزی مردم با شور و جمعیت انبوه در کنار او بودند، اما در کوچهها او را با تعبیر «یا مذل المؤمنین» خطاب میکردند. اینجا جای حلم است.
۲. راستگویی و متهم شدن به دروغ: گاهی انسان حقیقت را بیان میکند، اما جوّ اجتماعی و شایعات چنان قوی است که سخن راست او باور نمیشود.
نمونه آن ماجرایی است که فردی کیسه پول خود را گم کرد و امام صادق(ع) را به دزدی متهم نمود. امام(ع) در حالی که در حال نماز بودند، اتهام را تحمل کردند و برای آرامکردن او دستور دادند هزار درهم به وی بدهند.
آن مرد وقتی به خانه بازگشت و کیسهاش را یافت، فهمید که امام(ع) با حلم، هم اتهام را تحمل کردند و هم کرامت نشان دادند.
۳. دعوت به حق و خوار شدن: زمانی که کسی مردم را به حق دعوت میکند، اما جامعه یا جوّ حاکم، او را خوار و تحقیر میسازد.
در تاریخ معاصر نیز چنین نمونههایی بسیار دیده شده است. کسانی که در راه حق سخن گفتند، گاه با بیمهری و ناسزا روبهرو شدند. این نیز جای حلم است.
۴. آزار دیدن بیجرم: گاهی انسان بیآنکه جرمی مرتکب شده باشد، مورد اذیت و آزار قرار میگیرد؛ ممکن است زندانی شود یا کتک بخورد، در حالی که بیگناه است. اینجا نیز صبر و حلم لازم است.
۵. طلب حق و مخالفت دیدن: گاهی انسان بهحق خود مطالبه میکند، اما طرف مقابل منکر میشود و با او مخالفت میورزد.
این نیز موقعیتی است که حلم و بردباری معنا مییابد.
در پایان روایت آمده است: «إن أتیْتَ کُلَّها حقَّهُ فقد عُصِبَ عِصابةً»؛ اگر انسان در همه این پنج موقعیت حق حلم را ادا کند، حقیقتاً بردبار است.
این ویژگی برجسته در زندگی امام حسن مجتبی(ع) به روشنی دیده میشود. از همین رو در روایات آمده است که حلم، یکی از صفات ارزشمندی است که سبب سیادت، آقایی و رشد انسان میشود.
* بردباری (حلم)؛ کلید آرامش فردی و اجتماعی
هدف از این سخن آن است که نشان داده شود، اگر صفت حلم و بردباری در زندگی ما نقش عملی بیابد، جامعه آرامتر خواهد شد. نه اینکه تنها خوب بشنویم و خوب بگوییم، اما در عمل، هنگام مواجهه با یک ناسزا در تاکسی یا خیابان، چند برابر پاسخ دهیم.
ثمره این بحث آن است که حتی اگر اندکی، مثلاً پنج یا ده درصد، درجه بردباری ما افزایش یابد، آستانه تحمل ما بالاتر رود.
زیرا واقعیت این است که در جامعه نمیتوان همه مردم را مطابق میل خود یافت.
در محیط خانه نیز ممکن است با فرزند نوجوان یا همسر یا حتی پدر و مادر، اختلافاتی پیش آید. چهبسا انسان یقین دارد که حق با اوست، اما طرف مقابل سخنش را نمیپذیرد یا رفتاری خلاف انتظار دارد. اگر توانستیم این سلایق و اختلافها را با بردباری مدیریت کنیم، این همان حلم است.
البته دشوار است، اما شدنی است. و امید آن است که خداوند متعال به همه ما توفیق عطا کند تا در زندگی، به این خصلت الهی آراسته شویم، انشاءالله.
پیامبر(ص)؛ الگوی زهد و بیاعتنایی به دنیا از نگاه امیرمؤمنان(ع)
برای تو کافی است که رسول خدا(ص) سرمشق تو باشد، و راهنمایی برای درک زشتی و عیب دنیا...؛ او از «شیر پستانِ» دنیا بریده و از زیورهایش دور شد... پیامبر از دنیا چندان نخورد که دهان را پر کند... دو پهلویش از تمام مردم فرو رفته تر و شکمش از همه خالی تر بود... پیامبر(ص) بر روی زمین می نشست و غذا می خورد، و چون برده، ساده می نشست، و با دست خود کفش خود را وصله می زد... پرده ای بر در خانه او آویخته بود که نقش و تصویرها در آن بود، به یکی از همسرانش فرمود: «این پرده را از برابر چشمان من دور کن که هرگاه نگاهم به آن می افتد به یاد دنیا و زینتهای آن می افتم».
«پیامبر با دل از دنیا روی گرداند، و یادش را از جان خود ریشه کن کرد... و چشم از دنیا پوشاند، و چنین است کسی که چیزی را دشمن دارد، خوش ندارد به آن بنگرد... در زندگانی رسول خدا(ص) برای تو نشانه هایی است که تو را به زشتی ها و عیب های دنیا راهنمایی کند، زیرا پیامبر با نزدیکان خود گرسنه به سر میبرد، و با آن که مقام و منزلت بزرگی داشت، زینتهای دنیا از دیده او دور ماند. پس تفکرکننده ای باید با عقل خویش به درستی اندیشه کند که: آیا خدا محمد(ص) را به داشتن این صفتها اکرام فرمود یا او را خوار کرد؟ اگر بگوید: خوار کرد، دروغ گفته... است، و اگر بگوید: او را اکرام کرد، پس بداند، خدا کسی را خوار شمرد که دنیا را برای او گستراند...»
«پس پیرویکننده باید از پیامبر پیروی کند، و به دنبال او راه رود، و قدم بر جای قدم او بگذارد، و گر نه از هلاکت ایمن نمیباشد، که همانا خداوند، محمد(ص) را نشانه قیامت، و مژده دهنده بهشت، و ترساننده از کیفر جهنم قرار داد، او با شکمی گرسنه از دنیا رفت و با سلامت جسم و جان وارد آخرت شد، و کاخ های مجلّل نساخت (سنگی بر سنگی نگذاشت) تا جهان را ترک گفت، و دعوت پروردگارش را پذیرفت».
نهج البلاغة ترجمه دشتی، خطبه ۱۶۰، ص۲۱۳-۲۱۵.
چرا پیامبر اسلام فرمود هیچ پیامبری به اندازه من سختی نکشید؟
به مناسبت رحلت پیامبر اسلام (ص)، به این نکته میپردازیم که چرا با وجود تمام سختیهایی که انبیا در مسیر دعوت به دین خدا تحمل کردند، پیامبر اکرم فرمودهاند که ایشان بیشترین اذیتها و سختیها را کشیدهاند؟
مقدمه:
رنجها و سختیهایی که پیامبر اسلام، حضرت محمد مصطفی (صلیاللهعلیهوآله)، در مسیر رسالت خود متحمل شد، چنان سنگین و جانفرسا بود که حتی خود آن حضرت از آن چنین یاد میکند:
«ما أُوذِیَ نَبِیٌّ مِثْلَ مَا أُوذِیتُ» هیچ پیامبری به آنگونه که من اذیّت شدم، اذیّت نشد. (کشف الغمة، ج۲، ص ۵۳۷)
این سخن، که با همین تعبیر در منابع معتبر دیگر نیز آمده است، از جمله در کتاب المناقب ابن شهرآشوب نیز نقل شده است: قال المصطفی (ص): «ما أُوذِیَ نَبِیٌّ مِثْلَ مَا أُوذِیتُ» (المناقب، ج ۳)
نه تنها خود پیامبر اکرم (ص) بر بیمانند بودن رنجهایش در میان پیامبران تصریح کرده، بلکه ائمهی اهل بیت علیهمالسلام نیز این معنا را بازگو کردهاند. بهعنوان نمونه، امام صادق (علیهالسلام) در حدیثی گهربار میفرماید:
«إِذَا أُصِبْتَ بِمُصِیبَةٍ، فَاذْکُرْ مُصَابَکَ بِرَسُولِ اللَّهِ (ص)، فَإِنَّ الْخَلْقَ لَمْ یُصَابُوا بِمِثْلِهِ قَطُّ» اگر به مصیبتی گرفتار شدی، مصیبت رسول خدا (ص) را به یاد آور، زیرا هیچکس از مخلوقات مانند او دچار مصیبت نشد. (الکافی، ج۳، ص ۲۲۰)
این روایات، تنها نمونههایی از چندین نقل مشابه هستند که در منابع مختلف حدیثی شیعه و سنی بهصورت مکرر با عبارات گوناگون نقل شدهاند.
اکنون این پرسش مطرح است: چه اتفاقاتی در زندگی پیامبر اسلام رخ داد، چه رنجها، محرومیتها و آزارهایی بر پیامبر نازل شد که او را به رنجکشیدهترین فرستادهی الهی بدل کرد؟
دوره رسالت و بعثت پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) در مجموع حدود ۲۳ سال به طول انجامید. با این حال، مطابق فرمایش ایشان، در همین مدت کوتاه بیش از همه پیامبران دیگر رنج و سختی کشیدند. وقتی این حقیقت را در نظر میگیریم که حضرت نوح (علیهالسلام) با آن عمر طولانی و رنجهای بسیار، یا پیامبرانی مانند ابراهیم خلیل (علیهالسلام)، زکریا (علیهالسلام) و دیگران چه سختیهایی را متحمل شدند، به خوبی درک میکنیم که چه میزان رنج طاقتفرسایی بر پیامبر اسلام (ص) وارد شده است.
این واقعیت نشان میدهد که پیامبر اکرم (ص) در مسیر تبلیغ دین، تا چه اندازه اذیت و آزار دیدهاند. به گواه تاریخ، تنها در حدود ۱۰ سال اقامت ایشان در مدینه بیش از ۸۰بار سریه و غزوه رخ داده است.
پیامبر با تحمل این همه رنج و مصیبت، دین خدا را در میان مردم استوار و گسترش دادند. ایشان اسلام را به طور کامل و بدون هیچ کاستی به مردم عرضه کردند. پیامبر (ص) در سالهای پایانی عمر شریفشان فرمودند: «من همه آنچه که حرام و حلال خدا بوده است، برای شما ابلاغ کردهام و اکنون هیچ چیز دیگری باقی نمانده که بازگو نشده باشد.»
سه بار سنگینی که پیامبر (ص) بر دوش کشید
مسئولیت هدایت امت در میان تاریکی و جهل: در نگاه نخست باید مسئولیت حضرت محمد مصطفی (ص) مورد توجه قرار گیرد. مثلا اگر شخصی مامور مراقبت از شخصیتی بزرگ و گرانقدر شود و دیگری مسئول نگهداری کودکی باشد، مراقبت از آن شخص بزرگ مسئولیتی بسیار سنگینتر است و شخص مراقب با اضطراب و حساسیت زیادی این کار را انجام میدهد؛ کوچکترین اتفاق، بزرگترین نگرانیها را برای او ایجاد میکند.
اگر مسئولیت رسالت خاتمالأنبیاء (ص) را در کفه ترازو قرار دهیم، یقیناً از مسئولیت تمام انبیاء سنگینتر است؛ زیرا ایشان باید ثمره خلقت انسان را به کمال برساند و دینی کامل و انسانساز تا قیام قیامت عرضه کند و مصداق اتمّ خلیفة اللهی را در انسانهای عقلپرورده به کمال برساند. روشن است که چنین مسئولیتی که کوهها از پذیرفتن آن سرباز زدند، فکر، انجام، سرانجام و پاسخگوییاش هر انسان مسئولیتپذیری را به سختی و رنج وادار میکند، چه رسد به نبی رحمت.
این موضوع باید در کنار وضع عقبمانده و تاریک عرب جاهلیت دیده شود؛ پیامبر (ص) در راه انجام این مسئولیت سنگین نه تنها از کمک قومش بهره نبرد، بلکه شدیدترین آزارها را تحمل کرد؛ از اتهامهای روحی چون ساحر و دیوانه بودن تا آزارهای جسمی که در تاریخ به تفصیل آمده است. این بار سنگین، بهویژه با توجه به علم، عمل و عقل پیامبر (ص)، سبب میشود که ایشان بیش از تمام رسولان دیگر رنج کشیده باشند.
مبارزه به دشمن پنهان و آشکار: در نگاه دوم، پیامبر (ص) مامور به «جهاد با کافران و منافقان» بودند. مبارزه با جریان خاص نفاق، بیشترین آزار فکری، ذهنی و سپس عملی را برای ایشان ایجاد کرد.
جریان خزنده نفاق هر روز به شکلی نهان یا آشکار، ستیزهجویانه یا مسالمتآمیز، قصد ضربه زدن به اسلام را داشت. پیامبر اکرم (ص)، مامور جهاد با این گروه بود؛ جهادی که ظاهراً مقابل مسلمانان بود، اما باطناً مجاهده با کسانی بود که کینهشان به اسلام حتی از کفار شدیدتر بود؛ زیرا بدون ایمان واقعی مجبور به رفتار مومنانه بودند که برای منافق چون سوهان روح بود و نفرتش از اسلام را افزون میکرد.این جریان نفاق که در لباس اسلام در اطراف پیامبر اکرم بودند بارها قصد جان مبارک ایشان را کرده بودند!
پیامبری که درد آینده امت را در دل داشت: در سومین نگاه باید دانست رسول گرامی اسلام (ص) به اذن خدا از آینده خبر داشتند. چه رنجی بالاتر از این که عمری برای هدایت امتش صرف کنند، اما بدانند مردم نه تنها از عترت تبعیت نمیکنند، بلکه حرمتشان را هم نگه نمیدارند و با دختر و پاره تنش فاطمه زهرا سلامالله علیها آنطور برخورد میکنند؟ و اهل بیتش شدیدترین مصیبتها را باید متحمل شوند! و چه اذیتی بالاتر از این که برای سعادت آنان زحمت کشیدهای اما نتیجه را با بدعهدی میدهند؟
با این حال، پیامبر (ص) آنان را به راه راست هدایت کرد و امتی ساخت که در طول قرون، پیشرو بشریت شدند. اما پاداش این تلاش جز ستم و جفا نبود؛ اهل و یارانش شکنجه، آواره و کشته شدند، در حالی که تنها درخواست پیامبر (ص) مودت نسبت به اهل بیت بود!
شاید فرزند غائبشان، حضرت مهدی منتظر (عج)، که شباهتهای فراوانی به جدشان دارند، در این ویژگی نیز مشابه باشند؛ یعنی ظلمهای متعدد به ایشان روا داشته میشود و مدتها مظلومیت را تحمل میکنند، اما موظف به صبر و بردباریاند و با خون جگر میخورند!
نتیجه گیری
پیامبر اسلام (ص) برخلاف پیامبران پیشین که تنها برای قوم خود مبعوث شده بودند، دارای رسالتی جهانی بود؛ چنانکه قرآن میفرماید: «وما أرسلناک إلا کافّة للناس بشیراً و نذیراً» (سبأ: ۲۸). این گستردگی رسالت، بهطبیعت، سختیهای بیشتر و مسئولیتی سنگینتر را به همراه داشت. علاوه بر این، بعثت ایشان در تاریکترین دوره تاریخ، یعنی دوران جاهلیت رخ داد؛ زمانی که بتپرستی، جنگهای قبیلهای، زنده به گور کردن دختران و سقوط اخلاقی بر جامعه حاکم بود. دعوت به توحید و اخلاق در چنین فضایی، با شدیدترین واکنشها مواجه شد. پیامبر اکرم (ص) از سوی دشمنان با تهمتهایی چون دیوانگی و جادوگری، سنگباران در طائف، محاصره سهساله در شعب ابیطالب و تهدیدهای پیدرپی به قتل روبهرو بود. حتی از سوی نزدیکان نیز بیمهری دید؛ مانند دشمنی ابولهب و زنش یا نفاق گسترده پس از هجرت به مدینه. در کنار این آزارها، ایشان در طول ده سال حضور در مدینه، بیش از هشتاد جنگ و درگیری را رهبری کرد.
و نکته مهم دیگر فاصله زمانی بین پیامبران معمولاً کوتاه بود، اما بین حضرت عیسی (ع) و پیامبر اکرم (ص) حدود پانصد و هفتاد سال طول کشید که به دوره فترت نام گذاشته شد؛ دورهای که جامعه به صورت اساسی و ریشه ای به سمت شرک و عبادت بتها پیش رفت.
ثواب نشستن در مجالس یاد اهل بیت (علیهمالسلام)
امام صادق علیهالسلام:
مَن جَلَسَ مَجلِساً یُحیی فیهِ أمرُنا، لَم یَمُت قَلبُهُ یَومَ تَموتُ القُلوبُ.
هر که در مجلسی بنشیند که در آن یاد ما (اهل بیت) زنده میشود، قلبش در روزی که قلبها میمیرند، نمیمیرد.
وسائل الشیعه، ج۴۴، ص۲۷۸
این پنج گروه مشمول شفاعت نمیشوند
حجت الاسلام والمسلمین ناصر رفیعی در یکی از سخنرانی های خود به موضوع «عدم شفاعت پنچ گروه خاص در روز قیامت» پرداخت که تقدیم شما فرهیختگان می شود.
روایات اسلامی بیان میکنند که شفاعت شامل پنج گروه خاص نمیشود و این افراد از دایره شفاعت بیرون هستند.
نخستین گروه «کافران» هستند؛ برای نمونه، در منابع آمده است که افرادی همچون ابوجهل، هرگز مشمول شفاعت قرار نخواهند گرفت.
دومین گروه «مشرکان» به شمار میآیند؛ کسانی که برای خداوند شریک قائل میشوند، خواه دو خدا را باور داشته باشند یا سه خدا یا بیشتر.
سومین گروه «منافقان» هستند. در آموزههای دینی تأکید شده است که نفاق از کفر بدتر است، زیرا منافق در ظاهر خود را همعقیده نشان میدهد اما در باطن به گونهای دیگر میاندیشد و عمل میکند.
چهارمین گروه «منکران شفاعت» هستند؛ کسانی که اساساً وجود شفاعت را انکار میکنند و آن را ساخته و پرداخته روحانیون میدانند. بدیهی است کسی که به اصل شفاعت باور ندارد، هرگز نمیتواند مشمول آن گردد.
پنجمین گروه کسانی هستند که در مسئله نماز سستی میورزند و برای آن اهمیت لازم را قائل نمیشوند.
در روایت آمده است که امام صادق علیهالسلام فرمودند: «شفاعت من به کسی که نماز را سبک بشمرد و آن را بیارزش بداند، هرگز نخواهد رسید.»
این سبک شمردن میتواند به اشکال گوناگون باشد؛ گاهی انسان نماز را به تأخیر میاندازد تا ابتدا به کارهای دیگری بپردازد، مانند تماشای فیلم، دنبال کردن مسابقه فوتبال، خوردن میوه یا استراحت.
در چنین حالتی نماز در اولویت نیست و عملاً بیاهمیت تلقی میشود.
نقل شده است برخی افراد نماز صبح خود را به اصطلاح «لب طلایی» میخوانند؛ یعنی هنگامی که آفتاب در حال بالا آمدن است، تازه نماز صبح را میگزارند.
نماز مغرب را نیز گاهی تا آخرین لحظات «حاشیه طلایی» غروب به تأخیر میاندازند؛ یعنی آفتاب در حال غروب کامل است و آن وقت تازه به فکر نماز میافتند.
این رفتار نشان میدهد که فرد نماز را در حاشیه قرار داده و نه در متن زندگی دینی خویش.
در روایتی بسیار مهم آمده است که امام صادق علیهالسلام در واپسین لحظات عمر شریف خویش، هنگامی که در بستر رحلت قرار داشتند، فرمودند: «خویشاوندان مرا جمع کنید.» همسر ایشان میگوید: «ما به همه افراد خانواده خبر دادیم و آنان را گرد آوردیم، زیرا گمان کردیم که ایشان میخواهند سخنی بسیار مهم و سرنوشتساز را بیان کنند.»
پس از آنکه همه خانواده حاضر شدند، امام صادق علیهالسلام این جمله را با صراحت بیان فرمودند: «بدانید که شفاعت ما به کسی که نماز را سبک بشمرد و آن را خوار بداند، هرگز نخواهد رسید.»
چرا رعایت شئون اسلامی در ظاهر مهم است؟
حجت الاسلام والمسلمین ماندگاری در یکی از سخنرانی های خود به موضوع «سیمای صالحین» پرداخت که تقدیم شما فرهیختگان می شود.
بسمِ اللهِ الرحمنِ الرحیم؛
یکی از ویژگیهای برجستهی آمران به معروف و ناهیان از منکر، تحقق این آیهی زیبای سورهی فتح است که میفرماید: «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ وَالَّذینَ مَعَهُ أَشِدّاءُ عَلَی الْکُفّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ، تَراهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً یبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللهِ وَرِضْواناً، سِیماهُمْ فی وُجُوهِهِم مِنْ أَثَرِ السُّجُود.»
در ادامهی آیه به روشنی آمده است که اثر سجده و بندگی در چهرهی آنان آشکار میشود.
در روایات نیز بر همین معنا تأکید شده است و در کنار دلایل قرآنی، ما یک دلیل عقلی، منطقی و عرفی نیز در اختیار داریم.
اگر در یک مغازه کالایی وجود داشته باشد، فروشنده همواره نمونهای از آن را در ویترین قرار میدهد.
به همین قیاس، اگر در درون ما ایمان به خدا و ایمان به معاد وجود داشته باشد، باید نشانهای از آن در ظاهر و سیمای ما نیز دیده شود.
درست است که باطن انسان اهمیت بیشتری دارد، اما ظاهر نیز بیتأثیر نیست. وقتی سخن از «سیمای صالحان» به میان میآید، مقصود آن است که همگان باید در ظاهر خود نیز نشانههایی از ایمان و دینداری داشته باشند.
بانوان باید سیمای صالحان را در آرامش، متانت، حیا و عفت خود معنا کنند و شئون ظاهری را رعایت نمایند.
همچنین مردانی که میخواهند بگویند «ما سربازان نظام اسلامی هستیم» ـ اعم از مدیر، کارمند، نیروی انتظامی، سپاهی، ارتشی، اداری، وکیل، وزیر یا امیر ـ لازم است در سیمای خود آثار عبادت و بندگی را آشکار کنند.
این بدان معنا نیست که انسان بهصورت ساختگی علامتی بر پیشانی بگذارد تا همه متوجه شوند، بلکه اگر کسی چهل یا پنجاه سال اهل نماز و سجده باشد، این اثر به طور طبیعی در چهرهاش نمایان میشود.
بنابراین، سیمای صالحان باید آکنده از علائم دینداری و رعایت شئون اسلامی باشد.
دین ما پسندیده نمیداند که چهرهی مرد شبیه صورت زن باشد. به کسی گفته شد: «چرا صورتت را میتراشی و علامت مردانگی را از بین میبری؟» پاسخ داد: «من سبیل دارم.» گفته شد: «تو همان سبیل را هم تراشیدهای؛ پس چه باقی گذاشتی؟»
خاطرهای دیگر: در سفر حج بودیم، در سرزمین منا حاجیان وظیفه دارند پس از رمی جمرات و قربانی، سر خود را بتراشند. چند نفر از حاجیان خوشسیما و زیباروی موهای زیبایی داشتند و میگفتند: «ما حاضر نیستیم موهای خود را بتراشیم، حتی اگر جریمه بدهیم.»
اندکی تأمل کردم، سپس گفتم: «یک عمر شیطان به شما گفت صورتتان را بتراشید، شما مخالفت نکردید؛ حال یک بار خدا میگوید سر خود را بتراشید، دبه درمیآورید؟» بهراستی تراشیدن صورت و شبیهسازی چهره به زنان، رضایت خدا و رضایت امام زمان نیست، بلکه خواستهی شیطان است.
اگر مردان محاسن داشته باشند، آن را بهخوبی اصلاح کنند، شانه بزنند و مرتب نگه دارند، نه تنها زیبا خواهد بود، بلکه نشانهی سیمای صالحان نیز خواهد بود.
سیمای صالحان، نوری از نماز دارد؛ سیمای صالحان، نشانی از حرام در چهره ندارد؛ سیمای صالحان، در نگاه، در زبان و در رفتار همراه با حیاست.
سیمای صالحان دیگران را به سوی خود جذب میکند. ما مأمور نیستیم کاری کنیم که مردم از دین و آیین ما گریزان شوند، بلکه باید چنان عمل کنیم که حتی فرد خطاکار در برابر ما بگوید: «شما انسانهای خوبی هستید و من از خطای خود شرمندهام.»
اما اگر خدای ناکرده ما سیمای صالحان و رفتار صالحان نداشته باشیم، نه تنها جذب نخواهیم کرد، بلکه موجب دلزدگی و فاصله گرفتن دیگران نیز خواهیم شد؛ تا جایی که ممکن است فردی بگوید: خوشحالم که شبیه شما نیستم.
امیدواریم خدای تبارک و تعالی به همهی ما و شما سیمای صالحان، نور ایمان، نور نماز، نور تلاوت قرآن و نور حیا و عفت را عطا فرماید.
۱۱ نکته ویژه از زندگی امام حسن مجتبی (علیهالسلام)
حضرت ابامحمد حسن بن علی المجتبی نخستین فرزند امام امیرالمومنین علی علیه السلام و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و نخستین نوه پیامبراکرم حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه وآله است.
بنابر گزارشهای تاریخی، نام «حسن» را پیامبر اکرم از طریق وحی الهی برای او برگزید و او را بسیار دوست داشت. ایشان هفت سال از عمر خود را با پیامبر اکرم همراه بود و در بیعت رضوان و ماجرای مباهله با مسیحیان نجران حضور داشت. از پیامبر اکرم نقل شده است که فرمود: ای حسن، تو از جهت آفرینش (صورت) و اخلاق ( سیرت و رفتار) شبیه ترین خلق به من هستی.
فضایل امام حسن مجتبی (ع) در منابع شیعه و اهلسنت آمده است ایشان از اصحاب کساء است که آیه تطهیر درباره آنان نازل شد.
آیه اطعام، آیه مَوَدَّت، و آیه مُباهله نیز درباره اصحاب کسا نازل شده است.حضرت دو بار تمام داراییاش را در راه خدا بخشید و سه بار نیمی از اموالش را به نیازمندان داد. گفتهاند به سبب همین بخشندگیها، او را «کریم اهلبیت» خواندهاند. او ۲۰ یا ۲۵ بار پیاده به حج رفت.
نکاتی ویژه از زندگی امام حسن مجتبی علیه السلام
۱. ابن شهر آشوب روایتی نقل میکند که در آن امام مجتبی علیهالسّلام خود را شبیهترین فرد به حضرت خدیجه کبری (علیهاالسّلام) معرفی میکند و مینویسد: حسن بن علی بن ابیطالب (علیهالسّلام) در باره آیه شریفه «فی ایّ صوره ما شاءَ رکّبک؛به هر صورتی که خواست، تو را ترکیب کرد.» فرمودند: خدای سبحان علی بن ابیطالب را در صلب ابوطالب به صورت جدم محمد مصطفی آفرید، از این رو شبیهترین مردم به رسول خدا پدرم علی بود و حسین بن علی شبیهترین مردم به مادرم فاطمه زهرا و من شبیهترین مردم به ام المومنین خدیجه کبری هستم.
۲. به عنوان سبط اکبر پیامبر آن چنان مورد اعتماد همگان بود که به دستور عمربن خطاب به عنوان شاهد، در شورای ششنفره تعیین خلیفه سوم حاضر بود. گزارشهایی نیز از شرکت ایشان در برخی جنگها در دوره عثمان وجود دارد. او در شورشهای اواخر خلافت عثمان، به دستور امام علی(ع) به محافظت از خانه خلیفه پرداخت.
۳. در جنگاوری و رزم بی نظیر بود. در دوره خلافت امام امیرالمومنین همراه امام به کوفه رفت و در جنگهای جمل و صفین از فرماندهان سپاه بود. در جنگ جمل، وقتی که طلحه و زبیر کشته شده بودند و تنها انگیزه سپاه مقابل برای جنگیدن اتاق کوچک عایشه بر روی شتر بود ، امام امیرالمومنین ابتدا پسرش محمد حنفیه را مامور کرد تا برود و ماجرای شتر را ختم کند وی نیزه پدر را برداشت و رفت امام نتوانست از حلقه دشمن عبور کند و برگشت. امام حسن (ع) نیزه را از او گرفت و خیلی زود برگشت .چون که از حلقه دشمن گذشت و شتر را پی کرد و غائله را ختم نمود.محمد حنفیه که خودش از شجاعان عرب بود ، پیش پدر شرمنده شده بود ولی امام او را این گونه دلداری داد : “ناراحت نباش . او پسر پیامبر است ، تو پسر علی هستی!! در جنگ صفین جناح راست لشگر کوفه را فرماندهی می کردندو مالک اشتر زیر نظر ایشان می جنگیدند و به نقلی در جنگ نهروان حضور داشته و فرمانده ده هزار نفری سپاه امیرالمومنین برای مقابله با معاویه بوده که به شهادت امیرالمومنین در ماه رمضان منتهی شده است.
۴. دوران حکومت حضرت را ۶ الی ۸ ماه نوشته اند. امام مجتبی(ع) از ۲۱ رمضان سال ۴۰ قمری به مدت ۶ الی ۸ ماه خلیفه مسلمانان بود. خلافت حضرت با بیعت ۴۰ هزار نفری مردم عراق و همراهی سایر سرزمینهای اطراف آغاز شد. اهالی شام به رهبری معاویه با این خلافت مخالفت کردند معاویه با همراهی سپاهیانی از شام به جنگ اهل عراق آمد. این جنگ در نهایت به صلح و واگذاری خلافت به معاویه، نخستین خلیفه اموی انجامید.
۵. جنگ بین امام مجتبی علیه السلام و معاویه به شکست شامیان انجامید، معاویه شبانه به عبیدالله بن عباس پیغام داد که حسن بن علی به من پیشنهاد صلح داده و کار خلافت را به من واگذار خواهد کرد. معاویه به او وعده پرداخت یک میلیون درهم داد و او به معاویه پیوست. پس از آن، قیس بن سعد فرماندهی سپاه امام را بر عهده گرفت. پس از پیوستن عبیدالله به سپاه شام، معاویه با این گمان که سپاه امام حسن(ع) ضعیف شده، دستور داد با تمام توان به آنها حمله کنند، ولی سپاه امام به فرماندهی قیس، شامیان را شکست دادند. معاویه درصدد برآمد قیس را نیز با وعدهای شبیه آنچه به عبیدالله وعده داده بود، از سر راه بردارد، ولی موفق نشد.
۶. یعقوبی مورخ مشهور (درگذشته ۲۹۲ق) می نویسد: معاویه چند نفر از جمله مغیره را برای گفتگو نزد حسن بن علی فرستاد. آنها وقتی از نزد وی برمیگشتند، با صدای بلند به گونهای که مردم بشنوند، با یکدیگر میگفتند: خدا توسط پسر رسول خدا، خون مسلمانان را حفظ و فتنه را خاموش کرد؛ او صلح را پذیرفت. سپاهیان امام با شنیدن این سخنان برآشفتند و به خیمه او حمله کردند پس از این ماجرا یاران نزدیک امام حسن(ع) به محافظت از او پرداختند، ولی در تاریکی شب یکی از خوارج به او نزدیک شد و گفت: ای حسن مشرک شدی همان گونه که پدرت مشرک شد؛ سپس با خنجری به ران او زد و امام که سوار بر اسب بود بر زمین افتاد.حسن بن علی(ع) را بر روی تختی به مدائن بردند و در خانه سعد بن مسعود ثقفی عموی مختار بردند تا درمان شود.
۷. در احتجاج شیخ طبرسی آمده است: در حالی که امام حسن(ع) در مدائن به مداوا مشغول بود، گروهی از سران قبائل کوفه پنهانی به معاویه نامه نوشتند و اعلام فرمانبرداری کردند. آنها معاویه را به آمدن به سوی خود ترغیب کردند و قول دادند حسن بن علی را به وی تسلیم کنند یا به قتل برسانند.
به گفته شیخ مفید امام حسن(ع) وقتی این خبر و همچنین خبر پیوستن عبیدالله بن عباس به معاویه را شنید و از سویی سستی و بیرغبتی یاران خویش را مشاهده کرد، دریافت که تنها با عدهای اندک از شیعیانش، نمیتواند در برابر لشکر انبوه شام مقاومت کند. زید بن وهب جهنی نقل کرده است که امام حسن(ع) در مدت مداوای خود در مدائن به او گفت: به خدا سوگند اگر با معاویه بجنگم، مردم عراق گردن مرا میگیرند و مرا تسلیم او میکنند. به خدا سوگند اگر در حال عزت با معاویه صلح کنم، بهتر است که در اسارت به دست او کشته شوم یا بر من منت گذارد و از کشتنم صرف نظر کند و برای همیشه ننگی بر بنی هاشم باقی بماند.
۸. بلاذری می نویسد: معاویه، صفحهای سفید و مهرشده برای حسن بن علی(ع) فرستاد تا هر شرطی که میخواهد در آن بنویسد. امام حسن(ع) که شرایط را چنین دید، برای مردم سخن گفت و از آنان خواست نظرشان را در مورد جنگ یا صلح بگویند. مردم با شعار «البقیة البقیة»(یعنی ما زندگی کردن و زنده ماندن را می خواهیم) درخواست پذیرش صلح کردند. و بدین ترتیب امام حسن(ع) صلح را پذیرفت. تاریخ برقراری صلح، ۲۵ ربیعالاول و در برخی منابع، ربیعالاخر یا جمادیالاولی سال ۴۱ قمری ثبت شده است.
۹. شروط و مواد صلح به دلیل اهمیت آن در منابع تاریخی و حدیثی شیعه و سنی ضبط شده اما در برخی منابع تفاوتهایی وجود دارد. اما میتوان گفت مواردی که در همه منابع ذکر شده و مهمترین مفاد این صلح نامه هستند عبارتاند از اینکه: معاویه به کتاب خدا و سنت رسول الله عمل کند و کسی را ولیعهد خود نسازد و سب امیرالمومنین در منابر ممنوع شود و شیعیان بر جان و مال و فرزندان خود ایمن باشند.
۱۰. نحوه شهادت حضرت:
معاویه بارها تصمیم بر مسموم کردن امام مجتبی علیهالسّلام گرفت و به واسطههای پنهان زیادی متوسل گردید حاکم نیشابوری با سند معتبر ازام بکر بنت مسور نقل میکند که گفت: حسن بن علی (علیهالسّلام) را بارها مسموم کردند، لیکن اثر چندانی نگذاشت ولی در آخرین مرتبه زهر کبدش (جگرش) را پاره پاره کرد، که بعد از آن سه روز بیش تر زنده نماند.»امام حسن علیهالسّلام هنگام شهادت به برادرش حسین علیهالسّلام گفت: ای برادر من این سومین بار است که مسموم میشوم و مانند این بار مسموم نشدهام و من امروز میمیرم پس هرگاه درگذشتم مرا در کنار پیامبر خدا دفن کن چه هیچکس به نزدیکی او سزاوارتر از من نیست مگر آنکه از این کار جلوگیری شود که در آن صورت نباید بهاندازه حجامتی خونریزی شود و مرا در بقیع دفن کن...
یکی از همسران امام مجتبی علیهالسّلام جَعده دختر اشعث، است. بنا بر نقل ابوالفرج اصفهانی نامهای سکینه، عایشه و شَعْثاء نیز برای او گزارش شده، اما وی نام صحیح او را جعده دانسته است.به نوشته بلاذری جعده با نیرنگ پدرش به ازدواج امام حسن مجتبی (علیهالسّلام) درآمد.
قول صحیح و مشهور در نحوه شهادت امام مجتبی علیهالسّلام این است که که معاویه با وعده مالِ بسیار و ازدواج با یزید، جعده را تطمیع کرد تا شوهرش، امام حسن (علیهالسّلام) را زهر دهد و او نیز چنین کرد و بر اثر آن امام به شهادت رسید. به گزارش طبرسی معاویه زهر را برای جعده فرستاده بوده است. در روایتی از امام صادق علیهالسّلام ایشان فرمودند: به راستی که خود اشعث در خون امیرالمؤمنین شرکت جست، و دخترش جعده امام حسن را مسموم کرد، و پسرش محمد بن اشعث در خون حسین شرکت جست.
۱۱. مراسم خونین تدفین:
مروان بن حکم داماد خلیفه سوم فردی بود که بنیامیه را جمع کرد تا از دفن امام حسن(ع) در کنار پیامبر جلوگیری کند. استدلال مروان را چنین نقل کردهاند که نمیپذیریم عثمان در انتهای بقیع دفن باشد و حسن بن علی کنار پیامبر دفن گردد. عایشه همسر پیامبر نیز از دفن امام حسن(ع) در کنار پیامبر جلوگیری کرد.
ابوالفَرَج اصفهانی (درگذشته ۳۵۶ق) عالم و مورخ اهلسنت نقل کرده که عایشه در حالی که سوار بر قاطر بود، مروان، بنیامیه و دیگران را به یاری طلبید تا از دفن امام حسن(ع) در کنار پیامبر جلوگیری کند.استدلال عایشه را چنین نقل کردهاند که «خانه، خانه من است و اجازه نمیدهم کسی در آن دفن شود».در گزارش ابنشهرآشوب آمده است بنی امیه، به سمت جنازه امام مجتبی(ع) تیر پرتاب کردند. طبق این نقل، ۷۰ تیر از پیکر مظلوم امام بیرون کشیدند.
مجموع سخنان و مکتوبات امام مجتبی(ع) و نام ۱۳۸ نفر از کسانی که از حضرت کردهاند، در کتاب «مسند الامام المجتبی» گردآوری شده است.
امضای تفاهم امنیتی مشترک ایران و عراق
تفاهم امنیتی مشترک بین ایران و عراق توسط «علی لاریجانی» دبیر شورای عالی امنیت ملی و «قاسم الاعرجی» مشاور امنیت ملی عراق و با حضور «محمد شیاع السوادنی» نخستوزیر این کشور امضا شد.
همچنین پیش از امضای این تفاهم امنیتی مشترک دبیر شورای عالی امنیت ملی کشورمان در دیدار با محمد شیاع السودانی نخست وزیر عراق به بررسی آخرین تحولات و تعاملات دو جانبه پرداخت.
«علی لاریجانی» دبیر شورای عالی امنیت ملی و نماینده مقام معظم رهبری در این شورا در جریان سفر به بغداد با «عبداللطیف رشید» رئیسجمهور عراق و نیز مشاور عالی امنیت ملی این کشور نیز دیدار کرد.
لاریجانی پیش از سفر به عراق گفته بود: ما یک توافقنامه امنیتی را با عراق تدوین کردهایم که خیلی نقطه مهمی است. نگاه ایران و سبک ایران در روابط با همسایگان این گونه است که امنیت ایرانیان برایش نقطه اصلی است ولی در ضمن، توجه به امنیت همسایگان هم دارد و مثل برخی از کشورها نیست که فقط امنیت را برای خودشان میدانند و دیگر ملتها را در منطقه له کردند. این یک نوع رفتار است و در همین سفر این توافقنامه امضا خواهد شد.
شهادت خبرنگاران فلسطینی، همه مرزهای جنایت و فاشیسم را درنوردیده است
جنبش مقاومت اسلامی فلسطین (حماس) در رابطه با شهادت خبرنگاران الجزیره توسط رژیم صهیونیستی اعلام کرد که گروه جدیدی از روزنامهنگاران به جمع ۲۳۲ نفر از همکارانشان پیوستند که توسط ارتش اشغالگر نازی پس از حمله جنایتکارانه به چادرشان به شهادت رسیدند.
این جنبش، قتل سازمانیافته روزنامهنگاران در غزه توسط اسرائیل را «بزرگترین و فاحشترین کارزار هدف قرار دادن متخصصان رسانهای که تاکنون در هر درگیری ثبت شده است»، نامید.
در این بیانیه آمده است که ترور خبرنگاران و ارعاب آنهایی که باقی ماندهاند، راه را برای جنایت بزرگی که دشمن پس از خاموش کردن صدای رسانهای غزه، قصد انجام آن را در این شهر دارد؛ هموار میکند.
حماس تاکید کرد که جنایات مستمر رژیم صهیونیستی علیه روزنامهنگاران فلسطینی ایجاب میکند که همه روزنامهنگاران و اصحاب رسانه در سراسر جهان برای افشای ماهیت دشمن صهیونیستی و جنایات آن همکاری کنند.
حماس همچنین «انس الشریف» را به عنوان «روزنامهنگار آزادی که بیباکانه جنایت گرسنگی اسرائیل را مستند کرد و صحنههای قحطی گسترده در نوار غزه را به جهانیان نشان داد»، ستود.
جنبش مقاومت اسلامی فلسطین در پایان از جامعه جهانی و نهادهای وابسته به آن و در راس آنها شورای امنیت سازمان ملل متحد خواست که این جنایت را به صراحت محکوم کرده و برای توقف نقض بی سابقه قوانین بینالمللی و حقوق بشر توسط دشمن صهیونیستی اقدامی فوری انجام دهند.
گفتنی است، اشغالگران صهیونیستی چادر خبرنگاران روبروی مجتمع پزشکی الشفاء را هدف قرار دادند که منجر به شهادت چندین نفر از جمله «انس الشریف» و «محمد قریقع» خبرنگاران شبکه الجزیره شد.
در پی این حمله همچنین دو عکاس خبری به اسامی «ابراهیم ظاهر» و «مؤمن عليوة» و دستیار آنها «محمد نوفل» به شهادت رسیدند.































