emamian

emamian

بسم الله الرّحمن الرّحیم
و الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین.

لزوم مردمی بودنِ تلاشهای فرهنگی و کارهای گوناگون در برنامه‌ی سالگرد شهید سلیمانی
 اوّلاً خیلی تشکّر میکنم از برادران و خواهرانی که این ستاد بزرگداشت سالگرد شهید سلیمانی را ترتیب دادند، و همچنین تشکیلات تجلیل و تکریم شهدای حرم و شهدای بزرگ دنیای اسلام را تشکیل دادند؛ همچنین آن مجموعه‌ای که خانواده‌ی محترم شهید عزیزمان تشکیل دادند به عنوان «مکتب سلیمانی»؛ همه‌ی اینها کارهای بسیار لازم و خوب و مفیدی است و ان‌شاءالله بایستی با توانایی، با هوشیاری، با دقّت دنبال بشود؛ و همه‌ی سعی خودتان را بکنید. این را هم توجّه داشته باشید همین طور که سردار بیان کردند، قضایای مرحوم شهید سلیمانی عزیزمان، قضایای مردمی است؛ یعنی بایستی خود مردم -که واقعاً علاقه دارند؛ که خب نشان دادند در تشییع و مانند آن- در بخشهای مختلف، کارهای گوناگون، تلاشهای فرهنگی و غیره، مشارکت و ابتکار داشته باشند؛ [کارها را] منحصر نکنیم در یک مجاری خاصّی.

شهید سلیمانی، هم قهرمان ملّت ایران و هم قهرمان امّت اسلامی
 امّا آنچه من به این مناسبت راجع به شهید سلیمانی عزیزمان، که من یاد او را هرگز فراموش نمیکنم، و همچنین شهید ابومهدی مهندس (رضوان ‌الله‌ تعالی ‌علیهما) میخواهم عرض بکنم، این است که شهادت سلیمانی یک حادثه‌ی تاریخی است، یک حادثه‌ی معمولی نیست که از یاد تاریخ برود؛ این در تاریخ ثبت شد به عنوان یک نقطه‌ی روشن. و شهید [سلیمانی]، هم قهرمان ملّت ایران شد و هم قهرمان امّت اسلامی شد؛ این نکته‌ی اساسی است. ایرانی‌ها هم به خودشان افتخار کنند که مردی از میان آنها از یک روستای دورافتاده برمیخیزد، تلاش میکند، مجاهدت میکند، خودسازی میکند، تبدیل میشود به چهره‌ی درخشان و قهرمان امّت اسلامی؛ که حالا من دو سه جمله‌ی دیگر، بعد در این مورد عرض میکنم.

شهید سلیمانی، مظهر شجاعت، مقاومت، درایت، تیزهوشی، فداکاری و معنویّت
 امّا قهرمان ملّت ایران است، به خاطر اینکه ملّت ایران داشته‌های فرهنگی خودش و معنوی خودش و انقلابی خودش را و ارزشهای خودش را در او متبلور دید، در او مجسّم دید. ایشان هنوز زنده بود و رفت ‌و ‌آمد میکرد -خیلی هم معمولی؛ هیچ پیرایه‌ای هم برای خودش قائل نبود- که من میدیدم در این خیابانها عکسهای او را زده‌اند و به او افتخار میکنند. وقتی شهید شد، فقط انقلابی‌ها نبودند که او را تکریم کردند و بزرگداشت برای او در ذهن و عالم واقع و خارج ایجاد کردند [بلکه] همه‌ی اقشار نسبت به او -حتّی کسانی که انتظار نمیرفت نسبت به یک عنصر انقلابی، این جور ابراز احساسات بکنند- ابراز احساسات کردند؛ چرا؟ به خاطر همین: تبلور ارزشهای فرهنگی ایرانی و ایران بود؛ این خیلی باارزش است.

از طرفی دارای شجاعت و روحیه‌ی مقاومت بود؛ شجاعت و مقاومت جزو خصلتهای ایرانی است. زبونی و عقب‌نشینی و انفعال و مانند اینها ضدّ روحیه‌ی ملّی ما است. آنهایی که ادّعای ملّیّت میکنند و عملاً زبونی از خودشان نشان میدهند، دچار تناقضند. و او مظهر شجاعت بود، مظهر مقاومت بود؛ این را همه مشاهده میکردند و میدیدند.

از طرفی دارای درایت و تیزهوشی بود، خیلی تیزهوش بود؛ [در این مورد] خیلی نکات هست. این مسئله‌ی بروز یک جریانِ بظاهر مذهبیِ متمایل به یکی از فرقه‌ها و علیه‌ مقاومت را ایشان مدّتها قبل پیش‌بینی کرد؛ که به من گفت. گفت [طبق] آن چیزی که من دارم میبینم در وضع دنیای اسلام -اسم آورد از بعضی از کشورها- یک جریانی دارد به وجود می‌آید؛ بعد از مدّتی داعش به وجود آمد. آدم بادرایتی بود، آدم باهوشی بود. در ادا‌ره‌ی اموری که با کشورها ارتباط داشت و او در آنها دخیل بود، با کمال عقل و درایت رفتار میکرد؛ این را بنده کاملاً حس میکردم. خب، ما دائماً در حال ارتباط بودیم در مسائل گوناگون؛ بادرایت بود. این هم یکی از خصوصیّات ایرانی است، یکی از خصوصیّات داشته‌های فرهنگیِ ما ملّت ایران است.
از طرفی روحیه‌ی فداکاری و نوع‌دوستی داشت، یعنی برایش این ملّت و آن ملّت و مانند اینها [مطرح] نبود؛ نوع‌دوست بود، واقعاً حالت فداکاری برای همه داشت. از طرفی اهل معنویّت و اخلاص و آخرت‌جویی بود؛ واقعاً معنوی بود، واقعاً اهل معنا و اهل اخلاص بود، و اهل تظاهر نبود. خب اینها مجموعه‌ی مکارم اخلاق است، اینها مکارم باارزشی است. این را مردم دیدند؛ این تبلور پیدا کرد در این آدم؛ در بیابانهای فلان کشور و فلان کشور و روی کوه‌ها و در مقابل دشمنان گوناگون رفت، و این ارزشهای فرهنگی ایرانی را در واقع مجسّم کرد، متبلور کرد، نشان داد؛ پس قهرمان ملّت ایران شد.

شهید سلیمانی، اسم رمز برانگیختگی و بسیج مقاومت در دنیای اسلام
 از طرفی، گفتیم قهرمان امّت اسلامی است؛ چرا؟ چون شهید سلیمانی با حرکات خود و بالاخره با شهادت خود -شهادتش هم مکمّل این معنا بود- اسم رمز برانگیختگی و بسیج مقاومت در دنیای اسلام شد. الان در دنیای اسلام هر جایی که بنای مقاومت در مقابل زورگویی استکبار را داشته باشند، مظهرشان و اسم رمزشان شهید سلیمانی است. در کشورهای مختلف او را احترام میکنند، تکریم میکنند، عکسش را میزنند، نامش را پخش میکنند، برایش مجلس درست میکنند. در واقع ایشان نرم‌افزارِ مقاومت را و الگوی مبارزه را به ملّتها تعلیم کرد، به ملّتها سرایت داد، در ملّتها رایج کرد؛ اینها خب نقشهای خیلی مهم و بسیار حسّاسی است؛ لذاست که ایشان به معنای واقعی کلمه، یک شخصیّت برجسته و یک چهره‌ی قهرمانیِ اسلامی است.

شهید سلیمانی، قهرمانِ شکست استکبار
 شهید سلیمانی، هم در زمان زنده بودنش استکبار را شکست داد، هم با شهادتش شکست داد؛ اینها ادّعا نیست، اینها چیزهایی است که اثبات‌شده است. در زمان زنده بودنش استکبار را شکست داد، دلیلش اینکه رئیس‌جمهور آمریکا(۲) آمد گفت: ما هفت تریلیون دلار خرج کردیم در عراق و هیچ چیز گیرمان نیامد؛ [حتّی] مجبور شد شب تاریک بیاید یک وقتی در یک پایگاه آمریکایی در عراق بنشیند و برود.(۳) این را همه‌ی دنیا قبول کردند که آمریکا در عراق و سوریه -بخصوص در عراق- به مقاصد خودش نرسیده؛ چرا؟ چه کسی در این قضیه فعّال بود؟ قهرمان این کار سلیمانی بود. بنابراین در زمان حیاتِ خودش اینها را شکست داد.

پس از شهادت هم دشمنان را شکست داد. این تشییعی که در ایران شد، تشییع عجیب و واقعاً فراموش‌نشدنی‌ای [بود]؛ و همچنین تشییع میلیونی‌ای که در عراق شد؛ در نجف،‌ در بغداد ایشان تشییع شد، تشییع میلیونی عجیبی؛ ایشان و شهید ابومهدی مهندس با همدیگر تشییع شدند. در واقع این تشییع، و بعد بزرگداشت‌ها، ژنرال‌های جنگ نرم استکبار را متحیّر کرد. اینهایی که در جنگ نرمِ استکبار برجسته‌اند و در واقع آنها هستند که دارند فعّالیّت میکنند و ژنرالهای جنگ نرم آمریکا و استکبار هستند، اصلاً متحیّر ماندند که این چه وضعی است؛ این که بود، این چه بود؛ این چه حرکت عظیمی است که آنها را شکست داد.

سیلیِ سخت به آمریکا؛ غلبه‌ی نرم‌افزاری بر هیمنه‌ی پوچ استکبار
 البتّه آنچه در شهادت او اتّفاق افتاد، اوّلین سیلی سختی بود که به آمریکا زده شد و تا آن زمان، مهم‌ترین سیلی به آمریکا همین حرکت مردمی عظیمی بود که انجام گرفت؛ بعد هم که خب برادرها یک سیلی‌ای زدند؛ لکن سیلی سخت‌تر عبارت است از غلبه‌ی نرم‌افزاری بر هیمنه‌ی پوچ استکبار؛ این سیلی سخت به آمریکا است که باید زده بشود. بایستی جوانان انقلابی ما و نخبگان مؤمن ما [با] همّت، این هیمنه‌ی استکباری را بشکنند و این سیلی سخت را به آمریکا بزنند، این یک؛ یکی هم اخراج آمریکا از منطقه است که این همّت ملّتها و سیاستهای مقاومت را میطلبد که بایستی این کار را انجام بدهند؛ این، سیلی سخت است.

 البتّه اینها غیر از انتقام از قاتل است؛ اینهایی که گفتیم، مربوط به مجموع استکبار و آمریکا است؛ قاتل سلیمانی و آمر به قتل سلیمانی باید انتقامشان را پس بدهند؛ آن به جای خودش محفوظ است. اگر چه به گفته‌ی یک عزیزی، کفش پای سلیمانی هم بر سرِ قاتل او شرف دارد و سرِ قاتل او هم برود، فدیه‌ی کفش سلیمانی هم نمیشود؛ این هست امّا بالاخره غلطی کردند، بایستی انتقام پس بدهند؛ هم آمر، هم قاتل بدانند که در هر زمان ممکن، هر وقت ممکن شد -ما دنبال وقت ممکن هستیم- باید انتقامشان را پس بدهند.

چند توصیه به مسئولین و ملّت عزیز: ۱) قوی شدن در حوزه‌های اقتصاد، علم، فنّاوری و نظامی
 خب حالا این جلسه، جلسه‌ی خوبی است و مزیّن است به نام شهید سلیمانی. من سه چهار توصیه میخواهم عرض بکنم در این جلسه که این توصیه‌ها خیلی مهم است:
اوّلاً به مسئولین کشور و ملّت عزیزمان میخواهم توصیه بکنم سعی کنند قوی بشوند؛ به قول شاعر خراسانی ما: «برو قوی شو اگر راحت جهان طلبی».(۴) باید قوی بشوید؛ هم در اقتصاد قوی بشوید، هم در علم قوی بشوید، هم در فنّاوری باید قوی بشوید، هم در دفاع نظامی باید قوی بشوید؛ باید قوی بشوید. تا قوی نشوید، دشمنها به شما طمع خواهند کرد، به شما تعرّض خواهند کرد، تجاوز خواهند کرد. این توصیه‌ی اوّل که توصیه‌ی همیشگی من است و من خودم تا توان دارم و تا توفیق از طرف پروردگار داشته باشم، این قضیّه را دنبال میکنم؛ مسئولین هم موظّفند دنبال کنند.

۲) عدم اعتماد به دشمن
 ثانیاً به دشمن اعتماد نکنید؛ این توصیه‌ی قطعی من است. به دشمن اعتماد نکنید. برای مسیر رفع مشکلات مردم، برای درست شدن آینده‌ی کشور به وعده‌ی این و آن اعتماد نکنید؛ این توصیه‌ی به مسئولین است. این وعده‌ها وعده‌ی خوبان نیست؛ وعده‌ی بَدان و اشرار است امّا آن هم از هر صد تایش یکی وفا نکند! دشمنی‌ها را از یاد نبرید. دشمنی کردند. دیدید که آمریکای ترامپ و آمریکای اوباما با شما چه کرد. [البتّه] این فقط مال ترامپ نیست که حالا مثلاً فرض کنید چون ترامپ رفت، بگویند تمام شد؛ نه، آمریکای اوباما هم با شما بدی کرد، با ملّت ایران بدی کرد و سه کشور اروپایی هم همین جور. این سه کشور اروپایی نهایت بدعملی را انجام دادند و لئامت را و دورویی و نفاق را در مقابل ملّت ایران نشان دادند. این هم توصیه‌ی دوّم.

۳) حفظ اتّحاد ملّی
 توصیه‌ی سوّم: اتّحاد ملّی را حفظ کنید. کشور ما احتیاج به اتّحاد دارد؛ اتّحاد ملّت ایران. ملّت ایران در خیلی از امور صدایشان صدای واحد است، خواستشان خواست واحد است، [امّا] مسئولان میتوانند این را از بین ببرند. هنر مسئولان ما این است که این اتّحاد را، این همصدایی را تکّه‌تکّه کنند، ملّت را تکّه‌ِتکّه کنند، اینها را از بین ببرند! مسئولین کشور مراقب باشند که این اتّحاد را زیاد کنند. سه قوّه با همدیگر کار کنند و هم‌افزایی کنند؛ مخصوصاً رؤسای سه قوّه. اگر چنانچه این هم‌افزایی، این اتّحاد، این همکاری انجام بگیرد، مطمئنّاً این اتّحاد ملّی روز‌به‌روز قوی‌تر خواهد شد. خب، مذاکره؛ اختلافاتی وجود دارد، یا ممکن است وجود داشته باشد؛ با مذاکره این اختلافات را حل کنید. مگر شما نمیگویید با دنیا مذاکره کنیم؛ خیلی خب، چطور با دنیا میشود مذاکره کرد، با عنصر داخلی نمیشود مذاکره کرد؟ خب بروید مذاکره کنید، حل کنید. بعضی از حرفهایی که آدم این روزها می‌شنود، حرفهای اختلاف‌افکنی است، حرفهای وحدت‌آفرین نیست.

۴) خنثیٰ کردن تحریم
 مطلب چهارم و آخر؛ من قبلاً هم گفته‌ام،(۵) حالا هم تکرار میکنم: رفع تحریم دست دشمن است، و خنثیٰ ‌کردن تحریم دست ما است؛ غیر از این است؟ ما که نمیتوانیم خودمان رفع تحریم کنیم، دشمن باید رفع تحریم کند امّا خودمان میتوانیم این تحریم دشمن را خنثیٰ کنیم. پس این مقدّم است، این درست است؛ بیشتر دنبال این باشیم. البتّه نمیگویم دنبال رفع تحریم نباشیم؛ چرا، واقعاً اگر بتوانیم تحریم را رفع کنیم، یک ساعت هم نباید تأخیر کنیم. البتّه چهار سال است تأخیر شده [یعنی] از سال ۹۵ بنا بوده همه‌ی تحریمها یکباره برداشته بشود [امّا] تا الان نه فقط برداشته نشده، زیاد هم شده. تأخیر شده [امّا] اگر بتوانیم با روش درست، عاقلانه، با روش اسلامی و ایرانی، با روش عزّتمندانه تحریم را برطرف کنیم، باید برطرف کنیم. امّا به این نیندیشید؛ عمده به خنثیٰ کردن تحریم بیندیشید که دست شما است و شما میتوانید این کار را بکنید. و دنبال کنید، با همدیگر کار کنید، تلاش کنید؛ این توصیه‌ی من است. من از مسئولین کشور حمایت میکنم [امّا] شرطش این است که به اهداف ملّت پایبند باشند.

 امیدواریم ان‌شاءالله خدای متعال به همه‌ی ملّت ایران، به همه‌ی مسئولین کشور توفیق بدهد تا بتوانند کارهای بزرگ را انجام بدهند.

والسّلام علیکم و رحمة‌الله و برکاته


۱) در ابتدای این دیدار سردار حسین سلامی -فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی- گزارشی از برنامه‌ها و فعّالیّتهای ستاد بزرگداشت سردار شهید سلیمانی و شهدای مقاومت بیان کرد.
۲) دونالد ترامپ
۳) سفر شبانه‌ و از پیش اعلام نشده‌ی رئیس جمهور آمریکا در دیماه ۱۳۹۷ به پایگاه عین‌الاسد در عراق
۴) علی‌اکبر آزادی تربتی (گلشن)؛ «برو قوی شو اگر راحت جهان طلبی /  که در نظام طبیعت ضعیف پامال است»
۵) از جمله، بیانات در ارتباط تصویری با  مراسم مشترک دانش‌آموختگی دانشجویان دانشگاه‌های افسری نیروهای مسلّح (۱۳۹۹/۷/۲۱)
 

رهبر معظم انقلاب اسلامی صبح امروز (یکشنبه) در سخنان زنده و تلویزیونی به مناسبت میلاد حضرت زینب کبری (سلام‌الله‌علیها) و روز پرستار، ضمن تبریک این روز به همه پرستاران، پرستار را فرشته رحمت بیمار خواندند و گفتند: پرستاران عزیز ما در دوران کرونایی و در شرایطی بسیار دشوارتر و پراضطراب‌تر از شرایط معمولی، کار بزرگی را به ثبت رساندند و صحنه‌ها و فعالیت‌هایی را به نمایش گذاشتند که حقیقتاً اعجاب‌انگیز است.

 

حضرت آیت الله خامنه ای به خانواده‌های گرامی که عزیزان پرستار خود را در شرایط کرونا از دست داده‌اند، تسلیت گفتند و با اشاره به نقش پرستار در بهبود جسمی و آرامش روحی بیمار، اظهار داشتند:‌ در زمینه بهبود جسمی بیمار، پرستار شریک و مددکار پزشک است و هر چقدر هم که پزشک حاذق و توانا باشد اما نبود پرستار ممکن است بهبود جسمی را با مشکل مواجه کند.

 

رهبر انقلاب اسلامی خاطر نشان کردند: امروز پرستاران در چشم مردم از همه عزیزتر و از همیشه عزیزتر و شرافتمندتر هستند؛ این لطف خداست که امیدواریم همواره به همین شکل باشد و افزایش پیدا کند.

 

محورهای سخنان حضرت‌ آیت‌الله خامنه‌ای به این شرح است:

 

* این روز را به پرستاران عزیز و به گروه پرستاری تبریک عرض می‌کنم. امیدواریم خدای متعال توفیقات خودش را شامل همه شما بکند و نیک‌‌روزی و خوش عاقبتی و سعادت دنیا و آخرت را نصیب شما پرستاران عزیز بکند.

 

* لازم می‌دانم به خانواده‌های گرامی و عزیزی که در این حوادث کرونا، عزیزان خودشان را که پرستار بودند از دست دادند تسلیت عرض کنم و برای آن درگذشتگان فداکار و مجاهد از خداوند متعال طلب علوّ درجات بکنم.

 

* امروز پرستاران در چشم مردم از همه عزیزتر و از همیشه عزیزتر و شرافتمندتر هستند؛ این لطف خداست که امیدواریم همواره به همین شکل باشد و افزایش پیدا کند.

 

* پرستار فرشته رحمت بیمار است. این یک تعبیر واقعی است و به هیچ وقت مبالغه‌آمیز نیست. هم با جسم بیمار سر و کار دارد هم با روح بیمار.

 

* در مورد جسم بیمار، پرستار در واقع شریک و همکار و مددکار پزشک است. بخش مهمی از کار بهبودی جسمی بیمار را پرستار انجام می‌دهد. در مورد ارتباط با روح مریض، پرستار در واقع غمگسار و نوازشگر و آرامش بخش مریض است.

 

* پرستاران هم به جسم بیمار کمک میکنند و بهبودی او را سرعت می‌بخشند و امکان پذیر می‌کنند در مواردی و هم اینکه جان او را روح او را اعصاب او را آرامش می بخشند با یک لبخند، با یک حرف گرم، با یک حرکت مهربانانه، احساس خوبی را در بیمار به وجود می‌آورند و در روح او اثر می‌گذارند.

 

* در اسلام، شفقت و همدلی و مهربانی،‌ یکی از دستورات عمده است؛ این که در قرآن کریم می‌فرماید «رحماءبینهم» یعنی با یکدیگر رحیم هستند،‌ فقط مربوط به بیماران نیست، مربوط به همه است. همه باید نسبت به هم با شفقت و مهربانی باشند. این کاری است که پرستار انجام می‌دهد.

 

* پرستاران برای این کار خودشان را آماده می‌کنند و خسته هم می‌شوند. در عین حال تحمل می‌کنند و آن جایی که باید لبخندی به بیمار بزنند لبخند می‌زنند.

 

* واقعاً تلاش برای کاهش آلام یک انسان جزء زیباترین مناظر زندگی انسان‌هاست.

 

* می‌خواهم عرض کنم این زیبایی در این سال کرونایی بیشتر خودش را نشان داد. پرستاران ما در بیمارستان‌‌ها از خودشان مناظری را نشان دادند که حقیقتاً این‌ها مایه اعجاب انسان می‌شود.

 

* خود پرستاری کار دشوار و پر اضطرابی است. حالا اگر بر این دشواری و اضطراب این هم اضافه شد که خطر واگیری و ابتلا وجود دارد؛ ‌این خیلی کار را دشوارتر می‌کند. پرستاران ما این کار دشوارتر را انجام دادند.

 

* با اینکه جان خودشان در خطر بود و احتمال می‌دادند که خودشان مبتلا بشوند. و انصافاً کار بزرگی را در این مدت به ثبت رساند مجموعه پرستاری ما.

 

* این مجاهدت پرستاران را عزیز کرد. تا قبل از این،‌ مردم خیلی توجهی به اهمیت کار پرستاران نداشتند. در این قضیه کرونا مردم فهمیدند که پرستاری چه کار بزرگی است. بنابراین به چشم مردم،‌ این‌ها عزیز و شرافتمندتر از همیشه شدند.

 

* لکن این کافی نیست؛ ‌بله شما به چشم مردم خیلی عزیز هستید، ‌لکن مسئولان هم تکالیفی دارند که باید انجام دهند. باید به فکر باشند.

 

* من البته در این زمینه بحث تخصصی نمی‌توانم بکنم و این کار بایستی در مراکز تخصصی انجام شود. شاید یکی از کارهای لازم‌الاجرا عبارت باشد از اجرای قانون تعرفه گذاری خدمات پرستاری که مدت‌ها قبل تصویب شده و آنطور که برای من گفته می‌شود این قانون به سود پرستارهاست و برای آن‌ها مفید است. این باید اجرا شود. البته کارهای دیگری هم وجود دارد،‌ازجمله کارهای خوب استخدام پرستاران است.

 

* شاید سه چهار سال پیش این را به مسئولان گفتم که باید حدود سی هزار پرستار را استخدام کنید. مشکلاتی داشتند که نشد،‌ اخیرا کارهایی می‌شود که باید با جدیت دنبال کرد. این شوخی نیست. قانون تعرفه‌گذاری خدمات پرستاری لازم الاجراست.

 

* وضع پرستاران باید طوری باشد که با خیال راحت به شغل‌شان بپردازند. خانواده‌هایشان هم باید خیال‌شان راحت باشد که جوان‌شان یا زن و مردشان که مشغول خدمت است توفیقاتی خواهد داشت.

رسول خدا صلی الله علیه و آله:

 

أَلشِّتـاءُ رَبیـعُ الْمُـؤمِنِ یَطُولُ فیهِ لَیْلُهُ فَیَسْتَعینُ بِهِ عَلی قِیامِهِ وَ یَقْصُرُ فیهِ نَهارُهُ فَیَسْتَعینُ بِهِ عَلی صِیامِهِ؛

 

زمستان بهار مؤمن است، از شبهای طولانی‏ اش برای شب زنده داری، و از روزهای کوتاهش برای روزه‏ داری بهره می‏ گیرد.

 

وسائل الشیعه: ج ۷، ص ۳۰۲، ح ۳

آخوند ابوبکر خوجملی امام جمعه اهل سنت نگین شهر ، گفت: یکی از کارهایی که باید در برابر اقدامات رژیم صهیونیستی انجام داد این است که توسط علمای صاحب نفوذ و آگاه در سراسر جهان برای امت اسلامی اقدام به روشنگری و آگاهی صورت گیرد و در این مسیر مجمع جهانی تقریب می تواند تعامل و گفتگو های متعددی را در این مسیر هموار نماید.

وی در ارتباط با عادی سازی روابط برخی کشورهای اسلامی با رژیم صهیونیستی، افزود: این اقدام  تبعات متعددی برای منطقه و جهان اسلام خواهد داشت، رژیم صهیونیستی دشمن دیرینه جهان و امت اسلامی است و این روابط سودی در پی نخواهد داشت.

وی ادامه داد: در این بین کشورهای عربی نظیر امارات ، بحرین و ... ضمن ارتباطاتی که در گذشته با رژیم صهیونیستی داشته اند اکنون با این اقدام درصدد اثبات وفاداری خود بوده اند.

آخوند خوجملی تصریح کرد: نهاد ها و تمام مجامعی که در راستای وحدت و تقریب فعالیت می کنند باید نقشی پر رنگ و تاثیر گذار در بصیرت بخشی جوانان و نوجوانان ایفا نمایند و نسبت به امت اسلامی احساس وظیفه کنند.

وی اضافه کرد: علما واندیشمندان نگرانی خود را ابراز داشته اند و به این مسئله راضی نبوده و نخواهند بود، فلذا باید با علمای مستقل و صاحب نفوذ گفتگو نمود و نخبگان و اندیشمندان در جهان اسلام را فعال تر کرد و باب گفتگو را پررنگ تر از گذشته ادامه داد.

وی در پایان تاکید کرد: ارتباطات و گفتگو ها نیاز مبرم جامعه اسلامی است زیرا شرایط کنونی و اقدامات دشمنان اسلام پررنگ تر شده است واز این رو شیوه های ارتباطی می تواند کمک بسیار شایانی در راستای تقویت اتحاد و انسجام امت اسلامی داشته باشد.

پنجم جمادی الاولی سالروز ولادت عقیله بنی هاشم، حضرت زینب (س) است که به این مناسبت به انتشار «دیدگاه اهل بیت(ع) درباره حضرت زینب (س)» خواهیم پرداخت:

    

حضرت زینب(سلام الله علیها) یکی از بانوانی است که گرچه درخشش، فضل و مقام بی‌نظیرش پس از جریان کربلا بر همگان واضح است و نقش ایشان در قیام برادرش حضرت سید الشهدا(علیه السلام) هرگز مخدوش یا در تاریخ گم نشده، اما با این همه شرح زندگی این بانوی فاضله فرزانه پیش از واقعه کربلا و پس از آن، چندان برای ما روشن نیست، به طوری که حتی محل دفن و قبر شریفش (همچون مادر بزرگوارش) با اختلافاتی نقل شده و قطعی نیست.

 

با این همه سعی می‌کنیم تا با استناد به سخنان معصومین(علیهم السلام) به ترسیم جایگاه حضرت زینب کبری بپردازیم.

    

بر اساس روایات وقتی این دختر بزرگوار امیرمؤمنان علی(علیه السلام) متولد شد، حضرت زهرا(علیها السلام) از ایشان خواست، تا نامی برای این نوزاد انتخاب نماید که حضرت علی(علیه السلام) می‌گوید در نامگذاری فرزندانم بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) پیشی نمی‌گیرم. چون پیامبر از سفر بازگشت، حضرت زهرا(علیها السلام) بچه را به ایشان دادند و پیامبر فرمود واللّه در نامگذاری خودت و بچه‌هایت بر خدا پیشی نگرفتم و پیامبر از جانب خدا نام زینب برای این دختر قرار داد، و فرمود علی، خودش زینت اهل دنیاست، اما این دختر به جایی می‌رسد که زینت پدر می‌شود. [۱]

 

پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) در مورد فرزندان حضرت فاطمه(علیها السلام) می‌فرماید: «وُلدِ فاطِمَةَ فَانَا وَلِیُّهُم وَ عُصبَتُهُم، وَ هُم خُلِقُوا مِن طِینَتِی ویل للمکذبین بفضلهم، من أحبهم أحبه اللّه و من أبغضهم أبغضه اللّه؛ فرزندان فاطمه (حسن، حسین، زینب، و امّ کلثوم)، که من ولی و سرپرست نَسَبی آنها هستم، از طینت و خمیره ذات من آفریده شده‌اند، وای بر آن کسان که فضل و بزرگواری ایشان را تکذیب کند و هر که آنها را دوست بدارد، خدا او را دوست می‌دارد، و هر که با آنها دشمن باشد، خدا او را دشمن دارد».[۲] همچنین پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) درباره حضرت زینب چنین فرمود: «مَن بَکی عَلی مصائبِ هذِهِ البِنتِ کانَ کَمَن بَکی عَلی أخَوَیهَا الحَسَنِ و الحُسَینِ؛ هر کس بر مصیبت‌های این دختر (زینب) بگرید، همانند کسی است که بر برادرانش، حسن و حسین گریسته باشد».[۳]

    

رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در جائی دیگر می‌فرماید: «زینب با هزار سختی به انواع بلاها گرفتار خواهد شد».[۴] از آن حضرت روایت دیگری وجود دارد: «وصیّت می‌کنم حاضرین و غائبین امّت را که این دختر را به حرمت پاس بدارند، همانا وی مانند خدیجه کبری است».[۵]

 

رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در علت گریه‌اش در تولد حضرت زینب فرمود: گریه‌ام به این علت است که این دختر دوست داشتنی من سرنوشت غمباری خواهد داشت، در نظرم مجسم گشت که او با چه مشکلاتی دردناکی رو به رو می‌شود و چه مصیبت‌های بزرگی را به خاطر رضای خداوند با آغوش باز استقبال می‌کند. [۶]

 

از نگاه حضرت علی(علیه السلام) نیز حضرت زینب، دارای جایگاه خاصی بود و به او احترام بسیاری قائل می‌شد. چنانکه نقل شده وقتی اهل بیت(علیهم السلام) می‌خواستند به زیارت مرقد پیامبر(صلی الله علیه و آله) بروند، امام علی(علیه السلام) جلوتر می‌رفتند، تا راه را باز کنند و حسنین(علیهما السلام) اطراف حضرت زینب را می‌گرفتند و امیرمؤمنان چراغ‌های حرم پیامبر(صلی الله علیه و آله) را خاموش می‌کرد، تا کسی قد و قامت حضرت زینب را مشاهده نکند. [۷]

    

از منظر حضرت علی(علیه السلام) دخترش دارای جایگاه ممتاز علمی بود به طوری که این شایستگی را داشت تا برای بانوان کوفه تفسیر قرآن بگوید. یک سال پس از استقرار حضرت علی(علیه السلام) در کوفه، زنان و دختران مشتاق دانش، به امام پیام فرستادند و گفتند: «ما شنیده‌ایم که دختر شما، حضرت زینب‌ همانند مادرش، زهرای مرضیّه، منبع سرشار دانش و دارای علوم و کمالات است. اگر اجازه بدهید به محضرش حاضر شده و از آن سرچشمه دانش بهره‌مند شویم». امام علی‌(علیه السلام) نیز اجازه داد، تا دختر عالمه‌اش، بانوان مسلمان کوفه را آموزش داده و مشکلات علمی و دینی آنان را حل کند. زینب‌(علیها السلام) آمادگی خود را اعلام نمود و بعد از دیدارهای مقدماتی، جلسه تفسیر قرآن برای آنان تشکیل داد و پرسش‌ها و شبهات آنان را جواب می‌داد. [۸]

 

بنابر روایتی حضرت علی(علیه السلام) در هنگام شهادت خود حضرت زینب(علیها السلام) را از وضعیتی که برای او پیش می‌آید، آگاه می‌کند، در این روایت آمده: «در واپسین لحظات عمر مبارک امام علی(علیه السلام) دخترش زینب از پدر می‌خواهد تا حدیثی که ‌ام ایمن برایش نقل کرده را بازگوید. علی(علیه السلام) می‌فرماید دخترم، گویا تو و دختران اهل بیت را می‌نگرم که به صورت اسیر و در نهایت پریشانی وارد این شهر (کوفه) می‌کنند، به گونه‌ای که بیم دارید مردم به سرعت ‌شما را بربایند. دخترم! آن روز صبر کنید، صبر کنید، سوگند به خداوندی که دانه را می‌شکافد و انسان را خلق می‌کند، در آن روز در سراسر روی زمین غیر از شما و دوستان و شیعیان شما، دوستی دیگر برای خدا نخواهد بود...».[۹]

    

حضرت زهرا(سلام الله علیها) نیز درباره دخترش زینب چنین می‌فرماید: «محبت دخترم زینب به حسین بی‌نهایت است، که بی‌دیدار حسین آرام نمی‌گیرد. اگر بوی حسین را نشنود، قالب تهی می‌کند».[۱۰]

 

امام حسین(علیه السلام) نیز نسبت به خواهرش حضرت زینب(علیها السلام) توجه و علاقه خاصی داشت و همین طور زینب کبری نیز ادب و احترام و محبت ویژه‌ای برای برادرش قائل بود که این مطلب از القاب حضرت زینب آشکار است: نائبة الحسین؛ جانشین و نماینده حضرت حسین(علیه السلام) و عدیلة الخامس من اهل الکساء؛ همتای پنجمین نفر از اهل کساء (امام حسین) از این جمله است. [۱۱]

 

ادب و احترام حضرت زینب‌(علیها السلام) به برادر خود آن‌چنان بود که هنگامی که عبداللَّه بن عباس به امام حسین(علیه السلام) گفت: شما که به این سفر خطرناک می‌روید چرا زن‌ها را با خود می‌برید؟ حضرت زینب‌ با شنیدن این سخن سر از محمل خود برآورده و فرمود: «ای پسر عباس! آیا می‌خواهی بین من و برادرم جدایی بیندازی؟ هرگز من از او جدا نخواهم شد».[۱۲]

    

محبت امام حسین(علیه السلام) و زینب(علیها السلام) علاقه‌ای متقابل و استثنایی بود. امام نیز فوق العاده حضرت زینب را عزیز و گرامی می‌داشت، [۱۳] ایشان را محرم راز و امین خود می‌دانست و ودایع خویش را به ایشان سپرد و اسرار امامت را به ایشان سپرد. [۱۴] این مسئله مقام و شأن حضرت زینب(علیها السلام) را گواهی می‌دهد. به حدی که هنگام دیدار امام با خواهر خویش برای او جا باز می‌کرد و با شادمانی ایشان را در کنار خود می‌نشاند و در قرب جوارش بود. [۱۵]

 

امام حسین(علیه السلام) که خود معصوم و واسطه فیض الهی است و مقام بالای دارد، هنگام وداع آخر به خواهرش زینب کبری فرمود: «یا اُختاه لا تَنْسِینی فِی نافِلَةَ اللَّیْل؛ خواهرم! در نماز شب مرا فراموش نکن».[۱۶]

    

امام زین‌العابدین(علیه السلام) که در طول اسارت فداکاری‌های حضرت زینب را بارها مشاهده کرده بود درباره ایشان می‌فرماید: «عمه‌ام، زینب‌ در مدت اسارت، غذایی را که به عنوان سهمیه و جیره می‌دادند، بین کودکان تقسیم می‌کرد؛ زیرا در شبانه‌روز به هر یک از ما یک قرص نان می‌دادند. او سختی‌ها و تازیانه‌ها را به جان خود می‌خرید و نمی‌گذاشت بر بازوی کودکان اصابت کند. [۱۷]

 

در روایتی از حضرت زین العابدین (علیه السلام) که گویای جایگاه رفیع ایشان می‌باشد، آمده است: «عمتی زینَب ما تَرکت تَهجدَها طولَ دَهرها حتّی لیلة حادی عشر من المُحَّرم؛ عمه جانم زینب در طول زندگی‌اش نماز شبش را ترک نکرد؛ حتی شب یازدهم مُحرّم».[۱۸]

 

در شب یازدهم محرم، علی‌رغم آن‌همه خستگی و فرسودگی و مشاهده آن‌همه آلام روحی، نماز شب خود را خواند. امام سجادعلیه السلام فرمود: «عمه‌ام، زینب‌ در مسیر کوفه تا شام تمام نمازهای واجب و مستحب را اقامه می‌کرد و در برخی منازل به سبب گرسنگی و ضعفی که بر وی عارض شده بود، نماز را نشسته خواند».[۱۹]

    

امام سجاد(علیه السلام) در روایتی دیگر در بیان جایگاه حضرت زینب می‌فرماید: «خدا حق عمه‌ام زینب را بر ما و شیعیان ما حلال بگرداند!».[۲۰] فاطمه دختر امام حسین(علیه السلام) می‌گوید: «عمّه‌ام زینب در آن شب (شب عاشورا)، در محراب عبادتش ایستاده دعا می‌خواند و به خدا استغاثه می‌کرد، آن شب دیدگان هیچ یک از ما به خواب نرفت و آه و ناله‌ ما فرو ننشست».[۲۱] در روایت دیگری درباره عمه اش فرمود : ای عمه خدا را شکر که تو دانشمندی هستی که بدون استاد به این مقام نایل شدی و تو فهمیده‌ای هستی که به ذات خود در این فضل برتری داری. [۲۲]

 

از سخنان حضرت‌ زینب(علیها السلام) در طول مسافرت کربلا، کوفه و شام، خطبه‌ها و سخنرانی‌هایی که در فرصت‌های مختلف در برابر ستمکاران و طاغیان آن زمان و مردم دیگر ایراد فرمود، به خوبی معلوم می‌شود که مراتب علم و دانش و کمال آن بانوی بزرگوار از راه تحصیل و تعلیم و اکتسابی نبوده است. [۲۳] از طرفی می‌دانیم که برترین درجه علم، علمی است که از ذات الهی به انسان افاضه می‌شود که به تعبیر قرآن مجید، علم «لَدُنّی» می‌باشد: «و عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنّا عِلما؛ علم فراوانی از نزد خود به او (حضرت خضر) آموختیم» [۲۴] درباره زینب کبری‌(علیها السلام) باید گفت علاوه بر اینکه ایشان بانویی سرشار از بینش و بصیرت بود، به شهادت امام سجاد(علیه السلام) ایشان «علم لَدُنّی» را داشت چرا که خطاب به عمّه‌اش فرمود: «أنْتِ بِحَمْدِاللَّه عالِمَةٌ غَیْرُ مُعَلَّمَةٍ و فَهِمَةٌ غَیْرُ مُفَهَّمَة؛ به حمداللَّه تو دانشمند معلم‌ندیده و فهمیده‌ای فهم نیاموخته هستی».[۲۵] و این سخن امام سجاد(علیه السلام) در تأیید مقام علمی عمه بزرگوارش حضرت زینب می‌باشد.

 

امام صادق(علیه السلام) نیز در تبیین جایگاه حضرت زینب فرموده است «اگر کسی بر مصیبت عمّه‌ام زینب که با برادر شریک بودند گریه کند و تشکیل مجالس ذکر ما بدهد یا بشنود و گریان شود اگر به قدر بال مگس چشمش در این مصیبت تر شود خداوند او را بیامرزد، این است ثواب و اجر گریه‌کنندگان بر مصیبت حضرت زینب. [۲۶]  در روایتی آمده است که شخصی از امام صادق (ع) سؤال کرد: آیا پیامبر (ص) چنین فرموده است: همانا فاطمه پاکدامن است پس خداوند ذریۀ او را بر آتش جهنم حرام کرده است؟ حضرت در پاسخ می فرماید: بلی مقصود پیامبر(ص)، حسن و حسین و زینب و ام کلثوم (ع) بوده است.

    

یکی دیگر از مواردی که به تبیین جایگاه والای حضرت زینب(علیها السلام) کمک می‌کند، شناخت القاب ایشان است، به ویژه که این القاب از جانب ائمه و اهل بیت به ایشان عطا شده و گویایی صفات والای این بانوی بزرگوار است. حضرت زینب القاب زیادی دارند که عبارت اند از: عالمة غیر معلّمة؛ دانای بی آموزگار، فهمة غیر مفهّمة؛ فهمیده بدون‌ فهماننده، کعبة الرّزایا؛ قبله رنج‌ها، نائبة الزهراء: جانشین و نماینده حضرت زهرا، ملیکة الدنیا؛ شه بانوی گیتی، محبوبة المصطفی؛ مورد محبّت و محبوب پیامبر، قرّة عین المرتضی؛ نور چشم حضرت علی، حَفَرَةُ علیٍ و فاطمة؛ مرکز جمع‌آوری دوستی و محبت علی و فاطمه. اما لقب اصلی ایشان عقیله است و عقیلة بنی‌هاشم: بانوی خردمند بنی هاشم، ‌ عقیلة النساء؛ خردمند بانوان، عقیلة خدر الرسالة؛ خردمند پرده‌نشینان رسالت، عقیلة الطالبیین؛ زن خردمند از خاندان حضرت ابوطالب، عقیلة الوحی؛ بانوی خردمند وحی، عقیلة النبوّة؛ بانوی خردمند پیامبری، عقیلة القریش؛ بانوی خردمند از قریش، سیدة العقائل؛ بانوی زنان خردمند نیز درباره ایشان مشهور است. حضرت زینب را به واسطه پرستاری از امام سجاد(علیه السلام) پس از واقعه عاشورا «کفیلة السجّاد» لقب دادند و نیز او را سرّ أبیها؛ راز پدرش علی(علیه السلام) نامیدند. همچنین الصدّیقه الصغری: صدّیقۀ کوچکتر لقب دیگر حضرت زینب است تا با مادرش صدّیقه کبری فاطمه زهرا(علیها السلام)، اشتباه نشود. [۲۷]

    

منبع: مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه های علمیه

    

پی نوشت ها:

[۱]. اسماعیل انصاری زنجانی خوئینی، الموسوعة الکبری عن فاطمة الزهراء(س)، قم، دلیل ما، چ اول، ۱۴۲۸ق، ‌ ج۵، ص۳۷۳.

[۲]. ابوسعید خرگوشی نیشابوری، شرف المصطفی، مکه، دار البشائر الإسلامیة، چ اول، ۱۴۲۴ق، ج۵، ص۳۳۴.

[۳]. نورالدین جزائری، الخصائص الزینبیه، قم، المکتبه الحیدریه، ۱۴۲۵ق، ص ۱۵۵؛ من علماء البحرین والقطیف، وفیات الأئمة، بیروت، دار البلاغة للطباعة والنشر والتوزیع، چ اول، ۱۴۱۲ق، ص۴۳۱؛ حسین شاکری، عقیلة والفواطم، بی‌جا، ناشر مولف، بی‌تا، ص۱۱.

[۴]. محمد مهدی تنکابنی، ریاض المصائب، قم، افق فردا، ۱۴۲۳ق، ص ۴۷.

[۵]. جزائری، پیشین، ص۱۷.

[۶]. عباسقلی خان سپهر مستوفی، طراز المذهب، بی‌جا، بی‌نا، ۱۳۱۵ق، ص ۳۲ و ۲۲

[۷]. جعفر بیاتی، الأخلاق الحسینیة، بی‌جا، انوار الهدی، چ اول، ۱۴۱۸، ص۲۲۳؛ شاکری، پیشین، ص۱۷.

[۸]. ذبیح الله محلاتی، ریاحین الشریعة، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۴ش، ج ۳، ص ۵۷.

[۹]. ابن قولویه، ‌ کامل الزیارات، ‌ نجف، ‌ مرتضوی، چ اول، ۱۳۵۶ق، ص۲۶۶؛ مجلسی، بحار الأنوار، تهران، اسلامیه، چ دوم، ۱۳۶۳ش، ج۴۵، ص۱۸۳.

[۱۰]. تنکابنی، پیشین، ص ۴۷.

[۱۱]. ر. ک: احمد رحمانی همدانی، فاطمة الزهراء بهجة قلب المصطفی(ص)، تهران، منیر، چ سوم، ۱۳۷۸ش، ص۶۳۶؛ شیخ عبد الله بحرانی اصفهانی، عوالم العلوم و المعارف، مستدرک- حضرت زهرا تا امام جواد علیهم السلام، قم، مؤسسة الإمام المهدی(عج)، چ اول، ۱۴۱۳ق، ج۱۱، ص۹۴۸.

[۱۲]. ذبیح الله محلاتی، ریاحین الشریعة، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۴ش، ج۳، ص ۴۱.

[۱۳]. همان، ج ۳، ص ۷۶.

[۱۴]. احمد بهشتی، زنان نامدار در قرآن و حدیث، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، ۱۳۶۸، ص ۵۱.

[۱۵]. جعفر نقدی، زینب الکبری بنت الامام، النجف الاشرف، المکتبة الحیدریه، ۱۳۶۱، ص ۲۱ .

[۱۶]. جواد شبّر، ادب الطف أو شعراء الحسین(ع)، بیروت، دار المرتضی، چ اول، ۱۴۰۹ق، ج۱، ص۲۴۲، محلاتی، پیشین، ص۶۲.

[۱۷]. ر. ک: سید جواد حسینی، «فضائل و مناقب حضرت زینب (ع)»، ماهنامه مبلّغان، ش ۳۳، ۱۳۸۱ش، ص ۴۳.

[۱۸]. وفیات‌ الأئمّه، پیشین، ص ۴۴۱.

[۱۹]. ذبیح الله محلاتی، ریاحین الشریعة، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۴ش، ج ۳، ص ۶۲.

[۲۰]. ر. ک: مجله افق حوزه، «جایگاه حضرت زینب سلام اللّه علیها در روایات»، اردیبهشت ۱۳۸۹، شماره ۲۶۶.

[۲۱]. احمد صادقی اردستانی، زینب قهرمان دختر علی، تهران، مطهر، ۱۳۷۲، ص ۱۰۶.

[۲۲] . بحار الانوار، ج ۴۵، ص ۶۷، احتجاج طبرسی، ج ۲، ص ۴۰۵.

[۲۳]. هاشم رسولی محلاتی، نگاهی کوتاه به زندگی زینب کبری(س)، قم، دفتر تبلیغات، ۱۳۷۶ش، ص۱۰.

[۲۴]. سوره کهف، آیه ۶۵.

[۲۵]. طبرسی، الإحتجاج، مشهد مقدس، نشر مرتضی، چ اول، ۱۴۰۳ق، ج۲، ص۳۵؛ شیخ عباس قمی، سفینة البحار، نجف، مطبعه علمیه، ۱۳۵۵، ج ۱، ص ۵۵۸.

[۲۶]. جعفر نقدی، زینب الکبری بنت الامام، النجف الاشرف، المکتبة الحیدریه، ۱۳۶۱، ص۱۰۴.

[۲۷]. ر. ک: احمد رحمانی همدانی، فاطمة الزهراء بهجة قلب المصطفی(ص)، تهران، منیر، چ سوم، ۱۳۷۸ش، ص۶۳۶؛ شیخ عبد الله بحرانی اصفهانی، عوالم العلوم و المعارف، مستدرک- حضرت زهرا تا امام جواد علیهم السلام، قم، مؤسسة الإمام المهدی(عج)، چ اول، ۱۴۱۳ق، ج۱۱، ص۹۴۸.

* داستان اسماعیل و اسحاق فرزندان ابراهیم (علیه السلام)

    

- اسماعیل و اسحاق در قرآن

 

نام اسماعیل در قرآن دوازده مرتبه و نام اسحاق هفده مرتبه ذکر شده است. این دو پیامبر از فرزندان ابراهیم، از دو مادر بودند، مادر اسماعیل هاجر نام داشت و مادر اسحاق ساره بود. خداوند این دو فرزند را در سن پیری و کهولت به ابراهیم عطا کرد. در قرآن کریم از زبان ابراهیم چنین بیان شده است : الحمدلله الذی وهب لی علی الکبر اسماعیل و اسحاق ان ربی سمیع الدعأ «حمد و سپاس خداوندی را که در پیری اسماعیل و اسحاق را به من بخشید، قطعا پروردگارم، شنونده و اجابت کننده دعا است». (۲۹۴) از ابن عباس روایت شده که خداوند در سن نود و نه سالگی ابراهیم، اسماعیل را به او داد و در یکصد و دوازده سالگی اسحاق را به او عطا فرمود (۲۹۵).

 

اسماعیل کلمه عربی است. صاحب کشف الأسرار گوید: هاجر، مادر اسماعیل هنگام زاییدن، به درد و رنج زیادی گرفتار شد و با خداوند چنین گفت : اسمع یا رب؛ بشنو ای پروردگارم! در پاسخ به او گفته شد: قد سمع ایل؛ یعنی خداوند شنیده است. سپس فرزند خود را از ترکیب سمع و ایل اسماعیل نام نهاد. اسماعیل اولین فرزند ابراهیم و اقوام عرب از نسل این پیامبر می باشند.

   

- فرمان به مهاجرت اسماعیل و هاجر

 

سالیان درازی گذشت که ابراهیم در انتظار فرزند صالحی به سر می برد و می گفت : «پروردگارا! فرزندی صالح به من مرحمت کن» (۲۹۶) و خداوند نیز در سن پیری او، دعایش را مستجاب کرد، نخست «اسماعیل» را از کنیزش هاجر و سپس «اسحاق» را به او مرحمت کرد که هر کدام پیامبری بزرگ و با شخصیت بودند.

 

ماجرای حسادت ساره به هاجر در بخش روایات خواهد آمد. هاجر کنیزی که به همسری اختیار کرده بود، فرزندی به نام «اسماعیل» دنیا آورد، که سبب شد ابراهیم، او و کودک شیرخوارش را به فرمان خدا از سرزمین «فلسطین» به بیابان خشک و بی آب و علف «مکه» در لابلای آن کوه های خشن ببرد و آنان را در سرزمینی که حتی یک قطره آب در آن پیدا نمی شد، به فرمان خدا و به عنوان آزمایش بزرگ بگذارد و باز گردد.

 

ابراهیم فرمان خدا را امتثال کرد و آنان را به سرزمین مکه برد، همین که خواست تنها از آنجا برگردد، همسرش شروع به گریه کرد که یک زن و یک کودک شیرخوار در این بیابان بی آب و گیاه چه کند؟

 

اشک های سوزان او که با اشک کودک شیرخوار آمیخته می شد قلب ابراهیم را تکان داد، دست به دعا برداشت و گفت : خداوندا! من به خاطر فرمان تو، همسر و کودکم را در این بیابان سوزان و بدون آب و گیاه تنها می گذارم، تا نام تو بلند و خانه تو آباد گردد. این را گفت و با هاجر وداع کرد.

   

طولی نکشید که غذا و آب ذخیره مادر تمام شد و شیر در پستان او خشک شد، بی تابی کودک شیرخوار و نگاه های تضرع آمیز او مادر را آن چنان مضطرب ساخت که تشنگی خود را فراموش کرد و برای به دست آوردن آب به تلاش و کوشش برخاست، اول به کنار کوه «صفا» آمد. اثری از آب ندید، برق سرابی از طرف کوه «مروه» نظر او را جلب کرد و به گمان آب به سوی آن رفت و در آنجا نیز خبری از آب نبود، از آنجا همین برق را بر کوه «صفا» دید و به سوی آن بازگشت و هفت مرتبه این تلاش و کوشش برای به دست آوردن آب تکرار شد، در آخرین لحظات که طفل شیرخوار شاید آخرین دقایق عمرش را طی می کرد از نزدیک پای او چشمه زمزم جوشیدن گرفت! و مادر و کودک از مرگ حتمی نجات یافتند.

 

از آنجا که آب رمز حیات است، پرندگان از هر سو به سمت چشمه آمدند و قافله ها با مشاهده پرواز پرندگان مسیر خود را به سوی آن نقطه تغییر دادند و سرانجام از برکت فداکاری یک خانواده به ظاهر کوچک، مرکزی بزرگ و با عظمت به وجود آمد.

 

امروز در کنار خانه خدا حریمی برای «هاجر» و فرزندش «اسماعیل» به نام حجر اسماعیل باز شده که هر سال صدها هزار نفر از اطراف عالم به آنجا می آیند و موظفند در طواف خانه خدا، آن حریم را که مدفن آن زن و فرزند است همچون جزئی از کعبه قرار دهند. (۲۹۷)

    

- امتحان بزرگ الهی

 

هنگامی که حضرت اسماعیل سیزده ساله بود ابراهیم خواب عجیب و شگفت انگیزی دید که نشانه شروع یک آزمایش بزرگ دیگر در مورد این پیامبر عظیم الشأن بود؛ او در خواب دید که از سوی خداوند به او دستور داده شد تا یگانه فرزندش را با دست خود قربانی کند و سر ببرد.

 

ابراهیم وحشت زده از خواب بیدار شد. او می دانست که خواب پیامبران واقعیت دارد و از وسوسه های شیطانی به دور است. اما با این حال دو شب دیگر همان خواب تکرار شد که تأکیدی بر لزوم این امر و فوریت آن بود.

 

نقل شده است که اولین بار در شب «ترویه» (هشتم ذی الحجه) آن خواب را دید و در شب های «عرفه» و «عید قربان» (نهم و دهم ذی الحجه) خواب او تکرار گردید، از این رو او یقین دانست که این فرمان قطعی خداست.

 

به راستی که امتحان عجیب و آزمایشی بس دشوار و مشکل بود، آن هم برای پدری که پس از سال ها تنهایی و بی فرزندی، اکنون که خدا فرزندی به او بخشیده است مأمور شود او را به دست خود ذبح کند.

 

اما قبل از هر چیز باید فرزند را آماده این کار کند، از این رو به او گفت : «پسرم من در خواب دیدم که تو را ذبح می کنم، نظر تو در این باره چیست؟» (۲۹۸).

 

اسماعیل با رعایت کمال ادب گفت : «پدر جان! به هر چه مأموری عمل کن که ان شاءالله مرا از صابران خواهی یافت» (۲۹۹).

 

فرزند فداکاری برای اینکه پدر را در انجام این مأموریت کمک کند و از رنج و اندوه مادر بکاهد، در قربانگاه در میان کوه های خشک و سوزان سرزمین «منی» به پدر گفت : پدرم ریسمان را محکم ببند تا هنگام اجرای فرمان الهی دست و پا نزنم، می ترسم از پاداشم کاسته شود. پدر جان! کارد را تیز کن. و با سرعت بر گلویم بکش تا زودتر آسوده شوم. پدرم قبلا پیراهنم را از تن بیرون کن که به خون آلوده نشود چرا که بیم دارم چون مادرم آن را ببیند طاقت و تحملش از دست برود. سپس افزود: سلام را به مادرم برسان و اگر مانعی ندیدی پیراهنم را برایش ببر که باعث تسلی خاطر و تسکین دردهای و است، چرا که بوی فرزندش را از آن خواهد یافت و هرگاه دلتنگ شود آن را در آغوش می فشارد و سوز درونش را تخفیف خواهد داد.

 

پس از این سخنان بود که ابراهیم به فرزندش گفت : «به راستی که تو ای فرزند! برای انجام فرمان خدا نیکو یاور و مددکار هستی». (۳۰۰)

 

آنگاه، ابراهیم فرزند را به منی آورد و کارد را تیز کرد و دست و پای اسماعیل را بست و روی او را بر خاک نهاد، ولی از نگاه کردن به او خودداری کرد و سر را به سوی آسمان بلند کرد، آنگاه کارد را بر گلویش ‌ گذاشت و به حرکت درآورد اما مشاهده کرد که لبه کارد برگشت.

در اخبار ائمه اهل بیت (علیهم السلام) آمده است که جبرئیل لبه کارد را بر پشت برگرداند؛ او برای بار دیگر لبه کارد را صاف کرد ولی دید که دوباره به عقب برگشت تا چند مرتبه این کار تکرار شد، سپس از طرف مسجد خیف ندا آمد: «ای ابراهیم! آنچه را به آن در خواب مأموریت یافتی، انجام دادی. ما این گونه، نیکوکاران را جزا و پاداش می دهیم». (۳۰۱) آنگاه جبرئیل، گوسفندی برای قربانی کردن آورد و ابراهیم آن گوسفند را قربانی کرد.

   

- تجدید بنای کعبه

 

از آیات قرآن و روایات اسلامی استفاده می شود که خانه کعبه قبل از حضرت ابراهیم، یعنی از زمان آدم نیز بر پا شده بود، مثلا در سوره ابراهیم از قول ایشان می خوانیم : «پروردگارا! من بعضی از فرزندانم را در این سرزمین خشک و سوزان در کنار خانه تو سکونت دادم». (۳۰۲) این آیه شریفه، شهات می دهد هنگامی که ابراهیم با فرزند شیر خوارش اسماعیل و همسرش هاجر به سرزمین مکه آمدند از خانه کعبه اثری بافی مانده بود.

 

در سوره آل عمران نیز بیان شده است : «نخسین خانه ای که به منظور عبادت و پرستش خداوند برای مردم ساخته شد در سرزمین مکه بود» (۳۰۳).

 

از این رو واضح است که پرستش خداوند و ساختن مرکز عبادت، از زمان حضرت ابراهیم بنا نگردید بلکه قبلا و حتی از زمان حضرت آدم (علیه السلام) بوده است.

 

و در خطبه معروف قاصعه از امیرالمؤمنین (علیه السلام) نیز می خوانیم : «آیا نمی بینید که خداوند، مردم جهان را از زمان آدم تا به امروز به وسیله قطعات سنگی امتحان و آزمایش کرده و آن را خانه محترم خود قرار داده است، سپس به آدم و فرزندانش دستور داد که به گرد آن طواف کنند».

   

پس، بنابر آیات قرآن و روایات، خانه کعبه به دست حضرت آدم (علیه السلام) ساخته شد، اما در طوفان نوح (علیه السلام)، خراب گردید، و آنگاه به دست ابراهیم و فرزندش اسماعیل تجدید بنا شد. پس از آنکه ابراهیم و اسماعیل، ساختمان کعبه را بالا بردند و کارشان به اتمام رسید، چنین دعا کردند:

پروردگارا! این عمل را از ما بپذیر؛

خدایا! از ما و فرزندانمان امتی را تسلیم فرمان خود کن؛

بارالها! چگونگی عبادت خود را به ما تعلیم ده؛

خداندا! توبه ما را بپذیر و در میان مردم این سرزمین، پیامبری را مبعوث کن تا به تعلیم و تربیت و پاکسازی فکری و عملی مردم بپردازد. (۳۰۴)

   

- وفات و مدفن اسماعیل

 

عمر حضرت اسماعیل را در روایات شیعی یکصد و سی و هفت سال و در برخی روایات یکصد و سی سال ذکر کرده اند، ولی در روایتی که شیخ صدوق از پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت کرده یکصد و بیست سال ذکر شده است. محل دفن آن حضرت را نیز عموما حجر اسماعیل در کنار کعبه خدا ذکر کرده اند. (۳۰۵)

   

- حضرت اسحاق (علیه السلام)

 

حضرت اسحاق (علیه السلام) از پیامبران مشهوری است که هفده مرتبه، در دوازده سوره نام او در قرآن مجید ذکر شده است.

 

«اسحاق» کلمه عربی نیست، بلکه لفظ عبری است و به معنی «خندان و ضاحک» است. وجه تسمیه آن حضرت به این نام از آن روست که هنگامی که فرشتگان، حضرت ابراهیم (علیه السلام) را از ولادت او خبر دادند و ساره از این موضوع مطلع شد، از شدت تعجب خنده کرد؛ زیرا او و حضرت ابراهیم در سن کهولت و پیری بودند که چنین بشارتی به او داده شده بود و هیچ امیدی به داشتن فرزند نداشتند. در سوره هود در این باره می خوانیم که ساره مانند ابراهیم با تعجب گفت : «وای بر من! چگونه من دارای فرزندی می شوم با آنکه پیر زنی هستم و شوهرم نیز پیری فرتوت است» (۳۰۶).

 

مدت عمر اسحاق را عموما یکصد و هشتاد سال ذکر کرده اند. محل دفن آن حضرت را نیز شهر «حبرون» - شهر «الخلیل» یا خلیل الرحمان کنونی - دانسته اند. چنانکه قبر مادرش ساره نیز در همان مکان، نزدیک مرقد مطهر پدرش ابراهیم قرار گرفته. عمر ساره را نیز هنگام مرگ یکصد و بیست و هفت سال نوشته اند.

    

* فرزندان و همسران حضرت ابراهیم (علیه السلام) در روایات

   

- اسماعیل و هاجر در کنار کعبه

 

امام صادق (علیه السلام) فرمود: ابراهیم در سرزمین بادیه شام فرود آمد و چون اسماعیل به دنیا آمد، ساره دید که هاجر بچه دار شده است ولی او فرزندی ندارد، به شدت از این جریان ناراحت شد و سبب ناراحتی و آزار و اذیت ابراهیم شد، ابراهیم از خدای عزوجل رفع این مشکل را درخواست کرد و خداوند به وی وحی کرد که حکایت زن، حکایت دنده کج است که اگر آن را به حال خود واگذاری از آن بهره مند خواهی شد و اگر آن را راست کنی شکسته می شود؛ و به دنبال این وحی او را مأمور کرد تا هاجر و اسماعیل را از ساره دور کند، ابراهیم عرض کرد: آنان را به کجا ببرم؟ خداوند که می خواست کعبه به دست ابراهیم بازسازی شود، به ابراهیم فرمود: آنان را به حرم و محل امن خودم و نخستین خانه ای که برای انسان ها آفریده ام یعنی به مکه ببر.

 

جبرئیل با براق، ابراهیم و همسر و فرزندش را از سرزمین های سبز و حاصلخیز عبور داد تا به مکه رسیدند. هاجر بیرون منطقه حرم، در زیر سایه درختی چادری بر پا کرد. اما ابراهیم که به ساره قول داده بود از مرکب پیاده نشود و در اولین فرصت به سوی او بازگردد، تصمیم گرفت که هاجر و اسماعیل ر ترک کند. هاجر که خود را تنها می دید خطاب به ابراهیم گفت : ای ابراهیم! چگونه ما را در محلی که آب و زراعتی پیدا نمی شود، بدون همدم و انیسی می گذاری و می روی!؟ ابراهیم گفت : آن کسی که مرا مأمور کرد که شما را به این سرزمین منتقل کنم، شما را نیز سرپرستی و کفایت می کند. چون به کوه «کدی» که در «ذی طوی» بود رسید، برگشت و نگاهی به آنان کرد و به درگاه الهی عرض کرد: «پروردگارا! من فرزند خود را در بیابانی غیر قابل کشت و زرع، در کنار خانه حرم تو سکونت دادم تا نماز را به پا دارند، پس دل های مردم را چنان کن که متوجه آنان شوند و از میوه ها روزیشان کن. شاید شکرگزار باشند». این دعا را کرد و از آنجا سرازیر شد و هاجر در آنجا ماند. همین که ظهر شد و خورشید بالا آمد، تشنگی بر اسماعیل غلبه کرد. هاجر برخاست و در جایی که اکنون محل سعی حاجیان است به جستجوی آب پرداخت و فریاد زد: آیا در این بیابان همدم و انیسی هست؟ همچنان به دنبال آب می گشت تا اسماعیل از دیده او پنهان شد و بالای بلندی صفا رفت. چون خوب نگاه کرد سرابی در آن بیابان به نظرش آمد و گمان کرد که آب است به همین دلیل به میان دره بازگشت و همچنان پیش رفت تا به مروه رسید اما آبی را ندید لذا چشم گرداند و دوباره سرابی در طرف صفا، نظرش را جلب کرد به دنبال آن رفت ولی متوجه شد که آب نیست و این کار (سعی بین صفا و مروه) هفت مرتبه تکرار شد و چون بار هفتم شد وقتی که بالای مروه بود، نگاهی به اسماعیل کرد و دید که آب از زیر پایش در جوشش است و چشمه ای ظاهر شده است.

 

هاجر به طرف اسماعیل دوید و دید که آب در جریان است، از این رو مقداری ریگ در اطراف آن جمع کرد که آب به هدر نرود و همان آب، چشمه زمزم نامیده شد.

 

در آن ایام قبیله ای به نام «جرهم» در نزدیکی آن منطقه و صحرای عرفات زندگی می کردند. چون چشمه زمزم ظاهر شد، پرندگان شروع به پرواز و رفت و آمد در آن بیابان کردند، قبله جرهم که رفت و آمد آنها را دیدند، به تعقیب آنها آنجا آمدند و دیدند که زن و کودکی در آنجا هستند که در زیر درختی سایبان ساخته اند و آبی ظاهر گشته و آن دو در کنار آن آب به سر می برند.

 

آنان رو به هاجر کردند: «تو کیستی و سرگذشت تو و این کودک چیست؟».

 

هاجر گفت: «من کنیز ابراهیم خلیل الرحمن و مادر این کودک هستم. خدا با ابراهیم دستور داده است تا ما را در این سرزمین فرود آورد».

 

آنان گفتند: آیا به ما اجازه می دهی تا در نزدیکی شما به سر بریم؟

 

هاجر گفت : باشد تا ابراهیم بیاید و از وی برای سکونت شما اجازه بگیرم.

 

هنگامی که ابراهیم به دیدن آنان آمد، هاجر به او گفت : «ای خلیل خدا! در اینجا قومی هستند به نام جرهم که از تو تقاضا دارند که اجازه دهی در نزدیکی ما سکونت کنند».

 

ابراهیم گفت : مانعی ندارد. از این رو اجازه سکونت آنان را در کنار هاجر و اسماعیل صادر فرمود: هاجر موضوع را به اطلاع قبیله جرهم رسانید و آنان دسته دسته به آن سرزمین آمدند و سکونت اختیار کردند. در نتیجه، هاجر از وحشت تنهایی رهایی یافت و با آنان مأنوس شد. ابراهیم چون برای مرتبه سوم به دیدن زن و فرزندش آمد، از دیدن آن مردم بسیار که در اطراف آنجا جمع شده بودند، خوشحال شد و خدای را بر این نعمت سپاس گفت.

 

تیره های مختلف جرهم هر یک سه گوسفند به اسماعیل بخشیدند که زندگی و مادرش از راه پرورش گوسفندان اداره می شد (۳۰۷).

   

- ذبح حضرت اسماعیل (علیه السلام)

 

طبری نقل کرده است که ابراهیم پیش از آنکه موضوع خواب خود را به اسماعیل بگوید به او فرمود: «پسرم! طناب و کارد را بردار تا به این دره برویم و مقداری هیزم تهیه کنیم.» چون به راه افتادند شیطان به صورت مردی سر راه ابراهیم آمد تا بلکه او را از انجام فرمان الهی باز دارد، از این رو به ابراهیم گفت : «ای پیر بزرگ! در اینجا چه می خواهی؟»

 

ابراهیم گفت : «در این دره کاری دارم که به دنبال آن می روم».

 

شیطان گفت : «به خدا من چنین می بینم که شیطان به خواب تو آمده و به تو دستور داده است تا فرزندت را ذبح کنی و تو می خواهی او را بکشی!».

 

ابراهیم که شیطان را شناخت او را از خود دور کرده و فرمود: ای دشمن خدا! از من دور شو که به خدا سوگند به دنبال انجام مأموریت پروردگارم خواهم رفت و آن را انجام خواهم داد.

 

شیطان که از ابراهیم مأیوس شد، نزد اسماعیل که پشت سر پدر راه می رفت آمد و گفت : ای پسر! هیچ می دانی که پدرت تو را به کجا می برد؟

 

اسماعیل گفت : می رویم تا در این دره هیزم جمع کنیم!

 

شیطان گفت : به خدا می خواهد تو را بکشد.

 

اسماعیل گفت : به چه دلیل؟

 

شیطان گفت : او گمان می کند که پروردگارش او را به این کار دستور داده است.

 

اسماعیل با روی باز گفت : هر چه پروردگارش به وی دستور داده باید انجام دهد و من هم با جان و دل مطیع فرمان او هستم.

 

شیطان که از او نیز مأیوس شد، نزد هاجر که در خاه خود در شهر مکه بود رفت و به او گفت : هیچ می دانی که ابراهیم فرزندت اسماعیل را به کجا برد؟

 

هاجر گفت : او را برده تا از دره هیزم تهیه کند. شیطان گفت : نه، او را برده تا ذبح کند.

 

هاجر گفت : هرگز این کار را نخواهد کرد، زیرا علاقه و محبتی که ابراهیم به او دارد مانع از این کار خواهد شد.

 

شیطان گفت : ولی ابراهیم گمان کرده است که خداوند این کار را به او دستور داده است؟

 

هاجر گفت : اگر پروردگارش او را به این کار دستور داده باشد، ما همه تسلیم امر و فرمان او هستیم. شیطان با خشم و ناراحتی از آنجا دور شد چرا که نتوانست از خانواده ابراهیم بهره و نصیبی بگیرد. (۳۰۸)

 

امام موسی کاظم (علیه السلام) فرمود: علت این که حاجیان در منی باید رمی جمره کنند همین است که شیطان در آن چند جا به نظر ابراهیم آمد و آن حضرت او را با سنگ زد و از این رو سنت بر این جاری گشت (۳۰۹).

 

مفضل از امام رضا (علیه السلام) روایت می کند که هنگامی که ابراهیم مأموریت یافت به جای فرزندش اسماعیل، قوچی بهشتی را قربانی کند از خداوند درخواست نمود تا همچنان بتواند اسماعیل را در راه او ذبح نماید تا به بالاترین درجات معنوی افراد مصیبت دیده در راه معبود دست یابد.

 

خداوند در پاسخ ابراهیم فرمود: محبوب ترین بندگان من در نزد تو کیست؟

 

ابراهیم گفت : خداوندا! کسی را محبوب تر از حبیبت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) نیافته ام. خداوند به او وحی فرمود: آیا محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) نزد تو محبوب تر است یا نفس خودت؟

 

حضرت ابراهیم عرض کرد: او را از نفس خویشتن نیز بیشتر دوست می دارم.

 

خداوند فرمود: فرزند محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) نزد تو محبوب تر است یا فرزند خودت؟

 

ابراهیم عرض کرد: بلکه فرزند او محبوب تر است.

 

خداوند فرمود: آیا کشته شدن مظلومانه فرزند محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) به دست دشمنانش قلب تو را بیشتر به درد خواهد آورد یا اینکه فرزندت را به دست خویش در راه اطاعت من سر ببری؟

 

ابراهیم عرض کرد: خداوندا! کشته شدن مظلومانه فرزند او به دست دشمنانش قلب مرا بیشتر به درد می آورد.

 

سپس خداوند به ابراهیم فرمود: ای خلیل من! به زودی گروهی که ادعا می کنند از شیعیان آن بزرگوار هستند، حسین بن علی را همانند گوسفند سر خواهند برید اما دیری نخواهد پایید که مستوجب خشم من خواهند گشت.

 

ابراهیم از آنچه شنید بسیار آزرده خاطر شد و شروع به گریه و زاری نمود.

 

آنگاه خداوند به او فرمود: به پاس ناله و گریه ات بر حسین، اسماعیل را به تو بخشیدم و پادای بس بزرگ را به خاطر حزنت بر مصیبت اهل بیت به تو ارزانی داشتم و فدیناه بذبح عظیم (۳۱۰).

   

- اسماعیل و بنای کعبه

 

بنابر حدیثی، شیخ صدوق (رحمه الله) نقل کرده که : فرشتگان نیز در نقل و انتقال سنگ ها و کار گذاردن آن به آنان در بنای کعبه کمک کردند تا ساخته شد و حجرالأسود را نیز که سنگی سیاه و در کوه ابوقبیس بود به دستور خدای تعالی آوردند و در جایگاه مخصوص نصب کردند (۳۱۱).

 

امام صادق (علیه السلام) در حدیثی فرمودند: چون بنای خانه کعبه به پایان رسید، برای آن خانه دو در ساختند که یکی برای ورود و دیگری برای خروج بود. برای درها آستانه ای ساختند و حلقه ای نیز بر آن آویختند. اما درها و خانه پرده نداشت تا این که اسماعیل زنی عاقله از قبیله حمیر گرفت. هنگامی اسماعیل برای تهیه آذوقه به طایف رفت و آن زن در مکه بود، روزی پیرمردی را دید که با سر و روی گردآلود از راه رسید. از آن زن سؤ الاتی کرد و در ضمن از حالشان پرسید، او در پاسخ، خوبی حالشان را به اطلاع او رسانید. ابراهیم از زن سؤ ال کرد که : تو از چه طایفه ای هستی؟

 

زن جواب داد: زنی از قبیله حمیر هستم.

 

پیرمرد نامه ای به آن زن داد و گفت : وقتی شوهرت آمد، این نامه را به او بده. سپس خداحافظی کرد و از مکه خارج شد.

 

اسماعیل از طاف برگشت. نامه را به او داد و چون نامه را خواند به او گفت : دانستی که آن پیرمرد که بود؟

 

گفت : نه، مرد خوش سیمایی بود که به تو شباهت داشت.

 

اسماعیل گفت : او پدر من بود!

 

زن که این حرف را شنید گفت : ای وای بر من!

 

اسماعیل گفت : چرا؟ می ترسی جایی از بدن تو را دیده باشد؟

 

زن گفت : نه ولی می ترسم در حق او کوتاهی کرده باشم.

 

پس از مدتی که از این جریان گذشت، روزی زن به اسماعیل گفت : آیا بر درهای کعبه پرده ای نیاویزیم؟

 

اسماعیل گفت : آری، خوب است. آنگاه دو پرده تهیه کردند و بر درهای کعبه آویختند، زن که چنان دید گفت که خوب است پرده دیگری نیز تهیه کنیم و همه دیوارهای اطراف کعبه را بپوشانیم، این سنگ ها نمای خوبی ندارند.

 

اسماعیل با این پیشنهاد موافقت کرد و آن زن به دنبال این تصمیم از قبیله خود استمداد نمود و پشم زیادی تهیه کرد. زن های قبیله مشغول رشتن و بافتن پشم شدند و هر قطعه ای که حاضر می شد به قسمتی از خانه کعبه می آویختند. وقتی که هنگام حج و آمدن مردم به مکه شد قسمت زیادی از آن را پوشاندند اماقسمتی از آن هنوز بدون پوشش مانده بود.

 

همسر اسماعیل گفت : خوب است این قسمت را با حصیرهای علف بپوشانیم و همین کار کردند. چون اعراب برای زیارت آمدند و آن وضع را دیدند، گفتند: سزاوارتر آن است که برای تعمیر این خانه هدیه ای بیاوریم، پس از آن مرسوم شد که برای خانه کعبه هدید بیاورند. چون مقدار زیادی پول و اشیا جمع شد آن حصیر را برداشته و به جای آن پرده هایی کشیدند و نمای خانه کعبه پوشیده شد. کعبه سقف نداشت، اسماعیل چوب هایی تهیه کرد و به وسیله آنها سقفی بر آن زد و روی آن را با گل پوشانید.

 

اسماعیل و مردم مکه از نظر آب در مضیقه بودند. این موضوع را به ابراهیم گفتند و ابراهیم به دستور خداوند تعالی مکان هایی را حفر کرد و به آب رسید و از این جهت نیز آسوده خاطر شدند (۳۱۲).

   

- مرکب ابراهیم (علیه السلام)

 

مجمع البیان از ابن اسحاق روایت کرده است که ابراهیم (علیه السلام) هر وقت اراده می کرد که اسماعیل و مادرش هاجر را دیدار کند، [جبرئیل] برایش براق می آورد، صبح از شهر شام سوار بر براق می شد و قبل از ظهر به مکه می رسید، بعد از ظهر از مکه حرکت می کرد و شب نزد خانواده اش در شام بود و این رفت و آمد همچنان ادامه داشت تا اینکه اسماعیل به حد رشد رسید و... (۳۱۳)

 

پی نوشت ها:

(۲۹۴) - ابراهیم / ۳۹.

(۲۹۵) - مجمع البیان، ج ۶، ص ۳۱۹.

(۲۹۶) - صافات / ۱۰۰.

(۲۹۷) - برگرفته از تفسیر نمونه.

(۲۹۸) - صافات / ۱۰۲.

(۲۹۹) - همان.

(۳۰۰) - مجمع البیان، ج ۸، ص ۴۵۲.

(۳۰۱) - صافات / ۱۰۴ و ۱۰۵.

(۳۰۲) - ابراهیم / ۳۷.

(۳۰۳) - آل عمران / ۹۶.

(۳۰۴) - بقره / ۱۲۷.

(۳۰۵) - فروع کافی، ج ۱، ص ۲۳.

(۳۰۶) - هود / ۷۵.

(۳۰۷) - تفسیر قمی، ج ۱، ص ۶۰.

(۳۰۸) - تاریخ طبری، ج ۱، ص ۱۹۲.

(۳۰۹) - علل الشرایع، ص ۴۳۷.

(۳۱۰) - الخصال، ج ۱، ص ۵۸.

(۳۱۱) - علل الشرایع، ص ۱۹۵.

(۳۱۲) - فروع کافی، ج ۱، ص ۲۲۰؛ (تاریخ انبیأ، محلاتی، ص ۲۰۱).

(۳۱۳) - مجمع البیان، ج ۸، ص ۴۵۴؛ المیزان، ج ۱۷، ص ۲۳۴.

آیین مقدس اسلام تمام مردم مسلمان را از خصومت ورزی و خشم گرفتن بر یکدیگر و به کار گرفتن حسد و قطع پیوند . رابطه بر حذر داشته و همه اهل اسلام را به رفق و مدارا و مسامحه و آسان گبری و مهرورزی بر یکدیگر دعوت کرده است. فرهنگ حق مؤمنان را ازنظر معنوی برادر یکدیگر دانسته و در این زمینه حقوق بسیار پرارزشی را به‌عنوان حقوق برادری طرح کرده و اهل ایمان را به ادای آن حقوق ترغیب و تشویق نموده و مراعات آن حقوق را لازم و واجب اخلاقی و گاهی واجب شرعی اعلام کرده است و روی‌گردان از ادای آن حقوق را از ولایت خدا خارج می‌داند. 

برقراری پیوند برادری و رابطه معنوی و تداوم آن محصول پاک بودن درون از رذایل اخلاقی است. رذایل اخلاقی چون غرور و کبر و منیت و حرص و بخل و حسد مانع از این است که حالت برادری و فضای معنوی و مهرورزی و مدارا و نرمی بر دو فرد یا بر یک خانواده یا بر افراد جامعه حاکم باشد.

رسول خدا(ص) در روایتی بسیار مهم مردم را از رذایل اخلاقی و مفاسد عملی بر حذر داشته و آنان را به رعایت حقوق برادری دعوت کرده است: «لا ندابروا ولا تباغضو والاتخاسدوا ولا تقاطعوا و کونوا عباد الله اخوانا. المسلم اخ المسلم لا یظلمه و لایحرمه ولایخزله.»
با یکدیگر خصومت نورزید و بر یکدیگر خشم نگیرید و بر یکدیگر حسادت نداشته باشید و پیوند و رابطه دوستی و برادری را قطع مکنید و بندگان خدا با یکدیگر برادر باشید. مسلمان برادر مسلمان است، به برادرش ستم نمی¬کند و او را از محبت‌ها و پرداخت مال محروم نمی‌نماید و وی را وانمی‌گذارد.
قال رسول‌الله(ص):« مداراه الناس نصف الایمان و الرفق بهم نصف العیش»
رسول خدا(ص) فرمود: آسان‌گیری و مدارای با مردم نصف ایمان و نرمی با آنان نصف معیشت است.
رسول خدا(ص) فرمود: «رحم الله امر سهل البیع سهل الشرا سهل الاقتضاء.»
خدا رحمت کند مردی را که در فروش جنس و در خرید متاع و در گرفتن دین از مدیون آسان سهل‌انگار است.
و نیز آن حضرت فرمود:«من انظر معسرا او ترک(له) حاسبه الله حسابا یسیرا»
کسی که مدیون تنگدستی را مهلت دهد، یا او را رها کند خدا او را به حسابرسی آسانی محاسبه کند.
و از آن حضرت روایت شده است: 
در قیامت مردی که براثر گناه، اسراف بر وجود خود داشته حسابرسی می‌کنند و برای او حسنه‌ای که سبب نجاتش شود نمی‌یابند به او میگویند: هرگز کار خیری انجام داده‌ای؟ می‌گوید: نه ولی مردی بودم که از ثروتم به مردم قرض دادم و به جوانانی که پیرامونم بودند می‌گفتم: با ثروتمندانی که از آنان طلبکارم نرمی و مدارا داشته باشید و تنگدستان را مهلت دهید. خدا می‌فرماید: من آسان گرفتن بر او نرمی و مدارای به او شایسته‌ترم. پس خدا از او بگذر و وی را بیامرزد.
حماد بن عثمان می‌گوید:
« مردی به محضر مبارک امام صادق(ع) وارد شد و از مردی از اصحاب حضرت شکایت کرد و چیزی نگذشت که آن صحابی نزد امام آمد به او فرمود: سبب شکایت این شاکی از تو چیست؟ عرضه داشت: از من شکایت می‌کند برای این‌که قرضی را که به او داده بودم تا دینار آخرش به‌طور کامل مطالبه کردم. حماد می‌گوید: امام صادق(ع) خشمگین نشست سپس فرمود: انگار می‌کنی زمانی که حق خود را به‌طور کامل مطالبه می‌کنی کار زشتی نمی‌کنی؟ آیا آنچه را که خداوند از حالات مؤمنان در قرآن حکایت کرده ندیدی که فرموده:« ویخافون سوء الحساب».
فکر می‌کنی می‌ترسند که خدا بر آنان در حسابرسی ستم روا دارد؟ نه به خدا سوگند نمی‌ترسند بلکه از حسابرسی دقیق و کامل می‌ترسند  که خداوند این‌گونه حسابرسی – که مو را از ماست می‌کشند- را حسابرسی بد «سوء الحساب» نامیده است، پس کسی که در مطالبه حق خود به این صورت با طرف خود برخورد کند کار زشتی انجام داده است!!
رسول خدا(ص) فرمود: «الا و ان الله او انی فی ارضه و هی القلوب واحب الوانی الی الله اصفاها واصلبها وارقها من الذنوب واصلبها فی الدین وارقها علی الاخوان.»
آگاه باشید برای خدا در زمینش ظرف‌هایی است و آن قلب‌هاست و محبوب اویند، آن ظرف‌ها خالص‌ترینش از گناهان و محکم‌ترینش در دین و نرم‌ترینش بر برادران دینی است.
رسول خدا(ص) در روایتی قریب به این مضامین فرموده‌اند: پروردگارم مرا به مدارا با مردم امر فرموده.
سه چیز است که موجب کامل شدن عمل است... و اخلاقی که به سبب آن با مردم به نرمی رفتار کنند.
نرمی و ملایمت موجب زینت عمل و عدم آن موجب زشتی عمل است. اگر نرمی و ملایمت مخلوق قابل‌دیدن بود، چیزی از مخلوقات خدا زیباتر از او به پشم نمی‌آمد.
در روایتی از امیرالمؤمنین(ع) نقل‌شده است: «ثمره العقل مداراه الناس.» میوه عقل نرمی و ملایمت با مردم است. «مداراه الرجال من افضل الاعمال.» نرمی با مردم از برترین اعمال است.
«دار الناس تستمتع باخائهم والقهم بالبشر تمت اضغانهم» 
با مردم به نرمی و مدارا رفتار کن، از برادری آن‌ها بهره‌مند می‌شوی و با آنان با خوش‌رویی برخورد نما، کینه‌هایشان را نابود می‌کنی.
رسول خدا(ص) مسامحه و نرمی خدا را با بنده‌اش نتیجه و محصول مسامحه و نرمی بنده با مردم می‌داند، آن حضرت در روایتی به این حقیقت اشاره فرموده، می‌فرماید: 
«اسمح یسمح لک» با مردم مدارا کن و اهل نرمی باش، تا با تو نرمی و مدارا شود.
مدارا و نرمی، اخلاق خداست و چه نیکوست مردم بر پایه فرمان حکیمانه رسول خدا(ص) که فرمود:« تخلقوا بالخلاق الله» متخلق به اخلاق خدا شوند، تا در دنیا و آخرت به خوشبختی و سعادت نائل شوند.
یارم خط عنبرین نوشته *** تعلیقه به مشک چین نوشته
از لطف بر این خط دل‌آویز *** دل‌بسته و دل‌نشین نوشته
هر حرف که او نوشته زیرش *** رو القدس آفرین نوشته
از ربت لب مریض غم را *** داروی دل حزین نوشته
مشکین قلمش خطی چو ریحان *** بر صفحه یاسمین نوشته
یا شمه‌ای از شمایل خود *** بر عارض حور عین نوشته

انسان ذاتاً موجودی نیازمند است که فطرتش او را به سمت تعامل با دیگران می‌کشاند. در تعامل افراد با همدیگر وجود اشخاص خیرخواه و دلسوز باعث ایجاد جوّ صمیمی و زیبا در سطح جامعه خواهد شد. معمولاً انسان‌های عاقل از نصیحت و خیرخواهی دیگران استقبال و حتی از آنان هم قدردانی می‌کنند چنان‌که امام علی علیه السلام فرمودند: «العاقِلُ مَنِ اِتَّعَظَ بِغَیره؛ [۱] آدم عاقل کسی است که از دیگران پند و موعظه می‌گیرد.» ما در اینجا در مورد مسأله خیرخواهی به موضوعاتی از قبیل اهمیت، فرهنگ صحیح، فواید فردی و اجتماعی و مسأله تشخیص خیرخواهی‌های دروغین خواهیم پرداخت.

 

خیرخواه؛ محبوب‌ترین بنده خدا

 

خیرخواهی و نصیحت در دین مبین اسلام از جایگاه و اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. خیرخواهی در جهت رضایت خداوند باعث محبوب شدن انسان نزد خدای متعال خواهد شد چنان که پیامبر اکرم حضرت محمد صلی الله علیه و آله می‌فرماید: «قالَ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ اَحَبُّ ما تَعَبَّدَ لِی بِهِ عَبْدِی النُّصْحُ لِی؛ [۲] خداوند عزّ و جل فرمود: محبوب ترین چیزی که بنده من به آن مرا عبادت می‌کند، خیرخواهی برای من [و در راه رضایت من] است.» خیرخواهی انسان در جهت رضای خداوند علاوه بر هدایت و بندگی خودش باعث هدایت دیگران به سوی حضرت حق خواهد شد.

 

برترین فرهنگ خیرخواهی

 

بهترین شیوه اثرگذاری خیرخواهی و نصیحت زمانی است که خود شخص پند دهنده عامل به آن باشد، یعنی به گونه‌ای نباشد که فقط برای دیگران حرف بزند و خودش عمل نکند. همان‌گونه که قرآن کریم فرموده است: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ؛ [۳] ای کسانی که ایمان آورده‌اید! چرا سخنی می‌گوئید که عمل نمی‌کنید؟!»
در طرف مقابل، انسان زیرک و خردمند کسی است که حرف‌های خوب دیگران را پذیرا باشد و حتی یک پله بالاتر اینکه از بین حرف‌های خوب، بهترینشان را انتخاب و بدان عمل کند چنان که قرآن کریم می‌فرماید: «الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَٰئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَ أُولَٰئِکَ هُمْ أُولُوالْأَلْبَابِ؛ [۴] کسانی که سخنان را می‌شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می‌کنند؛ آنان کسانی هستند که خدا هدایت‌شان کرده، و آنها خردمندانند.» انتخاب برترین سخنان از سخنان خیرخواهانه کاری عاقلانه و زیرکانه است.

 

خیرخواهی؛ دربردارنده سه منفعت

 

خیرخواهی انسان برای افراد جامعه سه منفعت را به ارمغان خواهد آورد؛ منفعتی برای خود شخص، منفعتی برای فرد مقابل و منفعتی برای تمام جامعه به دنبال خواهد داشت. در نگاه اول خیرخواهی موجب تنبّه، هدایت و رفع مشکل برای طرف مقابل می‌شود که با ازدیاد فرهنگ خیرخواهی در میان مردم، یقیناً جامعه‌ای زیبا، یکدل و پویا به‌وجود خواهد آمد؛ چرا که همگان نسبت به رشد و هدایت یکدیگر کمال دلسوزی را دارند. اما شاید مهم‌تر از این دو، سود و منفعتی فراتر از این دنیا است که در آخرت نصیب فرد خیرخواه می‌شود چنان‌که پیامبر اکرم حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «أعظَمَ النّاسِ مَنزِلَةً عِندَ اللّه ِ یَومَ القِیامَةِ أمشاهُم فی أرضِهِ بالنَّصیحَة لِخَلقِهِ؛ [۵] با منزلت‌ترین مردم نزد خداوند در روز قیامت، کسی است که در راه خیرخواهی برای خلق او بیش از دیگران قدم بر دارد.» بنابراین افزایش خیرخواهی در سطح جامعه، دنیایی زیبا و پر از صمیمیت و همدلی و آخرتی نیکو به همراه خواهد داشت، البته خیرخواهی نیز همانند هر گنج دیگری، نسخه‌های تقلبی دارد که باید نسبت به تشخیص آن هوشیار باشیم.

 

هشدار نسبت به خیرخواهی‌های دروغین

 

با نگاهی به سرگذشت انسان در طول تاریخ متوجه خواهیم شد که بعضی‌ها فقط تظاهر به خیرخواهی کرده و در واقع هدفشان خیانت و فریب بوده است و برای رسیدن به اهدافشان از صفت خیرخواهی سوءاستفاده کرده‌اند. نمونه بارز آن شیطان است که با فریب و حیله باعث رانده شدن حضرت آدم علیه السلام و حوا علیهاالسلام از بهشت شد. او به آن‌ها گفت این درخت جاودانگی است که با خوردن میوه یا دانه آن جاودانه می‌شوید [۶] و سپس با قسم دروغین به آن‌ها گفت که من خیرخواه‌تان هستم چنان‌که قرآن کریم می‌فرماید: «وَقَاسَمَهُمَآ إِنِّی لَکُمَا لَمِنَ النَّاصِحِینَ »[۷] پس نباید جذب هر ندائی که بوی خیرخواهی داشت شد چراکه شاید فریب و حیله‌ای شیطانی باشد، خواه این شیطان در لباس خودی باشد یا دشمن، همان‌گونه که امام علی علیه السلام می‌فرماید: «وَرُبَّما نَصَحَ غَیْرُ النّاصِحِ وَغَشَّ الْمُسْتَنْصَحُ؛ [۸] چه بسا آن کس که اهل اندرز و خیرخواهی نیست، اندرز دهد [و خیرخواهی کند] و آن کس که درخواست نصیحت از او شده است، خیانت ورزد.»

    

 

(۱) امام صادق (ع) فرمود: همانا در این قرآن جایگاه نور هدایت و چراغ های شب ظلمانی نهفته است ؛ پس شخص تیزبین باید در آن دقت کند و نظر خویش را برای بهره گیری از پرتو آن بگشاید.

 

   

 

(۲) امیرالمؤ منین (ع) فرمود: بدانید همانا قرآن راهبر روز است و پرتو افکن شب تار، اگر چه (آن کس که در صدد راهنمایی شدن و کسب نور از آن باشد) در سختی و نداری باشد.

 

   

 

(۳) امام صادق (ع) فرمود: همانا قرآن باز دارنده و فرمان دهنده است : به بهشت فرمان دهد و از دوزخ باز دارد.

 

   

 

(۴) امام سجاد(ع) فرمود: اگر همه مردمی که بین مشرق و مغرب هستند، بمیرند، من از تنهایی نهراسم ، پس از آنکه قرآن با من باشد.

 

   

 

(۵) امام صادق (ع) فرمود: حافظ قرآن که بدان عمل کند، در آخرت رفیق فرشتگان پیغام برنده و نیک رفتار خداوند است .

 

   

 

(۶) رسول خدا (ص) فرمود: هر کس که خداوند (از معارف) قرآن به او عطا کند و چنان پندارد که به مردی بهتر از آن چیزی داده اند، چیز بزرگی را کوچک شمرده و چیز کوچکی را بزرگ دانسته است .

 

   

 

(۷) حضرت صادق (ع) فرمود: هر که قرآن بخواند، بی نیاز شود و نیازی پس ‍ از آن نیست ، وگرنه (اگر قرآن بی نیازش نکند) هیچ چیز او را بی نیاز نکند.

 

   

 

(۸) رسول خدا (ص) فرمود: حاملان قرآن نمایندگان و سرپرستان اهل بهشتند.

 

   

 

(۹) امام صادق (ع) فرمود: کسی که درباره قرآن رنج کشد و با وجود سختی و کم حافظه بودنش آن را حفظ کند، دو اجر دارد.

 

   

 

(۱۰) امام صادق (ع) فرمود: کسی که به سختی قرآن را یاد گیرد دو اجر دارد، و آن کس که به آسانی یاد گیرد، با اولین است .

 

   

 

(۱۱) امام سجاد(ع) فرمود: آیه های قرآن گنجینه هایی است ، پس هرگاه در یک گنجینه را گشودی ، شایسته است که بدانچه در آن است نظر بیفکنی.

 

   

 

(۱۲) امام صادق (ع) فرمود: خانه ای که در آن شخص مسلمانی قرآن می خواند اهل آسمان آن خانه را به گونه ای بنگرند که اهل دنیا ستاره درخشان را در آسمان می نگرند.

 

   

 

(۱۳) امام صادق (ع) فرمود: هر که قرآن را از روی آن بخواند از دیدگان خود بهره مند شود، و سبب سبک شدن عذاب پدر و مادرش گردد اگر چه آن دو کافر باشند.

 

    

 

(۱۴) امام صادق (ع) فرمود: هر آینه من دوست می دارم که در خانه قرآنی باشد که خداوند به سبب آن شیطانها را (از آن ) دور کند.

 

   

 

(۱۵) حضرت صادق (ع) فرمود: قرآن برای اندوه (و تأثیر در نفوس مردمان ) نازل شده ، پس آن را با آواز حزین بخوانید.

 

   

 

(۱۶) رسول خدا(ص) فرمود: هر چیزی زینتی دارد و زینت قرآن آواز خوش است .

 

   

 

(۱۷) رسول خدا(ص ) فرمود: قرآن را با لحن ها و آواز عرب بخوانید، و از لحن فاسقان و گنهکاران دوری کنید. زیرا پس از من مردمانی بیایند که قرآن را در گلو بچرخانند و مانند خوانندگی و نوحه خوانی و خواندن کشیشان ، که از گلوی آنها نگذرد (یعنی مقبول درگاه خداوند واقع نگردد) دلهای ایشان وارونه است و هر که از آنها خوشش آید نیز دلش وارونه است.

 

   

 

(۱۸) رسول خدا(ص) فرمود: مرد عجمی (غیر عرب) از امت من قرآن را عجمی می خواند (یعنی مراعات تجوید و محسنات قرائت را نمی کند یا اعراب آن را غلط می خواند) و فرشتگان آن را به عربی صحیح بالا برند.

 

   

 

(۱۹) حضرت صادق (ع) فرمود: برای مؤمن شایسته است که نمیرد تا قرآن را یاد گیرد یا در پی یاد گرفتنش باشد.

 

   

 

(۲۰) حضرت صادق (ع) فرمود: قرآن عهد خداوند و فرمان اوست بر خلقش ، پس سزاوار است برای شخص مسلمان که در این عهد و فرمان خدا نظر افکند و روزی پنجاه آیه از آن بخواند.

 

    

 

(۲۱) رسول خدا(ص) فرمود: خانه های خود را با تلاوت قرآن روشن کنید و آنها را گورستان نکنید، چنانچه یهود و نصارا کردند، در کلیساها و عبادتگاه‌های خود نماز کنند، ولی خانه های خویش را معطل گذارده اند (و در آن ها عبادتی انجام ندهند) زیرا که هرگاه در خانه ، قرآن بسیار تلاوت شد، خیر و برکتش زیاد شود و اهل آن به وسعت رسند و آن خانه برای اهل آسمان درخشندگی دارد، چنانچه ستارگان آسمان برای اهل زمین می درخشند.

در مستدرک الوسائل از امام صادق (ع) نقل شده است:

 

 

 

«الصَّدَقَةُ لَیْلَةَ اَلْجُمُعَةِ بِأَلْفٍ وَ اَلصَّدَقَةُ یَوْمَ اَلْجُمُعَةِ بِأَلْفٍ»

 

ثواب صدقه در شب و روز جمعه هزار برابر است.

 

 

 

مستدرک الوسائل، ج۶، ص۱۰۶