emamian

emamian

پنج شنبه, 15 مهر 1400 08:33

هشت خصلت زیبا از رسول خدا (ص)

امام حسن مجتبی علیه السلام:

کانَ رَسولُ اللّه صلی الله علیه و آله فَخْما مُفَخَّما ... یَتَکَلَّمُ بِجَوامِعِ الکَلِم فَصْلاً لا فُضولَ فیهِ و لا تَقصیرَ. دمثا، لَیْسَ بِالجافی و لا بِالْمَهینِ تَعظُمُ عِنْدَهُ النِّعْمَةُ و اِنْ دَقَّت لا یَذُمُّ مِنها شَیئا غَیْرَ اَنَّهُ کانَ لا یَذُمُّ ذَواقا و لا یَمدَحُهُ و لا تُغضِبُهُ الدُّنْیا و ما کانَ لَها، فَاِذا تُعوطیَ الحَقّ لَم یَعْرِفهُ اَحَدٌ، و لَم یَقُمْ لِغَضَبِهِ شَی ءٌ حَتّی یَنتَصِرَ لَه ...

رسول اکرم صلی الله علیه و آله (در نظرها) با شکوه و بزرگوار بودند ...

سخنانی کوتاه، جامع و بی چون و چرا می‌گفتند؛ بدون کم و زیاد

نرم خو و مهربان بودند

در حق کسی ظلم نمی‌کردند

کسی را خوار نمی‌شمردند

نعمت را اگرچه کم بود، بزرگ می‌دانستند و چیزی از آن را نکوهش نمی‌کردند

از مزه غذا نه بد می‌گفتند و نه تعریف می‌کردند

دنیا و آنچه به آن مرتبط است ایشان را خشمگین نمی‌ساخت

و هرگاه حقی ضایع می‌شد، احدی را ملاحظه نمی‌کردند و چیزی باعث رفع خشمشان نمی‌شد، تا آن که حق را حاکم سازند.

     

عیون اخبارالرضا، جلد ۲، صفحه ۲۸۳

بی تردید و با توجه به حقیقت ولایت معصومین از جمله امام رضا(ع) که در تمام جهات اجتماعی، فردی، خانوادگی و سیاسی برای ما الگوی های مناسب و چراغ های هدایت می باشند باید از سیره و رفتار عملی ایشان به بهترین وجه بهره جست، در خصوص حیات سیاسی این بزرگواران که در زیارت جامعه کبیره از آنان به عنوان «ساسة العباد»[۱] و یا همان زمامداران سیاسی جامعه یاد شده، بر پژوهشگران لازم است به بررسی آن پرداخته و نیز سیاستمداران در کنش ها و واکنش های حیات سیاسی خویش آن را به کار ببندند تا موفق عمل نمایند.

     

باید توجه داشته باشیم که ائمه معصومین(ع) بر اساس رسالتی که از جهت خلافت رسول الله(ص) و امامت امت بر عهده دارند می بایست با توجه به شرائط سیاسی و اجتماعی، به رهبری جامعه اسلامی بپردازند، همان گونه که رسول خدا(ص) در دوران ده ساله حیات خویش در مدینه و نیز امیرالمومنین(ع) پس از بیست و پنج سال خانه نشینی به این امر اقدام فرمودند.

     

در طول تاریخ به دلائلی گوناگون، همه معصومین(ع) نتوانستند به پی‌ریزی حکومت دینی بپردازند، امّا مشروعیت سیاسی و رهبری ایشان بر شیعیان همچنان وجود داشته است، امام رضا(ع) که در دوران حکومت مأمون (از سلسله بنی عباس) امامت شیعیان را بر عهده داشتند، خود به تشکیل حکومت موفق نشده، بلکه مأمون با حیله ها و شگردهای مختلفی، ایشان را از مدینه به مرو فراخواند تا به اجبار، ولایتعهدی را بر آن حضرت تحمیل و از این طریق در جامعه بتواند نوعی مشروعیت و مقبولیت کسب نماید، امام که از حیله های مأمون آگاه بود، در قبال این عمل واکنش متناسبی داشت که از آن می توان برخی از اصول رفتار سیاسی را دریافت نمود، از این اصول می توان به عنوان یک الگو و سبک سیاسی موفق برای سیاستمداران امروز ما بهره گرفت، ما در این جا به اجمال به بررسی مصداقی برخی از این اصول می پردازیم.

     

استقلال سیاسی

امام رضا علیه السلام علی‌رغم این که شدیداً تحت نظارت مأمون بودند و در آن شرائطی که خلیفه عباسی چاره ای جز تحمیل ولایتعهدی به ایشان نمی دید، آن حضرت در پاسخ به این خواسته مأمون، بدون توجه به فشارها و برخی فضای های کاذب سیاسی، نسبت به پذیرش جبری ولایتعهدی، شرائطی برای مأمون قرار دادند و خود مستقلاً تصمیم گرفتند.

     

عدم همکاری با حاکمان ظالم و جائر

یکی از موضوعات مهمی که در مبانی دینی شیعی وجود دارد این است که نمی بایست ولایت حاکمان ظالم و جائر را پذیرفت و در این امر نباید با آنان مشارکت و یا کمک کار آنان بود، حضرت رضا علیه السلام که دستگاه مأمون را ظالم می دانستند، از همکاری و یا هر گونه کمک به گسترش و تحکیم قدرت نامشروع مأمون دوری نموده که البته با تهدید های پیاپی مأمون هم مواجه گردید، ولی این گونه تهدیدات تاثیری بر این موضع قاطع آن حضرت نداشت.

     

حفظ عزت، کرامت و آزادگی

در دنیای سیاست یکی از اصولی که همواره مورد توجه سیاستمدارن می باشد، این است که کرامت و عزت خویش را در مبادلات و معادلات سیاسی حفظ و آن را گسترش دهند، پس از این که امام رضا(ع) با تهدیدات و فشارهای فراوانی از سوی مأمون مواجه گردیدند، برای مأمون در پذیرش این موضوع شرائطی تعیین نمودند، به این معنا که در دستگاه سیاسی حاکم، آن حضرت کسی را عزل و نصب نکند و عملاً کاری را انجام ندهند و سنّت و شیوه ای را تغییر نداده و تنها به حکومت مشاوره بدهند و درمسیر اثبات حق ولایت خویشبا حفظ آزادگی چنین فرمودند: مأمون چیزی به من نداده است و آن چه را به من پیشنهاد می کند حق من است.[۲]

     

حضرت با این بیان، با موضوع ولایتعهدی که از سوی مأمون به ایشان پیشنهاد گردید، در حقیقت مخالفت صریح خویش را اعلام کرده و بر این مهم تاکید نمودند که اساساً او حق ندارد به ایشان بگوید؛ این موضوع را بپذیر؛ چرا که خلافت رسول الله(ع) از آنِ اهل بیت(ع) می باشد و این مأمون است که حکومت را غصب و نیازمند اجازه از سوی امام می باشد.

     

     

مأمون برای تاثیر گذاری بر امام رضا(ع) و این که بتواند ولایتعهدی را بر عهده ایشان بگزارد و از سوی حضرت با مخالفتی مواجه نگردد، اقدام به پی ریزی شیوه ای حیله گرانه نمود، به این صورت که از ایشان بسیار تعریف و تمجید می کرد، این در حالی است که اگر خلیفه واقعاً به آن چه می گفت؛ اعتقادی داشت ، اساساً نمی باید در جایگاه فعلی خویش قرار می‌داشت، مأمون به آن حضرت می‌گفت: ای فرزند رسول خدا (ص) فضیلت، علم، زهد، پارسایی و عبادت تو را دانسته و تو را در امر خلافت از خود شایسته تر می دانم، امّا آن حضرت بدون اعتنا به این تعاریف از سوی مأمون، تحت ثاثیر آن قرار نگرفته و تنها به اهداف خویش می اندیشدند.

     

عدم إغواپذیری در مسائل سیاسی

از جمله شگردهایی که احیاناً در مسائل سیاسی وجود دارد این است که یک طرف، جهت فریب طرف مقابل در پذیرش خواسته های خویش از جملات و عباراتی بهره می جوید که نه آن را قصد کرده و نه این که عملاً چنین چیزی، اتفاق خواهد افتاد، بلکه آن عبارات تنها برای فریبکاری بوده و جنبه عملی نخواهد داشت، مأمون که اساساً شخصی فریبکار بود، در برخورد با امام رضا(ع) چنین گفت: می خواهم خود را از خلافت عزل کنم و آن را به تو بسپارم و با تو بیعت نمایم.

همانگونه که از عبارت و رفتار سیاسی مأمون بر می آید، آنچه وی بر زبان رانده است فقط جنبه تبلیغاتی و فریبکاری دارد و حضرت رضا(ع) به دور از این فضای کاذب، به آنچه می باید اقدام نموده و تحت تأثیر این عمل اغواگرانه قرار نگرفتند.

     

 روشنگری در مسائل

آنچه از ابتدای حرکت امام رضا(ع) تا شهادت ایشان کاملاً مشهود بود و به عبارتی آن حضرت بدان توجه تام داشتند، این است که وی در هر فرصتی به روشنگری در باب مسائل سیاسی و خلافت پرداخته و در وثیقه ولایتعهدی چنین نوشتند: « ان الله یعلم خائنة الاعین و ما تخفی الصدور»،[۳] این اقدام امام رضا (ع )در واقع، حقانیت امامت ائمه (علیهم السلام ) و بطلان خلافت خلفای پیشین را به اثبات رساند که از آن باید به عنوان آخرین روشنگری های سیاسی امام یاد نمود.

     

 صراحت لهجه

یکی از ویژگی های شخصیتی امام(ع) در مقابله با مأمون این بود که آن حضرت حقایق را به صراحت و بدون در نظر گرفتن برخی فضاها و مصالح کاذب سیاسی بیان می فرمودند، ایشان در بیانی خطاب به مأمون چنین می فرمایند: اگر خلافت را خدا برای تو قرار داد، روا نیست لباسی را که خدا در قامت تو راست کرد، بیرون کنی و به دیگران بدهی و اگر از تو نیست، چگونه آن را به من می سپاری؟ در واقع این سخن حضرت نیز گویای این حقیقت است که مأمون حق خلافت را نداشته و آن را از اهل بیت(ع) غصب نموده است.

     

 مقاومت در برابر خواسته های نامشروع و عدم سازشکاری با دشمن

اساساً آنچه در مسائل سیاسی رخ می دهد از دو حال خارج نمی باشد یا این که مشروع و قانونی بوده و یا این که این چنین نمی باشد، آنچه که مأمون از امام رضا(ع) مطالبه می نمود در دسته دوم از خواسته ها قرار داشت، برای همین امام علیه السلام با این خواسته به شدت مخالفت نموده و از پذیرش آن دوری نمودند تا این که مأمون از اهرم تهدید به قتل حضرت(ع) بهره جُست و ایشان را به پذیرش ولایتعهدی مجبور نمود، به عبارت دیگر امام رضا(ع) در مسائل سیاسی با مأمون اقدام به سازش و بیعت نفرمودند.

     

 رعایت اخلاق سیاسی

اخلاق سیاسی که از جمله ضرورت های حیات سیاسی هر سیاستمدار پاک دست می باشد که لازم است همواره مورد توجه قرار گیرد، امام رضا(ع) در تمام مذاکرات و واکنش های سیاسی خویش در قبال مأمون، به اصول اخلاق سیاسی پایبند بوده و از آن تخلف نفرمودند، به دلیل این که هیچ گاه جهت دست یابی به اهداف خویش، به روش های ناصحیح و فریبنده متوسل نگشته و یا این که به مأمون و دستگاه او اهانتی نکردند و این مهم خود درس بزرگی است برای کسانی که می خواهند در این راه اخلاق سیاسی را مد نظر قرار دهند.

     

پی نوشت ها:

[۱]- مفاتیح الجنان

[۲]- یعقوب کلینی، اصول کافی،  ج ۱، ص ۴۴۸

[۳]- محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج ۴۹ ، ص ۱۵۵

این شرکت که تردد نفتکش‌ها را در آب‌های جهان رصد می‌کند، بامداد چهارشنبه در صفحه توئیتر خود از پهلو گرفتن فورچون، سومین نفتکش ایرانی، در بندر بانیاس سوریه خبر داده است.

تانکر ترکرز که اخبار مربوط به حمل‌ونقل و ذخیره نفت خام در نقاط مختلف دنیا را دنبال و منتشر می‌کند اعلام کرد علاوه بر نفت خام ایران، بندر بانیاس تحویلی بیشتر از حد معمول سوخت روسیه را دریافت کرده است.

سومین محموله سوخت ایران به سوریه رسید

بنا بر اعلام این موسسه، نفتکش فورچون حامل گازوییل است. نفتکش فورچون جمعه از کانال سوئز عبور کرده بود.

دو هفته پیش نیز دومین محموله سوخت از ایران برای مردم لبنان در بندر بانیاس تخلیه شد. پیشتر از آن و در شهریورماه، نخستین محموله با کامیون از سوریه به شمال لبنان منتقل شد.

فروپاشی مالی در لبنان از سال ۲۰۱۹ آغاز شد و در ماه گذشته میلادی به مرحله بحران رسید و همزمان با آن کمبود شدید سوخت، لبنان را فلج کرد تا آنجا که خدمات عمومی در این کشور از جمله بیمارستان‌ها در اثر بحران سوخت و برق مجبور به تعطیلی و یا کاهش ساعات کاری خود شده‌اند. 

 با جدی‌تر شدن بحران اقتصادی و بویژه سوخت در لبنان، پیشنهاد واردات بنزین از ایران با لیره لبنان از سوی سید حسن نصرالله حزب‌الله لبنان مطرح شد و بدین صورت پس از پیگیری و تلاش حزب‌الله برای واردات سوخت از ایران، تاکنون سه نفتکش حامل سوخت از ایران به بندر بانیاس سوریه رسیده است.

دبیرکل حزب الله پیشتر اعلام کرد : چهارمین نفتکش ایرانی حامل نفت کوره به مناسبت فرارسیدن فصل زمستان اعزام خواهد شد و بر اساس رویکرد دولت جدید و تحولات پیش رو در خصوص سایر نفتکش‌ها تصمیم گیری خواهد کرد. 

ناظران حرکت کشتی‌های حامل سوخت ایران به مقصد لبنان را گشوده شدن افق جدیدی در روابط دو کشور و سرآغاز شکست سلطه آمریکا در منطقه ارزیابی می کنند.

اعزام سوخت از سوی جمهوری اسلامی ایران به لبنان با استقبال مردم و مقامات این کشور روبرو شده است .

مردم در شهرهای محل ورود تانکرهای حامل سوخت ایران ، با برپایی مراسم جشن خودجوش و پخش شیرینی از تلاش های تهران برای در هم شکستن تحریم های این کشور و کمک به مردم لبنان تقدیر و تشکر کردند.

شیخ نعیم قاسم معاون دبیرکل حزب‌الله لبنان هم درباره واردات سوخت از ایران به وسیله حزب‌الله گفت که این اقدام برای نخستین بار مهمترین محاصره علیه لبنان را درهم شکست.

"محمود قماطی" عضو شورای سیاسی حزب‌الله لبنان نیز در واکنش به انتقال سوخت از ایران به لبنان و رفع این مشکل گفت که محاصره لبنان تنها منحصر به سوخت و فرآورده‌های نفتی نیست، بلکه برای کاستن از درد و رنج مردم، محاصره غذا و دارو نیز در هم خواهد شکست.

رئیس بخش رسانه‌ای آستان علوی از موفقیت طرح ویژه مراسم ۲۸ صفر در عراق خبر داد.

فائق الشمری رئیس بخش رسانه‌ای آستان علوی ضمن اعلام برگزاری موفقیت‌آمیز مراسم سالروز رحلت پیامبر اکرم (ص) در مرقد امام علی (ع) تصریح کرد: شمار زائران در این مراسم به ۶ میلیون نفر رسیده است.

الشمری گفت: این آمار مربوط به کسانی است که وارد عتبه علوی و اطراف آن شدند و افرادی که داخل شهر مقدس نجف اشرف بودند، مورد شمارش قرار نگرفته‌اند و در این صورت آمار بیشتر است.

وی به خدمات لجستیک و پزشکی و درمانی ارائه شده به زائران اشاره کرد.

گفتنی است که سازمان حشد شعبی عراق روز سه شنبه از استقرار هفت هزار نیرو در داخل و اطراف نجف اشرف برای تأمین امنیت مراسم عزاداری سالروز رحلت پیامبر اسلام (ص) خبر داده بود.

«حسین العیساوی» معاون رئیس ستاد حشد شعبی گفته بود که این سازمان تمامی امکانات خود را برای تأمین امنیت جاده‌ها و مسیر عزاداران در ماه گذشته، ماه جاری و در خلال زیارت اربعین که ۱۷ میلیون زائر داشت؛ به کار گرفته است.

وی همچنین تاکید کرده بود که فرماندهی بخش «عملیات فرات» در حشد شعبی مسئول تأمین امنیت نجف و محیط اطراف آن شده و تاکنون هیچ مورد امنیتی مشکوکی گزارش نشده است. همزمان زیر مجموعه‌های مختلف حشد شعبی نیز در حالت آماده‌باش به سر می‌برند.

سالروز رحلت پیامبر اعظم (ص) در کشور عراق امروز چهارشنبه برگزار شد.

شیخ خلیل افرا رییس هئیت افتاء اهل سنت استان بوشهر ضمن تسلیت سالروز شهادت امام رضا (ع)، بیان نمود:  امام رضا (ع) همچون دیگر ائمه اطهار به عنوان محور وحدت امت اسلامی می باشند؛ ایشان نه تنها به مذهبی خاص تعلق نداشته و ندارند، بلکه ایشان مورد اتفاق و اشتراک تمام مذاهب اسلامی هستند.

وی افزود: امام رضا علیه السلام به عنوان یکی از ائمه اطهار می باشند که در بسیاری از موارد دارای ویژگی های خاصی بوده اند، اهل سنت پیوسته به مقدسات مذاهب دیگر خصوصا ائمه اطهار احترام خاصی قائل بوده و هستند.

وی ادامه داد: امام رضا علیه اسلام در کشور ایران اسلامی و در استان خراسان رضوی مدفون هستند و در زمانی که بزرگان اهل سنت به مشهد مقدس مشرف می شوند زیارت ایشان را در نظر گرفته و احترام خاصی می کنند.

عضو شورای برنامه‌ریزی مدارس علوم دینی اهل سنت، تصریح کرد: امام رضا (ع) خدمات ارزنده ای را به اسلام و مسلمین داشته اند؛ ایشان همانند پیامبر اسلام و دیگر بزرگان دین در راه اسلام و مسلمین گام نهادند و شاگردان بسیاری را تقدیم اسلام نمودند.

امام جمعه موقت کنگان در پایان تاکید کرد: ائمه اطهار و خاندان رسول خدا(ص) مورد توجه اهل سنت و جهان اسلام می باشند؛  امت اسلامی احترام و اهمیت خاصی را برای آن بزرگواران قائل هستند زیرا ایشان به تمام مذاهب اسلامی تعلق دارند.
بسم الله الرّحمن الرّحیم(۱)

الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین سیّما بقیّة الله فی الارضین.

السّلام علی الحسین و علیٰ علی بن الحسین و علیٰ اولاد الحسین و علیٰ اصحاب الحسین الّذین بذلوا مهجهم دون الحسین علیه السّلام.
 
این مراسم در حالی برگزار میشود که هنوز عطر اربعین حسینی نوازشگرِ شامّه‌ی دلها و جانهای بیدار است. امیدواریم که همه‌ی ما در مکتب حسینی آموزش ببینیم و امیدوارم که شما جوانها در دانشگاه حسینی رتبه بیاورید، همچنان که بحمدالله در دانشگاه‌های نظامی خودتان رتبه آورده‌اید. من به همه‌ی دانش‌آموختگان دانشگاه‌های افسری نیروهای مسلّح که از امروز وارد چرخه‌ی اجرائی نیروهای مسلّح میشوند و همچنین به همه‌ی جوانان سردوشی‌بگیر که گام اوّل را در راه ورود در نظام نیروهای مسلّح جمهوری اسلامی برمیدارند تبریک عرض میکنم. به ملّت ایران هم به خاطر داشتن جوانهای مؤمن و صالح و شجاع و دارای عزم و بصیرت و فرماندهانی که آنها را به این شکل و در این جهت و در این راه تربیت میکنند تبریک عرض میکنم.
 
عزیزان من! افتخار نیروهای مسلّح ما این است که نیروهای مسلّح در کشور عزیز ما حصار مستحکمی هستند، قلعه‌ی مستحکمی هستند برای کشور و برای ملّت. همان طور که امیرالمؤمنین فرمود «فَالجُنودُ بِاِذنِ الله حُصونُ الرَّعیَّة»،(۲) این به معنای واقعی کلمه در کشور ما تحقّق پیدا کرده و امروز سازمانهای نیروهای مسلّح -ارتش، سپاه، نیروی انتظامی، بسیج- به معنای واقعی کلمه، سپر دفاعی در برابر تهدیدهای سخت دشمنان بیرونی و درونی هستند.
 
سربازی برای یک چنین ملّتی افتخار است. شما که لباس نیروهای مسلّح -وابسته به هر کدام از سازمانها و نیروها- را به تن کرده‌اید، در واقع مفتخرید به اینکه خود را آماده کرده‌اید برای دفاع از ملّت ایران، برای دفاع از هویّت اسلامی و ملّی و انقلابی این کشور و دفاع از امنیّت این کشور.
 
امنیّت مهم‌ترین مسئله‌ای است که در نگاه به نیروهای مسلّح باید مورد توجّه قرار بگیرد. امنیّت یک کشور، زیرساخت اساسی‌ برای همه‌ی فعّالیّتهای در جهت پیشرفت در این کشور است. زیرساخت همه‌ی فعّالیّتهای اقتصادی، فعّالیّتهای علمی، فعّالیّتهای مربوط به سلامت و بهداشت،‌ فعّالیّتهای مربوط به مسائل سیاسی، فعّالیّتهای انواع خدماتی که به کشور و به مردم داده میشود، امنیّت است. اگر امنیّت در یک کشوری وجود نداشته باشد، در همه‌ی این پیشرفتها و این فعّالیّتهای لازم و ضروری اختلال به وجود خواهد آمد. بنابراین نیروهای مسلّح مفتخرند که این زیرساخت اساسی را دارند با عزم خودشان، با اراده‌ی خودشان، با جان خودشان تأمین میکنند؛ به این توجّه داشته باشید. هر گامی که برمیدارید، در جهت این هدف بزرگ است و این کاری است مورد رضای الهی و خشنودکننده‌ی اولیای الهی.
 
یک نکته‌ی مهم در باب امنیّت این است که امنیّت کشور باید در قبضه‌ی بیگانگان نباشد؛ این چیز مهمّی است. امروز برای مردم ما و کشور ما یک امر عادی است که امنیّت کشور در قبضه‌ی نیروهای مسلّح خودی و فرزندان خود این کشور است، لکن همه ‌جای دنیا این‌ جور نیست؛ حتّی کشورهای پیشرفته. شما ملاحظه کردید در این بگومگوهای اخیری که بین اروپا و آمریکا اتّفاق افتاد و اروپایی‌ها اعلام کردند که آمریکا از پشت به آنها خنجر زده،(۳) بحث بر سر این است که اروپا نیاز دارد به اینکه امنیّت خودش را با نیروی خودش -یعنی با قطع نظر از ناتو(۴) که قلم عمده‌اش آمریکا است- تأمین کند؛ یعنی حتّی کشورهای پیشرفته‌ی اروپایی هم وقتی که امنیّتشان در قبضه‌ یا مرتبط با یک نیروی بیگانه است -ولو به حسب ظاهر آن نیروی بیگانه با آنها دشمن‌ هم نیست، یعنی ظاهراً همه‌ در یک مجموعه قرار دارند- در عین حال احساس میکند که کمبود دارد؛ واقع هم همین است؛ واقعاً هم همین است که کمبود دارند؛ حالا کشورهای نه‌چندان پیشرفته‌ای که ارتشهایشان تحت اختیار نیروهای مسلّح آمریکا و امثال آمریکا است که دیگر جای خود دارد. اینکه یک کشور بتواند امنیّت را با نیروهای قاهر و قادر و مسلّط خودش تأمین بکند، افتخار بزرگی است. و آن کسانی که با توهّم تکیه‌ی به دیگران، و با تکیه‌ی به دیگران گمان میکنند که امنیّت خودشان را میتوانند تأمین کنند، بدانند که سیلیِ این را بزودی خواهند خورد.
 
یکی از فاجعه‌بارترین مصیبت‌ها برای کشورهای دنیا این است که بیگانه‌ها در مسائل امنیّتی آنها دخالت کنند و جنگ و صلح آنها را طرّاحی کنند و به آنها خط بدهند؛ این یک فاجعه‌ی مصیبت‌بار برای هر کشوری است که دچار چنین وضعی باشد. و ملاحظه کردید و عرض کردیم که امروز حتّی کشورهای اروپایی هم که زیر چتر ناتو نَفَس میکشند، مایلند که مستقل حرکت کنند.
 
بحمدالله نیروهای مسلّح جمهوری اسلامی در آزمایشهای دشوار و بسیار مهمّی ثابت کردند که میتوانند امنیّت کشور را -چه امنیّت مرزها را، چه امنیّت داخلی را- تأمین کنند. یک نمونه‌ی مهم و ماندگار آن، سالهای هشت‌گانه‌ی دفاع مقدّس است که نیروهای مسلّح ما توانستند امنیّت کشور را با اقتدار، با افتخار، با سربلندی، با عزّت حفظ کنند و نیروهای اشغالگر را بیرون برانند و بر آنها خسارت وارد کنند و سربلند بیرون بیایند، و«حُصونُ‌ الرَّعیَّة» به معنای واقعی کلمه تحقّق پیدا کرد.
 
خب، اقتدار نیروهای مسلّح به چه معنا است؟ این نکته‌ی مهمّی است؛ البتّه اقتدار نیروهای مسلّح وابسته‌ی به آموزشها، به ابتکارات عملی، به پیشرفتهای علمی گوناگون، به ابزارها، به انضباط سازمانی است و اینها به جای خود چیزهای لازمی است و مسلّماً نیروهای مسلّح به این چیزها احتیاج دارند، مثل مجموعه‌های دیگر و بیش از مجموعه‌های دیگر، لکن یک عامل بسیار مهمّی وجود دارد که آن عبارت است از روحیه و معنویّات و صلاح دینی و اخلاقی؛ این مسئله‌ی بسیار مهمّی است که نقش فوق‌العاده‌ای در اقتدار نیروهای مسلّح دارد. اگر چنانچه این عامل در یک ارتشی وجود نداشت، هر چه تجهیزات و امکانات داشته باشند، آن ارتش نمیتواند ادّعا کند که ارتشِ بااقتداری است.
 
شما ملاحظه کردید ارتش آمریکا که خب مجهّز به انواع تجهیزات گوناگونِ متعارف و فوق متعارف است، وارد کشور همسایه‌ی ما افغانستان شدند برای اینکه حکومت طالبان را سرنگون کنند؛ بیست سال در این کشور ماندند و کشتار کردند و جنایت کردند و اشغال کردند و مواد مخدّر را ترویج کردند و زیرساخت‌های محدود این کشور را نابود کردند؛ بعد از بیست سال، حکومت را دادند به طالبان و خارج شدند؛ یعنی آمده بودند که طالبان را از قدرت ساقط کنند، بیست سال هم این‌ جور با این وضعیّت در این کشور ماندند و این همه جنایت، این همه تلفات، این همه هزینه‌های مادّی و انسانی کردند، آخرش هم حکومت را رها کردند در دست طالبان و از کشور بیرون رفتند و برگشتند؛ معنایش این است که یک عنصر اساسی و حیاتی در این ارتش نیست و آن، عنصر معنوی است، عنصر روحیه‌ی اخلاقی است، عنصر توجّه به خدای متعال و به معنویّات است؛ این درس‌آموز است برای همه‌ی کشورها.
 
و ضمناً این را هم باید توجّه کنیم که ماهیّت ارتش آمریکا هم این است؛ این تصویرهای هالیوودی‌ای که کشورهایی مثل آمریکا و امثال آمریکا از ارتشهایشان نشان میدهند، واقعیّت ندارد؛ واقعیّت ارتش همین [چیزی] است که مشاهده کردید؛ آن ‌جور آمدند در افغانستان [و این جور رفتند]؛ در جاهای دیگر هم کم و بیش همین ‌جور است. در کشورهای دیگری هم که ارتش آمریکا حضور دارد، حالا اگر بفرض غیرت حُکّام آن کشورها آن ‌قدری نبوده که آنها را بیرون کنند لکن منفور ملّتهایند؛ در هر کشوری که هستند، [مثلاً] در کشورهای شرق آسیا که ملاحظه کنید، که ارتش آمریکا سالها است حضور دارد،(۵) یک مجموعه‌ی منفوری است در چشم آن ملّتها.
 
خب، ما باید به این توجّه کنیم که در منطقه‌ی خود ما، حضور ارتشهای بیگانه از جمله ارتش آمریکا مایه‌ی ویرانی و جنگ‌افروزی است؛ همه باید سعی کنند که ارتشها را مستقل، متّکی به ملّتها و هم‌افزای با ارتشهای دیگرِ همسایگان و دیگرِ ارتشهای منطقه قرار بدهند؛ صلاح این منطقه در این است. نگذاریم و نگذارند که ارتشهای بیگانه به عنوان [تأمین] منافع ملّی خودشان -که هیچ ربطی به ملّت آنها ندارد- از هزارها فرسنگ راه بیایند و در این کشورها دخالت کنند، حضور نظامی پیدا کنند و در ارتشهای آنها دخالت کنند. ارتشهای خود این ملّتهای منطقه میتوانند این منطقه را اداره کنند؛ اجازه ندهید که دیگران وارد بشوند.
 
این حوادثی هم که در شمال غربی کشور ما، در بعضی همسایه‌ها در جریان است، چیزهایی است که بایستی با همین منطق حل بشود. البتّه کشور ما و نیروهای مسلّحِ ما با عقلانیّت عمل میکنند؛ در همه‌ی مسائل، شیوه، شیوه‌ی عقلانیّت است -اقتدار همراه با عقلانیّت- و دیگران هم خوب است با عقلانیّت عمل بکنند و نگذارند که این منطقه دچار مشکلی بشود. آن کسانی که برای برادران خود چاه میکنند، خودشان اوّل در چاه می‌افتند: مَن حَفَرَ لِاَخیهِ بِئراً وَقَعَ فیها.(۶)

من امیدوارم که خدای متعال روزبه‌روز به همه‌ی شما عزیزان، فرماندهان محترمِ نیروهای مسلّح و فرماندهان رده‌های مختلف و بالاخره شما جوانان عزیزی که در نیروهای مسلّح حضور انبوه و مؤثّری دارید، توفیق بدهد که بتوانید افتخار خدمت به این کشور و خدمت به این نظام و خدمت به انقلاب و خدمت به این مردم مؤمن و باوفا را همواره ادامه بدهید و روزبه‌روز بر توانایی‌های خودتان بیفزایید.

خوشبختانه دانشگاه‌های نیروهای مسلّح ما، دانشگاه‌های روبهجلویی هستند؛ البتّه همه در یک حد نیستند؛ بعضی حرکتشان حرکت سریع‌تر، موفّق‌تر و بهتری است، بعضی هم بایستی تلاش کنند و حرکتها را موفّق کنند. گزارشهایی که من از دانشگاه‌ها دارم، مجموعاً گزارشهای خرسندکننده‌ای است و همان طور که اوّل عرض کردیم، به ملّت ایران باید تبریک گفت به خاطر داشتن شما جوانهای مؤمن و عازم و شجاع. خداوند ان‌شاءالله همه‌ی شما را محفوظ بدارد و شهدای عزیز را با اولیائشان و با پیغمبر محشور کند.

والسّلام‌ علیکم‌ و رحمة الله‌ و برکاته


۱) در ابتدای این مراسم، سرلشکرپاسدار محمّد باقری (رئیس ستاد کل نیروهای مسلح)، سرتیپ پاسدار نعمان غلامی (فرمانده دانشگاه امام حسین(علیه السّلام))، سرتیپ دوّم خلبان علیرضارودباری (فرمانده دانشگاه شهید ستاری) و سرتیپ دوم پاسدار لطفعلی بختیاری (فرمانده دانشگاه علوم انتظامی امین) گزارشی از فعّالیّتها، اقدامات و برنامه‌های تحصیلی این دانشگاه‌ها بیان کردند. قرائت سوگندنامه، اعطای پرچم توسّط دانشجویان قدیم به جدید، اجرای سرود مشترک توسّط دانشجویان مستقر در میدان از برنامه‌های مراسم مشترک دانش‌آموختگی نیروهای مسلّح بود. همچنین رئیس ستاد کلّ نیروهای مسلّح با کسب اجازه از فرمانده کلّ قوا، به تعدادی از برگزیدگان دانشگاه‌های افسری درجه و سردوشی داد.
۲) نهج‌البلاغه، نامه‌ی‌ ۵۳ (فرمان به مالک اشتر)
۳) دولت فرانسه بعد از امضای یک قرارداد سه‌جانبه‌ی امنیّتی میان آمریکا، استرالیا و انگلیس که به فسخ قرارداد فرانسه با استرالیا بر سر فروش زیردریایی‌های اتمی منجر شد، وارد بحران دیپلماتیک با این سه کشور شد. این اقدام باعث تنش در روابط فرانسه با استرالیا و آمریکا شد، به طوری که دولت فرانسه آن را «خنجر از پشت» توصیف کرد. بر همین اساس، رئیس‌جمهور فرانسه در اظهاراتی خواستار استقلال نظامی اروپا از ایالات متّحده شد و بر ضرورت عدم اتّکاء اروپا به آمریکا در حوزه‌ی امنیّتی ـ دفاعی تأکید کرد.
۴) پیمان آتلانتیک شمالی (NATO)، پیمانی است برای همکاری‌های سیاسی ـ نظامی، که اعضای تشکیل‌دهنده‌ی آن آمریکا و کشورهای اروپای غربی هستند.
۵) در همین زمینه میتوان به حضور نظامی آمریکا در کشورهایی از قبیل ژاپن، کره‌ی جنوبی، سنگاپور، ویتنام، فیلیپین، تایلند و گوآم اشاره کرد. علاوه بر تجهیزات و ادوات نظامی آمریکایی مستقر در ژاپن، نزدیک به ۴۰ هزار نفر از نیروهای نظامی آمریکا در ۱۱۲ پایگاه آمریکا در این کشور مستقرّند. همچنین، حدود ۲۳ هزار نفر از نیروهای نظامی آمریکا در ۸۳ پایگاه آمریکا در کره‌ی جنوبی و ۴ هزار نفر هم در جزیره‌ی گوآم مستقرّند.
۶) تحف‌العقول، ص ۸۸


پاسخ به این سؤال برای بسیاری از ما مهم خواهد بود؛ و به ما کمک خواهد کرد در مسیر اصلاح جامعه و تربیت فرزندان خود توفیقات بیشتری به دست آوریم.

برای جواب می‌توانیم از ظرفیت قرآن و آیاتی که پیرامون پیامبر (ص) نازل شده کمک بگیریم؛ به‌اجمال بعضی سرفصل‌های کلی را مرور کنیم؛ باشد که برای اصحاب فرهنگ و اولیاء تربیت مفید و درس‌آموز باشد:

1. نرم‌خویی و مدارا با مردم:
به‌یقین بدانیم سخت‌گیری بر مخاطب و صفر و یک نگاه کردن به‌مراتب تربیتی او، باعث رمیدن و پرهیز و ستیز می‌شود؛ می‌شود از ارزش‌ها کوتاه نیامد اما همزمان موقعیت و شرایط ویژه مخاطب را به رسمیت شناخت و در مسیر حق، انعطاف لازم را به خرج داد.

فَبِما رَحْمَه مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَليظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِك (آل عمران؛ 159)
[اى پيامبر!] پس به مهر و رحمتى از سوى خدا با آنان نرم‌خوی شدى، و اگر درشت‌خوى و سخت‌دل بودى از پيرامونت پراكنده مى‏شدند.

2. قلب فراخ و ظرفیت بالا برای تحمل سختی‌ها:
در کار هدایت هیچگونه عجله و شتابزدگی مجاز نیست؛ استقامت رکن آغازین تبلیغ است. باید در برابر درشتی‌ها و تندزبانی‌ها، توطئه‌ها و هجمه‌ها، ایستادگی کرد و کم نیاورد.

أَ لَم نَشْرَح لَكَ صَدْرَك (شرح؛ 1)
آيا سينه‏ات را [به نورى از سوى خود] گشاده نكرديم؟

3. از جنس مردم بودن
نمی‌شود بالای قله نشست و از ارتفاع بلند به مردم امر و نهی کرد؛ باید از مردم و میان مردم بود. باید با توده‌ها خندید و چرخید و هدایت کرد. باید تمام فاصله‌های ترس‌آور و دورکننده را از بین برد.

قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى‏ إِلَيَّ أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ (کهف؛ 110)
بگو: جز اين نيست كه من هم بشرى مانند شمايم كه به من وحى مى‏شود كه معبود شما فقط خداى يكتاست.

4. دلسوزی واقعی و رأفت برای مردم
نباید مردم را برای خود بخواهیم و یا به سمت خود بخوانیم؛ باید از منفعت‌ها عبور کرد و جان مردم را برای رشد و سعادت خواست؛ باید از منیت‌ها عبور کرد و برای روشن کردن زندگی جامعه حریص بود.
لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ حَريصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنينَ رَؤُفٌ رَحيمٌ (توبه؛ 128)
يقيناً پيامبرى از جنس خودتان به سويتان آمد كه به رنج و مشقت افتادنتان بر او دشوار است، اشتياق شديدى به [هدايتِ‏] شما دارد، و نسبت به مؤمنان رئوف و مهربان است

5. به مشقت افتادن به خاطر هدایت مردم
در مسیر هدایت باید غصه خورد و درد کشید؛ نمی‌شود با روحیه از سر واکنی و رفع تکلیف با مسئله مردم مواجه شد. باید با هر گرفتاری انسان‌ها پیر شد و آسایش را دور انداخت و خواب از چشم بیرون کرد.

ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى (طه؛ 2)
ما قرآن را بر تو نازل نكرديم تا به مشقت و زحمت افتى!
فَلَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ عَلى‏ آثارِهِمْ إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَديثِ أَسَفاً (کهف؛ 6)
شايد تو مى‏خواهى اگر [اين معاندان لجوج‏] به اين سخن [كه قرآن كريم است‏] ايمان نياورند، خود را از شدت اندوه هلاك كنى!

6. خلق عظیم
اخلاق، ریشه در انسانیت دارد. همه فطرت‌های پاک مشتری پروپاقرص اخلاقند؛ برای همین است که اخلاق‌مداران در مسیر هدایت و موعظه موفق‌ترند.

وَ إِنَّكَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظيمٍ (قلم؛ 4)
و يقيناً تو بر ملكات و سجاياى اخلاقى عظيمى قرار دارى.

آیت الله العظمی صافی گلپایگانی در یادداشتی به مناسبت رحلت پیامبر مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله)  به تبیین عظمت آن شخصیت نورانی پرداخته اند.

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

قال الله تعالی: «وَ مَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِین» و «وَ إِنَّکَ لَعَلَی خُلُقٍ عَظِیمٍ»

 

با اهدای سلام و تحیّات به پیشگاه مقدّس حضرت ولی الله الاعظم حجة الله امام زمان ارواح العالمین له الفداء و عرض تسلیت به مناسبت شهادت جانسوز پیامبر مکرّم اسلام حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله، چند سطری را از باب بهره و تیمّن و تبرّک حقیر از این ایّام الله، به عرض می رسانم:

 

برای جوامع انسانی و اسلامی، هیچ چیزی مانند شناخت و آشنایی با سیره و مکتب رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و اهل بیت آن حضرت، آموزنده تر و سازنده تر نیست.

 

این معارف و سیره را باید به عنوان یک علم بزرگ جهانی معرفی نمود چرا که مسلمانان و جامعه بشریت، نیازمند شناخت این سیره جامع الجوانب و عمیق المعانی و پژوهش و درس و بحث و کاوش در آن می باشند، که به یقین، مفیدتر از آن برای این که سرمشق زندگی و راهنمای سیر به سوی تعالی و آگاهی و منش های نیکو و رفتار و کردار پاک و اندیشه های تابناک باشد وجود ندارد،  و همه شئون حیات مادی و معنوی و روحی و جسمانی بشر را فراگرفته است.

 

معرفت این سیره، علم است و نه یک علم که علوم بسیار، که همه در داخل این علم تدریس می شود.

 

مسلمانان خصوصاً در جهان معاصر برای این که خود، این علم را فرا بگیرند و به مردم جهان برسانند، و مراکز بزرگ پژوهشی تأسیس نمایند، مسئولیت بیشتری دارند.

 

باید پیام های این سیره و مخصوصاً سیره حضرت خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله و سلم در همه شعب حیات از معنویات و غیب و شهود و اخلاق و تربیت و روابطی که اسلام بین مردم و خدا، و فرد با جامعه یا عائله حتی با حیوانات برقرار می سازد به جهانیان برساند.

 

این مکتب و دعوت این کتاب مقدس، قرآن مجید و این سیره باید تبلیغ شود، که خدمتی و اصلاحی بالاتر از معرفی این سیره به بشریت نیست.

 

عالی ترین روش انسانی و مقبول فطرت، روش محمدی و سیره علوی است. آیه شریفه «وَ مَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ» تمام هدف و مقصد از دعوت پیامبر عظیم الشأن را بیان می کند.

 

وجود مقدس حضرت محمّد بن عبدالله صلی الله علیه و آله جامع انواع عظمت های انسانی و بزرگواری های یک فرد بی نظیر و بی مانند بشری بود که شرح هر یک از آن عظمت ها در این مقاله امکان ندارد و اجمالاً اگر انبیا و پیغمبران را بــه لقب قهرمانان خواندن مناسب شأن رفیعشان بود باید آن حضرت را چنانچه موّرخ شهیر انگلستان «توماس کارلایل» در بین تمام پیغمبران یگانه قهرمان خوانده، در همه عظمت ها قهرمان یگانه و موفّق و بی نظیر بخوانیم.

 

یکی از مهمترین عظمت های وجودی پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله، عظمت در تشریع قوانین، است که برای ایشان نظیری دیگر در آن نیست. در بین مشرعین و قانونگذاران بزرگ، توفیقی که نصیب پیغمبر اسلام شد، نصیب احدی نشده است.

 

اهمیت این موضوع وقتی بیشتر ظاهر می شود که به قانونگذاری ها و همکاری ها و همفکری ها و مطالعات و مباحثات دامنه داری که پیرامون یک مادّه ی قانونی می شود و بالاخره به مجالس مقنّنه ارجاع می گردد و تحت شورها و بررسی واقع می شود توجّه نماییم.

 

آیا این عظمت نیست که شخصی بدون مشاور و معاون و بدون سابقه ی مطالعات قانونی و دیدن دانشکده های حقوق و بدون سابقه ی بررسی های بهداشتی و اجتماعی و تجارب قضایی و مالی و غیره در تمام جهات و حقوق مردم، قوانینی عرضه بدارد که هنوز پس از چهارده قرن، زنده و انسانی ترین قانون اجتماع و اصول و مواد آن مورد تصدیق و حمایت حقوقدانان جهان و به عقیده ی اهل تحقیق و انصاف، یگانه راه حل مشکلات کنونی بشریت باشد؟ واقعاً این عظمت حیرت  انگیز است و دلیل بر روحی الهی و رسالتی آسمانی است.

 

از عظمت های دیگر این یگانه قهرمان جهان، عظمت در بی اعتنایی به دنیا بود. پیامبر گرامی اسلام در اعتنا نداشتن به مظاهر دنیوی، نمونه و سرآمد تمام زهّاد بود.

 

از نشانه های زهد آن حضرت این بود که در آن وقتی که در اوج عظمت ظاهری و قدرت مادّی قرار گرفته بود با دست خود نعلین خود را می دوخت و لباس خود را وصله می کرد و از تجمّلات دنیا پرهیز داشت و اگر زیوری از زیورهای دنیا را در خانه می دید می فرمود: «آن را از نظر من پنهان کنید؛ مبادا که به دیدنش مشغول شوم و به یاد دنیا افتم»

 

از دیگر عظمت هایی که پیامبر، قهرمان بی نظیر آن است، عظمت در اصلاحات بنیادی اجتماعی می باشد. در تاریخ رهبران انقلابات بزرگ، احدی نیست که مانند رسول گرامی اسلام در مدّتی کوتاه، انقلاب فکری و عملی بی نظیر به وجود آورده باشد.

 

تولستوی می گوید: «شک نیست که محمّد صلی الله علیه و آله از بزرگترین رجال و مردانی است که به اجتماع خدمات بزرگی کردند. همین  قدر در فخر او بس است که امّتی را به نور حق هدایت کرد و از خونریزی و زنده به گور کردن دختران و قربانی کردن انسان ها بازداشت و مردی مانند او سزاوار احترام و اکرام است

 

شرح عظمت پیغمبر عزیز اسلام در اصلاحات بنیادی اجتماعی و انقلاب بی توقف و هر زمان و هر مکانی اسلام، بسیار طولانی است و الحق که تاریخ، احدی از رجال اصلاح و انقلاب را در این همه رشته های گوناگون مادی و معنوی و روحی و جسمی و فردی و اجتماعی – در این مدّت کوتاه – مانند آن حضرت موفّق و پیروز، نشان نمی دهد.

 

یکی دیگر از جوانب عظمت آن شخصیت بی نظیر جهان بشریت، مساوات و برابری بود. پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله علاوه بر آن که به وسیله وحی الهی و آیات قرآن مجید برابری و مساوات انسان ها را اعلام داشت عملاً نیز آن را به مردم تعلیم داد.

 

مجالس او بالا و پایین نداشت و از چگونگی نشستن آن حضرت و اصحابش پیغمبر شناخته نمی شد تا کسی بگوید آن که مقدّم بر همه و بالای مجلس نشسته است پیغمبر است؛ یا اینکه اغنیا و اقویا به او نزدیک تر بنشینند. این حرف ها که هنوز هم در دنیای به اصطلاح متمدّن هوادار دارد در مجلس پیغمبر و مکتب تربیتی او وجود نداشت. فقیر و غنی و شاه و گدا همه از چشم پیغمبر یکسان بودند.

 

این فقط قسمتی از عظمت های شخصیت گرامی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله است و معلوم می شود که بشریت بخصوص مسلمانان باید چقدر حق ‌شناس زحمات و هدایت‌ها و راهنمایی‌های آن حضرت باشند و فقدان آن شخصیت بی نظیر را در سوگ بنشینند و آگاهان و اندیشمندان، خصوصاً نسل جوان متعهّد، رسالت اسلام و پیامبر عظیم الشأن آن را به همه دنیا برسانند و تمام نقاط را به انوار هدایت آن متصل سازند و اعصار طلایی ایمان و عمل را متعهّدانه تجدید نمایند ان شاء الله.

شیخ مفید در ارشاد می نویسد: پیغمبر (ص) در میان خاندان خود به امام حسن و امام حسین بیش از همه علاقه و محبت داشت. ترمذی در کتاب صحیح به سند خود از انس بن مالک آورده است که از رسول خدا (ص) پرسیدند در میان اهل بیت کدام یک نزد شما محبوب ترند؟ فرمود: حسن و حسین و اغلب به دختر خود فاطمه (ص) می فرمود: دو فرزند مرا نزد من بیاور. آنگاه آنها را در آغوش می گرفت و می بویید.


نسائی در کتاب خصایص به سند خود از اسامة بن زید روایت کرده می نویسد: رسول خدا (ص) در حالی که حسن و حسین را بر زانوی خود نشانیده بود فرمود:


این دو، فرزندان من و فرزندان دخترم هستند. بار الها تو خود می دانی که من آنها را دوست دارم پس تو نیز آنها را دوست بدار.


صاحب کتاب اسد الغابه به سند خود شبیه به این روایت را از پیامبر (ص) نقل کرده است. در کتاب استیعاب به طرق مختلف از پیامبر (ص) آمده است که درباره حسن و حسین فرمود:


بار الها من این دو را دوست دارم، پس تو هم آنها را و هر کس دوستدار آنهاست دوست بدار.


در کتاب الاصابة و نیز از احمد بن حنبل از طریق عبد الرحمن بن مسعود، از ابو هریره آمده است که می گفت، رسول خدا (ص) را مشاهده کردم در حالی که حسن و حسین هر یک بر یک دوش او نشسته بودند و هر بار یکی از آن دو را می بوسید، همین که به من نزدیک شد فرمود:


هر کس آن دو را دوست بدارد من او را دوست دارم و هر کس ایشان را دشمن دارد من او را دشمن دارم، و نیز فرمود: هر کس حسن و حسین را دوست دارد من او را دوست دارم، و هر که را من دوست بدارم خداوند نیز دوستدار او خواهد بود، و کسی که خداوند دوست بدارد او را داخل بهشت نماید، و هم چنین هر کس آن دو را دشمن دارد، من او را دشمن دارم و هر که دشمن دارم خدایش دشمن دارد و هر که را خداوند او را دشمن دارد وی را به دوزخ داخل گرداند.


ابو عمر و زاهد در کتاب یواقیت از زید بن ارقم روایت کرده می نویسد: در مسجد نبی اکرم (ص) در حضورش بودم که ناگاه فاطمه (س) را مشاهده کردم در حالی که حسن و حسین (ع) را همراه داشت به قصد دیدار رسول خدا (ص) به راه افتاده و علی (ع) نیز با آنان همراه بود. پس رسول خدا (ص) در حالی که آنان را نشان می داد رو کرد به من و فرمود: هر کس اینها را دوست بدارد، مرا دوست داشته و هر کس با آنها دشمنی کند با من دشمنی کرده است.


و نیز از زید بن ارقم روایت است که پیامبر (ص) خطاب به علی و فاطمه و حسن و حسین گفت: هر کس با شما دوست است من نیز با وی دوست خواهم بود، و هر کس که شما با او در جنگید من نیز با او در جنگ خواهم بود.


چنان که اسلم، روایت کرده حسن و حسین را مشاهده کردم که بر شانه رسول اللّه (ص) سوار شده اند. به آنها گفتم، بر مرکب عزیزی سوار شده اید. رسول اکرم (ص) فرمود: و چه سواران نیکویی.


ترمذی و نسائی در کتاب های صحیح خود به اسناد از بریده روایت کرده اند که رسول خدا (ص) بر منبر وعظ و حکمت قرار داشت. ناگهان نگاهش به پسرانش حسن و حسین افتاد که به طرف مسجد م آمدند، و گاه به زمین می افتادند، آن حضرت نیز سخت متوجه آنها شد و از منبر پایین آمد و سراسیمه به طرف در رفت و آغوش گشود و این دو کودک را به بر گرفت و دوباره از منبر بالا رفت و بعد نشست. یکی را بر زانوی راست و دیگری را بر زانوی چپ نشانید و گفت: «صدق اللّه عزّ اسمه، انّما اموالکم و اولادکم فتنه» (خدای تعالی درست فرموده که به حقیقت اموال و فرزندان شما اسباب فتنه و امتحان شما هستند.) من این دو پسر را دیدم که راه می آیند و دامن پیراهن به پایشان می پیچد و می لغزند. نتوانستم آرام بگیرم. سخنم را قطع کردم تا آنها را بیاورم و بر دامن خود بنشانم.


منبع : سیره معصومان، سید محسن امین عاملی، ج ۵، ص۲۰

 

 

در تاریخ اسلام توهین به پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) از سوی مشرکان و دشمنان حضرت مانند سران یهود و منافقان آغاز شده که درآیات قرآن این کنش‌ها منعکس شده است؛ رد پای ستیز با اسلام و شخصیت پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) پس از صدر اسلام استمرار داشته است؛ با توسعه اسلام و فتوحات اسلامی خصومت و اظهار دشمنی و توهین نیز دامنۀ زیادی به خود گرفت؛ آنگاه که فرهنگ اسلام مرزهای جهان غرب را در نوردید و به اسپانیا، رسید برخی از پیروان اهل کتاب که حضور فرهنگ اسلام و سیطره مسلمانان را تاب نیاوردند؛ اگرچه بسیاری از پیروان اهل کتاب در آفریقا و بخش‌هایی از اروپا و مناطق دیگر فتح شده، از اسلام استقبال شایانی نمودند؛ این گرایش مزید بر علت شده و رهبران آنان را به مقابله و مواجهه علیه اسلام جدی نمود؛ آنان به انواع دسیسه‌ها علیه اسلام روی آوردند؛ ازجمله روش‌های آنان زدن ریشه و مبانی و به زیرسؤال‌بردن نبوت و مخدوش‌نمودن چهرۀ شخصیت رسول‌خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) بود؛ اگرچه همین شیوه نیز در زمان پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) نیز وجود داشت که قرآن را اساطیر اولین خوانده و شخصیت حضرت را مجنون و زن‌باره و... خواندند؛ اما پس از فتح ایران و آفریقا و بخش‌هایی از اروپا این هجمه‌ها با جدیت بیشتر و گسترده‌تر از سوی پاپ‌ها و احبار یهود در نوشته‌ها و رفتار‌ها ظهور و بروز پیدا نمود؛ با ظهور پدیده استشراق و استعمار در غرب و تشکیل لجنه‌های اسلام‌شناسی در غرب که مأموریت‌های گوناگونی در برنامه‌ها و طرحها داشتند؛ این کنش‌ها تند‌تر و وسیع‌تر شد؛ ازجمله برنامه‌های آنان تخریب شخصیت پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) در نوشته‌ها و آثار با استناد به منابع ضعیف و اسرائیلیات بود و کتاب‌های زیادی هم در این زمینه نوشتند؛ این روند با شروع طرح «هراسی در غرب» شیب تندی به خود گرفت و این توهین‌ها به جایی رسید که افزون بر کتاب‌ها فیلم‌های توهین‌آمیز نیز ساختند تا از گسترش اسلام در غرب و فزونی جمعیت مسلمانان جلو‌گیری نمایند؛ ازجملۀ توهین‌کنندگان سلمان رشدی با ارائه کتاب آیات شیطانی بود که حکم اعدام او از سوی امام‌خمینی(رحمه الله) در غرب بازتاب وسیعی داشت و برای پیشگیری از این رفتارها تأثیر به‌سزایی گذاشت؛ پس از او نیز دوباره موجی از توهین‌ها به شخصیت پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) و قرآن در غرب آغاز گردیده و با ظهور پدیده‌ها و جریانات فرقه‌ای همچون داعش و... در ممالک اسلامی و اعمال و رفتار وحشیانه آنها، این موج‌های توهین، شتاب تند‌تر و گسترده‌تر به خود گرفت؛ با توجه به این فضای آلوده دفاع از ساحت اسلام و پیامبراسلام(صلی الله علیه وآله وسلم) یک ضرورت است که به روش‌های مختلف باید به آن پرداخت تا از روند گسترش این موجها کاسته و اقدام پیشگیرانه نمود؛ تا زمینه شناخت درست از اسلام و شخصیت سراسر مِهر و رحمت حضرت در فضای منطقی فراهم گردد.

الف) اصول و معیارهای رفتار پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) در برخورد با دشمنان

رسول‌خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) با بینش الهی و تدبیر و مدیریت ممتاز و با منطق عقلانی قوی در رفتار با مردم همواره محبت را مقدم بر نفرت و حرمت و مدارا را جایگزین تحقیر و صلح و دوستی را بر جنگ و دشمنی ترجیح می‌داد؛ رفتار آن حضرت در برخورد با دشمنان سرسخت نیز بابردباری و تحمل و تعامل و سعه وجودی و رحمت همراه بود؛ براین اساس در همۀ ابعاد الگویی مناسب برای همۀ بشریت است؛ مدارا و نرمش همراه با صلابت و قاطعیت دو ویژگی و شاخص و اصل مسلَّم در سیرۀ نبوی دربارۀ مخالفان بود. آیات قرآن در توصیف رفتار حضرت گویاتر از هر بیان و مقال است: «إِنَّكَ لَعَلى‌ خُلُقٍ عَظِيمٍ» به‌راستی تو دارای اخلاق بسیار پسندیده و بزرگ هستی؛ یا فرمود: «ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ عَداوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ» (فصلت: 34)؛ هرگز نیکی و بدی یکسان نیست؛ بدی را با نیکی دفع کن، ناگاه (خواهی دید) همان‌کس که میان تو و او دشمنی است، گویی دوستی گرم و صمیمی است!؛ «فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ» (آل‌عمران، 159)؛ به (برکت) رحمت الهی، در برابر آنان [مردم‌] نرم (و مهربان) شدی! و اگر خشن و سنگدل بودی، از اطراف تو، پراکنده می‌شدند؛ پس آنها را ببخش و برای آنها آمرزش بطلب! و در کارها، با آنان مشورت کن! اما هنگامی که تصمیم گرفتی، (قاطع باش! و) بر خدا توکل کن! زیرا خداوند متوکلان را دوست دارد.

این آیات بیانگر اصول و معیارهای رفتاری پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) با مردم در دوران رسالت است که در هرزمان قابل اقتباس و عمل است. «وأمُرْ قَومَكَ يَأخُذُوا بِأحسَنِها» پیروانت را سفارش کن به نیکی؛ وقتی حضرت را به تمسخر گرفته و ایذاء نمودند خداوند این‌گونه فرمود «خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِينَ» عفو بخشش را پیشۀ خود کن و از ناآگاهان دوری کن. این اصول و معیارها به اجمال مورد توجه قرار می‌گیرد تا مبانی رفتاری حضرت با معاندان و توطئه‌گران روشن شود.

1. عطوفت و مهربانی

رسول‌خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) برای همۀ انسان‌ها تجلی رحمّت و مهربانی بود. «وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِينَ» (انبیاء: 107) آنگاه که در مکه برای دعوت مردم به خداپرستی مبعوث شد، با عکس‏العمل شدید و برخوردهای سخت روبرو شد؛ قریش به‌عنوان مخالفان آن حضرت از هیچ‌گونه آزار، شکنجه، افترا و اهانت بر آن حضرت و یارانش دریغ نکردند و حتی ایشان را فردی کذّاب، ساحر «قالَ الْكافِرُونَ إِنَّ هذا لَساحِرٌ مُبِينٌ» (یونس: 2)؛ کافران گفتند البته این ساحر قوی است (فیض‌کاشانی، 1418، ج‏1، ص504) و مجنون معرفی می‏کردند و به دشمنی شدید درمقابل حضرت صف‌آرایی و همدست شدند، اما در این حال نیز عکس‏العمل پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) براساس عطوفت و محبت بود؛ چنان‌که در سخت‌ترین شرایط نیز آن حضرت به درگاه الهی چنین می‌فرمود: «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِقَوْمِی فَإِنَّهُمْ لاَ یَعْلَمُونَ؛ بارالها از نادانی قوم من درگذر» (حلبی، 1427ق، ج2، ص347).

قرآن‌کریم از شدت عواطف آن حضرت مکرر یاد می‌کند که ایشان از شدت عواطف و دلسوزی برای مردم و هدایت آنها جان خود را به خطر انداخت؛ «فَلَعَلَّک باخِعٌ نَفْسَک عَلى‏ آثارِهِمْ إِنْ لَمْ یؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِیثِ أَسَفا» (کهف: 6) گویی می‌خواهی به‌خاطر اعمال آنان، خود را از غم و اندوه هلاک کنی اگر به این گفتار ایمان نیاورند!

سبب نزول آیه آن بود که رسول‌خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) اهل مکه را دعوت می‌کرد، ولی ایشان ایمان نمى‏آوردند «لَقَدْ جاءَکمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکمْ عَزِیزٌ عَلَیهِ ما عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیکمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ» (توبه: 128)‏ برای شما پیامبری از سوی خدا آمده که از خودتان هست و برایش بسیار سخت است که شما به او ایمان نمی‌آورید او برای ایمان آوردن شما بسیار مهربانی دارد.

آنچه بر اهمیت این عطوفت و مهر می‌افزاید، شیوۀ رفتار پیامبر‌اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) بادشمنان در شرایط اقتدار و سلطه کامل است؛ همچون روز فتح مکه بود که با وجود اینکه کیفر کردار برخی از آنها به‌خاطر ارتکاب جرائم بزرگ، مرگ بود اما آنان را بخشید. بی‌گمان این مهربانی برای مردم مکه که سال‌ها با آن حضرت خصومت ورزیده بودند، حیرت‌آور و نوعی اعجاز رفتاری است.

ازاین‌رو در دین اسلام انعطاف و مصلحت به‌عنوان یک اصل است. پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) نیز این اصل را در تعامل خود با دیگران به‌ویژه مخالفان مدنظر داشت؛ گرچه این انعطاف از سوی پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) به‌عنوان یک تاکتیک مدیریتی موجب نمی‌شد تا اصول اساسی دین را نادیده بگیرد.

لذا یکی از روش‌های تبلیغی مهم ‌پیامبر‌اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) دعوت توأم با انعطاف و نرمش بود، این از دلایل گسترش اسلام و نفوذ عمیق و وسیع پیامبر‌اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) در قلوب دیگران و حتی مخالفان سرسخت بود. این برخورد را خداوند، برای پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) رحمت الهی می‌داند که باعث جذب مردم به دین مى‏شد: «فَبِمَا رَحْمَهٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فَظّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ؛ (آل‌عمران: 159) به‌سبب رحمت خداست که تو با آنها این چنین خوش‏خوى و مهربان هستى. اگر تندخو و سخت‏دل مى‏بودى از گرد تو پراکنده مى‏شدند. پس بر آنها ببخشاى و برایشان آمرزش بخواه».

پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) هیچگاه به‌خاطر خود از کسی انتقام نمی‌گرفت و همواره برای دشمنانش نیز دعای خیر و هدایت کرد؛ ازآن‌رو که رسالت هدایت بود نه کشتن، بلکه زدودن کینه‌ها و جهالت بود، به‌همین‌جهت آن حضرت که پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) رحمت بود هرگز راضی نمی‌شد بر دشمنان نفرین کند، اگر چه آنان با تمام توان در محو حضرت از هیچ اقدامی کوتاهی ننمودند. چنان‌که وقتی از رسول‌خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) که در جنگ احد به دست مشرکان به‌شدت مجروح شد و شماری از عزیز‌ترین یارانش به دست آنها به شهادت رسیدند، برخی از یاران خواستند مشرکان را نفرین نماید، فرمود: «من پیامبر نشده‌ام که لعن و نفرین کنم، بلکه مبعوث شده‌ام تا مایۀ رحمت باشم». آن حضرت در حق آنان دعا کرد و فرمود خدایا قوم مرا هدایت کن آنان ناآگاهند (ابن‌‏سید‌الناس، 1414ق، ج‏2، ص398؛ سمرقندی، 1416ق، ج‏1، ص251) این شیوۀ رفتار در مهر و دلسوزی بی‌مانند است؛ و نوشته‌اند: «وَ كانَ صلى اللهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ أَعْظَمُ اَلنَّاسِ عَفْواً لاَ يَنْتَقِمُ لِنَفْسِهِ» (ابن‌‏سید‌الناس، 1414ق، ج‏2، ص398). در عفو و بخشش از همه پیشگام‌تر بود و به‌خاطر شخص خود هرگز از کسی انتقام نگرفت؛ از حقوق خود عفو می‌نمود. کسی اقدام به قتل حضرت نمود از او گذشت، زن یهودی به قصد کشتن حضرت گوشت مسموم به حضرت خوراند از او نیز گذشت و عفو نمود (همان، ص389) با منافقانی مثل عبدالله‌بن‌ابّی و... که مدام در حال توطئه‌چینی بودند مدارا نمود (همان).

2. مدارا

یکی از اصول سیرۀ حضرت(صلی الله علیه وآله وسلم) مدارا با مردم بود و می‌فرمود خداوند به من چنین فرمود که با مردم مدار کنم و از آنان درگذرم همان‌طوری که به فرائض دستورم داد (بحرانی 1416ق، ج‏3، ص52). [1] یا فرمود مأمور به بخشش از رفتار مردم هستم (مقریزی، ج‏15، ص71) و فرمود مدارات با مردم نیمى از ایمان و رفق و ملایمت با آنان نیمى از زندگى است (طیب1378، ج‏1، ص321).[2]

شکی نیست که رفق و مدارا در رابطه و تعامل انسانى، در سطوح مختلف از فرد تا خانواده و اجتماع، مهم‏ترین قاعده در ساماندهى و تنظیم درست روابط و تعامل‏هاست؛ و این امر به صورت یک اصل اجتماعى در زندگى پیامبر‌اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) و اوصیاى آن حضرت مشهود است. رفق و مدارا در سیرۀ اجتماعى رسول‌خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) نقشى مبنایى داشته و مایۀ قوام و دوام روابط و مناسبات صحیح اجتماعى بوده است. برخوردهاى از سر رفق و ملایمت و به دور از درشتى و خشونت آن حضرت در عرصۀ جامعه و در معاشرت، سازنده‏ترین عنصر در اصلاح جامعه و روابط و مناسبات اجتماعى بود» (دلشادتهرانى، ج2، ص15).

به‌یقین اصل مدارا و صلح و محبت پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم)، هرگز مایۀ گستاخی دشمنان نبود؛ بلکه با دشمن، هنگام رویارویی، توطئه و پیمان‌شکنی به‌شدت برخورد می‌کرد و اینگونه بود که قرآن می‌فرماید: «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ» (فتح: ۲۹) و «فَإِمَّا تَثْقَفَنهَُّمْ فىِ الْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِم مَّنْ خَلْفَهُم‏». در حالت ستیز و جنگ تاکتیک‌های جنگی داشته باش و از پشت سر غافلگیرشان کن (انفال: 57).

3. همزیستی مسالمت‌آمیز

همزیستی مسالمت‌آمیز با مخالفان ازجمله یهود و دیگر پیروان ادیان نیز یکی از معیارهای مهم سیرۀ رسول‌خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) است؛ از اول هجرت این رویکرد در سیرۀ پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) بود که با یهود پیمان همزیستی و معاهده منعقد نمود (ابن‌‏هشام، [بی‌تا]، ج‏1، ص504)؛ اما یهود بارها عهد را شکستند (واقدی، 1409ق، ج‏2، ص454ـ458؛ مقریزی، ج‏1، ص122 و ج13، ص251ـ306) آن حضرت علاوه‌بر‌اینکه خود به این مسئلۀ مهم توجه داشت همواره اصحابش را بر حفظ آرامش و سعۀ‌صدر در مقابل این گروه‌ها سفارش می‌نمود و تا می‌توانست مدارا را در اولویت رفتارهای حکومتی و فردی خود قرار داده بود؛ حتی در دورانی که پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) در مدینه دارای اقتدار نظامی شده بود نیز پای بند این اصل بود، تا مشرکان و یهود پیمان نشکستند، پایبند پیمان بود «وَ أَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ کانَ مَسْؤُلاً» (إسراء: 34).

محمدحسین هیکل در کتاب حیات محمد(صلی الله علیه وآله وسلم) می‌نویسد: شخص پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) حاضر بود در صورت داشتن آزادی برای دعوت به دین خدا، با قریش پیمان ببندد تا در نتیجه آن، شرایط صلح بیشتر حاکم باشد چون می‌دانست در این شرایط بهتر می‌توان پیام دعوت را منتقل کرد (هیکل، [بی‌تا]، ص234).

ب) کنش‌های دشمن با پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم)

در این بحت ابتدا باید نمونه‌هایی از رفتار دشمنان و معیارهای مخالفان با حضرت نیز در مقابل اوج مهربانی و رأفت حضرت تبیین و مقایسه‌ای بین دو کنش متقابل انجام شود تا ماهیت رفتار دشمنان در مقابل مهرورزی پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) روشن گردد؛ ازسوی‌دیگر حکمت وضع مقررات و قوانین بازدارنده و اجرای برخی از حدود نیز روشن شود.

1. تمسخر و ترور شخصیت

یکی از شیوه‌های رفتار مخالفان با رسول‌خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) در دورۀ دعوت، تمسخر حضرت و دادن نسبت‌های ناروا به ایشان بود، پس از آغاز علنی دعوت، با این دستور «فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکین» از ابن‌‏عباس در تفسیر این آیه روایت شده است که مى‏گفت: ولید‌بن‌مغیره و اسود‌بن‌عبد یغوث زهرى و اسود‌بن‌مطلب و حارث‌بن‌عطیل و عاص‌بن‌وائل کسانى بودند که پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) را استهزا مى‏کردند (بیهقی، 1361، ج‏2، ص69) برخی از منابع این‌گونه نوشته‌اند: یکى از مسخره‌کنندگان، پسر عمش ابوسفیان‌بن‌الحارث بن عبدالمطلب و عتبه و شیبه، پسران ربیعه و عقبة‌بن‌ابى‌معیط و حکم‌بن‌ابى‌العاص بن امیه و نضر‌بن‌الحارث از بنى عبدالدار و اسود‌بن‌المطلب بن اسد بن عبد العزى و پسرش زمعه و ابوالبخترى عاص‌بن‌هشام و اسود‌بن‌عبدیغوث و ابوجهل‌بن‌هشام و برادرش عاص و عموهایش ولید و پسرعمه‌اش قیس‌بن‌الفاکه بن المغیره و زهیر‌بن‌ابى امیة بن المغیره و عاص‌بن‌وائل السهمى و پسر عموهاى او، نبیه و منبه پسران حجاج و امیه و ابى، پسران خلف‌بن‌جمح. اینان به استهزا و آزار او مى‏پرداختند، حتى بعضى به جانب او دست مى‏گشودند (ابن‏خلدون، 1363، ج‏1، ص396).

واکنش‌های ایذایی و جنگ‌روانی مشرکان پس از دعوت آشکار، شدید‌تر از قبل آغاز گردید چون پیش از این نیز طعنه‌هایی می‌زدند؛ شیوه‌های مختلفی از سوی آنها برای استهزای پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) استفاده شده است؛ «إِنَّا کفَیناک الْمُسْتَهْزِئِینَ» (حجر: 95).

این شیوۀ مخالفان در قرآن نیز منعکس شده است، چنان‌که خدای متعال می‌فرماید: «وَإِذَا رَءَاک الَّذِینَ کفَرُوا إِنْ یتَّخِذُونَک إِلاَّ هُزُواً» (انبیاء: 36)؛ «هنگامى که کافران تو را مى بینند، کارى جز استهزا‌کردن تو ندارند. این شیوۀ برخورد مخالفان با رسولان الهی همواره وجود داشته است و منحصر به مخالفان پیامبر‌اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) نبوده است. «وَمَا یأْتِیهِمْ مِّنْ رَّسُول إِلاَّ کانُوا بِهِ یسْتَهْزِءُونَ» (حجر: 11).

رسول‌خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) هم در موقع لزوم پاسخ این رفتارهای مخالفان خود را با استفاده از آیات قرآن می‌داد و آنان را از عاقبت بد و عذاب الهی می‌ترساند و صبر را پیشه خود نموده بود.

2. آزار، شکنجه و دشنام

مشرکان و مخالفان پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) به هرکس از ایمان آورندگان دست یافتند اقدام به دستگیری و شکنجه حتی به کشتن یاران پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) و ممانعت از آزادی اظهار عقیده و عبادت و ارتباط با پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) نمودند نمونه‌اش سمیه مادر عمار و پدرش یاسر بود (ابن‌‏عبدالبر، 1412ق، ج‏1، ص 179؛ ج‏3، ص1136). مشرکان پس از استهزا، تمسخر و دشنام به حضرت و پیروانش و دادن نسبت‌های سبک و توهین‌آمیز مانند: دیوانه (الجرجانی، 1404ق، ج‏1، ص5) و شاعر و دیوانه که قرآن به صراحت از این نسبت‌ها سخن گفته است «وَ قالُوا یا أَیهَا الَّذِی نُزِّلَ عَلَیهِ الذِّکرُ إِنَّک لَمَجْنُونٌ» (حجر: 6). دشمنان پس از مشاهدۀ مقاومت و بردباری حضرت(صلی الله علیه وآله وسلم) به روش‌ها، دسیسه‌ها و توطئه‌های دیگر روی آوردند.

2. تهدید و اقدام به قتل و ترور

مخالفان پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) از آغاز دعوت تا پایان رسالت با انواع دسیسه‌ها با حضرت رفتار نمودند؛ درحالی‌که آنچه حضرت از آنها می‌خواست دوری از شرک و پلیدی و نشان دادن راه درست زندگی و تأمین سعادت آنها و خارج‌کردن آنها از حیات حیوانی به حیات متمدنانه و زندگی شرافت‌مندانه بود، آنان در نهایت از استهزا، تمسخر و شکنجه نتیجۀ مطلوب نگرفتند و تصمیم به قتل و ترور حضرت گرفتند. نمونه‌هایی از این توطئه‌ها: توطئۀ قتل در منزل حضرت در مکه قبل از هجرت که به جهت ایثار امیرمؤمنان(عليه السلام) به لیلة‌المبیت معروف شده است. مورد دیگر اقدام به قتل در موارد مختلف ازجمله توطئۀ ترور حضرت توسط یهود و پذیرایی با گوشت مسموم؛ دعوت برای گفتگو و انداختن سنگ آسیاب بر سر حضرت و کشتن ایشان و... از نمونه‌های دیگر توطئه‌های آنان بوده است؛ درحالی‌که پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) آنها را به‌عنوان «اهل کتاب» و آیین آسمانی، به رسمیت شناخته بود (بقره: 62؛ حج: 17).

3. سبّ و طعنه

این توطئه نیز یکی از کنش‌های خصومت‌ورزانه بود که از سوی مخالفان و دشمنان پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) با حجم سنگین شروع شد، یهود و برخی از مشرکان در قالب سروده و شعر، تبلیغات علیه حضرت به‌راه انداختند (بلاذری، 1412ق، ج1، ص373؛ واقدی، المغازی، 1409ق، ج1، ص171). این کنش و هجمۀ فرهنگی ستیزجویانه سنگین به جایی رسید که در بین برخی از یهود رواج فراوان یافت و به مشرکان نیز رسید. مفسرین در تفسر برخی ازآیات «مِنَ الَّذِینَ هادُوا یحَرِّفُونَ الْکلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ وَ یقُولُونَ سَمِعْنا وَ عَصَینا وَ اسْمَعْ غَیرَ مُسْمَعٍ وَ راعِنا لَیا بِأَلْسِنَتِهِمْ وَ طَعْناً فِی الدِّینِ» (نساء: 48) از سبّ طعن آنان نیز سخن گفته‌اند (شیخ‌طوسی، [بی‌تا]، ج‏1، ص389؛ فیض‌کاشانی، 1418ق، ج‏1، ص213).

4. جنگ افروزی

در نهایت، مخالفان و دشمنان از توهین‌های مختلف به مرحلۀ رویارویی مستقیم روی آورند و به محل زندگی پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) یورش بردند، چندین جنگ نظامی و حملۀ مسلحانه به سرزمین‌های اسلامی تحمیل کردند و به غارت اموال مسلمانان توسط مشرکان با تحریک و همدستی یهودیان ساکن مدینه پرداختند و جنگ‌های ویرانگر و خانه‌برانداز بزرگی مانند جنگ‌های خندق، احد، بدر و... علیه آن حضرت به‌راه انداختند (آیتی، 1366، ص253ـ270)؛ در همۀ این جنگ‌ها پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) مدافعانه به سوی دشمن و برای دفاع از کیان و حاکمیت اسلامی رفت؛ اقدام مستقیم و غیر‌مستقیم و توطئه‌آمیز یهود که به وقوع جنگ‌هایی چون غزوۀ خیبر و درگیری‌های دیگر انجامید که همه برای نابودی پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) و نوعی کنش کینه‌توزانه در مقابل کنش‌های مهر‌آمیز پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) بود. براساس گزاره‌های تاریخی که اشاره شد دشمنان پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) در قبال مِهر و بخشش و دلسوزی پدرانه و بی‌مانند آن حضرت برای براندازی نظام و جامعۀ دینی که مسئولیت و رهبری آن بر عهده حضرت بود، از ترور شخص ایشان و یارانش به هر حربه و توطئه‌ای که می‌توانستند با تمام توان و با انواع ابزارها با حضرت(صلی الله علیه وآله وسلم) مقابله نمودند.

حال در مقابل این جریان برانداز و بی‌رحم چه باید کرد؟!

ج) ضوابط اسلامی در قبال توهین و دشمنی آشکار

با همۀ این کینه‌ها، دشمنی‌ها، توهین‌ها و اقدام به قتل و ترور، آن حضرت همواره از نرمش، مهربانی، دلسوزی و هدایت آنها سخن گفت.

با توجه به آنچه از رفتارها و کنش‌های مهربانانه و دلسوزانه پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) که به اجمال اشاره شد با توجه به رفتارها و کنش‌های مخالفان و با مقایسۀ این دو رفتار چه باید کرد؟ سزاوار است با چنین جریانی پس از مِهر و محبت که دست از دشمنی برنمی‌دارد، چگونه رفتار نمود؟ آیا در این شرایط وضع قانون و مقررات برای بازداری و دفاع و حفظ کیان و موجودیت، ضابطه‌مندی لازم نیست؟ براساس قوانین بشری و تمام ادیان آسمانی و غیر‌آسمانی هر دولت و حکومت از بدوی‌ترین حکومت‌ها تا متمدن‌ترین آنها برای پیشگیری از حوادث، مقررات وضع کرده و برای رئیس قبیله و گروه یا رهبر و حاکم هر جامعۀ کوچک و بزرگ حتی نهاد خانواده که کوچک‌ترین اجتماع بشری است احترام و قوانینی برای حفظ شئون و شخصیت بزرگان و رهبران وضع کرده و ضوابطی در نظر می‌گیرند؛ وگرنه هیچ ضمانتی برای بقا و دوام انواع این جوامع از خانواده، قبیله و طایفه تا یک کشور وجود نخواهد داشت.

بنای عقلای عالَم برای دوام و ادامۀ حیات چنین جامعه‌ای اقتضای وضع ضوابطی را دارد. احترام بزرگان و حاکمان نیز نه‌تنها مسئله‌ای عاطفی و غریزی است؛ بلکه در بین حیوانات نیز دیده شده است؛ لذا عقلای هر مجموعه‌ای احترام و جایگاه خاصی برای حفظ حرمت و صیانت بزرگان و حاکمان خود دارند.

در قوانین اسلام نیز برای حفظ حرمت و جایگاه پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) و پیشگیری از تمرد و بی‌حرمتی نسبت به او ضوابط و اصولی مقرر شده است؛ چنان‌که برای تمام خطاها در همۀ ممالک دنیا کیفر و جریمه‌ای در نظر می‌گیرند؛ در اسلام نیز قوانین در قرآن و سنت مقرر گردیده است؛ از قانون قصاص تا قوانین دیات و تعزیرات و... همه برای صیانت و پیشگیری از هرج‌و‌مرج و در نهایت جلوگیری از تجاوز مجرمان و قانون‌شکنان به حقوق افراد و جامعه وضع گردیده است؛ اگر قوانین پیشگیرانه و بازدارندۀ محکم و سختی گرفته نشود و حرمت اشخاص نگهداشته نشود، چنین جامعه‌ای استمرار و پیشرفتی نخواهد داشت و به قول معروف «سنگ روی سنگ نخواهد ماند».

کارشکنی مخالفان پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) از مکه شروع شد و حضرت برای ادامۀ دعوت و رسالت مجبور به ترک خانه و کاشانه و هجرت به دیار غربت گردید؛ فشار و آزار و دشمنی مشرکان دو هجرت را ابتدا هجرت به حبشه و سپس به مدینه پیش روی پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) قرار داد؛ اما مخالفان در دیار غربت نیز دست بردار نبودند؛ ضمن اینکه در این محل نیز گروه‌هایی به مخالفان و کارشکنان دو گروه افزوده شدند؛ اینان نیز با انواع روش‌ها و عملیات ایذایی و روانی روش‌های پیچیده‌تری برای کارشکنی و شکست‌دادن حضرت طراحی و پیش گرفتند؛ نمونه‌هایی از رفتار آنها پیش‌تر گفته شد.

پیامبر‌اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) با مواجه شدن با سرسختی و مخالفت آنان، از سوی خداوند مأمور گردید با دشمنان و مخالفان سرسختی نشان داده و مقابل آنان و براساس رفتارشان با آنان رفتار نموده و اقتدار و صلابت نشان دهد؛ ازجمله مخالفان و دشمنان سرسخت که با تمام توان و امکانات برای براندازی و شکست اسلام و از میان بردن شخص پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) کوشیدند یهودیان بودند؛ اگرچه گروهی از یهود به پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) ایمان آورده و در راه پیشرفت اسلام خود و اموال خود را در خدمت و اختیار پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) قرار دادند؛ (ابن‌‏هشام، [بی‌تا]، ج2، ص138ـ141) اما گروهی دیگر به انواع دسیسه‌ها به حضرت لطمه‌زده و با تمام قوا مبارزه و دشمنی نمودند؛ (همان، ص141ـ149) نرمش پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) نیز آنان را به راه راست رهنمون نشد؛ ازجمله رفتار یهود راه‌اندازی جنگ‌روانی بود که از ترور شخص و شخصیت پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) نیز کوتاه نیامدند؛ هجو، ناسزا‌گویی، توهین، تحقیر زبانی و تمسخر از کنش‌های کینه‌توزانه آنها بود تمسخر شخص پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) و دین اسلام و توهین به فرستاده خدا و پیشوای امّت اسلامى و هجو آن حضرت و نزدیکان و یاران از مصادیق و نمونه‌های حرمت شکنى آنان بود؛ جنگ‌روانی دیگر آنها این بود که ابتدا ایمان آورده و سپس به کفر برمی‌گشتند و با تمسخر دین اسلام را ترک می‌نمودند؛ «وَ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْکتابِ آمِنُوا بِالَّذِی أُنْزِلَ عَلَى الَّذِینَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ وَ اکفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ یرْجِعُون» (آل‌عمران: 72). این رفتار یهود توهین‌آمیز‌تر از رفتارهای دیگر و تأثیر منفی در روحیۀ تازه‌مسلمانان بود که خللی بزرگ در روند گسترش دعوت بود؛ خدعه و نیرنگ یهود در تضعیف روحیۀ مسلمانان و ایجاد جنگ‌روانی و پس از اسلام ظاهری مرتد می‌شدند (بلاغی، 1420ق، ج‏1، ص299ـ298).

پیامد منفی دیگر کنش‌های منفی یهود ایجاد تردید در دل مسلمانان و منصرف‌نمودن آنان در روی‌آوردن به اسلام و راه‌اندازی موج و شانتاژ تبلیغی منفی علیه اسلام همه‌جانبه بود که به ارتداد از دین می‌انجامید.

قرآن از این رفتار آنان اینگونه یاد نمود «وَ إِذَا عَلِمَ مِنْ ءَایاتِنَا شَیا اتخََّذَهَا هُزُوًا» هرگاه چیزى از نشانه‏هاى الهی به آنها می‌رسید و می‌دانستند که جزء آیات الهى است آنها را به مسخره و توهین مى‏گرفتند.

این رفتار و ارتداد یهود به ارتداد برخی از مسلمانان نیز منجر می‌شد و نوعی لطمه و صدمه به دین بود در آیات قرآن‌مجید این معنای ارتداد یاد شده است. «ولا تَرْتَدُّوا على أَدبارِکم فَتَنقلبوا خاسرین» (مائده: 21).

استهزا تمسخر و توهین و نیش زبان و هزو است (ابن‌‏منظور، 1414ق، ج1، ص183) که نوعی از استخفاف است (قرشی، 1371، ج‏8، ص154). چنان‌که قرآن مکرر از این کنش مشرکان خبر داده است «قُلْ أَ بِاللَّهِ وَ آیاتِهِ وَ رَسُولِهِ کنْتُمْ تَسْتَهْزِؤُنَ» (توبه: 65) و از آن به رفتار طغیانی استهزا تمسخر و سبک شمردن اشخاص و مقدّسات و ضروریات دین است که لوازم و پیامدهایی داشت، ازجمله رد و ملطوم نمودن ضروریات و فرائض دین که ارتداد از دین را در پی دارد (راغب‌اصفهانى، 1412ق، ص841).

برخی از توهین‌کنندگان و مجازات آنان

1. هند همسر ابی‌سفیان

ازجمله توهین‌کنندگان و دشمنان سرسخت پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) هند دختر عتبه‌بن‌ربیعه بود. او به همراه همسرش در جنگ اُحُد شرکت کرد و به همراه دیگر زنان قریش، برخی از شهداى اسلام را در جنگ احد مثله نمود، به‌طورى که از گوش و بینى آنان براى خود خلخال و گردنبند ساخته بود (مقریزی، 1420ق، ج1، ص163). او همان کسی است که جگر حضرت حمزه عموى پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) را به دندان کشید (بلاذری، 1412ق، ج1، ص322).

هند یکى از چهار زنى است که روز فتح مکه دستور کشتن آنها داده شده بود؛ امّا درعین‌حال در فتح مکه، با اینکه به‌خاطر رفتار گذشته خود و جسارتی که به حمزه سیدالشهدا انجام داده بود می‌ترسید، در میان زنان قریش ناشناس نزد رسول‌خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) آمد. پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) او را شناخت و گفت: تو هندى؟ گفت: آرى هندم، از گذشته‏ها درگذر و مرا ببخش. رسول‌خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) از وى درگذشت و اسلام و بیعت او را پذیرفت (طبری، 1387ق، ج3، ص62). در این مورد حکم واقعی همان است که پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) ابتدا صادر فرموده که عبارت از استحقاق مرگ و اعدام آنهاست؛ اما بخشش و عفو پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) حکم ثانوی و حاکی از رحمت و رأفت بی‌حد حضرت است که حکم شخصی است،

2. ساره کنیز عمرو‌بن‌هاشم

یکی از توهین‌کنندگان پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) زنی بود به نام ساره که به آن حضرت دشنام نیز مى‌داد (ابن‌‏هشام، [بی‌تا]، ج2، ص410؛ یعقوبی، [بی‌تا]، ج2، ص60). این زن پیش از فتح مکه جاسوس مشرکان نیز بود ازجمله بردن نامه حاطب بن ابى‌بلتعه به مشرکان، دربارۀ عزم پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) به جهاد، این جاسوس توسط على(عليه السلام) دستگیر شد (طبری، 1387ق، ج3، ص48). جرم دیگر او سبّ و توهین به پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) بود. ساره علاوه‌بر‌ دشنام به پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم)، براى مشرکان مکه جاسوسى می‌کرد؛ او دو جرم بزرگ مرتکب می‌شد؛ براین اساس رسول‌الله(صلی الله علیه وآله وسلم) کیفر او را معین نمود او ازجمله افرادی بود که در فتح مکه مهدورالدّم اعلام شد و حکم قانونی او اعدام بود، این حکم اولیه و اصلی دربارۀ او بود. روز فتح مکه (طبری، 1387ق، ج3، ص59ـ 60‌) به گزارش دیگری او مسلمان شد و از رسول‌خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) امان خواست و زنده ماند (صالحی‌شامی، 1414ق، ج5، ص225). اگر پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) او را بخشیده باشد؛ حکم ثانویه است که شامل مهر و لطف فراقانونی رسول‌خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) شده است.

3. هبّار‌بن‌اسود

هبّار‌بن‌أسود نیز یکی از خاطیان و مجرمان بود که جنایاتی در موقع هجرت زینب دختر رسول‌خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) به همراه چند نفر از قریش در تعقیب زینب دختر رسول‌الله(صلی الله علیه وآله وسلم) مرتکب شد و نیزه‏اى به کجاوه «زینب» فرو برد؛ چنان‌که «زینب» سخت ترسید و بچه‏اش سقط شد (ابن‌‏هشام، [بی‌تا]، ج1، ص654؛ ابن‌‏حنبل، 1416ق، ج‏13، ص431). به همین جرم رسول‌خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) روز فتح مکه فرمود: هبّار را هر کجا یافتید قصاص نموده و کیفر جرمش برسانند؛ امّا او پنهان شد و در زمان مناسبی خود را به پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) رساند و شهادتین بر زبان جارى ساخت و گفت: اى پیامبر خدا! من از تو گریختم و خواستم به کشور عجمان بروم، امّا بزرگوارى و بخشندگى تو را به یاد آوردم و به گذشت تو از کسانى که با تو نادانى کرده‏اند امیدوار شدم؛ ... اکنون از نادانى من درگذر و از بدی‌هاى من چشم بپوش که من به گناه خود معترفم. رسول‌خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) در پاسخ وى گفت: تو را بخشیدم، خدا درباره‏ات نیکى فرمود و تو را به اسلام هدایت کرد و اسلام، گذشته را از میان مى‏برد (واقدی، 1409ق، ج‏2، ص858ـ859).

4. عبداللّه‌بن‌خطل

عبداللّه‌بن‌خطل مسلمانى بود که پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) او را به‌عنوان کارگزار زکات به همراه مردى از انصار اعزام نمود. او همچنین غلام مسلمانى داشت که در خدمتش بود. در منزلگاهى به غلامش دستور داد حیوانى ذبح کند و غذا تهیه نماید و خود به خواب رفت. وقتى بیدار شد، غلام دستور او را اجرا نکرده بود. او غلام مسلمان را کشت و سپس مرتد گردید. عبدالله‌بن‌خطل پس از ارتداد به مکه گریخت و وقتى مکیان از او پرسیدند چرا به مکه آمده است؟ در پاسخ گفت: من دینى بهتر از دین شما نیافتم (واقدی، 1409ق، ج2، ص860؛ طبری، 1387ق، ج3، ص59). عبدالله دو کنیز خواننده هم داشت که هر دو بدکاره بودند. عبدالله شعرهای در هجو رسول‌خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) مى‏سرود و به آن دو کنیز مى‏داد تا بخوانند (همان).

همچنین عبدالله مرد مسلمان انصارى که همراهش بود را نیز کشت و گفت اطاعت تو و محمد(صلی الله علیه وآله وسلم) واجب نیست (یعقوبی، [بی‌تا]، ج2، ص59)؛ بنابراین، این فرد علاوه‌بر‌ کشتن غلام مسلمان خود، فرد مسلمان دیگری را نیز کشته بود و در حرمت‌شکنی و استهزا رسول‌خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) نقش زیادی دارد.

همچنین دو کنیز او فَرْتَنا و قریبه با آوازخوانى، به هجو و استهزا پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) مى‌پرداختند و باید کشته می‌شدند (ابن‌‏سعد، 1410ق، ج2، ص103). قریبه کشته شد و فَرْتَنا فرار کرد و بعدها از پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) امان خواست و حضرت او را امان داد و بخشید (طبری، 1387ق، ج3، ص60) در اینجا نیز مرگ حکم‌اولیه و بخشش، حکم‌ثانویه است.

5. عبداللّه‌بن‌سعد بن ابى سرح

عبداللّه‌بن‌سعد بن ابى سرح یکی از مسلمانان اولیه و از کاتبان وحى بود که همراه مهاجران مکه به مدینه هجرت کرد (ابن‌‏سعد، 1410ق، ج7، ص344). او در مدینه فریفته شد و با گریختن به مکه به قریش پناه برد و در تحقیر مسلمانان و پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) و قرآن‌کریم تلاش نمود. عبداللّه در مکه ادعا مى‌کرد به او نیز قرآن نازل شده است (یعقوبی، [بی‌تا]، ج2، ص59). برخى مفسرّان شأن نزول آیۀ «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْترََى‏ عَلىَ اللَّهِ کذِبًا أَوْ قَالَ أُوحِىَ إِلىَ‏َّ وَ لَمْ یوحَ إِلَیهِ شىَ‏ْءٌ؛ چه کسى ستمکارتر است از کسى که دروغى به خدا ببندد، یا بگوید: بر من، وحى فرستاده شده، درحالى‌که به او وحى نشده است» (انعام: 93) را دربارۀ عبداللّه‌بن‌سعد دانسته‌اند که با این کار مرتد شد (ابن‌‏عبدالبر، 1412ق، ج‏3، ص918؛ طبرسی، 1372، ج4، ص518). موّرخان نیز نام او را ذکر کرده و ارتداد او را نقل کرده‌اند (بلاذری، 1417ق، ج1، ص531؛ طبری، 1387ق، ج3، ص173؛ ابن‌‏عبدالبر، 1412ق، ج3، ص919). برخى از محققان با ذکر قراینى معتقدند که عبداللّه هنگام اقامت در مدینه، همچون جاسوسى دو جانبه عمل می‌کرد (شهیدى، 1351، ص666). خیانت عبداللّه‌بن‌سعد بن ابى سرح به مسلمانان و اقدام او علیه اسلام چنان واضح بود که عمّار یاسر در روز شورا خطاب به او گفت: تو چه وقت خیرخواه مسلمانان بوده‌اى (طبرى، 1387ق، ج4، ص233؛ ابن‌‏اثیر، 1385ق، ج3، ص70). پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) در روز فتح مکه او را مهدورالدم دانست و فرمود او را بُکشید حتی اگر به پردۀ کعبه آویزان باشد (او برادر شیرى عثمان‌بن‌عفان بود به عثمان پناهنده شد و عثمان او را مخفی نمود و به حضور پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) آورد و براى او امان خواست (ابن‌‏اثیر، 1409ق، ج‏3، ص155) حضرت سکوتی طولانی نمود (ابن‌‏سعد، 1410ق، ج7، ص344)پس از رفتن او به اصحاب خود فرمود سکوت طولانی من به جهت این بود که یکی از شماها حکم او را اجرا کند، اما هیچکس اقدامی ننمود یکی از انصار گفت اگر با چشم اشاره می‌کردید من او را می‌کشتم حضرت(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: این کار دور از شأن پیامبر است (ابن‌‏عبدالبر، 1412ق، ج‏3، ص918).

این مماشات و مدارا دربارۀ مخالفان که حکم اعدام دربارۀ آنها داده شده است؛ نشان‌دهندۀ عظمت، رحمت و مهربانی زایدالوصف آن حضرت(صلی الله علیه وآله وسلم) در مواجهه با توطئه‌گران است که تمام جوانب را در نظر می‌گیرد و حرمت و احترام یاران خود را نگه می‌دارد وگرنه کیفر قانونی چنین افرادی مرگ است.

6. عصماء‌بنتمروان

عصماء دختر مروان مروان زنی یهودی بود، او را از زنان تیره بنى خُطمه دانسته که در مجالس اوس و خزرج، با سرودن اشعار، مردم را علیه پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) تحریک مى‌کرد (طبرسى، 1417ق، ج1، ص185) اشعار او توهین‌آمیز بود، همچنین وی با سروده‌هایش مشرکان را علیه مسلمانان به جنگ تحریک می‌نمود (بلاذری، 1417ق، ج1، ص372 ـ373). اشعار توهین‌آمیز او در منابع کهن تاریخی ذ کر شده است؛ او ضمن اینکه اشعار توهین‌آمیز به پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) می‌سرود، مردم را نیز در اشعار خود تحریک به جنگ با مسلمانان و پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) می‌نمود (واقدی، 1409ق، ج1، ص171ـ172). برخی از مورخان نوشته‌اند عصماء علاوه‌ بر‌ آزار پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) در اشعار خود به دین اسلام طعنه زده و مردم را علیه پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) تحریض و تحریک مى‏کرد (همان، ج1، ص172).

یکی از یاران رسول‌خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) به نام عمیر‌بن‌عدى بن خرشة که مردی نابینا بود با شنیدن اشعار او که در آن مردم را علیه اسلام می‌شوراند، نذر کرد اگر رسول‌خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) که به جنگ بدر رفته بود، سالم به مدینه برگردد، این زن را بُکشد (ابن‌‏سعد، 1410ق، ج‏2، ص21). او پس از بازگشت پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) عصماء‌بنت‌مروان را کُشت. رسول‌خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) به عمیر که از این واقعه نگران بود، فرمود که این حادثه پیامدهای بدی در پی نخواهد داشت. پیش‌بینی آن حضرت درست بود و نه تنها مشکلی پیش نیامد، بلکه پس از این جریان قبیلۀ بنی‌خطمه همگی مسلمان شدند (واقدی، 1409ق، ج1، ص173).

7. کعب‌بن‌اشرف

کعب‌بن‌اشرف از بزرگان و شعرای یهود بنى النضیر و از آزار دهندگان رسول‌الله(صلی الله علیه وآله وسلم) بود (ابن‌‏حنبل، 1416ق، ج‏3، ص505 و ج‏4، ص222؛ ابن‌‏عبدالبر، 1412ق، ج‏2، ص827 و ج4، ص1463). جرائم او عبارتنداز:

1 ـ آزار رساندن به رسول‌الله(صلی الله علیه وآله وسلم) با شعر و زبان.

2ـ او هنگامى که خبر شکست قریش و کشته‌شدن بزرگان آنها در جنگ بدر را شنید، از مدینه به مکه رفت و در میان قریش با سرودن اشعارى در مصیبت آنان گریست و آنان را علیه رسول‌الله(صلی الله علیه وآله وسلم) و مسلمانان با شعر تحریک نمود.

3ـ سجده بر بت‌ها برای تحریک آنان و باطل جلوه‌دادن اسلام و دعوت پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم).

4ـ عهد‌شکنی با پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) و تحریک مشرکان به جنگ پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) (ابن‌‏هشام، [بی‌تا]، ج2، ص52).

5ـ سپس به مدینه برگشت و شروع به آزار و اذیت مسلمانان و سرودن اشعار هجو‌آمیز به نام زنان مسلمان. طبری نمونه‌ای از اشعار زشت و عاشقانه کعب دربارۀ برخی زنان مسلمان را نقل کرده است (طبری، 1387ق، ج2، ص488).

6ـ کعب‌بن‌اشرف به‌عنوان یکی از بزرگان یهود با رسول‌خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) پیمان بسته بود و در این عهدنامه متعهد شده بود تا بر ضد مسلمانان اقدام خصمانه یا مسلحانه انجام ندهد و اگر چنین کاری انجام دهد، خونش هدر خواهد بود (طبرسی، 1417ق، ص128).

به علاوه در قانون‌اساسی مدینه که با عنوان عهد موادعه شناخته می‌شود، قید شده بود: «یهود بر کیش خود و مسلمانان بر کیش خویش‌اند، در این حکم هم پیمانان یهود و خودشان برابرند، مگر کسی که ستم کند و گناه (خیانت) ورزد که در این‌صورت کسی جز خود را به هلاکت نخواهد افکند» (ابن‌‏هشام، [بی‌تا]، ج1، ص501؛ ابن‌‏کثیر، 1407ق، ج2، ص322).

کعب‌بن‌اشرف، طبق مفاد آن پیمان‌نامه و آن جرائم محکوم به مرگ بود (ابن‌‏هشام، [بی‌تا]، ج2، ص51). این گستاخی‌ها و اهانت‌ها به گوش پیامبر‌اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) رسید، بسیار نارحت شد و از یاران خود خواست تا شر او را از سر مسلمانان کم کنند؛ فرمود: «کیست که در برابر کعب‌بن‌اشرف از ما دفاع کند؟» (بخاری، 1410ق، ج‏4، ص275 ج‏5، ص160) و سرانجام محمد‌بن‌مسلمه که برادر رضاعی کعب بود، اعلام آمادگی کرد که شرّ کعب را از سر مسلمانان کم کند؛ (ابن‌‏حنبل، 1416ق، ج‏4، ص221) او با مردانی از قبیلۀ اوس حکم را اجرا نمود و از آنجایی که زشتی رفتار مجرمانه کعب برای یهودیان روشن بود، لذا دوباره پیمان‌نامه‌ای با پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) نوشتند (واقدی، 1409ق، ج1، ص192).

صدور حکم کعب‌بن‌اشرف به‌وسیلۀ پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) به دستور جبرئیل به پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) اعلام شد که حکم خداوند بود (مجلسى، 1403ق، ج20، ص10 و 158).

8. مقیس‌بن‌حبابه

مقیس‌بن‌حبابه درحالی‌که مسلمان بود و برادرش توسط یکى از انصار به خطا کشته شده بود. با اینکه دیه برادرش را دریافت کرد، قاتل برادرش را نیز کُشت، پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) دستور قصاص او را صادر نمود (ابن‌‏هشام، [بی‌تا]، ج2، ص410؛ مسعودی، [بی‌تا]، ص232ـ233) مقیس مرتد شد و نزد مشرکان بازگشت و در فتح مکه همان دستور اجرا شد (ابن‌‏هشام، [بی‌تا]، ج2، ص410؛ یعقوبی، [بی‌تا]، ج2، ص60؛ بلاذری، 1417ق، ج1، ص357؛ طبری، 1387ق، ج3، ص59).

9. حویرث‌بن‌نقیذ

یکی دیگر از استهزاکنندگان و آزاردهندگان رسول‌خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) که جزء محکومین به‌شمار می‌آید، حویرث‌بن‌نقیذ بن وهب است (ابن‌‏کثیر، 1407ق، ج4، ص298). او ازجمله افرادى است که هنگام مهاجرت دختران پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) از مکه به مدینه به آنان حمله کرد و به آنان صدمه زده و از پشت مرکب به زمین انداخت (ابن‌‏هشام، [بی‌تا]، ج2، ص410) او علاوه‌بر ‌اذیت و توهین به پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) سخنان زشت مى‌گفت (یعقوبی، [بی‌تا]، ج2، ص60) حویرث پس از فتح مکه به دستور رسول‌خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) به حکم شرع و قانون کشته شد (واقدی، 1409ق، ج3، ص875).

10. برخی از افراد بنی‌قریضه

بنی‌قریضه و جمعی از یهودسان تا آنجا که می‌توانستند برای نابودی پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) و محو کامل اسلام به انواع توطئه‌ها و حیله دست بردند، علی‌رغم پیمان همزیستی و حمایت از پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) که با رسول‌الله(صلی الله علیه وآله وسلم) در اول ورود به مدینه بستند و عهد نامه را امضا نمودند که مفاد آن در منابع تاریخی گزارش شده است ازجمله مفاد و بندهای آن: هرگاه مدینه مورد حمله و تاخت و تاز دشمن قرار گیرد هر دو با هم در دفاع از آن شریک مساعی خواهند کرد (ابن‌‏هشام، [بی‌تا]، ج2، ص119ـ123؛ حسن‌ابراهیم,1380، ج1, ص1ـ100)؛ در توطئه‌ای ابوسفیان به نزد کعب‌بن‌اسد قُرظی رئیس بنی‌قریظه که از طرف قبیلۀ خود با رسول‌خدا قرار داد بسته بود رفت؛ اما کعب ابتدا از همکاری با او امتناع می‌ورزید، ولی پس از تحریکات او عهدنامه را شکسته و برای جنگ با پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) آماده شدند, (ابن‌‏اسحاق، 1410ق، ص176ـ152 و ص220ـ177، (بقره: 1ـ100) پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) پس از آگاهی از این عهدشکنی گروهی را برای تحقیق و روشن شدن این قضیه برای مسلمانان (چون برای رسول‌خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) روشن بود ولی آن حضرت می‌خواست کار با روال عادی پیش رود) اعزام نمود و آنها پس از اطلاع دقیق به مسلمانان اعلام کردند که نه تنها عهدشکنی نموده‌اند بلکه به رسول‌خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) ناسزا و سخنان ناروایی نسبت می‌دهند, این اظهار دشمنی کار را برای مسلمانان در مدینه بسیار سخت نمود به‌طوری‌که منافقان مدینه شروع به زخم‌زبان زدن نموده و با کنایه به تحقیر اسلام و پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) پرداختند مشرکان نیز در این گیرودار علیه مسلمانان شمشیر تیز می‌نمودند، پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) جمعی را برای نگهبانی مدینه گسیل داشت تا از شرّ و خطر بنی‌قریظه محافظت زنان و کودکان نموده باشند (ابن‌‏سعد، 1376ق، ج2، ص67؛ حسن‌ابراهیم,1380، ج1, ص136ـ150)؛ درحالی‌که مسلمانان به‌شدت در محاصره مشرکان بودند و یهودیان بنی‌قریظه باید در این حال براساس قراردادشان به یاری مسلمانان برخیزند و از مدینه دفاع نمایند, اما کاملاً در فکر نابودی مسلمانان و سقوط مدینه بوده و با مشرکان همدستی می‌نمایند (بلاذری, 1404ق، ص6ـ34)؛ بنابراین بنی‌قریظه ضمن توطئه‌های رنگارنگ و کارشکنی‌های گسترده به تحریک مشرکان علیه پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) و مسلمانان نیز یکی از جرائم سنگین آنان بود؛ ازجمله جرائم سنگین آنها اقدام به ترور و قتل شخص پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) با حیله انداختن سنگ آسیاب (همان) و خوراندن گوشت مسموم به حضرت بود (همان)؛ ازاین‌رو پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) به امر الهی پس از بازگشت و شکست مشرکان در محاصره مدینه و پایان یافتن جنگ احزاب که تمام احزاب مشرکان علیه اسلام متحد شده بودند, جبرئیل به حضور پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) نازل شده و آن حضرت را خبر آورد که خداوند می‌فرماید به سوی «بنی‌قریظه» رهسپار شوی؛ رسول‌خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) اعلام نمود که باید نماز عصر را در منطقه بنی‌قریظه بخوانیم, علی(عليه السلام) پرچمدار بود پس از رسیدن به این منطقه و پشت قلعه‌های آنها, شنید که بنی‌قریظه گفتار زشتی دربارۀ رسول‌خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) می‌گوید. این قلعه‌ها مدت‌ها (مدت 25 شب) مورد محاصره بود (شیخ‌مفید, 1413ق, ج1, ص110ـ11؛ طبری, 1368، ج3، ص1082ـ1093)؛ تا اینکه بنی‌قریظه از روی ناچاری کاملاً تسلیم شدند (ابن‌‏هشام, [بی‌تا]، ج3، ص250ـ248) یهودیان گفتند: ای محمد به حکم سعد‌بن‌معاذ راضی هستیم؛ او هرچه دربارۀ ما حکم کند، آن را در حق ما اجرا کن. قبیلۀ اوس به پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) گفتند: ای رسول‌خدا «بنی‌قریظه» هم‌پیمانان ما هستند چنان‌که با هم پیمان قبیلۀ خزرج یعنی بنی‌قینقاع برخورد کردید و آنها را مورد بخشش قرار دادید، بنی‌قریظه را نیز مورد بخشش قرار دهید, پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: دوست ندارید مردی از خود را داور قرار دهید؟ گفتند چرا؟ سعد به حکمیت و داوری سعد تن دادند و سعد که در جنگ خندق «احزاب» زخمی شده و بستری بود برای داوری حاضر شد و چنین حکم کرد «مردان آنها کشته شوند و مال‌هایشان قسمت شود و فرزندان و زنانشان اسیر شوند به روایت ابن‌‏اسحاق رسول‌خدا فرمود: «لَقَدْ حَكَمْتَ فِيهِمْ بِحُكْمِ اَللَّهِ مِنْ فَوْقِ سَبْعَةٍ اِرْقَعَةٍ» در نهایت پیامبر‌اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) حکم صادره از سوی سعد را تأیید نموده و فرمود حکم خداوند نیز همین بودکه باید آنها کشته می‌شدند. لذا در مرحلۀ اول خود یهودیان راضی به کشته شدن بودند و در مرحلۀ دوم تمام انصار و مهاجرین و در نهایت خداوند نیز راضی بود و حکم کشتن آنان را داد تا آنها کشته شوند و پیامبر‌اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) راضی به رضای حق بود ولی می‌خواست حکم براساس مجاری عادی آن اجرا شود، لذا از ابتدای حکمیت و داوری سعد را قبول نمود (حتی نظر قبیلۀ اوس را نیز رعایت کرد تا بعداً هیچ اعتراضی نداشته باشند) حتی برخی از یهودیان که محکوم به کشته شدن بودند و مورد بخشش و عفو پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) واقع شدند آنها نیز این بخشش را نپذیرفتند؛ بلکه مرگ را ترجیح دادند به عفو و بخشش پیامبر و کشته شدند (ابن‌‏هشام، [بی‌تا]، ج‏2، ص242؛ طبری، 1387ق، ج‏2، ص590؛ آیتی، 1366، ص415) آیاتی از سورۀ احزاب نیز این رفتار اسلامی را مورد تأیید قرار داده است. «... فَرِيقاً تَقْتُلُونَ وَ تَأْسِرُونَ فَرِيقاً...» (احزاب: 26 و 27). سیاق این آیات نشان می‌دهد که حکم خداوند چنین بوده است. «... وَ أَوْرَثَكُمْ أَرْضَهُمْ وَ دِيارَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ وَ أَرْضاً لَمْ تَطَؤُها وَ كانَ اللَّهُ عَلى‌ كُلِّ شَيْ‌ءٍ قَدِيراً» (احزاب: 27).

 

 

جمع‌بندی

با اینکه وجود پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) سراسر رحمت و مهربانی بود و با این اصل به دعوت مردم به اسلام اقدام کرد، گروهی از مشرکان و کافران به توطئه در قبال حضرت آغاز کردند و یاران و جوانان تازه مسلمان را شکنجه و آزار و مجبور به هجرت و فرار از مکه به حبشه نمودند و سپس نقشۀ قتل حضرت را ریختند و حضرت به امر الهی از این توطئه آگاه و به ترک وطن وادار مجبور شد و اموال مسلمانان را مصادره نمودند؛ پس از هجرت به مدینه در آنجا نیز گروهی از یهود علی‌رغم انعقاد پیمان همزیستی به توطئه اقدام کردند و به تحریک مشرکان مکه آنان را به حمله بر مدینه تحریک و چندین جنگ به حضرت تحمیل نمودند خود یهود نیز در مدینه با انواع دسیسه و خدعه به کارشکنی و مقابله با دعوت نموده و به ترور و قتل پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) اقدام و عهد‌شکنی‌ها کردند؛ سرانجام پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) ضمن دفاع در مقابل این توطئه‌ها براساس ضوابطی که از سوی وحی اعلام می‌گردید دربارۀ خاطیان و توطئه‌گران برای حفظ کیان اسلام و نظم جامعۀ اسلامی و پیشگیری از جرائم و پیمان‌شکنی به اجرای احکام الهی در قبال متمردین و توطئه‌گران پرداخت؛ اما عفو اغماض و گذشت و مدارا و بخشش و رحمت به‌عنوان معیار و مَشی ثابت حضرت تا پایان رسالت بود و بسیاری از خطاها را نادیده انگاشت و هرگز از فردی به‌خاطر خود انتقام نجُست.

پی‌نوشت

[1] . قال رسول‌اللَّه(صلی الله علیه وآله وسلم): «امرنَى رَبَّى بِمُدَارَاةِ اَلنَّاسِ كَمَا امرنى بِادَاءِ اَلْفَرَائِضِ» یا «أَمَرَنِي رَبِّي أَنْ آخُذَ اَلْعَفْوَ مِنْ أَخْلاَقِ اَلنَّاسِ»؛ (حرعاملی، 1409ق، ج۱۲, ص۲۰۰).

[2] . قال رسول‌اللَّه(صلی الله علیه وآله وسلم): «مُدَارَاةُ اَلنَّاسِ نِصْفُ اَلاِيْمَانِ وَ اَلرِّفْقُ بِهِمْ نِصْفُ اَلْعَيْشِ»؛ (همان، ص۲۰1).