emamian
جایگاه راستگویی در آموزههای دینی
زبان، مهمترین عضوی است که انسان به واسطه آن با دیگران ارتباط برقرار، و مفاهیم، مقاصد و مطالب مورد نظرش را منتقل میکند. این عضو در میان اعضای بدن، جایگاه ویژهای دارد. انسان با زبان همچنانکه میتواند حق بگوید و نظر رحمت خداوند مهربان، رضایت اولیای الهی و بندگان مؤمن را جلب کند، میتواند باطل بگوید و خشم و غضب خدا و اولیای الهی و نفرت بندگان را برانگیزد. انسان هم میتواند با صداقت و راستی، برای دنیا و آخرت خویش و دیگران مفید باشد و هم میتواند با دروغ، دورویی، سخنچینی، غیبت، تهمت، اهانت، ایذا، تمسخر و ...، زمینه بدبختی خود را فراهم آورد و به دیگران آسیب برساند. از این روست که اهلبیت عصمت و طهارت(ع) فرمودهاند: «اگر سخن گفتن نقره باشد، سکوت طلاست».[۱] حال اگر آدمی بتواند خود را از آفات سخن در امان نگه دارد و فقط راست و حق بگوید، قطعاً سخن گفتن، بهتر از سکوت است؛ چنانکه خداوند متعال پیامبران و حجتهای خویش را برای سخن گفتن فرستاده است، نه برای سکوت.[۲]
الف. اهمیت راستگویی
صداقت و راستگویی نه تنها از دیدگاه اسلام و ادیان آسمانی، بلکه از دیدگاه تمام مکاتب بشری و همه عقلای عالم، امری پسندیده و نیکوست؛ زیرا فطرت آدمی بر مبنای صداقت و راستی سرشته شده است و هر انسانی بر اساس فطرت خود گواهی میدهد که راستگویی، بهتر از دروغگویی است. اسلام که کاملترین دین الهی است، همواره بشر را به راستی در رفتار و گفتار توصیه کرده و بالاترینِ مقامات را برای راستگویان و صادقان اثبات نموده است. خدای متعال در قرآن کریم میفرماید:
هذا یَوْمُ یَنْفَعُ الصَّادِقینَ صِدْقُهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها أَبَداً رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ؛[۳] امروز [روز قیامت]، روزی است که راستی راستگویان به آنها سود میرساند، برای آنها باغهایی از بهشت است که نهرها از زیر [درختان] آن جاری است، همواره تا ابد در آن میمانند؛ هم خداوند از آنها راضی است و هم آنها از خداوند خشنودند. این، رستگاری بزرگ است.
رسولخدا(ص) نیز در این باره فرموده است: «إِنَّ أَقْرَبَکُمْ مِنِّی غَداً وَ أَوْجَبَکُمْ عَلَیَّ شَفَاعَةً أَصْدَقُکُمْ لِسَاناً وَ أَدَّاکُمْ لِلْأَمَانَةِ وَ أَحْسَنُکُمْ خُلُقاً وَ أَقْرَبُکُمْ مِنَ النَّاس؛[۴] نزدیکترین شما به من در روز قیامت و کسی که شفاعت او بر من بیش از همه واجب است، کسی است که از میان شما راستگوتر، امانتدارتر، خوشاخلاقتر و مردمدارتر باشد».
ب. مصادیق راستگویی
از نظر اسلام، راستگویی دستکم دو ویژگی دارد:
۱. مطابقت گفتار با واقعیت و حقیقت
یکی از مهمترین ویژگیهای صداقت و راستگویی، مطابقت سخن انسان با واقعیت و حقیقت است. کسی که سخنی را بگوید که واقعیت و حقیقت بیرونی ندارد، دروغ گفته است. «ابن ابیسَرح» که از دشمنان سرسخت اسلام و از کسانی بود که رسولخدا(ص) بعد از فتح مکه، خون او را مباح شمرده بود. او مدعی بود که وحی بر او نازل میشود؛ در حالی که هرگز به او وحی نازل نمیشد. از این رو خداوند متعال این آیه شریفه را در شأن او نازل کرد: «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللَّهِ کَذِباً أَوْ قالَ أُوحِیَ إِلَیَّ وَ لَمْ یُوحَ إِلَیْهِ شَیْءٌ؛[۵] و کیست ستمکارتر از آن کس که بر خدا دروغ میبندد یا میگوید: به من وحی شده، در حالی که چیزی به او وحی نشده است».
اگر کسی واقعیت و حقیقتی را که وجود دارد و بیان آن لازم است، انکار کند، دروغ گفته است. قرآن کریم کسانی که قیامت را انکار میکنند، دروغگو و کذّاب خوانده است؛ زیرا آخرت و عالم پس از مرگ، از بدیهیترین حقایق عالم هستی است که همه انبیا، اولیا و کتابهای آسمانی به آن بشارت دادهاند؛ چنانکه خدای متعال میفرماید: «وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبین الَّذینَ یُکَذِّبُونَ بِیَوْمِ الدِّینِ؛[۶] در آن روز وای بر تکذیبکنندگان؛ آنان که روز جزا را انکار میکنند».
۲. اعتقاد قلبی به حق و همراهی زبان با قلب
اگر چه مطابقت سخن با حق و حقیقت، شرط صداقت و راستگویی است؛ اما برای راست بودن سخن، کافی نیست؛ بلکه انسان راستگو، کسی است که به آنچه میگوید اعتقاد داشته باشد. امام صادق(ع) فرموده است: «أَدْنَی حَدِّ الصِّدْقِ أَنْ لَا یُخَالِفَ اللِّسَانُ الْقَلْبَ وَ لَا الْقَلْبُ اللِّسَانَ؛[۷] کمترین حدّ صداقت و راستگویی، این است که زبان، مخالف قلب و قلب، مخالف زبان نباشد». از این رو کسی که تنها به زبان، اسلام آورده و به حقانیت خدا و رسول او شهادت داده است، ولی در دلِ او از ایمان و اعتقاد قلبی به آنچه میگوید، خبری نیست و حق بودن اسلام را از جان و دل نپذیرفته است؛ منافق و دروغگوست. خداوند درباره این افراد میفرماید: «إِذا جاءَکَ الْمُنافِقُونَ قالُوا نَشْهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ إِنَّکَ لَرَسُولُهُ وَ اللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقینَ لَکاذِبُون؛[۸] چون منافقان نزد تو آیند، گویند: گواهی میدهیم که تو واقعاً پیامبر خدایی و خدا میداند که تو واقعاً پیامبر او هستی، و خدا گواهی میدهد که منافقان سخت دروغگو هستند».
اگر چه سخن منافقان در این آیه شریفه، ویژگی اول را دارد و مطابق حق و حقیقت است، اما از آنجا که در دل به این حقیقت، یعنی به رسالت رسولخدا(ص) ایمان و اعتقاد نداشتند، شهادتشان به رسالت آن حضرت دروغ بود. بنابراین سخن راست افزون بر مطابق حق و حقیقت بودن، باید مطابق و موافق اعتقاد قلبی نیز باشد و قلب و زبان انسان یکی باشد؛ نه قلب، مخالف زبان و نه زبان، مخالف قلب باشد.
ج. رابطه ایمان و راستگویی
در آموزههای دینی اسلام، راستگویی یکی از نشانههای حقیقی بودن ایمان مؤمن است. از پیامبر اکرم(ص) سؤال شد: «مؤمن چه نشانهای دارد و به واسطه چه چیزی شناخته میشود؟». حضرت فرمود: «بِوَقَارِهِ وَ لِینِهِ وَ صِدْقِ حَدِیثِهِ؛[۹] با وقار و نرمخویی و راستی گفتارش». امام صادق(ع) نیز فرموده است: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَضَعَ الْإِیمَانَ عَلَی سَبْعَةِ أَسْهُمٍ عَلَی الْبِرِّ وَ الصِّدْقِ وَ الْیَقِینِ وَ الرِّضَا وَ الْوَفَاءِ وَ الْعِلْمِ وَ الْحِلْمِ؛[۱۰] خدای عزوجل، ایمان را بر هفت قسمت بنا نهاده است: نیکوکاری، صداقت و راستگویی، یقین، رضایت، وفاداری، علم و بردباری».
مؤمن حقیقی، کسی است که راست بگوید، حتی اگر به ضررش باشد و دروغ نگوید، حتی اگر به نفعش باشد؛ چنانکه امیرمؤمنان علی(ع) فرموده است: «إِنَّ مِنْ حَقِیقَةِ الْإِیمَانِ أَنْ یُؤْثِرَ الْعَبْدُ الصِّدْقَ حَیْثُ یَضُرُّ عَلَی الْکَذِبِ حَیْثُ یَنْفَعُ؛[۱۱] از نشانههای حقیقت ایمان بنده خدا، این است که راستی را بر دروغ ترجیح دهد؛ حتی اگر راست به ضررش و دروغ به نفعش باشد».
د. الگویهای راستگویی
پیامبران الهی و اهلبیت عصمت و طهارت(ع)، همانگونه که میزان همه کمالات هستند؛ میزان و معیار صداقت و راستگویی نیز هستند؛ از این روست که خداوند آن بزرگواران را صادق و صدیق نامیده و به بندگانش دستور داده است که با ایشان همراهی، و از ایشان اطاعت کنند: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقینَ؛[۱۲] ای کسانی که ایمان آوردهاید! از خدا پروا کنید و با راستان باشید». امام صادق(ع) در تفسیر این آیه شریفه فرموده است: «الصَّادِقُونَ هُمُ الْأَئِمَّةُ وَ الصِّدِّیقُونَ بِطَاعَتِهِمْ؛[۱۳] صادقان، ائمه(ع) هستند و انسانهای بسیار راستگو، کسانی هستند که از ایشان اطاعت کنند».
بنابراین یکی از ویژگیهای صدیقین، پیروی از انبیای الهی است؛ چنانکه خداوند متعال میفرماید: «وَ الَّذینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ أُولئِکَ هُمُ الصِّدِّیقُون؛[۱۴] کسانی که به خدا و رسولانش ایمان آوردهاند، انسانهای بسیار صادق و راستگو هستند». رسولخدا(ص) درباره صدّیق بودن امیرالمؤمنین علی(ع) فرموده است:
الصِّدِّیقُونَ ثَلَاثَةٌ حَبِیبٌ النَّجَّارُ مُؤْمِنُ آلِ یس الَّذِی قالَ یا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِینَ وَ حِزْقِیلُ مُؤْمِنُ آلِ فِرْعَوْنَ الَّذِی قَالَ أَ تَقْتُلُونَ رَجُلًا أَنْ یَقُولَ رَبِّیَ اللَّهُ وَ عَلِیُّ بْنُ أَبِیطَالِبٍ(ع) الثَّالِثُ وَ هُوَ أَفْضَلُهُم؛[۱۵] انسانهای بسیار راستگو سه نفرند: حبیب نجار که همان مؤمن آلیس است که گفت: از فرستادگان (خدا) پیروی کنید، از کسانی پیروی کنید که از شما مزدی نمیخواهند و خودشان هدایت یافتهاند؛ و حزقیل، مؤمن آلفرعون که گفت: آیا مردی (رسولی) را که میگوید پروردگار من خداوند است، میکشید؛ و علی بن ابیطالب(ع) که سومین و برترین آنهاست.
شیعیان کامل اهلبیت(ع) همچون سلمان، ابوذر، مقداد، عمار و ... نیز به تبعِ اهلبیت(ع)، الگوی صداقت هستند؛ چنانکه رسولخدا(ص) درباره ابوذر فرموده است: «مَا أَظَلَّتِ الْخَضْرَاءُ وَ لَا أَقَلَّتِ الْغَبْرَاءُ عَلَی ذِی لَهْجَةٍ أَصْدَقَ مِنْ أَبِیذَرٍّ؛[۱۶] آسمان سایه نیفکنده و زمین به روی خود ندیده کسی را که راستگوتر از ابوذر باشد». ابوذر در فتنههای سختِ پس از شهادت رسولخدا(ص)، هرگز از ولایت جدا نشد و همواره مردم را به سوی امیرالمؤمنین(ع) دعوت، و حق و حقیقت را بیان میکرد. در هر مجلس، محفل و هر کوچه و بازاری، صادقانه فضائل امیرالمؤمنین(ع) و اهلبیت عصمت و طهارت(ع) را بیان میکرد. این صداقت و بیپرواییاش در بیان فضایل اهلبیت(ع) و بهویژه امیرالمؤمنین(ع)، برای خلفای غاصب سخت و دشوار بود؛ از این رو بود که او را بسیار مورد آزاد و اذیت قرار میدادند. او در راه ولایت، شکنجههای بسیاری را از سوی خلفای غاصب تحمل نمود. عثمان که تحمل صداقتش را نداشت، او را به شام تبعید کرد. در شام نیز معاویه نتوانست صداقتش را تحمل کند و او را به مدینه بازگرداند. عثمان اینبار او را به بیابان خشک و بیآب و علف ربذه تبعید کرد. روح بلند او پس از تحمل سختیهای بسیار در ربذه به ملکوت پیوست.
تعارف دروغ
در روایت است: روزی امام صادق(ع) با فرزندش اسماعیل در مجلسی بودند. یکی از دوستان امام(ع) وارد شد، سلام کرد و نشست. وقتی حضرت برخاست، او نیز به اتفاق امام(ع) حرکت کرد و تا مقابل در خانه امام(ع)، با ایشان همراه بود؛ سپس از حضرت جدا شد. وقتی امام(ع) وارد خانه شدند، اسماعیل پرسید: «ای پدر! چرا به آن شخص تعارف نکردید و نفرمودید به منزل بیاید؟». حضرت فرمود: «دلیلی بر آمدنش به خانه وجود نداشت». اسماعیل گفت: «اگر شما تعارف میکردید، او خودش نمیآمد». حضرت فرمود: «فرزندم! دوست ندارم که خداوند مرا از کسانی قرار دهد که بیان میکنند چیزی را که قصد آن را ندارند».[۱۷]
هـ. آثار صداقت و راستگویی
۱. محبوبیت نزد خداوند متعال
محبوبیت انسان راستگو نزد خداوند متعال، از مهم ترین آثار صداقت و راستگویی است. میان راستگویی و دوستی با خداوند، رابطه مستقیمی وجود دارد؛ زیرا خداوند راستگویان را دوست دارد و به سبب همین دوست داشتن است که بهترینها را به آنان هدیه میکند. از آنجا که راستگویی، یکی از اخلاقهای شایسته و از مکارم اخلاق است، خداوند این اخلاق والا را به آنان الهام میکند؛ چنانکه امیرمؤمنان علی(ع) فرموده است: «إِذَا أَحَبَّ اللَّهُ عَبْداً أَلْهَمَهُ الصِّدْقَ؛[۱۸] هنگامی که خداوند بندهای را دوست داشته باشد، صداقت و راستگویی را به او الهام میکند». همچنین آن حضرت فرموده است: «أَلَا فَاصْدُقُوا فَإِنَّ اللَّهَ مَعَ مَنْ صَدَقَ، وَ جَانِبُوا الْکَذِبَ فَإِنَّ الْکَذِبَ مُجَانِبٌ الْإِیمَان؛[۱۹] راستگو باشید؛ زیرا خداوند با کسی است که راستگو باشد و از دروغ دوری کنید؛ زیرا دروغ از ایمان به دور است».
۲. حکمت
امام صادق(ع) فرموده است: «الْحِکْمَةُ ضِیَاءُ الْمَعْرِفَةِ وَ مِیرَاثُ [مِیزَانُ] التَّقْوَی وَ ثَمَرَةُ الصِّدْقِ؛[۲۰] حکمت، روشنی معرفت و میراث تقوا و میوه صداقت و راستگویی است». شخص برخودار از حکمت، همواره سخن معقول و موافق حق میگوید و میکوشد کارهایش را بر اساس تدبیر و اتقان انجام دهد.[۲۱]
۳. اصلاح امور
یکی از مهمترین آثار راستگویی، اصلاح همه امور انسان از جمله دین و عمل او با راستگویی است؛ چنانکه امیرمؤمنان علی(ع) فرموده است: «مَنْ صَدَقَ أَصْلَحَ دِیَانَتَهُ؛[۲۲] کسی که راستگو باشد، دینش اصلاح میشود». امام صادق(ع) نیز فرموده است: «مَنْ صَدَقَ لِسَانُهُ زَکَی عَمَلُهُ؛[۲۳] کسی که راستگو باشد، عملش پاکیزه میشود». این امر بدان جهت است که راستگویی، انسان را به سوی خوبی و نیکوکاری دعوت میکند و ثمره نیکوکاری، اصلاح همه امور فردی و اجتماعی است؛ چنانکه امیرالمؤمنین(ع) فرموده است: «الصِّدْقُ یَهْدِی إِلَی الْبِرِّ، وَ الْبِرُّ یَدْعُوا إِلَی الْجَنَّةِ؛[۲۴] راستگویی، به نیکوکاری دعوت میکند و نیکوکاری، به بهشت رهنمون میسازد».
نقل است روزی شخصی به حضور پیامبر(ص) رسید و عرض کرد: «من نماز نمیخوانم، عمل منافیعفت انجام میدهم و دروغ هم میگویم. اول کدام را ترک کنم؟». پیامبر(ص) فرمود: «دروغ». او در محضر پیامبر(ص) تعهد کرد که هرگز دروغ نگوید. هنگامی که خارج شد، وسوسههای شیطانی برای عمل منافیعفت در دل او پیدا شد، اما بلافاصله با خود اندیشید اگر پیامبر(ص) از او در این باره سؤال کند، چه بگوید؟ اگر بگوید چنین عملی را مرتکب نشده است، دروغ گفته است و اگر راست بگوید، حد بر او جاری میشود. این شیوه فکر و خودداری، درباره دیگر کارهای خلاف نیز برای او رخ داد و ترک دروغ، سرچشمه ترک همه گناهان او شد.
بنابراین همانگونه که راستگویی، منشأ همه خوبیهاست؛ دروغ نیز منشأ همه پلیدیهاست؛ چنانکه امام حسن عسکری(ع) فرموده است: «جُعِلَتِ الْخَبائِثُ کُلُّها فِی بَیْت وَ جُعِلَ مِفْتاحُهَا الْکَذِب؛[۲۵] تمام پلیدیها در اطاقی قرار داده شده است و کلید آن، دروغ است».
۴. اعتماد عمومی
یکی از آثار مهم راستگویی، ایجاد اعتماد و اطمینان متقابل میان مردم است. البته این اعتماد و اطمینان نه تنها میان مردم، بلکه در رابطه با حکومت و حاکمان نیز باید وجود داشته باشد. از بزرگترین سرمایههای اجتماعی هر نظام و ملتی، وجود اعتماد عمومی در سطح جامعه است که موجب همدلی و وفاق هر چه بیشتر جامعه میشود. مهمترین آفت این سرمایه اجتماعی، دروغ و نیرنگ و نفاق است. از همین روست که در روایات از دوستی با دروغگویان به شدت نهی شده است؛ چنانکه امام علی(ع) فرموده است: «إِیّاکَ وَ مُصَادَقَةَ الْکَذّابِ فَإِنَّهُ کَالسَّرابِ، یُقَرِّبُ عَلَیْکَ الْبَعِیدَ وَ یُبَعِّدُ عَلَیْکَ الْقَرِیبَ؛[۲۶] از دوستی با دروغگو بپرهیز که او همچون سراب است؛ دور را در نظر تو نزدیک و نزدیک را دور میسازد».
اگر مردم یا حاکمان جامعه دچار آفت دروغگویی و نیرنگ شوند، به مرور زمان سرمایه اجتماعی و اعتماد عمومی از بین میرود. از بین رفتن اعتماد عمومی نیز موجب بروز هرج و مرج در جامعه و در نهایت، نابودی و از بین رفتن همه امکانات میشود؛ از همین روست که امیرالمؤمنین(ع) فرموده است: «النَّجَاةُ مَعَ الصِّدْقِ؛[۲۷] نجات، همراه صداقت و راستگویی است». راه نجات و خوشبختی شخص و جامعه، پایبندی به راستگویی است. ترویج راستگویی، ترویج اعتماد و اطمینان عمومی، و اعتماد عمومی نیز زمینهساز وحدت اجتماعی است. وحدت، عامل همه پیروزیها و خوشبختیهای مادی و معنوی است.
۵. بهشت و رضوان الهی
خدای سبحان در قرآن کریم درباره پاداش راستگویان فرموده است:
«هذا یَوْمُ یَنْفَعُ الصَّادِقینَ صِدْقُهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها أَبَداً رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ؛[۲۸] این، روزی است که صادقان از راستی خود بهرهمند میشوند. برای آنها، بهشتهایی است که از زیر درختانش، نهرها جاری است و در آن، به نعمت ابدی متنعم هستند؛ خدا از آنها خشنود و آنها از خدا خشنودند. این است سعادت و رستگاری بزرگ.
پیامبر اکرم(ص) نیز درباره پاداش راستگویی و دروغگویی فرموده است: «عَلَیکُم بِالصِّدقِ فَإنّهُ بَابٌ مِن أبوَابِ الجَنّة وَ إیّاکُم وَ الکِذب فَإنّهُ بَابٌ مِن أبوابِ النّار؛[۲۹] مراقب صداقت خود باشید؛ زیرا که آن، دری از درهای بهشت است و مراقب باشید دروغ نگویید؛ زیرا که آن، دری از درهای جهنم است». نقل است شخصی خدمت پیامبر اکرم(ص) رسید و عرض کرد: «یا رسولاللّه! عمل اهل بهشت چیست؟». حضرت فرمود: «صداقت و راستگویی است؛ زیرا وقتی بنده خدا راستگو باشد، نیکوکار میشود و وقتی نیکوکار شد، ایمان میآورد. وقتی ایمان آورد، وارد بهشت میشود». آن شخص پرسید: «پس عمل اهل جهنم چیست؟». حضرت فرمود: «دروغگویی است؛ زیرا وقتی بنده خدا دروغ بگوید، گناهکار و مرتکب فسق و فجور میشود و وقتی فاجر شد، به سوی کفر کشیده میشود و چون کافر شد، وارد جهنم میشود».[۳۰]
فهرست منابع
۱. ابن ابیفراس، مسعود بن عیسی؛ مجموعه ورام؛ چاپ اول، قم: مکتبة فقیه، ۱۴۱۰ ق.
۲. پاینده، ابوالقاسم؛ نهج الفصاحة؛ چاپ چهارم، تهران: دنیای دانش، ۱۳۸۲ ش.
۳. تمیمی آمدی، عبدالواحد بن محمد؛ غررالحکم و دررالکلم؛ چاپ دوم، قم: دار الکتاب الإسلامی، ۱۴۱۰ ق.
۴. جرجانی، علی بن محمد؛ کتاب التعریفات؛ لایپزیک: گوستاو فلوگل، ۱۸۴۵ م؛ بیروت: چاپ افست، ۱۹۷۸ م.
۵. دیلمی، حسن بن محمد؛ إرشاد القلوب إلی الصواب؛ چاپ اول، قم: شریف الرضی ۱۴۱۲ق.
۶. شریف الرضی، محمد بن حسین؛ نهجالبلاغة؛ چاپ اول، قم: هجرت، ۱۴۱۴ ق.
۷. صدوق، علی بن محمد؛ الامالی؛ چاپ ششم، تهران: کتابچی، ۱۳۷۶ ش.
۸. طبرسی، احمد بن علی؛ الإحتجاج علی أهل اللجاج؛ چاپ اول، مشهد: نشر مرتضی، ۱۴۰۳ ق.
۹. طبرسی، علی بن حسن؛ مشکاة الأنوار فی غرر الأخبار؛ چاپ دوم، نجف: المکتبة الحیدریة، ۱۳۸۵ ق.
۱۰. طوسی، محمد بن حسن؛ الأمالی؛ چاپ اول، قم: دار الثقافة، ۱۴۱۴ ق.
۱۱. علمالهدی، علی بن حسین؛ رسائل الشریف المرتضی؛ قم: چاپ مهدی رجائی، ۱۴۰۵ق.
۱۲. کلینی، محمد بن یعقوب؛ الکافی؛ تصحیح علیاکبر غفاری و محمد آخوندی؛ چاپ چهارم، تهران: دار الکتب الإسلامیة، ۱۴۰۷ ق.
۱۳. کوفی، فرات بن ابراهیم؛ تفسیر فرات الکوفی؛ چاپ اول، تهران: مؤسسة الطبع و النشر فی وزارة الإرشاد الإسلامی، ۱۴۱۰ ق.
۱۴. مجلسی، محمدباقر؛ بحارالانوار؛ تحقیق جمعی از محققان؛ چاپ دوم، بیروت: دار احیاء التارث العربی، ۱۴۰۳ ق.
۱۵. منسوب به امام صادق(ع)؛ مصباح الشریعة؛ چاپ اول، بیروت: اعلمی، ۱۴۰۰ ق.
۱۶. هلالی، سلیم بن قیس؛ کتاب سلیم بن قیس الهلالی؛ چاپ اول، قم: الهادی، ۱۴۰۵ ق.
پی نوشت ها:
[۱]. محمد بن یعقوب کلینی؛ الکافی؛ ج۲، ص۱۱۴: «عَنْ أَبِیعَبْدِاللَّهِ(ع) قَالَ: قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ یَا بُنَیَّ إِنْ کُنْتَ زَعَمْتَ أَنَّ الْکَلَامَ مِنْ فِضَّةٍ فَإِنَّ السُّکُوتَ مِنْ ذَهَب».
[۲]. احمد بن علی طبرسی؛ الاحتجاج؛ ج ۲، ص ۳۱۵.
[۳]. مائده: ۱۱۹.
[۴]. محمد بن علی صدوق؛ الامالی؛ ص ۵۰۸.
[۵]. أنعام: ۹۳.
[۶]. مطففین:۱۰ و ۱۱.
[۷]. منسوب به امام صادق(ع)؛ مصباح الشریعة؛ ص ۳۴.
[۸]. منافقون: ۱.
[۹]. مسعود بن عیسی ابن ابیفراس؛ مجموعة ورام؛ ج ۲، ص ۲۵۲.
[۱۰]. محمد بن یعقوب کلینی؛ الکافی؛ ج ۲، ص ۴۲.
[۱۱]. علی بن حسن طبرسی؛ مشکاة الأنوار؛ ص۱۷۲.
[۱۲]. توبه: ۱۱۹.
[۱۳]. محمد بن یعقوب کلینی؛ الکافی؛ ج ۱، ص ۲۰۸.
[۱۴]. حدید: ۱۹.
[۱۵]. فرات بن ابراهیم کوفی؛ تفسیر فرات الکوفی؛ ص ۳۵۴.
[۱۶]. سلیم بن قیس هلالی؛ کتاب سلیم بن قیس الهلالی؛ ج ۲، ص ۶۵۹.
[۱۷]. محمدباقر مجلسی؛ بحارالأنوار؛ ج ۱۶، ص ۲۴۱.
[۱۸]. عبدالواحد بن محمد تمیمی آمدی؛ غررالحکم و دررالکلم؛ ص ۲۱۷.
[۱۹]. محمد بن حسن طوسی؛ الامالی؛ ص ۲۱۶.
[۲۰]. منسوب به امام صادق(ع)؛ مصباح الشریعة؛ ص ۱۹۸.
[۲۱]. علی بن محمد جرجانی؛ کتاب التعریفات؛ ج ۱، ص ۹۶؛ علی بن حسین علمالهدی؛ رسائل الشریف المرتضی؛ ج ۲، ص ۲۶۸.
[۲۲]. عبدالواحد بن محمد تمیمی آمدی؛ غررالحکم و دررالکلم؛ ص ۲۱۸.
[۲۳]. محمد بن یعقوب کلینی؛ الکافی؛ ج ۲، ص ۱۰۴.
[۲۴]. علی بن حسن طبرسی؛ مشکاة الانوار؛ ص ۱۷۲.
[۲۵]. محمدباقر مجلسی؛ بحارالانوار؛ ج ۶۶، ص ۲۶۳.
[۲۶]. محمد بن حسین شریف الرضی؛ نهجالبلاغه؛ تصحیح صبحی صالح؛ حکمت ۳۸.
[۲۷]. عبدالواحد بن محمد تمیمی آمدی؛ غررالحکم و دررالکلم؛ ص۲۱۸، ح ۴۳۲۲.
[۲۸]. مائده: ۱۱۹.
[۲۹]. ابوالقاسم پاینده؛ نهج الفصاحة؛ ص۵۷۳.
[۳۰]. حسن بن محمد دیلمی؛ إرشاد القلوب؛ ج ۱، ص ۱۸۵.
پیامدهای دلبستگی به دنیا در کلام و سیره امام حسین(ع)
از منظر اسلام آنچه خدا در زمین آفریده است، برای استفاده انسان است: «هُوَ الَّذِی خَلَقَ لَکُمْ مَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً».[۱] خداوند نعمتهای دنیوی را به صورت موقت و محدود در اختیار انسان قرار داده است تا با بهرهبرداری صحیح از آنها، بتواند خود را به کمال و رستگاری ابدی برساند؛ اما متأسفانه برخی انسانها با سوءاختیار خود، بهگونهای دلباخته و دلبسته دنیا میشوند که آن را اصیل و همیشگی میپندارند و بر آخرت ترجیح میدهند: «بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا وَ الآخِرَةُ خَیْرٌ وَ أَبْقَی؛[۲] ولی شما زندگی دنیا را مقدم میدارید، در حالی که آخرت بهتر و پایدارتر است». این در حالی است که دنیاطلبی و ترجیح دنیا بر آخرت، منشأ همه گناهان و نافرمانیهاست: «حُبُّ الدُّنْیا رَأْسُ کُلِّ خَطِیئَة».[۳] قرآن کریم در هشداری به مؤمنان میفرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تُلْهِکُمْ أَمْوَالُکُمْ وَ لاَ أَوْلاَدُکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْخَاسِرُونَ؛[۴] ای کسانی که ایمان آوردهاید! اموال و فرزندانتان شما را از یاد خدا غافل نکند و کسانی که چنین کنند، زیانکارانند». بنابراین انسانها در مواجهه با دنیا و نعمتهای الهی، دو نوع رفتار کاملاً متفاوت دارند: عدهای بر مدار عبودیت حرکت میکنند و نگاهشان به دنیا و همه نعمتها، نگاهی توحیدی است. این گروه توجه دارند که باید از فرصت محدود زندگی و نعمتهای دنیوی برای آبادانی آخرت توشه بردارند:
رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَ عَلَی وَالِدَیَّ وَ أَنْ أَعْمَلَ صَالِحاً تَرْضَاهُ وَ أَدْخِلْنِی بِرَحْمَتِکَ فِی عِبَادِکَ الصَّالِحِینَ؛[۵] پروردگارا! شکر نعمتهایی را که بر من و پدر و مادرم ارزانی داشتهای، به من الهام کن و توفیق ده تا عمل صالحی که موجب رضای توست، انجام دهم و مرا به رحمت خود در زمره بندگان صالحت وارد کن.
برخی دیگر از انسانها چنان در دنیا، غرق و به آن دلبسته میشوند که از خداوند و حیات اخروی خود به کلی غافل میشوند و همه هستی خود را به چند سال زندگی در دنیا میفروشند. امام حسین(ع) صبح روز عاشورا در خطابهای، مردم را از این نوع زندگی پرهیز داده است:
عِبادَ اللَّهَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مِن الدُّنْیا عَلی حَذَرٍ، فَاِنَّ الدُّنْیا لَوْ بَقِیَتْ عَلی احَدٍ اوْ بَقِیَ عَلَیْها احَدٌ لَکانَتِ الْاَنْبِیاءُ احَقَّ بِالْبَقاءِ وَ اوْلی بِالرِّضا وَ ارْضی بِالْقَضاءِ غَیْرُ ان اللّهَ خَلَق الدُّنْیا لِلْفَناءِ فَجَدیُدها بالٍ وَ نَعیمُها مُضْمَحِلٌّ وَ سُرُورُها مُکْفَهِرٌّ وَ الْمَنْزِلُ تَلْعَةٌ وَ الدّارُ قَلْعَةٌ. فَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزّادِ التَّقْوی؛[۶] ای بندگان خدا، تقوای خدا را پیشه سازید و از دنیا دوری کنید که اگر دنیا برای کسی میماند یا کسی در دنیا میماند، پیامبران شایستهتر بودند که بمانند و آنان بیش از همه سزاوار خوشنودی هستند و بیش از همه به قضای الهی خرسندند. خداوند بلندمرتبه، دنیا را برای بلا و اهل آن را برای فنا آفرید. پس تازگی دنیا، کهنگی است و نعمتهایش، نابود شونده و شادمانی آن، غم و اندوه است، سرای آخرت فرا میرسد و خانه دنیا از دست میرود. پس توشه بردارید که بهترین توشه، تقواست.
این نوشتار به پدیده دلبستگی به دنیا و پیامدهای آن بر اساس کلام و سیره امام حسین(ع) میپردازد.
پیامدهای دلبستگی به دنیا
دلبستگی به دنیا، پیامدهای ناخوشایندی را برای فرد و جامعه به بار میآورد که در این قسمت به برخی از آنها اشاره میشود:
۱. دلبستگی به دنیا، مهمترین مانعِ انجام وظیفه
دلبستگی به دنیا، انسان را از انجام مسئولیتهای خود باز میدارد. انسان دلبسته به کسی یا چیزی، به راحتی نمیتواند از دلبستگی خود رها شود؛ از این رو در طول زندگی همواره در اسارت دلبسته خود به سر میبرد.[۷] خداوند در بیان علت سستی برخی مسلمانان از شرکت در جهاد میفرماید:
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَا لَکُمْ إِذَا قِیلَ لَکُمُ انْفِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَی الْأَرْضِ أَرَضِیتُمْ بِالْحَیَاةِ الدُّنْیَا مِنَ الآخِرَةِ فَمَا مَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا فِی الآخِرَةِ إِلاَّ قَلِیلٌ؛[۸] ای کسانی که ایمان آوردهاید! چرا هنگامی که به شما گفته میشود: به سوی جهاد در راه خدا حرکت کنید، بر زمین سنگینی میکنید (و سستی به خرج میدهید)؟ آیا به زندگی دنیا به جای آخرت راضی شدهاید؟ با اینکه متاع زندگی دنیا، در برابر آخرت، جز اندکی نیست.
جمله «اثَّاقَلْتُمْ إِلَی الْأَرْضِ» کنایه از تمایل به ماندن در وطن و حرکت نکردن به سوی میدان جهاد و یا کنایه از تمایل به جهان ماده و چسبیدن به زرق و برق دنیاست.[۹] امام حسین(ع) در روز عاشورا فرمود:
فَالْمَغْرُورُ مَنْ غَرَّتْهُ وَ الشَّقِیُّ مَنْ فَتِنَتْهُ، فَلا تَغُرَّنَّکُمْ هذِهِ الدُّنْیا، فَإِنَّها تَقْطَعُ رَجاءَ مَنْ رَکَنَ إِلَیْها، وَ تُخَیِّبُ طَمَعَ مَنْ طَمِعَ فیها؛[۱۰] فریبخورده، کسی است که دنیا او را فریب دهد و نگونبخت، کسی است که دنیا او را مفتون خود کند. [مراقب باشید] این دنیا شما را نفریبد که دنیا امید هر کسی را که به او دل ببندد، قطع میکند و طمع آزمندان به خود را میخشکاند.
دلبستگی کوفیان به دنیا، مانع انجام وظیفه و حمایت از امام حق در برپایی حکومت اسلامی شد. آنها وفای به عهد و احترام به مهمانی که خود او را دعوت کرده بودند، نادیده گرفتند و کارشان به جایی رسید که تصمیم به کشتن فرزند رسولخدا(ص) گرفتند. از سوی دیگر در لشکر امام حسین(ع)، قلوب عاشقان مملو از عشق به خدا بود و جایی برای علاقه به دنیا و پست و مقام، ثروت و اهل و عیال وجود نداشت. از همین رو بود که برای جانبازی در راه حفظ دین و اصلاح سنت رسولخدا(ص)، سلحشورانه به استقبال مرگ شتافتند. آنان، الگوهای ارزشمندی برای جوانانمان بودند که در هشت سال دفاع مقدس و دفاع از حرم اهلبیت(ع) دنیا را رها کردند و بیباکانه به استقبال شهادت شتافتند.
تصاویر نورانی شهدا در هر شهر و روستا، گواه رشادت و مجاهدت مردمانی است که برای قرب به حق و اطاعت از امام خمینی(ره) و خلف صالحاش مقام معظم رهبری(مدظله العالی) به عنوان نائب امام زمان(عج) از جان شیرین خود نیز گذشتند؛ شهیدان بزرگی همانند خرازیها، زینالدینها، حججیها و سلیمانیها. سیری در زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافع حرم، گویای آن است که آنان نیز همچون یاران امام حسین(ع) دلبسته و دلباخته دنیا نبودند که توانستند وظیفه خود را به درستی تشخیص دهند و در راه انجام آن، جان خود را تقدیم کنند.
۲. مقامطلبی
یکی از مظاهر برجسته دلبستگی به دنیا، حب مقام و ریاست است. دلبستگی به دنیا موجب میشود برخی انسانها به هر طریقی، اگر چه مخالف موازین اخلاقی و دینی باشد، نظر مردم و یا مقامات بالا را به خود جلب کنند تا در پرتو آن، بتوانند به پست و مقامی برسند. در انتخابات شوراها، ریاستجمهوی و... چه بسیارند افرادی که با دروغ، تهمت، اسراف و ریخت و پاشهای فراوان، میکوشند توجه مردم را به خود جلب کنند. امام حسین(ع) درباره سرنوشت این افراد میفرماید: «لا اَفْلَحَ قَوْمٌ اشْتَرَوْا مَرْضاةَ الْمَخْلُوقِ بِسَـخَطِ الْخالِقِ؛[۱۱]ملّتی که خشنودی مردم را با خشم خدا معامله کند، هرگز رستگار نخواهد شد».
امام حسین(ع) در گفتار دیگری میفرماید: «مَن حاوَلَ أمرا بِمَعصِیَةِ اللّه ِکانَ أَفوتَ لِما یَرجُو وأسرَعَ لِما یَحذَرُ؛[۱۲] کسی که با نافرمانی خدا در پیِ کاری باشد، آنچه را که امید دارد، بیشتر از دست میدهد و به آنچه که از آن میپرهیزد، زودتر گرفتار آید». نمونه بارز این سخن، عمر بن سعد است که برای به دست آوردن فرمانروایی ری، حاضر شد با امام(ع) بجنگد؛ اما با این کار به هدفش نرسید. در مقابل این گروه، برخی افراد همیشه به دنبال کسب رضایت الهی هستند و خدمت و محبتشان به مردم نیز تنها در راستای قرب الهی است؛ نه به دست آوردن پست و مقام و یا ثروتاندوزی. امام حسین(ع) درباره این دو گروه میفرماید: «مَن طَلَبَ رِضا اللّهِ بِسَخَطِ الناسِ کَفاهُ اللّهُ اُمُورَ الناسِ، ومَن طَلَبَ رِضا الناسِ بِسَخَطِ اللّه، وَکَلَهُ اللّهُ إلی النّاسِ؛[۱۳] هر کس خشنودی خدا را [هر چند] با ناخشنودی مردم بطلبد، خداوند او را از امور مردم بینیاز کند و هر که خشنودی مردم را با خشم و ناخشنود کردن خدا بجوید، خداوند او را به مردم واگذارد».
۳. نادیده گرفتن مقام امامت
یکی از آثار مهم دلبستگی به دنیا، فاصله گرفتن از حقیقت دین است. حقیقت دین، ساحتهای گوناگونی مانند اندیشه و عقاید، اخلاق و حقوق و نیز حکومت و مدیریت جامعه دارد. انسان مؤمن، به همه ساحتهای دین متعبد است. یکی از معضلات جامعه اسلامی در عصر امام حسین(ع)، فراموشی حقیقت دین در ساحت حکومت و مدیریت جامعه بود. از نظر اسلام، هر فردی لایق و شایسته حکومت بر مردم نیست و حاکم اسلامی باید کسی باشد که تنها در مدار حق و توحید گام بردارد و رفتار و گفتارش، تجلی کلام حقتعالی باشد. از این رو شناخت امام و تبعیت از او، در تراز شناخت خدا قرار دارد. امام حسین(ع) در این زمینه فرمود: «أَیُّهَا اَلنَّاسُ إِنَّ اَللَّهَ جَلَّ ذِکْرُهُ مَا خَلَقَ اَلْعِبَادَ إِلاَّ لِیَعْرِفُوهُ فَإِذَا عَرَفُوهُ عَبَدُوهُ فَإِذَا عَبَدُوهُ اِسْتَغْنَوْا بِعِبَادَتِهِ عَنْ عِبَادَةِ مَنْ سِوَاهُ؛ ای مردم! خدای بزرگ بندگان را نیافرید، مگر برای آنکه او را بشناسند؛ وقتی او را شناختند، او را پرستش خواهند کرد و هنگامی که او را بپرستند، از بندگی غیر او بینیاز خواهند شد». سپس درباره چیستی شناخت خدا فرمود: «مَعْرِفَةُ أَهْلِ کُلِّ زَمَانٍ إِمَامَهُمُ اَلَّذِی یَجِبُ عَلَیْهِمْ طَاعَتُهُ؛[۱۴] شناخت مردم به امامشان در هر زمان، آن امامی که اطاعتش بر آنها واجب است».
بنابر این حدیث، شناخت امام(ع) در ذیل شناخت خدا تعریف میشود و اطاعت از امام(ع)، اطاعت از خداست؛ زیرا امام عادل مردم را به سوی دین و اجرای فرامین الهی و حیات طیبه هدایت میکند. از همین روست که امام حسین(ع) از ابتدای قیام خود، بر امامت و جایگاه مهم آن تأکید میورزید: «فَلَعَمْری، ما الإمامُ إلّا الحاکمُ بالکِتابِ، القائمُ بالقِسْطِ، الدّائنُ بِدِینِ الحَقِّ، الحابِسُ نَفْسَهُ علی ذاتِ اللّهِ؛[۱۵] به جان خودم سوگند، امام و پیشوا کسی نیست، مگر آنکه بر اساس کتاب خدا حکومت کند، عدل و داد را بر پا دارد، پایبند به دین حق باشد و خود را وقف در راه خدا کند». این در حالی است که یزید فاقد این اوصاف بلند اعتقادی و اخلاقی است: «وَ یَزِیدُ رَجُلٌ فَاسِقٌ شَارِبُ الْخَمْرِ قَاتِلُ النَّفْسِ الْمُحَرَّمَةِ مُعْلِنٌ بِالْفِسْقِ وَ مِثْلِی لَا یُبَایِعُ مِثْلَه».[۱۶]
کوفیان به جای تبعیت از امام بر حق، به دلیل ترس از مرگ و زندانی و شکنجه شدن و یا به طمع به دست آوردن مطامع دنیوی، علیرغم آنکه امام(ع) را به کوفه دعوت کرده بودند تا بر آنها حکومت کند، تن به حکومت حاکم جائری همچون یزید و عبیدالله بن زیاد دادند، دنیا و شهوات خود را بر آخرت ترجیح دادند و اطاعت از شیطان را بر اطاعت از خدا برگزیدند. امام حسین(ع) درباره آنها به فرزدق فرمود:
یا فَرَزْدَقُ اِنَّ هؤُلاءِ قَوْمٌ لَزِمُوا طاعَةَ الشَّیْطانِ وَ تَرَکُوا طاعَةَ الرَّحْمانِ وَ أَظْهَرُوا الْفَسادَ فِی الاَرْضِ وَ اَبْطَلُوا الْحُدُودَ وَ شَرِبُوا الْخُمُورَ وَ اسْتَأْثَرُوا فِی أَمْوالِ الْفُقَراءِ وَ الْمَساکینَ وَ أَنَا أَوْلی مَنْ قامَ بِنُصْرَةِ دینِ اللّهِ وَ إِعْزازِ شَرْعِهِ وَ الْجِهادِ فِی سَبِیلِهِ؛ لِتَکُونَ کَلِمَةُ اللهِ هِیَ الْعُلْیا؛[۱۷] ای فرزدق! اینان گروهی هستند که پیروی شیطان را پذیرفتند و اطاعت خدای رحمان را رها کردند و در زمین فساد را آشکار ساختند و حدود الهی را از بین بردند و بادهها نوشیدند و داراییهای فقیران و بیچارگان را ویژه خود ساختند و من از هر کس به یاری دین خداوند و سربلندی آیینش و جهاد در راهش سزاوارترم، تا آیین خداوند پیروز باشد.
مؤمنان باید در هر زمانی به تمامی ساحتهای دین ملتزم باشند. اکنون که در عصر غیبت به سر میبریم، بر اساس دلایل قطعی شرعی و عقلی، مدیریت جامعه اسلامی را باید کسی بر عهده بگیرد که بیشترین شباهت را به امام زمان(عج) داشته باشد؛ یعنی از علم و معرفت، تقوا و عدالت و قدرت مدیریتی بالا برخوردار باشد که به برکت انقلاب شکوهمند اسلامی، این امر در وجود حضرت امام خمینی(ره) و اکنون نیز در وجود مقام معظم رهبری، امام خامنهای؟مد؟ تعیّن یافته است و مردم متدین و انقلابی ایران اسلامی بر خلاف کوفیان، به خوبی نشان دادهاند که قدردان نعمت ولایت هستند و برای تحقق آرمانها و اهداف بلندشان همواره در میدان حضور دارند.
۴. ذلت و خواری ابدی
از آثار برجسته دلبستگی به دنیا، تن دادن به زندگی پست و ذلیلانه است. کسی که دلباخته دنیاست، از مرگ میهراسد و حاضر است برای زندگی بیشتر، تن به هر ذلتی دهد. یکی از ذلتهای کوفیان، ذلت پیمانشکنی و بیوفایی است. امام حسین(ع) روز عاشورا به آنان فرمود: «یا اهلَ الکُوفةِ! قُبحاً لَکُم وَ تَرحاً، بُؤسًا لَکُم وَ تَعسًا، اِستَصرَختُمُونا والِهِینَ؛[۱۸]وای بر شما ای کوفیان! زشت باد کارتان! ما را به یاری فراخواندید، چون نزد شما آمدیم و ندایتان را پاسخ گفتیم، همان شمشیرها را که با ما هم قسم بود؛ به روی ما کشیدید».
|
وای بر کوفه و بر رسم پذیرایی او |
سست عهدی و ریاکاری و خودرأیی او |
|
|
خاک عالم به سرش باد که در خاک کشید |
هر که بنشست سر خوان پذیرایی او |
|
|
رسم او غدر و دو رنگی، ره او کید و نفاق |
شش جهت پر شد از آوازه رسوایی او[۱۹] |
از نگاه امام حسین(ع)، زندگی ذلیلانه مساوی با مرگ، و مرگ در راه عزت همان حیات جاودانه است:
لَیْسَ شَأْنی شَأنُ مَنْ یَخافُ الْمَوْتَ، ما أَهْوَنَ الْمَوْتِ عَلی سَبیلِ نَیْلِ الْعِزِّ وَاِحْیاءِ الْحَقِّ، لَیْسَ الْمَوْتُ فی سَبیلِ الْعِزِّ اِلاّ حَیاةً خالِدَةً وَلَیْسَتِ الْحَیاةُ مَعَ الذُّلِّ اِلاَّالْمَوْتَ الَّذی لاحَیاةَ مَعَهُ، اَفَبِالْمَوْتِ تُخَوِّفُنی... وَهَلْ تَقْدِرُونَ عَلی أَکْثَرِ مِنْ قَتْلی؟! مَرْحَباً بِالْقَتْلِ فی سَبیلِ اللّه ِ، وَلکِنَّکُمْ لاتَقْدِروُنَ عَلی هَدْمِ مَجْدی وَمَحْوِ عِزّی وَشَرَفی؛[۲۰] جایگاه من، جایگاه کسی که از مرگ بترسد، نیست. مرگ در راه عزت و احیای حق، چقدر پیش من آسان است. مرگ در راه عزت، چیزی جز حیات جاودانه نیست و زندگی با ذلت، جز مرگ و نیستی که هیچ حیاتی همراه ندارد، نیست. آیا مرا با مرگ میترسانید؟ آیا بیش از کشتن من میتوانید؟ آفرین به مرگ در راه خدا، ولی شما نمیتوانید شکوه مرا نابود کنید و عزت و شرافتم را از بین ببرید.
همچنین فرمود: «مَوْتٌ فی عِزٍّ خَیْرٌ مِنْ حَیاةٍ فی ذُلٍّ؛ اَلْمَوْتُ اَوْلی مِنْ رُکُوبِ الْعارِ وَالْعارُ اَوْلی مِنْ دُخُولِ النّارِ؛[۲۱] مرگ با عزت از زندگی ذلیلانه برتر است. مرگ برتر از همراه شدن با عار و خواری، و خواری از ورود در آتش، برتر است».
ملت مؤمن و انقلابی ایران اسلامی نیز با الگوگیری از این سخنان پرگهر امام(ع)، بیش از چهل سال است که تن به هیچ ذلتی نداده و با اقتدار و عزت تمام در راه رسیدن به اهداف بلند انقلاب ایستادگی کرده است و به زودی همه قلههای رشد و پیشرفت در عرصههای مادی و معنوی را به یاری خداوند فتح خواهد کرد.
|
بر ما گمان بندگی زور بردهاند |
ای مرگ همتی که نخواهیم این قیود |
|
|
از آستان همت ما ذلت است دور |
و اندر کُنامِ غیرت ما نیستش ورود[۲۲] |
فهرست منابع
۱. ابنشعبه حرانی، حسن بن علی؛ تحفالعقول؛ تصحیح علیاکبر غفاری، قم: جامعه مدرسین، ۱۴۰۳ق.
۲. ابن شهرآشوب، محمد بن علی؛ مناقب آل ابیطالب(ع)؛ تحقیق علی بن جمال اشرف حسینی؛ قم: المکتبه الحیدریه، ۱۳۹۰ ق.
۳. ابنطاووس، علی بن موسی؛ اللهوف علی قتلی الطفوف؛ نجف: منشورات المطبعه الحیدریه، ۱۳۶۹ق.
۴. ـــــــــــــــــــــــــــــ؛ اللهوف علی قتلی الطفوف؛ قم: انوار الهدی، ۱۳۸۹ ش.
۵. ابنعساکر، علی بن حسن؛ تاریخ ابنعساکر؛ تحقیق علی شیری، بیروت: دار الفکر، ۱۴۱۵ق.
۶. خوارزمی، موفق بن احمد؛ مقتل الحسین(ع)؛ قم: انتشارات مفید، [بیتا].
۷. شریفی، محمود و دیگران؛ موسوعة کلمات الامام الحسین(ع)؛ قم: پژوهشکده باقرالعلوم(ع)، ۱۳۸۳ش.
۸. فتال نیشابوری، محمد بن حسن؛ روضةالواعظین و بصیرةالمتعضین؛ ترجمه محمود مهدوی دامغانی، چاپ اول، تهران: نشر نی، ۱۳۶۶ش.
۹. کلینی، محمد بن یعقوب؛ الکافی؛ تصحیح علیاکبر غفاری و محمد آخوندی، چاپ چهارم، تهران: دار الکتب الاسلامیه، ۱۴۰۷ق.
۱۰. مجلسی، محمدباقر؛ بحارالانوار؛ تهران: مکتبة الاسلامیه، ۱۳۶۳ ش.
۱۱. محدثی، جواد؛ فرهنگ عاشورا؛ چاپ اول، قم: نشر معروف، ۱۳۷۴ش.
۱۲. مفید، محمد بن محمد؛ الارشاد؛ قم: منشورات بصیرتی، [بیتا].
۱۳. مکارم شیرازی، ناصر و دیگران؛ تفسیر نمونه؛ چاپ دهم، تهران: دار الکتب الإسلامیة، ۱۳۷۱ش.
پی نوشت ها:
[۱]. بقره: ۲۹.
[۲]. اعلی: ۱۶ و ۱۷.
[۳]. محمد بن یعقوب کلینی؛ الکافی؛ ج ۲، ص ۱۳۱.
[۴]. منافقون: ۹.
[۵]. نمل: ۱۹.
[۶]. علی بن حسن ابنعساکر؛ تاریخ ابنعساکر؛ ج ۱۴، ص ۲۱۸؛ موفق بن احمد خوارزمی؛ مقتل الحسین(ع)؛ ج۱، ص ۲۵۳.
[۷]. ناصر مکارم شیرازی و دیگران؛ تفسیر نمونه؛ ج ۷، ص ۴۱۷.
[۸]. توبه: ۳۸.
[۹]. پیشین؛ ص۴۱۵.
[۱۰]. موفق بن احمد خوارزمی؛ مقتل الحسین(ع)؛ ج ۱، ص ۲۵۲ و ۲۵۳.
[۱۱]. همان، ص۲۳۹.
[۱۲]. حسن بن علی ابنشعبه حرانی؛ تحف العقول؛ ص۲۴۵.
[۱۳]. محمد بن حسن فتال نیشابوری؛ روضةالواعظین و بصیرةالمتعظین؛ ج ۲، ص ۴۴۳؛ محمدباقر مجلسی؛ بحارالأنوار؛ ج ۷۱، ص ۲۰۸.
[۱۴]. محمدباقر مجلسی؛ بحارالانوار؛ ج ۳۶، ص ۳۸۴.
[۱۵]. محمد بن محمد مفید؛ الارشاد؛ ج ۲، ص ۳۹.
[۱۶]. علی بن موسی ابنطاووس؛ اللهوف علی قتلی الطفوف؛ ص ۲۴.
[۱۷]. محمود شریفی و دیگران؛ موسوعة کلمات الامام الحسین(ع)؛ ص ۳۳۱.
[۱۸]. محمد بن علی ابن شهرآشوب؛ مناقب آل ابیطالب(ع)؛ ج۴، ص۱۱۰.
[۱۹]. محمدحسین بهجتی (شفق).
[۲۰]. محمود شریفی و دیگران؛ موسوعة کلمات الامام الحسین(ع)؛ ص ۳۶۰.
[۲۱]. همان، ص ۴۹۹.
[۲۲]. جواد محدثی؛ فرهنگ عاشورا؛ ص ۲۶.
رهبر معظم انقلاب: به هر شکل ممکن، واکسن تأمین و در اختیار همه مردم قرار بگیرد/ کرونا مسئله اول و فوری کشور است
حضرت آیتالله خامنهای رهبر معظم انقلاب اسلامی صبح امروز (چهارشنبه) در سخنانی تلویزیونی درباره وضعیت و طغیان بیماری کرونا، آن را مسئله اول و فوری کشور خواندند و با تأکید در خصوص انجام قاطع وظایف و تصمیمها برای مقابله با بیماری، توصیهها و نکاتی خطاب به مسئولان و مردم بیان کردند.
حضرت آیتالله خامنهای، لازمه مقابله با تغییر شکل و جهش ویروس را بهکارگیری آرایش و شیوههای دفاعیِ جدید و محکم خواندند و گفتند: جانباختن بیش از 500 تن در یک روز و داغدار شدن خانوادههایشان و همچنین ابتلاء دهها هزار نفر به بیماری و مشکلات درمانی آنها حقیقتاً بسیار دردناک است و دل هر مسلمان و هممیهنی از این واقعه آتش میگیرد، بنابراین برای مقابله با این وضع وظایفی داریم.
ایشان ضربالاجل یکهفتهای رئیسجمهور برای جمعآوری پیشنهادها و تصمیمگیری درباره آنها را کاری خوب برشمردند و افزودند: در رأس زمان تعیینشده، جواب قضیه با دقت سنجیده، و برای هر اقدامِ لازم با قاطعیت تصمیمگیری و به آن عمل شود.
رهبر انقلاب همچنین خستگی شدید کادر درمان و فشارهای جسمی و روحی وارد به آنها را نگرانی بزرگی دانستند و افزوند: از صمیم قلب از پزشکان، پرستاران و مجموعههای درمانی که واقعاً در حال جهاد هستند، تشکر میکنم اگرچه تشکر اصلی از آنِ خداوند شاکر و علیم است.
حضرت آیتالله خامنهای در ادامه به بیان چند تذکر خطاب به مسئولان و مردم پرداختند.
رهبر انقلاب با تأکید بر لزوم گسترش آزمایشهای بیماریابی خاطرنشان کردند: در اوایل بیماری، آزمایشهای بیماریابی عمومی رایج شد که کار خوبی بود و باید شبکه بهداشت با کمک بسیج این کار را انجام دهند.
ایشان با اشاره به هزینههای سنگین آزمایشهای تشخیص کرونا، تأکید کردند: دولت و بیمهها کمک کنند تا بیماریابی و آزمایشهای تشخیص به صورت رایگان و وسیع در اختیار همه مردم قرار بگیرد.
حضرت آیتالله خامنهای در توصیه بعدی به مسئولان، مسئله تأمین گسترده واکسن را مورد تأکید قرار دادند و گفتند: خوشبختانه با تولید واکسن در داخل مسیر واردات خارجی آن نیز هموار شد، در حالی که تا قبل از آن با وجود پرداخت بهای واکسن، فروشندگان خارجی بدعهدی میکردند.
رهبر انقلاب تأکید کردند: واکسن چه از راه واردات و چه با تولید داخلی باید با تلاش مضاعف و به هر شکل ممکن تأمین شود و در اختیار همه مردم قرار بگیرد.
ایشان در خصوص مسئله تأمین دارو برای بیماران نیز گفتند: با وجود کمبود یا نبود دارو در داروخانهها و بیمارستانها، گفته میشود همان داروها در بازار آزاد با قیمت چند برابری فروخته میشود که این نشاندهنده مشکل در شبکه توزیع است و این مشکل باید حل شود.
حضرت آیتالله خامنهای با اشاره به حضور جدی و قوی نیروهای مسلح در ماههای اولِ مقابله با بیماری، گفتند: نیروهای مسلح اکنون نیز مشغول هستند اما باید با همه توان به کمک مردم بیایند.
ایشان تصمیمگیری در خصوص تعطیلی را مسئلهای تخصصی و نیازمند بررسی در ستاد ملی کرونا خواندند و افزودند: مسئولین به هر نتیجهای رسیدند بدون ملاحظه و قاطع به آن عمل کنند.
رهبر انقلاب در بخش دیگری از سخنانشان خطاب به مردم، بخشی از مشکل را ناشی از رعایت نکردن شیوهنامهها دانستند و افزودند: مردم عزیز با همان حساسیت ماههای اول، شیوهنامهها را بهطور کامل رعایت کنند تا جان و سلامتی خودشان و دیگران به خطر نیفتد.
ایشان، دو سه ماه تحمل محدودیتها و رعایت کامل شیوهنامهها را موجب فروکش کردن بیماری و تنفس کادر درمان دانستند و افزودند: انشاءالله با همت دستاندرکاران، تا چند ماه دیگر واکسن به بهترین وجه در اختیار مردم قرار میگیرد و پس از آن، حتی با وجود بیماری، بحران و خطر مرگومیر و مصیبتزده شدن خانوادهها کاهش خواهد یافت.
حضرت آیتالله خامنهای در توصیهای دیگر، مجالس عزای حضرت سیدالشهداء علیهالسلام را مایه برکت و جلب رحمت الهی دانستند و افزودند: ملت و کشور به این مجالس با برکت احتیاج دارد اما در برگزاری آنها باید شیوهنامهها با کمال دقت و شدت مراعات شود.
ایشان برگزارکنندگان جلسات و آحاد شرکتکنندگان را به رعایت ضوابط و فاصلهها توصیه و تأکید کردند: نگذارید مجالس حسینی موجب شیوع بیماری و مایه طعنه مخالفان و دشمنان شود.
رهبر انقلاب همچنین با تقدیر از نهضت مواسات و احسان عمومی و کمکهای خیّران به مستحقان و افراد و مشاغل آسیبدیده، خاطرنشان کردند: این نهضت باید اوج بگیرد و مرکز این کار یعنی مرکز شناسایی نیازمندان آبرومند و کمک و همیاری مردم به آنها نیز مساجد باشد.
ایشان در پایان با یادآوری مسئله مهم دعا، توسل و تضرع به درگاه پروردگار برای رفع بلا، گفتند: همه این توصیهها اسبابی هستند که موفقیت آنها در گرو عنایت خداوند قادر و حکیم است و مجالس عزاداری نیز مکان و زمینه خوبی برای این توسلات و استغفارها است.
حضرت آیتالله خامنهای ابراز امیدواری کردند خداوند ملت ایران، مؤمنین و همه انسانها در سراسر جهان را از شرّ این بیماری خبیث و پُر مشکل نجات بخشد.
اسرار رمی جمرات و آثار آن در زندگی حج گزاران و راهکارهای صیانت از آن
«جَمْرَة» بهمعنای محل اصابت ِیا محل جمع شدن سنگریزهها (جِمَار) میباشد و جمع آن «جَمَرات» است (ابنمنظور، 1414ق، ج4، ص145؛ ابن اثیر، 1367ش، ج1، ص292). رمی جَمَرات، (انداختن سنگریزه به جمرهها) یکی از واجبات حج تمتع است که در منا انجام میشود. روز عید قربان اولین واجب، رمی جمرة عقبه است که هفـت سنگریزه ـ طبـق شرایط معین در کتب فقهی ـ به استوانه (جَمْرَة) عقبه زده میشود (امام خمینی، 1396ش، ص788 ). همچنین شبهایی که واجب است حجگزاران در منا بیتوته کنند باید در روزِ آنها رمی جمرات سهگانه را انجام دهند؛ یعنی به سه محل (جمره اُولی، جمره وُسطی، جمره عقبه) سنگریزه بزنند (امام خمینی، 1396ش، ص941).
رمی جمرات همانند دیگر مناسک از اعمال پر رمز و راز حج تمتع است که پیبردن به اسرار و حکمتهای آن میتواند در فزونیانگیزه برای عبادت و اثربخشی آن نقش بسزایی ایفا کند. در کلیه کتابهای فقهی که مناسک حج مطرح گردیده، رمی جمرات از بعد فقهی مورد بحث واقعشده و در کتابهای مربوط به اسرار و معارف حج، مانند صهبای حج، صهبای صفا و جرعهای از بیکران زمزم، اثر آیت الله جوادی آملی، حج برنامه تکامل، اثر سید محمد ضیاءآبادی، حج در آینه عرفان، اثر حسین انصاریان، حج عارفان، نگاشته رحیم کارگر، اسرار عرفانی حج و عمره، اثر محمدتقی فعالی و... نیز به صورت پراکنده برخی از راز و رمزهای رمی جمرات مورد اشاره واقع شده است و لکن با توجه به ضرورت آشنایی با اسرار و حکمتهای مناسک حج
از جمله رمی جمرات و نقشی که این اعمال عبادی در زندگی حجگزاران ایفا میکند، نیاز به پژوهشهای جامع و روزآمد همچنان به چشم میخورد. این تحقیق، با تشخیص این ضرورت، درصدد است حکمتهای این واجب الهی را بررسی نموده و نقش آن را در نفی وساوس شیطانی از کلیه عرصههای زندگی حجگزاران از دیدگاه قرآن، روایات و سیره معصومین: ، بازگو نماید و به این سؤال پاسخ دهد که اسرار رمی جمرات چیست؟ و این عمل عبادی چگونه و در کدام حالت میتواند به عنوان نماد طرد شیطان، نقش مثبتی در زندگی حجگزاران ایفا نماید و راهکارهای نگهداری از آن آثار چیست؟
اسرار رمی جمرات
بنابر روایات، کلیه اعمال عبادی بر اساس یک یا چند حکمت تشریع شدهاند. امام رضا7 برخی اسرار و حکمتهای عبادات از جمله حج را در حدیثی بیان فرمودهاند (شیخ صدوق، 1378ش، ج2، ص90) رمی جمرات نیز دارای رمز و رازهایی است که در ادامه بررسی میکنیم:
الف) دورساختن شیطان
حج، رویآوردن به سوی خانه خدا با هدف پرستش خداوند و قطع همه دلبستگیها از غیر خداست[1] (شیخ صدوق، 1378ش، ج2، ص90؛ شیخ صدوق، 1413ق، ج1، ص199) یکی از جلوههای این قصد خدایی و این بریدن از ماسوی الله، رمی جمرات است که با هدف مبارزه با وسوسههای شیطان و دورساختن آن از عرصههای زندگی صورت میگیرد. این عمل عبادی برگرفته از سنت انبیای الهی است.
در روایت آمده، نخستین کسى که رمى جمرات انجام داد حضرت آدم7 بود، و پس از ایشان، ابراهیم7 اقدام به رمی جمرات کرد. «أَوَّلَ مَنْ رَمَى الْجِمَارَ ـ آدَمُ7 ثُمَّ إِبْرَاهِیمُ7» (شیخ صدوق، 1413ق، ج2، ص200؛ شیخ صدوق، 1408ق، ج2، ص437) حکمت آن نیز مقابله با وسوسههای ابلیس بود که در محلّ جمرات حضور یافت و با هدف بازداشتن ابراهیم7 از انجام وظیفه در کمین وی قرار گرفت، لکن ابراهیم7 به وسوسههای شیطان توجهی نکرد و او به سوی او سنگ پرتاب کرد و کار او برای همگان سنّت شد. «فَرَجَمَهُ إِبْرَاهِیمُ فَجَرَتِ السُّنَّةُ بِذَلِکَ» (شیخ صدوق، 1413ق، ج2، ص200؛ شیخ صدوق، 1408ق، ج2، ص437). بر پایة روایت دیگری، وقتی شیطان در محل رمی جمرات حضور یافت جبرئیل نزد ابراهیم7 آمد و گفت: او را رمی کن، ابراهیم7 نیز در جمره عقبه شیطان را رمی کرد. «فَرَمَى جَمْرَةَ الْعَقَبَةِ وَ ذَلِکَ أَنَّ الشَّیْطَانَ تَمَثَّلَ لَهُ عِنْدَهَا» (شیخ صدوق، 1408ق، ج2، ص437).
ضمن اینکه رمی جمرات به عنوان یکی از مناسک حج، و عبادت خداوند به شمار میآید، سمبل مبارزه با رذایل اخلاقی و رفتاری که معلول وسوسههای شیطان است، تقابل با خطمشی مشرکان و دشمنان اسلام و مسلمین نیز محسوب میشود؛ یعنی حجگزاران، با انداختن سنگریزهها به نماد شیطان در جمرات سهگانه، در واقع برای مبارزه با امور ناپسند زندگی و رذیلههای اخلاقی و رفتاری، همچنین برای دفاع از تعالیم دین، وحدت و تعالی مسلمین، مقابله با دسیسههای دشمنان شیطانصفت مسلمین نیز مهیا میشود و بدین وسیله همة پلیدیها را ـ اعم از فردی و اجتماعی، مادی و معنوی ـ از خود دور میسازد. امام صادق 7 فرمود: «وَ ارْمِ الشَّهَوَاتِ وَ الخَسَاسَةَ وَ الدَّنَاءَةَ وَ الذَّمِیمَةَ عِنْدَ رَمْیِ الْجِمَارِ» «و هنگامى که خواستى رمی جمرات کنى، شهوات و امیال نفسانی، خسیسبودن و کارهاى پست و ناپسندیده را از خود دور ساز.» (جعفربن محمد8، 1400ق، ص49) امام سجاد7 نیز در حدیث شبلی، رمی جمرات را نشانة خشم انسان نسبت به شیطان و مقابله با دشمنیهای او دانسته و از شبلی پرسید: هنگامی که سنگریزهها را پرتاب کردی، تصمیم داشتی که دشمنت ـ شیطان ـ را از خود دور کنی و تا پایان حج ارزشمند و دلپذیرت نسبت به او خشم داشته باشی؟[2] (نورِی، 1408ق، ج10، ص171).
ب) یاد خداوند
مهمترین فلسفه عبادات، یاد خداوند است: «...فَاعْبُدْنِی وَ أَقِمِ اَلصَّلاةَ لِذِکْرِی»؛ (طه: 14) «پس مرا بپرست و نماز را برای یاد من برپا دار». در حج نیز از مردم دنیا برای حضور در این مراسم دعوت شده است تا خداوند را پرستش کرده و به یاد او باشند: «وَ أَذِّنْ فِی اَلنّٰاسِ بِالْحَجِّ... لِیَشْهَدُوا مَنٰافِعَ لَهُمْ وَ یَذْکُرُوا اِسْمَ اللهِ فِی أَیّٰامٍ مَعْلُومٰاتٍ...» (الحج : 28ـ27)؛ «و در میان مردم برای حج بانگ زن ... تا منافع خود را [از برکت این سفر معنوی] مشاهده کنند، و خدا را در روزهایی معین یاد کنند.»
یکی از ایامی که یاد خداوند در قرآن، مورد تأکید قرار گرفته، ایام معدودات است: «وَ اُذْکُرُوا اللهَ فِی أَیّٰامٍ مَعْدُودٰاتٍ ....» (بقره : 203) «و خدا را در روزهای شمرده شده و معین [که یازدهم، دوازدهم و سیزدهم ماه ذیالحجه ایام وقوف در مناست] یاد کنید.»
منظور از ایام معدودات همان ایام تشریق است؛ (قمی، 1404ق، ج1، ص71؛ حمیری، 1413ق، ص17)؛ یعنی همان ایامی که رمی جمرات انجام میشود. از آنجا که شیطان به سبب رمی جمرات طرد میگردد، زمینه برای یاد خداوند که عامل نورانیت قلب و گرایشهای معنوی است، فراهم میشود. بر این اساس، اعمالی مثل طواف و سعی و رمی جمرات از دیدگاه رسول خدا9 ، براى انجام یاد خدا و بر پایی آن، قرار داده شده است: «انَّما جُعِلَ الطَّوافُ بالْبَیْتِ وَبَیْنَ الصَّفا وَالمَرْوَةِ وَرَمیُ الجِمار لِإقامَةِ ذِکْرِ اللهِ» «همانا طواف خانه خدا و سعى میان صفا و مروه و رمى جمراتِ سهگانه، فقط براى اقامه یاد خدا قرار داده (و تشریع) شده است.» (ابوداود سجستانی، 1416ق، ج2، ص179، ح188؛ محمدی ری شهری، 1376ش، ص133، ح280).
در برخی روایات دربارة اینکه یاد خداوند چگونه و به چه شکلی باید در رمی جمرات انجام شود، اشاره شده است؛ چنانچه امام صادق7 میفرماید: «وَ کَبِّرْ مَعَ کُلِّ حَصَاةٍ تَکْبِیرَةً إِذَا رَمَیْتَهَا» «مستحب است با پرتاب هر سنگ در رمی جمره، تکبیر گفته شود.» (ابن حیون، 1385ق، ج1، ص323).
در تفسیر منسوب به امام حسن عسکری7 پیرامون آیه (وَ اذْکُرُوا اللهَ فِی أَیَّامٍ مَعْدُوداتٍ) (بقره : 203) آمده استکه فرمودند: منظور از ایام معدودات، سه روز ایام تشریق (یازدهم، دوازدهم، سیزدهم ذیالحجه) است. و مراد از این ذکر، همان تکبیرات است که مستحب است بعد از نمازهای واجب گفته شود و از نماز ظهر روز عید قربان شروع میشود و تا نماز ظهر روز سیزدهم که آخرین روز ایام تشریق است ادامه مییابد. و آن تکبیرات عبارت است از: «اللهُ أَکْبَرُ، اللهُ أَکْبَرُ، لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ، وَ اللهُ أَکْبَرُ، اللهُ أَکْبَرُ وَ للهِ الْحَمْدُ».
در برخی نسخهها ذکر «اَللهُ أکبرُ عَلَى ما هَدانا، اَللهُ أکبرُ عَلَى ما رَزَقَنا»، نیز اضافه شده است (حسنبن على8 ، 1409ق، ص611 ؛ مجلسی 1403ق، ج99، ص311، ح36 ؛ نورى، 1408ق، ج1، ص431، ح3).
یکی دیگر از شیوههای یاد خداوند، دعا و درخواست حاجت از پروردگار متعال است. بر اساس برخی روایات، زمان و مکان رمی جمرات یکی از فرصتهای مناسب برای دعا و درخواست از خداوند است. چنانچه امام صادق7 میفرماید: مستحب است هنگامى که حجگزار، سنگها را مهیا کرده وآماده رمى میشود، سنگریزه را در دست چپ گرفته و رو به قبله بایستد و این دعا را بخواند: «اللهُمَّ هذِهِ حَصَیاتِی، فَأَحْصِهِنَّ لِی، وَارْفَعْهُنَّ فِی عَمَلِی». و با هر سنگى که مىاندازد این دعا را بخواند: «اللهُ أَکْبَرُ. اللهُمَّ ادْحَرْ عَنِی الشَّیْطانَ. اللهُمَّ تَصْدِیقاً بِکِتابِکَ وَعَلى سُنَّةِ نَبِیِّکَ. اللهُمَّ اجْعَلْهُ لِی حَجّاً مَبْرُوراً، وَعَمَلًا مَقْبُولًا، وَسَعْیاً مَشْکُوراً، وَذَنْباً مَغْفُوراً» (کلینی، 1389ق، ج4، ص479؛ شیخ صدوق، 1413ق، ج2، ص548).
و پس از اتمام رمی جمرات، بایستد و دربارة برآورده شدن حاجتهای خود دعا کند.» (ابن حیون، 1385ق، ج1، ص324).
این ادعیه به حجگزار میآموزد که باید وی در حال رمی و پس از آن همة توجهش به معبود و آفریدگار باشد و علقه و علاقه خود را از همه چیز و همه کس قطع کند و فقط به خداوند دلبسته شود.
آثار و نتایج رمی جمرات
در روایتِ امام رضا7 که برخی علتها و حکمتهای حج بیان شده، آمده است: «حج، عامل بازگشت از خطاها و زندگی آلوده به زندگی ایمانی و معنوی
است. باید حجگزار نفس خود را از شهوات باز دارد و خود را بوسیله عبادت خالصانه
به خداوند نزدیک سازد، قساوت و سنگدلی را بهوسیله خضوع و خاکساری در محضر پروردگار به نورانیت تبدیل کند و نفس خویش را از همة مفاسد پاک سازد.» (شیخ صدوق، 1378ش، ج2، ص90).
رمی جمرات نیز که یکی از مناسک پر رمز و راز حج است باید آثار خود را در زندگی حجگزار آشکار سازد که بر اساس روایات عبارتند از:
الف) آمرزش گناهان
اولین اثر رمی جمرات، پاکسازی خطاهای گذشته و زدودن آثار گناهان و آلودگیهاست: «الْحَاجُّ إِذَا رَمَى الْجِمَارَ خَرَجَ مِنْ ذُنُوبِهِ» «رسول خدا9 فرمود: حجگزار، چون رمى جمرات کند از گناهان خود بیرون میرود.» (شیخ صدوق، بیتا، ص47). بدین جهت رمی جمرات گامی برای ایجاد تغییر و اصلاح در وجود انسان است؛ زیرا تا وجود انسان از آلودگیها پاک نشود، زمینه برای آراستهشدن به فضیلتها فراهم نمیگردد و رسیدن به درجات و مقامات معنوی ناممکن میشود.
امام صادق7 فرمود: «مَنْ رَمَى الْجِمَارَ یُحَطُّ عَنْهُ بِکُلِّ حَصَاةٍ، کَبِیرَةٌ مُوبِقَةٌ...»؛ «کسىکه رمى جمرات کند، در برابر هر سنگریزهاى یک گناه کبیرة هلاککننده از او می ریزد.» (کلینی، 1389ق، ج4، ص480).
ب) آراسته شدن به فضیلتها
دومین اثر رمی جمرات، آراستهشدن حجگزار به فضیلتها و ارزشهای اخلاقی و رفتاری است. چنانچه رسول خدا9 خطاب به مرد انصاری آن را مورد تأکید قرار داد و فرمود: «فَإِذَا رَمَیْتَ الْجِمَارَ کَتَبَ اللهُ لَکَ بِکُلِّ حَصَاةٍ عَشْـرَ حَسَنَاتٍ تُکْتَبُ لَکَ لِمَا تَسْتَقْبِلُ مِنْ عُمُرِک»؛ «پس چون جمرات را رمى کنى خداوند در برابر هر سنگریزه ده ثواب براى تو در آینده زندگیات مینویسد.» (شیخ صدوق، 1413ق، ج2، ص203 ؛ همو: 1417ق، صص550 ـ 549).
شرایط نیل به معنویت در رمی جمرات
گفتیم رمی جمرات باعث آمرزش گناهان حجگزار و جلب حسنات میشود. باید توجه داشت که این فضیلتها و ارزشها به سادگی در دسترس انسان قرار نمیگیرد؛ بلکه هم تحصیل آن دارای شرایط مهم و دشواری است و هم تداوم آن ارزشها و ایفای نقش در زندگی حجگزار بسیار دقیق و حساس میباشد. اولین شرط رسیدن به این معنویت، خلوص نیت در انجام آن عمل عبادی است.
امام صادق7 در تفسیر آیة شریفة (...لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا)؛ «تا بیازماید شما را که کدامتان نیکوکارترید» (هود : 7 ؛ ملک : 2). فرمودند: منظور این نیست که کدامتان عمل بیشتری انجام میدهید؛ بلکه منظور این است که کدامتان عمل [کار] بهتری انجام میدهید و نشانة بهتربودن یک عمل، این است که همراه با خشیت الهی و نیت خالص و نیکو باشد. سپس فرمود: «نگهداشتن خالصانه عمل، از انجام عمل دشوارتر است...»[3] (کلینی، 1389ق، ج2، ص16) و این قاعده کلی دربارة رمی جمرات نیز جاری است. شرط دوم، ترک معصیت و بازگشت از روشهای ناصحیح گذشته است. بر اساس روایتی از رسول خدا9 مهمترین معیار و ملاک قبولی حج، ترک گناه است: «آیَةُ قَبُولِ الْحَجِ تَرْکُ مَا کَانَ عَلَیْهِ الْعَبْدُ مُقِیماً مِنَ الذُّنُوبِ» (ابن اشعث، بیتا، ص66).
اگر حجگزار میخواهد زحمات، رنجها و هزینههایی که پرداخته هدر نرود میبایست رویه گناهآلود گذشته خود را کاملاً تغییر دهد و در کلیة عرصههای زندگی از خود مراقبت نموده و از رذایل اخلاقی و رفتاری دوری نماید. امام علی7 میفرماید: از رسول خدا9 شنیدم میفرمود:
«مِنْ عَلَامَةِ قَبُولِ الْحَجِّ إِذَا رَجَعَ الرَّجُلُ عَمَّا کَانَ عَلَیْهِ مِنَ الْمَعَاصِی...» (همان).
«وَ إِنْ رَجَعَ مِنَ الْحَجِّ ثُمَّ انْهَمَکَ فِیمَا کَانَ مِنْ زِنَاءٍ أَوْ خِیَانَةٍ أَوْ مَعْصِیَةٍ فَقَدْ رُدَّ عَلَیْهِ حَجُّهُ» از نشانههای قبولی حج این است که مرد از گناهانی که داشته بازگردد.
در ادامة روایت آمده است: «اما اگر از سفر حج بازگشت»؛ و باز هم در گناهان گذشته مانند خیانت و ...غوطهور شد حج او به وی باز گردانده میشود.»
راهکارهای صیانت از آثار رمی جمرات
چنان که پذیرش عمل و بهدستآوردن ثواب آن مشروط به شرایط بود، نگهداری از دستاوردهای حج نیز به شرایطی وابسته است:
الف) پرهیز از گناه
در روایات، پیرامون مراقبت از دستاوردهای حج و راهکارها و شرایط آن سفارشهای زیادی صورت گرفته است؛ یکی از مهمترین آنها، پرهیز از گناه است. معاصی، به منزلة آتشی است که اگر انسان به آن مبتلا شود، محصول زندگیاش را نابود میسازد. امام علی7 فرمود: «از رسول خدا9 شنیدم میفرمود: ...حجگزاران، وقتی مناسک خود را انجام دادند به آنان گفته میشود: بنایی ساختید آن را ویران نکنید، آنچه گذشت کفایت شدید (گناهان گذشته آمرزیده شد) اما در آنچه آینده پیش میآید بترسید...»[4] (ابن اشعث، بیتا، ص66) امام صادق7 فرمود: «هنگامی که حجگزار وارد مکه میشود خداوند دو فرشته را به وی موکل میکند که از طواف، نماز و سعی وی نگهداری میکنند. وقتی که در عرفه وقوف نمود بر شانه راست او میزنند و میگویند: آنچه انجام شد کفایت شدی (گناهان گذشته آمرزیده شد) بنگر که در آینده چگونه خواهى بود. «...أَمَّا مَا مَضَى فَقَدْ کُفِیتَهُ فَانْظُرْ کَیْفَ تَکُونُ فِیمَا یَسْتَقْبِلُ» (شیخ صدوق، بیتا، ص47) این روایات، خطمشی حجگزار را برای دوران زندگی مشخص نموده و یادآور شده است که شرط بهرهمندی از دستاوردهای معنوی حج و به ثمر نشستن هزینههایی که کرده و زحماتی که در انجام مناسک حج متحمل شده این است که وی میبایست برای همیشه از گناهان و خطاها فاصله بگیرد و بر معنویت حج، وفادار بماند. چنانکه در روایت آمده است: «لَا یَزَالُ عَلَى الْحَاجِّ نُورُ الْحَجِّ مَا لَمْ یُذْنِب»؛ «نور (آثار معنوی) حج، همیشه با حجگزار باقی است تا زمانی که حجگزار گناه نکرده باشد.» (برقِی، 1413ق، ج1، ص71 ؛ حر عاملی، 1412ق، ج11، ص447).
ب) مبارزه با وسوسههای شیطان
مبارزه با وسوسه و اغواگریهای شیطان در تمام عرصههای زندگی پابرجاست. برابر آیات قرآن، شیطان به عنوان دشمن درجه یک انسان، همواره در صدد فریب اوست و او باید نسبت به کید و مکر شیطان بیمناک باشد؛ چرا که وسوسهها و اغواگریهای شیطان برای همة امتهای گذشته،[5] (حتی پیامبران) در طول تاریخ، عامل گرفتاری
و دردسر بوده است. او آدم ابوالبشر را وسوسه نمود: (فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ اَلشَّیْطٰانُ...) (طه : 120) «پس شیطان او را وسوسه کرد» و در تحقق اهداف و آرزوی معنوی پیامبران، خلل ایجاد کرد: (وَ مٰا أَرْسَلْنٰا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَ لاٰ نَبِیٍّ إِلاّٰ إِذٰا تَمَنّٰى أَلْقَى اَلشَّیْطٰانُ فِی أُمْنِیَّتِهِ...) (الحج: 52) «و پیش از تو هیچ رسول و پیامبری را نفرستادیم مگر آنکه هرگاه آرزو میکرد [اهداف پاک و سعادتبخش خود را برای نجات مردم از کفر
و شرک پیاده کند] شیطان [برای بازداشتن مردم از پذیرش حق] در برابر آرزویش شبهه و وسوسه میانداخت...»
بدین جهت، خداوند متعال به فرزندان آدم هشدار داده است که مراقب وسوسههای شیطان باشند و او را دشمن خود بدانند و در مسیر فتنهگریهای او قرار نگیرند: (إِنَّ اَلشَّیْطٰانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا...) «بیتردید شیطان، دشمن شماست، پس او را دشمن خود بگیرید.»[6] (فاطر : 6).
(یٰا بَنِی آدَمَ لاٰ یَفْتِنَنَّکُمُ اَلشَّیْطٰانُ کَمٰا أَخْرَجَ أَبَوَیْکُمْ مِنَ اَلْجَنَّةِ ...) «ای فرزندان آدم! شیطان، شما را نفریبد چنانکه پدر و مادرتان را [با فریبکاریش] از بهشت بیرون کرد» (الأعراف : 27)
امروز نیز شیطان در کمین ماست؛ او بر اساس آیات قرآن، میتواند در روح
و روان انسان نفوذ نموده و به انسان فرمان دهد: (وَ لَأُضِلَّنَّهُمْ وَ لَأُمَنِّیَنَّهُمْ وَ لَآمُرَنَّهُمْ ...)؛ «و یقیناً آنان را گمراه میکنم، و دچار آرزوهای دور و دراز [و واهی و پوچ] میسازم و به آنان فرمان میدهم...» (نساء : 120ـ 119).
و برابر سخن امام صادق7 در پاسخ سؤال ابوعبدالرحمن که از غم و شادیهای بیدلیل خود سؤال کرده بود، فرمودند شیطان میتواند با نزدیکشدن به انسان قلب او را محزون و غمگین سازد؛ چنانچه خداوند متعال میفرمایند: (الشَّیْطانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ
وَ یَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشاءِ...) (بقره : 268) «شیطان به شما وعده فقر و بىچیزى داده و به اعمال زشت وادارتان مىکند.» (شیخ صدوق، 1408ق، ج1، ص93).
شیطان، علاوه بر نقش منفی در روح و روان و اخلاق انسانها، تاثیر زیادی در روابط اجتماعی دارد. او با ایجاد کینه و عداوت، اختلاف و کشمکش در میان مردم، روابط سالم مردم را بهم میزند و جامعه را با چالشهای زیادی، مواجه میسازد: (إِنَّمٰا یُرِیدُ اَلشَّیْطٰانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ اَلْعَدٰاوَةَ وَ اَلْبَغْضٰاءَ...) «مسلماً شیطان میخواهد با شراب و قمار، میان شما دشمنی و کینه [سخت] اندازد...» (مائده : 91).
شیطان، قسم یاد کرده است که با جلوهگر نمودن امور واهی و خیالی، زمام اختیار انسانها را بهدست گیرد و گمراهشان سازد: (قٰالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ)؛ (ص : 82) «گفت: به عزتت سوگند همة آنان را گمراه میکنم».
از این رهگذر، هر انسانی که کار خیری شامل نماز، روزه و مناسک حج، از جمله رمی جمرات را با هدف دورساختن شیطان و رذایل اخلاقی و... انجام میدهد و در پرتو آن حسناتی را بهدست میآورد، شدیداً باید از اعمال خود مراقبت نماید تا از مواهب معنوی آن در طول عمر خود بهرمند شود. او باید توجه داشته باشد قدری غفلت از یاد خدا او را گرفتار وسوسههای شیطان خواهد کرد و دوباره زمینة گمراهی وی را فراهم خواهد ساخت.
(وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ اَلرَّحْمٰنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطٰاناً فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ)؛[7] «و هر کس خود را از یاد [خدای] رحمان به کوردلی و حجاب باطن بزند، شیطانی بر او میگماریم که آن شیطان ملازم و دمسازش باشد» (زخرف : 36).
همچنین، اندکی دور شدن از فضایل اخلاقی و تعالیم دینی در دوران زندگی، انسان را در دام شیطان گرفتار خواهد کرد. امیرالمؤمنین علی7 فرمود: «اى مردم همانا آغاز پیدایش آشوبها فرمانبرى هوسها و بدعتنهادن احکامى است بر خلاف قرآن که در این صورت شیطان بر دوستان خود چیره میشود.» (فَهُنَالِکَ اسْتَحْوَذَ الشَّیْطَانُ عَلَى أَوْلِیَائِهِ) (کلینی، 1389ق، ج1، ص54).
میدانیم که خداوند متعال از بندههای خود پیمان گرفته است که خود را در دام شیطان گرفتار نکنند و او را پرستش نکند: (أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یٰا بَنِی آدَمَ أَنْ لاٰ تَعْبُدُوا اَلشَّیْطٰانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ)؛ «ای فرزندان آدم! آیا به شما سفارش نکردم که شیطان را مپرستید که او بیتردید دشمن آشکاری برای شماست» (یس: 60).
بنابراین، یگانه راه مصون ماندن همه انسانها ـ به ویژه حجگزاران ـ از فریبها
و وسوسههای شیطان، این است که بر پیمان بندگی خداوند وفادار بمانند و خود را از یوغ بردگی شیطان نجات دهند.
نتیجهگیری
در این مقاله، برخی از اسرار رمی جمرات و آثار آن، همچنین شرایط دستیابی به معنویتهای رمی و راهکارهای حراست از آنها مورد بررسی قرار گرفت و روشن شد رمی جمرات، نماد عقیدة توحیدی، وسیلهای برای طرد باورهای شرکآلود
و رذایل اخلاقی و رفتاری است. هدف اصلی از سنگزدن در جمرات سهگانه، طرد شیطان و خطمشی شیطانی، مبارزه با دشمنان حق، صفآرایى و نبرد مؤمنانه در برابر جلوههای شیطانى و ابلیسصفتان است. همان گونه که حجگزار در سفر حج باید دارای حلم و بردبارى، اخلاق نیکو، پارسایى و ورع باشد تا مورد عنایت قرار گیرد. نفس خود را از فساد و آلودگیها باز دارد، خود را از حرامها و امور ناپسند اخلاقی
و رفتاری، شهوتپرستیها دور سازد تا حجی مقبول در پروندة خود ثبت کند. شیوة نگهداری از آثار معنوی آن و راه مصون ماندن از وسوسههای شیطان در عرصههای زندگی نیز تحکیم پایههای اعتقادی، اطاعت پروردگار، اخلاص در عبادات، تقوا
و تزکیه نفس، رابطه با تعالیم قرآن و عترت، دوری از عوامل غفلتزا مانند تفاخر
و خودبینى، روابط با افراد ناسالم و... میباشد.
[1]. (فَمَنْ حَجَّ بَیْتَ الله فَقَدْ قَصَدَ إِلَى الله...).
[2]. «فَعِنْدَ مَا رَمَیْتَ الْجِمَارَ نَوَیْتَ أَنَّکَ رَمَیْتَ عَدُوَّکَ إِبْلِیسَ وَ غَضِبْتَهُ بِتَمَامِ حَجِّکَ النَّفِیسِ».
[3]. «قَالَ لَیْسَ یَعْنِی أَکْثَرَ عَمَلًا وَ لَکِنْ أَصْوَبَکُمْ عَمَلًا وَ إِنَّمَا الْإِصَابَةُ خَشْیَةُ اللهِ وَ النِّیَّةُ الصَّادِقَةُ وَ الْحَسَنَةُ ثُمَّ قَالَ الْإِبْقَاءُ عَلَى الْعَمَلِ حَتَّى یَخْلُصَ أَشَدُّ مِنَ الْعَمَلِ وَ الْعَمَلُ الْخَالِصُ الَّذِی لَا تُرِیدُ أَنْ یَحْمَدَکَ عَلَیْهِ أَحَدٌ إِلَّا اللهُ عَزَّ وَ جَل...»
[4]. (وَ إِذَا قَضَوْا مَنَاسِکَهُمْ قِیلَ لَهُمْ بَنَیْتُمْ بُنْیَاناً فَلَا تَنْقُضُوهُ کُفِیتُمْ مَا مَضَى فَاخْشَوْا فِیمَا تَسْتَقْبِلُونَ).
[5]. (تَاللهِ لَقَدْ أَرْسَلْنٰا إِلىٰ أُمَمٍ مِنْ قَبْلِکَ فَزَیَّنَ لَهُمُ اَلشَّیْطٰانُ أَعْمٰالَهُمْ...) «به خدا سوگند پیامبرانی
به سوی امتهای پیش از تو فرستادیم، پس شیطان کارهای [زشت] شان را در نظرشان آراست [تا انجامش برای آنان آسان گردد] » (نحل : 63)
[6]. همچنین فرمود: (وَ لاٰ یَصُدَّنَّکُمُ اَلشَّیْطٰانُ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ) ؛ «و شیطان شما را [از راه راست] باز ندارد، بیتردید او برای شما دشمنی آشکار است.» (زخرف : 62).
[7]. همچنین آیه (اِسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطیانُ فَأَنْسیاهُمْ ذِکْرَ الله...) ؛ «شیطان بر آنان چیره و مسلط شده و یاد خدا را از خاطرشان برده است...» (مجادله : 19).
مسجد "شصت گنبد" در بنگلادش
مسجد شصت گنبد، بزرگترین مسجد تاریخی بنگلادش و یکی از تأثیرگذارترین بناهای معماری در شبه قاره هند است که توسط خان جهان علی در قرن پانزدهم ساخته شد.
روی این مسجد 77 نیم گنبد در هفت ردیف یازده تائی و یک گنبد در هر گوشه قرار گرفته است که رقم واقعی گنبدها را به 81 گنبد میرساند.
چهار گنبدی که در هرگوشه قرار گرفته دو نیمه در هر بخش مسجد به وجود آورده است. تمام گنبدهای این مسجد از داخل تزئین شده و نمای طاقداری به فضای داخلی دادهاند.

مسجد شصت گنبد دارای دیوارهایی است که ضخامت آن غیر معمول است که پوشیده با آجر به سبک معماری سلسله تغلق ساخته شده است.
در چهارگوشه این مسجد چهار برج مدور قرار گرفته است، این برجها به سمت بالا که می روند باریکتر میشود و اتاقکی در آخرین طبقه آنها قرار گرفته است.
اتاق بالایی دو برج غربی دارای چهار پنجره است، درحالی که اتاقهای برجهای شرقی دو پنجره دارند. ارتفاع اتاقهای دو برج شرقی اندکی کمتر از اتاقهای برجهای غربی است. هر دو برج غربی دارای پلکان مدور است.
فضای داخلی این مسجد به واسطه ستون های بلند و باریک به راهروها و فواصل بین ستون تقسیم شده است. فضای داخلی مسجد شصت ستون دارد که در 10 ردیف 6 ستون قرار گرفته است. تمام ستون در دوره مرمت مسجد مورد مرمت قرار گرفته اند و پوشش خارجی آنها تغییر کرده است. تنها یک ستون بدون پوشش مانده که یک سنگ سیاه را به نمایش گذاشته است.

در اسناد بریتانیایی آمده است که این ستونها با استفاده از دو یه سه سنگ حکاکی شده ساخته شده است که با یک سیستم خاص بسیار محکم درکنار یکدیگر قرار گرفته اند.
مسجد شصت گنبد بنگلادش عمدتا با آجر و سفال آراسته شده است. مساحت این مسجد 60 در 40 متر است و سبک معماری آن به شدت تداعی کننده مساجد دوران پیش از مغول بنگال است.
دیوار غربی مسجد دارای محرابهایی با 10 طاق است. محراب مرکزی به طور کامل از سنگهای سیاه ساخته شده است و بیشتر نقش و نگارهای تزئینی آن از بین رفته است اما بیشتر آن در شرایط رو به زوال حفظ شده است.
9 محراب دیگر کاملا از آجر ساخته شده و برآمدگی در نمای خارجی آنها مشخص است. اگرچه اکثر تزئینات آن از بین رفته است اما مقدار اندکی از آن باقی مانده است. نقش و نگارها مثل محراب اصلی هستند اما چینش آنها در هر محراب متفاوت است.

در رابطه با علت نامگذاری این مسجد سه نظریه مختلف وجوددارد. این مسجد 60 مناره ندارد اما نام آن شصیت مناره است.
نخستین نظریه اظهار میدارد که نام اصلی این مسجد سقف گنبد بوده است که بعد به شصت گنبد تغییر نام داده است. نظریه دوم اظهار می دارد که نام شصت گنبد تحریف شده نام اصلی هفت گنبد است.
شاید محتمل ترین نظریه این باشد که شصت گنبد ستون باشد، چرا که تعداد کل ستونهای این مسجد به 60 ستون می رسد.
این مسجد در حال حاضر در فهرست میراث جهانی یونسکو قرار دارد.
آیا عزاداری برای امام حسین علیه السلام در زمان امامان دیگر علیهم السلام سابقه دارد؟
بنا بر روایات و اسناد تاریخی موجود، تمامی امامان علیهم السلام در مصیبت امام حسین علیه السلام عزاداری می نموده اند و ما در این جا، تنها به ذکر نمونه های اندکی از آن چه در تاریخ نقل شده، بسنده می کنیم.
عزاداری بنی هاشم
از امام صادق علیه السلام چنین روایت شده است: «پس از حادثه عاشورا، هیچ بانویی از بانوان بنی هاشم، سرمه نکشید و خضاب ننمود و از خانه هیچ یک از بنی هاشم، دودی که نشانه پختن غذا باشد، بلند نشد؛ تا آن که ابن زیاد به هلاکت رسید. ما پس از فاجعه خونین عاشورا، پیوسته اشک بر چشم داشته ایم».
عزاداری امام سجاد علیه السلام
حزن امام سجاد علیه السلام بر آن حضرت، به صورتی بود که دوران زندگی او، همراه با اشک بود. عمده اشک آن حضرت، بر مصایب سیدالشهدا علیه السلام بود و آن چه بر عموها، برادران، عموزاده ها، عمه ها و خواهرانش گذشته بود؛ تا آن جا که وقتی آب می آوردند تا حضرت میل کند، اشک وی جاری می شد و می فرمود: «چگونه بیاشامم؛ در حالی که پسر پیامبر را تشنه کشتند»؟1 همچنین می فرمود: «هرگاه شهادت اولاد فاطمهعلیهاسلام را به یاد می آورم، گریه ام می گیرد».2
امام صادق علیه السلام به زراره فرمود: «جدم علی بن الحسین علیه السلام هرگاه حسین بن علی علیه السلام را به یاد می آورد، آن قدر اشک می ریخت که محاسن شریفش پر از اشک می شد و بر گریه او، حاضران گریه می کردند».3
عزاداری امام محمد باقر علیه السلام
امام باقر علیه السلام در روز عاشورا، برای امام حسین علیه السلام مجلس عزا برپا می کرد و بر مصایب آن حضرت، گریه می کرد. در یکی از مجالس عزا، با حضور امام باقر علیه السلام کمیت، شعر می خواند؛ وقتی به این جا رسید که «قتیل بالطف ...»، امام باقر علیه السلام گریه زیادی کرده، فرمود «ای کمیت! اگر سرمایه ای داشتم، در پاداش این شعرت، به تو می بخشیدم؛ اما پاداش تو، همان دعایی است که رسول خدا صلی الله علیه وآله درباره حسان بن ثابت فرمود که همواره به جهت دفاع از ما اهل بیت، مورد تأیید روح القدس خواهی بود».4
عزاداری امام صادق علیه السلام
امام کاظم علیه السلام می فرماید: «چون ماه محرم فرا می رسید، دیگر پدرم خندان نبود؛ بلکه اندوه از چهره اش نمایان و اشک بر گونه اش جاری می شد تا آن که روز دهم محرم فرا می رسید. در این روز، مصیبت و اندوه امام، به نهایت می رسید. او پیوسته می گریست و می فرمود: امروز، روزی است که جدم حسین بن علی علیه السلام به شهادت رسید».5
عزاداری امام کاظم علیه السلام
از امام رضا علیه السلام نقل شده است که فرمود: «چون ماه محرم فرا می رسید، کسی پدرم را خندان نمی دید و این وضع، ادامه داشت تا روز عاشورا. در این روز، پدرم را اندوه، حزن و مصیبت فرا می گرفت؛ می گریست و می گفت: در چنین روزی، حسین علیه السلام را کشتند».6
عزاداری امام رضا علیه السلام
گریه امام رضا علیه السلام در حدی بود که فرمود: «همانا روز مصیبت امام حسین علیه السلام پلک چشمان مرا مجروح نموده، اشک مرا جاری ساخته است».7 روزی دعبل، خدمت حضرت رضا علیه السلام آمد. آن حضرت درباره شعر و گریه بر سیدالشهدا علیه السلام فرمود: «ای دعبل! کسی که بر مصایب جدم حسین علیه السلام گریه کند، خداوند گناهان او را می آمرزد». آن گاه حضرت بین حاضران و خانواده خود پرده ای زد تا بر مصایب امام حسین علیه السلام اشک بریزد؛ سپس به دعبل فرمود: «برای امام حسین علیه السلام مرثیه بخوان که تا زنده ای، تو یاری گر و ستاینده ما هستی. تا قدرت داری، از یاری ما کوتاهی مکن». دعبل، در حالتی که اشک از چشمانش می ریخت، اشعاری در رثای امام حسین علیه السلام خواند و صدای گریه امام رضا علیه السلام و اهل بیت آن حضرت، بلند شد.8
عزاداری امام زمان علیه السلام
بنابر روایات، امام زمان علیه السلام در زمان غیبت و ظهور، بر شهادت جدش گریه می کند. آن حضرت، خطاب به جد بزرگوارش سیدالشهدا علیه السلام می فرماید: «اگر روزگار مرا به تأخیر انداخت و از یاری تو دور ماندم و نبودم تا با دشمنان تو جنگ کنم و با بدخواهان تو پیکار نمایم، هم اکنون، هر صبح و شام بر شما اشک می ریزم و به جای اشک، در مصیبت شما، خون از دیده می بارم و آه حسرت از دل پردرد بر این ماجرا می کشم».9
پی نوشت:
1. مجلسی، بحارالانوار، ج 44، ص 145.
2. صدوق، خصال، ج 1، ص 131.
3. بحارالانوار، ج 45، ص 207.
4. شیخ طوسی، مصباح المتهجد، ص 713.
5. امام حسن و امام حسین، ص 143.
6. حسین، نفس مطمئنه، ص 56.
7. بحارالانوار، ج 44، ص 284.
8. همان، ج 45، ص 257.
9. همان، ج 101، ص 320.
اتحاد مسلمانان مهم ترین حربه برای حراست از دین اسلام است
مکنتار گویه ای اندیشمند و محقق سنگالی به ریشه معنای وحدت اشاره کرد و گفت: معنای اصلی کلمه وحدت از اجتماع و همراه بودن گرفته می شود. به این معنا که شماری از مردم با یک هدف مشترک و در امری مشترک کنار هم جمع می شوند و یک گروه را تشکیل می دهند. این اقدامی عادی و طبیعی است و مورد تأیید هر گروه و جریانی حتی حکومت ها و مکاتب غیر الهی است. بنابراین مشخص است که همه انسانها به صورت گروهی برای انجام امر مشترک اقدام کنند و متحد شوند. از منظر دین اسلام، حقیقت و ماهیت اتحاد مسلمانان این است که مسیر اتحاد و هدف و قصد آن مشخص باشد. محور وحدت در دین اسلام اعتصام به ریسمان الهی است.
او در ادامه افزود: یکی دیگر از پایه های اساسی اتحاد اسلامی، مصلحت مشترک و عمومی ملت های اسلامی است که برخی مواقع از آن به صلاح امت یا مصالح جماعت نیز یاد شده است. هر وقت مصالح عمومی ملت های اسلامی ایجاب کند باید از اختلافات جزئی چشمپوشی کرد و مطالبات فردی و گروهی را فدای مصالح جمع نمود. این موضوع بارها مورد تاکید پیشوایان دین بوده است.
مکنتار گویه ای در ادامه اظهار داشت: یکی دیگر از معیارها و ویژگیهای اتحاد در اسلام، رعایت مصالح اسلام و اصول شرعی است. به این معنا که اسلام، مقررات و احکام اسلامی، وطن اسلامی و همه متعلقات به اسلام، حفظ شود. در همین چارچوب یکدلی و وحدت مسلمانان در حفظ این راه از مهم ترین ضروریات است. اتحادی که به حفظ سرزمین اسلامی یا قوانین اسلام و وحی منجر نشود، اتحاد آرمانی، مطلوب و حقیقی مورد نظر اسلام نیست. هدف اصلی و اولیه حراست از اسلام است و اتحاد مسلمانان مهم ترین حربه برای محقق کردن آن است.
عزت حسینی مهمترین پیام عاشورا
«عزت حسینی» در فرهنگ عاشورا
هر مکتب تربیتی برای تربیت انسانها راه و رسمی را بر می گزیند و در مکتب حسین بن علی (علیه السلام)، اساس تربیت انسانها عزت مداری و زندگی همراه با عزت و شرافت انسانی است. انسانی که در این مکتب پرورش می یابد، فلسفه مرگ و حیات را به زیباترین شکل آن دریافته و در هر شرایطی بر حفظ عزت پافشاری نموده و مرگ با عزت را بر زندگی همراه با لذت و خواری ترجیح می دهد و هرگز حاضر نمی شود یک لحظه زیر بار حرف زور و ذلت بار برود.او« قتیل العزه » نامیده شد تا درس سازش ناپذیری و روح عزتمندی را به پیروانش منتقل سازد.
مفهوم شناسی عزت
مفهوم « عزت » به گفته راغب اصفهانی در کتاب وزین « مفردات القرآن » به معنای آن حالتی است که انسان را مستحکم و شکست ناپذیر می سازد و نمی گذارد آدمی در پیچ و خم زندگی، مقهور عوامل درونی و بیرونی شده و شکست بخورد. به همین جهت، زمین صفت و سختی که نفوذ پذیر است « ارض عزاز » میگویند و به چیزی که وجودش کمیاب باشد، « عزیز الوجود » میگویند.مثلا به گوشت نایابی که نمی توان به آن دست یافت « تعزز اللحم » میگویند و نیز به کسی که پرصلابت است و هرگز مقهور کسی نمی شود « عزیز»میگویند.
در قرآن کریم نیز واژه « عزت » هم در معنای فوق به کار رفته است. مانند: « فان العزه لله جمیعا » (نساء /۱۳۹ ) یعنی شکست ناپذیری و قاهریت تنها از آن خداوند است و هم به معنای « صعوبت و سختی » بکار رفته است. مانند « عزیز علیه ما عنتم » سخت و گران است بر او رنج شما و علاوه بر معنای « غیرت و حمیت » نیز آمده است. مانند « بل الذین کفروا فی عزه و شقاق » بلکه آنها که کافر شدند گرفتار غیرت هستند و همچنین در معنای « غلبه و سیطره » نیز بکار برده شد. مانند: « و عزتی فی الخطاب » یعنی در سخن گفتن بر من غلبه کرد.
عزت در قرآن
واژه عزت ۹۲ بار در قرآن تکرار شده و یکی از اسماء حسنی خداوند «عزیز » است.
قرآن کریم تمام عزت را تنها از آن خداوند می داند « و الله العزه جمیعا » و عزیز واقعی را فقط خداوند می نامد و بس، زیرا تنها موجود قاهر و شکست ناپذیر این عالم که مقهور چیزی نمی شود، فقط خداوند است و سایر مخلوقات بخاطر فقر ذاتی و محدودیتشان قابل شکست می باشند و چون تمامی عزت از آن اوست، لذا همه مخلوقات می بایست مقام عزت را تنها از او مطالبه نمایند تا سهمی از عزت نصیب آنان نماید. « من کان یرید العزه فلله العزه جمیعا » همانطوری که همین کار را با ایمان آورندگان انجام داده و سهمی از عزتش را به آنان عطا فرمود: « و لله العزه و لرسوله وللمؤمنین » عزت خاص خداوند و رسول او و مؤمنین است.
اگر پیامبر و مؤمنین عزیزند، این عزت را در پرتو عزت خداوند کسب نموده اند، زیرا بندگی و اطاعت از خداوند عزیز، عزت آفرین است. لذا در حدیثی از پیامبر اکرم نقل شده است که فرمود: « ان ربکم یقول کل یوم انا العزیز، فمن اراد عز الدارین فلیطع العزیز » پروردگار شما همه روزه میگوید: منم عزیز و هر کس عزت دو جهان خواهد، باید اطاعت عزیز کند.
در آیه دیگری نیز عزت و ذلت انسان را به دست خدا می داند و می فرماید: « الذین یتخذون الکافرین اولیاء من دون المؤمنین ایبتغون عندهم العزه فان العزه لله جمیعا » آنان که به جای مؤمنین، کفار را ولی و دوست خود بر می گزینند و عزت خود را در نزد آنها جستجو میکنند، این را بدانند که عزت تنها به دست اوست.
عزت حقیقی و جاودانه، عزت خداوند و پیامبر و مؤمنان است و عزتی که کافران از آن بهره مندند، « تعزز » است نه عزت، یعنی در حقیقت ذلت و خواری است.
چنانچه رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: « کل عز لیس بالله فهو ذل » هر عزتی که از خدا نیست ذلت است.
در آیه دیگر راه دستیابی به عزت و نیز راه ذلت و زبونی را بیان فرمود: « من کان یرید العزه فلله العزه جمیعا الیه یصعد الکلم الطیب و العمل الصالح یرفعه » راه عزت تنها ایمان و عمل صالح است و غیر از این راه، ذلت و خواری است: « ان الذین اتخذوا العجل سینالهم غضب من ربهم و ذله فی الحیوه الدنیا » لذا بنی اسرائیل را که از راه ایمان و عمل صالح فاصله گرفته اند، بهعنوان افرادی که ذلیل شده اند نام می برد: « ضربت علیهم الذله و المسکنه »
پس هر کس که از راه عبودیت و بندگی خدا عزت را جستجو نماید، قطعا به عزت حقیقی دست خواهد یافت. « فانه قد تکفل باعزاز من اعزه » خداوند عزت بخشیدن هر که او را عزیز دارد بر عهده گرفته است.
اساسا فرهنگ قرآنی انسان مسلمان را از پذیرفتن هر نوع ذلت و خواری، تسلیم فرومایگان شدن، اطاعت از کافران و فاجران نهی میکند، تا آنچه که حتی در فقه ما، یکی از موارد جواز تیمم با وجود آب، آنجاست که اگر انسان بخواهد از کسی آب بگیرد، همراه با منت، ذلت و خواری باشد، در اینجا نمازگذار می تواند بجای وضو تیمم نماید تا ذلت طلب آب از دیگری را تحمل نکند.
اگر در قرآن کریم، تمسخر و تحقیر دیگران، فحش و ناسزاگویی، منت گذاشتن و امثال آن ممنوع شده است، همه برای آن است که عزت و کرامت انسانها در هم نشکند و این که بر اساس آداب اسلامی انسان مسلمان حق ندارد نقاط ضعف، عیوب و گناهان خود را نزد کسی افشا و اظهار نماید، بخاطر حفظ عزت نفس است.
اگر قرآن می فرماید عزت خواستن از غیر خدا ممنوع است ( ایبتغون عندهم العزه ) و نیز تعریف و تمجید ستمگران از گناهان کبیره شمرده شده است، بخاطر این است که افراد ناشایست عزیز نشوند و افراد شایسته ذلیل نگردند.
در بینش اسلامی ریشه همه زشتی ها، ستمگری، تبهکاری و گناهان « ذلت نفس » معرفی شده و بهترین راه اصلاح این امور نیز عزت بخشی به جامعه اسلامی و عزت آفرینی در افراد جامعه است. امام علی (علیه السلام) می فرماید: « من هانت علیه نفسه فلاترج خیره » کسی که گرفتار پستی و ذلت نفس باشد، به خیرش امیدی نداشته باش. امام صادق (علیه السلام) در روایتی فرمود: « ان الله تبارک و تعالی فوض الی المومن کل شی الا اذلال نفسه » خداوند همه امور را به خود مؤمن واگذار نمود جز آنکه خود را به ذلت و خواری بکشاند.
لازم به ذکر است که در فرهنگ قرآن عزت بر دو گونه است:
الف ـ عزت ممدوح و شایسته، چنانکه ذات پاک خدا را به عزیز توصیف میکنیم.
ب ـ عزت مذموم و آن نفوذ ناپذیری در مقابل حق و تکبر از پذیرش واقعیات می باشد و این عزت در حقیقت ذلت است !
« و اذا قیل لهم اتق الله اخذته العزه بالاثم فحسبهم جهنم و لبیس المهاد ».
قرآن برای بیدار ساختن این مغروران غافل، از تاریخ و سرنوشت اقوام متکبر مثال می آورد.«و کم اهلکنا من قبلهم من قرن».
«عزت»در فرهنگ عاشورا
عزت بهعنوان یک خصلت متعالی نفسانی و به معنای نفوذ ناپذیر بودن، صلابت نفس، شکست ناپذیری، مقهور عوامل بیرونی نشدن، کرامت و والایی روح انسانی در مقابل واژه ذلت قرار دارد که به معنای تن به پستی و دنانت دادن، ستم پذیری، زیر بار منت رفتن و تحمل سلطه باطل است.
از زیباترین خصلت ها و روحیاتی که در عاشورا تجلی نمود، جلوه های گوناگون « عزت » بود. دودمان بنی امیه می خواستند ذلت بیعت با خویش را بر حسین ابن علی (علیه السلام) تحمیل نمایند. ولی روح بلند حسین (علیه السلام) و یارانش این ذلت و فرومایگی را تحمل ننمود و فریادبرآورد که: « لا اعطیکم بیدی اعطاء الذلیل » هیچگاه همانند انسانهای پست و ذلیل، دست بیعت با شما نخواهم داد.
امام (علیه السلام) در یکی از شورانگیزترین سخنانش در کربلا فرمود: « الدعی و ابن الدعی قدر کزنی بین اثنتین، بین السله و الذله، هیهات منا الذله » یزید بن معاویه مرا میان کشته شدن و ذلت مخیر نمود، ولی من هرگز جانب ذلت و خواری را نمی گیرم. بعد در ادامه فرمود: این را خدا و رسول و دامان پاک عترت و نفوس با عزت نمی پذیرند. من هرگز اطاعت از ستمگران را بر شهادت عزت بخش ترجیح نخواهم داد. به خدا قسم آنچه را از من می خواهند، نخواهم پذیرفت ( ذلت و خواری را ) تا اینکه خدا را آغشته به خون خویش، دیدار نمایم.
این سخن بلند و حیات بخش اوست که در رجز خوانی های روز عاشورایش می فرمود: « الموت اولی من رکوب العار » مرگ نزد من از ننگ وخواری برتر است و باز می فرمود: « موت فی عز خیر من حیاه فی ذل » مرگ با عزت از زندگی همراه با ذلت برتر و بالاتر است و در دعاهای بلندشان به ما آموختند که چگونه طلب عزت نماییم: « اللهم و فی صدور الکافرین فعظمنی و فی اعین المؤمنین فجللنی و فی نفسی و اهل بیتی فذللنی » خداوندا مرا در نزد بیگانگان عظیم و عزتمند و د رنزد مؤمنین بزرگوار و در نزد خودم حقیر و بدور از تکبر گردان. در دعای روز عرفه، از فرزندش امام سجاد (علیه السلام) می خوانیم: « ذللنی بین یدیک و اعزنی عند خلقک، و ارفعنی بین عبادک. .. »
خدایا مرا نزد خودم حقیر گردان و نزد مردم عزیز گردان و بین بندگان خود رفعت بخش. در فرهنگ عاشورا آموختیم که اگر دستیابی به عزت راهی جز مرگ و کشته شدن نداشته باشد، باید این راه را پیمود تا به ساحل شرافت و عزت برسیم. لذا امام (علیه السلام) پس از برخورد با سپاه حر فرمود:
« من از مرگ باکی ندارم، مرگ راحت ترین راه برای رسیدن به عزت است. مرگ با عزت، حیات ابدی است و زندگی لذت بار، مرگ واقعی است. آیا مرا از مرگ می ترسانید ؟ چه خیال باطلی، هرگز از ترس مرگ، ظلم و ذلت را تحمل نمی کنم. درود بر مرگ در راه خدا. شما با کشتن من نمی توانید شکوه و عزت و شرافت مرا از بین ببرید، هیچ هراسی از مردن ندارم. »
امام حسین (علیه السلام) این روحیه زیبای عزتمند را به اصحاب و یاران و فرزندانش نیز منتقل نمود. لذا می بینیم قاسم ابن الحسن در آن بیان زیبایش میگوید:
« وقتی زمامداران نظام ما افراد فاسدی همچون یزید و ابن زیاد باشند، در این صورت مرگ برای من از عسل شیرین تر و زندگی با ستمگران مایه ننگ و خواری خواهد بود. »
و برادرش عباس ابن علی پذیرفتن امان نامه ابن زیاد را ننگ و ذلت ابدی تلقی نموده و به شدت رد می نماید. در صورتی که اگر می پذیرفت جان سالم بدر می برد، فریاد برآورد: مرگت بادای شمر ! نفرین خدا بر تو و امام تو باد. از من می خواهی که زیر بار ستم و ذلت تو بروم و از یاری امامم دست بردارم ؟
امام (علیه السلام) در آخرین لحظات وداع نیز خطاب به کودکان خردسالش فرمود:
« پس از من دشمن شما را اسیر میکند، ولی هرگز ذلیل نمی شوید. او شما را به اسارت می برد ولی نمی تواند به ذلت بکشاند، شما خاندان عزت، کرامت و شرافت هستید »
و فرزندش امام سجاد (علیه السلام) در خطبة آتشین شام خطاب به رژیم بنی امیه فرمود:
« ای یزید ! خیال کرده ای با اسیر گرفتن ما و به این سو و آن سو کشیدنمان، ما خوار و ذلیل شده ایم و تو عزیز و شریف گشته ای ؟ ! به خدا قسم نه یاد ما محو میشود و نه وحی ما می میرد و نه ننگ این حادثه از دامان تو پاک میگردد.»
یکی از درسهای حیاتبخش عاشورایی این است که: هم فرد مسلمان باید عزیز زندگی کند وهم جامعه اسلامی باید با عزت و سربلندی به پیش برود. عزت فردی را خود فرد باید پاسداری نماید و عزت اجتماعی را در درجه نخست حاکمان و زمامداران جامعه باید حفظ نمایند. در تفکر عاشورایی، نه فرد حق دارد عزت و آقایی خود را بفروشد و زیر بار حقارت و ذلت برود و نه جامعه. فلسفه جهاد در اسلام همانا حفظ عزت جامعه اسلامی است. « جعل الله عزا للاسلام » و یکی از فلسفه های دعا و نیایش نیز برای حراست از عزت و آبروست، تا از غیر خدا طلب نکنیم و همه حوائج و نیازهایمان را تنها از خداوند مطالبه نماییم. « اطلبوا الحوایج بعزه الانفس. »
جمعی از اصحاب خدمت رسول گرامی اسلام عرض نمودند: بهشت را برای ما ضمانت نما، فرمود: « ان لا تسأل الناس شیئا » به شرط اینکه هیچ گاه دست نیاز به سوی مردم دراز نکنید و عزت و کرامت نفس خود را از دست ندهید.
رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) هنگامی که سوار بر مرکب بود، هرگز اجازه نمی داد کسی پیاده پشت سرش حرکت نماید و اینرا نوعی تحقیر نفس بحساب می آورد.
در تفکر اسلامی هر چیزی که زمینه ساز ذلت میشود مورد نهی قرار گرفته است. امام سجاد (علیه السلام) می فرماید: « ما احب ان لی بذل نفسی حمر النعم » دوست ندارم دارای شتران سرخ مو ( ثروت کلان ) باشم ولی در برابر تحصیل آن لحضه ای تن به ذلت بدهم.
در تفکر حسینی، شکستی که برالی دست یابی به عزت باشد، شکست نیست، بلکه پیروزی واقعی است. لذا در روز عاشورا می فرماید: «. .. و ان نغلب فغیر مغلبینا » اگر شکست بخوریم و کشته شویم، هرگز شکست نخورده ایم، در این راه ما را شکستی نیست.
آن آموزگار بزرگ عزت و افتخار در اولین خطبه ای که هنگام ورود به کربلا ایراد نمود، چنین فرمود: « فانی لا اری الموت الا سعاده و الحیوه مع الظالمین الا برما »
من مرگ را جز سعادت و خوشبختی نمی دانم و زندگی با ستمکاران را جز ملامت و نکبت و بدبختی نمی بینم.
او مرگ با عزت را زندگی واقعی می دید و زندگی با ذلت را مرگ و نابودی می دانست.
ابن ابی الحدید معتزلی میگوید: حسین (علیه السلام) چون نمی خواست تن به ذلت بدهد و می دانست که ابن زیاد اگر هم او را نکشد، به خواری و ذلتش خواهد کشاند، شهادت را بر چنین زندگی برگزید. او شخصیتی بود که ستم پذیری را ننگ و عار می دانست.
حدیث عزتمندی و شرافت مداری حسین ابن علی (علیه السلام) از آغاز نهضت کربلا تا پایانش این بود که می فرمود:«وانه لا اعطی الدنیه من نفسی ابدا » من هرگز تن به ذلت نخواهم داد و زیر بار پستی نخواهم رفت.
از اشعار حماسه آفرینی که همواره زمزمه زیر لب آن برترین نمونه عزت و شرف تاریخ بشریت بود. این سروده بلند بود که می فرمود:
و ان تکن الا بدان للموت انشئت فقتل امریی بالسیف فی الله افضل اقدم نفسی لا ارید بقاءها لتقلی خمیسا فی الهیاج عرمرها
اگر بدنهای انسانها برای مرگ و مردن آفریده شد، پس کشته شدن انسان با شمشیر در راه خدا برتر و شرافت مندانه تر است. من جان خود را فدا میکنم و ماندن را نمی خواهم و بزودی در نبردی سخت با خصمی بزرگ به مقابله خواهم پرداخت.
این جملات و اشعار، اوج عزتمندی پیشوای بزرگ شیعه را می رساند که با کشته شدنش به شیعیان آموخت که فلسفه زندگی و حیات چیست و پیروزی نهایی از آن کیست ؟
شیعه حسین بن علی (علیه السلام) باید معنی مرگ و زندگی را از مولایش بیاموزد که چگونه وقتی لشکر ابن زیاد راه را برکاروان آن حضرت بست و او را به مرگ تهدید نمود فرمود:
« ما اهون الموت علی سبیل نیل العزه و احیاء الحق، لیس الموت فی سبیل العز الا حیاه خالد. و لیست الحیاه مع الذل الا الموت الذی لا حیاه معه »
چگونه مرگ و مردنی که برای دستیابی به عزت و شرف و احیاء دین باشد، راحت و سبکی است. مرگ در راه شرافت و عزت جز زندگی ابدی و جاوید نیست و زندگی همراه با خواری و ذلت جز مرگ و فنا نیست.
نتیجه گیری
حسین ابن علی (علیه السلام)، به انسانها آموخت که نقش عزت در تربیت، نقش اساسی است به طوری که اگر عزت نباشد انسان به هر زشتی و پستی تن می دهد و به هر گناهی آلوده میگردد. ذلت نفس منشأ همه بدی ها و فساده است. لذا بهترین راه برای اصلاح فرد و اجتماع، انتقال روح عزت مندی به آنان است.
روح عزت است که انسانها را در برابر خداوند خاضع و فروتن می سازد و در برابر غیر خدا تسلیم ناپذیر و سربلند می نماید.
حسین ابن علی (علیه السلام) با قیام و نهضتی که در تاریخ برپا نمود و با مکتبی کهبهعنوان مظهر عزت و کرامت انسانی آفرید، انسانها را به عزت حقیقی که همان ذلت در برابر رب و سازش نا پذیری در برابر غیر رب بود، رهنمون ساخت.
نگاهی به آثار و برکات احسان و نیکوکاری از دیدگاه قرآن و روایات
احسان و نیکوکاری واژگان زیبایی است که بسادگی در عمل قابل اجراست بیآنکه هزینه سنگینی بر شخص تحمیل کند؛ چرا که مصادیق نیکوکاری بس گسترده است که تنها در مادیات محدود نمیشود و انسان با هر کار پسندیدهای از قول و فعل میتواند آن را انجام دهد.
شاید بتوان گفت که تاثیر نیکی و نیکوکاری در زندگی شخص نیکوکار بیش از دیگران باشد و در حقیقت نیکوکاری هزینه نیست، بلکه سود خالص و پاکی است که هیچ زیانی در آن نیست. زندگی انسانی تنها در سایه نیکی و نیکوکاری است که سلامت مییابد و انسان میتواند انسانیت خود را به نمایش گذارد و جلوههای الهی بودن را نشان دهد.
نویسنده در این مطلب بر آن است تا با نگاهی به آموزههای اسلام، گوشهای از حقیقت احسان و کارکردها و آثار آن را تبیین کند.
* ارزش هر انسان به احسان
انسان موجودی اجتماعی است. این گرایش طبیعی و ذاتی انسان به جمع و جامعه موجب میشود تا رفتارهای خاصی را در پیش گیرد و روابط اجتماعی و قوانین و مقرراتی را برای تنظیم و ساماندهی درست و مطلوب آن پدید آورد و به آداب اجتماعی و اخلاق اجتماعی متخلق شود.
رفتارهای اجتماعی در چارچوب قوانین، سنگ بنیاد جامعه است. به سخن دیگر، قوانین بر اساس عدالت و خاستگاه آن به شکل نوشته یا نانوشته، بر آن است که شکل منطقی و معقولی از روابط را تحقق بخشد؛ اما انسان افزون بر عقل دارای قلب و احساسات و عواطفی است که قوانین عقلانی نمیتواند آن را تحت پوشش قرار دهد. خشکی قوانین عقلی بگونهای است که انسان تنها زمانی میتواند به آن رجوع کند که بخشی از وجود خویش را نادیده گیرد؛ چرا که عواطف انسانی، رفتارهای متفاوتی را تعریف میکند که بر مدار محبت و مهر و صفاست.
اگر قوانین عقلانی را برای جامعه همانند ماسه و شن ریزه و یا خاک ملات بدانیم، احسان همانند آب لطیف یا سیمان نرمی است که نخست خاک یا شنریزهها را به هم پیوند میدهد و سپس میان بلوکها و سنگهای سخت افراد، پیوندی را ایجاد میکند که ساختمان جامعه را شکل میبخشد. پس به همان اندازه که در یک ساختمان جامعه، جهت پیوند ارتباطی و انسجام و همبستگی لازم است تا از خاک و شن استفاده کنیم که همان عدالت عقلانی است؛ به آب و خاک یا آب و سیمان برای چسبندگی این اجزاء هم نیازمندیم. آب و سیمان و آب و خاک، همان احسانی است که نخست میان اجزای وجودی شخص پیوند میزند و سپس میان شخص بااشخاص دیگر پیوند و چسبندگی ایجاد میکند که از آن به انسجام اجتماعی یاد میشود.
با نگاهی دقیق به روابط اجتماعی بویژه جامعه کوچک خانواده، که بنیاد اجتماع را شکل میبخشد، میتوان بسادگی دریافت که نقش اساسی و کلیدی در پیوند همسران را، احسان برخاسته از عواطف و احساسات شکل میبخشد و قوانین و مقررات عقلانی تنها برای متعادل سازی یا پر کردن برخی از خلاهایی به کار میرود که عواطف در آنجا به هر دلیلی حضور نیافته است.
هر جا ماده چسبنده عواطف و احساسات حضور یافته است و رفتارها در مدار احسان شکل گرفته است، نیازی به قوانین مقررات نیست؛ اما هر جایی به هر دلیلی این ماده چسبنده و پیونددهنده قوی حضور نداشته یا حضوری کم رنگ داشته باشد، در آنجاست که قوانین برای ترمیم و بازسازی وارد میشود. این قوانین و مقررات عقلانی نیز بسیار شکننده حضور دارند؛ چرا که اگر زیاد مورد توجه قرار گیرند، به بخشهای دیگری که عواطف، حضوری کم رنگ داشته ضربه میزنند و ناگهان پیوند عاطفی میان همسران را از میان میبرند.
هر جامعهای همان خانواده بزرگ است که پیوند اصلی را در میان آنان همان عواطف و احساسات ایجاد میکند؛ چرا که جوامع ابتدایی و نخستین، همان خانوادههای بزرگ از عشیره و قبیله و قوم بوده است و در شکل پیچیدهتر،خانوادههای عقیدتی هستند که به آنان امت و ملت گفته میشود که عقاید مشترک و روش همسان موجب شده است تا در کنار هم گرد آیند و امتی چون امت اسلام را تشکیل دهند.
با نگاهی به واژه شناسی انسان به خوبی این معنا به دست میآید که انس انسان با دیگری است که این پیوند را ایجاد میکند. این انس نیز جز با همان عواطف واحساسات تحقق نمییابد و محبتها و مهر میان افراد است که آنان را در کنار هم جمع کرده و پیوند میزند. پس در ارزشگذاری نسبت به افراد میبایست به همین عواطف و احساسات و میزان آن توجه کرد. هر چه عواطف و احساسات از طریق احسان قویتر و شدیدتر باشد، ارزش انسانی فرد بیشتر است. از این رو امیرمومنان على(ع) در بیان ارزشگذاری هر فرد انسانی به میزان احسان او توجه میدهد و میفرماید: قیمَهُ کُلِّ امْرِى ءٍ ما یُحْسِنُهُ؛ارزش هر کس به اندازه نیکیها و خوبى هاى اوست.(امالى صدوق، ص ۱۱۷)
پس اگر بخواهیم معیاری برای روابط درست و صحیح انسانی ارائه دهیم باید به حوزه عواطف و احساسات مراجعه کنیم و ببینیم که تا چه اندازه احسان به عنوان نمود و جلوه خارجی آن در شخص بروز و ظهور میکند. هرچه شخص دارای احسان و نیکوکاری بیشتر باشد، ارزشهای انسانی در او بیشتر است و میتوان بهترین روابط اجتماعی را در او سراغ گرفت.
* چیستی احسان و نیکوکاری
اما این ملاک و معیاری که نشانه ارزشگذاری انسان و ملات پیوند و چسبندگی افراد انسانی و تشکیل جامعه است، به چه معناست و چگونه میتواند تحقق یابد؟ اصولا احسان چیست؟ به چه چیزی احسان و نیکوکاری میگویند؟ مصادیق و موارد عینی آن چیست؟
واژه و اصطلاح عربی احسان برگرفته از حسن است که در دو معنا کاربرد دارد: ۱. نعمت بخشیدن به دیگرى؛ ۲. کار نیک انجامدادن. (مفردات الفاظ قرآن کریم، ذیل واژه حسن)
از نظر آموزههای اسلام و در فرهنگ قرآنی، احسان برتر از عدالت دانسته شده است؛ زیرا عدالت آن است که انسان آنچه برعهده اوست انجام بدهد و آنچه سهم اوست بگیرد؛ ولى احسان این است که بیش از آنچه وظیفه اوست انجام دهد و کمتر از آنچه حق اوست بگیرد.(همان) چنانکه گفته شد، خاستگاه عدالت، عقل و خاستگاه احسان، قلب است. انسانیت انسان هر چند که به بهرهگیری از هر دو است، ولی انسان پیش از آنکه عقلانی باشد عاطفی است؛ البته هر انسانی باید به گونهای عمل کند که عواطف به شکل افراطی ظهور نیابد، بلکه باید با فشار عقل مدیریت شود تا در یک شکل متعادل و متناسبی عمل کند. به سخن دیگر، عقل همان ترمز عواطف قلبی است؛ از این رو به عقل عقل گفتهاند؛ چرا که عقال به پایبندی گفته میشود که بر پای شتر میبندند تا او را از حرکت بازدارند. عقل، پایبند و ترمز عواطف است تا سرکشی نکند و از جاده حق خارج نشود.
* برخی مصادیق احسان
احسان به معنای نیکوکاری و بخشندگی، کار پسندیدهای است که عقل نیز آن را به عنوان یک عمل پسندیده میپذیرد. با نگاهی به مصادیقی که خداوند در قرآن برای احسان بیان کرده میتوان دریافت که احسان دایره گسترده و وسیعی دارد و دامنه آن محدود به کمکهای مادی و مالی نمیشود.
از نظر قرآن، احسان دارای مصادیقی چون امیدواری به خدا(مائده، آیات ۸۴ و ۸۵)، ایمان(کهف، آیه ۳۰)، تقوا و پرهیزکاری(یوسف،آیه ۹۰؛ مرسلات، آیات ۴۱ و ۴۴)، تواضع (مائده، آیات ۸۲ و ۸۴)، شبزندهداری برای عبادت و تفکر(ذاریات، آیات ۱۶ و ۱۷)، جهاد در راه خدا و تحمّل سختىهاى آن(توبه، آیه ۱۲۰؛ عنکبوت، آیه ۶۹)، خیرخواهی برای خدا و رسولش(توبه، آیه ۹۱)، دعا و نیایش(مائده، آیات ۸۳ تا ۸۵؛ اعراف، ایه ۵۶)، دعوت به توحید(صافات، آیات ۱۲۵ تا ۱۳۱)، دوستی اهل بیت پیامبر(شوری، آیه ۲۳)، صبر در امور(یوسف، آیه ۹۰)، صلح و سازگاری(نساء، آیه ۱۲۸)، عفو و گذشت و بخشش از خطای مردم(آل عمران، آیه ۱۳۴؛ مائده، آیه ۱۳)، انجام وظیفه و امتثال امر الهى(صافات، ایات ۱۰۲ تا ۱۰۵)، نماز(هود، آیات ۱۱۴ و ۱۱۵؛ لقمان، آیات ۳ و ۴)، عمل صالح(کهف، آیه ۳۰)، رعایت حال کهنسالان(یوسف، آیه ۷۸)، تامین محرومان(ذاریات، آیات ۱۶ و ۱۹)، پاسخ به پرسش دیگران و تعبیر رویا(یوسف، آیه ۳۶)، پرداخت زکات و واجبات مالی(لقمان، آیات ۳ و ۴) اجتناب از فساد(اعراف، آیه۵۶)، فحشاء(نجم، آیات ۳۱ و ۳۲) گناهان کبیره(همان) و استغفار از گناهان در سحرگاهان(ذاریات، آیات ۱۶ تا ۱۸) است.
همه مصادیق احسان شایسته است که همگان آن را انجام دهند، بعضی از مصادیق آن در حق برخی شایستهتر است و انسان انتظار بیشتری از آنان دارد. پیامبر(صلىالله علیه و آله) به عنوان نمونه میفرماید: اَلْعَدْلُ حَسَنٌ وَلکِنْ فِى الاُمَراءِ اَحْسَنُ، وَ السَّخاءُ حَسَنٌ وَلکِنْ فِى الاَغْنیاءِ اَحْسَنُ، اَلْوَرَعُ حَسَنٌ وَلکِنْ فِى الْعُلَماءِ اَحْسَنُ، اَلصَّبْرُ حَسَنٌ وَلکِنْ فِى الْفُقَراءِ اَحْسَنُ، اَلتَّوبَهُ حَسَنٌ وَلکِنْ فِى الشَّبابِ اَحْسَنُ، اَلْحَیاءُ حَسَنٌ وَلکِنْ فِى النِّساءِ اَحْسَنُ؛ عدالت نیکو است اما از دولتمردان نیکوتر، سخاوت نیکو است اما از ثروتمندان نیکوتر؛ تقوا نیکو است اما از علما نیکوتر؛ صبر نیکو است اما از فقرا نیکوتر، توبه نیکو است اما از جوانان نیکوتر و حیا نیکو است اما از زنان نیکوتر. (نهجالفصاحه، ح ۲۰۰۶ )
بیگمان علنی انجام دادن احسان و هر یک از مصادیق آن امری طبیعی است، ولی اگر بخواهیم بهترین جلوههای آن را نیز بدانیم میبایست به این سخن امام باقر(ع) متوجه باشیم که نیکوکاری در برخی از امور به شکل نهان آن بسیار باارزشمندتر است: أربَعٌ مِن کُنُوز البِرّ: کِتمانُ الحاجَه وَ کِتمانُ الصَّدَقَهًِْ وَ کِتمانُ الوَجَع وَ کِتمانُ المصیبَهًِْ. چهار چیز از گنجهای نیکوکاری است: پنهان داشتن حاجت، صدقه پنهانی، نهان داشتن درد و نهان داشتن مصیبت.(بحارالانوار ج۷۵ ص۱۷۵)
امام صادق(ع) نیز در بیان ویژگیهای احسان و نیکی برتر به این نکته توجه میدهد که: لا یَتـِمُّ المَعروفُ اِلا بِثَلاثِ خِصـالٍ: تَعجیلِه وَ تقلیلِ کَثیرِه وَ تَرکِ الامتِنانِ بِه؛ احسان و نیکى کامل نباشد، مگر با سه خصلت: شتاب در آن، کم شمردن بسیار آن و منت ننهادن بر آن.(تحفالعقول، ص۳۲۳)
به هر حال، احسان ارتباط تنگاتنگی با عواطف و روح و روان آدمی دارد و نخستین تاثیر را در نفس خود شخص میگذارد. به این معنا که هر کاری که دلها را آرامش میبخشد از مصادیق احسان است، حال مادی باشد یا معنوی.
بنابراین نمیتوان دایره احسان را محدود به حوزه مادیات و کمکهای مالی کرد، بلکه گاه انسان بیش از آنکه به احسان و نیکی مالی نیازمند باشد، خواهان عفو از خطا یا توجه بیشتری از نظر مهر و محبت است. والدین و همسران بیش از آنکه نیازمند کمکهای مالی باشند، نیازمند عشق و مهر و محبت انسان هستند؛ چرا که قلب انسان نیازمندترین بخش انسانی است و از هر گونه سخن بر خاسته از بیمهری، بشدت میشکند و زخمی جانکاه برمیدارد که ترمیمناپذیر است؛ قلب شکسته را درمانی نیست هرچند که زخم شمشیر و ناداری را درمان است و پیوند میخورد.
پس دایره احسان بسیار گسترده است و بیش از آنچه در بالا بیان شده در آیات و روایات به عنوان مصادیق ذکر شده که بیانگر دایره وسیع معنایی و مصداقی احسان و نیکوکاری است.
احسان از اخلاق پیامبران است و پیامبر گرامی(ص) در احسان پیشگام و پیشوا بوده است. آن حضرت(ص) که دارای خلق عظیم است،(قلم، آیه ۴) ملاک و معیار آن را چند چیز برمیشمارد که یکی از آنها احسان است. به نظر خود آن حضرت(ص) کسی که بخواهد خودش را به خلق عظیم پیامبر متصف و همانند کند میبایست اهل احسان باشد. ایشان در سفارش خود به امیرمومنان علی(ع) میفرماید: أَلا اُخبِرُکُم، بِأَشبَهِکُم بى خُلقا؟ قالَ: بَلى یا رَسولَ اللّه قالَ: أَحسَنُکُم خُلقا، وَأَعظَمُکُم حِلما، وَأَبَرُّکُم بِقَرابَتِهِ وَأشَدُّکُم مِن نَفسِهِ إِنصافا؛ به امیرالمؤمنین(ع)فرمودند: آیا تو را خبر ندهم که اخلاق کدام یک از شما به من شبیهتر است؟ عرض کردند: آرى، اى رسول خدا. فرمودند: آن کس که از همه شما خوشاخلاقتر و بردبارتر و به خویشاوندانش نیکوکارتر و با انصافتر باشد.(مکارم الاخلاق، ص ۴۴۲)
بنابراین، مسلمان واقعی که باید پیامبر(ص) را اسوه نیک خویش قرار دهد(احزاب، آیه ۲۱)، باید اینگونه باشد تا محمدی شود.
البته هر کسی گرایش به احسان ندارد، کسانی تمایل به آن دارند که از صفاتی چون ایمان و اعتقاد به معاد برخوردار باشند؛ زیرا ریشه همه اصول اخلاقی، دین و عقل است. اما غیر این امور، انسان میبایست اهل درد باشد؛ زیرا کسی که درد را نشناسد در اندیشه درمان درد در دیگری نیست. کسی که تجربه درد را دارد همواره میکوشد تا آن را در دیگری کاهش یا از میان بردارد. از این رو امام موسی کاظم(ع)می فرماید: مَن لَم یجِد لِلاساءَهِ مَضَضّا لَم یکن عِندَهُ لِلاِحسانِ مَوقعٌ؛کسی که مزه رنج و سختی را نچشیده، نیکی و احسان در نزد او جایگاهی ندارد.(بحارالانوار، جلد ۷۸، ص۳۳۳)
* برخی آثار و برکات احسان و نیکوکاری
چنانکه گذشت، احسان و نیکوکاری چون آب و سیمان نخست میان اجزای شن و خاک پیوند میزند و سپس میان بلوکها و سنگها و آهن پیوند ایجاد میکند و ساختمان جامعه را میسازد. پس پیش از آنکه دیگران از احسان بهرهمند شوند، روح روان نیکوکار است که از احسان خویش بهرهمند میشود.
۱. سعادت دنیا و آخرت: این بهرهمندی هم به شکل مادی و هم معنوی و نیز دنیوی و اخروی است. از نظر آموزههای اسلامی، سعادت و شقاوت را میبایست در این مکارم اخلاقی و فقدان آن جست. رسول اکرم(ص) در این باره میفرماید: اَلصَّدَقَهُ عَلى وَجهِها وَاصطِناعُ المَعروفِ وَ بِرُّ الوالِدَینِ وَ صِلَهُ الرَّحِمِ تُحَوِّلُ الشِّقاءَ سَعادَهً وَتَزیدُ فِى العُمرِ وَ تَقى مَصارِعَ السُّوءِ؛ صدقه بهجا و نیکوکارى و نیکى به پدر و مادر و صله رحم، بدبختى را به خوشبختى تبدیل و عمر را زیاد و از مرگ بدجلوگیرى مى کند. (نهجالفصاحه، ح ۱۸۶۹)
به سخن دیگر، احسان به دیگری نخستین تاثیر را در زندگی شخص میگذارد و سعادت او را تضمین میکند. بیگمان بهشت به عنوان مکانی که انسان در آن به آسایش و آرامش ابدی میرسد و از هر گونه رنج و شقاوت و سختی رهایی مییابد، مطلوب است. رسیدن به بهشت سعادت در گرو احسان و نیکوکاری است. خداوند در آیاتی از جمله ۴۱ تا ۴۴ سوره مرسلات و ۱۵ و ۱۶ ذاریات بهرهمندی از بهشت و مواهب آن را در گرو احسان به دیگران میداند. رسول اکرم(ص) در این باره میفرماید: عَلَیکُم بِالصِّدقِ فَاِنَّهُ مَعَ البِرِّ وَ هُما فِى الجَنَّهِ وَ ایّاکُم وَ الکِذبِ فَاِنَّهُ مَعَ الفُجورِ وَ هُما فِىالنّارِ؛ شما را سفارش مىکنم به راستگویى، که راستگویى با نیکوکارى همراه است و هر دو در بهشتند و از دروغگویى بپرهیزید که دروغگویى همراه با بدکارى است و هر دو در جهنمند.(نهجالفصاحه، ح ۱۹۷۶)
امام صادق(ع) یکی از نشانههای اهل بهشت در دنیا را نیکوکاری میداند. این بدان معناست که اهل احسان بیشک اهل بهشت هستند. آن حضرت میفرماید: اِنَّ لاِهْلِ الْجَنَّهِ اَرْبَعَ عَلاماتٍ: وَجْهٌ مُنْبَسِطٌ وَ لِسانٌ لَطیفٌ وَ قَلْبٌ رَحیمٌ وَ یَدٌ مُعْطیَهٌ؛ بهشتىها چهار نشانه دارند: روى گشاده، زبان نرم، دل مهربان و دستِ دهنده. (مجموعه ورام، ج ۲، ص ۹۱)
۲. افزایش طول عمر و برکت در زندگی : از دیگر آثار و برکات احسان میتوان به افزایش عمر و برکت در مال و ثروت اشاره کرد. رسول اکرم(ص) ضمن بیان اعمالی که موجب عمر میشود، به احسان به عنوان مهمترین عامل اشاره کرده و میفرماید: اِنَّ القَومَ لَیَکونونَ فَجَرَهً وَ لا یَکونونَ بَرَرَهً فَیَصِلونَ اَرحامَهُم فَتَنمى اَموالُهُم وَ تَطولُ اَعمارُهُم فَکَیفَ اِذا کانوا اَبرارا بَرَرَهً!؟مردمى که گناهکارند و نه نیکوکار، با صله رحم، اموالشان زیاد و عمرشان طولانى مىشود. حال اگر نیک و نیکوکار باشند، چه خواهد شد!؟(کافى، ج ۲، ص ۱۵۵، ح ۲۱)
امیرمؤمنان علی(ع) نیز میفرماید: کَثرَهُ اصطِناعِ المَعروفِ تَزیدُ فِى العُمُرِ وَ تَنشُرُ الذِّکرَ؛ زیاد کار نیک انجام دادن، عمر را مى افزاید و نام را پرآوازه مىسازد.(غررالحکم، ح ۷۱۱۳)
در همین رابطه امام صادق(ع) نیز میفرماید: اَلبِرُّ وَ حُسنُ الخُلقِ یَعمُرانِ الدّیارَ وَ یَزیدانِ فِى العمارِ؛ نیکوکارى و خوشاخلاقى، خانهها را آباد و عمرها را طولانى مىکنند.(کافى، ج ۲، ص ۱۰۰، ح ۸)
امام صادق(ع) همچنین به یک نکته کلیدی در زندگی انسان اشاره میکند و میفرماید که مردمان بیش از آنکه با اجل خود زنده باشند، با احسان خویش زنده هستند. این بدان معناست که تاثیر احسان در افزایش عمر یک تاثیر شگرف و اساسی است. آن حضرت میفرماید: یَعیشُ النّاسُ بِاِحْسانِهِمْ اَکْثَرَ مِمّا یَعیشونَ بِاَعْمارِهِمْ وَ یَموتون بِذُنوبِهِمْ اَکْثَرَ مِمّا یَموتونَ بِآجالِهِمْ؛ مردم، بیشتر از آنکه با عمر خود زندگى کنند، با احسان و نیکوکارى خود زندگى مىکنند و بیشتر از آنکه با اجل خود بمیرند، بر اثر گناهان خود مىمیرند.(دعوات الراوندى، ص ۲۹۱، ح ۳۳)
۳. رهایی از گرفتاری و اندوه: بسیاری از گرفتاریها و مشکلات اندوهزا را میتوان با احسان برطرف کرد.(صافات، آیات ۷۵ تا ۸۰؛ ۱۱۴ تا ۱۲۱) پیامبر اکرم(ص) نیز درباره این اثر احسان در زندگی میفرماید: اَحِبُّوا المَعروفَ وَ اَهلَهُ فَوَالَّذى نَفسى بِیَدِهِ اِنَّ البَرَکَهَ وَ العافیَهَ مَعَهُما؛ نیکى و نیکوکاران را دوست بدارید. سوگند به آنکه جانم به دست اوست، برکت و تندرستى، با نیکى و نیکوکاران است.(کنز العمّال، ح ۱۵۹۷۴)
4. نام نیک، اعتبار اجتماعی و داوری: این یکی دیگر از آثاری است که برای احسان گفته شده است. خداوند برخورداری از نام نیک را از پاداشهای نیکوکاران میداند.(صافات، آیات ۷۵ تا ۸۰؛ و نیز آیات ۱۰۴ تا ۱۲۰) اعطاى قدرت و منزلت اجتماعى نیز در همین راستا به محسنان داده میشود.(یوسف، آیه ۵۶) در حقیقت کسی که در جامعه نیکنام شد، معتبر میشود و به مقام داوری نیز میرسد و مردم او را داور در میان خویش قرار میدهند و از حکمیت و اعتبار آن بهرهمند میشود.(یوسف، آیه ۲۲) امام صادق(ع) درباره نقش بخشندگی در تحقق محبت و کسب گرایش مردمی به شخص نیکوکار میفرماید: ثَلاثٌ تـُورِثُ المَحَبَّه: الـدَیـنُ وَ التَّـواضُعُ وَ البَذلُ؛ سه چیز است که محبت آورد: قـرض دادن و فـروتنـى و بخشـش.(تحفالعقول، ص ۳۱۶)
5. مقامات مادی و معنوی: از دیگر آثار احسان میتوان به دستیابی به مقامات مادی و معنوی در دنیا و آخرت اشاره کرد که از آن جمله به آبرومندی در قیامت(یونس، آیه ۲۶)، امتنان الهی(یوسف، آیه ۹۰)، تحیت الهی(صافات، آیات ۷۵ تا ۱۰۰)، مقام عالم و حکیم(یوسف، آیه ۲۲)، امدادات الهی(صافات، آیات ۱۱۴ تا ۱۲۱) اشاره کرد.
البته احسان به خلق آثار و برکات دیگری نیز دارد که به لحاظ اختصار به همین مقدار بسنده میشود.
اهمیت صلح و آشتی دادن مردم از دیدگاه قرآن
یکی از فرهنگهای خوب و پسندیده ایرانی در اعیاد ملی و مذهبی، دید و بازدید از خویشان و بستگان بویژه بزرگان و سالمندان و اصلاح روابط ناسالم و اختلافات داخلی میان اعضای خانواده و یا خانوادهها میباشد. بی گمان به عللی چون بدقولیها، سوء تفاهمها، رفتارهای جاهلانه بر پایه عصبیت و عصبانیت و خشم و مانند آن، اختلافاتی میان اعضای یک خانواده و یا خانوادهها پدید میآید که تداوم آن میتواند آثار و پیامدهای زیانبار معنوی و یا مادی به دنبال داشته باشد. از این رو، تداوم قهر میان افراد واعضای خانواده و خویشان، از ابعاد مختلف نمیتواند مورد پذیرش عقلا و خردمندان جامعه باشد؛ زیرا همگرایی در برابر واگرایی و قهر تنها روشی است که میتواند راههای کمال فردی و جمعی را به سویاشخاص و یا جوامع بگشاید و هر گونه اختلاف در ابعاد کوچک میتواند دامنه گستردهای پیدا کند و جامعهای را با خطر مواجه سازد.
قرآن به عنوان راهنمای زندگی او به همه ابعاد و زوایای زندگی او توجه دارد و برنامههایی برای ایجاد سلامت شخصیت فردی و اجتماعی شخص و جامعه ارائه کرده است. آموزههای قرآنی حاوی
نکاتی بسیار جالب و جذاب در حوزه روابط در سطوح مختلف میان انسانهاست. یعنی قرآن همانگونه که برای روابط خدا و انسان طرح و برنامه کامل و جامعی دارد، برای روابط میان انسانها نیز برنامههایی را ارائه داده است؛ زیرا از نظر قرآن دستیابی به کمال جز با سالمسازی و تصحیح روابط در همه زمینهها شدنی نیست.
این گونه است که آموزههای قرآنی به مسئله قهر و آشتی توجه داشته و در آیات چندی به مسائلی چون اهمیت و جایگاه صلح و آشتی در خانواده، روشهای اصلاح و آشتی، زمینهها و موانع آن و نیز مسئولیتهای دیگران در این زمینه در کنار آثار و پاداشهای مختلفی که بر آشتی دادن و اصلاح بار میشود، پرداخته است. نویسنده در این مطلب با استفاده از آموزههای قرآن بر آن است تا نگرش قرآن به این موضوع را بررسی و تحلیل کند.
اهمیت و ارزش آشتی
آشتی که به معنای فراموش کردن رنجشی پس از قهر کردن و از نو دوست شدن و ایجاد روابط سالم و بازگشت متنازعین به صلح پس از درگیری و جنگ است(لغت نامه دهخدا ، ذیل واژه آشتی و فرهنگ فارسی معین) در آموزههای قرآنی از جایگاه ویژهای برخوردار است؛ زیرا از نظر قرآن انسانها موجوداتی هستند که به سبب برخورداری از عقل کامل و خردی خاص از سویی و وجود ویژگیهایی چون عواطف و احساسات قوی و ابراز و اظهار آن بهاشکال مختلف از سویی دیگر، در کنار خلافت و ربوبیت الهی نسبت به انسانهای دیگر و همه موجودات هستی ما سوی الله از سویی دیگر، میبایست همواره بر صلح و سلامت باشند و هر گونه جنگ و قهری در حقیقت به اسباب عرضی و بیرونی پدید میآید؛ زیرا تجاوزگری برخی از انسانها و یا سوء تفاهمها و برداشتهای نادرست و تحلیلهای غلط از رفتار و گفتار دیگران و عواملی دیگر از این دست است که انسانها ایناشرف مخلوقات را از راه به در کرده و آنان را به جنگ و درگیری و واگرایی سوق میدهد.
بنابراین، بازگشت به صلح و سلامت و روابط سالم اجتماعی میان همه افراد بشر به ویژه اعضای خانواده و خویشان و بستگان، امری پسندیده است که هر کسی میبایست خود در این راه گام بردارد و در انتظار دیگری نباشد. همچنین اصلاحگری به معنای آشتی دادن دو سوی درگیر و قهر، به عنوان مسئولیت و تکلیف الهی و اخلاقی مورد تاکید قرار میگیرد و بر آن آثار و پاداشهای چندی مترتب میشود.
این گونه است که واژگانی چون اصلاح ، تالیف قلوب ، توفیق ، سلم و صلح در آیات قرآن برای ایجاد روابط سالم و یا اصلاح روابط ناسالم وقهری آمده است تا اهمیت و ارزش آشتی را در فرهنگ قرآنی به نمایش گذارد.
بی گمان هر کسی میکوشد تا رحمت الهی را به سوی خود جلب و جذب کند. این رحمتی که انسان با روشهای مختلف در جستوجوی آن است، رحمت رحیمی و خاص است. از این رو، انجام عبادات و کارهای نیک و پسندیده تنها در راستای جلب و جذب رحمت رحیمی خداوند انجام میپذیرد.
یکی از راههای جلب و جذب رحمت رحیمی خداوند، آشتی کردن و آشتی دادن است. خداوند در آیات ۱۲۸ و ۱۲۹ سوره نساء از زن و شوهر میخواهد که دست از قهر برداشته و آشتی کنند تا از رحمت رحیمی خداوند برخوردار شوند. همچنین در این آیه هر گونه اصلاحگری و آشتی دادن دیگران، مشمول جلب رحمت رحیمی خداوند دانسته شده که این خود بیانگر اهمیت وارزش اصلاح وآشتی در فرهنگ قرآنی است.
آیه ۱۰ سوره حجرات نیز آشتی دادن میان برادران دینی را عاملی برای جلب و جذب رحمت رحیمی الهی بر میشمارد و از برادران ایمانی میخواهد که با آشتی کردن و آشتی دادن، راه تقوا در پیش گیرند. به این معنا که آشتی کردن و آشتی دادن راهی است که آدمی را به تقوا و جلب رحمت رحیمی خداوند میکشاند.
خداوند در آیه ۱۸۲ سوره بقره به آثار آشتی دادن واصلاحگریاشاره میکند که بیان این آثار، گواه روشنی بر ارزش و اهمیت آشتی در فرهنگ قرآنی و جایگاه مهم آن در شیوههای درست روابط میان انسان است.
از جمله آثاری که در این آیه مورد توجه است، برخورداری اصلاحگر از رحمت الهی است. به این معنا که اگر شخصی در وصیتهای ناحق میت به قصد آشتی دادن میان وارثان اقدام کند، از رحمت خداوندی برخوردار میشود.
از اینجاست که در فرهنگ ایرانی، این معنا وارد شده که دروغ مصلحتآمیز به از راست فتنه انگیز است؛ زیرا هر گاه به دروغی بتوان از نزاع میان خویشان جلوگیری کرد باید آن را بر راستگویی مقدم داشت؛ این در حالی است که در فرهنگ قرآنی دروغگویی به عنوان گناه کبیره معرفی شده است که عاقبتی جز دوزخ و آتش آن در پی ندارد.
تاکید و ترغیبی که از سوی خداوند در آیات ۱۲۸ و ۱۲۹ سوره نساء درباره توافق و آشتی دادن میان زن و شوهر، اصلاح روابط زناشویی و خانوادگی شده و نیز تاکید بر اهمیت و ارزشمندی آشتی دادن میان مومنان چنانکه در آیات پیش گفته وارد شده است به خوبی نشان میدهد که برخی از کارها از جمله سخنان خلاف واقع با آنکه گناه است ولی مجاز شمرده شده است، زیرا آنچه در نظر اسلام اهمیت و هدف والاتری است، حفظ روابط سالم میان افراد جامعه و جلوگیری از افزایش اختلافات و درگیری میان آنهاست.
خداوند در آیات ۱۲۸ و ۱۲۹ سوره نساء آشتی با همسر را سبب برخورداری آنان از آمرزش الهی برمیشمارد و در آیه ۱۱۴ همین سوره اخلاص در اصلاح و آشتی دادن را موجب بهرهمندی از پاداشهای آخرتی معرفی میکند و در آیه ۴۰ سوره شوری نیز عفو و اغماض و چشم پوشی از بدی دیگران و آشتی کردن با آنان را سبب برخورداری شخص از پاداش الهی و تبدیل سیئات به حسنات میداند.
تاکید قرآن در آیه ۴۰ سوره شوری بر اصلاح و آشتی پس از عفو و گذشت نشان میدهد که اگر کسی نسبت به بدی دیگری گذشت داشته باشد میبایست افزون بر این گام، گام دیگری را بردارد و با شخصی که در حق وی بدی کرده است، آشتی نماید تا مورد توجه و عنایت الهی قرار گیرد و از پاداشهای اخروی برخوردار شود.
از این دسته از آیات میتوان دریافت که آشتی دادن تا چه اندازه دارای ارزش و اهمیت در پیشگاه خداوندی است که موجب جلب غفران و رحمت رحیمی وی میشود.
* روشهای آشتی
بیگمان دستیابی به آشتی و اصلاح در هنگام تنازع و وجود سوء تفاهمها و سوء ظنها، بسیار سخت و دشوار است. از این رو میبایست روشهایی را مورد استفاده قرار داد تا امکان آشتی میان دو طرف فراهم آید. قرآن در آیاتی برخی از روشهایی را معرفی میکند که برای آشتی دادن مناسب هستند:
۱. تحریک عواطف
از جمله روشهایی که قرآن برای آشتی دادن معرفی میکند، استفاده از عواطف و تحریک احساسات برادرانه میان افراد جامعه است. تاکید بر اینکه نسبت میان افراد جامعه ایمانی، خویشاوندی از نوع برادری است، تحریک عواطف و احساسات آنان است. در آیه ۱۰ سوره حجرات به این نسبت توجه داده و سپس میخواهد که میان دو برادر ایمانی اصلاح و آشتی انجام پذیرد. به سخن دیگر، باید فرد احساس کند که با دیگری رابطه خویشاوندی از نوع نزدیکی چون برادری دارد تا احساسات و عواطف وی برانگیخته شود و از گناه و بدی وی بگذرد. بنابراین هر کسی که میخواهد میان دو کس آشتی برقرار کند باید به وجوه مشترک آنان توجه داشته و با تحریک عواطف واحساسات وی او را به سوی همدلی و همگرایی سوق دهد و قهر و خشم وی را فرو نشاند.
۲. اغماض
چشمپوشی، گذشت و اغماض از حقوق شخصی خود یکی دیگر از راهکارهای قرآنی برای دستیابی به آشتی است. بیگمان گاه نمیتوان با پافشاری بر حقوق خود حرکتی اخلاقی انجام داد. از نظر علمی ثابت شده است که اصول اخلاقی بر اصول حقوقی مقدم است؛ زیرا انسان پیش از آنکه موجودی عقلانی باشد موجودی عاطفی است و اصول اخلاقی بر پایه روابط عاطفی انسانی پایهریزی شده است. از آنجا که برخی از انسانها از عواطف دیگران سوءاستفاده کرده و به حقوق مسلم دیگری تجاوز میکنند عقل انسانی در کنار وحی الهی، مجموعهای قوانین حقوقی را وضع کرده است تا این روابط را همچنان در چارچوب روابط اخلاقی سالم نگه دارد. از این رو، هرگاه پافشاری بر حقوق موجب شود تا تضادها افزایش یابد، هر از گاهی لازم است که انسان از برخی حقوق مسلم خویش چشمپوشی کند تا عواطف و احساسات دیگری را تحریک و سالم سازی کند.
اصولا در روابط خانوادگی که بر بنیاد اصول اخلاقی و عواطف و احساسات گذاشته شده است، پافشاری بیحد و اندازه بر حقوق میتواند بسیار زیانبار باشد. از این روست که در روابط خانوادگی به جای گفتمان حقوقی، بیشتر گفتمان اخلاقی حاکم است و هرگاه خانوادهای بخواهد بر اساس قوانین و اصول حقوقی روابط خانوادگی را سامان بخشد، دچار نابسامانی و فروپاشی خانوادگی میشود. بر این اساس درباره ویژگیهای مثبت و سازنده زن و شوهر گفتهاند که اساس زندگی مشترک بر گذشت است. گذشت به معنای نادیده گرفتن برخی از حقوق مسلم شخصی است که از آن به شفقت و احسان یاد میشود. بنابراین اعضای خانواده باید زندگی خویش را براساس احسان و مهرورزی بنیانگذاری کند و چارچوبهای حقوقی و قانونی را برای ایجاد تعادل و در مواقع اضطرار به کار گیرند.
خداوند در آیه 128 سوره نساء از زن و شوهر میخواهد که بنیاد خانواده را برپایه عشق و احسان و اصلاح قرار دهند و از برخی از حقوق شخصی خویش بگذرند و نسبت به یکدیگر گذشت و اغماض و عفو داشته باشند.
3. پند و اندرز
پند و اندرز راهی دیگر برای جلوگیری از اختلافات و آشتی دادن است. انسانها همواره نیازمند موعظه و پند هستند.
تجربیات در علوم تربیتی و اخلاقی به خوبی نشان داده است که پند و اندرز تا چه اندازه میتواند در بازسازی اخلاقی و رفتاری آدمی تاثیرگذار باشد.
از این روست که دانشمندان بسیاری کتابهایی در این باره به شیوه داستانهای کوتاه و حکایات نگاشتهاند که از جمله میتوان به سعدی و عوفی و مانند آن اشاره کرد.
خداوند در آیه 34 سوره نساء برای جلوگیری از فروپاشی خانوادهها درصورت نشوز و عدم تمکن زن و یا وجود اختلافات زناشویی خواهان استفاده از روش پند و اندرز میشود و آن را به عنوان روشی مناسب معرفی میکند.
4- نجوا
بسیاری از مردم از این که در جمع مورد مواخذه و بازخواست قرار گیرند، ناخشنود میشوند و میرنجند. هرگونه بازخواست و سرزنش دیگری در جمع و میان مردمان و یا با صدای بلند به جای آن که اثر مثبت و سازندهای داشته باشد موجب تنفر و بیزاری شخص میشود. از این رو در امر به معروف و نهی از منکر و دیگر رفتارهای تربیتی و اخلاقی از خواسته شده تا از روش نجوا بهره گیرد.
خداوند در آیه 114 سوره نساء نجوا و گفتوگوی پنهانی را یکی از روشهای اصلاح و آشتی دادن معرفی میکند و از مردمان میخواهد برای آشتی میان مردم از این روش بهره گیرند.
5- بیاعتنایی
بیاعتنایی و بیتوجهی به شخص میتواند راه دیگری برای تغییر رفتار باشد. بسیاری از مردم از این که مورد بیاعتنایی قرار گیرند ناخرسند میشوند. از این روست که هرگونه بیاعتنایی از سوی اطرافیان نسبت به کسانی که قهر پیشه کردهاند میتواند سودمند باشد.
در آیه 34 سوره نساء با استفاده از تاثیرگذاری این شیوه برای تغییر رفتار و نگرش افراد، از شوهر خواسته شده تا در صورت رفتار نابهنجار همسر، با بیاعتنایی به وی او را تسلیم کرده و ناچار به آشتی کردن نماید.
6- تنبیه
همان اندازه که تشویق در تربیت و تغییر رفتار و نگرشها موثر است، تنبیه نیز از جایگاه ویژهای برخوردار میباشد. از این رو تازیانه بشارت و انذار همواره در دست پیامبران بوده است و مردمان را به بهشت بشارت و از دوزخ انذار میدادند. هر چند که شمار بشارتها همواره بیشتر از انذارها بوده است که این خود بیانگر جایگاه درجه دومی انزار و تنبیه است ولی نمیتوان تنبیه را نادیده گرفت.
هرگاه روشهای دیگر اصلاحی و آشتی دادن کارساز نیفتد لازم است که از روشهای دیگری چون روش تنبیه بهره گرفت.
تنبیه باید درحد شخص و شخصیت فرد باشد.بنابراین گاهی شخص با تشر و توبیخی و یا سرزنشی به تغییر رفتار خویش میپردازد و گاه دیگر نیازمند تنبیهات شدیدتر میباشد.خداوند در آیه 34 سوره نساء تنبیه زنناشزه را روشی برای واداشتن وی به تسلیم و آشتی معرفی میکند.
هرچند که در این آیه اختلافات زیادی از نظر برداشت و تفسیر میان مفسران وجود دارد، ولی به گمان هرگز مراد از تنبیه در این آیه زدنی نیست که ارش و خدش به بار آورد. به این معنا که هرگونه زدنی که آثاری بر بدن شخص به جا گذارد، خود جرم محسوب میشود و از نظر قانونی میبایست دیه و ارش و خسارت آن را پرداخت کند. از این رو در برخی از روایات از زدن با برگهای نرم و لطیف ریحان سخن به میان آمده است که خود بیانگر اندازه سختگیری و زدن است که نباید به اندازه خدش و ارش برسد.
7- تعیین داور
برخی از مسایل به سبب پیچیدگیها و ریشهدار بودن نیازمند دخالت کسانی آگاه و عالم و امین میباشد تا در نقش داوری و حکمیت مسایل را به سمت مسیر و صحیح هدایت کنند.
برای از میان بردن ریشههای اختلافات میبایست گاه از داورانی کمک خواست که با درایت و که با درایت و کاردانی خویش، پیوندهای گسسته را دوباره بازسازی کنند و گرههای کور را بگشایند و راه را برای آشتی و اصلاح میان افراد فراهم آورند.
آیه 35 سوره نساء به داوری و حکمیت به عنوان یکی از راههای دستیابی به صلح و آشتی اشاره میکند. بنابراین باید در برخی از موارد دیگران را نیز درگیر کرد تا کارها را به سامان رسانند و مردمان را به صلح و آشتی دعوت کنند.
با آن که مسایل خانوادگی از امور حساس وخاصی است که درگیر شدن دیگران میتواند تاثیرات بدی به دنبال داشته باشد ولی به عنوان آخرین راهکار میبایست از سوی زن و شوهر مورد توجه قرار گیرد. زن و شوهری که به تعبیر قرآن برای همدیگر چونان لباس هستند که زشتیهای یکدیگر را میپوشانند و موجبات آراستگی هم میشوند میبایست گاه به عنوان راهکار نهایی دست به سوی دیگران دراز کنند و اسراری را فاش کنند تا دیگران با داوری و حکمیت، مسایل فیمابین را حل کنند.
* زمینههای آشتی
البته آشتی پس از درگیری و نزاع بسادگی انجام نمیپذیرد و نیازمند زمینههایی است تا آشتی به طور واقعی و حقیقی تحقق یابد. در این باره قرآن به برخی از زمینههای مهم دراین عرصهاشاره کرده و از مردمان میخواهد تا برای دستیابی به آشتی این موارد را مورد توجه قرار دهند.
برخورد نیک در برابر رفتارهای ناشایست دیگران، میتواند زمینهساز آشتی و تبدیل دشمنیها به دوستیها شود که آیه ۳۴ سوره فصلت بر آن تاکید دارد.
خداوند در آیه ۱۲۸ سوره نساء چنانکه گذشت، عفو و اغماض و تاکید بر عواطف و احساسات و احسان را زمینهساز مصالحه و آشتی بر میشمارد؛ زیرا جمله « و احضرت الانفس الشح» حکایت دارد که مصالحه عنوان شده در آیه منوط به گذشت شخصی هریک از زن و شوهر از برخی از حقوق خود و ترک بخل و حرص است.
آیه ۴۰ سوره شوری نیز عفو و اغماض از خطای دیگران را زمینهساز آشتی و رفع کدورتها میداند و از مردمان میخواهد هر چند که بدی را میتوان با بدی پاسخ داد ولی گاهی با چشم پوشی میتوان گامهای بلندتری به سوی تقوا و مغفرت و رحمت الهی برداشت و به مقامات انسانی دست یافت و از پاداش و اجر خاص الهی برخوردار شد.
تقوا و پرهیزکاری از دیگر ویژگیهایی است که زمینهساز آشتی میان افراد میشود؛ زیرا ترس از خداوند و خشم او موجب میشود تا انسان به خود آید و به جای درگیری و جنگ و قهر به سوی آشتی و صلح گرایش یابد.(انفال آیه ۱)
البته قصد و نیت افراد نیز بسیار موثر و تاثیرگذار است؛ بنابراین باید به قصد و نیت افراد در اصلاحگری و آشتی دادن توجه ویژه مبذول داشت؛ زیرا اگر نیت خیرخواهانه و اخلاصی وجود نداشته باشد، کمتر میتوان امید آشتی و صلح را داشت.(بقره آیه ۲۲۸) از این روست که خداوند خیرخواهی داوران تحکیم در آشتی دادن را یکی از اسباب سازگاری آنان و گرایش هر دو طرف به آشتی میداند.(نساء آیه ۳۵)
برخی از اختلافات و نزاعها نیازمند پادرمیانی و میانجیگری دیگران دارد. آیه ۳۵ سوره نساء با توجه به این مشکلات و دشواری هاست که خواهان حکمیت کسانی است که دارای اخلاص و قصد خیر میباشند تا میان افراد بویژه زن و شوهر آشتی برقرار سازند.
گاه افراد در شرایطی نیستند که بتوان امید داشت تا شتاب آمیز به سوی آشتی بروند و دست در دست دیگری بگذارند. از این رو لازم است تا فرصتی برای اندیشه و تفکر و نیز بازسازی رفتارها و شرایط به دیگران داده شود.
در مسئله اختلاف زناشویی نیز دوران عده که چهارماهی به طول میانجامد فرصتی است تا زن و شوهر به درک درستی دست یابند و شرایط و مقتضیات خویش را سبک و سنگین کنند و به سوی آشتی و صلح گرایش یابند.(بقره آیه ۲۲۸)
از نظر قرآن بخل و عدم گذشت (نساء آیه ۱۲۸) و پیروی از شیطان و گامها و توطئه هایش (بقره آیه ۲۰۸) و تجاوزگری (حجرات آیه ۹) مهمترین موانع در راه آشتی است که میبایست به هر شکلی از میان برداشته شود تا امکان آشتی فراهم آید.
* مسئولیتهای دیگران
از نظر قرآن به سبب اهمیت و ارزش آشتی و اصلاح، دیگران نیز مسئول دانسته شدهاند و از آنان نیز خواسته شده تا برای اصلاح و آشتی دادن تلاش و کوشش کنند. آیه ۲۲۴ سوره بقره و نیز ۱ سوره انفال و ۹ و ۱۰سوره حجرات، به مسئولیت مومنان برای آشتی میان خود با دیگران و نیز آشتی دادن میان برادران دینی و خویشان اشاره میکند و از آنان میخواهد تا با از میان برداشتن زمینههای درگیری و اختلاف ، آشتی را در جامعه نهادینه سازند.
در این میان خویشان زن و شوهر در صورت بروز اختلاف میان آن دو، از همه مسئولتر هستند و آیه ۳۵ سوره نساء تبیین میکند که خویشان موظف و مسئول هستند تا در مسیر آشتی میان زن و شوهر گام بردارند و از تلاش باز نایستند.
از روایتی که از معصومان در مجمع البیان ذیل آیه آمده است به دست میآید که دولت و حکومت اسلامی نیز مسئول است تا داوری را برای حل اختلافات بویژه زن و شوهر معرفی و تعیین کند؛ زیرا آشتی و الفت دلهای مومنان پس از عداوت و جدایی ، نه تنها موجبات همگرایی را فراهم میآورد بلکه موجب میشود تا نعمتهای الهی به فرد و جامعه سرازیر شود و مردمان از آن بهرهمند گردند.(آل عمران آیه ۱۰۳ و انفال آیه ۶۳)
به هر حال آشتی ارزش و فضیلت انسانی است که میبایست در دستور کار قرار گیرد و اجازه داده نشود تا با قهر و ادامه درگیری، کینهها شتری شده و مانند دمل و چرک، فرد و جامعه را بیمار کند و واگرایی و اختلافات را در جامعه دامن زند.































