emamian

emamian

همایش هم اندیشی علمی نخبگان و فرهیختگان کاروان های اهل سنت تحت عنوان نقش و تاثیر اخوت اسلامی در برپایی تمدن نوین اسلامی با حضور نماینده ولی فقیه و سرپرست زائران ایرانی در مکه مکرمه برگزار شد.

 

حجت الاسلام والمسلمین سید عبدالفتاح نواب دراین همایش که صدها تن از نخبگان و فرهیختگان کاروان های اهل سنت حج 98 شرکت داشتند با اشاره به آیه " إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ "  گفتمان میان برادران دینی دراینگونه نشست ها را در راستای مبانی دینی و برنامه های اسلامی ارزیابی کرد.

 

سرپرست حجاج ایرانی اظهار داشت: انسان از زمانی که برای گفتگو و تبادل نظر درباره برنامه های دینی اختصاص می دهد بهترین استفاده را میبرد.

 

نماینده ولی فقیه در امور حج وزیارت در تبیین بحث اخوت دینی، همه انسان ها را بدنبال انتخاب راهی برای همگرایی دانست  و هم اندیشی سیاسی، راه اندازی احزاب و جناح های سیاسی و سندیکاهای صنفی، شرکت های مختلف، بافت های عشیره ای و قبیله ای ، وحدت منطقه ای و حتی ائتلاف های نظامی را دراین راستا ارزیابی کرد.

 

وی درعین حال تاکید کرد: این موارد، عوامل همگرایی زودگذر هستند چرا که انسان خود را از معارف دینی جدا کرده است.

 

وی ریشه اعتقادی را دلیل ماندگاری اخوت دینی ذکر وخاطرنشان کرد: اسلام بستر را دین قرار داده و همگرایی را همگرایی عبادی معرفی کرده است.

 

حجت اسلام والمسلمین نواب با ذکر نمونه هایی از ایثار و از خود گذشتگی در میان رزمندگان و برادران دینی که ریشه اعتقادی دارد، افزود: اخوت دینی پاسخ به فطرت انسان هاست و شاخص های آن ماندگار و دستورالعمل های آن تغییر نمی یابد .

 

وی اخوتی را که نبی مکرم اسلامی بین مهاجران و انصار ایجاد کرد،  یادآور شد و گفت: این اخوت در پیشرفت برنامه های دینی بسیار موثر بود .

 

نماینده ولی فقیه با اشاره به روایت "المسلم أخو المسلم لا یظلمه ولا یخذله و لایُسْلمه " از پیامبر اکرم، گفت: در گروههای دیگری که برای وحدت و همگرایی تشکیل می شود ظلم امکان پذیر است اما برادر دینی به برادردینی خود ظلم نمی کند و او را در صحنه های مختلف تنها نخواهد گذاشت.

 

وی با اشاره به روایت " للمسلم على المسلم ثلاثون حق " گفت: هر مسلمانی نسبت به برادر دینی خود سی حق دارد که یا باید ادا کند و یا ذی حق از آن بگذرد.

 

سرپرست حجاج ایرانی با بیان اینکه برادر دینی باید زشتی های برادردینی خود را بپوشاند و مطرح نکند، افزود: سبک زندگی اسلامی به ما یاد می دهد که با برادر دینی خود با مهربانی رفتار کنیم و درمقابل اشتباهاتش زخم زبان به او نزنیم.

 

وی گفت: جامعه ای سرآمد و تمدن ساز خواهد شد که از مراحل فردی، خانوادگی ، اجتماعی و... بگذرد و اخوت اسلامی را الگو قرار دهد.

 

وی اضافه کرد: امام امت (رض) در رابطه با صدور انقلاب فرمود زمانی این اتفاق خواهد افتاد که این کشور شاخص های لازم  را در درون خود در حد اعلا داشته باشد .

 

نماینده ولی فقیه درادامه  با اشاره به دشمنی های 40 سال گذشته علیه انقلاب و نظام جمهوری اسلامی ایران، اظهار داشت: اگر فداکاری شهدا، جانبازان و ایثارگران و حمایت ها و حضور مردم در صحنه نبود تاکنون چند بار این انقلاب را از بین برده بودند اما اکنون جهانیان مشاهده می کنند که علی رغم جنگ، فشارها و تحریم ها این ملت و نظام با اقتدار ایستاده اند چرا که زمینه های تمدنی شکل گرفته است.

 

وی با بیان اینکه باید از حج استفاده تمدنی نمود، گفت: حضور دراین مشاهد مشرفه که جای جای آن محل نزول انبیاء بوده است لزوم حفظ این دستاورها را بیشتربه ما یادآور می سازد.

 

حجت اسلام والمسلمین نواب با تاکید برانیکه دین اسلام آموزه های تمدن اسلامی را با خود همراه دارد، افزود: اعمال و برنامه های حج در ظرف تمدن اسلامی است و ارتباط ، وحدت و یکپارچگی بین مسلمانان را تقویت می بخشد. 

 

برپایه این گزارش، در آغاز این همایس حجت الاسلام والمسلمین هادی اکبری مدیر اهل سنت بعثه مقام معظم رهبری عنوان این همایش را برگرفته از شعار حج 98 (حج، خوسازی، اخوت دینی ، تمدن اسلامی) عنوان کرد و گفت: دبیرخانه همایش پنج محور اخوت دینی، راه کارهای تقویت برادری دینی در قرآن و سیره نبوی ، حج الگوی سبک زندگی اسلامی و خودسازی، حج، خودسازی، اخوت اسلامی و احیای تمدن اسلامی در بیانات رهبری  و تأثیر حج در برپایی تمدن نوین اسلامی را برای ارائه مقاله به فرهیختگان و شخصیت های علمی اهل سنت معرفی کرد که 33 مقاله دریافت شد.

 

وی با اشاره به اینکه  هیئت داوری پس از ارزیابی علمی پنج مقاله را بعنوان مقالات برتر برگزیده که در همایش ارایه می شود، افزود: سطح علمی مقالات نسبت به سال های گذشته ارتقاء قابل توجهی داشته و قرار است این 33 مقاله چاپ شود و دراختیار علاقمندان قرار گیرد.

 

حجت الاسلام والمسلمین اکبری همچنین با اشاره به اینکه پیروزی انقلاب اسلامی گفتمان جدیدی را پیش روی مسلمانان قرار داده است، افزود: جمهوری اسلامی ایران امروز تنها نظامی است که در مقابل زیاده خواهی های استکبار جهانی ایستاده است.

 

وی با اشاره به اینکه تمدن نوین اسلامی شاخصه هایی برای پیاده سازی دارد، گفت: نظام اسلامی بعنوان یک حکومت مقتدر و کانون وحدت اسلامی در حال شکل گیری است و جبهه مقامت بواسطه این نظام روزبروز در حال مستحکم تر شدن است.

 

این گزارش حاکیست درپایان این همایش آقایان افضل ده مرده نژاد از استان سیستان وبلوچستان  با موضوع  اخوت دینی، یدالله محمدی  از استان کردستان با موضوع  راه کارهای تقویت برادری دینی در قرآن و سیره نبوی   محمد جعفر نژاد از استان هرمزگان با موضوع حج الگوی سبک زندگی اسلامی و خودسازی و عبدالحمید پورقاز از استان گلستان با موضوع  تأثیر حج در برپایی تمدن نوین اسلامی  و خانم امان بی بی پورموزاز استان گلستان با موضوع  حج،خودسازی، اخوت اسلامی و  احیای تمدن اسلامی در بیانات رهبری مقالات خود را ارائه کردند.

بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم‌

و الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابی‌القاسم المصطفی محمّد و آله الطّیبین الطّاهرین المعصومین سیّما بقیةالله فی الارضین.

 

 عید شما مبارک؛ ان‌شاءالله که خداوند متعال به برکت این عید بزرگ و به برکت یاد مولا، دلهای شما را همواره با الطاف خود و سکینه و آرامش و لطف خود نورانی کند

 یک مطلب درباره‌ی خود غدیر است؛ اینکه در بعضی از تعبیرات گفته شده است که عید غدیر عیدالله‌الاکبر و از همه‌ی اعیاد بالاتر است، علّت این و وجه این چیست؟ خب، در قرآن کریم آیاتی هست که به غیر از مسئله‌ی غدیر به مسئله‌ی دیگری قابل تطبیق نیست. همین آیه‌ی معروف «الیَومَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَروا مِن دینِکُم فَلا تَخشَوهُم وَ اخشَونِ اَلیَومَ اَکمَلتُ لَکُم دینَکُم وَ اَتمَمتُ عَلیکُم نِعمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الاِسلامَ دیناً» که در اوایل سوره‌ی مائده است، با غیر مسئله‌ای در وزن و اهمّیّت و اندازه‌ی مسئله‌ی غدیر، قابل تطبیق نیست؛ فقط یک‌چنین مسئله‌ای است که میتواند تعبیر «الیَومَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَروا مِن دینِکُم» درباره‌اش بیاید.

آن‌کسانی که در مضمون این آیات خدشه کرده‌اند، حرفهایی میزنند، مطالبی گفته‌اند، مخالفین و کسانی که قضیّه‌ی غدیر را قبول ندارند این آیه را به نحوی تأویل کرده‌اند لکن این بخش از آیه قابل تأویل نیست. امروز روزی است که دشمنان -کفّار- از دین شما مأیوس شدند. چه چیزی مگر بر دین اضافه شد که دشمن را مأیوس کرد؟ آن احکامی که در این آیه، در اوّل سوره‌ی مائده، قبل و بعد از این فِقره آمده است، مگر چقدر اهمّیّت دارد؟ این تعبیر درباره‌ی نماز نیامده است، درباره‌ی زکات نیامده است، درباره‌ی جهاد نیامده است؛ درباره‌ی هیچ یک از احکام فرعی الهی نیامده است که «اَلیَومَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَروا مِن دینِکُم»؛ پس این یک قضیّه‌ی دیگری است؛ غیر از این احکام فرعی است. آن قضیّه چیست؟ قضیّه‌ی رهبری جامعه‌ی اسلامی؛ قضیّه‌ی نظام حکومت و امامت در جامعه‌ی اسلامی. بله، ممکن است تخلّف کنند -کما اینکه کردند؛ چند قرن بنی‌امیّه و بنی‌عبّاس و امثال اینها با نام امامت و خلافت و مانند اینها، پادشاهی کردند؛ سلطنت کردند- [امّا] این لطمه‌ای نمیزند به فلسفه‌ی غدیر. ماجرای تعیین غدیر، ماجرای تعیین ضابطه است، تعیین قاعده است. یک قاعده‌ای در اسلام درست شد؛ پیغمبر اکرم در ماه‌های آخر عمر، این قاعده را وضع کرد؛ آن قاعده چیست؟ قاعده‌ی امامت؛ قاعده‌ی ولایت.

جوامع بشری از دیرباز حکومت داشتند؛ بشر انواع و اقسام حکومتها را تجربه کرده است؛ اسلام این حکومتها را، این نوع قدرتمندی‌ها و قدرت‌مداری‌ها را قبول ندارد؛ امامت را قبول دارد. این قاعده‌ی اسلام است؛ غدیر این را بیان میکند.

 

قاعده را معیّن کردند؛ معلوم شد که در جامعه‌ی اسلامی، حکومت سلطنتی معنا ندارد، حکومت شخصی معنا ندارد، حکومت زَر و زور معنا ندارد، حکومت اشرافی معنا ندارد، حکومت تکبّر بر مردم معنا ندارد، حکومت امتیازخواهی و زیاده‌خواهی و برای خود جمع کردن و افزودن معنا ندارد، حکومت شهوت‌رانی معنا ندارد؛ معلوم شد که در اسلام این‌جوری است. این قاعده در غدیر وضع شد. وقتی این قاعده وضع شد، آن‌وقت «یَئِسَ الَّذینَ کَفَروا مِن دینِکُم»؛ دیگر دشمنها از اینکه بتوانند مسیر این دین را تغییر بدهند مأیوس میشوند؛ چون مسیر دین آن‌وقتی تغییر پیدا میکند که آن نقطه‌ی اصلی، آن هسته‌ی اصلی تغییر پیدا کند؛ یعنی هسته‌ی قدرت، هسته‌ی مدیریّت، هسته‌ی ریاست؛ اگر تغییر پیدا کند، همه‌چیز تغییر میکند؛ بله، در واقعیّت عملی، تغییراتی به وجود می‌آید و افرادی از قبیل خلفای بنی‌امیّه و بنی‌عباس سرِ کار می‌آیند به‌عنوان اسلام، حجّاج‌بن‌یوسف هم [سرِ کار] می‌آید، امّا اینها دیگر ضابطه را نمیتوانند به هم بزنند. امروز اگر کسانی در دنیای اسلام؛ آنهایی که با معارف اسلامی آشنا هستند مراجعه کنند به قرآن، مراجعه کنند به ضوابطی که در قرآن برای بندگی حق و زندگی و جهت‌گیری بندگان حق -یعنی ملّتها- در قرآن معیّن شده است، امکان ندارد به نتیجه‌ای برسند جز نتیجه‌ی امامت امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) و آنچه دنباله‌ی او است. این ادّعای ما است و میتوانیم این ادّعا را کاملاً ثابت کنیم. هرکسی در دنیای اسلام، روشنفکران، متفکّرین، صاحبان عقیده، کسانی که از اوّل با یک عقیده‌ی دیگری بار آمده‌اند، اگر قرآن را و ارزشهای قرآنی و ضوابط قرآنی را برای زندگی جوامع بشری ملاک قرار بدهند، به هیچ نتیجه‌ای نمیرسند جز اینکه کسی مثل علیّ‌بن‌ابی‌طالب (علیه‌السّلام) بایستی بر جوامع اسلامی حکومت بکند؛ یعنی راه، این است؛ راه، امامت است. این مربوط به غدیر.

 

 خب، وقتی غدیر این‌قدر اهمّیّت دارد، آن‌وقت آن آیه‌ی شریفه‌ی دیگر که «یاَیُّهَا الرَّسولُ بَلِّغ مآ اُنزِلَ اِلَیکَ مِن رَبِّکَ وَ اِن لَم تَفعَل فَما بَلَّغتَ رِسالَتَه»،(۲) معنایش روشن میشود. [میفرماید] اگر این حکم را ابلاغ نکنی، اصلاً رسالتت را انجام نداده‌ای. پیغمبر ۲۳ سال است دارد مجاهدت میکند -آن مجاهدات مکّه، آن مجاهدات مدینه، آن جنگها، آن فداکاری‌ها، آن گذشتها، آن سختگیری‌های بر خود، آن هدایت عظیم بشری که آن بزرگوار انجام داده است، اینها همه در این مدّت انجام گرفته- این چه حادثه‌ای و چه عارضه‌ای است که اگر نباشد، همه‌ی اینها [گویی‌] نیست «وَ اِن لَم تَفعَل فَما بَلَّغتَ رِسالَتَه»، این نمیتواند چند حکم فرعی باشد؛ این یک چیزی فراتر از اینها است؛ آن چیست؟ امامت است. اوّل‌امام کیست؟ خود پیغمبر. امام صادق (علیه‌السّلام) در منا فرمود: اِنَّ رَسولَ اللهِ کانَ هُوَ الاِمام؛ پیغمبر، امام اوّل است؛ «ثُمَّ مِن بَعدِهِ عَلیِّ‌بنِ‌اَبی‌طالِب» و بعد بقیّه‌ی ائمّه.(۳) خدای متعال بعد از آنکه ابراهیم پیغمبر را آن‌همه امتحان کرد، آن‌همه مراحل سخت را ابراهیم گذراند -در نوجوانی در آتش افتاد؛ بعد آمد در بابل و در آن مناطقی که بود این‌همه تلاش کرد و زحمت کشید- به سنّ پیری که رسید، آن‌وقت خدا میفرماید: اِنّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ اِمامًا؛(۴) حالا میخواهم تو را امام قرار بدهم. امامت یعنی این. این، اعتقاد است؛ اعتقاد اسلامیِ مبتنی بر مبانی مستحکم و استدلالات غیرقابل خدشه است. ما دعوت میکنیم از همه‌ی دنیای اسلام و از همه‌ی متفکّرین، این وحدتی که امروز دنیای اسلام نیاز دارد، با تدبّر در آیات قرآن و با تأمّل در همین حقایق براحتی به دست می‌آید اگر اهل فکر و اهل مبنا، این مسائل را دنبال کنند.

هرگاه بنده مؤمن گناهی کند و سپس از آن گناه برگردد و توبه نماید و به هنگام یاد کردن از آن گناه از خدا شرم کند، خداوند سه کار برای او انجام می‌دهد.

 

الإمامُ الصّادقُ علیه‏ السلام:

أوحی اللّه‏ُ عز و جل إلی داودَ النَّبیِّ علی نبیّنا وآلهِ وعلَیهِ السّلامُ: یا داودُ، إنّ عَبدیَ المؤمنَ إذا أذْنَبَ ذَنبا ثُمّ رَجعَ وتابَ مِن ذلکَ الذَّنبِ واسْتَحیی مِنّی عندَ ذِکْرِهِ غَفَرْتُ لَهُ، وأنسَیْتُهُ الحَفَظَةَ وأبْدَلْتُهُ الحسَنَةَ، ولا اُبالی وأنا أرْحَمُ الرّاحِمینَ.

 

امام صادق علیه‏ السلام:

خداوند عز و جل به داود پیامبر - که بر پیامبر ما و خاندانش و بر او درود باد - وحی کرد:

ای داود! هرگاه بنده مؤمن من گناهی کند و سپس از آن گناه برگردد و توبه نماید و به هنگام یاد کردن از آن گناه از من شرم کند، او را بیامرزم و آن گناه را از یاد فرشتگان نگهبان اعمال ببرم و آن را به نیکی بدل کنم. و از این کار مرا با کی نیست که من مهربانترین مهربانانم.

 

"بحارالانوار، جلد ۶، صفحه ۲۸"

دبیر کل حزب‌الله لبنان جمعه (۲۵ مرداد) به مناسبت پیروزی این حزب‌ در جنگ ۳۳ روزه سخنرانی کرد.

او از طریق ویدیو کنفرانسی در همایش پیروزی بزرگ موسوم به «نصر و کرامه» در سیزدهمین سالگرد پیروزی حزب‌الله در این جنگ و شکست ارتش رژیم صهیونیستی با مردم لبنان سخن گفت.

سید حسن نصرالله در ابتدای سخنرانی خود این پیروزی را به مردم لبنان و جنوب این کشور تبریک گفت و تأکید کرد که آبادانی شهرک‌ها و روستاهای مرزی نشان دهنده اعتماد مردم به توانایی مقابله با دشمن صهیونیست است.

او با بیان اینکه «صحت و امنیت دو نعمت ناشناخته‌ای هستند»، اظهار داشت که جنوب لبنان در مقایسه با گذشته و زمان جنگ، از امنیت و ثبات برخوردار است و این امنیت و ثبات از موضع قدرت و پیروزی است و باید از آن که اوجب واجبات است، حفاظت کرد.

سید حسن نصرالله گفت زمانی که از موازنه قدرت و بازدارندگی و مقابله با دشمن و ترس آن از مقاومت و حمله به لبنان سخن می‌گوییم، این مسئله با خطابه گفتن‌ها و شعارها محقق نمی‌شود.

او در مورد علت ادامه جنگ 33 روزه (جنگ ژوئیه یا حرب تموز) گفت که این جنگ، اسرائیلی نبود بلکه در ادامه حمله آمریکا به افغانستان و عراق بود.

سید حسن نصرالله گفت: «قرار بود اسرائیل در روز اول و [بعد از] به اسارت گرفتن سربازهای اسرائیلی‌، به این مسئله واکنش نشان دهد ولی آمریکا آن را به جنگ تبدیل کرد و خواستار ادامه آن شد».

او در ادامه، به اهداف این جنگ و نحوه پایان یافتن آن اشاره کرد و گفت که یکی از اهداف این جنگ، سرنگونی حزب‌الله و حذف مقاومت در لبنان، عراق و فلسطین، سرنگونی دولت سوریه و محاصره ایران بود.

دبیر کل حزب‌الله گفت که تنها دلیلی که باعث شد که این جنگ علیه مقاومت در لبنان متوقف شود این بود که آمریکایی‌ها و صهیونیست‌ها به این نتیجه رسیدند که در این جنگ شکست خورده‌اند.

او با بیان اینکه اگر رژیم صهیونیستی اگر به جنگ ۳۳ روزه ادامه می‌داد، با فاجعه بزرگی روبه‌رو می‌شد، اظهار داشت که شرایط انسانی و اجتماعی در این جنگ، ما را مجبور کرد که با آتش‌بس موافقت کنیم. این در حالی بود که برخی از فرماندهان با این آتش بس مخالفت کردند؛ چرا که آن‌ها مطمئن بودند که نتایج بزرگی خواهد داشت.

سید حسن نصرالله ادامه داد: «برخی در کشورهای عربی ترجیح دادند که برای دو هفته منتظر بمانند با این امید که اسرائیل در این مدت هدفش را (که نابودی مقاومت بود) محقق خواهد کرد».

او به اظهارات جان بولتون، مشاور امنیت ملی فعلی کاخ سفید در آن مقطع با مقامات عربی اشاره کرد و گفت که بولتون در آن زمان گفته بود این جنگ تنها با خلع سلاح و نابودی حزب‌الله متوقف خواهد شد. سید حسن نصرالله گفت: «بعد از آنکه نماینده دائم اسرائیل در سازمان ملل خواستار توقف جنگ شد، جان بولتون نیز با آن موافقت کرد».

سید نصرالله با توانمندی‌های امروز مقاومت لبنان اشاره کرد و گفت که آنچه مقاومت امروز در اختیار دارد قابل قیاس با آنچه که در جنگ ۳۳ روزه داشت، نیست. او گفت که آنچه جنگ رژیم صهیونیستی علیه لبنان را متوقف کرد، قدرت حزب‌الله و «معادله طلایی» این حزب در مقابله با دشمن صهیونیست بود.

دبیر کل حزب‌الله لبنان مواضع «میشل عون»، رئیس جمهور لبنان در جنگ ۳۳ روزه را شجاعانه و قوی خواند و گفت که مواضع او یکی از مواردی بود که منجر به ناکامی دشمن در تحمیل شکست علیه لبنان بود.

وی پیروزی حزب‌الله در جنگ مذکور را «نصرتی از جانب خداوند» خواند و گفت که این پیروزی هیچ تفسیر دیگری ندارد. سید حسن نصرالله ادامه داد: «ارتش اسرائیل بعد از آنکه شکست خورد به دنبال دستاورد نظامی زمینی بزرگی بود تا بر آن تأکید کند».

او شرایط جنگ در جبهه‌ها را سخت خواند و گفت که نیروهای مقاومت در این جبهه‌ها با فاصله چند متری می‌جنگیدند و درگیری‌ها گاهی اوقات خانه به خانه بود.

سید حسن نصرالله گفت که شکستی که ارتش رژیم صهیونیستی در «بیت‌جبیل» متحمل شد، عمیقا در وجدان و حافظه آن‌ها تأثیر گذاشت به گونه‌ای که بعد از گذشت 13 سال تا به امروز تلاش دارد که روحیه و اعتماد به نفس خود را ترمیم کند. این شکست باعث شد که ارتش زمینی این رژیم همچنان از انجام عملیات نظامی زمینی علیه لبنان و همچنین غزه ناتوان است.

او مقامات رژیم صهیونیستی را تهدید کرد که در صورت تکرار جنگ ۳۳ روزه، همه مناطق جنوب لبنان به بنت‌جبیل تبدیل خواهد شد. او افزود، این جنگ با هدف نابودی حزب‌الله آغاز شد ولی نه‌تنها این هدف محقق نشد بلکه حزب‌الله به قدرتی تبدیل شد که امروز حضور منطقه‌ای دارد.

سید حسن نصرالله صهیونیست‌ها را خطاب قرار داد و گفت: « اگر بار دیگر وارد لبنان شوید، شاهد پخش مستقیم نابودی تیپ‌های ارتش خود خواهید بود».

حزب‌الله در سومین روز جنگ ۳۳ روزه توانست با موشک، ناوچه ارتش رژیم صهیونیستی موسوم به «ساعر ۵» را در ساحل لبنان هدف قرار دهد و سید حسن نصرالله طی پخش زنده‌ای از این حمله خبر داد.

سید حسن نصرالله گفت که حزب الله به اینکه بخشی از محور مقاومت است،افتخار می‌کند؛ چرا که این محور از جنگ ممانعت می‌کند نه اینکه منطقه را به سمت جنگ سوق دهد.

شبهه

بسیاری از تاریخ نگاران و متکلمان اهل سنت بر این اعتقادند که ماجرای غدیر به خلافت ربطی ندارد و صرفا نوعی دلجویی پیامبر(ص) از امام علی(ع) و توصیه مردم به دوستی با او و خاندان پیامبر است. آن‌ها می‌گویند برخی از اصحاب پیامبر (ص) که در سفر یمن همراه امام علی(ع) بودند، از سخت‌گیری‌های او ناراحت شده و نزد پیامبر(ص) شکایت کردند. پیامبر (ص) از اعتراض آنان ناراحت شد و در غدیر خم ازامام علی (ع) دلجویی کرد!

 

بررسی و نقد

از جمله حوادث سال دهم، اعزام مبلّغ به شهرها و مناطق مختلف توسط پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ می باشد؛ اقبال و توجه مردم «حجاز» به اسلام و اطمینانی که آن حضرت از ناحیه قبایل عرب پیدا کرد، به او فرصت داد که شعاع قدرت اسلام را به داخل کشورهای همسایه «حجاز» گسترش دهد. پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ برای نخستین بار یکی از یاران دانشمند خود به نام «معاذ بن جبل» را رهسپار یمن ساخت، تا ندای «توحید» و اصول آیین اسلام را، برای مردم یمن تشریح کند.

 

پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ در ضمن سفارش های خود به معاذ چنین توصیه فرمود: «از سخت گیری بپرهیز و مردم را به نویدهای الهی که از آنِ افراد با ایمان است، بشارت ده. در یمن با گروه اهل کتاب رو به رو می شوی و آنان از تو می پرسند: کلید بهشت چیست؟ در پاسخ آنان بگو: اعتراف به یگانگی و بی همتایی خداوند».

 

گویا «معاذ» علیرغم احاطه ای که به کتاب و سنت داشت؛ با این حال به سوالی که از وی درباره حقوق شوهر بر همسر، پرسیده بودند، نتوانست جواب کافی بدهد.[1]

 

از این جهت پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ تصمیم گرفت وصی و جانشین خود، امیر مومنان ـ علیه السلام ـ را روانه یمن سازد تا در پرتو تبلیغات پیگیر و بیانات مستدل و نیروی بازو و شجاعت و شهامت بی نظیرش، اسلام را در آن منطقه و سرزمین گسترش دهد، گذشته از این «خالد بن ولید» چندی پیش از علی ـ علیه السلام ـ از طرف پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ به یمن اعزام شده بود،[2] ولی وی نتوانسته بود کاری انجام دهد.

 

به همین خاطر پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ امیر المومنین ـ علیه السلام ـ را طلبید و فرمود: یا علی! ترا به سوی یمن اعزام می دارم تا آنان را به اسلام دعوت کنی و احکام خدا و حلال و حرام او را بیان نمائی و...

 

امیرالمومنین ـ علیه السلام ـ در مدت اقامت خود در یمن، قضاوت های حیرت انگیزی نمود که بسیاری از آن ها در کتب تاریخ و حدیث ضبط شده است.[3]

 

پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ مکتوبی نیز به اهل یمن توسط علی ـ علیه السلام ـ ارسال کرده بود.

 

«براء بن عازب» از کسانی بود که در یمن ملازم امیر المومنین ـ علیه السلام ـ بود وی نقل می کند: وقتی علی ـ علیه السلام- به نخستین نقطه مرزی یمن رسید، صفوف سربازان اسلام را که در آن جا قبلا به فرماندهی خالد بن ولید استقرار داشتند، منظم نمود و نماز صبح را با جماعت خواند. سپس تمام افراد قبیله «حمدان» را که از بزرگترین قبایل بودند، برای شنیدن نامه پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ دعوت نمود.

 

وی پیش از خواندن پیام رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ خدا را حمد و ثنا گفت.

 

سپس پیام پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ را برای آنان خواند شکوه مجلس، شیرینی بیان، عظمت گفتار پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ آن چنان قبیله « حمدان» را تحت تأثیر قرار داد که همگی در ظرف یک روز، اسلام آوردند. امیر مومنان ـ علیه السلام ـ جریان را به وسیله نامه ای به اطلاع پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ رسانید. پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ پس از اطلاع، آن چنان خوشحال گشت که با سرور و شادی تمام، سر به سجده نهاد و شکر خدا را به جای آورد و سپس سر بلند کرد و فرمود: درود بر ملت «حمدان». اسلام این گروه، سبب شد که ملت یمن تدریجا به اسلام بگروند.[4]

 

بنابراین، مأموریت امام علی ـ علیه السلام ـ در یمن در هر دو بار که به دستور پیامبر به یمن رفت موفقیت آمیز بود.[5]

 

از اینروی جریان غدیر به امر پروردگار برای تعیین نهایی و ابلاغ نهایی جانشینی علی ـ علیه السلام ـ بود و ربطی به جریان یمن نداشت.

 

پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ چندین بار در طول رسالت خود جانشین خود را به مردم معرفی کرد مرحله نهایی که در اجتماع هزاران نفر از حاجیان که از مناطق مختلف بودند به معرفی امیر مومنان اقدام فرمودند، واقعة غدیر خم بود.

 

پاورقی ها:

  1. ابن هشام، سیره ابن هشام، ج2، ص568 ـ 569.
  2. بخاری، صحیح بخاری، ج5، ص163.
  3. مفید، ارشاد، ج1، ص194؛ تاریخ کامل، ج2، ص305.
  4. مجلسی، بحارالأنوار، ج21، 60 ـ 362.
  5. مفید، ارشاد، ج1، ص62، طبقات کبری، ج2، ص337، مسند احمد حنبل، 1361ش؛ ابن ماجه، سنن ابن ماجه، ص774؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج2، ص101؛ مسند ابی یعلی، ج1، ص268؛ تاریخ بغداد، ج12، ص443 این منابع که نویسنده آنان اهل سنت هستند موفقیت امیر مومنان را در این جریان نوشته اند،

در آموزه‌های قرآن و سیره معصومان (ع) بر اتحاد تأکید شده و راهکارهای متفاوتی برای تحقق آن توصیه شده است. در این میان سیره امام هادی (ع)و اهتمام ایشان به برقراری وحدت و انسجام مسلمانان از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. رشد اندیشه‌های انحرافی در میان مسلمانان و به دنبال آن گرایش به سمت فرقه‌گرایی و دامن زدن بر عوامل تفرقه‌زا جامعه آن زمان را با خطر اختلاف شدید مواجه کرده بود. امام هادی (ع) با درک موقعیت و شناخت شرایط خاص جامعه عصر خویش، راهبردهایی را برای مواجهه با این پدیده و ایجاد همگرایی بین مسلمانان به کار بستند.

شناخت سیره امام هادی (ع)به دلیل ویژگی خاص آن دوره اهمیت دارد. در آن عصر، جامعه اسلامی دورانی پر تلاطم را تجربه می‌کرد؛ از یک سو مرزهای جغرافیایی جهان اسلام بسیار گسترش یافته و افکار و اندیشه‌های ملل دیگر وارد جامعه اسلامی شده بود و با شکل گیری یا گسترش مکاتب فکری گوناگون در میان مسلمانان، تضارب آرا و برخورد اندیشه‌ها به اوج خود رسیده و موجب پیدایش فرقه‌ها و مذاهب مختلف و اندیشه‌های انحرافی در درون جامعه اسلامی شده بود؛ مذاهبی که هر کدام به راهی رفته و عقاید و باورهای خاص خود را ترویج می‌کردند. از سوی دیگر جریان اعتزال با تکیه بر مباحث عقلی پیش می‌رفت و با طرح مباحث اختلافی مانند مخلوق بودن قرآن سبب ایجاد اختلافاتی شده بود. جریان اهل حدیث نیز در تلاش بود تا با کنار نهادن جریان‌های عقل‌گرا به ویژه معتزله، یکه‌تاز میدان سیاست و مذهب شود.

 

چنین شرایطی، درگیری و اختلافات زیانباری بین فرقه‌ها و مذاهب مختلف اسلامی را به دنبال داشت. سیاست مذهبی حاکمان و دولتمردان عباسی و جانبداری آنان از برخی فرقه‌ها و جریان‌های مذهبی نیز بر شدت این اختلافات افزوده بود و آسیب‌هایی همچون ایجاد کینه، بدگمانی، تعصبات و سوء‌تفاهم‌های مذهبی و دشمنی را به دنبال داشت و بیشترین زیان را متوجه جامعه اسلامی به ویژه شیعیان می‌کرد.

 

امام هادی (ع)با درک وضعیت جامعه اسلامی در عصر خویش، اهتمام ویژه‌ای به تحقق اتحاد مسلمانان داشت و به منظور مقابله با اختلافات و درگیری‌های به‌وجودآمده و برای حفظ وحدت اسلامی و ایجاد انسجام بین مسلمانان راهکار و شیوه‌های مختلفی را در پیش گرفتند که بررسی و تبیین آنها از اهمیت به سزایی برخوردار است.

 

ایشان همواره بر مدارا تأکید می‌کردند و مدارا نکردن با مردم را سبب پشیمانی و مواجه شدن با امور ناپسندی می‌دانستند و می‌فرمودند: «مَنْ هَجَرَ الْمُدَارَاةَ قَارَنَهُ الْمَکرُوه» (مجلسی، 1983: 75/364). راهبردهای مذهبی ایشان، به پیروان مذاهب اسلامی می‌آموزد که حیات و بالندگی جامعه اسلامی تنها در گرو زندگی مسالمت‌آمیز و درک متقابل یکدیگر و در سایه الفت و همبستگی اسلامی میسر خواهد شد.

 

راهبردهای امام

راهبردهای امام هادی (ع) برای ایجاد انسجام اسلامی عبارت است از: یکرنگی و همسانی در مراسم دینی، اعتدال مذهبی تقیه، انتقال مفاهیم دینی و تبیین جایگاه اهل بیت (ع) در قالب دعا، تأکید بر امور مشترک مانند قرآن و سیره نبوی (ص)، مدیریت بحران‌های فرهنگی مانند فتنه خلق قرآن، نقد جریان‌های انحرافی. امام (ع) برای تحقق هر کدام راهکار جداگانه‌ای در پیش می‌گرفتند که توضیح آن در ادامه می‌آید.

 

  1. تقیه

تقیه یکی از ابزارهای مهم فرهنگی و اجتماعی امامان شیعه (ع)، به ویژه پس از شهادت امام حسین (ع) بود. این رویه در دوره‌های مختلف و تحت شرایط متفاوت، متغیر کرد و در برخی دوره‌ها مانند عصر امام هادی (ع) به دلیل اختناق و فشار بیش از حد دستگاه خلافت بر شیعیان و خاندان اهل بیت (ع) توجه بیشتری به آن می‌شد؛ به طوری که برخی شیعیان نه تنها مجبور به کتمان اعتقادات خود بودند، بلکه گاهی ناچار به اظهار باورهایی خلاف باور خویش می‌شدند. چنان‌که یکی از شیعیان در چنین وضعیتی ناچار شد به حقانیت خلیفه نخست اعتراف کند. او از آن حضرت در این باره پرسیده بود و امام رفتار او را تأیید کرده بودند. مجلسی این واقعه را این‌گونه روایت می‌کند:

 

شخصی نزد امام هادی (ع) آمد و از رفتار خشنی که با او شده بود خبر داد؛ به‌طوری‌که از سر ناچاری و برای در امان ماندن و حفظ جان خود وادار شده بود به حقانیت ابوبکر و انکار جانشینی حضرت امیرالمؤمنین (ع) اعتراف کند. او با این ترفند جان خویش را از خطر رهانیده بود. امام هادی (ع) حال او را به خاطر تقیه بهترین حال دانستند، از همراهی او با آن حضرت در اعلی علیین خبر دادند و آن را پاداش خداوند برای او به خاطر اعتقاد نیکویش معرفی کردند (مجلسی، 1983: 72/ 402 – 405).

 

در روایت دیگری امام هادی (ع) ترک تقیه را همانند ترک نماز دانسته و فرمودند: «انِّ تارِکَ التَّقیهِ کتارکِ الصَّلوهِ» (ابن‌شعبه حرانی، 1363: 483). ایشان در جای دیگر و در پاسخ یکی از یاران خود که درباره گرفتن ارث از برخی مخالفان آن حضرت پرسیده بود، فرمود: «اگر در حال تقیه و مدارا با آنان هستید این کار برای شما جایز است» (طوسی، 1365: 6/ 224).

 

این نوع گزارشات، نشان‌دهنده رویکرد امام (ع) به سیاست تقیه و تأیید ایشان است؛ چراکه در دوران امام هادی (ع) خلفای عباسی به خصوص متوکل (232- 247 ق.) به شدت امام (ع) و فعالیت‌هایش را تحت نظر داشتند تا جایی که برای کنترل بیشتر امام او را در سال 234ق. (مجلسی، 1983: 75، 416) یا 244 ق. (مفید، 1413: 2/302) از مدینه به سامرا، یعنی پایتخت، منتقل می‌کند (مجلسی، 1983: 75/21).

 

  1. انتقال مفاهیم در قالب دعا

دعا از اعمال و عبادات مهم مسلمانان و پیروان سایر ادیان است. در روایات اسلامی از آن با عنوان سلاح مؤمن و ستون دین یاد شده است؛ رسول خدا (ص) فرمودند: «الدُّعَاءُ سِلَاحُ الْمُؤْمِنِ وَ عَمُودُ الدِّین...» (کلینی، 1365: 2/468).

 

از آنجا که دعا ارتباط بین انسان و خداست حساسیت خاصی را برنمی‌انگیزد؛ از این‌رو، یک ابزار کارآمد و رسا برای انتقال مفاهیم و شعائر دینی به شمار می‌رود که در دوره‌های مختلف رهبران دینی، از جمله معصومان (ع)، به ویژه در عصر تقیه از آن استفاده می‌کردند. این ابتکار در دوره‌هایی که سخت‌گیری به اهل بیت (ع) و پیروان آنها بیشتر می‌شد، نمود بیشتری می‌یافت؛ چنان‌که امام سجاد (ع) از همین روش برای انتقال تعالیم و فرهنگ اسلامی بهره بردند و امامان بعدی نیز همین رویه را با اندکی تفاوت به کار گرفتند. امام هادی (ع) نیز به دعا توجه ویژه داشت و یکی از راهکارهای ایشان، به‌کارگیری دعا برای انتقال مفاهیم و مضامین دینی بود؛ چراکه دعا و درخواست از خداوند حساسیت مذهبی به دنبال نداشت. از این‌رو بسیاری از مسائل مذهبی همچون تکریم و تبیین جایگاه اهل بیت (ع) در قالب دعا تبیین می‌شد.

 

2.1. تبیین جایگاه اهل بیت (ع)

عصر امام هادی (ع) به دلیل دشمنی برخی حاکمان مانند متوکل با خاندان پیامبر (ص) و تلاش آنان برای به حاشیه بردن اهل بیت (ع) از ادوار مهم تاریخ شیعه به شمار می‌رود. یکی از مسائلی که در این دوره از نیازهای اساسی جامعه اسلامی به ویژه شیعیان به شمار می‌رود، لزوم شناساندن خاندان پیامبر (ص) است، به‌گونه‌ای که حساسیت خاصی برنینگیزد. از این‌رو، امام هادی (ع) به تبیین جایگاه اهل بیت (ع) در قالب دعا روی آوردند و صلوات بر پیامبر (ص) و خاندان آن حضرت، تبیین شفاعت آنان نزد خداوند، ترویج فرهنگ زیارت و اهتمام به پیوند مردم با اهل بیت (ع) از نکاتی است که در سخنان و رفتار امام هادی (ع) دیده می‌شود.

 

 امام هادی (ع) در یکی از دعاهای خود ضمن حمد و ستایش خداوند اولین درخواست خود از خداوند را درود بر پیامبر (ص) و خاندان پاکش بیان می‌کند و می‌فرماید: «اللّهمَّ وَ إِنَّ أَوَّلَ مَا أَسْأَلُک مِنْ حَاجَتِی وَ أَطْلُبُ إِلَیک مِنْ رَغْبَتِی وَ أَتَوَسَّلُ إِلَیک بِهِ بَینَ یدَی مَسْأَلَتِی وَ أَتَقَرَّبُ بِهِ إِلَیک بَینَ یدَی طَلِبَتِی الصَّلَاةُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَسْأَلُک أَنْ تُصَلِّی عَلَیهِ وَ عَلَیهِمْ...» (طوسی، 1411: 1/345). از آنجا که توجه به اهل بیت (ع) در اثر سیاست ضد علوی عباسیان به ویژه متوکل به فراموشی سپرده شده بود، امام بر همراه کردن خاندان پیامبر (ص) با آن حضرت در صلوات و دعاها تأکید می‌کند تا بدون آنکه حساسیت خاصی را برانگیزد، جایگاه و قرابت آنان با پیامبر (ص) را تبیین ‌کند.

 

ایشان در ادامه، خواسته‌های خود را با صلوات همراه کرده، از خداوند می‌خواهد تا بین او و اهل بیت (ع) جدایی نیندازد و عمل او را به واسطه آنان بپذیرد: «اللّهمَّ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ لَا تَقْطَعْ بَینِی وَ بَینَهُمْ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ اجْعَلْ عَمَلِی بِهِمْ مُتَقَبَّلا؛ خدایا بر محمد (ص) و خاندان او درود فرست و رابطه من با آنان را در دنیا و آخرت قطع نکن و عمل من را به واسطه آنان قبول فرما». (همان‌). این نوع درخواست از خداوند، به ویژه درخواست پذیرش اعمال به واسطه اهل بیت (ع)، در فضای آن روز جامعه که تحت تأثیر سیاست ضد علوی عباسیان قرار داشت، در واقع نوعی مقابله با سیاست رسمی حکومت و راهکاری مناسب برای تبیین جایگاه اهل بیت (ع) بود.

 

2.2. تطهیر اهل بیت (ع)

 تبیین این نکته در عصری که جریان ضد علوی و دشمنی با خاندان نبوی، عرصه را بر آنان و پیروانشان تنگ کرده بود، ضروری می‌نمود و باید به گونه‌ای انجام می‌شد که واکنش حکومت و معاندان را در پی نداشته باشد. از این‌رو امام هادی (ع) این مسئله را نیز در قالب دعا بیان کردند و در ادامه دعا، با درود فرستادن بر پیامبر (ص) و خاندانش و اعتراف به ایمان داشتن به زوایای پنهان و آشکار دعوت آن حضرت و اهل بیتش، آیه تطهیر را در سخن خود گنجانده و این‌گونه خدا را می‌خواند: «اللّهمَّ وَ إِنِّی مُؤْمِنٌ بِسِرِّهِ وَ عَلَانِیتِهِ وَ سِرِّ أَهْلِ بَیتِهِ الَّذِینَ أَذْهَبْتَ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهَّرْتَهُمْ تَطْهِیراً...» (همان‌).

 

ایشان در جای دیگر، ضمن زیارت امامان (ع) ویژگی‌هایی را برای آن بزرگواران برشمرده که از جمله آن‌، معصوم بودن آنان است. ایشان می‌فرماید: «وَ أَشْهَدُ أَنَّکمُ الْأَئِمَّةُ الرَّاشِدُونَ الْمَهْدِیونَ الْمَعْصُومُونَ الْمُکرَّمُونَ الْمُقَرَّبُونَ الْمُتَّقُونَ الصَّادِقُونَ الْمُصْطَفَوْنَ» (صدوق، 1413: 2/611). در ادامه همین زیارت ضمن اشاره به معصوم بودن اهل بیت پیامبر (ص) از خطا و گمراهی، آیه تطهیر را در سخن خود گنجانده و خطاب به آنان می‌فرماید: «عَصَمَکمُ اللّه مِنَ الزَّلَلِ وَ آمَنَکمْ مِنَ الْفِتَنِ وَ طَهَّرَکمْ مِنَ الدَّنَسِ وَ أَذْهَبَ عَنْکمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَ طَهَّرَکمْ تَطْهِیراً» (همان‌).

 

  1. تأکید بر اصول مشترک

راهبرد مهم دیگر برای ایجاد اتحاد در میان همه ملت‌ها توجه و تأکید بر امور و اصول مشترک است. نکته‌ای که در سیره معصومان (ع) به خوبی مشهود بوده و از زمان رسول خدا (ص) تا عصر غیبت بر اجرای آن اهتمام داشتند. رسول خدا (ص) حتی اهل کتاب را به وحدت فرا می‌خواند و به دستور خداوند آنها را به اتحاد پیرامون امور مشترکی مانند توحید دعوت می‌کردند (آل‌عمران: 64). امامان بعدی هم بر این نکته تأکید داشتند؛ چنان‌که در سیره امام جواد (ع) استنادات فراوانی به قرآن کریم و سیره نبوی دیده می‌شود (نک.: مطهری، 1395: 77 - 95). امام هادی (ع) نیز به قرآن و سیره پیامبر (ص) به عنوان دو اصل مشترک در زندگی مسلمانان، توجه داشتند و در موارد فراوانی به آنها استناد می‌کردند. ایشان در پاسخ افرادی که از شبهه جبر و تفویض پرسیده بودند، به قرآن و سخن رسول خدا (ص) استناد می‌کند و سپس با مقدمه‌ای مناسب به سخن امام صادق (ع) در این باره می‌رسد و باز هم آن را مستند به کلام خدا کرده، جبر و تفویض را رد می‌کند. ایشان اشاره می‌کند به اینکه تمام مسلمانان بر حقانیت قرآن اتفاق دارند و این اتفاق نظر آنها صحیح است و آنها در این مسئله در راه درست هستند؛ چراکه پیامبر (ص) فرموده که امت من بر گمراهی اجتماع نمی‌کنند و هر آنچه تمام مسلمانان بر آن اجتماع کنند حق است. امام هادی (ع) در ادامه با مقدمه‌ای مناسب به گفتار امام صادق (ع) درباره جبر و تفویض و رد این دو توسط آن حضرت اشاره می‌کند و سپس خود نیز به آیاتی از قرآن کریم برای رد این دو استناد می‌کند (ابن‌شعبه حرانی، 1363: 458 – 465). اما نکته مهمی که علاوه بر استناد به قرآن و سخن پیامبر (ص) در گفتار امام هادی (ع) دیده می‌شود، توجه به مسئله مورد اجماع امت است و اینکه طریق هدایت و دوری از گمراهی با اتحاد و همگرایی گره خورده است.

 

ایشان می‌فرماید: «وَ قَدِ اجْتَمَعَتِ الْأُمَّةُ قَاطِبَةً لَا اخْتِلَافَ بَینَهُمْ أَنَّ الْقُرْآنَ حَقٌّ لَا رَیبَ فِیهِ عِنْدَ جَمِیعِ أَهْلِ الْفِرَقِ وَ فِی حَالِ اجْتِمَاعِهِم...»؛ در ادامه نیز این مطلب را مستند به سخن پیامبر کرده، فرمودند: «ذَلِک بِقَوْلِ رَسُولِ اللّه (ص) لَا تَجْتَمِعُ أُمَّتِی عَلَی ضَلَالَةٍ فَأَخْبَرَ أَنَّ جَمِیعَ مَا اجْتَمَعَتْ عَلَیهِ الْأُمَّةُ کلُّهَا حَقٌّ هَذَا إِذَا لَمْ یخَالِفْ بعض‌ها بَعْضاً...». بنابراین طبق فرموده امام، هیچ‌کدام از مسلمانان در اصل قرآن تردید ندارند. از این‌رو، اگر قرآن خبری را تصدیق کند، همه مسلمانان باید آن را بپذیرند (همان، 458). در این سخن امام (ع) استناد به قرآن و سخن پیامبر (ص) در کنار هم قرار گرفته‌اند. نکته مهم در کلام امام (ع) که نشان‌دهنده توجه آن حضرت در به کارگیری کلمات است، این است که بر حق بودن امت را در حال اجتماع دانسته‌اند و این سخن را به حدیث نبوی مستند کرده‌اند که فرمود: «امت من بر گمراهی اجتماع نخواهند کرد».

 

امام در ادامه می‌فرمایند: «اینکه پیامبر (ص) خبر داده‌اند که آنچه امت من بر آن اجتماع کنند، همه آن حق است، درباره شرایطی است که برخی با برخی دیگر مخالفت نداشته باشند». تحلیل امام از سخن رسول خدا (ص) بیانگر اهتمام آن حضرت به وحدت و همگرایی میان مسلمانان است.

 

پاسخ‌گویی امام هادی (ع) به سؤال فقهی متوکل را نیز می‌توان در راستای تقویت همگرایی دانست. متوکل نذر کرده بود اگر از مریضی بهبود یابد مال زیادی را در راه خدا صدقه بدهد. وی بعد از آنکه از مرض شفا یافت، در تعیین مقدار مال کثیری که نذر کرده بود، دچار تردید شد و افراد مختلف پاسخ‌های متعدد دادند، تا اینکه از امام هادی (ع) سؤال شد و ایشان با استناد به قرآن کریم مقدار آن را هشتاد درهم تعیین کردند و در بیان علت آن فرمودند: «خداوند خطاب به پیامبر (ص) می‌فرماید: «لَقَدْ نَصَرَکمُ اللّه فی مَواطِنَ کثیرَة» [خداوند شما را در میدان‌های زیادی یاری کرد] و ما میدان‌های پیامبر (ص) را شمردیم بالغ بر هشتاد مورد شد». متوکل با شنیدن این سخن امام هادی (ع) خوشحال شد و نذر خود را به همان مقداری که امام فرمود ادا کرد (ابن‌شعبه حرانی، 1363: 481، طوسی، 1407: 8/309).

 

امام هادی (ع) در برخی امور مذهبی و خاص شیعیان هم به ملاک‌های وحدت‌آفرین مانند سیره نبوی (ص) توجه داشتند. در این باره می‌توان به عملکرد ایشان درباره زیارت امام حسین (ع) اشاره کرد. در عصری که زیارت امام حسین (ع) به دستور متوکل ممنوع شده بود، امام هادی (ع) هنگام بیماری از ابوهاشم جعفری خواستند تا فردی از دوستان و شیعیان اهل بیت (ع) را به کربلا و حائر حسینی بفرستد تا برای شفای آن حضرت دعا کند. ابوهاشم یکی از یاران امام به نام علی بن‌بلال را مأمور این کار کرد و او ضمن پذیرش این مسئولیت گفت که امام خود به منزله کسی است که در حائر قرار دارد [کنایه از اینکه او خود مانند امام حسین (ع) امام است] و دعای ایشان برای خود از دعای چون منی برتر و به اجابت نزدیک‌تر است. ابوهاشم این خبر را به امام رساند و امام در پاسخ او فرمودند:

 

پیامبر (ص) از خانه خدا و حجر الاسود برتر بودند، اما بر گرد خانه طواف کرده و حجر را استلام می‌کردند. خداوند متعال در زمین بقعه‌ها و مناطقی دارد که دوست دارد در آن مکان‌ها عبادت شود و آنچه در این مکان‌ها از خدا خواسته شود اجابت می‌کند و حائر از جمله این مکان‌ها است (ابن‌قولویه، 1356: 274).

 

امام هادی (ع) در این رفتار و کلام خویش به سیره نبوی (ص) که مورد قبول همه مسلمانان است، استناد می‌کند. حضرت محمد (ص) با وجود برتری داشتن بر خانه و حجرالاسود، بر گرد آن طواف کرده و حجر را استلام می‌کردند. امام هادی (ع) با استناد به این رفتار پیامبر (ص)، با اینکه خود، حجت الاهی بودند، اما فردی را برای دعا به زیارت یکی دیگر از اولیای الاهی یعنی امام حسین (ع) می‌فرستند.

 

توجه به همگرایی اسلامی در رفتار اجتماعی امام هادی (ع)، از جمله در تکریم عالمان و دانشمندان نیز مشهود است؛ یکی از دانشمندانی که در مناظره بر یکی از ناصبی‌ها پیروز شده و حقانیت مذهب تشیع را اثبات کرده بود، به حضور امام رسید و امام به گرمی از او استقبال کرد و او را در کنار خود و در صدر مجلس جای داد. این اقدام امام با اعتراض برخی حاضران مواجه شد و امام در پاسخ به آیات قران استدلال کردند و راه را بر معترضان بستند. ایشان در ابتدا آنها را به کلام خدا فراخواند و به آنان فرمود: «آیا به حکم خداوند در این باره راضی هستید؟» آنان اعلام رضایت کردند و امام پس از اعتراف گرفتن از آنان این آیه را تلاوت کرد:

 

یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا قیلَ لَکمْ تَفَسَّحُوا فِی الْمَجالِسِ فَافْسَحُوا یفْسَحِ اللّه لَکمْ وَ إِذا قیلَ انْشُزُوا فَانْشُزُوا یرْفَعِ اللّه الَّذینَ آمَنُوا مِنْکمْ وَ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ وَ اللّه بِما تَعْمَلُونَ خَبیرٌ؛ ای کسانی ‌که ایمان آورده‌اید! هنگامی ‌که به شما گفته شود مجلس را وسعت بخشید [و به تازه‌واردها جا بدهید]، وسعت بخشید! خداوند [بهشت را] برای شما وسعت می‌بخشد و هنگامی‌که گفته شود برخیزید، برخیزید! اگر چنین کنید خداوند آنها را که ایمان آورده‌اند و کسانی را که از علم بهره دارند درجات عظیمی می‌بخشد و خداوند به آنچه انجام می‌دهید آگاه است (مجادله: 11).

 

امام هادی (ع) در ادامه و با استناد به آیه فوق خطاب به حاضران که از بنی هاشم بودند و خود را برتر از دیگران می‌پنداشتند فرمود: «خداوند با این سخن: «یرْفَعِ اللّه الَّذینَ آمَنُوا مِنْکمْ وَ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ»، افراد مؤمن را بر غیرمؤمن و افراد عالم مؤمن را بر مؤمن غیرعالم برتری داده است». در ادامه نیز با استناد به آیه دیگری: «هَلْ یسْتَوِی الَّذِینَ یعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لا یعْلَمُون؛ آیا آنان که می‌دانند با آنان که نمی‌دانند برابرند؟‌» (زمر: 9)، فرمودند: «چگونه شما بر اینکه من فردی را برتری دادم که خداوند او را برتری داده استف اعتراض می‌کنید؟» (طبرسی، 1413: 2/455).

 

  1. استدلال به قدر فهم افراد

از دیگر راهبرد‌های ایجاد همگرایی، توجه به فهم و عقاید و باورهای مخاطب است. سخن گفتن و استدلال باید در سطح فهم مخاطب و مطابق با آرا و عقاید او باشد. امام هادی (ع) نیز به این مسئله توجه داشتند. در مجلس تکریم دانشمندی که پیش از این بدان اشاره شد، فردی از خاندان عباسی بر رفتار امام خرده گرفته و گفته بود: «شما کسی را بر ما برتری داده‌اید که در اصالت و شرف و نسب به ما نمی‌رسد. همواره از صدر اسلام کسانی که نسب شریف داشته‌اند بر دیگران مقدم بوده‌اند». امام (ع) در پاسخ، به رفتار جد آنان یعنی عباس و فرزند او عبداللّه با خلفای اول و دوم استناد کرد و فرمود:

 

آیا عباس که هاشمی بود با ابوبکر از قبیله تیم بیعت نکرد و عبداللّه بن‌عباس که پدر خلفای عباسی است کارگزار خلیفه دوم از قبیله عدی، نبود؟ چرا عمر افراد غیرقریش را وارد شورا کرد اما عبداللّه بن‌عباس را وارد نکرد؟ اگر آن رفتار درست بوده چرا بر این اقدام من اشکال می‌کنید؟ (همان‌).

 

چنان‌که مشاهده می‌شود، امام (ع) در برابر چنین افرادی، اگرچه پاسخ نخست را نیز کافی می‌دانستند، اما به درک و فهم او نیز توجه داشتند و متناسب با آن به رخدادهای تاریخی و مورد پذیرش او استناد کردند.

 

  1. مدیریت بحران‌های فرهنگی

در عصر امام هادی (ع) به دلیل ورود افکار و اندیشه‌های مختلف به درون جامعه اسلامی و نیز شکل‌گیری فرقه‌ها و نحله‌های متعدد، بحران‌های فرهنگی گستردگی خاصی داشت و کیان جامعه اسلامی را تهدید می‌کرد. از جمله مشکلات فرهنگی می‌توان به جریان معروف به «محنه القرآن» یا «فتنه خلق قرآن» اشاره کرد که بر اثر اختلاف دیدگاه درباره قرآن کریم به وجود آمد. این مسئله‌ سبب ایجاد تنش میان اهل حدیث و معتزله شد و دستگاه خلافت عباسی از مأمون تا متوکل را درگیر کرد و اختلاف شدیدی در جامعه پدید آورد. این اختلاف در آغاز گریبان اهل حدیث و سپس معتزلیان را گرفت. اگرچه ریشه این جریان به سال‌ها قبل و حتی عصر امویان باز می‌گردد[iii] (ابن‌ندیم، 1346: 601؛ مطهری، 1387: 105)، اما اوج‌ آن در زمان مأمون بود.

 

البته مواضع خلفا در برابر این جریان متفاوت بود؛ برخی مانند هارون مخالف آن و بعضی مثل مأمون به شدت طرفدار نظریه مخلوق بودن قرآن بودند. معتصم و واثق نیز به شدت مخالف دیدگاه و رفتار مأمون و متوکل عمل کردند. این مسئله سبب ایجاد رفتاری دوگانه در جامعه و در میان مسلمانان شد. به‌گونه‌ای که شخصی مانند احمد بن‌حنبل (م 241 ق.) در عصر معتصم گرفتار شکنجه و زندان شد و در دوره متوکل مورد اکرام و احترام قرار گرفت. (یعقوبی، 1415: 2/472؛ ابن‌عماد حنبلی، 1406: 3/92). حتی فراتر از این، واثق پرداخت فدیه اسیران مسلمان و آزادی آنان را مشروط به اعتقاد به مخلوق بودن قرآن کرد (یعقوبی، 1415: 482). در این شرایط که بحثی بی‌فایده شقاق و اختلاف شدیدی در میان مسلمانان ایجاد کرده بود و سیاست‌مداران عباسی آن را وسیله‌ای برای دستیابی به اهداف خود قرار داده بودند، امامان، شیعیان را از ورود به این بحث نهی کرده و آن را گمراهی دانستند. امام کاظم (ع) در پاسخ به پرسشی در این باره فرموده‌اند: «من به آنچه اینها معتقدند باور ندارم و این را می‌گویم که قرآن کلام خدا است» (صدوق، 1398: 225). امام رضا (ع) نیز آن را سبب گمراهی دانسته و فرموده‌اند: «قرآن کلام خدا است، در این باره بیش از این بحث نکنید که گمراه می‌شوید» (صدوق، 1376: 546؛ همو، 1398: 224).

 

امام هادی (ع) در حالی که این بحث در عصر ایشان اوج گرفته بود، با درک مناسب از اوضاع و با مدیریت صحیح از اختلاف بیشتر در جامعه جلوگیری کرده، شیعیان را از ورود به این جریان منع کردند و با تدبیری مناسب راه را بر ایجاد شقاق و اختلاف بیشتر بستند. ایشان در پاسخ برخی شیعیان خود در بغداد که از ایشان درباره خلق قرآن پرسیده بودند، آن را فتنه دانستند و ضمن دعا برای حفظ شیعیان از افتادن در فتنه، آنان را از ورود به بحث برحذر داشتند و جدال درباره قرآن را بدعتی معرفی کردند که پرسشگر و پاسخ‌دهنده در آن شریک هستند و افتادن در آن گمراهی است. ایشان فرمودند:

 

آفریننده‌ای جز خدا نیست و به جز او همه مخلوق‌اند. قرآن نیز کلام خداست و از پیش خود نامی بر آن قرار مده که از گمراهان خواهی بود. خداوند ما و تو را از مصادیق سخن خود قرار دهد که می‌فرماید: (متقیان) کسانی هستند که در نهان از خدای خویش می‌ترسند و از روز جزا بیمناک‌اند (صدوق، 1398: 224).

 

مدیریت صحیح ائمه (ع) به ویژه امام هادی (ع) سبب شد شیعه ضمن حفظ همبستگی خود با جامعه اسلامی، از آسیب شدیدی که گروه‌های دیگر همانند اهل حدیث و سپس معتزله بدان دچار شدند، در امان بماند.

 

  1. حفظ احترام مخالفان

راهبرد دیگر امام برای ایجاد همگرایی اسلامی، رعایت احترام دیگران به ویژه مخالفان بود. امام (ع) حتی زمانی که برخی با پرسش‌های دو پهلو در پی ایجاد بحران برای امام (ع) بودند پاسخ زیرکانه‌ای می‌دادند و از دامی که متوکل در نظر گرفته بود، دور می‌شدند. متوکل درباره آیه شریفه «و یوم بعض الظالم علی یدیه» (فرقان: 27) پرسید، درحالی‌که دیدگاه امام را می‌دانست. امام هادی (ع) در پاسخ فرمود: «منظور دو مرد هستند که خداوند از آنها به کنایه سخن گفته و با نبردن نامشان، بر آنان منت نهاده است». آنگاه از متوکل پرسید آیا او می‌خواهد آنچه را خدا پنهان داشته آشکار کند؛ متوکل که در پی سوءاستفاده از این پرسش بود راه به جایی نبرد.

 

  1. پرهیز از درگیری با خلفا

یکی از راهبردهای مهم امام هادی (ع)، پرهیز از درگیری با خلفا بود. اگرچه ایشان خلفای عباسی را قبول نداشتند و در مواقع لازم و ضروری با استدلال محکم حقانیت اهل بیت (ع) را اثبات می‌کردند اما از درگیری با خلفا نیز پرهیز داشتند و تلاش می‌کردند بهانه‌ای به دست آنان ندهند و در مواقعی نیز پاسخ‌گوی نیازهای علمی خلفا باشند. پاسخ به پرسش‌های پیش‌آمده برای واثق و متوکل و نیز ارائه راهکار مناسب برای درمان وی، نمونه‌هایی از این رفتار امام به شمار می‌روند. در زمان واثق و دربار او پرسشی مطرح شد مبنی بر اینکه هنگام حج چه کسی سر آدم را تراشید؛ افراد در پاسخ این پرسش درماندند.

 

واثق با اصرار پاسخ را از امام هادی (ع) خواست و امام (ع) ضمن روایتی از پدر و اجدادش و رسول خدا (ص) فرمود: «جبرئیل به دستور خداوند با یاقوتی از بهشت سر آدم را مسح کرد و موهای سرش ریخت (خطیب بغدادی، 1417: 12/56). پاسخ‌گویی به پرسش‌های متوکل (232 – 247 ق.) نیز درخور توجه است. او در دشمنی با خاندان پیامبر (ص) و علویان از هیچ کوششی فروگزار نکرد و سخت‌گیری‌های فراوانی بر امام هادی (ع) اعمال می‌کرد.

 

دعوت احضارگونه امام هادی (ع) به سامرا، استقبال نامناسب از آن حضرت و اسکان دادن ایشان در جایی نامناسب (خان الصعالیک) و بازرسی‌های متعدد و نابهنگام از منزل امام و احضار آن حضرت به دربار و دعوت به بزم شراب (مسعودی، 1409: 4/11) نمونه‌هایی از رفتار نامناسب متوکل با امام هادی (ع) بود. اما آن حضرت هیچ‌گاه برخورد تندی با خلیفه نداشتند و گاهی گرفتاری او را برطرف می‌کردند. مداوای متوکل و رفع مشکل فقهی‌ او درباره ادای نذر (ابن‌شعبه حرانی، 1363: 481، طوسی، 1407: 8/ 309) و حتی شعر خواندن امام در مجلس او، نمونه‌هایی از اهتمام امام به ایجاد نکردن تنش و درگیری با دستگاه خلافت به شمار می‌رود؛ مانند ماجرای شعر خواندن امام که با اصرار متوکل انجام شد و سبب تغییر مجلس بزم خلیفه و تغییر رفتار او با امام شد. او رفتار سختگیرانه ابتدایی خود را تغییر داد و با امام به نیکی رفتار کرد (مسعودی، 1409: 4/11).

 

متوکل که مانند دیگر خلفای عباسی به دنبال اعتراف گرفتن از علویان برای حکومت خود بود؛ روزی نظر امام هادی (ع) را درباره عباس بن‌عبدالمطلب پرسید و گفت: «ما یقول ولد أبیک فی العباس بن‌عبد المطلب؟؛ فرزندان پدرت درباره عباس بن‌عبدالمطلب چه نظری دارند؟» امام فرمود: «فرزندان پدرم چه بگویند درباره کسی که خداوند اطاعت فرزندان او را بر خلق واجب کرد؟» مسعودی در ادامه ضمن بیان رضایت متوکل از این سخن امام، می‌گوید: «منظور ابوالحسن این بود که اطاعت خدا بر فرزندان عباس واجب است» (همان). به هرحال امام هادی (ع) با این سخن به گونه‌ای پاسخ متوکل را دادند که پیامد نامناسبی به دنبال نداشته باشد.

 

  1. مقابله با جریان‌های انحرافی

یکی از خطراتی که می‌توانست سبب جدایی و شقاق میان گروه‌های مختلف و میان مسلمانان ‌شود، جریان‌ها و فرقه‌های انحرافی بود که در میان مسلمانان پدید آمده بود و بعضی از آنها خود را به شیعه منسوب کرده بودند و علاوه بر بدنامی برای شیعیان، سبب موضع‌گیری دیگران در برابر آنها و ایجاد تفرقه و واگرایی شده بودند. از این‌رو ائمه (ع) همواره بر زدودن این خرافات و عقاید باطل از جامعه شیعه اهتمام داشتند. مقابله با غالیان و دیگر افکار انحرافی از جامعه اسلامی راهی بود برای ایجاد همگرایی اسلامی.

 

جریان غلو یکی از انحرافات اساسی در میان مسلمانان بود که پیشینه‌ای دیرینه در اسلام و حتی ادیان دیگر دارد. پیدایش این جریان در میان برخی شیعیان، دستاویزی برای حمله به آنان بود و دشمنان با انتساب عقاید غالیان به شیعه (بدون ذکر فرقه غالیه) چهره شیعه را تخریب می‌کردند. چنان‌که برخی نویسندگان در تعریف شیعه الفاظی چون رافضی، امامیه، غالیان و زیدیه را در کنار هم قرار داده، می‌گویند: «بدین سبب به آنها غلات می‌گویند که در شأن امیرمؤمنان علی‌علیه السلام غلّو می‌کنند و بعض اوقات او را خدا و برخی مواقع پیامبر و گاهی او را شریک در پیامبری می‌دانند» (عرامی، 1961: 30). غالیان با افکار نادرست خود متهم به زندقه شده و باعث انتساب زندقه به کل تشیع نیز شده‌اند. برخی اصل تشیع را در کنار زندقه و گاه آن را دلیل زندقه دانسته‌اند؛ چنان‌که عبدالرحمن بدوی می‌گوید: اتهام به زندقه همراه و شانه به شانه انتساب به مذهب رافضه است (بدوی، 1993: 49، مطهری، 1393: 243). به هر حال این اتهام بهانه و دستاویزی برای حمله به تشیع شده بود و مقابله جدی با آن ضروری بود.

 

 از آنجا که غالیان خود را منسوب به ائمه می‌کردند، احتمال ایجاد انحراف و شقاق توسط آنها بسیار بود. از این‌رو، مقابله با آنان و آگاه کردن جامعه از افکار انحرافی آنان ضروری و مهم و نیازمند برنامه‌ریزی مناسبی است. ائمه‌ علیهم السلام ضمن ردّ عقاید آنها، معارف و عقاید صحیح را بیان می‌کردند و شیعیان و اصحاب خود را از معاشرت و ارتباط با غالیان برحذر می‌داشتند. گاهی نیز از آنها بیزاری می‌جستند و آنها را لعن و نفرین می‌کردند و حتی دستور قتل آنها را می‌دادند (مجلسی، 1983: 25/ 261 – 350؛ صفری، 1378: 163-167).

 

 امام علی‌ (ع) ضمن ابراز بیزاری از غالیان، همواره تأکید داشتند که شیعیان در حق ائمه (ع) از حدّ بندگی فراتر نروند. ایشان نه تنها دشمنی با اهل بیت (ع) را عامل هلاکت می‌دانستند، بلکه دوستی افراطی را نیز سبب نابودی شمرده و چنین فرموده‌اند: «هلک فی رجلان محبّ غال و مبغض قال؛ دو نفر درباره من تباه و نابود شدند؛ یکی دوستی که زیاده‌روی کند و دیگری دشمنی که در دشمنی‌اش زیاده‌روی کند» (شریف رضی، 1395: حکمت 113).

 

 امام صادق (ع) نیز در ردّ عقاید غلات به یکی از یاران خود به نام مصادف فرمود: «اگر عیسی در برابر غلوّی که نصارا درباره او کرده بودند، ساکت نشسته بود، خداوند حق داشت که گوشش را کر و چشمش را کور کند. همین‌طور اگر من درباره آنچه ابوالخطاب می‌گفت، ساکت می‌نشستم، خداوند حق داشت که با من نیز چنان کند» (مجلسی، 1983: 25/293). ایشان بر عبودیت و بندگی خود تصریح کرده، خطاب به صالح بن‌سهل که معتقد به ربوبیت امام بود، فرمود: «ای صالح به خدا سوگند که ما بنده و آفریده خدا هستیم و پروردگاری داریم که او را پرستش می‌کنیم و اگر او را نپرستیم، ما را عذاب خواهد کرد» (کشی، 1363: 2/632؛ مجلسی، 1983: 25/303).

 

امام هادی (ع) نیز ضرورت مقابله با این گروه انحرافی را دریافته و به مقابله با آنان برخاستند. ایشان ضمن اعلام بیزاری از غالیان، شیعیان را به دوری جستن از آنان فرمان دادند و عقاید باطل آنان را برملا کردند. چنان‌که در نامه‌ای به یکی از یاران خود از فهری (محمد بن‌نصیر) و حسن بن‌محمد بن‌بابای قمی بیزاری جسته و تمام شیعیان را از او برحذر داشتند و آن غالیان را لعن کردند (کشی، 1363: 805). امام در ادامه همین نامه دلیل این اقدام خود را بیان کرده و چنین نگاشتند: «یزْعُمُ ابْنُ بَابَا أَنِّی بَعَثْتُهُ نَبِیاً وَ أَنَّهُ بَابٌ عَلَیهِ لَعْنَةُ اللّه، سَخَّرَ مِنْهُ الشَّیطَانُ فَأَغْوَاهُ، فَلَعَنَ اللّه مَنْ قَبِلَ مِنْهُ ذَلِک؛ ابن‌بابا گمان برده که من او را به نبوت برانگیخته‌ام و او باب من است، خداوند او را لعنت کند، شیطان بر او مسلط شده و او را گمراه ساخته است» (همان‌).

 

 

امام هادی (ع) اتحاد و انسجام اسلامی را از ضروریات جامعه اسلامی می‌دانستند و پیروانشان را به همگرایی، پرهیز از تفرقه و درگیری‌های بی‌حاصل بین پیروان مذاهب اسلامی توصیه می‌کردند و برای تحقق آن برنامه‌ها و راهبردهای خاصی را در پیش گرفته بودند. در این میان راهبردهای مذهبی آن حضرت اهمیت بسزایی دارد و می‌تواند الگوی مناسبی برای مسلمانان باشد. رعایت تقیه، تأکید بر امور مشترک مانند قرآن و سیره نبوی، نقد جریان‌های انحرافی، مدیریت بحران‌های فرهنگی مانند فتنه خلق قرآن، انتقال مفاهیم دینی و تبیین جایگاه اهل بیت (ع) در قالب دعا، یکرنگی و همسانی در مراسم دینی، اعتدال مذهبی و پرهیز از درگیری و تنش با خلفا از راهبردهای مذهبی امام هادی (ع) برای ایجاد انسجام اسلامی به شمار می‌روند.

 

ایشان در مواجهه با افکار و اندیشه‌هایی که به اختلاف و جدایی‌ بین مذاهب اسلامی دامن می‌زد، ضمن پایبندی به اصول و مبانی اعتقادی شیعه، از انحرافات پیشگیری می‌کردند و باورها و اندیشه‌های مخالف اسلام را نقد کرده، انحرافات آنان را تبیین می‌کردند. ایشان شیعیان را از افتادن در دام مخالفان نهی کرده، آنها را به برقراری ارتباط نیکو با مخالفان و رعایت اعتدال سفارش می‌فرمودند و مدارا با آنها را به عنوان یکی از عوامل ایجاد وحدت و یکپارچگی مسلمانان مورد توجه قرار می‌دادند و شیعیان را به تبعیت از امام خود در این باره دعوت می‌کردند.

چرا پیامبر(ص) از بیان موضوع ولایت امام علی(ع) هراس داشت و آن را تا غدیر خم به تعویق انداخت؟! آیا سرپیچی از دستور خداوند نبود؟!

 

پاسخ

 

«یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْک مِن رَّبِّک وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ یَعْصِمُک مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللّهَ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ؛ ای پیامبر آنچه از خدا بر تو نازل شده به خلق برسان که اگر نرسانی تبلیغ رسالت و اداء وظیفه نکرده ای و خداوند تو را از شر و آزار مردمان محفوظ خواهد داشت».[1]

 

این آیه در مورد جانشینی حضرت علی ـ علیه السلام ـ و نصب او به ولایت در غدیر خم به هنگام برگشت پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ از سفر حج و در سال دهم هجرت است.[2]

 

در پاسخ باید گفت در سؤال سه احتمال وجود دارد:

 

  1. منظور این باشد که پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ چرا در طول 23 سال دوران نبوت خود امامت حضرت علی ـ علیه السلام ـ را بیان نکرده صبر کرد تا در روز غدیر اعلام کرده؟

 

  1. چرا پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ که در عرفات قصد داشت امامت را بیان کند آن را به غدیر تعویق انداخت.

 

  1. در حالی‌که جبرئیل در غدیر سه بار بر پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ نازل شد که این پیام را برسان چرا پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ در مرتبه سوم آن را بیان کرد؟ علت این تأخیر چیست؟[3]

 

احتمال اول

اگر منظور از تعویق وجه اول باشد که این وجه اصلاً ثابت نیست چون پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ در طول 23 سال بعثت هر جا که موقعیت را مناسب می دید یادی از ولایت امام علی ـ علیه السلام ـ و جانشین خود کرده و مردم را به این مساله مهم تذکر می داد.

 

از جمله جاهایی که به این مطلب اشاره و تصریح کرده اند:

 

  1. حدیث ولایت که پیامبر فرموده «انت ولی کل مؤمن بعدی؛ تو پس از من بر هر مؤمنی ولایت داری».

 

  1. حدیث دار که ابن عباس از علی ـ علیه السلام ـ نقل می کند وقتی آیه «انذر عشیرتک الاقربین؛ نزدیکان از قوم خود را بترسان»[4] نازل شد، پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ در روز سوم مهمانی توانست دعوت خود را برای قوم اعلام کند. فقط من بودم که قبول کردم تا اینکه در آخر جلسه پیامبر فرمود: «علی ـ علیه السلام ـ بعد از من وصی و جانشین من است» و قوم هم به خاطر این مطلب حضرت ابوطالب را مسخره می کردند که باید از پسرت پیروی کنی!

 

  1. یا بعد از اینکه مسلمانان از جنگ برگشته بودند بعضی از کسانی که با علی ـ علیه السلام ـ مخالف بودند، محضر پیامبر آمدند و از علی ـ علیه السلام ـ بدگویی کردند. پیامبر فرمودند: «انّ لکل نبی وصیاً و وارثاً و انّ علی وصی و وارثی؛ هر پیامبری وصی و جانشینی دارد و علی وصی و جانشین من است» و دهها مورد دیگر که همه اینها قبل از روز غدیر اتفاق افتاده است. لذا این گونه نبود که بیان ولایت علی ـ علیه السلام ـ در غدیر برای اولین بار بوده پس بنا بر وجه اول اصلاً تعویق در کار نیست.[5]

 

احتمال دوم

و اما اگر منظور از تعویق وجه دوم باشد، آن گونه که از احادیث استفاده می شود پیامبر قصد داشت که در سرزمین عرفات در آن اجتماع عظیم به موضوع ولایت و خلافت امامان بعد از خود و از جمله امام علی ـ علیه السلام ـ اشاره کند.

 

جابر بن سمره می گوید: «پیامبر مشغول ایراد خطبه در بین جمعیت بود، چون سخن او به این جا رسید که فرمود لن یزال هذا الامر عزیزاً ظاهراً حتی یملک اثنا عشر کلهم... همواره این دین عزیز و پیروز است تا وقتی که دوازده نفر بر آنها حکومت کنند که تمام آنها... . جابر می گوید همه آنها در این هنگام سر و صدا کردند و هیاهو نمودند. لذا نفهمیدم که بعد از کلمه کلهم حضرت چه فرمود از پدرم پرسیدم که پیامبر چه فرمود: گفت: فرمود همه آنها از قریش اند».[6]

 

از این روایت و روایات دیگر استفاده می شود که چون مخالفان نمی خواستند بنی هاشم و در رأس آنها علی ـ علیه السلام ـ خلافت بعد از رسول خدا را بر عهده بگیرند، لذا وقتی حرف پیامبر به این جا رسید جلسه را بر هم زدند تا پیامبر به هدف خود نائل نشود.

 

بعد از آن موقع پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ به دنبال فرصت مناسبی بود تا این مساله را به طور آشکار به مردم ابلاغ نماید. و از طرفی خوف داشت در اثر اصرار و تأکید بر آن، دین و آیینش مورد تعرض قرار گیرد. و مایه ایجاد اختلاف شود. تا اینکه آیه تبلیغ بر پیامبر خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ نازل شد و پیامبر را تهدید کرد که اگر این امر را به مردم ابلاغ نکنی گویا که اصلاً اصل رسالت را ابلاغ نکردی. لذا پیامبر مردم را در وسط بیابان گرم و سوزان نگه داشت و موضوع ولایت علی ـ علیه السلام ـ را بر مردم ابلاغ داشت.[7] پس علت تعویق بیان امامت از عرفات به غدیر این بود که در عرفات جو مناسب نبود و مجلس و خطبه حضرت را به هم زدند و موجب خوف پیامبر از تفرقه در دین و آسیب دیدن دین شد، لذا بیان امامت به غدیر انداخته شد.

 

احتمال سوم

اما اگر منظور وجه سوم باشد؛ که جواب این وجه را پیامبر خودش در خطبه غدیر فرموده‌اند که به آن قسمت خطبه اجمالاً اشاره می کنیم.

 

پیامبر فرمود: همانا جبرئیل سه بار بر من نازل شد و سلام خدا را رساند و فرمود که در این مکان (غدیر خم) توقف نمایم و به سیاه و سفید شما اعلام کنم که علی ـ علیه السلام ـ وصی و جانشین و پیشوای شما بعد از من است. جایگاه او نسبت به من مانند هارون نسبت به موسی پیامبر است. با این تفاوت که پس از من پیامبری نخواهد آمد. علی ـ علیه السلام ـ پس از خدا و پیامبر رهبر شماست. سپس از فضائل امام علی ـ علیه السلام ـ سخن گفت و ادامه داد: از جبرئیل درخواست کردم تا مرا از اعلام ولایت علی ـ علیه السلام ـ معاف بدارد، زیرا ای مردم می دانم که تعداد پرهیزکاران اندک و شمار منافقان فراوان است و گنهکارانی پر فریب که اسلام را مورد استهزاء قرار می دهند وجود دارد. هم اکنون اگر بخواهم منافقان را با نام و نشان معرفی کنم یا با انگشت به سوی آنان اشاره نمایم، یا مردم را برای شناخت آنان راهنمایی کنم می توانم اما من سوگند به خدا نسبت به آنان کرامت و بزرگواری پیشه می سازم.[8]

 

پاورقی ها:

  1. مائده / 671
  2. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج4، ص702
  3. دشتی، محمد، حماسه غدیر، انتشارات مؤسسه تحقیقاتی امیرالمؤمنین، ص14
  4. شعراء / 214
  5. سید شرف الدین، رهبری امام از دیدگاه قرآن و پیامبر، انتشارات اسلامی، ص433؛ رضوانی، علی اصغر، غدیرشناسی، قم، انتشارات جمکران، ص58
  6. رضوانی، علی اصغر، امام شناسی و امامت در حدیث، قم، انتشارات جمکران، ص150
  7. رضوانی، علی اصغر، امام شناسی و امامت در قرآن، قم، انتشارات جمکران، ص77
  8. خطبه پیامبر در حجة الوداع از کتاب احتجاج طبرسی، ج1، ص66؛ دشتی محمد، حماسه غدیر، ناشر موسسه تحقیقاتی امیرالمؤمنین، ص17

30 نفر از ائمه جمعه و جماعت اهل تسنن و تشیع از 14 استان کشور عراق به حرم مطهر رضوی مشرف شدند.

 

این گروه که به میزبانی مدیریت امور زائران غیر ایرانی آستان قدس رضوی به حرم مطهر مشرف شده‌ بودند، از ویژه برنامه‌های فرهنگی و مذهبی که برای آنان در نظر گرفته شده بود بهره‌مند شدند.

 

سید محمد احمد رفیع؛ امام جمعه علمای اهل سنت عراق در حاشیه بازدیدی که از اماکن متبرکه داشت، گفت: تنها اهل تشیع نیستند که از سر ارادت و عشق سر تعظیم در برابر ائمه اطهار(ع) فرود می‌آورند بلکه اهل تسنن نیز به‌ خاطر محبتی که به خاندان حضرت رسول(ص) دارند احترام ویژه‌ای برای امامان شیعه قائل هستند.

وی تاکید کرد: من به نمایندگی از علمای اهل تسنن و با تاکید بر وحدت بین مسلمانان به این مکان آمدم تا پیام‌آور محبت و دوستی باشم؛ بی تردید ابراز مودت به این خاندان پاک سبب‌ می‌‌شود که انسان از گفتار و رفتار آنان پیروی کرده‌ و برنامه زندگی خود را با دستورهای آنان تنظیم‌ کند.

احمد رفیع با بیان اینکه شیعه و سنی با احترام به عقاید و مذاهب یکدیگر می‌توانند متحد شده و همانند یک ملت دشمنان اسلام را شکست دهند، افزود: از خداوند متعال برای رهبر معظم انقلاب و تولیت آستان قدس رضوی صحت و سلامتی و همچنین برای تمامی خادمان و خدمتگزاران توفیق بزرگ آرزو می‌کنم و از خداوند مسئلت دارم بتوانم باری دیگر به حرم امام رضا(ع) مشرف شوم. 

وی که برای سومین بار به حرم حضرت رضا(ع) مشرف شده است، اضافه کرد: چند سالی است که توفیق تشرف به مشهد را نداشتم اما در این مدت شاهد تغییرات زیادی در حرم مطهر هستم، ایرانیان رونق خاصی به این حرم بخشیده‌اند که واقعا مثال زدنی و بی بدیل است.

چهارشنبه, 23 مرداد 1398 19:27

پاداش کسی که دل مردم را شاد کند

امیرالمؤمنین(ع)‌ در یک روایت به بیان پاداش شاد کردن دل مردم می‌پردازد.

 

در اندیشه دینی کمک مادی و معنوی به نیازمندان، درماندگان و گرفتاران، عرصه‌ای است که هر فردی توفیق انجام آن را ندارد مگر آنکه خداوند توفیق آن را نصیب فرد کند؛ از این روست که امام حسین (ع) در یک روایت فرمود: «بدانید که نیازمندی‌های مردم به شما از نعمت‌های الهی بر شماست؛ پس، از این نعمت‌ها خسته نشوید که هر آینه به سوی دیگران سوق یابد؛ اِعلَموا اَنَّ حَوائِجَ النّاسِ اِلَیکُم مِن نِعَمِ اللهِ عَلَیکُم، فَلا تَمَلُّوا النِّعَمَ فَتُحَوَّلَ اِلی غَیرِکُم» (مستدرک الوسائل، ج 12، ص 209) حال این یاری چه در بُعد کمک مالی باشد و چه در حد زدودن غم از دل بندگان خدا و شاد کردن آن‌ها باشد، توفیقی از جانب خداست.

 

از دیگر سو یاری‌رسانی به همنوعان یکی از ارزش‌های صفاتی محسوب می‌شود که موجبات رشد روحی انسان را فراهم می‌آورد؛ زیرا در این نوع ارزش‌ها ویژگی برتری به نام ایثار و از خودگذشتگی نهفته است. امام کاظم ‏علیه‌السلام در اهمیت آن فرمود: «خداوند در زمین بندگانی دارد که برای برآوردن نیاز‌های مردم می‌‏‌کوشند؛ اینان ایمنی یافتگان روز قیامتند؛ إنَّ لِلّهِ عِباداً فِی الأرضِ یَسعَونَ فی حَوائجِ النّاسِ هُمُ الآمِنونَ یَومَ القِیامَةِ» (الکافی، ج 2، ص 197) نکته قابل توجه در این روایت، قرارگیری آن دسته از افرادی که در برآوردن نیاز‌های مردم در تلاشند، در زمره عباد الله است که این خود مقامی بزرگ محسوب می‌شود.

 

متأسفانه دنیاى مادى امروز، کمک‌رسانى به نیازمندان را تحت برنامه‌هاى محدود، در اختیار دولت‌ها قرار مى‌دهد و افراد، کمتر مسئولیتى براى خود قائلند، در حالى که در اسلام چنین نیست؛ همه کسانى که توانایى دارند، در برابر مشکلات ونیازهاى حاجتمندان مسئولیت دارند تا آن‌جا که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله در حدیث معروفى مى‌فرماید: «سوگند به کسى که جان محمد در دست قدرت اوست کسى که شب سیر بخوابد و برادر مسلمانش (یا فرمود: همسایه مسلمانش) گرسنه باشد به من (که پیغمبر اسلام) ایمان نیاورده است؛ وَالَّذِی نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِیَدِهِ لا یُوْمِنُ بِی عَبْدٌ یَبِیتُ شَبْعَانَ وَأَخُوهُ أَوْ قَالَ جَارُهُ الْمُسْلِمُ جَائِعٌ». (الأمالی (للطوسی)، ص598)

 

بنابراین تشویق نسبت به یاری همنوعان همواره یک ارزش معنوی در قاموس سیره اهل‌بیت وحی شناخته می‌شود تا حدی که گاهی اثرات معنوی آن را متذکر می‌شدند. در بخشی از توصیه‌های امیرالمؤمنین(ع)‌ خطاب به جناب کمیل، آن حضرت برخی از اثرات معنوی شاد کردن دل مردم را اینگونه بیان می‌فرماید: «سوگند به خدایى که تمام صداها را مى‌شنود، هر کس دلى را شاد کند، خداوند از آن شادى لطفى براى او قرار دهد که به هنگام مصیبت چون آب زلالى بر او باریدن گرفته و تلخى مصیبت را بزداید چنان که شتر غریبه را از چراگاه دور کنند؛ فَوَالَّذِی وَسِعَ سَمْعُهُ الْأَصْوَاتَ، مَا مِنْ أَحَدٍ أَوْدَعَ قَلْباً سُرُوراً إِلَّا وَ خَلَقَ اللَّهُ لَهُ مِنْ ذَلِکَ السُّرُورِ لُطْفاً، فَإِذَا نَزَلَتْ بِهِ نَائِبَةٌ جَرَى إِلَیْهَا کَالْمَاءِ فِی انْحِدَارِهِ حَتَّى یَطْرُدَهَا عَنْهُ، کَمَا تُطْرَدُ غَرِیبَةُ الْإِبِلِ.»

 

این فراز نشان‌ می‌دهد کسانى که نسبت به همنوعان بی‌تفاوتند و کارى براى حل مشکلات دیگران انجام نمى‌دهند از حقیقت اسلام دورند. همچنین کسانى که براى انجام حوائج مردم تلاش مى‌کنند و از خود غافلند آن‌ها نیز بیگانه‌اند؛ مسلمان واقعى کسى است که هم به اصلاح خویش بپردازد و هم به حل مشکلات مردم توجّه کند.

 

همچنین امیرالمؤمنین(ع) در بیانی دیگر اثر معنوی یاری به مردم و شاد کردن دل آنها را در کفاره گناهان بشمرده و فرمودند: «از جمله کفاره‌هاى گناهان بزرگ، به فریاد بیچاره و مظلوم رسیدن و تسلّى دادن به افراد غمگین است؛ مِنْ کَفَّارَاتِ الذُّنُوبِ الْعِظَامِ، إِغَاثَةُ الْمَلْهُوفِ وَ التَّنْفِیسُ عَنِ الْمَکْرُوبِ» (حکمت24 نهج‌البلاغه)

 

ذکر این نکته ضروری است که شاد کردن دیگران به قیمت ریختن آبروی دیگران و یا در صورت کلی، عبور از خط قرمزهای اخلاقی و رفتاری نه تنها ثمرات مثبتی به همراه ندارد بلکه گاهی بروز چنین رفتارهایی تبعات بسیار منفی برای فرد به همراه خواهد داشت. بنابراین متفکران و اندیشمندان جامعه باید به فکر الگوهای شادی‌آفرین برای جامعه آن هم مبتنی بر مبانی اخلاقی باشند.

بسم الله الرّحمن الرّحیم

 

 اوّلاً از دیدار شما عزیزان، جوانها خیلی خوشحال شدم و بیاناتتان را با دقّت گوش کردم و به معنای واقعی کلمه از بسیاری از حرفهایی که شما دوستان زدید، بهره‌مند شدم؛ یعنی واقعاً استفاده کردم. خدا را شکر، ما در مجموعه‌ی نیروهای جهادی، مجموعه‌های کارآمد، اهل فکر و اهل برنامه‌ریزی داریم.

 

 آن چیزی که من میخواهم عرض بکنم دو سه‌ نکته است؛ البتّه مطالبی یادداشت کرده‌ام [ولی] میبینم که خب شما غالباً‌ به آنها توجّه دارید و لزومی ندارد که حالا آنها را من تکرار کنم. من دو سه نکته را یادآوری میکنم:

 

 یکی اینکه میدان جهاد، میدان خیلی وسیعی است؛ یعنی شاید ده برابرِ این مقداری که شما حالا پیش رفته‌اید، میتوانید پیش بروید؛ جهاد این ‌جوری است.‌ جهاد یعنی یک حرکت جوشیده‌ی از اعتقاد و باور قلبی و ایمان و به کارگیری توانایی‌ها؛ اگر چنانچه‌ آن ایمان وجود دارد، آن باور قلبی وجود دارد، پس این کار حدّ نهایی ندارد؛ چون توانایی‌ها حدّ نهایی ندارند؛ توانایی‌های انسان واقعاً هیچ حدّی ندارد، اندازه ندارد. دل شما، روح شما، ذهن شما، مغز شما توانایی فوق‌العاده‌ای دارد؛ یعنی [مثل] این کارهایی که کرده‌اید.

 

 همین که از بیست سال پیش تا حالا از کارهای ساده‌ی آن‌چنانی رسیده‌اید به برنامه‌ریزی‌های کلان این‌چنینی، این را ادامه بدهید؛ همین طور پیش بروید و بگذارید ما یک مجموعه‌ی عظیمی از نسل انقلاب اسلامی را در کشورمان شاهد باشیم که از لحاظ سطح فهمِ مسائل مدیریّتی و خدمت‌رسانی و ایجاد عدالت و قیام به قسط ــ که اینها در اسلام لازم است و جامعه‌ی اسلامی قیام به قسط لازم دارد ــ به جایی برسد که ذهنهای معمولی بشر به آنجا نرسیده و باید از آن الگو بگیرند. این یک [نکته] که خلاصه‌اش پیشرفت در جهت اندیشه‌ی جهادی و کار جهادی و فکر جهادی است.

 

 دوّم اینکه ببینید، آن وقتی کار، شکل عمومی و مردمی پیدا خواهد کرد که این فکر شما، این جهت‌گیری شما تبدیل به یک گفتمان عمومی بشود. [شما] در این مجموعه‌ی دوازده هزار [گروهی] که ایشان میگویند،(۱) ده درصد جوانهای کشور، یا مثلاً پانزده درصد جوانهای کشور هستید؛ آن ۹۰ درصد یا ۸۵ درصد دیگر چرا باید از این حرکت جهادی مبارک، از این کار محروم بمانند؟ سعی کنید ترویج کنید و این ترویج در صورتی آسان خواهد شد که به گفتمان تبدیل بشود. ما در طول گذشته‌ی خودمان، در مسائل گوناگونی این را داشته‌ایم که حالامثالهایش در ذهنم هست و دیگر نمیخواهم [بگویم]. شما میتوانید با ترویج این گفتمان عدّه‌ی خودتان را افزایش بدهید؛ همچنان که کیفیّت خودتان را زیاد میکنید، کمیّت خودتان را هم میتوانید افزایش بدهید که یکی از وسایلش همان است که به ایشان گفتم:(۲) [یعنی] کار تبلیغاتی است؛ تبلیغات درست، تبلیغات هنری.

 

 من گاهی اوقات میبینم که تبلیغات و کارهای خوبی شده؛ حالا مثلاً فرض کنید همین قلعه‌ی گنجی(۳) که یکی از دوستان اشاره کردند و بنده در جریانش هستم؛ خب [در مورد] قلعه گنج هم مدام گفته شده، امّا مردم این را نمیدانند که یک کاری در یک گوشه‌ی کشور، در یک منطقه‌ِی محروم به وسیله‌ِی یک جمعِ با‌همّت انجام گرفته که تقریباً محرومیّت را از یک بخشی از منطقه ریشه‌کن کرده؛ این چیز مهمّی است؛ این را مردم نمیدانند؛ اگر چنانچه همین معلوم بشود، شما ببینید چقدر امید در جوانها به وجود می‌آورد. حالا در دنباله‌ی موضوع افزودن بر کمّیّت عاملین به فکر جهادی و جهادگران، این را عرض بکنم که باید این فکر را، این کار را، این حرکت را در محیط‌های خانوادگی، در محیط‌های دانشکده، در مدرسه، در محیط کار ترویج کنید که ان‌شاءاللّه دنبال کنند؛ این هم یک نکته.

 

 نکته‌ی مهمّی که  به نظر من هست، مسئله‌ِی ثبات و عدم لغزش است؛ من خواهش میکنم به این اهمّیّت بدهید. شما با یک مجموعه‌ِی جوان دارید کار میکنید؛جوان در معرض دو آسیب است: یکی آسیب عدم ثبات در راه، آن تغیّر فکری؛ یکی هم آسیب دچار شدن و مبتلا شدن به ابتلائات بشری؛ مُجمل و سربسته‌اش این است. مراقب باشید این جوانهای شما از این آسیب‌ها محفوظ بمانند؛ در صراط مستقیم ثبات لازم است، باید دارای ثبات باشند.

 

 حالا غیر از کار اعتقادی و فکری و مانند اینها که حتماً در جای خود لازم است، یک مقداری‌اش مربوط میشود به کار عملی؛ یعنی عبادت، ‌توجّه، اوّل وقت نماز خواندن، حتماً هر روز قرآن خواندن، در حدّ امکان پرداختن به مستحبّات. فرض کنید در یک منطقه‌ای یک مشت جوان دارند کار میکنند، حتماً نمازشان را در مسجد بخوانند و اوّل وقت بخوانند و نماز خوب و با توجّه بخوانند. رعایت اخلاص؛ سعی کنند که کار را برای خدا انجام بدهند که این کار در سنین ماها کار سختی است؛ اگر سابقه نداشته باشیم، نکرده باشیم، از جوانی به فکرش نبوده باشیم و حالا بخواهیم خودمان را مخلصاً وارد میدان بکنیم، خیلی کار سختی است. در سنین شماها خیلی کار آسانی است؛ در سنین جوانی اخلاص آسان است. میتوانید واقعاً نیّتتان را برای خدا خالص کنید؛ وقتی که نیّت را خالص کردید، رحمت الهی و هدایت الهی از همه طرف برای شما میبارد؛ هُدًی لِلمُتَّقین‌؛(۴) قرآن هدایت خودش را برای متّقین قرار میدهد. واقعاً اگر چنانچه این رعایتها بشود، هدایت الهی و کمک فکری الهی هم زیاد خواهد شد. ان‌شاءاللّه موفّق باشید.

 

والسّلام علیکم و‌ رحمة‌الله