قيام امام حسين علیه السلام و حرکت ایشان به سوی کربلا که در نهایت به واقعه عاشورای حسينی انجامید، يکی از مهمترین حوادث تاریخی است که از آن روایت های حماسی و عاطفی بسياری انجام گرفته است و بدين منظور برداشت های صحيح و درست و احياناً برداشت های ناصحيح و غیرتامی از آن انجام گرفته است در اين میان برداشت های عافيت طلبانه و محافظه کارانه ای هم وجود دارد که می خواهد حرکت انقلابی امام حسين را نادیده بگیرد و این به دلیل وجود برخی از ذهنيت های غلط است که اساساً انقلاب را حاصل تفکر مدرن و ملهم از انقلاب های دنیای معاصر غرب همچون فرانسه و روسيه ... می داند، بر همين اساس عده ای در صدد این هستند تا ماهيت انقلابی حرکت امام حسين علیه السلام را انکار نمایند، آنان ادعا کرده اند هدف امام حسين قيام و انقلاب نبوده و اين واژهها مربوط به زمانۀ ما هستند و ارتباطي با انگيزۀ امام حسين ندارند،[1] درحالیکه باید گفت؛ از ابعاد وجودی مبرهن و غیرقابل انکار حرکت امام حسین علیه السلام همان جنبة انقلابی و حماسی آن می باشد، چرا که روح و جان این حرکت به همین بُعد حماسی است، شور و حماسه از ابعاد جدایی ناپذیر اين حرکت بوده و در روایت های تاریخ همواره با اين بُعد شناخته شده است، بی شک همين جنبه حماسی نه تنها الهام بخش حرکت شیعیان در تاريخ بوده ، بلکه آن همواره سرمشقی زنده برای آزادیخواهان جهان به شمار رفته است، اساساً انقلاب و قیام امام خمينی(ره) هم محصول این نگاه و نگرش عاشورایی بوده و خاستگاه آن در همین حقیقت عاشورای امام حسين علیه السلام نهفته است، این که بگوئيم هدف امام حسين قيام و انقلاب نبوده است این سخن ناشی از يک تفکر سکولاری و عافيت طلبانه و تابع گفتمان طاغوتی است که چنین انگاره هایی را برای حفظ قدرت حاکمان وقت تولید کرده و می خواستند از مجالس اقامه عزا برای امام حسين غیر از برگزاری مراسم بی روح چيزی باقی نماند، البته چنين قرائتی از حرکت امام حسین يک برداشت انحرافی است که نه با پیشينه تاریخی شیعه سازگار است و نه با متون و آموزه های که به ما رسيده است، در برخی از زيارت نامه های مخصوص امام حسین که در کتب ادعیه آمده است می خوانيم؛ « اشهَدُ انَّکَ قَدْ اقَمْتَ الصَّلوهَ وَ اتَيْتَ الزَّکوهَ وَ امَرْتَ بِالْمَعْروفِ وَ نَهَيْتَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ جاهَدْتَ فِي اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ »،[2] ما وقتی که در اين فراز دعا گواهی می دهیم که امام حسين علیه السلام اقامه امر معروف و نهی از منکر کرده و در راه خدا جهاد نموده است نمی توانیم نگرش عافيت طلبانه و محافظه کارانه برخی افراد که برداشت غیرانقلابی از حرکت امام حسين دارند را بپذیريم.
گرچه ممکن است گفته شود؛ مفهوم انقلابی که در ادبیات سياسی امروز آمده است با توجه به شاخصه های که برخی برای آن شمرده اند با حرکت امام حسین همخوانی و يا مطابقت ندارد، چنانکه گفته اند؛ در مفهوم انقلابی که در ادبیات سياسی معاصر مطرح می شود، برخورداری از ويژگی چون براندازی و سقوط حکومت موجود و تغییر در حکومت موجود می باشد و از اين لحاظ درباره آن از واژه و اصطلاح انقلاب استفاده نمی شود و به این اعتبار و به اين مفهومی که اشاره شد از حرکت امام حسين علیه السلام تلّقی انقلاب نمی توان داشت، بلکه شايد بتوان از واقعه حرکت عاشورای امام حسين با واژه « قيام » و يا از حرکت کلی آن به عنوان يک « نهضت » ياد کرد، در عین حال در این که امام حسين علیه السلام آغازگر يک حرکت و جریان تاريخی و پرچمدار نهضتی می باشد که اسلام را برای هميشه زنده نگهداشته است و اين که هدف آن در يک انقلاب با اهدافی محدود خلاصه نمی شود تردیدی نیست، لکن موضوعی که نمی توان به راحتی از آن گذشت اين است که حرکت امام حسين علیه السلام يک حرکت انقلابی و حماسی علیه حاکم فاسد و ظالمی چون يزيد بن معاویه می باشد، این که ما داستان امام حسين را تنها به مثابه يک حرکت کاروان کوچکی از خاندان اهل بیت بدانيم که در راه کوفه به دلیل استنکاف از بیعت به مسلخ رفتند و ما هر ساله به ياد مظلومیت آن مجلس عزا برپا می نمائيم بدون تردید این نوع روایت از حرکت امام حسين(ع) به دلیل کتمان حقيقت، چيزی غیر از جفا و ظلم به اهل بیت پيامبر نیست، امام حسین علیه السلام در پی آن بود تا با قيام خویش ثابت کند حاکمان بنی امیّه مشروعيت نداشته و حکومت يزید بزرگترین انحراف و خطر برای اسلام است، ایشان در جواب ولید بن عتبه حاکم مدینه که وی را برای بیعت فراخوانده بود، آشکارا فرمودند: إنّا اهلُ بیتِ النُّبُوَّهِ و مَعدِنُ الرّساله .... و یَزیدُ رَجُلٌ فاسِقٌ شارِبُ الخَمرِ قاتِلُ النّفسِ المُحَرّمَه مُعلِنٌ بِالفِسقِ و مِثلِی لایُبایِعُ بِمِثلِهِ »،[3]يعنی ( ما اهل بیت نبوت و معدن رسالتيم.. امّا یزید مردی گناهکار، شرابخوار و قاتل بی گناهان است که آشکارا گناه و فساد می کند، پس مثل من با امثال وی نمی تواند بیعت کند)، امام حسين علیه السلام با توجه به انحرافی که اصل اسلام را تهدید می کرد و نیز با توجه به زمینه هایی چون دعوت کوفيان ديگر نمی توانست سکوت کند و دست به قيام نزند، اگر هدف امام حسين علیه السلام تنها گریز از بیعت بود و در اين راه مظلومانه به دست اشقياء به شهادت رسید، امام حسين عليه السلام برای دستيابی به این هدف می توانست به پیشنهاد اطرافیان، گزینه های چون یمن را برگزیند، حتی اگر در اين راه هم کشته می شد، ترجیحی برای کوفه رفتن نبود، چرا که اطرافیان مصرّانه امام حسين را از رفتن به کوفه بر حذر داشته بودند و نیز در انتخاب عزیمت به یمن همان مقصودی که اشاره کردیم حاصل می شد، به امام حسين علیه السلام می گفتند شما در مدینه و مکّه محترمید و در یمن، آن همه شیعه هست، به گوشه ای بروید که با يزید کاری نداشته باشید، یزید هم با شما کاری نداشته باشد، همين انتخاب و پاسخ مثبت به دعوت کوفیان با وجود این که اطرافیان، امام را در این راه برحذر داشتند، نشان می دهد امام حسين می خواهد تا هدفی چون قيام و يا يک حرکت انقلابی را علیه حاکمی چون یزید بن معاویه رقم زند، چون امام حسین علیه السلام خطاب به لشکريان یزید از رسول الله(ص) نقل می فرمايند: مَن رَای سُلطاناً جائراً لِحُرُم الله ناکِثاً لِعَهدِالله ... لَم یُغَيِّر بِقَولٍ و لافِعلٍ کانَ عَلَی الله اَن یُدخِلَهُ مُدخَلَه[4]
برای هر فرد منصفی به خوبی واضح هست که شعار « هیهات منّا الذلّه »[5] امام حسين علیه السلام فریادی است که در تمام صفحات تاریخ تشيع پایه های ظلم و حکومت های جور را بر لرزه در آورده تا حدی که برخی نویسندگان از تشيع به عنوان يک مکتب و جنبش اعتراض ياد کرده اند، حرکت و قيام توابین، قیام حرّه در مدینه و قيام مختار و قيام شهید فخ و قيام زید و... که به عصر امام حسين نزدیک بودند مُلهم از قيام امام حسين بودند که علیه حاکمان جبار زمان خود قيام کردند، اين قيام ها ربطی به عصر و زمانه ما ندارند، بلکه تاريخ این قیام های شيعی را علیه حکومت های ظالم ثبت کرده است که هر یک به نوعی متأثّر از حرکت امام حسين علیه السلام بودند، بنابراین حرکت امام حسين علیه السلام محدود به واقعه عاشورا نگردید، بلکه این حرکت با خون و جان شيعیان و محبین اهل بیت عجین گشت و جریانی گردید تا با تدوام آن شيعه هنگامی که زمینه را مناسب دید برای جلوگیری از انحراف در مقابل حاکمان ظالم بایستد و انقلاب اسلامی هم ادامه همین جریان است و در واقع ملهم از حرکت امام حسين علیه السلام است، فارغ از این که ما انقلاب را به معنای ادبیات سیاسی امروز معنا بکنيم يا همان معنای مصطلح در ميان عرف عموم جامعه بدانيم، به هر حال حرکت امام حسين علیه السلام قيام در برابر انحرافی است که با آمدن یزید بن معاویه در اسلام شکل گرفت، چنانکه حضرت سیدالشهدا (ع) در نامه به اهل بصره می نویسد: « إنّ البِدعَه قد اُحییَت فَإن تُجیبوا دعوتی و تُطیعوا أمری اهدکم سبیل الرشاد »،[6]يا امام در نامه ای به سران کوفه می نويسد:« و قد علمتم ان هؤلاء القوم قد لزموا طاعه الشيطان و تولوا عن طاعه الرحمن و اظهروا الفساد و عطلوا الحدود و استأثروا بالفیء و احلّوا حرام الله و حرموا حلاله »[7] و نيز در ادامه نسبت به حق حکومت خود ياد آوری می کند: « و انّی احقّ بهذا الامر لقرابتی من رسول الله »،[8] این نامه ها و گفتارهای امام حسين علیه السلام همه گواهی می دهند؛ حرکت امام حسين قيامی است علیه ظلم و انحرافی که در اسلام شکل گرفته بود و اين انحراف از اين جهت بود که امام حسن مجتبی علیه السلام صلح نامه ای که با معاویه به امضا رساند، معاویه تعهد کرده بود جانشينی برای خویش تعیین نکند،[9]ولی معاویه برخلاف مفاد این صلح نامه خواسته بود بعد از وی حکومت موروثی باطلی چون یزید فاسق به جانشينی او مستقر گردد، امام حسين علیه السلام در مقابل چنین انحرافی قرار گرفت، پس هدف امام عبارت است از بازگرداندن جامعه از انحرافی است که اسلام را تهدید می کرد و برای همین امام حسین(ع) به دنبال این هدف بود تا در مقابل اين انحراف بزرگ بایستد و در این راه حتی اگرهم نتوان حکومت فاسدی چون یزیدی را سرنگون کرد و حکومت بنی امیه را از بین برد، دست کم می توان مشروعیت آن را زیر سؤال برد، بدین خاطر امام در پی برخورد منفی و فقط بیعت نکردن نبود تا بخواهد به یمن و نقاط دوردست برود و گوشه عزلت گزیند و بدین طریق جان خود و خاندان و یارانش را حفظ کند، بلکه حضرت در پی مبارزه و مخالفت هر چه آشکارتر و رودرو بود[10] و برای همین دست به قیام علیه حاکم فاسدی چون یزید زد و به همراه خانواده و يارانش به سوی کربلا حرکت کرد و زمانیکه حُرّ جلوی کاروان امام حسين علیه السلام را گرفت، حضرت فرمود: « ... اِنّ الدُّنیا تَغَيَّرَت و تَنَکَّرَت و اَدبَرَ مَعرُوفُها و استَمَرَّت جِدّاً .... اَلاتَرَونَ اِلَی الحَقِّ لایُعمَلُ بِهِ اِلَی الباطِلِ لایُتَناهَی عَنهُ لِیَرغَبَ المُؤمِنُ فِی لِقاءِ رَبِّهِ حَقّاً حَقّاً فَإنّی لا اَرَی المَوتَ إلّا سَعادَه و الحَیاهَ مَعَ الظالِمینَ إلّا بَرَماً »،[11]یعنی؛ ( آیا به سوی حق نمی نگرید که به آن عمل نمی شود؟ و باطل را نمی نگیرد که از آن پرهیز نمی کنند؟ مؤمن در چنین شرائطی از خدا آرزوی مرگ دارد و حق است این آرزوی به حق، پس همانا من مرگ را جز شهادت و زندگی با ستمگران را جز نابودی نمی نگرنم )، با توجه به این گفتارهای حماسی چگونه می توان حرکت امام حسين علیه السلام را از جنبه مبارزه و ستيز با حکومت یزید تهی کرد و هدف آن را قيام و انقلاب ندانست، همانگونه که امام حسین علیه السلام می فرماید: وَ عَلَی الاِسلام السَّلامُ اذا بُليَتِ الاُمّه بِراعٍ مِثلِ يزید،[12] علّت حرکت امام حسین علیه السلام همان موضوع ابتلاء امّت به حکومت و حکمران فاسقی چون یزید و تقابل با آن می باشد نه شانه خالی کردن از بیعت و استنکاف از آن، مگر امام حسين در اين کلام حماسی خود به مردم هشدار نمی دهد که « آن گاه که افرادی چون يزيد بر مسند حکومت بنشيند باید فاتحه اسلام را خواند »، از این بیان صریح حضرت به وضوح هدف و مقصود ايشان از عزیمت به سوی کوفه ملاحظه می شود، بنابراین يک برداشت محدود از حرکت امام حسين آن هم درحدّ يک نارضایتی ازجانشينی يزید بن معاویه و نيز عدم تمکین به بیعت و در نهايت صرفاً يک نگاه عاطفی، غیر سياسی و انقلابی به واقعه عاشورای کربلا داشتن، در واقع پوشاندن و کتمان حقيقت است که مسانید تاريخی و متون روایی ما اين نوع برداشت ها را صحيح نمی داند.
در مجموع قيام امام حسين علیه السلام پر از حماسه و حرکت انقلابی است که هرگز نمی توان اين وجه را از آن جدا نمود و به فراموشی سپرد، به همین دلیل این قیام سرآغاز نهضتی گردید که درس های ظلم ستيزی و انقلابی آن برای هميشه جاودانه خواهد ماند.
[1]. عبدالكريم سروش، كانال انجمن بيداري: @angomanbidari 15-6-1397
[2]. مفاتيح الجنان، زيارت امام حسين عليه السلام در عيد فطر و قربان
.[3] مقتل الحسین خوارزمی، ج1، ص184
[4]. بحارالانوار، ج44، ص382
[5]. الا ان الدعی بن الدعی قد رکز بین اثنین بین السله و الذله و هیهات منا الذله یابی الله لنا ذلک و رسوله و المؤمنین و حجور طابت و طهرت « مقتل خوارزمی، ج2، ص7
[6]. بحارالانوار، ج44، ص 340
[7]. بحارالانوار، ج44، ص382
[8]. همان
[9]. ابن اعثم، الفتوح، ج4، ص 290 -291
[10]. محمد مهدی آصفی، مکتب عاشورا، ترجمه عبدالله امینی، قم بوستان کتاب، ص101
[11]. تاریخ طبری، ج3، ص307، ج7، ص300
[12]. بحار الانوار، ج44، ص 325 و 326