تقوا از ماده ی «واو، قاف، یاء»،وقی، در اصل به معنای دور کردن شی ای به وسیله ی شی ای دیگر است،[1] چنانچه در حدیثی از پیامبر اکرم (ص) آمده است:« اتَّقُوا النَّارَ وَلَوْ بِشِقِ تَمْرَةٍ»[2] آتش را حتی بوسیله ی شاخه ی خرما هم که شده، از خودتان دور کنید ، معنای صیانت و محافظت.[3] با توجه به اصل معنایی مذکور، برای تقوی ذکر شده است.خداوند متعال در قرآن کریم فضائل و آثار و کیفیات ممتازی را برای تقوا، نظیر؛ بصیرت پایدار[4]منشأ نزول رحمت و برکت از آسمان و زمین،[5]رزق و روزی بی حساب[6]و امور دیگر،ذکر فرموده است. یکی از بلند ترین تعبیر در قرآن کریم در مورد تقوی، عنوان «عزم الامور» می باشد، خداوند متعال تقوی و صبر در برابر مشکلات را، تنها عامل پیروزی در آزمایشات الهی مقرر فرموده است؛« لَتُبْلَوُنَّ فِي أَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ وَلَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ مِن قَبْلِكُمْ وَمِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُواْ أَذًى كَثِيرًا وَإِن تَصْبِرُواْ وَتَتَّقُواْ فَإِنَّ ذَلِكَ مِنْ عَزْمِ الأُمُورِ».[7]يقين همه شما در اموال و جانهاى خود، آزمايش مىشويد! و از كسانى كه پيش از شما به آنها كتاب آسمانى داده شده و از مشركان، سخنان آزاردهنده فراوان خواهيد شنيد. و اگر استقامت كنيد و تقوا پيشه سازيد، شايستهتر است؛ زيرا اين استقامت و تقوا از كارهاى مهمّ است
خصوصیت عزم الامور بودن تقوی موجبات رشد تفکر عقلانی را در انسان ایجاد می کند و انسان در قالب رشد عقلانیت در تفکرات و جهان بینی خود به حالتی پایدار می رسد که در تمامی مراحل زندگی مسیر صحیح را از غیر صحیح و حق را از باطل تمایز می دهد، خداوند متعال انسان های با تقوا را کسانی میداند که هیچگاه به آنان بدی و اندوهی نخواهد رسید:« وَيُنَجِّي اللَّهُ الَّذِينَ اتَّقَوا بِمَفَازَتِهِمْ لَا يَمَسُّهُمُ السُّوءُ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ».[8]و خداوند كسانى را كه تقوا پيشه كردند رهايى مىبخشد و رستگار مىكند؛ هيچ بدى به آنان نمىرسد و هرگز اندوهگين نخواهند شد.
شکست انسانها و تضرر در زندگی مادی، به اراده ی غلط آنها بر می گردد، اراده ای که از اندیشه ی انسانها سرچشمه می گیرد در واقع خواهش های نفسانی و نتایج فکری غلط و مشتبه شدن منافع واقعی با منافع زود گذر دنیوی، موجبات شکست انسان و ضررهای جبران ناپذیر می شود، اما تقوای الهی، انسان را از بند مطالبات و درخواستهای غیر واقعی نفس رها نموده و با چشمان بصیرت تقوا به زندگی و جهان پیرامون خویش نظاره می کند، از این رو، انسان ابزار تعقل و عقلانیت که خداوند در وجود انسان نهاده است را در جهت صحیح آن به کار می گیرد، خداوند متعال می فرماید:« الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَا لاَ يَقُومُونَ إِلاَّ كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ».[9]كسانى كه ربا مىخورند، در قيامت مانند كسى كه بر اثر تماس شيطان، ديوانه شده و تعادل خود را از دست داده بر مىخيزند. طبق محتوای آیه ی شریفه انسانی که تقوا نداشته و مسیر گناه و انحراف را در پیش گرفته، مانند کسی است که شیطان او را لمس نموده است،کلمه ی «خبط» به معنای کج و معوج راه رفتن است، انسان هم در زندگيش راهى مستقيم دارد كه نبايد از آن منحرف شود، چون او نيز در طريق زندگيش و بر حسب محيطى كه در آن زندگى مىكند حركات و سكناتى دارد، كه داراى نظام مخصوصى است، كه آن نظام را بينش عقلايى انسانها معين مىكند، و هر فردى افعال خود را (چه فردى چه اجتماعى) با آن نظام تطبيق مىدهد.[10] انسان وقتى گرسنه شد تصميم مىگيرد تا غذا بخورد، و چون تشنه شد، در صدد نوشيدن آب بر مىآيد، براى استراحتش بسترى فراهم مىكند، و چون شهوتش طغيان كرد ازدواج مىنمايد، و چون خسته شد استراحت مىكند، و چون گرمش شد، زير سايه مىرود... اين وضع انسان معمولى است، اما انسانى كه ممسوس شيطان شده، يعنى شيطان با او تماس گرفته و نيروى تميز او را مختل ساخته، نمىتواند خوب و بد، نافع و مضر و خير و شر را ازيكديگر تميز دهد و حكم هر يك از اين موارد را در طرف مقابل آن جارى مىسازد، (مثلا به جاى اينكه خير و نافع و خوب را بستايد، زشتىها و شرور و مضرات را مىستايد، و يا به جاى اينكه ديگران را به سوى كارهاى خير و مفيد دعوت كند به سوى شرور مىخواند و اين به آن جهت نيست كه معناى خوبى و خير و نافع را فراموش كرده و نمىداند خوب و بد كدام است، براى اينكه هر چه باشد انسان است، و اراده و شعور دارد و محال است كه از انسان، افعال غير انسانى سر بزند بلكه از اين جهت است كه زشتى را زيبايى و حسن را قبح و خير و نافع را شر و مضر مىبيند، پس او در تطبيق احكام و تعيين موارد، دچار خبط و اشتباه شده است.[11]
[1] ابوالحسین، احمد بن فارس، معجم مقائیس اللغة، دارالفکر، ج6، ص131
[2] بروجردی، حسین، جامع احادیث شیعه، نشر الصحف، ج8، ص339.
[3] ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، دار صادر، ج15، ص401.
[4] سورة الاعراف: 201.
[5] سورة الاعراف: 96.
[6] سورة الطلاق : 2-3.
[7] سورة آل عمران: 186.
[8] سورة الزمر: 61.
[9] سورة البقرة: 275.
[10] طباطبایی،محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج2، ص629.
[11] همان،ص629-630.