یکی از پرسشهای مهم در حوزه معارف قرآن کریم، درباره شیوه بیان مفاهیم و ذکر جزئیات در کتاب آسمانی است. گاهی این سؤال مطرح میشود که چرا قرآن کریم نام برخی از پیامبران را به تفصیل بیان کرده، اما به ذکر نام ائمه معصومین (علیهم السلام) نپرداخته است؟ آیا این مسئله نشاندهنده تفاوت در مراتب اهمیت است؟ یا حکمت دیگری در این زمینه وجود دارد؟
بسم الله الرحمن الرحیم.
پاسخ به این مسئله، با توجه به ماهیت قرآن و ویژگیهایی که بر اساس آن نازل شده و نیز مخاطبان قرآن، تا حدی روشن میشود. قرآن کتاب هدایت است؛ آخرین کتاب آسمانی که بر آخرین پیامبر نازل شده. طبیعتاً باید آنچه برای هدایت بشر در هر عصر، زمان و مکان لازم است، در خود داشته باشد. اما قرآن هرگز کل هدایت را با تمام جزئیاتش در خود محصور نمیکند؛ یعنی نمیگوید همهی جزئیات آنچه لازم دارید، در من بیان شده و شما هیچ نیازی به توضیح، تفسیر، تبیین و سخنان پیامبر ندارید.
برعکس، قرآن پیامبر را تبیینکنندهی خود معرفی میکند. به همین دلیل، در همین ساختار، برخی مباحث را با جزئیات بیان میکند و در برخی دیگر، وارد جزئیات نمیشود. از مسائل اعتقادی بگیرید تا مسائل اخلاقی و احکام فقهی: در بعضی موارد، قرآن جزئیات را هم بیان کرده و در بعضی موارد تنها به کلیات بسنده کرده است.
برای نمونه، در احکام، بحث نماز را در نظر بگیرید: قرآن بارها بر اصل نماز تأکید کرده، اما جزئیات آن را بیان نکرده است. یا در مسائل اخلاقی، گاهی به بحثهای جزئی اخلاقی پرداخته، ولی بعضی مسائل مهمتر اخلاقی که شاید از نظر ما پراهمیتتر باشند، را مورد اشاره قرار نداده است.
یک شاکله کلی را نمیتوان در قرآن تصویر کرد که بگوییم مثلاً چیزهایی که اهمیت بیشتری دارند، حتماً باید با مصداق و جزئیات در قرآن بیان شده باشند و هرچه اهمیت کمتر شده، آن موارد را به تبیین پیامبر واگذار کرده باشد. قرآن چنین منطقی ندارد. همچنین نمیتوان از این مسئله یک الگوی کلی ارائه داد که معیار و ملاک قرآن در چه مواردی وارد جزئیات شده و در چه مواردی نشده است.
آنچه میتوان گفت این است که قرآن برخی مسائل را به طور کلی بیان کرده و در برخی دیگر وارد جزئیات شده است. این ادعا که نام همه پیامبران در قرآن ذکر شده نیز درست نیست؛ بسیاری از انبیا هستند که نامی از آنان در قرآن نیامده است. حتی در مواردی که نامی از پیامبران برده شده، این امر به ترتیب اهمیت مرتبط نیست. برای مثال، نام پیامبر اسلام تنها چهار بار در قرآن آمده، در حالی که نام حضرت موسی بیش از بیست بار ذکر شده است. برای اطلاع از تعداد دقیق، میتوانید با جستجویی ساده آن را به دست آورید.
این نشان میدهد که مسئلهٔ ذکر نام افراد یا مسائل مشابه، ارتباطی با میزان اهمیت آنان ندارد. قرآن کتاب هدایت است؛ برای مثال، داستان حضرت موسی به دلیل زمینهٔ هدایتگری بیشتری که داشته، در جایجای قرآن به انواع مختلف و به بهانههای گوناگون ذکر شده، اما نام پیامبر اسلام فقط چهار بار آمده است.
در مورد مسئلهٔ امامت نیز، قرآن چارچوب کلی امامت، ویژگیهای امام، شرایط امامت، شاخصههای امام و وظایف او را در آیات مختلف بیان کرده است. برای مطالعهٔ بیشتر در این زمینه میتوان به کتاب «نصوص امامت در قرآن» اثر آیتالله شیخ محسن اراکی اشاره کرد که در آن آیات مرتبط با امامت گردآوری و ویژگیهای استنباطشده از قرآن دربارهٔ امام بررسی شده است. آثار دیگری نیز در این رابطه وجود دارد.
قرآن در مسئله امامت، کلیات را بیان کرده و وارد جزئیات از جمله ذکر اشخاص، نشده است. برخی از علما حکمتهایی در این رابطه ذکر کردهاند؛ برای مثال، مرحوم علامه عسکری معتقدند قرآن به گونهای نازل شده که ضمن دارا بودن لوازم و ابزارهای هدایت، مصون از تحریف نیز بماند. اما مصونیت از تحریف به این معنا نیست که خداوند مستقیماً مانع تحریفگران میشود، بلکه این ویژگی در ساختار و شیوه نزول قرآن نهفته است و به نحوی است که قرآن تحریف ناپذیر شده است.
سبک نزول قرآن، محتوای آن، و نحوه حفظ و نقل آن از طریق تلاوت پیامبر، حفظ صحابه، و نوشتن کاتبان همه به گونهای بوده که قرآن را تحریفناپذیر ساخته است. همچنین محتوای قرآن به گونهای است که زمینه اختلافات اساسی و دغدغههای جدی برای تحریف را ایجاد نمیکند.
اگر نام ائمه در قرآن ذکر میشد، شاید انگیزههایی برای تحریف ایجاد میکرد. این یک حکمت احتمالی است؛ یعنی احتمالاً قرآن به همین دلیل مصادیق و جزئیات امامت را بیان نکرده است. اما همانطور که پیشتر اشاره شد، ما نمیتوانیم یک منطق و شاکله کلی ارائه دهیم که معیار قرآن را در ورود به جزئیات مشخص کند.
ادعای اینکه «اگر چیزی در قرآن نیامده، پس حقیقت ندارد» با مثالهای نقض بسیاری روبرو است. بسیاری از احکام و عقاید که شیعه و سنی هر دو آنها را پذیرفتهاند به طور صریح در قرآن ذکر نشدهاند. بنابراین، نبودن یک موضوع در قرآن بهطور خاص و جزئی، دلیل بر عدم حقانیت آن نیست.
پس از رد این معیار، به سراغ معیارهای دیگر، مانند عقل، روایات صحیح و منابع معتبر میرویم که با استناد به آنها، حقانیت اهل بیت و ائمه بهطور مصداقی اثبات میشود.