
emamian
آمریکا در نیجر بر سر دو راهی
"به نظر میرسد ایالات متحده در یک دوراهی گرفتار شده و سعی میکند بین تمایل به حفظ روابط با کشوری که دولت آن از نظر قانونی نمیتواند کمکهای ایالات متحده را دریافت کند، و عواقبی که از قطع روابط واشنگتن و نیجر ناشی میشود، یکی را انتخاب کند."
خبرگزاری راشاتودی در گزارشی به راه دشوار آمریکا در تعیین موضع در قبال کودتاچیان نیجر پرداخته است: "اخیراً ویکتوریا نولاند، قائممقام موقت وزیر خارجه آمریکا برای سومین بار در دو سال گذشته به نیجر سفر کرد. این سفر با هدف رسیدگی به کودتای نظامی ۲۶ ژوئیه در این کشور انجام شد؛ کودتایی که به برکناری محمد بازوم، رئیسجمهوری منتخب نیجر منجر شد.
نولاند قصد داشت با محمد بازوم و شخص عبدالرحمن شیانی، رهبر کودتاچیان دیدار کند، اما در نهایت دیدار با نماینده نظامی شیانی و عدهای از مقامات نه چندان عالی رتبه نصیبش شد. او این دیدارها را «بیپرده و صریح» توصیف کرد، اما آنچه در انجامش کوتاهی کرد، این بود که بیپرده از اصطلاح کودتا استفاده کند. او آن را به عنوان یک رویداد بد سیاست داخلی نیجر تلقی کرد که آمریکا میتواند با اندکی فشار از طریق درست، بر آن غلبه کند.
دلیل این بازی واشنگتن با کلمات این است که بر اساس قانون ایالات متحده، اگر آمریکا بپذیرد در نیجر کودتا شده، باید تمام تعاملهای بین ارتشی را میان ۱۱۰۰ نیروی نظامی آمریکایی مستقر در نیجر و همتایان نیجری آنها قطع کند. همچنین دیگر کمکهای مالی ایالات متحده هم قطع خواهد شد. در این قانون آمریکا مشخصاً اشاره شده است که «اگر رئیس منتخب دولتی در نتیجه کودتای نظامی سرنگون شود، تمامی عملیاتها و کمکهای مالی به آن کشور باید قطع شود.»
نولاند در این نشست دو ساعته تصریح کرد که گرچه روابط آمریکا موقتاً تعلیق شده، اما به شکل دائمی متوقف نشده است. او تاکید کرد که تبعات بازنگشتن محمد بازوم به قدرت زیاد است. نولاند این اظهارات را در دیدار با ژنرال موسی سالائو بارمو، فرمانده نظامی شیانی مطرح کرد؛ چهرهای که در مدارس نظامی آمریکا درس خوانده و تعامل زیادی با آموزشدهندگان آمریکایی در نیجر داشت. تجربه شخصی بارمو با ارتش ایالات متحده از بسیاری جهات مظهر رابطهای است که امروزه به عنوان پایه و اساس حضور و مأموریت نظامی آمریکا در غرب آفریقا عمل میکند.
آمریکا، فرانسه و دیگر شرکای اروپایی چندین سال است که در همکاری با کشورهای غرب آفریقا به دنبال مقابله با افراطگرایی در منطقه «ساحل آفریقا» هستند. نیجر میزبان دو پایگاه نظامی بزرگ آمریکاست که هر دو ظرفیت اجرای عملیاتهای تجسسی، اطلاعاتی و شناسایی با استفاده از پهپادها و دیگر انواع پرندههای بدون سرنشین را دارند. فرانسه هم حضور نظامی قابل توجهی در نیجر دارد و تعداد نیروهایش به بیش از ۱۰۰۰ نفر میرسد.
با توجه به تلاطم کلی قاره آفریقا، نیجر آخرین پایگاه «ضد تروریستی» آمریکا در منطقه ساحل است. اگر واشنگتن بخواهد به دلیل کودتا روابطش را با نیجر قطع کند، دیگر نیروهایی به رهبری غرب در این منطقه حضور نخواهند داشت. بزرگترین دغدغه واشنگتن از خارج شدن احتمالی نیروهایش نه رشد القاعده و داعش، بلکه افزایش نفوذ روسیه در این منطقه است؛ مخصوصا از طریق ارائه حمایت امنیتی به وسیله گروه نظامی واگنر.
ویکتوریا نولاند در سفر خود تاکید زیادی بر نگرانی غرب از گسترش نفوذ واگنر در نیجر داشت، اما انتشار گزارشی از دیدار نمایندگان واگنر با شورای نظامی حاکم بر نیجر بدین معناست که دغدغههای نولاند اهمیت چندانی برای حاکمان جدید این کشور ندارد.
به نظر میرسد که ایالات متحده در یک دوراهی گرفتار شده و سعی میکند بین تمایل به حفظ روابط با کشوری که دولت آن از نظر قانونی نمیتواند کمکهای ایالات متحده را دریافت کند، و عواقبی که از قطع روابط واشنگتن و نیجر ناشی میشود، یکی را انتخاب کند. اما گزینهای وجود دارد که نه نولاند به آن پرداخته و نه آنتونی بلینکن، وزیر خارجه آمریکا. در اوایل سال ۲۰۰۳، کنگره ایالات متحده بند قانونی مذکور را اصلاح کرد تا وزیر امور خارجه بتواند با استناد به «منافع امنیت ملی ایالات متحده» از کودتا در یک کشور چشمپوشی کرده و به ارتباط خود ادامه دهد.
با این وجود، حتی اگر موانع قانونی حفظ ارتباط آمریکا و نیجر هم برطرف شود، دو مشکل بر سر راه حفظ این ارتباط وجود دارد. نخست اینکه آمریکا تا امروز از نظر سیاسی خرج زیادی برای برگرداندن بازوم به قدرت کرده و حالا نمیتواند به همین راحتی با کودتاچیان ارتباط بگیرد. از سوی دیگر، به نظر میرسد که رهبران جدید نیجر هم مانند مالی، بورکینافاسو و گینه، دیگر بندهای استعماری فرانسه را بریده و تمایل چندانی به ارتباط نزدیک با ایالات متحده نداشته باشند. شمارش معکوس پایان حضور نظامی آمریکا در نیجر آغاز شده و ویکتوریا نولاند یا دیگر مقامات غربی کار چندانی از دستشان برنمیآید."
ملاک داوری و شناخت اسلام
اسلام، تنها دینی است که خداوند تا قیامت برای سعادت انسان قرار داده است: «إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ»؛[1] «همانا دین (پسندیده) نزد خدا آیین اسلام است» و اگر کسی غیر این دین اسلام را انتخاب کند از او پذیرفته نیست؛[2] زیرا ادیان تحریف شده هرگز او را به سعادت و خوشبختی نمیرساند.
خداوند برای داوری در مورد اسلام، ملاکهایی را قرار داده است:
یک. عقل
نخستین ملاک داوری، عقل است؛ زیرا خداوند نعمت عقل را در وجود همه انسانها قرار داده و آن را به عنوان حجت و پیامبر درونی معرفی کرد: «إِنَّ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حُجَّتَيْنِ حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِيَاءُ وَ الْأَئِمَّةُ وَ أَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُول»؛[3] «خداوند بر مردمان دو حجت قرار داد، حجت بيرونى و حجت درونى، حجت بيرونى همان پيامبران و امامان عليهمالسلام هستند و حجت درونى همان عقلهاست».
بر همین اساس است که خداوند بعد از سفارش به علمآموزی و آگاهی، انسان را به تعقل و بهکارگیری قوه عاقله سفارش کرده است؛[4] بنابراین انسان باید برای شناخت صحیح یک دین، منابع و آموزههای آن را با ترازوی عقل، سنجیده و الهی بودن آن را از افسانهانگاری، خرافیگری و ساختههای بشری، جدا کند.
الهی بودن دین به حکم عقل
ازآنجاکه انسان برای زندگی بهتر، نیازمند دین است،[5] عقل حکم به بودن اصل دین میکند. از طرفی بشر به دلیل عدم اشراف بر حقیقت، روح و آینده انسان، آسمانها، زمین، زندگی پس از دنیا، برزخ، قیامت و... ، نمیتواند برای خوشبختی خویش، برنامهریزی کند، پس باید خدایی که بر همه عوالم عالم است، دین را نیز معرفی کند.
نکته: به دلیل اینکه عقل مدرک کلیات است، از درک برخی جزئیات اسلام، مانند چرایی دو رکعت بودن نماز صبح و... ، عاجز است و این موارد باید با وحی مشخص شود.
دو. فطرت
خداوند متعال اسلام را بر اساس فطرت و سرشت درونی انسانها قرار داده است و به عبارت دیگر؛ خمیرمایه اسلام در فطرت و سرشت درونی انسان وجود دارد؛[6] بنابراین اگر انسان فطرت خود را از غفلت و آلودگیهای درونی و بیرونی خالی کند، بدون تردید آموزههای اسلام را همان نیازها و خواستههای فطری خود احساس میکند.
سه. منابع و متون اسلام
قرآن کریم، بهترین و والاترین منبع دین اسلام است که بعد از هزاروچهارصد سال، روزبهروز بر طراوت و تازگی آن افزوده میشود.
قرآن کریم، ملاکی برای حقانیت اسلام است؛ زیرا تمام علومی که بشر برای هدایت به آن نیازمند است در آن وجود دارد؛ حتی اخبار آسمانیش، منجمان را متحیر کرده است.[7]
محتوای جامع قرآن کریم شامل، علوم مختلف، اخبار زمین، آسمانها، ستارگان، کهکشانها، اخبار مربوط به انسان و آینده او و... هزاران خبر دیگر است که هنوز عقل بشر به آن نرسیده است. آیا انسانی قادر بر احصای این همه علم یکجا و در یک کتاب را دارد؟!
بنابراین عقل و فطرت از ملاکهای داوری مشترک بین همه انسانهاست و منابع و متون هر دینی، از مختصات آن دین است.
پینوشت:
[1]. آل عمران: 19.
[2]. همان: 85.
[3]. کلینی، محمدبنیعقوب، کافی، اسلامیه، ج1، ص16.
[4]. عنکبوت: 43.
[5]. نیاز به دین.
[6]. روم: 30.
[7]. اعجاز علمی قرآن.
انتظار فرج در کلام امام صادق (علیه السلام)
امام صادق (علیه السلام) می فرمایند: «من مات منتظرا لهذا الامر كان كمن كان مع القائم في فسطاطه لا بل كان كالضارب بين يدي رسول الله صلي الله عليه و آله بالسيف» [1] «هركه منتظر اين امر (انتظار فرج) باشد و بميرد مانند كسي است كه با قائم در خيمه اش باشد ،نه بلكه مانند كسي است كه پيشاروي رسول خدا صلي الله عليه و آله شمشير زده باشد»
در این حدیث، امام ما را به انتظار امام غایب از نظر فرا خوانده و اضافه می کند اگر با این عقیده و مرام از دنیا برویم؛ مانند این است که با امام زمان در خیمه اش بسر ببریم.
البته این انتظار باید سازنده باشد چنانکه اگر کسی منتظر مهمانیست که قرار است بیاید؛ خانه اش را مرتب کرده و ...
ما هم اگر می خواهیم انتظار ما سازنده و مورد رضای حضرتش باشد باید خانه ی دل را از گرد گناه پاک کنیم.
در احادیث این انتظارمطلوب و سازنده را از بهترین عبادات شمرده اند.
قال الامام علی (علیه السّلام): «أفضَلُ العبادةِ الصّبرُ والصّمت ُو انتظارُ الفَرَج» [2]
امام علی – علیه السّلام – فرمودند: «برترین عبادت ها، صبر، خاموشی و انتظار فرج می باشد».
در این حدیث از صبر سخن آمده، بی تردید صبر و انتظار با هم خیلی مرتبطند. در دوره ی آخر زمان که بلاها و فتنه ها بیشترند؛ باید انسان بیشتر بر صبر تکیه کند.
انتظار و توجه به اعمال
امام صادق (علیه السلام) در تفسیر آیه 105 توبه می فرمایند: «فِي قَوْلِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ قَالَ هُوَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ الْأَئِمَّةُ (علیهم السلام) تُعْرَضُ عَلَيْهِمْ أَعْمَالُ الْعِبَادِ كُلَّ خَمِيس» [3] «در قول خداوند تبارک و تعالی: عمل شما را خدا و رسول او و مومنین می بینند؛ منظور رسول خدا، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و مومنین، اهل بیت اویند هر پنجشنبه اعمال بندگان بر ایشان عرضه می شود»
طبق این حدیث، اعمال ما هر پنجشنبه خدمت امام زمان (که امام دوازدهم باشد) عرضه می شود.
پس باید منتظر امام زمان اعمالش طوری باشد که خوشنود شدن حجت خدا را در پی داشته باشد.
بنابر این امام صادق (علیه السلام) که می فرماید: کسی که منتظر امامش باشد و با این محبت بمیرد، گویا با حضرت در خیمه اش است؛ منظورش منتظری است که اعمالش وقتی خدمت حضرت حجت عرضه می شود؛ باعث خوشنودی آن حجت خدا شود.
آیا اعمال و عبادات ما اینگونه است؟
نتیجه گیری
امام صادق (علیه السلام) در حدیثی می فرماید: کسی که بمیرد و انتظار فرج را داشته باشد؛ مانند کسی است که با صاحب الزمان درخیمه اش باشد.
این انتظار که اینچنین اثراتی را دارد و از افضل اعمال شمرده شده است؛ جز در سایه ی اطاعت از خدا و پیامبر، و جانشینان او بدست نمی آید.
انتطاری که انسان را به صبر بر وظایف مسلمانی و پاک بودن، و دیگران را توصیه به زندگی پاک داشتن در این زمانه ی بلاها و فتنه ها فرا می خواند.
خداوندا ما را در این مسیر انتظار یاری بفرما.
پی نوشتها
[1] كمال الدين ج2، باب 33، ح 11، ص338
[2] بحار الانوار، ج ۷۴، ص۴۲۰
[3] بحار الأنوار (ط - بيروت) ؛ ج23 ؛ ص345
سوزاندن قرآن نشانه عجز و ناتوانی غربیها است
اسد شیدایی، امامجمعه منطقه سرو ارومیه در حاشیه سومین اجلاس منطقهای وحدت ضمن محکومیت قرآنسوزی در غرب اظهار کرد: مسلمانان برای مقابله با این اقدام دشمنان باید بیش از پیش متحد شده و با قدرت این حادثه را محکوم کنند.
وی افزود: برگزاری سومین اجلاس منطقهای وحدت میتواند زمینه لازم را برای تقویت و اتحاد هر چه بیشتر کشورهای اسلامی فراهم کند و برای مقابله با این هتاکی تصمیمات مناسبی را بیاندیشند.
امامجمعه منطقه سرو ارومیه ادامه داد: امروزه، آموزههای اسلامی و قرآن بیش از پیش در کشورهای غربی شناخته شده و روز به روز به قدرت اسلام در این کشورها افزوده میشود.
وی گفت: بنابراین کشورهای غربی عجز و ناتوانی خود در برابر قدرت اسلام را با سوزاندن قرآن نشان میدهند.
ماموستا شیدایی تصریح کرد: در واقع غربیها به دنبال آن هستند که با این اقدامات مسلمانان را تحقیر کرده و مانع از نفوذ اسلام در این کشورها شوند که در این راه نیز به هدف خود نخواهند رسید.
انتظار فرج، درّی گرانبها که با تلاش به دست میآید
انتظار فرج، چشماندازی سبز و پایانی خوش برای جامعه ایمانی را معرفی میکند. عدهای با عنوان روشنفکر گفتهاند که چرا ایرانیان به جای تفکر و تلاش منتظر فردی هستند که او بیاید و جامعه را درست کند؟ برای پاسخ به این مطلب، باید اول مفهوم انتظار فهمیده شود.
مفهوم انتظار
بعضی از مردم گمان میکنند که منظور از انتظار یعنی دست روی دست گذاشتن؛ درصورتیکه ابداً این معنا صحیح نیست. به جهت نزدیک شدن ذهن و دریافت مفهوم انتظار از یک مثال استفاده میشود. فرض کنید به جوانی میگویند که چهکار میکنی؟ او جواب میدهد که منتظر هستم تا کاری پیدا کنم. اگر منظور او از انتظار این باشد که در خانه مینشینم و دست روی دست میگذارم، همه او را سرزنش میکنند و میگویند انتظار این نیست و باید حرکتی هم انجام دهی تا به مقصودت برسی. پس انتظار با حرکت و تلاش برای رسیدن به مقصود، همراه است.
مفهوم انتظار در روایات
در مفهوم انتظار روایتی آمده است که رسول گرامی اسلام صلیاللهعلیهوآله میفرمایند: «أَفْضَلُ أَعْمَالِ أُمَّتِي اِنْتِظَارُ اَلْفَرَجِ»؛[1] «برترینِ اعمال امّت من، انتظار فرج است»؛ بنابراین معصومین علیهمالسلام «انتظار» را «عمل» معنا کردهاند و برترین عمل مسلمین را انتظار دانستهاند.
کلامی گهربار از رهبر معظم انقلاب در مفهوم انتظار
مفهوم عمل و تلاش، با مفهوم انتظار گره خورده است. رهبر معظم انقلاب نیز بارها بر این معنا تأکید کردهاند؛ بهعنوانمثال ایشان به مناسبت ولادت امام زمان ارواحنالهالفداء چنین میفرمایند: «انتظار به معنای نشستن و دست روی دست گذاشتن و چشم به در دوختن هم نیست؛ انتظار به معنای آماده شدن است، به معنای اقدام کردن است، به معنای این است که انسان احساس کند عاقبتی وجود دارد که میشود به آن دست یافت که برای رسیدن به آن عاقبت بایستی تلاش کند. ما که انتظار فرج داریم، انتظار ظهور حضرت بقیّةالله ارواحنافداه را داریم، باید در این راه تلاش کنیم؛ باید تلاش کنیم در راه ایجاد جامعهی مهدوی؛ هم خودسازی کنیم، هم بهقدر توانمان، بهقدر امکانمان، دگرسازی کنیم و بتوانیم محیط پیرامونی خود را به هر اندازهای که در وسع و قدرت ما است، به جامعهی مهدوی نزدیک کنیم که جامعهی مهدوی، جامعهی قسط است، جامعهی معنویت است، جامعهی معرفت است، جامعهی برادری و اخوّت است، جامعهی علم است، جامعهی عزت است».[2]
بنابراین هیچ وقت مفهوم انتظار، مخالف با تلاش و تفکر نیست و البته برعکس است، یعنی انتظار همان تلاش و تفکر است و این مفاهیم باهم گره خوردهاند. عقل و روایات، بیانگر این نکتهاند که منتظر جامعه آرمانی، باید با تلاش و تفکر، خود و جامعه را به سمت اصلاح و عمل ببرد تا مفهوم انتظار را جامه عمل بپوشاند. در نتیجه باید این شعار سرلوحه زندگی قرار گیرد: «به انتظار برخیزیم».
پینوشت:
[1]. علامه مجلسی، بحارالانوار، دار احیاء التراث، ج50، ص318.
[2]. سایت حضرت آیتالله خامنهای، https://khl.ink/f/45317.
منزلت امیرالمؤمنین (ع) نزد پیامبر اکرم (ص)
پیامبر خاتم، حضرت محمد مصطفی صلیاللهعلیهوآله در برهههای مختلف، خلیفه و جانشین بعد از خود را تعیین فرموده است. نصوص و احادیث بسیاری نشان از این مطلب دارد و یکی از احادیث بسیار مشهور در این موضوع، «حدیث منزلت» است. متن حدیث اینچنین میباشد: «أنتَ مِنّی بِمَنزلةِ هارونَ مِنْ مُوسی، اِلّا أنـّه لانَبیّ بَعدی»؛[1] «تو نسبت به من بهمنزله هارون نسبت به موسی هستی، جز اینکه بعد از من پیامبری نخواهد بود».
توضیح این حدیث
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله در این حدیث شریف، همان رابطهی حضرت هارون علیهالسلام با حضرت موسی علیهالسلام را نسبت به خودشان و امیرالمؤمنین علیبنابیطالب علیهالسلام میدانند. حضرت هارون علیهالسلام جانشین و خلیفه حضرت موسی علیهالسلام بودند؛ بنابراین همین رابطه جانشینی برای امیرالمؤمنین علیهالسلام ثابت است. این رابطه جانشینی که با این تعبیر بیانشده، تنها یک قید دارد و آن نبی نبودن امیرالمؤمنین علیهالسلام است.
برهههای مختلف بیان این حدیث
این حدیث شریف در برهههای مختلفی از زبان رسولالله صلیاللهعلیهوآله بیان شده است. چند نمونه از این برههها بیان میشود:
1. اولین مرتبه در ماجرای حدیث «یومالدار» در سال سوم بعثت است. ماجرا اینچنین میباشد که پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله در اولین مجلس و دعوت عمومی، همه خویشاوندان خودشان را جمع کردند و آنجا فرمودند: «هرکسی به اسلام ایمان بیاورد، جانشین و خلیفه بعد از من خواهد بود»؛ وقتی امیرالمؤمنین علیهالسلام ایمان خویش را ابراز کردند، پیامبر صلیاللهعلیهوآله ایشان را خلیفه بعد از خود خواندند و همچنین حدیث منزلت را بیان فرمودند.[2]
2. در هنگام بستهشدن پیمان برادری میان پیامبر و امیرالمومنین علیهماالسلام در اولین سال هجرت.[3]
3. پیامبر گرامی اسلام صلّیاللهعلیهوآله بار دیگر در منزل امسلمه، حدیث منزلت را در شأن امیرالمؤمنین علیهالسلام بیان کردند.[4]
4. در ماجرای «سد الابواب» که پیامبر اکرم صلّیاللهعلیهوآله به دستور پروردگار درب خانههای اصحاب که رو به مسجد باز میشد بستند بهجز درب خانه امیرالمومنین علیهالسلام.[5]
5. آن هنگام که رسول خدا صلّیاللهعلیهوآله بهجهت غزوه تبوک از مدینه خرج شدند و امیرالمؤمنین علیهالسلام را بهعنوان جانشین خود در مدینه قرار دادند.[6]
دو اشکال سست
دو اشکال سست و کوچک به این حدیث گرفتهشده است که بررسی میشود:
الف. حضرت هارون علیهالسلام در زمان زندهبودن حضرت موسی علیهالسلام از دنیا رفتند و بعد از حضرت موسی علیهالسلام هیچ خلافتی نکردهاند؛ پس این خلافت و جانشینی در زمان زنده بودن پیامبر صلیاللهعلیهوآله است.
در پاسخ گفته میشود:
1. رحلت حضرت هارون علیهالسلام هیچ منافاتی با جایگاه خلافت ایشان ندارد و عبارت پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله در مورد خلافت و جانشینی، اطلاق دارد و هیچ قیدی جز پیامبر نبودن امیرالمؤمنین علیهالسلام ندارد؛
2. عبارت «لا نَبیَ بَعدی» در حدیث منزلت، بهخوبی میرساند که پیامبر صلیاللهعلیهوآله درصدد بیان خلافت بعد از فوت خودشان هستند، نه زمان حضورشان.
ب. پیامبر صلیاللهعلیهوآله در غزوات مختلف، افراد دیگری را نیز نماینده خودشان قرار داده بودند؛ ولی جانشینی فقط برای آن زمان حساس بوده است، نه برای سایر زمانها. در غزوه تبوک نیز، پیامبر صلیاللهعلیهوآله امام علی علیهالسلام را جانشین خودشان کردند نه بعد از آن.
در پاسخ گفته میشود:
1. با توجه به قرینه موجود در خود حدیث منزلت یعنی عبارت«لانبی بعدی»، متوجه میشویم که کلام پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله، شامل خلافت بعد از خودشان نیز میباشد؛
2. همچنین از برهههای مختلف زمانی صدور این روایت، میفهمیم که صدور فقط در غزوه تبوک نبوده است. از روشنترین برههها، ماجرای «یومالدار» است. ایشان در آن حدیث میفرمایند: «هر کس که ایمان بیاورد، خلیفه و وصی بعد از من خواهد بود».[7] ماجرای یومالدار بهروشنی میرساند که پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله درصدد بیان جانشین و وصی بعد از خودشان بودهاند. ایشان در اولین دعوت عمومی، خلیفه بعد از خود را معرفی کردهاند.
درنتیجه حدیث منزلت در برهههای مختلف از زبان رسولالله صلیاللهعلیهوآله صادر شده است و غزوه تبوک یکی از آن برههها میباشد. با بررسی متن حدیث و همچنین برهههای مختلف صدور این حدیث، متوجه میشویم که پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله درصدد بیان خلافت، ولایت و وصایت امیرالمؤمنین علیهالسلام بعد از خود بودهاند.
پینوشت:
[1]. قمی، تفسیر القمی، دار الكتاب، ج۲، ص۱۰۹؛ برقی، المحاسن، دار الكتب الإسلاميه، ج۱، ص۱۵۹؛ البخاری، صحیح بخاری، دار طوق النجاه، ج5، ص19؛ مسلم، صحیح مسلم، دار احیاءالتراث العربی، ج۴، ص۱۸۷۰ و ۱۸۷۱.
[2]. طبرسی، مجمع البیان، دار المعرفه، ج۷، ص322-323.
[3]. ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینه دمشق، دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع، ج 42، ص52–53.
[4]. ابن عساکر، تاریخ دمشق، دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع، ج42، ص42.
[5]. برای بررسی این مسئله، باید مجموع دو روایت ملاحظه شوند: ابن مغازلی، مناقب امیرالمومنین علیه السلام، كتب التراث الاسلامي، ص۲۵۳ و ابن عساکر، تاريخ مدينة دمشق، دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع، ج42، ص140.
[6]. شرف الدين، السيد عبد الحسين، المراجعات، ص328.
[7]. مجمع البیان، همان.
سخنان صادره از اهلبیت| علم حقیقی
برای اينكه يک فرضيه علمی اثبات شود، بايد چندين بار و در شرايط مختلف مورد آزمايش و تجربه قرار گيرد و بعد از اینکه به تأييد جامعه علمی رسید با عنوان «علم» مطرح میشود. سؤال اینجاست که آیا سخنان اهلبیت علیهمالسلام را میتوان «علم» نامید؟
تقسیمبندی علوم
برای پاسخ به این پرسش، نخست باید به تقسیمبندی علوم دقت داشت؛ زیرا علوم در یک تقسیمبندی به دو بخش علوم تجربی و علوم غیرتجربی تقسیم میشوند.
علوم تجربی، علومی است که اثبات آن نیاز به آزمایش و تجربه دارد و بهطورمعمول خطاپذیر است؛ مانند علم پزشکی.
علوم غیرتجربی، علومی است که از آزمایش و تجربه بینیاز است. این علوم به چند دسته تقسیم میشوند:
یک. علوم عقلی که از برهان و استدلالات عقلی محض بهدست میآیند؛ مانند: منطق و ریاضیات.
دو. علوم نقلی که بر اساس اسناد و مدارک تاریخی حاصل میشوند؛ مانند: علم تاریخ و رجال.
سه. علوم شهودی که از طریق حسن باطن و تزکیه نفس درک میشوند؛ مانند: برخی آموزههای علمای عرفان.[1]
این سه بخش علم نیز باید در بوته آزمون و خطا قرار گیرند؛ علاوه بر اینکه همه این علوم گفته شده، اکتسابی و با تلاش شخص حاصل میشوند.
چهار. علوم وحیانی که بالاترین درجه علم است و خداوند این علم را تنها در اختیار پیامبران و امامان علیهمالسلام قرار داده است.
علوم اهلبیت علیهمالسلام
بهطورتقریبی همه انواع علومی که گفته شد، در روایات اهلبیت علیهمالسلام وجود دارد که بعد از بررسی متنی و سندی و یقین به صدور آنها از معصوم، آن را بهعنوان «علم» میپذیریم؛ زیرا اینگونه علوم ریشه در علوم وحیانی دارد که خدا در اختیار اهلبیت علیهمالسلام قرار داده است و انسانهای عادی از آنها بهرهای ندارند.
از طرفی هر فرضیهای که از پشتوانه عقلی، منطقی یا تجربی، برخوردار باشد در آکادمیهای جهان به عنوان علم پذیرفته میشود و بیتردید سخنان اهلبیت علیهمالسلام، نیز دارای پشتوانه منطقی و عقلی محکمی است، بر همین اساس قرآن و روایات سفارش فراوانی در به کارگیری عقل و تفکر در آموزههای دین دارد.[2]
نکته: هرچند در حال حاضر علوم بشری پیشرفت چشمگیری کرده است؛ ولی درعینحال هنوز بشر در ابتدای راه قرار دارد؛ بنابراین میتوان گفت: هنوز این آیه در جامعه امروزی تازه و کارآمد است: «هُوَ الَّذي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَة»؛[3] «و خدا کسی است که در میان جمعیت درس نخوانده، پیامبری از خودشان برانگیخت که آیاتش را بر آنها میخواند و آنها را تزکیه میکند و به آنان قرآن و حکمت میآموزد»؛ چراکه بنابر روایت، دو حرف از علوم تا زمان ظهور امام زمان علیهالسلام کشف میشود و بقیه 25 حرف آن، در زمان ظهور است.[4] همین امر نشان از آن دارد که مردم نیاز به علوم امام علیهالسلام دارند.
بنابراین به روشنی میتوان گفت که هنوز بشریت به علوم قرآن، پیامبر و امامان علیهمالسلام محتاج است؛ زیرا خداوند تمام علوم را در اختیار آنها قرار داده است[5] و هنوز بشر در مقابل علم پیامبر صلیاللهعلیهوآله همانند انسان بیسواد است؛ چراکه در مورد روح و روان انسان، اعماق زمین و آسمانها، قبر، برزخ و قیامت، جز اندکی نمیداند.
پینوشت:
[1]. رک، مطهری، مرتضی، آشنایی با علوم اسلامی، صدرا، ج1، ص186 و رک مصباح یزدی، محمدتقی، اخلاق در قرآن، موسسه امام خمینی(ره)، 1391ش، ج2، ص54.
[2]. بقره: 242و نحل: 44.
[3]. جمعه: 2.
[4]. راوندی، قطب الدین، الخرائج و الجرائح، موسسه الامام المهدی علیهالسلام، 1409ق، چاپ اول، ج2، ص841.
[5]. رعد: 43.
کلمه «طیّبه» و «خبیثه» در سوره ابراهیم
کلمه «طیّبه» و «خبیثه»
در آیات شریفه (۲۴ و ۲۵ و ۲۶) سوره ابراهیم که بیست و چهارمین و بیست و پنجمین مثل را مورد بررسی قرار می دهد، چنین آمده است:
«اَلَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَة طَیِّبَة اَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی السَّماءِ تُؤْتِی اُکُلَها کُلَّ حین بِاِذْنِ رَبِّها وَ یَضْرِبُ اللّهُ الاْمْثالَ لِلنّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ وَ مَثَلُ کَلِمَة خَبیثَة کَشَجَرَة خَبیثَة اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الاَْرْضِ ما لَها مِنْ قَرر»؛ آیا ندیدی چگونه خداوند «کلمه طیّبه» [و گفتار پاکیزه] را به درخت پاکیزه ای تشبیه کرده که ریشه آن [در زمین] ثابت، و شاخه آن در آسمان است؟! هر زمان میوه خود را به اذن پروردگارش می دهد. و خداوند برای مردم مثلها می زند، شاید متذکّر شوند [و پند گیرند]. [همچنین] کلمه «خبیثه» [و سخن آلوده] را به درخت ناپاکی تشبیه کرده است که از روی زمین برکنده شده، قرار و ثباتی ندارد.
دورنمای بحث
آیات شریفه فوق، از جمله زیباترین آیات و شیواترین مثل های قرآن است. در این سه آیه تمثیلی جالب و رسا برای کلمه طیّبه از یک سو و گفتار و سخن آلوده از سوی دیگر بیان شده است و سپس خداوند فواید و آثار هر یک را برشمرده است.
ارتباط آیات مَثَل با آیات پیشین
شاید ذکر این دو مَثَل به تناسب آیات قبلی است که در آنها کلمه طیّبه ای از خداوند و کلمه خبیثه ای از شیطان نقل شده و مضامین و مفاهیم بلندی در آن مطرح گردیده است؛ چه اینکه خداوند در آیه ۲۲ سوره ابراهیم فرموده است: «وَ قالَ الشَّیْطانُ لَمّا قُضِیَ الاْمْرُ اِنَّ اللّهَ وَعَدَکُمْ وَعَدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُکُمْ فَاَخْلَفْتُکُمْ وَ ما کانَ لی عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطان اِلاّ اَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لی فَلا تَلُومُونی وَ لُومُوا اَنْفُسَکُمْ ما أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَ ما اَنْتُمْ بِمُصْرِخِیّ اِنّی کَفَرْتُ بِما اَشْرَکْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ اِنَّ الظّالِمینَ لَهُمْ عَذابٌ اَلیمٌ»؛
و شیطان [در روز قیامت] هنگامی که کار تمام می شود، [و بهشتیان و جهنّمیان مشخّص می شوند] می گوید: «خداوند به شما وعده حق داد؛ و من به شما وعده ]باطل[ دادم و تخلّف کردم. من بر شما تسلّطی نداشتم، جز اینکه دعوتتان کردم و شما دعوت مرا پذیرفتید؛ بنابراین، مرا سرزنش نکنید؛ خود را سرزنش کنید. نه من فریادرس شما هستم و نه شما فریادرس من، من نسبت به شرک شما درباره خود - که از قبل داشتید و اطاعت مرا هم ردیف اطاعت خدا قرار دادید - بیزار و کافرم!» مسلّماً ستمکاران عذابی دردناک دارند!
باید توجّه داشت که در آیه شریفه فوق دو کلام نقل شده است: یکی کلام و گفتار و وعده خداوند که بدان عمل شده است و این نمونه ای از کلمه طیبه است و دیگری وعده باطل شیطان که از آن تخلّف شده و آن کلمه خبیثه است.
بنابر آیه شریفه و به مقتضای عدالت الهی، پیروان شیطان در پذیرش دعوت او مجبور نیستند، بلکه مختارند و با میل و اراده خود در پی شیطان حرکت می کنند. به همین جهت، شیطان خود آنها را سزاوار سرزنش می داند؛ زیرا انسان ها با علم به پلیدی شیطان پیرو او می شوند.
مگر انسان سابقه شیطان را در برخورد با پدر خویش، آدم، نمی دانست که باعث خروج آدم و نسل او از بهشت شده بود؟(۱) مگر انسان نشنیده بود که این شیطان قسم یاد کرده است که تمام سعی خود را در انحراف انسان انجام دهد؟(۲)پس چرا آدمی با شناخت کافی از شیطان همچنان فریب وعده های باطل و دروغین او را خورده، کلام خدا را رها می سازد؟!
شرح و تفسیر
«اَلَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَة : ای پیامبر و ای انسانی که این آیات الهی را می شنوی! مگر مشاهده نکردی که خداوند چگونه برای کلمه «طیّبه» به درختی مثال زده است؟ این درخت دارای پنج ویژگی مهم است:
درختی که آیه شریفه به آن مثال زده است از جمله درختان پاک و پاکیزه است.
۲- «اَصْلُها ثابِتٌ» ؛ ویژگی دیگر این درخت این است که ریشه آن در زمین مستحکم است. یکی از قدرت نمایی های پروردگار این است که تناسبی بین شاخه ها و ریشه های هر درختی برقرار کرده است. درخت هر مقدار دارای شاخه های بلندتر و سنگین تر باشد، ریشه های آن فراوان تر و در اعماق زمین بیشتر نفوذ می کند؛ به گونه ای که این ریشه بسان طناب های مختلف آن درخت را در مقابل طوفان حفظ می کند.
۳- «وَ فَرْعُها فِی السَّماءِ»؛ سومین ویژگی این درخت رشد صعودی آن است؛ یعنی شاخه های این درخت به طرف آسمان رشد می کند.
بی شک مأموریّت و نقش ریشه های فرو رفته در زمین استحکام درخت و تغذیه رسانی به تنه و شاخ و برگ آن است؛ امّا آنچه جای پرسش دارد این است که شاخه های سر به فلک کشیده آن چه نقشی دارد؟
وجود شاخه های رو به بالا و سر به آسمان کشیده، آثار و فواید مختلفی دارد که به برخی از آن اشاره می شود:
الف: شاخه های سر به فلک کشیده از هوا بهتر استفاده می کنند و جریان تنفّس را شایسته تر انجام می دهند؛ چه اینکه برگ درختان نیز تنفّس می کنند و عجیب اینکه بازدهی تنفّس درختان درست بر عکس بازدهی تنفّس انسان است؛ یعنی درختان در جریان تنفّس خود، کربُن هوا را می گیرند و اکسیژن موجود در درخت را پس می دهند؛ بر عکس دستگاه تنفّسی انسان که اکسیژن موجود در هوا را می گیرد و کربن موجود در بدن انسان را به هوا انتقال می دهد.
فلسفه این جریان معکوس آن است که اگر جریان تنفّس انسان به عکس تنفّس درختان عمل نکند، در مدّت زمانی کوتاه در سراسر کره زمین زندگی برای نوع بشر غیر ممکن می شود؛ زیرا اکسیژن های موجود در هوا به تدریج مصرف می شود و در هوا جز کربن چیزی برای تنفّس نمی ماند و این امر سبب نابودی انسان می گردد.
به همین جهت در شهرها، مخصوصاً شهرهای بزرگ که به دود ماشین ها و کارخانه ها آلوده هستند، توصیه می شود که درختان و فضاهای سبز بیشتری ایجاد شود تا در رفع آلودگی هوا و تأمین اکسیژن لازم مؤثّر باشد.
یکی از فواید بادها جابه جایی هواهای آلوده و فاقد اکسیژن با هوای سالم است.
خداوند به وسیله بادهای رحمت، هواهای آلوده شهرها را خارج می کند و به جای آن هوای سالم و تمیز می آورد و این امر خود در بهبود هوا تأثیر بسزایی دارد.
ب: شاخه های سر به فلک کشیده از نور خورشید بهتر استفاده می کند. نور آفتاب سبب می شود که عملیّات تنفّس درختان و کربن گیری و آزاد کردن اکسیژن بهتر انجام گردد؛ به همین جهت فضای باغ در روزها فرح بخش و در شبها هوا سنگین و برای مدّت زیاد غیر قابل تحمّل است.
ج: شاخه های رو به بالااز گرد و غبار و آلودگی های زمین - که با عدم رعایت برخی از اصول بهداشتی توسّط انسان ها ایجاد می شود - در امان هستند و این آلودگی ها کمتر به چنین درختانی سرایت می کند.
نکته مهم خداشناسی
یکی از درس های خداشناسی که شاخه های درختان به ما می آموزد این است که: جاذبه زمین آب را در دل زمین فرو می برد و این جذب ادامه دارد تا جایی که قشر زمین نفوذناپذیر می باشد و این یک قانون کلّی است. ولی شگفتی درباره آب مورد نیاز درختان است که از جذب آب به اعماق زمین جلوگیری می کند و آن را از طریق ریشه های درختان به سمت خلاف جاذبه زمین و به سوی شاخه های سر به فلک کشیده هدایت می کند و به آخرین شاخه ها و برگ ها می رساند! این عمل خود، حکایت از قدرت الهی دارد که روزانه در یک جنگل پر از درخت بی آنکه همانند پمپ سر و صدایی ایجاد کند، هزاران تُن آب را در مسیر مخالف قانون جاذبه به سوی آسمان هدایت می کند.
آیا جز قدرت بی پایان خداوندِ عالِم قادر، کسی توانایی چنین کاری را دارد؟!
در نتیجه سومین ویژگی این درخت - که کلمه طیّبه بدان تشبیه شده است - این است که شاخه های آن سر به فلک کشیده است؛ زیرا چنین شاخه هایی هم بهتر تنفّس می کنند و هم از نور خورشید بیشتر و بهتر بهره برداری می نمایند و هم از آلودگی های زمین کمتر رنج می برند.
۴- «تُؤْتی اُکُلَها کُلَّ حین»؛ ویژگی چهارم این درخت دائمی بودن میوه های آن است. «شجره طیّبه» درختی است که در چهار فصل سال میوه دارد و هر زمان انسان دست به سوی آن دراز کند، نا امید و دست خالی باز نمی گردد.
۵- «بِاِذْنِ رَبِّها»؛ آخرین ویژگی درخت «طیّبه» این است که - علی رغم ویژگی ها و میوه چهار فصل آن - به فرمان خداوند بر اساس طبیعت و نظام آفرینش سیر می کند بنابراین، همگی تسلیم فرمان خداوند هستند، نه تنها چنین درختانی، بلکه تمام موجودات جهان آفرینش تسلیم اویند «وَ لَهُ اَسْلَمَ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الاَْْرضِ» (۳).
«وَ مَثَلُ کَلِمَة خَبیثَة کَشَجَرَة خَبیثَة»: و امّا مَثَل کلمه «خبیثه» و گفتار بد و آلوده و زشت، همانند درخت خبیث و بدبو و بدطعم و بدمنظره است.
این درخت خبیث دارای دو ویژگی است:
۱- «اُجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الاَْرْضِ»؛ نخستین ویژگی این درختِ خبیثِ آلوده کثیف این است که از ریشه درآمده است و بر خلاف درخت طیّبه که ریشه های آن همچون طناب های محکم و متعدّدی آن را در برابر طوفانها و بادهای سهمگین محافظت می کرد، این درخت ریشه هایش قطع گردیده و از لابلای زمین خارج گردیده است.
۲- «ما لَها مِنْ قَرار»؛ چنین درختی که ریشه هایش از زمین درآمده است، هیچ قرار و ثباتی ندارد و با کوچکترین حادثه و با کمترین وزش بادی جابه جا می شود.
چنین درختی، که نه میوه ای دارد، و نه عطر و بوی خوشی، و نه سایه مناسبی ایجاد می کند تنها و تنها بدرد سوختن می خورد.
بسوزند چوب درختان بی بر *** سزا خود همین است مر بی بری را
«کلمه طیّبه» چیست؟
مفسّران در معنا و تفسیر «کلمه طیّبه» بحث و گفتگو دارند که به برخی از نظریّات آنها اشاره می شود:
۱- برخی معتقدند که مراد از «کلمه طیّبه» ، کلمه طیّبه «لا اله الا الله» است.(۴)این کلمه مبارک بسان شجره طیّبه ای است که ریشه هایش مستحکم و استوار، و شاخه هایش سر به آسمان کشیده است، و در واقع درخت سعادت انسان محسوب می گردد. این درخت که همان حقیقت توحید است قلب انسان را زنده می کند و همه بت ها را می شکند. در مقابل بت پول، رشوه، ربا، دزدی و تجاوز سجده نمی کند؛ برای حفظ مقام هزاران دروغ نمی گوید، و برای حفظ مال دنیا دست به جنایت نمی زند؛ زیرا این گونه اعمال شرک و بت پرستی است و بدین جهت است که انسان ریاکار را در آخرت به اسم منافق و فاجر می خوانند.(۵)
وقتی توحید در دل انسان زنده شد، هواپرستی - که عامل اصلی تمام انحرافات است - نابود می شود.
از این رو، در روایت زیبایی آمده است: «اَبْغَضُ اِله عُبِدَ عَلی وَجْهِ الاْرْضِ الْهَوی»؛ بدترین بت ها که در روی زمین همیشه مورد پرستش قرار می گرفته است، بت هوی و هوس است.(۶)
«مادرِ بت ها بت نفس شماست *** زانکه آن بت مار و این بت اژدهاست»
اگر شجره طیّبه توحید در قلب انسان کاشته شد این بت ها کنار می رود.
۲- برخی از مفسّران بر این اعتقادند که مراد از کلمه طیّبه «شخص مؤمن» است. در قرآن مجید، بر موجودات «کلمة الله» اطلاق شده است؛ مؤمن هم کلام الهی است. خورشید، ماه، ستارگان، زمین و آسمان همه کلمة الله هستند؛ یعنی اینها در کتاب آفرینش و تکوین جزء کلمات الله به شمار می آیند؛ همانگونه که در مورد حضرت مسیح (علیه السلام) کلمة الله استعمال شده است.(۷)
درخت وجود مؤمن - مانند شجره طیّبه - دارای میووه های مختلفِ تمام فصل از قبیل سخاوت، شجاعت، جود، مهر، محبّت، احسان، ایمان، و مانند آن است.(۸)
۳- برخی نیز «کلمه طیّبه» را به امامان معصوم (علیهم السلام) تفسیر کرده اند. این بزرگواران شجره طیّبه ای هستند که شاخسار وجودی آنها سرشار از میوه هاست که هر کس به تاریخ زندگی شان، به مزار و حرمشان و به کلمات و سخنانشان، نزدیک شود و دست نیاز بسوی آنها دراز کند، بی بهره نخواهد ماند.(۹)
۴- «علماء» تفسیر دیگری برای کلمه طیبه هستند؛ زیرا مردم از میوه های وجود آنها بهره می برند.
۵- «فکر پاک» پنجمین تفسیری است که برای کلمه طیّبه بیان شده است. افکار پاک، شجره طیّبه ای هستند که در طول تاریخ ثابت و برقرار می مانند.
۶- ششمین تفسیری که برای کلمه طیّبه گفته اند، «سخن خوب» است. گاهی یک سخن خوب ماندگار می شود و افراد زیادی در جامعه از آن استفاده می کنند.(۱۰)
از این رو، از پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه وآله) در کتاب ارشاد دیلمی روایت معروفی نقل شده است که آن حضرت فرمودند: «ما اَهْدَیَ اَلْمَرْءُ الْمُسْلِمُ عَلی اَخیهِ الْمُسْلِمِ هَدِیَّةً اَفْضَلَ مِنْ کَلِمَةِ حِکْمَة یَزیدُهُ اللّهُ بِها هُدیً وَ یَرُدُّهُ عَنْ رِدیً؛ هیچ مسلمانی برای مسلمان دیگر هدیه ای بهتر از کلمه حکمت آمیزی که نور هدایت را در قلب او زیاد و ظلمت و تاریکی را کم کند، هدیه نکرده است».(۱۱)
در داستان حضرت خضر و موسی (علیهم السلام) آمده است که وقتی آنها به شهر إنطاکیّه رسیدند. و با بی مهری شدید مردم مواجه شدند، به ناچار به سوی خارج شهر حرکت کردند. در خارج از شهر به دیوار خرابه ای برخوردند. حضرت خضر (علیه السلام)به حضرت موسی(علیه السلام) گفت: «این دیوار خراب را باید بسازیم». سخن خضر برای موسی ناخوشایند آمد. حضرت خضر فرمود: «این دیورا از آنِ دو بچّه یتیم است و گنجی در اینجا پنهان گشته، پدر آنها انسان خوبی بوده است، امید می رود بچّه هایش از آن استفاده کنند».
در روایات آمده است که آن گنج پول و طلا نبوده است، بلکه کلمات حکمت آمیزی بوده که پدر برای فرزندان خود به یادگار گذاشته بود.(۱۲) همانگونه که سخنان گهربار امیرالمؤمنین (علیه السلام) ارزشمندتر از هر گنجی است که برای همه عصرها و نسل ها به یادگار مانده است.
کلمه طیّبه ای از امام حسن مجتبی(علیه السلام)
جُنادة بن ابی سفیان، از اصحاب باوفای امام مجتبی(علیه السلام)، در آخرین ساعات عمر با برکت سبط اکبر پیامبر(صلی الله علیه وآله) به خدمت آن حضرت شرفیاب گشت. وی به سوی این درخت پاکیزه دست تمنّا دراز کرد تا میوه ای بچیند. علی رغم اینکه امام بر اثر زهر حال مناسبی نداشت؛ لیکن شروع به موعظه جناده نمود. از جمله مواعظ آن حضرت این جمله بسیار زیبا و پرمعنا است: «اِنْ اَرَدْتَ عِزّاً بِلا عَشیرِة وَ هَیْبَةً بِلا سُلْطان فَاخْرُجْ عَنْ ذُلِّ مَعْصِیَةِ اللّهِ اِلی عِزِّ طاعَةِ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ»؛ ای جنادة! اگر می خواهی قوی باشی، بی آنکه قبیله و عشیره ای داشته باشی و اگر می خواهی اُبهت و شکوه و عظمت داشته باشی، بی آنکه تاج و تخت پادشاهی داشته باشی، از سایه شوم معصیت و نافرمانی خداوند خارج شو و در سایه اطاعت و فرمان برداری خداوند قرار گیر».(۱۳)
آری؛ بندگی کن تا که سلطانت کنند، سلطنت در بندگی خداست، عزّت و آبرو و قدرت در بندگی پروردگار عالم است. «فَاِنَّ الْعِزَّةِ لِلّهِ جَمیعاً» (۱۴)
خوی حیوانی سزاوار تو نیست *** ترک این خو کن که انسانت کنند
چون علی در عالم مردانگی *** فرد شو تا شاه مردانت کنند
همچو سلمان در مسلمانی بکوش *** ای مسلمان تا که سلمانت کنند
خدا را اینگونه عبادت کنیم
امام باقر علیه السلام:
تَبَسُّمُ الرَّجُلِ فِی وَجْهِ اَخیهِ حَسَنَةٌ وَ صَرْفُهُ القَذا عَنهُ حَسَنَةٌ وَ ما عُبِدَاللّه ُ بِشَی ءٍ اَحَبُّ اِلَیْهِ مِنْ اِدْخالِ السُّرُورِ عَلی المُؤمِنِ
لبخند انسان به چهره برادرش حسنه و کار نیک است و دور کردن خار و خاشاک و رنج و گرفتاری از برادر دینی حسنه است و خداوند به چیزی بهتر از شاد کردن مؤمن عبادت نشده است.
مصادقة الأخوان، ص ۵۲
چه عواملی باعث فشار قبر می گردد؟
از هولناکترین عذابهای قبر که میت در شب اول قبر به آن مبتلا می شود، فشار قبر است که مومن و کافر، کوچک و بزرگ، باید حد طبیعی و ناگزیر آن را تحمل کنند اما این فشار تحت اعمال انسان و پرونده ای که با اوست بسیار متغیر است.
حال باید دید که این عذاب شامل همه افراد می شود یا خیر؟ این عذاب چقدر به طول می انجامد؟آیا شامل کسی که به دار آویخته شده ویا غرق شده نیز می شود؟چگونه این امر ممکن است در صورتی که دیگر قبری وجود ندارد؟
فشار قبر از امور حتمی است که در قبر اتفاق خواهد افتاد. لذا در روایت با عنوان «ضَغْطَةُ الْقَبْر» از آن یاد شده است. اصحاب ائمه همواره در این زمینه از ایشان پرسش کرده و فراگیر بودن آن بین تمامی افراد را جویا میشدند
ابو بصیر از امام صادق(ع) سؤال کرد: آیا کسی از فشار قبر رهایی پیدا میکند؟ حضرت فرمودند: پناه بر خدا از فشار قبر؛ چه قدر افرادی که از فشار قبر رهایی پیدا میکنند کم هستند.
در این مطلب به موضوع علت و دلیل و عوامل فشار قبر اشاره خواهیم کرد؟
فشار قبر چیست؟
اما در مورد اینکه واقعیت فشار قبر چیست و کیفیت آن به چه شکلی است، اطلاعات دقیقی در دست نیست. برخی همچون علامه مجلسی، علامه حلی، علامه شبر و مرحوم حمصی رازی معتقد به عذاب جسد هستند.
به عقیده این بزرگان و برخی دیگر، ممکن است روح در عالم قبر، در بدن داخل شده و عذاب را تحمل کند ... علامه مجلسی میفرماید: انما السوال و الضغطة فى الاجساد الاصلیة ...؛ سوال و تنگی و فشار قبر مربوط به جسد اصلی است.(جسد اصلی در مقابل جسد برزخی)
در نهج البلاغه آمده است... و روعات الفزع و اختلاف الاوضاع و استکاک الاسماع و ظلمة للحد ...؛ (یاد کنید از) دفعه بدفعه آمدنهاى خوف و بیمهای مختلف و جابجا شدن دندههاى پهلو از فشار قبر و کر گردیدن گوشها و تاریکى گور ...
قائلین به این قول به چنین روایاتی هم استناد میکنند و میگویند در هم فرو رفتن استخوانهاى دنده(در اثر فشار قبر) و نیش زدن گوشت(که به عنوان عذاب قبر یاد شده) که در بعضی روایات است تنها با بدن عنصرى سازگارى دارد.
وقتى انسان مرد، با قوه ى خیال خود را جداى از دنیا مى یابد؛ همان گونه که در دنیا با همان صورت به واسطه ى خیال، خود را درک مى کرد، وقتى در قبر گذاشته شد، خود را با همان صورت در قبر مى یابد.
و با این واسطه دردها و عقوبت ها و یا لذت ها را در مى یابد. و این است معنى حدیث: که قبر باغى از باغ هاى بهشت یا حفرهاى از حفرههاى جهنم است.
در هر حال روح با تعلق شدیدی که به جسد دارد، همواره در کنار جسد میماند و از وضعیت خوب یا بد جسد متاثر میشود چه داخل در جسد و حساس به احساسات آن باشد چه نباشد.
به همین جهت شاید بتوان گفت فشار قبر، می تواند کنایه از همان فعل و انفعالات شیمیایی باشد که جنازه را از هم می پاشد و ظرف مدت بسیار کمی، چنان تغییرات سریعی در آن ایجاد می کند که اگر امکان رویت جسد بعد از یک شب قبر حاصل شود، صحنهی دلخراش و اندوهباری در معرض دید قرار خواهد گرفت.
از فرمایشات حضرت علی(علیهالسلام) است که: «فَلَوْ مَثَّلْتَهُمْ بِعَقْلِکَ، أَوْ کُشِفَ عَنْهُمْ مَحْجُوبُ الْغِطَاءِ لَکَ، وَ قَدِ ارْتَسَخَتْ أَسْمَاعُهُمْ بِالْهَوَامِّ فَاسْتَکَّتْ، وَاکْتَحَلَتْ أَبْصَارُهُمْ بِالتُّرَابِ فَخَسَفَتْ،
وَ تَقَطَّعَتِ الْأَلْسِنَةُ فِی أَفْوَاهِهِمْ بَعْدَ ذَلَاقَتِهَا، وَ هَمَدَتِ الْقُلُوبُ فِی صُدُورِهِمْ بَعْدَ یَقَظَتِهَا، وَ عَاثَ فِی کُلِّ جَارِحَةٍ مِنْهُمْ جَدِیدُ بِلًى سَمَّجَهَا، وَ سَهَّلَ طُرُقَ الْآفَةِ إِلَیْهَا،
مُسْتَسْلِمَاتٍ فَلَا أَیْدٍ تَدْفَعُ وَلَا قُلُوبٌ تَجْزَعُ، لَرَأَیْتَ أَشْجَانَ قُلُوبٍ وَ أَقْذَاءَ عُیُونٍ، لَهُمْ فِی کُلِّ فَظَاعَةٍ صِفَةُ حَالٍ لَا تَنْتَقِلُ، وَ غَمْرَةٌ لَا تَنْجَلِی؛
اگر آن مردگان را با (دیده) عقل و خرد بسنجى، یا پرده (خاکى) که آنها را از تو پوشانده است کنار رود (آنها را خواهى دید) در حالی که گوشهایشان در اثر رسوخ جانوران خاکى در آنها نابود.
و کر گشته، و دیدگانشان از سرمه خاک (به مغز) فرو رفته، و زبانهایشان پس از تندى و تیزى در دهانها پاره پاره گشته، و دلهاشان پس از بیدارى در سینهها مرده، و از طپش افتاده، در هر عضوى از ایشان پوسیدگى تازه که باعث فساد و زشتى است.
رخداده، و راه نابودى آنها را آسان ساخته است، در حالی که در برابر هر آسیبى تسلیماند، نه براى دفاع (از آلام و اسقام) دستى، و نه براى نالیدن (از سختیها) دلهایى دارند(اگر به دیده عبرت بنگرى) اندوههاى دلها و خاشاک و خونابه چشمها را خواهى دید .
که براى آنها در هر یک از این رسوائى و گرفتاریها حالتى است که دگرگون نشود، و سختی ای است که برطرف نگردد. [1]
این عذاب اگرچه تا حدی طبیعی و در راستای نظام خلقت است اما راههایی وجود دارد که برطرف کردن آن را ممکن ساخته است. با وجود برخی روایات که اصرار به همگانی بودن فشار قبر دارند.
برخی روایات نیز به تفاوتهای مومن و کافر اشاره کرده و از آسودگی مومن سخن میگویند: «بنده مؤمن چون به خاک سپرده شود زمین به او گوید:
آفرین، خوش آمدى، تو از جمله کسانى هستى که دوست داشتم بر پشت من راه رود، حال که تو را در بر گرفتم خواهى دانست که چگونه با تو عمل مىکنم!
پس تا آنجا که چشم کار مىکند براى او گشاده گردد. و کافر چون به خاک سپرده شود زمین به او گوید: تو را آفرین و خوشامد مباد، تو از دشمنترین کسانى هستى که دوست نداشتم.
بر پشت من راه رود، حال که تو را در بر گرفتم خواهى دانست که چگونه با تو عمل مىکنم! پس چنان او را بفشارد که استخوانهاى پهلویش بشکند.(امالى شیخ مفید، ترجمه استادولى)
محمد تقی فلسفی در این باره می گوید: «مقصود از فشار قبر این نیست که دیوارهای قبری که در گورستان حفر شده به هم نزدیک می شوند، و جسد میت را در تنگنا قرار میدهند،.
بلکه مقصود فشار نامرئی و نامحسوسی است که، بر روح و جسد برزخی متوفی، وارد میآید و او را به شدت ناراحت میکند.
چه عواملی که باعث فشار قبر می گردد؟
فشار قبر برای هر نوع مردنی
فشار قبر یکی از حقایقی است که مؤمنان به آن اعتقاد دارند.منظور از قبر، قبر ظاهری افراد نیست؛ زیرا در مکانی که میت دفن می شود هیچ تغییری ایجاد نمی شود.
علاوه بر این که عده ای به گونه ای می میرند که جسد آنان از بین می رود و یا هرگز دفن نمی شوند تا آن که بدن شان از بین می رود.
در روایتی از امام صادق (ع) از حال شخصی پرسیده می شود که بعد از کشته شدن همچنان بدنش بر “دار” باقی است، آیا چنین شخصی عذاب قبر دارد؟ حضرت فرمود: بله. [2]
غیبت علت فشار قبر
در روایت دیگر از رسول خدا (ص) نقل شده است: «عذاب قبر به سزاى سخن چینی، غیبت و دروغ است». [3]
غیبت در اخلاق اسلامی، از اعظم مهلکات، و اشدّ معاصی است. یعنی چیزی نسبت به شخصی که شیعه باشد ذکر کنی که اگر به گوش او برسد او را ناخوش آید و به آن راضی نباشد.
خواه آن نقص، در بدن او باشد، یا در نسب او، یا در صفات و افعال و اقوال او، و یا در چیزی باشد که متعلق به او باشد. همچنین غیبتکردن منحصر به زبان نیست،
بلکه هر نوعی که نقصی از غیر را بفهماند غیبت است، خواه به قول باشد، یا فعل، یا اشاره، یا ایماء، یا رمز، یا نوشتن.
از رسول خدا (صلّیاللّهعلیهوآلهوسلم) مروی است که فرمود: «زنهار، احتراز کنید از غیبت، به درستی که غیبت، بدتر است از زنا، زیرا مردی که زنا میکند و توبه میکند.
خدا او را قبول میفرماید ولی غیبتکننده را خدا نمیآمرزد تا آنکه غیبت او را که کرده است از او بگذرد.» و فرمود که:
«در شب معراج به قومی گذشتیم که روهای خود را با ناخنهای خود میخراشیدند. از جبرئیل پرسیدم که ایشان چه کساناند؟ گفت: غیبتکنندگان.
روزی آن سرور بر منبر برآمدند و خطبهای در نهایت بلندی خواندند، به نوعی که زنان در خانهها آواز آن سرور را شنیدند، و فرمودند که: «ا
ی گروهی که به زبان، ایمان آوردهاید و دل شما از ایمان خالی است غیبت مسلمین را مکنید. و عیبجویی ایشان منمائید، که هر که عیبجویی برادر خود کند خدا عیب او را ظاهر میسازد اگر چه دراندرون خانه خود باشد.
و در روز دیگر آن سرور بر بالای منبر خطبهای ادا فرمودند و بیان گناه ربا و عقوبت آن را کردند پس فرمودند: یک درهم از ربا بدتر است از سی و شش زنا، و آبروی برادر مسلم را ریختن از ربا بدتر است.
و وقتی آن حضرت مردم را امر به روزه فرمود، گفت: احدی بدون اذن من افطار نکند.چون شام داخل شد، یک یک میآمدند و اذن گرفته افطار میکردند تا مردی آمد و عرض کرد:
«یا رسول اللّه دو دختر من روزه گرفتهاند و حیا مانع ایشان است که به خدمت تو رسند، اذن بفرما تا افطار کنند. حضرت روی مبارک گردانید. آن مرد ثانیا عرض کرد. باز حضرت روی گردانید.
و در مرتبه سوم فرمود که آنها روزه نگرفتهاند و چگونه روزه بودند و حال آنکه در همه روز گوشت مردم را به غیبت میخوردند، برو ایشان را بگو تاقی کنند. آن مرد بازگشت و ایشان را خبر داد پس آنها قی کردند.
و از هر یک پارچه خون بسته دفع شد. چون پیغمبر را خبر دادند فرمود: به خدایی که جان محمد در دست اوست که اگر این در شکم آنها باقی میماند آتش جهنم آن را میخورد.»
و از جانب خداوند رحمن به موسی بن عمران وحی شد که: «هر غیبت کنندهای که با توبه از دنیا برود آخر کسی است که داخل بهشت خواهد شد.
و هر غیبت کنندهای که بیتوبه از دنیا برود اول کسی است که داخل جهنم خواهد شد.» و از حضرت رسول (صلّیاللّهعلیهوآلهوسلم) مروی است که:
«هر که غیبت کند مرد مسلمان یا زن مسلمانی را، خدا چهل شبانهروز نماز و روزه او را قبول نمیکند، مگر اینکه آن کسی که غیبت او شده از او عفو کند.» و فرمود:
«هر که غیبت مسلمانی را بکند، در ماه رمضان اجری از برای روزه او نخواهد بود.» و در حدیثی دیگر از آن سرور منقول است که: «دروغ گمان کرده است هر که گمان کند حلالزاده است و او گوشت مردم را به غیبت میخورد.»
و از امام جعفر صادق (علیهالسّلام) مروی است که: «هر که در حق مؤمنی بگوید امر قبیحی را که خود دیده یا شنیده باشد، آن شخص داخل این آیه مبارکه است که: «انَّ الَّذینَ یُحِبُّونَ اَنْ تَشیعَ الْفاحِشَه فِی الَّذینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ اَلیمٌ؛ [4]
به تحقیق کسانیکه دوست میدارند که فاش شود امر قبیح و ناشایست در حق طایفهای که ایمان آوردهاند از برای ایشان است عذاب دردناک.» و نیز از آن حضرت مروی است که: «هر کس روایت کند از مؤمنی چیزی را که بخواهد او را عیبناک کند .
و آبروی او را کم کند تا از چشم مردم بیفتد، خداوند متعال او را از تحت امر خود بیرون میکند و داخل در تحت امر شیطان میکند. و شیطان او را قبول نمیکند.» و آن حضرت فرمود:
«هر که غیبت کند برادر مؤمن خود را بیآن که عداوتی میان ایشان ثابت باشد، شیطان شریک است در نطفه او.» و فرمود که: «غیبت، حرام است بر هر مسلمانی. و آن میخورد حسنات را.
و باطل میسازد آنها را، همچنان که آتش هیزم را میخورد.» و اخبار در این خصوص بسیار است. و ذکر همه آنها متعسّر، بلکه متعذّر است. و همین قدر که مذکور شد کفایت میکند.
علاوه بر این، هر که را اندک عقلی بوده باشد میداند که این صفت، خبیثترین صفات، و صاحب آن، رذلترین مردمان است. و بزرگان پیش، بندگی خدا را در نماز و روزه نمیدانستهاند بلکه در چشم پوشیدن و حفظ خود از پیروی عیب مردم میدانستهاند.
و آن را افضل اعمال میشمردهاند. و خلاف آن را صفت منافقین میدیدند. و وصول به مراتب عالیه و درجات رفیعه را موقوف به ترک غیبت میدانستهاند.
دروغ از علت های فشار قبر
در روایات رسول خدا (ص) نقل شده که: «عذاب قبر به سزاى ..... دروغ است». [5]
دروغ در قران
) «ای کسانی که ایمان آوردهاید، چرا چیزی میگویید که انجام نمیدهید و نزد خدا سخت ناپسند است که چیزی را بگویید و انجام ندهید.» [6]
«دروغگو مستحق لعنت و سزاوار خشم پروردگار عالم است.» [7]
دروغ در روایات
اخبار وارده در بزرگی گناه دروغ و شدت عقوبت و مفاسد مترتب برآن زیاد میباشد که دراین قسمت به برخی از روایات اشاره میشود:
۱) پیامبر اکرم صلوات الله علیه فرمود: «مؤمن هرگاه بدون عذر دروغی بگوید هفتاد هزار ملک او را لعنت میکنند و بوی بدی از قلبش بیرون میآید که تا به عرش میرسد و خداوند به سبب این دروغ، گناه هفتاد زنا که کمترین آن زنای با مادر است را برای او مینویسد.» [8]
۲) در جایی دیگر میفرماید: «از دروغ بپرهیز که روی دروغگو را سیاه میکند.» [9]
۳) مردی از رسول خدا صلوات الله علیه پرسید: «چه عملی سبب دخول در آتش است؟ حضرت فرمود: دروغ زیرا دروغ سبب فجور و فجور سبب کفر و کفر سبب دخول در آتش است.» [10]
۴) دروغ سبب گرفتن صورت انسانی از دروغگو است؛ یعنی صورت برزخیاش انسان نیست. رسول خدا صلوات الله علیه به حضرت زهرا سلام الله علیها فرمودند: در شب معراج زنی را دیدم که سرش مانند خوک و بدنش مانند بدن الاغ بود و سبب آن فتنه انگیزی و دروغ بود. [11]
۵) در روایتی دیگر پیامبر اکرم صلوات الله علیه ریشه دروغ را در کمبودها و پستیهای انسان چه از لحاظ روحی و یا جسمی بیان فرموده است: دروغگویی از پستی روح ریشه میگیرد. [12]
۶) در روایتی دیگر، حضرت امیرالمومنین علیه السلام می فرماید: بزرگترین گناهان نزد خدا، زبان دروغگو است. [13]
سخن چینی علت فشار قبر
امام علی (ع) میفرماید: عُذابْ الْقَبًرِ یُکُونْ مِنُ النّمِیُهِ وُ الْبُوًلِ وُ عُزْبِ الرُجْلِ عُنً اَهًلِهِ عذاب قبر از سخن چینی و پرهیز نکردن از بول و دوری مرد از زنش حاصل میشود.
ابن عباس روایت کرده است که عذاب قبر سه ثلث است یک سوم برای غیبت و یک سوم برای سخن چینی و یک سوم برای بیاحتیاطی در تطهیر بول سخن چینی نوعی افشای سرّ میکند که در نتیجه متضمن فساد خواهد بود.
و در اسلام از این عمل نهی شده و از گناهان کبیره بوده و عذاب حتمی خداوند را بههمراه دارد.
قال الصادق (علیهالسّلام): «و انّ مِن اکبرِ السحرِ النمیمه یُفَرقُ بها بینَ المتحابینَ و یُجلبُ العداوهُ علی المُتَصافیینِ و یُسفَکُ بها الدماءُ و یُهدَمُ بها الدُورُ و یُکشَفُ بها الستورُ و النمامُ شرُّ مَن و طَئَ الارضَ؛ [16]
امام صادق (علیهالسّلام) پس از بیان اقسام سحر میفرماید: «جز این نیست که بزرگترین اقسام سحر، نمامی است که به واسطه آن بین دوستان جدایی میاندازد و دشمنی را بجای صفا در بین کسانی که با یکدیگر یکرنگ بودند قرار میدهد.
و به سبب سخنچینی خونها ریخته میشود و خانهها خراب میشوند و پردهها کشف میشود و نمام بدترین کسانی است که روی زمین راه میرود».
قال رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم): «الا اُنبئکُمُ بشرارِکُم»؟ قالوا: بلی، یا رسول اللهِ! قال (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم): «المشائونَ بالنمیمهِ المُفرِّقونَ بین الاحبهِ، الباغون لِلبُراءِ المعایب؛ [17]
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: شما را به بدترین خودتان آگاه کنم؟ گفتند: بله ای پیامبر خدا. فرمود: آنها که به سخنچینی روند و در میان دوستان جدایی افکنند و برای پاکان عیبها جویند».
قال الباقر (علیهالسّلام): «مُحرمه الجنه علی القتاتین المشائینَ بالنمیمهِ؛ [18]امام باقر (علیهالسّلام) فرمود: بهشت بر دورغتراشانی که برای سخنچینی میروند حرام است».
قال النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم): «مَن مَشی فی نمیمهٍ بینَ الاثنینِ سَلَطَ اللهُ علیه فی قبرهِ ناراً تُحرقُهُ الی یومِ القیمهِ و اذا خرج من قبرِهِ سَلَطَ اللهُ علیهِ تنیناً اسودَ ینهشُ لَحمَهُ حتی یدخُلَ النارَ»؛ [19]
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: «کسی که برای سخنچینی بین دو نفر حرکت کند، خداوند بر او در قبرش، آتشی را مسلط میفرماید که او را میسوزاند.
و چون از قبرش بیرون میآید، ماری بزرگ و سیاه را بر او مسلط میفرماید که گوشت او را میخورد تا داخل جهنم شود». [20]
یاری نکردن مظلوم علت فشار فبر
در کتاب ثواب الاعمال آمده است که یکی از علمای بنیاسرائیل از دنیا رفت و فشار قبر بر او وارد شد؛ چراکه او یک بار نماز را (عمداً) بیوضو خوانده بود [21] [و از کنار مظلومی گذشته بود و او را یاری نکرده بود. [22]
یاری کردن مظلوم در صورت توانایی واجب است. [۲3]
اگر در سکوت علمای دین و رؤسای مذهب – اعلی اللَّه کلمتهم – تقویت ظالم و تایید او باشد - و العیاذ باللَّه - سکوت کردن بر آنان حرام است و بر آنها واجب است اظهار کنند ولو اینکه در رفع ظلم او مؤثر نباشد. [۲4]
کمک کردن به ستمگران در ستمشان، بلکه در ارتکاب هر کار حرامی از سوی آنان حرام است، اما در غیر محرمات، مانند مباحات و طاعات، در صورتی که موجب افزایش شوکت و قدرت ایشان نشود جایز میباشد. [۲5]
پذیرش هدایای حاکمان ستمگر و آمد و شد با ایشان جایز است، مگر آنکه موجب افزایش جرأت آنان بر ستمشان گردد. [۲۶]
[۲۷]
اما اگر موجب تخفیف ظلم و کاهش جرأت آنان بر ستم شود، رعایت جانب اهم لازم است. [۲۸]
تباه کردن نعمت علت فشار قبر
امام صادق علیه السلام از رسول اکرم صلى الله علیه و آله نقل فرموده است که: «ضَغْطَةُ القَبرِ لِلْمۆمِنِ کَفّارةٌ لِما کانَ مِنْهُ مِنْ تَضْییعِ النِّعَمِ». [۲9]«فشار قبر براى مۆمن کفّاره نعمتهایى است که تباه کرده است».
شاید در نگاه اول به نظر هر خواننده ای بیاید که ضایع کردن نعمتها گناهی است که به آسانی می توان آن را ترک نمود به خاطر آنکه تضییع نعمتها را مساوی با اسراف می دانند .
اما اسراف یکی از مصادیق بارز در دایره تضییع و تباهی نعمتها به حساب می آید. اگر بخواهیم با نگاهی دقیقتر به عمق این مسئله بنگریم خواهیم دید که حتی سیر غذا خوردن، سیر خوابیدن، حتی یک کلمه بیهوده سخن گفتن و امثالهم نیز می تواند مصداقی از تضییع نعمتها باشد.
یک مقدار بیشتر از حدی که بدن به آن نیاز دارد بیشتر استراحت کردن هم، نمونه ای از تضییع نعمتهاست. فرصتی که خداوند به بشر برای زندگی روی زمین به او داده بسیار عزیز و مغتنم است.
باید از لحظه لحظه آن نهایت استفاده را برد. لذا استراحت نیز باید به اندازه ای باشد که بدن نیروی کافی برای فعالیت مجدد را بدست آورد.
حتی یک مثقال چربی اضافه که بر بدن روییده باشد(که به همان اندازه نشانه زیاد استفاده کردن مواد غذایی است) هم، داخل در محدوده تباهی نعمتهاست.
به همان اندازه که اولیاء خدا کم هستند، رهایی یافتگان از فشار قبر نیز کم هستند. البته خداوند رعایت خیلی از این چیزها را به دلیل مشقت بر بندگان خود واجب ننموده و در قیامت هم ایشان را به دلیل سیر خوردن و سیر خوابیدن مواخذه نخواهد کرد .
اما از آنجا که هر چیزی اثر وضعی و طبیعی خودش را دارد، تضییع نعمتها هم اثر خودش که همان فشار قبر است را دارد که البته بسته به میزان آن کم و زیاد خواهد بود.
برخی هم گفته اند منظور از تضییع نعمتها، بکار بردن نعمتها در غیر از مورد مصرفشان یعنی در راه حرام است. همانطور که در تعاریف شکر گفته اند که «استفاده از نعمت است در همان راهی که خداوند دستور فرموده یا مجازمان کرده است.»
به هر حال از آنجا که پرهیز از چنین گناهانی بسیار سخت و مشکل است، فشار قبر هم برای همگان عمومیت دارد و فرار از آن جز برای عده بسیار معدودی چون ائمه معصومین بسیار بعید است. ابو بصیر می گوید:
به امام جعفر صادق(علیه السّلام) گفتم: أیفلت من ضغطه القبر احد؟ آیا احدى هست که از فشار قبر نجات پیدا کند؟ فرمود: نعوذبالله منها، ما أقل من یفلت من ضغطه القبر؛ پناه بخدا مىبریم از فشار قبر.
چقدر قلیل و اندک هستند آن افرادى که از فشار قبر نجات پیدا کنند. [30] اگر بخواهیم پرهیز از تباهی نعمتها را به واقع درک کنیم، باید در زندگی اولیاء بزرگ الهی تامل کنیم.
فی المثال آنچه در زندگانی پرخیر و برکت حضرت زهرا(علیهاالسلام) چه در بحث عبادت و چه در بحث زحمات دنیوی و دیگر مسائل می خوانیم و بسیار شگفت زده می شویم، راهنمایی است که به ما نشان دهد پرهیز از تضییع نعمتها چگونه می تواند باشد.
الْحَسَنُ الْبَصْرِیُّ مَا کَانَ فِی هَذِهِ الْأُمَّةِ أَعْبَدَ مِنْ فَاطِمَةَ کَانَتْ تَقُومُ حَتَّى تَوَرَّمَ قَدَمَاهَا، زندگانى حضرت زهرا علیها السلام [31]
ابن شهر آشوب گوید: هیچ کس در بین این امّت عابدتر از حضرت فاطمه(علیهاالسّلام) نبود، او آنقدر براى عبادت خدا بر پا مىایستاد که پاهایش ورم مىکرد.
شیخ صدوق (رحمة الله علیه) روایت کرده که حضرت على(علیه السّلام) به مردى از بنى سعد فرمود: بگذار تا قصّهاى در باره خودم و فاطمه برایت بگویم:
فاطمه همسر من در میان خانواده رسول خدا(صلّى الله علیه و آله و سلّم) از محبوبترین افراد بود، او با مشک به قدرى آب مىآورد که اثر آن در سینهاش به جاى مانده بود، و به قدرى با آسیاب کار مىکرد که دستهایش پینه بسته بود،
و به قدرى خانه را جارو مىکرد که گرد و غبار بر لباسهایش مىنشست، و به قدرى در زیر دیگ آتش مىافروخت که لباسهایش سیاه و چرکین مىشد، و او به سبب این کارها دچار زحمت و رنج شدیدى شده بود. [32]
به همان اندازه که اولیاء خدا کم هستند، رهایی یافتگان از فشار قبر نیز کم هستند. البته خداوند رعایت خیلی از این چیزها را به دلیل مشقت بر بندگان خود واجب ننموده و در قیامت هم ایشان را به دلیل سیر خوردن و سیر خوابیدن مواخذه نخواهد کرد .
اما از آنجا که هر چیزی اثر وضعی و طبیعی خودش را دارد، تضییع نعمتها هم اثر خودش که همان فشار قبر است را دارد که البته بسته به میزان آن کم و زیاد خواهد بود.
بنابراین کسانی که اهل اسراف و بریز و بپاشهای آنچنانی هستند باید منتظر فشار قبر سختی هم باشند که این همان مسئله ی ساده ی دو دو تا، چهار تاست .
در «عِلَل الشّرآئع» مرحوم صدوق از أمیرالمۆمنین علیه السّلام روایت می کند:”قَالَ: عَذَابُ الْقَبْرِ یَکُونُ مِنَ النَّمِیمَةِ وَالْبَوْلِ وَ عَزْبِ الرَّجُلِ عَنْ أَهْلِهِ”. [33]
«فرمود: عذاب قبر از سخنچینی و پرهیز نکردن از بول و دوری مرد از زنش پیدا می شود که رختخواب خود را جدا نموده و در غذا و خواب از او دوری کند.»
بد اخلاقی علت فشار قبر
در روایتی از أبوبصیر آمده است: “قَالَ: قُلْتُ لاِبِی عَبْدِاللَهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: أَ یَفْلِتُ مِنْ ضَغْطَةِ الْقَبْرِ أَحَدٌ؟ قَالَ: فَقَالَ: نَعُوذُ بِاللَهِ مِنْهَا ؛ مَا أَقَلَّ مَنْ یَفْلِتُ مِنْ ضَغْطَةِ الْقَبْرِ!”
می گوید: من به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: آیا کسی از فشار قبر رهائی پیدا می کند؟ حضرت فرمودند: پناه به خدا از فشار قبر ؛ چقدر افرادی که از فشار قبر رهائی پیدا کنند کم هستند.»
و حضرت صادق علیه السلام به دنبال این قضیّه فرمودند: رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم برای تشییع جنازة سَعد از منزل خارج شدند در حالی که هفتاد هزار فرشته جنازه وی را تشییع می نمودند؛ و پس از دفن، حضرت رسول الله سر خود را به طرف آسمان بلند نموده و فرمودند:
مِثْلُ سَعْدٍ یُضَمُّ؟ آیا فشار قبر، شخصی مانند سعد را با این سابقه درخشانش در اسلام فرا می گیرد؟ أبوبصیر می گوید: عرض کردم: فدایت شوم ما چنین میپنداشتیم که سعد از بول اجتناب کامل نمی کرد!
مراد از قبر آن گودال کوچکى نیست که انسان را در آن دفن مىکنند بلکه مقصود جهانى است که انسان پس از مرگ و پیش از بر پا شدن قیامت در آن زندگى مىکند و چون قرار گرفتن در قبر ملازم یا سرآغازى براى ورود به عالم برزخ مىباشد واژه قبر در مورد آن به کار رفته است
حضرت فرمود: مَعَاذَ اللَهِ، إنَّمَا کَانَ مِنْ زَعَآرَّةٍ فِی خُلُقِهِ عَلَی أَهْلِهِ. «پناه به خدا چنین نیست، بلکه فشار قبر سعد به علّت سوء خُلقی بود که با اهل خانه خود داشت.
» حضرت صادق علیه السلام فرمودند: مادر سعد گفت: گوارا باد ای سعد بر تو در این بهشتی که وارد شدی! رسول خدا فرمود: ای مادر سعد! بر خدا حکم جزمی منما. [34]
در این روایت مىبینیم سعد بن معاذ که از اصحاب جلیل القدر پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله بود هم به خاطر بداخلاقى با خانواده گرفتار فشار قبر مىشود.
رعایت نکردن نجاست بول از علل فشار قبر
در منابع روایی، احادیثی وارد شده است که به این مطلب اشاره دارد؛ پیامبر گرامی اسلام می فرمایند: " از بول بر حذر باشید و خود را از آن پاک کنید، زیرا؛ اکثر عذاب قبر از آن است" [35] . امام صادق (ع) نیز می فرمایند: " اکثر عذاب قبر به خاطر بول است." [36]
در مورد فلسفه احکام باید گفت هرچند همه احکام بر اساس مصالح و مفاسد است؛ و هر حکمی دارای فلسفه و علتی است؛ ولی بیان و کشف علت تمام جزئیات احکام، کار بسیار مشکلی است. نهایت اینکه بتوان ضوابط کلی برای احکام بیان نمود؛ که البته کلیت در اینجا به معنای اکثری است که قابل استثناست. [37]
در مورد رعایت نکردن از نجاست بول عقل انسان این مقدار را در ک می کند که موجب اختلال شرط طهارت در اعمالی مثل نماز می شود؛ اما دقیقا نمی تواند رابطه بین رعایت نکردن نجاست بول و عذاب قبر را درک کند؛ هر چند به صورت کلی می فهمد اعمال انسان دارای آثار مثبت و منفی در زندگی مادی و معنوی است.
سبک شمردن نماز از علل فشار قبر
پیامبر گرامی اسلام فرمودند: ای فاطمه جان! هر کسی از مردان و زنان نمازش را سبک بشمارد، خداوند او را به 15 بلا مبتلا می سازد. (شش مورد در دنیا، سه مورد در وقت مرگ و سه مورد آنها در قبر و سه مورد در قیامت است).
شش بلایی که در دنیا دامنگیرش می شود:
1. خداوند برکت را از عمرش می برد.
2. خداوند برکت را از رزقش می برد.
3. خداوند عزوجل سیمای صالحین را از چهره اش محو می کند.
4. هر عملی که انجام می دهد، پاداش داده نمی شود.
5. دعایش به آسمان نمی رود.
6. بهره ای از صالحین برای او نیست.
سه بلایی که هنگام مرگ گرفتارش خواهد شد:
1. ذلیل از دنیا می رود.
2. هنگام مرگ در حال گرسنگی خواهد بود.
3. تشنه از دنیا خواهد رفت، اگرچه آب نهرهای دنیا را به او بدهند.
سه بلایی که در قبر دامنگیرش می شود:
1. خداوند ملکی در قبر برای او می گمارد تا او را زجر دهد.
2. قبرش برای او تنگ خواهد شد.
3. گرفتار ظلمت و تاریکی قبر خواهد شد.
سه بلایی که در روز قیامت گرفتارش خواهد شد:
1. خداوند ملکی را موکل می سازد تا او را با صورت بر زمین بکشد، در حالی که خلایق تماشا می کنند.
2. محاسبه اعمالش به سختی انجام می شود.
3. خدا به نظر لطف به او نمی نگرد و برای اوست عذاب همیشگی. [38]
که این بلاها هر کدام کافی است که انسان به اندیشه فرو رود و خود را در قهر خدا گرفتار نکند و گذشته از این همه بلا، چه بلایی بزرگتر از این که انسان خود را از فیض حضور در محضر مهربان بی همتا و عزیر بی شریک و قادر بی نیاز محروم کند و در نسیان و فراموشی گرفتار آید.
و فرمودند: نماز را تباه نسازید، چرا که هرکس نمازش را تباه سازد، با قارون (مظهر دنیا پرستی) و هامان (مظهر قدرت طلبی) محشور میگردد. و بر خدا سزوار است که او را در آتش دوزخ بیفکند. [39]
و در روایات نسبت به کسی که گناهان را انجام میدهد، اطلاق کفر نمیشود، ولی تارک الصلاه را کافر معرفی میکنند و علتش این است که تارک الصلاه نماز را به خاطر شهوت و میل ترک نمیکند و بلکه به خاطر سبک شمردن نمازی است که آن قدر در دین به آن اهمیت داده شده است و یک نحو روی گردان شدن از خداوند متعال است.
و لذا پیامبر فرمودند: کسی که سه روز نمازش را(عمدا) ترک کند اگر بمیرد، غسل و کفن ندارد و در قبرستان مسلمانان دفن نمیشود. [40]
در سوره مدثر، آیات 42تا 45، خداوند از بعضی از اهل جهنم در حالی که در عذاب گرفتار هستند میپرسد: چه چیزی شما را در این جهنم قرار داد. جواب میدهند که ما نماز نمیخواندیم و به فقراء کمک نمیکردیم
امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود: نماز گزاری که نمازش را سبک بشمارد وقتی از قبرش خارج شود خداوند ملکی را بر وی موّکل میگرداند که او را بر عرصهی قیامت وارونه بر زمین میکشد و مردم به او نگاه میکنند و با شدت و سختگیری مورد محاسبه قرار میگیرد. [41]
نتیجه:
در روایات به عواملی که موجب فشار و عذاب در است اشاره شده است.
۱ـ سخن چینی و مراعات نکردن طهارت و نجاست و پرهیز نکردن از بول و بی مهری به همسر .
۲- در کتاب ثواب الاعمال آمده است که یکی از علمای بنی اسرائیل از دنیا رفت و فشار قبر بر او وارد شد؛ چرا که او یک بار نماز را (عمدا) بی وضو خوانده بود و از کنار مظلومی گذشته بود و او را یاری نکرده بود.
۳- ضایع نمودن نعمتهای الهی : پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمودند: فشار قبر برای مؤمن، کفاره تباه نمودن نعمتها از ناحیه ی اوست.
۴. امام صادق فرموند: افراد کمی از فشار قبر نجات پیدا میکنند. .
۵. غیبت نمودن.
6.سبک شمردن نماز و خواندن نماز بدون وضو
7ـ بی اعتنایی به ضعیفان
پی نوشت:
1. ترجمه نهجالبلاغه انصارى، ص 625.
2.بحار الانوار،ج۶،ص۲۴۱.
3.مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، کمره ای، محمد باقر، ج ۲ (جلد شانزدهم بحار)، ص ۱۶۲، اسلامیه، تهران، ۱۳۶۴ ش.
4.نور/سوره۲۴، آیه۱۹.
5. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، کمره ای، محمد باقر، ج ۲ (جلد شانزدهم بحار)، ص ۱۶۲
6. صف/سوره۶۱،آیه۲-۳.
7. نور/سوره۲۴،آیه۷.
8.بحارالانوار،محمد باقر مجلسی،ج۶۹، ص۲۶۳.
9.معراج السعادة،احمد نراقی، ص۵۵۰.
10.نصایح،مشکینی، ص۲۹۱.
11.گناهان کبیره،آیه الله دستغیب،ج۱، ص۲۹۵.
12. بحارالانوار،محمد باقر مجلسی،ج۶۹، ص۲۶۲.
13.المحجة البیضاء،ملا محسن فیض کاشانی،ج۵، ص۲۴۳.
14.علل الشرایع ص 309.
15.بحار ج 6 ص 245.
۱6.طبرسی، احمد بن علی، احتجاج، ج۲، ص۸۲.
۱7.کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج۲، ص۳۶۹.
۱8.کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج۲، ص۳۶۹.
۱9.صدوق، محمد بن علی، ثواب الاعمال، ج۱، ص۲۸۴.
20.حرعاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج۸، ص۶۱۸، کتاب حج.
21. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۶، ص.۲۲۱.
22.شیخ صدوق، محمد بن علی، ثواب الاعمال، ص۱۱۱.
۲3. نجفی جواهری، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۱، ص۳۰۹.
۲4.موسوعة الامام الخمینی، ج۲۲، تحریرالوسیلة، ج۱، ص۵۰۲، کتاب الامر بالمعروف و النهی عن المنکر، القول فی شرائط وجوبهما، الرابع، مسالة۹، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۹۹ ه ش.
۲5. نجفی جواهری، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۲، ص۵۱.
۲۶.نجفی جواهری، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۲، ص۵۱.
۲۷.خمینی، روح الله، تحریر الوسیلة، ج۱، ص۴۹۷.
۲۸.خمینی، روح الله، تحریر الوسیلة، ج۱، ص۴۷۷.
29. بحار الانوار،ج۶، ص۲۲۱/ «علل الشّرآئع» ،ج۱، ص ۳۰۹
30. بحارالانوار، ج 6، ص260.
31. روحانى متن عربى ... ص، 387.
32. زندگانى حضرت زهرا علیهاالسلام (روحانى)، ص383.
33.«علل الشّرآئع» ،ج۱، ص ۳۰۹
34. «فروع کافی» ج ۳، ص ۲۳۶/ «بحار الانوار» ج ۶، ص ۲۶۱.
35. بحارالأنوار، ج6، ص 275 ، باب 8، أحوال البرزخ و القبر و عذابه.
36. وسائل الشیعه، ج1، ص 340.
37.اقتباس از پاسخ 1967 (سایت: 2070).
38. سفینه البحار، ج2، ص 44.
39. حر عاملی، وسائل الشیعه، قم، انتشارات مؤسسه آل البیت، 1409هـ . ق، ج3، ص19.
40. تاج الدین شعیری، جامع الاخبار، قم، انتشارات رضی، 1363هـ . ش، ص 74.
41. بحارالانوار، 80/22.