emamian

emamian

دوشنبه, 18 ارديبهشت 1402 07:25

بیانات در دیدار معلمان

به مناسبت هفته‌ی معلّم(۱)
 
بسم الله الرّحمن الرّحیم
و الحمد لله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابی‌القاسم المصطفی محمّد و علی آله الطّیّبین الطّاهرین المعصومین سیّما بقیّة الله فی الارضین.

خیلی خوش آمدید برادران عزیز، خواهران عزیز، نمونه‌ای از برترین و شریف‌ترین قشرها و خدمتگزاران کشور، یعنی جامعه‌ی معلّمین کشور. از بیانات این برادر عزیزمان، سرپرست محترم، تشکّر میکنم؛ نکات بسیار خوب و مهمّی را بیان کردند. آنچه اطّلاع دادند که انجام گرفته ــ که بنده از بعضی از آنها بی‌خبر بودم ــ مهم است، آنچه هم که گفتند بنا است انجام بدهند و اقدام بکنند بسیار حائز اهمّیّت است. باید همّت کنند؛ اینها همه‌ شدنی است. اگر کسی تصوّر بکند که این بلندپروازی است و رفتن به سوی یک افقهایی است که دستمان به آن نمیرسد، قطعاً اشتباه کرده. همه‌ی اینهایی که گفتند توقّعاتِ ما است و شدنی است؛ همّت میخواهد، کاردانی میخواهد، پیگیری میخواهد و کمک الهی شامل یک چنین حرکتی خواهد بود ان‌شاءالله. از سرودی هم که اجرا کردید تشکّر میکنم؛ سرود متفاوتی بود که با توحید الهی شروع شد، با مدح معلّم ادامه پیدا کرد؛ انصافاً جای همین هم هست که بعد از حمد الهی، انسان به مدح معلّمین بپردازد؛ خیلی خوب بود.

یاد شهید عزیزمان مرحوم آیت‌الله مطهّری را گرامی میدارم که به معنای واقعی کلمه یک معلّم بود. همه‌ی آن خصوصیّاتی که ما در معلّمین مدارسمان یا مدرّسین دانشگاه‌هایمان انتظار داریم، در این مرد وجود داشت؛ علم داشت، تعهّد داشت، دقّت داشت، پیگیری داشت، نظم و انضباط در کار داشت؛ خیلی خصوصیّات مثبت در این مرد بزرگ وجود داشت. بحمدالله شهادت او هم برکاتی برای کشور داشت؛ خود ایشان که خب به مقامات عالی رسید و آثار ایشان [هم] بر اثر این شهادت، در دل جامعه جا باز کرد. من توصیه میکنم نوشته‌های ایشان و تنظیم‌شده‌های سخنرانی‌های ایشان را، بخصوص معلّمین، حتماً نگاه کنند و بخوانند؛ خیلی به دردتان میخورد.

خب، این جلسه در واقع اوّلاً برای تکریم جامعه‌ی معلّمین کشور است که بنده خودم را موظّف میدانم این تکریم را هر سال انجام بدهم، ثانیاً نکاتی در باب آموزش‌وپرورش که امروز هم چند جمله‌ای عرض میکنیم.

به گمان من اوّلین مطلبی که در باب معلّم باید بنده امروز عرض بکنم، سپاس از جامعه‌ی معلّمان است؛ این سربازان گمنام نظام اسلامی و اسلام و مسلمین که در اطراف کشور، در دورترین نقاط کشور، بی‌سروصدا مشغول کارند، مشغول مجاهدتند و با سختی‌ها، با مشکلات فراوان، دارند کار میکنند. در واقع، فرزندان ملّت را این جامعه‌ی معلّمین دارند تربیت میکنند و آنها را برای آینده‌ی روشنی آماده میکنند. حالا همه‌ی معلّمین یک‌جور نیستند؛ مثل همه‌ی جوامع دیگر، مثل همه‌ی قشرهای دیگر، سطوح مختلفی دارند، امّا آن نگاه کلّی به معلّم این است که عرض کردم. کمبود امکانات هم دارند که این فقط مال امروز هم نیست. در گذشته هم معلّمین در آزمونهای گوناگون سربلند بیرون آمدند. در دفاع مقدّس، معلّمین کشور نزدیک به پنج هزار شهید دادند؛ معلّمان کشور چهار هزار و نهصد و خرده‌ای شهید دادند. دانش‌آموزانی که غالباً تحت تأثیر نَفَس گرم معلّمین به جبهه رفتند و شهید شدند، حدود ۳۶ هزار نفرند؛ این دانش‌آموزان ممکن است تحت تأثیر خانواده و مسجد و رفقا هم بودند، امّا اغلب یا بسیاری از این جوانان دانش‌آموز و دبیرستانی که جبهه رفتند، تحت تأثیر نَفَس گرم این معلّمین بودند.

کاری که معلّم بر عهده گرفته ــ معلّم متعهّد ــ به نظر من مهم‌ترین کار در کشور است؛ یعنی تربیت و تعلیم نونهالان کشور، یعنی ساختن آینده‌ی کشور. معلّم در واقع معمار آینده‌ی کشور است. امروز شما دارید فردای کشور را میسازید. اگر بتوانید انسان آگاه، عالم، اهل فکر کردن، متفکّر، اهل منطق، باایمان، بااراده،‌ متشرّع، پایبند به اخلاق اسلامی، پایبند به تعهّدات ملّی تربیت کنید، بزرگ‌ترین خدمت به کشور انجام گرفته؛ یعنی واقعاً هیچ خدمت دیگری قابل مقایسه‌‌ی با این نیست. این قضیّه‌ی تربیت نوجوانان ما، با توجّه به هوش نوجوان ایرانی، ضریب پیدا میکند و اهمّیّت مضاعف پیدا میکند. اگر ما با یک جامعه‌ی جوان و نوجوانِ متوسّط از لحاظ ذهنی مواجه بودیم، یک جور بود؛ حالا که با یک قشرِ جوانِ هوشمند مواجهیم که از متوسّط هوش جهانی بالاترند، قضیّه جور دیگر است. این ثروت عظیمی است. اگر ما این موجود باارزش، یعنی این جوان هوشمند را ــ که هوشمندیِ خودش را در المپیادها، در مسابقات جهانی، در همه چیز ثابت کرده ــ تربیت نکنیم و به جایگاه شایسته نرسانیم، واقعاً جفا شده؛ این جواهرِ قیمتی‌ای است، این را باید خوب ساخت.

خب، این نقش و جایگاه معلّم است. جایگاه خیلی مهم است، خیلی بالا است، مسئولیّت هم به همین اندازه بالا است؛ مسئولیّت هم بالا است. چون راجع به این قضیّه خیلی صحبت کرده‌ایم ــ هم خود بنده صحبت کرده‌ام، هم همه صحبت کرده‌اند ــ من چند سرفصل کوتاه را عرض میکنم.

یکی اینکه شاگرد را معلّم مثل فرزند خودش بداند. شما در مورد پسر خودتان یا دختر خودتان چه آرزوهایی دارید؟ نمیخواهید خوشبخت باشد؟ نمیخواهید سربلند باشد؟ نمیخواهید عاقل باشد؟ نمیخواهید باسواد باشد؟ نمیخواهید رفتار او در جوامع، در خانواده‌ها، احترام‌برانگیز باشد؟ انسان راجع به بچّه‌اش این چیزها را میخواهد؛ عین همینها را از این شاگردتان هم بخواهید. یعنی کار شما در درجه‌ی اوّل درس ‌دادن است، امّا در خلال هر درسی ــ بنده بارها گفته‌ام گاهی مثلاً یک معلّم ریاضی یا معلّم فیزیک، در اثنای درس، یک کلمه میگوید که از یک ساعت سخنرانی‌ای که بنده‌ی مثلاً واعظ میکنم تأثیرش در این جوان بیشتر است! با یک کلمه؛ اینها را دیده‌ایم ــ با رفتار، با کردار، با بیان، ایمان را، صلاح را، صلاحیّتهای انسانی را در این شاگرد پرورش بدهید. فرض کنید فرزند خودتان است، دارید او را پرورش میدهید؛ این اوّلین توقّعی است که انسان از معلّمین دارد. البتّه این غیر از مسئله‌ی «پرورشی» است که بعداً عرض خواهم کرد؛ آن امور پرورشی، مستقلّاً یک مسئله‌ی جداگانه‌ای است؛ بعضی‌ها اینها را با هم مخلوط میکنند. آنهایی که میخواستند «پرورشی» را تعطیل کنند، میگفتند «معلّم در همان حالِ تعلیم، پرورش هم بدهد»، که خب این حرف ناقص و ناتمامی است؛ لکن در اثنای تعلیم میشود به معنای واقعی تربیت هم انجام داد، «پرورشی» هم به جای خود.

یک نکته‌ی دیگر تشویق دانش‌آموزان به حضور در مراکزی است که آن مراکز برکت‌آفرین است، نورآفرین است، مثل مساجد، مثل هیئتها. به‌تجربه ثابت شده جوانی که با مسجد سر و کار دارد و ارتباط دارد، خیرش بیشتر به جامعه میرسد؛ یعنی احتمالش بیشتر است. نه اینکه آدمِ جوان یا غیرجوانِ مسجدی منحرف نمیشود؛ چرا، همه‌ی احتمالات وجود دارد، لکن این زمینه یک زمینه‌ی بسیار باارزشی است.

یک نکته در مورد رفتار معلّم اهتمام به حضور دانش‌آموز در مدرسه است. خب این قضیّه‌ی کرونا و این آموزش مجازی و آموزش از راه دور واقعاً ضربه زد، یعنی اختلال ایجاد کرد در کار آموزش کشور. ممکن است که ما بگوییم با فضای مجازی و ارتباط ویدئویی و امثال اینها میشود درس را تعلیم داد، امّا شاگرد، دانش‌آموز، غیر از یادگیری و شنیدن درس، احتیاج به حضور در فضای آموزشی دارد؛ احتیاج دارد به اینکه بین همسالان خود، همکاران خود، همسانان خود حضور داشته باشد؛ این هم‌افزایی ایجاد میکند، این خیلی مهم است. باید سعی بشود که دانش‌آموز در مدرسه حضور پیدا بکند؛ مدرسه موضوعیّت دارد. این هم یک مطلب. خب، عرض کردیم که کرونا ضربه زد، این فتنه‌ها و اغتشاشها و مانند اینها هم ضربه میزند؛ یعنی اینها با این ناامنی‌هایی که در خیابان و از این قبیل درست میکنند، یکی از ضرباتی که به کشور میزنند همین است که مدرسه‌ها را ناامن میکنند. یا همین مسائل مربوط به مسمومیّت و مانند اینها اگر حالا واقعی باشد یا شایعه باشد، دست دشمن اگر در کار باشد که ظاهراً هم همین‌جور است، این واقعاً یک ضربه‌ به اساس کار در کشور و اساس آموزش‌وپرورش است، چون از حضور در مدرسه مانع میشود.

یکی از چیزهایی که از معلّمین عزیز و محترم انتظار میرود این است که احساس هویّت ایرانی و اسلامی و شخصیّت ملّی را در کودکان این کشور باید زنده کنید. مسئله‌ی زبان مهم است، مسئله‌ی ملّیّت مهم است، مسئله‌ی پرچم مهم است؛ دلبسته باید باشد؛ اینها چیزهای لازمی است، اینها اساسی است. بایستی این شناخت را، این هویّت‌شناسی ملّی و شخصی را در دانش‌آموز زنده کنید؛ [دانش‌آموز] باید به ایرانی بودنِ خودش افتخار کند. البتّه افتخار هم دارد. فقط هم با اینکه [بگوییم] «افتخار کنید»، با توصیه، درست نمیشود. حالا بعد من در باب کتابهای درسی عرض خواهم کرد؛ مفاخر ملّی، سابقه‌ی فرهنگی، عزّت تاریخی، وقتی که به نوجوان و جوان نشان داده بشود، در او احساس عزّت به وجود می‌آید. دیگران تاریخی ندارند، برای خودشان تاریخ درست میکنند، فیلمش را هم میفرستند اینجا در تلویزیون ما پخش میشود؛ نه چنان قهرمانهایی دارند، نه چنان آدمهایی دارند، [ولی] درست میکنند؛ هنر است، هنر فیلم‌سازی است. ما این‌ همه گذشته‌ی تاریخیِ پُر از حماسه و پُر از شجاعت و پُر از صفات عالیه‌ی بشری و انسانی و اجتماعی داریم، اینها مسکوت میماند. این هم یکی.

خب، عرض کردم که چند نکته توقّع از معلّمین است. ما از معلّم توقّع داریم احساس مسئولیّت کند و این توقّع، توقّعِ به‌جایی است؛ امّا در مقابل، در قبال معلّم هم باید احساس مسئولیّت بشود. باید انصاف را رعایت کرد؛ وقتی نظام از جامعه‌ی معلّمی توقّعی دارد، باید در قبال این جامعه احساس مسئولیّت هم بکند. این احساس مسئولیّت [هم] در همه‌ی ابعاد است؛ فقط مسئله‌ی معیشت نیست. البتّه مسئله‌ی معیشت خیلی مهم است، امّا فقط مسئله‌ی معیشت نیست، مسئله‌ی تجربه‌آموزی است، مسئله‌ی مهارت‌آموزی است؛ همین چیزهایی که حالا سرپرست محترم در سخنرانی‌شان گفتند که راجع به معلّمین این کارها را باید بکنیم یا میخواهیم بکنیم، اینها جزو وظایف است، اینها کارهایی است که باید انجام بگیرد؛ یعنی اینها احساس مسئولیّت دستگاه در قبال معلّم است؛ [مثل] آموزشهای ضمن خدمت و همین رسیدگی به دانشگاه فرهنگیان. این دانشگاه فرهنگیان خیلی مهم است و دستگاه‌های تربیت معلّم کلّاً خیلی مهمّند، رسیدگی به اینها خیلی مهم است.

خب، چند جمله هم در باب اصل مسئله‌ی آموزش‌وپرورش عرض میکنیم. یک مطلب درباره‌ی جایگاه آموزش‌وپرورش در نظام مدیریّت کشور است. اصلاً  آموزش‌وپرورش در مدیریّت اداره‌ی کشور چه جایگاهی دارد؟ این را باید اوّل به بعضی بفهمانیم. به نظر بنده، بعضی هنوز قادر نیستند نقش آموزش‌وپرورش را در پیشرفت همه‌جانبه‌ی کشور درک کنند. یک خطای راهبردی در بین برخی از مسئولین در گذشته وجود داشته که خسارتهایی هم وارد آورده، و آن کوچک‌انگاریِ این دستگاه حیاتی است. [برخی مسئولین] قدر و عظمت و ابعاد تأثیر این دستگاه حیاتی را نشناختند، بعضی آن را به صورت یک مزاحم و به صورت یک مجموعه‌ی مصرفی نگاه کردند. اینها را که من عرض میکنم، چون حرفهایی را از خود افراد شنیده‌ام؛ به بنده میگفتند که مثلاً فرض کنید فلان قدر از بودجه‌ی کشور صرف آموزش‌وپرورش میشود. دنباله‌اش چیست؟ دنباله‌اش برون‌سپاری است که حالا من راجع به برون‌سپاری عرض خواهم کرد. یعنی به چشم یک مزاحم به آموزش‌وپرورش نگاه میکردند؛ خب این معلوم است نتیجه‌اش چه میشود.

به نظر بنده، عبور از گردنه‌های دشوار پیشرفت ــ که ما دنبال پیشرفت همه‌جانبه‌ی کشور هستیم و در این مسیر گردنه‌های دشواری وجود دارد ــ بدون کمک آموزش‌وپرورش ممکن نیست. امروز از زبان صاحب‌نظران و صاحبان تخصّص در زمینه‌های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و حتّی سیاسی، انسان می‌شنود که وقتی راجع به مشکلات اساسی و گره‌های سخت کشور بحث میشود، علاج کار را در مدرسه جستجو میکنند: اگر مثلاً در ۲۰ سال قبل یا ۲۵ سال قبل به مدرسه رسیده بودیم، امروز فلان مشکل وجود نداشت؛ این را متخصّصین میگویند، این را صاحب‌نظران میگویند و این درست است، این نگاهِ کاملاً درستی است. چاره‌ی کار در اصلاح مدرسه است، در برنامه‌ریزی درست برای مدرسه و برای جوان و نوجوان است؛ این یک حقیقتی است که وجود دارد. خب نگاه به آموزش‌وپرورش باید این نگاه باشد؛ اگر این نگاه بود، امیدواری وجود دارد که بر همین پایه برنامه‌ریزی بشود و اگر برنامه‌ریزی شد و همّت وجود داشت، همان‌طور که عرض کردم، عملی است، خواهد شد؛ یعنی ما هیچ چیز نشدنی نداریم، همه‌ی اینها شدنی است؛ منتها اوّل باید نگاه، نگاه درستی باشد، بعد هم همّت و پشتکار دنبالش باشد. خب پس مطلب اوّل ما فهم اهمّیّت دستگاه حیاتی آموزش‌وپرورش است؛ این را همه باید بدانند؛ هم مردم، [هم] خود آموزش‌وپرورش و البتّه مسئولین کشور ــ تصمیم‌سازان و تصمیم‌گیران در قوّه‌ی مقنّنه و عمدتاً در قوّه‌ی مجریه ــ بدانند که اهمّیّت این دستگاه چقدر زیاد است.


یک نکته‌ی مهم که غالباً در آموزش‌وپرورشِ ما از آن عبور میشود و به آن توجّه نمیشود، مسئله‌ی ثبات مدیریّت است. در این دستگاهِ به این عظمت، به این اهمّیّت، ما دچار بی‌ثباتی هستیم. گفت:
هر که آمد عمارتی نو ساخت
رفت و منزل به دیگری پرداخت(۲)

یکی می‌آید یک برنامه‌ای میریزد، یک کاری را شروع میکند، [با رفتنِ او] نیمه‌کاره رها میشود، دیگری می‌آید. اینجا به من گزارش دادند ــ البتّه خود بنده هم میتوانستم بفهمم، امّا در گزارشها هم بود ــ که از سال ۹۲ تا کنون که ده سال است، ما پنج وزیر و چهار سرپرست در آموزش‌وپرورش دیده‌ایم! این چیز خیلی عجیب‌وغریبی است. خب در وزارتهای دیگرِ‌ ما، [مثل] وزارت خارجه یا وزارت جهاد کشاورزی، هفت سال، هشت سال، گاهی بیشتر، یک وزیر در دو دولت میمانَد؛ چرا در وزارت آموزش‌وپرورش این‌جور بی‌ثباتی در مدیریّت وجود دارد؟ ببینید، همه‌ی فعّالیّتهای دیربازده به ثبات مدیریّت احتیاج دارد، از جمله آموزش‌وپرورش که خب فعّالیّتش خیلی دیربازده است؛ یعنی شما که امروز روی نوجوان دارید برنامه‌ریزی میکنید، این بایست مثلاً بیست سال دیگر یا سی سال دیگر اثرش ظاهر بشود. اینها به ثبات در مدیریّت احتیاج دارد. خب وقتی وزیر عوض شد، خیلی‌های دیگر هم عوض میشوند؛ معاونها عوض میشوند، مدیرها عوض میشوند، مدیران میانی عوض میشوند، حتّی شنیده‌ام گاهی مثلاً تا سطح مدیر مدرسه با رفت‌وآمد وزیر عوض میشود. این هم یک مسئله است.

یک نکته‌ی دیگر در باب آموزش‌وپرورش ــ که این هم یکی از اساسی‌ترین نکات مربوط به آموزش‌وپرورش است ــ مسئله‌ی انطباق یا عدم انطباق نظام آموزشی آموزش‌وپرورش و نظام ساختاری آموزش‌وپرورش با نیازهای کشور است. ساختار آموزش‌وپرورش ما ــ مثلاً وضع کلاس‌بندی‌های دبستان و دبیرستان یا [برنامه‌ریزی‌های] منطقه‌ای و امثال اینها ــ و همچنین ترتیب درسی و علمی در این دستگاه عظیم، چقدر با نیازهای کشور تطبیق میکند؟ این یکی از آن مسائل بسیار مهم است. مسئولان عالی فرهنگی کشور، بخصوص در خود آموزش‌وپرورش، باید روی این فکر کنند. البتّه در شورای عالی انقلاب فرهنگی هم باید فکر کنند و آن شورای عالی آموزش[و پرورش] باید روی این فکر کنند، مدیران اجرائی آموزش‌وپرورش هم باید روی این فکر کنند. ما در کشور به چه چیزی احتیاج داریم و حالا به این نوجوان‌مان چه چیزی داریم یاد میدهیم؟ آیا این به درد فردای او خواهد خورد؟ البتّه کشور به نیروی متفکّر و دانشمند احتیاج دارد؛ [امّا] به نیروی کار چطور؟ احتیاج ندارد؟ همان قدر که به نیروی مغزافزار نیاز است، به بازوی کارافزار هم نیاز است، در سطح کشور، در همه‌ی بخشها؛ این را چه‌جوری تنظیم میکنیم؟ همان اندازه‌ای که به نرم‌افزار نیاز داریم، به سخت‌افزار نیاز داریم.

خب الان نسبت این آموزشهای عمومی که در دبیرستان‌های ما رایج است، با آموزش فنّی‌وحرفه‌ای آیا نسبت متعادلی است؟ بنده چقدر در دورانهای گذشته راجع به آموزشهای فنّی‌وحرفه‌ای سفارش کردم!(۳) خب حالا ایشان گفتند که یک مقداری افزایش پیدا کرده امّا باید نسبت، یک نسبت متعادلی باشد. یا مثلاً آیا نیروی کارِ ماهر در نظام آموزشی ما پرورش پیدا میکند؟ مهارت در کار، به انواع خدمات لازم، در تولید و در امثال اینها. خب آموزش‌وپرورش باید فکر اینها را بکند. یا این مسیر کنونی دبیرستان‌های ما؛ مسیر کنونی یک مسیری است به سمت دانشگاه؛ یعنی این [مسیری] که الان هست یک دالانی است از دبستان و دبیرستان به سمت دانشگاه؛ آیا این ضروری است؟ واقعاً باید همه همین‌طور بیایند عبور کنند بروند به سمت دانشگاه؟ این ضروری است؟ این اصلاً برای کشور بهره‌ده است؟ من چند روز قبل از این در جمع کارگران عزیز که اینجا بودند گفتم(۴) ــ به نظرم آنجا گفتم ــ که ما یک تعداد زیادی دیپلمه را تبدیل میکنیم به کارشناس‌ها و کارشناس‌های ارشد بیکار و ناراضی و معترض، که حق هم دارند؛ این همه درس خوانده، کارِ مناسبِ درسش وجود ندارد. واقعاً روی اینها باید فکر کرد، اینها را باید ملاحظه کرد.

آیا ما منابع انسانی خودمان را که ارزشمندتر از منابع مادّی هستند، درست داریم توزیع میکنیم؟ منابع انسانی ما همین نوجوان‌ها و همین جوانهای ما هستند دیگر؛ توزیع اینها در بخشهای مختلف آموزشی توزیع درستی است؟ اینها مهم است. بالاخره سیاست اصلی در آموزش‌وپرورش باید سودمند بودن آموزشها برای آینده‌ی کشور باشد. ما فردا در کشور به چه چیزی احتیاج داریم؟ این را بایستی فکر کنیم. یک وقتی چند سال پیش، یکی از دوستانی که در این کارهای آموزش و مانند اینها بود میگفت ما در کشور خودمان، به حسب نسبت جمعیّت، بیشتر از آمریکا مهندس داریم! آنها روی چه چیزی بیشتر کار میکنند؟ روی علوم انسانی؛ چرا؟ برای خاطر اینکه آنچه دنیا را اداره میکند علوم انسانی است؛ سیاست است، مدیریّت است، اینها است که دارد سیاستهای دنیا و حرکتهای دنیا را پیش میبرد و اداره میکند؛ روی این بیشتر تکیه میکنند. حالا من نمیخواهم این را توصیه کنم؛ من نمیخواهم بگویم جلوی مهندسی را بگیریم یا مثلاً علوم انسانی را چه کار کنیم؛ نه، باید این ملاحظه را کرد که کشور امروز و فردا به چه چیزی احتیاج دارد، ما این جوان را برای چه چیزی بایستی تربیت کنیم. علم نافع، علمی که برای آینده‌ی کشور نافع باشد؛ این باید جزو اصلی‌ترین دغدغه‌های مسئولان آموزش‌وپرورش باشد. این هم یک نکته.

یک نکته‌ی دیگر مسئله‌ی تحوّل در آموزش‌وپرورش و مسئله‌ی این سند تحوّلی(۵) است که بالاخره بعد از مدتّها با تأخیر تهیّه و آماده شد. درباره‌ی سند تحوّل، من در سالهای قبل هم که دیدار داشتیم مکرّر گفته‌ام،(۶) باز هم باید بگویم؛ حالا الان امیدواری هست که ان‌شاءالله همّتی در مجموعه وجود داشته باشد که این کارها را انجام بدهند. اوّلاً بایستی سند تحوّل دائماً به‌روزرسانی بشود. درست است که سند تحوّل تنظیم شد و سند خوبی هم هست، امّا آیه‌ی قرآن نیست؛ نه اینکه حالا هر روز به یک شکلی دربیاورند، امّا بایستی افراد صاحب‌نظر آن را به‌روزرسانی کنند و تکمیل کنند.

ثانیاً برای اجرای سند تحوّل یک نقشه‌ی راه لازم است؛ این نقشه‌ی راه تا حالا تنظیم نشده؛ یعنی بنده اطّلاع ندارم، آنچه به من هم گزارش دادند همین است. نقشه‌ی راه برای اجرای سند تحوّل تهیّه نشده؛ برای همین هم هست که از سند تحوّل در کف مدرسه خبری نیست. سند تحوّل چیز خوبی است، حرفهای بسیار خوبی در آن هست، امّا در واقعیّت، در محیط تعلیم و تربیت، انسان اثری و نشانی از سند تحوّل نمیبیند؛ این برای این است که نقشه‌ی راه تهیّه نشده. پس بنابراین، نکته‌ی بعدی در مورد سند تحوّل این است که بایستی نقشه‌ی راه برای آن تهیّه بشود، یک برنامه‌ریزی باید برای آن بشود.

نکته‌ی سوّم این است که این نقشه‌ی راه باید از سوی دولت و مجلس حمایت بشود، کمک بشود. اگر چنانچه در آموزش‌وپرورش نشستند با صاحب‌نظران بحث کردند، همفکری کردند، بالاخره یک نقشه‌ی راهی برای اجرای سند تحوّل درست کردند، [امّا] وقتی که میخواهند بودجه را تنظیم کنند، مدام مشکل درست شد، در دولت مشکل درست شد، در مجلس ایراد گرفته شد، خب به جایی نمیرسد. باید دولت و مجلس حمایت کنند.

دیگر اینکه برای سند تحوّل، یک بدیلی و رقیبی درست نکنند. سند تحوّل یک سند متقن و محکم و خوبی است؛ دیگر از یک گوشه‌ای باز یک سند دیگری سر درنیاورد برای تحوّل، همه را متحیّر کند که چه کار کنیم، چه کار نکنیم.

دیگر اینکه در این نقشه‌ی راهی که اشاره کردم، شاخصهای قابل اندازه‌گیری وجود داشته باشد. حالا معمولاً شاخصهای قابل اندازه‌گیری شاخصهای کمّی است، امّا گاهی در یک مواردی شاخص کمّی ممکن است امکان‌پذیر نباشد امّا همان کیفیّت قابل اندازه‌گیری باشد؛ یعنی یک شاخصهایی را برای آن مشخّص کنند، بعد هم آموزش‌وپرورش به طور دائم مورد رصد قرار بگیرد که آیا تحقّق پیدا کرد، در این مسیر پیشرفت حاصل شد، انجام گرفت یا نگرفت. اینها لازم است؛ یعنی صرف اینکه ما یک سند درست کردیم کافی نیست. حالا البتّه شنیده‌ام ــ ایشان(۷) هم گفتند ــ که بعد از یازده سال، یک ردیف مستقلّی در بودجه برای اجرای سند معیّن شده؛ خیلی خوب، مبارک است ان‌شاء‌الله! [اگر] تحقّق پیدا کند، کار پیش برود ان‌شاء‌الله، خوب است. این هم یک نکته در مورد آموزش‌وپرورش.

یک مطلب مهمّ دیگر در مسائل آموزش‌وپرورش جذب معلّم است که این واقعاً سرنوشت‌ساز است. ما امروز با کمبودِ معلّمِ کارآمد و متعهّد روبه‌رو هستیم. معلّمین زیادی در سرتاسر کشور از جانشان دارند مایه میگذارند؛ در این شکّی نیست؛ ما میدانیم، اطّلاع داریم، امّا در عین حال این کمبود را هم میدانیم. ما دچار کمبود هستیم، این کمبود هم به خاطر آن است که در گذشته پیش‌بینی نشده. ببینید، اینکه گفتم «کارهای بلندمدّت»، یکی‌اش همین است؛ در گذشته پیش‌بینی نشده. حتّی آن وقتی که بنا بود دانشگاه فرهنگیان تأسیس بشود، بعضی میگفتند این دانشگاه به درد نمیخورد، کاری از آن برنمی‌آید؛ خب الحمدالله پیشرفت دانشگاه خوب بوده، اگرچه ظرفیّتش کم است. ظرفیّت دانشگاه فرهنگیان دو برابر هم [شود] شاید کم باشد؛ احتیاج دارد به اینکه ظرفیّتش افزایش پیدا کند، زیرساخت‌هایش افزایش پیدا کند، واقعاً کمک بشود. راه حلّش این است: باید سرمایه‌گذاری کنیم. اگر نیاز به معلّمِ کارآمد و متعهّد و مسئول، مورد قبول است ــ که قطعی است و چاره‌ای جز قبول این نیست؛ یعنی واقعاً همه باید نیاز به معلّم را بپذیرند ــ این سرمایه‌گذاری لازم دارد، تلاش لازم دارد. دستگاه‌های مراکز تربیت معلّم، از جمله مهم‌ترینش دانشگاه فرهنگیان، باید تقویت بشوند که بتوانند کار را پیش ببرند؛ هم زیرساخت‌هایشان تقویت بشود، هم ظرفیّتهایشان افزایش پیدا کند.

البتّه علاوه‌ی بر این، شایستگی‌های حرفه‌ای معلّم و شایستگی‌های عمومی معلّم هم در طول خدمت بایستی رصد بشود؛ یعنی صرفاً [رصدِ] اوّلِ کار اهمّیّت ندارد؛ اوّلِ کار اهمّیّت دارد، لکن ادامه هم اهمّیّت دارد. و راهش این است که ضوابط گزینش کم‌رنگ نشود؛ خب یک مقداری سختی‌هایی دارد، گزینش‌های در چهارچوب ضوابط یک مقدار سخت است، [امّا] نگذارند این سختی موجب بشود که این ضوابط کم‌رنگ بشود.

از معلّمین مجرّب مؤمن قدیمی هم باید استفاده بشود. بنده می‌شناختم معلّمی را که نزدیک به هفتاد سال معلّمی کرد، بااخلاص؛ شوخی است؟ در سنّ نودوچندسالگی به رحمت ایزدی پیوست؛ تا اواخر عمر، شاید تا همان آخر عمر، مدرسه را ترک نمیکرد، میرفت مدرسه و می‌آمد؛ اینها خیلی باارزشند. او یک کلمه هم که در مدرسه درس بدهد و با یک تعدادی دانش‌آموز مواجه بشود، این قیمت دارد؛ اینها را حفظ کنید.

یک مطلب دیگری که باز این هم مهم است، مسئله‌ی کتابهای درسی است. خب در این سالها سفارشهای زیادی در این زمینه شده، تأثیراتی هم داشته، کارهای خوبی هم در کتابها انجام گرفته، لکن آن توقّعی که انسان از کتاب درسی دارد این است که کتاب درسی باید سرشار باشد از مشوّقهای نسل جوان؛ یعنی کتاب درسی باید نسل جوان را که کتاب را میخواند، سر شوق بیاورد. نوع تألیف کتاب ــ در هر رشته‌ای [باشد] فرق نمیکند؛ چه در رشته‌های علوم انسانی، چه در رشته‌های علوم ریاضی یا طبیعی ــ باید جوری باشد که دانش‌آموز را سر شوق بیاورد. البتّه معلّم هم نقش دارد؛ در این زمینه که دانش‌آموز را سر شوق بیاورد، کیفیّت معلّم و رفتار معلّم نقش دارد، امّا کتاب میتواند نقش زیادی در این زمینه ایفا کند.

مفاهیم اسلامی در کتابها بیاید؛ همان‌طور که عرض کردم، اینها میتواند در همه‌ی رشته‌های درسی بیاید، منتها به‌تناسب؛ در کتاب رشته‌ی علوم انسانی یک جور، مثلاً در کتاب رشته‌ی علوم طبیعی یک جور دیگر، امّا میتواند بیاید؛ هم مفاهیم اسلامی، هم مفاخر اسلامی و ایرانی. در کتابهای علمی، مفاخر ایرانی معرّفی بشوند. ما یک روزی سردمدار علم در همه‌ی دنیا بودیم. من از افراد مطّلع شنیدم که گفتند تا چند سال قبل از این ــ مثلاً تا ده بیست سال یا سی سال پیش؛ حالا من دقیق نمیتوانم بگویم ــ کتاب قانون ابن‌سینا در مراکز علمی مهمّ اروپا مطرح بوده و ترجمه شده بود. آن زمان که به من گفتند، کتاب قانون که ابن‌سینا آن را عربی نوشته، به فارسی ترجمه نشده بود، [در حالی که] به زبانهای اروپایی، انگلیسی، فرانسه ترجمه شده بود. بعد البتّه ترجمه شد؛ یک مترجم(۸) بسیار خوبی زحمت کشید و انصافاً ترجمه‌ی بسیار عالی‌ای از قانون تهیّه شده که بنده دارم. یعنی این‌جوری است؛ ما مفاخر علمی را معرّفی کنیم به جوانهایمان، اکتشافات علمی اینها را معرّفی کنیم. در تاریخ علمی دنیا به وسیله‌ی ایرانی‌ها کارهای بزرگی انجام گرفته؛ اینها را به جوانهایمان بگوییم؛ این تشویق میکند او را، سر شوق می‌آورد.

و البتّه شیوه‌ی کتاب‌نویسی هم بایستی جذّاب باشد، به‌روز باشد، مبتکرانه باشد. حالا اینکه میگویند زمانه تغییر کرده و تغییر میکند ــ که بنده هم قبول دارم ــ بعضی‌ها که میگویند زمانه تغییر میکند، مرادشان این است که اصول تغییر کند. اتّفاقاً اصول تغییر نمیکند؛ اصول در طول قرنهای متمادی [تغییر پیدا نمیکند]. اصل عدالت از اوّل دنیا تا حالا به عنوان یک اصل معتبر وجود داشته؛ آن [اصل] که تغییر پیدا نمیکند؛ اصل انصاف همین‌جور، اصل محبّت همین‌جور؛ اصول تغییر پیدا نمیکند. آنچه تغییر پیدا میکند همین روبناها است؛ یکی‌اش همین است: شیوه‌ی لباس پوشیدن، شیوه‌ی درس خواندن، شیوه‌ی کتاب نوشتن، شیوه‌ی مقاله نوشتن، شیوه‌ی شعر گفتن؛ اینها تغییر پیدا میکند. کتاب را به شیوه‌ی جدید [بنویسید].

یک مطلب دیگر ــ که قبلاً اشاره کردم ــ مسئله‌ی برون‌سپاری است. این فکر در گذشته در بعضی از مسئولین کشور وجود داشته که ما بیاییم آموزش‌وپرورش را از دولت جدا کنیم بدهیم دست بخشهای خصوصی و این خرج سنگین و این بودجه‌ی سنگین را از دوش آموزش‌وپرورش برداریم! دستشان درد نکند؛ برای نابود کردن کشور، این فکر خوبی است. شأن تعلیم و تربیت شأن دولتی است؛ هیچ نظامی نمیتواند این شأن را از خودش دور کند، از نظام قابل تفکیک نیست.  تربیت و تعلیم کشور به عهده‌ی نظام حاکم بر این کشور است، در همه‌ی دنیا [هم] همین‌جور است. یک مواردی یک استثناهایی دارد، مثل همین مدارسِ به‌اصطلاح «غیر انتفاعی» که حالا در کشور وجود دارد؛ اینها موارد استثنائی است. کار تعلیم و تربیت و اداره‌ی تعلیم و تربیت [کار دولتی است]، قانون اساسی ما هم که این را بصراحت بیان کرده. بنابراین، مسئله‌ی برون‌سپاری معنی‌ای ندارد؛ این شأن دستگاه حاکم قابل واگذاری نیست. این هم یک نکته.

در این باره ــ که شأن، شأن دولتی است ــ من میخواهم دو نکته‌ی فرعی عرض بکنم که البتّه این دو نکته‌ی فرعی هم باز مهم است. یکی مسئله‌ی مدارس دولتی است. تقویت مدارس دولتی مهم است. نباید در کشور جوری باشد که وقتی گفته میشود «مدرسه‌ی دولتی»، اوّلین چیزی که در مقابل انسان نقش میبندد ضعف مدرسه باشد؛ این نباید باشد. معلّمینِ خوب، مربّیانِ خوب، مربّیانِ تربیتیِ خوب، معلّمینِ متعهّد، فضاهای آموزشی قابل قبول، در مدارس دولتی باید وجود داشته باشد؛ این مطلب اوّل. وقتی ما به مدرسه‌ی دولتی کم‌اعتنائی بکنیم، معنایش این است که اگر کسی بنیه‌ی مالی‌اش آن قدر نبود که بتواند در آن مدرسه‌ای که شهریّه میگیرد ثبت نام بکند، ناچار است که تن به ضعف بدهد؛ معنایش این است که کسی که بنیه‌ی مالی ندارد، بنیه‌ی علمی هم نداشته باشد. این بی‌عدالتیِ محض است؛ این‌ بی‌عدالتی به هیچ وجه قابل قبول نیست. پس یکی اینکه مدرسه‌ی دولتی بایستی از آموزش خوب، از معلّم خوب، از فضای آموزشی خوب بهره‌مند بشود.

مسئله‌ی دوّم مدارس غیر دولتی است. البتّه بعضی از مدارس غیر دولتی انصافاً ابتکارات جالبی دارند، کارهای بسیار خوبی انجام میدهند؛ باید از آن ابتکارات استفاده کرد، لکن به مجموعه‌ی مدارس غیر دولتی هم باید نظارت داشت. آموزش‌وپرورش خودش را فارغ نداند از نظارت بر این مدارس. البتّه عرض کردم این به معنای آن نیست که آن ابتکاراتشان و کارهای نویی که در بعضی از این مدارس انجام میدهند نادیده گرفته بشود یا جلویش گرفته بشود؛ معنایش این نیست.

مسئله‌ی آخر و بسیار مهم مسئله‌ی امور پرورشی است. خب، شنیدم در ستاد آموزش‌وپرورش توجّهات خوبی به مسئله‌ی امور پرورشی میشود و شده ــ که خب مغتنم است و باید تشکّر کنیم ــ لکن این برنامه‌های پرورشی باید در مدرسه دیده بشود. در مدارس [از برنامه‌های پرورشی] خبر چندانی نیست؛ حالا یک جاهایی ممکن است در بعضی از مدارس باشد. باید امور پرورشی تا داخل مدارس امتداد داشته باشد. بسیاری از مدارس معاون پرورشی ندارند، مسئول پرورشی ندارند؛ باید حتماً تأمین بشود. یک درصدِ خیلی بالایی را به بنده گزارش دادند، منتها چون من اطّلاع دقیق ندارم عرض نمیکنم. به هر حال، بسیاری از مدارس معاون پرورشی ندارند.

یک نکته‌ی دیگر هم در مورد مسائل پرورشی این است که باید کار پرورشی جذّاب باشد، بچّه‌ها را فراری نباید بدهد؛ باید جوری باشد که بچّه‌ها به طرف آن جذب بشوند. تقویت هویّت ملّی، تقویت عشق به میهن، تقویت پرچم ملّی، تعلیم سبک زندگی اسلامی و ایرانی، در شمار اصلی‌ترین کارهایی است که بایستی انجام بگیرد.

ما به آینده‌ِی آموزش‌وپرورش امیدوار هستیم و ان‌شاءالله که خدای متعال کمک میکند و شما معلّمین محترم میتوانید کارهای بزرگی را انجام بدهید. ان‌شاءالله هر چه زودتر تکلیف مدیریّت وزارت آموزش‌وپرورش هم معلوم بشود و مسئولین آموزش‌وپرورش هم قرص و محکم بچسبند به کار، ان‌شاءالله کار را پیش ببرید. به روح شهدای آموزش‌وپرورش درود میفرستیم و آرزو میکنیم که خدای متعال ما را هم به آنها ملحق کند و قلب مقدّس ولیّ‌عصر را از همه‌ی ما و شما خشنود کند، روح مطهّر امام بزرگوار را هم از ما خشنود کند.

والسّلام علیکم و‌ رحمة‌الله و‌ برکاته


در ابتدای این دیدار، آقای رضامراد صحرایی (سرپرست وزارت آموزشوپرورش) گزارشی ارائه کرد.
سعدی. گلستان، دیباچه
از جمله، بیانات در دیدار وزیر، معاونان و مدیران کلّ وزارت آموزش‌وپرورش (۱۳۷۰/۱۰/۲۵)
بیانات در دیدار کارگران (۱۴۰۲/۲/۹)
سند تحوّل بنیادین آموزش‌وپرورش
از جمله، بیانات در دیدار معلّمان (۱۴۰۱/۲/۲۱)
سرپرست وزارت آموزش‌وپرورش
آقای عبدالرّحمان شرف‌کندی
شنبه, 16 ارديبهشت 1402 08:39

در عصر غیبت کدام دعا را بخوانیم؟

کتاب بحار الانوار جلد2 صفحه149 روایتی را از امام صادق‌(علیه السلام) جهت نجات از شبهات مهدوی نقل کرده که برای منتظران ظهور آموزنده و نجات دهنده است.

عین روایت امام صادق‌(علیه السلام) از کتاب بحار الانوار رادر ادامه می خوانیم:

عَبْدِ اللَّهِ‏ بْنِ سِنَانٍ قَالَ :قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع سَتُصِیبُکُمْ شُبْهَةٌ فَتَبْقَوْنَ بِلَا عَلَمٍ یُرَى وَ لَا إِمَامٍ هُدًى لَا یَنْجُو مِنْهَا إِلَّا مَنْ دَعَا بِدُعَاءِ الْغَرِیقِ قُلْتُ وَ کَیْفَ دُعَاءُ الْغَرِیقِ قَالَ تَقُولُ یَا اللَّهُ یَا رَحْمَانُ یَا رَحِیمُ یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَى دِینِکَ فَقُلْتُ یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَى دِینِکَ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ مُقَلِّبُ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ وَ لَکِنْ قُلْ کَمَا أَقُولُ یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَى دِینِکَ بحارالأنوار ج : 52 ص : 149

عبدالله بن سنان می‌گوید: حضرت صادق علیه السلام فرمود: به زودی شبهه‌‌ای عارض شما می‌گردد؛ پس (در ایام) بدون نشانه‌ای که دیده شود و بدون امامی که شما را هدایت کند باقی خواهید ماند. در آن روز کسی نجات نمی‌یابد مگر آن کسی که به دعای غریق، دعا کند.

عرض کردم: «دعای غریق چیست؟» فرمود: می‌گویی:

یا اللهُ یا رَحْمنُ یا رَحِیمُ یا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَی دِینِکَ

من گفتم: یا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الاَبْصارِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَی دِینِکَ. (راوی کلمه و الابصار را به دعا اضافه نمود)

حضرت صادق علیه السلام فرمودند: «به راستی که خدای عزّوجل مقلب القلوب و الابصار است، اما آن‌چنان که من گفتم بگو: یا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَی دِینِکَ.»

شنبه, 16 ارديبهشت 1402 08:37

نظام حج در اسلام

 

1. حج يكي از بارزترين و ظاهرترين برنامه‌هاي جهان شمول اسلام است و چون اسلام، تنها ديني است كه از طرف پروردگار عالم نازل شده و تنها مكتبي است كه در بردارنده تمام كمالات انساني است و يگانه ديني است كه تمام اديان غير اسلامي را تحت الشعاع قرار داده و بر همه آنان چيره گشته است و در تمام پهنه جهان، قابل اجرا و در تمام گستره زمين مورد استفاده خواهد بود؛ بنابراين، بايد حاوي برنامه‌هايي باشد كه در طول تاريخ مورد بهره‌برداري قرار گيرد و در راستاي تعالي انسانيت ظهور كامل داشته باشد.

جهاني بودن اسلام به جهت شکوفا کردن فطرت

2. راز جهان‌شمول بودن اسلام، آن است كه به منظور شكوفايي فطرت انساني نازل شده است و چون فطرت انساني و نهاد بشري، محكوم هيچ سرزمين نبوده و در رهن هيچ تاريخ و سير زماني نخواهد بود و تأثيرات نژادي و قومي و پديده‌هاي جغرافيايي را بدان راه نيست، پس به عنوان يك زيربناي ثابت تربيتي و اصل استوار تعليم و ارشاد پذيرفته خواهد بود و چون معلم انسان و پرورنده بشريت، خداوندي است كه نه جهل را به حريم آگاهي و علم نامحدود او راهي است و نه سهو و نسيان را به حرم امن حضور و شهود دائمي‌اش مجالي، بنابراين، دين الهي به عنوان يك اصل ثابت و بنيان زوال ناپذير در هدايت همه جوامع انساني مورد قبول خواهد بود.

نتيجه آنكه چون فطرت انسان و نهاد بشر كه قابل و پذيراي هدايت است، ثابت و مصون از دگرگوني است و خداوند عالَم كه فاعل و هادي تمام انسانهاست، منزّه از دگرگونيهاي «علم»، «جهل»، «شهود»، «غيبت»، «تذكر» و «نسيان» مي‌باشد، قهراً قانوني كه براي هدايت انسان تنظيم مي‌شود، مصون از زوال و فرسودگي خواهد بود و با امتداد زمان در تمام پهناي زمين، حاكم و جاويد است:

﴿إنّ الدّين عند اللّهِ الإسلام... ﴾؛[1] ﴿فأقم وجهك للدّينِ حنيفاً فِطرتَ اللّهِ الّتي فَطرَ النّاسَ عَلَيها لاتَبديل لِخلقِ اللّه ذلك الدّين القيّم... ﴾ [2]؛ ﴿شرعَ لَكُمْ مِنَ الدّينِ ما وَصّي بِهِ نُوحاً والّذي أوحَينا إليكَ وَ ما وصّينا بِهِ إبراهيمَ و مُوسي و عيسي اَنْ اَقيموا الدّينَ وَ لا تَتَفرّقُوا فيهِ كَبُرَ عَلَي المُشْرِكينَ ما تَدْعُوهُمْ اِليهِ... ﴾.[3]

يعني تنها ديني كه نجات بخش انسانهاست، اسلام است و تنها مكتبي كه از جانب خداوند نازل شده و برابر با فطرت تغيير ناپذير انسانهاست و نيز تنها شريعتي كه بر تمام انبياي اولواالعزم فرو فرستاده شده و آنان بشريت را به آن دعوت كرده‌اند، همانا اسلام است و هيچ‌گونه اختلافي بين خود انبياء و ره‌آوردشان نيست و اختلاف و تفرقه جز با دست ستمگرانِ سودجو و عالمانِ دين‌فروش پيدا نشده و اگر تفاوتي در بين اديان آسماني در برخي از برنامه‌هاي جزئي يافت مي‌شود؛ به معناي بطلان برنامه قبلي و ظهور فساد در آن نيست.

بلكه تمام برنامه‌هاي جزئي نيز حق بوده و در موطن مناسب خود ضروري و لازم بوده است و اكنون دوره نفوذ آن به سرآمده؛ و گرنه «نسخ» به معناي «ابطال يك برنامه و اظهار فساد آن» هرگز در احكام آسماني راه ندارد؛ چون تنظيم كننده تمام برنامه‌ها خداوند است كه جز حق چيزي نمي‌گويد؛ ﴿...واللّهُ يقولُ الحقَّ وَ هوَ يَهْدي السّبيل﴾.[4]

3. چون اسلام جهان‌شمول است و به عنوان برنامه آموزنده جهاني نازل شده و دو اصل زوال ناپذير «همگاني» و «هميشگي» بودن، يعني «كليت» و «دوام» را همواره گوشزد كرده و مي‌كند، بنابراين، لازم است برنامه‌هاي آن هم جهاني بوده و نمودار زنده‌اي از كليت و دوام باشد. بر همين اساس مي‌توان «حج» را به عنوان يكي از شاخص‌ترين برنامه‌هاي جهاني اسلام يادآور شد و همگاني و هميشگي بودن آن را سند گوياي كليّت و دوام دين الهي دانست.

حج، شاهد دوام و کليت اسلام

زيرا حج يك وظيفه ديني است كه بر بسياري از مبادي و اصول استوار است و تحقق حج، بدون تحقق آن مبادي ممكن نيست و اگر حج همگاني و هميشگي بود، همه آن اصول اعتقادي و مبادي فكري، داراي كليّت و دوام مي‌باشد؛ چون حج يك دستور جداي از آن اصول اعتقادي نيست و بدون آنها مقبول نخواهد بود. براي آنكه جهاني بودن حج به وضوح تبيين شده باشد، ابعاد گوناگون آن را بررسي مي‌كنيم تا روشن شود كه متن اين عبادت ديني، گسترش و دوام را به همراه دارد.

الف. حجّ در گستره زمان و پهنه تاريخ

حج، همان آهنگ زيارت كعبه و انجام مناسكي است كه در طي قرون و اعصار به شكلهاي گوناگون ظهور مي‌كند و كعبه اولين خانه‌اي است كه به منظور عبادت توده مردم بنا نهاده شده و اولين مركزي است كه عبادت كنندگان را به سوي خود جذب نموده است.

﴿إنّ أوّلَ بيتٍ وُضِعَ للنّاسِ للّذي ببكّةَ مُباركاً و هُدي للعالمينَ ٭ فيه اياتٌ بيّنات مَقامُ إبراهيمَ وَ مَنْ دَخَلهُ كانَ امِناً وَ للّهِ علي الناسِ حِجُّ البيتِ مَنِ استطاعَ إليهِ سَبيلاً وَ مَنْ كَفَرَ فَإنَّ اللّهَ غني عَنِ العالمين﴾.[5] تعبير از پايگاه كعبه به «بكّه» كه به معناي «ازدحام و تراكم جمعيت» است، نشان مي‌دهد كه كعبه محوري جهاني بوده كه از هر سوي عالم در گستره زمان، به آن رجوع نموده و در اثر انبوه جمعيت، جايگاه آن به «بكّه» نامگذاري شده است.

هنگامي كه كعبه به عنوان قبله رسمي مسلمانان اعلام شد، پيروان كيش حضرت موسيكليم اللّه اعتراض كردند كه چگونه عنوان قبله از بيت المقدس به كعبه انتقال يافت؟ وحي نازل شد كه: سابقه كعبه بيش از ديگر بناهاي مذهب عمومي است و كعبه اوّلين خانه‌اي است كه براي عبادت بندگان الهي بنا نهاده شده و به منظور هدايت همگان تأسيس شده است؛ چنان‌كه با بركتهاي فراوان و گوناگون همراه مي‌باشد و هدايت آن مخصوص به عصر خاص يا ويژه نژاد معيّني نيست؛ بلكه براي همه جوامع بشري خواهد بود؛

لذا، از دير بازْ تمام اقوام و ملل كه به پرستش معتقد بودند به كعبه احترام مي‌گذاشتند و به علل گوناگون تكريم آن را لازم مي‌دانستند كه تطوّر تاريخي و نقل و نقد آراء و عقايد آنان از مدار بحث اين رساله بيرون است.

خلاصه آنكه با استدلال به تقدّم كعبه بر بيت المقدس و قدمت تاريخي و سابقه كهن آن به اعتراض پيروان برخي از اديان آسماني پاسخ رسايي دادهشد و شايد از همين بُعد قدمت تاريخي كعبه است كه قرآن كريم آن را «بيت عتيق» [6] مي‌داند؛ يعني خانه كهن و ديرپاي و سابقه‌دار؛ زيرا هر چيز سابقه‌داري را كه از اهميت و ارزش برخوردار است، عتيق كه همان «آنتيك» (لاتيني) است، مي‌نامند.

ب. حج در بين اقوام و ملل

قرآن كريم همان‌طور كه كعبه را اولين و با سابقه‌ترين خانه عبادت و پرستش مي‌داند، آن را براي توده مردم و همه جهانيان، محور بندگي نيز مي‌شناسد؛ لذا مي‌فرمايد: ﴿اَوّلَ بيتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ﴾ و نيز مي‌فرمايد: ﴿هُدي لِلعالَمين﴾ [7]؛ يعني اولين خانه كه براي همه مردم وضع شده و هدايت جهانيان را تأمين مي‌نمايد، كعبه است و هيچ اختصاصي به گروه و نژاد خاصي ندارد و مردم اقليم معيّني از افراد اقليم ديگر، اولي به آن نيستند و مرزهاي جغرافيايي نيز در اين امرِ همگاني نقش ندارد؛ لذا، چنانكه قبلاً بيان شد ملل گوناگون جهان از هندي و فارس و كلداني و يهودي و عرب آن را گرامي مي‌داشتند.[8]

﴿وَإذ بَوّأنا لإبراهيمَ مَكانَ البيتِ اَنْ لا تُشْرِكْ بي شَيئاً وَ طَهّرْ بيْتي لِلطّائفينَ و القائمينَ والرُّكّع السُّجود ٭ وَ أذّنْ في النّاسِ بالحجّ يأتُوكَ رِجالاً وَ عَلي كُلِّ ضامرٍ يَأتينَ مِنْ كُلّ فجٍّ عَميق﴾ [9]؛ به ياد آور هنگامي كه مكان كعبه را براي ابراهيم خليل(عليه‌السلام) معيّن نموديم تا مرجع عبادت پرستندگان را فراهم نمايد و به او گفتيم كه خانه مرا كه همان مرجع پرستش كنندگان است، براي طواف كنندگان و نمازگزاران و عابداني كه در حال ركوع و سجودند، پاكيزه نگه‌دار و در بين مردم دعوت حج را اعلان كن تا «از هر سو» و «به هر وضع ممكن» از پياده و سواره و از دور و نزديك به نداي تو پاسخ دهند و به زيارت كعبه گردآيند و از هر وسيله ممكن به منظور انجام حج، بهره‌برداري نمايند.

﴿وإذْ جَعَلنا البيتَ مَثابةً للنّاسِ وَ اَمْناً... ﴾ [10]؛ هنگامي كه ما كعبه را مرجع همه مردم و جايگاه امان و آرامش قرار داديم. اين تعبير، گرچه به حسب دلالت صريح، مردم اعصار پيشين را شامل نمي‌شود، ولي با توجه به ذيل آيه كه فرمود: ﴿و اتّخذوا مِنْ مقام إبراهيمَ مُصلّي و عهِدنا إلي إبراهيم و إسماعيلَ أن طَهّرا بيتي لِلطّائفينَ و العاكفينَ و الرُّكّع السُّجود﴾، روشن مي‌شود كه نه تنها مردم جهان بعد از نزول قرآن به زيارت كعبه فراخوانده شده‌اند، بلكه همه افراد قرون گذشته نيز بايد آهنگ كعبه مي‌كردند و به زيارت آن مي‌شتافتند؛ زيرا پيمان الهي نسبت به دو پيامبر بزرگوار و متعهّد يعني ابراهيم و اسماعيل(عليهماالسلام) اين بود كه: كعبه را براي زائران و طواف كنندگان و معتكفان و ركوع كنندگان و سجده‌گزاران، پاك و پاكيزه نگه بدارند.

﴿جَعلَ اللّه الكعبة البيتَ الحرامَ قياماً لِلنّاسِ﴾ [11]؛ «خداوند، كعبه را از حرمت خاصي برخوردار ساخت و عامل قيام همگاني و مردمي قرار داد». مهم‌ترين عامل قيام همه مردم جهان، خانه‌اي است كه همگان به سوي آن نماز مي‌گزارند و برگرد آن طواف مي‌كنند و در كنار آن به نيايش مي‌پردازند و در حريم آن به تفكر در آيات الهي مي‌نشينند و سرانجام به علم بي‌پايان پروردگار پي مي‌برند. دقت كافي در محتواي آيه و انسجام صدر و ذيل آن نشان مي‌دهد كه كعبه به عنوان مطاف عمومي و عامل قيام همگاني قرار داده شده است؛ يعني اگر هدف همه انبياء الهي آن است كه مردم با يافتن كتاب و ميزان و آشنايي با محتواي ره آورد پيامبران، به قسط و عدل قيام كنند: ﴿...و أنزلنا معهُمُ الكتابَ و الميزانَ ليقومَ النّاس بالقسط... ﴾،[12] وسيله مهمي كه مي‌تواند به اين هدف والا تحقق بخشد و زمينه قيام همه مردم را به قسط و عدل فراهم كند و خصوصيتهاي نژادي و جغرافيايي را كنار بزند و اختلافهاي مكاني را در نوردد و پراكندگيهاي زماني و زباني را به يك سو نهد و بيگانگان را آشنا كند، همانا كعبه‌اي است كه از حرمت و قداست خاصي برخوردار مي‌باشد.

لذا از حضرت امام صادق(عليه‌السلام) وارد شده است كه: «لايزالُ الدينُ قائماً ما قامت الكعبة»؛[13] «همواره دين پروردگار قائم و زنده است؛ مادام كه كعبه ايستاده و پابرجاست».

قيام دين به قيام متدينين خواهد بود؛ همچنان كه قيام كعبه به قيام زائران بيت الهي است و همان‌طور كه دين خداوند يكي است و براي همگان است، كعبه نيز مطاف عمومي و زيارتگاه جهاني بوده و قيام جهان‌شمول مردم با توجه مستمر به آن تأمين مي‌گردد.

ج. حج براي تمام طبقات و تمام مردم از چهار سوي جهان

زيارت كعبه و امتثال ساير دستورات الهي در فرهنگ وحي و زبان قرآن، اختصاصي به مردم سرزمين معيّن ندارد و افراد هيچ منطقه به انجام مناسك حج از افراد منطقه ديگر سزاوارتر نيستند و بُعد منزل در اين سفر روحاني، همچون قرب منزل خواهد بود؛ ﴿اِنّ الذين كفروا و يَصدّونَ عن سبيل اللّه و المسجدِ الحرامِ الذي جَعَلناهُ للناس سَواءً العاكفُ فيهِ و الباد... ﴾ [14]

به فرموده اين آيه كريمه، مسجدي كه در حريم كعبه بنا نهاده شده و محل نماز و نيايش و جاي طواف است، براي همه مردم به طور مساوي قرار داده شده و هيچ فرقي در اين جهت، بين ساكنان مكه و مسافراني كه از نقاط ديگر جهان به آن سو سفر مي‌كنند، نيست.

خلاصه آنكه بررسي ابعاد گوناگون حج در نظام اسلام، جهاني بودن آن را به خوبي تبيين مي‌كند و رفتن به سوي كعبه را «هجرت همگان به سوي خدا» مي‌شمارد و اين هجرت را در پهنه عالم ضروري مي‌داند؛ زيرا تمام اديان الهي، حج را به عنوان يك دستور رسمي اعلان كرده‌اند و شهرت حج آن‌چنان رايج بوده كه تاريخ ارقام سالها را با ميزان حج تعيين مي‌نمودند؛ لذا، در ماجراي موسي و شعيب(عليهماالسلام) از مدّت هشت سال به «ثماني حجج» تعبير شده است.

4. موقعيت حساس و والاي كعبه و حرم آن؛ كعبه كه كهن‌ترين پايگاه عبادي مردم در زمين است، محاذي «بيت معمور» و نيز برابر «عرش» پروردگار كه مطاف فرشتگان است، واقع شده است تا زائران وارسته انساني چون فرشتگان معصوم آسماني، اطراف خانه خدا به طواف بپردازند؛ يعني تنزّل عرش و همچنين بيت معمور در زمين به صورت كعبه مي‌باشد و روح پارساي زائران كعبه با تعالي و صعود به مقام شامخ بيت معمور خواهد رسيد: ﴿...إليهِ يصعدُ الكَلِمُ الطّيّبُ و العَمَلُ الصّالحُ يَرفَعُه... ﴾.[15]

همان‌طور كه تنزّل عرش الهي و همچنين بيت معمور به صورت «تجلّي» است، نه «تجافي»، ترقّي انسان و تعالي او به مقام بالا به صورت «صعود روحاني» است؛ نه «ترقي مكاني و تجافي زميني»؛ پس اگر زائري اين معناي بلند را درك نكند و هدفش از طواف كعبه تعالي روح نباشد و اين خانه را معادل بيت معمور نبيند و اين بيت را همانند عرش در زمين نيابد، به موقعيت والاي كعبه راه نيافته است.

5. اهميت كعبه از جهت معماراني كه به بناء او پرداختند؛ كعبه به دستور پروردگار و با دست تواناي دو پيامبر عظيم الشأن الهي، حضرت ابراهيم و حضرت اسماعيل(عليهماالسلام) بنا شده است. در بناي آن، خلوص و صفاي معماران ظهور خاص داشت و هندسه آن با قداست خلوص آميخته بود. جز براي خدا ساخته نشد و پاداش اين ساختن نيز جز رضاي پروردگار چيز ديگري نمي‌توانست باشد؛ ﴿وَ إذْ يَرْفَعُ إبراهيمُ القواعِدَ مِنَ البيتِ و إسمعيلُ رَبّنا تَقبّل منّا إنّكَ أنتَ السّميعُ العَليم﴾.[16] هنگامي كه اين دو شخصيت عظيم آسماني كعبه را بنا مي‌نهادند و پايه‌هاي آن را بالا مي‌آوردند، از نهاد پاكشان و ضمير صافشان حقيقتي بدين صورت متمثّل مي‌شد كه: «خداوندا! از ما قبول فرما كه تحقيقاً تو شنوا و دانايي؛ بنابراين، هدف بناي كعبه و مقصود بنيانگذاران آن، جز جلب رضاي خدا چيز ديگري نبود و چون نيت روح كار است و در اين كار نيتي جز خدا نبود، پس اهميت كعبه از اين جهت نيز روشن مي‌شود.

6. كعبه محور آزادي و مطاف آزاديخواهان جهان است؛ كعبه، همان‌طور كه كهن‌ترين و با سابقه‌ترين جايگاه نيايش مردمي است، خانه‌اي عتيق و آزاد از قيد مالكيت بشري بوده و خانه‌اي است كه مملوك هيچ فردي واقع نشده و سلطه مالكيت هيچ انساني بر آن دست نيافته است؛ بنابراين، كعبه خانه‌اي است كه در طول تاريخ، آزاد و عتيق بوده است و طواف در اطراف آن، درس آزادي و حريّت مي‌دهد و كساني به زيارت آن نائل مي‌شوند كه نه مملوك آز و برده حرص دروني خود باشند و نه بنده ديگران؛ زيرا بردگي با طواف بر مدار آزادگي سازگار نيست و از همين روست كه قرآن كريم از كعبه به بيت عتيق نام مي‌برد: ﴿...و لَيطّوَّفوا بالبيتِ العَتيق... ﴾ [17]؛ ﴿...ثُمَّ مَحِلّهَا إلي البيتِ العتيق﴾.[18]

7. كعبه، مدار پاكيزگي و مطاف پاكيزگان است؛ همان‌طور كه تأسيس كعبه به دستور وحي آسماني بود، پيراستن آن از هر شرك و آلودگي و تنزيه آن از غبار طغيان و تمرّد نيز به فرمان وحي الهي بود؛ كه آن خانه از لوث عصيان پاك بماند و پارساياني كه از گرد شرك و طغيان منزّه مي‌باشند، در حريم آن راه يابند: ﴿...وَ طَهِّرْ بَيتي للطّائفينَ و القائمينَ و الرُّكّعِ السُّجُود﴾ [19]؛ ﴿... و عهدنا إلي إبراهيم و إسمعيلَ أن طهّرا بيتي للطائفينَ و العاكفينَ و الرّكّع السّجود﴾.

بنابراين، كعبه خانه‌اي است كه از هرگونه آلودگي پاك است و طواف حريم آن درس طهارت و دستور پاكيزگي مي‌دهد و كساني به زيارت آن نائل مي‌گردند كه از هر شرك و عيب و هر رجس و رجزي رهايي يافته و هجرت كرده باشند.

چون كعبه، خانه‌اي است پاك و به دست بهترين پاكان ساخته شده است و جز پاكان را نمي‌پذيرد و دستوري جز فرمان طهارت روح نمي‌دهد و سنّتي جز سنّت پاك توحيد را روا نمي‌دارد؛ لذا، به تشريف ديگري نائل آمد و آن اضافه شدن به خداوند است: ﴿و طهّر بيتي﴾؛ يعني پاك بدار خانه مرا. ناپاكاني كه به رجس شرك آلوده شده و به لوث طغيان و تمرد تن داده بودند، هرگز نمي‌توانستند كعبه را ادراك كنند و در حريم آن به نماز توفيق يابند؛ لذا، عبادتشان در مدار پاك‌ترين پايگاههاي عبادي به صورت صفير و صوت كشيدن و كف‌زدن ظهور مي‌كرد؛ ﴿و ما كانَ صَلاتُهُمْ عندَ البيتِ إلاّ مكاءً وَ تصْدية... ﴾ [20]؛ «نماز بت پرستان در كنار كعبه جز كف زدن و صفير كشيدن چيزي نبود».

8. كعبه قبله مسلمين جهان و مطاف پاكان عالم از گزند هر تعرّضي مصون خواهد بود. چون هدف تأسيس كعبه، توجه عبادت كنندگان الهي به سمت اوست و عبادت به عنوان يك اصل ضروري براي انسان مطرح است و اين سنّت ديرپاي الهي، قابل زوال نيست و همچنين حج به عنوان يكي از بارزترين چهره‌هاي عبادي بشر مطرح است و هريك از نماز و حج به عنوان پايه‌اي از پايه‌هاي اصيل اسلام شناخته شده است، بنابراين، حفظ كعبه از گزند تهاجم و پاسداري از آن، جزء برنامه‌هاي حتمي خداوند خواهد بود؛ لذا، اصحاب فيل را كه قصد نابودي اصل كعبه را داشتند با اعجاز غيبي به هلاكت رساند و خوشه‌هاي سرسبز و خرم آنها را به كاه نيم خورده مبدّل ساخت و نقشه ددمنشانه آنان را در ضلالت قرار داد.

اگر در بعضي از ادوار تاريخ، كعبه مورد تهاجم و آسيب واقع شده، نكته‌اي دارد كه در تحليل پيوند بين كعبه و امامت و اهميّت مقام والاي امامت تبيين خواهد شد؛ و گرنه هر ظالمي بخواهد به حريم كعبه تجاوز نمايد و آن را از بين ببرد يا جلوي حج زائران را بگيرد و با آنان با ستمگري و ظلم رفتار كند، هنوز به كار ننگين خود كامياب نشده، گرفتار عذاب اليم خواهد شد. قرآن كريم حتي تصميم اعمال ظلم درباره حج و زيارت را گرچه به مرحله عمل هم نرسيده باشد، موجب انتقام الهي مي‌داند[21]؛ ﴿...و مَن يُردْ فيه بإلحادٍ بِظُلمٍ نُذقْهُ مِن عذابٍ اَليم﴾ [22]؛ هركس با اراده ستمگري لباس الحاد را در بر كُند و بخواهد اين راه الهي را ببندد و مردم را از زيارت كعبه و عبادت آن منصرف كند او را عذاب دردناك مي‌چشانيم.

در همين زمينه رواياتي از معصومين(عليهم‌السلام) رسيده است كه در جوامع روايي ما تحت عنوان «بابُ مَنْ اَرادَ الكَعبَةَ بِسُوء» [23] نقل شده است.

9. نگاه به كعبه، عبادت است؛ كعبه از ويژگيهاي مخصوص برخوردار است. از حضرت امام صادق(عليه‌السلام) رسيده است كه: «النّظَرُ اِلي الكعبَةِ عبادة» [24]؛ «نگاه كردن به كعبه عبادت است»، همچنان‌كه نگاه به قرآن نيز عبادت است؛ زيرا همين «نظر» زمينه «رؤيت» را فراهم مي‌كند و همين «نگاه»، مقدمه «ديدن» خواهد شد؛ يعني نظر با چشم زمينه تحصيل نظر با دل را فراهم مي‌كند و اگر ديدن كه كار دل است، حاصل شود، بسياري از معارف حضور پيدا مي‌كند و چون كعبه زمينه اين معارف بلند را در بردارد، لذا هم نگاه به آن عبادت است و هم تا كعبه به جاست، دين الهي زنده است؛

زيرا چنان‌كه قبلاً بيان شد، از حضرت امام صادق(عليه‌السلام) رسيده است كه: «لايَزالُ الدينُ قائماً ما قامت الكعبة» [25] و مهم‌ترين عاملي كه قيام كعبه را تحقق مي‌بخشد و در نتيجه، عامل قيام دين خواهد بود، همان حج و زيارت كعبه است؛ چنان‌كه عميق‌ترين نگاه به كعبه در طواف حريم آن تجلّي مي‌كند و از اين جهت، قرآن كريم كعبه را قيام همگاني و مردمي مي‌داند.

فريضه حج، جنبه عبادی سياسي اسلام

10. مسئوليت حكومت اسلامي درباره حج و زيارت كعبه؛ زيارت كعبه و انجام مناسك حج در رديف مهم‌ترين واجبات ديني است كه اگر مسلماني بدون عذر، وظيفه حج را انجام ندهد در لحظه مرگ به او گفته مي‌شود كه از صف مسلمانان خارج و در صفوف ديگران قرار خواهي داشت و از وصيت حضرت اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب(عليه‌السلام) استفاده مي‌شود كه اگر زيارت خانه خدا ترك شود، نزول عذاب الهي فوري و بدون مهلت واقع خواهد شد: «اللّه اللّه! في بَيْتِ رَبّكُمْ لا تخلّوه ما بقيتم فَإنّهُ اِنْ تُركَ لَمْ تُناظَروُا».[26]

اگر سالي مردم به سوي كعبه نرفتند و خانه خدا زائري نداشت، بر حكومت اسلامي لازم است عده‌اي را به منظور انجام مناسك به زيارت كعبه اعزام نمايد و بودجه آن را از بيت المال تأمين كند؛ چنان كه حضرت امام صادق(عليه‌السلام) فرمود:

«لَوْ عَطّلَ النّاسُ الحَجّ، لَوَجَبَ عَلي الإمامِ اَنْ يُجبرهُمْ عَلي الحَجِّ إنْ شاؤوا و إن اَبَوْا؛ فَإنَّ هذا البَيتِ إنّما وُضِعَ لِلحجّ؛ فَانْ لَمْ يكُن لَهُمْ أموال أنفَقَ عَلَيْهِم مِنْ بَيْتِ مال المُسلمين».[27]

بنابراين، حج جنبه عبادي و سياسي اسلام است؛ گرچه ديانت ما عين سياست ما و سياست ما عين ديانت ماست و سياسي عبادي بودن حج از بررسي وظايفي كه امام مسلمانان در اين باره بر عهده دارد و احكام مخصوصي كه براي حكومت اسلامي در اين زمينه تنظيم شده است، به خوبي آشكار مي‌شود.

11. كعبه مركز نشر توحيد و كانون اتحاد؛ همان‌طوري كه كعبه به دست تواناي پيامبري عظيم الشأن بنا شد تا مركز نشر توحيد باشد و هنگامي كه در زمان خاتم انبيا(صلّي الله عليه وآله وسلّم) نياز به تجديد بنا داشت و بعد از چيدن مقداري از ديوار در نصب حجر الاسود، بين قبايل عرب اختلاف شد كه اين افتخار، نصيب چه قبيله‌اي بشود، همگان حضرت محمد امين(صلّي الله عليه وآله وسلّم) را به عنوان يك خردمند بي‌طرف و صاحب نظر بي‌غرض قبول كردند تا هر تصميمي كه آن حضرت گرفت اجرا شود.

آن حضرت، دستور داد تا ردايي بگسترانند و حجر الاسود را درون آن بگذارند و هر قبيله گوشه‌اي از آن پارچه را بردارد. آنگاه حجر الاسود را به لبه جايگاه نصب آورده و آن حضرت(صلّي الله عليه وآله وسلّم) با دست مبارك خود در محل كنوني آن نصب فرمود. رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) با اين ابتكار خود، مردم را به اتّحاد عمومي تذكر داد.

بنابراين، در تجديد بناي كعبه و نصب حجر الاَسود در پرتو راهنمايي خاتم انبيا(صلّي الله عليه وآله وسلّم) زمينه اختلاف قومي و فخر فروشي نژادي و مباهات قبيله‌اي و باليدنهاي جاهلي تا حدودي برطرف شد و همين ابتكار تاريخي، كعبه را منادي اتحاد و كانون يگانگي معرفي كرد و اين وصف ممتاز نيز در رديف ديگر اوصاف برجسته آن همانند مساوات: ﴿سواءً العاكف فيه والباد﴾، آزادي و آزاديخواهي: ﴿البيت العتيق﴾، پاكي و پاكيزگي: ﴿طهّر بيتي﴾، ايستادن و ايستادگي: ﴿قياماً للناس﴾ مي‌درخشد و آن را مدرسه توحيد، اتحاد و وحدت مي‌نمايد.

سرّ منادي وحدت بودن کعبه

زيرا حجر الاسود كه «يمين خدا در زمين» است، با دست كسي نصب شد كه بيعت با او چون بيعت با خداست: ﴿إنّ الذين يبايعونك اِنّما يُبايعون اللّه يدُ اللّهِ فوقَ أيديهم... ﴾ [28] و با ابتكاري به لبه جايگاه نصب حمل شد كه خصوصيتهاي قبيله‌اي را كه همان خصومتهاي قومي است، به اتحاد و برابري و برادري كه همان محبّت ايماني است، تبديل نمود؛ نظير تبديل «سيّئات» به «حسنات». از اين جهت، از آن بناي الهي، نداي هماهنگي به گوش مي‌رسد؛ چنان‌كه تأمّل در بيت خدايي نشان مي‌دهد كه كعبه ستون استقامت و مقاومت در برابر شرك و الحاد و زبان آزادي در قبال هرگونه بردگي و استعباد و استكبار جهاني است.

12. كعبه اساس تقوا و بنياد پرهيز و پرخاش؛ تمام پيام‌آوران الهي به اين منظور مبعوث شده‌اند كه در هِرَم بلند توحيد، كركس شرك پر نكشد و در حرم والاي وحدانيت، شيطان طغيان و تمرّد احرام نبندد: ﴿وَ لَقد بَعَثنا في كُلِّ اُمّةٍ رَسولاً اَن اعبُدوا اللّهَ وَ اجتَنبُوا الطّاغوت... ﴾[29]. در حقيقت، هدف وحي و نبوت عامه بيش از دو چيز نيست: يكي اثبات توحيد و ديگري نفي طاغوت و شرك؛ بلكه تنها هدف والاي پيامبران، شكوفايي اصل توحيد كه فطري است و حمايت از آن و پاسداري مرز مقدس آن از تهاجم هرگونه شرك و خرافات مي‌باشد.

زيرا معناي كلمه طيبه «لا اله الاّ اللّه» كه همه انبيا بر آن مبعوث شده‌اند، به دو قضيه سلب و اثبات تحليل نمي‌شود؛ يعني مفاد اين كلمه طيبه دو چيز و دو اصل، يكي «نفي شرك» و ديگري «اثبات هستي» (اللّه)، نيست؛ بلكه مفاد آن اين است كه غير از «اللّه» كه بالفطره ضرورت هستي آن شناخته شده است و نيازي به اثبات ندارد، معبودي نيست؛ چون كلمه «الاّ» در اين جمله به معناي «غير» است؛ نه استثنا؛ يعني غير از «اللّه» الهي ديگر نيست؛ نه آن‌كه «هيچ الهي نيست» و آنگاه «اللّه استثناء شده و به صورت قضيه اثباتي از آن سلبِ كلّي خارج شده باشد».

اين عصارههدف وحي و نبوت عامه است؛ ولي بشر به دو جناح متقابل منشعب شده است؛ گروهي بر لبه درّه شرك، زندگي را بنا نهاده‌اند و گروهي در پرتو توحيد و سايه تقوا اساس زندگي خويش را پي‌ريخته‌اند؛ ﴿اَفَمَن أسّس بُنيانَهُ علي تَقوي مِن اللّهِ وَ رِضوانٍ خَيرٌ أم مَّنْ أسَّسَ بنيانَهُ عَلي شَفا جُرُفٍ هارٍ فَانهارَ بِهِ في نارِ جَهَنّمَ... ﴾.[30]

قرآن كريم كعبه و حج و زيارت آن را محور تقوا و اساس پرهيز از طغيان و پرخاش در برابر طاغوت مي‌داند. خداوند، مناسك حج را از رهگذر وحي، آن‌چنان نشان ابراهيم خليل داد: ﴿وَ أرِنا مَناسِكَنا﴾ [31] كه جز توحيد ثمره ديگر ندارد و همان مناسك توحيدي را خاتم انبيا(صلّي الله عليه وآله وسلّم) به پويندگان راهش تعليم داد و فرمود: «خُذُوا عنّي مَناسِككُم» [32] و تلبيه سنّت جاهلي را كه با شرك آميخته بود و دور خانه توحيدي كه به صورت بتكده درآمده، طواف مي‌شدْ تنزيه كرده، هم احرام و لبيك گفتن را از شركت با شرك نجات داد و هم كعبه را از لوث بتها رهايي بخشيد و شعار جاهليت را كه در هنگام تلبيه به اين صورت ادا مي‌شد: «...لبّيكَ لبّيَكَ لا شَريكَ لكَ الاّ شريك... » [33]؛ يعني تو شريكي نداري مگر شريكي كه براي تو است و مال تو است، به صورت توحيد محض و وحدانيت ناب تجلّي داد؛ چنان كه در اسلام هنگام تلبيه، با نفي هرگونه شريك چنين گفته مي‌شود: «لبّيكَ لبّيكَ لا شَريكَ لكَ لَبيَك»؛ يعني هرگز و هيچ شريكي براي تو نيست و نخواهد بود.

چون بنياد فولادين تقوا بر پايه استوار و خلل ناپذير توحيد بنا نهاده شده است و حج زيارت كعبه، توحيد ممثّل مي‌باشد، لذا قرآن كريم ضمن دستور حج چنين مي‌گويد: ﴿...وَ مَا تَفعَلُوا مِن خَيرٍ يَعلَمهُ اللّهُ وَ تَزوّدوا فَإنّ خَيرَ الزّادِ التّقوي... ﴾ [34]؛ يعني حج بهترين توشه تقوا و زاد راه مسير تكاملي انسان است.

درباره قرباني كه يكي از مناسك حج به شمار مي‌رود و در سنّت جاهلي سابقه‌اي بس ممتد داشته و با شركْ آغشته و با كفرْ همسان و با خرافاتْ عجين و با پندارهاي پوشالي پنهان شده بود، چنان‌كه بعد از ذبح حيوان، خون آن را به ديوار كعبه مي‌ماليدند و گوشت آن را بدانجا مي‌آويختند، قرآن كريم چنين رهنمود تقوايي مي‌دهد: ﴿لَن ينالَ اللّه لُحومُها وَ لا دِمائُها وَ لكِن يَنالُهُ التّقوي مِنكُم... ﴾ [35]؛ يعني گوشت و خون قرباني به خدا نمي‌رسد؛ بلكه روح پارسايي اين عمل كه همان پرهيز از گناه و پرخاش برگناهكار و پارسايي از تبهكاري و پرخاشگري بر تبهكاران و امساك از عصيان و فرياد بر عاصي و اجتناب از طغيان و تهاجم بر طاغوت است، به خداوند خواهد رسيد: ﴿...إليه يَصعدُ الكَلِمُ الطّيبُ وَالعَملُ الصّالحُ يَرْفَعهُ... ﴾ [36]؛ يعني اعتقاد طيّب كه يك امر مجرّد و منزّه از مادّه و مبرّا از طبيعت است، به سمت لامك‌ن الهي صعود كرده و كردار صالح، آن را در اين سير صعودي كمك مي‌نمايد.

بنابراين، كعبه و حج و زيارت آن، اساس تقوا و بنياد فولادين پرهيز از تباهي و پرخاش بر تبهكاران است و اگر حجّي، نه اين چنين و زيارتي نه آن‌چنان انجام شود، نه حق كعبه ادا شده و نه وظيفه حجْ امتثال گشته و نه زيارت كعبه به عمل آمده و نه به نداي ملكوتي ﴿وَ اَذّن في النّاسِ بِالحجّ﴾ [37]

پاسخ داده شده است؛ زيرا قبول هر عملي، مشروط به تقوا در همان عمل است و قبول كامل هر عملي، مشروط به تقواي همه جانبه عامل آن در تمام شئون زندگي است؛ ﴿اِنّما يتقبّلُ اللّهُ مِنَ المُتّقين﴾.[38]

لذا، اگر تقوا در حج رعايت نشود، نه تنها قبول كامل تحقق نمي‌پذيرد، بلكه اصل قبول نيز متحقق نمي‌شود و اگر تقوا در حج و زيارت ملحوظ گردد، ولي در شئون ديگر به عمل نيايد، حج و زيارت آن شخص غير متقي به كمال قبول نمي‌رسد و چون بنيانگذار كعبه با تقواي محض آن را بنا نهاد و با تمام وجودش مي‌گفت: ﴿ربّنا تقبّل منّا﴾ [39] و از اين جهت، كعبه با قبول كامل بنا شده است، پس عمل غير متقي با هدف ابراهيم(عليه‌السلام) بنيانگذار كعبه مطابق نخواهد بود.

13. حج و طواف كعبه، بهترين فرصت اعلام انزجار از شرك و تبرّي از مشركان؛ گرچه هر عبادتي تبرّي از شرك و انزجار از طاغوت است و حج و طواف كعبه نيز كه به منزله نماز يا به همراه آن نماز است: «الطّوافُ بِالبيتِ فَإنّ فيهِ صلاة» [40] از همان اصل كلي، يعني تبرّي از طغيان و انزجار از شرك حكايت مي‌كند، ليكن چون حج، عبادت ويژه‌اي است كه با سياست آميخته است و حضور طبقات گوناگون مردم جهان، موقعيت مناسبي است تا روح اين عبادت همانند ديگر عبادتهاي الهي در آن انبوه چشمگير به خوبي تجلي كند و عصاره اين پرستش خاص در آن صحنه ظهور تمام نمايد، لذا بر اثر فرمان وحي الهي، پيامبر گرانقدر اسلام(صلّي الله عليه وآله وسلّم) سخنگوي حكومت اسلامي، حضرت علي بن ابي‌طالب(صلّي الله عليه وآله وسلّم) را مأمور اعلام تبرّي از مشركان نمود تا به طور قاطع، مرز توحيد از طغيان و شرك جدا شود و صفوف منسجم مسلمانان از صف كفار ممتاز گردد و از اين رهگذر، چهره سياسي عبادي حج جلوه كرده و زائران كعبه با استماع قطعنامه حكومت اسلامي كه دستور انزجار از شرك و سازش ناپذيري در برابر مشركان است، ره‌توشه توحيد را به همراه خود ببرند.

از اين جهت، همان‌طور كه تمام مردم مسلمان در بسياري از شئون زندگي به سمت كعبه متوجه مي‌شوند، از بركت كعبه نيز فرمان توحيدي به اقطار گوناگون عالم منتشر خواهد شد: ﴿وَ اَذان مِنَ اللّهِ وَ رسُولِهِ إلي النّاسِ يَومَ الحَجّ الأكبرِ أنّ اللّهَ بريء مِنَ المُشركينَ وَ رَسولُهُ فَإنْ تُبْتُمْ فَهُوَ خَيْر لَكُمْ وَ إنْ تَوَلّيتُمْ فَاعْلمُوا أنّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللّه... ﴾.[41]

ردّ سنّت جاهلي و تبيين نظام ارزشي اسلام در حجّ

14. حج و زيارت كعبه بهترين عامل تعيين كننده ارزشهاي الهي انساني؛ سنّت جاهلي بر آن بود كه بعد از فراغت از حج در «مِنا» گرد هم مي‌آمدند و به ذكر مفاخر قومي و ويژگيهاي نژادي مي‌پرداختند و از نياكان و تبار خويش با نظم و نثر و با تكيه بر ارزشهاي جاهلي ياد مي‌كردند و بدانان مي‌باليدند؛ ولي نظام حج در اسلام، هم به آن معيار فرسوده جاهلي پايان داد و هم نظام ارزشي الهي را تبيين و مردم را به آن هدايت كرد و چنين فرمود: ﴿...فَإذا أفَضتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ فَاذْكُرُوا اللّهَ عِنْدَ المَشْعَرِ الحَرامِ وَ اذْكُروهُ كَما هَديكُم وِإنْ كُنْتُمْ مِن قَبلِهِ لَمِنَ الضّالّينَ ٭ ...فَاِذا قَضَيتُم مَناسِككُم فَاذْكُرُوا اللّهَ كَذِكرِكُمْ ابائَكُمْ اَوْ اَشَدّ ذِكراً فَمِنَ النّاسِ مَنِ يَقُولُ رَبّنا اتنا في الدّنيا... وَ مَا لهُ في الاخرةِ مِن خَلاق ٭ وَ مِنْهُم مَنْ يَقُولُ رَبّنا اتنا في الدّنيا حَسَنةً وَ في الاخرَةِ حَسَنةً وَ قِنا عَذابَ النّارِ﴾.[42]

در اين آيه، محور مذاكره زائران كعبه و مهمانان مِنا ياد خدا بر اثر نعمت هدايت الهي و براي نجات از گمراهي گذشته و نيل به هدايت است. ذكر نام و ياد خدا در دل، شديدتر از نام تبار و نياكان قرار داده شده و ياد خدا همان‌طور كه به كثرت و فراواني موصوف مي‌شود: ﴿...اذكُروا اللّه ذكراً كثيراً﴾ [43] به شدت نيز موصوف گشته؛ لذا فرمود: همچنان كه به ياد پدران خود هستيد، همان‌طور و بلكه شديدتر از آن به ياد خداوند باشيد. سپس خواسته‌ها و ياد قلبي مردم در آن سرزمين را بر شمرده و ذكر و خواسته افراد غير معتقد را پيرامون مسئلت دنيا و مادّيت خلاصه كرد؛ ولي ذكر و ايده افراد معتقد و با ايمان را در مسئلت خير دنيا و آخرت و اينكه آنان از خداي متعالي نجات از عذاب قيامت را نيز مي‌خواهند، تبيين نموده است.

بنابراين، معيار ارزشهاي جاهلي با اين دستور زنده و جاويد، فرسوده و ارتجاعي اعلام شده و نظام ارزشي الهي نيز به خوبي توجيه و تفهيم شده است و با ظهور نظام ارزشي اسلام، جاي هيچ نظام جاهلي نخواهد بود؛ نه سنتهاي فرسوده جاهليت كهن و نه پديده‌هاي بي‌پايه جاهليت نو؛ زيرا در قلمرو حق براي هيچ باطلي جايي نيست: ﴿قُلْ جاءَ الحقُّ وَ ما يُبْديء الباطِلُ وَ ما يُعيد﴾ [44]؛ بگو: حق كه همان اسلام جهان‌شمول الهي است، فرا رسيده و با تحقق اسلام و ظهور حقّ، نه زمينه‌اي براي باطل كهن و رسوم فرسوده پيشين مي‌باشد و نه موردي براي ظهور باطلهاي نو و رسوم مسموم تازه خواهد بود.

15. حرم و سرزمين حج وزيارت، تنها منطقه‌اي است كه ورود غير محرم در آن جايز نيست؛ همان‌طور كه قبله مسلمانان جهان و مطاف موحدان راستين عالم در مكه است، نه در غير آن و تنها مكاني كه استقبال به سمت او در عبادتها لازم است و توجه به سمتهاي ديگر در عبادتهاي واجب، كافي نيست مكه است كه كعبه، يعني همان بُعد [45] ويژه و خاص در او قرار دارد، همچنين براي حرم و سرزمين حج، خصوصيتي است كه هيچ منطقه‌اي در روي كره خاك اين ويژگي را ندارد و آن اين است كه بدون احرام و لبيك گفتن و از ميقات با احرام گذشتن، نمي‌توان وارد محدوده حرم و مكه شد و اين دستور، اختصاصي به موسم حج ندارد؛ بلكه در تمام دوران سال، هر كس بخواهد وارد آن سرزمين شود، بايد احرام ببندد و لبيك بگويد[46] و به كوي معبود سر بسپرد و در مدار مطاف بگردد و سعي بين صفا و مروه را كه از شعائر الهي به شمار مي‌روند، بنمايد و آنگاه از احرام بيرون آيد تا كارهايي كه براي محرم جايز نبود و همانند نمازگزار مكلّف به پرهيز از آنها بود، براي او تجويز شود.

از همين جهت است كه ورود افراد غير مُحرم به حرم ممنوع است و افراد غير مسلمان از فضيلت احرام و لبيك محرومند و چون نمي‌توانند در حالت غير اسلامي احرام ببندند، حق ورود به منطقه توحيد و اولين ميهن وحي و نزول قرآن را ندارند و اين ويژگي معنوي، فقط متعلق به سرزمين حج، يعني محدوده حرم است و هيچ مكان ديگر از كره خاك داراي اين امتياز نيست.

16. دوران احرام حج و عمره، آموزنده‌ترين دوره آزمايشي و تربيتي است؛ حج و طواف كعبه، مجموعه منظمي از يك سلسله عبادتهاي خاص مي‌باشد كه هريك به تنهايي درخور توجه شايان است و همان‌طور كه با تكبيرة الإحرام نماز، بسياري از كارها كه با روح عبادت ناسازگار است، بر نمازگزار تحريم مي‌شود و با تسليم پايان نماز، آن ممنوعيتها برطرف مي‌گردد و همچنان كه با نيت روزه گرفتن و به صبحگاه داخل شدن، بسياري از امور كه با روح پرستش و آزمون الهي مناسب نيست، بر او حرام مي‌شود و با فرا رسيدن شامگاه حلال مي‌گردد، در حج و عمره نيز با احرام و لبيك گفتن، بسياري از اموري كه جنبه تعبدي آنها قوي بوده و آزمون الهي در آنها بسيار نيرومند است، حرام شده و دوره احرام به صورت يك دوره تعبد محض و امتحان صرف درآمده[47]؛ آنگاه با انجام مناسك حج و فرا رسيدن مراسم تحليل، عقد احرام گشوده مي‌گردد و شخص مُحْرم از آن ممنوعيتها بيرون مي‌آيد.

نمونه‌اي از امتحان الهي را مي‌توان در جريان منع از شكار به خوبي يافت؛ زيرا از طرفي صيد حيوانات صحرايي بر محرم حرام مي‌شود: ﴿...لاتَقْتُلُوا الصّيدَ وَ أنْتُمْ حُرم... ﴾ [48] و از طرف ديگر، آهوان صحرايي يا كبوتران يا ديگر حيوانات شكاري غير دريايي در تيررس يا دسترس محرم قرار مي‌گيرند تا روشن شود چه كسي از عهده آزمون الهي بيرون مي‌آيد و چه كسي از انجام اين فريضه الهي محروم مي‌شود؛ ﴿...لَيَبْلُونّكُم اللّهُ بَشيءٍ مِنَ الصّيدِ تَنالُهُ اَيديكُمْ وَ رِماحُكُم... ﴾.[49]

اثر بنيادي احرام در ساختن انسان کامل

اين دوره سازندگي، آن‌چنان در جامعه اسلامي مؤثر واقع شد كه آنان كه از خوردن سوسمار در دوران توحّش جاهلي نمي‌گذشتند و براي شكار آن، بر يك‌ديگر پيشي مي‌گرفتند، اكنون به فرمان الهي از آهوان صحرايي مي‌گذرند و در دوران تمدن اسلامي در اثر فرمان وحي بر تمام اميال و خواسته‌هاي خود پيروز مي‌شوند. دوره پر بار احرام در ساختن انسان كامل، چنان تأثير بنيادين دارد كه ثمره گواراي آن در عينيت جامعه معتقد و متعهد به محتواي حج و زيارت، به خوبي مشهود است.

خلاصه آنكه تمام اموري كه موجب تيرگي روح و آلودگي جان مي‌شود، در حال احرام تحريم مي‌گردد تا جان خالص و روح پاك، شايسته طواف كعبه كه از هر آلودگي پاك و از هر آغشتگي منزه است، گردد. خانه خدا محور حريّت و مدار آزادي است؛ لذا مُحرمي كه آهنگ زيارت آن را دارد، حق ندارد صيد حرم را اسير كند يا در اسير شدنش كمك كند يا آن را برَماند يا صيّاد را به آن راهنمايي كند؛ زيرا تمام اين كارها با روحيه آزاديخواهي مخالف است و تا انسان آزاد نشود، صلاحيت طواف كوي آزادي را ندارد.

احرام اين نقش را دارد كه روح را از هر بندي رها و از قيد هر شهوت و غضبي آزاد و مغز را از هر فكر باطلي پاك و دل را از هر خيال خامي نجات مي‌بخشد. احرام و لبيك گفتن، به معناي پاسخ دادن به نداي وحي و اجابت دعوت الهي است؛ لذا مُحرمان راستين حج و زائران حقيقي كعبه، هنگام تلبيه آن‌چنان به هراس عقلي بيمناك مي‌شدند كه رنگ آنان زرد شده و مي‌گفتند: مي‌ترسيم به ما گفته شود: «لا لَبّيك وَ لا سَعْدَيك»، يعني «به‌درستي به نداي حج پاسخ ندادي»!

17. نيايش در حج و مواقف آن؛ گرچه تمام حالات زندگي براي نيايش است، ولي دوران پربار حج و حضور در مواقف حرم، شكوه بيشتري براي دعا و تأثير فراوان‌تري براي نيايش به درگاه پروردگار جهان دارد. براي اصل نيايش، قرآن كريم آن‌چنان ارج و حرمتي قائل است كه از تأثير آن و از سرعت و قاطعيت اجابت آن در يك آيه كوتاه، هفت بار از خداي متعالي ياد مي‌كند: ﴿وإذا سألكَ عبادي عنّي فَإنّي قَريبٌ اُجيبُ دَعْوَةَ الدّاعِ إذا دَعانِ فَليسْتَجيبُوا لي وَ ليُؤْمنُوا بي لَعلّهُمْ يَرشُدُون﴾.[50]

طبق آيه فوق، آن‌چنان قرب الهي محقق است كه در پاسخ سؤال از پيامبر(صلّي الله عليه وآله وسلّم) نيازي به دستور جواب نبوده و خداوند مستقيماً و شخصاً جواب سؤال را به عهده گرفته و به پيامبرش نفرموده: تو در جواب سائل چنين بگو؛ بلكه خود شخصاً اعلام حضور و مبادرت به پاسخ فرموده است. قرب خداوند در قرآن با مراحل متعددي تبيين شده است كه با طي هر مرحله مي‌توان به مرحله بعد رسيد و پيمودن هر مرحله، به نيايشْ فروغ تازه‌تري مي‌بخشد و به دعا جذبه ويژه عطا مي‌كند.

به عنوان نمونه، برخي از مراحل قرب خداوند به بندگانش ذيلاً بيان مي‌شود:

اول. زبان وحي اين است كه خداوند نسبت به بندگانش نزديك است؛ ﴿...فَإنّي قَريب﴾.[51]

دوم. بيان قرآن اين است كه خداوند نسبت به شخص محتضر و بيمار در حال مرگ، از حاضران كنار بسترش نزديك‌تر است؛ ليكن پرستاران و اولياي حاضر در كنار او، اين قرب خاص الهي را نمي‌بينند؛ ﴿وَ نَحنُ أقْرَبُ إليهِ مِنْكُمْ وَ لكِن لا تُبصِروُن﴾.[52]

سوم. قرآن كريم، خداوند را نسبت به انسان از رگ گردن و وريد حياتي او نزديك‌تر مي‌داند؛ ﴿...وَ نَحنُ أقرَبُ إليْهِ مِنْ حَبلِ الوَريد﴾.[53]

چهارم. قرآن كريم، خداوند متعالي را نسبت به انسان از خود انسان نزديك‌تر مي‌داند و «اللّه» را نزديك‌تر از حقيقت انسان به خود انسان مي‌داند كه تصوّر صحيح اين مرحله و نيز ادراك درست بيان اميرالمؤمنين كه: «مع كل شيءٍ لا بمقارنةٍ و غير كل شيءٍ لا بمزايلةٍ».[54] در پرتو آيه كريمه ﴿وَ اعْلَمُوا أنّ اللّهَ يَحولُ بَيْنَ المَرءِ وَ قلْبِهِ﴾ [55] ميسور است. اين درك، تنها براي موحّدان خالص و راستين حاصل مي‌شود.

خلاصه آنكه در قرب الهي، ترديدي نيست و نقش نيايش در وصول به رحمت بيكران الهي نيز با بيان معصوم، به خوبي روشن است كه: «الدّعاءُ كَهْفُ الاجابَةِ كَما انّ السّحابَ كَهْفُ المَطَر».[56]

چون دعا از ضمير صاف، مورد قبول است و احرام و آهنگ كعبه آزاد و پاك، در تصفيه ضمير تأثير بسزايي دارد، نيايش در حج و دعا در مواقف آن بهترين اثرها را به همراه خواهد داشت؛ لذا براي هر برنامه از مناسك حج، دستور ويژه راجع به نيايش داده شده است و عمده آن دعاي عرفه در صحراي باز عرفات و زير گنبد ميناي حجاز و همراه با توده مردم گرد آمده از چهار سوي جهان و عشاق مَشْعَر و مشتاقان كوي مناست و بهترين نيايش كه جنبه سياسي عبادي حج و زيارت را به خوبي تبيين مي‌كند، همان دعاي عرفه عارف معروف در بين اهل معرفت، سيّد شاهدان كوي شهود و شهادت، سالار جانبازان ميدان نبرد توحيد عليه طاغوت و سرور پاكان و آزادگان، حضرت حسين بن علي(عليهماالسلام) مي‌باشد.

زيرا حضرتش در اين دعا، هم دستور كفرستيزي و راه طاغوت‌زدايي و رسم سلحشوري و سنّت سركوبي جنايتكاران را ارائه مي‌كند و هم ستايش حكومت اسلامي و تقدير دولت مكتبي و ظهور ولايت الهي را نشان مي‌دهد و هم تجلّي هستي ذات اقدس خداوند و ظهور گسترده و همه جانبه آن ذات مقدس و خفاء هرچه غير اوست در پرتو نور او و پي‌بردن به او از خود او و به غير او بها ندادن و غير او را به او شناختن و ذاتش را عين شهود و مستغني از استشهاد دانستن را تفهيم مي‌كند.

نموداري از اين ابعاد گوناگون دعاي عرفه ذيلاً بيان مي‌شود:

«و هُو للدعواتِ سامع و للكرباتِ دافع و للدرجاتِ رافع و للجبابرةِ قامع، فلا إلهَ غيرهُ و لا شيء يَعدلُهُ وَ ليس كَمثلهِ شيء».[57]

در اين فراز، قدرت لا يزال الهي در كوبيدن جبّاران و اينكه خداوند هر كفر پيشه و ستمگري را ريشه‌كن مي‌كند، مطرح شده است؛ ﴿فقُطِعَ دابرُ القَومِ الذينَ ظَلَمُوا و الحَمدُ للّهِ ربّ العالَمين﴾.[58]

«...لَمْ تُخرجني لِرأفَتِكَ بي وَ لُطفِكَ لي وَ إحسانِكَ إليّ في دَولةِ اَئمّةِ الكفرِ الّذينَ نَقَضُوا عَهدَكَ وَ كذّبوا رُسُلكَ لكنّكَ أخرَجْتَني لِلّذي سَبَقَ لي مِنَ الهُدي الّذي لَهُ يَسّرْتَني و فيهِ أنْشأتَني».[59]

در اين فراز، عنايت خداوندي نسبت به دولت الهي و تولّد در زمان حكومت اسلامي و نجات از پيشتازان كفر و الحاد و حكمرانان خود سر و خون آشام تبيين شده است.

«الهي تردّدي في الآثارِ يُوجبُ بُعدَ المَزارِ؛ فاجْمَعني عَليكَ بِخدمَةٍ تُوصِلني إليكَ. كَيفَ يستدَلُّ عَلَيكَ بِما هُوَ في وُجُوده مُفتقرٌ إليكَ؟! أيكُونُ لغيركَ مِنَ الظّهورِ ما ليسَ لكَ حَتّي يَكُون هُوَ المُظهِر لكَ؟! مَتي غِبْتَ حَتّي تحتاجَ إلي دَليلٍ يَدلّ عَليكَ وَ متي بَعُدْتَ حتي تَكونَ الآثارُ هيَ الّتي تُوصِلُ إليكَ؟ عَمِيَتْ عَيْن لا تَراكَ عَليْها رَقيباً وَ خَسرتْ صَفْقَةُ عَبدٍ لَمْ تَجْعَل له مِن حُبّكَ نَصيباً! إلهي! أمرْتَ بالرجوعِ إلي الآثارِ، فَارجِعني إليكَ بِكسوةِ الأنوارِ وَ هدايةِ الاسْتبصْارِ؛ حَتّي أرجعَ إليكَ مِنها كَما دَخَلْتُ إليكَ مِنها مَصونَ السرِّ عَن النّظرِ اِليها وَ مَرفُوعَ الهِمّةِ عنِ الإعتمادِ عَلَيها. انّكَ علي كُلِّ شيءٍ قَدير».[60]

در اين فرازها عالي‌ترين مراحل توحيد كه غير از اوحدي از عرفاي الهي، كسي را به آن راهي نيست، بيان شد و اينكه پي‌بردن به خداوند از راه آثار و آيات او، همانند پي‌بردن به آفتاب در فضاي روشن روز توسط شمع كم نور است؛ زيرا ذات اقدس خداوندي از هر ظاهري آشكارتر و از هر روشني نوراني‌تر است و هرگز غائب نشده و نمي‌شود تا نيازي به استظهار داشته باشد و هر عارفي قبل از هر چيز، اول او را مشاهده مي‌كند و بعداً آثار او را و آنكه خدا را رقيب و ناظر نمي‌بيند، نابيناست.

خلاصه آنكه اين دعا برهان صديقين را به حكماي متألّه اسلامي تعليم داد و عرفا را نيز به شهود ذات تشويق كرد و متعبدان را هشدار داد و سالكان را بيدار نمود كه در وادي ايمن دوست، قدم گذاشته‌اند و راهي را مي‌پيمايند كه همان عين هدف است؛ زيرا از خدا به خدا رسيدن، يعني از مقصد به مقصود نائل آمدن.

ويژگيهاي کعبه وحج، مرهون ولايت وامامت تکويني معصومان(عليهم السلام)

18. پيوند كعبه و امامت و رابطه حج و ولايت؛ گرچه كعبه قبله و مطاف جهانيان است و تمام مسلمانان زندگي و مرگشان به سمت آن مي‌باشد و آهنگ به سوي آن، همان هجرت به سوي خداست كه اگر مرگي در اين هجرت اتفاق افتد، پاداش مهاجر و اجر او را خدا شخصاً تعهد فرموده است: ﴿...وَ مَن يَخرُج مِن بَيتِهِ مُهاجراً إلي اللّهِ وَ رسُولهِ ثُمّ يُدْرِكُهُ المَوتُ فَقَد وَقعَ اَجْرُهُ عَلي اللّه﴾ [61] و نيز گرچه براي مكه ويژگيهاي فقهي و سياسي ثابتي است كه ديگر مكانها و شهرها فاقد آن مي‌باشد، و همچنين گرچه براي حج و مواقف آن ابعاد خاص سياسي عبادي مطرح است كه ديگر عبادتها اين خصوصيات را ندارند، ولي همه اين مزايا و تمام اين ويژگيها مرهون ولايت و امامت است، يعني هم رهبريهاي ملكوتي، اعمال و نيّات و ادعيه و مشاهده آيات بينات و پي‌بردن به اسرار معنوي حج و مانند آن در پرتو ولايت تكويني امام معصوم(عليه‌السلام) است كه حج او اِمام حجها بوده و پيشاپيش اعمال امّت به سوي بارگاه قبول الهي صعود مي‌كند و آنگاه اعمال ديگران به دنبال آن صاعد مي‌شود: ﴿إليهِ يَصْعَدُ الكلم الطّيّبُ والعملُ الصّالحُ يَرفَعُه﴾.[62]

ولايت تكويني معصومين(عليهم‌السلام) و هدايت اعمال و مشاهده تمام رفتارهاي دروني و بيروني امّت و گواهي به همه آنها در قيامت، يك مقام واقعي است كه نه نيازي به نصب اعتباري دارد و نه قابل غصب است؛ بلكه فيض خاص الهي است كه: ﴿...يَجتبي إليهِ مَنْ يَشاء... ﴾ [63]؛ ﴿...وَ أوْحيْنا اِلَيهم فِعلَ الخَيراتِ و إقامَ الصّلاةِ و إيتاءَ الزّكاةِ وَ كانُوا لَنا عابِدين﴾ [64]؛ ﴿و كَذلكَ نُري إبراهيمَ مَلكُوت السّمواتِ وَ الأرضَ وَ ليكونَ مِنَ المُوقنين﴾.[65] هركس را شايسته بداند، به آن مقام ملكوتي نائل مي‌كند.

تحقيق درباره ولايت تكويني، والاتر از بحثي است كه اكنون به آن اشتغال داريم: «وَ هُوَ بِحَيْثُ النّجمِ مِن أيدي المُتناولين و وصف الواصفين؛ فأين الإختيار من هذا؟ و أينَ العُقُولُ عن هذا؟»،[66] و همچنين رهبريهاي سياسي حج و مواقف آن و جهت دادن به اجتماع انبوه جهانيان بر محور بنايي پاك و آزاد و بهره‌برداري از افكار اقطار عالم و سيراب نمودن تشنگان استقلال و نجات از استعباد و استكبار جهاني، در پرتو امامت امام معصوم(عليه‌السلام) بالاصاله و در غيبت او در شعاع نائبان آن معصوم(عليه‌السلام) بالنيابة مي‌باشد.

راز گردهمايي مردم هر منطقه در تمام نمازهاي شبانه روزي به عنوان نماز جماعت و در تمام هفته‌ها به نام نماز جمعه، آن است كه از اجتماعهاي كوچك موضعي جماعت، به اجتماع متوسط مقطعي جمعه رسيده و از آنجا به اجتماع جهاني حج در محدوده حرم نائل آمده، تا با وحدت رهبري و اتحاد خط فكري، اركان توحيد مستحكم شده و بناي شرك و طغيان و استكبار از جهان زدوده شود و مردم مظلوم از پرستش اربابان ابر قدرت رها شده و دست ستم‌پيشگان از سر محرومان كوتاه و پاي غارتگران از خاك مظلومان قطع گردد.

بي حاصل بودن حجّ بي ولايت و امامت

حج بدون «ولايت» و آهنگ كعبه بدون «امامت» و حضور در عرفات بدون «معرفت امام» و قرباني بدون «فداكاري در راه امامت» و رمي جمره بدون «طرد شيطان استكبار دروني و بيروني» و سعي بين صفا و مروه بدون «كوشش در شناخت و اطاعت امام»، بي‌حاصل بوده و سودي نخواهد داشت، زيرا اگرچه يكي از مباني اسلام «حج» است: «بُنيَ الإسلامُ عَلي خَمسٍ، عَلي الصلاةِ و الزّكوةِ و الصّومِ و الحجّ و الولاية» [67]، ليكن هيچ يك از نماز و روزه و زكات و حج، همانند ولايت، ركن استوار اسلام نيستند.

لذا در جوامع روايي آمده كه: هيچ دعوتي از طرف خداوند، به اندازه دعوت به ولايت و امامت نمي‌باشد «وَ لَمْ يناد بشيء كمَا نُوديَ بالولاية»،[68] زيرا انسان كامل كه خود اسلام ممثّل است، مي‌تواند به تمام ابعاد اسلامي آشنا باشد و آشنايي دهد و مردم را به روح توحيد كه همان فرياد و قيام عليه طاغوت است، جهت بخشد.

ذيلاً نموداري از اهميت امامت و كيفيت ارتباط كعبه با ولايت و نحوه پيوند عرفات و مشعر و منا و زمزم و صفا و... با امام را از زبان معصومان و نيز از فرهنگ وحي آسماني مي‌آوريم:

1. ﴿لا اُقسمُ بِهذا البلدِ ٭ و أنتَ حِلّ بِهذَا البَلَد﴾ [69]؛ همان‌طور كه سوگند به زمان و زمانه‌هاي حساس و تاريخي، نظير «عصر وحي» و «رسالت» در قرآن مطرح است: ﴿والعصرِ ٭ إنّ الإنسان لفي خسرٍ﴾ [70]، به سرزمينهاي مهم و تاريخي نيز در قرآن سوگند ياد شده است؛ مانند آيه كريمه فوق كه در اين آيه به سرزمين مكه و بلد امن سوگند ياد شده است. سوگندهاي قرآن نظير سوگندهاي بشري نيست؛ زيرا سوگندهاي بشري در برابر بيّنه و دليل است و اما سوگند قرآن به متن بيّنه و دليل مي‌باشد؛ يعني مردم را به عين دليل، هدايت مي‌كند. از اين جهت، سوگند به سرزمين مكه را با قيدي همراه كرده و آن اينكه پيامبر خدا در آن سرزمين باشد.

يعني خداوند به سرزميني سوگند ياد مي‌كند و به مكه‌اي قسم مي‌خورد كه پيامبر اسلام(صلّي الله عليه وآله وسلّم) در آن باشد؛ و گرنه مكه بدون پيامبر(صلّي الله عليه وآله وسلّم) و كعبه بدون رهبر آسماني، يك سرزمين معمولي و يك خانه عادي است كه رفته رفته به صورت بتكده كامل در آمده و مركز بت‌پرستي و در اسارت بت‌پرستان و گرفتار شهوترانان خواهد شد؛ تا جايي كه كليددار كعبه، «ابوغُبشان» سرقفلي توليت كعبه را در شب نشيني مستانه طائف، به دو مشك شراب مي‌فروشد و سرپرستي كعبه بين مستان با بهاي شرابِ سرمستان طائف خريد و فروش مي‌شود.

قداست كعبه بر محور ولايت

2. گرچه كعبه از قداست خاص برخوردار است و از دير زمان از گزند تهاجم اصحاب فيل و مانند آن مصون مانده است، ولي وقتي «ابن زبير» به بست كعبه متحصّن شد و به آن خانه منزّه و پاك پناهنده شد، حكومت جبّار وقت به دست منحوس «حجّاج ثقفي» كعبه را با منجنيق ويران كرد و پناهگاه ابن زبير را منهدم ساخت و او را دستگير نمود؛ اما هيچ‌گونه فرمان حمايت كعبه از طرف صاحب خانه صادر نشد و هرگز طير ابابيلي به سراغ حجّاج نيامد و همچنين احجار كوه «ابوقُبيس» حجر الاَسود را گرامي نداشتند و خلاصه دستي از غيب بيرون نيامد و كاري نكرد و مدّعي همچنان با يورش و تاخت و تاز، جايگاه قبله را ويران كرد و مطاف را منهدم ساخت و حجر الاَسود را چون احجار عادي به دور انداخت و اركان چهارگانه كعبه را در هم فرو ريخت.

اينجاست كه بلنداي مقام ولايت و فروغ اختر امامت و روح شاهباز رهبري امّت و قلّه رفيع سياست عارفان مكتب و خلاصه ارزش «أركانُ البلاد و ساسَةُ العِباد» [71] معلوم مي‌شود.

عارف، حكيم، فقيه و مفسّر نامدار اسلام، مرحوم فيض كاشاني از محمد بن علي بن الحسين بن بابويه قمي از كتاب قيّم من لا يحضره الفقيه نقل مي‌كند كه آنچه در اصحاب فيل جاري شد، بر سر حجّاج نيامد؛ زيرا هدف مستقيم حجّاج، ويراني كعبه نبود؛ بلكه منظورش دستگيري ابن‌زبير بود و آن مرد (ابن زبير) ضد حقّ، يعني مخالف حضرت سجاد(عليه‌السلام) امام چهارم شيعيان جهان بود. وقتي كه اين مرد ضدّ حق به كعبه متحصن شد، خداوند اراده فرمود براي مردم بيان كند كه به اين ضدّ حق پناه نخواهد داد؛ لذا مهلت داد تا كعبه را بر سر آن ضد حقّ ويران كنند.

برخوردار نبودن مخلف ولايت از امنيت خاصّ حرم

از اين جريان به خوبي روشن مي‌شود كه ضديت با ولايت و امامت، آن‌چنان مطرود است كه كسي كه ضد مقام رهبري امام معصوم(عليه‌السلام) است و او را تنها مي‌گذارد و ياري نمي‌كند، بلكه در قبال او موضع مي‌گيرد و خودْ داعيه خام رهبري را در سر مي‌پروراند، اگر به كعبه هم پناه ببرد، از امان خاص الهي برخوردار نخواهد بود. از اين جهت است كه ملاقات امام(عليه‌السلام) و ادراك محضر ولي اللّه، به عنوان متمّم حج و مكمّل زيارت كعبه در دستورهاي اسلامي مطرح است: «... عَنْ أبي جَعفرٍ(عليه‌السلام) قال: تَمامُ الحجِّ لقاءُ الإمام».[72]

3. جريان شهادت و قيام خونبار سرور آزادگان جهان، عليه استكبار و هرگونه طغيانگري از رويدادهاي بنام جوامع انساني است كه هاضمه تاريخ، توان فرسايش آن را ندارد. اين سانحه سنگين و صحنه سهمگين، به دو بخش تقسيم شده است كه مجموع آن دو بخش، رسالت قيام عليه طغيان و فساد و استكبار و الحاد را در آن زمانه و در تمام زمانها تبيين مي‌نمايد. بخش اول، شهادت حضرت حسين بن علي(عليه‌السلام) و ديگر ياران رزمنده آن حضرت در سرزمين كربلاست و بخش دوم، پيام اين شهادت و خون توسط حضرت سجاد(عليه‌السلام) و زينب كبرا و ديگر بازماندگان نستوه آن حضرت در طرد حكومت طاغوت زمان در كوفه و شام است. وقتي كه كاروان اسراي كربلا به شام وارد شد و در مسجد جامع دمشق، مقرّ فرمانروايي اموي، مجلسي ترتيب يافت، بر اثر خون گرانقدر شهداي كربلا حكومت وقت مجبور شد كه به حضرتسجاد(عليه‌السلام) اجازه سخن بدهد و در نتيجه، زمام سخن به دست اهلش افتاد: «وَ إنّا لأمراءُ الكلامِ وَ فينا تَنَشّبتْ عُرُوقه».[73]

آنگاه حضرتش بعد از حمد و ثناي الهي و درود بر پيامبر گرامي اسلام، شروع به معرفي خود و معرفي وارثان به حق پيام آوران الهي نمود و در خلال تعريف چنين فرمود: «...أنا بنُ مكّةَ ومِني! أنا بنُ زَمزمَ وَ صفا! » [74]؛ يعني فرزند راستين «مكّه» كسي است كه پاسدار روح قبله و مرزبان جان مطاف باشد. فرزند واقعي «مِنا» كسي است كه به منظور حفظ ره‌آورد وحي، از ايثار و نثار خون دريغ نكند و با فداكاري و قرباني دادن، پيوند خود را با سرزمين قرباني محكم نمايد و مولود واقعي زمزم كه در اثر فيض و گوارايي معنوي‌اش مورد علاقه پيامبر گرامي اسلام(صلّي الله عليه وآله وسلّم) بود و مادام كه آن حضرت در مدينه بود، آن آب را به عنوان هديه طلب مي‌نمود و مي‌پذيرفت[75]، كسي است كه با نثار بهترين و شايسته‌ترين خون به پاي نهال اسلام آن را بارور كند و همچنين فرزند راستين «صفا» كسي است كه در حرمِ قلب او هيچ رجس و رجزي راه نداشته باشد و بر اساس آيه تطهير[76]، از هر رجسي منزّه و از تيرگي و آلودگي پاك باشد.

احترام حرم و مواقف آن بر اثر حرمت ولايت

اين انسان كامل، همان امام(عليه‌السلام) است كه بدون او حرمتي براي حرم و مواقف آن نخواهد بود؛ زيرا نه در عرفات، «معرفت» و نه در مشعر، «شعور» و نه در منا، «ذبح عظيم و قرباني با تقوا» و نه در زمزم، «نشانه حيات» و نه در صفا، «علامت نزهت و صافي» و نه در رمي جمرات، «رمي شيطان و رجم طاغوت» و نه در حج و زيارات، «آيات بيّنات الهي» ظهور نخواهد كرد.

بدون امامت، هيچ كدام از آن مواقف به حساب شعائر اللّه شمرده نمي‌شود و نظم خاص اختران آسماني به ويژه مسير منظم ماه براي شناخت موسم حج و انجام دستورات آن نخواهد بود: ﴿يَسْئلونكَ عَنِ الأهلّةِ قُلْ هي مَواقيتُ للنّاس وَ الحجّ... ﴾ [77] و زائران به عنوان ﴿...امّينَ البَيتِ الحَرام... ﴾ [78] از احترام ويژه بهره‌مند نبوده و قصد كعبه جنبه شعار الهي نخواهد داشت و ماه ذي‌حجّه از اوج حرمت خاصِ «الشهر الحرام» نازل شده و در رديف ديگر ماههاي عادي قرار مي‌گيرد و دهه فجر، هرگز فروغ خاصي نخواهد داشت تا مورد سوگند خداوند واقع شود و «شفع» و «وتر» آن نيز بهاي مخصوصي پيدا نمي‌كنند: ﴿و الفَجرِ ٭ و ليالٍ عشرٍ ٭ و الشّفعِ و الوترِ ٭ و اللّيلِ إذا يسرِ ٭ هل في ذلك قسم لذي حِجر﴾ [79] و «ترويه» و «عرفه» ويژگيهاي خود را از دست مي‌دهند و طواف كنندگان گرد كعبه، همانند فرشتگاني كه در حريم عرش خداوند به طواف مشغول‌اند، نخواهند بود و قدمگذاران كعبه و مطاف، به قدمگاه پيامبران الهي در زمين، قدم نخواهند نهاد: «...و وقفوا مواقفَ أنبيائه و تشبّهوا بملائكتهِ المطيفينَ بِعرشه... ».[80]

خلاصه، زائران محروم از شناخت امامت و ولايت، هرگز «وَفْد» و مهمانان الهي نبوده و از ضيافت معنوي خدا برخوردار نمي‌باشند؛ لذا نه براي زيارتشان ارج و حرمتي است و نه لازم است ديگران هرچه زودتر بعد از مراجعه آنان از سفر حج به زيارتشان بروند و از وفد و مهماناني اين‌چنين بهره بگيرند؛ زيرا آن دستوري كه مي‌گويد: هنوز گرد و غبار سفر حج از زائران كعبه زدوده نشده، به زيارتشان برويد و تا هنوز به گناهي آلوده نشده‌اند، آنها را ملاقات نماييد و مي‌گويد: ثواب مُعانقه و ملاقات با زائري كه گرد و غبار سفر حج را به همراه دارد، همانند استلام حجر الاَسود و تماس و بوسيدن آن سنگ مقدس است، شامل همه زائران نمي‌شود و خلاصه، تكريم چنان زائري لازم نيست.[81]

راز مهمان الهي نبودن غافلان از امامت

چون زائري كه امام معصوم(عليه‌السلام) را نمي‌شناسد و امامت را كنار مي‌گذارد و سرپرستي امور مسلمانان جهان را به ياوه مي‌گيرد و رهبري توده مردم را از حج و زيارت و ديگر فرازهاي عبادي جدا مي‌داند و آن را يك امر عادي و در اختيار هر فرد قرار مي‌دهد و كرامتي براي هدايت خلق خدا و تدبير امور آنان قائل نيست، در حقيقت، انسان را نشناخته و خود نيز به حريم ارزشمند انسانيت قدم نگذاشته است، لذا از امام محمد باقر(عليه‌السلام) رسيده است: «أتري هؤلاء الذين يلبّونَ و اللّهُ لأصواتهم أبغض إلي اللّه من أصواتَ الحمير».[82]

چنين زائري كه با اين ديد به زيارت كعبه رفته و با همان ديد بازگشته، چگونه در مدار توحيد طواف كرده و چطور هرگونه شرك و طغيان را زدوده است؛ در حالي كه مجراي فيض خدا را نشناخته و مهم‌ترين عامل تكامل انساني را ناديده گرفته و بهترين سرچشمه زلال و حيات بخش را از دست داده و تشنه كام مانده است؟!

هركس امام زمان خود و ولي عصر خويش را نشناسد، مرگ او، مرگ جاهليت است: قال رسول اللّه(صلّي الله عليه وآله وسلّم): «مَن ماتَ و لم يعرف إمام زمانه ماتَ ميتةً جاهلية».[83]

و از آنجا كه مرگ در روند زندگي است و هر طور كه زندگي اداره شود، به همان سبك مرگ واقع مي‌شود: «كما تعيشون تموتونَ وكما تموتون تُبعثون»، پيوند مرگ و زندگي روشن خواهد شد و چون مرگ كسي كه امام زمان خويش را نمي‌شناسد، مردن جاهلي است، پس زندگي او نيز يك زندگي جاهلي بوده و تمام شئون و سنن حياتي او همانند جاهليت سپري مي‌شود. قهراً حجّ وزيارت اين‌گونه افراد نيز يك حج جاهلي بوده و از حجّ توحيدي سهمي نخواهند داشت.

19. پايان حج و وداع با كعبه؛ همان‌طور كه مبدأ جهان هستي، خداوند بوده و پايان آن همان ذات اقدس خداوند است: ﴿هو الأوّلُ والاخر﴾ [84]، همچنين آغاز تمام موجودات جهان آفرينش از خدا و انجام و خاتمه كار همه آنها به سوي خداوند است؛ ﴿إنّا للّه وإنّا إليهِ راجعون﴾ [85]؛ بنابر اين، لازم است هر كاري كه انسان موحّد انجام مي‌دهد، ابتداي آن به نام خدا و انتهاي آن نيز به ياد او باشد و هيچ كاري را بدون نام خدا شروع نكند و از هيچ عملي، بدون ياد حق خارج نشود و معناي نام و ياد خدا در آغاز و انجام هر كار، حضور اعتقاد توحيدي او در متن عمل و توجّه به شهود خداوندي در صحنه كار است.

بنابراين اصل، قرآن كريم دستور مي‌دهد: ﴿و قُل ربّ أدخلني مُدخل صدقٍ و أخرجني مُخرج صدقٍ واجعل لي من لدنكَ سُلطاناً نصيراً﴾ [86]؛ «بگو: پروردگارا! مرا صادقانه داخل و صادقانه خارج كن و از نزد خودت براي من نيروي قاهر و مسلّط و كمك قرار ده»؛ يعني ورودم به دنيا و خروجم از آن و همچنين ورودم به جهان برزخ و خروجم از آن به قيامت و نيز ورودم در هر كار و خروجم از آن، بر محور راستي و بر پايه درستي باشد. حج و زيارت كعبه نيز از همين اصل قرآني برخوردار مي‌باشد؛ زيرا لازم است ورود در آن با احرام و لبّيك گفتن بر اساس توحيد و صدق نيّت بوده و خروج از آن در پايان

حج و وداع كعبه نيز بر پايه توحيد و صدق ارادت باشد.

لذا از حضرت ابي‌الحسن(عليه‌السلام) نقل شده است كه هنگام توديع كعبه مي‌فرمود: «اللّهم إنّي أنقلبُ علي لا إله إلاّ أنت» [87]؛ پروردگارا! من بر اساس توحيد و نفي هرگونه طاغوت و معبود دروغين، به كارم پايان داده و از حج و زيارت كعبه بر مي‌گردم.

همچنين بر همان محور كلي است كه از حضرت امام محمد باقر(عليه‌السلام) رسيده است: «الدخولُ فيها دخُولُ في رحمة اللّهِ و الخروجُ منها خروج من الذنوب» [88]؛ «ورود در درون كعبه، ورود در فضاي رحمت پروردگار و خروج از آن بيرون آمدن ازگناهان است».

نورانيت جان، نشانه قبولي حجّ

چون زائر با انجام مناسك حج و زيارت از هر پليدي پاك مي‌شود و مادامي كه به گناه آلوده نگردد، يك انسان نوراني خواهد بود، چنان كه از حضرت امام صادق(عليه‌السلام) رسيده است كه: «الحاجُ لايزالُ عليه نورُالحجّ ما لَميلمّ بذنب» [89]، اگر حج كننده اين نورانيت را در خود مشاهده كرد، بداند حجّ او مقبول؛ و گرنه مردود است.

بيان اسرار حجّ در خطبه پيامبراکرم (صلي الله عليه وآله وسلم)در حجة الوداع

20. خطبه پيامبر گرامي اسلام در حجة الوداع؛ حج و زيارت كعبه، نظير عبادتهاي ديگر، يك سلسله برنامه‌هاي فقهي و احكام ظاهري دارد و يك سلسله اسرار و رموز معنوي و چون خاتم انبيا(صلّي الله عليه وآله وسلّم) انسان كاملي است كه هم از كمالات ظاهري برخوردار و هم از مقامات معنوي بهره‌مند مي‌باشد؛ لذا درباره تعليم دستورات فقهي و احكام عملي حج به ديگران فرمود: «خُذوا عنّي مناسككم» [90]؛ چنان‌كه در باره تعليم احكام نماز فرمود: «...صلّوا كما رأيتموني أُصلّي... »[91]. درباره تعليم اسرار حج و بيان سرّ بعضي از زواياي آن در خطبه حجة الوداع نيز مطالبي فرمودند كه نموداري از آن ذيلاً بيان مي‌شود:

1. تهذيب نفس و تزكيه روح در ابعاد توحيد و پيوند با امام و اتحاد و اتفاق و حفظ هماهنگي عامه مردم با ايمان: «ثلاث لا يغلُ عليهنّ قلبُ امرءٍ مسلمٍ: إخلاصُ العملِ للّهِ و النصيحةُ لائمّة الحقّ و اللزوم لجماعةِ المؤمنين» [92]؛ يعني هرگز دل يك مسلمان در مورد سه اصل خيانت نمي‌كند:

الف: تمام كارها را خالصاً للّه انجام دادن و توحيد را در تمام كارها حاكم كردن.

ب: با زمامداران حق، ناصحانه برخورد كردن و پيوند با امام راستين را محفوظ داشتن و مسائل را با مقام رهبري در ميان گذاشتن و جريان را درست گزارش دادن و رهنمود كامل گرفتن و خالصانه به كار بستن.

ج: اتحاد همه جانبه با مؤمنان را حفظ كردن و از اجتماع آنان جدا نشدن و صفوف به هم فشرده آنها را ترك نكردن و ملازم صحنه همياري و هماهنگي آنان بودن و تار و پود جامعه اسلامي را با حضور در متن اجتماع مستحكم كردن.

2. برقراري امنيت همه جانبه مردم و حفظ مال و خون آنان از تهاجم؛ «فإنّ اللّهَ حرّمَ عليكم دِمائكم وَ أموالكُم... و لا تعثوا في الأرض مُفسدينَ، فَمن كانت عِندهُ أمانة فليؤدّها».[93]

3. حفظ اصل مساوات و برابري فردي و نژادي؛ يعني تمام افراد در برابر قانون اسلام، مساوي و برابرند و همچنين تمام اقوام و قبايل نيز در قبال اسلام يكسانند؛ «الناسُ في الاسلامِ سواء... لا فضلَ لعربي علي عجمي و لا لعجمي علي عربيّ إلاّ بتقوي اللّه».[94]

4. خونخواهيها و خونريزيهايي كه در جاهليت بر محور انتقام جابرانه و كينه‌توزيهاي خصمانه رايج بود، خاتمه داده شود و رباخواريهاي گذشته كه خون آشامي اقتصادي بود، پايان يافته تلقي گردد.

پيامبر اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) براي اهميت تحريم ربا و تخطئه خون آشامي جاهلي آن، ضمن آنكه تمام اسناد و مدارك بستانكاران ربوي را لغو و بي‌اثر دانست، فرمود: اولين ربايي كه سند آن را زير پا مي‌گذارم و باطل بودن آن را اعلام مي‌كنم، سند ربوي عمويم عباس بن عبدالمطلب است؛ «كلُّ دمٍ كانَ في الجاهليةِ موضوعٌ تحتَ قدميّ... و كلُّ رباً كانَ في الجاهليةِ موضوعٌ تحتَ قدمي و أوّل رباً أضعهُ ربا العبّاس بن عبدالمطلب».[95]

5. حقوق زنان را رعايت كردن و با آنان به نيكي رفتار نمودن و زحمات آنان را با خدمات متقابل و متعادل جبران كردن؛ «أُوصيكم بالنساء خيراً... و لَكمْ عليهنّ حقّ و لهنّ عليكُم حقٌ كسوتهنّ و رزقهنّ بالمعروف».[96]

6. حقوق خدمتگزاران و كارگران و زيردستان را محترم شمردن و نيازمنديهاي آنان را در خوراك و پوشاك، همانند خود برطرف نمودن؛ «فأوصيكم بمنْ ملكتْ أيمانُكم؛ فأطعموهم ممّا تأكلون و ألبسوهم ممّا تلبسون».[97]

7. اصول برادري و فضائل اخلاقي را نسبت به برادران اسلامي رعايت كردن و حيثيت و آبروي آنان را محترم شمردن و به مال و خون آنان تعدي ننمودن؛ «انّ المسلم اخو المسلم لا يغشّهُ و لا يخونهُ و لا يغتابهُ و لا يحلُّ له دمهُ و لا شيئاً من مالهِ إلاّ بطيبِ نفسهِ».[98]

8. قرآن كريم و عترت معصومين و اهل‌بيت وحي و رسالت را گرامي داشتن و از اين دو وزنه وزين، الهام گرفتن و از آنها جدا نشدن؛ «قد خلّفتُ فيكم ما إن تمسّكتم به لن تضلّوا: كتاب اللّه و عترتي أهل بيتي».[99]

9. همگان را در برابر قانون الهي مسئول دانستن و پاسداري كردن از احكام اسلام و تبليغ نمودن آنچه در آن صحنه گذشت به غائبان، به عنوان ره‌توشه حج و زيارت كعبه رساندن؛ «...إنّكم مسئولون؛ فليبلّغ الشاهدُ منكم الغائبَ».[100]

10. ولايت و امامت اميرالمؤمنين، علي بن ابي‌طالب(عليه‌السلام) را مطرح نمودن و امت را با امام آشنا كردن و امام را به امّت شناساندن و اطاعت او را چون اطاعت پيامبر دانستن و در نتيجه، حيات جامعه را زندگي معقول و اسلامي كردن و از زندگي جاهلي نجات دادن: «من كنتُ مولاه فعليٌ مولاهُ. اللّهمّ والِ من والاهُ وعادِ مَنْ عاداه! ».[101]

به اميد آنكه توفيق حجّ و زيارت كعبه نصيب همه مسلمين گردد تا با انجام مناسك حج و معرفت به اسرار الهام‌بخش آن، كعبه عامل قيام همگاني مستضعفان جهان عليه مستكبران شود و توده مسلمانان از خطر شرك و طغيان رهايي يافته و با ظهور بقية اللّه‌رواح من سواه فداه از كنار همين كعبه، نداي ملكوتي ﴿بقية اللّه خير لكم إن كنتم مؤمنين﴾ به جهانيان برسد و قلمرو انسانيت با عدل و داد آباد گردد. إنشاءاللّه.

و السلام علي من اتبع الهدي

 

 


[1]  ـ سوره آل‌عمران، آيه 19.

[2]  ـ سوره روم، آيه 30.

[3]  ـ سوره شوري، آيه 13.

[4]  ـ سوره احزاب، آيه 4.

[5]  ـ سوره آل‌عمران، آيات 96 ـ 97.

[6]  ـ سوره حج، آيه 29.

[7]  ـ سوره آل‌عمران، آيه 96.

[8]  ـ الميزان، ج 3، ص 402.

[9]  ـ سوره حج، آيات 26 ـ 27.

[10]  ـ سوره بقره، آيه 125.

[11]  ـ سوره مائده، آيه 97.

[12]  ـ سوره حديد، آيه 25.

[13]  ـ وسائل الشيعه، ج 11، ص 21.

[14]  ـ سوره حج، آيه 25.

[15]  ـ سوره فاطر، آيه 10.

[16]  ـ سوره بقره، آيه 127.

[17]  ـ سوره حج، آيه 29.

[18]  ـ سوره حج، آيه 33.

[19]  ـ سوره حج، آيه 26.

[20]  ـ سوره انفال، آيه 35.

[21]  ـ احياء العلوم، ج 1، ص 243.

[22]  ـ سوره حج، آيه 25.

[23]  ـ وافي، ج 12، ص 53.

[24]  ـ همان، ص 39.

[25]  ـ وافي، ج 12، ص 40؛ وسائل الشيعه، ج 11، ص 21.

[26]  ـ نهج البلاغه، نامه 47.

[27]  ـ وسائل الشيعه، ج 17، ص 24، ح 1 و 2.

[28]  ـ سوره فتح، آيه 10.

[29]  ـ سوره نحل، آيه 36.

[30]  ـ سوره توبه، آيه 109.

[31]  ـ سوره بقره، آيه 128.

[32]  ـ عوالي اللئالي، ج 1، ص 215.

[33]  ـ كافي، ج 4، ص 542.

[34]  ـ سوره بقره، آيه 197.

[35]  ـ سوره حج، آيه 37.

[36]  ـ سوره فاطر، آيه 10.

[37]  ـ سوره حج، آيه 27.

[38]  ـ سوره مائده، آيه 27.

[39]  ـ سوره بقره، آيه 127.

[40]  ـ وسائل الشيعه، ج 13، ص 376.

[41]  ـ سوره توبه، آيه 3.

[42]  ـ سوره بقره، آيات 198 ـ 201.

[43]  ـ سوره احزاب، آيه 41.

[44]  ـ سوره سبأ، آيه 49.

[45]  ـ يعني آن بُعد خاص كه خانه مكعب شكل به نام كعبه در او قرار دارد، قبله است؛ نه عين آن بنا؛ زيرا وقتي آن بنا ويران شد، كعبه از بين رفت، ولي قبله محفوظ بود.

[46]  ـ وسائل الشيعه، ج 12، ص 403.

[47]  ـ نهج البلاغه، خطبه 1 (قاصعه).

[48]  ـ سوره مائده، آيه 95.

[49]  ـ سوره مائده، آيه 94.

[50]  ـ سوره بقره، آيه 186.

[51]  ـ سوره بقره، آيه 186.

[52]  ـ سوره واقعه، آيه 85.

[53]  ـ سوره ق، آيه 16.

[54]  ـ نهج البلاغه، خطبه 1.

[55]  ـ سوره انفال، آيه 24.

[56]  ـ عدة الداعي ابن فهد.

[57]  ـ مفاتيح الجنان، دعاي عرفه.

[58]  ـ سوره انعام، آيه 45.

[59]  ـ مفاتيح الجنان، دعاي عرفه.

[60]  ـ مفاتيح الجنان، دعاي عرفه.

[61]  ـ سوره نساء، آيه 100.

[62]  ـ سوره فاطر، آيه 10.

[63]  ـ سوره شوري، آيه 13.

[64]  ـ سوره انبياء، آيه 73.

[65]  ـ سوره انعام، آيه 75.

[66]  ـ عيون اَخبار الرضا(عليه‌السلام)، ج 1، ص 197.

[67]  ـ وسائل الشيعه، ج 1، ص 180.

[68]  ـ همان.

[69]  ـ سوره بلد، آيات 1 ـ 2.

[70]  ـ سوره عصر، آيات 1 ـ 2.

[71]  ـ زيارت جامعه.

[72]  ـ وسائل الشيعه، ج 14، ص 324.

[73]  ـ نهج البلاغه، خطبه 233.

[74]  ـ بحار الأنوار، ج 45، ص 138.

[75]  ـ وافي، ج 12، ص 79؛ «كان النبي(صلّي الله عليه وآله وسلّم) ليستهدي من ماء زمزم و هو بالمدينة».

[76]  ـ سوره احزاب، آيه 33.

[77]  ـ سوره بقره، آيه 189.

[78]  ـ سوره مائده، آيه 2.

[79]  ـ سوره فجر، آيات 1 ـ 5.

[80]  ـ نهج البلاغه، خطبه 1.

[81]  ـ وافي، ج 14، ص 1300، باب تعظيم القادم من الحج.

[82]  ـ وافي، ج 14، ص 1310، كتاب الحج، باب النوادر.

[83]  ـ بحار الانوار، ج 32، ص 321.

[84]  ـ سوره حديد، آيه 3.

[85]  ـ سوره بقره، آيه 156.

[86]  ـ سوره اِسراء، آيه 80.

[87]  ـ وافي، ج 14، ص 1293، باب وداع البيت.

[88]  ـ همان، ص 1284، باب دخول الكعبة.

[89]  ـ همان، ج 12، ص 219، باب فضل الحج.

[90]  ـ عوالي اللئالي، ج 1، ص 215.

[91]  ـ بحار الانوار، ج 82، ص 279.

[92]  ـ تاريخ يعقوبي، ج 1، ص 503.

[93]  ـ تاريخ يعقوبي، ج 1، ص 503 و 504.

[94]  ـ همان.

[95]  ـ تاريخ يعقوبي، ج 1، ص 504 و 505.

[96]  ـ همان.

[97]  ـ تاريخ يعقوبي، ج 1، ص 506.

[98]  ـ همان.

[99]  ـ همان، ص 507.

[100]  ـ تاريخ يعقوبي، ج 1، ص 508.

[101]  ـ همان.

شنبه, 16 ارديبهشت 1402 08:36

گوشه‌اي از اسرار حجّ

گرچه مقداري از اسرار حج و سيره حاجيان عارف و مُعْتَمران معروف به پيروي از پيامبران صالح و اولياي فالح كه در سالف و آنف حج نهاده‌اند و اُسوه غابر و قادم بوده و هستند، در ثناياي رساله اسرار حج كه به عربي نگارش يافت و به فارسي ترجمه و ويرايش شدْ آمد، ليكن تذكر برخي ديگر از رموز زيارتِ اين بناي‌ديرپا و بيت پايدار و مهبط پيام پروردگار، سودمند خواهد بود.

1. آيه ﴿و للّه علي الناسِ حِجُّ البيتِ من استطاع إليه سبيلاً و من كفر فإنّ اللّه غني عن العالَمين﴾ [1] از جهات فراوان، جريان حج را مورد تأييد قرار داد؛ مانند: بيان وجوب آن با جمله اسميه، تقديم خبر بر مبتدا، ذكر حرف «لام» كه نشانه اختصاص حق خداست، ذكر عموم مردم اولاً و خصوص توانمندان راه ثانياً، تعبير از تارِك حج به كافر در مقام عمل؛ نه در مرحله اعتقاد، بي‌نيازي خداوند از تمام جهانيان؛ نه فقط از خصوص تاركان حج و...

سودمندي حج و هدف بودن ياد خدا در آن

2. آيه ﴿ليشهدوا منافع لهم و يذكروا اسم اللّه في أيام معلومات علي ما رزقهم من بهيمة الأنعام﴾ [2] گذشته از شمول سود صوري و منفعت معنوي امّت اسلامي، ياد حق را هدف دانسته و مهم‌تر آنكه به جاي نام قرباني، ياد خدا را ذكر فرمود تا روشن شود كه هدف از «تضحيه»، همانا «تسميه» خداست؛ نه صرف نَحرْ و ذبْح؛ يعني به جاي اينكه بفرمايد: قرباني كنند، فرمود: خدا را به ياد آورند كه آنها را از دامهاي حلال مانند گوسفند روزي داد؛ به طوري كه هم اصل قرباني به نام حق آغاز گردد و هم تمام نعمتهاي دامي در تمام مدت زندگي براي همه انسانها به عنوان ياد خدا مطرح شود و منظور از «ايام معلومات»، همان زمان حج به ويژه دهه ذي حجّه است كه جزء شهر حرام به شمار مي‌آيد و ماههاي حرام چهارند كه سه ماه آن سَرْد و متصل (ذي‌قعده، ذي‌حجه، محرم) و يك ماه آن (رجب) فرد و منفصل است.

3. آيه ﴿فيه ايات بيّنات مقام إبراهيم و مَن دخله كان امناً... ﴾ [3] براي مقام حضرت ابراهيم كه جايگاه آن حضرت هنگام معماري كعبه بود، خصوصيتي قائل است؛ لذا از باب «ذكر خاص بعد از عام»، جريان آن را جداگانه بعد از ياد نشانه‌هاي ديگر، به عنوان عام نام مي‌برد؛ زيرا اثر دو پاي مبارك آن حضرت در سنگ صَلْد و سخت به جا مانده و همان قسمت مخصوص صخره جامد كه جاي قدم مبارك بود، فرورفت؛ نه بيش از آن به طوري كه هم‌اكنون اثر به ياد ماندني آن كاملاً مشهود است و در چهره نوار فلزي كه بر لبه آن نصب است، جمله نوراني ﴿...و لا يؤده حفظهما و هو العلي العظيم﴾ [4]، با حسن انتخاب مسئولان حرم، حك شده است و راقم سطور، آن را ديده و عدّه‌اي را نيز ارائه نمود.

محاذي بود کعبه با بيت معمور

4. كعبه در زمين، محاذي بيت معمور آسمان مي‌باشد كه آن بيت، برابر عرش خداست و فرشته خاصي مأمور بناي بيت معمور شد تا فرشتگاني كه مقام انسانيت را به خلافت نشناخته‌اند و تسبيح و تقديس خويش را سند شايستگي خود براي خليفة اللّهي ياد نموده‌اند و با تنبيه خداوند به اوج مقام انسان كامل آگاه شده و بر پيشنهاد خويش رقم ندامت كشيده و بر استفهام خود قلم پشيماني زده‌اند، برگرد آن طواف كنند و با اين عبادت، نقص كار خود را ترميم نمايند.

ساختار ساختمان كعبه نيز به منظور طواف گرد آن، جهت ترميم تمام قصورها و جبران همه تقصيرها، مخصوصاً غفلت از مقام انسانيت و سهو و نسيان يا عصيان در پيشگاه خليفة اللهي انسان مي‌باشد؛ لذا بهترين تنبّه براي طائفان غافل و حاجيان ذاهل، همانا تدارك جهل و جبران غفلت درباره خودشناسي و معرفت مقام شامخ انسان كامل و خليفه عصر، حضرت بقية اللّه ارواح من سواه فداه مي‌باشد تا چون فرشتگان، طواف مقبول و سعي مشكور داشته باشند.

مطرح بودن حج در دو هزار سال پيش از حضرت آدم

5. زرارة بن اَعْين از حضرت امام صادق(عليه‌السلام) پرسيد: من چهل سال است كه درباره حج، مسائلي را از شما مي‌پرسم و شما فتوا مي‌دهيد؟! امام ششم فرمود: جريان حج، دو هزار سال قبل از آفرينش آدم هم مطرح بود و تو مي‌خواهي مسائل آن در ظرف چهل سال به پايان برسد؟![5] بحثهايي كه پيرامون دو هزار سال، قابل طرح است و نيز مباحثي كه راجع به آدمهاي قبل از آدم و زندگي انسانهايي كه نسل آنان منقرض شد، خارج از حوزه اين پيشگفتار كوتاه است و فقط به جريان چهل سالْ پرسش و پاسخ اشاره مي‌شود:

حضرت امام صادق(عليه‌السلام) سنه 83 هجري به دنيا آمد و در سال 114 به امامت رسيد و در سنه 148 رحلت فرمود و عمر مبارك آن حضرت 65 سال بود و دوران پر افتخار امامت آن حضرت 34 سال؛ بنابراين، منظور زراره از «چهل سال» يا اعم از دوران امامت و قبل از آن است، زيرا وجود مبارك آن حضرت قبل از امامت هم عالم به احكام دين بوده و در تحت زعامت حضرت امام باقر(عليه‌السلام) آگاه به مسائل بوده است و يا خصوص دوران 34 ساله امامت آن حضرت بوده و تعبير به چهل سال براي متعارف بودن آنكه كسر دهه‌ها را عرفاً محسوب نمي‌داند و رقم تقريبي آن را ياد مي‌نمايد.

6. تفكر اسرائيلي همراه با رسوب تعصّب در صدر اسلام، توسط افرادي چون كعب الاَحبار، مانند سمّ واگير منتشر مي‌شد و عترت طاهرين(عليهم‌السلام) كه همتاي قرآن كريم‌اند، در كمال صلابت به طرد و قدح و ابطال آن همّت مي‌گماردند.

زراره مي‌گويد: من در كنار امام باقر(عليه‌السلام) در برابر كعبه نشسته بودم، آن حضرت فرمود: نگاه به كعبه عبادت است. عاصم بن عمر به آن حضرت(عليه‌السلام) گفت: كعب الاحبار مي‌گفت: كعبه هر بامداد براي بيت‌المقدس سجده مي‌كند. امام باقر(عليه‌السلام) به او فرمود: تو درباره گفته كعب، چه مي‌گويي؟ عاصم گفت: كعب درست گفت. امام باقر(عليه‌السلام) به او فرمود: تو دروغ گفتي و كعب الاحبار هم با تو دروغ گفت! زراره مي‌گويد: آن حضرت غضبناك شد و من هرگز نديده بودم كه امام باقر(عليه‌السلام) غير از عاصم بن عمر، كسي را چنين تكذيب كرده باشد.

آنگاه فرمود: خداوند هيچ سرزميني را محبوب‌تر از كعبه خلق نكرد؛ سپس با دست، اشاره به كعبه نمود و فرمود: «و لا أكرم علي اللّه عزّوجلّ منها... » و نه گرامي‌تر از كعبه نزد خداوند.[6]

7. گرچه نگاه به كعبه، محمود و نظر به آن ممدوح و ناظر به آن مُثاب و مأجور[7] است، ليكن همان طوري كه كلمه توحيد به شرط ولايت، حصن اَمْن و دِژ نجات است، نگاه عارفانه به كعبه، هماهنگ با ولايت نيز مايه غفران گناه و پايه نيل به جاه و رهايي از اندوه دنيا و آخرت است؛ چنان‌كه امام صادق(عليه‌السلام) فرمود: «مَن نَظر إلي الكعبة بمعرفة فعرفَ حقّنا و حُرمتنا مثل الذي عرف من حقّها و حرمتها غفر اللّه ذنوبه و كفاه همّ الدنيا و الآخرة».[8] از اين رهگذر، معناي حديثي كه درباره محبوبيت سرزمين مكه و تمام آنچه در فضاي آن است، اعم از خاك، سنگ، درخت، كوه و آب[9] روشن خواهد شد.

يعني منطقه حرم كه ادراك حق و حرمت آن آميخته به عرفان حقّ ولايت و امتثال آثار وَلاست، محبوب‌ترين چيزها خواهد بود و هيچ چيزي همتاي محبوبيت آن نيست؛ زيرا قرآن همتاي ثَقَل اصغر خود، همراه ولايت، محبوب و معروفِ محبان عارف ثَقَلين است و سرزمين وحي، مايه شكوفايي اين احترامِ آميخته با امتثال و اين معرفتِ هماهنگ با عمل بوده و از اين جهت، محبوب‌ترين سرزمينها خواهد بود و شاهد اصل بحث، عدم قبول عبادت منكرين ولايت است.

8. محدوده حَرَم به پاس حرمت كعبه از احترام ويژه برخوردار است كه آثار آن در بسياري از احكام فقهي ظهور دارد. سماعة بن مهران از امام صادق(عليه‌السلام) پرسيد: مردي به من بدهكار بود و مدّتي غايب شد، بعداً وي را در حال طوافِ دور كعبه ديدم. آيا مال خود را از او بخواهم؟ امام ششم(عليه‌السلام) فرمود: نه، بر او سلام نكن و او را نترسان تا از حرم بيرون آيد.[10] بحث درباره حرام بودن مطالبه دَيْن از بدهكارِ پناهنده به حرم نيست، چنان‌كه از دروس مرحوم شهيد نقل شده؛ زيرا در حديث مزبور، قيدِ «التجاء به حرم» اخذ نشده؛ بلكه اطلاق آن شامل غير حال پناهندگي هم مي‌شود و اگر تقييدي باشد، بايد آن را از دليل ديگر استظهار كرد.

صيانت آيات الهي کعبه

9. گرچه حوادث سهمگين سيل و مانند آن، چند بار به محدوده كعبه آسيب رساند، ليكن آيات الهي آن، مانند حجر الاَسود، مقام ابراهيم و... هرگز از بين نرفت و هر بار با معجزه‌اي، همچنان از گزند سوانح ناگوار مصون مانده‌اند.

زراره از امام باقر(عليه‌السلام) پرسيد: آيا شما حضرت حسين بن علي(عليه‌السلام) را ادراك كرده‌اي؟ فرمود: آري، به ياد دارم كه در خدمت آن حضرت در مسجد كنار كعبه بودم و مردم در باره مقام ابراهيم(عليه‌السلام) سخنهاي گوناگون داشتند؛ بعضي مي‌گفتند: مقام را سيل برد و برخي مي‌گفتند: مقام در جاي خود باقي است. امام حسين(عليه‌السلام) به من فرمود: مردم چه كرده‌اند؟ گفتم: مي‌ترسند سيلْ مقام را ببرد. فرمود: ندا كن خداوند مقام را آيت و علامت قرار داد، هرگز آن را نمي‌برد، آرام باشيد! (مردم آرام شدند).[11] البته سيل مزبور، غير از سيل سنه 17 هجري است كه به سيل «اُمّ نِهْشَل» معروف است و در عصر عُمَر رخ داد؛ زيرا در آن زمان، وجود مبارك امام حسين(عليه‌السلام) كه در سال سوم هجري به دنيا آمد، بيش از چهارده سال نداشت و حضرت سجاد(عليه‌السلام) هنوز به دنيا نيامده بود؛ چه رسد به امام باقر(عليه‌السلام).

به هر تقدير، ظهور اعجاز الهي در رخدادهاي خطرخيز، ضامن صيانت آيات بيّنه حرم بوده و هست و سنّ شريف امام باقر(عليه‌السلام) طبق نقل صدوق«ره» در من لا يحضره الفقيه در واقعه كربلا چهار سال بود.[12]

بناي كعبه در ادوار تاريخ از ارتفاع 9 ذراع (4/5 متر) به 18 ذراع (9 متر) رسيده و در اين حال، مسقّف شد؛ سپس در واقعه حجاج و ابن زبير به 27 ذراع (13/5 متر) بالغ شد[13] تا به ارتفاع كنوني رسيده است؛ ليكن پايه‌هاي معنوي آن، چنان‌كه از امام صادق(عليه‌السلام) رسيده است، به هفتمين طبقه زمين (نهايت آن) و ارتفاع حقيقي آن به هفتمين طبقه سپهر (نهايت آن) خواهد بود.[14]

10. هر مؤثري در اثر خاص خويش تجلّي دارد و هر اثري، واجد مزاياي ويژه مؤثر خود خواهد بود و آنچه درباره كلام متكلّم آمده است كه: «المَرء مخبوءٌ تحت لسانه»،[15] و يا در باره كتاب كاتب آمده است كه: «كتاب المرء معيار فضله... » [16] و يا درباره فرستاده مرسِل آمده است كه: «رسُولك ميزان نُبْلِك... » [17]، همه اينها به عنوان تمثيل است؛ نه تعيين، و روح جامع همه آنها همان است كه اثر، جلوه مؤثر است و مؤثر در اثر خويش نهفته است.

از اين رهگذر، مي‌توان همه ءآثار خليل(عليه‌السلام) و ذبيح(عليه‌السلام) را در مهندسي و معماري و بنايي كعبه جست‌وجو نمود و هر وصف ممتازي كه در قرآن كريم يا زبان عترت طاهرين(عليهم‌السلام) پيرامون شخصيت برجسته اين دو پيام‌آور بزرگ وحي الهي آمده باشد، براي ترسيم خطوط چهره معنوي كعبه سند گويايي است؛ مثلاً اگر درباره حضرت ابراهيم(عليه‌السلام) آمده است كه آن حضرت، يهودي يا نصراني نبوده بلكه حنيف، ميانه‌رو، مسلم و منقاد محض و از گزند هرگونه شرك معصوم بوده است، مي‌توان اوصاف اعتدال و توحيد و انقياد را هندسه كعبه دانست و همچنين هركس به حضرت ابراهيم نزديك‌تر و سزاوارتر بود، به پاسداري از كعبه و معماري صوري و معنوي آن اولي خواهد بود و آن گروه، غير از پيروان راستين عصر آن حضرت، همانا پيامبر گرامي اسلام(صلّي الله عليه وآله وسلّم) و مؤمنان نابند كه نه گرايش به يهوديت داشته و نه ميل به ترسايي و نه منحرف از اعتدال عقيده و خُلق و عمل و نه مبتلا به شرك اعتقادي، اخلاقي و عملي مي‌باشند.

11. حرمت كعبه، آن‌چنان مايه حرمت حَرَم شد كه فقها سكونت در حرم را پروا مي‌داشتند! زيرا هرگونه گناهي در آن، حتي زدن خدمتگزار را احتمال الحاد مي‌دانند و در نتيجه، خطر تعذيب الهي را پيش‌بيني مي‌كردند و بر اساس ﴿...و مَن يُرد فيه بإلحادٍ بظلمٍ نذقه من عذاب أليم﴾ [18] به استناد تفسيري كه تطبيق‌گونه از امام صادق(عليه‌السلام) رسيده است، اقامت در مكه را كراهت داشتند.[19] و اين، نه به معناي كراهت زندگي در آن مكان مقدس بلكه به معناي هراس از رعايت نكردن حقوق آن حَرَم والاي الهي است.

گرچه در بعضي از نصوص ديني، اقامت يك سال را روا ندانسته و تحوّل و انتقال از آن پيشنهاد شده و دليل آن طبق بعضي از نصوص ديگر، چنين آمد كه اقامت در مكه، مايه قساوت دل مي‌شود.[20] سرّش ظاهراً اين است كه حقوق عظيم آن محدوده رعايت نمي‌شود و رفته رفته پايه سستْ عهدي و دل‌مردگي چيده خواهد شد. البته زائر مجاور كه رعايت حقوق حرم فراموشش نشود، از فيض عظيمي برخوردار مي‌گردد؛ زيرا اقامه در حرم بهتر از خروج از آن است.[21]

12. خضوع در ساحت قدس كعبه، اقتضا دارد كه نه تنها از لحاظ سيرتْ كسي برتر از آن نباشد، چنان‌كه نيست، بلكه از لحاظ صورت نيز برتر از آن بنا نكند تا در آن بناي مرتفع قرار گيرد و كعبه زير بناي وي واقع گردد؛ چنان‌كه از حضرت امام باقر(عليه‌السلام) رسيده است: «...لا ينبغي لأحدٍ أن يرفع بناءً فوق الكعبة».[22]

براي جاي جاي حرم و نيز مناسك حج و عمره، اسرار و رموزي است كه جز براي زائران خاص كه صاحب‌خانه را در مجالي گوناگون مشاهده مي‌نمايند، مكشوف نخواهد بود. به اميد ديدار رب‌البيت و شهود آيات آفاقي و انفسي آن و امتثال حج ابراهيمي و اعتمار ناب حسيني(عليه‌السلام) تفصيل بحث به مجال ديگر موكول مي‌شود.

والحمدللّه رب العالمين

جوادي آملي 5/9/1371

 


[1]  ـ سوره آلعمران، آيه 97.

[2]  ـ سوره حج، آيه 28.

[3]  ـ سوره آلعمران، آيه 97.

[4]  ـ سوره بقره، آيه 255.

[5]  ـ من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 519؛ وسائل الشيعه، ج 11، ص 12، كتابالحج، أبواب وجوب حج و شرائطه، باب 1، حديث 12.

[6]  ـ كافي، ج 4، ص 239، باب مولد امام باقر(عليه‌السلام) و امام صادق(عليه‌السلام).

[7]  ـ كافي، ج 4، ص 239، باب فضل النظر الي الكعبة.

[8]  ـ همان، ص 241.

[9]  ـ وافي، ج 8، ص 40.

[10]  ـ كافي، ج 4، ص 241، كتاب حج، باب من رأي غريمه في الحرم.

[11]  ـ كافي، ج 4، ص 223.

[12]  ـ وافي، ج 8، ص 65 ـ 62.

[13]  ـ همان.

[14]  ـ وافي، ج 8، ص 65 ـ 62.

[15]  ـ نهج البلاغه، حكمت 148.

[16]  ـ شرح غرر الحكم و درر الكلم، ج 4، ص 635.

[17]  ـ همان، ص 100.

[18]  ـ سوره حج، آيه 25.

[19]  ـ وافي، ج 8، ص 86.

[20]  ـ همان، ص 89.

[21]  ـ همان، ص 44.

[22]  ـ وافي، ج 8، ص 89.

شنبه, 16 ارديبهشت 1402 08:28

دعای عصر غیبت

 زراره از وجود مقدّس امام صادق(علیه‌السلام) پرسید كه شیعه در زمان غیبت مولا و صاحب عصر، حجّة بن الحسن العسكری(علیه‌السلام) چه دعایی بخوانند و حضرت(علیه‌السلام) فرمودند: «اللّهمّ! عرّفنی نفسك فإنّك إن لم تعرّفنی نفسك لم أعرف نبیّك! اللّهمّ! عرّفنی رسولك فإنّك إن لم‏تعرّفنی رسولك لم أعرف حجّتك! اللّهمّ! عرّفنی حجّتك فإنّك إن لم تعرّفنی حجّتك ضللت عن‏دینی! » (1)؛ خدایا! خودت را به ما بشناسان كه ما عارف تو باشیم و تو معروف ما، زیرا اگر تو را نشناسیم، پیغمبر تو را نمی‏شناسیم؛ خدایا! پیغمبرت را به ما بشناسان كه اگر پیامبر تو را نشناسیم، امام را نمی‏شناسیم؛ خدایا! امام را به ما بشناسان كه اگر امام را نشناسیم، از دینمان منحرف و گمراه می‏شویم.

سرّ این دعا در این است كه همه ارزش و حرمت انسان در كرامت اوست: (ولَقَد كَرَّمنا بَنی ءادَمَ).(2) اگر آزادی و استقلال دارد و با استعمار، استثمار، استعباد و استحمار می‏ستیزد، به سبب حرمت كرامتِ اوست.

ذات اقدس الهی كه آفریدگار انسان است، او را موجودی مكرّم خواند و این سخن حقّی است؛ امّا درباره منشأ كرامت او فرمود: (اِنّی جاعِلٌ فِی‏الاَرضِ خَلیفَةً)(3)؛ كرامت انسان به سبب خلافت الهی اوست؛ نه اینكه گوهر ذات او كریم و در كرامت، مستقل باشد. اگر كرامت او به پاس خلافت وی از خداست، خلیفة الله است و باید سخن «مستخلفٌ عنه» (خداوند) را بگوید؛ نه حرف خود را. ارزش قائم مقام به این است كه منطق، مبنا، سیره علمی و عملی و امضای مستخلفٌ عنه را محترم شمارد.

اگر كسی خود را خلیفه خدا خواند؛ ولی سخن خود را بر زبان آورد و به میل خود عمل كند و نه طبق شریعت خدا، چنین شخصی خلیفه خدا نیست، زیرا روا نیست كه كنار سفره خلافت الهی بنشیند و از كرامتِ استخلاف طرفی بندد و از آزادی برخوردار شود؛ آن‏گاه غاصبانه سخن خویش را بگوید و میل خود را بر عقل و عدل الهی حاكم كند.

امام صادق(علیه‌السلام) در آن دعای نورانی به زراره فرمود كه عالمان و مؤمنان خلیفه امام‏اند؛ اگر امام را نشناسند، چگونه می‏توانند كار او و دستورش را اجرا كنند و چنانچه فرمان ایشان را اجرا نكنند، حرمتی ندارند. امام هم خلیفه پیغمبر است و اگر پیغمبر را نشناسند، امام را هم نخواهند شناخت.

تبدیل شدن غدیر به سقیفه، برای این است كه آنان پیغمبر را نشناختند و خیال می‏كردند ایشان جزو نوابغ و رهبران عادی‏اند، لذا گفتند چند روزی او رهبری مردم را برعهده داشت و امروز سقیفه تعیین می‏كند كه رهبر چه كسی باشد. آنان نمی‏دانستند كه پیغمبرصلی الله علیه و آله و سلم جزو نوابغ است؛ لیكن نبوت و رسالت و سایر سِمَتهای ملكوتی همگی مواهب الهی است: (اَللّهُ اَعلَمُ حَیثُ یَجعَلُ رِسالَتَهُ)(4) و سنخ آنها از سِمَتهای نوابغ ممتاز است، لذا حضرت رسول‏اكرم‏صلی الله علیه و آله و سلم نوابغ را تربیت می‏كند و خلیفه خداست. اینكه در طلیعه دعا می‏خواهیم كه خدا خود را به ما بشناساند، از آن جهت است كه پیغمبر جانشین اوست و اگر ما خدا را نشناسیم، قهراً گمان خواهیم كرد كه پیغمبر جزو نوابغ بشری است، زیرا وقتی مُسْتَخلفٌ عنه را نشناختیم و از اصل استخلاف آگاهی نداشتیم، معنای خلیفه را به خوبی ادراك نمی‏كنیم و در تطبیق آن بر خلیفه راستین به كژراهه می‏رویم.

اگر كسی خدا را شناخت و فهمید كه پیغمبرصلی الله علیه و آله و سلم خلیفه اوست، می‏فهمد تنها راه تشخیص صلاح و صلاحیت اشیا و اشخاص و قوانین، وحی است. مگر خلیفه خدا را می‏توان با سقیفه و شورا برگزید؟ در حالی كه وجود مبارك امیرمؤمنان(علیه‌السلام) كسی است كه هیچ پرنده‏ای از وهم و عقل نمی‏تواند اوج مقام ایشان را ادراك و به آنجا پرواز كند: «لا یرقی إلیّ الطّیر» (5)؛ اگر زبان به گفتن بگشایند، سیل علوم از ایشان جاری می‏شود و كسی در مقابل آن، قدرت ایستادگی ندارد: «ینحدر عنّی السیل».(6)

نشناختن خدا و پیغمبر او سبب می‏شود علی(علیه‌السلام) را كنار عثمان، عبدالرحمن، طلحه و زبیر قرار دهند، لذا امام صادق(علیه‌السلام) سفارش فرمود كه در عصر غیبت چنین گفته شود كه خدایا خودت را به ما بشناسان تا پیغمبر تو را بشناسیم؛ خلیفه تو را بشناسیم و اگر كسی پیغمبر را بشناسد، خلیفه واقعی او یعنی حضرت علی بن ابی‏طالب(علیه‌السلام) را می‏شناسد، چون تنها كسی می‏تواند به جای پیغمبرصلی الله علیه و آله و سلم بنشیند كه می‏گوید: «سلونی قبل أن‏تفقدونی فلأنا بطرق السماء أعلم منّی بطرق الأرض» (7)؛ هر چه می‏خواهید، از من بپرسید كه من به راههای آسمان از راههای زمین داناترم.

هیچ‏كس این سخن را نگفته و جرأت نكرده است كه چنین سخنی بر زبان براند. مگر می‏شود میان همه علما بگوید كه شما هر چه را می‏خواهید، از اخبار گذشته و آینده و آسمان و زمین و... از من بپرسید؟ بعضی خواستند چنین ادعایی كنند؛ امّا همان‏جا رسوا شدند. این ادعای بلند، وقف انسان كاملِ معصومی مانند حضرت علی بن ابی طالب(علیه‌السلام) است. البته همه امامان معصوم(علیهم‌السلام) هم همین مقام را دارند.

تنها حضرت علی(علیه‌السلام) است كه اگر بخواهد سرنوشت و سرگذشت حال و آینده و گذشته تك تك افراد را بگوید، می‏داند:«و الله! لَو شئت أن أخبرَ كلّ رجل منكم بمخرجه و مولجه و جمیع شأنه لفعلت و لكن أخاف أن تكفروا فیّ برسول الله‏صلی الله علیه و آله و سلم» .(8)

عالمان مؤمن و مؤمنان خردورز، اگر حضرت علی(علیه‌السلام) را بشناسند و همچنین از معرفت امامان معصوم(علیهم‌السلام) آگاه شوند، خود را جانشین كسانی می‏دانند كه از طرف پیامبر گرامی اسلام‏صلی الله علیه و آله و سلم نصب شده‏اند، زیرا مؤمن عالم، خلیفه «ولی الله» است؛ «ولی الله» خلیفه رسول الله‏صلی الله علیه و آله و سلم است و خلیفه هم كلام مستخلفٌ عنه را بیان می‏كند، لذا مؤمنان متعهد هماره پیرو گفتار خدایند.

نتیجه آنكه ثمره شناخت انسان كامل (یعنی امامِ معصوم)، رهایی از گمراهی است كه چنین فیضی فقط در پرتو ارجاع خویشتن به آن ذوات مقدّس و تفسیر خود به عقل منفصل جامعه بشری تحقّق می‏یابد.

پی نوشت:

1. الكافی، ج1، ص337.

2 .سوره اسراء، آیه 70.

3 .سوره بقره، آیه 30.

4 .سوره انعام، آیه 124.

5. نهج البلاغه، خطبه 3.

6. همان.

7. نهج البلاغه، خطبه 189.

8. همان، خطبه 175.

بخش مهدویت تبیان

در نخستین روز از سفر رئیس جمهوری اسلامی ایران به سوریه، برنامه جامع همکاری‌ راهبردی و بلندمدت دو کشور و 14 سند دیگر همکاری امضا شد.

مقامات ایران و سوریه روز چهارشنبه این اسناد را در زمینه همکاری‌های تجاری، نفت‌ و انرژی، فنی-مهندسی، مسکن، حمل‌ونقل ریلی‌ و هوایی، مناطق آزاد و بخش خصوصی، ارتباطات و فناوری‌ و زلزله و امدادرسانی و تسهیل امور زیارتی به امضا رساندند.

با وجود اینکه سفر «سیدابراهیم رئیسی» رئیس جمهوری اسلامی ایران به سوریه به دلیل روابط عمیق و پایدار، نقش دو کشور در محور مقاومت و همچنین تحولات کنونی در منطقه، دارای ابعاد مختلف سیاسی و امنیتی است، اما یکی از اهداف مهم این سفر افزایش مناسبات اقتصادی ایران و سوریه است که امضا برنامه جامع همکاری‌ راهبردی و بلندمدت به همراه 14 سند دیگر همکاری در همین چارچوب قابل ارزیابی است

 

بررسی‌ها نشان می‌دهد برخلاف روابط عمیق امنیتی - سیاسی ایران و سوریه، تعاملات اقتصادی دو کشور تاکنون محدود بوده است؛ به عنوان مثال طی دوسال اخیر، صادرات ایران از حدود 218 میلیون دلار در سال 2021 با افزایش فقط 25 میلیون دلاری به 243 میلیون دلار در سال 2022 رسیده و این در حالی است که برخی کشورهایی که در زمان اوج بحران سوریه روابط خوبی با دولت «بشار اسد» نداشته اند آمار بالاتری در زمینه تجارت با این کشور دارند.

اکنون سوریه از بحران امنیتی خارج شده و آرامش نسبی در این کشور برقرار است، اما تولید و صادرات در این کشور به دلیل ضعف و تخریب زیرساخت ها دچار مشکل جدی است؛ این کشور قصد دارد با مشارکت کشور‌های متحد، تولید و صادرات خود را افزایش دهد؛ جمهوری اسلامی ایران نیز که نقشی غیر قابل انکار در شکست تروریست ها و دشمنان در سوریه و کمک به برقراری امنیت در این کشور داشته، توسعه روابط با همسایگان و کشور‌های منطقه را در اولویت قرار داده است.

بنابراین فرصت افزایش و توسعه تعاملات اقتصادی ایران و سوریه فراهم است؛ کارشناسان اقتصادی نیز ظرفیت‌های توسعه صادرات ایران به سوریه در حوزه‌های مختلف کالایی غیرنفتی را سالانه حداقل 700 میلیون دلار و خدمات فنی و مهندسی را سالانه 600 میلیون دلار تخمین می زنند.

اما در مسیر ارتقای سطح تبادلات اقتصادی ایران و سوریه چالش‌هایی نیز وجود دارد که مانع‌ افزایش صادرات و همکاری اقتصادی دو کشور شده است؛ مساله حمل و نقل و مشکلات مبادلات پولی و بانکی به دلیل تحت تحریم بودن هر دو کشور، از جمله مواردی است که مناسبات تجاری ایران و سوریه را تحت تاثیر قرار داده است.

بخش هایی از شبکه ریلی سوریه بر اثر درگیری سالهای اخیر این کشور آسیب دیده که نیازمند بازسازی است؛ به همین دلیل موضوع حمل و نقل ریلی میان ایران، عراق و سوریه از طریق راه آهن شلمچه - بصره تا بنادر سوریه و بالعکس و همچنین تاسیس شرکت های حمل و نقل مشترک و راه اندازی خطوط کشتیرانی میان بنادر ایران و سوریه در دستور کار مقامات دو کشور قرار دارد.

گسترش همکاری های اقتصادی ایران و سوریه متضمن منافع دو طرف است

بدیهی است گسترش همکاری های اقتصادی ایران و سوریه متضمن منافع دو طرف و کشورهای همسایه است و اسنادی که همزمان با سفر رئیس جمهوری اسلامی ایران به سوریه امضا شده است می تواند علاوه بر تعمیق روابط راهبردی دو کشور، در رفع موانع کنونی و آغاز فصلی جدید در تعاملات تجاری و اقتصادی ایران و سوریه ، موثر واقع شود.

«محمد جمشیدی» معاون سیاسی دفتر رییس جمهوری اسلامی ایران در این باره گفته است: "تلاش می شود در قالب این اسناد حضور تجاری و اقتصادی ایران و حضور بخش خصوصی در سوریه تثبیت شود تا ملت ایران بتواند از منافع اقتصادی این پیروزی راهبردی استفاده کند."

نویسنده: حسن عقیقی

بدن ما انسان‌ها تحت تاثیر عوامل مختلف، تغییر و تحولاتی را به وجود می‌آورد البته که برای بعضی از این تغییرات هنوز هیچ پایه و سند علمی ارائه نشده است. جالب است بدانید که حتی فصل‌های مختلف هم روی بدن ما تاثیر گذار هستند. تغییرات فصل می‌تواند روی حوصله و روحیه ما تاثیر بگذارد و یا حتی ذهنمان را تغییر دهد. اختلال عاطفی فصلی مهم ترین و رایج‌ترین مبحث شناخته شده در مورد تاثیر فصل‌ها روی مغز انسان است و گاهی اوقات با افسردگی همراه می‌شود و معمولا زمانی اتفاق می‌افتد که در فصل زمستان روزها کوتاه می‌شوند و نور خورشید کم تر به افراد می‌رسد.

بعضی از افراد به طور شدیدی با این اختلال دست و پنجه نرم می‌کنند. بسیاری از آنها تحت درمان و تراپی قرار می‌گیرند؛ حتی تا جایی که بعضی‌ها نورهای مصنوعی نصب می‌کنند تا شبیه‌سازی خورشید را انجام دهند. آنها این کار را دقیقا در وسط زمستان انجام می‌دهند که اثر زیادی از نور خورشید دیده نمی‌شود. همچنین ارتباط زیادی بین افسردگی و ناتعادلی ذهنی وجود دارد.

توجه، حافظه و فرآیند اطلاعات، همگی به شکل منفی از طریق افسردگی تحت تاثیر قرار می‌گیرند. اثرات آن هم با قرص‌های ضد افسردگی برطرف نمی‌شود بنابراین افراد باید تحت درمان‌های طولانی قرار بگیرند تا بتوانند در بلند مدت آن را بهبود ببخشند.

تاثیر جالب تغییر فصل روی عملکرد مغز انسان

فصلی که مغز در آن باهوش‌تر عمل می‌کند

قدرت ادراک در فصل زمستان فقط به روحیه افراد بستگی ندارد به طور عمومی معمولاً در فصل تابستان و پاییز نسبت به بهار و زمستان باهوش تر عمل می‌کنند یعنی مغز در فصل پاییز و تابستان قدرت بالاتری از خود نشان می‌دهد. این قضیه توسط آزمایش‌های نورولوژیستی و روانی در طول ماه‌های گرم‌تر به اثبات رسیده است و این تفاوت هنگام عملکرد حافظه و سرعت ادراک افراد کاملا به چشم می‌خورد.

البته که شاید این تفاوت فصلی و تاثیر آن روی انسان و ذهن، خیلی مشکل بزرگی به نظر نرسد اما به طور کلی 24 درصد افراد در معرض این تغییرات قرار می‌گیرند و احتمال ابتلا به مشکلاتی مثل آلزایمر افزایش پیدا می‌کند؛ مخصوصاً زمانی که آزمایشات مربوط به آلزایمر در فصل بهار و زمستان باشد. تغییرات فصلی در طولانی مدت ممکن است اثرات خودش را نشان دهد.

البته دانشمندان هنوز در حال مطالعه بر روی تغییرات فصلی و عملکرد مغز هستند. سطوح سروتونین به روحیه افراد مرتبط است و در طول فصل‌ها نوسان پیدا می‌کند. همچنین ممکن است مشکلاتی در ژن و حتی ترکیب سلول خونی افراد دیده شود.

تاثیر جالب تغییر فصل روی عملکرد مغز انسان

مثلاً 5 هزار ژن هستند که در فصل‌های مختلف قدرت متفاوتی دارند. همین تغییرات قدرت در ژن‌ها نه تنها روی عملکرد ذهن و درک تاثیر می‌گذارد، بلکه سیستم ایمنی و توانایی آن را دچار تغییراتی می‌کند. در نتیجه ممکن است که سیستم ایمنی افراد در فصل زمستان بیشتر از قبل مستعد التهاب باشد و خطر ابتلا به بیماری‌های قلبی عروقی، روانی و بیماری‌های خود ایمنی افزایش پیدا خواهد کرد.

به گزارش وب گاه نمناک، دانشمندان این تغییرات را می‌شناسند و می‌دانند که حاصل از تغییر فصل است یا خیر. حتی می‌دانند که چه تغییراتی در افراد نشان دهنده تفاوت دما است. این تغییرات فقط هنگام صبح یا شب رخ نمی‌دهند و معمولا چند روز پشت سرهم اتفاق می‌افتند. همین مورد نشان می‌دهد که عوض شدن ویژگی‌های شخصیتی، حاصل تغییرات دما هستند که در طی فصل‌های مختلف بیشتر دیده می‌شود.

آلرژی فصلی که در فصل بهار بیشتر شایع است، زمانی رخ می‌دهد که سیستم ایمنی بیش از حد به مواد حساسیت‌زا مانند گرده گیاهان واکنش نشان می‌دهد و منجر به احتقان، عطسه و خارش زیاد می‌شود. حال تغییرات سبک غذایی یکی از مواردی است که ممکن است به کاهش مشکلات تنفسی کمک کند. افزودن برخی غذاها به رژیم غذایی سبب کاهش علائم مثل آبریزش بینی و چشم می‌شود.

بنابر اعلام دفتر بهبود تغذیه جامعه وزارت بهداشت، برخی از این مواد غذایی در ادامه می‌آید:

- زنجبیل: این ماده غذایی به کاهش علائم ناخوشایند آلرژی مثل تورم و تحریک در مجرای بینی و چشم و گلو کمک می‌کند. چای زنجبیلی گزینه خوبی برای این فصل هست.

- مرکبات: در طول فصل آلرژی از مرکباتی مانند پرتقال، گریپ فروت، لیمو ترش و... استفاده کنید. استفاده از شربت لیمو یا افزودن آب لیمو ترش تازه به غذا و سالاد می‌توانند گزینه خوبی باشند.

- زردچوبه: ماده فعال زردچوبه کورکومین که ضد التهاب شناخته شده است، سبب کاهش تورم و تحریک ناشی از آلرژی می‌شود.

- گوجه فرنگی: اگرچه هر وقت از ویتامین سی حرف می‌زنیم اسم مرکبات همیشه در ذهن‌مان می آید، اما گوجه فرنگی نیز تامین کننده ۲۶ درصد از نیاز روزانه ما به این ویتامین است. لیکوپن موجود در گوجه فرنگی خاصیت آنتی اکسیدانی دارد و سبب سرکوب التهاب می‌شود. لیکوپن در زمان پخت راحت‌تر در بدن جذب می‌شود. بنابراین برای تقویت بیشتر گوجه فرنگی پخته شده را انتخاب کنید.

- ماهی سالمون و ماهی‌های چرب: امگا ۳ در ماهی می‌تواند مقاومت شما را در برابر آلرژی بهبود بخشد. یک مطالعه جدید نشان داده که امگا ۳ به کاهش باریک شدن راه‌های هوایی کمک می‌کند.

- پیاز: کورستین که در این ماده غذایی هست به عنوان یک آنتی هیستامین طبیعی عمل می‌کند و علایم آلرژی فصلی را کاهش می‌دهد. پیاز قرمز بیشترین غلظت کورستین را دارد و پس از آن پیاز سفید و پیازچه قرار دارند. پخت و پز محتوای کورستین پیاز را کاهش می‌دهد. بنابراین برای تاثیر حداکثری پیاز را خام مصرف کنید.

در این بخش مهمترین علل عدم تمرکز حواس(Attention) را به شما معرفی می کنیم. شما باید ببینید که کدام یکی از این موارد موجب عدم تمرکز شما می شود بعد درصدد مبارزه با آن برآیید.

استرس

استرس و تمرکز، با هم رابطه مستقیمی دارند. وقتیکه ما چندین کار را هم‌زمان با هم انجام می‌دهیم باعث استرس ما می شود. این استرس تمرکز ما را به شدت کم کرده و باعث می شود به درستی از عهده آن کار بر نیاییم. برای افزایش تمرکز در این موارد باید تکنیک های کاهش استرس مانند مدیتیشن را بیاموزید و بر استرس تان غلبه کنید.

کسالت از دلایل عدم تمرکز

کارهایی که زیاد مورد علاقه تان نیست گاه می توانند سبب تحلیل انرژی و حواس پرتی شوند. خیلی از کارها برای شما کسل کننده است و اجازه نمی دهد شما در آن تمرکز داشته باشید. برای مقابله با این مساله برای خود جایزه تعیین کنید. مثلا بگویید بعد از هر نیم ساعت یا هر ده دقیقه استراحت میکنم یا میوه میخورم یا فلان کیک را می خورم یا مثلا آهنگ مورد علاقه ام را گوش میکنم و .. . . در این حال سعی کنید فقط در آن تایم کوتاه با کیفیت عالی کار کنید تا بعد به استراحت و تفریح تان برسید.

سبک زندگی

سبک زندگی و نحوه ی زندگی افراد بر روی تمرکز آنها تاثیر می گذارد. مثلا شما باید همیشه غذای سالم و اندازه بخورید. سعی کنید کاری کنید که همیشه کربوهیدرات‌های پیچیده، پروتئین و چربی‌های سالم به اندازه کافی به بدن شما برسد. از مصرف غذاهای فست فودی خودداری کنید. همچنین ورزش روزانه را در زندگی خود بگنجانید.

افسردگی از دلایل عدم تمرکز

موسسه ملی بهداشت روان می گوید: مشکل در داشتن تمرکز یکی ازعلائم شایع افسردگی است. اگر شما در داشتن تمرکزمشکل دارید و نیز احساس پوچی، ناامیدی، یا بی تفاوتی می کنید شما ممکن است دچار افسردگی شده باشید. در این موارد باید افسردگی تان را درمان کنید.

محیط بی‌نظم و شلوغ

محیط آرام و ساکت هم بر تمرکز شما تاثیر گذار است. مثلا اگر مکان کارتان جوری باشد که مدام خانواده یا همکاران سر میز شما بیایند و حواستان را پرت کنند، خب مسلما تمرکز کافی را ندارید و نمیتوانید کارتان را سریع و با کیفیت انجام دهید.

گرسنگی

معده خالی و گرسنگی تمرکز افراد را کم می کند. ما نمی گوییم پرخوری کنید. ولی نباید معده تان خالی باشد و احساس ضعف کنید. مغز نمی تواند بدون سوخت تمرکز کند، بنابراین حذف وعده های غذایی به خصوص صبحانه یک عامل نداشتن تمرکز است. رساندن غذاها به مغز و داشتن یک منبع سوخت ثابت این مشکل را حل کنید. حتی میتوانید کمی آجیل و کشمش کنار خود بگذارید تا در موارد گرسنگی از آنها استفاده کنید.

کمبود خواب از دلایل عدم تمرکز

یکی از مهمترین علل عدم تمرکز بی‌خوابی یا اختلالات خواب است. هر شخصی باید بین ۷-۹ ساعت در شبانه روز خواب کافی داشته باشد. پس برای افزایش تمرکز باید برنامه‌ خواب خودتان را دوباره اولویت‌بندی کنید و سعی کنید در طول شب خوابی مفید و کافی داشته باشید.

تلفن همراه شما از دلایل عدم تمرکز

زنگ تلفن همراه و اس ام اس های آن میتواند تمرکز شما را به هم بزند. مثلا ممکنست در حین کار دختر خاله تان به شما زنگ بزند و نیم ساعت هم با شما حرف بزند. برای مقابله با اینکار شماره هایی که حس میکنید کار واجبی را ندارند برندارید و آن را به پست صوتی منتقل کنید. یا مثلا از اس ام اس های خودکار استفاده کنید و بنویسید اکنون نمیتوانم پاسخگو باشم.

عدم اولویت‌بندی

یکی دیگر از علل عدم تمرکز در افراد آنست که نمیدانند باید به کدام‌یک از کارهایتان بپردازید. خیلی از افراد در یک بازه‌ی زمانی مشخص، وظایف مهم و مختلفی را باید انجام دهند. اما اگر آنها ندانند که کار بعدی‌ شان چیست یا مدام از این شاخه به آن شاخه بروند یا مثلا وظایفشان را نیمه کاره رها کنند خب مسلما به هدف شان نمی رسند. این افراد باید همه کارهای روزانه هفتگی و حتی سالانه شان را در برگه ای بنویسند و آنها را اولویت بندی کنند.

داروها

خیلی از داروها باعث کاهش تمرکز افراد می شود. مثلا داروهای خواب آور، داروهای ضد افسردگی و … . در این موارد با دکتر یا داروساز مشورت کرده و از او بخواهید دارو و یا مکملی را برای شما تجویز کند که تمرکزتان را افزایش دهد. با این کار میتوانید با مشکل عدم تمرکز تان مقابله کنید.

سندروم بیش فعالی یا ADHD

یکی دیگر از عدد کمبود تمرکز در شما ممکنست اختلال کم‌توجهی- بیش فعالی باشد. امروزه حدود پنج تا ۱۰ درصد کودکان و چهار درصد از بزرگسالان، از ADHD رنج می‌برند. بااین‌حال کمتر از ۲۰ درصد از افراد مبتلا به ADHD، از مشکل خود آگاهی دارند و به فکر درمانش هستند. اگر اختلال حواس و کمبود تمرکز در شما خیلی زیاد است میتوانید با یک متخصص مشورت کنید.

افکار منفی از دلایل عدم تمرکزد

افکار منفی و فکر و خیال یکی دیگر از علل نداشتن تمرکز است. اگر شما دائم در مورد کارهایی که انجام داده اید یا می خواهید انجام دهید یا مثلا در مورد مکالمه دیروز خود با دوستتان و… فکر کنید خب مسلما به کارتان نمی رسید. برای مقابله با اینکار هر فکری که به ذهن تان آمد به صورت تیتر وار در برگه ای یادداشت کنید تا وقتی کارتان تمام شد به سراغ آن بروید.

رسانه های اجتماعی

رسانه ها و شبکه های اجتماعی یکی دیگر از علل عدم تمرکز در شماست. گاهی وقتها در روز چندین بار کار خود را قطع می کنید تا با دوستان تان ارتباط برقرار کنید. با خودتان عهد ببندید که در ساعات کار اصلا سراغ رسانه های اجتماعی نروید. این محیط مخصوص زمان استراحت شماست.

انجام چند کار مختلف هم زمان

هیچ وقت چند کار را با هم انجام ندهید. با اینکار کیفیت و کمیت همه کارهایتان آسیب می بیند. همیشه سعی کنید خیلی سریع و با کیفت کار اول را تمام کرده و بعد به سراغ کار بعدی بروید. در این حالت بهتر به کارهایتان خواهید رسید.

ایمیل های بیش از حد

خیلی از شما طی روز ایمیل های زیادی دریافت میکنید و وسوسه می شوید که دائم آنها را چک کنید. اولا زمان چک کردن ایمیل را یک زمان خاص بگذارید و فقط در آن تایم ایمیل چک کنید. دوما ایمیل های تبلیغاتی و ایمیل هایی که مهم نیستند را بلاک کنید.

شنبه, 16 ارديبهشت 1402 08:15

تواضع از نگاه امام حسن عسکری(ع)

امام عسکری (ع):

 

مِنَ التَواضُعِ السَّلامُ عَلی کُلِّ مَنْ تَمُرُّ بِهِ، وَ الْجُلُوسُ دُونَ شَرَفِ الْمَجْلِسِ.

 

سـلام کردن به هر کس که بر او می گذری و نشستن در جایی که پایین تر از جایگاه (توست)، نشانه تواضـع و فـروتنی اسـت.

 

بحارالأنوار ۷۸: ۳۷۲ ح ۹