وحي در لغت و قرآن

امتیاز بدهید
(4 امتیاز)

وحي در لغت و قرآن

 

چكيده: اين نوشتار در پي شناساندن مفهوم و مؤلفه معنائي واژه وحي در فرهنگ ها و كاربردهاي قرآني آن است. نويسنده نخست به بررسي مفهوم لغوي واژه پرداخته است سپس تركيب هاي قرآني آن را بررسي كرده آنگاه به موارد كاربرد واژه وحي و معاني كاربردي آن اشاره نموده و از پنج معنا ياد كرده است.

 

كليد واژه‏ ها: وحي، تشريعي، تسديدي، غريزه، الهام.

 

خليل بن احمد فراهيدي در -كتاب العين- (م: 175 ه.ق) وحيِ مصدري را به نوشتن معنا كرده است: -يقالُ: وَحَي يَحِي وَحْياً، أَي: كَتَبَ يَكتُبُ وَ كَتْباً-. و -أَوْحي اليه- به معناي -وي را برانگيخت و در دلش افكند و بدو اشاره كرد-، آورده است.1

خليل بر آن است كه چون اين فعل با -لام- متعدّي شود، -فرمان دادن- معنا مي‏دهد. و در اين باره آيه پنجم از سوره زلزال را شاهد گرفته است: -بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحَي لَهَا- (زلزال /5) -زيرا پروردگارت به آن، وحي كرده است-.

احمد بن فارس قزويني (م 395 ه . ق) از علماي لغت‏دان سالهاي پاياني سده چهارم هجري همه آنچه درباره واژه وحي گفته‏اند و آورده‏اند را به يك اصل باز گردانده است كه عبارت است از: هر چه به سوي كسي و به هر گونه‏اي القا شود تا وي بدانَد:

-أَصل يدلُّ علي القاء علم في إِخفاء أَو غيره إِلي غيرك... و كُلُّ ما أَلقيته إِلي غيرك حتّي علمه فهو وحيٌ كيف كان... و كُلُّ ما في باب الوحي فراجعٌ إِلي هذا الَّذي ذكرناه-.2

-اصل واژه وحي بر القاء پنهاني يا علم به غير دلالت مي‏كند... و هر آنچه كه تو به سوي جز خود بيافكني تا وي آن را بداند، وحي ناميده مي‏شود، به هر صورت كه باشد. و هر معني كه درباره وحي گفته شود به اين اصل كه گفته‏ايم، بر مي‏گردد.-

اسماعيل بن حمّاد نيشابوري (م حدود 400 ه.ق) كه به جوهري شهرت دارد، در -تاج اللُّغة و صحاحُ العربية- آن گاه كه از وحي گفتاري ياد مي‏كند، پنهاني بودن و آهستگي را از ويژگي‏هاي آن قلمداد كرده است: -يقالُ: وحيتُ اليه الكلامَ و أَوحيتُ، و هو أَنُ تكلّمه بكلام تخفيه... و وحيتُ اليه بخبرٍ كذا، أَي: ... موّتُ، رويداً-3

-گفته مي‏شد: وحيت اليه الكلامَ و اوحيتُ، يعني: با او سخن پوشيده گفتم... و وحيتُ اليه بخبر كذا، يعني: آهسته صدايش كردم.-

محمود بن عمر زمخشري خوارزمي (م 531 ه.ق) نيز در -أَساس البلاغه- از پوشيدگيِ وحي كلامي سخن گفته است: -و وحيتُ إِليه و أَوحيتُ اذا كلَّمَتَهَ بما تخفيه عن غيره-4 -وحيتُ اليه و أَوحيتُ، يعني: با او سخن گفتم به صورتي كه از جز او سخن پوشيده داشتم-.

ابن منظور، واژه پژوه و لغت شناس قرن هشتم هجري با گزارش سخن دانشوراني چون علي بن حمزه كسائي و محمّد بن قاسم أَنباري و محمّد بن احمد أَزهري از دو ويژگي ياد شده در واژه وحي ياد كرده است. همو از ابن انباري باز گفته است كه: -سمّي وحياً لأَنَّ المَلَكَ أَسرَّهُ علي الخلق.-5 -وحي، وحي ناميده شده است چون فرشته آن را [از جز مخاطب وحي] پنهان مي‏دارد.-

ليك آنچه در ميان گزارش ابن منظور از گفتار أزهري شايسته درنگ مي‏نمايد اين است كه أَزهري مفاهيمي چون الهام و اشاره و كتابت را مصاديق اعلام دانسته و هر كدام از معانيِ پيش گفته را اسباب و شيوه‏هاي اعلام شمرده است: -و كُلُّ هذا إعلام، و ان اختلفت أَسباب الاعلام فيها-.6

-در همه معانيِ ياد شده، مفهوم اعلام وجود دارد، گرچه اسباب اعلام در آنها گوناگون مي‏باشد.-

از سوي ديگر راغب اصفهاني معنايِ اصليِ واژه وحي را، اشاره سريع دانسته و آن را گاه سخن رمزي و كنايي و زماني با صوت و صدايي پيراسته از تركيب و گاهي هم با اشاره و كتابت، گونه گون يافته است.7

قرآن پژوه فقيد، علاّمه حسن مصطفوي تبريزي (ره)، در تعريف واژه وحي، آن را القاء امر - چون علم، ايمان، نور، وسوسه و مانند آن به درونِ دل و جان ديگري (خواه انسان يا فرشته و مانند آن) با واسطه و يا بي آن، كه ره آوردش علم و يقين و شهود باشد، تعريف كرده است.8

بنابراين واژه وحي با عموميّت معنايي در همراه داشتن يا نداشتن واسطه و در گستردگي حوزه معنايي آن - جُز معنوّيات - ، از الهام كه برخي آن را از مصاديق معنايي واژه وحي شمرده‏اند جدا مي‏شود، چه اينكه الهام بر پايه دريافت مصطفوي به القايي از سوي خدا به درون ديگري بي هيچ واسطه‏اي و بيشتر داراي كاربردهاي معنوي، تعريف شده است.9

ديگر آنكه ايشان در كار پژوهش واژگاني، با ژرف انديشي در آيه: -إِذْ يُوحِي رَبُّكَ إِلَي الْمَلاَئِكَةِ أَنِّي مَعَكُمْ فَثَبِّتُوا الَّذِينَ آمَنُوا سَأُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ- (انفال /12) -(ياد كن) آنگاه را كه پروردگارتان به فرشتگان وحي مي‏فرمود كه من با شمايم، پس مؤمنان را استوار داريد؛ من در دل كافران بيم خواهم افكند-.

ميان وحي و القاء نيز فرق مي‏نهد و وحي را (چون با القاء و با دو گونه مخاطب به كار رود) ايراد و القاي امري روحاني به درون و دل كسي معنا كرده و القاء را مطلق رويارويي ارتباطي، تلقّي كرده است.10

 

بسامد وَحي در قرآن كريم

در حوزه كاربردهاي قرآني، صورت متعدّي واژه -وحي- هفتاد و چهار بار آورده شده است كه تنها در آيه سومّ سوره فصّلت: -وَ أَوحي في كُلّ سماءٍ أَمْرَها- متعدّي بنفسه و در ديگر موارد متعدّي بغيره ديده مي‏شود. و از ميان كاربردهاي متعدّيِ بغيره هم فقط در آيه پنجم سوره زلزال با حرف -لام- و در موارد ديگر با حرف -إِلي- متعدّي شده است. صورت مصدري و اسمي اين واژه متعدّي را در قرآن كريم، شش مورد مي‏توان جست.

در برخي از كاربردهايِ واژه -وحي- معناي پوشيدگي و شتاب، خواه توأمان و يا جُدا جُدا به چشم مي‏آيد، چه اينكه در وحي به معناي الهام هم با خفايِ خاستگاه آن و هم با سرعت انجام و حدوث آن روبرو هستيم. در قرآن كريم هم اين واژه گاه به معناي وسوسه (كه در آن خفاء و پوشيدگي است). و گاه به معناي الهام (كه در آن هم پوشيدگي بر جز ملهم و هم شتاب و سرعت ملاحظه مي‏شود(. و در ميان گونه‏هاي وحي رسالي، گونه‏اي با قيد -مِنْ وراء حجاب- آورده شده است.

-وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْياً أَوْ مِن وَرَاءِ حِجَابٍ...- (شوري /51)

-و هيچ بشري نمي‏سزد كه خدا با او سخن گويد مگر با وحي يا از فراسوي پرده‏اي...-

مشهور آن است كه فعل -أَوحي- با -إِلي- متعدّي شود، امّا در ميان استعمالات قرآنيِ آن تنها يك‏بار با -لام- متعّدي شده است -بأَنَّ ربَّك أَوحي لها- و در دو آيه نيز بي آنكه -مُوحي اليه- يا -مُوحي له- همراه داشته باشد. متعدّي ساختن فعل -أَوحي- با حروف -لام- مفسّران و لغت پژوهان را واداشته تا به ارائه نگره‏هاي گونه گون درباره آن بپردازند.

أبوحيّان نحوي اندلسي بر آن است كه -موحي اليه- در آيه ياد شده حذف شده است و آن، فرشتگانند كه خداوند بدان‏ها فرمان داده كه تا با زمين آن كنند كه فرمان داده شده‏اند.

و -لام- را در -لها- به معناي سبب شمرده است؛ يعني از آنجا كه زمين ظرف رفتار و كردار عالميان بوده است، به فرشتگان وحي كرديم تا زمين را به بر ملا ساختن آنچه دارد وادارند. و آنچه موجب شده تا فعلِ -أَوحي- با -لام- به كار رود، مراعات و ملاحظه فواصل آيات و رعايت نظماهنگ آن بوده است. 11

محمد بن عبداللَّه انصاري، ابن هشام، آيه ياد شده را به عنوان نوع هشتم از انواع لام جارّة شاهدي بر موافقت معنوي -لام- و -إِلي- آورده است. بنابراين ايحاء در -أَوحي لها- به -الارض- پيوند مي‏يابد.12

در ميان مفسّران قرآن كريم نيز محمد بن جرير طبري از عبداللَّه بن عبّاس نقل مي‏كند كه وي -أَوحي لها- را -أَوحي اليها- تفسير كرده است.13 و زمخشري هم پس از آن كه -أوحي لها- را -أوحي اليها- معنا مي‏كند، آن را مجاز مي‏شمرد.14 فضل بن حسن بن طَبَرسي نيز معناي -أَوحي له- و -أَوحي اليه- را يكسان مي‏داند.15 و فخر رازي در بيان وجه دوّم براي تعبير -أَوحي لها-، آن را وحي خداوندِ سبحان به زمين دريافته است تا به دنبال آن زمين با بيرون انداختن بارهاي گرانش، دل آسوده دارد و تشفّي يابد.

گو اينكه فخر رازي در وجه اول به همساني معنوي -أَوحي لها- و -أَوْحي اليها- توجّه داده است.16

ليك براي آن كه بتوانيم دراين باره به پاسخ درست دست يابيم و تلاشي سودمند در كار آوريم، بايد به استقراء كاربردهاي واژه وحي در آيات قرآن مجيد با عنايت به -مُوحي اليه- هر كدام، بپردازيم. حاصل كار چنين است كه هر گاه -مُوحي اليه- جاندار باشد، تعديه، فعلِ -أَوحي- با حرف -الي- انجام پذيرفته است. و آنگاه كه -مُوحي اليه- بي جان و از جماد بوده، فعلِ -أَوحي- در آيه دوازدهم سوره فصلت با حرف -في- و در آيه پنجم سوره زلزال با حرف -لام- متعدّي شده است.

دكتر عايشه عبدالرحمان بنت الشّاطي، بر اين باور است كه تعديه -أَوحي- در آيه دوازدهم سوره فصّلت با حرف -في- ظرفيّة، از اين روست كه بر تمكين دلالت كند:

-و أَوحي في كُلّ سماء أَمرها- أَي بثّ فيها، ما به نظامها، و شأنها و حالها، فعدّي الفعل، ب (في) الظرفيّة التي تدلّ علي التمكين -ذلك تقدير العزيز العليم-.17

-در هر آسماني آنچه بدان نظام آن آسمان سامان مي‏يابد، بنهاد و تدبير نمود. بنابراين فعل أَوحي با فِي ظرفية كه بر تمكين دلالت مي‏كند، متعدّي شده است-.

وي تلاش نحويان و مفسّراني را كه -أَوحْي له- را -أَوحي اليه- معنا كرده‏اند، تنها رهيافتي براي تعيين دلالت لغوي آيه ياد شده، دانسته است و نگره آن كه به رعايت نظماهنگ و فواصل بسنده كرده و آن را عنايت لفظي انگاشته است، ناروا شمرده و خاطر نشان ساخته است كه تعيين دلالت بلاغي آيه و دريافت چرايي ترجيح و برگزيدن تعديه -أوحي- به حرف لام در اين بيان وحياني، كاري است كه به انجام نرسيده و فرجامي نكو نيافته است.

گر چه برخي نيز در آيه پنجم سوره زلزال از حذف مُوحي إِليه (ملائكه) سخن گفته‏اند، امّا از آن جا كه پذيرش اين نظر به نيازمندي واسطه در رساندن وحي به زمين مي‏انجامد، و سياق آيه با اين پيامد ناسازگار است، از سوي آن بانوي قرآن پژوه اين رأي و نظر هم پسنديده نيامده است.

بنابراين با عنايت به مجهول بودن فعلِ در -زُلزلتِ الارضُ- و قوّت فاعليّت زمين كه به روشني از اسناد اخراج و تحدُّث و زلزله به -الارض- قابل استفاده است، سياق آيه با وساطت ملائكه براي رساندن ايحاء به زميني كه -زُلزلت زالزالها، و أخرجت أَثقاَلها، و تحدّث أخبارها- ناسازگار خواهد بود.

پس چنين سياقي اقتضاء مي‏كند كه پاسخ پرسش انساني كه در فضاي چنين پُر هراس از آنچه زمين بدان دچار شده و از واقعه‏اي كه آن راست، زمين خود زبان به پاسخ گشايد و گويد:

-ان ربّك أَوحي لها-: -و من هنا كان ايثار التعدية باللاّم، لما في معني اللام مِنْ اختصاص، و الصاق، و صيرورة، و تقوية الايصال، و هي معان عرّفها اللُّغويّون أَنفسهم فيما، و عدوّها فيما عدوّا مِنْ معانيها الّتي أَحصاها ابن هشام في (المغني) و إِنْ لم يلتفتوا اليها هنا في البيان القرآني-18

-برگزيدن تعديه فعل -اوحي- با حرف -لام-، به خاطر وجود مفاهيمي چون اختصاص و صيرورت و لغويت ايصال در معني -لام- است و اين مفاهيم را لغوياني (چون ابن هشام در مغني) خود برشمرده‏اند. گرچه در اين بيان قرآني بدان التفات و درنگ نداشته‏اند.-

 

اقسام وحي

1 - وحيِ تشريعي

يكي از اقسام وحي، وحي تشريعي است كه مخاطب آن پيامبران هستند:

-وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ إِلَّا رِجَالاً نُوحِي إِلَيْهِم مِنْ أَهْلِ الْقُرَي-(يوسف /109)

-و پيش از تو، جز مرداني از مردمِ شهرها را كه به آنان وحي مي‏كرديم، نفرستاديم-.

آنچه به روشني از آيه ياد شده فهميده مي‏شود اين است كه همه رسولان الهي، از فيض وحي ربوبي بهره‏مند گشته و اين مهر و مدد از هيچيك، دريغ نشده است. و چون خداوند سبحان خواسته تا از ويژگي مشترك ميان پيامبر خاتم و ديگر پيامبران پيش از وي سخن گويد، به وحي شان توجّه داده است.

ايحاءِ به پيامبران و رسولان در آياتي از قرآن حكيم با تعابير ديگر نيز آمده است: اعطاء كتاب و حكمت و علم و نبوّت چنانچه درباره حضرت يوسف‏ عليه السلام فرمود:

-وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَيْنَاهُ حُكْماً وَعِلْماً وَكَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ- (يوسف /22)

-و چون به برنايي خويش رسيد، بدو (نيروي) داوري و دانشي بخشيديم-.

و علم در برخي از تفاسير به -علم دين-19 و علم شريعت20- معنا شده است، پس دريافت آموزه‏هاي ديني و تعاليم شريعت از سوي پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم به ضرورتِ ايجاد حقّ مي‏انجامد.

و يا درباره حضرت موسي ‏عليه السلام فرمود:

-وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوَي آتَيْنَاهُ حُكْماً وَعِلْماً وَكَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ- (قصص /14)

-و چون به برنايي خويش رسيد و استواري يافت، بدو (نيروي) داوري و دانشي بخشيديم و بدين گونه به نيكوكاران پاداش مي‏دهيم-.

 

2 - وحي انبائي يا الهام رحماني

خداوند جُز پيامبر اعظم‏صلي الله عليه وآله وسلم و رسولان پيش از آن حضرت، مادر موسي عليه السلام و ياران وفا پيشه عيسايِ مسيح‏ عليه السلام را نيز مخاطب وحي قرار داده است.

چنانچه در سوره قصص فرموده است:

-وَأَوْحَيْنَا إِلَي أُمِّ مُوسَي أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَلاَ تَخَافِي وَلاَ تَحْزَنِي إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ- (قصص /7)

-و به مادر موسي‏عليه السلام الهام كرديم كه به او شير بده و اگر بر (جان) او ترسيدي او را (در صندوقي بنه و) به دريا فكن و مهراس و اندوهگين مباش، ما او را به تو باز مي‏گردانيم و او را از پيامبران خواهيم كرد.-

و در سوره مائده فرمود:

-وَإِذْ أَوْحَيْتُ إِلَي الْحَوَارِيِّينَ أَنْ آمِنُوا بِي وَبِرَسُولِي قَالُوا آمَنَّا وَاشْهَدْ بِأَنَّنَا مُسْلِمُونَ- (مائده /111)

-و ياد كن كه به حواريان وحي كردم كه به من و فرستاده‏ام، ايمان آوريد؛ (خداوندا) ايمان آورديم و گواه باش كه ما فرمان پذيريم-.

ايحاء پروردگار به ملائكه نيز بر مخاطبان وحي الهي مي‏افزايد.

از آنجا كه فرشتگان، رسولانِ حق تعالي هستند:

-اللَّهُ يَصْطَفِي مِنَ الْمَلاَئِكَةِ رُسُلاً- (حجّ /75)

-خداوند از فرشتگان فرستادگاني بر مي‏گزيند.-

و رسالت تشريعي و رسالت تكويني را توأمان عهده دارند، در كار تدبير هر آنچه آفريده خداوند سبحان است، فرمان مي‏رانند.

 

3 - وحي تكويني يا الهام غريزي

از هدايت تكوينيِ زنبور عسل (غريزه) به ايحاء تعبير شده است:

-وَأَوْحَي رَبُّكَ إِلَي النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتاً وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا يَعْرِشُونَ . ثُمَّ كُلِي مِن كُلِّ الثَّمَرَاتِ فَاسْلُكِي سُبُلَ رَبِّكِ ذُلُلاً- (نحل /69 - 68)

-و پروردگارت به زنبور عسل الهام كرد كه بر كوه‏ها و بر درخت و بر دار بست‏هايي كه (مردم) مي‏سازند، لانه گزين. سپس از (گُلِ) همه ميوه‏ها بخور و راه‏هاي هموار پروردگارت را بپوي-.

زنبور عسل به مددِ هدايت تكويني پروردگار و الهام غريزي كمالِ غايي خود را باز شناخته و بي آنكه اراده و اختياري از سوي خود داشته باشد، به مقتضاي آن رفتار مي‏كند.

گو اينكه انسان نيز از فيضِ الهام فطري برخوردار است:

-وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا . فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا- (شمس /8 - 7)

-سوگند به جان آدمي و آنكه آن را بهنجار داشت؛ پس به او نافرماني و پرهيزگاري را الهام كرد-.

ليك انسان نه چون ديگر حيوانات كه در پيمودنِ صراط مستقيم تكويني خود، اراده و اختياري ندارند، به اختيار و اراده خويش مي‏تواند رهِ تقوايِ از هر چه بين او و خدا جدايي آرَد، در پيش گيرد و يا در تالاب گمراهي فرو رود و در جاده تباهي ناپديد گردد.

 

4 - اشاره - وسوسه:

استقراء كاربردهايِ -أَوْحي- در آيات وحياني قرآن كريم بيانگر نوع ديگري از وحي است كه فاعل آن جُز خداوند سُبحان است.

زكريّاي پيغامبر به تولّد يحيي بشارت يافت و چون از پروردگار براي دانستنِ زمان آمادگي خود و همسرش در اين باره و يا براي اطمينان يافتن به الهي بودن بشارت ياد شده، نشانه‏اي جُست، پروردگار، معجزه و نشانه‏اي چنين با وي در ميان نهاد كه: تو بي آنكه عيب و نقصي بر جان و زبان داشته باشي، سه شبانه روز از سخن گفتن با مردمان ناتوان خواهي بود و جز با اشاره سخن نتواني گفت:

-قَالَ رَبِّ اجْعَل لِي آيَةً قَالَ آيَتُكَ أَلَّا تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلاَثَةَ أَيَّامٍ إِلَّا رَمْزَاً وَاذْكُر رَبَّكَ كَثِيرَاً وَسَبِّحْ بِالعَشِيِّ وَالْإِبْكَارِ- (آل عمران /41)

-گفت: پروردگارا! براي من نشانه‏اي بگذار! فرمود: تو را نشانه اين باد كه سه روز با مردم جز به اشارت سخن نگويي؛ و پروردگارت را بسيار به ياد آور و در پايان روز و پگاهان به پاكي بستاي.-

زكرّيا زماني نشانه ياد شده را دريافت كه در محراب و پرستشگاه بود. و آنگاه كه ناتواني از سخن گفتن بر او چيره شد، بر قوم خود در آمد:

-فَأَوْحَي إِلَيْهِمْ أَن سَبِّحُوا بُكْرَةً وَعَشِيّاً- (مريم /11)

-و به آنان اشاره كرد كه: پگاهان و در پايان روز (خداوند را) به پاكي بستاييد.-

پس ايحاء در اين آيه، به اشاره كردن و به رمز و اشاره سخن گفتن معنا مي‏يابد. و روشن است كه اين معنا با دو مؤلّفه پوشيدگي و خفاء و سرعت همراه است. (در بيشتر وقتها سخن گفتن با اشاره) و نه با واژه (زمان كمتري را به خود اختصاص مي‏دهد).

رويارويي و مصاف همه پيامبران با شياطيني از آدميان و جنيّان، در شمار سُنّتي از سنّت‏هاي الهي است. و اين سنّت حكايتگر كشمكش و پنجه در پنجه افكندن هماره حق و باطل با يكديگر مي‏باشد. و در اين ميان آدميان ديوسيرت (كافران لجوج و حق‏ناپذير) پيوسته در اين كارند كه با گفتار به ظاهر فريبا و دلكش همديگر را بر گمراهي و تباهي خويش بكشانند.

-وَكَذلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوّاً شَيَاطِينَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ يُوحِي‏بَعْضُهُمْ إِلَي بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً- (انعام /112)

-و بدين گونه براي هر پيامبري، دشمني از شيطان‏هاي آدمي يا پري قرار داديم كه برخي، به برخي ديگر به فريب، سخنان آراسته الهام مي‏كنند-.

شياطين گاه با وسوسه كردن دوستان خود (كفرآيينان) به در گرفتن مجادله ميان كافران و مؤمنان، قامت راست مي‏كنند؛ مجادله بر حكمي آشكار از احكام الهي كه تخطّي از آن به سركشي در كفر مي‏انجامد. بنابراين هرگاه مؤمنان در مقام مجادله با شرك آوران به تفطُّن آميختگي و آراستگي استدلال آنها را به آرايه‏هاي دروغين در نيابند، بسا در دام وسوسه‏هاي شيطان گرفتار آيند و به كژ راهه در افتند و طريق كُفر بپويند:

-وَلاَ تَأْكُلُوا مِمَّا لَمْ يُذْكَرِ اسْمُ اللّهِ عَلَيْهِ وَإِنَّهُ لَفِسْقٌ وَإِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَي أَوْلِيَائِهِمْ لِيُجَادِلُوكُمْ وَإِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّكُمْ لَمُشْرِكُونَ- (انعام /121)

-و از چيزي كه (در ذبح) نام خداوند بر آن برده نشده است، نخوريد؛ و آن به راستي گناه است و شيطان‏ها بي گمان، در ياران خويش مي‏دمند كه با شما چالش ورزند؛ و اگر از آنان فرمانبرداري كنيد، به يقين مشرك خواهيد بود.-

بر پايه آنچه گفته آمد، هرگاه ايحاء از سوي شياطين سر زند (شيطانِ درون و برون) وسوسه كردن معنا مي‏شود. و وسوسه آن است كه به نرمي (كه مبدأ آن را آسان باز نشناسيم و ندانيم چگونه رسيده است. و در اين ميان حقيقت پوشيده داشته شده باشد) تا با سُست كردن و كاستن از تاب و توان نيروي خرد و چيره ساختن قوه خيال و وهم، فرازمندي و حاكميت قدرت عقل تباه گردد:

-فحدوث الوسوسة انّما يتحقّق في أَثر ضعف القّوه العاملة الشاعرة الّتي يقال لها المفكّرة، فحينئذ يزول حكم العقل و يتزلزل العلم و اليقين، و يكون الوهم نافذاً، و يعرض الشكّ و الوسوسة و لا فرق بين ان يكون مبدء الوسوسة من باطن نفسه أو بوسائط أَخر من الخارج، و من شياطين الانس و الجن-21

-وسوسه تنها در اثر ضعيف شدن نيروي خرد اتفّاق مي‏افتد كه در اين صورت حكم عقل از بين مي‏رود و علم و يقين متزلزل مي‏شوند و وهم اثر كرده و شك و وسوسه عارض مي‏شوند. خواه وسوسه از درون جان سر بر آرد يا با واسطه‏هاي ديگر از برون و يا از سوي شيطان‏هاي انس و جنّ-.

 

5 - وحي تسديدي

در ميان اقسام وحي، گاه از -وحي تسديدي- ياد شده است. اين گونه وحي كه از آن به -وحي تأييدي- و -وحي تحديثي- و -وحي تعريفي- نيز تعبير شده است، تفاوت‏هايي با -وحي تشريعي دارد- از جمله آنكه بر خلاف -وحي تشريعي- كه در آن نخست كار تشريع عملي انجام مي‏يابد و سپس عمل بر پايه و مطابق با آموزه شرعي تحقّق مي‏يابد، در اين گونه وحي، عمل مقارن با وحي صورت مي‏گيرد.

دو ديگر آنكه گرچه -وحي تشريعي- ويژه پيامبران است و جز ايشان كسي از آن بهره‏اي ندارد، امّا وحي‏هاي تسديدي و انبائي و انواع ديگر غير از وحي تشريعي، براي غير انبياء هم راه دارد.-22

حكيم قرآني، آيت اللَّه عبداللَّه جوادي آملي، كار كشتي سازي از سوي حضرت نوح‏عليه السلام را از مصاديق -وحي تسديدي عملي- مي‏دانند:

-وَأُوحِيَ إِلَي نُوحٍ أَنَّهُ لَن يُؤْمِنَ مِن قَوْمِكَ إِلَّا مَن قَدْ آمَنَ فَلاَ تَبْتَئِسْ بِمَا كَانُوا يَفْعَلُونَ . وَاصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنَا وَوَحْيِنَا...- (هود /37-36)

-و به نوح وحي شد كه از قوم تو جز كساني كه (تاكنون) ايمان آورده‏اند، ايمان نخواهند آورد، پس، از آنچه مي‏كنند، اندوهناك مشو! و كشتي را زير نظر ما و وحي (راهنمايي) ما بساز.-

علاّمه سيّد محمّد حسين طباطبائي (ره) بر آنست كه وحي در آيه هفتاد و سوم سوره انبياء -وحي تسديدي- است و نه تشريعي:

-وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلاَةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ- (انبياء /73)

-و آنان را پيشواياني كرديم كه به فرمان ما راهبري مي‏كردند و به آنها انجام كارهاي نيك و بر پا داشتن نماز و دادن زكات را وحي كرديم-.

-اضافة المصدر الي معموله تفيد تحقق معناه في الخارج... و علي هذا فقوله: -و اوحينا اليه فعل الخيرات- الخ يدل علي تحقق الفعل اي انّ الوحي تعلق بالفعل الصادر عنهم-.

-اضافه شدن مصدر به معمول خود، مفيد تحقق معناي آن معمول در خارج است. بنابراين -و أَوحينا اليه فعلَ الخيرات- بر تحقق و انجام كارهاي نيكو دلالت مي‏كند؛

يعني وحي به كاري كه از ايشان صادر مي‏شود، تعلق مي‏يابد و كار خير مقارن با وحي و با راهنمايي باطني خداوند از ايشان صادر مي‏شود...

أَي أَنّ الفعل كان يصدر عنهم بوحيٍ مقارنٍ له و دلالةٍ الهيّة باطنية... فالمحصّل أَنَّهم كانوا مؤيدين بروح القدس و الطّهارة مسدددين بقوة ربانية تدعوهم الي فعل الخيرات و...-23

-پس آنها از سوي روح القدس، تأييد شده‏اند و با نيروي ربّاني كه آنها را به انجام كارهاي خير فرا مي‏خواند، استواري يافته‏اند.-

بنابراين -وحي تسديدي- آن است كه پيامبران و امامان و مؤمنان راستكار به مدد آن، استواري مي‏يابند و پُر توان در انجام آنچه در او خير است مي‏كوشند.

 

پي نوشت ها:

1 - فراهيدي، خليل بن احمد، كتاب العين، قم، دار الهجرة، 321-320/3

2- ابن فارس، معجم مقاييس اللُّغه، 93/6.

3- جوهري، اسماعيل بن حمّاد، تاج اللُّغه و صحاح العربية، 2520-2519/6

4- زمخشري خوارزمي، محمود بن عمر، أَساس البلاغه، بيروت، دار المعرفة، 494

5- ابن منظور، محمّد بن مكرّم، لسان العرب، بيروت، لبنان، دار الفكر 380/15.

6- همان، 381/15

7- راغب اصفهاني، حسين بن محمّد، مفردات الفاظ القرآن، تحقيق: صفوان عدنان داودي، /858.

8- مصطفوي، سيد حسن، التحقيق في كلمات القرآن الكريم، 56/13.

9- همان.

10 - همان، /57-56.

11 - ابوحيّان اندلسي، محمّد بن يوسف، البحر المحيط، بيروت - داراحياء التُّراث العربي، 501/8.

12- ابن هشام انصاري، محمّد بن عبداللَّه، مُغني اللَّبيب عن كتب الاعاريب، 280/1.

13- طبري، محمد بن جرير، جامع البيان في تأويل القرآن، 661/12.

14- زمخشري خوارزمي، محمود بن عمر، الكشّاف، رياض، مكتبة العبيكان، 415/6.

15- طبرسي، فضل بن حسن، مجمع البيان في تفسير القرآن، 526/10

16- فخر رازي، محمد بن عمر، التفسير الكبير، بيروت - دار احياء التُّراث العربي، 60/16.

17- بنت الشّاطي، عايشه عبدالرحمن، التفسير البياني للقرآن الكريم، مصر، دار المعارف، 96/1.

18- همان، 97/1.

19- فخر رازي، محمد بن عمر، التفسير الكبير، 111/18

20- طبرسي، فضل بن حسن، مجمع البيان في تفسير القرآن، 222/3.

21- مصطفوي، سيد حسن، التحقيق في كلمات القرآن كريم، 114/13

22- جوادي آملي، عبداللَّه، صهباي تسنيم: تفسير سوره هود - آيه‏هاي 1384/7/1 40-35

23- طباطبايي، سيّد محمّد حسين، الميزان، 305/14.

 

خوانده شده 4938 مرتبه