تهجد :قيام در شب براى اقامه نماز و تلاوت قرآن و دعا و ذكر الهى

امتیاز بدهید
(8 امتیاز)

تهجد :قيام در شب براى اقامه نماز و تلاوت قرآن و دعا و ذكر الهى

 

واژه عربى تهجّد، از ريشه «ه ـ ج ـ د» به معناى خوابيدن[1] و بيدار شدن[2] است، از اين رو برخى آن را از لغات اضداد شمرده اند.[3] برخى معناى اصلى اين ريشه را «فارغ شدن شخص از كارهاى روزانه» دانسته اند؛ چه به كارهايى چون عبادت خدا* بپردازد و چه به كارهاى ديگر مانند خواب يا استراحت؛ يا بيدار باشد و هيچ كارى نكند.[4] برخى معناى «هجُود» (مصدر ثلاثى مجرد) را به خواب* رفتن و معناى «تهجد» (مصدر باب تفعّل) را بيدار شدن از خواب دانسته اند.[5]

تهجد در اصطلاح متون دينى به معناى نماز شب[6] يا بيدار شدن از خواب براى نماز شب[7] يا مطلق ذكر و عبادت خداست.[8] به نظر برخى تهجد تنها به عبادات مستحب و نيز عباداتى كه پس از بيدار شدن از خواب انجام مى شود اطلاق مى گردد[9]، از اين رو به عبادات واجب يا عبادات مستحبى كه قبل از خوابِ شب* انجام شود تهجد نمى گويند.[10]به كسى كه نماز شب مى گزارد مُتَهجِّد[11] يا هاجِد يا هَجود گفته مى شود.[12]

از واژه تهجد در يك آيه قرآن با فعل امر ياد شده است: «و مِنَ الَّيلِ فَتَهَجَّد بِهِ نافِلَةً لَكَ» (اسراء/17،79)؛ اما اين موضوع با تعابير ديگر در آياتى چند مطرح شده است؛ از جمله شب را با سجده و نماز گذراندن: «يَبيتونَ لِرَبِّهِم سُجَّدًا وقِيـمـا»(فرقان/25،64)، ترك كردن خوابگاه و خواندن خداوند: «تَتَجافى جُنوبُهُم عَنِ المَضاجِعِ يَدعونَ رَبَّهُم» (سجده/32،16)، استغفار در سحرگاهان: «وبِالاَسحارِ هُم يَستَغفِرون» (ذاريات/51،18)، بيدار شدن در شب و تلاوت قرآن: «قُمِ الَّيلَ ... * ... و رَتِّلِ القُرءانَ تَرتيلا» (مزمّل/ 73، 2، 4)، سجده و تسبيح در شب: «ومِنَ الَّيلِ فَاسجُد لَهُ وسَبِّحهُ لَيلاً طَويلا» (انسان/76، 26) و باقيات صالحات: «والبـقِيـتُ الصّــلِحـتُ خَيرٌ عِندَ رَبِّكَ ثَوابـًا» (كهف/18، 46؛ مريم/19،76) كه در برخى احاديث و منابع تفسيرى مراد از آن نماز* شب دانسته شده است[13]؛ نيز تعبير«فَاِذا فَرَغتَ فَانصَب * و اِلى رَبِّكَ فَارغَب» (انشراح/94، 7 ـ 8) كه در برخى منابع حديثى به نماز شب تفسير شده است.[14] در اين آيات از تهجد در شرايع پيشين و همچنين از اهميت، آثار و برخى از احكام و مباحث فقهى تهجد سخن به ميان آمده است.

 

پيشينه تهجد:

تهجد و شب زنده دارى همواره از جمله عبادات مهم و سيره صالحان در همه زمان ها و شرايع الهى بوده[15] و اولياى الهى شبانگاهان با خداى خود به راز و نياز مى پرداخته اند. برپايه احاديث، هيچ پيامبرى مبعوث نگرديد، جز اينكه در شب به تهجد و عبادت خدا مى پرداخت[16]؛ همچنين اقامه نماز شب سبب دستيابى حضرت ابراهيم عليه السلام به مقام خُلّت به شمار رفته است.[17] به موجب حديثى ديگر، حضرت يعقوب عليه السلام در پاسخ به درخواست فرزندان خود مبنى بر استغفار براى آنان، وعده استغفار در سحرگاهان[18] يا سحرگاه شب جمعه[19] را به آنان داد:«قالوا يـاَبانَا استَغفِر لَنا ذُنوبَنا اِنّا كُنّا خـطِـٔن * قالَ سَوفَ اَستَغفِرُ لَكُم رَبّى». (يوسف/12، 97 ـ 98) در احاديث، از تهجد حضرت داود[20] و حضرت موسى عليهماالسلام[21] نيز ياد شده است. در آيه 27 حديد/57 از رهبانيت پيروان حضرتمسيح ياد شده است: «و جَعَلنا فى قُلوبِ الَّذينَ اتَّبَعوهُ رَأفَةً و رَحمَةً و رَهبانيَّةً اِبتَدَعوها ما كَتَبنـها عَلَيهِم اِلاَّ ابتِغاءَ رِضونِ اللّهِ». مراد از «رهبانيت» را نماز شب[22]، دورى كردن از زنان و نشستن در صومعه ها[23] و دورى گزيدن از مردم و اشتغال به عبادت در كوه ها و بيابان ها[24] دانسته اند. بنابر آيه 27 حديد/57، تهجد از جانب خداوند بر آن ها واجب نشده بود[25]: «ما كَتَبنـها عَلَيهِم» (حديد/57،27) و كارى مستحب بود[26]؛ ولى آنان به روش هايى مانند نذر، آن را بر خود واجب كرده بودند.[27] افزون بر اين، در آيه 113 آل عمران/ 3 تهجد از ويژگى هاى برخى از اهل كتاب به شمار رفته است: «لَيسوا سَواءً مِن اَهلِ الكِتـبِ اُمَّةٌ قائِمَةٌ يَتلونَ ءايـتِ اللّهِ ءاناءَ الَّيلِ وهُم يَسجُدون». آيه درباره عبدالله بن سلام و شمارى از همراهان او نازل شد كه اسلام را پذيرفتند و يهوديان آنان را از اشرار شمردند؛ ولى در اين آيه از مؤمنان متهجد به شمار رفته و مدح شده اند.[28] بنابر احاديثى ديگر، اين آيه درباره اشخاص مذكور و نيز 40 نفر از مسيحيان نجران و گروهى از مسيحيان حبشه و روميان كه اسلام آورده بودند، نازل شده است.[29]

در ميان مسلمانان نيز تهجد امرى رايج بوده است، به گونه اى كه سجده* در شبانگاه[30] از ويژگى هاى بارز پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و پيروان او به شمار رفته است: «مُحَمَّدٌ رَسولُ اللّهِ والَّذينَ مَعَهُ اَشِدّاءُ عَلَى الكُفّارِ رُحَماءُ بَينَهُم تَرهُم رُكَّعـًا سُجَّدًا يَبتَغونَ فَضلاً مِنَ اللّهِ و رِضونـًا سيماهُم فى وُجوهِهِم مِن اَثَرِ السُّجودِ ذلِكَ مَثَلُهُم فِى التَّورةِ و مَثَلُهُم فِى الاِنجيلِ».(فتح/ 48، 29) بر اساس روايات، اين آيه به شب زنده دارى اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله اشاره دارد.[31] در آيات 1 ـ 3 مزمّل/73 پيامبر اكرم به شب زنده دارى در بخشى از شب مأمور شده است:«يـاَيُّهَا المُزَّمِّل* قُمِ الَّيلَ اِلاّ قَليلاً* نِصفَهُ اَوِ انقُص مِنهُ قَليلاً». در پى نزول اين آيه پيامبر آن چنان به شب زنده دارى مى پرداخت كه پاهاى مبارك آن حضرت ورم مى كرد.[32]

پيروان حضرت نيز با پيروى از قرآن و پيامبر به شب زنده دارى مى پرداختند و براى رعايت مفاد آيات مذكور، گاه تا صبح به نماز مى ايستادند.[33] سرانجام به عللى مانند بيمار شدن مسلمانان و مسافرت هاى تجارى آنان و نيز جهاد در راه خدا در مقدار تهجد تخفيف داده شد و مسلمانان به اندازه توان خود مأمور به تهجد شدند: «اِنَّ رَبَّكَ يَعلَمُ اَنَّكَ تَقومُ اَدنى مِن ثُلُثَىِ الَّيلِ و نِصفَهُ و ثُلُثَهُ و طَـائِفَةٌ مِنَ الَّذينَ مَعَكَ واللّهُ يُقَدِّرُ الَّيلَ والنَّهارَ عَلِمَ اَن لَن تُحصوهُ فَتابَ عَلَيكُم فَاقرَءوا ما تَيَسَّرَ مِنَ القُرءانِ عَلِمَ اَن سَيَكونُ مِنكُم مَرضى وءاخَرونَ يَضرِبونَ فِى الاَرضِ يَبتَغونَ مِن فَضلِ اللّهِ وءاخَرونَ يُقـتِلونَ فى سَبيلِ اللّهِ فَاقرَءوا ما تَيَسَّرَ مِنهُ». (مزمّل/73،20) برخى فاصله نزول اين آيه را با آيات پيشين 10 سال[34] و عده اى ديگر يك سال يا 8 يا 6 ماه دانسته اند.[35]

در آيه 9 زمر/39 نيز نمازگزاران در شب را ستوده است:«اَمَّن هُوَ قـانِتٌ ءاناءَ الَّيلِ ساجِدًا و قائِمـًا». بنا بر احاديث، اين آيه درباره حضرت على عليه السلام ، عماربن ياسر، ابوحذيفه[36] و برخى ديگر از صحابه پيامبر صلى الله عليه و آله [37] نازل شده است؛ همچنين بر پايه احاديثى ديگر، آيه 16 سجده/ 32 كه شب زنده دارى را ويژگى مؤمنان دانسته، درباره حضرت على عليه السلام و پيروان آن حضرت فرود آمده است.[38] برخى شأن نزول آيه را گروهى از انصار[39] يا اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله [40] دانسته اند.

 

اهميت تهجد:

تهجد در اسلام از اهميت و جايگاه والايى برخوردار است، براين اساس، قرآن كريم در آياتى پيامبراكرم صلى الله عليه و آله و مسلمانان را به تهجد و عبادت خدا در شب ترغيب كرده است؛ از جمله در آيه 79 اسراء/17: «و مِنَ الَّيلِ فَتَهَجَّد بِهِ نافِلَةً لَكَ».(و نيز مزمّل/ 73، 1 ـ 8؛ طه/ 20، 130؛ ق/ 50، 40؛ طور/ 52، 49؛ انسان/76،26) در آيه اى ديگر قرآن كريم به شَفْع و وَتْر سوگند ياد كرده است:«والشَّفعِ والوَتر» (فجر/89،3) كه بر اساس برخى روايات مراد از شفع و وتر سه ركعت پايانى نمازشب است.[41] در آياتى ديگر شب زنده دارى از اوصاف و ويژگى هاى مؤمنان:«اِنَّما يُؤمِنُ بِـٔيـتِنَا الَّذينَ ... * تَتَجافى جُنوبُهُم عَنِ المَضاجِعِ» (سجده/32، 15 ـ 16)، پرهيزگاران: «اِنَّ المُتَّقينَ...* كانوا قَليلاً مِنَ الَّيلِ ما يَهجَعون» (ذاريات/ 51، 15 و 17)، بندگان خاص خداوند: «و عِبادُ الرَّحمـنِ ... * والَّذينَ يَبيتونَ لِرَبِّهِم سُجَّدًا و قِيـمـا» (فرقان/25، 63 ـ 64)، بندگان صالح: «يَتلونَ ءايـتِ اللّهِ ءاناءَ الَّيلِ و هُم يَسجُدون * و اُولـئِكَ مِنَ الصّــلِحين» (آل عمران/3،113 ـ 114)، نيكوكاران:«اِنَّهُم كانوا قَبلَ ذلِكَ مُحسِنين * كانوا قَليلاً مِنَ الَّيلِ ما يَهجَعون» (ذاريات/51،16 ـ 17) و عالمان ربانى[42]: «اَمَّن هُوَ قـنِتٌ ءاناءَ الَّيلِ ساجِدًا وقائِمـًا... هَل يَستَوِى الَّذينَ يعلَمونَ والَّذينَ لا يَعلَمونَ» (زمر/39،9) دانسته شده است؛ همچنين در احاديث يكى از مصاديق «ذاكران خدا» كه در آيه 35 احزاب/33 به آنان وعده مغفرت و اجر عظيم داده شده:«والذّاكِرينَ اللّهَ كَثيرًا والذّاكِرتِ» متهجدان ذكر شده است[43] چنان كه يكى از مصاديق باقيات صالحات كه ثواب آن نزد خداوند پايدار دانسته شده: «والبـقِيـتُ الصّــلِحـتُ خَيرٌ عِندَ رَبِّكَ ثَوابـًا»(كهف/18، 46؛ مريم/19، 76) تهجد به شمار رفته است.[44]

افزون بر قرآن، در احاديث به شب زنده دارى اهتمام خاصى شده است؛ از جمله در حديثى مال و فرزندان با الهام از آيه 46 كهف/18، زينت زندگى دنيا و نماز شب زينت زندگى آخرت خوانده شده است[45]؛ همچنين نماز شب، برترين نماز پس از نمازهاى واجب[46]، از بهترين اعمال[47]، محبوب خداوند[48]، شرف مؤمن[49] و مايه مباهات خداوند شمرده شده است.[50] در حديثى ديگر، امكان سير به سوى خدا بدون شب زنده دارى نفى شده است.[51] از سوى ديگر، ترك كنندگان نماز شب، مغبون[52] و خارج از صف پيروان (خالص) پيامبر[53] و اهل بيت عليهم السلام [54] شمرده شده اند.

 

آثار و بركات تهجد:

شب زنده دارى آثار و بركات فراوانى دارد كه برخى دنيوى و برخى اخروى است؛ از آثار دنيوى آن، تربيت معنوى و تقويت ايمان و اراده انسان[55] و آماده شدن او براى پذيرش مسئوليت هاى مهم است[56]، از اين رو قرآن به پيامبر صلى الله عليه و آله فرمان شب زنده دارى داده تا آماده دريافت گفتارى سنگين شود: «قُمِ الَّيلَ اِلاّ قَليلا ...* اِنّا سَنُلقى عَلَيكَ قَولاً ثَقيلا».(مزمّل/73،2، 5) به نظر بيشتر مفسران مراد از «قَولاً ثَقيلا» قرآن كريم است[57]، از آن رو كه تكاليفى سنگين براى مكلفان دربردارد[58] يا از آن جهت كه ابلاغ آن دشوار بود و سبب آزار پيامبر از سوى مشركان مى گشت[59] يا از آن رو كه در هنگام نزول كلام الهى، رنگ چهره پيامبراكرم صلى الله عليه و آله دگرگون و از بدن آن حضرت عرق جارى مى شد.[60] احتمال ديگر در معناى ثقيل، ثقيل بودن از حيث تلقى معناى آن با توجه به بطون و ژرفاى معارف آن است.[61]

از ديگر آثار نافله شب، پاك شدن گناهان است: «واَقِمِ الصَّلوةَ طَرَفَىِ النَّهارِ وزُلَفـًا مِنَ الَّيلِ اِنَّ الحَسَنـتِ يُذهِبنَ السَّيِّـٔتِ».(هود/11،114) بنابر روايتى در تفسير آيه، نماز در شب آثار گناهان انجام يافته در روز را مى زدايد[62]؛ همچنين براساس برخى احاديث، نماز شب از ارتكاب گناه در آينده نيز پيشگيرى مى كند[63]؛ همچنين در حديثى با استناد به آيه 79 اسراء/17:«و مِنَ الَّيلِ فَتَهَجَّد بِهِ نافِلَةً لَكَ» نمازهاى مستحب جبران كننده نقايص نمازهاى واجب به شمار رفته است.[64] از ديگر آثار تهجد، دستيابى به نعمت هاى الهى است: «تَرهُم رُكَّعـًا سُجَّدًا يَبتَغونَ فَضلاً مِنَ اللّهِ ورِضونـًا». (فتح/48،29) مراد از «فضل» رزق و ثواب خداوند و مراد از رضوان، رضايت الهى است.[65]

اثر ديگر تهجد، دستيابى به «مقام محمود» است كه خداوند از اميدوارى اعطاى آن به پيامبراكرم صلى الله عليه و آله در پى نماز شب سخن به ميان آورده است: «فَتَهَجَّد بِهِ نافِلَةً لَكَ عَسى اَن يَبعَثَكَ رَبُّكَ مَقامـًا مَحمودا». (اسراء/17،79) مقام محمود را بيشتر مفسران مقام شفاعت دانسته اند[66]، چنان كه در احاديث شيعه[67] و اهل سنت[68] نيز اين تفسير آمده است؛ ولى برخى مراد از آن را جلوس پيامبر بر عرش الهى[69] يا دادن پرچم حمد به دست آن حضرت در قيامت دانسته اند كه پيامبران و فرشتگان زير آن گرد مى آيند.[70]

اثر مهم ديگر تهجد، پاداش و ثواب اخروى است كه ماهيت و ميزان آن در آيات 16 ـ 17 سجده/32، بر غير خداوند مخفى و مايه روشنى چشم متهجدان دانسته شده است: «تَتَجافى جُنوبُهُم عَنِ المَضاجِعِ ... * فَلا تَعلَمُ نَفسٌ ما اُخفِىَ لَهُم مِن قُرَّةِ اَعيُنٍ جَزاءً بِما كانوا يَعمَلون». در روايات اسلامى راز مخفى بودن ثواب نماز شب عظمت اين نماز نزد خداوند دانسته شده است.[71] از جمله پاداش هاى نماز شب، اكرام متهجدان در بهشت است: «اَلَّذينَ هُم عَلى صَلاتِهِم دائِمون ...* اُولـئِكَ فى جَنّـتٍ مُكرَمون». (معارج/70، 23،35) در احاديث، مراد از نماز را در اين آيه، نمازهاى مستحب دانسته اند.[72] در آياتى ديگر بهشت جاودان، همسران بهشتى و رضوان الهى به تقوا پيشگان متهجد، وعده داده شده است: «لِلَّذينَ اتَّقَوا عِندَ رَبِّهِم جَنّـتٌ تَجرى مِن تَحتِهَا الاَنهـرُ خــلِدينَ فيها واَزوجٌ مُطَهَّرَةٌ ورِضونٌ مِنَ اللّهِ... * ... والمُستَغفِرينَ بِالاَسحار». (آل عمران/3، 15 ـ 17) در احاديث، رضوان الهى برتر از نعمت هاى مادى بهشت و برترين درجه تكريم الهى شمرده شده است[73]، چنان كه در آيه 72 توبه/9 نيز به برتر بودن آن اشاره شده است: «وعَدَ اللّهُ المُؤمِنينَ والمُؤمِنـتِ جَنّـتٍ تَجرى مِن تَحتِهَا الاَنهـرُ خــلِدينَ فيها و مَسـكِنَ طَيِّبَةً فى جَنّـتِ عَدنٍ ورِضونٌ مِنَ اللّهِ اَكبَرُ ذلِكَ هُوَ الفَوزُ العَظيم».

در احاديث نيز آثار و بركات پرشمارى براى تهجد و نماز شب ذكر شده است؛ مانند اينكه نماز شب موجب سلامتى بدن[74]، از ميان رفتن دردهاى جسمانى[75]، نورانى شدن چشم[76]، درخشش خانه اى كه در آن تهجد صورت گيرد براى اهل آسمان[77]، نورانى شدن چهره، خوشبو شدن بدن و جلب روزى[78] به شمار رفته است. در حديثى ديگر نماز شب سبب رضايت پروردگار، دوستى فرشتگان، خشم شيطان، سلاحى در برابر دشمنان، موجب استجابت دعا و قبولىِ اعمال، نور قبر، پرده ميان انسان و آتش دوزخ، حجت مؤمن در برابر خداوند و نيز جواز عبور از صراط و كليد بهشت شمرده شده است.[79]

 

احكام و مباحث فقهى تهجد

1. وجوب يا استحباب تهجد:

در آيات متعدد پيامبر صلى الله عليه و آله و مسلمانان به شب زنده دارى مأمور شده اند؛ از جمله: «و مِنَ الَّيلِ فَتَهَجَّد»(اسراء/17، 79)، «قُمِ الَّيلَ اِلاّ قَليلا». (مزمّل/73،2) در آيات 7 ـ 8 انشراح/94 نيز پيامبراكرم مأمور به عبادت الهى پس از فراغت از كارها شده است: «فَاِذا فَرَغتَ فَانصَب* واِلى رَبِّكَ فَارغَب» كه برخى مراد از آن را نماز شب دانسته اند[80]؛ همچنين در آياتى ديگر تهجد از ويژگى هاى مؤمنان شمرده شده است (سجده/32، 15 ـ 17؛ زمر/39، 9)

اما درباره وجوب يا استحباب اين عبادت بر پيامبر صلى الله عليه و آله و مسلمانان آراى مختلفى مطرح شده است. ديدگاه مشهور فقهاى شيعه[81] و اهل سنت[82] آن است كه شب زنده دارى بر پيامبراكرم صلى الله عليه و آله واجب بوده؛ اما بر ديگر مسلمانان مستحب است. دليل وجوب آن بر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله آن است كه خداوند آن حضرت را به تهجد امر كرده است: «و مِنَ الَّيلِ فَتَهَجَّد بِهِ نافِلَةً لَكَ» (اسراء/17،79 و نيز مزمّل/73، 20) و امر بر وجوب دلالت دارد.[83] بر اساس اين نظر، مراد از «نافِلَةً لَكَ» در آيه مذكور آن است كه اين عبادت، افزون بر ديگر نمازها بر تو تشريع شده و برخى آن را «واجب است بر تو»[84] تفسير كرده اند.

درباره استحباب تهجد و نماز شب بر پيروان پيامبر صلى الله عليه و آله نيز ادله گوناگونى اقامه شده است؛ از جمله مفاد آيه 238 بقره/2 كه بر مراقبت مسلمانان در مورد نمازها و نماز وسطا فرمان داده است[85]: «حـفِظوا عَلَى الصَّلَوتِ والصَّلوةِ الوُسطى» ؛ با اين توضيح كه اگر نماز شب واجب بود نمازهاى واجب 6 نماز مى شد و نماز وسطا تصورپذير نبود.[86] برخى دليل استحباب را تعبير «و طَـائِفَةٌ مِنَ الَّذينَ مَعَكَ» در آيه 20 مزمّل/73 دانسته اند كه اقامه نماز شب را به گروهى از اصحاب پيامبر نسبت داده است، در حالى كه اگر نماز شب واجب بود بايد همه مسلمانان آن را به جا مى آوردند نه گروهى از آنان.[87] مستند ديگر، آيه 19 مزمّل/73 است كه رفتن به سوى خدا را به خواست خود انسان موكول كرده است[88]: «اِنَّ هـذِهِ تَذكِرَةٌ فَمَن شاءَ اتَّخَذَ اِلى رَبِّهِ سَبيلا»؛ با اين فرض كه مراد از «هـذِهِ» در آيه، نماز شب باشد.[89] مؤيد اين تفسير، آمدن همين آيه در سوره دهر/76، 29 در پى فرمان به نماز شب (در آيه 26) است.[90] اين ديدگاه در احاديث اهل بيت عليهم السلام نيز به صراحت مطرح شده است.[91]

رأى ديگر آن است كه تهجد بر همگان واجب است.[92] برخى از پيروان اين ديدگاه بر آن اند كه ابتدا بر همه واجب بوده؛ ولى با نزول آيه «فَاقرَءوا ما تَيَسَّرَ مِنَ القُرءانِ» (مزمّل/73،20) مقدار آن كاهش يافته و دست كم چند ركعت از نماز شب واجب به شمار مى رود.[93] يا وجوب آن بر مسلمانان نسخ شده است.[94] برخى گفته اند كه نماز شب در ابتدا با نزول آيه «قُمِ الَّيلَ اِلاّ قَليلا» (مزمّل/73،2) بر پيامبر صلى الله عليه و آله واجب گرديد؛ اما پس از مدتى اين حكم نسخ شد. براى نسخ وجوب از پيامبر صلى الله عليه و آله و مسلمانان به آياتى استناد شده؛ از جمله آياتى كه بر وجوب انحصارىِ نمازهاى پنج گانه دلالت دارند[95]؛ مانند آيات 78 ـ 79 اسراء/17: «اَقِمِ الصَّلوةَ لِدُلوكِ الشَّمسِ اِلى غَسَقِ الَّيلِ و قُرءانَ الفَجرِ * و مِنَ الَّيلِ فَتَهَجَّد»[96]يا آيه 20 مزمّل/ 73: «اِنَّ رَبَّكَ يَعلَمُ... عَلِمَ اَن لَن تُحصوهُ فَتابَ عَلَيكُم فَاقرَءوا ما تَيَسَّرَ مِنهُ واَقيمُوا الصَّلوةَ».[97]ديدگاه نسخ وجوب نماز شب براى پيامبر صلى الله عليه و آله از سوى علماى اماميه و بيشتر فقهاى اهل سنت[98]مردود شمرده شده است. اينان معتقدند نماز شب تا پايان عمر بر آن حضرت واجب بود.

ديدگاه ديگر آن است كه تهجد بر هيچ كس واجب نبوده است[99]، زيرا آيه 79 اسراء /17 تهجد را بر پيامبر نافله دانسته است و نافله به امر مستحب گفته مى شود.[100] به علاوه، در آيات 2 ـ 4 مزمّل/73، پيامبر در اقامه اين نماز به مقدار نيمى از شب يا كمتر يا بيشتر مخير شده است: «قُمِ الَّيلَ ... * نِصفَهُ اَوِ انقُص مِنهُ قَليلا* اَو زِد عَلَيهِ» و تخيير نشانه استحباب است[101] دلايل ذكر شده نمى تواند اين ديدگاه را اثبات نمايد؛ زيرا چنان كه ذكر گرديد «نافِلَةً لَكَ» در آيه 79 اسراء /17 به معناى اضافه بر واجبات ديگر است[102] و تخيير در آيات 3 و 4 مزمل/73 نيز نسبت به مقدار تهجد است نه در مورد اصل آن.

 

2. شيوه و مصاديق تهجد:

تهجد با انجام دادن عبادات مختلفى تحقق مى يابد كه مهم ترين آن ها عبارت اند از:

 

أ. نماز:

مهم ترين مصداق تهجد نماز خواندن است كه از آن به نماز شب[103] يا نماز وتر[104] ياد مى شود و قرآن كريم در آياتى از آن سخن به ميان آورده است؛ از جمله در آيه 79 اسراء/17 پيامبراكرم صلى الله عليه و آله به تهجد در شب مأمور شده كه مراد از آن را به قرينه كلمه«نافِلةً» نماز دانسته اند[105]؛ همچنين در آياتى ديگر از سجود و قيام در شب ياد شده است: «اَمَّن هُوَ قـنِتٌ ءاناءَ الَّيلِ ساجِدًا وقائِمـًا» (زمر/39،9 و نيز فرقان/25، 64) كه به نظر بسيارى از مفسران مراد نماز شب است.[106]در آياتى ديگر مؤمنان به تسبيح در شب توصيه شده اند:«ومِنَ الَّيلِ فَسَبِّحهُ» (ق/50،40 و نيز طور/52، 48 ـ 49) كه در تفاسير[107] و احاديث[108] به نماز شب تفسير شده است. در آيه 20 مزمّل/ 73 نيز پيامبر صلى الله عليه و آله و پيروان او به تلاوت قرآن تا حدّ توان خود مأمور شده اند: «فَاقرَءوا ما تَيَسَّرَ مِنَ القُرءانِ» كه به نظر برخى مراد از واژه «القُرآنِ» نماز است زيرا نماز، دربردارنده قرآن است[109]، هرچند بسيارى برآن اند كه مراد از آن، تلاوت قرآن در نماز شب است.[110]

فقهاى امامى مجموع ركعات نماز شب را 11 ركعت مى دانند كه 8 ركعت آن نافله شب و دو ركعت ديگر نماز شَفْع و يك ركعت پايانى آن نماز وَتْر نام دارد[111] كه اطلاق نماز شب بر مجموع 11 ركعت از باب تغليب است.[112] در برخى احاديث نيز نماز شب 13 ركعت دانسته شده[113] كه مراد از دو ركعت افزوده را دو ركعت نافله صبح دانسته اند[114]؛ اما فقهاى اهل سنت درباره شمار ركعات نماز شب آراى گوناگونى دارند: يك، سه، 5، 7، 11 و 13 ركعت.[115] برخى از آنان بر آن اند كه ركعات نماز شب عدد خاصى ندارد و شمار ركعات آن به تمايل و توان نمازگزار بستگى دارد.[116]

 

ب. تلاوت قرآن:

از ديگر مصاديق تهجد، تلاوت* قرآن است: «اِنَّ رَبَّكَ يَعلَمُ اَنَّكَ تَقومُ اَدنى مِن ثُلُثَىِ الَّيلِ ... فَاقرَءوا ما تَيَسَّرَ مِنَ القُرءانِ ... فَاقرَءوا ما تَيَسَّرَ مِنهُ». (مزمّل/73،20) در آياتى ديگر نيز به پيامبراكرم صلى الله عليه و آله شب زنده دارى و تلاوت قرآن توصيه شده است: «يـاَيُّهَا المُزَّمِّل * قُمِ الَّيلَ اِلاّ قَليلا ...* اَو زِد عَلَيهِ و رَتِّلِ القُرءانَ تَرتيلا». (مزمّل/73، 1 ـ 2، 4) در آيه 113 آل عمران/3 نيز يكى از ويژگى هاى برخى مؤمنان، تلاوت آيات الهى در شب به شمار رفته است: «اُمَّةٌ قائِمَةٌ يَتلونَ ءايـتِ اللّهِ ءاناءَ الَّيلِ وهُم يَسجُدون». بنابر حديثى، پيامبر صلى الله عليه و آله قبل از هجرت در وادى مجنه در هنگام تهجد به تلاوت قرآن مشغول بود كه گروهى از جن با شنيدن آيات قرآن به آن حضرت ايمان آوردند و در پى اين رخداد، آيات 29 ـ 32 احقاف/46 در اين باره نازل شد.[117]

درباره اينكه آيا در تهجد، قرآن به طور مستقل بايد تلاوت شود يا مراد از آن، قرائت قرآن در نماز است دو ديدگاه وجود دارد: نخست اينكه مراد تلاوت مستقل است[118]، بر اين اساس، برخى برآن اند كه بايد هنگام تهجد 50، 100، 200 آيه[119] يا 31 قرآن[120] را تلاوت كرد؛ ولى برخى ديگر به استناد آيه 20 مزمّل/73 گفته اند كه در تلاوت قرآن ميزان خاصى معين نشده و متهجد مى تواند به اندازه فرصت و توان خود به تلاوت بپردازد.[121]

تلاوت قرآن در تهجد را برخى مستحب[122] و شمارى ديگر واجب[123] شمرده اند. به نظر برخى، از جمله ادله وجوب آن است كه تلاوت قرآن موجب آگاهى متهجد به ادله ارسال پيامبران و تعاليم آنان و ديگر واجبات مى گردد و از اين رو واجب است.[124]

ديدگاه دوم آن است كه مراد آيه 20 مزمّل/73، تلاوت قرآن در نماز شب است[125]، زيرا در ابتداى اين آيه از قيام براى نماز ياد شده است[126]: «اَنَّكَ تَقومُ اَدنى مِن ثُلُثَىِ الَّيلِ»، پس مراد از آن، قرائت حمد و سوره در نماز است كه برخى آن را واجب شمرده اند[127]؛ اما برخى تنها قرائت حمد را واجب و قرائت سوره را مستحب دانسته اند.[128]

درباره اينكه قرائت چه سوره هايى در نماز شب استحباب دارد، فقهاى امامى به استناد برخى احاديث، قرائت سوره توحيد را در ركعت اول و سوره كافرون را در ركعت دوم مستحب شمرده[129] و برخى گفته اند كه قرائت سى باره اين دو سوره مستحب است.[130] در 6 ركعت ديگر، پس از حمد قرائت هر سوره اى جايز است[131]، هرچند سوره هاى بزرگ مانند انعام و كهف را ترجيح داده اند.[132] در نماز شفع نيز قرائت سوره توحيد در هر دو ركعت يك[133] يا سه بار[134] يا قرائت سوره ملك در ركعت اول و سوره انسان در ركعت دوم[135] يا يكى از دو سوره مُعَوَّذَتين در هر ركعت[136] توصيه شده است. در نماز وتر تلاوت سوره توحيد سه بار و سوره هاى فلق و ناس هر كدام يك بار مستحب به شمار رفته است.[137]

افزون بر اين، در موقعيت هايى ديگر نيز تلاوت برخى آيات قرآن به متهجدان توصيه شده است؛ از جمله قبل از خواب تلاوت دو آيه آخر سوره كهف براى بيدار شدن به قصد تهجد[138]:«قُل لَو كانَ البَحرُ مِدادًا لِكَلِمـتِ رَبّى...* ... فَمَن كانَ يَرجوا لِقاءَ رَبِّهِ فَليَعمَل عَمَلاً صــلِحـًا و لايُشرِك بِعِبادَةِ رَبِّهِ اَحَدا» (كهف/18، 109 ـ 110) و نيز قرائت آيات 190 ـ 194 آل عمران/3 پس از بيدار شدن كه در آن ها از تدبر و تفكر خردمندان در آفرينش آسمان و زمين، و برخى درخواست ها و ادعيه آنان به درگاه الهى سخن رفته است: «اِنَّ فى خَلقِ السَّمـوتِ والاَرضِ واختِلـفِ الَّيلِ والنَّهارِ لاَيـتٍ لاُِولِى الاَلبـب * ... رَبَّنا وءاتِنا ما وعَدتَنا عَلى رُسُلِكَ ولا تُخزِنا يَومَ القِيـمَةِ اِنَّكَ لا تُخلِفُ المِيعاد».[139]

 

ج. تسبيح و ذكر خدا:

تسبيح و ذكر خداوند در برخى آيات مصداق تهجد به شمار رفته است: «و مِنَ الَّيلِ فَسَبِّحهُ واِدبـرَ النُّجوم». (طور/52، 48 ـ 49 و نيز انسان / 76، 26) مراد از تسبيح در آيه به نظر برخى نماز شب است[140]؛ ولى برخى مقصود از آن را تسبيح پيش از نماز شب[141] يا پس از آن[142] دانسته و برخى گفته اند: مراد 34 بار اللّه اكبر و 33 مرتبه الحمد للّه و 33 بار سبحان اللّه[143] يا تسبيح خاص:«سبحان اللّه و الحمد للّه و لاإله إلاّ اللّه و اللّه أكبر و لا حول و لا قوة إلاّ باللّه العلي العظيم»[144]است. افزون بر اين ها، تسبيحات ديگرى قبل يا بعد از نماز شب يا ضمن آن در احاديث اهل بيت عليهم السلام ذكر شده است.[145] در برخى آيات پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به ذكر نام پروردگار مأمور شده است: «قُمِ الَّيلَ اِلاّ قَليلا * ... واذكُرِ اسمَ رَبِّكَ». (مزمّل/73، 2، 8) برخى مراد از ذكر نام خداوند را در اين آيه، اقامه نماز[146] يا ذكر«بسم اللّه الرحمن الرحيم» در ابتداى نماز[147] يا ابتداى سوره هاى قرآن[148] دانسته اند؛ ولى برخى آن را عام و شامل اذكارى مانند ذكر تسبيح(سبحان اللّه)، تهليل (لا إله إلاّ اللّه) تكبير (اللّه اكبر) و مانند اين ها دانسته اند.[149] احاديثى كه اذكار خاص نماز شب را دربردارند[150] نيز مؤيد اين نظرند. زيرا اين اذكار در اين احاديث آمده است.

 

د. دعا و تضرع به درگاه الهى:

دعا و درخواست از خداوند براى نجات از عذاب الهى و جلب رحمت او[151] از ديگر مصاديق تهجد است: «تَتَجافى جُنوبُهُم عَنِ المَضاجِعِ يَدعونَ رَبَّهُم خَوفـًا وطَمَعـًا». (سجده/32،16) از جمله دعاهايى كه در آيات 79 ـ 80 اسراء/17 به پيامبر صلى الله عليه و آله توصيه شده، آن است كه از خداوند بخواهد او را در هر كارى با صداقت وارد و با صداقت از آن خارج سازد و از جانب خود تسلطى يارى بخش برايش قرار دهد: «و مِنَ الَّيلِ فَتَهَجَّد...* و قُل رَبِّ اَدخِلنى مُدخَلَ صِدقٍ واَخرِجنى مُخرَجَ صِدقٍ واجعَل لى مِن لَدُنكَ سُلطـنـًا نَصيرا» ؛ همچنين در آيه اى ديگر متهجدان به «تبتّل»* به سوى درگاه الهى فراخوانده شده اند: «قُمِ الَّيلَ ... * و تَبَتَّل اِلَيهِ تَبتيلا». (مزمّل/73، 2، 8) «تبتّل» در برخى احاديث به بلند كردن دست به سوى خداوند در نماز[152]و تضرع و اشك ريختن و درخواست حاجت از خداوند[153] تفسير شده است. برخى مفسران معناى آن را انقطاع بنده از دنيا و خالى كردن نفس از غير خداوند[154] و شمارى ديگر اخلاص در عبادت دانسته اند.[155] از ديدگاه فقهى در نماز شب و تهجد به ويژه قنوت نماز وتر هر دعايى رواست[156]، هرچند در احاديث دعاهايى خاص وارد شده است.[157]

 

ه . استغفار براى خود و ديگران:

مصداق ديگر تهجد، استغفار از گناهان و طلب بخشش از خداوند براى خود و ديگران است: «كانوا قَليلاً مِنَ الَّيلِ ما يَهجَعون * وبِالاَسحارِ هُم يَستَغفِرون». (ذاريات/51، 17 ـ 18 و نيز ر. ك: آل عمران/3، 16 ـ 17) افزون بر اين، در آيه 98 يوسف/12 از وعده استغفار حضرت يعقوب به فرزندان خود در زمانى خاص سخن به ميان آمده: «قال سَوفَ اَستَغفِرُ لَكُم رَبّى اِنَّهُ هُوَ الغَفُورُ الرَّحيم» و زمان اين استغفار در احاديث، سحرگاهان[158] يا سحر*گاه شب جمعه[159] ذكر شده است. در حديثى مراد از استغفار كنندگان در آيه 18 ذاريات/51 كسانى دانسته شده كه 70 بار در نماز وتر استغفار مى كنند.[160] بنابر روايتى ديگر، مداومت تا يك سال بر گفتن اين ذكر در نماز وتر، موجب ثبت شدن نام متهجد در شمار استغفاركنندگان در سحرگاهان[161] يا از مصاديق آيه مذكور مى گردد.[162] برپايه حديثى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله هرشب هنگام سحر فرشته اى مؤمنان را به استغفار فرا مى خواند.[163] سيره آن حضرت نيز گفتن 70 مرتبه ذكر «أستغفرالله ربي و أتوب إليه» در قنوت نماز وتر بود[164]؛ همچنين امام زين العابدين عليه السلام با گفتن 300 بار «العفو» به درگاه الهى استغفار مى فرمود.[165]

برپايه احاديث، مستحب است هنگام تهجد و نماز شب براى 40 مؤمن طلب غفران شود[166]، چنان كه در آياتى به درخواست بخشش براى مؤمنان به طور عام اشاره شده است:«رَبَّنَا اغفِر لَنا ولاِِخونِنَا الَّذينَ سَبَقونا بِالايمـنِ». (حشر/59، 10)

 

3. زمان و مدت تهجد:

تهجد چنان كه از مفهوم واژه آن برمى آيد، عباداتى است كه در شب انجام مى گيرد. اين نكته را از آيات متعدد مى توان استفاده كرد؛ از جمله آيه 79 اسراء /17 كه به صراحت از شب سخن به ميان آورده است: «و مِنَ الَّيلِ فَتَهَجَّد بِهِ نافِلَةً لَكَ» و نيز آيه 9 زمر/39:«اَمَّن هُوَ قـنِتٌ ءاناءَ الَّيلِ ساجِدًا». به نظر برخى مراد از«ءاناءَ الَّيلِ» آغاز، وسط و پايان شب است.[167] در آيه 64 فرقان/25 نيز از تهجد با تعبير بيتوته ياد شده است: «والَّذينَ يَبيتونَ لِرَبِّهِم سُجَّدًا و قِيـمـا». مراد از بيتوته كنندگان كسانى اند كه شب را درك كنند[168] يا در شب به عبادت خدا بپردازند.[169] حكمت گزينش شب براى تهجد آن است كه شب براى ايجاد ارتباط با خداوند بهتر و زمينه عبادت و خودسازى بيشتر فراهم است، چنان كه روز براى كار و رفع نيازهاى دنيوى مناسب تر است: «اِنَّ ناشِئَةَ الَّيلِ هِىَ اَشَدُّ وطـًٔا واَقوَمُ قيلا * اِنَّ لَكَ فِى النَّهارِ سَبحـًا طَويلا» (مزمّل/73، 6 ـ 7)؛ نيز گفته اند كه آمادگى انسان در شب براى انديشه و تفكر بيشتر است[170] و عبادت تأثير بيشترى در قلب دارد.[171] افزون بر اين، عبادت در شب، دور از چشم ديگران و بدون ريا[172] و با خلوص بيشترى همراه است[173] و به سبب دشوارى بيشتر، ثواب افزون ترى دارد.[174]

درباره مدت تهجد آيات قرآن و احاديث بخشى از شب را مناسب دانسته اند، چنان كه ضمير «مِن» در برخى از آيات تهجد بر اين نكته دلالت دارد[175]: «و مِنَ الَّيلِ فَتَهَجَّد بِهِ» (اسراء/ 17، 79 و نيز ق/50، 40) در آيات ديگرى نيز به اين امر تصريح شده؛ از جمله در آيات 16 ـ 18 ذاريات/ 51 مؤمنانى كه اندكى از شب را مى خوابند و بيشتر به تهجّد مى پردازند، ستوده شده اند:«اِنَّهُم كانوا قَبلَ ذلِكَ مُحسِنين* كانوا قَليلاً مِنَ الَّيلِ ما يَهجَعون * وبِالاَسحارِ هُم يَستَغفِرون». در آيات 2 - 4 مزمّل/73 پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مأمور شده كه نيمى از شب يا اندكى كمتر يا بيشتر از آن را به شب زنده دارى بپردازد[176]: «قُمِ الَّيلَ اِلاّ قَليلا * نِصفَهُ اَوِ انقُص مِنهُ قَليلا * اَو زِد عَلَيهِ». برخى از مفسران جمله «اِلاّ قَليلا» را استثنا از واژه «اللَّيلَ» دانسته و مفاد آيه را چنين تبيين كرده اند كه پيامبر صلى الله عليه و آله مى بايست در همه شب ها جز برخى از شب ها كه عذرى داشته به تهجّد بپردازد.[177] بر پايه ديدگاهى كه در برخى احاديث نيز مطرح شده[178] و بسيارى از مفسران آن را پذيرفته اند[179]، كلمه «نِصفَهُ» بدل از «قَليلا» و مفسّر آن است، در نتيجه، آن حضرت به نمازگزاردن در نيمى از شب يا كمتر يا بيشتر از آن مأمور شده است.

بر پايه برخى احاديث، پس از نزول اين آيات، پيامبر صلى الله عليه و آله همه شب را به نماز و عبادت مى پرداخت كه آيات 1 ـ 2 طه/ 20 نازل شد و آن حضرت را از تحمل مشقت زياد بازداشت[180]: «طـه* ما اَنزَلنا عَلَيكَ القُرءانَ لِتَشقى»؛ همچنين اين تخفيف در مورد آن حضرت و نيز مؤمنانى كه تمام شب را به نماز مى ايستادند، به موجب آيه 20 مزمّل/73 اعمال شد و آنان به اقامه نماز شب به اندازه توان خود مكلف شدند[181]: «اِنَّ رَبَّكَ يَعلَمُ اَنَّكَ تَقومُ اَدنى مِن ثُلُثَىِ الَّيلِ ونِصفَهُ وثُلُثَهُ وطَـائِفَةٌ مِنَ الَّذينَ مَعَكَ واللّهُ يُقَدِّرُ الَّيلَ والنَّهارَ عَلِمَ اَن لَن تُحصوهُ فَتابَ عَلَيكُم فَاقرَءوا ما تَيَسَّرَ مِنَ القُرءانِ». در ادامه آيه مذكور، حكمت هاى ديگر تخفيفِ ياد شده، بيمارى برخى مؤمنان و مسافرت آنان براى كسب روزى و جهاد در راه خدا ذكر شده است: «عَلِمَ اَن سَيَكونُ مِنكُم مَرضى وءاخَرونَ يَضرِبونَ فِى الاَرضِ يَبتَغونَ مِن فَضلِ اللّهِ وءاخَرونَ يُقـتِلونَ فى سَبيلِ اللّهِ فَاقرَءوا ما تَيَسَّرَ مِنهُ». (مزمّل/73،20) در برخى احاديث نيز بدين سبب كه خانواده انسان و اعضاى بدن او هم بر او حقى دارند، از برخاستن از بستر خواب در تمام شب نهى شده است.[182]

درباره وقت خاص و زمان فضيلت نماز شب چندين نظر در منابع فقهى مطرح است؛ فقهاى امامى وقت خاص آن را از نيمه شب تا طلوع فجر[183] و بيشتر فقهاى اهل سنت پس از نماز عشاء تا طلوع فجر دانسته اند[184]، حتى برخى از اهل سنت برگزارى نماز شب را قبل از اقامه نماز عشاء جايز شمرده اند.[185] فقهاى همه مذاهب اسلامى بر آن اند كه بهتر است نماز شب در آخرين بخش شب و نزديك طلوع فجر (كه سحر ناميده مى شود) اقامه گردد.[186] مؤيد اين رأى به نظر برخى، آيات 17 ـ 18 ذاريات/51 است كه پس از يادآورى تهجد در شب، استغفاركنندگان در سحر را ستوده است[187]: «كانوا قَليلاً مِنَ الَّيلِ ما يَهجَعون * و بِالاَسحارِ هُم يَستَغفِرون». امام صادق عليه السلام نيز در روايتى مراد از «ناشِئَةَ اللَيلِ» را در آيه 6 مزمّل/73 پايان شب ذكر فرموده است[188]؛ همچنين آن حضرت در پاسخ به پرسشى درباره وقت نماز شب، آخر شب را وقت خاص اين نماز دانست.[189] فقها اقامه نماز شب را در ابتداى شب براى مسافر، بيمار و افراد معذور جايز شمرده اند.[190]

 

4. قضاى نافله شب:

قضا كردن نماز شب براى كسى كه به اقامه آن در زمان خود موفق نشده، مستحب است.[191] بر پايه روايتى، امام صادق عليه السلام قضا كردن نماز شب را در روز نيكو شمرد و در اين مورد به آيه 62 فرقان/ 25 كه شب و روز را جانشين يكديگر شمرده، استناد فرمود[192]: «و هُوَ الَّذى جَعَلَ الَّيلَ والنَّهارَ خِلفَةً لِمَن اَرادَ اَن يَذَّكَّرَ اَو اَرادَ شُكورا». بر اساس روايتى ديگر، مراد از مداومت كنندگان بر نماز در آيه 23 معارج/70: «اَلَّذينَ هُم عَلى صَلاتِهِم دائِمون» كسانى اند كه قضاى نافله هاى شب را در روز و قضاى نافله هاى روز را در شب به جا مى آورند[193]؛ همچنين برخى فقها با استناد به احاديث و نيز آياتى كه مؤمنان را به شتاب كردن در كار خير فرا خوانده، مانند آيه 148 بقره/2: «فَاستَبِقُوا الخَيرتِ» و نيز 48 مائده/5 و 133 آل عمران/3 تعجيل در قضاى نمازها از جمله نماز شب و به جا آوردن آن را در صبح آن شب مستحب به شمار آورده اند[194]، هرچند برخى فقها با استناد به احاديثى ديگر خواندن قضاى نماز شب را در شب ديگر بهتر دانسته اند.[195]

 

[1]. مقاييس اللغه، ج 6، ص 34 ؛ الصحاح، ج 2، ص 555 ؛ لسان العرب، ج 3، ص 431، «هجد».

[2]. الصحاح، ج 2، ص 555؛ مجمع البحرين، ج 4، ص 406، «هجد».

[3]. مجمع البحرين، ج 4، ص 406؛ الصحاح، ج 2، ص 555؛ تاج العروس، ج 5، ص 331، «هجد».

[4]. التحقيق، ج 11، ص 238، «هجد».

[5]. معانى القرآن، ج 4، ص 183؛ التبيان، ج 6، ص 511؛ فقه القرآن، ج 1، ص 129.

[6]. زبده البيان، ص 95؛ روح المعانى، ج 15، ص 138.

[7]. روح المعانى، ج 15، ص 138؛ فتح البارى، ج 8، ص 205.

[8]. مجمع البيان، ج 6، ص 283؛ احكام القرآن، جصاص، ج 3، ص 269.

[9]. فتح العزيز، ج 4، ص 233؛ كشاف القناع، ج 5، ص 23؛ بحارالانوار، ج 16، ص 304.

[10]. ر. ك: التبيان، ج 6، ص 511؛ جامع البيان، ج 9، ص 177.

[11]. مقاييس اللغه، ج 6، ص 34؛ لسان العرب، ج 3، ص 431.

[12]. تاج العروس، ج 5، ص 331؛ القاموس المحيط، ج 1، ص 347.

[13]. التبيان، ج 7، ص 52؛ الصافى، ج 3، ص 244؛ نورالثقلين، ج 3، ص 264.

[14]. الدرالمنثور، ج 6، ص 364؛ بحارالانوار، ج 82، ص 314.

[15]. علل الشرايع، ج 2، ص 362؛ روضة الواعظين، ص 321؛ مستدرك الوسائل، ج 6، ص 331.

[16]. نورالثقلين، ج 5، ص 451؛ بحارالانوار، ج 84، ص 136.

[17]. علل الشرايع، ج 1، ص 35؛ تفسير قرطبى، ج 5، ص 401.

[18]. الكافى، ج 2، ص 477؛ وسائل الشيعه، ج 7، ص 68؛ تفسير ابن كثير، ج 4، ص 251.

[19]. من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 422؛ وسائل الشيعه، ج 7، ص 389.

[20]. مسند احمد، ج 2، ص 160؛ صحيح البخارى، ج 4، ص 136.

[21]. مستدرك الوسائل، ج 6، ص 331؛ بحارالانوار، ج 79، ص 64.

[22]. الكافى، ج 3، ص 448؛ من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 472.

[23]. التبيان، ج 9، ص 537؛ تفسير قرطبى، ج 17، ص 263.

[24]. مجمع البيان، ج 9، ص 403؛ بحارالانوار، ج 65، ص 319؛ ج 84، ص 147.

[25]. مجمع البيان، ج 9، ص 403؛ الصافى، ج 5، ص 140.

[26]. التفسير الكبير، ج 29، ص 246؛ تفسير بيضاوى، ج 5، ص 305.

[27]. زادالمسير، ج 7، ص 311؛ بحارالانوار، ج 65، ص 220؛ ج 84، ص 147.

[28]. جامع البيان، ج 4، ص 71؛ التبيان، ج 2، ص 562.

[29]. مجمع البيان، ج 2، ص 480؛ دقائق التفسير، ج 1، ص 314.

[30]. نورالثقلين، ج 1، ص 99؛ كنزالدقائق، ج 1، ص 369.

[31]. من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 473؛ الصافى، ج 5، ص 45؛ بحارالانوار، ج 64، ص 267.

[32]. تفسير قمى، ج 2، ص 57؛ جامع البيان، ج 29، ص 156؛ الصافى، ج 3، ص 299.

[33]. جامع البيان، ج 29، ص 156 - 157؛ التفسيرالكبير، ج 30، ص 171.

[34]. تفسير قرطبى، ج 19، ص 34؛ تفسير ابن كثير، ج 4، ص 466.

[35]. زادالمسير، ج 8، ص 113.

[36]. تفسير قمى، ج 2، ص 246؛ تفسير ثعلبى، ج 8، ص 224.

[37]. زادالمسير، ج 7، ص 7 - 8؛ الدرالمنثور، ج 7، ص 214؛ الميزان، ج 17، ص 245.

[38]. الصافى، ج 4، ص 156؛ نورالثقلين، ج 4، ص 228.

[39]. اسباب النزول، ص 235.

[40]. زادالمسير، ج 6، ص 174؛ تفسير ابن كثير، ج 3، ص 468.

[41]. دعائم الاسلام، ج 1، ص 205؛ مجمع البيان، ج 10، ص 347.

[42]. شرح اصول كافى، ج 1، ص 141.

[43]. وسائل الشيعه، ج 7، ص 257؛ سنن ابن ماجه، ج 1، ص 424.

[44]. الينابيع الفقهيه، ج 4، ص 506؛ التبيان، ج 7، ص 53؛ فقه القرآن، ج 1، ص 129.

[45]. تهذيب، ج 2، ص 120؛ معانى الاخبار، ص 324.

[46]. وسائل الشيعه، ج 10، ص 470؛ صحيح مسلم، ج 3، ص 169.

[47]. مستدرك الوسائل، ج 6، ص 337؛ جامع احاديث الشيعه، ج 8، ص 24.

[48]. بحارالانوار، ج 68، ص 325؛ ج 73، ص 60؛ ميزان الحكمه، ج 2، ص 1652.

[49]. الكافى، ج 2، ص 148؛ من لايحضره الفقيه، ج 1، ص 472.

[50]. وسائل الشيعه، ج 8، ص 157؛ جامع احاديث الشيعه، ج 8، ص 25.

[51]. بحارالانوار، ج 75، ص 380؛ الانوار البهيه، ص 319.

[52]. وسائل الشيعه، ج 8، ص 160؛ معانى الاخبار، ص 342.

[53]. مستدرك الوسائل، ج 3، ص 64؛ جامع احاديث الشيعه، ج 8، ص 44.

[54]. وسائل الشيعه، ج 8، ص 162؛ بحارالانوار، ج 84، ص 162.

[55]. نمونه، ج 25، ص 172 - 173.

[56]. التفسير الكبير، ج 30، ص 174؛ الميزان، ج 20، ص 62.

[57]. التفسير الكبير، ج 30، ص 174؛ زبدة البيان، ص 99، الصافى، ج 5، ص 240.

[58]. الصافى، ج 5، ص 240؛ زادالمسير، ج 8، ص 114.

[59]. مجمع البيان، ج 10، ص 162؛ زبدة البيان، ص 99.

[60]. زادالمسير، ج 8، ص 112 - 113؛ التفسير الكبير، ج 30، ص 174.

[61]. الميزان، ج 20، ص 62.

[62]. تفسير عياشى، ج 2، ص 162 - 163؛ من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 473.

[63]. مستدرك الوسائل، ج 6، ص 331؛ جامع احاديث الشيعه، ج 8، ص 27.

[64]. علل الشرايع، ج 2، ص 328؛ وسائل الشيعه، ج 4، ص 74.

[65]. الميزان، ج 18، ص 299؛ تفسير ابن كثير، ج 4، ص 218.

[66]. جامع البيان، ج 10، ص 121؛ ج 15، ص 179 - 182؛ التبيان، ج 6، ص 512.

[67]. الامالى، طوسى، ص 455؛ روضة الواعظين، ص 500.

[68]. سنن الترمذى، ج 4، ص 365؛ صحيح البخارى، ج 5، ص 228.

[69]. جامع البيان، ج 15، ص 181 - 182؛ الاختصاص، ص 18.

[70]. التبيان، ج 6، ص 512؛ تفسير قرطبى، ج 10، ص 311.

[71]. الصافى، ج 4، ص 156؛ وسائل الشيعه، ج 8، ص 163 - 164.

[72]. تهذيب، ج 2، ص 24؛ وسائل الشيعه، ج 4، ص 29.

[73]. جامع البيان، ج 3، ص 279؛ الصافى، ج 1، ص 321؛ فتح القدير، ج 2، ص 381 - 382.

[74]. وسائل الشيعه، ج 8، ص 150؛ مستدرك الوسائل، ج 6، ص 331.

[75]. من لايحضره الفقيه، ج 1، ص 472؛ تهذيب الاحكام، ج 2، ص 120.

[76]. تهذيب، ج 2، ص 122؛ وسائل الشيعه، ج 8، ص 152، 157.

[77]. وسائل الشيعه، ج 8، ص 158؛ جامع احاديث الشيعه، ج 8، ص 34.

[78]. تهذيب، ج 2، ص 120؛ وسائل الشيعه، ج 8، ص 149.

[79]. مستدرك الوسائل، ج 6، ص 335؛ جامع احاديث الشيعه، ج 8، ص 23.

[80]. مجمع البيان، ج 10، ص 391؛ احكام القرآن، ابن عربى، ج 4، ص 411.

[81]. كنزالعرفان، ج 1، ص 219؛ فقه القرآن، ج 1، ص 129 - 130؛ زبدة البيان، ص 95.

[82]. روضة الطالبين، ج 5، ص 346؛ المجموع، ج 3، ص 3.

[83]. مسالك الافهام، ج 1، ص 218 - 219؛ التفسير الكبير، ج 21، ص 30 - 31؛ فتح العزيز، ج 4، ص 240.

[84]. زادالمسير، ج 5، ص 54؛ تفسير قرطبى، ج 10، ص 308.

[85]. الخلاف، ج 1، ص 534.

[86]. الخلاف، ج 1، ص 535.

[87]. روح المعانى، ج 29، ص 112؛ الميزان، ج 20، ص 71.

[88]. الميزان، ج 20، ص 71.

[89]. همان؛ نمونه، ج 25، ص 189.

[90]. الميزان، ج 20، ص 69.

[91]. تهذيب الاحكام، ج 2، ص 242؛ وسائل الشيعه، ج 4، ص 68.

[92]. مواهب الجليل، ج 5، ص 5؛ الخلاف، ج 1، ص 534 ؛ الفقه الاسلامى، ج 1، ص 1010.

[93]. البحر المحيط، ج 8، ص 359؛ روح المعانى، ج 29، ص 112.

[94]. المجموع، ج 3، ص 3؛ بحارالانوار، ج 16، ص 212؛ الاقناع، ص 97.

[95]. زادالمسير، ج 8، ص 118؛ التفسير الكبير، ج 30، ص 171 - 172.

[96]. المجموع، ج 16، ص 142؛ كشف اللثام، ج 2، ص 10؛ تفسير قرطبى، ج 19، ص 55.

[97]. المغنى، ج 1، ص 770؛ التفسير الكبير، ج 30، ص 171 - 172؛ مجمع البيان، ج 10، ص 161.

[98]. جواهرالكلام، ج 29، ص 126؛ المجموع، ج 3، ص 3؛ مغنى المحتاج، ج 1، ص 121.

[99]. مواهب الجليل، ج 5، ص 5؛ عمدة القارى، ج 7، ص 189.

[100]. التفسير الكبير، ج 30، ص 172؛ الام، ج 1، ص 86.

[101]. مسالك الافهام، ج 1، ص 220؛ التفسير الكبير، ج 30، ص 172.

[102]. مجمع البيان، ج 6، ص 283؛ تفسير قرطبى، ج 10، ص 308.

[103]. شرايع الاسلام، ج 1، ص 46؛ سنن ابى داود، ج 1، ص 298.

[104]. الخلاف، ج 1، ص 536؛ الفقه الاسلامى، ج 2، ص 1009.

[105]. زبدة البيان، ص 95؛ جواهر الكلام، ج 7، ص 7؛ اعانة الطالبين، ج 1، ص 308.

[106]. الصافى، ج 6، ص 259؛ التفسير الكبير، ج 8، ص 202.

[107]. زبدة البيان، ص 61؛ جامع البيان، ج 26، ص 231.

[108]. بحارالانوار، ج 80، ص 133؛ نورالثقلين، ج 5، ص 143.

[109]. تفسير قرطبى، ج 19، ص 53؛ مجمع البيان، ج 10، ص 169.

[110]. جامع البيان، ج 29، ص 175؛ مجمع البيان، ج 10، ص 169؛ فقه القرآن، ج 1، ص 127.

[111]. كشف اللثام، ج 1، ص 155؛ حدائق، ج 6، ص 227.

[112]. جواهر، ج 7، ص 27 - 28؛ كشف اللثام، ج 1، ص 155.

[113]. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 137 - 138؛ وسائل الشيعه، ج 4، ص 364.

[114]. جواهرالكلام، ج 7، ص 27؛ الحدائق، ج 6، ص 240 - 242.

[115]. روضة الطالبين، ج 1، ص 430؛ المجموع، ج 4، ص 12.

[116]. التمهيد، ج 13، ص 214؛ قيام الليل، ص 19.

[117]. الصافى، ج 5، ص 18؛ نورالثقلين، ج 5، ص 19.

[118]. مجمع البيان، ج 10، ص 169؛ الكشاف، ج 4، ص 179.

[119]. جامع البيان، ج 29، ص 175؛ الكشاف، ج 4، ص 179؛ نمونه، ج 25، ص 194.

[120]. مجمع البيان، ج 10، ص 169؛ تفسير قرطبى، ج 19، ص 58.

[121]. مجمع البيان، ج 10، ص 169؛ زبدة البيان، ص 96.

[122]. مجمع البيان، ج 10، ص 169.

[123]. همان؛ نمونه، ج 25، ص 195.

[124]. مجمع البيان، ج 10، ص 169: نمونه، ج 25، ص 195.

[125]. فقه القرآن، ج 1، ص 127؛ احكام القرآن، جصاص، ج 1، ص 20.

[126]. احكام القرآن، جصاص، ج 1، ص 20.

[127]. التفسير الكبير، ج 1، ص 192؛ تفسير قرطبى، ج 1، ص 123؛ زبدة البيان، ص 80.

[128]. الحبل المتين، ص 225.

[129]. الحدائق، ج 6، ص 85؛ مختلف الشيعه، ج 2، ص 330.

[130]. مستند الشيعه، ج 5، ص 186؛ جواهر الكلام، ج 9، ص 114.

[131]. جواهرالكلام، ج 7، ص 18؛ ذخيرة المعاد، ج 1، ص 183.

[132]. المبسوط، ج1، ص108؛ تذكره الفقهاء، ج3، ص161.

[133]. مصباح المتهجد، ص 151.

[134]. كشف اللثام، ج 1، ص 223؛ كشف الغطاء، ج 1، ص 226.

[135]. الينابيع الفقهيه، ج 3، ص 330؛ مصباح الفقيه، ج 2، ص 8.

[136]. السرائر، ج 1، ص 308؛ الينابيع الفقهيه، ج 4، ص 729.

[137]. كشف الغطاء، ج 1، ص 226؛ كشف اللثام، ج 1، ص 223.

[138]. الكافى، ج 2، ص 540؛ من لايحضره الفقيه، ج 1، ص 471.

[139]. جامع احاديث الشيعه، ج 8، ص 84 - 91؛ بحارالانوار، ج 84، ص 187.

[140]. احكام القرآن، جصاص، ج 3، ص 544؛ مجمع البيان، ج 9، ص 249.

[141]. جامع البيان، ج 26، ص 234؛ بحارالانوار، ج 82، ص 313.

[142]. فتح البارى، ج 8، ص 459؛ بحارالانوار، ج 82، ص 313.

[143]. احكام القرآن، جصاص، ج 3، ص 544.

[144]. تفسير قرطبى، ج 17، ص 25.

[145]. الكافى، ج 2، ص 538 ؛ بحارالانوار، ج 84، ص 187 - 200.

[146]. الميزان، ج 20، ص 141.

[147]. مجمع البيان، ج 10، ص 164؛ بحارالانوار، ج 84، ص 133.

[148]. فقه القرآن، ج 1، ص 119؛ تفسير سمعانى، ج 6، ص 80.

[149]. الكشاف، ج 4، ص 176؛ تفسير بيضاوى، ج 5، ص 406.

[150]. من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 471 - 500؛ بحارالانوار، ج 84، ص 198 - 206.

[151]. زبدة البيان، ص 62؛ مجمع البيان، ج 8، ص 108.

[152]. الصافى، ج 5، ص 241؛ فقه القرآن، ج 1، ص 108؛ وسائل الشيعه، ج 6، ص 283.

[153]. الكافى، ج 2، ص 479؛ وسائل الشيعه، ج 7، ص 49.

[154]. التبيان، ج 10، ص 164؛ بحارالانوار، ج 9، ص 166.

[155]. مجمع البيان، ج 10، ص 164؛ جامع البيان، ج 29، ص 164.

[156]. جامع الخلاف و الوفاق، ص 118؛ الخلاف، ج 1، ص 539.

[157]. من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 471؛ بحارالانوار، ج 84، ص 198 - 206.

[158]. الكافى، ج 2، ص 477؛ تفسير ابن كثير، ج 4، ص 251.

[159]. من لايحضره الفقيه، ج 1، ص 422؛ وسائل الشيعه، ج 7، ص 389.

[160]. مجمع البيان، ج 9، ص 259؛ وسائل الشيعه، ج 6، ص 280.

[161]. من لايحضره الفقيه، ج 1، ص 489؛ الصافى، ج 1، ص 322.

[162]. مجمع البيان، ج 2، ص 255؛ نورالثقلين، ج 1، ص 321.

[163]. مستدرك الوسائل، ج 3، ص 150 - 151؛ مسند احمد، ج 4، ص 22، 217.

[164]. تهذيب، ج 2، ص 130؛ وسائل الشيعه، ج 6، ص 279.

[165]. من لايحضره الفقيه، ج 1، ص 489 - 490؛ وسائل الشيعه، ج 6، ص 280.

[166]. بحارالانوار، ج 84، ص 274؛ كشف الغطاء، ج 1، ص 246.

[167]. التفسير الكبير، ج 26، ص 250؛ تفسير قرطبى، ج 15، ص 239.

[168]. مجمع البيان، ج 7، ص 311؛ زادالمسير، ج 6، ص 23.

[169]. لسان العرب، ج 2، ص 16؛ تاج العروس، ج 3، ص 24 «بيت».

[170]. التفسير الكبير، ج 22، ص 134؛ نمونه، ج 25، ص 167.

[171]. التبيان، ج 10، ص 160؛ مجمع البيان، ج 10، ص 158.

[172]. التفسير الكبير، ج 26، ص 250؛ نمونه، ج 19، ص 393.

[173]. التفسير الكبير، ج 30، ص 176؛ البحر المحيط، ج 8، ص 355.

[174]. التفسير الكبير، ج 22، ص 134.

[175]. التبيان، ج 10، ص 219؛ روح المعانى، ج 15، ص 4.

[176]. التبيان، ج 10، ص 161 - 162.

[177]. تفسير قرطبى، ج 19، ص 35؛ الميزان، ج 20، ص 60.

[178]. التبيان، ج 10، ص 162؛ مجمع البيان، ج 10، ص 161.

[179]. مجمع البيان، ج 10، ص 160 - 161؛ الصافى، ج 5، ص 240.

[180]. التبيان، ج 7، ص 159؛ الكشاف، ج 2، ص 529.

[181]. بحارالانوار، ج 84، ص 127؛ نمونه، ج 25، ص196.

[182]. سنن نسائى، ج 4، ص 210؛ تذكرة الفقهاء، ج 2، ص 297؛ الدرالمنثور، ج 2، ص 310.

[183]. الخلاف، ج 1، ص 533؛ جواهر الكلام، ج 7، ص 196 ـ 197.

[184]. اعانة الطالبين، ج 1، ص 291؛ المجموع، ج 4، ص 13، 21.

[185]. روضة الطالبين، ج 1، ص 431؛ نيل الاوطار، ج 3، ص 49.

[186]. الخلاف، ج 1، ص 533؛ جواهر الكلام، ج 1، ص 200؛ الفقه الاسلامى، ج 2، ص 1014 - 1016.

[187]. الخلاف، ج 1، ص 533؛ المجموع، ج 4، ص 14.

[188]. مستدرك الوسائل، ج 6، ص 332؛ نورالثقلين، ج 5، ص 449.

[189]. تهذيب، ج 2، ص 235؛ وسائل الشيعه، ج 4، ص 256.

[190]. مختلف الشيعه، ج 2، ص 52؛ السرائر، ج 1، ص 202؛ كشف اللثام، ج 1، ص 170.

[191]. نهاية الاحكام، ج 1، ص 326؛ الحدائق، ج 11، ص 27.

[192]. وسائل الشيعه، ج 4، ص 279؛ جامع احاديث الشيعه، ج 4، ص 340 - 342.

[193]. تحف العقول، ص 117؛ وسائل الشيعه، ج 4، ص 229.

[194]. كشف اللثام، ج 1، ص 167 - 168؛ جواهر الكلام، ج 7، ص 300 - 301.

[195]. كشف اللثام، ج 1، ص 168؛ كشف الغطاء، ج 1، ص 224.

 

خوانده شده 9483 مرتبه