مقدمه:
قرآن نه فقط یک کتاب بلکه، یک معجزه است، که نشانه صدق پیامبر (ص) می باشد، از این رو اعجاز قرآن از همان اوایل ظهور اسلام مورد توجه مسلمانان و مخالفان آن ها قرار گرفت.
پس از آشنایی مسلمانان با علوم یونان و انطباق قرآن با علوم تجربی که از قرن دوم هجری شروع شد و به زودی جای خود را به عنوان یک روش تفسیر قرآن باز کرد بسیاری از مفسران، فلاسفه، متکلمان و محدثان به آن روی آوردند. در قرن اخیر، جوامع اسلامی توجه بیشتری به این روش تفسیری کردند، تا آنجا که بسیاری از روشنفکران و مفسران و حتی متخصصان علوم تجربی نیز به تفسیر آیات قرآن به وسیله علوم تجربی و همچنین اثبات اعجاز علمی قرآن روی آوردند، هر چند هدف هر گروه یا فردی از این نوع تفسیر با دیگران تفاوت داشت.
ظاهر آیات قرآن بر تمام علوم بشری با تمام فرمول ها و جزئیات آن دلالت ندارد، بلکه در قرآن اشاراتی به بعضی از علوم و مطالب علمی شده است که استطرادی و عرضی است. لذا همه علوم بالفعل در قرآن مذکور نیست و به طور تفصیل یا مجمل ذکر شده است. چرا که مثال های علمی قرآن، راه قرآن را در زمینه خداشناسی هموار می کند؛ و چون هدف قرآن، بیان آیات الهی و توجه دادن مردم به جلوه های فیض و قدرت الهی است تا مردم را بیشتر متوجه خدا کند که این مطلب از راه ذکر مثال های علمی و آیات الهی در آسمان ها، زمین، دریاها و عجایب خلقت انسان تأمین شده است. از این رو احتیاجی به ذکر فرمول ها و تفاصیل هر مطلب نیست بلکه اشاره ضمنی کافی است.
قرآن کریم، معجزه آخرین پیامبر الهی حضرت محمد (ص) است که برای راهنمایی انسان ها نازل گردید. قرآن به زبان عربی و فصیح بر پیامبر اسلام (ص) فرو فرستاده شد و حتی مردم عادی به راحتی آن را درک می کردند و از آن بهره می بردند و در مواقعی که هدف و مقصود یک آیه روشن نبود به آسانی از طریق پیامبر (ص) مشکل حل می شد.
اما این دوران طلایی دیری نپایید و پیامبر (ص) از بین مسلمانان رحلت کردند. این جا بود که احتیاج به تفسیر و تبیین قرآن آشکار شد. به ویژه که هر سال بر تعداد مسلمانان در سرتاسر جهان افزوده می شد و هزاران نفر با هزاران سؤال و فکر جدید با اسلام و مسلمانان روبرو می شدند. از این رو مسلمانان به دنبال اصحاب و یاران و اهل بیت پیامبر (ص) رفتند و از آن ها تفسیر قرآن را خواستند. شیعیان به دنبال امام علی (ع) و اهل بیت (ع) ثقل اصغر شتافتند تا از سرچشمه زلال قرآن سیراب شوند و به عنوان فرق دیگر اسلامی نیز هر کدام به دنبال یکی از اصحاب پیامبر (ص) حرکت کردند. بدین ترتیب راه های گوناگونی برای تفسیر قرآن ارائه شد. و در نتیجه علم تفسیر پدید آمد. بنابراین علمی از همان سده های نخستین شروع شد و تاکنون ادامه دارد.
معنای اصطلاحی تفسیر علمی «انطباق قرآن با علوم تجربی»
این واژه مرکب از دو واژه علم و تفسیر است؛
«تفسیر» همان برداشتن پرده و حجاب از چیزی است و در مورد قرآن، روشن کردن نکات مشکل در الفاظ، معانی و اهداف یک آیه را تفسیر گویند.
اما مراد از علم در اینجا علوم تجربی است، یعنی علومی که با شیوه آزمون و تجربه «آزمایش و خطا» درستی یا نادرستی نظریه ها و قوانین حاکم بر طبیعت را بررسی می کند. پس منظور از تفسیر علمی، تبیین آیات قرآن به وسیله علوم تجربی است.
تفسیر علمی به شیوه های مختلفی توسط مفسران و غیر مفسران انجام گرفته است به همین خاطر هر کس با توجه به شیوه عمل خاصی که از تفسیر علمی در ذهن خود مجسم کرده، در مقابل آن موضع مخالف یا موافق گرفته و آن را تعریف کرده و یا نام خاصی «مانند تطبیق، تفسیر علمی، استخراج علوم از قرآن و...» بر آن نهاده است.
مرحوم علامه طباطبایی (ره) در مورد روش متکلمان و فلاسفه و کسانی که علوم جدید را با آیات قرآن وفق می دهند و آنچه موافق مذهب و رأی آن هاست از قرآن اخذ می کنند و آیات مخالف را تأویل می کنند، می فرماید:
«این طریق از بحث را سزاوار است که تطبیق بنامیم و نام تفسیر بر آن نگذاریم».
دکتر ذهبی در «التفسیر و المفسرون» می گوید:
«منظور ما از تفسیر علمی، آن تفسیری است که اصطلاحات علمی را بر عبارات قرآن حاکم می کنند و تلاش می کنند تا علوم مختلف و نظریات فلسفی را، از آن استخراج سازد.»
البته نظر علامه طباطبایی، بر نوع خاصی از تفسیر علمی دلالت می کند و نظر دکتر ذهبی بر نوع دیگری.
پیشینه تاریخی تفسیر علمی در اسلام
هنگامی که خورشید اسلام در سرزمین عربستان طلوع کرد مردم آن سرزمین را که تعداد باسوادان آن ها، از تعداد انگشتان انسان تجاوز نمی کرد، به علم و دانش دعوت کرد و قرآن را به عنوان معجزه معرفی نمود. قرآن با دعوت به تفکر و تعمق در آیات الهی، خلقت آسمان ها و زمین و ... مردم از خواب جهل و غفلت بیدار ساخت.
مسلمانان که با فتوحات عظیم در قرن اول هجری به سرزمین های تازه ای دست یافته بودند، هر روز با افکار نو و ادیان دیگر آشنا می شدند و با فروکش کردن نسبی جنگ ها، تبادل فرهنگی بین اسلام و ادیان و تمدن های ایران و روم و یونان آغاز شد و ترجمه آثار دیگر ممل، در دوره هارون الرشید و مأمون شدت گرفت.
مسلمانان علومی مانند طب، ریاضیات، نجوم، علوم طبیعی و فلسفه را از یونان گرفتند و مطالب زیادی بر آن ها افزودند و در طی چند قرن، خود را به اوج قله دانش رساندند. چنانچه مسلمانان در قرن سوم و چهارم هجری، بهترین کتاب ها را در طب، مانند قانون ابن سینا، در فلسفه، مانند شفای ابن سینا و همچنین ریاضیات و نجوم نگاشتند. حتی غرب که اصل این علوم را از یونان گرفته و به مسلمانان وام داده بود مجبور شد، دوباره شکل تکامل یافته آن را از مسلمانان اخذ کند. از این رو در قرن دوازده میلادی به بعد نهضت ترجمه در اروپا شکل گرفت و نظریات ابن سینا و ابن رشد، تا سال ها در دانشگاه های اروپا، تفکر حاکم گشت.
دانشمندان مسلمان در همان قرن های اولیه اسلام، در تلاش برای رفع این معضل، یعنی برخورد با علوم مختلف دو روش را انتخاب کردند:
الف: رد مطالب باطل این علوم که هدف آن آگاهی بخشی و ارشاد مردم بود؛ زیرا بسیاری از مبانی فلسفی و علمی یونان، قابل خدشه و اشکال بود و از طرفی با دین اسلام نیز در تعارض قرار داشت. بر این اساس، کتاب هایی مانند: تهافت الفلاسفه «ابوحامد غزالی» و مفاتیح الغیب «فخر رازی» نوشته شد.
ب: انطباق آیات قرآن با علوم تجربی یونان، تا حقانیت قرآن و صحت مطالب علمی آن را ثابت کنند. حتی برخی سعی کردند با این نوع اعجاز علمی قرآن را اثبات کنند. آنان آیاتی از قرآن، مانند آیاتی از آسمان های هفتگانه را بر سیارات هفتگانه مطرح در نجوم یونانی، حمل کردند.
فخر رازی در تفسیر کبیر خود در مورد آیه شریفه (فَسَوَّا هُنَّ سَبعَ سَماواتٍ وَ هوَ بکلِّ شَیءٍ علیمٌ) می گوید:
بدان که قرآن دلالت بر وجود هفت آسمان دارد و اصحاب هیئت می گویند: نزدیکترین آن ها به ما، کره ماه است و فوق آن کره عطارد، سپس زهره، خورشید، مریخ، مشتری و زحل است.
از بین فلاسفه، ابن سینا سعی کرد بین فلسفه به معنای عام آن که شامل علم هم می شود و قرآن جمع کند و عرض را همان فلک الافلاک «فلک نهم هیئت بطلميوسی» قرار داد.
از سوی دیگر متکلمان قرن دوم هجری بعد از ورود فلسفه یونان و پیدایش آرای کلامی، به فرقه های مختلف تقسیم شدند و هر آیه ای را بر نظر خود تطبیق می دادند مرحوم علامه طباطبایی در این باره و نیز تاریخ تفسیر علمی می گوید:«نظرات فرقه ای متکلمان موجب شد تا هر یک بر طبق نظر خود در تفسیر قرآن، گام نهد و هر کدام آنچه را که موافق نظر «مذهبشان» بود می گرفت و آنچه را که مخالف آن بود تأویل می کرد... بهتر است این طریقه را تطبیق بنامیم و تفسیر نگوییم.»
ایشان نظیر همین کلام را در مورد فلاسفه، که آیات را با مطالب فلسفی تطبیق می کردند، ابراز کرده و می فرماید:
«آنها آیات را با فلسفه، به معنای اعم «یعنی ریاضیات، طبیعیات، الهیات و اخلاق» تطبیق می کردند، خصوصاً مشائین که آیات وارده در حقایق ماورای طبیعی و آیات خلق و پیدایش آسمان ها و زمین و نیز آیات برزخ و معاد را تأویل می کردند، حتی آیاتی را که با فرضیه ها و اصول موضوعه علوم طبیعی سازگار نبود، مانند نظام افلاک کلیه و جزئیه، ترتیب عناصر، احکام فلکی و عنصری و... تأویل می نمودند همچنین تصریح می کردند که این نظریه ها مبتنی بر اصول غیربدیهی است و دلیلی هم بر آن ها اقامه نشده است.»
این تطبیق یا تفسیر علمی، قرن ها توسط علمای اهل سنت و شیعه ادامه داشته است روش تفسیری یعنی برای مثال: علامه مجلسی در تفسیر آیه شریفه (ثُمَّ استَوَی إلَی السَّماء فَسَوَّاهُنَّ سبعَ سَماواتٍ) (10) می فرماید: «هفت آسمان بدل یا تفسیر است برای السماء و هفتگانه بودن آسمان ها، منافاتی با افلاک نه گانه که منجمان اثبات کرده اند ندارند، زیرا افلاک هشتم و نهم در زبان دینی به نام کرسی و عرش نامیده شده است.»
سپس اعتقاد به اینکه همه علوم در قرآن وجود دارد- چنانچه تعدادی از مفسران و مانند آن ها مثل سیوطی و غزالی و... عقیده داشتند- موجب شد که این روش تفسیری رشد کند و مورد توجه بیشتر قرار گیرد.
البته توجه قرآن به علم و ذکر مطالب علمی در مورد آسمان ها، کرات، زمین و گیاهان در توجه مسلمانان به علوم و رشد آن ها و توجه به رابطه قرآن با علم و در نتیجه رشد تفسیر علمی کمک شایانی کرد.
تفسیر علمی در قرن اخیر و علل گسترش آن:
در قرن اخیر، تفسیر علمی و اعجاز علمی قرآن مورد توجه مسلمانان و مفسران قرار گرفت و کتاب های زیادی به این موضوع نوشته شد. حتی اشخاصی مانند طنطاوی یک دوره تفسیر مستقل به نام تفسیر الجواهر با این رویکرد نوشت.
ولی نکته قابل توجه آن است که علی رغم هزار سال تاریخ تفسیر علمی، این شیوه در قرن اخیر، اوج گرفته است و مورد توجه طبقه تحصیل کرده جامعه و مفسران و دانشمندان قرار گرفته است، در مصر، ایران، هند و دیگر کشورهای اسلامی، تلاش و سعی برای انطباق آیات قرآن با علوم تجربی آغاز شد و هر کس تحت عنوانی خاص کتابی نوشت. در این میان نام بسیاری از دانشمندان علوم تجربی به چشم می خورد که بعضی از راه دل سوزی و برخی از روی شیطنت دست به تفسیر علمی قرآن زدند. مفسران عالیقدر شیعه و سنی نیز از این قافله عقب نماندند و تفسیرهای جدید با قوانین و نظریات جدید علوم تجربی، همراه گشت. مهم ترین دلایل این مسئله را می توان موارد زیر دانست:
1- دفاع از حقایق دینی: در اروپا پس از پیروزی مکتب اصالت حس و رشد بی سابقه علوم تجربی در قرن های نوزدهم و بیستم میلادی، به تعارض میان علم و دین دامن زده شد. چنانچه کتاب مقدس به علت نقاط ضعف و تحریفات و اختلاط آن با هیئت بطلیموسی و داستان های مجعول، نتوانست در برابر حقایق علمی تاب آورد و به تدریج تعارضی عمیق بین کتاب مقدس و کلیسا از یک سو و دانشمندان علوم تجربی به ویژه پیروان نظریه تکامل انواع از سوی دیگر آغاز گشت، در نهایت این جریان به پیدایش مکتب های الحادی و دین بستری مانند مارکسیسم منجر شد و در اوایل قرن بیستم میلادی، رشد چشم گیری در غرب یافت.
هر چند پیشینه تعارض اصحاب کلیسا با دانشمندان علوم تجربی، به قرون وسطی باز می گردد، اما یکی از قله های اوج آن در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم بود. این برخوردها در کتاب ها و مجلات منعکس و از راه ترجمه عربی به کشورهای اسلامی سرازیر گشت.
در این میان مصر از نخستین کشورهایی بود که تحت تأثیر این افکار قرار گرفت. زیرا از لحاظ جغرافیایی به اروپا نزدیک تر و در همان حال یک مرکز تمدن و فرهنگ قدیمی بود و بسیاری از روشنفکران مسلمان آن کشور به اروپا سفر کرده و یا در آنجا تحصیل کرده بودند و به همراه علم و فن روز، این افکار را نیز برای ملل خود به ارمغان آورند.
دانشمندان اسلامی دریافتند که بنیان های دینی در خطرند و افکار جوانان مسلمان ممکن است گرفتار اندیشه های مادی گرا گردد. از سوی دیگر به خوبی می دانستند که تعارض بین علم و دین، در اسلام ریشه ای ندارد؛ زیرا اسلام خود همواره حامی و مشوق علم بوده است. از این رو ضروری بود تا این حقیقت مهم برای مسلمانان آشکار شود که اسلام با پیشرفت علوم تجربی و حقایق علمی تعارضی ندارد بلکه علم قطعی مؤید دین اسلام و اسلام مؤید علم قطعی است. ظواهر آیات و روایات با علوم تجربی قابل جمع است و اگر تعارضی به چشم می خورد، ابتدایی و بدوی است که با تأمل رفع می گردد. بدین منظور بسیاری از دانشمندان و مفسران مسلمان به میدان آمدند و با تذکر حقایق قرآن، به رفع آن توهم دینی تعارض بین علم و دین همت گماشتند هر چند در این میان افراط و تفریط هایی نیز صورت گرفت و همه افراد به یک گونه عمل نکردند.
2- علت دیگر اوج گیری تفسیر علمی در قرن اخیر، آن بود که عده ای از مفسران و علمای دین و یا دانشمندان علوم تجربی که حس قوی دینی داشتند، کوشش کردند با بهره گیری از علوم تجربی، اعجاز قرآن را اثبات کنند. قرآن کتاب آسمانی و وحی شده بر پیامبر (ص) و معجزه جاوید اوست و همواره سند زنده و حاضر در طول تاریخ برای حقانیت اسلام بوده و جنبه های گوناگونی مانند فصاحت، بلاغت، عدم تعارض و تناقض در آن، نظم آهنگ عجیب و تأثیر فوق العاده آن بر انسان ها در اعجاز قرآن اثبات شده است، از سوی دیگر با پیشرفت علوم و فنون بشری، هر زمان بعد تازه تری از اعجاز قرآن به اثبات رسیده است.
یکی از این جنبه ها که در قرن اخیر مورد توجه دانشمندان قرار گرفته، اعجاز علمی قرآن است. قرآن، مثال ها و مطالب علمی فراوانی ارائه می دهد که با جدیدترین قوانین و نظریات اثبات شده علمی مطابقت دارد و همین نکته مورد توجه مفسران و بسیاری از دانشمندان اسلامی، حتی پزشکان و مهندسان قرار گرفته است تا آنجا که بسیاری از غربی ها مجذوب بعد علمی قرآن شدند و به حقانیت اسلام پی بردند، و برخی از آنان به دین اسلام مشرف شدند. از این رو بسیاری از مفسران قرآن کوشش کردند تا به کنار هم نهادن مطالب علمی و آیات قرآن، اعجاز علمی قرآن را اثبات کنند. در این میان می توان به مواردی همچون تفسیر الجواهر طنطاوی از علمای اهل سنت و نیز کتاب «اولین دانشگاه و آخرین پیامبر» از دکتر پاک نژاد و ده ها کتاب دیگر اشاره کرد.
هدف قرآن کریم در چهارده قرن قبل، مطالبی در مورد آسمان ها، زوجیت گیاهان، حرکت خورشید، زمین و... بیان کرده است که امروز پس از هزار و اندی سال دانشمندان علوم تجربی به تازگی حقانیت آن ها را اثبات کرده اند.
3- علت دیگری که می توان برای رشد تفسیر علمی در قرن اخیر ذکر نمود رشد افکار التقاطی و انحرافی برخی از روشنفکران در جوامع اسلامی بوده است. بعضی از مسلمانان که به کشورهای غربی مسافرت یا در آنجا تحصیل کرده بودند، به نوعی تحت تأثیر مکتب اصالت حس و پیشرفت اعجاب انگیز علوم تجربی در اروپا قرار گرفتند و سعی کردند به تقلید کورکورانه از غربی ها بپردازند. آنها روش حسی و تجربی را تنها راه پیشرفت و راه وحی را مسدود دانستند و سعی کردند آیات قرآن را با علوم تجربی تطبیق دهند و در مواردی که ظاهر آیات با علوم تجربی ناسازگاری داشت، به تأویل آنها می پرداختند که منجر به تفسیر به رأی می شد.
اینان می دانستند که اگر از اول اصل دین را انکار کنند، نمی توانند بین جوانان مسلمان و جوامع اسلامی پایگاهی کسب نمایند؛ از این جهت با حفظ ظاهر آیات و روایات، محتوای آن ها را بر افکار خود تطبیق می داند و تا آنجا پیش رفتند که هابیل و قابیل را اشاره به دو دوره جامعه یعنی بی طبقه و دوره فئودالیسم دانستند. روح را خاصیت و اثر ماده معرفی کردند و نبوت را نوعی نبوغ می دانستند که برای اصلاح جامعه قانون گذاری می کند. ورود این گروه به عرصه تفسیر علمی موجب شد تا بعضی از دانشمندان و مفسران اسلامی این روش را تخطئه کنند. برای نمونه به این سخن توجه کنید «نمونه ای از این کج اندیشی را می توان در تفسیر طنطاوی دید، او در زمانه ای می زیست که علوم غربی، تازه به مصر راه یافته و فرهنگ اروپایی بر افکار مسلمانان سیطره پیدا کرده بود و او به گمان خود، برای آن که مسلمانان را از فریفتگی در برابر فرهنگ غرب باز دارد، در تفسیر الجواهر کوشید تا بسیاری از مسایل علمی را با آیات قرآن تطبیق دهد.»
استاد شهید مطهری در مورد تأثیر اصالت حس اروپا بین مسلمانان می گوید:
«چنانچه می دانیم در اروپا روش حسی و تجربی در شناخت طبیعت بر روش قیاسی پیروز شد. پس از این پیروزی این فکر پیدا شد که روش قیاسی و تعقلی در هیچ جا اعتبار ندارد؛ تنها فلسفه، فلسفه حسی است نتیجه قهری این نظریه این شد که الهیات به سبب خارج بودن از دسترس حس و تجربه، مشکوک و مجهول و غیر قابل تحقیق اعلام شود و برخی آن را یکسره انکار کنند.»
این جریانی بود که در جهان غرب رخ داد. در جهان اسلام، سابقه موج مخالفت با هرگونه تفکر و تعمق از طرف اهل حدیث از سویی و موفقیت های پی در پی روش حسی، در شناخت طبیعت از سوی دیگر و نیز دشواری تعمق و حل مسایل فلسفی، گروهی از نویسندگان را سخت به هیجان آورد و موجب پیدایش نظریه ای تلفیقی در میان آن ها شد بدین صورت که الهیات قابل تحقیق است ولی در الهیات نیز، منحصراً لازم است از روش حسی و تجربی که برای شناخت طبیعت مورد استفاده قرار می گیرد، استفاده کرد.
فرید وجدی در کتاب (اطلال المذاهب المادی) و سید ابوالحسن ندوی در (ما خسر العالم بالانحطاط المسلمین) و هم چنین نویسندگان اخوان المسلمین مانند سید قطب و محمد قطب و غیر این ها، این نظریه را تبلیغ و نظر مخالف را تخطئه می کنند.
آیا همه علوم بشری در قرآن موجود است؟ در این مورد سه دیدگاه عمده وجود دارد که به صورت مختصر به آن ها اشاره می کنیم و دلایل آن ها را مورد بررسی قرار می دهیم:
دیدگاه نخست:
همه علوم بشری در قرآن وجود دارد: برای اولین بار این اندیشه در کتاب احیاء العلوم غزالی دیده شده است. وی سعی کرد نشان دهد همه علوم را می توان از قرآن استخراج کرد. او می نویسد:
«همه علوم در افعال و صفات خدا داخل است و خداوند در قرآن، افعال ذات و صفات خود را توضیح می دهد و این علوم بی نهایت است و در قرآن به اصول و کلیات آنها اشاره شده است.»
سپس ابوالفضل المرسی، صاحب کتاب «تفسیر و المفسرون» این دیدگاه را به گونه ای افراطی می پذیرد و می گوید: همه علوم اولین و آخرین در قرآن وجود دارد.
آن گاه بدر الدین زرکشی در البرهان نیز این نظریه را می پذیرد. و پس از او جلال الدین سیوطی در الاتقان فی علوم القران و الاکلیل فی استنباط التنزیل دیدگاه غزالی و المرسی را می پذیرند و تقویت می کنند. مرحوم فیض کاشانی هم در مقدمه تفسیر صافی این دیدگاه را در قسمتی از علوم می پذیرد. در عصر حاضر نیز کسانی مانند طنطاوی سعی کردند تا بسیاری از علوم جدید را به قرآن نسبت دهند. جدیدترین تلاش در این راه از سوی شخصی به نام رضا نیازمند صورت پذیرفته است، وی در مقاله ای چنین آورده است: «کسی که قرآن را قبول داشته باشد، باید قبول کند که مطالب آن شامل کلیه علوم هم هست و در آن هر چیز بر اساس دانش، تفصیل داده شده است.»
دلایل دیدگاه اول
1- ظاهر برخی از آیات قرآن دلالت بر این دارد که همه چیز در قرآن وجود دارد مثل: (وَ نَزَّلنَا عَلیکَ الکِتابَ تِبیَاناً لِّکُلِّ شیءٍ)
2- آیاتی که اشاره به علوم مختلف می کند مثل آیه ای که از حساب سخن می گوید و اشاره به علوم ریاضی دارد (وَ کَفَی بِنا حاسِبینَ) و از آیه (رَفیعُ الدَّرَجاتِ) با حساب ابجد سیصد و شصت درجه بودن درجات دایره در هندسه استخراج می شود. و علم پزشکی از آیه (وَ إذا مَرِضتُ فَهُوَ یَشفِینِ) به دست می آید.
3- روایاتی که بر وجود همه علوم در قرآن کریم دلالت می کند. مانند: حدیث امام باقر (ع) که فرمودند: «انّ تبارک و تعالی لم یدع شیا تحتاج الیه الامه الا نزله فی کتابه و بینه لرسوله» خداوند تبارک و تعالی هیچ چیزی را که مسلمانان به آن محتاج باشند، فروگذار نکرده است؛ مگر آن که آن ها را در قرآن نازل فرمود و برای پیامبر (ص) بیان کرده است.
4- دلیل دیگر بر وجود همه علوم در قرآن، مسأله بطون قرآن است که در روایات متعددی وارد شده که قرآن دارای بطون مختلف است.
غزالی در احیاء العلوم به همین مطلب استشهاد نموده و تعداد علوم قرآن را تا هفتاد و هفت هزار و دویست علم ذکر کرده است. و بعد می گوید این عدد چهار برابر می شود، چون هر کلمه ظاهر و باطن دارد و حد و مطلع دارد.
دیدگاه دوم:
قرآن فقط کتاب هدایت و دین است و برای بیان مسایل علوم تجربی نیامده است. این دیدگاه را می توان از سخنان برخی از صاحب نظران و مفسران استفاده کرد. برای مثال ابو اسحاق شاطبی که اولین مخالف با نظریه غزالی و المرسی بود می گوید: «قرآن برای بیان احکام آخرت و مسایل جنبی آن آمده است»
صاحبان تفسیر مجمع البیان و کشاف نیز می نویسند: «منظور از بیان همه چیز در قرآن مسایل مربوط به هدایت و دین است».
دیدگاه سوم:
دیدگاه تفصیل، یعنی از یک طرف همه علوم بشری در ظواهر قرآن وجود ندارد و هدف اصلی قرآن نیز هدایت گری بشر به سوی خداست. از طرف دیگر قرآن کریم به تفکر و علم دعوت می کند و برخی از مثال ها و مطالب علمی صحیح و حق را بیان می کند که بیانگر اعجاز علمی قرآن است.
دلایل این دیدگاه، همراه با رد دلایل دیدگاه اول را چنین می توان خلاصه کرد:
1- قرآن کتاب هدایت، اخلاق، تربیت و دین است و نازل شده است تا انسان ها را به سوی فضیلت ها و خداشناسی هدایت کند. بنابراین ضرورتی ندارد که قرآن همه مسایل تجربی، عقلی و نقلی را با تفصیلات و فرمول های آن ها بیان کند؛ هر چند که در برخی موارد اشارات صادقی دارد. این مطالب مورد تأکید برخی مفسران قدیمی و عده ای از صاحب نظران معاصر است.
2- ظهور آیاتی که می فرماید: همه چیز در قرآن است به دلایل زیر قابل استناد نیست:
الف- این ظهور برخلاف بداهت است، چون بسیاری از فرمول های فیزیک و شیمی در قرآن نیست.
ب- ظهور این آیات مورد انکار صحیح برخی از مفسران قرار گرفته است و گفته اند منظور وجود چیزهایی است که در مورد هدایت انسان لازم است و آن ها در قرآن وجود دارد.
ج: لفظ کتاب در آیات مورد بحث ( وَ نَزَّلنَا علیکَ الکِتابَ تِبیاناَ لَّکُلِّ شیءٍ) ممکن است به معنای گوناگون باشد: قرآن کریم، لوح محفوظ اجل، علم خدا، امام مبین. پس نمی توان با اطمینان گفت که حتماً مراد قرآن است و همین اشکال در مورد روایات مورد استناد نیز وارد است.
د: این آیات با دلیل عقل، تخصیص می خورد و محدود می شود؛ چون عقل انسان حکم می کند که قرآن در مورد هدف خود؛ هدایت معنوی انسان، بیان همه چیز باشد، نه در اموری که خارج از تابع هدف اوست.
3- هدف آیاتی از قرآن که اشارتی به علوم طبیعی دارند، کشف فرمول های هندسه و شیمی و... نیست؛ بلکه این اشارات را به گونه ای استطرادی و حاشیه ای مطرح کرده است. یعنی صرفاً ذکر مثال است و هدف آن آموزش علوم نیست. افزون بر آن که برخی از آیاتی که مورد استشهاد طرفداران دیدگاه اول قرار گرفت از لحاظ موازین تفسیری قابل نقد است؛ برای مثال، آیه رفیع الدرجات ربطی به درجات دایره ندارد نباید از نظر دور داشت که حمل آیات بدون قرینه عقلی یا نقلی معتبر بر یک مطلب، موجب تفسیر به رأی می شود.
شیوه های انطباق قرآن با گزاره های علمی
تفسیر علمی، یک روش تفسیر قرآن است و خود دارای روش های فرعی متفاوتی است. گاه تفسیر به رأی است و گاه تفسیری معتبر و صحیح. به همین دلیل برخی تفسیر علمی را به کلی رد کنند و آن را نوعی تأویل می نامند و گروهی آن را یکی از راه های اثبات اعجاز قرآن می دانند. در این بخش شیوه های فرعی تفسیر علمی را جداگانه مطرح می کنیم، تا هر یک مورد ارزیابی قرار گیرد و از خلط مباحث جلوگیری گردد:
1- استخراج همه علوم از قرآن کریم:
برخی علمای قدیم هم چون: ابن ابی الفضل المرسی، غزالی و... کوشیده اند، تا همه علوم را از قرآن استخراج کند؛ زیرا باور داشتند که همه چیز در قرآن، آمده است و در این راستا، آیاتی که ظاهر آن ها با یک قانون علمی سازگار بود، را تفسیر می کردند و هرگاه ظواهر قرآن کفایت نمی کرد، دست به تأویل می زدند و آن را به نظریات و علومی که در نظر داشتند بر می گرداندند. از اینجا بود که علم هندسه، حساب، پزشکی، هیأت، جبر، مقابله و جدل را از قرآن استخراج نمودند.
برای مثال از آیه شریفه (وَ إذا مَرِضتُ فَهُوَ یَشفِینِ) آنجا که خداوند از قول حضرت ابراهیم (ع) نقل می کند که: «وقتی من بیمار شدم اوست که شفا می دهد.» علم پزشکی را استخراج کردند و علم جبر را از حروف مقطعه اوایل سوره ها استفاده کردند. و از آیه شریفه (إذا زُلزِلَت الأرضُ زِلزالَها) را لرزه سال هفتصد و دو هجری قمری را پیش بینی کردند. روشن است که این نوع تفسیر علمی، منجر به تأویلات زیاد در آیات قرآن بدون رعایت قواعد ادبی، ظواهر الفاظ و معنای لغوی آن ها می شود.
از همین روست که بسیاری از مخالفان، تفسیر علمی را، نوعی تأویل و مجاز گویی دانسته اند. البته در این قسم از تفسیر علمی، حق با آنان است و ما قبلاً، اقوال و دلایل مختلف این مسأله (وجود همه علوم در ظواهر قرآن) را بررسی کردیم و گفتیم که این کلام مبانی صحیحی ندارد.
2- تحمیل گزارهای علمی بر قرآن کریم:
این شیوه از تفسیر علمی، در یک قرن اخیر، رواج یافت و بسیاری از افراد، با مسلم پنداشتن قوانین و نظریات علوم تجربی، سعی کردند تا آیاتی موافق آن ها در قرآن بیابند و هرگاه آیه ای موافق با آن نمی یافتند، دست به تأویل یا تفسیر به رأی زده و آیات را بر خلاف معانی ظاهری، حمل می کردند. برای مثال در آیه شریفه:
(هُوَ الَّذی خَلَقَکُم مِّن نَّفسٍ واحِدَهٍ وَ جَعَلَ مِنها زَوجَهَا)
«اوست خدایی که همه شما را از یک تن آفرید و از او نیز جفتش را مقرر داشت.»
کلمه نفس را به معنای پروتون و زوج را الکترون معنا کردند و گفتند منظور قرآن این است که همه شما را از پروتون و الکترون که اجزای مثبت و منفی اتم است آفریدیم و در این تفسیر حتی رعایت معنای لغوی و اصطلاحی نفس را نکردند.
این گونه تفسیر علمی، در یک قرن اخیر، در مصر و ایران رایج شد و موجب بدبینی بعضی از دانشمندان مسلمان، نسبت به مطلق تفسیر علمی گردید و یکسره تفسیر علمی را به عنوان تفسیر به رأی و تحمیل نظریات و عقاید بر قرآن، طرد کردند. چنانچه علامه طباطبایی تفسیر علمی را نوعی تطبیق اعلام کرد.
البته در مورد این نوع تفسیر علمی نیز، حق با مخالفان آن است؛ زیرا مفسر هنگام تفسیر باید از هرگونه پیشداوری خالی باشد، تا تفسیر صحیح انجام پذیرد و اگر یک نظریه علمی را انتخاب کرد و بر قرآن تحمیل نماید، پا را در طریق تفسیر به رأی گذاشته که در روایات وعده عذاب برای آن داده شده است.
3- استخدام علوم برای فهم بهتر قرآن:
در این شیوه از تفسیر علمی، مفسر با دارا بودن شرایط لازم و با رعایت الگوهای تفسیر معتبر، اقدام به تفسیر علمی قرآن می کند.
او سعی دارد با استفاده از گزاره های قطعی علوم که خرد مؤید آن است و با ظاهر آیات قرآن نیز موافق است به تفسیر علمی بپردازد، معانی مجهول قرآن را کشف و در اختیار انسان های تشنه حقیقت قرار دهد. این شیوه تفسیرعلمی، بهترین نوع و بلکه تنها نوع صحیح از تفسیر علمی است. ما در بخش بعدی، معیار این گونه تفسیر را به طور کامل بیان خواهیم کرد و بر این نکته تأکید می ورزیم که در این شیوه تفسیری، باید از هرگونه تأویل و تفسیر به رأی پرهیز کرد و تنها به طور احتمالی از مقصود قرآن سخن گفت، زیرا علوم تجربی قطعیت را تاب نمی آورد و عرصه نسبیت است.
برای مثال آیه شریفه (وَ الشَّمسُ تَجرِی لِمستَقَر لَّها) «خورشید در جریان است تا در محل خود استقرار یابد» در زمان صدر اسلام که نازل شد، مردم همین حرکت حسی و روزمره خورشید را می شناختند و به این ترتیب از این آیه، همین حرکت را می فهمیدند، در حالی که حرکت خورشید، از مشرق به مغرب کاذب است، زیرا خطای حس باصره ماست و در حقیقت، زمین در حرکت است، از این رو ما خورشید را متحرک می بینیم، همان طور که مسافر یک قطار، خانه های کنار جاده را در حرکت می بیند. با پیشرفت علوم بشری و کشف حرکت زمین و خورشید معلوم شد که خورشید هم خود دارای حرکت انتقالی است و نه خورشید بلکه تمام منظومه شمسی و حتی کهکشان راه شیری، در حرکت است و کهکشان ها و ستارگان با سرعت سرسام آوری از هم دیگر دور می شوند و عالم انبساط پیدا می کند. پس می گوییم اگر به طور قطعی اثبات شد که خورشید در حال حرکت است و ظاهر آیه قرآن هم می گوید که خورشید در جریان است، پس منظور قران حرکت واقعی انتقالی، خورشید است.
از این نوع تفسیر علمی، اعجاز قرآن نیز ثابت می شود برای مثال قانون زوجیت عمومی گیاهان، در قرن هفدهم میلادی کشف شد، اما قرآن حدوده ده قرن پیش از آن، از زوج بودن همه گیاهان سخن گفته است.
آثار مثبت انطباق قرآن با علوم تجربی:
طرفداران تفسیر علمی، آثار و نتایج مثبتی را برای انطباق قرآن با علوم تجربی و تفسیر علمی متذکر شده اند که ما، به هر طور خلاصه آن ها را ذکر می کنیم:
1. اثبات اعجاز علمی قرآن که این مطلب خود دو پیامد مهم دارد:
الف: موجب اتمام حجت بر کفار در دعوت آنان به اسلام و احیاناً میل آنان به اسلام می گردد، زیرا قرآن بر خلاف کتاب های مقدس رایج در دنیا نه تنها با علم معارضت ندارد بلکه مطالب علمی مهمی را نیز برای بشر به ارمغان آورده است.
ب: موجب تقویت ایمان مسلمانان به قرآن، نبوت و حقانیت اسلام می شود.
2. روشن شدن تفسیر علمی آیات قرآن، چرا که تفسیر علمی، خود یک روش در تفسیر است که بدون آن، تفسیر قرآن ناقص است.
3. جلوگیری از پندار تعارض علم و دین، چرا که با روشن شدن مطالب علمی قرآن، همه افراد با انصاف متوجه می شوند که اسلام، نه تنها با علوم سازگار است بلکه علم مؤید دین است.
4. موجب تعمیق فهم ما از قرآن و توسعه مدلول آیات قرآن می شود.
آثار منفی انطباق قرآن با علوم تجربی:
1- مخالفان تفسیر علمی قرآن با علوم تجربی، یا کسانی که با یک شیوه تفسیر علمی، مخالف هستند آثار منفی این شیوه را چنین برشمرده اند:
الف. موجب تفسیر به رأی می گردد که نهی شده است.
ب. تفسیر علمی، منجر به تأویل های غیر مجاز در آیات می شود.
ج. حقایق قرآن تبدیل به مجازات می گردد.
د. تفسیر علمی، اعتراف به این است که قرآن احتیاج به غیر دارد.
ه. موجب تطبیق و تحمیل نظریات علمی بر قرآن می شود.
2- موجب شک مردم در صحت قرآن می گردد، زیرا نظریات علمی، در معرض تغییر است و پس از چندی که تغییر کرد، با ظاهر قرآن (که قبلاً موافق آن بود) مخالف می شود و مردم که مطالب علمی را می پذیرند، در صحت قرآن شک می کنند.
3- موجب فراموش شدن هدف اصلی قرآن (تربیت انسان و هدایت او به سوی خدا) می شود.
4- مطالب باطل و تضادهای علوم به قرآن راه می یابد.
5- قرآن تابع علوم می شود، با این که علوم در معرض خطا است.
6- تفسیر علمی، موجب سوء فهم مقاصد قرآن می گردد.
نتیجه گیری:
مجموع مطالب مطرح شده، در این مبحث و بررسی آثار موافقان و مخالفان تفسیر علمی، به این نتیجه رسیدیم که رد کامل یا قبول کامل همه انواع تفسیر علمی صحیح نیست. و دیگر این که در تطبیق آیات قرآن با نظریات و قوانین علمی کاملاً با احتیاط عمل کنیم تا به تحمیل نظریات اثبات نشده علمی بر قرآن کریم و یا استخراج علوم از قرآن، گرفتار نشویم، بلکه استخدام علوم تجربی در فهم قرآن صحیح است که آن هم شرایط متعددی دارد.
منابع:
امین،احمد،راه تکامل،ترجمه بهشتی،انتشارات دارالکتب الاسلامیه
اوبلاکر،اربک،فیزیک نوین،ترجمه بهروزبیضاوی،انتشارات قدیانی
رازی فخرالدین،تفسیرکبیر،دارالکتب العلمیه،بیروت،32ج1411
غزالی ،ابوحامد،احیاالعلوم،دارالمعرفت،بیروت،چهارجلدی1402
مطهری،مرتضی،پاورقی های اصول فلسفه وروش رئالیسم
مصباح یزدی،محمدتقی،معارف قران،انتشارات درراه حق
مجلسی،علامه محمدباقر،بحارالانوار، انتشارات دارالکتب الاسلامیه
مکارم شیرازی،ناصر،تفسیر به رای،مطبوعاتی هدف،قم1376