چكیده
انجام فعالیتهای تربیتی الزاماً باید از یك پیوستگی و جهتگیری معینی برخوردار باشد تا بتواند رسالت عظیم تربیت و ربوبیسازی را به درستی انجام دهد. ازاینرو، یكی از اساسیترین مسألهها، شناخت راهبردها و جهتگیریهای دین اسلام در تربیت انسان است. بر این اساس، با بررسی قرآن كریم چهار راهبرد تعظیم، تكریم، تبیین، و تبشیر و تحذیر را به دست آوردیم كه تعیین كننده ی جهتگیری فعالیتها و اقدامات تربیتی هستند. ما در این مقاله این اهداف راهبردی را با عناوین خاص مورد توجه و بررسی قرار دادهایم كه عبارتاند از: 1. اختبار 2. اعتبار 3. التزام 4. اعتدال.
سپس به شرح و تبیین هركدام پرداخته و به این نتیجه رسیدهایم كه سِیر تربیت انسان از دیدگاه قرآن، با رعایت ترتیب این چهار گام صورت خواهد پذیرفت.
كلید واژهها: راهبرد، تربیت، اختبار، اعتبار، التزام، اعتدال.
مقدمه
انسان در وجود خود، از دو گونه دارایی برخورداراست؛ داراییهای مادی و داراییهای معنوی. همچنین، آنچه انسان از بیرون با تعلیم، آموزش، تفكر، مشاهده و... دریافت میكند، میتواند با دو نگاه دنبال شود؛ یكی نگاه معنوی و دیگری نگاه مادی. هرگاه دریافتهای انسان با نگاه مادی دنبال شود، داراییهای مادی انسان تحریك شده، این دو از درون و بیرون با تلاقی یكدیگر سِیر تصاعدی حركت انسان به سمت مادیت و هوای نفس را به وجود میآورد. همچنین، اگر دریافتهای انسان با نگاه معنوی دنبال شود، بر اثر تلاقی دریافتها و داراییهای معنوی، حركت تصاعدی انسان به سمت معنویت و خدامحوری شكل خواهد گرفت.
ابتدا، بشر نیازمند دریافتهای بیرونی است تا داراییهای درونیاش تحریك شده و بهحركت درآید، تا جاییكه به درجهای از رشد برسد و خودانگیخته و مستقل شود؛ در اینصورت، عنان را بهدست گرفته و از همان زاویهای كه به آن شكل گرفته است ادامه ی راه را دنبال میكند؛ خواه این گرایش مادی باشد و خواه معنوی، همان سِیر را دنبال خواهد كرد. اگرچه عقل همیشه و در همهحال چراغ روشنگری است برای اینكه انسان، گرایش مادی به خود نگیرد، ولی در بسیاری از مواقع، شدت گرایش مادی در دریافتهای اولیه و شدت تحریك داراییهای مادی از درون، سایه بر عقل افكنده، تا مدتها و یا برای همیشه، انسان را از روشنایی عقل محروم خواهد ساخت؛ ازاینرو، میتوان گفت پیش از رسیدن انسان به بلوغ فكری و تشكیل شاكله در وی ـ كه در افرادِ متفاوت، مختلف است ـ جهتگیری و نگاه حاكم در دریافتها، عامل مؤثر در تربیت خواهد بود و پس از این مرحله، عقل مهمترین عامل در اصلاح و تكمیل راه است و شواهد بیرونی نیز، همیاری عقل را برعهده خواهد داشت. در اصطلاح دینی، به این همیاری، «تذكّر» گفته میشود و هر لحظه میتواند عقل را بیدار و انحراف انسان را گوشزد كند.
با توجه به آنچه كه مطرح شد، میتوان گفت:
1. دادههای بیرونی، به ویژه پیش از شكلگیری شاكله ی انسان، بر تربیت انسان اثرگذارند؛
2. نگاه حاكم در این دادهها، نقش تعیینكننده در هدایت انسان دارد؛
3. داراییهای درونی انسان در برابر دادههای همتای خود تحریك میشوند؛
4. تلاقی دادهها و داراییهای همتا، حركت تصاعدی در انسان ایجاد میكند؛
5. این سِیر، تا سرحدّ تشكیل شاكله ی انسان ادامه خواهد یافت؛
6. شاكله ی انسان، با یكی از دو نگاه (معنوی؛ مادی) شكل خواهد گرفت؛ حتی اگر نزاع این دو نگاه سالها به طول بینجامد.
7. در ادامه ی راه و پس از شكلگیری شاكله، عنان در اختیار هندسه و گرایشی كه در انسان بهوجودآمده، خواهد بود؛
8 . عقل مهمترین چراغ هدایت برای انسان بهشمار میآید كه حتی پس از شكلگیری هندسه ی فكری انسان (شاكله)، تلاش میكند از روشنگری خود نكاهد؛
9. شواهد بیرونی بهگونه ی تذكر، مرتّب و بارها انسان را برای هدایت، راهنمایی میكنند.
شاكله
واژه ی «شاكله» در قرآن كریم اشاره به موضوعی دارد كه میتوان از آن به هویت و شخصیت تعبیر كرد: قُلْ كُلٌّ یعْمَلُ عَلی شاكِلَتِهِ فَرَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدی سَبِیلاً (اسرا:84 )؛ تو به خلق بگو كه هركس برحَسَب ذات و طبیعت خود، عملی انجام خواهد داد و خدای شما بر آنكه راه هدایت یافته، از همه كس آگاهتر است.
چیستی شاكله
علامه طباطبایی شاكله را به روحی كه در بدن ساری است و در اعضا و جوارح، و اعمال انسان تَمثُّل مییابد، تشبیه كرده و بیان میكند كه در این آیه¬ی كریمه، عمل انسان مُترتِّب بر شاكله شده است؛ به این معنا كه؛ عمل انسان مناسب و موافق شاكله ی اوست.
چگونگی تشكیل شاكله
علامه در پاسخ به این پرسش بیان میكند كه «نوعی ارتباط بین اعمال، ملكات، اوضاع و احوال انسان، و عوامل خارج از ذات انسان در ظرف حیات و محیط زندگی او وجود دارد؛ مثل آداب، سنن، رسوم و عادات تقلیدی؛ این عواملِ خارج از ذات، انسان را بهسمت آنچه با آن موافق باشند دعوت میكنند و بهسوی آن میكشانند و او را از آنچه با آن مخالف باشند، مُنزجِر ساخته و دور میسازند». در این بیان، علامه تصریح دارد كه شاكله، از دریافتهای بیرونی اثر گرفته و تشكیل میشود.
تأثیر شاكله بر انسان
علامه پس از بحث درباره ی چیستی و چگونگی شكلگیری شاكله، درباره ی تأثیر آن بر انسان میفرماید: «قُلْ كُلٌّ یعْمَلُ عَلی شاكِلَتِهِ، یعنی اینكه عمل شما از شاكله ی شما و مطابق با آن صادر میشود؛ پس هركس دارای شاكله ی عادله باشد، هدایتش به حق و حقیقت و عمل صالح آسان است و از دعوت حق نفع خواهد برد و هركس شاكله ی او ظالمه باشد، واداشتن او به قول حق و عمل صالح سخت است و از شنیدن دعوت حق، غیر از خسارت، چیز دیگری نصیبش نمیشود».
بر این اساس، میتوان گفت: شاكله، جوهرهای است كه پس از ورود دریافتهای بیرونی و تلاقی آن با برخورداریهایی درونی در وجود انسان شكل میگیرد و تمام تصمیمگیریها و رفتارهای انسان را از این پس، مدیریت میكند؛ بهگونهای برمبنای یك خطِ مشی مشخص، حركت كند.
داراییهای درونی انسان، از وجود او ریشه میگیرد و چون وجود انسان، هم جنبه¬ی مادی و خاكی دارد و هم جنبه¬ی فطری و الهی، ازاینرو، انسان دارای هردو ویژگی است. دریافتهای بیرونی او نیز كه به شكلهای مختلفی، از جمله دیدن، خواندن، شنیدن، فكركردن، تحلیل كردن و الهام نصیب انسان میشوند، از هردو جنبه ی مادی و معنوی برخوردارند.
بهعبارتدیگر، انسان، هم قابلیت گرایش به شاكله ی مادی را دارد و هم قابلیت گرایش به شاكله ی معنوی. این موضوع به زاویه ی دریافتهای انسان كه از بیرون هدایت میشود بستگی دارد.
مَجرای دریافت
قرآن كریم در آیه¬ی «إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً»(اسرا: 36) «سمع و بصر» یعنی دو مَجرای عمده ی دریافتهای انسان را حسّاس دانسته و انسان را در برابر آنچه میبیند و آنچه میشنود مسئول میداند؛ ولی فقط به این دو عنصر حیاتی دریافتها بسنده نكرده و «فؤاد» را نیز در كنار آنها و پس از ذكر این دو، همچنان حسّاس و مورد سؤال برشمرده است؛ این امر نشان دهنده ی آن است كه آنچه دیده و شنیده میشود باید با میزان و معیار عقل سنجیده و تحلیل شود تا بینشی كه در ورای آن نصیب انسان میشود، گمراهكننده نباشد. فؤاد یا همان قلب، حلقه ی پیوند دادهها و داراییهاست؛ بهتعبیری، نگاهبان داراییهای درونی انسان است و پس از دریافت دادهها با تحلیل و طبقهبندی آن، سمتوسوی تلاقی داده و دارایی را مشخص میكند و هرگز اجازه نمیدهد دادهها بهصورت ضربدر و غیرهمتا، داراییها را تحریك كنند.
فؤاد را میتوان با گرایشی خاص تربیت كرد تا بهگونهای شكل بگیرد كه از ورود دادههای غیرهمگرا جلوگیری كند و همچون پاسبانی، ورود نااهل را به درون انسان ممنوع سازد و بهطور كلی، میتوان فضایی ایجاد كرد تا انسانی كه تحت آموزش و دریافتهای مختلف قرار دارد، بهجای كنترل از بیرون، خود از درونِ خویش توسط فؤاد، كنترلگر دریافتهای خویش باشد. در عصر كنونی كه كنترل دادهها از بیرون در همه ی شرایط محیطی توسط بشر، تقریباً ناممكن است، لازم است برای تربیت انسانها شرایطی را فراهم كرد كه از همان ابتدا، فؤاد بهگونه ی ملكهای، پاسبان كندوی داراییهای انسان باشد.
از آیه¬ی «فَاجْعَلْ أَفْئِدَه ی مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیهِمْ وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ یشْكُرُونَ» (ابراهیم: 37) میتوان فهمید كه فؤاد در درون خود، كششی دارد كه میتواند انسان را بهسمتی خاص بكشاند؛ و همچنین، میتواند به شكل جمعی و بهگونه ی افئده ی الناس، تجلّی یابد كه دراینصورت، ریشه ی شكلگیری فرهنگ توحیدی در جامعه خواهد بود. فؤاد، گرایش ذاتی انسان است كه به مرور زمان شكل میگیرد و در مقام كنترل دریافتهای انسان برمیآید.
همچنین، قرآن در جای دیگر تأكید دارد كه: « الَّذِینَ یسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ»(زمر: 18) این آیه نیز به برگزیدن سخن نیكو از میان همه ی شنیدهها اشاره دارد و نه پذیرش بدون شرطِ هرآنچه بهگونه ی صُوت، گوش انسان را نوازش میدهد و آنچه بهگونه ی تصویر، بر پیش چشم انسان نمایان میشود.
بدینترتیب، نیروی تشخیص شنیدهها، دیدهها و دریافتها «فؤاد» است كه درصورت خطا كردن، خود نیز مؤاخذه میشود؛ چراكه آن هم مسئول است. « كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً...» (اسرا: 36).
ادراك و شناخت
با توجه به آنچه بیان شد، مرحله ی ادراك و شناخت از اهمیت ویژهای برخوردار است؛ چراكه ارائه ی دادهها به انسان با سمتوسوی توحیدی و با نگاه جهانپدیداری الهی، «بینش توحیدی»، و همچنین، عرضه ی دادهها با سمتوسوی غیرالهی و غیرتوحیدی و با نگاه مادهگرایی و انسانمحوری، «بینش مادی» به انسان میبخشد. بنابراین، بستر و شرایط تربیت انسان، زاویه ی دید تعلیمدهنده، و آنچه برای دریافت به انسان عرضه میشود، در تعیین بینش و قوّه ی انتخابگری انسان تأثیر دارد؛ اگرچه از درون نیز خِرَد و فطرت، چراغ هدایت را در قلب انسان روشن میكنند تا به انتخابگری درست نزدیكتر باشد.
برایناساس، انسان در مرحله¬ی ادراك و شناخت، با توجه به تمام آنچه آموخته و دریافت كرده است، هندسه ی فكری بهدست میآورد كه «شاكله» نامیده میشود و شاكله، ارزشهای معنوی و رفتاری را تعریف میكند و بدینصورت، در سطح انتخاب و اختیار، انسان را بهسمت رفتارهای خاصی بهعنوان ارزش، رهنمون میسازد.
راهبردهای تربیتی
راهبردهای تربیتی، در تدوین، ارائه و هدفدار كردن برنامههای تربیتی بسیار مؤثرند. این راهبردها جهتگیری اساسی و اصلی برنامههای تربیتی انسان را بهسمت دریافتهای معنوی هدایت میكند.
در این پخش، اساسیترین راهبردهای تربیتی را از منظر قرآن بررسی میكنیم و بر این باوریم كه اگر برنامهها و فعالیتهای تربیتی مبتنی بر این راهبردها تنظیم و ارایه شود، به تشكیل و تقویت هویت دینی انسانها خواهد انجامید؛ همان چیزی كه قرآن كریم آن را شاكله نامیده است؛ چراكه این راهبردها تعیینكننده ی جهت معنوی حیات بشریتاند و دریافتهای انسان را در جهت معنوی تنظیم میكنند.
این بدان معنا نیست كه از دنیای صنعت و فنّاوری بهره نگیریم؛ بلكه معنایش آن است كه زاویه ی دید انسان به هستی باید الهی باشد تا موجب نهادینه شدن شاكله و هویت انسانی و دینی در وی شود.
در یك بررسی اجمالی میتوان این راهبردها را چنین ترسیم كرد:
1. راهبرد تعظیم؛ 2. راهبرد تكریم؛ 3. راهبرد تبیین؛ 4. راهبرد تبشیر و تحذیر.
1. راهبرد تعظیم (مرحله ی ایجاد معرفت و اختبار انسان از حقایق هستی)
« وَ مَنْ یعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَی الْقُلُوبِ»(حج: 32)؛ ترجمه: «هركس شعائر الهی را بزرگ دارد، این كار نشانه تقوای دلهاست».
برنامه ی تربیتی، نخست باید دربردارنده ی پیام تعظیم باشد؛ باور به عظمت خداوند بلندمرتبه، شریعت و شعایر اسلامی، نبوت ، قرآن و...؛ تا زمانی كه فرد به عظمت خداوند بلندمرتبه و شریعت و ارزشهای اسلامی باور نداشته باشد و این امور برایش مقدّس جلوه نكنند، هرگز به دستورات آن تن نخواهد داد و اگرچه در ظاهر نیز به آنها عمل كند، ولی در عمق جان و با رضایتخاطر نخواهد پذیرفت.
شهید مطهری این موضوع را تحت عنوان راز دعوت آورده و این چنین فرموده است:
«اوّلین دغدغه مسئولیت كه پیامبران بهوجود میآورند، دغدغه مسئولیت در برابر كلّ آفرینش و هستی است. دغدغه مسئولیت اجتماعی، جزئی است از دغدغه مسئولیت در برابر هستی و آفرینش. قبلاً اشاره كردیم كه سورههای مكیه كه در سیزده سال اوّل بعثت رسول اكرم نازل شده است، كمتر مطلبی جز تذكر مبدأ و معاد در آنها هست.»
عظمت حضرت حق و دین و شریعت او را میتوان از راههای مختلفی به انسان منتقل ساخت؛ برخی از این شیوهها و راهها عبارتاند از:
الف) عظمت هستی
ـ تذكر و توجه به نظام آفرینش: « أَ وَ لَمْ ینْظُرُوا فِی مَلَكُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»(اعراف: 185)
ـ تبیین ربوبیت حضرت رب العالمین: «رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَینَهُما» (دخان: 82)
ـ توجه به عالم آفاق و انفس:«سَنُرِیهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ»(فصلت: 52)
ب) بزرگواری خالق هستی
ـ تبیین مهربانی و بزرگی خداوند متعال: « سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ»(یس: 58)
ـ تذكر و توجه انسان به نعمتهای خالق هستی؛«وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا ُحْصُوها»(نحل/ 18)
ـ و... ،كه در قرآن كریم در مواضع مختلفی از این شیوهها استفاده شده است.
همانگونه كه اشاره شد، توجه به عظمت و حقیقت پنهانِ هستی، انسان را برای دریافت معرفت نسبت به واقع، آمادهتر خواهد ساخت. انسان پیش از آنكه از راه استدلالهای فلسفی و كلامی، خدا را درك كند، میتواند از درون خویش وجودِ این حقیقت بیپایان را دریابد. ازاینرو، بیشتر استدلالهای قرآن كریم و اهلبیتعلیهمالسلام معطوف به تذكرها و استدلالهای فكری و حسی است. در برنامههای تربیتی میتوان زوایای پنهان این حقیقت را كه در اطراف زندگی بشر و در جایجای هستی وجود دارد، به انسانها نمایاند و ایشان را از راز و رمز هستی باخبر ساخت. این توجه و تذكر نسبت به هستی در عمیقترین حالت خود، انسان را متوجه استدلالهای عقلی و منطقی در خصوص اثبات وجود و حقانیت خداوند متعال خواهد ساخت.
تفكر و تدبر در آفاق (طبیعت) و انفس (وجود انسان) در شكلگیری بینش توحیدی، بسیار مؤثر است و در قرآن بسیار برآن تأكید و به آن دعوت شده است، و نوعی راه كسب شناخت است كه در آن، بدون واسطهگری، «دریافت» صورت میپذیرد و رمز آن نیز در این است كه انسان با تفكر و تدبر در آفاق و انفس، دچار حیرت و سردرگمی در برابر عظمت آفریدگار هستی میشود و چون فطرت انسانْ خداجوی است، هرگاه مَدار تفكر او در خلقت بسته شود، گو اینكه پنجرهای بهسمت روشنایی گشوده شده، حس مطلقگرایی انسان را تحریك میكند و او را به سوی حقیقتی حقیقی كشانده و با خود میبرد.
پیچیده كردن مباحث در حوزه¬ی شناختِ خداوند، هیچ كاری از پیش نخواهد برد و باید ساده و روان، و با اشاره به زوایای دقیق و پنهان هستی، انسان را به عظمت آفریدگار یكتا، و حكمت و عدالت او و رأفت و رحمتش آگاه ساخت. هنگامی كه در بیان ظرافتهای موجودات ریزی همچون اتم، سلول و مولكول، و همچنین در تشریح بدنِ موجودات، به ویژه انسان، دقت و نظم، و حكمت موجود در آفرینشِ آنها مورد توجه قرار میگیرد و آنگاه كه در آموختنِ گونههای حیوانی، گستره ی جغرافیای عالم، شناخت كهكشانها و ...، هزاران نكته ی دقیق و ظریف در پیش روی انسان قرار میگیرد، توجه به حقیقت پنهان آفریدگار حكیمِ یكتای رحیم نیز با آن همراه میشود؛ دراینصورت، میتوان انتظار داشت كه انسان، بدون نیاز به حفظ كردن برخی اطلاعات و تلاش برای گرفتن نمره و امتیاز، به باور و معرفت دینی دست یافته و در وجود خویش،خضوع و خشوع در برابر عظمت خداوند را احساس كند.
مطالعه¬ی هستی حتی با سادهترین نگاهها نیز میتواند بینش انسان را به سمت وجود آفریدگار و یكتایی او پیش ببرد. هستی، متنِ همیشه در پیشِ روی انسان و كتاب گشوده ی خداشناسی است؛ این متن، گواهی بر وجود خدا، یكتایی او، حكمت و قدرت او، صفات او و ... است. بههرحال، هستی، آفریده ی زیبای خداست و جایجای آن، به زیبایی آفریدگار خویش اعتراف كرده و به آن شهادت میدهد. پیدایش عرفانهایی كه عارفان اسلامی در قالب مثنوی و ... عرضه كرده و به توصیف هستی و زیباییهای آن پرداختهاند و با این توصیف، با خدا عشقبازی كردهاند، از همین زاویهای كه هستی را گواهی بر حقایق پنهان دانستهاند، نشأت گرفته است.
اگر ثمره¬ی هویت دینی را اطاعت و بندگی در پیشگاه حضرت حق بدانیم، باید بپذیریم كه راه رسیدن به آن، محفوظات و یادگیری برای نمره و معدل نیست؛ بلكه بهترین راه رسیدن به آن، ارائه¬ی دركی درست از عالم هستی و آفریدگار حكیم و خبیر آن است.انسان تا هنگامی كه به دقت و ظرافت، عظمت و بزرگی، سادگی و پیچیدگی، جلال و جبروت، شوكت و صولت، نظم و هماهنگی، لطافت و نرمی، كامل و جامع بودن، سازگاری با نیازهای انسان، قابلیت كشف و صَرف بودن، تبدیلپذیری و هزاران ویژگی دیگرِ عالم هستی پی نبرد، هرگز به آفریدگار حكیم، علیم، رحیم، ودود، عظیم، اعلی، عادل، مالك و ربِّ هستی پی نخواهد برد و در وجودش او را نخواهد یافت. همچنین، توجه دادن انسان به نعمتهای بیكرانی كه در اختیار او قرار گرفته است، بهدلیل عظمت درونی هر نعمت، عظمت خالق را در ذهن و روان انسان مجسم خواهد ساخت.
قرآن كریم برای دستیابی به بصیرت و نگاه درست، انسان را به سِیر در عالم آفاق و انفس دعوت میكند. نعمتها، همگی نشانههای خداوند عالماند و توجه به آن، روحیه ی تعظیم و كرنش در برابر آفریدگار هستی را به انسان میبخشد. یكی از روشهای قرآن كریم برای ایجاد معرفت در انسان، برشماری نعمتها و توجه به عظمت آنهاست. هرگاه انسان از مسیر حق منحرف شود، توجه دادن او به نعمتهایی كه در اختیارش قرار گرفته و تضمینكننده ی زندگی اوست، روحی تازه به او میبخشد و ایمانش را باز میآفریند. وجود مخلوقات، ارتباط تنگاتنگ و یكدستی در نظام هستی، تأمین شدن همه ی نیازهای انسان در نظام هستی، حكیمانه بودن این نظام، رابطه ی علت و معلولی و یكپارچگی آن، عظمت و شگفتی عناصر پدیدآورنده ی آن و ... همهوهمه، از دلایل عظمت خداوند و عامل ایجاد روح توحیدی در انسان است.
قرآن¬كریم، گاه با تشریح عظمت عالم، گاه با توجه دادن انسان به عظمت شگفتانگیز خودش، گاه با پرسش و گاه با بازخواست از اینكه چرا به آفریدههای شگرف الهی نمینگری و... شگفتی نظام آفرینش را به انسان مینمایاند. قرآن بهصراحت، انسان را به تفكر در عوالم هستی ـ اعم از آفاقی و انفسی ـ دعوت و با تأكید فراوان، او را به این سمت تشویق میكند.
درحقیقت، میتوان گفت پیشرفت صنایع و فنّاوری، پیش از اینكه اختراع بهشمار آید، اكتشاف است؛ كشف عظمت هستی و قدرت پدیدآورنده ی آن؛ چراكه هستی بهخودیخود، این همه قابلیت نداشته و خداوند این قابلیتها و ویژگیها را در آن بهوجود آورده است. اگر خداوند، الكتریسیته را در طبیعت قرار نمیداد، نهتنها ادیسون، كه صدها دانشمند دیگر هم توان آفرینش آن را نداشتند؛ ولی اكنون كه آفریده شده و هست، آن را كشف كردهاند.
توجّه دادن انسان به حقیقت پیدا ـ و نه پنهان هستی ـ از مهمترین راهبردهای تربیتی است و هرگز نباید به آن بیمهری و بیتوجهی كرد؛ ازاینرو، برنامههای تربیتی باید به دقت دنبال ایجاد روح تعظیم در مخاطبین باشند و بهگونهای تدوین و ارائه شوند كه انسان، از پنجره ی عظمت، به هستی و آفریدگار آن بنگرد.
هرگاه بتوانیم عظمت خداوند را با بهرهگیری از روشها و قالبهای مختلفی به انسان بنمایانیم ـ نه اینكه فقط بیاموزیم ـ، درآنصورت، گام نخست را در هویتبخشی به او برداشتهایم. همه ی هستی، از خاك تا خورشید، از آب تا آسمان، از باد تا باران، از درخت تا دریا، از شیر تا شتر، از كوه تا كهكشان، از نان تا نمك، از چشم تا چشمه، و... ، همهوهمه، پیامآور عظمت هستی و آفریدگار اویند.
هستی لایههای مختلفی دارد كه توجه به آنها انسان را به سوی یكتانگری آفریدگار خویش میكشاند.
برخی از این لایهها عبارتاند از:
ظاهر هستی: این ظاهر تشكیلیافته از عناصری مثل رنگ، حجم، بُعد، حالت و شكل است و انسان از منظر زیباییشناسی به آن مینگرد.
توازن هستی: توازنی است كه با دقت بیشتر به عناصر ظاهر هستی، میتوان به آن آگاهی یافت. این توازن در دو سطحِ «ارتباط اجزا با یكدیگر» و «پیوند وجودی آنها با یكدیگر» قابل دستهبندی است و از منظر علّت و معلولی به آن نگریسته میشود. در سطح اول، انسان به اصل ارتباط میان اجزای هستی پی میبرد، و در سطح دوم، رابطه ی علّت و معلولی آن را درك خواهد كرد.
مركزیت ارتباط: با دقت و توجه بیشتر به رابطه ی بین عناصر هستی، میتوان به مركزیت این پیوستگیها و همبستگیها دست یافت؛ بهگونهایكه انسان در این مرحله درمییابد كه نظام آفرینش با همه ی پیچیدگی و گستردگیهایش، مركزیت واحدی دارد و چنانچه دو كانون آفرینش در عالم، وجود داشت، دستكم برخی از این رابطهها در عالم ناپدید و یا به تخریب و فساد كشیده میشد. در این مرحله، انسان به علتالعلل و آفریدگار یكتای عالم توجه خواهد كرد و مفهوم توحید در خلقت را خواهد فهمید.
كمال هستی: گام بالاتر در ادامه ی این توجه و دقت این است كه انسان درخواهد یافت كه هستی، همگی معلول یك علت واحد، یعنی همان آفریدگار متعال است و برای انسان و زندگی او هیچ كاستی وجود نداشته و گستره ی آفرینش، تأمینكننده ی همه ی نیازهای اوست. هستی، كامل، و آفریدگار آن كاملترینهاست؛ نه در قدرت كاستی دارد و نه در حكمت؛ هرچیز به قدر خود و در جای خود آفریده شده است.
این مرحله میتواند انسان كاوشگر را به توحید افعالی متوجه كرده و بسیاری از مراتب این توحید را برای او آشكار سازد. به همین شكل میتوان در ادامه، انسان را متوجّه توحید در صفات و ذات خداوند كرد.
2. راهبرد تكریم (مرحله¬ی احترام به انسان و اعتبار بخشی به او)
انسان پس از توجه به هستی و عظمت خلقت و خالق آن، باید شأنیت و جایگاه خود در هستی آگاه شود. باید بداند كه او برترین آفریدگان و اشرف جنبندگان است و همه ی هستی برای او و بهخاطر او آفریده شده است. باید توجه داشته باشد كه در كانون هستی قرار گرفته و تمام عالم و آفریدگان، پیرامون او حلقه زدهاند. انسان باید بهدقت دریابد كه خداوند او را جانشین خود در روی زمین قرار داده و او را به برترین جایگاه در عالم هستی فراخوانده است. بهترین آفریدگان را به سجده بر او واداشته و فرشتگان را بهدلیل اعتراض بر آفرینش او نكوهش كرده است. باید این انسانِ خوشسعادت بداند و بفهمد كه تمام نظام آفرینش با آن همه عظمتش، درصورتی ارزش دارد كه در میان آن، انسان قرار گیرد. باید باور كند كه خداوند بهترین نعمتهای الهی، یعنی عقل و ادب، ایمان و اخلاص، فكر و ذهن و... را تنها به او داده و با همین برجستگیها، در مقام كرامت و بزرگواری نشانده است. او را از زمین و زمان روزی داده، برایش بهشت و فردوس برین آفریده و او را بر سرنوشت خویش و عالم وجود مؤثر قرار داده است.
نظام آفرینش با همه ی پیچیدگیها و عظمتش به وجود انسان افتخار میكند؛ زیرا در میان آفریدگان، تنها اوست كه به مقام عبودیت و بندگی رسیده و مسیر كمال و سعادت، پیش رویش گشوده شده است.
انسان اگر خود را در چنین جایگاه باعظمتی ببیند و درك كند كه او والاترین آفریده ی خداوند است، به كرامت و شأنیت خویش افتخار كرده، هرگز تن به پَستی نمیدهد و بر خود ناپسند میداند كه با چهارپایان و حیوانات همسنخ و همنشین شود كه دراینصورت، از آنان پستتر خواهد بود.
شهید مطهری پس از اشاره به نخستین دغدغه پیامبران الهی؛ یعنی مسئولیت انسان در برابر هستی و آفرینش، اینگونه بیان میكند: «در تعلیمات اسلامی، آگاهیهای انسانی دیده میشود، یعنی توجه دادن انسان به كرامت ذات و شرافت ذات خودش، توجه دادن به عزّت و بزرگواری ذاتی خودش. انسان در این مكتب، نه آن حیوانی است كه دلیل وجودش این است كه در طول صدها میلیون سال كه در آغاز، همدوش و همپایه سایر جانوران بوده، در صحنه¬ی تنازع بقا آنقدر خیانت كرده، تا امروز به این پایه رسیده؛ بلكه موجودی است كه در آن، پرتوی از روح الهی است؛ فرشتگان به او سجده بردهاند؛ او را از كنگرهه ی عرش صفیر میزنند. در پیكر این موجود، علیرغم تمایلات حیوانی به شهوت و شر و فساد، جوهر پاكی است كه بالذات با بدی، خونریزی، دروغ، فساد، زبونی، پستی، حقارت و تحمل زور و ظلم، ناسازگار است؛ مظهر عزت كبرایایی است».
در آموزههای دینی دستورات و برنامههای متعددی یافت میشود كه انسان را به ارزش نهادن به خود و دیگران فرامیخواند و احترام به خود و دیگران، و خدمت به ایشان را ارزشی متعالی میشمارد. برای نمونه، به فرهنگ عمل صالح و سفارشهای قرآن كریم به آن، اشاره میشود:
صالحنگری و خیراندیشی یكی از محورهای اساسی در بُعد تكریم است كه در قرآن كریم و سیره ی پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم بهطور جدّی بهآن توجه شده است. قرآن كریم در بیش از هفتاد مورد، ایمان و عمل صالح را كنار هم قرار داده و بدینسان، ارج نهادن به خود و دیگران را در قالب فرهنگ خدمترسانی، صالحنگری و خیراندیشی ترویج كرده است. عمل صالح كه در سطوح مختلفی قابل انجام است، موجب میشود انسانها احساس نزدیكی و احترام به یكدیگر داشته باشند و بهگونهای محسوس تقرب، معنویت و بندگی را در حد خود احساس كنند.
«یكی از نتایج مؤثر و «لاینفكّ» عمل صالح كه بُعد اجتماعی آن، در خدمات و تعاون عمومی مجسّم میشود، توجه عواطف انسان و علایق قلبی مردم به آن گروه از افراد است كه در خدمت جامعه بوده و برای آنان كار صورت میدهند. هیچكس نمیتواند این حقیقت را انكار كند كه نتیجه مستقیم خدمت خالصانه به جامعه، جلب عواطف و رسوخ در قلوب میباشد. همگان میدانیم كه پیامبران و آموزگاران الهی، مورد احترام جامعهها بوده و در جهان، هیچ شخصیتی مانند حضرت مسیح علیه السلام و حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم عواطف انسانها و بشر را جلب نكرده است».
یكی از دقیقترین مصادیق شادی از منظر اسلام، انجام عمل صالح است. یك رفتار، وقتی بهمعنای دقیق، شادیبخش و فرحانگیز است كه افزون بر اینكه در زمان انجام، برای انسان نشاط و شعف ایجاد میكند، هنگام یادآوری و مرور خاطره¬ی آن نیز شادی و نشاط قبلی را بازآفریند و احساس مسرّت و شادكامی را در جان انسان بنشاند. عمل صالح اینگونه است؛ یك شادی زودگذر و فراموش شدنی نیست، بلكه شادی و نشاطی مستمر و پایدار است. هر انسان در بازخوانی زندگی خود، از برخی رفتارها و اعمالش خُرسند است و از آنها به نیكی یاد میكند و با یادآوری دوباره ی آنها، خُرسندی و مسرّت را حس میكند. این رفتارها و اعمال، جز اعمال صالح و آنچه انسان برای رضای خدا انجام داده است، نیستند. هرچه فرهنگِ عمل صالح در جامعه گسترش یابد، رضامندی و احساس خوشبختی و امیدواری در انسانها بیشتر خواهد شد. نهتنها انجام عمل صالح، مایه ی نجات و سعادت بشر خواهد شد، بلكه سلامت روان انسان را نیز بهدنبال خواهد داشت. نگارنده بر این باور است كه میتوان از این لطف الهی برای درمان بسیاری از آشفتگیها و تلاطمهای روحی كمك گرفت. آنگاه كه افراد در انجام خوبیها از یكدیگر پیشی بگیرند و بكوشند تا توان و قوّت خود را صَرف عمل صالح كنند، از بند بسیاری از مشكلات روحی و روانیها خواهند شد و به دامن آرامش باز خواهند گشت. فعالیتهای تربیتی، یكی از بهترین راههای گسترش فرهنگ عمل صالح بهشمار میرود. پوشیده نیست كه عمل صالح فقط در خدمترسانی خلاصه نمیشود و گونههای دیگری نیز دارد. رساترین و در دسترسترین نوع عمل صالح، خدمترسانی و انجام فعالیتهای فیزیكی و كمكرسانی است. برخی دیگر از گونههای عمل صالح عبارتاند از: هدایتی، از مانند: تبلیغ، امربهمعروف و نهیازمنكر، مشاوره و راهنمایی، بنای سنت حسنه، خوشبینی و امیدواری، الگوی رفتاری صحیح، تشویق و ترغیب به علم و دانش، دین و دینداری، و...؛ جوششی، همچون: اخلاق خوب و رفتار صالحانه، تحمل بدرفتاریها، همدردی و همدلی با مردم، برخورد دوستانه، مودت و محبت، صله ی رحم، عیادت بیمار، تسلی مصیبتدیدگان، مردمی زیستن، احترام و تكریم دیگران، مساوات و مواسات و...؛ معنوی، مانند: نماز، دعا، نیایش، زیارت، ذكر، تلاوت قرآن و...؛ و خدمتی، همچون: عمران، مجاهدت، دفاع و مبارزه، خدمات آموزشی و فرهنگی، خدمات اقتصادی، فعالیتهای فرهنگی و تفریحی، اعانات و صدقات، قرضالحسنه و...
برنامههای تربیتی با تنوع و تكثر فعالیتهایی كه در خود جایداده، میتواند هدایتگر انسان به سمت صالحنگری و خیراندیشی باشد. در راستای عملصالح و خدمترسانی، «فرهنگ سپاس و تقدیری» نیز از جمله محورهای مهم در تكریم شمرده میشود؛ تقدیر از تلاشها و خدمات دیگران و سپاس از زحمات آنانی كه هستی خود را فدای رشد و شكوفایی ما كردهاند، از بارزترین مصادیق تكریم است و محیطهای فرهنگی و برنامههای تربیتی باید پیامآور فرهنگ سپاس باشند. خداوند عالم، مبنای افزایش نعمت خود را قدردانی و قدرشناسی از نعمتهای پیشین قرار داده است و انسان را به سوی سپاس و تشكر سوق داده و به او گوشزد كرده است كه مبادا در برابر نعمتهای بیشماری كه در اختیارش قرار گرفته، ناسپاسی كند كه موجب از كفرفتن آن نعمت میشود: « لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّكُمْ وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِی لَشَدِیدٌ»(ابراهیم: 7). شكر نعمت، نعمتت افزون كند كفر، نعمت از كفت بیرون كند.
آنچه در این مقام مورد ستایش است، انسانیت و كرامت انسان است كه از سوی حضرت حق بهامانت در اختیار انسان قرار گرفته است. ازاینرو، عبور از صورت و درك سیرت، پشت سر گذاشتن كالبد و توجه به سرشت انسان، و در یك كلام، جسم را فدای جان كردن و تعالی بخشیدن به جان و انسانیت، همهوهمه، از مراحل رسیدن به كرامتاند.
برایناساس، مراحل دستیابی به مقام كرامت بدینصورت ترسیم میشود كه انسان ابتدا نوع بشر را دارای شأنیت انسانی دانسته و انسانیت را ستایش كند، سپس به ایشان علاقهمند بوده و دوستی به دیگران را سرلوحه ی عمل خویش قرار دهد؛ درپیآن، خدمت كردن به دیگران را راه كسبِ كرامت دانسته و نهایتاً، آنقدر برای انسانیتِ محبوب و مخدوم خویش ارج و ارزش قایل باشد كه بتواند از خود عبور كرده و فدای او شود.این مقام در اسلام، «استشهاد» نام دارد؛ یعنی جایگاهی كه فرد در آن فراتر از هستی، ناظر بر هستی خواهد بود و مقام رضا را به دست خواهد آورد.
بنابراین، باید انسان را به شأن و جایگاه والا و واقعی خویش آگاه ساخت و از بند غفلتی كه در آن گرفتار شده و مادی و مادیگرایی را مهمترین وجهه ی همّت خویش قرار داده است، رهانید؛ باید او را از كرامت خویش آگاه ساخت و به او حسّ فداكاری و خدمترسانی بخشید؛ باید او را از شأنیتی كه وی را از همهچیز و همهكس بالاتر و والاتر میداند، آگاه ساخت.
آنچه امروزه بشر را به لِئامت و پستی كشانده، دوری از چنین مقامی است كه همه ازسر نادانی و ناآگاهی و بیتوجّهی است. آن كس كه مقام انسان را نشناخته، او را حیوانی پیشرفته میپندارد و آن كس كه این كرامات را درك نكرده، با معادلات مادی و دنیایی با او برخورد میكند. برای نمونه، به یك حدیث اشاره میكنیم كه توجه به كرامت را موجب دوری از پستی و شهوتپرستی میداند؛ قال علی علیه السلام : «مَن كرمَت نَفسه عَلیه هانَت عَلیه شَهوَته».
3. راهبرد تبیین (مرحله¬ی آگاهی از مسئولیت و التزامبخشی به انسان)
پس از اینكه انسان نگاه خویش را به هستی اصلاح كرد و جایگاه و شأن واقعی خود را دریافت، میتوان انتظار داشت كه چنین انسانی به فراگیری و تمسك به ارزشهای اخلاقی پایبند بوده و در درون خود پایبندی به آنها را بهوجود آورد.
انسان هرچه از مسئولیت خود آگاهتر باشد، پایبندی بیشتری به آن خواهد داشت؛بهگونهای كه بر خود لازم میداند به آن عمل كند. بدیهی است آگاهی وقتی میتواند التزامآور و تعهد بخش باشد كه پس از رسیدنِ انسان به سرحدّ تعظیم در برابر آفریدگارش و تكریم در برابر خویش، بهدست آمده باشد. برایناساس، در گام سوم، نوبت به راهبرد تبیین معارف و ارزشهای دینی میرسد.
انسان هرچه از قوانین و اصول حاكم بر خویش آگاهتر باشد، به آن پایبندتر خواهد بود.همانگونه كه راننده اتومبیل هرچه قوانین راهنمایی و رانندگی را دقیقتر بداند، التفات و پایبندی بیشتری برای عمل به آنها خواهد داشت. انسان حق دارد از حقایق هستی آگاه باشد و وظیفه و تكلیف خود را بداند تا بدان پایبند باشد.
قرآن افزون بر بخشیدن روح تعظیم و تكریم به انسان، در جای خود به تبیین معارف دینی و تكالیف بشر پرداخته و حقایق هستی و اصول و قوانین حاكم بر انسانها را به وی یادآوری كرده است. آنچه در دین بیان میشود، چه از نوع تأكید و چه از نوع تأسیس، همه در راستای آگاهسازی انسان است؛ بنابراین، باید پس از شكافتن ذهن مخاطب و قرار دادن دو روح تعظیم و تكریم در وجود انسان، او را از مسئولیت خویش آگاه ساخت.
معارف و ارزشهای دینی باید بهصورت كاملاً شفاف و روان برای انسان بیان شوند. داشتن دقت و حساسیت در تبیین معارف و توجه به روشها و قالبهای نوین و متنوع، و عنایت به روحیات لطیف جوانان و نوجوانان موجب میشود، انسان بهدرستی با معارف و ارزشهای دینی آشنا شود. زاویه¬ی دید در بیان مفاهیم دینی و معارف اسلامی نقش بسزایی دارد. اگر بتوانیم این معارف و ارزشها را با همان زیبایی و شیرینی كه دارد بیان كنیم، مسلّماً راه عمل به آن را هموار كردهایم؛ همانگونهكه حضرت امام رضا علیه السلام فرمودند: «اگر مردم شیرینی كلام ما را میدانستند، بهیقیق از ما پیروی میكردند».
شفافیت، روشنی، سادگی، زیبایی، لحن آرام، بیان دوستانه، رعایت وقار، دقت، حوصله و... از جمله شرایط تبیین معارف برای مخاطبین است.تبیینگری باید ساده و روان باشد؛ كشاندن مباحث دینی به سمت محفوظات، كافی نیست و فضا، متون، روشها و قالبها باید بهگونهای تنظیم و تدوین شوند كه بههمراه انتقال دانش دینی به انسان، حِسّ دینی و بینش دینی را نیز در وی بهوجود آورند؛ تا پیش از آنكه بخواهد با استدلالِ منطقی و علمی، وجود خدا را ثابت كند، با حِسّ و معرفت، خدا را بیابد و ندای فطرت خود را با بندگی، لبیك گوید.
هویت، نهتنها آموختنی، بلكه باوركردنی و عملكردنی است. هرگاه در برنامه¬ی تربیتی، خداشناسی را در راستای خداباوری قرار دهیم، به خداپرستی خواهد انجامید؛ ولی اگر خداشناسی را صرفاً برای انباشتن انبوهی از اطلاعات و دانش در ذهن انسان برشماریم و به اندازه ی پاسخگویی او به پرسشهایی كه از اطلاعات او جویا میشویم، به او امتیاز و نمره بدهیم و دینداری او را تنها در فراگیری بدانیم، هرگز نخواهیم توانست هویت مثبت و اثربخش را برایش رقم بزنیم. ازاینرو، باید با بازآفرینی روشها و مدلهای آموزشی، به اهداف راهبردی قرآن كریم و سیره ی پیامبر گرامی اسلام صلي الله علیه و آله و سلم توجه كرده و سمتوسوی برنامههای تربیتی و فرهنگی را در جهت این راهبردها قرار دهیم. درآنصورت، هویت علمی و عملی در گروههای هدف شكل خواهد گرفت و هویت دینی جامعه بازآفریده خواهد شد.
4. راهبرد تبشیر و تحذیر (مرحله ی ایجاد امید و خوف در انسان و ایجاد اعتدال در وِی)
تشویق و ترغیب ِمخاطب برای عمل به آموزههای دینی، از جمله راهبردهای اساسی در تربیت انسانهاست. تمجید مخاطب و زیبا جلوه دادن خوبیها، بیان نتایج و وعدههای حضرت حق، و اشاره به ثمرات دنیوی و اُخروی و فردوس برین، از جمله راههای تشویق و تبشیر است. همچنین، «امربهمعروف» كه از اصول مهم تعبدمداری است، راهبرد تشویق شمرده میشود و از واجباتی است كه فراوان مورد تأكید قرآن و سنّت قرار گرفته است.
در مقابل نیز باید انسان از بدیها ترسان باشد. اشاره به پیامدهای ناگوارِ زشتیها و آلودگیهایی كه در پسِ بدیها وجود دارد نیز میتواند مانع بزرگی بر سر راه گمراهی باشد؛ آسیبهایی كه در دنیا دامان انسان را میگیرند و زندگی انسان را خاكستر میكنند و همچنین، عواقبی كه در آخرت مایه ی سرافكندگی و عذاب انسان خواهند شد. اصل «نهیازمنكر» و ایجاد ترس از پیامدهای ناگوار زشتیها، در «نظام نظارت همگانی و كنترل اجتماعی» نقش اساسی ایفا میكند.
نتیجه¬ی رعایت این راهبردهای پنجگانه، ایجاد روحیه ی «خضوع» در برابر عظمت و بزرگی خداوند، «سپاس» در برابر نعمتهایش، «احترام» به خلق خدا، «آشنایی» با اوامر الهی و تكلیف بشر، همراه با «علاقه» به انجام دستورات حضرت حق و «ترس» از ترك آن در انسان است.
پیوستگی راهبردها
اهداف راهبردی یاد شده به هم پیوستهاند و یك نظام واحد را تشكیل میدهند. میتوان پذیرفت كه تا انسان مرحله ی تعظیم را طی نكند و مرحله ی تكریم در او شكل نگیرد، مرحله ی سوم یعنی تبیین، برایش حجّیت ندارد و فراگیری معارف را صِرفاً نوعی اطلاعات میداند، نه باور دینی كه باید بدان عمل كرد. همچنین، مرحله ی پایانی، یعنی تبشیر و تحذیر، همراه و همگام باهم، میتوانند موجب تعادل در رفتار آدمی شوند.
زمانی معارف دینی در جامعه به مرحله ی پذیرش و باور تبدیل میشود كه دو راهبرد اولیه، یعنی «تعظیم» و«تكریم»، در انسان شكل گرفته و دین و معارف الهی، بهدرستی برای انسان «تبیین» شده باشند. آنگاه با «تشویق»، انسان بهسمت عمل حركت خواهد كرد و با «تحذیر»، از عواقبش پرهیز خواهد كرد.
نتیجه گیری
سرحلقه ی حركت آدمی سرسپردن به عقل است؛ عقلی كه به عظمت هستی و آفریدگار آن پی برده و انسان را دارای شأنی والا و باكرامت میشناسد؛ عقلی كه تلاش میكند حقیقت را شناخته و به دنبال آن حركت كند و در این طی مسیر به ترغیبها و هشدارها توجه كرده و هدف را گم نمیكند. ازاینرو، مراحل تحقق این نظام اینگونه است:
1 . اختبار: زمانی یك برنامه¬ی تربیتی در زمینه توسعه ارزشهای دینی در جامعه موفق است كه در فرایند تربیت، ابتدا با اختبار و آگاهی انسان از عظمت هستی، در وجود او تعظیم و كُرنش بهوجود بیاورد.
2. اعتبار: در ادامه باید انسان را تا سرحدّ كرامت و تكریم شخصیت خویش پیش برد. تنها در چنین صورتی است كه انسان حاضر میشود تن به ارزشهای اخلاقی داده و به آنها عمل كند.
3. التزام: پس از ایجاد روح تعظیم در انسان و نگاه كریمانه در او، میتوان با بیان حقایق و ارزشهای مورد انتظارِ خداوندِ متعال، در او التزام ایجاد كرد و وی را به عمل به آن ارزشها پایبند ساخت.
4. اعتدال: آدمی پس از آگاهی از حقایق، پذیرش و عمل به آنها، بهطور مدام نیازمند تعدیل در محركهای بازدارنده و پیشبرنده، و ایجاد تعادل در خود است؛ ازاینرو باید با توجه به راهبرد قرآنی «اعتدال» و با بهرهگرفتن از روش تبشیر و تحذیر، انسان را در مسیر تعادل قرار داد و از انحراف او پیشگیری كرد.
به نقل از: «اسلام و پژوهشهای تربیتی، ش 3(سال دوم، شماره اول)، بهار و تابستان 1389،صص 71 ـ 94»