به مناسبت فرا رسیدن ماه مبارک رمضان، به انتشار شرح دعای سحر ماه مبارک رمضان در شماره های مختلف خواهیم پرداخت.
اللهم انّی اسئلک من نورک بأنوره و کلّ نورک نیّر. اللهم انّی اسئلک بنورک کلّه...
بارالها، از تو درخواست میکنم به روشنترین نورت حال آن که همه نور تو روشنی است. بارالها، از تو به همه نورت درخواست میکنم.
بدان، گرامیترین چیزی که از عالم ملکوت بر سالک راه حق وارد میشود و بزرگترین چیزی که از سوی حضرت جبروت بر کسی که از سرزمین ستمگران هجرت کرده افاضه میگردد و نفیسترین خلعتی که او پس از در آوردن پایافزار ناسوت از طرف وادی مقدس و بقعه مبارکه بر او پوشانده میشود و شیرینترین چیزی که پس از کندن درخت ملعون عالم طبیعت از شجره مبارکه در بهشت فردوس میچشد، گشایش سینهاش برای پذیرش روح معانی و بطون آن و سرّ حقایق مکنون در آنهاست.
آری، قلب سالک برای تجرید از پوسته تعینات و برخاستن از گورستان هیئتهای تاریک گشوده میشود و گرد و غبار عالم طبیعت را از خود به دور میافکند و از دنیا به آخرت رجوع میکند و از تاریکی تعین به نورانیت ارسال میرسد و از درکات نقص به درجات کمال راه پیدا میکند. از این درخت مبارک و چشمه زلال، درهای تأویل برای دلهای سالکان گشوده میشود و در شهر دانشمندان راسخ وارد میشوند و از طریق حس به منازل کتاب الهی سفر میکنند، زیرا برای قرآن منازل و مراحل و ظواهر و باطنهایی است که پایینترین مرحله آن در پوسته الفاظ و گورهای تعینات قرار دارد؛ چنانچه در حدیث آمده است:
«إنّ للقرآن ظهرا وبطنا وحدّا ومطلعا[۱]؛ همانا قرآن ظاهری و باطنی و حدی و مطلعی دارد».
این آخرین منزل برای زندانیان تاریکیهای عالم طبیعت است و مراتب دیگر آن برای کسانی است که از پلیدیها و آلودگیهای عالم طبیعت پاک گشتهاند و با آب زندگی از چشمههای صاف و زلال وضو گرفته به دامن اهل بیت عصمت و طهارت چنگ زدهاند و به درخت مبارک پیوستهاند. به دستاویز محکمی که گسسته نمیشود تمسک کرده و به ریسمان محکمی که پاره نمیشود دست زدهاند تا تأویل و تفسیر آنان بر پایه رأی و از پیشخود نباشد، زیرا تأویل قرآن را جز خدا و راسخان در علم کسی نمیداند.
پس، وقتی سینه سالک برای پذیرش اسلام گشاده گردید و بر هدایت و نوری از پروردگارش قرار گرفت میفهمد که نور در این مصداقهای عرفی منحصر نشده و از اعراضی نیست که فقط سطوح اجسام تاریک با آن روشن میشود و اجسام را برای دیدن چشم و با شرایط خاصی روشن میکند و در دو لحظه خود را نمیتواند نگه دارد، بلکه برای او معلوم میشود علم نیز نوری است که خداوند در قلب هر یک از بندگانش که بخواهد میافکند[۲] و حقیقت نور که در ذات خود ظهور داشته باشد و غیر خود را نشان دهد در علم به گونهای تمامتر و نحوهای روشنتر و محکمتر نمود دارد. پس، نور علم در همه مدارک جلوهگر است، بلکه در آینههایی که برتر از مدارک است، مانند نفوس کلی الهی و عقول مجرد قدسی و فرشتگان پاک و پاکیزه، نیز نمایان است و به واسطه آن، نهان اشیاء بسان ظاهر آنها آشکار میشود. و علم نوری است که به عمق زمین و آسمانهای دور دست نفوذ میکند و خود او در گذر شبها و روزها باقی میماند؛ حتی برخی مراتب آن از زمان و موجودات زمانی گذر میکند و برای آن مکان و موجودات مکانی در هم پیچیده میشود.
بعض مراتب علم به وجوب حق تعالی واجب است و بر زمینها و آسمانها گسترش یافته است. و اوست که بر همه چیز احاطه علمی دارد. در این زمان است که گاهی برای قلب سالک به فضل خداوند و بخشش او کشفی حاصل میشود و او میفهمد که نور همان وجود است و در دار هستی به غیر او نور و ظهوری نیست و همه نورها و ظهورها به او باز میگردد: «یا منوّر النور[۳]؛ ای نورانیکننده نور»، «یا جاعل الظلمات والنور[۴]؛ ای قراردهنده تاریکیها و نور»، «الله نور السموات والارض[۵]؛ خداوند نور آسمانها و زمین است».
و نورانیت نورهای عرضی و علوم با همه مراتبش از خداست، و گرنه ماهیات آنها همه تاریکیهایی است که برخی تاریکتر از بعض دیگرند و تیرگیهای متراکمی است که برخی در یکدیگر فرو رفتهاند. پس، نورانیت عالمهای ملک و ملکوت و ظهور پردگیان قدس و جبروت همه از نور اوست و او نور مطلق و ظهور صرف، بدون هیچگونه تاریکی و تیرگی، است و دیگر مراتب نور از نور اوست که در دعای کمیل هم به آن اشاره شده است: «وبنور وجهک الذی اضاء له کلّ شیء؛ و به نور وجهت که همه چیز به سبب آن روشن شده است».
در کتاب کافی از علی بن ابراهیم قمی، از حسین بن عبدالله الصغیر، از محمد بن ابراهیم جعفری، از احمد بن علی بن محمد بن عبدالله بن عمر بن علی بن ابیطالب، از امام صادق، علیهالسلام، روایت شده است که:
«ان الله کان اذ لا کان، فخلق الکان والمکان. وخلق نور الانوار الذی نوّرت منه الانوار، واجری فیه من نوره الذی نوّرت منه الانوار. وهو النور الذی خلق منه محمدا وعلیا، فلم یزالا نورین اوّلین؛ اذ لا شیء کوّن قبلهما. فلم یزالا یجریان طاهرین مطهّرین فی الاصلاب الطاهرة حتی افترقا فی اطهر الطاهرین: فی عبدالله و ابیطالب[۶]؛ همانا خداوند بود آن گاه که هیچ بودی نبود. پس کون و مکان را آفرید. بعد، نور الانوار را آفرید که همه نورها از آن نورانی شده و از نور خود که انوار از آن نورانی گشته در آن جاری کرد. و این همان نوری است که از آن محمد و علی را آفرید. پس آن دو همواره نور نخستین بودند، زیرا چیزی پیش از آن دو به وجود نیامده بود. این دو نور پاک و پاکیزه در صلبهای پاک جاری بودند تا در پاکترین پاکان، عبدالله و ابوطالب، از هم جدا شدند».
نور
داود بن محمود قیصری[۷]، شارح فصوص الحکم، و محمد بن حمزه فناری[۸]، شارح مفتاح غیب الجمع و الوجود، محقق عارف محمد بن اسحاق قونوی[۹] در دو شرح خود به شیخ کبیر محیالدین عربی اندلسی نسبت دادهاند که نور از نامهای ذات است و محیالدین هر اسمی را که دلالتش بر ذات روشنتر باشد اسم ذات قرار داده و آنچه را دلالتش بر صفات یا افعال روشنتر باشد از نامهای صفت یا فعل قرار داده است[۱۰]... . ابن فناری میگوید:
شیخ کبیر بعد از ضبط اسماء در این جدول ـ آن گاه جدولی رسم کرده و در آن نور را از اسماء ذات قرار داده است ـ گفته: بعض از اسماء الحسنی دلالت بر ذات او، جلّ وعلا، میکنند و گاهی علاوه بر آن بر صفات یا افعال یا هر دوی آنها دلالت میکنند. از این رو، اسمائی را که دلالتشان بر ذات آشکارتر است از اسماء ذات قرار دادیم و در اسماء صفات و افعال هم با در نظر گرفتن اظهر بودن آنها همین کار را کردیم که البته معنایش منحصر بودن آنها در این جدول نیست؛ مثلا، رب که اگر به معنای ثابت باشد اسم ذات محسوب میشود و اگر به معنای مصلح باشد از اسماء افعال است و به معنای مالک از اسماء صفات خواهد بود. همچنین شیخ گفته است: مقصود ما از ذکر این اسماء (موجود در جدول) حصر اسماء در این مقدار نبوده است و منظور این نیست که اسم دیگری برای ذکر در جدول وجود نداشته، بلکه این ترتیب را برای آگاهی دادن انتخاب کردیم. پس، هر گاه اسمی از اسماء الحسنی یافتی در آنچه از اسم و فعل و صفت ظاهرتر است در این جدول منظور بدار.[۱۱]
من میگویم: این که نور از اسماء صفات و بلکه افعال باشد روشنتر است، زیرا در مفهوم آن آشکار کردن و روشن کردن غیر خود نهفته شده است. حال، اگر مراد از غیر را اسماء و صفات در حضرت الهیه بدانیم، نور از اسماء صفات میشود؛ ولی اگر مراد از این غیر مراتب ظهورهای عینی و خارجی باشد، نور از اسماء افعال خواهد بود؛ چنانکه در کلام خداوند تعالی آمده است: «الله نور السموات والارض[۱۲]؛ خداوند نور آسمانها و زمین است». و میفرماید: «یهدی الله بنوره من یشاء[۱۳]؛ خداوند هر کس را که بخواهد به نور خود هدایت میکند». و در سخن سید الموحدین امیرمؤمنان، علیهالسلام، در دعای کمیل آمده است: «وبنور وجهک الذی أضاء له کلّ شیء؛ و به نور وجهت که همه چیز به سبب آن روشن شده است». و در دعای سمات: «وبنور وجهک الذی تجلّیت به للجبل فجعلته دکّا و خرّ موسی صعقا[۱۴]؛ و به نور وجهت که بدان بر کوه تجلی کردی و آن را از هم پاشیدی و موسی مدهوش افتاد». پس نور، تحت اسم ظاهر و رب شهادت مطلقه یا شهادت مقیده است. همچنین رب، که شیخ آن را از نامهای ذات تعیین کرده، به اسماء افعال شبیهتر است.
البته، این گونه مقامات توضیح بیشتری میطلبند که با وضع این کتاب و با توجه به ضیق وقت و کثرت هجوم مصائب و ازدیاد ناراحتیها مناسب نیست. خدایا، عاقبتمان را ختم به خیر کن و ریشه درخت ظلمت و تاریکی را از دل ما بر کن.
پاورقی:
۱. مرحوم فیض کاشانی در تفسیر صافی؛ ج ۱، ص ۳۰ این حدیث را از رسول خدا نقل کرده و عیاشی در تفسیرش (ج ۱، ص ۲۲) آن را با اختلافاتی در عبارت از امام باقر(ع) آورده است.
۲. برداشت شده از حدیث عنوان بصری. رک: بحارالانوار؛ ج ۱، ص ۲۲۵، ح ۱۷.
۳. دعای جوشن کبیر، فقره ۴۸.
۴. اقبال الاعمال؛ ص ۲۱۴ و ۲۲۴، دعای روز ۲۳ و ۲۶ ماه مبارک رمضان.
۵. نور / ۳۵.
۶. اصول کافی؛ ج ۱، ص ۴۴۱ و ۴۴۲.
۷. داود بن محمود قیصری ( ـ ۷۵۱ ﻫ ) از عرفای بزرگ است که شرحی معروف بر فصوص الحکم ابن عربی دارد. از دیگر آثار او: نهایة البیان فی درایة الزمان و شرح قصیده تائیه ابن فارض را می توان نام برد.
۸. شمس الدین محمد بن حمزه فناری رومی (۷۵۱ ـ ۸۳۴ ﻫ ) عالم منطقی و اصولی و از بزرگان علم ادب و قرائت بود. او مذهب حنفی داشت ولی مشهور است که به اندیشه های ابن عربی گرایش داشته و کتاب فصوص او را درس می گفته است. شرح ایساغوجی، شرح الفواید الغیاثیة، فصول البدایع فی اصول الشرایع، و مصباح الانس بین المعقول والمشهود فی شرح مفتاح غیب الجمع والوجود از آثار اوست.
۹. ابوالمعالی محمد بن اسحاق قونوی ملقب به صدرالدین ( ـ ۶۷۳ ﻫ ) از عرفای بزرگ و از مشهورترین شاگردان ابن عربی و شارحان آثار اوست. شرح فصوص الحکم موسوم به الفکوک فی مستندات حکم الفصوص، النصوص فی تحقیق الطور المخصوص و مفتاح غیب الجمع والوجود از آثار اوست.
۱۰. ابن عربی این مطلب را در انشاء الدوائر؛ ص ۲۸ آورده است و قیصری در فصل دوم از مقدمه اش بر فصوص از او نقل کرده است. نیز رک: شرح مقدمه قیصری؛ جلال الدین آشتیانی، ص ۲۵۵ ـ ۲۵۹.
۱۱. مصباح الانس؛ ص ۱۱۲و۱۱۳.
۱۲. نور / ۳۵.
۱۳. نور / ۳۵.
۱۴. مصباح المتهجد؛ ص ۳۷۶.