وبستر تارپلی تحلیلگر سیاسی آمریکایی بر این باور است که واشنگتن با استفاده از حملات هواپیماهای بدون سرنشین و نیز تداوم حضور نظامی در افغانستان به دنبال تجزیه پاکستان است. وبستر تارپلی، نویسنده و مورخ امریکا در مصاحبه با پرس تیوی گفت که استفاده از هواپیماهای بدون سرنشین آمریکایی در پاکستان و نیز جنگ فعلی در افغانستان بخشی از سیاست واشنگتن است تا در نهایت کشورهایی را که «برای دفاع از خود به اندازه کافی بزرگ هستند» تجزیه کند.
این در حالی است که پرویز مشرف، رئیس جمهور پیشین پاکستان اعتراف کرد که در دوران ریاست جمهوری خود به امریکا اجازه داده بود از هواپیماهای بدون سرنشین در پاکستان استفاده کند. وی در ادامه افزود که هواپیماهای بدون سرنشین عاملی مهم در ایجاد شکاف بین مردم پاکستان است زیرا کسانی که «در این مناطق هدف حملات این هواپیماها قرار میگیرند، احساس میکنند که دولت مرکزی با اجازه داده به انجام چنین حملاتی به آنها خیانت کرده است، که در حقیقت هم دولت پاکستان به این مردم خیانت کرده است.» تارپلی تصریح کرد: «بنابراین، بخشی از راهبرد مربوط به استفاده از هواپیماهای بدون سرنشین با آن چه که ادعا میشود کشتن تروریستها است هیچ ارتباطی ندارد، بلکه هدف از این حملههای تجزیه کردن پاکستان است که از همان ابتدای حضور امریکا در افغانستان هدف اصلی واشنگتن بوده است.»
مقامهای آمریکایی کوشش کردهاند تا جنگ در افغانستان را به پاکستان نیز گسترش دهند و بین پشتوها، بلوچها، پنجابیها و دیگر گروهها همچون گروههای ساکن در ایالت وزیرستان و دیگر مناطق قبیله نشین تفرقه ایجاد کنند. در نتیجه، افغانستان و پاکستان همواره یکدیگر را به حمایت از شبه نظامیان و به ادامه و تشدید خشونتها در منطقه متهم میکنند. سودان به دو بخش تقسیم شده است و عراق نیر به سه بخش تقسیم شد، صربستان تجزیه شد و کشورهای دیگر نیز در روند تجزیه شدن هستند. ممکن است لیبی هم در نهایت تجزیه شود و سوریه نیز چنین سرنوشتی داشته باشد. هواپیماهای بدون سرنشین آمریکایی همواره مناطق قبیله نشین پاکستان را هدف قرار میدهند. واشنگتن ادعا میکند که هدف از این حملات کشتن شبه نظامیان است، این در حالی آمارهای تلفات نشان میدهد که غیرنظامیان پاکستانی قربانیان اصلی این حملات هستند. حملات هواپیماهای بدون سرنشین امریکا در پاکستان، موجی از اعتراضهای ضد آمریکایی را در سراسر این کشور برانگیخته است.
تحلیل
آمریکا و پاکستان در طول سال های اخیر روابط پر فراز و نشیبی را سپری کردهاند. اوج این روابط را از سال ۲۰۰۱ میتوان مشاهده کرد که آمریکا برای اشغال افغانستان و با ادعای مبارزه با تروریسم به پاکستان روی آورده و خواستار حمایت های این کشور برای تحقق این طرح شده است. در همین حال پاکستان نیز که در کنار اقدام برای رسیدن به نقش برتر منطقهای و دریافت کمکهای مالی و نظامی به دنبال یافتن متحدی در برابر هند بود، همگرایی با آمریکا را تشدید کرد.
به رغم سوابق تاریخی در مناسبات دو کشور، دگرگونیها و چالشهای بسیاری در روابط آنها در ماههای اخیر شکل گرفته است، به گونهای که آنها را از اتحاد به سوی تقابل نظامی سوق داده است. در این چارچوب از مهمترین مسائل مطرح در این مناسبات رویکرد آمریکاییها به طرح حمایت از جدایی پشتونستان و بلوچستان پاکستان و به نوعی پیگیری طرح تجزیه این کشور است. در این چارچوب کنگره آمریکا در سال ۲۰۱۲ با اختصاص بودجه، عملاً حمایت خود را از جدایی طلبان بلوچستان پاکستان اعلام کرده و سران کاخ سفید نیز در سیاستهای خود این امر را مورد تأکید قرار داده اند. این اقدام که عملاً تهدید علیه امنیت ملی و یکپارچگی پاکستان است، خشم و انزجار مردم، نمایندگان مجلس، گروههای سیاسی، ارتش و دولت پاکستان را به همراه داشته به گونهای که در مواردی آنها بر قطع روابط با آمریکا تأکید کردهاند.
“دانا روهراباچه” رئیس کمیته نظارت و بررسی امور خارجی مجلس نمایندگان آمریکا در نامهای به گیلانی دولت پاکستان را دولتی شکست خورده خطاب کرد و خواستار تجزیه بلوچستان شد. “پاکستان یک دولت شکست خورده است و دیگر کمکهای آمریکا تغییری در اوضاع این کشور به وجود نمیآورد.” وی که مقالات متعددی در رابطه با تجزیه بلوچستان و تشکیل کشور مستقل بلوچستان نوشته و همچنین مسئول برگزاری جلسات کمیته کنگره آمریکا در مورد جدایی بلوچستان در ماه فوریه بود، در رابطه با این منطقه دخالتهای زیادی در امور داخلی پاکستان کرده و لقب دولت شکست خورده را برای پاکستان داده است. “دولت پاکستان در ظاهر وانمود میکند که خشونتها در بلوچستان پایان یافته است، اما هر روز مردم بلوچ را هدف حملات خود قرار میدهد.”
به هر حال بازی آمریکا با پاکستان دوگانه و چندلایه است، از یکسو سالانه میلیاردها دلار به این کشور کمک میکند، تجهیزات و آموزش نظامی به ارتش آن میدهد و اسلام آباد را متحد اصلی خویش در منطقه میداند، اما از سوی دیگر، با هواپیماهای بدون سرنشین هر روز به مناطقی در پاکستان حمله میکنند تاکنون نزدیک به ۳۵۰۰ غیرنظامی را به اسم تروریست و همکاری با طالبان کشتهاند و حتی ۲۷ سرباز ارتش این کشور را در یکی از این بمبارانها کشتند. آنها دهها هزار نیرو و تجهیزات عظیم خود را از بنادر پاکستانی و از طریق خاک این کشور به بهانه مبارزه با القاعده و طالبان به افغانستان میبرند و اما ناگهان مخفیگاه «بن لادن» را جایی در همین مسیر شناسایی و بدون هماهنگی و کسب اجازه از دولت پاکستان به آن حمله میکنند و او را میکشند!
با توجه به تنش های ماههای اخیر دو کشور و این حقیقت که آمریکا برای ادامه حضور در افغانستان به ویژه تأمین نیازهای خود و ناتو به پاکستان نیاز دارد این سوال مطرح است که چرا آمریکا به جای رویکرد به بهبود مناسبات با پاکستان به تشدید تهدیدات علیه این کشور روی آورده و حتی برای تجزیه این کشور گام بر می دارد؟
در پاسخ به این پرسش سه دیدگاه کلی وجود دارد:
۱- برخی بر این امر تأکید دارند که آمریکا بر خلاف ادعاهای دوستانه حاضر به امتیازدهی و هزینه های نظامی و مالی برای ادامه روابط با پاکستان نبوده و به نوعی با سیاست تهدید و اعمال قدرت به دنبال باجگیری از پاکستان است.
آمریکاییها با تشدید فشارها برآنند تا پاکستان را به پذیرش خواستههای خود در ابعاد مختلف وادار سازند. پذیرش ادامه حضور آمریکا در افغانستان و نیز مذاکرات آن با طالبان بدون توجه به خواستهها و ملاحظات پاکستان، دور شدن پاکستان از ائتلاف های منطقهای از جمله قطع روابط با ایران و چین و روسیه، پذیرش ادامه حملات هواپیماهای بدون سرنشین آمریکا به خاک این کشور که تاکنون صدها نفر را به کام مرگ برده است و حتی در ابعاد گستردهتر پذیرش فعالیت آزاد دستگاههای اطلاعاتی و نظامی آمریکا در خاک این کشور از جمله خواستههای واشنگتن از افزایش فشارها بر اسلام آباد است .
این عده تأکید دارند که دولت اوباما برای توجیه ادامه جنگ افغانستان و نیز نمایش پیروزی در عرصه مبارزه با تروریسم به برخی موفقیتها در افغانستان نیاز دارد، لذا با اعمال فشار بر دولت این کشور و نیز پاکستان به دنبال تحقق این امر است. برخی از جریانهای سیاسی و نظامی در آمریکا بر این عقیدهاند که ریشه بحران افغانستان در پاکستان است و آمریکا با اعمال فشار بر این کشور میتواند اهداف خود در افغانستان را محقق سازد. به نوعی آمریکا به دنبال باج گیری از پاکستان برای پنهان سازی ناکامیهای خود در افغانستان است.
۲- دیدگاه دیگری که در باب تشدید تنشهای آمریکا با پاکستان مطرح است آنکه، واشنگتن با این رویکردها به دنبال توجیه تحرکات خود در آسیای مرکزی و قفقاز است.
این سناریو مطرح است که آمریکا دیگر پاکستان را مهره ای سوخته میداند که نمیتواند تأمین کننده منافع آن باشد، لذا به دنبال سلطهگری جدید در منطقه است. آمریکاییها از ابتدا به دنبال آن بودهاند که نفوذ نظامی در کشورهایی مانند تاجیکستان، ازبکستان، قزاقستان، قرقیزستان، ترکمنستان و آذربایجان را محقق سازند. حرکتهای آمریکا در این کشورها نشان میدهد که واشنگتن با ادعای حمایت از افغانستان و تنش با پاکستان به دنبال تقویت حضور نظامی در این کشورها است. این امر چنان بوده که آمریکا به سالها تحریم نظامی و مالی ازبکستان پایان داده و به توسعه مناسبات همه جانبه با آن پرداخته است. تحرکات آمریکا در این منطقه چنان بوده که بارها روسیه به این رویه اعتراض کرده و خواستار پایان مداخله آمریکا در این منطقه به بهانه تنش با پاکستان و حمایت از ناتو در افغانستان شده است.
۳- برخی دیگر بر این امر تأکید دارند که طرح تجزیه پاکستان (از جمله پشتونستان و بلوچستان)، بخشی از طرح قدیمی و فراگیر آمریکا علیه این کشور است که از سال ها پیش مطرح بوده است.
بر اساس برخی طرحهای افشا شده، آمریکا به دنبال تجزیه پاکستان به شش منطقه است و بحرانهای امنیتی و سیاسی ایجاد شده درون این کشور و نیز حملات آمریکا به خاک پاکستان و در نهایت حمایت از تجزیه پاکستان مولفههای حرکت آمریکا به اجرای این طرح است. برخی تأکید دارند، آمریکا دیگر توان ادامه حضور در منطقه را ندارد و به دنبال تجزیه کشورها از افغانستان و پاکستان گرفته تا کشورهای عربی خاورمیانه است که به صورت مستقیم و یا با گروه های شبه نظامی و جدایی طلب اجرا می شود. به عبارتی آمریکا به دنبال آن است تا طرح هایی را که زمانی انگلیسیها در منطقه اجرا کردهاند تا نفوذ خود را حفظ و مانع از ایجاد قدرت جدید در منطقه گردند، تکرار کند. سیاستی که محور آن ایجاد بحران دائمی در کشورها و تجزیه آنها به کشورهای کوچکتر است.
آمریکا به دنبال آن است تا با تجزیه پاکستان از آن الگویی برای سایر کشورهای منطقه حتی چین و هند ایجاد کند تا زمینه ساز تجزیه و کوچک شدن اکثر کشورهای منطقه باشد. به هر تقدیر، تحرکات آمریکا علیه پاکستان از جمله تأکید بر تجزیه این کشور با هر عنوانی که باشد یک اصل را آشکار میسازد و آن اینکه، آمریکا هرگز به تعهدات خود به کشورها پایبند نبوده و برای منافع خود حتی نزدیک ترین متحدان خود را قربانی می تند، چنانکه امروز چشم به تجزیه پاکستانی بسته که سال ها در خدمت آمریکا بوده و حتی راه را برای حضور این کشور در افغانستان هموار ساخته است.
بر این اساس، تنها گزینه برای برقراری ثبات و امنیت در منطقه، همگرایی منطقهای و تلاش برای خروج بیگانگان از منطقه است که می تواند بسیاری از توطئه های دشمنان در منطقه را نقش بر آب سازد.