emamian

emamian

شب گذشته گروه‌های مقاومت فلسطین در واکنش به شهادت «خضر عدنان» اسیر 44 ساله فلسطینی و از اعضای جنبش جهاد اسلامی در زندان رژیم اشغالگر، حملات موشکی خود به سمت مواضع رژیم صهیونیستی را آغاز کردند.

حملات موشکی مقاومت به شهرک‌های صهیونیست‌نشین در اطراف غزه

خبرنگار المیادین در نوار غزه اعلام کرد که ده‌ها موشک یکی پس از دیگری به سمت شهرک‌ها و مواضع نظامی رژیم صهیونیستی در شهرک‌های اطراف نوار غزه شلیک شد. همچنین صدای آژیر خطر در این شهرک‌ها به صدا در آمد.

ارتش رژیم صهیونیستی نیز اعلام کرد که گروه‌های فلسطینی بیش از 22 راکت به سمت شهرک‌های مجاور نوار غزه شلیک کرده‌اند که تنها 4 راکت توسط سامانه گنبد آهنین ساقط شد.

بر اساس این گزارش، سرایا القدس (شاخه نظامی جنبش جهاد اسلامی) پیامی تحت عنوان «هنوز شروع نکرده‌ایم» را در یک کلیپ ویدئویی برای دشمن صهیونیستی فرستاد که در آن نشان داده می‌شود که رزمندگان مقاومت درحال آماده‌سازی موشک‌ها برای شلیک هستند.

خبرنگار المیادین در ادامه گزارش داد، جنگنده‌های رژیم صهیونیستی نیز یکی از مواضع مقاومت را در غرب غزه هدف قرار دادند. از طرف دیگر گروه‌های مقاومت هم‌زمان با شلیک موشک به سمت شهرک‌های صهیونیست‌نشین در اطراف غزه، با اهداف متخاصم در آسمان غزه نیز مقابله کردند.

«حازم قاسم» سخنگوی حماس اعلام کرد که ملت قهرمان و شجاع فلسطین، تجاوزات دشمن اشغالگر به نوار غزه را ناکام می‌گذارند. اراده و عزم ملت مقاوم و شجاع فلسطین، توطئه‌های دشمن را نابود خواهد کرد و ما به دفاع از ملت خود در برابر اشغالگران ادامه خواهیم داد.

از سوی دیگر منابع آگاه گزارش دادند که برخی طرف‌ها به درخواست رژیم صهیونیستی وارد خط میانجیگری بین گروه‌های فلسطینی و این رژیم شده و قصد برقراری آتش‌بس دارند.

بر اساس این گزارش، مقامات حماس در تماس با مسئولان مصری و قطری از این طرف‌ها خواسته‌اند تا رژیم اشغالگر را وادار به توقف تجاوزات خود علیه غزه کنند.

جنبش حماس با تاکید بر اینکه رژیم اشغالگر صهیونیستی مسئول عواقب تداوم درگیری‌هاست تاکید کرد که این رژیم باید هرچه سریعتر تجاوزات خود علیه فلسطینیان را متوقف کند.

 
وزارت بهداشت فلسطین در نوار غزه با صدور بیانیه کوتاهی اعلام کرد که تحولات میدانی ناشی از تجاوزات رژیم صهیونیستی به غزه را پیگیری می‌کند و همه بیمارستان‌ها و آمبولانس‌ها و بخش‌های اورژانس در آماده‌باش هستند. اما تاکنون هیچگونه تلفات بین شهروندان فلسطینی تاکنون مشاهده نشده است.

از طرف دیگر کمیته ملی جنبش اسرای فلسطین از همه نیروهای و گروه‌های ملی و اسلامی فلسطین خواست تا برای اتخاذ یک موضع واحد و مسئولانه در واکنش به شهادت شیخ عدنان، تشکیل جلسه دهند و یک کنفرانس ملی برگزار کنند.

نگرانی صهیونیست‌ها از تشدید اوضاع در جبهه غزه

این درحالی است که صهیونیست‌ها همچنان نگران تشدید اوضاع هستند و رسانه‌های عبری گزارش دادند که سرویس امنیتی اسرائیل پیش‌بینی می‌کند که اسرائیل با دور دیگری از تنش‌ها در نوار غزه مواجه است.

«دنی دانون» عضو کنست رژیم صهیونیستی در گفتگو با شبکه عبری کان اعلام کرد، اکنون هیچ گزینه‌ای در برابر کابینه وجود ندارد، ماه رمضان به پایان رسیده و این بدان معناست که ما وارد دور تازه‌ای از درگیری‌ها خواهیم شد و این مستلزم احیای بازدارندگیِ از دست رفته اسرائیل است.

«عاموس یادلین» رئیس مرکز مطالعات امنیت داخلی رژیم صهیونیستی و رئیس سابق امان نیز در این زمینه طی گفتگو با شبکه 12 تلویزیون این رژیم اعلام کرد، باید بدانیم که «وحدت عرصه‌های مقاومت» با پایان ماه رمضان، به پایان نمی‌رسد و این بدان معناست که ما در هرگونه درگیری، با همه این عرصه‌ها مواجه خواهیم شد.

یادلین در این راستا به حملات موشکی که در اواسط ماه رمضان از جنوب لبنان به سمت شهرک‌های صهیونیست نشین در شمال فلسطین اشغالی انجام شد، اشاره کرد.

آتش بس مشروط بین گروه‌های فلسطینی و رژیم اشغالگر

بعد از سلسله حملات موشکی مقاومت به مواضع اشغالگران در اطراف غزه ودرخواست صهیونیست‌ها از طرف‌های مختلف برای میانجیگری جهت آتش‌بس، صبح امروز یک منبع در مقاومت فلسطین اعلام کرد که امروز چهارشنبه بعد از تنش‌هایی که به دنبال شهادت شیخ «خضر عدنان» به وجود آمده بود، آتش‌بس میان گروه‌های فلسطینی و رژیم اشغالگر اعلام می‌گردد.

این منبع به الجزیره گفت که این توافق مشروط به تعهد دو طرف خواهد بود. همچنین توافق آتش‌بس در نتیجه ورود چندین طرف به خط میانجیگری جهت آرام کردن اوضاع و توقف تجاوزات دشمن صهیونیستی علیه غزه انجام شد.

خبرنگار الجزیره گزارش داد که هم‌اکنون بعد از اعلام آتش‌بس، آرامش محتاطانه‌ای بر نوار غزه حاکم شده است.

سخنگوی حماس بعد از اعلام آتش بس، عملکرد اتاق عملیات مشترک گروه‌های فلسطینی در پاسخ به جنایت اشغالگران در شهادت خضر عدنان را ستوده و تاکید کرد که این اتاق عملیات یک وحدت میدانی افتخارآمیز در این مرحله علیه رژیم اشغالگر از خود نشان داد.

سخنگوی جنبش جهاد اسلامی نیز به نوبه خود اعلام کرد که یک مرحله از رویارویی با اشغالگران به پایان رسید اما مسیر مقاومت همچنان ادامه دارد و متوقف نخواهد شد.

چهارشنبه, 13 ارديبهشت 1402 09:11

توصیه معیشتی امام جعفر صادق (ع)

امام صادق علیه ‏السلام:

لا تَکسَلوا فی طَلَبِ مَعایِشِکُم؛ فَإِنَّ آباءَنا کانوا یَرکُضونَ فیها و یَطلُبونَها

در طلب معاش خود کاهلی نکنید که پدران ما برای آن ‏می‏ دویدند و آن را جست وجو می‏ کردند.

 

الفقیه : ۳ / ۱۵۷ / ۳۵۷۶

چهارشنبه, 13 ارديبهشت 1402 09:03

حکمت توصیه به نام‌بردن حوائج در دعا

آیا دعا کردن و درخواست از خدا به معنای جاهل دانستن پروردگار نیست؟! این سؤالی است که امروزه در قالب شبهه، در فضای مجازی به خورد جوانان داده می‌شود.

معمولاً این شبهه به این صورت مطرح می‌شود که اگر خدا به همه امور عالم است، چه معنی دارد که شخص با دعا، حوائج و مشکلاتش را برای پروردگارش توضیح دهد؟! دعا کردن و توضیح مشکلات در محضر خدا، معنایش آن است خداوند از گرفتاری‌های مخلوقش مطلع نیست و نیازمند آن است بنده برای او توضیح دهد که چه مشکلاتی دارد.

کسی که چنین شبهه‌ای را مطرح کرده و در فضای مجازی منتشر می‌سازد، خودش به‌خوبی می‌داند که سرّ دعا و حکمت  درخواست از خداوند چیست؛ اما برای کم‌رنگ کردن ارتباط بین بندگان با پروردگارشان، به چنین اقداماتی دست می‌زند. جدا نمودن مردم از خدا، بهترین راه برای به دام انداختن آنان و اسیر کردنشان در چنگال شیطان و سپاهیانش می‌باشد.

دعا برای آن نیست که بنده به پروردگارش بفهماند که دچار چه مشکلی است. حکمت توصیه به دعا و درخواست از خداوند، ایجاد حالت انس و ارتباط بین انسان و خدایش می‌باشد. در حدیثی از امام صادق علیه‌السلام نقل شده که فرمودند: «بر شما باد به دعا کردن چراکه هیچ‌چیزی مانند دعا، شمارا [به خداوند] نزدیک نمی‌سازد».[1] گاهی ممکن است دعای شخص به جهت وجود مصالحی مستجاب نشود؛ اما بازهم دعا کردن او مطلوب است؛ زیرا هدف اصلی در دعا همان ارتباط با خداست که از اجابت دعا هم اهمیتش بیشتر می‌باشد. به همین دلیل است که امام صادق علیه‌السلام فرمودند: «بنده هنگامی‌که دعا می‌کند، خداوند می‌داند که خواسته او چیست؛ اما دوست می‌دارد که بنده‌اش حوائجش را در نزد او یکی‌یکی بشمارد [و تفصیل دهد]، پس هرگاه درخواستی از خدا داشتی حوائجت را نام ببر».[2]

در نتیجه وقتی می‌بینیم انبیا و معصومین علیهم‌السلام در قالب دعا تمام حوائج خود را در محضر خداوند بیان کرده و خواست خود را با تفصیل زیادی توضیح می‌دهند؛ به این خاطر است که ایجاد حالت قرب به پروردگار و انس بین عبد و معبود را خداوند دوست می‌دارد، البته این امر آثار و برکاتی نیز برای بندگان به همراه دارد، نه اینکه آنها در مقام تعلیم خدای خویش باشند.

پی‌نوشت:
[1]. کلینی، الکافی، دار الکتب الاسلامیه، ج2، ص467.
[2]. همان، ص476.

چهارشنبه, 13 ارديبهشت 1402 08:59

قبض روح و مرگ در قرآن

گرچه نام مرگ براي بسياري هول انگيز و وحشت ناك است، ولي در جهان بيني اسلامي اين موضوع چهره ديگري دارد، چرا كه مرگ گذرگاهي است به جهان ديگر، و در حقيقت يك تولد ثانوي محسوب مي‌شود.
قرآن مجيد روي اين مسأله زياد تكيه كرده و با تعبيرات مختلفي اين رويداد مهم را كه به هر حال براي تمامي افراد بدون استثناء رخ مي‌دهد حقيقت آن را شكافته و گفتني‌ها را پيرامون آن گفته است.
با اين اشاره، به قرآن باز مي‌گرديم و به آيات زير گوش جان مي‌سپاريم:
1ـ كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ إِنَّما تُوَفَّوْنَ أُجُورَكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ.[1]
هر كس مرگ را مي‌چشد و شما پاداش خود را به طور كامل در روز قيامت خواهيد گرفت.
2ـ اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِها وَ الَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنامِها فَيُمْسِكُ الَّتِي قَضى عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَ يُرْسِلُ الْأُخْرى إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى.[2]
خداوند ارواح را به هنگام «مرگ» قبض مي‌كند و ارواحي را كه نمرده‌اند نيز به هنگام «خواب» مي‌گيرد سپس ارواح كساني را كه فرمان مرگ آن‌ها را صادر كرده نگه مي‌دارد و ارواح ديگري را (كه بايد زنده بمانند) باز مي‌گرداند تا سر آمد معيني.
3ـ قُلْ يَتَوَفَّيكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلى رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ.[3]
بگو: فرشته‌ي مرگ كه بر شما مأمور شده (روح) شما را مي‌گيرد سپس به سوي پروردگارتان باز مي‌گرديد.
4ـ الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظالِمِي أَنْفُسِهِمْ فَأَلْقَوُا السَّلَمَ ما كُنَّا نَعْمَلُ مِنْ سُوءٍ بَلى إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ.[4]
همان‌ها كه فرشتگان (قبض ارواح) روحشان را مي‌گيرند در حالي كه به خود ظلم كرده بودند در اين هنگام آن‌ها تسليم مي‌شوند (و مي‌گويند) ما كار بدي انجام نمي‌داديم آري خداوند به آنچه انجام مي‌داديد عالم است.
5ـ الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ طَيِّبِينَ يَقُولُونَ سَلامٌ عَلَيْكُمْ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ.[5]
همان‌ها كه فرشتگان (قبض ارواح) روحشان را مي‌گيرند در حالي كه پاك و پاكيزه‌اند به آن‌ها مي‌گويند سلام بر شما باد وارد بهشت شويد به خاطر اعمالي كه انجام مي‌داديد!
6ـ تَبارَكَ الَّذِي بِيَدِهِ الْمُلْكُ وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ ـ الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَياةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُورُ.[6]
پر بركت و زوال ناپذير است كسي كه حكومت جهان هستي به دست او است و بر همه چيز قادر است ـ همان كسي كه مرگ و حيات را آفريد تا شما را بيازمايد كه كدام يك بهتر عمل مي‌كنيد و او شكست ناپذير و بخشنده است.
تفسير و جمع بندي
1ـ مرگ يك قانون عمومي است
نخستين آيه سخن از عموميت قانون مرگ مي‌گويد، سرنوشتي كه براي همه‌ي انسان ها، همه‌ي موجودات زنده، بلكه حتي براي موجودات غير زنده حتمي است، مي‌فرمايد: «هر انساني (سرانجام) مرگ را مي‌چشد» (كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ).
اين تعبير در سه آيه‌ي قرآن مجيد آمده است[7] و تكرار آن اشاره‌اي است به قطعي بودن مرگ، و ضمناً هشداري است به همه انسان‌ها كه از اين سرنوشت قطعي غافل نشوند.
و از آنجا كه مرگ دريچه‌اي است به سوي عالم بقا، بلا فاصله بعد از آن مي‌افزايد: «پاداش عمل خويش را به طور كامل فقط در قيامت خواهيد گرفت» (وَ إِنَّما تُوَفَّوْنَ أُجُورَكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ).
اشاره به اينكه دنيا جاي عمل است نه حساب و جزا، و آخرت جاي حساب و جزا است نه عمل، هر چند در دنيا و عالم برزخ اجر و پاداش‌هاي محدودي وجود دارد، ولي مسلماً اجر و پاداش كامل تنها در سراي آخرت است.
اين احتمال نيز وجود دارد كه تعبير فوق اشاره به اين باشد كه در قيامت تنها وسيله نجات آدمي اعمال پاك اوست، و گرنه مال و جاه و مقام و فرزند و عشيره و قبيله، گره‌اي از كار كسي نمي‌گشايند، شبيه «يَوْمَ لا يَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ ـ إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ»[8] «روزي كه مال و فرزندان سودي نمي‌بخشند مگر كسي كه در پيشگاه خدا با قلب سليم (از شرك و اعتقادات فاسد) حاضر شود».
ولي تفسير اول مناسب تر به نظر مي‌رسد و بسياري از مفسران آن را برگزيده‌اند.
ضمناً از اين آيه استفاده مي‌شود كه اولا روح آدمي با مرگ او نمي‌ميرد، چرا كه مي‌گويد هر نفسي مرگ را مي‌چشد، و معني چشيدن اين است كه روح باقي است و مرگ را درك مي‌كند، و ثانياً از آن استفاده مي‌شود كه روح غير از بدن است، چرا كه با مرگ آن باقي است.
درست است كه واژه «نفس» گاهي بر خداوند نيز اطلاق شده است مانند سخن عيسي ـ عليه السّلام ـ در برابر خداوند، «وَ لا أَعْلَمُ ما فِي نَفْسِكَ»[9] ولي واضح است كه در آيه مورد بحث، تعبير «كل نفس» اشاره به مخلوقات است نه خالق.
2ـ حقيقت مرگ
در حالي كه بسياري مرگ را به عنوان فنا و نيستي و پايان يافتن همه چيز مي‌پندارند، و به همين دليل از آن سخت بيمناكند و در وحشتند، قرآن مجيد حقيقت آن را به عنوان «توفي» (قبض كردن و دريافت داشتن روح انسان به وسيله ذات پاك پروردگار، يا به تعبير ديگر انتقال از عالمي حقير و كوچك به جهاني بزرگ و والا) تفسير كرده است. در دومين آيه مي‌فرمايد: «خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض مي‌كند» (اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِها).[10]
سپس براي اينكه نمونه‌اي از مرگ را در زندگي اين جهان ارائه دهد، مي‌افزايد: «و نيز ارواحي را كه نمرده‌اند به هنگام خواب مي‌گيرد» (وَ الَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنامِها).
سپس ارواح كساني را كه فرمان مرگ آن‌ها را صادر كرده نگه مي‌دارد (و هرگز از خواب بيدار نمي‌شوند) و ارواح ديگري را (كه هنوز بايد زندگي اين دنيا را ادامه دهند) «باز مي‌گرداند تا سر آمد معيني» (فَيُمْسِكُ الَّتِي قَضى عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَ يُرْسِلُ الْأُخْرى إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى).
و در اين نشانه‌هاي روشني است (از قانون مرگ و حيات و حقيقت اين دو پديده) «براي كساني كه تفكر مي‌كنند» (إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ).
هدف قرآن بيان اين حقيقت است كه: همان گونه كه در عالم خواب روح انسان نابود نمي‌شود، بلكه موقتاً رابطه آن با بدن ضعيف مي‌گردد، و به همين دليل مي‌تواند در عوالمي سير كند، همين طور با مردن نيز فنائي در كار نيست، بلكه آزاد شدن روح و سير در عوالم بزرگ ديگر است.
«يتوفي» از ماده «وفي» در اصل به معني كمال است، و لذا «در هم وافي» به معني در هم كامل است. (كامل از نظر وزن و از نظر مقدار نقره) و به اين ترتيب توفي به معني دريافت كامل است، و با توجه به اينكه گيرنده و دريافت كننده خدا است مفهوم اين جمله گام نهادن انسان بعد از مرگ به جهاني بالاتر و والاتر است.
اين ديدگاه درباره مرگ بسياري از مفاهيم و محاسبات را دگرگون مي‌سازد، و همين است كه آن را به عنوان دريچه‌اي به سوي عالم بقا معرفي مي‌كند.
اين نكته نيز قابل توجه است كه آيه فوق با هماهنگ شمردن «خواب» و «مرگ» به همه انسان‌ها هشدار مي‌دهد چگونه از مرگ غافل مي‌شويد در حالي كه برادر مرگ در هر شبانه روز به سراغ شما مي‌آيد و آن را به خوبي لمس مي‌كنيد!
در حال خواب از اين جهان بيگانه مي‌شويد و از تمام زندگي و مقام و هستي خود موقتاً جدا مي‌گرديد، مرگ نيز يك خواب جاوداني است، و خواب يك مرگ موقت، و شايد جمله آخر آيه «إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ». اشاره به تمام اين جهات باشد.
3ـ فرشتگان قبض ارواح
گرچه در آيه گذشته قبض ارواح به خدا نسبت داده شده بود ولي از آيات ديگر قرآن استفاده مي‌شود كه اين كار به وسيله‌ي فرشتگان صورت مي‌گيرد، در سومين آيه مورد بحث آمده است كه به پيغمبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ دستور مي‌دهد در مقابل انكار معاد از سوي مشركان «بگو: فرشته مرگ كه بر شما مأمور شده، قبض روح شما مي‌كند، سپس به سوي پروردگارتان باز مي‌گرديد». (قُلْ يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلى رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ).
قابل توجه اينكه در اينجا سخن از فرشته مرگ در ميان است، فرشته‌اي كه براي اين كار مأموريت دارد، در حالي كه در آيات قبل، قبض كننده ارواح، خدا معرفي شده و در آيه 42 زمر، مجموعه‌اي از فرشتگان (الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ).
و در آيه 61 انعام رسولان الهي (تَوَفَّتهُ رُسُلُنا) كمي دقت در آيات فوق، نشان مي‌دهد كه هيچ گونه تضادي در ميان آن‌ها نيست، زيرا قبض كننده اصلي ذات پاك خدا است، و سپس در عالم اسباب «فرشته بزرگ مرگ» (عزرائيل) مجري اين فرمان است، و او نيز به وسيله «گروهي از فرشتگان» و رسولان الهي كه اشاره به همان فرشتگان است، اين مأموريت را انجام مي‌دهد.
اصولاً حوادث مهم اين جهان به وسيله فرشتگان صورت مي‌گيرد كه همه سر بر فرمان خدايند، و مجري فرمان اويند، و مرگ كه يكي از حوادث مهم اين جهان است، از اين قانون مستثني نيست.
جمله «ثُمَّ إِلى رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ» (سپس به سوي پروردگارتان باز مي‌گرديد) اشاره به اين است كه مرگ مقدمه‌اي است براي بازگشت به سوي حق در اين سير صعودي، همانگونه كه تولد دريچه‌اي است به سوي عالم فنا و سير نزولي روح انسان، و تعبير به «ثم» ممكن است اشاره‌اي به وجود برزخ باشد.
4 و 5 ـ حال مؤمنان و ظالمان در لحظه‌ي مرگ
مؤمنان و ظالمان، نيكوكاران و بدكاران از همان لحظه مرگ از هم جدا مي‌شوند و حالات متفاوتي دارند، يا به تعبير ديگر نتائج اعمال و عقائدشان از همان لحظه كم كم ظاهر و آشكار مي‌گردد «آيه چهارم و پنجم» اشاره پر معنائي به همين حقيقت است.
نخست مي‌فرمايد: «كافران كساني هستند كه فرشتگان (قبض ارواح) روحشان را مي‌گيرند، در حالي كه به خود ظلم و ستم كرده‌اند، در اين هنگام تسليم مي‌شوند و اظهار ايمان مي‌كنند (ايماني همچون ايمان فرعون به وحدانيت خداوند در لحظه غرق شدن، و مي‌گويند) ما كار بدي انجام نمي‌داديم» (الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظالِمِي أَنْفُسِهِمْ فَأَلْقَوُا السَّلَمَ ما كُنَّا نَعْمَلُ مِنْ سُوءٍ).
اين سخن نشان مي‌دهد كه آن‌ها تسليم كامل نشده‌اند، و نمي‌دانند اين انكار در برابر خداوند عالم الغيب و گواهان از ملائكه بيهوده است، لذا در پايان آيه مي‌افزايد: «آري خداوند دانا است به آنچه انجام مي‌داديد» (بَلى إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).
سپس به آن‌ها دستور داده مي‌شود: «اكنون كه چنين است داخل در‌هاي جهنم شويد و جاودانه در آن بمانيد» (فَادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها).
از آنچه گفته شد روشن مي‌شود كه اظهار تسليم در اينجا به معني اظهار توحيد است و تسليم در برابر حق (همانگونه كه جمعي از مفسران گفته‌اند) ولي از آنجا كه هنوز حال و هواي دنيا در سر آن‌ها است، و به قوانين حاكم بر مراحل بعد از مرگ آشنا نشده‌اند سوابق سوء خود را انكار مي‌كنند، و در مقام دروغ و فريب بر مي‌آيند، اما به زودي متوجه مي‌شوند كه آنجا جاي خلاف گوئي نيست!
در اينكه منظور از «جهنم» در اينجا، جهنم عالم برزخ است يا قيامت؟ دو احتمال داده‌اند آنچه مناسب لحظات مرگ است، دخول در جهنم قيامت است، مگر اينكه گفته شود در عالم برزخ وارد ابواب و در‌هاي جهنم مي‌شوند، نه خود جهنم و خلود، توصيفي است براي كافران به هنگام ورود در دوزخ، نه در ابواب دوزخ.
جمله «بَلى إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» به نظر مي‌رسد كه از سخنان فرشتگان مرگ باشد كه به آن‌ها هشدار مي‌دهند: بيهوده در مقام انكار برنيائيد چرا كه علم بي پايان خدا پرده از اعمالتان بر مي‌دارد.
به هر حال آيه فوق شبيه چيزي است كه در آيه 27 سوره محمد ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ آمده است، مي‌فرمايد: «حال آن‌ها چگونه خواهد بود هنگامي كه فرشتگان (قبض ارواح) به صورت و پشت آن‌ها مي‌زنند» (و قبض روحشان مي‌كنند) فَكَيْفَ إِذا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلائِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ.
آري، ملائكه با سيلي و مشت بر صورت و پشتشان، از آن‌ها استقبال مي‌كنند، و شايد اعترافشان به توحيد و سخنان حق به خاطر مشاهده همين صحنه است، نه از روي اخلاص.
در مقابل آن‌ها فرشتگان رحمتند كه براي قبض ارواح مؤمنان مي‌آيند چنانچه در دومين آيه مي‌خوانيم: «پرهيزگاران كساني هستند كه ملائكه (قبض ارواح) روحشان را مي‌گيرند. در حالي كه از نظر عقيده و گفتار و كردار پاك و پاكيزه‌اند و به آن‌ها مي‌گويند سلام بر شما باد (سلامي كه نشانه سلامت و امن و امان است) وارد بهشت شويد به خاطر اعمالي كه انجام مي‌داديد» (الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ طَيِّبِينَ يَقُولُونَ سَلامٌ عَلَيْكُمْ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).
و در واقع پاداش پاكي و تقوي چيزي جز اين نيست كه فرشتگان الهي با سلام و درود از آن‌ها استقبال كنند و از آن‌ها به بهشت دعوت نمايند، دعوتي آميخته با لطف و محبت و احترام!
در اينجا نيز ممكن است بهشت اشاره به بهشت برزخ بوده باشد يا بهشت قيامت كه بهشت برزخي در‌هاي آن محسوب مي‌شود.
به هر حال اين يكي از ابعاد مرگ است كه كيفيت آن نسبت به صالحان و بدكاران كاملاً متفاوت مي‌باشد.
6ـ فلسفه مرگ و حيات
زندگي انسان به هر حال محدود است، و هر حياتي با مرگ همراه خواهد شد، در اينجا نخستين سؤالي كه پيش مي‌آيد اين است كه هدف از اين حيات و مرگ چيست؟ قرآن مجيد در ششمين آيه مورد بحث به اين مطلب پرداخته، چنين مي‌گويد: «زوال ناپذير و پر بركت است كسي كه حكومت جهان هستي به دست او است، و بر همه چيز قادر است ـ همان كسي كه مرگ و حيات را آفريد تا شما را بيازمايد كه كدام يك بهتر عمل مي‌كنيد و او عزيز و غفور است» (تَبارَكَ الَّذِي بِيَدِهِ الْمُلْكُ وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ ـ الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَياةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُورُ).
در اينجا نخست آفرينش مرگ و حيات را به عنوان نشانه‌اي از قدرت بي پايانش معرفي مي‌كند، سپس مي‌فرمايد: هدف از اين آفرينش آزمايش حسن عمل است، آزمايشي كه به معني پرورش انسان‌ها و هدايت آن‌ها به سوي مسير قرب پروردگار است.
از اين آيه چند امر استفاده مي‌شود:
اولاً مرگ و حيات هر دو مخلوقند، اگر مرگ به معني فنا و نيستي مطلق بود مخلوق بودن آن معني نداشت، اين به خاطر آن است كه مرگ انتقالي است از جهاني به جهان ديگر، و لذا يك امر وجودي است و قابل آفرينش.
ثانياً مرگ قبل از حيات است يا به خاطر اينكه اشاره به مرگ دنيا و حيات جهان آخرت است، يا اينكه مرگ اشاره به مرحله خاك بودن انسان و حيات آفرينش از خاك است، و يا هر دو.
ثالثاً دنيا به عنوان يك ميدان آزمايش معرفي شده، ميداني براي آزمايش «بهترين افراد از نظر عمل»، و طبعاً كارت قبولي و نتيجه اين آزمون در سراي ديگر آشكار مي‌شود.
رابعاً معيار ارزش انسان در پيشگاه خدا حسن عمل او است.
بديهي است اعمال نيكو از عقائد پاك، و قلب مؤمن، و نيت خالص، سر چشمه مي‌گيرد، چرا كه هميشه عمل بازتابي است از اين امور.
شايد به همين دليل در حديثي از پيغمبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ مي‌خوانيم كه در تفسير جمله «اَحسَن عَمَلاً» فرمود: «اَتَمُّكُم عَقلاً وَ‌اَشَدُّكُم لِلّهِ خَوفاً وَ اَحسَنُكُم فيما اَمَرَ اللهُ بِهِ وَ نَهي عَنهُ نَظَراً، وَ اِنْ كانَ اَقَلُّكُم تَطَوُّعا: «منظور اين است كدام يك از شما از نظر عقل و خرد كاملتر، و از جهت خدا ترسي قويتر و داراي آگاهي فزونتر نسبت به اوامر و نواهي الهي هستيد، هر چند اعمال مستحب شما كمتر باشد»![11]
و از اينجا روشن مي‌شود كه تفسير‌هاي مختلفي كه براي «اَحسَنُ عملاً» ذكر كرده‌اند مانند: اعمال خالص تر، عقل بيشتر، زهد فزونتر، ياد مرگ كردن و بيشتر آماده اين سفر شدن، همه با يكديگر ارتباط دارد، و تفسير‌هاي مختلفي محسوب نمي‌شود، چرا كه همه شاخ و برگ و ريشه و ساقه و ميوه يك شجره است.
خامساً: ارزش واقعي از آن «كيفيت عمل» ا ست نه «كميت» و حجم آن، واي بسا عمل كوچكي با كيفيت بالا از نظر خلوص و ايمان و معرفت، بر اعمال كثير و فراوان، برتري داشته باشد، و لذا در حديثي از امام صادق ـ عليه السّلام ـ آمده است كه فرمود: لَيس يَعني اَكثَرُ عَمَلاً وَلكِن اَصوَبُكُم عَمَلاً: «هدف اين نيست كداميك بيشتر عمل مي‌كنيد، بلكه منظور اين است كداميك صحيح تر و خالص‌تر عمل مي‌نمائيد».[12]
سادساً: افعال الهي داراي هدف و به اصطلاح «معلل بالاغراض» است، بر خلاف گفته نا آگاهان و بي‌خبراني كه افعال خدا را بي هدف معرفي كرده‌اند.
سابعاً: از آنجا كه در اين ميدان آزمايش عظيم ممكن است انسان احساس تنهائي و ناتواني كند، و يا بر اثر لغزش‌ها مأيوس گردد، در پايان آيه با توصيف خداوند به عزيز و غفور به اين نگراني‌ها پايان مي‌دهد، و به انسان مي‌گويد: تنها نيستي، از عظمت آزمايش مترس، دل بر خداي نه، و اگر لغزشي از تو سر زد دست به دامن عفو و غفرانش بزن.
نتيجه بحث
از مجموع آنچه در آيات و عناوين شش گانه بالا آمد نگرشي را كه قرآن بر مسأله مرگ از زواياي مختلف دارد، به خوبي روشن مي‌شود.
قابل توجه اينكه قرآن در تمام اين موارد، روي آثار تربيتي آن تكيه كرده است چرا كه قرآن يك كتاب كامل تربيتي است، و به هنگام ذكر اصول و فروع دين و مسائل اجتماعي و تاريخي و غير آن، همه جا ناظر به بعد تربيتي آن است، يعني واقعيت‌ها را به وضوح مطرح مي‌كند، و از آن براي كنترل نفس سركش و دعوت به سوي تقوي و پرهيزكاري و پيمودن مسير قرب خدا با ظرافت و دقت خاصي بهره مي‌گيرد، و چه زيبا و جالب است ظرافت‌ها و ريزه كاري‌هاي قرآن در تمام اين زمينه‌ها.
پي نوشت ها:
[1] . آل عمران / 185.
[2] . زمر / 42.
[3] . سجده / 11.
[4] . نحل / 28.
[5] . نحل / 32.
[6] . ملك / 1 ـ 2.
[7]. آل عمران 185 ـ انبياء 35 و عنكبوت 57.
[8] . شعراء / 89.
[9] . مائده / 116.
[10]. ضمير در «موتها» گرچه ظاهراً به «نفس» برمي گردد ولي در واقع اشاره به ابدان و اجساد انسانها است زيرا بدن مي‌ميرد نه روح همچنين ضمير در «منامها».
[11]. تفسير مجمع البيان جلد 10 صفحه 322.
[12]. «اصول كافي» جلد 2 صفحه 16 (باب الاخلاص) حديث 4.

چهارشنبه, 13 ارديبهشت 1402 08:55

چطور مکمل ویتامین دی مصرف کنیم؟

ویتامین دی یا «ویتامین نور آفتاب» کارکردهای متعددی در بدن به عهده دارد از کمک به استحکام استخوان‌ها تا تقویت ایمنی بدن. اما اخیرا این بحث مطرح بوده است که آیا تجویز مکمل‌های آن به صورت دوزهای بالای هفتگی بهتر است یا دوزهای پایین‌تر روزانه؟

پژوهشگران درباره اینکه بهترین راه برای مصرف مکمل‌های این ویتامین حیاتی چگونه است به بحث ادامه می‌دهند.اما اغلب کارشناسان مصرف دوزهای پایین روزانه این ویتامین را توصیه می‌کنند.

دوز معمول توصیه‌شده برای ویتامین دی برای بزرگسالان  ۱۹ تا ۷۰ سال  ۱۵ میکروگرم یا ۶۰۰ واحد بین‌المللی است. حد بالایی قابل‌تحمل این ویتامین برای بزرگسالان – بالاترین مقداری که بی‌خطر شمرده می‌شود- ۴۰۰۰ واحد بین‌المللی است.

ویتامین دی به صورت انواع قرص‌ها، کپسول‌ها و شربت‌ها و سایر اشکال وجود دارد. با اینکه محتوای ویتامین دی بسیاری از این مکمل‌ها صدها واحد ویتامین هستند، میزان ویتامین موجود در برخی از آن در حد هزارها است. یک علت تفاوت دوزهای ویتامین در فراورده‌های گوناگون این است که برخی از بررسی‌ها نشان داده‌اند که میزان بالاتر ویتامین دی تجویز شده هفگی می‌تواند برخی از پیامدهای بهداشتی مثبت برای برخی از گروه‌های افراد داشته باشد.

دوز روزانه بهتر است یا دوز هفتگی

یک فراتحلیل در سال ۲۰۲۳ نشان داد که دوزهای بسیار بالاتر هفتگی (تا ۲۱۰۰۰ واحد بین‌المللی) ویتامین دی میزان بستری شدن در بخش مراقبت‌های ویژه و مرگ در افراد مباتلا به کووید-۱۹ را کاهش می‌دهد. در یک بررسی دیگر در سال ۲۰۱۸، زنان باردار دچار کمبود ویتامین دی در دو گروه یا ۱۰۰۰ واحد روزانه یا ۵۰۰۰۰ واحد مکمل ویتامین دریافت کردند. گروهی که دوز بالای هفتگی ویتامین را دریافت کرده بودند، دچار هیچ عارضه جانبی نشدند و  پس از ۱۰ هفته میزان بالاتر ویتامین دی در خونشان داشتند.

گرچه ممکن است شرایط خاصی وجود داشته باشد که دوزهای بالاتر هفتگی ویتامین دی تجویز شود، اغلب افراد در جامعه پزشکی درباره توصیه به مصرف معمول دوزهای بالای ویتامین دی برای جمعیت عمومی محتاط هستند.

کارشناسان می‌گویند اغلب بیمارانی که نیاز به مکمل ویتامین دی دارند باید یک دوز کوچک روزانه آن را مصرف کنند، اما در افرادی که دچار کمبود شدید ویتامین دی هستند، دوزهای بالاتر هفتگی ممکن است برای مدت کوتاه تجویز شود.

تجویز روزانه مکمل ویتامین دی به جذب بهتر و پایدارتر ویتامین می‌انجامد و همچنین انعطاف‌پذیری بیشتری درباره دوز تجویزی ایجاد می‌کند.

چه کسانی نیاز به مکمل دارند

پزشکان در تجویز مکمل ویتامین دی عوامل گوناگونی را در نظر می‌گیرند. عواملی که بر میزان نیاز افراد به ویتامین دی اثر می‌گذارند، شامل جایی که فرد زندگی می‌کند، قومیت او، سایر عوارض پزشکی فرد مانند بیماری‌های گوارشی و علائم اختصاصی فرد می‌شود.

ویتامین دی در نتیجه تابش مستقیم نور خورشید به پوست برهنه می‌تواند در بدن ساخته شود و همچنین غداهایی مانند ماهی آزاد، ماهی تن، زرده تخم‌مرغ، غلات غنی‌شده و برخی از قارچ‌ها مقدار زیادی ویتامین دی دارند.

اما کمبود این ویتامین به طور شگفت‌انگیزی شایع است و زنان با درصدهای بیشتری دچار کمبود این ویتامین هستند. بررسی‌ها نشان می‌دهند بسیاری از افراد میزان کافی ویتامین دی (۶۰۰ واحد در روز) را از راه رژیم غذایی‌شان دریافت نمی‌کنند.

کمبود ویتامین دی می‌تواند با علائمی مانند خستگی، ضعف عضلانی و درد استخوانی خود را نشان دهد. اما حتی اگر دچار کمبود ویتامین دی باشید، ممکن است کاملا بی‌علامت هم باشید. تنها راه مطمئن برای شناسایی کمبود ویتامین دی اندازه‌گیری میزان خونی این ویتامین است.

اگر میزان ویتامین دی در خون کافی باشد (۵۰ میلی‌مول در لیتر یا بالاتر)  پزشک شما ممکن است ضرورتی برای تجویز مکمل این ویتامین نبیند. اما اگر میزان ویتامین دی در خون پایین‌تر باشد، تجویز مکمل روزانه ویتامین محتمل است.

چه نوع مکملی باید مصرف کرد

اگر فردی هستند که زمان زیادی را در زیر آفتاب نمی‌گذرانید، مصرف روزانه مولتی‌ویتامین  یا مصرف مرتب روزانه غذاهای غنی‌شده با ویتامین دی برای دریافت روزانه ۶۰۰ تا ۸۰۰ واحد این ویتامین توصیه می‌شود. سالمندان و زنان باردار ممکن است به میزان بیشتری از این ویتامین نیاز داشته باشند.

نکته مهم درباره ویتامین دی این است که این ویتاتمین برای جذب نیاز به یک منبع چربی دارد. به همین دلیل توصیه می‌شود که این ویتامین را به همراه غذایی مصرف کنید که حاوی مقداری چربی باشد.

مکمل‌های ویتامین دی به اشکال گوناگون مانند قرص، اشکال جویدنی، شربت و شکل‌های دیگر موجود است. بهتر است مکملی را انتخاب کنید که تایید یک سازمان مرجع را روی برچسب خود درج کرده باشد.

درباره اینکه بین دو نوع ویتامین D2 و D3 کدام را باید انتخاب کنیم، باید گفت هر دو نوع میزان خونی ویتامین را افزایش می‌دهند، اما اغلب پژوهش‌ها نشان می‌دهند که ویتامین D3 نسبت به D2 بیشتر میزان خونی ویتامین را بالا می‌برد و برای مدتی طولانی‌تر آن را بالا نگه می‌دارد. همچنین با توجه به اینکه ماده معدنی منیزیوم به فعال کردن ویتامین دی کمک می‌کند، شاید بهتر باشد مکملی را بخرید که حاوی منیزیوم هم باشد.

1 ـ بعـد معنـوی حـج

اکنون که در آستانه فریضه مبارکه حج هستیم، لازم است توجهی به ابعاد «عرفانی»، «روحانی»، «اجتماعی»، «سیاسی» و «فرهنگی» آن داشته باشیم، باشد که این امر، راهگشایی برای قدم هایِ مؤثرِ دیگر باشد. در این موضوعات، بسیاری از دوستان متعهد مطالبی گفته اند این جانب نیز اشاره ای گذرا، تنها به بعض ابعاد آن می کنم، شاید تذکری از آن حاصل شود.

از آن جا که در این مناسکِ عجیب، از اول احرام و تلبیه تا آخر مناسک، اشاراتی عرفانی و روحانی است ـ که تفصیل آنها در این مقال میسر نیست ـ اکتفا به بعض اشارات تلبیه ها می کنم: لبیک های مکرر از کسانی حقیقت دارد که ندای حق را به گوش جان شنیده و به دعوت اللّه تعالی به اسم جامع جواب می دهند. مسأله، مسأله حضور در محضر است و مشاهده جمال محبوب، گویی گوینده از خود در این محضر بیخود شده و جواب دعوت را تکرار می کند و دنباله آن، سلب شریک به معنای مطلق آن می نماید که اهل اللّه می دانند، نه شریک در الوهیت فقط. گرچه سلب شریک در آن نیز شامل همه مراتب تا فنای عالم در نظر اهل معرفت است و حاوی جمیع فقرات احتیاطی و استحبابی است مثل «الحمدلک» و «النعمة لک» و حمد را اختصاص می دهد به ذات مقدس، همچنین نعمت را، و نفی شریک می کند و این نزد اهل معرفت، غایت توحید است و به این معناست که هر حمدی و هر نعمتی که در جهان هستی تحقق یابد، حمد خدا و نعمت خداست بدون شرک1.

جهات معنوی حج بسیار است و مهم آن است که حاج بداند که کجا می رود و دعوت کی را اجابت می کند و میهمان کیست و آداب این میهمانی چیست و بداند هر «خودخواهی» و «خودبینی»، با «خداخواهی» مخالف است و با هجرت الی اللّه مباین و موجب نقض معنویت حج است2.

مراتب معنوی حج، که سرمایه حیات جاودانه است و انسان را به افق توحید و تنزیه نزدیک می نماید، حاصل نخواهد شد، مگر آن که دستورات عبادی حج به طور صحیح و شایسته و مو به مو عمل شود و حجاج محترم و روحانیون معظم کاروان ها تمام همّ خود را صرف در تعلیم و تعلم مناسک حج کنند و بر مسأله دانان است که از همراهان خود مواظبت کنند که خدای نخواسته تخلف از دستورات نشود. و بعد سیاسی و اجتماعی آن حاصل نمی گردد، مگر آنکه بعد معنوی و الهی آن جامه عمل پوشد و لبیک های شما جواب دعوت حق تعالی باشد و خود را محرم برای وصول به آستانه محضر حق تعالی نمایید و لبیک گویان برای حق، نفی شریک به همه مراتب کنید و از «خود» که منشأ بزرگ شرک است به سوی او ـ جل و علی ـ هجرت نمایید. و امید است برای جویندگان، آن موتی که دنبال هجرت است حاصل آید و اجری را که علی اللّه است دریافت نمایند و اگر جهات معنوی به فراموشی سپرده شود، گمان نکنید که بتوان از چنگال شیطان نفس رهایی یابید. و تا در بند خویشتن خویش و هواهای نفسانی خود باشید، نمی توانید جهاد فی سبیل اللّه و دفاع از حریم اللّه نمایید3.

2 ـ ابعـاد سیـاسـی و اجتمـاعـی حـج

ای مسلمانان جهان که به حقیقتِ اسلام ایمان دارید! بپا خیزید و در زیر پرچم توحید و در سایه تعلیمات اسلام، مجتمع شوید و دست خیانتِ ابرقدرتان را از ممالک خود و خزائن سرشار آن کوتاه کنید و مجد اسلام را اعاده کنید و دست از اختلافات و هواهای نفسانی بردارید که شما دارای همه چیز هستید. بر فرهنگ اسلام تکیه زنید و با غرب و غربزدگی مبارزه نمایید و روی پای خودتان بایستید و بر روشنفکران غربزده و شرق زده بتازید و هویت خویش را دریابید که روشنفکران اجیر شده، بلایی بر سر ملت و مملکتشان آورده اند که تا متّحد نشوید و دقیقاً به اسلام راستین تکیه ننمایید، بر شما آن خواهد گذشت که تاکنون گذشته است. امروز زمانی است که ملّت ها چراغ راه روشنفکرانشان شوند و آنان را از خود باختگی و زبونی در مقابل شرق و غرب نجات دهند که امروز روز حرکت ملت هاست و آنان هادی هدایت کنندگان تاکنونند. بدانید که قدرت معنوی شما بر همه قدرت ها چیره، و قریب یک میلیارد جمیعت شما با خزائن بی پایان، می تواند تمام قدرت ها را در هم شکند. نصرت کنید خدا را تا نصرت دهد شما را. ای اقیانوس بزرگ مسلمانان! خروش بر آورید و دشمنان انسانیت را درهم شکنید که اگر به خدای بزرگ رو آوردید و تعلیمات آسمانی را وجهه خود قرار دهید، خدای تعالی و جنود عظیم او با شماست4.

از همه ابعاد آن مهجورتر و مورد غفلت تر، بعد سیاسی این مناسک عظیم است که دست خیانتکاران برای مهجوریت آن بیشتر در کار بوده و هست و خواهد بود. و مسلمانان امروز و در این عصر، که عصر جنگل است، بیشتر از هر زمان، موظف به اظهار آن و رفع ابهام از آن هستند، زیرا بازیگران بین المللی با اغفال مسلمین و عقب نگه داشتن آنان از یک سو و عمّال سودجوی آنان از سوی دیگر و غفلت زدگان نادان از طرفی و آخوندهای درباری یا کج فهم از سوی دیگر و متنسکان جاهل از یک طرف، دانسته یا ندانسته پشت در پشت هم ایستاده و در محو این بعدِ سرنوشت ساز و نجات دهنده مظلومان، در فعالیت هستند. و لازم است متعهدان و بیداران و دلسوزان برای غربت اسلام و مهجوریت این بعد، در احکام اسلام به ویژه حج که این بعد در آن ظاهرتر و مؤثرتر است، با قلم و بیان و گفتار و نوشتار به کوشش برخیزند، خصوصاً در ایام مراسم حج که پس از این مراسم عظیم انسان ها می توانند در شهر و دیار خود با توجه به این بعد عظیم، مسلمانان و مظلومان جهان را بیدار و برای خروج مظلومان جهان از تحت فشارهای روز افزون ستمگران مدعی حمایت از صلح، به حرکت وادارند. و پرواضح است که اگر در این کنگره عظیم جهانی که همه اقشار ملت های مظلوم اسلامی از هر مذهب و ملت و دارای هر زبان و مسلک و هر رنگ و قشر، ولی با زیّ واحد و لباس مشابه، دور از هر آلایش و آرایش اجتماع نموده اند، مسائل اساسی اسلام و مسلمین و مظلومان جهان از هر فرقه حل نشود و حکومت های مستکبر و زورگو سرجایشان ننشینند، از اجتماعات کوچک منطقه ای و محلی کاری بر نخواهد آمد و راه حل فراگیری به دست نخواهیم آورد5.

باید بدانند که حـــج ابـراهـیمی، محمدی ـ صلی اللّه علیهما و آلهما ـ سال هاست غریب و مهجور است، هم از جهات «معنوی و عرفانی» و هم از جهات «سیاسی و اجتماعی». و حجاج عزیز تمامی کشورهای اسلامی باید بیت خدا را در همه ابعادش از این غربت درآورند، اسرار عرفانی و معنویش به عهده عرفای غیر محجوب. و ما اینک با بعد سیاسی و اجتماعی آن سر و کار داریم که باید گفت فرسنگ ها از آن دوریم. ما مأمور به جبران مافات هستیم. این کنگره سراپا سیاست که به دعـوت ابــراهیم و محمد ـ صلی اللّه علیهما و آلهما ـ برپا می شود و از هر گوشه دنیا و از هر فجّ عمیق در آن اجتماع می کنند، برای منافع ناس است و قیام به قسط است و در ادامه بت شکنی های ابراهیم و محمد است و طاغوت شکنی ها و فرعون زدودن های موسی است، و کدام بت به پایه شیطان بزرگ و بت ها و طاغوت های جهانخوار می رسد که همه مستضعفان جهان را به سجده خود و ستایش خویش فرا خوانند و همه بندگان آزاد خدای تعالی را بنده فرمانبردار خویش دانند6؟.

مکه و منی قربانگاه عاشقان است و اینجا محل نشر توحید و نفی شرک؛ که دلبستگیِ به جان و عزیزان نیز شرک است. به فرزندان آدم درس آموزنده جهاد در راه حق را داد که از این مکان عظیم نیز فداکاری و از خود گذشتن را به جهانیان ابلاغ کنید. به جهانیان بگویید «در راه حق و اقامه عدل الهی و کوتاه کردن دست مشرکان زمان باید سر از پا نشناخت و از هر چیزی حتی مثل اسمعیل ذبیح اللّه گذشت که حق جاودانه شود». این بت شکن و فرزند عزیزش بت شکن دیگر سید انبیا محمد مصطفی ـ صلی اللّه علیه وآله وسلم ـ به بشریت آموختند که بت ها هر چه هست باید شکسته شود و کعبه که امّ القُری است و آنچه از آن بسط پیدا کرده تا آخرین نقطه زمین، تا آخرین روز جهان باید از لوث بت ها تطهیر شود. بت هر چه باشد، چه هیاکل، چه خورشید، چه ماه و چه حیوان و انسان و چه بتی بدتر و خطرناکتر از طاغوت های در طول تاریخ از زمان آدم صفی اللّه تا ابراهیم خلیل اللّه تا محمد حبیب اللّه ـ صلی اللّه علیهم و آلهم اجمعین ـ تا آخرالزمان که بت شکن آخر، از کعبه ندای توحید سر دهد. مگر ابرقدرت های زمان ما و بت های بزرگ نیستند که جهانیان را به اطاعت و کرنش و پرستش خود می خوانند و بازور و زر و تزویر، خود را به آنان تحمیل می نمایند؟ کعبه معظمه، یکتا مرکز شکستن این بت هاست. ابراهیم خلیل در اول زمان و حبیب خدا و فرزند عزیزش مهدی موعود روحی فداه ـ در آخر زمان از کعبه ندای توحید سر دادند و می دهند. خداوند تعالی به ابراهیم فرمود:

«وَ اَذِّنْ فِی النّاسِ بِالْحَجّ یَأتُوکَ رِجالاً وَ عَلیکُلِّ ضامِرٍ یَأتینَ مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمیق»

و فرمود: «و طَهِّرْ بَیْتیِ لِلطّائِفینَ وَالْقائِمینَ وَالرُّکّع السُّجُودِ» و این تطهیر از همه ارجاس است که بالاترین آنها شرک است که در صدر آیه کریمه است و در سوره توبه می خوانیم:

«وَ اَذانٌ مِنَ اللّه ِ وَ رَسوُلِهِ اِلَی النّاسِ یَوْمَ الحَجّالاَکْبَرِ اَنَّ اللّه َ بَــرئٌ مِنَ الْمُشرِکینَ وَ رَسوُلُهُ» و مهدی منتظر در لسان ادیان و به اتفاق مسلمین از کعبه ندا سر می دهد و بشریت را به توحید می خواند. همه فریادها را از کعبه و مکه سر می دهند و ما باید از آنها تبعیت کنیم وندای «توحید کلمه» و «کلمه توحید» را از آن مکان مقدس سردهیم و با فریادها و دعوت ها و تظلم ها و افشاگری ها و اجتماعات زنده و کوبنده در مجمع مسلمین در مکه مکرمه بت ها را بشکنیم و شیاطین را که در رأس آنها شیطان بزرگ است در عقبات رَمْی کنیم و طرد نماییم تا حج خلیل اللّه و حبیب اللّه و ولی اللّه مهدی عزیز را بجا آورده باشیم والا در حق ما گفته می شود «ما اَکْثَرَ الضَجیج وَ اَقَلَ الحَجیج».

امید است حجاج محترم بیت اللّه الحرام از هر فرقه هستند و اهل هر مذهب می باشند در مواقف و مشاعر محترمه دسته جمعی برای پیروزی اسلام بر کفر جهانی دعا کنند و برای بیداری مسلمانان و حکومت های آنان فریاد کنند و دعای بلیغ نمایند. شاید به برکت دعا در محیط وحی و محل کسر اصنام جاهلیت، خداوند تبارک و تعالی بر مسلمین تفضل کند و مجد و عظمت صدر اسلام را به آنان برگرداند و دست اجانب و جهانخواران را از بلاد آنان کوتاه فرماید و ابر رحمت و غفران خود را بر سر عموم مسلمین بباراند. «انه عفواً عفوراً»7.

3 ـ حفـظ وحـدت مسلمیـن

دل میقات در هوای زائرانی می تپد که از کشور «لاشرقیه ولا غربیه» آمده اند تا با تلبیه و لبیک لبیک، دعوت خداوند را به سوی صراط مستقیم انسانیت اجابت کنند و با پشت پا زدن بر مکتب های شرقی و غربی و انحرافات ملی گرایی، فرقه زدایی نموده، با همه ملت ها بدون در نظر گرفتن رنگ و ملیت و محیط و منطقه، برادر و برابر، غمخوار یکدیگر باشند و تحکیم وحدت کنند و با «ید واحده» بر دشمنان بشریت و زورگویان جهانخوار بتازند8.

از ملّی گرایی خطرناکتر و غم انگیزتر، ایجاد خلاف بین اهل سنّت و جماعت با شیعیان است و القاء تبلیغات فتنه انگیز و دشمنی ساز، بین برادران اسلامی است و بحمداللّه تعالی در انقلاب اسلامی ایران هیچ اختلافی بین این دو طایفه وجود ندارد و همه با دوستی و اخوت در کنار هم زندگی می کنند.

و اهل سنت که در ایران جمعیتش بیشمارند و در اطراف و اکناف کشور زیست می کنند و دارای علما و مشایخ بسیار هستند، با ما برادر و ما با آنها برادر و برابریم9.

امروز چاره چیست و برای شکستن این بت ها چه تکلیفی متوجه مسلمانان جهان و مستضعفان می باشد؟ یک چاره که اساس چاره هاست و ریشه این گرفتاری ها را قطع می کند و فساد را از بن می سوزاند، وحدت مسلمانان بلکه تمامی مستضعفان و دربند کشیده شدگان جهان است و این وحدت که اسلام شریف و قرآن کریم بر آن پافشاری کرده اند، با دعوت و تبلیغ دامنه دار باید بوجود آید و مرکز این دعوت و تبلیغ، مکه معظمه در زمان اجتماع مسلمین برای فریضه حج است که ابراهیم خلیل اللّه و محمد حبیب اللّه شروع و در آخرالزمان حضرت بقیة اللّه ـ ارواحنا لمقدمه الفدا ـ تعقیب می کند. به ابراهیم خلیل اللّه خطاب می شود که مردم را به حج بخوان تا برای شهود منافع خود از همه اقطار بیایند. این منافع جامعه است، منافع سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی. بیایند و ببینند تو که بر آنان پیغمبری، عزیزترین ثمره حیات خود را در راه خدا تقدیم کردی و همه ذریه آدم باید به تو تأسی کنند، ببینند که بت ها را شکستی و آنچه جز خداوند بود به دور افکندی، شمس باشد یا قمر، هیاکل حیوانات یا انسان ها و گفتی و از روی حقیقت گفتی «وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذی فَطَرَالسَّمواتِ وَالاَرْضَ حَنیفاً مسلماً وَ ما اَنَا مِنَ الْمُشْرِکینَ» و همه باید به پدر توحید و پدر پیامبران عظیم الشأن تأسی کنند10.

4 ـ وظایـف حجـّاج محتـرم

لازم است برادران ایرانی و شیعیان سایر کشورها از اعمال جاهلانه که موجب تفرق صفوف مسلمین است احتراز کنند و لازم است در جماعات اهل سنت حاضر شوند و از انعقاد تشکیل نماز جماعات در منازل و گذاشتن بلندگوهای مخالف رویه، اجتناب نمایند و از افتادن روی قبور مطهره و کارهایی که گاهی مخالف شرع است جداً اجتناب کنند.

نیابت از سعی برای نماز طواف، صحیح نیست. باید هر کس خودش به هر نحو می تواند نماز بخواند و مجراست از گرفتن نایب و مزاحمت به نمازگزاران اجتناب نمایند.

طواف را به نحو متعارف که همه حجاج به جا می آورند، به جا آورند و از کارهایی که اشخاص جاهل می کنند احتراز شود و مطلقاً از کارهائی که موجب وهن مذهب است باید احتراز شود11.

به خواهران و برادران محترم کشورهای اسلامی، قبل از هر چیز این نکته را باید عرض کنم که صورت حج، این عبادت بزرگ را که برای انجام آن مشرف می شوید، به صورتی شایسته و موافق دستور الهی انجام دهید و مسائل آن را نزد علمای اعلام با دقت فراگیرید. مبادا خدای ناخواسته پس از انجام حج و گذشت وقت، معلوم شود که خللی در آنها وارد شده و موجب بطلان حج گردیده و زحمت های شما هدر رفته است.

حضرات آقایان علمای محترم کوشش فرمایند که زائران محترم را به وظایف خود آشنا نمایند تا صورت حج، مطابق شرع مطهّر انجام گیرد. و از مهمات در همه عبادات، اخلاص در عمل است که اگر خدای نخواسته کسی عملی را برای خودنمایی و عرضه به دیگران انجام دهد و خوبی عملش را به رخ دیگری بکشد، عمل او باطل است. و حجاج محترم مواظب باشند که رضای غیر خداوند را در اعمال خود شرکت ندهند12.

پاورقی ها:

1 ـ صحیفه نور، ج 19 ، ص 42 .

2 ـ همان، ص 199 .

3 ـ همان، ص 42 .

4 ـ همان، ج 13 ، ص 83 .

5 ـ همان، ج 19 ، ص 43 .

6 ـ همان، ج 20 ، ص 18 .

7 ـ همان، ج 18 ، ص 87 .

8 ـ همان، ج 19 ، ص 197 .

9 ـ همان، ج 13 ، ص 81 .

10 ـ همان، ج 18 ، ص 90 .

11 ـ همان، ج 9 ، ص 176 .

12 ـ همان، ج 19 ، ص 199 .

سه شنبه, 12 ارديبهشت 1402 08:56

مقام معلم در آینۀ قرآن و حدیث

حضرت آیت الله مکارم شیرازی در گفتاری به تبیین اهمیت و جایگاه مقام معلم پرداخته اند .

علم مهم ‌ترین سرمایه بشر است؛[۱] اسلام نیز برای علم محدودیت قائل نیست،[۲] و هیچ حد و مرزی را نمی ‏شناسد، به نحوی که تا چین و ثریا نیز باید در طلبش دوید،[۳] و از گاهواره تا گور ادامه دارد.[۴]

به این ترتیب در منطق اسلام کلمه «فارغ التحصیل» یک کلمه بی‏ معنی است، یک مسلمان راستین هرگز تحصیل علمش پایان نمی‏ پذیرد، همواره دانشجو است و طالب علم، حتی اگر برترین استاد شود.[۵]

از سوی دیگر، تعلیم و تربیت، در تعلیمات اسلام جایگاه ویژه ‏ای دارد و جایگاه روشن و قاطعی درباره آن در آیات و روایات اسلامی دیده می‏ شود، در همه جا روی ارزش های تعلیم و تربیت تکیه شده، و مسائل تربیتی در سرلوحه برنامه قرار گرفته،[۶] به نحوی که از نظر نیاز به معلم‏، اسلام مرز نمی ‏شناسد چرا که حکمت گمشده مؤمن است، نزد هر کس بیابد آن را می‏ گیرد و اگر گوهری از دهان ناپاکی بیفتد آن را برمی‏ دارد.[۷] این مسأله نشان می دهد مقام معلم در اسلام بسیار والا و برجسته است.[۸]

در حقیقت، وجود آموزش‏ های کافی و باسواد بودن مردم، از جمله شاخص‏ های توسعه است. جامعه بی‏سواد و آموزش ندیده و جامعه ‏ای که در آن مدرسه و دانشگاه و معلّم‏ و استاد به اندازه کافی وجود نداشته باشد، جامعه ‏ای توسعه نیافته و عقب‏ مانده است و تجربیّات جهان امروز بهترین گواه این معناست.[۹]

لذا امیرمؤمنان علی علیه السلام جهل را ریشه هر بدی: «اَلْجَهْلُ اَصْلُ کُلِّ شَرٍّ»[۱۰]و معدن هر بدی می‏ داند: «الجَهلُ مَعْدِنُ الشَّرِّ »[۱۱]و نادانی را دردناک ‏ترین دردها بر می‏ شمرد: «الجَهْلُ أَدْوَأُ الدَّاءِ».[۱۲] که نشان می دهد اسلام برای تعلیم و آگاهی بخشی مردم اهمیت ویژه ‏ای قائل است.[۱۳]

آیات و روایات زیادی وجود دارد که ارزش کار معلمی را روشن می ‌کند[۱۴] و بحث گسترده ای دربارة حقوق معلمان بر شاگردان یا بر جامعه اسلامی ارائه شده است.[۱۵] که در ادامه به آن اشاره می گردد.

اهمیت تعلیم و تربیت از دیدگاه قرآن

در قرآن، آیات فراوانی در زمینه‏ «تعلیم» و «تعلّم» و «نشر علم» وجود دارد که ذکر همه آنها در این مختصر نمی‏ گنجد.[۱۶]

نگاه اجمالی به این آیات پنج گانه،[۱۷] از میان ده ها آیه از قرآن مجید در زمینه تعلیم و تربیت، اهتمام فوق العاده اسلام را نسبت به این امر مهم نشان می‏ دهد.[۱۸]

آیه نخست،[۱۹]جهان را به منزله دانشگاهی معرّفی می‏ کند، که تمام مخلوقاتش به منظور علم و آگاهی هر چه بیشتر انسان ها آفریده شده اند؛ و هدف این بوده که در اسرار این پدیده ‏ها بیندیشند، و به علم و قدر پروردگار آشنا شوند؛ به تعبیر دیگر، «هدف از کلّ جهان آفرینش، علم و دانش بوده است»[۲۰]

آیه دوّم،[۲۱]هدف از بعثت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله را گسترش علم و حکمت، و پرورش نفوس بر می شمرد، در این فراز قرآنی نه تنها به تعلیم کتاب و حکمت اشاره شده، بلکه به تعلیم آن اموری که بدون نزول وحی امکان دسترسی به آن نبوده است، نیز اشاره شده است:‏ «یُعَلِّمُکُمْ مالَم تَکُونُوا تَعْلَمونَ؛[۲۲]و آنچه را نمی ‌دانستید، به شما یاد دهد».[۲۳]

درآیه سوّم،[۲۴] تعلیم و تربیت و آموزش حکمت، در دعای ابراهیم خلیل علیه السلام برای این امّت آمده است؛ و به خوبی استفاده می‏ شود تعلیم و تربیت از اهداف شناخته شده در میان امّت های پیشین نیز بوده است.[۲۵]

در چهارمین آیه: «فَاسْئَلُوا اهْلَ الذِّکْرِ انْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ؛[۲۶] اگر نمی ‌دانید، از آگاهان بپرسید»، در واقع به بنیان مسأله تعلیم و تربیت اشاره شده است چرا که همه عقلای جهان بر آن صحّه می‏ نهند که همیشه‏ «نا آگاهان باید از آگاهان فرا گیرند».[۲۷]

 آخرین آیه،[۲۸] مسلمانان را به دو گروه تفسیم می‏ کند: «معلّمان و متعلّمان» و در واقع هر مسلمانی باید جزء یکی از این دو گروه باشد، یا آموزش دهد یا فرا گیرد یا معلّم باشد یا شاگرد.[۲۹]

تأمل در این آیه شریفه نشان می دهد در اسلام همان گونه که تحصیل علم واجب است، تعلیم دادن به دیگران نیز جنبه وجوب و الزام دارد: «وَلِیُنذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ؛ باید به هنگام بازگشت به سوی قوم خود، آنها را انذار نمایند».[۳۰]

تعلّم موسی (علیه السلام) از خضر (علیه السلام)

مسأله انتخاب‏ معلم‏ و استاد و دلیل‏ راه‏ در مسیر تربیت‏ نفوس‏ و سیر و سلوک الی الله به حدی اهمیت دارد که گاه انبیای الهی، در مقطع خاصی نیز مأمور به این انتخاب می ‏شدند. داستان خضر و موسی علیه السلام در سوره کهف در قرآن مجید که داستانی بسیار پر معنی و پرمحتوا است، چهره ‏ای از این انتخاب است.[۳۱]

موسی علیه السلام مأمور می‏شود برای فرا گرفتن علومی که جنبه نظری نداشت، بلکه بیشتر جنبه عملی و اخلاقی داشت نزد پیامبر و عالم بزرگ زمانش که قرآن از او به عنوان ‏«عَبْدًا مِنْ عِبَادِنَا آتَیْنَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْمًا؛ بنده ‏ای از بندگان ما که او را مشمول رحمت خود ساخته و از سوی خود علم فراوانی به او تعلیم داده بودیم.» یاد کرده، حاضر شود.[۳۲]

موسی علیه السلام با نشانه ‏ای که در دست داشت به‏ دنبال آن معلّم‏ الهی می‏ گشت تا از علومی که خدا به او تعلیم داده بود بهره ببرد، هنگامی که بعد از یک ماجرای مفصّل به او رسید گفت: «هَلْ اتَّبِعُکَ عَلی‏ انْ تُعَلِّمَنِ مِمّا عُلِّمْتَ رُشْداً؛ آیا من از تو پیروی کنم (و همراه تو بیایم) تا از آنچه به تو تعلیم داده شده است و مایه رشد و صلاح است به من بیاموزی!».[۳۳] اینها علومی بودند که علاوه بر علم شریعت به موسی تعلیم شد.[۳۴]

در مجموع این ماجرا به خوبی نشان می‏ دهد پیدا کردن رهبری آگاه و فرزانه، و بهره گیری از علم و اخلاق او تا آن حد اهمیت دارد که پیامبر اولو العزمی همچون موسی مأمور می ‏شود که راه دور و درازی را برای حضور در محضر او، و اقتباس از چراغ پر فروغش، بپیماید.[۳۵]

خداوند، اولین معلم

خداوند نخستین معلم‏ است، در قرآن به آیاتی برمی‏ خوریم که خداوند خود را به عنوان معلم‏ معرفی کرده، گاه به آدم(علیه السلام) علم اسماء می‏ آموزد: «وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ کُلَّهَا؛[۳۶] سپس علم اسماء [علم اسرار آفرینش و نامگذاری موجودات‌] را همگی به آدم آموخت»، و گاه به نوع انسان آنچه را نمی‏ داند از طریق تکوین و تشریع (بخشی را به صورت علوم فطری در نهادش آفرید، و بخش دیگری را به وسیله عقل و تدبیر در عالم آفرینش و بخش سومی را به وسیله انبیاء)[۳۷] می‏آموزد: «عَلَّمَ الْإِنْسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ ‏؛ به آدمی آنچه را که نمی ‌دانست تعلیم داد».[۳۸]

 گاه قلم به دست او داده و نوشتن می‏ آموزد: «الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ؛[۳۹] همان کسی که بوسیله قلم تعلیم نمود»، گاه یک حرف و دو حرف بر زبانش می‏ نهند و شیوه سخن گفتن به او تعلیم می‏ دهد: «الرَّحْمَنُ * عَلَّمَ الْقُرْآنَ * خَلَقَ الْإِنْسَانَ * عَلَّمَهُ الْبَیَانَ»؛ خداوند رحمان، قرآن را تعلیم فرمود، انسان را آفرید، و به او «بیان» را آموخت».[۴۰]

به این ترتیب او هم معلّم بیان است، و هم معلّم قلم، و هم معلّم اموری که انسان از آن آگاهی نداشته است، این تعلیمات ممکن است اشاره به تعلیمات فطری‏ باشد که به صورت خلاصه و سربسته در درون جان انسان است، و نیز ممکن است اشاره به وجود ابزار و اسباب و مقدماتی باشد که خدا در انسان آفریده، و او را قادر بر اختراع زبان و خط و کشف سایر واقعیات جهان هستی کرده است.[۴۱]

انبیاء و ائمه اطهار (علیهم السلام)، معلمان بزرگ تاریخ بشریت

تعلیم‏ و تربیت انسان از جمله مهم ترین برنامه پیامبران است،[۴۲] انبیای الهی آنچه را خدا به عنوان وحی، به آنان تعلیم‏ کرده، از طریق استدلال، انذار، بشارت، موعظه و اندرز و نفوذ در دل ها، به مردم تعلیم‏ می دهند.[۴۳]

لذا پیامبران بزرگ ترین معلّمان در عالم بشریّتند.[۴۴] البته پیغمبران خدا همانند معلمانی بودند که هر کدام جامعه بشریت را در یک کلاس پرورش می‏ دادند، بدیهی است دوران تعلیم هر یک که تمام می‏ شد به دست معلم‏ دیگر، در کلاس بالاتر سپرده می‏ شدند.[۴۵]

بدین ترتیب نوح علیه السلام مسئول تعلیم و تربیت انسان‏ ها در نخستین مقطع بود، ابراهیم علیه السلام در مقطع دیگر و همچنین موسی و عیسی علیهما السلام هر کدام معلم‏ و استاد یکی از این مقاطع بودند.[۴۶]

حال با گذشت‏ زمان‏ و آمادگی‏ نوع‏ بشر برای‏ تعلیمات‏ عالی ‏تر، ادیان الهی تدریجاً کامل ‏تر، و تعلیمات آنها عمیق ‏تر شد تا نوبت به آخرین و کامل ‏ترین آیین الهی یعنی آیین اسلام رسید و فرمان‏ «الْیَوْمَ اکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ اتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَ رَضَیتُ لَکُمُ الاسْلامَ دیناً؛ امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم، و اسلام را به عنوان آیین (جاویدان) شما پذیرفتم» صادر شد،[۴۷] و خاتم انبیا محمد صلی الله علیه و آله مامور تعلیم این مقطع شد.[۴۸]

به تعبیر دیگر انبیای پیشین، برای اینکه انسان بتواند در این راه پرنشیب و فرازی که به سوی تکامل دارد پیش برود، هر کدام قسمتی از نقشه این مسیر را در اختیار او گذاردند، تا این شایستگی را پیدا کرد که نقشه کلی و جامع تمام راه را، به وسیله آخرین پیامبر از سوی خداوند بزرگ، در اختیار او بگذارد.[۴۹]

لذا از اهداف بعثت پیامبر اسلام، آموزش مردم شمرده شده: «وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ؛[۵۰] و به آنان کتاب (قرآن) و حکمت می‌آموزد» و رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز از اهداف بعثت خود را، آموختن مردم می‏ داند: «وبالتّعلیم أُرسلتُ‏؛  من فرستاده شدم برای تعلیم».[۵۱]

در این میان نیاز مردم به پیامبر صلی الله علیه و آله، برای تبیین پیچیدگی ها و تفسیر مجملات قرآن کریم است که سبب ارتباط آنها با سنّت رسول اللّه می‏ شود، همان ارتباطی که آنها را در همه زمینه‏ ها هادی و راهگشاست؛ به تعبیر دیگر قرآن همانند کتابی است که شاگردان، احساس می‏ کنند برای فهم آن در پاره ‏ای از قسمت ها نیاز به معلّم‏ دارند و پیوند آنها با معلّم‏، حقایق زیاد دیگری را نیز برای آنها روشن می‏ سازد.[۵۲]

حال سؤال در این است که آیا پس از رسول خدا، این معلّم الهی همچنان در میان مسلمانان وجود دارد یا نه؟ بدون شک باید وجود داشته باشد و گرنه مشکلات، باقی می‏ ماند.[۵۳] چرا که همه انسان ‏ها با پشتیبانی فطرت و فرمان عقل، در جستجوی کمال هستند.[۵۴] و باید راهی پر فراز و نشیب و طولانی را به سوی خدا، به سوی کمال مطلق و به سوی تکامل معنوی در تمام ابعاد بپیمایند.[۵۵]

درست است خداوند انسان را با نیروی عقل و خرد مجهّز ساخته، وجدانی قوی و پربار به او داده، کتاب‏ های آسمانی برای او فرستاده، ولی این انسان ممکن است با همه این وسائل تکوینی و تشریعی باز،[۵۶] در تشخیص مصداق کمال، گرفتار اشتباه شود و به جای اینکه راه تکامل را بپیماید، راه انحطاط و نقصان را طی کند.[۵۷]

مسلماً وجود یک پیشوای معصوم، خطر انحراف و گمراهی را تا حدّ زیادی تقلیل می‏ دهد، و به این ترتیب «وجود امام علیه السلام، تکمیل کننده هدف آفرینش انسان است».[۵۸]

و اینجاست که ما معتقدیم در هر عصر و زمان امام معصومی وجود دارد که علم قرآن نزد اوست، و او همان کسی است که پیغمبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم در روایت متواتر ثقلین از او به عنوان «عترت» یاد کرده و پیوندش را با قرآن تا دامنه قیامت ناگسستنی دانسته است و فرموده: «إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا، کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی، وَ إِنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ؛ همانا من در میان شما دو چیز سنگین و گران می گذارم، که اگر بدانها چنگ زنید هرگز پس از من گمراه نشوید: کتاب خدا و عترت من أهل بیتم، و این دو از یک دیگر جدا نشوند تا در کنار حوض کوثر بر من درآیند».[۵۹]

برات آزادی از دوزخ برای معلم و متعلم

در روایتی معروف از پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلّم آمده است که وقتی معلمی به کودکی بسم الله الرحمن الرحیم را یاد بدهد و او تکرار کند، خداوند چهار برات آزادی از دوزخ را برای معلم و متعلم و پدر و مادر معلم می‌ نویسد:[۶۰] «اذْا قالَ المُعلِّمُ‏ لِلصَّبِیِّ بسم اللَّه الرحمن الرحیم (و قالَ الصِّبیُّ بسم اللَّه الرحمن الرحیم) کَتَبَ اللَّه بَرَائَةً لِلصَّبِیِّ وَبَرَائَةً لأَبَوَیْهِ وَ بَرائَةً لِلمُعَلِّم‏؛ هنگامی که معلم‏ به کودک بگوید: بسم اللَّه الرحمن الرحیم (و او تکرار کند) خداوند فرمان آزادی از دوزخ برای کودک و پدر و مادرش و معلّم‏ می ‏نویسد».[۶۱]

این روایت نشان از جایگاه ویژه تعلیم و تربیت در اسلام دارد.[۶۲] شما معلمان باید خدا را شکر کنید که در این مسیر قرار گرفته اید.[۶۳]

عواقب بی احترامی به معلم

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلّم می‏ فرماید: «ثَلَاثَةٌ لَایَسْتَخِفُّ بِحَقّهِمْ إلّامُنَافِقٌ بَیّنُ النّفَاقِ: ذُوالشَّیْبَةِ فِی الإسْلَامِ وَ الإمَامُ المُقْسِطُ وَ مُعَلّمُ‏ الخَیْرِ؛ سه گروه هستند که حقّ آنها را فقط منافقان واضح النفاق کوچک می‏ شمرند: کسی که عمری را در اسلام گذرانده، پیشوای عادل و کسی که نیکی را آموزش می‏ دهد».[۶۴]

در این فراز روایی معلّمان خیر کسانی هستند که نیکی ‏ها را به مردم یاد می ‏دهند؛ کسی‏ که حقّ معلّمان خیر را سبک بشمرد، منافق بیّن النفاق است.[۶۵]

«معلّم خیر» تعبیر جالبی است و همه اموری که دارای منشأ خیری است در ذیل آن داخل است. تعبیر خیر علوم قرآن و علومی مانند حدیث، فقه، علوم طبیعی، پزشکی، علومی که باعث آبادی جامعه است و علوم نشأت گرفته از مبادی الهی که خیر و برکتی برای جامعه دارد همه را شامل می‏ شود، چرا که خیر یکی از وسیع ترین کلمات است و تمام پهنه جامعه انسانی را در بر می‏ گیرد.[۶۶]

احترامی که در همین روایت کوتاه به مقام معلّم گذاشته شده، احترام بزرگی است چرا که استخفاف کننده آن را منافق بینّ النفاق می‏ داند. [۶۷]

هر کس کلمه ای به من بیاموزد مرا بنده خود کرده است

حقوق معلم‏ بر متعلم از حقوق واجب الاتباع و لازم المراعات حق معلم‏ است، این پدر روحانی که بسیار بر پدر جسمانی فضیلت دارد و او اگر وظیفه خود را به نحو احسن انجام دهد، مولای متعلم می ‏شود چنان که منسوب به علی علیه السلام است که فرمود: «مَن عَلَّمَنی حَرفاً فَقَد صَیَّرَنی عَبداً؛ کسی که مرا حرفی تعلیم دهد مرا عبد و بنده خود کرده است»، و نیز درباره معلم بزرگ خود فرمود: «أَنَا عَبْدٌ مِنْ عَبِیدِ مُحَمَّدٍ؛ من بنده‏ ای از بندگان محمد صلی الله علیه وآله وسلّم هستم».[۶۸]

حقوق معلم بر شاگرد

رعایت‏ حق‏ معلم‏ از وظایف‏ بزرگی‏ است‏ که‏ شارع‏ مقدس‏ بر دوش‏ ما گذارده است: امام صادق علیه السلام در روایتی از علی علیه السلام نقل می‏کنند که مولی بسیار می‏ فرمودند:[۶۹]

 «إِنّ مِنْ حَقّ الْعَالِمِ أَنْ لَا تُکْثِرَ عَلَیْهِ السّؤَالَ وَ لَا تَأْخُذَ بِثَوْبِهِ وَ إِذَا دَخَلْتَ عَلَیْهِ وَ عِنْدَهُ قَوْمٌ فَسَلّمْ عَلَیْهِمْ جَمِیعاً و َخُصّهُ بِالتّحِیّةِ دُونَهُمْ و َاجْلِسْ بَیْنَ یَدَیْهِ وَ لَا تَجْلِسْ خَلْفَهُ و َلَا تَغْمِزْ بِعَیْنِکَ وَ لَا تُشِرْ بِیَدِکَ وَ لَا تُکْثِرْ مِنَ الْقَوْلِ قَالَ فُلَانٌ وَ قَالَ فُلَانٌ خِلَافاً لِقَوْلِهِ و َلَا تَضْجَرْ بِطُولِ صُحْبَتِهِ فَإِنّمَا مَثَلُ الْعَالِمِ مَثَلُ النّخْلَةِ تَنْتَظِرُهَا حَتّی یَسْقُطَ عَلَیْکَ مِنْهَا شَیْءٌ؛ از حق عالم بر تو این است که زیاد از او سؤال نکنی و لباس او را نگیری و اگر بر مجلس عالم وارد شدی و نزد او عده ‏ای بودند سلام بر همه آنها کن و سلام و درود ویژه خود را به آن عالم‏ تقدیم نما و برای نشستن، جایگاهی را در برابر او انتخاب کن‏ و پشت سر او منشین و با گوشه چشم به او نظر میفکن و با دست خود به او اشاره نکن، (که بی احترامی به او است) و زیاد نگو فلانی و فلانی برعکس قول شما گفته ‏اند، و با زیاد صحبت کردن او را ناراحت کن، زیرا مثل عالم و دانشمند مثل درخت خرمائی است که انتظار کشیده می ‏شود چه موقع از آن رطبی فرو افتد».[۷۰] یعنی او باید افاضه کند نه با سؤال کردن مرتب او را رنج دهی![۷۱] و چنانکه او را آماده پاسخ گویی دیدی از او سوال کن.

بخشنده‏ ترین بخشنده‏ ها کیست؟

 در حدیثی از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم می‏ خوانیم: «الا اخْبِرُکُمْ بِاجْوَدِ الاجْوَدِ؟ اللَّهُ‏ الاجْوَدُ الاجْوَدُ! وَ انَا اجْوَدُ وُلْدِ آدَمَ! وَ اجْوَدُکُمْ مِنْ بَعْدی رَجُل عَلِمَ عِلْماً فَنَشَرَ عِلْمَهُ یُبْعَثُ یَومَ الْقِیامَةِ امَّةًوَحْدَهِ!؛ آیا به شما خبر دهم که بخشنده ‏ترین بخشنده‏ ها کیست؟ بخشنده‏ ترین بخشنده ها خداست، و من بخشنده ‏ترین فرزندان آدم هستم؛ و بعد از من از همه شما بخشنده‏ تر کسی است که علم و دانشی را فرا گیرد، و آن را نشر دهد و به دیگران بیاموزد، چنین کسی روز قیامت به تنهایی به صورت امّتی برانگیخته خواهد شد»![۷۲]

تعبیر به امّت به خوبی نشان می‏ دهد که گسترش وجودی معلّمان به موازات گسترش تعلیمات آنها در میان جامعه بشری صورت می‏ گیرد، و هر قدر شاگردان بیشتری را تعلیم و تربیت کنند به همان نسبت شخصیّت معنوی و اجتماعی آنها گسترده ‏تر می‏ شود و گاه به اندازه یک امّت می‏ گردد.[۷۳]

درود فرستادن بر معلم

در روایات اسلامی مقام معلّم آنقدر والاست که خدا و فرشتگان و همه موجودات، حتّی مورچه در لانه خود و ماهیان در دریاها بر کسی که به مردم نیکی تعلیم کند درود می‏ فرستند؛ چنانکه در حدیثی از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم آمده است: «انَّ اللَّهَ و مَلائِکَتَهُ حَتَّی الَّنمْلَةِ فی حُجْرِها وَ حَتّی الْحُوتِ فِی الْبَحْرِ یُصَلُّونَ عَلی مُعَلِّمِ النّاس الْخَیْرَ».[۷۴]

بزرگی در ملکوت آسمان ها

طبق روایت امام صادق علیه السلام، اگر کسی برای خدا دانش آموخت، و برای او عمل کرد، و تعلیم‏ داد، در آسمان ها عظیم‏ و بزرگ خوانده می‏ شود: «مَنْ تَعَلّم للّه عزّوَجلَّ و عَمِل للّه و عَلَّم للّه دُعِیَ فی مَلَکُوتِ السّماوات عَظیماً».[۷۵]

در مجموع به قدری آیات نورانی قرآن کریم و کلمات اهل‏بیت عصمت و طهارت علیهم السلام گویا است که جای توضیح نیست، خداوند ما را مؤدب به اخلاق الهی گرداند، تا در رعایت حق معلّم و عمل به علم خود کوشا باشیم.[۷۶]

سخن آخر: (یادی از شهید مطهّری رحمه الله)

و چه خوب است که روز شهادت آیه الله مطهری رحمه الله را روز معلّم نامیدند. واقعاً آن شهید عزیز معلّمی بزرگ و شایسته بود.[۷۷]

من با ایشان دوستی و ارتباط داشتم و او را می شناختم و این شناخت در دوران ۴۵ روزه زندان در سال ۴۲ به حدّ کمال رسید. رژیم منحوس پهلوی ۵۳ نفر از علما و خطبای تهران را در آن ایّام دستگیر و در محیط کوچکی زندانی کرد؛ اطاقی که کمتر از هفتاد متر بود و سهم هر زندانی یک متر و نیم می شد! زندگی در چنان مکانی با آن محدودیّت ها کار آسانی نبود. برخی که ظرفیّت کمتری داشتند اظهار ناراحتی و حتّی گاه فزع می کردند؛ هر چند سخن خلافی نمی گفتند. امّا شهید مطهری از کسانی بود که روحیّه بسیار قوی داشت و در مباحث علمی که مطرح می شد شرکت فعّال داشت و نظرات خوبی ارایه می کرد. عاش سعیدا و مات سعیداً.[۷۸]

 

منابع:

 

۱. تفسیر نمونه

۲. پیام قرآن

۳. بیانات معظم له

 


[۱] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی در دیدار مدیرکل و جمعی از مدیران آموزش و پرورش استان قم، ۱/۷/۱۳۹۳.

[۲] همان.

[۳] «اطْلُبُ العِلمَ و لَو بِالصین»؛ (بحارالانوار، ج ۱، ص ۱۷۷، ح ۵۵).

[۴] «اطْلُبُ العِلمَ من المَهْد الی اللَّحْد»؛ (الوافی، ج۱،ص۱۲۶)؛ (تفسیر نمونه ، ج‏۱۳، ص۳۱۴).

[۵] تفسیر نمونه، ج‏۱۳، ص۳۱۴.

[۶] شیوه همسری در خانواده، ص۲۳.

[۷] «الحِکْمَةُ ضالَّةُ المُؤمن اخَذَها حیث وَجَدَها؛ دانش گمشده مؤمن است هر جا بیابد، می‏گیرد»؛ (مصادر نهج‏البلاغه، ج ۴، ص ۶۷).

[۸] متن پیام حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی به نشست «یاد مهر»، ۲۵/۵/۱۳۹۵.

[۹] دائرة المعارف فقه مقارن، ج‏۲، ص۲۱۸.

[۱۰] غررالحکم، ح ۱۰۹۶.

[۱۱] همان، ح ۱۰۹۳.

[۱۲] همان، ح ۱۰۹۵.

[۱۳] دائرة المعارف فقه مقارن، ج‏۲، ص۲۱۸.

[۱۴] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی در دیدار مدیرکل و جمعی از مدیران آموزش و پرورش استان قم، ۱/۷/۱۳۹۳.

[۱۵] متن پیام حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی به نشست «یاد مهر»، ۲۵/۵/۱۳۹۵.

[۱۶] پیام قرآن، ج‏۱۰، ص۲۴۳.

[۱۷] (سوره طلاق، آیه ۱۲؛ سوره بقره، آیه ۱۵۱؛ سوره بقره، آیه ۱۲۹؛ سوره نحل، آیه ۴۳ ؛ سوره توبه، آیه ۱۲۲).

[۱۸] پیام قرآن، ج‏۱۰، ص۲۴۵.

[۱۹] «اللَّهُ الَّذی خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الارْضِ مِثْلُهُنَّ یَتَنَزِّلُ الأَمْرُ بَیْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا انَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَی‏ءٍ قَدیرٌ وَانَّ قَدْ احاطَ بِکُلِّ شَی‏ءٍ عِلْم؛ خداوند همان کسی است که هفت آسمان را آفرید، و از زمین نیز همانند آنها را؛ فرمان او در میان آنها پیوسته نازل می‏شود تا بدانید خداوند بر هر چیز توانااست و اینکه علم او به همه چیز احاطه دارد»؛ (سوره طلاق، آیه ۱۲).

[۲۰] پیام قرآن، ج‏۱۰، ص۲۴۵.

[۲۱] «کَما ارْسَلْنا فیکُمْ رَسُولًا مِنْکُمْ یَتْلُو عَلَیْکُمْ آیاتِنا وَ یُزَکّیکُمْ وَ یُعَلِّمُکُمْ الْکِتابَ و الْحِکْمَةَ وَ یُعَلِّمُکُمْ مالَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ؛ همان‌گونه (که با تغییر قبله، نعمت خود را بر شما کامل کردیم،) رسولی از خودتان در میان شما فرستادیم؛ تا آیات ما را بر شما بخواند؛ و شما را پاک کند؛ و به شما، کتاب و حکمت بیاموزد؛ و آنچه را نمی‌دانستید، به شما یاد دهد»؛ (سوره بقره، آیه ۱۵۱).

[۲۲] سوره بقره، آیه ۱۵۱.

[۲۳] پیام قرآن، ج‏۱۰، ص۲۴۶.

[۲۴] «رَبَّنا وَابْعَثْ فیهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِکَ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَالْحِکْمَةَ وَ یُزَکّیهِمْ انَّکَ انْتَ العَزیزُ الْحَکیمُ؛ پروردگارا! در میان آنها پیامبری از خودشان برانگیز، تا آیات تو را بر آنان بخواند، و آنها را کتاب و حکمت بیاموزد، و پاکیزه کند؛ زیرا تو توانا و حکیمی»؛ (سوره بقره، آیه ۱۲۹).

[۲۵] پیام قرآن، ج‏۱۰، ص۲۴۷.

[۲۶] سوره نحل، آیه ۴۳.

[۲۷] پیام قرآن، ج‏۱۰، ص۲۴۷.

[۲۸] «وَمَا کَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنفِرُوا کَافَّةً فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَلِیُنذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ‏؛[۲۸]شایسته نیست مؤمنان همگی (بسوی میدان جهاد) کوچ کنند؛ چرا از هر گروهی از آنان، طایفه‌ای کوچ نمی‌کند (و طایفه‌ای در مدینه بماند)، تا در دین (و معارف و احکام اسلام) آگاهی یابند و به هنگام بازگشت بسوی قوم خود، آنها را بیم دهند؟! شاید (از مخالفت فرمان پروردگار) بترسند، و خودداری کنند!»؛ (سوره توبه، آیه ۱۲۲).

[۲۹] پیام قرآن، ج‏۱۰، ص۲۴۸.

[۳۰] سوره توبه، آیه ۱۲۲؛ (پیام قرآن، ج‏۱۰، ص۲۴۸).

[۳۱] اخلاق در قرآن، ج‏۱، ص۳۸۲.

[۳۲] سوره کهف، آیۀ۶۵؛ (اخلاق در قرآن، ج‏۱، ص۳۸۲).

[۳۳] سورۀ کهف، آیۀ۶۶؛ (پیام قرآن، ج‏۷ ، ص۲۴۹).

[۳۴] برای اطلاعات بیشتر ر.ک: تفسیر نمونه، ج۱۲، ذیل آیات ۶۰ تا ۸۲ سوره کهف؛ (پیام قرآن، ج‏۷، ص۲۵۰).

[۳۵] اخلاق در قرآن، ج‏۱، ص۳۸۴.

[۳۶] سوره بقره، آیه ۳۱.

[۳۷] پیام قرآن، ج‏۸ ، ص۶۱.

[۳۸] سوره علق، آیه ۵.

[۳۹] سوره علق، آیه ۴.

[۴۰] سوره الرحمن، آیه ۱- ۴؛ (اخلاق اسلامی در نهج البلاغه (خطبه متقین)، ج‏۲، ص۶۲).

[۴۱] پیام قرآن، ج‏۱، ص ۱۹۷.

[۴۲] اسلام در یک نگاه، ص۵۸.

[۴۳] سورۀ احزاب، آیه ۳۹ (تفسیر نمونه، ج ۱۷، ص ۳۵۵)؛ لغات در تفسیر نمونه، ص۱۱۸.

[۴۴] پاسخ به پرسش های مذهبی، ص۱۱۹.

[۴۵] تفسیر نمونه، ج‏۱، ص۴۷۰.

[۴۶] پیام قرآن، ج‏۷، ص۳۵۶.

[۴۷] سوره مائده، آیه ۳؛ (اعتقاد ما، ص۳۸).

[۴۸] پیام قرآن، ج‏۷، ص۳۵۶.

[۴۹] یکصد و هشتاد پرسش و پاسخ، ص۱۴۶.

[۵۰] سورۀ جمعه، آیه ۲.

[۵۱] بحارالانوار، ج ۱، ص۲۰۶؛ المجموع نووی، ج ۱، ص۲۰؛ (دائرة المعارف فقه مقارن، ج‏۲، ص۲۱۸).

[۵۲] پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج‏۱، ص۲۴۸.

[۵۳] همان.

[۵۴] آفریدگار جهان، ص۲۱.

[۵۵] پنجاه درس اصول عقائد برای جوانان، ص۲۴۱.

[۵۶] همان، ص۲۴۲.

[۵۷] آفریدگار جهان، ص۲۱.

[۵۸] پنجاه درس اصول عقائد برای جوانان، ص۲۴۲.

[۵۹] احقاق الحق، ج ۹، ص ۳۰۹ تا ۳۷۵ ؛ بحار الانوار، ج ۲۳، ص ۱۱۸، ۱۳۲، ۱۳۳، ۱۳۴ و ۱۵۵؛ (پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج‏۱، ص۲۴۸).

[۶۰] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی در دیدار معاون وزیر و رئیس سازمان نهضت سواد آموزی کشور،۱۶/۲/۱۳۹۷.

[۶۱]. تفسیر برهان، ج ۱، ص ۴۳، ح ۳۲؛ (پیام قرآن، ج‏۱، ص۴۶).

[۶۲] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی در دیدار جمعی از اساتید نخبه مدارس دینی چین،۲۱/۴/۱۳۹۷.

[۶۳] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی در دیدار معاون وزیر و رئیس سازمان نهضت سواد آموزی کشور،۱۶/۲/۱۳۹۷.

[۶۴] میزان الحکمه، ح ۱۳۸۹۶؛ (مشکات هدایت، ص۲۱۱).

[۶۵] مشکات هدایت، ص۲۱۳.

[۶۶] همان.

[۶۷] همان.

[۶۸] اخلاق اسلامی در نهج البلاغه (خطبه متقین)، ج‏۲، ص۱۵۷.

[۶۹] همان.

[۷۰] بحار الانوار، ج ۲، ص ۴۳؛ میزان الحکمه، ج ۶، ص ۴۸۸.

[۷۱] اخلاق اسلامی در نهج البلاغه (خطبه متقین)، ج‏۲، ص ۱۵۸.

[۷۲] میزان الحکمة، ج ۶، ص ۴۷۴؛ (پیام قرآن، ج‏۱۰، ص۲۶۴).

[۷۳] پیام قرآن، ج‏۱۰، ص۲۶۴.

[۷۴] کنز العمال، ح ۲۸۷۳۶؛ (پیام قرآن، ج‏۱۰، ص۲۶۴).

[۷۵] بحار الانوار، ج ۲، ص ۲۹؛ (اخلاق اسلامی در نهج البلاغه (خطبه متقین)، ج‏۲، ص۳۲۵).

[۷۶] اخلاق اسلامی در نهج البلاغه (خطبه متقین)، ج‏۲، ص۱۵۹.

[۷۷] به یاد معلم؛ ص۱۲۹.

[۷۸] همان.

از بهترین امتیازات جامعه بشری هنر معلمی است. معلم با تعلیم و نشرِ علم، انسانها را به سوی کمال و پیشرفت سوق می دهد و عشق و ایمان را بر لوح جان و ضمیر پاک انسانها ثبت می کند و ندای فطرت را در فضای عالم طنین انداز می گرداند. در حقیقت تمام ترقیات و کمالات انسانها مدیون معلم است. اساسا تعلیم و تعلم از نعمتهای خداوند متعال است که اول برای انبیاء و اولیا و سپس به دیگران ارزانی داشته است.به این جهت، معلم بودن از ویژگیهای انبیاست. خداوند متعال می فرماید: «هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الاْءُمِّیِّینَ رَسُولاً مِّنْهُمْ یَتْلُواْ عَلَیْهِمْ ءَایَـتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَـبَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِن کَانُواْ مِن قَبْلُ لَفِی ضَلَـلٍ مُّبِینٍ »؛ «او کسی است که در میان جمعیّت درس نخوانده، رسولی از خودشان برانگیخت که آیاتش را بر آنها می خواند و آنها را تزکیه می کند و به آنان کتاب (قرآن) و حکمت می آموزد و مسلما پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند.»

بزرگ ترین معلم جهان بشریت حضرت رسول خاتم صلی الله علیه و آله به این ویژگی خود افتخار می کرد. آن بزرگوار زمانی که با دو گروه در مسجد مواجه شد که گروه اول عبادت می کردند و گروه دوم به آموزش علم مشغول بودند، گروه دوم را که در محضر استادی علم می آموختند، افضل دانست و فرمود: «اِنَّمَا بُعِثْتُ مَعَلِّما همانا که من به عنوان معلم مبعوث شده ام.»

آن حضرت چنان برای معلمان و مقام ارجمند آنان ارزش قائل بود که در دعاهایش می فرمود: «اللّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُعَلِّمِینَ وَاَطِلْ اَعْمارَهُمْ وَبارِکْ لَهُمْ فی کَسْبِهِمْ؛ خداوندا! معلمان را بیامرز و عمر طولانی به آنان عطا فرما و کسب و کارشان را مبارک گردان!»

آری، معلمی از خصوصیات انبیا و از صفات محبوب آنان می باشد. در مقام پاسداشت از تلاشهای معلمان سخنی بالاتر و زیباتر از کلام مولای متقیان، حضرت علی علیه السلام نمی توان یافت که فرمود: «مَنْ عَلَّمَنی حَرْفا فَقَدْ صَیَّرَنی عَبْدا؛ کسی که به من یک حرف بیاموزد، مرا بنده خود کرده است.» البته این شرافت و فضیلت برای معلم، زمانی ارزشمند است که بتواند این موهبت الهی را در وجود خود محقق سازد و با تمام وجود در جهت کمال جامعه به آموزش بپردازد.

با توجه به سخنان پیش گفته، در این فرصت، آموزه هایی را از روایات اهل بیت علیهم السلام در تکریم مقام معلم به خوانندگان گرامی تقدیم می کنیم.

امام حسین علیه السلام و تقدیر از معلم

بدون تردید هر انسانی فطرتا دوست دارد تا از خدمتگزار خود تقدیر کند و چه خدمتی بالاتر از آموزش علم و دانش به انسان می تواند باشد. در آموزه های دینی ما برای تقدیر از معلم سفارشهای زیادی شده است و در سیره پیشوایان معصوم علیهم السلام این امر مرسوم و مسلّم بوده است. ابن شهرآشوب در حالات امام حسین علیه السلام می نویسد:

در مدینه معلمی به نام عبد الرحمن سلمی به یکی از فرزندان امام حسین علیه السلام سوره حمد را آموخت. هنگامی که فرزند گرامی حضرت آن را در نزد وی قرائت کرد، امام بسیار خوشحال شد و معلم را دعوت کرد و به عنوان تقدیر و تشکر هزار دینار و هزار حلّه به او پاداش داد. وقتی امام حسین علیه السلام به خاطر این پاداش زیاد، مورد اعتراض قرار گرفت، فرمود: «وَاَیْنَ یَقَعُ هذا مِنْ عَطائِهِ یَعْنِی تَعْلِیمِهِ؛ این پاداش کجا و عطای او، یعنی آموزش سوره حمد کجا!» آن گاه امام حسین علیه السلام این ابیات را یادآور شد که:

اِذا جادَتِ الدُّنْیا عَلَیْکَ فَجُدْ بِهعَلَی النّاسِ طُرّا قَبْلَ اَنْ تَتَفَلَّتْ

فَلاَ الْجُودُ یُفْنیها اِذا هِیَ اَقْبَلَتْوَلاَالْبُخْلُ یُبْقیها اِذا ما تَوَلَّتْ

یعنی زمانی که دنیا چیزی بر تو ببخشد، تو نیز دست عطایت را بر همه مردم بگشا، قبل از آنکه از دست تو برود! نه بخشش آن را از بین می برد، اگر به تو رو آرد و نه بخل آن را نگه می دارد، اگر دنیا به انسان پشت کند.

منزلت معلم

از منظر روایات اهل بیت علیهم السلام برای مقام معلمی ارزش بسیاری قرار داده شده است؛ چرا که او روح و جان افراد را پرورش داده، به سوی رشد و ترقی و تعالی می برد.

حضرت سید الشهداء علیه السلام در یکی از رهنمودهای حیاتبخش خویش فرمود: «مَنْ دَعا عَبْدا مِنْ ظَلالَةٍ اِلی مَعْرِفَةِ حَقٍّ فَاَجابَهُ کانَ لَهُ الاَْجْرُ کَعِتْقِ نَسَمَةٍ؛ هر کس انسانی را از گمراهی به سوی شناخت حق و حقیقت راهنمایی کند و او نیز پاسخ مثبت دهد، به اندازه آزادی یک بنده پاداش خواهد داشت.»

امام حسین علیه السلام در این زمینه به مردی که در محضرش بود، چنین فرمود: «کدام یک از دو کار را بیشتر دوست داری: مرد ستمگری می خواهد فرد ناتوانی را به قتل برساند و تو او را یاری می کنی و از دست ظالم نجات می دهی و یا اینکه فرد دگراندیشی که اعتقادات فاسد دارد و می خواهد یکی از شیعیان ما را که توانایی دفاع فکری و عقیدتی از باورهای خود ندارد، گمراه کند و تو دری از علم و معرفت به روی او می گشایی و آن مستضعف فکری را یاری می کنی و در مقابل هجوم فرهنگی و عقیدتی تجهیزش می نمایی و او با دلایل محکم و منطقی بر دشمن عقیدتی خود پیروز می شود؟»

آن گاه در ادامه فرمود: «این ناتوان فکری را یاری کردن افضل است؛ چرا که خداوند متعال فرموده: «وَمَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَنَّمَآ أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعًا»؛ «هر کس فردی را زنده کند، مثل این است که تمام مردم را زنده کرده است.» یعنی اینکه از کفر به سوی ایمان راهنمایی و ارشادش نماید.»

عزیزترین قشر جامعه

حضرت امیر مؤمنان علی علیه السلام احترام معلم را بر هر قشری از جامعه لازم می دانست و به مسلمانان سفارش می کرد که به پاس خدمات این گروه ارزشمند در هر مقامی که باشند، آنان را همانند پدر خود گرامی بدارند و در این زمینه فرمود: «قُمْ عَنْ مَجْلِسِکَ لاَِبیکَ وَمُعَلِّمِکَ وَلَوْ کُنْتَ اَمیرا؛ به پاس گرامی داشت پدر و معلم خود به پا خیز! گرچه پادشاه باشی.»

حضرت زین العابدین علیه السلام نیز در ضمن شمارش حقوق اقشار مختلف جامعه، معلمان را از طبقات برتر جامعه قلمداد کرده، به دوستان و شیفتگانش سفارش می کرد که حقوق معلمان و اساتید خود را به نحو شایسته ای مراعات کنند و در رساله حقوق خود فرمود: «حَقُّ سائِسِکَ بِالْعِلْمِ فَالتَعْظیمُ لَهُ وَالتَّوْقیرُ لِمَجْلِسِهِ وَحُسْنُ الاِْسْتِماعِ اِلَیْهِ؛ حق آموزگار تو این است که او را تعظیم کنی و در مجلس محترم بداری و به نیکویی سخنانش را گوش کنی.»

در تفسیر امام عسکری علیه السلام آمده است: «هنگامی که به حضرت هادی علیه السلام خبر رسید یکی از فقهای شیعه ـ که در مقام استادی بود ـ با برخی از ناصبیان مناظره کرده و با برهانِ محکم و متقن، باطل بودن ناصبی را اثبات نموده و او را رسوا کرده است،[خیلی خوشحال شد و] هنگامی که آن استاد فرزانه به حضور امام هادی علیه السلام رسید، امام او را در صدر مجلس به تخت بزرگی که در آنجا قبلاً نهاده بودند، راهنمایی کرد. این درحالی بود که گروهی از علویان و بنی هاشم حضور داشتند و خود امام بر آن تخت ننشست. حضرت آن استاد فقیه را بالا برد و تعظیم کرد تا اینکه بر روی آن تخت نشانید.»

تکریم معلم

یکی از بهترین و مؤثرین ترین اقشار اجتماعی، معلمان و اساتید و مربیان هستند. همان طور که شمع خود می سوزد و اطرافش را روشن می کند، معلمان دلسوز و وظیفه شناس که دانش آموزان و دانشجویان خود را با زحمات شبانه روزی به سوی روشنایی و هدایت می برند نیز جامعه را به نور علم و معرفت خویش روشن می سازند. برای همین، شایسته است که مقام معلمان و مدرسان را همه طبقات، محترم بشمارند.

از منظر رسول اکرم صلی الله علیه و آله مقام سه گروهِ برجسته در جامعه را به غیر از افراد گمراه و منافق کسی دیگر سبک نمی شمارد. آن حضرت چنین فرمود: «ثَلاثَةٌ لا یُسْتَخَفُّ بِهِمْ اِلاّ مُنافِقٌ بَیِّنٌ نِفاقُهُ ذُو شَیْبَةٍ فیِ الاِْسْلامِ وَمُعَلِّمُ الْخَیْرِ وَاِمامٌ عادِلٌ؛ از تعظیم و تکریم سه گروه به غیر از افراد منافق که دو رویی آنان بر همگان آشکار است، کسی دیگر سر باز نمی زند. این سه گروه عبارت اند از: سالمندی که مویش را در راه اسلام سفید کرده، معلم نیکی و پیشوای عادل.»

در خاطرات آیة اللّه حاج شیخ عبد الکریم حائری، بنیانگذار حوزه علمیه قم آمده است:

در دوران جوانی روزی در جلسه ای با حضور عده ای از علما که در میان آنان آقا میرزا محمدتقی شیرازی و شهید آقا شیخ فضل اللّه نوری نیز دیده می شد، نشسته بودیم. در آن هنگام، پیرمردی ژولیده و لاغراندام که دستمال مانندی به سر بسته و عبایی وصله دار بر دوش گرفته بود، در نهایت سادگی به آن جلسه داخل شد. میرزا محمدتقی شیرازی فورا بلند شد و با احترام تمام آن پیرمرد را به حضور جمع آورد و در بهترین جای مجلس نشاند. او با اشاره به آقا شیخ فضل اللّه، از میرزا پرسید: ایشان کیست؟ میرزا گفت: ایشان آقا شیخ فضل اللّه نوری است و او را کاملاً معرفی کرد. پیرمرد روشن ضمیر گفت: چند سال بعد شیخ فضل اللّه نامی را [به جرم دفاع از اسلام] در تهران بر دار می کشند. او تو نباشی!

سپس نام مرا از میرزا پرسید: میرزا گفت: او آقا شیخ عبد الکریم یزدی است و از فضلاست. مسئله ای از من پرسید و من چون پاسخ آن را خیلی واضح و پیش پا افتاده می دانستم، نگفتم و سکوت کردم. میرزای شیرازی دوم بر من خشم گرفت و شدیدا ناراحت شد و خودش پاسخ مسئله را گفت و اضافه کرد که علما در این باب این طور می گویند. وقتی بیان میرزا تمام شد، آن مرد ساده پوش خود به صورت دیگر پاسخ را تقریر کرد و میرزا گفته های او را نوشت و به او نشان داد و پرسید: آیا همین گونه فرمودید؟ و او گفت: بلی. سپس به من رو کرد و گفت: چندی بعد پرچم اسلام در قم بر دوش شیخ عبد الکریم نامی به احتزاز در می آید، او تو نباشی!

آن گاه برخاست و خداحافظی کرد و رفت. میرزا محمدتقی شیرازی کفش پیش پای او نهاد و او را بدرقه کرد و چون بازگشت، بر من عصبانی شد که چرا به او بی اعتنایی کردم و توضیح داد که او معلم اخلاق حوزه های علمیه، آخوند فتحعلی سلطان آبادی است.

معلم، در شعر شهریار

می توان در سایه آموختنگنج عشق جاودان اندوختن

اول از استاد یاد آموختیمپس سویدای سواد آموختیم

از پدر گر قالب تن یافتیماز معلم جان روشن یافتیم

ای معلم چون کنم توصیف توچون خدا مشکل توان تعریف تو

ای تو کشتی نجات روح مای به طوفان جهالت نوح ما

یک پدر بخشنده آب و گل استیک پدر روشنگر جان و دل است

لیک اگر پرسی کدامین برترینآنکه دین آموزد و علم و یقین

برکات حضور در نزد معلم

یکی از مهم ترین مصادیق تعظیم معلمان و اساتید، حضور در کلاس درس آنان است که انسان علاوه بر اینکه مطالب بسیاری از آنان می آموزد، از آداب و رسوم و اطلاعات غیر درسی نیز بهره مند می شود؛ افزون بر آن، به مقام دوستان خداوند و ثواب آنچه نزد خداست نیز دست می یابد. در حقیقت آموزه های معلم، همانند قطرات باران دلهای تشنه را سیراب و استعدادها را شکوفا می کند. به این جهت، حضرت عیسی علیه السلام به پیروان خود سفارش کرد که:

«یا بَنی اِسْرائیلَ زاحِمُوا الْعُلَماءَ فی مَجالِسِهِمْ وَلَوْ جُثُوّا عَلَی الرُّکَبِ فَاِنَّ اللّهَ یُحْیِیِ الْقُلُوبَ الْمَیْتَةَ بِنُورِ الْحِکْمَةِ کَما یُحْییِ الاَْرْضَ الْمَیْتَةَ بِوابِلِ الْمَطَرِ؛ ای بنی اسرائیل! در کلاسهای درس دانشمندان ازدحام کنید! حتی اگر از تنگی مکان درس ناچار باشید که بر روی زانوان بنشینید؛ چرا که خداوند متعال با نور دانش و حکمت، دلهای مرده را زنده می کند؛ همان طوری که زمین مرده [و خشک] را با قطرات باران احیا می کند.»

حضور در جلسات دانشمندان و معلمان حکمت چنان در زندگی انسان اثر دارد که ممکن است در اثر بی اعتنایی به آن جلسات، انسان دچار خواری شود و مورد خشم خداوند قرار گیرد. امام سجاد علیه السلام در دعای سحر به این نکته ظریف اشاره می کند و در راز و نیاز با خداوند این گونه نجوا می کند: «سَیِّدی... لَعَلَّکَ فَقَدْتَنی مِنْ مَجالِسِ الْعُلَماءِ فَخَذَلْتَنی؛ آقای من!... شاید مرا در مجالس دانشمندان ندیدی و به این خاطر دچار خذلان و خواری نموده ای!»

ویژگیهای معلمان شایسته

در مطالب گذشته روایاتی در مقام و منزلت معلمان شایسته بیان شد. در خاتمه، به برخی از شرایط آنان نیز اشاره می شود:

1. اخلاص

امام صادق علیه السلام فرمود: «الْمُعَلِّمُ لا یُعَلِّمُ بِالاَْجْرِ وَیَقْبَلُ الْهَدِیَّةَ اِذا اُهْدِیَ اِلَیْهِ؛ معلم به خاطر مزد درس نمی دهد، [بلکه برای خدا و با خلوص نیت آموزش می دهد] و هرگاه هدیه ای به او دادند، آن را می پذیرد.»

2. عدالت میان شاگردان

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دورترین مردم از خداوند را دو گروه معرفی نمود و در توضیح گروه دوم فرمود: «وَمُعَلِّمُ الصِّبْیانِ لا یُواسی بَیْنَهُمْ وَلا یُراقِبُ اللّهَ فِی الْیَتیمِ؛ و معلم کودکان که در میان آنان به عدالت رفتار نمی کند و در مورد یتیم، خدا را در نظر نمی گیرد.»

3. تواضع

علی علیه السلام فرمود: «مَنْ تَواضَعَ لِلْمُتَعَلِّمینَ وَذَلَّ لِلْعُلَماءِ سادَ بِعِلْمِهِ؛ هر معلمی که بر شاگردانش تواضع و فروتنی کند و در برابر دانشمندان خود را کوچک و پایین دست به حساب آورد، با دانش خود به آقایی می رسد.»

4. عمل به گفته های خود

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «در روز قیامت دانشمندان [و معلمان] بد را می آورند و به آتش جهنم می اندازند. یکی از آنان [از شدت عذاب] در داخل آتش به دور خود می چرخد... کسانی که از او علم آموخته و نجات یافته اند، به او می گویند: وای بر تو! ما راه راست را از تو آموختیم و هدایت شدیم. چرا تو اینگونه ای؟ او پاسخ می دهد: من نسبت به آنچه به شما می آموختم و شما را از آن نهی می کردم، مخالفت کردم.»

سه شنبه, 12 ارديبهشت 1402 08:49

جایگاه و اهمیت کار معلم

پیامبر صلی الله علیه و آله:

أنَّهُ إذا قالَ الْمُعَلِّمُ لِلصَّبیِّ قُل بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ فَقالَ الصَّبیُّ بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ کَـتَبَ اللّه ُ بَراءَةً لِلصَّبِیِّ و بَراءَةً لأِبـَوَیهِ و بَراءَةً لِلمُعَلِّمِ

وقتی معلم به کودک بگوید: بگو بسم اللّه الرحمن الرحیم و کودک آن را تکرار کند، خداوند برای کودک و پدر و مادرش و معلم، برائت از آتش در نظر خواهد گرفت.

 

مجمع البیان، ج ۱، ص ۵۰

سه شنبه, 12 ارديبهشت 1402 08:47

بیانات در دیدار کارگران

به مناسبت هفته کار و کارگر(۱)

بسم الله الرّحمن الرّحیم

و الحمد لله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابی‌القاسم المصطفی محمّد و علی آله الطّیّبین الطّاهرین المعصومین سیّما بقیّة الله فی الارضین.

خیلی‌خیلی خوش آمدید. امیدواریم که ان‌شاءالله همیشه جامعه‌ی کارگری ما که حالا شماها یک مشتِ نمونه‌ی خرواری هستید، یک گلِ سرسبدی هستید از این مجموعه، مشمول الطاف الهی باشید و چشم کشور را روزبه‌روز روشن‌تر کنید. جامعه‌ی کارگری اگر پیش برود، مسائلش حل بشود، ارتقاء عملی و فکری و کاری پیدا بکند، قطعاً چشم کشور روشن خواهد شد، چشم ملّت روشن خواهد شد.

بیانات وزیر محترم بیانات مهمّی بود. آن بخشِ مربوط به کارهایی که بعداً خواهند کرد، خب ان‌شاءالله تلاش کنند و دنبال‌گیری کنند و قطعاً به نتیجه برسد ان‌شاءالله. در آن بخشی که گفتند انجام گرفته، نکته‌های مهمّی وجود داشت؛ من با دقّت گوش کردم. چیزی که من میخواهم از آقای مرتضوی درخواست کنم ــ چون ایشان سابقه‌ی کاری خوبی دارند، جاهایی که قبلاً ایشان بودند خوب کار کرده‌اند ــ [این است که] ایشان روی این آمارها دقّت کنند، بخصوص بعضی از بخشهای مهم مثل مسئله‌ی ایجاد اشتغال. در دولتهای مختلف کارهایی میشد، آمارهایی میدادند، بعد انسان دقّت که میکرد، در آن مسامحه مشاهده میکرد؛ سعی کنند این‌جور نشود و نباشد؛ مثل مسئله‌ی بیمه، مسئله‌ی اشتغال، مسئله‌ی مسکن؛ این چیزهایی که ایشان ذکر کردند که اینها واقعاً مهم است، خیلی هم مهم است. مراقب باشند آمارها دقیق باشد؛ چون خود مسئول، خود وزیر، بالاسر یکایک کارها که نمیرود، [بلکه به او] گزارش میدهند. دقّت کنید آمارها دقیق باشد. اگر این کارهایی که ایشان میگویند انجام گرفته، انجام گرفته باشد، گامهای بلندی برداشته شده و واقعاً مغتنم است. کاری کنید که این خیل عظیم کارگری کشور، این برادران عزیز، خواهران عزیز، دلشان گرم بشود.

و امّا آنچه بنده آماده کرده‌ام که عرض بکنم. این جلسه که هر سال تشکیل میشود، اوّلاً برای این است که ارزش کارگر در جامعه با صدای بلند گفته بشود؛ آن چیزی که ما دلمان میخواهد این است؛ ارزش کارگر [معلوم بشود]. حالا البتّه کارگر یک مفهوم وسیعی دارد؛ الان منظور من همین کارگرهای دستگاه‌های صنعتی و کشاورزی و خدماتی و مانند اینها است ــ کار به محقّقین و اساتید دانشگاه و [غیره ندارم]؛ آنها هم به یک نحوی کارگرند؛ آنها فعلاً مورد نظر من نیستند ــ همین شما، جامعه‌ی کارگری کشور. قدر این جامعه دانسته بشود. من اصرار دارم که این اتّفاق بیفتد. دوّم، تذکّراتی هم به ذهن ما میرسد که میخواهیم هم به مسئولین بگوییم، هم به خود کارگران عزیز بگوییم تا بتوانیم جامعه‌ی کارگری را پیش ببریم ان‌شاءالله.

من چند مطلب را در باب کار و کارگر و وظایفی که همه‌‌ی ما در قبال کارگران داریم، در ضمن چند مطلب عرض میکنم.

اوّلاً، اهمّیّت کارگر را از کجا بفهمیم؟ از اهمّیّت کار. کار چه اهمّیّتی در جامعه دارد؟ از اهمّیّت کار میشود اهمّیّت کارگر را فهمید. کار، حیات جامعه است؛ کار، ستون فقرات زندگی مردم است؛ کار نباشد هیچ چیزی نیست. غذائی که میخوریم، لباسی که میپوشیم، امکاناتی که از آن در زندگی استفاده میکنیم که حیات ما وابسته‌ی به آنها است، همه‌ی اینها ناشی از کار است. کار را چه کسی میکند؟ کارگر. پس ارزش کارگر چیست؟ ارزش کارگر، ارزشِ حیات جامعه است، ارزش زندگی مردم است؛ این را همه بدانند، این را همه بفهمند. خود کارگرها هم به این نکته توجّه کنند؛ قدر خودتان را بدانید که حالا من در پایان صحبت، یک کلمه‌ای راجع به این قدردانیِ خود عرض خواهم کرد. اگر در جامعه کار وجود نداشته باشد، همه‌ی این سرمایه‌های ملّی راکد میماند. خب ما معدن داریم، امکانات داریم، خاک داریم، آب داریم، اگر کار بود، همه‌ی اینها‌ منشأ برکت خواهد شد؛ معدن استخراج میشود، آب و خاک استفاده میشود، زندگی میچرخد. اگر کار نبود، این استعدادها همه مرده و خفته خواهد ماند؛ پس کار ظرفیّتها را شکوفا میکند؛ این اهمّیّت کار است. وقتی هم که اهمّیّت کار را فهمیدیم، آن‌وقت معلوم میشود که کارگر چه اهمّیّتی دارد؛ این یک مطلب. [باید] در درجه‌ی اوّل ما این شناخت را از خودمان، از موضوع کارگر، از مجموعه‌ی کارگری داشته باشیم.

وقتی اهمّیّت مسئله‌ی تولید کار، تولید اشتغال را فهمیدیم ــ آنچه حالا گفته میشود اشتغال؛ یعنی واقعاً کار؛ حالا بعضی از اشتغالها هست که درونش واقعاً کار نیست، از آن وقتی که مصرف میشود، کار مفید در نمی‌آید؛ آن مورد نظر نیست ــ اگر هشت ساعت، هفت ساعت، پنج ساعت، کمتر، بیشتر، در فلان مرکز میرویم و می‌آییم، واقعاً پنج ساعت کار انجام بگیرد، هفت ساعت کار انجام بگیرد؛ ما باید تولید کار کنیم. تولید کار از جنبه‌های مختلف مهم است: اوّلاً، کشور به کار احتیاج دارد، جامعه به کار احتیاج دارد و همین‌طور که گفتیم [اگر] کار نباشد زندگی نیست؛ ثانیاً، فرد کارگر به کار احتیاج دارد برای خاطر اینکه زندگی‌اش را اداره کند؛ ثالثاً، فرد کارگر یک احتیاج معنوی، یک احتیاج روحی به کار دارد؛ خدای متعال انسان را این‌جور آفریده که بیکاری او را کسل میکند، کار او را بر سر نشاط می‌آورد؛ پس احتیاج به کار فقط برای خاطر گذران زندگی نیست؛ از لحاظ معنوی هم ما به کار احتیاج داریم؛ فرد به کار احتیاج دارد. رابعاً، کار مانع فساد میشود. ‌بیکاری منشأ فساد است. خیلی از این فسادها بر اثر بیکاری است.

ما چند سال قبل از این، سه چهار سال پیش، یک حرکتی را با دولتِ وقت شروع کردیم برای شناخت آسیب‌های اجتماعی. حتّی خود بنده در جلسات شرکت میکردم ــ جلسات چندساعته ــ برای اینکه راجع به آسیب‌های اجتماعی کار بشود، فکر بشود. آنچه که من خودم به آن رسیدم، این است که بسیاری از این آسیب‌ها ناشی از بیکاری است؛ اعتیاد مربوط به بیکاری است، فساد مربوط به بیکاری است، دزدی مربوط به بیکاری است، طلاق‌ و انهدام خانواده‌ها مربوط به بیکاری است. پس ببینید، آن دستگاه‌هایی که مسئول تولید کارند ــ حالا وزارت کار، مسئول تولید کار نیست، عمدتاً وزارتخانه‌های دیگر مسئول تولید کارند ــ بدانند که تولید کار،‌ ایجاد کار، ایجاد اشتغال، به معنای واقعی کلمه‌ چقدر برای جامعه مهم است؛ سرمایه‌گذاری کنند. این هم یک مطلب.

یک مطلب دیگری که در باب کار میخواهم عرض بکنم، این است که ما احتیاج داریم که یک رابطه‌ی مستقیمی بین درآمد و کار وجود داشته باشد؛ یعنی [مطابق] این آیه‌ای که این قاری عزیزمان خواندند: لَیسَ لِلاِنسانِ اِلّا ما سَعیٰ‌.(۲) درآمد بایستی ناشی از سعی باشد، ناشی از کار باشد، ناشی از تلاش باشد. باید جامعه را این‌جوری [بار آورد]؛ این کارِ خیلی سختی است؛ این یعنی چه؟ یعنی [روش کسب] خیلی از این پولهای بادآورده و ثروتهای بادآورده غلط است. ما باید فرهنگ ثروت بادآورده را در کشور متوقّف کنیم. عرض کردم، این کارِ بلندمدّت و مشکلی است امّا باید بشود. خیلی از این واسطه‌گری‌ها، خیلی از این سوداگری‌ها، خیلی از این دلّال‌بازی‌ها، این رشوه دادن و رشوه گرفتن‌ها در بعضی از جاها، این رباخواری‌ها در بعضی از بخشهای اقتصادی کشور، این ویژه‌خواری‌ها، که ارتباط با فلان کس موجب بشود یک درآمدِ آسانِ بی‌دردسرِ بدون کاری گیر آدم [بیاید]، همه‌ی اینها برای جامعه مضر است. درآمد باید با کار ارتباط مستقیم داشته باشد. آنچه من گفتم معنایش این نیست که فردا، یا شما یا دستگاه دولتی یا خود بنده بتوانیم این کار را انجام بدهیم؛ من میخواهم این فرهنگ در جامعه رشد کند: فرهنگِ ارتباطِ درآمد با کار. خیلی از این تبعیض‌ها، خیلی از این کارهای تجمّلاتی، خیلی از این ثروتهای مضر ــ که آثار فسادش را انسان در جامعه میبیند و کسانی مصداق «مُترَفین»(۳) در جامعه هستند که در قرآن ذکر شده‌اند(۴) ــ خیلی از اینها ناشی از همین است که ارتباط درآمد و سود و بهره با کار قطع شده؛ کار نیست، [امّا] درآمد هست؛ این نمیشود؛ درآمد باید ناشی از کار باشد.

اگر با فساد مبارزه کردیم، در این فرهنگ پیشروی خواهیم کرد. مسئله‌ی مبارزه‌ی با فساد. فساد چیست؟ فساد، رشوه است، فساد ویژه‌خواری است، فساد ربا است؛ اینها فساد است دیگر، مفاسد است. اگر با اینها هر گامی که در راه مبارزه‌ی با فساد انجام بگیرد، یک گام واقعی در راه پیشرفت در این فرهنگی است که عرض کردیم. البتّه بنده حدود بیست سال پیش یک نوشته‌ی مشروحی در باب مبارزه‌ی با فساد دادم؛ مربوط به سال ۸۰، ۸۱ و آن وقتها است.(۵) در آن نوشته هم من گفتم که مبارزه‌ی با فساد پیگیری میخواهد؛ به قول این داستانها و افسانه‌ها، مثل مار هفت‌سر، اژدهای هفت‌سر است که یک سرش را بزنی، شش سر دیگرش آن طرف زنده‌اند، مشغول کارند. همه‌جانبه باید مبارزه کرد. اگر از آن روز دولتهای محترم و مسئولین محترم دنبال میکردند این قضیّه را، بلاشک ما امروز وضع بهتری داشتیم. خب حالا بحمدالله امید این هست که دولت مردمی و مجلس انقلابی این کار مبارزه‌ی با فساد را دنبال کنند.

من عرض میکنم که اگر یک مسئولی جرئت مقابله‌ی با مفسد داخلی را نداشته باشد، به طریق اولیٰ جرئت مبارزه‌ی با زورگوی خارجی را نخواهد داشت. [مثلاً] فلان کس از تجارت انحصاری سوء استفاده میکند؛ خب باید جلویش را گرفت؛ سخت است. فلان کس از اعتبارات بانکی سوء استفاده میکند؛ فلان کس بدهکاری‌های بانکی‌اش را نمیدهد؛ خب باید مقابله کرد. اینجا اگر شما نتوانید مقابله کنید، آنجایی که یک دولت زورگویی مثل آمریکا یا دیگری پایشان را در یک کفش میکنند که باید در قضیّه‌ی انرژی هسته‌ای این‌جوری بکنید، این‌جوری نکنید، نمیتوانید مقابله کنید. وقتی اینجا شما قدرت مبارزه ندارید، آنجا هم قدرت مبارزه ندارید. این [جور] است.

یک مطلب دیگر در مورد وظایفی است که در قبال کارگر وجود دارد. خب حالا من مجدّداً تکرار میکنم: این مطالبی که اینجا آقای وزیر گفت، اینها خیلی خوب است، اینها کارهای مهمّی است؛ [منتها] دقّت کنند با جزئیّاتش صورت بگیرد یا صورت گرفته باشد. وظایف در قبال کارگر عمدتاً همینهایی است که گفته شد؛ من هم حالا یک اشاره‌ای میکنم. فی‌الجمله همه‌ی ما از کارگر تعریف میکنم. خب تعریف از کارگر خوب است و مردم را نسبت به مقام کارگر آشنا میکند امّا تعریف زبانی کافی نیست. ‌گفت: «قربان تعارف زبانیت شوم»؛(۶) کار باید کرد، تلاش باید کرد، کمک باید کرد.

یکی از نکاتی که همه باید بدانند، هم مسئولین دولتی بدانند، هم آن کارآفرین و سرمایه‌گذار که خیلی از کارها وابسته‌ی به موجودی او و امکانات او است، همه بدانند که اگر تلاش شد تا زندگی کارگر ارتقاء پیدا بکند، وضع کشور ارتقاء پیدا خواهد کرد. کارگر وقتی دغدغه نداشته باشد، امنیّت شغلی داشته باشد، رفاه داشته باشد، زندگی‌اش راحت بچرخد، کیفیّت کار بالا خواهد رفت، کیفیّت محصول بالا خواهد رفت. یکی از مشکلات ما در تجارتهای جهانی و حتّی تجارت داخلی کیفیّت محصول است. اگر چنانچه کارگر دلش گرم باشد و بداند که زندگی‌اش راحت میچرخد، بداند که امنیّت شغلی دارد، اطمینان خاطر داشته باشد، کارش بهتر خواهد شد، کیفیّت کار بالا خواهد رفت، ارتقاء [پیدا میکند]؛ این را همه باید بدانند. بنابراین هر تلاشی برای ارتقاء زندگی کارگر انجام بگیرد، این در واقع تلاش برای بهبود کار است، تلاش برای بهبود محصول کار است، تلاش برای بهبود کشور است؛ یعنی سرمایه‌گذاری است. اگر ما روی رفع مشکلات جامعه‌ی کارگری تلاش بکنیم، در واقع سرمایه‌گذاری کرده‌ایم؛ این هزینه نیست، این سرمایه‌گذاری است. این را همه بدانند؛ هم مسئولین بدانند در  کارهایی که مربوط به مسئولین کشوری است، [اعمّ از] دولتی یا مجلسی یا غیره، هم خود آن کارفرمایان و سرمایه‌گذاران و کارآفرینان و مانند اینها این را بدانند.

خب، تولید، ستون فقرات کشور است؛ یعنی ستون فقرات اقتصاد کشور «تولید» است؛ ستون فقرات تولید هم کارگر است. ما نباید بگذاریم کارگر، [یعنی] این ستون فقرات، تضعیف بشود. ما امسال [در شعار سال] گفتیم: رشد تولید. خب رشد تولید چه جوری به وجود می‌آید؟ بخش مهمّی از رشد تولید مربوط به کارگرها است؛ [اگر] با دل گرم، با علاقه‌مندی دنبال کار باشند، این‌جور میشود. خب این نکته را بنابراین توجّه کنند؛ هم مسئولین محترم، هم کسانی که اهل سرمایه‌گذاری و ایجاد کار و ایجاد کارگاه و مانند اینها هستند، توجّه بکنند که برای رشد تولید، برای بهبود وضع، باید ارتقاء زندگی کارگر را یک اصل مهم به حساب بیاورند.

یک نکته‌ی دیگر سهم‌بری عادلانه از درآمد کار است که ما در سیاستهای اقتصاد مقاومتی راجع به این، یک بندی آوردیم و بحث کردیم؛ مدّتها قبل، بحث شده. سهم کارگر به ‌عنوان سرمایه‌ی انسانی ــ که یک منبع انسانی است، سرمایه‌ی انسانی است که بیش از سرمایه‌های مادّی تأثیر دارد ــ در ایجاد ارزش برای محصول کار، باید مورد توجّه قرار بگیرد. خب حالا من اینجا یک نکته‌ای را میخواهم از این استنتاج کنم و آن، این است که اگر میخواهیم سهم کارگر از ایجاد ارزش بالا برود، بایستی برای آموزش و مهارت‌آموزی و تجربه‌آموزی کارگر برنامه‌ریزی کنیم که البتّه در حرفهای وزیر محترم هم بود؛ این را خیلی باید جدّی گرفت. سهم کارگرِ ماهر و مجرّب و آموزش‌دیده و دارای ابتکار در ایجاد ارزش برای محصول کار، خب خیلی بالاتر میرود؛ به همان نسبت سهم او از درآمد هم بالا میرود. خب، حالا این معنایش این نیست که ما بخواهیم در مقابل سرمایه‌گذار و مانند اینها جبهه درست کنیم؛ نه، من به‌ هیچ‌ وجه این را توصیه نمیکنم. سرمایه‌گذار و کارآفرین و کارگر، لازم و ملزوم هم هستند؛ این نباشد، کاری از او برنمی‌آید؛ او نباشد، از این کاری برنمی‌آید؛ هر دو به هم احتیاج دارند. آن چیزی که میتواند این سهم عادلانه را تأمین کند، وجود انصاف است؛ فضای انصاف؛ برخلاف آن چیزی که کمونیست‌ها شعارش را میدادند، عمل هم نمیکردند؛ دروغ میگفتند. آنها فضای جنگ و فضای تضاد و مانند اینها را ترویج میکردند؛ در عمل معلوم شد که اشتباه میکنند؛ خطای بزرگی بود، کاری هم از پیش نبردند، عملاً هم پایبند نبودند. فضای انصاف، فضای همراهی، فضای همدلی، فضای ناظر دانستن خدا بایستی حاکم باشد تا بتوانند [موفّق باشند]. البتّه در مواردی ابزار سرمایه در یک طرف، موجب تضییع حقّ کارگر در یک طرف دیگر میشود؛ جلوی این باید گرفته بشود. آن طرف هم یک محدودیّتهایی ممکن است برای او وجود داشته باشد؛ آن هم بایستی مورد توجّه قرار بگیرد. خب این هم این مطلب.

یک نکته‌ی دیگر این است که من از این مطلبی که گفتم، نتیجه میگیرم که بالا بردن زمینه‌‌ی ارتقاء توانایی‌های کارگر یک وظیفه است. یک حدیثی داریم که من اینجا یادداشت کرده‌ام؛ [میفرماید:] مَن‌ ظَلَمَ‌ اَجیراً اَجرَهُ اَحبَطَ اللهُ عَمَلَهُ وَ حَرَّمَ عَلَیهِ ریحَ الجَنَّة (۷)؛ اگر کسی به یک کارگری ظلم بکند، در مورد اجرت او و دستمزد او ظلم بکند، همه‌ی اعمال خیر او از بین میرود، حبط میشود ــ حبط یعنی نابود شدن، از بین رفتن  ــ وَ حَرَّمَ عَلَیهِ ریحَ الجَنَّة؛ و خدای متعال بوی بهشت را بر این آدم حرام میکند! یعنی این‌جوری است. خب حالا این ظلم چیست؟ ظلم این است که فقط دستمزد او را ندهند؟ خب بله، اینکه ظلم بزرگی است امّا فقط این نیست؛ بنده احتمال میدهم که اقدام نکردن در زمینه‌ی همین مسائلی مثل بیمه، مثل بهداشت، مثل بالا بردن مهارت، مثل آموزش، میدان ندادنِ ابتکار عمل، اینها هم ظلم است؛ یعنی اگر چنانچه میخواهید به کارگر ظلم نشود، بایستی وسایل و زمینه‌ی ارتقاء مهارت او را فراهم کنید؛ مسئله‌ی بیمه‌ را تأمین کنید، مسئله‌ی بهداشت را، مسئله‌ی سلامت خانوادگی را، مسئله‌ی امنیّت شغلی را تأمین کنید؛ یعنی نبود اینها هم در واقع ظلم است. خب این هم یک نکته.

یک نکته‌ی دیگری که حالا نکته‌ی آخر عرایض ما شاید باشد، این است که جامعه‌ی کارگری ما تا امروز یک جامعه‌ی وفادار به انقلاب و وفادار به نظام بوده. ببینید، خود این چهارده هزار شهید در واقع چهارده هزار پرچم افتخار است در دست کارگران. اینهایی که شهید شدند ــ حالا بنده چون زندگینامه‌ی شهدا را میخوانم [میدانم] ــ بعضی از اینها کارگر بودند، عائله‌مند هم بودند، دو تا، سه تا، چهار تا بچّه هم داشتند، امّا احساس تکلیف کردند؛ دیدند دشمن به کشور و به انقلاب و به نظام تهاجم کرده، احساس تکلیف کردند، اینها را گذاشتند به امید خدا رفتند در میدان جنگ و به شهادت رسیدند. البتّه چندین برابرِ اینها هم رفتند و بحمدالله زنده‌اند، به شهادت هم نرسیدند، امّا چهارده هزار شهید شوخی نیست.

به نظر من مهم‌ترین نشانه‌ی وفاداریِ جامعه‌ی کارگری به نظام، رفتار آنها در این چند دهه بوده. در اوّل انقلاب، تلاشهای گروهکها بود؛ در داخل کشور، گروهکها تلاش میکردند و هدفشان این بود که کارگران را بکشانند در خیابان، کارگاه‌ها تعطیل بشود و انقلاب زمین‌گیر بشود؛ کار گروهکها بود. بعد، بتدریج، بحث گروهکها به کنار رفت، عمدتاً بدخواهان خارجی در این قضیّه وارد شدند، تا امروز هم ادامه دارد؛ تحریکات کردند، اقدام کردند برای اینکه بتوانند جامعه‌ی کارگری را در مقابل نظام قرار بدهند، با شعارهای سطحی و غیر واقعی. جامعه‌ی کارگری هوشمندی نشان داد، ایستاد؛ این خیلی مهم است. اینکه جامعه‌ی کارگری تحت تأثیر این‌همه تبلیغات تلویزیونی و رادیویی و فضای مجازی و مانند اینها قرار نگیرد، کاری که آنها میخواهند انجام ندهد و بداند که چه کار دارد میکند، این به نظر من جهاد بزرگ جامعه‌ی کارگری است، این خیلی باارزش است؛ هوشیاری نشان دادند در مقابل تحریکات. خیلی سعی کردند جامعه‌ی کارگری را در مقابل نظام قرار بدهند، به حول و قوّه‌ی الهی نتوانستند؛ بعد از این هم دارند تلاش میکنند، همین الان دارند تلاش میکنند، حالا و در آینده هم به حول و قوّه‌ی الهی نخواهند توانست. البتّه یک اعتراضهایی در محیط کارگری وجود داشته، بعضی از این اعتراضات  تا آنجایی که حالا بنده خبر دارم، اعتراضهای به‌جایی بوده؛ اعتراض به تأخیر حقوق، اعتراض به واگذاری غلط. گاهی یک محلّی را، یک مجمع مهمّ کاری را به صورت غلط، به صورت فاسد و مُفسد واگذار میکنند، کارگر آنجا است، از نزدیک دارد میبیند، معترض است؛ این کمک به دولت است، این کمک به نظام است، این آگاه کردن نظام است. هر جا هم در این‌چنین موارد، دستگاه‌های مسئول مثل قوّه‌ِی قضائیّه و غیره دنبال قضیّه رفتند، دیدند حق با اینها است؛ منتها در همین قضایا ــ بنده در جریان تعدادی از این قضایا از دور و نزدیک قرار داشته‌ام ــ جامعه‌ی کارگری با دشمن مرزبندی کردند، نگذاشتند از این اعتراض در فلان قضیّه و در فلان مجتمع که اعتراض کردند، دشمن استفاده کند؛ [گفتند] به این کار اعتراض داریم، امّا از دشمن هم بیزاریم، با نظام هم رفیقیم، همراهیم. حرکت کارگری این است.

یک نکته‌ی دیگری که باز میخواهم عرض بکنم ــ که اوّل هم اشاره کردم ــ راجع به مسئله‌ی ایجاد کار، [این است که] مسئولین کشور یک فکری باید بکنند برای جوانهای تحصیل‌کرده‌ی بیکار. ما جوانهای زیادی داریم؛ دو دسته جوان داریم که باید برای اینها فکر جدّی بشود: یک دسته همین جوانهای تحصیل‌کرده‌ی بیکارند که گاهی در این دیدارهایی که بخش ارتباط مردمی ما با خانواده‌ها دارند و گزارشش را به من میدهند، اطّلاع پیدا میکنیم؛ فرض کنید تحصیل‌کرده‌ی یک رشته‌ای است، تحصیلات تکمیلی هم داشته، امّا حالا مثلاً یک کار خیلی سطحی‌ای را دارد انجام میدهد؛ یعنی کارِ مناسبِ خودش را انجام نمیدهد؛ از این قبیل داریم؛ یک فکری برای اینها باید بشود؛ این کارِ خیلی مهمّی است. اینها سرمایه‌های کشورند، نباید معطّل بمانند؛ این یک دسته. یک دسته جوانهایی هستند که نه دنبال تحصیلند، نه دنبال کارند؛ واقعاً باید صاحب‌نظران سیاسی و اجتماعی و اقتصادی بنشینند برای این یک فکری بکنند، به دولت کمک کنند؛ به دولت کمک کنند، بشود یک فکری کرد برای اینها. از این قبیل هم متأسّفانه در داخل کشور داریم؛ جوانهایی که کار ندارند، دنبال کار هم نیستند؛ تحصیل نمیکنند، دنبال تحصیل هم نیستند. ما تعداد قابل توجّهی جوانِ این‌جوری داریم؛ این هم جوان است، این هم سرمایه است، نبایستی از دست برود. واقعاً بایستی یک فکری بکنند [برای] اینها؛ این کاری است که حتماً بایستی صاحب‌نظران اقتصادی و انسانی انجام بدهند.

به هر حال،‌ نگاه بنده به جامعه‌ی کارگری از یک سو نگاه تحسین و تکریم است ــ برای شما واقعاً به معنای واقعی کلمه در دل احترام قائلیم و کرامت قائلیم ــ از یک سو معتقدیم که بایستی در سطح زندگی کارگری در کشور یک حرکت محسوسی اتّفاق بیفتد، ان‌شاء‌الله ارتقائی به وجود بیاید با تلاشهایی که میکنند، و از طرفی هم جامعه‌ی کارگری را به خاطر ایستادگی‌اش در مقابل دشمن و تسلیم نشدنش در مقابل تحریکات دشمن از ته دل تحسین میکنیم و برای شما امید و آرزوی خیر و برکت داریم. خداوند متعال ان‌شاء‌الله شماها را محفوظ بدارد، باقی بدارد و قلب مقدّس ولیّ‌عصر را و روح مطهّر امام را از همه‌ی شما راضی بدارد.

والسّلام علیکم و‌ رحمة‌الله و‌ برکاته
 

در ابتدای این دیدار، آقای سیّدصولت مرتضوی (وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی) گزارشی ارائه کرد.
سوره‌ی نجم، بخشی از آیه‌ی ۳۹؛ «... برای انسان جز حاصل تلاش او نیست.»
به کسی میگویند که فزونی نعمت، او را غافل و مغرور و مست کرده و به طغیان واداشته.
از جمله، سوره‌ی واقعه‌، آیه‌ی ۴۵
فرمان هشت‌مادّه‌ای به سران قوا درباره‌ی مفاسد اقتصادی (۱۳۸۰/۲/۱۰)
«هر چند به دل دوست نداری ما را / قربان محبّت زبانیت شوم»
۷) امالی صدوق، مجلس شصت‌وششم، ص ۴۲۷