emamian

emamian

آیت الله العظمی صافی گلپایگانی در یادداشتی به مناسبت رحلت پیامبر مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله)  به تبیین عظمت آن شخصیت نورانی پرداخته اند.

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

قال الله تعالی: «وَ مَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِین» و «وَ إِنَّکَ لَعَلَی خُلُقٍ عَظِیمٍ»

 

با اهدای سلام و تحیّات به پیشگاه مقدّس حضرت ولی الله الاعظم حجة الله امام زمان ارواح العالمین له الفداء و عرض تسلیت به مناسبت شهادت جانسوز پیامبر مکرّم اسلام حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله، چند سطری را از باب بهره و تیمّن و تبرّک حقیر از این ایّام الله، به عرض می رسانم:

 

برای جوامع انسانی و اسلامی، هیچ چیزی مانند شناخت و آشنایی با سیره و مکتب رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و اهل بیت آن حضرت، آموزنده تر و سازنده تر نیست.

 

این معارف و سیره را باید به عنوان یک علم بزرگ جهانی معرفی نمود چرا که مسلمانان و جامعه بشریت، نیازمند شناخت این سیره جامع الجوانب و عمیق المعانی و پژوهش و درس و بحث و کاوش در آن می باشند، که به یقین، مفیدتر از آن برای این که سرمشق زندگی و راهنمای سیر به سوی تعالی و آگاهی و منش های نیکو و رفتار و کردار پاک و اندیشه های تابناک باشد وجود ندارد،  و همه شئون حیات مادی و معنوی و روحی و جسمانی بشر را فراگرفته است.

 

معرفت این سیره، علم است و نه یک علم که علوم بسیار، که همه در داخل این علم تدریس می شود.

 

مسلمانان خصوصاً در جهان معاصر برای این که خود، این علم را فرا بگیرند و به مردم جهان برسانند، و مراکز بزرگ پژوهشی تأسیس نمایند، مسئولیت بیشتری دارند.

 

باید پیام های این سیره و مخصوصاً سیره حضرت خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله و سلم در همه شعب حیات از معنویات و غیب و شهود و اخلاق و تربیت و روابطی که اسلام بین مردم و خدا، و فرد با جامعه یا عائله حتی با حیوانات برقرار می سازد به جهانیان برساند.

 

این مکتب و دعوت این کتاب مقدس، قرآن مجید و این سیره باید تبلیغ شود، که خدمتی و اصلاحی بالاتر از معرفی این سیره به بشریت نیست.

 

عالی ترین روش انسانی و مقبول فطرت، روش محمدی و سیره علوی است. آیه شریفه «وَ مَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ» تمام هدف و مقصد از دعوت پیامبر عظیم الشأن را بیان می کند.

 

وجود مقدس حضرت محمّد بن عبدالله صلی الله علیه و آله جامع انواع عظمت های انسانی و بزرگواری های یک فرد بی نظیر و بی مانند بشری بود که شرح هر یک از آن عظمت ها در این مقاله امکان ندارد و اجمالاً اگر انبیا و پیغمبران را بــه لقب قهرمانان خواندن مناسب شأن رفیعشان بود باید آن حضرت را چنانچه موّرخ شهیر انگلستان «توماس کارلایل» در بین تمام پیغمبران یگانه قهرمان خوانده، در همه عظمت ها قهرمان یگانه و موفّق و بی نظیر بخوانیم.

 

یکی از مهمترین عظمت های وجودی پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله، عظمت در تشریع قوانین، است که برای ایشان نظیری دیگر در آن نیست. در بین مشرعین و قانونگذاران بزرگ، توفیقی که نصیب پیغمبر اسلام شد، نصیب احدی نشده است.

 

اهمیت این موضوع وقتی بیشتر ظاهر می شود که به قانونگذاری ها و همکاری ها و همفکری ها و مطالعات و مباحثات دامنه داری که پیرامون یک مادّه ی قانونی می شود و بالاخره به مجالس مقنّنه ارجاع می گردد و تحت شورها و بررسی واقع می شود توجّه نماییم.

 

آیا این عظمت نیست که شخصی بدون مشاور و معاون و بدون سابقه ی مطالعات قانونی و دیدن دانشکده های حقوق و بدون سابقه ی بررسی های بهداشتی و اجتماعی و تجارب قضایی و مالی و غیره در تمام جهات و حقوق مردم، قوانینی عرضه بدارد که هنوز پس از چهارده قرن، زنده و انسانی ترین قانون اجتماع و اصول و مواد آن مورد تصدیق و حمایت حقوقدانان جهان و به عقیده ی اهل تحقیق و انصاف، یگانه راه حل مشکلات کنونی بشریت باشد؟ واقعاً این عظمت حیرت  انگیز است و دلیل بر روحی الهی و رسالتی آسمانی است.

 

از عظمت های دیگر این یگانه قهرمان جهان، عظمت در بی اعتنایی به دنیا بود. پیامبر گرامی اسلام در اعتنا نداشتن به مظاهر دنیوی، نمونه و سرآمد تمام زهّاد بود.

 

از نشانه های زهد آن حضرت این بود که در آن وقتی که در اوج عظمت ظاهری و قدرت مادّی قرار گرفته بود با دست خود نعلین خود را می دوخت و لباس خود را وصله می کرد و از تجمّلات دنیا پرهیز داشت و اگر زیوری از زیورهای دنیا را در خانه می دید می فرمود: «آن را از نظر من پنهان کنید؛ مبادا که به دیدنش مشغول شوم و به یاد دنیا افتم»

 

از دیگر عظمت هایی که پیامبر، قهرمان بی نظیر آن است، عظمت در اصلاحات بنیادی اجتماعی می باشد. در تاریخ رهبران انقلابات بزرگ، احدی نیست که مانند رسول گرامی اسلام در مدّتی کوتاه، انقلاب فکری و عملی بی نظیر به وجود آورده باشد.

 

تولستوی می گوید: «شک نیست که محمّد صلی الله علیه و آله از بزرگترین رجال و مردانی است که به اجتماع خدمات بزرگی کردند. همین  قدر در فخر او بس است که امّتی را به نور حق هدایت کرد و از خونریزی و زنده به گور کردن دختران و قربانی کردن انسان ها بازداشت و مردی مانند او سزاوار احترام و اکرام است

 

شرح عظمت پیغمبر عزیز اسلام در اصلاحات بنیادی اجتماعی و انقلاب بی توقف و هر زمان و هر مکانی اسلام، بسیار طولانی است و الحق که تاریخ، احدی از رجال اصلاح و انقلاب را در این همه رشته های گوناگون مادی و معنوی و روحی و جسمی و فردی و اجتماعی – در این مدّت کوتاه – مانند آن حضرت موفّق و پیروز، نشان نمی دهد.

 

یکی دیگر از جوانب عظمت آن شخصیت بی نظیر جهان بشریت، مساوات و برابری بود. پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله علاوه بر آن که به وسیله وحی الهی و آیات قرآن مجید برابری و مساوات انسان ها را اعلام داشت عملاً نیز آن را به مردم تعلیم داد.

 

مجالس او بالا و پایین نداشت و از چگونگی نشستن آن حضرت و اصحابش پیغمبر شناخته نمی شد تا کسی بگوید آن که مقدّم بر همه و بالای مجلس نشسته است پیغمبر است؛ یا اینکه اغنیا و اقویا به او نزدیک تر بنشینند. این حرف ها که هنوز هم در دنیای به اصطلاح متمدّن هوادار دارد در مجلس پیغمبر و مکتب تربیتی او وجود نداشت. فقیر و غنی و شاه و گدا همه از چشم پیغمبر یکسان بودند.

 

این فقط قسمتی از عظمت های شخصیت گرامی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله است و معلوم می شود که بشریت بخصوص مسلمانان باید چقدر حق ‌شناس زحمات و هدایت‌ها و راهنمایی‌های آن حضرت باشند و فقدان آن شخصیت بی نظیر را در سوگ بنشینند و آگاهان و اندیشمندان، خصوصاً نسل جوان متعهّد، رسالت اسلام و پیامبر عظیم الشأن آن را به همه دنیا برسانند و تمام نقاط را به انوار هدایت آن متصل سازند و اعصار طلایی ایمان و عمل را متعهّدانه تجدید نمایند ان شاء الله.

شیخ مفید در ارشاد می نویسد: پیغمبر (ص) در میان خاندان خود به امام حسن و امام حسین بیش از همه علاقه و محبت داشت. ترمذی در کتاب صحیح به سند خود از انس بن مالک آورده است که از رسول خدا (ص) پرسیدند در میان اهل بیت کدام یک نزد شما محبوب ترند؟ فرمود: حسن و حسین و اغلب به دختر خود فاطمه (ص) می فرمود: دو فرزند مرا نزد من بیاور. آنگاه آنها را در آغوش می گرفت و می بویید.


نسائی در کتاب خصایص به سند خود از اسامة بن زید روایت کرده می نویسد: رسول خدا (ص) در حالی که حسن و حسین را بر زانوی خود نشانیده بود فرمود:


این دو، فرزندان من و فرزندان دخترم هستند. بار الها تو خود می دانی که من آنها را دوست دارم پس تو نیز آنها را دوست بدار.


صاحب کتاب اسد الغابه به سند خود شبیه به این روایت را از پیامبر (ص) نقل کرده است. در کتاب استیعاب به طرق مختلف از پیامبر (ص) آمده است که درباره حسن و حسین فرمود:


بار الها من این دو را دوست دارم، پس تو هم آنها را و هر کس دوستدار آنهاست دوست بدار.


در کتاب الاصابة و نیز از احمد بن حنبل از طریق عبد الرحمن بن مسعود، از ابو هریره آمده است که می گفت، رسول خدا (ص) را مشاهده کردم در حالی که حسن و حسین هر یک بر یک دوش او نشسته بودند و هر بار یکی از آن دو را می بوسید، همین که به من نزدیک شد فرمود:


هر کس آن دو را دوست بدارد من او را دوست دارم و هر کس ایشان را دشمن دارد من او را دشمن دارم، و نیز فرمود: هر کس حسن و حسین را دوست دارد من او را دوست دارم، و هر که را من دوست بدارم خداوند نیز دوستدار او خواهد بود، و کسی که خداوند دوست بدارد او را داخل بهشت نماید، و هم چنین هر کس آن دو را دشمن دارد، من او را دشمن دارم و هر که دشمن دارم خدایش دشمن دارد و هر که را خداوند او را دشمن دارد وی را به دوزخ داخل گرداند.


ابو عمر و زاهد در کتاب یواقیت از زید بن ارقم روایت کرده می نویسد: در مسجد نبی اکرم (ص) در حضورش بودم که ناگاه فاطمه (س) را مشاهده کردم در حالی که حسن و حسین (ع) را همراه داشت به قصد دیدار رسول خدا (ص) به راه افتاده و علی (ع) نیز با آنان همراه بود. پس رسول خدا (ص) در حالی که آنان را نشان می داد رو کرد به من و فرمود: هر کس اینها را دوست بدارد، مرا دوست داشته و هر کس با آنها دشمنی کند با من دشمنی کرده است.


و نیز از زید بن ارقم روایت است که پیامبر (ص) خطاب به علی و فاطمه و حسن و حسین گفت: هر کس با شما دوست است من نیز با وی دوست خواهم بود، و هر کس که شما با او در جنگید من نیز با او در جنگ خواهم بود.


چنان که اسلم، روایت کرده حسن و حسین را مشاهده کردم که بر شانه رسول اللّه (ص) سوار شده اند. به آنها گفتم، بر مرکب عزیزی سوار شده اید. رسول اکرم (ص) فرمود: و چه سواران نیکویی.


ترمذی و نسائی در کتاب های صحیح خود به اسناد از بریده روایت کرده اند که رسول خدا (ص) بر منبر وعظ و حکمت قرار داشت. ناگهان نگاهش به پسرانش حسن و حسین افتاد که به طرف مسجد م آمدند، و گاه به زمین می افتادند، آن حضرت نیز سخت متوجه آنها شد و از منبر پایین آمد و سراسیمه به طرف در رفت و آغوش گشود و این دو کودک را به بر گرفت و دوباره از منبر بالا رفت و بعد نشست. یکی را بر زانوی راست و دیگری را بر زانوی چپ نشانید و گفت: «صدق اللّه عزّ اسمه، انّما اموالکم و اولادکم فتنه» (خدای تعالی درست فرموده که به حقیقت اموال و فرزندان شما اسباب فتنه و امتحان شما هستند.) من این دو پسر را دیدم که راه می آیند و دامن پیراهن به پایشان می پیچد و می لغزند. نتوانستم آرام بگیرم. سخنم را قطع کردم تا آنها را بیاورم و بر دامن خود بنشانم.


منبع : سیره معصومان، سید محسن امین عاملی، ج ۵، ص۲۰

 

 

در تاریخ اسلام توهین به پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) از سوی مشرکان و دشمنان حضرت مانند سران یهود و منافقان آغاز شده که درآیات قرآن این کنش‌ها منعکس شده است؛ رد پای ستیز با اسلام و شخصیت پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) پس از صدر اسلام استمرار داشته است؛ با توسعه اسلام و فتوحات اسلامی خصومت و اظهار دشمنی و توهین نیز دامنۀ زیادی به خود گرفت؛ آنگاه که فرهنگ اسلام مرزهای جهان غرب را در نوردید و به اسپانیا، رسید برخی از پیروان اهل کتاب که حضور فرهنگ اسلام و سیطره مسلمانان را تاب نیاوردند؛ اگرچه بسیاری از پیروان اهل کتاب در آفریقا و بخش‌هایی از اروپا و مناطق دیگر فتح شده، از اسلام استقبال شایانی نمودند؛ این گرایش مزید بر علت شده و رهبران آنان را به مقابله و مواجهه علیه اسلام جدی نمود؛ آنان به انواع دسیسه‌ها علیه اسلام روی آوردند؛ ازجمله روش‌های آنان زدن ریشه و مبانی و به زیرسؤال‌بردن نبوت و مخدوش‌نمودن چهرۀ شخصیت رسول‌خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) بود؛ اگرچه همین شیوه نیز در زمان پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) نیز وجود داشت که قرآن را اساطیر اولین خوانده و شخصیت حضرت را مجنون و زن‌باره و... خواندند؛ اما پس از فتح ایران و آفریقا و بخش‌هایی از اروپا این هجمه‌ها با جدیت بیشتر و گسترده‌تر از سوی پاپ‌ها و احبار یهود در نوشته‌ها و رفتار‌ها ظهور و بروز پیدا نمود؛ با ظهور پدیده استشراق و استعمار در غرب و تشکیل لجنه‌های اسلام‌شناسی در غرب که مأموریت‌های گوناگونی در برنامه‌ها و طرحها داشتند؛ این کنش‌ها تند‌تر و وسیع‌تر شد؛ ازجمله برنامه‌های آنان تخریب شخصیت پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) در نوشته‌ها و آثار با استناد به منابع ضعیف و اسرائیلیات بود و کتاب‌های زیادی هم در این زمینه نوشتند؛ این روند با شروع طرح «هراسی در غرب» شیب تندی به خود گرفت و این توهین‌ها به جایی رسید که افزون بر کتاب‌ها فیلم‌های توهین‌آمیز نیز ساختند تا از گسترش اسلام در غرب و فزونی جمعیت مسلمانان جلو‌گیری نمایند؛ ازجملۀ توهین‌کنندگان سلمان رشدی با ارائه کتاب آیات شیطانی بود که حکم اعدام او از سوی امام‌خمینی(رحمه الله) در غرب بازتاب وسیعی داشت و برای پیشگیری از این رفتارها تأثیر به‌سزایی گذاشت؛ پس از او نیز دوباره موجی از توهین‌ها به شخصیت پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) و قرآن در غرب آغاز گردیده و با ظهور پدیده‌ها و جریانات فرقه‌ای همچون داعش و... در ممالک اسلامی و اعمال و رفتار وحشیانه آنها، این موج‌های توهین، شتاب تند‌تر و گسترده‌تر به خود گرفت؛ با توجه به این فضای آلوده دفاع از ساحت اسلام و پیامبراسلام(صلی الله علیه وآله وسلم) یک ضرورت است که به روش‌های مختلف باید به آن پرداخت تا از روند گسترش این موجها کاسته و اقدام پیشگیرانه نمود؛ تا زمینه شناخت درست از اسلام و شخصیت سراسر مِهر و رحمت حضرت در فضای منطقی فراهم گردد.

الف) اصول و معیارهای رفتار پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) در برخورد با دشمنان

رسول‌خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) با بینش الهی و تدبیر و مدیریت ممتاز و با منطق عقلانی قوی در رفتار با مردم همواره محبت را مقدم بر نفرت و حرمت و مدارا را جایگزین تحقیر و صلح و دوستی را بر جنگ و دشمنی ترجیح می‌داد؛ رفتار آن حضرت در برخورد با دشمنان سرسخت نیز بابردباری و تحمل و تعامل و سعه وجودی و رحمت همراه بود؛ براین اساس در همۀ ابعاد الگویی مناسب برای همۀ بشریت است؛ مدارا و نرمش همراه با صلابت و قاطعیت دو ویژگی و شاخص و اصل مسلَّم در سیرۀ نبوی دربارۀ مخالفان بود. آیات قرآن در توصیف رفتار حضرت گویاتر از هر بیان و مقال است: «إِنَّكَ لَعَلى‌ خُلُقٍ عَظِيمٍ» به‌راستی تو دارای اخلاق بسیار پسندیده و بزرگ هستی؛ یا فرمود: «ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ عَداوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ» (فصلت: 34)؛ هرگز نیکی و بدی یکسان نیست؛ بدی را با نیکی دفع کن، ناگاه (خواهی دید) همان‌کس که میان تو و او دشمنی است، گویی دوستی گرم و صمیمی است!؛ «فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ» (آل‌عمران، 159)؛ به (برکت) رحمت الهی، در برابر آنان [مردم‌] نرم (و مهربان) شدی! و اگر خشن و سنگدل بودی، از اطراف تو، پراکنده می‌شدند؛ پس آنها را ببخش و برای آنها آمرزش بطلب! و در کارها، با آنان مشورت کن! اما هنگامی که تصمیم گرفتی، (قاطع باش! و) بر خدا توکل کن! زیرا خداوند متوکلان را دوست دارد.

این آیات بیانگر اصول و معیارهای رفتاری پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) با مردم در دوران رسالت است که در هرزمان قابل اقتباس و عمل است. «وأمُرْ قَومَكَ يَأخُذُوا بِأحسَنِها» پیروانت را سفارش کن به نیکی؛ وقتی حضرت را به تمسخر گرفته و ایذاء نمودند خداوند این‌گونه فرمود «خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِينَ» عفو بخشش را پیشۀ خود کن و از ناآگاهان دوری کن. این اصول و معیارها به اجمال مورد توجه قرار می‌گیرد تا مبانی رفتاری حضرت با معاندان و توطئه‌گران روشن شود.

1. عطوفت و مهربانی

رسول‌خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) برای همۀ انسان‌ها تجلی رحمّت و مهربانی بود. «وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِينَ» (انبیاء: 107) آنگاه که در مکه برای دعوت مردم به خداپرستی مبعوث شد، با عکس‏العمل شدید و برخوردهای سخت روبرو شد؛ قریش به‌عنوان مخالفان آن حضرت از هیچ‌گونه آزار، شکنجه، افترا و اهانت بر آن حضرت و یارانش دریغ نکردند و حتی ایشان را فردی کذّاب، ساحر «قالَ الْكافِرُونَ إِنَّ هذا لَساحِرٌ مُبِينٌ» (یونس: 2)؛ کافران گفتند البته این ساحر قوی است (فیض‌کاشانی، 1418، ج‏1، ص504) و مجنون معرفی می‏کردند و به دشمنی شدید درمقابل حضرت صف‌آرایی و همدست شدند، اما در این حال نیز عکس‏العمل پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) براساس عطوفت و محبت بود؛ چنان‌که در سخت‌ترین شرایط نیز آن حضرت به درگاه الهی چنین می‌فرمود: «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِقَوْمِی فَإِنَّهُمْ لاَ یَعْلَمُونَ؛ بارالها از نادانی قوم من درگذر» (حلبی، 1427ق، ج2، ص347).

قرآن‌کریم از شدت عواطف آن حضرت مکرر یاد می‌کند که ایشان از شدت عواطف و دلسوزی برای مردم و هدایت آنها جان خود را به خطر انداخت؛ «فَلَعَلَّک باخِعٌ نَفْسَک عَلى‏ آثارِهِمْ إِنْ لَمْ یؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِیثِ أَسَفا» (کهف: 6) گویی می‌خواهی به‌خاطر اعمال آنان، خود را از غم و اندوه هلاک کنی اگر به این گفتار ایمان نیاورند!

سبب نزول آیه آن بود که رسول‌خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) اهل مکه را دعوت می‌کرد، ولی ایشان ایمان نمى‏آوردند «لَقَدْ جاءَکمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکمْ عَزِیزٌ عَلَیهِ ما عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیکمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ» (توبه: 128)‏ برای شما پیامبری از سوی خدا آمده که از خودتان هست و برایش بسیار سخت است که شما به او ایمان نمی‌آورید او برای ایمان آوردن شما بسیار مهربانی دارد.

آنچه بر اهمیت این عطوفت و مهر می‌افزاید، شیوۀ رفتار پیامبر‌اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) بادشمنان در شرایط اقتدار و سلطه کامل است؛ همچون روز فتح مکه بود که با وجود اینکه کیفر کردار برخی از آنها به‌خاطر ارتکاب جرائم بزرگ، مرگ بود اما آنان را بخشید. بی‌گمان این مهربانی برای مردم مکه که سال‌ها با آن حضرت خصومت ورزیده بودند، حیرت‌آور و نوعی اعجاز رفتاری است.

ازاین‌رو در دین اسلام انعطاف و مصلحت به‌عنوان یک اصل است. پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) نیز این اصل را در تعامل خود با دیگران به‌ویژه مخالفان مدنظر داشت؛ گرچه این انعطاف از سوی پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) به‌عنوان یک تاکتیک مدیریتی موجب نمی‌شد تا اصول اساسی دین را نادیده بگیرد.

لذا یکی از روش‌های تبلیغی مهم ‌پیامبر‌اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) دعوت توأم با انعطاف و نرمش بود، این از دلایل گسترش اسلام و نفوذ عمیق و وسیع پیامبر‌اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) در قلوب دیگران و حتی مخالفان سرسخت بود. این برخورد را خداوند، برای پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) رحمت الهی می‌داند که باعث جذب مردم به دین مى‏شد: «فَبِمَا رَحْمَهٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فَظّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ؛ (آل‌عمران: 159) به‌سبب رحمت خداست که تو با آنها این چنین خوش‏خوى و مهربان هستى. اگر تندخو و سخت‏دل مى‏بودى از گرد تو پراکنده مى‏شدند. پس بر آنها ببخشاى و برایشان آمرزش بخواه».

پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) هیچگاه به‌خاطر خود از کسی انتقام نمی‌گرفت و همواره برای دشمنانش نیز دعای خیر و هدایت کرد؛ ازآن‌رو که رسالت هدایت بود نه کشتن، بلکه زدودن کینه‌ها و جهالت بود، به‌همین‌جهت آن حضرت که پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) رحمت بود هرگز راضی نمی‌شد بر دشمنان نفرین کند، اگر چه آنان با تمام توان در محو حضرت از هیچ اقدامی کوتاهی ننمودند. چنان‌که وقتی از رسول‌خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) که در جنگ احد به دست مشرکان به‌شدت مجروح شد و شماری از عزیز‌ترین یارانش به دست آنها به شهادت رسیدند، برخی از یاران خواستند مشرکان را نفرین نماید، فرمود: «من پیامبر نشده‌ام که لعن و نفرین کنم، بلکه مبعوث شده‌ام تا مایۀ رحمت باشم». آن حضرت در حق آنان دعا کرد و فرمود خدایا قوم مرا هدایت کن آنان ناآگاهند (ابن‌‏سید‌الناس، 1414ق، ج‏2، ص398؛ سمرقندی، 1416ق، ج‏1، ص251) این شیوۀ رفتار در مهر و دلسوزی بی‌مانند است؛ و نوشته‌اند: «وَ كانَ صلى اللهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ أَعْظَمُ اَلنَّاسِ عَفْواً لاَ يَنْتَقِمُ لِنَفْسِهِ» (ابن‌‏سید‌الناس، 1414ق، ج‏2، ص398). در عفو و بخشش از همه پیشگام‌تر بود و به‌خاطر شخص خود هرگز از کسی انتقام نگرفت؛ از حقوق خود عفو می‌نمود. کسی اقدام به قتل حضرت نمود از او گذشت، زن یهودی به قصد کشتن حضرت گوشت مسموم به حضرت خوراند از او نیز گذشت و عفو نمود (همان، ص389) با منافقانی مثل عبدالله‌بن‌ابّی و... که مدام در حال توطئه‌چینی بودند مدارا نمود (همان).

2. مدارا

یکی از اصول سیرۀ حضرت(صلی الله علیه وآله وسلم) مدارا با مردم بود و می‌فرمود خداوند به من چنین فرمود که با مردم مدار کنم و از آنان درگذرم همان‌طوری که به فرائض دستورم داد (بحرانی 1416ق، ج‏3، ص52). [1] یا فرمود مأمور به بخشش از رفتار مردم هستم (مقریزی، ج‏15، ص71) و فرمود مدارات با مردم نیمى از ایمان و رفق و ملایمت با آنان نیمى از زندگى است (طیب1378، ج‏1، ص321).[2]

شکی نیست که رفق و مدارا در رابطه و تعامل انسانى، در سطوح مختلف از فرد تا خانواده و اجتماع، مهم‏ترین قاعده در ساماندهى و تنظیم درست روابط و تعامل‏هاست؛ و این امر به صورت یک اصل اجتماعى در زندگى پیامبر‌اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) و اوصیاى آن حضرت مشهود است. رفق و مدارا در سیرۀ اجتماعى رسول‌خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) نقشى مبنایى داشته و مایۀ قوام و دوام روابط و مناسبات صحیح اجتماعى بوده است. برخوردهاى از سر رفق و ملایمت و به دور از درشتى و خشونت آن حضرت در عرصۀ جامعه و در معاشرت، سازنده‏ترین عنصر در اصلاح جامعه و روابط و مناسبات اجتماعى بود» (دلشادتهرانى، ج2، ص15).

به‌یقین اصل مدارا و صلح و محبت پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم)، هرگز مایۀ گستاخی دشمنان نبود؛ بلکه با دشمن، هنگام رویارویی، توطئه و پیمان‌شکنی به‌شدت برخورد می‌کرد و اینگونه بود که قرآن می‌فرماید: «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ» (فتح: ۲۹) و «فَإِمَّا تَثْقَفَنهَُّمْ فىِ الْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِم مَّنْ خَلْفَهُم‏». در حالت ستیز و جنگ تاکتیک‌های جنگی داشته باش و از پشت سر غافلگیرشان کن (انفال: 57).

3. همزیستی مسالمت‌آمیز

همزیستی مسالمت‌آمیز با مخالفان ازجمله یهود و دیگر پیروان ادیان نیز یکی از معیارهای مهم سیرۀ رسول‌خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) است؛ از اول هجرت این رویکرد در سیرۀ پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) بود که با یهود پیمان همزیستی و معاهده منعقد نمود (ابن‌‏هشام، [بی‌تا]، ج‏1، ص504)؛ اما یهود بارها عهد را شکستند (واقدی، 1409ق، ج‏2، ص454ـ458؛ مقریزی، ج‏1، ص122 و ج13، ص251ـ306) آن حضرت علاوه‌بر‌اینکه خود به این مسئلۀ مهم توجه داشت همواره اصحابش را بر حفظ آرامش و سعۀ‌صدر در مقابل این گروه‌ها سفارش می‌نمود و تا می‌توانست مدارا را در اولویت رفتارهای حکومتی و فردی خود قرار داده بود؛ حتی در دورانی که پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) در مدینه دارای اقتدار نظامی شده بود نیز پای بند این اصل بود، تا مشرکان و یهود پیمان نشکستند، پایبند پیمان بود «وَ أَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ کانَ مَسْؤُلاً» (إسراء: 34).

محمدحسین هیکل در کتاب حیات محمد(صلی الله علیه وآله وسلم) می‌نویسد: شخص پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) حاضر بود در صورت داشتن آزادی برای دعوت به دین خدا، با قریش پیمان ببندد تا در نتیجه آن، شرایط صلح بیشتر حاکم باشد چون می‌دانست در این شرایط بهتر می‌توان پیام دعوت را منتقل کرد (هیکل، [بی‌تا]، ص234).

ب) کنش‌های دشمن با پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم)

در این بحت ابتدا باید نمونه‌هایی از رفتار دشمنان و معیارهای مخالفان با حضرت نیز در مقابل اوج مهربانی و رأفت حضرت تبیین و مقایسه‌ای بین دو کنش متقابل انجام شود تا ماهیت رفتار دشمنان در مقابل مهرورزی پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) روشن گردد؛ ازسوی‌دیگر حکمت وضع مقررات و قوانین بازدارنده و اجرای برخی از حدود نیز روشن شود.

1. تمسخر و ترور شخصیت

یکی از شیوه‌های رفتار مخالفان با رسول‌خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) در دورۀ دعوت، تمسخر حضرت و دادن نسبت‌های ناروا به ایشان بود، پس از آغاز علنی دعوت، با این دستور «فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکین» از ابن‌‏عباس در تفسیر این آیه روایت شده است که مى‏گفت: ولید‌بن‌مغیره و اسود‌بن‌عبد یغوث زهرى و اسود‌بن‌مطلب و حارث‌بن‌عطیل و عاص‌بن‌وائل کسانى بودند که پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) را استهزا مى‏کردند (بیهقی، 1361، ج‏2، ص69) برخی از منابع این‌گونه نوشته‌اند: یکى از مسخره‌کنندگان، پسر عمش ابوسفیان‌بن‌الحارث بن عبدالمطلب و عتبه و شیبه، پسران ربیعه و عقبة‌بن‌ابى‌معیط و حکم‌بن‌ابى‌العاص بن امیه و نضر‌بن‌الحارث از بنى عبدالدار و اسود‌بن‌المطلب بن اسد بن عبد العزى و پسرش زمعه و ابوالبخترى عاص‌بن‌هشام و اسود‌بن‌عبدیغوث و ابوجهل‌بن‌هشام و برادرش عاص و عموهایش ولید و پسرعمه‌اش قیس‌بن‌الفاکه بن المغیره و زهیر‌بن‌ابى امیة بن المغیره و عاص‌بن‌وائل السهمى و پسر عموهاى او، نبیه و منبه پسران حجاج و امیه و ابى، پسران خلف‌بن‌جمح. اینان به استهزا و آزار او مى‏پرداختند، حتى بعضى به جانب او دست مى‏گشودند (ابن‏خلدون، 1363، ج‏1، ص396).

واکنش‌های ایذایی و جنگ‌روانی مشرکان پس از دعوت آشکار، شدید‌تر از قبل آغاز گردید چون پیش از این نیز طعنه‌هایی می‌زدند؛ شیوه‌های مختلفی از سوی آنها برای استهزای پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) استفاده شده است؛ «إِنَّا کفَیناک الْمُسْتَهْزِئِینَ» (حجر: 95).

این شیوۀ مخالفان در قرآن نیز منعکس شده است، چنان‌که خدای متعال می‌فرماید: «وَإِذَا رَءَاک الَّذِینَ کفَرُوا إِنْ یتَّخِذُونَک إِلاَّ هُزُواً» (انبیاء: 36)؛ «هنگامى که کافران تو را مى بینند، کارى جز استهزا‌کردن تو ندارند. این شیوۀ برخورد مخالفان با رسولان الهی همواره وجود داشته است و منحصر به مخالفان پیامبر‌اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) نبوده است. «وَمَا یأْتِیهِمْ مِّنْ رَّسُول إِلاَّ کانُوا بِهِ یسْتَهْزِءُونَ» (حجر: 11).

رسول‌خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) هم در موقع لزوم پاسخ این رفتارهای مخالفان خود را با استفاده از آیات قرآن می‌داد و آنان را از عاقبت بد و عذاب الهی می‌ترساند و صبر را پیشه خود نموده بود.

2. آزار، شکنجه و دشنام

مشرکان و مخالفان پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) به هرکس از ایمان آورندگان دست یافتند اقدام به دستگیری و شکنجه حتی به کشتن یاران پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) و ممانعت از آزادی اظهار عقیده و عبادت و ارتباط با پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) نمودند نمونه‌اش سمیه مادر عمار و پدرش یاسر بود (ابن‌‏عبدالبر، 1412ق، ج‏1، ص 179؛ ج‏3، ص1136). مشرکان پس از استهزا، تمسخر و دشنام به حضرت و پیروانش و دادن نسبت‌های سبک و توهین‌آمیز مانند: دیوانه (الجرجانی، 1404ق، ج‏1، ص5) و شاعر و دیوانه که قرآن به صراحت از این نسبت‌ها سخن گفته است «وَ قالُوا یا أَیهَا الَّذِی نُزِّلَ عَلَیهِ الذِّکرُ إِنَّک لَمَجْنُونٌ» (حجر: 6). دشمنان پس از مشاهدۀ مقاومت و بردباری حضرت(صلی الله علیه وآله وسلم) به روش‌ها، دسیسه‌ها و توطئه‌های دیگر روی آوردند.

2. تهدید و اقدام به قتل و ترور

مخالفان پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) از آغاز دعوت تا پایان رسالت با انواع دسیسه‌ها با حضرت رفتار نمودند؛ درحالی‌که آنچه حضرت از آنها می‌خواست دوری از شرک و پلیدی و نشان دادن راه درست زندگی و تأمین سعادت آنها و خارج‌کردن آنها از حیات حیوانی به حیات متمدنانه و زندگی شرافت‌مندانه بود، آنان در نهایت از استهزا، تمسخر و شکنجه نتیجۀ مطلوب نگرفتند و تصمیم به قتل و ترور حضرت گرفتند. نمونه‌هایی از این توطئه‌ها: توطئۀ قتل در منزل حضرت در مکه قبل از هجرت که به جهت ایثار امیرمؤمنان(عليه السلام) به لیلة‌المبیت معروف شده است. مورد دیگر اقدام به قتل در موارد مختلف ازجمله توطئۀ ترور حضرت توسط یهود و پذیرایی با گوشت مسموم؛ دعوت برای گفتگو و انداختن سنگ آسیاب بر سر حضرت و کشتن ایشان و... از نمونه‌های دیگر توطئه‌های آنان بوده است؛ درحالی‌که پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) آنها را به‌عنوان «اهل کتاب» و آیین آسمانی، به رسمیت شناخته بود (بقره: 62؛ حج: 17).

3. سبّ و طعنه

این توطئه نیز یکی از کنش‌های خصومت‌ورزانه بود که از سوی مخالفان و دشمنان پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) با حجم سنگین شروع شد، یهود و برخی از مشرکان در قالب سروده و شعر، تبلیغات علیه حضرت به‌راه انداختند (بلاذری، 1412ق، ج1، ص373؛ واقدی، المغازی، 1409ق، ج1، ص171). این کنش و هجمۀ فرهنگی ستیزجویانه سنگین به جایی رسید که در بین برخی از یهود رواج فراوان یافت و به مشرکان نیز رسید. مفسرین در تفسر برخی ازآیات «مِنَ الَّذِینَ هادُوا یحَرِّفُونَ الْکلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ وَ یقُولُونَ سَمِعْنا وَ عَصَینا وَ اسْمَعْ غَیرَ مُسْمَعٍ وَ راعِنا لَیا بِأَلْسِنَتِهِمْ وَ طَعْناً فِی الدِّینِ» (نساء: 48) از سبّ طعن آنان نیز سخن گفته‌اند (شیخ‌طوسی، [بی‌تا]، ج‏1، ص389؛ فیض‌کاشانی، 1418ق، ج‏1، ص213).

4. جنگ افروزی

در نهایت، مخالفان و دشمنان از توهین‌های مختلف به مرحلۀ رویارویی مستقیم روی آورند و به محل زندگی پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) یورش بردند، چندین جنگ نظامی و حملۀ مسلحانه به سرزمین‌های اسلامی تحمیل کردند و به غارت اموال مسلمانان توسط مشرکان با تحریک و همدستی یهودیان ساکن مدینه پرداختند و جنگ‌های ویرانگر و خانه‌برانداز بزرگی مانند جنگ‌های خندق، احد، بدر و... علیه آن حضرت به‌راه انداختند (آیتی، 1366، ص253ـ270)؛ در همۀ این جنگ‌ها پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) مدافعانه به سوی دشمن و برای دفاع از کیان و حاکمیت اسلامی رفت؛ اقدام مستقیم و غیر‌مستقیم و توطئه‌آمیز یهود که به وقوع جنگ‌هایی چون غزوۀ خیبر و درگیری‌های دیگر انجامید که همه برای نابودی پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) و نوعی کنش کینه‌توزانه در مقابل کنش‌های مهر‌آمیز پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) بود. براساس گزاره‌های تاریخی که اشاره شد دشمنان پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) در قبال مِهر و بخشش و دلسوزی پدرانه و بی‌مانند آن حضرت برای براندازی نظام و جامعۀ دینی که مسئولیت و رهبری آن بر عهده حضرت بود، از ترور شخص ایشان و یارانش به هر حربه و توطئه‌ای که می‌توانستند با تمام توان و با انواع ابزارها با حضرت(صلی الله علیه وآله وسلم) مقابله نمودند.

حال در مقابل این جریان برانداز و بی‌رحم چه باید کرد؟!

ج) ضوابط اسلامی در قبال توهین و دشمنی آشکار

با همۀ این کینه‌ها، دشمنی‌ها، توهین‌ها و اقدام به قتل و ترور، آن حضرت همواره از نرمش، مهربانی، دلسوزی و هدایت آنها سخن گفت.

با توجه به آنچه از رفتارها و کنش‌های مهربانانه و دلسوزانه پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) که به اجمال اشاره شد با توجه به رفتارها و کنش‌های مخالفان و با مقایسۀ این دو رفتار چه باید کرد؟ سزاوار است با چنین جریانی پس از مِهر و محبت که دست از دشمنی برنمی‌دارد، چگونه رفتار نمود؟ آیا در این شرایط وضع قانون و مقررات برای بازداری و دفاع و حفظ کیان و موجودیت، ضابطه‌مندی لازم نیست؟ براساس قوانین بشری و تمام ادیان آسمانی و غیر‌آسمانی هر دولت و حکومت از بدوی‌ترین حکومت‌ها تا متمدن‌ترین آنها برای پیشگیری از حوادث، مقررات وضع کرده و برای رئیس قبیله و گروه یا رهبر و حاکم هر جامعۀ کوچک و بزرگ حتی نهاد خانواده که کوچک‌ترین اجتماع بشری است احترام و قوانینی برای حفظ شئون و شخصیت بزرگان و رهبران وضع کرده و ضوابطی در نظر می‌گیرند؛ وگرنه هیچ ضمانتی برای بقا و دوام انواع این جوامع از خانواده، قبیله و طایفه تا یک کشور وجود نخواهد داشت.

بنای عقلای عالَم برای دوام و ادامۀ حیات چنین جامعه‌ای اقتضای وضع ضوابطی را دارد. احترام بزرگان و حاکمان نیز نه‌تنها مسئله‌ای عاطفی و غریزی است؛ بلکه در بین حیوانات نیز دیده شده است؛ لذا عقلای هر مجموعه‌ای احترام و جایگاه خاصی برای حفظ حرمت و صیانت بزرگان و حاکمان خود دارند.

در قوانین اسلام نیز برای حفظ حرمت و جایگاه پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) و پیشگیری از تمرد و بی‌حرمتی نسبت به او ضوابط و اصولی مقرر شده است؛ چنان‌که برای تمام خطاها در همۀ ممالک دنیا کیفر و جریمه‌ای در نظر می‌گیرند؛ در اسلام نیز قوانین در قرآن و سنت مقرر گردیده است؛ از قانون قصاص تا قوانین دیات و تعزیرات و... همه برای صیانت و پیشگیری از هرج‌و‌مرج و در نهایت جلوگیری از تجاوز مجرمان و قانون‌شکنان به حقوق افراد و جامعه وضع گردیده است؛ اگر قوانین پیشگیرانه و بازدارندۀ محکم و سختی گرفته نشود و حرمت اشخاص نگهداشته نشود، چنین جامعه‌ای استمرار و پیشرفتی نخواهد داشت و به قول معروف «سنگ روی سنگ نخواهد ماند».

کارشکنی مخالفان پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) از مکه شروع شد و حضرت برای ادامۀ دعوت و رسالت مجبور به ترک خانه و کاشانه و هجرت به دیار غربت گردید؛ فشار و آزار و دشمنی مشرکان دو هجرت را ابتدا هجرت به حبشه و سپس به مدینه پیش روی پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) قرار داد؛ اما مخالفان در دیار غربت نیز دست بردار نبودند؛ ضمن اینکه در این محل نیز گروه‌هایی به مخالفان و کارشکنان دو گروه افزوده شدند؛ اینان نیز با انواع روش‌ها و عملیات ایذایی و روانی روش‌های پیچیده‌تری برای کارشکنی و شکست‌دادن حضرت طراحی و پیش گرفتند؛ نمونه‌هایی از رفتار آنها پیش‌تر گفته شد.

پیامبر‌اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) با مواجه شدن با سرسختی و مخالفت آنان، از سوی خداوند مأمور گردید با دشمنان و مخالفان سرسختی نشان داده و مقابل آنان و براساس رفتارشان با آنان رفتار نموده و اقتدار و صلابت نشان دهد؛ ازجمله مخالفان و دشمنان سرسخت که با تمام توان و امکانات برای براندازی و شکست اسلام و از میان بردن شخص پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) کوشیدند یهودیان بودند؛ اگرچه گروهی از یهود به پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) ایمان آورده و در راه پیشرفت اسلام خود و اموال خود را در خدمت و اختیار پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) قرار دادند؛ (ابن‌‏هشام، [بی‌تا]، ج2، ص138ـ141) اما گروهی دیگر به انواع دسیسه‌ها به حضرت لطمه‌زده و با تمام قوا مبارزه و دشمنی نمودند؛ (همان، ص141ـ149) نرمش پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) نیز آنان را به راه راست رهنمون نشد؛ ازجمله رفتار یهود راه‌اندازی جنگ‌روانی بود که از ترور شخص و شخصیت پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) نیز کوتاه نیامدند؛ هجو، ناسزا‌گویی، توهین، تحقیر زبانی و تمسخر از کنش‌های کینه‌توزانه آنها بود تمسخر شخص پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) و دین اسلام و توهین به فرستاده خدا و پیشوای امّت اسلامى و هجو آن حضرت و نزدیکان و یاران از مصادیق و نمونه‌های حرمت شکنى آنان بود؛ جنگ‌روانی دیگر آنها این بود که ابتدا ایمان آورده و سپس به کفر برمی‌گشتند و با تمسخر دین اسلام را ترک می‌نمودند؛ «وَ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْکتابِ آمِنُوا بِالَّذِی أُنْزِلَ عَلَى الَّذِینَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ وَ اکفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ یرْجِعُون» (آل‌عمران: 72). این رفتار یهود توهین‌آمیز‌تر از رفتارهای دیگر و تأثیر منفی در روحیۀ تازه‌مسلمانان بود که خللی بزرگ در روند گسترش دعوت بود؛ خدعه و نیرنگ یهود در تضعیف روحیۀ مسلمانان و ایجاد جنگ‌روانی و پس از اسلام ظاهری مرتد می‌شدند (بلاغی، 1420ق، ج‏1، ص299ـ298).

پیامد منفی دیگر کنش‌های منفی یهود ایجاد تردید در دل مسلمانان و منصرف‌نمودن آنان در روی‌آوردن به اسلام و راه‌اندازی موج و شانتاژ تبلیغی منفی علیه اسلام همه‌جانبه بود که به ارتداد از دین می‌انجامید.

قرآن از این رفتار آنان اینگونه یاد نمود «وَ إِذَا عَلِمَ مِنْ ءَایاتِنَا شَیا اتخََّذَهَا هُزُوًا» هرگاه چیزى از نشانه‏هاى الهی به آنها می‌رسید و می‌دانستند که جزء آیات الهى است آنها را به مسخره و توهین مى‏گرفتند.

این رفتار و ارتداد یهود به ارتداد برخی از مسلمانان نیز منجر می‌شد و نوعی لطمه و صدمه به دین بود در آیات قرآن‌مجید این معنای ارتداد یاد شده است. «ولا تَرْتَدُّوا على أَدبارِکم فَتَنقلبوا خاسرین» (مائده: 21).

استهزا تمسخر و توهین و نیش زبان و هزو است (ابن‌‏منظور، 1414ق، ج1، ص183) که نوعی از استخفاف است (قرشی، 1371، ج‏8، ص154). چنان‌که قرآن مکرر از این کنش مشرکان خبر داده است «قُلْ أَ بِاللَّهِ وَ آیاتِهِ وَ رَسُولِهِ کنْتُمْ تَسْتَهْزِؤُنَ» (توبه: 65) و از آن به رفتار طغیانی استهزا تمسخر و سبک شمردن اشخاص و مقدّسات و ضروریات دین است که لوازم و پیامدهایی داشت، ازجمله رد و ملطوم نمودن ضروریات و فرائض دین که ارتداد از دین را در پی دارد (راغب‌اصفهانى، 1412ق، ص841).

برخی از توهین‌کنندگان و مجازات آنان

1. هند همسر ابی‌سفیان

ازجمله توهین‌کنندگان و دشمنان سرسخت پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) هند دختر عتبه‌بن‌ربیعه بود. او به همراه همسرش در جنگ اُحُد شرکت کرد و به همراه دیگر زنان قریش، برخی از شهداى اسلام را در جنگ احد مثله نمود، به‌طورى که از گوش و بینى آنان براى خود خلخال و گردنبند ساخته بود (مقریزی، 1420ق، ج1، ص163). او همان کسی است که جگر حضرت حمزه عموى پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) را به دندان کشید (بلاذری، 1412ق، ج1، ص322).

هند یکى از چهار زنى است که روز فتح مکه دستور کشتن آنها داده شده بود؛ امّا درعین‌حال در فتح مکه، با اینکه به‌خاطر رفتار گذشته خود و جسارتی که به حمزه سیدالشهدا انجام داده بود می‌ترسید، در میان زنان قریش ناشناس نزد رسول‌خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) آمد. پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) او را شناخت و گفت: تو هندى؟ گفت: آرى هندم، از گذشته‏ها درگذر و مرا ببخش. رسول‌خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) از وى درگذشت و اسلام و بیعت او را پذیرفت (طبری، 1387ق، ج3، ص62). در این مورد حکم واقعی همان است که پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) ابتدا صادر فرموده که عبارت از استحقاق مرگ و اعدام آنهاست؛ اما بخشش و عفو پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) حکم ثانوی و حاکی از رحمت و رأفت بی‌حد حضرت است که حکم شخصی است،

2. ساره کنیز عمرو‌بن‌هاشم

یکی از توهین‌کنندگان پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) زنی بود به نام ساره که به آن حضرت دشنام نیز مى‌داد (ابن‌‏هشام، [بی‌تا]، ج2، ص410؛ یعقوبی، [بی‌تا]، ج2، ص60). این زن پیش از فتح مکه جاسوس مشرکان نیز بود ازجمله بردن نامه حاطب بن ابى‌بلتعه به مشرکان، دربارۀ عزم پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) به جهاد، این جاسوس توسط على(عليه السلام) دستگیر شد (طبری، 1387ق، ج3، ص48). جرم دیگر او سبّ و توهین به پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) بود. ساره علاوه‌بر‌ دشنام به پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم)، براى مشرکان مکه جاسوسى می‌کرد؛ او دو جرم بزرگ مرتکب می‌شد؛ براین اساس رسول‌الله(صلی الله علیه وآله وسلم) کیفر او را معین نمود او ازجمله افرادی بود که در فتح مکه مهدورالدّم اعلام شد و حکم قانونی او اعدام بود، این حکم اولیه و اصلی دربارۀ او بود. روز فتح مکه (طبری، 1387ق، ج3، ص59ـ 60‌) به گزارش دیگری او مسلمان شد و از رسول‌خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) امان خواست و زنده ماند (صالحی‌شامی، 1414ق، ج5، ص225). اگر پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) او را بخشیده باشد؛ حکم ثانویه است که شامل مهر و لطف فراقانونی رسول‌خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) شده است.

3. هبّار‌بن‌اسود

هبّار‌بن‌أسود نیز یکی از خاطیان و مجرمان بود که جنایاتی در موقع هجرت زینب دختر رسول‌خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) به همراه چند نفر از قریش در تعقیب زینب دختر رسول‌الله(صلی الله علیه وآله وسلم) مرتکب شد و نیزه‏اى به کجاوه «زینب» فرو برد؛ چنان‌که «زینب» سخت ترسید و بچه‏اش سقط شد (ابن‌‏هشام، [بی‌تا]، ج1، ص654؛ ابن‌‏حنبل، 1416ق، ج‏13، ص431). به همین جرم رسول‌خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) روز فتح مکه فرمود: هبّار را هر کجا یافتید قصاص نموده و کیفر جرمش برسانند؛ امّا او پنهان شد و در زمان مناسبی خود را به پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) رساند و شهادتین بر زبان جارى ساخت و گفت: اى پیامبر خدا! من از تو گریختم و خواستم به کشور عجمان بروم، امّا بزرگوارى و بخشندگى تو را به یاد آوردم و به گذشت تو از کسانى که با تو نادانى کرده‏اند امیدوار شدم؛ ... اکنون از نادانى من درگذر و از بدی‌هاى من چشم بپوش که من به گناه خود معترفم. رسول‌خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) در پاسخ وى گفت: تو را بخشیدم، خدا درباره‏ات نیکى فرمود و تو را به اسلام هدایت کرد و اسلام، گذشته را از میان مى‏برد (واقدی، 1409ق، ج‏2، ص858ـ859).

4. عبداللّه‌بن‌خطل

عبداللّه‌بن‌خطل مسلمانى بود که پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) او را به‌عنوان کارگزار زکات به همراه مردى از انصار اعزام نمود. او همچنین غلام مسلمانى داشت که در خدمتش بود. در منزلگاهى به غلامش دستور داد حیوانى ذبح کند و غذا تهیه نماید و خود به خواب رفت. وقتى بیدار شد، غلام دستور او را اجرا نکرده بود. او غلام مسلمان را کشت و سپس مرتد گردید. عبدالله‌بن‌خطل پس از ارتداد به مکه گریخت و وقتى مکیان از او پرسیدند چرا به مکه آمده است؟ در پاسخ گفت: من دینى بهتر از دین شما نیافتم (واقدی، 1409ق، ج2، ص860؛ طبری، 1387ق، ج3، ص59). عبدالله دو کنیز خواننده هم داشت که هر دو بدکاره بودند. عبدالله شعرهای در هجو رسول‌خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) مى‏سرود و به آن دو کنیز مى‏داد تا بخوانند (همان).

همچنین عبدالله مرد مسلمان انصارى که همراهش بود را نیز کشت و گفت اطاعت تو و محمد(صلی الله علیه وآله وسلم) واجب نیست (یعقوبی، [بی‌تا]، ج2، ص59)؛ بنابراین، این فرد علاوه‌بر‌ کشتن غلام مسلمان خود، فرد مسلمان دیگری را نیز کشته بود و در حرمت‌شکنی و استهزا رسول‌خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) نقش زیادی دارد.

همچنین دو کنیز او فَرْتَنا و قریبه با آوازخوانى، به هجو و استهزا پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) مى‌پرداختند و باید کشته می‌شدند (ابن‌‏سعد، 1410ق، ج2، ص103). قریبه کشته شد و فَرْتَنا فرار کرد و بعدها از پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) امان خواست و حضرت او را امان داد و بخشید (طبری، 1387ق، ج3، ص60) در اینجا نیز مرگ حکم‌اولیه و بخشش، حکم‌ثانویه است.

5. عبداللّه‌بن‌سعد بن ابى سرح

عبداللّه‌بن‌سعد بن ابى سرح یکی از مسلمانان اولیه و از کاتبان وحى بود که همراه مهاجران مکه به مدینه هجرت کرد (ابن‌‏سعد، 1410ق، ج7، ص344). او در مدینه فریفته شد و با گریختن به مکه به قریش پناه برد و در تحقیر مسلمانان و پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) و قرآن‌کریم تلاش نمود. عبداللّه در مکه ادعا مى‌کرد به او نیز قرآن نازل شده است (یعقوبی، [بی‌تا]، ج2، ص59). برخى مفسرّان شأن نزول آیۀ «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْترََى‏ عَلىَ اللَّهِ کذِبًا أَوْ قَالَ أُوحِىَ إِلىَ‏َّ وَ لَمْ یوحَ إِلَیهِ شىَ‏ْءٌ؛ چه کسى ستمکارتر است از کسى که دروغى به خدا ببندد، یا بگوید: بر من، وحى فرستاده شده، درحالى‌که به او وحى نشده است» (انعام: 93) را دربارۀ عبداللّه‌بن‌سعد دانسته‌اند که با این کار مرتد شد (ابن‌‏عبدالبر، 1412ق، ج‏3، ص918؛ طبرسی، 1372، ج4، ص518). موّرخان نیز نام او را ذکر کرده و ارتداد او را نقل کرده‌اند (بلاذری، 1417ق، ج1، ص531؛ طبری، 1387ق، ج3، ص173؛ ابن‌‏عبدالبر، 1412ق، ج3، ص919). برخى از محققان با ذکر قراینى معتقدند که عبداللّه هنگام اقامت در مدینه، همچون جاسوسى دو جانبه عمل می‌کرد (شهیدى، 1351، ص666). خیانت عبداللّه‌بن‌سعد بن ابى سرح به مسلمانان و اقدام او علیه اسلام چنان واضح بود که عمّار یاسر در روز شورا خطاب به او گفت: تو چه وقت خیرخواه مسلمانان بوده‌اى (طبرى، 1387ق، ج4، ص233؛ ابن‌‏اثیر، 1385ق، ج3، ص70). پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) در روز فتح مکه او را مهدورالدم دانست و فرمود او را بُکشید حتی اگر به پردۀ کعبه آویزان باشد (او برادر شیرى عثمان‌بن‌عفان بود به عثمان پناهنده شد و عثمان او را مخفی نمود و به حضور پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) آورد و براى او امان خواست (ابن‌‏اثیر، 1409ق، ج‏3، ص155) حضرت سکوتی طولانی نمود (ابن‌‏سعد، 1410ق، ج7، ص344)پس از رفتن او به اصحاب خود فرمود سکوت طولانی من به جهت این بود که یکی از شماها حکم او را اجرا کند، اما هیچکس اقدامی ننمود یکی از انصار گفت اگر با چشم اشاره می‌کردید من او را می‌کشتم حضرت(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: این کار دور از شأن پیامبر است (ابن‌‏عبدالبر، 1412ق، ج‏3، ص918).

این مماشات و مدارا دربارۀ مخالفان که حکم اعدام دربارۀ آنها داده شده است؛ نشان‌دهندۀ عظمت، رحمت و مهربانی زایدالوصف آن حضرت(صلی الله علیه وآله وسلم) در مواجهه با توطئه‌گران است که تمام جوانب را در نظر می‌گیرد و حرمت و احترام یاران خود را نگه می‌دارد وگرنه کیفر قانونی چنین افرادی مرگ است.

6. عصماء‌بنتمروان

عصماء دختر مروان مروان زنی یهودی بود، او را از زنان تیره بنى خُطمه دانسته که در مجالس اوس و خزرج، با سرودن اشعار، مردم را علیه پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) تحریک مى‌کرد (طبرسى، 1417ق، ج1، ص185) اشعار او توهین‌آمیز بود، همچنین وی با سروده‌هایش مشرکان را علیه مسلمانان به جنگ تحریک می‌نمود (بلاذری، 1417ق، ج1، ص372 ـ373). اشعار توهین‌آمیز او در منابع کهن تاریخی ذ کر شده است؛ او ضمن اینکه اشعار توهین‌آمیز به پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) می‌سرود، مردم را نیز در اشعار خود تحریک به جنگ با مسلمانان و پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) می‌نمود (واقدی، 1409ق، ج1، ص171ـ172). برخی از مورخان نوشته‌اند عصماء علاوه‌ بر‌ آزار پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) در اشعار خود به دین اسلام طعنه زده و مردم را علیه پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) تحریض و تحریک مى‏کرد (همان، ج1، ص172).

یکی از یاران رسول‌خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) به نام عمیر‌بن‌عدى بن خرشة که مردی نابینا بود با شنیدن اشعار او که در آن مردم را علیه اسلام می‌شوراند، نذر کرد اگر رسول‌خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) که به جنگ بدر رفته بود، سالم به مدینه برگردد، این زن را بُکشد (ابن‌‏سعد، 1410ق، ج‏2، ص21). او پس از بازگشت پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) عصماء‌بنت‌مروان را کُشت. رسول‌خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) به عمیر که از این واقعه نگران بود، فرمود که این حادثه پیامدهای بدی در پی نخواهد داشت. پیش‌بینی آن حضرت درست بود و نه تنها مشکلی پیش نیامد، بلکه پس از این جریان قبیلۀ بنی‌خطمه همگی مسلمان شدند (واقدی، 1409ق، ج1، ص173).

7. کعب‌بن‌اشرف

کعب‌بن‌اشرف از بزرگان و شعرای یهود بنى النضیر و از آزار دهندگان رسول‌الله(صلی الله علیه وآله وسلم) بود (ابن‌‏حنبل، 1416ق، ج‏3، ص505 و ج‏4، ص222؛ ابن‌‏عبدالبر، 1412ق، ج‏2، ص827 و ج4، ص1463). جرائم او عبارتنداز:

1 ـ آزار رساندن به رسول‌الله(صلی الله علیه وآله وسلم) با شعر و زبان.

2ـ او هنگامى که خبر شکست قریش و کشته‌شدن بزرگان آنها در جنگ بدر را شنید، از مدینه به مکه رفت و در میان قریش با سرودن اشعارى در مصیبت آنان گریست و آنان را علیه رسول‌الله(صلی الله علیه وآله وسلم) و مسلمانان با شعر تحریک نمود.

3ـ سجده بر بت‌ها برای تحریک آنان و باطل جلوه‌دادن اسلام و دعوت پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم).

4ـ عهد‌شکنی با پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) و تحریک مشرکان به جنگ پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) (ابن‌‏هشام، [بی‌تا]، ج2، ص52).

5ـ سپس به مدینه برگشت و شروع به آزار و اذیت مسلمانان و سرودن اشعار هجو‌آمیز به نام زنان مسلمان. طبری نمونه‌ای از اشعار زشت و عاشقانه کعب دربارۀ برخی زنان مسلمان را نقل کرده است (طبری، 1387ق، ج2، ص488).

6ـ کعب‌بن‌اشرف به‌عنوان یکی از بزرگان یهود با رسول‌خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) پیمان بسته بود و در این عهدنامه متعهد شده بود تا بر ضد مسلمانان اقدام خصمانه یا مسلحانه انجام ندهد و اگر چنین کاری انجام دهد، خونش هدر خواهد بود (طبرسی، 1417ق، ص128).

به علاوه در قانون‌اساسی مدینه که با عنوان عهد موادعه شناخته می‌شود، قید شده بود: «یهود بر کیش خود و مسلمانان بر کیش خویش‌اند، در این حکم هم پیمانان یهود و خودشان برابرند، مگر کسی که ستم کند و گناه (خیانت) ورزد که در این‌صورت کسی جز خود را به هلاکت نخواهد افکند» (ابن‌‏هشام، [بی‌تا]، ج1، ص501؛ ابن‌‏کثیر، 1407ق، ج2، ص322).

کعب‌بن‌اشرف، طبق مفاد آن پیمان‌نامه و آن جرائم محکوم به مرگ بود (ابن‌‏هشام، [بی‌تا]، ج2، ص51). این گستاخی‌ها و اهانت‌ها به گوش پیامبر‌اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) رسید، بسیار نارحت شد و از یاران خود خواست تا شر او را از سر مسلمانان کم کنند؛ فرمود: «کیست که در برابر کعب‌بن‌اشرف از ما دفاع کند؟» (بخاری، 1410ق، ج‏4، ص275 ج‏5، ص160) و سرانجام محمد‌بن‌مسلمه که برادر رضاعی کعب بود، اعلام آمادگی کرد که شرّ کعب را از سر مسلمانان کم کند؛ (ابن‌‏حنبل، 1416ق، ج‏4، ص221) او با مردانی از قبیلۀ اوس حکم را اجرا نمود و از آنجایی که زشتی رفتار مجرمانه کعب برای یهودیان روشن بود، لذا دوباره پیمان‌نامه‌ای با پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) نوشتند (واقدی، 1409ق، ج1، ص192).

صدور حکم کعب‌بن‌اشرف به‌وسیلۀ پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) به دستور جبرئیل به پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) اعلام شد که حکم خداوند بود (مجلسى، 1403ق، ج20، ص10 و 158).

8. مقیس‌بن‌حبابه

مقیس‌بن‌حبابه درحالی‌که مسلمان بود و برادرش توسط یکى از انصار به خطا کشته شده بود. با اینکه دیه برادرش را دریافت کرد، قاتل برادرش را نیز کُشت، پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) دستور قصاص او را صادر نمود (ابن‌‏هشام، [بی‌تا]، ج2، ص410؛ مسعودی، [بی‌تا]، ص232ـ233) مقیس مرتد شد و نزد مشرکان بازگشت و در فتح مکه همان دستور اجرا شد (ابن‌‏هشام، [بی‌تا]، ج2، ص410؛ یعقوبی، [بی‌تا]، ج2، ص60؛ بلاذری، 1417ق، ج1، ص357؛ طبری، 1387ق، ج3، ص59).

9. حویرث‌بن‌نقیذ

یکی دیگر از استهزاکنندگان و آزاردهندگان رسول‌خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) که جزء محکومین به‌شمار می‌آید، حویرث‌بن‌نقیذ بن وهب است (ابن‌‏کثیر، 1407ق، ج4، ص298). او ازجمله افرادى است که هنگام مهاجرت دختران پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) از مکه به مدینه به آنان حمله کرد و به آنان صدمه زده و از پشت مرکب به زمین انداخت (ابن‌‏هشام، [بی‌تا]، ج2، ص410) او علاوه‌بر ‌اذیت و توهین به پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) سخنان زشت مى‌گفت (یعقوبی، [بی‌تا]، ج2، ص60) حویرث پس از فتح مکه به دستور رسول‌خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) به حکم شرع و قانون کشته شد (واقدی، 1409ق، ج3، ص875).

10. برخی از افراد بنی‌قریضه

بنی‌قریضه و جمعی از یهودسان تا آنجا که می‌توانستند برای نابودی پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) و محو کامل اسلام به انواع توطئه‌ها و حیله دست بردند، علی‌رغم پیمان همزیستی و حمایت از پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) که با رسول‌الله(صلی الله علیه وآله وسلم) در اول ورود به مدینه بستند و عهد نامه را امضا نمودند که مفاد آن در منابع تاریخی گزارش شده است ازجمله مفاد و بندهای آن: هرگاه مدینه مورد حمله و تاخت و تاز دشمن قرار گیرد هر دو با هم در دفاع از آن شریک مساعی خواهند کرد (ابن‌‏هشام، [بی‌تا]، ج2، ص119ـ123؛ حسن‌ابراهیم,1380، ج1, ص1ـ100)؛ در توطئه‌ای ابوسفیان به نزد کعب‌بن‌اسد قُرظی رئیس بنی‌قریظه که از طرف قبیلۀ خود با رسول‌خدا قرار داد بسته بود رفت؛ اما کعب ابتدا از همکاری با او امتناع می‌ورزید، ولی پس از تحریکات او عهدنامه را شکسته و برای جنگ با پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) آماده شدند, (ابن‌‏اسحاق، 1410ق، ص176ـ152 و ص220ـ177، (بقره: 1ـ100) پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) پس از آگاهی از این عهدشکنی گروهی را برای تحقیق و روشن شدن این قضیه برای مسلمانان (چون برای رسول‌خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) روشن بود ولی آن حضرت می‌خواست کار با روال عادی پیش رود) اعزام نمود و آنها پس از اطلاع دقیق به مسلمانان اعلام کردند که نه تنها عهدشکنی نموده‌اند بلکه به رسول‌خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) ناسزا و سخنان ناروایی نسبت می‌دهند, این اظهار دشمنی کار را برای مسلمانان در مدینه بسیار سخت نمود به‌طوری‌که منافقان مدینه شروع به زخم‌زبان زدن نموده و با کنایه به تحقیر اسلام و پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) پرداختند مشرکان نیز در این گیرودار علیه مسلمانان شمشیر تیز می‌نمودند، پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) جمعی را برای نگهبانی مدینه گسیل داشت تا از شرّ و خطر بنی‌قریظه محافظت زنان و کودکان نموده باشند (ابن‌‏سعد، 1376ق، ج2، ص67؛ حسن‌ابراهیم,1380، ج1, ص136ـ150)؛ درحالی‌که مسلمانان به‌شدت در محاصره مشرکان بودند و یهودیان بنی‌قریظه باید در این حال براساس قراردادشان به یاری مسلمانان برخیزند و از مدینه دفاع نمایند, اما کاملاً در فکر نابودی مسلمانان و سقوط مدینه بوده و با مشرکان همدستی می‌نمایند (بلاذری, 1404ق، ص6ـ34)؛ بنابراین بنی‌قریظه ضمن توطئه‌های رنگارنگ و کارشکنی‌های گسترده به تحریک مشرکان علیه پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) و مسلمانان نیز یکی از جرائم سنگین آنان بود؛ ازجمله جرائم سنگین آنها اقدام به ترور و قتل شخص پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) با حیله انداختن سنگ آسیاب (همان) و خوراندن گوشت مسموم به حضرت بود (همان)؛ ازاین‌رو پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) به امر الهی پس از بازگشت و شکست مشرکان در محاصره مدینه و پایان یافتن جنگ احزاب که تمام احزاب مشرکان علیه اسلام متحد شده بودند, جبرئیل به حضور پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) نازل شده و آن حضرت را خبر آورد که خداوند می‌فرماید به سوی «بنی‌قریظه» رهسپار شوی؛ رسول‌خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) اعلام نمود که باید نماز عصر را در منطقه بنی‌قریظه بخوانیم, علی(عليه السلام) پرچمدار بود پس از رسیدن به این منطقه و پشت قلعه‌های آنها, شنید که بنی‌قریظه گفتار زشتی دربارۀ رسول‌خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) می‌گوید. این قلعه‌ها مدت‌ها (مدت 25 شب) مورد محاصره بود (شیخ‌مفید, 1413ق, ج1, ص110ـ11؛ طبری, 1368، ج3، ص1082ـ1093)؛ تا اینکه بنی‌قریظه از روی ناچاری کاملاً تسلیم شدند (ابن‌‏هشام, [بی‌تا]، ج3، ص250ـ248) یهودیان گفتند: ای محمد به حکم سعد‌بن‌معاذ راضی هستیم؛ او هرچه دربارۀ ما حکم کند، آن را در حق ما اجرا کن. قبیلۀ اوس به پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) گفتند: ای رسول‌خدا «بنی‌قریظه» هم‌پیمانان ما هستند چنان‌که با هم پیمان قبیلۀ خزرج یعنی بنی‌قینقاع برخورد کردید و آنها را مورد بخشش قرار دادید، بنی‌قریظه را نیز مورد بخشش قرار دهید, پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: دوست ندارید مردی از خود را داور قرار دهید؟ گفتند چرا؟ سعد به حکمیت و داوری سعد تن دادند و سعد که در جنگ خندق «احزاب» زخمی شده و بستری بود برای داوری حاضر شد و چنین حکم کرد «مردان آنها کشته شوند و مال‌هایشان قسمت شود و فرزندان و زنانشان اسیر شوند به روایت ابن‌‏اسحاق رسول‌خدا فرمود: «لَقَدْ حَكَمْتَ فِيهِمْ بِحُكْمِ اَللَّهِ مِنْ فَوْقِ سَبْعَةٍ اِرْقَعَةٍ» در نهایت پیامبر‌اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) حکم صادره از سوی سعد را تأیید نموده و فرمود حکم خداوند نیز همین بودکه باید آنها کشته می‌شدند. لذا در مرحلۀ اول خود یهودیان راضی به کشته شدن بودند و در مرحلۀ دوم تمام انصار و مهاجرین و در نهایت خداوند نیز راضی بود و حکم کشتن آنان را داد تا آنها کشته شوند و پیامبر‌اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) راضی به رضای حق بود ولی می‌خواست حکم براساس مجاری عادی آن اجرا شود، لذا از ابتدای حکمیت و داوری سعد را قبول نمود (حتی نظر قبیلۀ اوس را نیز رعایت کرد تا بعداً هیچ اعتراضی نداشته باشند) حتی برخی از یهودیان که محکوم به کشته شدن بودند و مورد بخشش و عفو پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) واقع شدند آنها نیز این بخشش را نپذیرفتند؛ بلکه مرگ را ترجیح دادند به عفو و بخشش پیامبر و کشته شدند (ابن‌‏هشام، [بی‌تا]، ج‏2، ص242؛ طبری، 1387ق، ج‏2، ص590؛ آیتی، 1366، ص415) آیاتی از سورۀ احزاب نیز این رفتار اسلامی را مورد تأیید قرار داده است. «... فَرِيقاً تَقْتُلُونَ وَ تَأْسِرُونَ فَرِيقاً...» (احزاب: 26 و 27). سیاق این آیات نشان می‌دهد که حکم خداوند چنین بوده است. «... وَ أَوْرَثَكُمْ أَرْضَهُمْ وَ دِيارَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ وَ أَرْضاً لَمْ تَطَؤُها وَ كانَ اللَّهُ عَلى‌ كُلِّ شَيْ‌ءٍ قَدِيراً» (احزاب: 27).

 

 

جمع‌بندی

با اینکه وجود پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) سراسر رحمت و مهربانی بود و با این اصل به دعوت مردم به اسلام اقدام کرد، گروهی از مشرکان و کافران به توطئه در قبال حضرت آغاز کردند و یاران و جوانان تازه مسلمان را شکنجه و آزار و مجبور به هجرت و فرار از مکه به حبشه نمودند و سپس نقشۀ قتل حضرت را ریختند و حضرت به امر الهی از این توطئه آگاه و به ترک وطن وادار مجبور شد و اموال مسلمانان را مصادره نمودند؛ پس از هجرت به مدینه در آنجا نیز گروهی از یهود علی‌رغم انعقاد پیمان همزیستی به توطئه اقدام کردند و به تحریک مشرکان مکه آنان را به حمله بر مدینه تحریک و چندین جنگ به حضرت تحمیل نمودند خود یهود نیز در مدینه با انواع دسیسه و خدعه به کارشکنی و مقابله با دعوت نموده و به ترور و قتل پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) اقدام و عهد‌شکنی‌ها کردند؛ سرانجام پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) ضمن دفاع در مقابل این توطئه‌ها براساس ضوابطی که از سوی وحی اعلام می‌گردید دربارۀ خاطیان و توطئه‌گران برای حفظ کیان اسلام و نظم جامعۀ اسلامی و پیشگیری از جرائم و پیمان‌شکنی به اجرای احکام الهی در قبال متمردین و توطئه‌گران پرداخت؛ اما عفو اغماض و گذشت و مدارا و بخشش و رحمت به‌عنوان معیار و مَشی ثابت حضرت تا پایان رسالت بود و بسیاری از خطاها را نادیده انگاشت و هرگز از فردی به‌خاطر خود انتقام نجُست.

پی‌نوشت

[1] . قال رسول‌اللَّه(صلی الله علیه وآله وسلم): «امرنَى رَبَّى بِمُدَارَاةِ اَلنَّاسِ كَمَا امرنى بِادَاءِ اَلْفَرَائِضِ» یا «أَمَرَنِي رَبِّي أَنْ آخُذَ اَلْعَفْوَ مِنْ أَخْلاَقِ اَلنَّاسِ»؛ (حرعاملی، 1409ق، ج۱۲, ص۲۰۰).

[2] . قال رسول‌اللَّه(صلی الله علیه وآله وسلم): «مُدَارَاةُ اَلنَّاسِ نِصْفُ اَلاِيْمَانِ وَ اَلرِّفْقُ بِهِمْ نِصْفُ اَلْعَيْشِ»؛ (همان، ص۲۰1).

        

بسیاری از مردم حتی شیعیان امام حسن (ع) با رویکرد صلح آن حضرت با معاویه مخالفت کردند بی آنکه از ماهیت و هدف این اقدام اطلاعی داشته باشند.

 جریان صلح امام حسن (ع) رویکردی بود که آن امام همام بنا بر شرایط موجود و از باب حفظ جان مسلمانان اتخاذ کردند. با این وجود بخشی از شیعیان حضرت با این مساله به مخالفت برخاستند. در حالی که اساساً یکی از علت‌های این صلح روی گردانی مردم از جنگ و عدم حمایت از امام حسن (ع) بود.

وقتی امام حسن (ع) برای نبرد با معاویه اعلام بسیج کرد، خود به نخیله رفت و ده روز در آنجا ماند. در این مدت چهار هزار نفر حاضر شدند در حالی که سپاه معاویه دهها هزار جنگجو داشت و بسیاری از کوفیان نیز به معاویه نامه نوشته بودند که ما با تو هستیم.

ماجرای ساباط نیز یکی از مهم‌ترین نشانه‌ها در عدم آمادگی مردم برای جنگ بود. در آنجا امام (ع) دریافت که بیشتر نیروها خیانت کرده‌اند. شماری از مردم، در جنگ‌های جمل، صفین و نهروان حضور داشتند و دیگر توان ادامه این جنگ را در خود نمی‌دیدند، بنابراین وقتی خبر فرار جمعی از سپاه به گوش امام (ع) رسید، آن حضرت رو به مردم کرد و فرمود: «شما با پدرم مخالفت ورزیده، کار را به حکمیت کشاندید، در حالی که پدرم موافق نبود; پس از آن به سراغ من آمدید و بیعت کردید، ولی به من خبر رسیده که اشراف شما به سوی معاویه رفته‌اند. همین برایم کافی است. مرا در مورد دین و جانم فریب ندهید».

جاحظ درباره علت کناره‌گیری امام حسن (ع(می‌نویسد: وقتی پراکندگی اصحاب و درهم ریختگی سپاه خود را مشاهده کرد، با شناختی که از برخوردهای مختلف این مردم با پدرش داشت و می‌دانست که هر روز به نوع و رنگی رفتار می‌کنند، از جنگ کناره گرفت.

امام به خوبی دریافته بود که به این مردم نمی‌توان اعتماد کرد. این عدم اعتماد، تنها شامل عدم همکاری آنها نبود، بلکه امام (ع) می‌فرمود: «والله لو قاتلت معاویه لأخذوا بعنقی حتّی یدفعونی الیه سلماً»؛ اگر با معاویه درگیر شوم، اینان گردن مرا گرفته به عنوان اسیر به او تحویل می‌دهند؛ و در جای دیگر فرمود: «اهل عراق مردمانی هستند که هر کس به آنها اعتماد کند، مغلوب خواهد شد; زیرا هیچکدام با دیگری در فکر و خواسته‌ها موافقت ندارند. آنان نه در خیر و نه در شر، هیچ تصمیم قاطعی ندارند».

«به خدا سوگند، من از آن جهت کار را به او )معاویه) سپردم که یاوری نداشتم. اگر یاوری می‌داشتم شبانه روز با او می‌جنگیدم تا خداوند میان من و آنان حکم کند

با چنین مردمی، امکان برپایی جنگ با اهل شام، که اتحادی کامل و هدف و نیت مشخصی داشتند، وجود نداشت. بنابراین امام تحت شرایط خاص به صلح رسید؛ بازتاب صلح امام حسن (ع) در میان یاران، به صورت‌های مختلفی نمایان شد و جماعتی که به امام نقد و اعتراض داشتند، چند دسته و گروه بودند:

۱- گروهی که عناد و دشمنی داشتند وکارشکن بودند سابقه دشمنی آنان از زمان امیر مؤمنان بود و تیره ای از منافقان نیز در بین آنها حضور داشتند و اهداف خاصی را تعقیب می‌کردند، از جمله این افراد خوارج و نفوذی بودند و دنبال مقاصد شوم و خاص بودند. جهالت و نادانی خوارج برای منافقان نقطه ضعف بود که از آن به سود خود استفاده می‌کردند.

جمعی از این افراد نیز گروهی بودند که به امام حسن (ع) ایمان و اعتقادی نداشتند، و سعی‌شان بر این بود که آن را حربه‌ای کنند، و بر سر امام وارد کند. مثل گروه خوارج آنها شورش کردند در سپاه امام و فتنه بزرگی ایجاد نمودند وابزار دست نفوذی‌های معاویه نیز بودند. اولین کسانی که امام را توهین کردند از همین گروه بودند مانند، سفیان بی ابی لیلی. او که فردی بی هویت، و از سوی خوارج تغذیه فکری می‌شد و در زمان حکومت حضرت امیر (ع) از مخالفین بود و خدمت امام حسن مجتبی (ع( آمد و با کلماتی که نشان از روح پلیدش دانست، به آن حضرت گفت: السلام علیک یا مذل المؤمنین.

امام که او را می‌شناخت با چهره‌ای بر افروخته فرمودن

وای بر تو! ای خارجی با من به خشونت سخن مگوی، زیرا، آن چیزی که باعث صلح شد، رفتار و کردار ناپسند شما بود. شما پدرم را کشتید، و سپس بر من خنجر کشیدید، و خیمه ام را غارت نمودید و شما آن گاه که به جنگ صفین می‌رفتید، دینتان، در جلوی دنیایتان بود، و امروز که دیگر دنیایتان مقدم بر دینتان می‌باشد، چنین رفتاری داری!؟ …». بشر یا بشیر همدان نیز از کسانی است که امام را به مذل المؤمنین خطاب کرد، او امام حسن (ع) را در مدینه ملاقات کرد. رو در روی امام ایستاد و گفت: السلام علیک یا مذل المؤمنین. امام جواب سلامش را داد و فرمود: بنشین و او نشست، در جواب او فرمودند: «من مؤمنان را خوار نکردم، بلکه به آنها عزت بخشیدم. و قصدم از صلح این بود که، شما را ازمرگ برهانم، زیرا دیدم یارانم آماده جنگ نیستند.

۲- گروهی نیز به طمع غنایم و مطامع مادی حضور داشتند؛ این افراد نیز انگیزه دینی قوی نداشتند؛ بلکه به دنبال منافع خود بودند هرجا اقتضا داشت در میدان باشند بودند و از منافع خود دفاع می‌کردند. آنها بیشتر به روی گردانی از جنگ، و عدم حمایت از امام (ع) مایل بودند؛ سستی مردم در حمایت از امام، از مهم‌ترین دلایل اقدام آن حضرت برای اتخاذ موضع جدید بود

3- گروهی نیز دلسوز بودند و دوستدار امام و دشمن سرسخت معاویه بودند و حاضر نبودند به هیچ وجه در مقابل معاویه و نیرنگ‌های او عقب نشینی کنند از سرداران سپاه امام حسن بودند و از سر دلسوزی به امام اعتراض کردند و برخی هم مقداری تندی نمودند و لی امام آنان را به صبر و حوصله و خویشتنداری فرا خواندند از جمله آنها قیس بن سعد و حجربن عدی بودند که امام خطاب به آنها فرمود من برای حفظ شما و شیعیان صلح را می‌پذیرم و صلح تاکتیکی جهت عبور از شرایط خاص است و صلح حدیبیه را یادآور شد که در سیره پیامبر (ص) بود.

تاکتیک حفظ جان شیعیان:

حفظ جمعیت شیعه و جان نخبگان - اعم از فرماندهان نظامی و حاملان سیره پیامبر (ص) وامام علی علیه السلام - که درکنار امام بودند یکی دیگر از دلایل امام علیه السلام برای پذیرش صلح بود. بنابراین معترضان به امام از دو گروه بودند: خوارج و نیز برخی از شیعیان قلباً راضی به صلح با معاویه نبودند و به امام معترض شدند. امام با درک حال آنها با نرمی آنها را ساکت نمود و فرمود: «زمانی که دیدم شما قدرت کافی در اختیار ندارید، کار را تسلیم کردم تا من و شما بمانیم

امام در سخن دیگری فرمود: «من برای حفظ جان شیعیانمان، مصالحه کردم.

امام در پاسخ اعتراض حجر بن عدی نیز فرمود: «ای حجر! همه ی مردم آنچه را تو دوست داری، خوش نمی‌دارند. من این اقدام را جز به قصد زنده ماندن تو (و امثال تو) نکردم.

در هر صورت، حفظ شیعه یکی از ضروریاتی بود که امام را وادار به پذیرش اقدامی کرد که انجام آن، رشادت خاص خود را می‌طلبید. آنچه برای امام و هر فرد مکتبی اهمیت دارد، عمل به رسالت شرعی خویش است، نه آنکه به دلیل احتمال طعنه‌های مردم، خود را به دامی اندازد که جز نابودی خود و همراهان حاصلی ندارد.

با توجّه به مطالب فوق، اگر امام علی علیه السلام نیز در آن شرایط قرار می‌گرفت، جز این راهی نداشت. توجّه به برخورد امام (ع) با مسئله حکمیت، این اصل را ثابت می‌کند. امام علی (ع) در پاسخ به برخی از معترضان به پذیرش حکمیت، که اصرار بر ادامه‌ی جنگ داشتند، فرمود: «شما جمعیتی کوچک در میان اکثریتِ آن چنانی هستید. اگر جنگ را آغاز کنیم، همین اکثریت مخالف جنگ، دشمنی شأن با شما بیش‌تر از اهل شام است. به خدا سوگند من نیز به این حکمیت راضی نیستم; امّا تسلیم خواست اکثریت شدم، بدان جهت که بر جان شما می ترسیدم».

بنابراین سپاه امام سپاه یک دست و منسجم نبود و هیچ مصلحتی نبود که امام با این سپاه درهم ریخته و نامنسجم در برابر معاویه حاضر شود لذا صلح بهترین گزینه دراین شرایط بود امام با ملاحظه تمام شرایط از هر جهت صلح را تاکتیک وراه بردی نجات بخش برای امت اسلام می‌دید.

خلاصه اینکه، آنچه امام حسن علیه السلام انجام داد، صددرصد به نفع شیعیان بود: هم چنان که حضرت می‌فرمایند: «والله، الذی عملتُ خیرٌ لشیعتی مما طلعتْ علیه الشمس او غربت»؛ به خدا قسم، آنچه من عمل کردم، برای شیعیانم بهتر و پرمنفعت‌تر از طلوع و غروب خورشید است.

صلح امام ثمرات زیادی افزون بر حفظ جان شیعه و هویت آنان که در آغاز راه بود برای اسلام و مسلمانان داشت؛ روشن شدن چهره واقعی معاویه و پیروان او برای همه اهل تاریخ و برای آنهایی که معاویه و حاکمیت او را جزئی از حاکمیت اسلامی و خلافت می‌دانستند.از دیگر ثمرات پایدار این صلح روشن شدن تکلیف شیعه در قبال این نوع حاکمت ها بود که در طول تاریخ اسلام بر ممالک اسلامی مسلط بوده و جز خون ریزی و قتل و کشتار و فساد ثمره نداشتند. آثار دراز مدت دیگری نیز درباره این صلح بود که درجای خود قابل طرح و بحث است.

یک نشریه آمریکایی در گزارشی به نقل از دیپلمات‌های سابق و کارشناسان بین‌المللی تصریح کرد که سیاست‌ «فشار حداکثری» آمریکا علیه ایران کاملاً شکست خورد و ایران هیچ هراسی از آمریکا ندارد.

 «دنیس راس» مسئول امور ایران در دستگاه دیپلماسی آمریکا در دوران ریاست‌جمهوری «باراک اوباما» با اشاره به سیاست‌های دولت «جو بایدن» رئیس‌جمهور آمریکا در غرب آسیا (خاورمیانه) و خروج این کشور از افغانستان تصریح کرد: «ایرانی‌ها به وضوح دیگر هراسی از ما ندارند که این به خودی خود به مفهوم آن است که ما در حقیقت نه در موضوع هسته‌ای و نه در منطقه، دیگر سطحی از بازدارندگی نداریم».

راس سیاست‌های اشتباه ایالات متحده در پیشبرد کارزار فشار حداکثری علیه جمهوری اسلامی را نتیجه وضعیت فعلی دانست که در برنامه هسته‌ای ایران به وجود آمده است.

وی در این خصوص ادامه داد: «ایران در حال حاضر نوعی از رویکرد فشار حداکثری را در قبال ایالات متحده در پیش گرفته است و رویکرد ترامپ را در قبال ما به کار گرفته است و این انتظار وجود دارد که ما قبول خواهیم کرد».

سیاست فشار حداکثری آمریکا علیه ایران کاملاً شکست خورد

نشریه آمریکایی فارین پالسی در گزارش خود با اشاره به اظهارات راس نوشت، در سال ۲۰۱۸، ترامپ با حمایت مشتاقانه «بنیامین نتانیاهو» نخست‌وزیر وقت رژیم صهیونیستی به صورت یکجانبه از برجام خارج شد و سیاست «فشار حداکثری» را علیه ایران در پیش گرفت که شامل وضع تحریم‌های جدید علیه جمهوری اسلامی ایران نیز می‌شد به این امید که ایران را مجدداً برای پذیرش توافق مورد قبول ایالات متحده، به میز مذاکره بازگرداند که این تلاش کاملاً شکست خورد و شرط بندی نتانیاهو مبنی بر این که ایران تحت فشار تحریم‌ها سقوط خواهد کرد یا ترامپ مجبور به حمله نظامی به ایران می‌شود، اشتباه از کار درآمد.

آمریکا می‌خواهد همچنان در غرب آسیا مداخله داشته باشد

این نشریه آمریکایی به بخشی‌ از تلاش‌های آمریکا برای ادامه مداخله در منطقه غرب آسیا نیز اشاره کرد و نوشت که روز دوشنبه هفته جاری، «جیک سالیوان» مشاور امنیت ملی آمریکا برای رسیدگی به مسئله جنگ ریاض در یمن به عربستان سعودی رفت که نشان می‌دهد که واشنگتن قصد دارد همچنان در منطقه تعامل و مشارکت داشته باشد.

فارین پالسی در ادامه به توانمندی‌های هسته‌ای ایران اشاره کرد و نوشت، خواه ایران به نقطه ساخت آشکار یک سلاح اتمی برسد یا خیر، نگرانی مهم‌‌تری وجود دارد و آن این است که همچون ژاپن، دانش و اورانیوم غنی‌شده را برای ساخت سریع سلاح اتمی داشته باشند و این امر توازن قدرت در منطقه را به طرز چشمگیری تغییر می‌دهد.

این گزارش در حالی از سلاح اتمی سخن به میان آورده است که ایران بارها تأکید کرده که به هیچ عنوان به دنبال ساخت سلاح هسته‌ای نیست.

ایران در حال حاضر اولویت آمریکا نیست

این نشریه آمریکایی سپس به افزایش بی‌اعتمادی صهیونیست‌ها، سعودی‌ها و دیگر همپیمانان آمریکا همچون امارات به واشنگتن اشاره کرد و به نقل از «عاموس هارل» ستون نویس روزنامه «هاآرتص» نوشت:‌ «نگرانی زیادی درباره آن چه در افغانستان رخ داد، وجود دارد و برای اسرائیلی‌ها روشن شد که اولویت‌های آمریکا در حال حاضر، چین و کوید و تغییرات اقلیمی هستند و ایران جزء سه اولویت برتر نیست».

خرابکاری صهیونیست‌ها در ایران به دلیل ناتوانی در رویارویی با تهران

هارل در مصاحبه‌ای به خرابکاری‌های رژیم صهیونیستی علیه ایران اشاره کرد و گفت از آن جایی که «بنیامین نتانیاهو» نخست‌وزیر پیشین رژیم صهیونیستی، ارتش این رژیم را برای اقدام نظامی علیه ایران آماده نکرده است، کارشناسان امنیتی رژیم صهیونیستی با عجله در حال بحث درباره گزینه‌های جدید از جمله اقدامات خرابکارانه‌ای چون ترور دانشمندان هسته‌ای ایران هستند.

ناتوانی آمریکا در منزوی کردن ایران

فارین پالسی سپس به ناکارآمدی آمریکا در منزوی کردن ایران در جامعه بین‌الملل نیز اشاره کرد و کشورهای مهمی که زمانی به ائتلاف تحت رهبری آمریکا پیوسته بودند، هم‌اکنون در حال همکاری با ایران هستند مثل چین که برای تجارت مجدد با تهران ابراز آمادگی کرده است و خرید نفت از ایران را از سرگرفته است.  

از طرف دیگر، جمهوری اسلامی ایران ارسال سوخت به حزب‌الله لبنان از طریق سوریه را از سرگرفته است و در روزهای گذشته، پکن درخواست تهران برای پیوستن به سازمان همکاری شانگهای را پذیرفته است.

یران در سال ۲۰۱۵ به توافقی با کشورهای موسوم به گروه ۱+۵ برای حل و فصل تنش‌ها بر سر برنامه هسته‌ای خود دست پیدا کرد. اما علی‌رغم اذعان آژانس بین‌المللی انرژی اتمی به پایبندی ایران به تمامی تعهداتش، دولت آمریکا در اردیبهشت‌ماه سال ۱۳۹۷ به صورت یکجانبه از این توافق خارج شد.

دولت «جو بایدن» مدعی است قصد دارد از طریق مذاکرات جاری در شهر وین، پایتخت اتریش زمینه‌های لازم برای بازگشت کشورش به توافق هسته‌ای برجام را فراهم کند. با این حال، تاکنون شش دور مذاکره در شهر وین میان آمریکا و سایر طرف‌های برجام غیر از ایران برای تسهیل بازگشت آمریکا به برجام بی‌نتیجه مانده است. طرف‌ها می‌گویند پیشرفت‌های ملموسی در این مذاکرات حاصل شده اما پاره‌ای اختلافات کماکان باقی است.

یکی از زمینه‌های اختلاف در این مذاکرات اصرار آمریکا بر حفظ برخی از تحریم‌هایی است که دولت «دونالد ترامپ» بعد از خروج از برجام علیه ایران اعمال کرده است. مضاف بر این، دولت بایدن اعلام کرده هیچگونه ضمانتی نمی‌تواند درباره عدم خروج دوباره دولت‌های بعدی آمریکا از برجام بدهد.

از سال 2003 تا همین امروز، مذاکره شاه‌بیت اظهارات دیپلماتیک مقامات سیاسی، دیپلماتیک و حتی نظامی غربی بوده است. حتی در تنش‌آمیزترین دوران برنامه هسته‌ای ایران باز هم اولویت اصلی با مذاکره بوده است. با این حال پس از آخرین دور مذاکرات وین و توقف آن با برگزاری انتخابات ریاست جمهوری ایران هنوز دور دیگری  از مذاکرات شکل نگرفته و تهران هنوز در حال ارزیابی اوضاع است.

نکته جالب در این میان اصرار عجیب کشورهای غربی بر شروع سریع مذاکرات است. هم طرف آمریکایی و هم طرف اروپایی از فرصت محدود برای مذاکرات سخن می‌گویند و از مقامات ایرانی می‌خواهند تا سریع‌تر به میز مذاکره بازگردد.

در مقابل، مقامات وزارت امور خارجه ایران علی‌رغم تاکید بر شروع دوباره مذاکرات، هرنوع گفت‌وگویی بدون حصول یک نتیجه مشخص را رد می‌کنند.

این بار اول نیست که دو طرف در چنین شرایطی قرار گرفته‌اند. در سال‌های پیش از شروع مذاکرات برجام نیز بارها چنین خلایی برای شروع مذاکره شکل گرفته اما این بار اول است که غربی‌ها این چنین بی‌محابا از ایران برای حضور در میز مذاکره دعوت می‌کنند.

* پیشرفت برنامه هسته‌ای ایران

در مورد دلایل این اصرار تحلیل‌های فراوانی ارائه شده است. اولین نکته در این باره پیشرفت فناوری هسته‌ای ایران به خصوص در حوزه غنی‌سازی است.

مهم‌ترین معیار غربی‌ها برای پیشرفت برنامه هسته‌ای ایران تعیین خط قرمز یک ساله برای رسیدن به مواد لازم برای ساخت یک بمب هسته‌ای است که آن را اصطلاحا «زمان گریز» می‌خوانند. بر اساس این معیار غربی‌ها، برنامه هسته‌ای ایران هم‌اکنون در کمترین زمان گریز پس از برجام است.

ایران هم‌اکنون در حال غنی‌سازی‌ 60 درصدی است. پیشرفت ایران در تکنیک‌های غنی‌سازی به خصوص با استفاده از ماشین‌های پیشرفته غنی‌سازی یکی از مهم‌ترین دغدغه‌های مقامات غربی است که زمانی می‌گفتند ایران اصلا نباید غنی‌سازی اورانیوم انجام دهد.

«آنتونی بلینکن» وزیر خارجه آمریکا نیز در موقعیت‌های مختلف بر این نکته تاکید کرده است که این پیشرفت‌ها عملاً محدودیت‌های برجامی را حتی در صورت اعمال شدن بی‌اثر می‌کنند، چرا که تجربه ایران در انجام این فرآیندها غیرقابل بازگشت است.

صهیونیست‌ها نیز علاقه دارند تا مساله زمان گریز را تهدیدآمیز نشان دهند و این در حالی است که خود دارنده تنها زرادخانه اتمی در منطقه غرب آسیا هستند.

البته بسیاری از این برآوردها فاقد یک نگاه دقیق و غیرسیاسی است. اغلب آن‌ها به این حقیقت اشاره نمی‌کنند که این معیار تنها برای تأمین مواد شکافت‌پذیر لازم برای ساخت یک سلاح هسته‌ای کوچک است و ساخت یک کلاهک قابل انفجار قابل نصب بر روی یک موشک بالستیک ممکن است تا 3 سال طول بکشد و نیاز به آزمایشات متعددی دارد. بر این اساس، مبنای زمان گریز یک مبنای فنی واقعی نیست.

به عنوان مثال کره شمالی برای رسیدن به توانمندی در ساخت سلاح هسته‌ای حداقل ده سال زمان صرف کرد و چندین آزمایش هسته‌ای انجام داد. انجام چنین کاری به صورت مخفیانه غیرممکن است و بلافاصله سازمان‌های اطلاعاتی غربی قابلیت کشف آن را خواهند داشت.

از طرف دیگر آنچه غربی‌ها تعمدا به آن اشاره نمی‌کنند این است که ایران فاقد یک راهبرد نظامی برای استفاده از سلاح اتمی است و اساسا به‌دنبال چنین تسلیحاتی نیست. از این‌رو به نظر می‌رسد که ابراز نگرانی غرب در خصوص اهداف نظامی پیشرفت‌های هسته‌ای ایران تا حدود زیادی اهداف رسانه‌ای داشته و با هدف تاثیرگذاری بر اراده تهران برای ورود به مذاکرات صورت می‌گیرد.

در این میان شاید مساله این باشد که واقعاً اهداف دیگری در خصوص تلاش غرب برای دعوت ایران برای مذاکره می‌توان در نظر گرفت. نگاهی به شرایط اقتصادی غرب نشان می‌دهد که نمی‌توان این گمان را از نظر دور داشت که شاید پای مسائل دیگری نیز در میان باشد.

* در بازار انرژی چه می‌گذرد؟

در سال‌های بین 2010 تا 2012 زمانی که تحریم‌های غرب در حوزه انرژی شروع به تنگ‌تر کردن حلقه تحریم ایران کرد بازار نفت و انرژی از وضعیت ایده‌آلی برخوردار بود. رشد بالای نفت شیل در حال تصرف بخش مهمی از بازار نفت دنیا بود و تولیدکنندگان مهم دنیا ظرفیت بالای جبران هرگونه کمبودی را داشتند.

از همین رو حداقل یک میلیون بشکه از نفت ایران به همین شکل از بازار دنیا حذف شد. این اتفاق در دوران ترامپ به شکل مشابهی روی داد. تولید شیل نفت آمریکا در حال فوران بود و چه اتفاقی بهتر از حذف کامل صادرات نفت ایران، لیبی و ونزوئلا زمینه این کار را فراهم می‌کرد؟ با رشد 4 میلیون بشکه‌ای تولید نفت شیل در آمریکا، 4 میلیون بشکه از طرفیت تولید این سه کشور حذف شد.

با این حال بعد از دوران کرونا به نظر می‌رسد که شرایط تا حدودی تغییر کرده است. علی‌رغم تلاش برای جایگزینی سوخت‌های تجدیدپذیر به جای سوخت‌های فسیلی، این فرآِیند کندتر از حد انتظار پیش رفته است. خلأ ناشی از کمبود سرمایه‌گذاری در حوزه تولید شیل نفت ادامه رشد تولید این صنعت را با ابهام‌های جدی روبه‌رو کرده است. بازگشت رشد تولید به این سادگی امکان‌پذیر نیست و سیاست‌های بایدن برای محدود کردن حفاری در مناطق فدرال این بحران را تشدید کرده است.

نشانه‌های بحران در بازار انرژی در نقاط مختلف دنیا پیداست. افول سریع صنعت ذغال‌سنگ و محدودیت ذخایر گاز به شدت هزینه‌های گاز در اروپا را افزایش داده و حتی برخی از امکان رشد 300 درصدی قیمت گاز سخن می‌گویند.

این بحران به شکل دیگری خود را در چین نشان داده است. تلاش برای محدود کردن تولید ذغال سنگ برای محدود کردن تولید دی‌اکسیدکربن موجب یک بحران گسترده انرژی در مناطق شرقی این کشور شده است. هم‌اکنون ده استان چین با بحران کمبود برق روبه‌رو هستند و برق کارخانه‌ها و مراکز تفریحی نیز سهمیه‌بندی شده است.

حتی پیش‌بینی می‌شود که این بحران موجب خواهد شد که مشکلات فراوانی در حوزه تولید محصولات کارخانه‌ای در دنیا به خصوص محصولات فلزی به وجود بیاید. چنین روندی نتیجه‌ای نخواهد داشت جز وابستگی مقطعی چین به واردات نفت و انرژی وارداتی که هم‌اکنون هم رکوردهای قبلی را جابجا کرده است.

بر اساس پیش‌بینی‌ها بحران فوق تا بهار سال آینده ادامه خواهد یافت و نمی‌توان انتظار حل آن را به این سرعت داشت. بازتاب این اتفاقات در افزایش قیمت نفت کاملاً مشهود است. بر اساس پیش‌بینی‌ها این افزایش می‌تواند منجر به افزایش قیمت هر بشکه نفت تا 90 دلار شود که در طول 3 سال گذشته بی‌سابقه است.

البته کشورهای عضو اوپک همچنان از توانمندی افزایش تولید نفت تا حدود زیادی برخوردار هستند اما شاید در این میان ظرفیت ایران برای ورود سریع دوباره نفت و میعانات گازی بهترین گزینه برای مهار قیمت نفت است. در حقیقت در صورت به نتیجه رسیدن مذاکرات با چارچوب مدنظر آمریکایی‌ها و سرازیر شدن نفت ایران به بازار در کوتاه‌مدت امکان مهار این مسئله وجود خواهد داشت.

* حرکت سریع ایران به سمت شرق غرب را ترسانده است؟

اتفاقات روی داده در حوزه سیاست خارجی ایران نیز می‌تواند از انگیزه‌های اصلی غرب برای شروع سریع مذاکرات باشد. در طول ماه‌های گذشته ایران تغییرات جدی در راستای رویکرد خود برای نگاه به شرق ایجاد کرده است.

اولین مرحله از این مسیر پیوستن ایران به سازمان همکاری‌های شانگهای است. اگرچه این سازمان بیشتر بر روی همکاری‌های امنیتی متمرکز بوده اما در طول سال‌های اخیر وجه اقتصادی آن به شدت تقویت شده است. ایران عضویت خود را در این سازمان مسیری برای شروع همکاری‌های جدی‌تر اقتصادی می‌بیند.

هم‌اکنون چندین کریدور اقتصادی در اطراف ایران در حال فعالیت است. از جمله این کریدورها می‌توان به کریدور «سی-پک» بین چین و پاکستان اشاره کرد. حتی ترکیه نیز در قالب کریدوری به نام «راه لاجورد» تلاش می‌کند تا از طریق آذربایجان به آسیای میانه و چین متصل شود. ایران ورود جدی به سازمان شانگهای را راهی برای فعال کردن کریدورهای مختص به خود در قالب کلان طرح یک «یک کمربند-یک جاده» می‌داند. به خصوص این که از 6 کریدور مطرح شده مسیر سه کریدور از خاک ایران می‌گذرد.

در صورت گسترش چنین همکاری‌هایی مباحث مرتبط با تحریم ایران تضعیف خواهند شد. ایران می‌تواند با استفاده از زیرساخت‌های موجود در این کریدورها زمینه را برای اتصال دوباره خود به اقتصاد جهانی فراهم کند. به عنوان مثال عراق تمایل فراوانی دارد که نفت خود را از طریق زمینی به چین صادر کند و ایران در این میان بهترین مسیر برای چنین کاری است تا از طریق پاکستان این کار را عملی کند.

شاید در ابتدا چنین کاری سخت باشد اما نکته اساسی اینجاست که هر چقدر ایران در این مسیر پیشرفت کند وادار کردن آن برای قبول شرایط مذاکراتی غربی‌ها سخت‌تر خواهد شد. حتی ممکن است کار به جایی برسد که دیگر امتیازات برجامی برای ایران جذابیتی نداشته باشند.

با در نظر گرفتن این موارد می‌توان تا حدود زیادی تلاش غرب برای رسیدن به یک توافق سریع برای احیای برجام را درک کرد. در مقابل ایران نیز درک کرده است که شرایط تا حدودی به نفع تهران است. به همین دلیل در روزهای اخیر ایران تلاشی برای احیای سریع برجام نمی‌کند تا شاید امکان گرفتن امتیازات بیشتر از آمریکایی‌ها به خصوص در حوزه لغو تحریم فراهم شود.

این که در نهایت کدام طرف ماجرا خواهد توانست به اهداف خود برسد نکته‌ای است که آن را زمان مشخص خواهد کرد.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای فرمانده معظم کل قوا صبح امروز (یکشنبه) در ارتباط تصویری با مراسم مشترک دانش‌آموختگی دانشجویان دانشگاه‌های افسری نیروهای مسلح در دانشگاه افسری امام حسین علیه السلام، این نیروهای پرافتخار را «قلعه مستحکم امنیت ملت سربلند ایران و میهن مقتدر و عزیز» خواندند و افزودند: دخالت بیگانگان در منطقه مایه اختلاف و خسارت است و همه مسائل و حوادث باید بدون دخالت بیگانه و با الگوپذیری کشورهای منطقه از اقتدار و عقلانیت ایران و نیروهای مسلح جمهوری اسلامی حل شود.

رهبر انقلاب اسلامی با ابراز امیدواری برای توفیق دانش‌آموختگان و ارتقای جوانان نیروهای مسلح در مکتب و دانشگاه حسینی، به ملت ایران به‌خاطر داشتن جوانان مؤمن، صالح، شجاع و دارای عزم و بصیرت تبریک گفتند و افزودند: فرماندهان عزیزی که جوانان میهن را این‌گونه تربیت می‌کنند، شایسته افتخار و تقدیرند.

فرمانده‌کل قوا با اشاره به تحقق فرموده امیرمؤمنان درباره نیروهای مسلح افزودند: به‌فضل الهی، نیروهای مسلح ایران امروز به‌معنای واقعی کلمه سپر دفاعی ملت و کشور در مقابل تهدیدهای سخت دشمنان بیرونی و درونی هستند.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای سربازی ملت ایران را موجب سرافرازی و عزت دانستند و گفتند: آمادگی برای دفاع از ملت ایران و هویت اسلامی، ملی و انقلابی کشور افتخار بزرگ نیروهای مسلح است.

ایشان امنیت را زیرساخت اساسی همه فعالیت‌های ضروری برای پیشرفت کشور برشمردند و با مهم خواندن تحقق امنیت کشور بدون تکیه بر بیگانگان افزودند: این مسئله البته برای ملت ایران عادی است اما کشورهای مختلف حتی کشورهای اروپایی از این مشکل رنج می‌برند.

ایشان به بگومگوهای اخیر اروپا و آمریکا اشاره کردند و گفتند: برخی اروپایی‌ها، اقدام آمریکا را خنجر از پشت خواندند و به‌نوعی گفتند اروپا باید بدون اتکا به ناتو و در واقع به آمریکا، مستقلاً امنیت خود را تأمین کند.

رهبر انقلاب افزودند: وقتی کشورهای اروپایی به‌علت اتکاء به آمریکا، یعنی کشوری که با اروپا مخالف هم نیست در تحقق امنیت پایدار احساس کمبود می‌کنند، حساب کشورهای دیگر که نیروهای مسلح خود را تحت کنترل آمریکا و دیگر بیگانگان قرار داده‌اند، مشخص است.

فرمانده‌کل قوا، تأمین امنیت با تکیه بر دیگران را فقط یک توهم خواندند و گفتند: کسانی که به این توهم دچارند سیلی آن را به‌زودی خواهند خورد چرا که دخالت مستقیم یا غیرمستقیم بیگانگان در امنیت و جنگ و صلح هر کشوری، فاجعه‌ای مصیبت‌بار است.

ایشان با تجلیل از اقتدار و سربلندی نیروهای مسلح در آزمایش‌های بسیار مهم و دشوار به‌ویژه جنگ تحمیلی 8ساله گفتند: اقتدار نیروهای مسلح به مسائلی نظیر آموزش‌ها، ابتکارات و پیشرفت‌های علمی، تجهیزات و انضباط سازمانی وابسته است اما مهمترین عامل اقتدار نیروهای مسلح، روحیه، معنویت و مسائل دینی و اخلاقی است.

رهبر انقلاب اسلامی، خروج ارتش مجهز و بدون روحیه اخلاقی و معنوی آمریکا از افغانستان را نمونه‌ای از نتایج اقتدار ظاهری و نه واقعی خواندند و گفتند: آمریکایی‌ها 20 سال قبل برای سرنگونی طالبان به افغانستان لشکرکشی کردند و در این اشغالگری طولانی‌مدت، کشتار و جنایت و خسارات فراوانی به‌بار آوردند اما بعد از این‌همه هزینه مادی و انسانی، حکومت را به طالبان دادند و خارج شدند که این واقعیت برای همه کشورها درس‌آموز است.

فرمانده‌کل قوا، اوضاع ارتش آمریکا هنگام خروج از افغانستان را نشان‌دهنده ماهیت واقعی این ارتش دانستند و گفتند: آن تصاویر هالیوودی از ارتش آمریکا و کشورهای امثال او، فقط نمایش است چرا که ماهیت واقعی آنها همین است که در افغانستان دیده شد.

رهبر انقلاب، نفرت مردم شرق آسیا از ارتش آمریکا را یادآور شدند و گفتند: آمریکایی‌ها هر جا دخالت کنند، منفور ملت‌ها هستند.

فرمانده‌کل قوا، حضور نظامی بیگانگان در منطقه را نیز مایه اختلاف و خسارت و ویرانی برشمردند و تأکید کردند: صلاح منطقه در این است که همه کشورها از ارتشی مستقل و متکی به ملت خود و هم‌افزا با ارتش‌های همسایگان برخوردار باشند.
رهبر انقلاب افزودند: ارتش‌های منطقه می‌توانند امنیت منطقه را تأمین کنند و نباید اجازه دهند که ارتش‌های بیگانه برای حفظ منافع خود، دخالت یا حضور نظامی داشته باشند.

فرمانده‌کل قوا افزودند: حوادثی که در شمال‌غرب ایران، در برخی کشورهای همسایه در جریان است باید با همین منطق پرهیز از دادن مجوز حضور بیگانگان حل شود.

ایشان گفتند: نیروهای مسلح کشور عزیز ما همواره با اقتدار همراه با عقلانیت عمل می‌کنند و این عقلانیت باید الگویی برای دیگر کشورها و عامل حل مسائل موجود باشد و همه بدانند که اگر کسی برای برادران خود چاه بکَند اول خودش در چاه می‌افتد.

فرمانده‌کل قوا در پایان سخنانشان نیروهای مسلح را برای تداوم افتخار خدمت به ملت و کشور، و افزایش روزافزون توانایی‌های مادی و معنوی توصیه مؤکد کردند.

پیش از سخنان فرمانده‌کل قوا، سردار سرلشکر محمد باقری رئیس ستادکل نیروهای مسلح با بیان گزارشی از توانمندی‌ها و آمادگی‌های رزمی، دفاعی و امنیتی نیروهای مسلح و همچنین خدمات اجتماعی این نیروها به مردم، به شکست آمریکا در افغانستان اشاره کرد و گفت: این شکست خفت‌بار و تخلیه بخش بزرگی از تجهیزات و پایگاههای آنها در منطقه، و شکست رژیم صهیونیستی در نبرد 12روزه موسوم به شمشیر قدس، نشانه‌های تسریع در افول آمریکا است.

در این مراسم که همزمان در دانشگاه‌های افسری نیروهای مسلح از طریق ارتباط تصویری دریافت می‌شد، سردار سرتیپ پاسدار غلامی فرمانده دانشگاه امام حسین(ع)، امیر سرتیپ‌دوم خلبان رودباری فرمانده دانشگاه شهید ستاری و سردار سرتیپ‌دوم پاسدار بختیاری فرمانده دانشگاه علوم انتظامی امین گزارشی از فعالیت‌ها، اقدامات و برنامه‌های تحصیلی این دانشگاه‌ها بیان کردند.

قرائت سوگندنامه، اعطای پرچم توسط دانشجویان قدیم به جدید، اجرای سرود مشترک توسط دانشجویان مستقر در میدان از دیگر برنامه‌های مراسم مشترک دانش‌آموختگی نیروهای مسلح بود.

همچنین رئیس ستادکل نیروهای مسلح با کسب اجازه از فرمانده‌کل قوا به تعدادی از برگزیدگان دانشگاه‌های افسری درجه و سردوشی داد.

شیخ واجب اکبرف رییس اسبق اتحادیه مسلمانان گرجستان با بیان اینکه جوامع مسلمان همیشه با تنش های بسیاری در زمینه های سیاسی، اقتصادی و امنیتی رو به رو بوده‌اند، گفت: در حال حاضر بحران‌های بسیاری در میان کشورهای اسلامی شکل گرفته است. این مشکلات ‌در جهان اسلام و در سطح ارتباط قلمرو دنیای اسلام با جهان غیراسلام به ‌ویژه در عرصه های فرهنگی پدیدار شده است.

وی در ادامه افزود: برخی مشکلات در داخل منطقه جهان اسلام وجود دارد که دلایل مختلف اقتصادی، اجتماعی، سیاسی مذهبی دارد. این بحران‌ها به صورت کوتاه مدت و بلندمدت بین دو یا چند جامعه و کشور مسلمان وجود دارد و علت اصلی آن، اختلافات قومی، تعارض منافع و دلایل سیاسی است. این اختلافات به صورت بسیار عمیقی در دل ملت های مسلمان ریشه کرده است. بخش بزرگ دلایل به وجود آمدن این بحران‌ها، در نتیجه عواملی بوده که به واگرایی دامن زده و باعث شده در میان کشورهای اسلامی اختلاف به وجود آید و یک بحران وسیع در میان جوامع اسلامی را رقم بزند.

او در ادامه تصریح کرد: یکی از اصلی ترین دلایل مشکلات جاری جهان اسلام، فقدان همگرایی و وحدت مذاهب میان مسلمانان شیعه و سنی و عدم اتحاد آنها با یکدیگر است. شکاف های مذهبی از مهم‌ترین شکاف‌های امروز جهان اسلام است. بدین معنا که مذاهب مختلف در داخل گفتمان اسلام از جمله شیعه و سنى یا فرقه‌ های وابسته به آنها از این نظر که ریشه در اصول اسلامى دارند، با یکدیگر نقاط مشترک بسیار دارند.

شیخ واجب اکبرف  تصریح کرد: برای ایجاد وحدت و همگرایی بین فرقه های مختلف اسلامی و عبور از بحران‌ها ضروری است که  کتاب ها و اسناد قدیمی اسلامی دوباره مورد بررسی قرار گیرد. در این صورت به جای آن که مسلمانان بر وجوه مورد اختلاف تکیه کنند، می توانند به اشتراکات اصلی دست یابند. این اشتراکات به ویژه بر موضوع تقریب و اتحاد امت اسلامی تأکید کرده است. حال آنکه می توان این یافته ها را در قالب مقالات و تولیدات جدید ترویج و منعکس کرد تا گامى جهت ایجاد زمینه‌های ذهنى در مسلمانان با هدف تکیه‌ بر عوامل وحدت‌بخش به‌جای تفرقه باشد.

حجت الاسلام و المسلمین سید صدرالدین قبانچی امام جمعه نجف اشرف با بیان اینکه کنفرانس عادی سازی روابط با اسرائیل، چهره حقیقی کسانی که ادعای اصالت عربی داشتند را آشکار کرد، گفت: ما در مرحله آغاز رهبری شیعه بر جهان قرار داریم و آمریکا رو به نزول است.

آیت الله سیستانی در بیانیه اخیر، موضع را مشخص کرد

وی اشاره کرد: آیت الله سیستانی در بیانیه اخیر خود در خصوص انتخابات، موضع را مشخص کرد و هیچ کس حق ندارد در انتخابات شرکت نداشته باشد.

حجت الاسلام و المسلمین قبانچی در بخش دیگر سخنان خود به کنفرانس عادی سازی روابط با اسرائیل در اربیل اشاره کرد و گفت: این کنفرانس چهره حقیقی کسانی که مدعی اصالت عربی و ملی گرایی هستند را آشکار کرد.

وی افزود: پروژه عادی سازی روابط با رژیم اسرائیل، تلاشی برای تزریق آخرین دوز واکسن در جهت زنده کردن آمریکا و اسرائیل است.

آمریکا شاهد بحران اقتصادی شدید بوده و از داخلی رو به فروپاشی است

امام جمعه نجف اشرف با تاکید بر اینکه امروز آمریکا شاهد بحران اقتصادی شدید بوده و از داخلی رو به فروپاشی است و در پرتگاه نزول قرار دارد و رو به صعود نیست، افزود: ما نیز کنفرانس اربیل را محکوم کرده و خواهان مجازات شرکت کنندگان در آن هستیم.

اگر دنیا روابط خود را با اسرائیل عادی کند، شیعه این کار را نمی کند

حجت الاسلام و المسلمین قبانچی ادامه داد: اگر تمامی دنیا روابط خود را با رژیم اسرائیل عادی کند، شیعه دست به این کار نمی زند. تا زمانی که شیعه در منطقه است، هیچ بازگشتی برای یهود به منطقه نیست.

زیارت اربعین یک تجربه اجتماعی جهانی بی نظیر است

وی در خصوص زیارت اربعین و موفقیت برگزاری آن، با اشاره به اینکه زیارت اربعین یک تجربه اجتماعی جهانی بی نظیر است، بیان داشت: زیارت اربعین بر وحدت ملت ها و حضور ملت و آشکار شدن نقش ارزش های اخلاقی و بازگشت به سوی خداوند تکیه دارد.

امام جمعه نجف اشرف با بیان اینکه این تجربه در کشور های مختلف جهان از جمله نیجریه، آذربایجان، لندن و کویت امتداد داشته است، به گونه ای که شیعیان کویت با پای پیاده به سوی مرز های عراق حرکت کردند، از موکب ها، عتبات، حوزه علمیه، مرجعیت و نهاد های امنیتی و خدماتی و تمامی کسانی که در این مراسم شرکت داشتند، تشکر و قدردانی کرد.

وی در پایان در رابطه با دروس نبوی در خصوص رشد و توسعه بشری به  توصیه پیامبر اکرم (ص) به ابوذر غفاری اشاره کرد که می گوید: آمرنی رسول الله بسبع: «أَوْصَانِی أَنْ أَنْظُرَ إِلَی مَنْ هُوَ دُونِی وَ لَا أَنْظُرَ إِلَی مَنْ هُوَ فَوْقِی وَ أَنْ أُحِبَّ الْفُقَرَاءَ وَ أَدْنُوَ مِنْهُمْ وَ أَنْ أَقُولَ الْحَقَّ وَ إِنْ کَانَ مُرّاً وَ أَنْ أَصِلَ رَحِمِی وَ إِنْ کَانَتْ مُدْبِرَةً وَ لَا أَسْأَلَ النَّاسَ شَیْئاً وَ أَوْصَانِی أَنْ أُکْثِرَ مِنْ قَوْلِ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ فَإِنَّهَا کَنْزٌ مِنْ کُنُوزِ الْجَنَّةِ»؛

 پیامبر خدا(ص) مرا به هفت خصلت سفارش فرموده: ۱) به آن کس بنگرم که از من پایین‌‏تر است، نه به آن کس که از من برتر است(منظور در امور مادی است)، ۲) و اینکه فقرا و مستمندان را دوست بدارم،۳) به فقرا و مستمندان نزدیک شوم(و از حال آنها جویا شوم)، ۴) و اینکه حق را بگویم، هر چند تلخ باشد، ۵) و با خویشانم ارتباط برقرار کنم، هر چند او بر من پشت کرده باشد، ۶) و اینکه از مردم چیزی نخواهم، ۷) و سفارش فرموده است همواره‏ «لا حول و لا قوة إلا بالله العلی العظیم» بگویم که از گنجهای بهشت است.

شیخ کلینی (رحمه‌الله) در کتاب ارزشمند «کافی» روایاتی از مناظرات امام صادق (علیه‌السلام) با   کافران  که در آن زمان «زندیق» گفته می‌شدند را نقل کرده است؛ در یکی از این مناظرات، مردی از «مصر» به خدمت حضرت آمدند تا در مساله «وجود خداوند متعال» با ایشان مناظره کند، این مناظره بدین شرح است:

    

هشام بن حکم می‌گوید: در شهر «مصر» زندیقی بود که سخنانی از امام صادق (علیه‌السلام) را شنیده بود، او برای مباحث و منظره با حضرت به مدینه آمد؛ اما زمانی که او آمد، حضرت در مکه حضور داشتند، لذا به مکه آمد تا حضرت را ببیند. ما با حضرت صادق (علیه‌السلام) مشغول طواف خانه خدا بودیم که او آمد، نامش «عبد الملک» و کینه‌اش «ابو عبد اللَّه» بود، در حال طواف شانه‌اش را به شانه امام صادق (علیه‌السلام) زد، حضرت فرمود: نامت چیست؟ گفت نامم: عبد الملک، (بنده سلطان). حضرت فرمود: کنیه‌ات چیست؟ گفت: ابو عبد اللَّه (پدر بنده خدا). حضرت فرمود: این ملکی که تو بنده او هستی؟ از ملوک زمین است یا آسمان، هم‌چنین به من بگو پسر تو، بنده خدای آسمان است یا بنده خدای زمین(او خاموش ماند).

    

هشام می‌گوید: به زندیق گفتم چرا جوابش را نمی‌دهی؟ اما او از سخن من ناراحت شد. امام صادق (علیه‌السلام) فرمود: چون از طواف فارغ شدم نزد ما بیا، زندیق پس از پایان طواف امام، آمد و در مقابل آن حضرت نشست و ما نیز به دور حضرت حلقه زدیم. امام به زندیق فرمود: «قبول داری که زمین زیر و زبری دارد؟ گفت: آری فرمود: زیر زمین رفته‌ای؟ گفت: نه، فرمود: پس چه می‌دانی که زیر زمین چیست؟ گفت: نمی‌دانم، ولی گمان می‌کنم زیر زمین چیزی نباشد! امام فرمود: گمان درماندگی است، نسبت به چیزی که به آن یقین نداری. سپس فرمود: به آسمان رفته‌ای؟ گفت: نه: فرمود: می‌دانی در آن چیست؟ گفت: نه، فرمود: شگفتا از تو که نه به مشرق رفته‌ای و نه به مغرب، نه زیر زمین را دیده‌ای و نه به آسمان رفته‌ای، و نه از آن گذشتی تا بدانی پشت آسمان‌ها چیست، با این حال آن‌چه را که در آن‌ها است (نظم و تدبیری که دلالت بر صانع حکیمی دارد) منکر گشتی، مگر عاقل چیزی را که نفهمیده انکار می‌کند؟!

        

زندیق گفت: تا حال کسی غیر از شما با من این گونه سخن نگفته است، امام فرمود: بنابراین تو در این موضوع شک داری که شاید باشد و شاید نباشد! گفت: شاید چنین باشد. امام فرمود: ای مرد کسی که نمی‌داند، بر آن‌که می‌داند برهانی ندارد، نادان را حجتی نیست. ای برادر اهل مصر از من بشنو و دریاب که ما هرگز درباره خدا شک نداریم، مگر خورشید و ماه و شب و روز را نمی‌بینی که به زیبایی می‌چرخند، و برای این چرخش نیز ناچار و مجبورند اگر قوه رفتن دارند؟ پس چرا برمی‌گردند، و اگر مجبور و ناچار نیستند چرا شب روز نمی‌شود و روز شب نمی‌گردد؟ ای برادر اهل مصر به خدا آن‌ها برای همیشه ناچارند و آن‌که ناچارشان کرده از آن‌ها فرمان‌رواتر و بزرگ‌تر است. زندیق گفت: راست گفتی، سپس امام (علیه السلام) فرمود: ای برادر اهل مصر به راستی آن‌چه به آن گرویده‌اید و گمان می‌کنید که «دهر»(دنیا) است، اگر مردم را می‌برد چرا آن‌ها را بر نمی‌گرداند و اگر برمی‌گرداند چرا نمی‌برد؟ ای برادر اهل مصر همه ناچارند، چرا آسمان افراشته و زمین نهاده شده چرا آسمان بر زمین نیفتد، چرا زمین بالای طبقاتش سرازیر نمی‌گردد و به آسمان نمی‌چسبد و کسانی که روی آن هستند نابود نمی‌شوند». با این بیانات امام (علیه‌السلام) زندیق ایمان آورد و گفت: خدا که پروردگار و مولای زمین و آسمان است، آن‌ها را نگه داشته است.(۱)

    

در این مناظره، حضرت دو دلیل زیبا بر وجود خداوند متعال ارائه می‌کند:

     

۱- حرکت منظم و رفت و برگشت کواکب و سیارات، دلالت می‌کند بر این‌که آن‌ها  آفریننده‌ای با اراده و مختار دارند؛ زیرا اگر صانع با شعوری نداشته باشند حرکات آن‌ها یا به طبیعت خود آن‌هاست، یا به اراده و شعور خودشان که هر دو باطل است. زیرا حرکت طبیعی همیشه به یک طرف متوجه است و یک اقتضاء را دارد مانند جسم سنگین که همیشه به پائین میل می‌کند و جسم سبک مانند دود و بخار که همیشه به بالا می‌رود و هیچ گاه برعکس نمی‌شود و چون حرکت سیارات آسمان دوری و رفت و برگشتنی است، پس طبیعی نیست. این حرکت به اراده خودشان هم نیست؛ زیرا شخص با اراده، نشاط و کسالت دارد، گاهی تند و گاهی کند می‌رود و گاهی هم می‌ایستد در صورتی که حرکت سیارات بر یک نظم معین و دائمی است پس‏ چاره نداریم جز این‌که بگوئیم آن‌ها مجبورند و با فرمان قدرتی برتر اداره می‌شوند.

     

۲- تمام موجودات جهان از زمین و آسمان و آن‌چه در آن‌ها است با نظم و ترتیب و حکمت و طبق مصلحت و برای ادامه زندگی خلق شده است و در هیچ گوشه جهان بی‌نظمی و اختلال دیده نمی‌شود، هیچ گاه آسمان به طرف زمین حرکت نمی‌کند و زمین به طرف آسمان نمی‌رود، این نظام متقن و محکم جهان جز با تدبیر و تسخیر پروردگار زنده حکیم و قادر و قاهر امکان پذیر نیست.(۲)

     

 پی نوشت ها:

(۱). شیخ کلینی، الکافی ج : ۱ ص۷۲.

(۲). اصول کافی، ترجمه مصطفوی، ج‏۱، ص۹۵.