emamian

emamian

مولوي "سيد احمد عبدالهي اسكندر"  خطیب جمعه اهل سنت اسدیه خراسان جنوبی، در گفت‌وگو با خبرنگار تقریب اظهار داشت: امام (ره) بر این نظر بودند که امت اسلام باید متحد و منسجم بماند و فضای وحدت و تقریب بر مسلمین حاکم باشد که دشمنان نتوانند از مسائل اختلافی سوء استفاده کنند. ملت های مسلمانان از حضرت امام(ره) به نیکی و خوبی یاد می کنند؛ زیرا ایشان الگو و مقتدای آنان در این راه بودند و به دلیل اینکه از سوی حکومت های آنان همراهی صورت نمی گرفت باعث امیدواری برای ملت ها بود که شخصیتی در عالم به پا خاسته است لذا از او پیروی کردند.

مولوی عبدالهی بیان کرد: مقام معظم رهبری در حقیقت شاگرد و تربیت شده مکتب حضرت امام (ره) بودند که با پایه گذاری مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی، کار بزرگی در جهان اسلام انجام دادند. این مجمع با تشکیل کنفرانس ها و اجلاسیه ها بزرگان جهان اسلام را گردهم می آورد و با مواضع جدی از مقدسات مذاهب حمایت کرده و احترام به مقدسات را حفظ کرده و مورد استقبال قرارگرفت که باعث دلگرمی مذاهب اسلام شد.

این عالم اهل سنت تاکید کرد: در راس امور حکومت جمهوری اسلامی شخصیتی قرار دارد که خود طلایه دار مسئله وحدت و تقریب در جهان اسلام است و باعث شده است کسانی که دلسوزانه قلبشان برای امت اسلامی می تپد از این مسئله استقبال کرده و از مواضع مقام معظم رهبری امیدوارانه حمایت کنند و نیاز است تلاش های مضاعفی در این امر مهم صورت گیرد.

در این نشست که هم‌زمان از شبکه‌های مجازی مرکز اسلامی انگلیس در یوتیوب، فیس بوک، دو شبکه تلویزیونی اهل بیت تی وی، هدایت تی وی و شبکه های فارسی و عربی یونیوز زنده پخش شد، ۱۱ اندیشمند مسلمان و مسیحی از کشورهای استرالیا، کانادا، ایران و انگلیس به بیان تاثیرات اندیشه های امام خمینی (ره) در جهان پرداختند.

حجت الاسلام و المسلمین «سید هاشم موسوی» رئیس مرکز اسلامی انگلیس در سخنانی با تسلیت به مناسبت سی و یکمین سالگرد ارتحال امام خمینی (ره) به تبیین موضوع نشست تحت عنوان «میراث گرانقدر امام راحل (ره)» پرداخت و یادآور شد که این میراث معنوی در حال حاضر بیش از هر زمان در حال شکوفایی در سراسر جهان است و تا اندیشه های حضرت امام در بین ما زنده است، ایشان نیز زنده است.

رئیس مرکز اسلامی انگلیس با بیان اینکه تا پیش از انقلاب اسلامی همیشه عنوان می شد که اسلام توانایی و ظرفیت اداره جامعه را ندارد، تصریح کرد امام خمینی (ره) چگونه پس از پیروزی انقلاب اسلامی و با پایه گذاری نظام جمهوری اسلامی ایران، خلاف این ادعاها را به اثبات رساند و توانایی اسلام برای اداره جامعه و حکومت را آشکار کرد.

حجت الاسلام والمسلمین موسوی با بیان اینکه این نظریه از قبل به صورت نظری در میان علمای شیعه وجود داشت، اظهار داشت که امام خمینی (ره) توانست به این دیدگاه نظری جامه عمل بپوشاند.

نماینده ولی فقیه در انگلیس همچنین با اشاره به بیانات رهبر انقلاب عنوان کرد: آنچه امام خمینی (ره) انجام داد مانند ایجاد موج‌های بزرگی در یک اقیانوس بود.

رئیس مرکز اسلامی انگلیس در پایان سخنان خود با یادآوری مسئولیت حفظ و نگهداری از میراث امام خمینی (ره)، بر مطالعه، حفظ و نشر آثار ایشان تاکید کرد و گفت: امروزه اندیشه‌های امام بیش از هر زمان دیگری در جهان در حال گسترش و شکوفایی است.

«رادنی شکسپیر» تحلیل‌گر مسائل سیاسی و از دیگر سخنرانان که به‌صورت مجازی در این نشست شرکت کرده بود، امام خمینی (ره) را رهبری بزرگتر از مهاتما گاندی، نلسون ماندلا و مارین لوتر کینگ معرفی کرد.
 


وی گفت: امام خمینی (ره) مرد بزرگی بود، هست و خواهد بود. وی که بیشتر از زاویه اقتصاد به میراث امام خمینی توجه داشت از نظریات ایشان برای جایگزین کردن نظام اقتصادی فعلی با نظامی که اسلام و مسلمانان را از فقر رها کند، استقبال کرد.

همچنین شیخ «نورالاقطاب صدیقی» از علمای اهل تسنن و قائم مقام رئیس کالج اسلامی حجاز در سخنانی اظهار داشت که فایده نظرات و آرمان‌های امام خمینی (ره) نه فقط به شیعیان بلکه به مسلمانان اهل سنت از جمله خود من هم رسیده است.

وی افزود: امام خمینی (ره) با صدای بلند، برتری اسلام را به گوش همه رساند و نشان داد که پیام اسلام در تمام جهان با جدیّت شنیده می‌شود.

عضو ارشد کالج اسلامی حجاز بزرگترین میراث امام خمینی (ره) را حکومتی دانست که امروز در نهایت استقلال در برابر زورگویی و در دفاع از ضعفا صدای خود را با اعتماد به نفس بلند می کند.

وی خاطرنشان کرد امام خمینی (ره) بدون داشتن تعهد و اشتیاق نمی توانست موفق شود. هرکس در راه خدا قدم بردارد خداوند محبت او را در قلوب انسانها قرار می دهد.

این عالم سنی در این باره از عشق مردم ایران به امام خمینی (ره) و حضور میلیونی در تشییع جنازه ایشان یاد کرد.

وی همچنین سادگی زندگی بنیانگذار انقلاب اسلامی و سادگی محل سکونت ایشان در جماران را یکی از شگفتی های این شخصیت بزرگ برشمرد.




«سیده ام فروه» پژوهشگر و فعال مدنی نیز در سخنان خود امام خمینی را بزرگترین و تاثیرگذارترین رهبر قرن بیستم برشمرد و ایشان را دارای ویژگی های اخلاقی و معنوی ای دانست که از سایر رهبران جهان متمایز می کند.

وی حضرت امام را بهترین نمونه از یک رهبر استثنایی معرفی و ایشان را به اقیانوسی از علم تشبیه و تصریح کرد؛ امام خمینی (ره) تنها کسی بود که راه رسیدن به وحدت امت اسلامی را در عمل نشان داد.

«سعید شهابی» از فعالان بحرینی به عنوان سخنران دیگر این نشست هم گفت؛ نمی توان این واقعیت را کتمان کرد که دنیا پس از امام خمینی (ره) به طور کلی دگرگون شد. به گفته وی امام خمینی واقعاً مسیر تاریخ را عوض کرد.

شهابی از امام به عنوان فردی ممتاز و دارای ویژگی های منحصر به فرد یاد کرد و افزود امام خمینی (ره) به غیب و قدرت نامتناهی خدا ایمان راسخ داشت.

وی حضور ایشان را بسیار قوی و نگاه او را فوق العاده نافذ توصیف کرد و گفت هنگامی که برای نخستین مرتبه امام (ره) را در پاریس ملاقات کرده توقع دیدن چنین انسانی را نداشته است. وی اظهار داشت امام شبیه هیچ کسی که ما تا آن زمان دیده بودیم نبود.

حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید سعید رضا عاملی، استاد ارتباطات دانشگاه تهران و دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی هم در سخنانی، امام خمینی (ره) را مرد قرن نامید و گفت: ایشان در حالی که تمام جهان تحت سیطره نظام های سکولار بود ظهور کرد.
 


وی رمز موفقیت امام را شخصیت جامع او معرفی کرده و آن را جامعیتی دانست که به منبع اصلی جامعیت و کمال یعنی خدا و به مفاهیم اسلامی متصل بود.

دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی امام خمینی (ره) را هم‌زمان فیلسوف، مرجع، فقیه، رهبر سیاسی و عارف توصیف کرد که شخصیت عرفانی ایشان بیش از هر جنبه دیگری جامعه را تحت تاثیر قرار داده است. به گفته وی امام خمینی (ره) نه تنها ایران بلکه تمام جهان را تحت تاثیر قرار داد.

حجت‌الإسلام و المسلمین عاملی جدایی دین از همه عرصه های زندگی در آن دوره را یک وضعیت عادی توصیف کرد و افزود؛ امام خمینی (ره) با برهم زدن این وضعیت، افتخار و اعتماد به نفس را به همه مسلمانان بازگرداند.

وی گفت: جامعه فلسطین که در آن زمان تنها بود به برکت امام خمینی (ره) نیروی تازه ای یافت و میزان حمایت جهانی از آن افزایش پیدا کرد.

وی در ادامه به نا آرامی‌های چند روز گذشته در آمریکا در پی کشته شدن شهروند ساهپوست به دست پلیس سفید پوست این کشور اشاره کرد و اظهار داشت که جنبش سیاهان در آمریکا دیگر فقط جنبش سیاهان نبوده و بلکه جنبشی علیه بی عدالتی و سلطه یک درصدی ها بر ۹۹ درصد انسان‌ها است.

وی در پایان خاطرنشان کرد که در آینده خواهیم دید که فرهنگ مقاومت تمام جهان را در خواهد نوردید.

پل باتلر، استاد حقوق در دانشگاه جورج تاون و از دادستانهای فدرال سابق آمریکا که خودش سیاهپوست است، در مطلبی برای گاردین می‌نویسد:

«برای افسران پلیس این حرفها مهم نبود. آنها به دستان او دستبند زده و او را با خود برده و بعد برای دستگیر کردن تیم همراهش برگشتند. خیمنز در حالی که با آنها میرفت ماجرای بازداشتش را شرح می‌داد. صدا و چشمانش ثابت بودند. خیمنز ماسک به صورت داشت بنابراین چشمهای او تنها سرنخ را از آنچه که او احساس می‌کرد به دست می‌دادند. چشمهایش مبهوت و وحشت زده بودند. من این احساس را دریافت کردم. وقتی شخصی سیاهپوست یا با پوست قهوه‌ای به بازداشتگاه پلیس منتقل می‌شود هرگز نمی‌داند چه اتفاقی قرار است برایش بیفتد. شما فقط می‌دانید وقتی که از بازداشتگاه پلیس بیرون بیایید که تازه برای آن هم باید خوش شانس باشید، شخصیت شما قطعا له خواهد شد. نکته اصلی این است.

مساله جالب این نبود که خیمنز و همکارانش کمی بعد از آن بدون آنکه اتهامی دریافت کنند از بازداشت آزاد شدند (یا حتی به آنها گفته شد که چرا به بازداشتگاه منتقل شده‌اند)، جف زاکر، رئیس سی ان ان با تیم والتز، فرماندار مینه‌سوتا صحبت کرد و در ادامه این تیم خبری سریعا آزاد شدند. فرماندار عذرخواهی کرد اما نیروهای پلیس عذرخواهی نکردند. پلیس‌ها به ندرت عذرخواهی می‌کنند به ویژه از بابت مردان سیاهپوست.

جالب این بود که جاش کمپبل، یک خبرنگار سفیدپوست سی ان ان که در همان منطقه محل حضور خیمنز بود اصلا دستگیر نشد! کمپبل گفت، تجربه او بر خلاف تجربه خیمنز بوده است. پلیس‌ها از او مودبانه صرفا خواستند جابجا شود. او گفت: چند باری من فاصله‌ام را کمتر از چیزی که آنها میخواستند کردم و آنها مودبانه خواستند که سر جای قبلم برگردم. آنها برای دستگیر کردن من دستبندهایشان را بیرون نیاوردند.

این دیگر یک کلیشه است که در آمریکا دو نظام عدالت کاملا مجزا و نابرابر وجود دارد. ترجیح میدهم از لفظی که کمپبل مطرح کرد استفاده کنم. آمریکا دو نظام عدالت "متضاد" دارد-یکی برای سفیدپوستها و دیگری برای اقلیت‌های نژادی به ویژه سیاهپوستان، لاتین‌تبارها و بومیان قاره آمریکا.

مردم سوال می‌کنند که چرا پلیس با این انسان دیگر به این شکل رفتار می‌کند و پاسخ آنها این است که چون می‌توانند! برای آنها به ندرت تبعاتی وجود دارد. افسران پلیس آمریکا هر ساله حدود 1000 نفر را می‌کشند (در مقام مقایسه در انگلیس این افسران در طی 10 سال مجموعا جان 23 نفر را گرفته‌اند) و به ندرت هم تبعاتی متوجه آنها می‌شود. از سال 2005 تاکنون که طی آن بالغ بر 15000 تن به دست افسران پلیس آمریکا کشته شده‌اند، کمتر از 150 نفر از این نیروها متهم به قتل شده‌اند.

این درست است که افسران دخیل در پرونده جورج فلوید از کارشان اخراج شده و حالا و یا بعدا با پیگرد قضایی مواجه می‌شوند اما علت این امر تنها انتشار مدرک ویدیویی حادثه و اعتراضات سطح بالای رخ داده است. واقعیت مطابق آمار این است که حتی به احتمال زیاد این افسران مذکور هم از هر گونه محکومیت فرار خواهند کرد. از مجموع 150 افسری که به قتل متهم شدند اکثرشان بی‌گناه شناخته شده و یا اتهامات مطرح شده علیه آنها کنار گذاشته شد.

در حال حاضر ما که به عدالت معتقد هستیم قرار است خودمان را با بازداشت یک پلیس آن هم چهار روز بعد از مشخص شدن حقیقت و در ضمن وجود چندین ویدیو از قرار گرفتن زانوی این افسر به روی گردن قربانی در حین التماس او برای نفس کشیدن، راضی کنیم.

من به عنوان یک سیاهپوست و یک دادستان سابق نمی‌دانم که چرا این دستگیری با انقدر دشواری انجام شد. ماموران پلیس آمریکا هر سال حدود 12 میلیون نفر را بازداشت می‌کنند اما معمولا خودشان را بازداشت نمی‌کنند. بقیه جامعه ما به عنوان کسانی که رنگ پوستمان سیاه و قهوه‌ای است، معمولا درست در همان روزی که پلیسها فکر کنند ما گناهکاریم، دستگیر شده و اتهام دریافت می‌کنیم. توصیه والدین ما در مورد چگونگی برخورد با ماموران مسلح دولت هدفش پیشگیری از بازداشت ما نیست، بلکه هدفش حفظ جان ما است. این توصیه برای عمر خیمنز موثر واقع شد.

با این حال این توصیه برای جورج فلوید موثر نبود. جورج فلوید زمانی که روی زمین افتاده و دارد جان می‌دهد برای حفظ جانش التماس می‌کند. او خیلی محترمانه دارد از کسانی که دارند جانش را می‌گیرند تقاضای رحم و بخشش دارد. او از الفاظ "خواهش می‌کنم"، "آقای افسر" استفاده کرده و با مادر از دنیا رفته‌اش حرف می‌زند.

اما پلیس باز هم زانو، پا و دستش را از روی بدن جورج فلوید بر نمی‌دارد. آنها حتی وقتی جسدی بی جان و ساکت از او به جای مانده هم او را ول نمی‌کنند.

در نهایت مشکل مربوط به پلیس نیست، بلکه مشکل مربوط به برتری قائل شدن برای نژاد سفیدپوست است. نمی‌توان انکار کرد که این کشور بر مبنای برتری طلبی سفیدپوستان ساخته شده است. سوال بزرگ پابرجا در جستجو برای عدالت نژادی این بوده که برتری قایل بودن برای سفیدپوستان چقدر در هویت کشور آمریکا محوریت داشته است. این چیزی است که باراک اوباما و "تا نهیسی کواتس"، نویسنده آمریکایی درباره اش بحث کرده‌اند. آیا اگر که ما به عدالت برابر نزدیک شویم همچنان ایالات متحده آمریکا هستیم؟ ما برای رقم زدن این امر باید قانون اساسی آمریکا را که اجازه به وقوع بخش زیادی از خشونت‌های پلیس علیه جامعه رنگین پوستان می‌دهد و سیاستی که از نگرانی سفیدپوستان از مردان سیاهپوست و با پوست قهوه‌ای بهره برداری می‌کند، تغییر دهیم.

زندگی برای رنگین پوستان در کشوری که عدالت برای آنها در گروی تغییر شکل دولت و قانون است چه معنی دارد؟ معنای آن این است که ما باید منتظر بروز مواردی همچون عمر خیمنز و جورج فلوید صرف نظر از اینکه ترامپ یا بایدن در انتخابات نوامبر پیروز شوند، باشیم.

نهایتا مشکل واقعی این پلیس‌هایی که سیب کرم خورده هستند، نیست (هر چند که این چهار نفر تا هسته پوسیده‌اند). بلکه مشکل واقعی در حرفی است که یک عابر خطاب به این افسران حین فشارهای آنها و رقم زدن مرگ فلوید گفت. او گفت: "او هم آدم است برادر!"اما از نظر این افسران فلوید آدم نبود! اعمال انسانیت‌زدایی از رنگین پوستان به جای اعمال قانون در آمریکا همان چیزی است که شما به آن کار پلیس می‌گویید.»

در پی مرگ فجیع یک سیاه‌پوست آمریکایی بر اثر خشونت افسر سفیدپوست در شهر «مینیاپولیس» ایالت مینه‌سوتا، شهرهای مختلف آمریکا به صحنه اعتراضات سراسری به این عادت رفتاری پلیس آمریکا علیه اقلیت رنگین‌پوست این کشور تبدیل شده است.

دوشنبه گذشته بود که یک این افسر پلیس سعی کرد با رفتاری خشن، «جورج فلوید» را که غیرمسلح بود، بازداشت کند. تصاویر منتشر شده از این حادثه نشان می‌داد که افسر پلیس آمریکایی، زانوی خود را روی گردن فلوید قرار داده و مانع نفس کشیدن او شده بود. این رفتار خشونت‌آمیز در نهایت به مرگ این سیاه‌پوست منجر شد.

پس از آن، مردم مینیاپولیس در اعتراض به خشونت پلیس علیه رنگین‌پوستان به تظاهرات و اعتراضات پرداختند و ناآرامی‌ها همچنان ادامه دارد و به ایالت‌های دیگر گسترش یافته است. 

مینیاپولیس شب گذشته چهارمین شب متوالی اعتراضات به اقدام خشن پلیس را پشت سر گذاشت. به دنبال به خشونت کشیده شدن اعتراضات این شهر، «تیم والز»، فرماندار مینه‌سوتا روز پنجشنبه گارد ملی این ایالت را فعال و همچنین منع رفت‌وآمد برقرار کرد. تاکنون یک نفر نیز در اعتراضات این شهر به ضرب گلوله کشته شده است. 

«دونالد ترامپ» روز جمعه تهدید کرده بود چنانچه تظاهرات معترضان به خشونت پلیس آمریکا علیه رنگین‌پوستان ادامه یابد، نیروهای امنیتی به سمت آنها شلیک خواهند کرد.

رئیس‌جمهور آمریکا در توئیت دیگری ضمن توهین کردن به معترضان آمریکایی و نمک‌پاشیدن به روی زخم کسانی که علیه خشونت پلیس با رنگین‌پوستان این کشور تظاهرات کردند، نوشت: «این اراذل و اوباش، به یاد و خاطره جورج فلوید بی‌احترامی می‌کنند و من اجازه نمی‌دهم این اتفاق رخ دهد».

خبرگزاری آسوشیتدپرس گزارش کرد به موازات گسترش اعتراضات علیه قتل نژادپرستانه شهروند سیاه پوست ۴۶ ساله آمریکایی به ده‌ها شهر در مناطق مختلف آمریکا، پنتاگون در تدارک برای اعزام نیروهای «پلیس نظامی» به شهر مینیاپولیس در ایالت مینه‌سوتا، کانون اصلی اعتراضات است.

بنابر این گزارش، وزارت دفاع آمریکا (پنتاگون) در اقدامی نادر به ارتش دستور داده که چندین واحد از نیروهای پلیس نظامی خود را به منظور استقرار در شهر مینیاپولیس در وضعیت آماده باش قرار دهد.

آسوشیتدپرس به نقل از سه منبع مطلع که نخواستند نامشان فاش شود، این خبر را منتشر کرده است. طبق این گزارش، به نظامیان پایگاه‌های «فورت کارسون» در ایالت کلرادو و «فورت رایلی» در ایالت کانزاس برای استقرار در مینیاپولیس، آماده باش ۲۴ ساعته داده شده است.

مردم معترض به قتل نژادپرستانه جورج فلوید، کاخ سفید، محل استقرار رئیس‌جمهور آمریکا در واشنگتن، پایتخت این کشور را هم به حالت تعطیل موقت درآوردند. خبرنگارانی که در داخل ساختمان کاخ سفید حضور داشتند گفتند به دلیل حضور معترضان در محوطه اطراف کاخ سفید به آنها دستور داده شده در داخل ساختمان باقی بمانند. «پیتر الکساندر»، خبرنگار ان‌بی‌سی‌نیوز در کاخ سفید یکی از خبرنگارانی بود که در پیامی در توئیتر این موضوع را گزارش داد. او مدتی بعد مجدداً نوشت که کاخ سفید از تعطیلی درآمده است. 

روز پنجشنبه معترضان در شهر سینت پال، مرکز ایالت مینه‌سوتا نیز با پرتاب سنگ، بطری آب و نوشیدنی و آجر به سمت پلیس که تلاش می‌کرد معترضان را متفرق کند، خشم خود را نسبت به قتل فجیع فلوید ابراز کردند.

شهر آتلانتا در ایالت جورجیا هم شب ناآرامی را پشت سر گذاشت و فرماندار این ایالت مبجور شد در شهرستان «فولتن» وضعیت اضطراری اعلام کند و از فعال کردن گارد ملی خبر دهد. «برایان کمپ» در بیانیه‌ای که صبح امروز در توییتر منتشر کرد، نوشت: به درخواست شهردار «کیشا باتمز» و بعد از مشورت با مقامات ایمنی عمومی و آمادگی اضطراری، وضعیت اضطراری را برای شهرستان فولتن اعلام کردم تا ۵۰۰ نیروی گارد جورجیا از مردم و اموالشان در آتلانتا محافظت کنند.

همچنین در ساعات آغازین روز جمعه معترضان به نزدیک مقر شبکه سی‌ان‌ان در آتلانتا حرکت کردند و در مقابل ساختمان این شبکه با پلیس درگیر شدند. معترضان شیشه‌های ورودی ساختمان شبکه سی‌ان‌ان را خرد کردند و چند خودرو را به آتش کشیدند.

در نیویورک هم صدها معترض بیرون «مرکز بارکلیز» در منطقه بروکلین تجمع کردند که در پی به خشونت کشیده شدن اعتراضات آن‌ها به دلیل دخالت پلیس، تعدادی از معترضان بازداشت شدند و زدوخورد میان دو طرف پیش آمد. در بخش‌های دیگر شهر نیویورک هم به دنبال پرتاب بطری‌های آب و یخ به سمت نیروهای پلیس، تعدادی از معترضان بازداشت شدند.

به گزارش «ان‌بی‌سی نیوز»، معترضان در شهر سن خوزه در ایالت کالیفرنیا به سمت مرکز شهر راه‌پیمایی کردند و بزرگراه ۱۰۱ را مسدود کردند.

در دنور، مرکز و پرجمعیت‌ترین شهر ایالت کلرادو هم تنش‌هایی در پی تجمع اعتراضی صدها نفر ایجاد شد. با راهپیمایی معترضان به سمت مرکز شهر، پلیس برای متفرق کردن کسانی که یکی از مسیرهای بین ایالتی را مسدود کرده بودند، از گاز اشک‌آور استفاده کرد. 

پلیس دنور تیراندازی نزدیک ساختمان کنگره ایالتی را تایید کرد اما اعلام کرد کسی بر اثر آن زخمی نشده است. در حالی که گفته می‌شود یک نفر در پی اعتراضات، به بیمارستان منتقل شده است.

در شهر کلمبوس، مرکز ایالت اوهایو و بزرگترین شهر آن هم ابتدا اعتراضات مسالمت‌آمیز بود، اما با دخالت پلیس به خشونت کشیده شد. جمعیتی چند صد نفری ساعت‌ها تقاطع خیابان‌های مهم این شهر را مسدود کردند. 

شهر فینیکس در مرکز ایالت آریزونا هم صحنه اعتراضات به نژادپرستی پلیس آمریکا بود، معترضان از پنجشنبه شب تا جمعه صبح به اعتراض پرداختند و پلاکاردهایی را که روی آن‌ها نوشته شده بود «سکوت، خشونت است» و «سیاه بودن نباید برابر با مجازات اعدام باشد» را حمل کردند. 

دیترویت، بزرگترین شهر ایالت میشیگان، دالاس و هیوستون در ایالت تگزاس، پورتلند، بزرگترین شهر ایالت اورگان، اوکلند در ایالت کالیفرنیا هم شهرهای دیگری بودند که ساعات ناآرامی را پشت سر گذاشته‌اند.

 

پلیس دیترویت اعلام کرد در پی تیراندازی «یک مظنون ناشناس از خودرو»، یک نفر از معترضان در این شهر جان باخت.

رسانه‌های آمریکایی گزارش می‌دهند علی‌رغم اینکه بطن اصلی اعتراضات اخیر علیه خشونت‌های پلیس آمریکا علیه رنگین‌پوستان است اما نیروهای امنیتی و پلیس این کشور در مواجه با این تظاهرات‌ها، باز هم به تدابیر و اقدامات خشن متوسل شده‌اند.

به گزارش روزنامه آمریکایی «واشنگتن پست»، نتایج تحقیق مؤسسه «نقشه خشونت‌های پلیس» نشان می‌دهد سال گذشته پلیس آمریکا هزار و ۹۹ نفر را در این کشور به قتل رساند. سیاه‌پوستان آمریکا ۲۴ درصد افراد کشته شده را تشکیل می‌دهند که تقریباً دو برابر نسبت تعداد آن‌ها به جمعیت آمریکاست.

«جیکب فری» شهردار مینیاپولیس بی‌پرده گفت «سیاه پوست بودن در آمریکا نباید دلیل صدور حکم اعدام باشد. به مدت پنج دقیقه دیدیم که افسر سفیدپوست زانوی خود را به گردن یک سیاه‌پوست فشار می‌داد.» وی افزود این افسر پایه‌ای‌ترین اصول انسانی را زیر پا گذاشت و این مرد نباید کشته می‌شد. در بیانیه پلیس اشاره شده که این مرد پریشان‌حال بوده اما گفته نشده که این حالت وقتی بر او غلبه کرد که وزن افسر پلیس روی گردنش سنگینی می‌کرد.

واشنگتن پست بیانیه پلیس این شهر با عنوان «مرگ یک مرد بر اثر حادثه پزشکی حین تعامل با پلیس» را خنده‌دار توصیف کرده است.

به نوشته این روزنامه، شش سال پیش «اریک گارنر»، جوان سیاهپوست آمریکایی بر اثر فشردگی گردن و قفسه سینه در حالی که می‌گفت «نمی‌توانم نفس بکشم» در «استَتِن آیلند» به دست پلیس آمریکا به قتل رسید. در سال‌های گذشته، «مایکل براون»، «والتر اسکات»، «تامیر رایس» و چندین سیاه‌پوست دیگر بر اثر خشونت پلیس آمریکا جان باخته‌اند.

به نوشته این روزنامه، حتی اگر این مرد به ادعای پلیس آمریکا در حالت طبیعی نبوده و در مقابل بازداشت مقاومت می‌کرده که به زودی مشخص خواهد شد زیرا افسران در محل حادثه دوربین‌هایی که به آن‌ها وصل است را روشن کرده بودند، هیچ یک از این ادعاها اتفاقی که بعداً رخ داده را توجیه نمی‌کند. هیچ نوع پروتکل پلیسی توصیه نمی‌کند که روی گردن یک فرد آنقدر زانو بزنید تا جان بدهد. این پروتکل قتل است و نه اجرای قانون.

«ریچل وارد» مدیر تحقیقات بخش آمریکای سازمان عفو بین‌الملل روز یکشنبه در بیانیه‌ای، رفتارهای خشونت‌بار پلیس آمریکا را محکوم کرد.

ریچل وارد در پایگاه اینترنتی این سازمان نوشت:‌ «پلیس آمریکا در سرتاسر این کشور در اجرای تعهدات خود تحت قوانین بین‌الملل درخصوص تسهیل و احترام به حق برگزاری تظاهرات مسالمت‌آمیز کوتاهی کرده، موجب ایجاد تنش در اوضاع شده و جان معترضان را به خطر انداخته است. در شهری پس از شهر دیگر، شاهد اقداماتی هستیم که غیرضروری و شدید هستند. ما خواستار خاتمه یافتن فوری این شکل از اعمال زور و اعمال قانون هستیم تا از حراست از حق قانونی اعتراض اطمینان حاصل شود».

این بیانیه می‌افزاید:‌‌ «استفاده از تجهیزات سنگین ضد شورش و سلاح‌های نظامی از سوی پلیس می‌تواند موجب ارعاب در اعتراضات مسالمت‌آمیز گردد. این تاکتیک‌ها می‌توانند به تشدید خشونت منجر شوند. تجهیز کردن مأموران به‌صورتی که مناسب میدان جنگ است می‌تواند این امر را در میان معترضان متبادر کند که وقوع درگیری اجتناب ناپذیر است. پلیس باید پیش از بدتر شدن اوضاع، دست به تنش‌زدایی بزند».

وارد می‌نویسد:‌ «هرگونه اعمال زور خشن و غیرضروری علیه معترضان باید مورد تحقیق قرار گرفته و باید با مأمورانی که دست به قانون‌شکنی زده‌اند برخورد شود. همچنین از دولت فدرال و شهرها و ایالت‌های آمریکا می‌خواهیم به دلایل ریشه‌ای این اعتراضات بپردازند و اقداماتی فوری جهت توقف قتل غیرقانونی شهروندان سیاه پوست و دیگر مردم این کشور توسط نیروهای پلیس را انجام دهند».

وی می‌افزاید، چنین مأمورانی باید محاکمه شده و در تمام ایالت‌ها باید قوانینی در این خصوص تصویب کنند. چنین قتل‌هایی ناشی از نژادپرستی و سفید برتر انگاری هستند. دولت فدرال باید کمیسیونی ملی برای رسیدگی به ابعاد مختلف این بحران تشکیل دهد. «دونالد ترامپ» رئیس جمهور آمریکا باید از سیاست‌ها و لفاظی‌های خشن و تبعیض‌آمیز خود دست بکشد. دولت آمریکا در تمامی سطوح خود باید اطمینان یابد مردم از حق اعتراض که در قوانین بین‌الملل قید شده است برخوردار خواهند بود.

«جو بایدن» نامزد دموکرات انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۲۰ آمریکا نیز روز یکشنبه در واکنش به رفتارهای خشونت‌آمیز پلیس این کشور گفت:‌ «این چند روز گذشته نشان داد ما ملتی هستیم که از بی‌عدالتی خشمگین هستیم. هر انسان با وجدانی می‌تواند صدمات آشکاری که علیه مردم رنگین‌پوست اعمال می‌شوند،‌ از توهین‌های روزمره تا خشونت‌های شدید، را درک کند».

روز دوشنبه هفته گذشته یک افسر پلیس «جورج فلوید» شهروند سیاه‌پوست ۴۶ ساله را که غیرمسلح بود با رفتاری خشن روی زمین خواباند. شاهدان عینی گفته‌اند این افسر زانویش را روی گردن فلوید قرار داده و مانع نفس کشیدن او شده بود. این رفتار خشونت‌آمیز در نهایت به مرگ فلوید منجر شد.

شنبه شب آمریکا پنجمین شب متوالی اعتراضات به اقدام خشن پلیس را پشت سر گذاشت. به دنبال به خشونت کشیده شدن اعتراضات، در شهرهای مختلف، گارد ملی برخی ایالت‌ها فعال و همچنین قوانین منع رفت‌وآمد برقرار شده است. تاکنون سه نفر نیز در این اعتراضات به ضرب گلوله کشته شده‌اند.

حتی خبرنگاران نیز از رفتار خشونت‌بار پلیس آمریکا در امان نمانده و شماری هدف گلوله‌های پلاستیکی قرار گرفته یا دستگیر شده‌اند. طبق گزارش نیویورک تایمز، کمیته گزارشگران آزادی مطبوعات تاکنون ۱۰ گزارش حمله و تهدید علیه خبرنگاران را در اعترضات روزهای اخیر آمریکا دریافت کرده است.

مقدمه

وهابیت که با کنار گذاشتن تمام مذاهب و کشیدن شمشیر تکفیر به روی مسلمانان و ملحق کردن جامعه اسلامی به جمع کفار، تمام تلاش دینی خود را در مبارزه با موضوعاتی مانند زیارت، توسل و شفاعت خلاصه کرد و با پیوند اخوت و دوستی با آل سعود که خود را صاحبان قدرت و ثروت در تمامی ممالک اسلامی می دانند، به مسلمانان نسبت شرک و کفر داد.

بدین طریق این گروه خشن، متعصب و بی منطق، خون پیروان اهل بیت(ع) را مباح دانستند و تخریب قبور مطهر پیشوایان آنان را بر خود واجب کردند و موج غربت و ظلمت را در بقیع به وجود آوردند. امروز در اثر جهل و نادانی این قوم، از آن حرمی که روزی با گنبد و بارگاه کهن و سر به فلک کشیده اش و با ضریح زیبا و ظریفش در میان سایر بقاع مانند ماه شب چهارده در میان ستارگان می درخشید و بر همه مقابر موجود در مدینه نور و روشنایی می بخشید و از آن گنبد و بارگاه که محل نزول رحمت الهی و برکات آسمانی و محل دعا و نیایش پیامبر(ص) بود اثری باقی نمانده است.

آری سنگ و قبر این مزار گویای مظلومیت اهل بیت(ع) و شیعه و یاد آور غم و اندوه بی پایان عاشقان خاندان عصمت و طهارت است. بقیع محل نزول وحی الهی بود که به بیابانی خشک مبدل شد و خانه ها و بناهایی که پی ریزی آنها برای نماز و تقوا بود و اساس آنها برای نیل به حسنات ایجاد شده بود به دست وهابیت ویران گردید.

آنها کسانی هستند که بدعت گزاری در دین را از بنیانگزار بدعت در دین یعنی معاویه به ارث برده اند. همان کسی که پیامبراعظم(ص) در باره او فرمودند: «لتَتَخِذَنَّ یا مُعاوِیه اَلبِدعَهُ سُنَّهً وَالقُبحُ حَسناً أکلُکَ کثیرٌ و ظُلمُکَ عَظِیمٌ» تو بدعت را به جای سنّت و زشت را به جای زیبا خواهی گرفت. خوردنت زیاد و ظلم تو بزرگ خواهد بود.[1] اینک این فرمایش پیامبر درباره وهابیت و آل سعود مصداق پیدا کرده است. از ویژگی آنان این است که: «الَّذینَ یَصُدُّونَ عَن سَبیلِ اللَّهِ وَ یَبْغُونَها عِوَجاً وَ هُمْ بِالْآخِرَهِ هُمْ کافِرُون»[2] هستند.

اینک این پرسش در اذهان تداعی می شود که علت انحراف این فرقۀ فاسد از بدو پیدایش تا  کنون چیست؟ بی تردید می توان علت آن را در کلام نورانی حضرت علی(ع) جست و جو کرد که فرمودند: «إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ أَهْوَاءٌ تُتَّبَعُ وَ أَحْکَامٌ تُبْتَدَعُ - یُخَالَفُ فِیهَا کِتَابُ اللَّهِ - وَ یَتَوَلَّی عَلَیْهَا رِجَالٌ رِجَالًا عَلَی غَیْرِ دِینِ اللَّه»: همانا آغاز پدید آمدن فتنه ها، هوا پرستی و بدعت گذاری در احکام آسمانی است، نوآوری هایی که قرآن با آن مخالف است و گروهی «با دو انحراف یاد شده» بر گروه دیگر سلطه و ولایت یابند که بر خلاف دین خداست.»[3]

هدف مقاله حاضر شناخت اجمالی فرقه گمراه وهابیت و عوامل و انگیزه های تخریب قبور مطهر بقیع توسط وهابیت و حاکمان آل سعود است.  گرچه امکان نقد افکار و عقاید آنان در این نوشتار مختصر وجود ندارد و مناسب است به آثار مفصلی که در این باره به نگارش درآمده اند مراجعه شود،[4] لکن تلاش شده اقشار گوناگون جامعه، به ویژه قشر جوان با سرچشمه های اعتقادی و افکار پلید وهابیت آشنا شوند.

ریشه های اعتقادی تخریب بقیع

اعتقادات وهابیت نشأت گرفته از افکار و عقاید خوارج، مذهب حنبلی، کلام اشعری و دیدگاه های ابن تیمیه است و بدین وسیله از تلفیق همه آنها مذهب خود ساخته و پوشالی وهابیت را به وجود آورده اند.

یکی از مهم ترین دیدگاه های وهابیان که همواره مورد مخالفت شیعه بوده، این است که طلب شفاعت از انبیا و اولیای الهی شرک است. آنان معتقدند که طلب شفاعت از پیامبر(ص) عبادت غیرخدا محسوب می شود و مصداق شرک است. همچنین موضوع توسل را در ذیل مبحث شفاعت مطرح و عمل شیعیان را بدعت و شرک تلقی کرده اند. آنان زیارت قبور و ایجاد بنا بر مراقد را مظهر شرک و بت پرستی می دانند و به شدت با آن مبارزه می کنند. تمام اندیشه های وهابیت حول محور توحید و شرک است، لذا استغاثه به غیر خدا و طلب شفاعت از پیامبران و اولیا و توسل به آنان و زیارت قبور را منافی با توحید و هر یک را از مصادیق شرک می دانند.

از جمله عوامل مهم تخریب قبور مطهر، استناد وهابیت به ظواهر آیات و به خصوص روایات است. آنان که زیارت قبور و ایجاد بنا بر مراقد را مظهر شرک و بت پرستی دانسته اند، در راه مبارزه با آن از هیچ کوششی دریغ نکرده اند. به تصور آنان اگر گنبدها تخریب و دیوارهای حرم اهل بیت(ع) برداشته شوند، مردم، به خصوص اهالی حرمین از دایره شرک و کفر بیرون می آیند و در مسیر پرستش خداوند یکتا قرار می گیرند. آنها که به بهانه عمل به دستورات سلف صالح به قدرت رسیده اند، با صراحت برخلاف دستورات آنها عمل کرده و در نهایت فتوا به تخریب اماکن مقدس داده اند. جریان فتوا به تخریب به این صورت بود:

«پس از تسلّط وهابیان بر مدینه منوره در ماه رمضان ۱۳۴۴ ق. شیخ عبداللَّه بُلَیهد، قاضی القضاتشان را از مکه به مدینه اعزام داشتند تا موضوع تخریب مزارات و مقابر موجود در مدینه را با علما و سران این شهر مطرح و موافقت آنها را ولو به ظاهر جلب کند. پس از موفقیت او در این مأموریت در هشتم شوال ۱۳۴۴ق، دستور دادند همه گنبدها و زیارتگاه ها را در مدینه و اطراف آن ویران کنند. از دستورات اکید وهابیت این بود که باید هر گنبدی به دست خادمین آن مرقد مطهر تخریب شود. آنها برای تبلیغ و تشویق هتک حرمت به ائمه مظلوم(ع) بقیع مبلغ هزار ریال مجیدی دستمزد پرداخت می کردند. با عمل آنها، در زیارتگاه ها چیزی جز خاک و سنگ باقی نماند. کار دشمنان اهل بیت(ع) به جایی رسید که از ترس عاقبت اعمال خود ناچار شدند از خراب کردن گنبد و بارگاه حضرت محمد(ص) و کندن ضریح آن بزرگوار خودداری کنند».[5] بی تردید این عملکرد وهابیت ناشی از دشمنی با اهل بیت رسول الله(ص) و دوستی با دشمنان آنان، به خصوص معاویه و خاندان او سرچشمه می گیرد.

پیشینه تاریخی وهابی گری

منشأ ظهور و بروز این جریان انحرافی به زمان احمد بن حنبل رئیس مذهب حنابله در قرن هشتم هجری بر می گردد. احمد بن تیمیه (۶۶۱-۷۲۸ق) این جریان را به طور گسترده تری مطرح کرد و بر اساس عمل به ظواهر قرآن و حدیث زیارت قبور را ممنوع اعلام و بوسیدن و مسح مزارات را حرام و مایه شرک تلقی کرد. عقاید او شبیه و منطبق با افکار خوارج و مخالف با دستورات قرآن بود. ابن تیمیه پس از چند بار زندانی شدن در مصر و شام، سرانجام در سال ۷۲۸ ه. ق. در زندان دمشق از دنیا رفت.[6]

پس از ابن تیمیه شاگرد مشهور و صمیمی او «ابن قیّم جوزی (متوفای ۷۵۱ ق. )» نقش او را به عهده گرفت. کوشش او نیز بی نتیجه ماند تا اینکه بعد از چهار قرن افکار ابن تیمیه و ابن قیم توسط محمد بن عبدالوهاب نجدی (۱۱۱۵-۱۲۰۶) بر سر زبان ها افتاد. او در راه دعوت مردم به وهابیّت با محمد بن سعود پیمان بست که رشته دعوت و امر دینی از آنِ محمد بن عبدالوهاب و زمام حکومت در دست محمد بن سعود باشد. بدین وسیله آنان با تحریف حقایق دست به کتمان واقعیت ها زدند و از اینجا بود که به بهانه حرام بودن توسل، شفاعت خواهی و ایجاد بنا بر روی قبور، جنایات خود را آغاز کردند.[7]

حکومت آل سعود

حکومت وهابیون را می توان به سه دوره تقسیم کرد. در این سه دوره فقط به جنایاتی که منجر به هتک حرمت و تخریب قبور مطهر اهل بیت(ع) شده است، اشاره می شود.

الف. تأسیس دولت آل سعود در درعیه

در این دوره وهابیان از سال ۱۱۶۰ تا سال ۱۲۳۵، به مدت هفتاد و پنج سال حکومت کردند و پنج پادشاه در این دوره به قدرت رسیدند.[8]

عبدالعزیز بن  محمد بن  سعود و یارانش در سال ۱۲۱۶ به کربلا یورش بردند و بعد از قتل عام مردم، ضریح مطهر امام حسین(ع) را شکستند، به قبر آن حضرت جسارت و بقعه را تخریب کردند.[9] آنها در سال ۱۲۱۷ ق. بعد از تصرف مکه، بسیاری از ضریح ها و قبوری که گنبد و بارگاه داشتند، تخریب کردند و همین عمل را با قبور مدینه به ویژه بقیع انجام دادند و در مدت سه روز تمام آثار اسلامی را از بین بردند.[10] همچنین عبداللَّه بن سعود دیگر پادشاه این دوره در سال ۱۲۱۷ ق. با لشکری به کربلا هجوم برد و هزاران نفر را سر برید. سپس اشیای حرم مطهر را غارت و ضریح امام حسین(ع) را ویران کرد.[11]

ب. دوره عزلت وهابیان

در دوران حکوت عبداله بن سعود بود که امیر مصر، محمدعلی پاشا، فرزندش ابراهیم پاشا را با لشکری به حجاز فرستاد تا لانه فساد وهابیون را درهم شکند. ابراهیم پاشا در سال ۱۲۳۱ق، تهاجم خود را آغاز کرد و بسیاری از سران آل سعود را کشت؛ سپس عبداله بن سعود و خانواده اش را به قاهره تبعید کرد و او را دار زد و بدین  وسیله بساط اولین دولت وهابی برچیده شد[12] و تا هشتاد سال نتوانستند همانند گذشته قدرت نمایی کنند.

ج. آغاز دور جدید فرمانروایی آل سعود

این دوره با فعالیت عبدالعزیز بن عبدالرحمان بن فیصل معروف به ابن سعود (پایه گذار کشور عربستان سعودی) و نخستین پادشاه این کشور آغاز شد.[13] او در هشتم شوال سال ۱۳۴۴ ق. بر اساس فتوای عبدالله بن بُلیهد، بزرگِ علمای نجد دستور تخریب تمام قبور مکه و مدینه، به ویژه بقیع را صادر کرد و بدین وسیله همه قبور مطهر با خاک یکسان شدند.[14] او در جمادی الاولی ۱۳۵۲ق، سرزمین حجاز را به نام کشور پادشاهی عربستان سعودی (المملکه العربیه السعودیه) معرفی کرد.

تاریخچه بقیع

بقیع به معنای زمین وسیعی است که دارای انواع درختان باشد؛ لذا آن را جنه البقیع [باغستان بقیع] نیز گویند.[15] برخی بقیع را از بقعه گرفته اند؛[16] زیرا قبور آن بقعه دارند. بقیع را از آن رو «بقیع الغرقد» نامیده اند که نوعی درخت خاردار در آنجا می روییده و نامش «غرقد» بوده است.[17]

در ابتدا این مکان قبرستان مردم یثرب بود و قبل از اسلام اموات خود را در آن به خاک می سپردند. پس از اسلام، تنها به دفن اموات مسلمانان اختصاص یافت.[18]

مردم مدینه که از قبل اجساد درگذشتگان خود را در نقاط مختلف و در دو گورستان عمومی به نام گورستان «بنی حرام» و «بنی سالم» و گاهی در داخل منازل خود دفن می کردند، با رسمیت یافتن بقیع به مناسبت دفن جسد عثمان بن مظعون و ابراهیم فرزند رسول خدا(ص)، مردم به ویژه صحابه به آنجا توجه کردند.

بدین وسیله صحابه و یاران رسول خدا(ص) به تدریج خارها و ریشه درخت های موجود در بقیع را قطع و اموات خود را آنجا دفن کردند. در آن زمان مردم مدینه اموات خود را داخل خانه دفن می کردند و در میان این خانه ها تنها خانه عقیل بن ابی طالب بود که مورد توجه پیامبر(ص) و افراد سرشناس قرارگرفت. این خانه گرچه از نظر ساختمانی یک خانه مسکونی و منتسب به عقیل بن ابی طالب بود، اما در عین حال به آرامگاه خصوصی و خانوادگی اقوام و فرزندان رسول خدا تبدیل شد.

اولین کسی که در داخل آن دفن شد، فاطمه بنت اسد و پس از آن عباس عموی پیامبر بود. پس از آنها پیکر پاک و مطهر چهارتن از ائمه هدی(ع) در این بیت به خاک سپرده شدند. این خانه در زمان پیامبر(ص) و شاید مدتی بعد از آن در ابتدای بقیع بوده است. پیامبر(ص) در جایی نزدیک به آن می ایستاد و به اهل قبور سلام می داد و دیگران نیز به پیروی از آن حضرت، همان جا می ایستادند و به دفن شدگان بقیع احترام می کردند.

البته هاشمیان به تناسب ارتباطشان با همدیگر و انتسابشان به رسول خدا«ص» در یک نقطه معین و جایگاه مخصوص و در کنار هم دفن شده اند. به طور مثال قبور ائمه چهارگانه با قبر عباس و فاطمه بنت اسد در یک نقطه و در کنار هم و همسران پیامبر(ص) در یک نقطه معین و رقیه و ام کلثوم دختران پیامبر در کنار هم دفن شده اند. در مجموع این بخش به نام «مقابر بنی هاشم» معروف شده است.[19]

ساخت بنا بر قبور

از عصر رسول خدا(ص) هر قبیله ای تلاش می کرد برای حفظ قبور علما و صحابه خود بنا و بقعه ای هر چند کوچک بسازند. این روند ادامه داشت تا اینکه برای حفظ قبر عباس بن عبدالمطلب بنایی روی آن ساختند. از آنجا که قبر عباس در کنار قبر چهار امام و فاطمه بنت اسد بود، بقعه یاد شده یکجا بر روی همه آنها بنا شد.[20]

حرم، گنبد و ضریح های بقیع

گنبد و بارگاه حرم ائمه بقیع که از استحکام بسیار بالایی برخوردار بود و به مدت هشتصد سال آسمان مدینه به نور آن منور بود به دستور مجدالملک ابوالفضل اسعد بن محمد ابن موسی البراوستانی القمی وزیر برکیارق از سلاطین سلجوقی ساخته شده است. تاریخ نگاران زمان اتمام ساختمان و بنای گنبد را در اواخر قرن پنجم به ثبت رسانده اند.[21]

اولین ضریح

تاریخ تقریبی ساخت اولین ضریح همزمان با ایجاد بقعه ائمه بقیع، در نیمه دوّم قرن پنجم هجری بود و به دستور مجدالملک ساخته شد.[22]

ضریح دوم

این ضریح مسلماً پس از قرن دهم ساخته شده، ولی متأسفانه از تاریخ و همچنین از مشخصات سازنده آن هیچ اثری به دست نیامده است.[23]

ضریح سوم

در اصفهان ضریح دیگری از فولاد برای قبور ائمه بقیع به صورتی ظریف و زیبا ساخته شد که در قسمت های بالای آن اسمای حسنا با آب طلا و خط زیبا ترسیم شده بودند. این ضریح پس از جلب موافقت دولت عثمانی به وسیله دولت ایران و انتقال آن به جدّه، روی ضریح قبلی نصب شد.[24]

ویژگی های حرم ائمه بقیع قبل از تخریب

قبر نورانی این چهار امام، در بقعه بزرگی قرار داشت که به طور هشت ضلعی ساخته و داخل گنبد آن سفیدکاری شده بود.[25] این قبّه دو در داشت که یکی از آنها هر روز برای زیارت باز می شد. دور بقیع نیز حصاری بود که دو در داشت. یکی از این دو روبروی بقعه ائمه(ع) و دیگری روبروی در ورودی شهر مدینه[26] قرار داشت.

حرم شریف بقیع مانند سایر حرم ها دارای خادم، کفش دار و زیارتنامه خوان های متعدد و همچنین دارای ضریح، روپوش، چلچراغ، شمعدان و فرش بود؛ اما بر خلاف حرم سایر ائمه، بقیع صحن و سرا نداشت.[27] برای حفظ حرم بقیع با این خصوصیات در طول اعصار مختلف بارها تعمیر صورت گرفت تا اینکه در سال های ۱۲۲۱ و ۱۳۴۴ق، توسط وهابی ها تخریب شد که شرح آن خواهد آمد.

تخریب بقیع در ادوار تاریخ

مروان بن حکم نخستین کسی بود که به برداشتن سنگ قبر اولین مدفون بقیع یعنی «عثمان بن مظعون» اقدام کرد. این سنگ قبر با دست مبارک پیامبر«ص نهاده شده بود.[28] براین اساس می توان او را جزو اولین کسانی به  حساب آورد که قصد تخریب بقیع قبر ائمه(ع) را داشته اند.

وهابیان، بار نخست در سال ۱۲۲۱ ه. ق. بخشی از بناهای قبرستان بقیع را ویران کردند، آنان پس از طرد شدن از سرزمین حجاز به وسیله نیروهای عثمانی، تجدید قوا کردند و با تکمیل سلطه خود بر حجاز، در هشتم شوال سال ۱۳۴۴ ه. ق. تمام این بناها و گنبدها و آثار را ویران کردند و اموال و اشیاء گران قیمت موجود در این اماکن را به تاراج بردند و نه تنها در مدینه، بلکه در هر جا گنبد و بارگاه و زیارتگاهی بود، ویران کردند.[29]

چهره بقیع پس از تخریب

علامه محسن امین در مقدمه خود در کشف الارتیاب در این باره می نویسد: «آنها پس از تخریب قبور ائمه و بزرگان مسلمین و هم سطح کردن قبور آنان با زمین، این مکان ها را محل رفت و آمد، ریختن کثافات و سرگین چهار پایان و سگ ها و محل استراحت آنها و انواع اهانت های دیگر قرار دادند.»[30]

همچنین یکی از جهانگردان غربی به نام مستر ریتر[31] که به فاصله کوتاهی از ویرانی این حرم و سایر مقابر و حرم ها، بقیع را دیده، ویرانی آنجا را چنین ترسیم کرده است:

«چون وارد بقیع شدم، آنجا را همانند شهری دیدم که زلزله شدیدی در آن به وقوع پیوسته و آن را به ویرانه ای مبدّل ساخته است؛ زیرا در جای جای بقیع به جز قطعات سنگ و کلوخ به هم ریخته و خاک ها و زباله های روی هم انباشته و تیرهای چوب کهنه و شیشه های درهم شکسته و آجرها و سیمان های تکه تکه شده، چیز دیگری نمی توان دید. فقط در بعضی از رهگذرهای تنگ این قبرستان از میان این زباله ها راه باریکی برای عابرین باز کرده اند.

و اما آنچه در کنار دیوار غربی بقیع دیدم، تلّی بود از تیرهای قدیمی و تخته های کهنه و سنگ ها و قطعات آهن روی هم انباشته که اینها بخشی از زباله ها و بقایای مصالح ساختمان های ویران شده بودند. این ویرانی ها و خرابی ها نه در اثر وقوع زلزله و یا حادثه طبیعی، بلکه با عزم و اراده انسان ها به وجود آمده و همه آن گنبد و بارگاه های زیبا و سفید رنگ که نشانه قبور فرزندان و یاران پیامبر اسلام بود، با خاک یکسان گردیده اند».[32]

واکنش مسلمانان پس از تخریب

خبر هتک حرمت مقابر ائمه و نام آوران تاریخ صدر اسلام موجی از نگرانی و نفرت را در بین مسلمانان جهان به وجود آورد. هنگامی که این خبر در ایران انعکاس یافت، علما دست به تشکیل مجالس مشورتی زدند و در مجلس شورای مّی نیز مذاکراتی صورت گرفت.[33] در روز هشتم شهریور، مطابق با دهم صفرالمظفّر همان سال مدرس در مجلس شورای ملی سخنرانی و دولت نیز روز شانزدهم صفر را تعطیل کرد. مراجع، علما و حوزه های علمیه نیز با ارسال نامه و مخابره تلگراف، خواستار برخورد قاطع با عوامل تخریب قبور اماکن متبرکه شدند.

مسلمانان مناطق دیگر نیز با ارسال تلگراف انزجار خود را از این عمل ننگین اعلام کردند و بر حفظ و حراست این اماکن مقدس تأکید ورزیدند. در ایران کمیسیونی با عنوان «کمیسیون دفاع از حرمین شریفین»، تشکیل شد؛ ولی ترور نا فرجام مدرس در تاریخ ۷/ ۸/ ۱۳۰۵ش، باعث شد که از فعالیت های کمیسیون کاسته شود.

در فروردین سال ۱۳۰۹ ه. ش. حبیب اللَّه هویدا که از بهائیان شناخته شده بود با سمت کاردار و به عنوان یکی از دو نماینده ایران برای بررسی وضعیت بقیع و دیگر اماکن تخریب شده در رأس هیئتی عازم جده شد؛ اما او این حادثه مهم را بسیار کمرنگ تلقی و عملکرد مفسدین را به نوعی تبرئه کرد. همه این عوامل دست به دست هم دادند تا هویدا گزارشات ضد و نقیضی را برای دولت ایران ارسال کند. خیانت هویدا باعث شد تلاش های ایران بی نتیجه بماند.

سفرا و وزرای خارجه بعد از آن نیز با قوّت و ضعف تلاش های گذشتگان را دنبال کردند.[34] تا آنکه بالاخره در سال ۱۳۳۳ ه. ش، بر اثر فشار مراجع دینی و اقدامات سیاسی، به دستور سعود بن عبد العزیز گذرگاه هایی از سیمان ساختند تا آمد و شد زائران را آسان کند. همچنین در زمان فیصل بن عبدالعزیز در بزرگی برای بقیع تهیه و نصب[35] و با تلاش شهردار مدینه، دیواری نیز در اطراف مقبره حمزه ساخته و پنجره های مشبکی در دیوارهای جنوبی آن نصب شد.[36]

وهابیت در عصر حاضر

با رصد اعمال وهابیان در می یابیم که یکی از اهداف اصلی وهابیت اجرای سیاست های صهیونیسم است. دکتر عصام العماد از علمای وهابی پس از شیعه شدن در این مورد می گوید: «در میان کتاب های وهابیان کتابی پیرامون مارکسیسم، بهائیت، بودیسم و تفکرات اسرائیلی و آمریکایی به چشم نمی خورد. تمام نوشته های آنان علیه مسلمانان و فتاوای آنان ناشی از تأثیر عناصر اسرائیلی و در جهت تأمین منافع آنهاست.»[37]

وهابی ها که شاهد پیشرفت روز به روز شیعه و گرویدن مذاهب و ادیان مختلف به تشیع هستند، موجودیت خود را در خطر دیده و با آشفتگی تمام مخالفت خود را با سایر مذاهب کاهش داده اند و با نادیده گرفتن اختلافاتشان با اهل سنت سعی می کنند با آنها همراه شوند و به گمان خود بعد از نابودی تشیع به سراغ اهل تسنن بروند؛ لذا نوک حمله خود را در درجه نخست متوجه شیعیان جهان به ویژه ایران اسلامی و در تحولات اخیر، به خاورمیانه قرار کرده اند.

اینک وهابیت با همکاری آمریکا و صهیونیسم با طرح نو و البته بسیار سست و به دلیل اسلام هراسی و حس حقارت و حسادت نسبت به پیشرفت شیعیان و منابع غنی زیرزمینی و آثار باستانی ارزشمند و تمدنی کهن، نوچه های خود را به نام القاعده و طالبان روانه مبارزه با مسلمانان، به خصوص شیعه کرده است، تا از این طریق به چپاول ثروت بسیار غنی و آثار تاریخی آنها بپردازند.

آنان با تخریب اماکن مقدس و ترور مسلمانان، به ویژه شیعیان، همدستی خود با استکبار را به اثبات رسانده و سعی در ایجاد اختلاف در صفوف مستحکم مسلمانان در برابر کفار دارند.

لازم به ذکر است که برادران اهل سنت که مبانی و دیدگاه های آنان همانند شیعه تفاوت های جدی و غیر قابل اغماضی با مبانی و دیدگاه های وهابیت دارد و بسیاری از مخالفان سرسخت این جریان از عالمان برجسته اهل سنّت و فقیهان حنبلی بوده اند، باید هوشیار و بصیر در کنار شیعیان همانند ادوار گذشته به مخالفت با طیف انحرافی وهابیت بپردازند و از هیچ کوششی در این زمینه دریغ نورزند تا کمک شایانی به تقریب مذاهب شود.

پی نوشت ها

[1] مجلسی، محمد باقر؛ بحارالأنوار (ط - بیروت)، ج ۳۳، ص ۲۱۷؛ ابن أبی الحدید؛ شرح نهج البلاغه، ج ۴، ص ۷۹٫

[2] آنان که مردم را از راه خدا باز می دارند و راه حق را کج و معوج نشان می دهند و به سرای آخرت کافرند. (هود، ١٩)

[3] نهج البلاغه؛ ترجمه: محمد دشتی، قم: نشر مشرقین، چاپ اول، تابستان ۱۳۷۹، خطبه ۵۰، ص۱۰۲

[4] جهت نقد و بررسی عقاید وهابیت به کتب آیین وهابیت (جعفر سبحانی)، کشف الارتیاب فی اتباع محمدبن عبدالوهاب (سید محسن امین)، وهابیت و بازنگری از درون (سیدمحمد بن علوی المالکی- ترجمه: انیسه خزعلی ) مراجعه شود.

[5] قاضی عسکر، سید علی، تخریب و بازسازی بقیع به روایت اسناد، تهران: نشر مشعر، ص ۴۲- ۴۸

[6] تاریخ حرم ائمه بقیع علیهم السلام و آثار دیگر در مدینه منوره، ص ۳۱.

[7] طبسی، نجم الدین؛ فرقه ای برای تفرقه، تهران: نشر مشعر، ص ۳۹

[8] دانشنامه جهان اسلام، تهران: بنیاد دایره المعارف اسلامی، چاپ دوم، ۱۳۷۸، ، ج۲، ص۲۵-۲۸.

[9] طبسی، نجم الدین؛ همان، ص ۷۱

[10] همان، ص ۷۶.

[11] همان، ص ۸۷.

[12] همان، ص ۹۰.

[13] دانشنامه جهان اسلام، ج۲، ص۳۰-۳۸

[14] فرقه ای برای تفرقه، ص ۱۱۰.

[15] حاج سید جوادی، احمد صدرو دیگران؛ دایره المعارف تشیع؛ تهران: نشر شهید سعید محبی، چاپ دوم، ۱۳۷۵، ج ۳، ص۳۸۳

[16] ابن منظور، محمد بن مکرم؛ لسان العرب، بیروت: دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، ۱۴۰۸ق، ج ۱، ص ۴۶۲

[17] همان.

[18] قائدان، اصغر؛ تاریخ و آثار اسلامی مکه و مدینه، تهران: نشر مشعر ص ۲۷۹

[19] نجمی، محمد صادق؛ تاریخ حرم ائمه بقیع علیهم السلام و آثار دیگر در مدینه منوره؛ تهران: نشر مشعر، ص ۶۲-۶۶

[20] همان.

[21] همان، ص ۹۰

[22] همان، ص۱۰۳

[23] همان، ص ۱۰۵

[24] همان، ص ۱۰۶

[25] قائدان، اصغر؛ درسنامه آشنایی با تاریخ مکه مکرمه و مدینه منوره، تهران: نشر مشعر ص: ۱۲۷

[26] جعفریان، رسول؛ آثار اسلامی مکه و مدینه، تهران: نشر مشعر، چاپ یازدهم، بهار ۱۳۸۹، ص۳۸۳

[27] تاریخ حرم ائمه بقیع علیهم السلام و آثار دیگر در مدینه منوره، ص۹۸- ۱۰۲

[28] تاریخ و آثار اسلامی مکه و مدینه، ص: ۲۸۲

[29] قاضی عسکر، سید علی؛ تخریب و بازسازی بقیع به روایت اسناد، ص ۴۲

[30] امین حسینی عاملی، سید محسن؛ کشف الارتیاب فی اتباع محمد بن عبد الوهاب، قم: موسسه انصاریان، ص ۶

[31] RITER

[32] تاریخ حرم ائمه بقیع علیهم السلام و آثار دیگر در مدینه منوره، ص ۱۱۰

[33] آثار اسلامی مکه و مدینه، ص ۷۲

[34] تخریب و بازسازی بقیع به روایت اسناد، ص۵۰-۱۴۶

[35] دانشنامه جهان اسلام، تهران: بنیاد دایره المعارف اسلامی، چاپ دوم، ۱۳۷۸، ج۳، ص ۶۴۱

[36] آثار اسلامی مکه و مدینه، ص ۴۴۲

[37] مجله نامه جامعه «وهابیت مشکل اتحاد و انسجام: افشای ماهیت وهابیت در گفت وگو با دکتر عصام العماد»، ش ۲۳، ص۱۲، خرداد ۱۳۸۶

یکشنبه, 11 خرداد 1399 11:50

قبور ائمه بقیع چگونه تخریب شد؟

در کمتر کشوری به اندازه سرزمین حجاز، آثار مربوط به قرون نخستین اسلام وجود داشته است؛ چرا که زادگاه اصلی اسلام آن‌جاست و آثار گرانبهایی از پیشوایان اسلام در جای جای این سرزمین دیده می‌شود.

 

اما متأسفانه، متعصّبان خشک مغز وهّابی، بیشتر این آثار ارزشمند را به بهانه واهی آثار شرک، از میان برده‌اند و کمتر چیزی از این آثار پرارزش باقی مانده است. نمونه بارز آن، قبرستان بقیع است. این قبرستان، مهم‌ترین قبرستان در اسلام است که بخش مهمی از تاریخ اسلام را در خود جای داده و کتاب بزرگ و گویایی از تاریخ مسلمانان به شمار می‌آید. 

وضعیت بقیع قبل از تخریب
تا پیش از تخریب و ویرانی قبور مطهر بقیع توسط وهابیت متعصب که بر اساس معتقدات خود، به تخریب بسیاری از آثار تاریخی پرداختند، بر روی قبور پیشوایان و سایر بزرگان اسلام که در مدینه مدفون بودند گنبدها و بناهایی قرار داشت.

 

ائمه بقیع در بقعه بزرگی که به‏ طور هشت ضلعی ساخته شده و اندرون و گنبد آن سفیدکاری شده بود، مدفون بودند. پس از تسلط وهابیون بر مدینه آن‌ها ضمن تخریب قبور، آثاری که بر روی قبور قرار داشت را نیز از بین بردند. در جریان این واقعه بارگاه امام حسن مجتبی (ع)، امام سجاد (ع)، امام محمدباقر (ع) و امام جعفر صادق(ع) ویران شد. آنان اضافه بر قبور مطهر ائمه معصومین (ع)، دیگر قبور را هم تخریب کردند که عبارتند از: قبر منسوب به فاطمه زهرا (س)، عبدالله بن عبدالمطلب و آمنه پدر و مادر پیامبر اسلام، قبر مطهر فاطمه بنت‌اسد (ع) مادر امیرالمومنین (ع)، قبر مطهر حضرت ام‌البنین (ع)، قبرعباس عموی پیامبر، ابراهیم پسر پیامبر (ع)، قبر اسماعیل فرزند حضرت صادق (ع)، قبر دختر خواندگان پیامبر (ع)، قبر حلیمه سعدیه مرضعه پیامبر (ع) و قبور شهدای زمان پیامبر (ع). 

نخستین تخریب قبور ائمه بقیع
نخستین تخریب قبور مطهر ائمه‌ بقیع به دست وهابیون سعودی در سال 1220 هجری یعنی زمان سقوط دولت اول سعودی‌‌ها توسط حکومت عثمانی روی‌ داد، پس از این واقعه‌ تاریخی - اسلامی با سرمایه‌گذاری مسلمانان شیعه و به‌ کار بردن امکانات ویژه‌ای، مراقد تخریب‌ شده به زیباترین شکل بازسازی‌ شد و با ساخت گنبد و مسجد، بقیع به یکی از زیباترین مراقد زیارتی و در واقع مکان زیارتی - سیاحتی مسلمانان تبدیل‌ شد. 

دومین تخریب بقیع
دومین و در واقع دردناک‌ترین حادثه تاریخی- اسلامی معاصر به هشتم شوال سال 1344 و پس از روی‌ کار آمدن سومین حکومت وهابی عربستان مربوط ‌می‌شود؛ سالی که وهابیون به فتوای سران خود مبنی بر اهانت و تحقیر مقدسات شیعه، مراقد مطهر ائمه و اهل‌بیت ‌پیامبر(ص) را مورد دومین هجوم وحشیانه‌ خود قرار دادند و بقیع را به مقبره‌‌ای ویران‌ شده و در واقع مهجور و ناشناخته تبدیل‌ کردند. 

تخریب قبور در مکه، مدینه، جده و کربلا
وهابیون در سال 1343 هجری قمری در مکه گنبدهای قبر حضرت عبدالمطلب (ع)، ابی‌طالب (ع)، خدیجه (ع) و زادگاه پیامبر (ع) و فاطمه زهرا (ع) و "خیزران" عبادتگاه سری پیامبر (ع) را با خاک، یکسان و در جده نیز قبر حضرت "حوا" و دیگر قبور را تخریب کردند. در مدینه نیز گنبد منور نبوی را به توپ بستند اما از ترس مسلمانان، قبر شریف نبوی را تخریب نکردند. آن‌ها همچنین در شوال 1343 با تخریب قبور مطهر ائمه بقیع (ع) اشیاء نفیس و با ارزش آن قبور مطهر را به یغما بردند و قبر حضرت حمزه (ع) و شهدای احد را با خاک یکسان و گنبد و مرقد حضرت عبدالله و آمنه پدر و مادر پیامبر (ع) و دیگر قبور را هم خراب کردند. 
وهابیون متعصب در همان سال به کربلای معلی حمله کردند و ضریح مطهرحضرت امام حسین(ع) را کندند و جواهرات و اشیاء نفیس حرم مطهر را که اکثرا از هدایای سلاطین و بسیار ارزشمند و گرانبها بود، غارت کردند و قریب به 7000 نفر از علما، فضلا و سادات و مردم را کشتند. سپس به سمت نجف رفتند که موفق به غارت نشدند و شکست خورده برگشتند. 

منابع: 
ناصر مکارم شیرازی، وهابیت بر سر دوراهی 
جعفر سبحانی، آیین وهابیت 
اصغر قائدان، تاریخ و آثار اسلامی مکه مکرمه و مدینه منوره 
علی اصغر رضوانی، شیعه شناسی و پاسخ به شبهات 

سوره قدر یکی از سوره های مکی در قرآن کریم است که نود و هفتمین سوره با 5 آیه در جز سی ام می باشد. این سوره عظیم الشان در شب قدر بر قلب مبارک پیامبر اکرم (ص) نازل شده است که به عظمت این شب اشاره می کند زیرا شب قدر دارای ارزشی بهتر و برتر از هزار ماه در سال است. در این سوره با فضیلت، از شب ارزش آفرینی و اندازه گیری و مقدّرات آن در ماه رمضان و نیز به زمین آمدن فرشتگان آسمانی و نزول قرآن در شب قدر بر قلب رسول خدا (ص) سخن گفته شده است، به همین دلیل سوره قدر نام دارد. خواندن سوره قدر در ماه مبارک رمضان بسیار توصیه شده است زیرا دارای فضیلت های بی شماری است. اهمیت و تشویق به قرائت این سوره نشان می دهد که فضایل بی شمار سوره قدر برای کسی است که آن را بخواند و پی به حقیقت آن ببرد و همچنین به آن عمل کند. 

ترجمه ی سوره قدر

سوره مبارکه قدر : 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ 
به نام خداوند رحمتگر مهربان 
إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ ﴿1﴾ 
ما [قرآن را] در شب قدر نازل کردیم (1) 
وَمَا أَدْرَاکَ مَا لَیْلَةُ الْقَدْرِ ﴿2﴾ 
و از شب قدر چه آگاهت کرد (2) 
لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ ﴿3﴾ 
شب قدر از هزار ماه ارجمندتر است (3) 
تَنَزَّلُ الْمَلَائِکَةُ وَالرُّوحُ فِیهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ ﴿4﴾ 
در آن [شب] فرشتگان با روح به فرمان پروردگارشان برای هر کاری [که مقرر شده است] فرود آیند (4) 
سَلَامٌ هِیَ حَتَّی مَطْلَعِ الْفَجْرِ ﴿5﴾ 
[آن شب] تا دم صبح صلح و سلام است (5)
سوره مبارکه قدر

فضیلت خواندن سوره قدر در ماه رمضان 

روایتی از پیامبر اکرم (ص) وجود دارد که می فرماید:
هر کسی سوره قدر را تلاوت کند همانند فردی است که کل ماه رمضان را روزه گرفته و شب قدر را احیا داشته است و ثواب آن کسی را دارد که در راه خدا جهاد کرده است. 
حضرت علی (ع) می فرمایند:
هر کس قرادت کند سوره «توحید» را و «قدر» را پیش از آنکه خورشید طلوع کند رو نمی آورد و نمی رسد او را در آنروز گناهی، گرچه ابلیس و شیطان تلاش نماید. 
همچنین ایشان در کلامی زیبا فضایل این سوره را اینگونه تشریح کرده اند:هر چیز میوه ای دارد و میوه قرآن سوره قدر است، هر چیز گنجی دارد و گنج قرآن سوره قدر است، هر چیز یاریگری دارد و یاری گر ضعیفان سوره قدر است، و هرچیزراه آسانی دارد و راه آسان برای درماندگان سوره قدر استو هر چیز عصمتی دارد و عصمت مؤمنان سوره قدر است و هر چیز هدایتی دارد و هدایت صالحان سوره قدر است، هر چیز سروری دارد و سرور قرآن سوره قدر است. هر چیز زینتی دارد و زینت قرآن سوره قدر است، هر چیز خیمه ای دارد و خیمه متعبّدان سوره قدر است و هر چیز بشارتی دارد و بشارت مردم سوره قدر است و برای هر چیز حجتی است و حجت بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم سوره قدر است پس به آن ایمان بیاورید. 
همچنین، امیرالمومنین (ع) در مضمون حدیثی می فرمایند:
گرامی ترین افراد در نزد خدا بعد از انبیاء و اوصیا (علیهم السلام) کسانی هستند که منزلت سوره قدر را مراعات کرده باشند و بر تلاوت آن مداومت کنند.

از امام باقر (ع) روایتی است که می فرمایند:

هر کس این سوره را تلاوت نماید هفتاد صف از فرشتگان و هر یک هفتاد بار بر او درود و رحمت می فرستند. هر کس سوره قدر را هر شب صد بار تلاوت نماید پیش از آغاز صبح بهشت را خواهد دید و هر کس سوره قدر را در هنگام خواب و پس از بیداری قرائت کند اجر و ثواب آن لوح محفوظ را سرشار خواهد کرد. 
در روایتی دیگر فرمودند: 
هر کس سوره قدر را در هنگام خوابیدن 11 بار بخواند خداوند نوری برایش می آفریند که گستردگی آن جهان هستی را در برمی گیرد که در هر درجه آن هزار فرشته است. و ایشان تا صبح برای قاری این سوره طلب مغفرت می کنند. 
همچنین فرموده اند:
هر کس سوره قدر را با صدای بلند بخواند مانند آن است که شمشیر خود را در راه خداوند عزو جل کشیده است(جنگ می کند). و هر کس این سوره را آهسته قرائت نماید مانند آن است که در راه خدا در خون خود آغشته شده است. و هر کس این سوره را ده بار بخواند خداوند گناهان او را می زداید و محو می کند. 
از امام محمد باقر (ع) نقل شده است که می فرمایند:
هر کس در یک شب این سوره ی مبارکه را صد بار بخواند پیش از بامداد بهشت را رؤیت خواهد نمود.
سوره قدر

امام صادق (ع) می فرمایند:

نوری که پیشاپیش مؤمنان در روز قیامت است نور سوره قدر است . هر کس این سوره را در هر نماز واجب بخواند او را صدا زننده ای از جانب خداوند صدا می زند که:«ای بنده خدا! بخشید خداوند بر تو گناهان گذشته را، پس از سر بگیر عمل خود را. 
همچنین در روایتی دیگر می فرمایند:
سوره قدر در گنجینه رحمت الهی است و هر روز هزاران فرشته گرداگرد این سوره طواف کرده، آن را تعظیم و تکریم می کنند. در روایتی دیگر از این امام بزرگوار نقل شده است که این سوره گنج مردم مستمند است و چنان چه کسی تنگ دست باشد و مداومت بر خواندن این سوره مبارک کند روزی او از جایی می رسد که انتظار آن را ندارد. 
امام صادق(ع) در مضمون حدیثی می فرمایند:
قاری سوره ی مبارکه قدر ،هنوز آن را به پایان نرسانده، برای او برائت و آزادی از جهنم نوشته می شود. 
امام کاظم (ع) در مورد خواندن سوره قدر در روز جمعه می فرماید:
برای خداوند در روز جمعه هزار نفحه رحمت است که هر بنده ای به اندازه ای از این رحمت عطا می کند و هر کس این سوره را بعد از ظهر جمعه صد بار قرائت نماید خداوند همه آن هزار نفحه رحمت را به او خواهد داد. 
از اما رضا (ع) روایتی است که می فرمایند:
هر که نزد قبر برادر مؤمن خود از هر جانب که بگذارد دست خود را، هفت بار سوره قدر را بخواند از ترس بیم بزرگ و ترس روز قیامت در امان خواهد بود. 
در حرزالامان نیز آمده است که جهت رهایی از حسد و دروغ و ثبوت زبان بر دوام صدق و ثواب، سوره مبارکه قدر بسیار تلاوت شود. 

برکات و آثار خواندن سوره قدر در ماه رمضان 

آمرزش گناهان

امام جعفر صادق (ع) فرموده اند:
هر که سوره قدر را در یکی از نمازهای واجب قرائت نماید منادی ندا می دهد :ای بنده خدا گناهان گذشته تو را آمرزیده است پس اعمالت را از سر بگیر. 
امام رضا(ع) فرموده اند:
هر مومنی که هنگام وضو گرفتن سوره قدر را بخواند از گناهانش خارج می شود مانند آن روزی که از مادر متولد شد. 

اجابت دعا 

در حدیثی از امام جواد (ع) این طور آمده است که:هر کس سوره قدر را در یکی از نمازهایش قرائت نماید در علیین نمازش مورد قبول و ثوابش دو برابر می شود و هر کس این سوره را بخواند و آنگاه دعا کند دعایش در لوح محفوظ مستجاب نوشته می شود. 

رفع غم و اندوه

هر صاحب غم و دردی و یا مسافر و زندانی این سوره مبارکه را تلاوت کند به مقصود خود می رسد و غم او برطرف می شود. 

حفاظت از انسان از شر شیطان 

اگر کسی سوره قدر را در وقت دخول در منزل و خروج از آن بخواند شیطان از او دور می شود و هر کس آن را حفظ کند به منزله حفظ همه علوم است. 

درمان بیماری های مختلف

بیماری کبد:

امام صادق (ع) فرموده اند :اگر سوره قدر را بر سفالی جدید نوشته و با آب باران شسته شود سپس مقداری شکر بر آن اضافه کنند و کسی که درد کبد دارد آن را بنوشد به اذن خداوند خوب می شود. 
بینایی چشم:
در روایتی از امام صادق علیه السلام آمده است:هر کس سوره قدر را بر آب بخواند و از آن اب بنوشد خداوند نوری در چشمان او قرار می دهد.
فضیلت سوره قدر

درمان دردهای بی درمان 

در حدیثی از امام جعفر صادق (ع) ذکر شده است:
هر کس که دردی دارد کوزه ای نو بگیرد و در آن آب بریزد و این کار را خود به عهده گیرد سپس سوره قدر را به شیوه ترتیل سی بار بر آن آب بخواند. آنگاه از آن آب بنوشد و با ان وضو بگیرد و به وسیله آن سر و صورت خود را مسح کند و هر مقدار که از آب کم شد بر ان بیفزاید سه روز بر او نمی گذرد مگر اینکه به اذن خداوند درد او درمان می شود. از بین رفتن درد زایمان سخت از دیگر فضیلت های خواندن سوره قدر است. 
امام صادق در حدیثی فرمودند:
هر کس سوره قدر را بر آب بخواند و سپس از آن بنوشد خداوند نوری زیبا در چشمان او قرار می دهد.

صاحب فرزند شدن 

برخی از افراد از داشتن فرزند یا جنسیت دلخواه محروم هستند. امام باقر (ع)به زنان باردار سفارش می کنند:هر وقت که زن وارد ماه نهم شد سوره قدر را با مشک و زعفران بنویسند و سپس آن را بشویند. آب آن را باید زن حامله بنوشد.

ادای دین و قرض

یکی از آثار سوره قدر تسریع در پرداخت بدهی است. 
امام باقر علیه السلام در جواب شخصی که که توان ادای قرض را نداشت فرمودند:زیاد استغفار کن و سوره قدر را فراوان بخوان. 
امام علی (ع) سوره قدر را بهترین رفیق انسان که به وسیله آن می تواند قرض خود را ادا کند معرفی می کند. 

طلب آمرزش برای اموات 

یکی از حقوقی که بر عهده عموم انسان ها خصوصا مومنین است به یاد داشتن و طلب آمرزش از درگاه ایزد منان برای اموات و درگذشتگان به ویژه والدین و بستگانی است که از دنیا به سرای باقی رفته اند می باشد. در حدیثی ارزشمند از امام رضا در رابطه با خواندن سوره قدر این طور آمده است که :هر کس قبر مومنی را زیارت کند و در کنار قبر آن سوره قدر را هفت مرتبه قرائت کند، خداوند هم او و هم صاحب قبر را می آمرزد. 

خواب آرام و امنیت هنگام خواب 

از امام صادق (ع) نقل شده است:

هر کس بعد از نماز عشا 15 بار سوره قدر را قرائت نماید تا شب آینده در امان خداوند متعال خواهد بود. و هر که 7 بار این سوره را پیش از خواب قرائت نماید تا صبح در پناه حق تعالی خواهد بود.
خواندن سوره قدر

ختم های مجرب سوره قدر

وسعت رزق و روزی

  •  به نیت برآورده شدن حاجات 360 بار این سوره مبارکه را قرائت نماید.
  •  هر روز 10 مرتبه بعد از نماز صبح بخواند و قدرت خدا را مشاهده نماید.

( 1 )الکافی، ج2، ص454

(2) سوره قدر جلوه گاه ولایت،صص 25-17 

(3) الامالی، صدوق، ص703 
(4) بحارالانوار، ج89، ص329 
(5) همان، ص331 
(6) جامع احادیث شیعه، ج15، ص126 
(7) مستدرک الوسائل، ج4، ص293 
(8) بحارالانوار، ج89، ص330 
(9) جامع احادیث شیعه، ج15، ص149 
(10) الکافی، ج5، ص317 
(11) جامع احادیث الشیعه، ج15، ص127 
(12) طب الائمه، ص123 
(13) مستدرک الوسائل، ج4، ص314 
(14) الدعوات،ص201 
(15) طب الائمه، ص96 
(16)مستدرک الوسائل، ج4، ص314 
(17) تفسیرالبرهان، ج5، ص699 
(18) مستدرک الوسائل، ج4، ص190 
(19) ثواب الاعمال، ص124 
(20)فقه الرضا، ص70 
(21) کتاب من لا یحضره الفقیه، ج1، ص181 
(22) درمان با قرآن

وسواس يك بيمارى عصبى و روانى است و روانشناسان و روانپزشكان امروزى آن را فكر و انديشه مداوم و مكررى مى‏دانند كه فرد مبتلا به آن على‏رغم كوشش فراوان خود قادر نيست آن را از ذهن خويش خارج سازد اين افكار مزاحم كه بدون اختيار فرد به سراغ وى مى‏روند گاهى او را به تكرار برخى كارها و اعمال بى‏فائده وا مى‏دارد. يکي از الگوهاي مهم وسواس عملي وسواس آلودگى و متعاقب آن اقدام به شست ‏و شوى مكرر براى رفع آلودگى و يا كسب طهارت است که به نظر می رسد شما نیز با آن روبرو هستید. بنابراين عمل وسواس به شكل شستن يا تميز كردن نمايان مي شود.
در ادامه به روش هاي درماني وسواس اشاره مي کنيم:

۱- عدم پاسخ دهي (بي اعتنايي):

مهمترين و كلي ترين راه درمان وسواس، بي توجهي به پيام هاي آن و عدم پاسخ دهي عملي به آن است . اين بيماري در صورتي ادامه مي يابد و تشديد مي شود كه به نداهاي دروني آن كه مبتني بر تكرار عمل ، يا دقت بي مورد و يا قضاوت غير منطقي و افراطي نسبت به امور است، پاسخ دهي عملي شود. براي مقابله با اين حالت بهترين راه بي اعتنايي به اين پيامها و ترتيب اثر ندادن به آنها است. اگر مدتي اين روش عملي شود، به طور قطع از شدت ابتلا به آن كاسته خواهد شد.

۲- تقابل به ضد:

براي كساني كه از آلودگي و نجاست هراس دارند و اين هراس منشا اضطراب و وسواس در آنها شده است، آلوده سازي عمدي شخص توسط خود او يا ديگران ، از راههاي درمان و رفع حساسيت به اين امر است . اگر اين روش با تكرار تحمل شود به طور قطع موثر خواهد بود.

۳- فرمان ايست:

در منابع علمي جديد، براي متوقف كردن افكار وسواسي، علاوه بر درمان هاي دارويي و قبل از آن درمان ها ، از روش هاي خاصي استفاده مي شود كه مهمترين آنها روش توقف فكر نام دارد، بدين ترتيب است كه از بيمار خواسته مي شود كه به طور عمد افكار وسواسي خود را آزاد بگذارد و در اين بين ناگهان درمانگر با صداي بلند و بيزار كننده ، فرياد مي زند : ايست !؟! به نظر مي رسد اين عمل جريان فكر وسواسي را متوقف مي كند .

۴. درمان دارويي:

بيماري وسواس چون داراي ريشه هاي هورموني است و با فعاليت هاي هورموني بدن نيز در ارتباط است ، روان پزشكان با تجويز داروهايي سعي مي نمايند فعاليت هاي هورموني بدن را متعادل سازند و از اين طريق كمك مي كنند تا فرد بتواند راحت تر با اين مشكل طرف شود و آن را از خويش براند.

امتیازات و ویژ‌گی‌های پیامبر(ص)از دیدگاه قرآن

چکیده

پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) انسان کامل و خاتم انبیاء الهی است که واجد همة مزایای مشترک انبیای پیشین است. قرآن کریم برخی از خصوصیت‌ها را ویژة ایشان قرار داده که انبیای دیگر فاقد آن بوده‌اند و تا روز قیامت کسی به این ویژگی‌ها متّصف نخواهد شد. اوصاف و احکامی‌که اختصاص به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دارد، به دو دسته تقسیم می‌شوند: یک دسته اوصاف و احکامی که بر اختصاص بودن آنها میان مفسّران اتّفاق نظر است؛ مانند: ازدواج‌های پیامبر (مِهری و غیر مِهری)، وجوب نماز شب، مکتوب بودن نام پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) در عهدین، اوّل‌المسلمین بودن، اعطای کوثر، خاتمیّت و شخصیّت جهانی و اعطای مفصّل. دستة دیگر اوصاف و احکامی‌هستند که در اختصاص داشتن آنها به پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) میان مفسّران اختلاف است؛ مانند: علوّ مرتبه، عبد مطلق بودن، اُسوه بودن، تجلیل در خطاب و منّت بودن بعثت ایشان بر مؤمنان. این‌ موارد، تمام خصوصیّت‌های پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) نیستند، بلکه ویژگی‌های اختصاصی دیگری نیز وجود دارند که به گواهی قرآن سایر انبیای الهی این اوصاف و احکام را ندارند.

انبیای الهی صفات مشترکی دارند. این صفات عبارتند از: دعوت به توحید، تقوا، رفع اختلاف‌ها، پیکار ضدّ شرک و جهل و تقلید، انذار و تبشیر، عصمت، ارایة‌ بیّنات، کتاب و میزان، معجزه، محترم شمردن محرومان و تبیین وحی. این موارد از جمله صفات عملی آنها به شمار می‌رود. در صفات معنوی و کمالات روحی نیز میان آنها اشتراک‌هایی مثل مخلص بودن، صابر بودن، توحید در خشیت، صادق بودن و امانت‌داری وجود دارد.

سؤال کلیدی این جستار این است که آیا در قرآن کریم وصف‌هایی در مورد پیامبر بزرگوار اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) وجود دارد که تنها اختصاص بدو داشته باشد و بدین وسیله آن حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) سرآمد و افضل پیامبران الهی تلقّی شود؟ آنچه مسلّم است اینکه همة‌ پیامبران الهی در مقام و منزلت واحدی نیستند، بلکه جایگاه‌های گوناگونی در پیشگاه الهی دارند. خداوند در این خصوص می‌فرماید: ﴿...وَ لَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلَى بَعْضٍ وَآتَیْنَا دَاوُودَ زَبُورًا: ... ما بعضى از پیامبران را بر بعضى دیگر برترى دادیم و به داوود، زبور بخشیدیم﴾ (الإسراء/ ۵۵). نیز می‌فرماید: ﴿تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ ...: بعضى از آن رسولان را بر بعضى دیگر برترى دادیم...﴾ (البقره/۲۵۳).

در روایات نیز بر این موضوع تأکید شده است. امام صادق (ع) می‌فرماید: «سَادَةُ النَّبِیِّینَ‏ وَ الْمُرْسَلِینَ‏ خَمْسَةٌ وَ هُمْ‏ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ‏ وَ عَلَیْهِمْ دَارَتِ الرَّحَى نُوحٌ وَ إِبْرَاهِیمُ وَ مُوسَى وَ عِیسَى وَ مُحَمَّدٌ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ عَلَى جَمِیعِ الْأَنْبِیَاءِ: بزرگ پیامبران و رسولان پنج نفرند و آنها پیامبران اولواالعزم هستند و آسیاى نبوّت و رسالت بر محور وجود آنها دور مى‏زند. آنها نوح، ابراهیم، موسى، عیسى و محمّد بودند که درود خدا بر آنها و بر تمام پیامبران باد» (کلینی، ۱۴۰۷ق.، ج ۱: ۱۷۵). پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) می‌فرماید: «إِنَّ اللَّهَ فَضَّلَ أَنْبِیَائَهُ الْمُرْسَلِینَ عَلَى مَلَائِکَتِهِ الْمُقَرَّبِینَ وَ فَضَّلَنِی‏ عَلَى‏ جَمِیعِ‏ النَّبِیِّینَ وَ الْمُرْسَلِینَ: خداوند پیامبرانش را بر فرشتگان مقرّب برتری داد و مرا بر تمام پیامبران و رسولان برتری داد» (فیض کاشانی، ۱۳۸۷، ج ۴: ۲۰۱). پس در بین انبیاء اختلاف مقام و تفاضل درجات وجود دارد و پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم)، آخرین و برترین پیامبر خدا، دارای ویژگی‌ها، احکام و صفات خاصّی است که باعث برتری ایشان نسبت به سایر انبیاء شده است.

بحث دربارة‌ صفات انبیاء به‌ صورت پراکنده به قبل از اسلام نیز برمی‌گردد، چرا که پیامبران پیشین صفاتی را از پیامبران آینده برای مردم بیان کردند؛ همانگونه که حضرت عیسی (ع) در کتاب خود برخی صفات پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) را بیان کردند. در این مقاله به روش توصیفی ـ تحلیلی، برخی از صفات و احکام که خاصّ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است، با استناد به آیات قرآن معرفی می‌گردد۱.

۱. صفات و احکام اجماعی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)

۱ـ۱) مکتوب بودن نام پیامبر در عهدین (تورات و انجیل)

از دیگر خصوصیّت‌هایی که اکثر مفسّران آن‌ را تنها اختصاص به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌دانند، مکتوب بودن نام ایشان در عهدین می‌باشد. صفت‌ها، علامت‌ها، نشانه‌ها و دلایل نبوّت و حقّانیّت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با تعبیر‌های مختلف در کتاب‌های آسمانی پیشین (تورات و انجیل) وجود دارد، ‌چنان‌که انسان را به حقّانیّت ایشان مطمئن می‌سازد. قرآن ‌کریم در این‌ باره می‌فرماید: ﴿الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوبًا عِندَهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَالإِنْجِیلِ...: همانها که از فرستاده (ی خدا)، پیامبر «امّى» پیروى مى‏کنند؛ پیامبرى که صفات او را در تورات و انجیلى که نزدشان است، می‌یابند...﴾ (الأعراف/ ۱۵۷).

همچنین در آیة دیگری آمده است که عالمان اهل کتاب، پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) را به خوبی همچون فرزندان خود می‌شناسند و نام و نشان و مشخّصات او را در کُتُب مذهبی خود خوانده‌اند: ﴿الَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یَعْرِفُونَهُ کَمَا یَعْرِفُونَ أَبْنَاءهُمْ...: کسانى که کتاب آسمانى به آنان داده‏ایم، او [= پیامبر] را همچون فرزندان خود مى‏شناسند...﴾ (البقره/ ۱۴۶).

این آیه پرده از حقیقت جالبی برمی‌دارد و آن اینکه بیان صفات جسمی و روحی و ویژگی‌های پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در کُتُب پیشین به قدری زنده و روشن بوده که ترسیم کاملی از او در اذهان کسانی‌که با آن کُتُب سر و کار داشته‌اند، می‌نمود (ر.ک؛ مکارم ‌شیرازی، ۱۳۷۴، ج ۱: ۵۰۰). از اینکه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با اسم ذکر نشده، بلکه با سه وصف «رسول»، «نبی» و «امّی» یاد شده اشت و در ادامة آن فرموده: ﴿الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوبًا عِندَهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَالإِنْجِیلِ﴾، به خوبی به دست می‌آید که آن حضرت در تورات و انجیل هم به این سه وصف معرّفی شده است (ر.ک؛ طباطبائی، ۱۴۰۳ق.، ج ۸: ۳۶۵)؛ زیرا غیر از این آیه که راجع به شهادت تورات و انجیل بر نبوّت آن حضرت است، در هیچ جای دیگر قرآن، رسول خدا به مجموع این اوصاف به صورت یکجا توصیف نشده است.

۲ـ۱) اوّل‌المسلمین

«اوّل‌المسلمین» از ویژگی دیگر پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) است که اکثر مفسّران بر اختصاص آن بدان حضرت، اتّفاق نظر دارند. خداوند به پیامبرش دستور می‌دهد که بگو: «من اوّلین مسلمانم»: ﴿لاَ شَرِیکَ لَهُ وَبِذَلِکَ أُمِرْتُ وَأَنَاْ أَوَّلُ الْمُسْلِمِینَ: همتایى براى او نیست و به همین مأمور شده‏ام و من نخستین مسلمانم!﴾ (الأنعام/ ۱۶۳). منظور از «اوّل‌المسلمین» اوّلین ذاتی است که احیاناً از آن به اولویّت رتبی یاد می‌شود.

خداوند دربارة‌ هیچ پیامبری تعبیر «اوّل‌‌المسلمین» ندارد، حضرت ابراهیم (ع) با اینکه سبق زمانی داشت و سرسلسلة انبیای ابراهیمی (ع) بود و دعا کرد: ﴿رَبَّنَا وَابْعَثْ فِیهِمْ رَسُولاً مِّنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِکَ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ یُزَکِّیهِمْ إِنَّکَ أَنتَ العَزِیزُ الحَکِیمُ: پروردگارا! در میان آنها پیامبرى از خودشان برانگیز تا آیات تو را بر آنان بخواند و آنها را کتاب و حکمت بیاموزد و پاکیزه کند؛ زیرا تو توانا و حکیمى (و بر این کار توانایى)﴾ (البقره/ ۱۲۹). رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هم طبق بعضی از نقل‌ها فرمود: «أَنَا إِبنُ الذَّبِیحَین» و خود را فرزند اسماعیل پسر ابراهیم (ع) می‌داند. با این حال، خداوند به ابراهیم (ع) نفرمود که بگوید من اوّلین مسلمانم. نوح (ع) که شیخ‌‌الانبیاء و نیز آدم (ع) که ابوالبشر است، هیچ‌ یک این جمله را نفرمودند و تنها کسی که قرآن از او به عنوان «اوّل‌‌المسلمین» یاد می‌کند، رسول خداست. معلوم می‌شود این اولویّت، زمانی و تاریخی نیست؛ زیرا اگر اولویّت زمانی بود، هر پیغمبری نسبت به قوم خویش «اوّل‌‌المسلمین» بود و انبیای پیشین نیز به طریق أولی می‌توانستند مصداق این اولویّت باشند. از اینکه خدای سبحان تنها به پیامبر اسلام فرمود: بگو مأمورم که «اوّل‌‌المسلمین» باشم، برای آن است که وی اوّلین صادر یا اوّلین ظاهر است؛ یعنی در رتبة‌ وجودی او هیچ ‌کس قرار ندارد، چنان‌‌که آن حضرت در قیامت، اوّل کسی است که محشور می‌شود (ر.ک؛ جوادی‌ آملی، ۱۳۸۵، ج ۸: ۳۰).

فیض کاشانی معتقد است: «إِنَّهُ أَوَّلُ مَن أَجَابَ فِی المِیثَاقِ: حضرت نخستین کسی است که در عالم ذر و گرفتن عهد و میثاق، لبّیک گفته است. پس اسلام آن حضرت مقدّم بر اسلام همة خلایق است» (فیض کاشانی، ۱۳۸۷، ج ۲: ۶۵۴).

علاّمه طباطبائی بر این باور است که جملة «و أَنَا أَوَّلُ المُسلِمِینَ» دلالت بر این دارد که مقصود از «اوّل»، اوّلیّت به حسب درجه است، نه اوّلیّت به حسب زمان؛ زیرا قبل از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) نیز مسلمانانی بودند، به شهادت حکایت قرآن از قول نوح(ع) که فرمود: ﴿... وَأُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ﴾ (یونس/۷۲). همچنین از قول ابراهیم(ع)که فرمود: ﴿إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ (البقره/ ۱۳۱). نیز از قول او و فرزندش که گفتند: «رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَیْنِ لَکَ...﴾ (همان/ ۱۲۸). یا دربارة لوط(ع) فرمود: ﴿فَمَا وَجَدْنَا فِیهَا غَیْرَ بَیْتٍ مِّنَ الْمُسْلِمِینَ﴾ (الذّاریّات/ ۳۶) و از ملکة کشور سبأ حکایت کرد که گفت:﴿...وَأُوتِینَا الْعِلْمَ مِن قَبْلِهَا وَکُنَّا مُسْلِمِینَ﴾(النّمل/ ۴۲). البتّه در صورتی که مقصود ملکة سبأ اسلام برای خدا باشد و نیز گفت: ﴿...وَأَسْلَمْتُ مَعَ سُلَیْمَانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾(همان/ ۴۴).

در قرآن کریم کسی به وصف «اوّل‌المسلمین» توصیف نشده است، بلکه تنها رسول خداست که در آیة مورد بحث و همچنین در آیة: ﴿وَأُمِرْتُ لِأَنْ أَکُونَ أَوَّلَ الْمُسْلِمِینَ: دستور یافته‌ام که نخستین مسلمان باشم﴾ (الزّمر/۱۲)، پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) «اوّل‌المسلمین» خوانده شده است. اینکه بعضی گفته‌اند مقصود این است که آن جناب اوّل مسلمان از این امّت است به این دلیل که اگر مراد اسلام در همة قرون بوده باشد، اوّلین مسلمان ابراهیم(ع) است ودیگران تابع او هستند، حرف صحیحی نیست؛ زیرا اسلام در آیة شریفة (الأنعام/۱۶۳) مقیّد به اسلام این امّت نشده است. پس وجهی برای تقیید آن نیست. امّا اینکه گفته‌اند اوّلین مسلمان ابراهیم(ع) می‌باشد، در نقد آن باید گفت آیاتی وجود دارد که پیامبران قبل از ابراهیم را هم مسلمان معرّفی کرده است. امّا آیات ﴿رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَیْنِ لَکَ وَمِن ذُرِّیَّتِنَا أُمَّةًمُّسْلِمَةً لَّکَ وَأَرِنَا مَنَاسِکَنَا وَتُبْ عَلَیْنَآ إِنَّکَ أَنتَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ﴾ (البقره/ ۱۲۸) و ﴿...مِّلَّةَ أَبِیکُمْ إِبْرَاهِیمَ هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمینَ مِن قَبْلُ...﴾ (الحج/۷۸)، هیچ کدام دلالت بر ادّعای مزبور ندارند (ر.ک؛ طباطبائی، ۱۴۰۳ق.، ج ۷: ۳۹۵ـ۳۹۴). از آیة ۱۶۳ سورة انعام چنین برمی‌آید که اسلام بر دیگر ادیان فضیلت دارد و پیروی از اسلام واجب است؛ زیرا پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) اوّلین کسی است که مأمور شد در برابر اسلام تسلیم شود و دیگران جز تبعیّت از او وظیفة دیگری ندارند (ر.ک؛ طبرسی، ۱۳۶۰، ج ۹: ۳۶).

۳ـ۱) اعطای کوثر

کوثر هدایای ویژه‌ای است که خداوند از میان انبیاء الهی تنها به پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) عطا نموده است. تمام مفسّران در این اختصاص اتّفاق نظر دارند. خداوند برای تسلّی خاطر آن حضرت در برابر انبوه حوادث دردناک و زخم زبان‌های مکرّر دشمنان می‌فرماید: ﴿إِنَّا أَعْطَیْنَاکَ الْکَوْثَرَ: ما به تو کوثر [= خیر و برکت فراوان‏] عطا کردیم﴾ (الکوثر/ ۱).

کوثر وصفی است که از «کثرت» گرفته شده و به معنی خیر و برکت فراوان می‌باشد. همچنین به افراد سخاوتمند نیز «کوثر» می‌گویند. در اینکه منظور از «کوثر» چیست، اقوال متعدّدی وجود دارد. بعضی آن‌ را نهری در بهشت و برخی آن را حوض کوثر می‌دانند که متعلّق به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) است. گروهی آن ‌را به نبوّت و قرآن و دیگران نیز به کثرت اصحاب و یاران، کثرت فرزندان، ذریّه و شفاعت تفسیر کرده‌اند. امّا اینها مصداق‌های روشنی از این مفهوم‌اند و کوثر به معنای خیر کثیر و نعمت فراوان می‌باشد (مکارم شیرازی، ۱۳۷۴، ج ۲۷: ۳۷۲). یکی از روشن‌ترین مصداق کوثر وجود مبارک حضرت فاطمه زهرا(س) است، چون نسل و ذریّة پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) به‌وسیلة همین فرزند گرامی‌در جهان انتشار یافت؛ نسلی که نه تنها فرزندان جسمانی پیغمبر بودند، بلکه آیین و تمام ارزش‌های اسلام را حفظ کرده‌اند و به آیندگان ابلاغ نمودند.

۴ـ۱) ازدواج مهری دایمی با بیش از چهار زن

از جمله‌ احکامی که تنها به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) اختصاص دارد، «ازدواج با بیش از چهار زن به صورت دایمی» می‌باشد که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با دادن مهریة این زنان، با آنها ازدواج می‌کرد و بیش از چهار زن برای سایر مسلمین حرام بود: ﴿وَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تُقْسِطُواْ فِی الْیَتَامَى فَانکِحُواْ مَا طَابَ لَکُم مِّنَ النِّسَاء مَثْنَى وَثُلاَثَ وَرُبَاعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُواْ فَوَاحِدَةً أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ ذَلِکَ أَدْنَى أَلاَّ تَعُولُواْ: و اگر مى‏ترسید که (هنگام ازدواج با دختران یتیم) عدالت را رعایت نکنید، (از ازدواج با آنان چشم‏پوشى کنید و) با زنان پاک (دیگر) ازدواج نمایید، دو یا سه یا چهار همسر و اگر مى‏ترسید عدالت را (دربارة همسران متعدّد) رعایت نکنید، تنها یک همسر بگیرید و یا از زنانى که مالک آنهایید، استفاده کنید. این کار از ظلم و ستم بهتر جلوگیرى مى‏کند﴾ (النّساء/۳).

محور بحث این آیه، جواز ازدواج دایمی حدّاکثر با چهار زن در صورت رعایت عدالت می‌باشد وگرنه شوهر معذور نخواهد بود. اسلام به مردانی که توان رعایت عدالت بین همسران را دارند، اجازه می‌دهد که با دو، سه یا چهار زن ازدواج کنند و یک همسر را نفرمود، چون به گفتن نیاز نداشت. افزون بر آنکه در ذیل آیه، آن‌ را در صورت هراس از عدم رعایت عدالت بین همسران بیان کرده است.

در عصر جاهلیّت، مرزی در شمار همسر برای مردان نبود. از این‌ رو، برخی چندین زن داشتند و گاهی به دَه نفر هم می‌رسید. امّا با آمدن اسلام که ازدواج دایمی با بیش از چهار زن را مجاز نمی‌داند، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به مؤمنانی که بیش از چهار زن داشتند، دستور داد که از میان همسرانشان چهار نفر را برگزینند و از بقیّه با طلاق جدا شوند. مراد از «مثنی، ثلاث و رباع» عدد «نُه» نیست که جمع دو، سه و چهار است؛ زیرا اوّلاً تعبیر قرآن، دو تا دو تا، سه تا سه تا و چهار تا چهار تا است. ثانیاً چگونه ممکن است که مردم عادی عرب‌زبان عدد «نُه» را با لغت «تِسع» بیان می‌کند، ولی قرآن که در اوج فصاحت و بلاغت است، چنین مبهم سخن بگوید. ثالثاً جواز ازدواج دایمی با «نُه» زن برای افراد عادی خلاف اجماع است. بر این اساس، مراد آیه چنین است: با زنانی که برای شما حلال و مباح است، ازدواج کنید. هر کس که می‌تواند، عدالت را در میان همسران رعایت کند، مجاز است که با دو، سه یا چهار زن ازدواج کند وگرنه به یک همسر اکتفا کند. تمسّک به عمل پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در این زمینه، برای جواز این کار برای سایر مردم، بی‌اساس است؛ زیرا این امر از مختصّات نبیّ اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است. مجاز بودن تعدّد همسر در اسلام به معنای وجوب آن نیست، بلکه مباح و جایز است و جواز آن مشروط به رعایت عدالت است. بنابراین، کسی که به طور قطع احراز کرد یا اطمینان داشت که می‌تواند عدل را در تعدّد زوجات رعایت کند یا ترس عقلایی بر عدم رعایت عدالت نداشت، اقدام به این امر برای او جایز است (ر.ک؛ جوادی آملی، ۱۳۸۸، ج ۱۷: ۲۵۹، ۲۶۰، ۲۶۲ و ۲۶۳). در این آیه، رعایت عدالت در احکام فقهی و حقوقی مراد است؛ یعنی برای چند همسرداران برقراری عدالت میان زنان از جهت نفقه، کسوه، مسکن و مانند آن واجب است. رفتار عادلانه از این جهت دشوار می‌نماید، لیکن ناممکن نیست و اگر کسی توان آن‌ را ندارد، نباید بیش از یک همسر را بر گزیند. امّا به دلیل آنکه به‌خاطر محبّت قلبی، نگاه درونی یکسان به زنان و رعایت عدالت میان آنها بسیار سخت و دور از دسترس انسان‌های عادی است و حفظ گرایش‌های قلبی در توان افراد عادی که مغلوب و مصحوب دل خویشند نه صاحب آن، وجود ندارد. به همین دلیل، خداوند می‌فرماید: شما هرچه کوشش کنید، هرگز نمی‌توانید میان زنان خود از نظر علاقه‌های درونی عدالت برقرار نمایید؛ به عبارت دیگر، گاهی خُلق و خوی یکی از زنان با مرد سازگارتر است که قهراً شوهر به او علاقه‌مندتر می‌شود یا رفتار یکی از آنها با وی ناپسند است که سبب محبّت کمتر به او می‌گردد. پس رعایت عدالت‌ورزی از این نظر برای انسان‌های عادی دشوار است، هرچند که رفتار عادلانه برای چندهمسران از نظر فقهی و حقوقی ناممکن نیست. از این ‌رو، خداوند حکیم می‌فرماید: ﴿وَلَن تَسْتَطِیعُواْ أَن تَعْدِلُواْ بَیْنَ النِّسَاء وَلَوْ حَرَصْتُمْ فَلاَ تَمِیلُواْ کُلَّ الْمَیْلِ فَتَذَرُوهَا کَالْمُعَلَّقَةِ وَإِن تُصْلِحُواْ وَتَتَّقُواْ فَإِنَّ اللّهَ کَانَ غَفُورًا رَّحِیمًا: شما هرگز نمى‏توانید (از نظر محّبت قلبى) در میان زنان عدالت برقرار کنید، هرچند کوشش نمایید، ولى تمایل خود را به کلّى متوجّه یک طرف نسازید که دیگرى را به صورت زنى که شوهرش را از دست داده درآورید و اگر راه صلاح و پرهیزگارى پیش گیرید، خداوند آمرزنده و مهربان است﴾ (النّساء/۱۲۹) (برای آگاهی بیشتر، ر.ک؛ جوادی آملی، ۱۳۸۸، ج ۲۱: ۶۵، ۶۶ و ۶۹).

نتیجه آنکه دقّت در سیرة پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و زهد ایشان نسبت به دنیا و زینت‌های آن نشان می‌دهد که بی‌تردید ازدواج‌های رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مانند ازدواج‌های مردم عادی نبوده است. به علاوه، سیره و سفارش پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) همواره در احیای حقوق از دست رفتة زنان در قرون جاهلیّت، تجدید حرمت به باد رفتة آنها و احیای شخصیّت اجتماعی آنها بوده است (ر.ک؛ همان، ج ۱۷: ۲۹۳ و ۲۹۷). پس چون پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) قادر بودند هم عدالت فقهی ـ حقوقی و هم عدالت قلبی را میان همسران خود رعایت نمایند، مجاز به ازدواج دایم با بیش از چهار همسر می‌باشند، امّا دیگران که توانایی انجام این کار را نداشتند، بیش از این مجاز نیستند.

۵ـ۱) ازدواج غیر مهری

زن مؤمنه‌ای که خود را به پیامبر ببخشد و هیچ‌گونه مهری برای خود قایل نشود، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در صورت تمایل می‌تواند با او ازدواج کند: ﴿...وَ امْرَأَةًمُّؤْمِنَةً إِن وَهَبَتْ نَفْسَهَا لِلنَّبِیِّ إِنْ أَرَادَ النَّبِیُّ أَن یَسْتَنکِحَهَا خَالِصَةً لَّکَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِینَ...: هرگاه زن باایمانى خود را به پیامبر ببخشد (و مِهرى براى خود نخواهد)، چنانچه پیامبر بخواهد، مى‏تواند او را به همسرى برگزیند، امّا چنین ازدواجى تنها براى تو مجاز است نه دیگر مؤمنان...‏﴾ (الأحزاب/ ۵۰). چنین ازدواجی تنها برای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مجاز است، نه سایر مؤمنان ﴿خَالِصَةً لَّکَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِینَ﴾. بی‌شک اجازه‌ گرفتن همسر بدون مِهر از مختصّات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده است، همانگونه که این آیه نیز صراحت دارد. در اینکه این حُکم کلّی، در مورد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مصداقی پیدا کرده است یا نه، در میان مفسّران گفتگو است. بعضی نظیر ابن‌عبّاس معتقدند که پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) با هیچ زنی به این کیفیّت ازدواج نکرد و این حُکم فقط یک اجازة‌ کلّی برای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده که هرگز عملاً مورد استفاده قرار نگرفت، در حالی‌که بعضی دیگر، نام سه یا چهار زن از همسران پیامبران را برده‌اند که بدون مِهر به ازدواج آن حضرت درآمدند؛ از جمله «میمونه بنت حارث»، «زینب بنت خزیمه» از «طایفة انصار»، زنی از طایفة «بنی ‌أسد» به نام «أمّ‌ شریک بنت جابر» و «خوله بنت حکیم» (ر.ک؛ مکارم ‌شیرازی، ۱۳۷۴، ج ۱۷: ۴۰۶ـ ۴۰۲). یکی از افتخارات قبایل آن بود که زنی از آنها به نام همسر پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نامیده شود و این ازدواج، پیوند اجتماعی آنها را محکم‌تر می‌کرد و در دفاع از حضرت مصمم‌تر می‌شدند. در نتیجه، اینگونه همسری به تصریح قرآن کریم به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) اختصاص دارد و برای هیچ یک از مسلمانان ازدواج به نحو «هبه» مجاز نمی‌باشد. بدیهی است زنی که خود را بدون مهریه به همسری پیامبر درمی‌آورد، تنها در پی کسب افتخار معنوی است که از طریق همسری با رسول خدا برای او فراهم می‌گردد (ر.ک؛ جوادی آملی، ۱۳۸۸، ج۱۷: ۲۹۶).

۶ـ ۱) وجوب نماز شب

از دیگر موارد و احکامی که تنها مخصوص پیامبر اسلام است و تمام مفسّران بر آن اتّفاق ‌نظر دارند، وجوب نماز شب می‌باشد. پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) تمام تکلیف‌هایی را که مسلمانان داشتند، باید اجرا می‌کرد، امّا ایشان تکالیف دیگری هم داشت که مخصوص آن حضرت بود. یکی از آنها وجوب خواندن نماز شب و تهجّد بود که در برخی آیات به آن اشاره شده است: ﴿یَا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ * قُمِ اللَّیْلَ إِلَّا قَلِیلاً * نِصْفَهُ أَوِ انقُصْ مِنْهُ قَلِیلاً * أَوْ زِدْ عَلَیْهِ وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلاً: اى جامه به خود پیچیده! * شب را، جز کمى، بپاخیز! * نیمى از شب را، یا کمى از آن کم کن. * یا بر نصف آن بیفزا، و قرآن را با دقّت و تأمّل بخوان﴾ (المزمّل/ ۴ـ۱)؛ ﴿وَمِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّکَ عَسَى أَن یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقَامًا مَّحْمُودًا: و پاسى از شب را (از خواب برخیز و) قرآن (و نماز) بخوان! این یک وظیفة اضافى براى توست. امید است پروردگارت تو را به مقامى در خور ستایش برانگیزد﴾ (الإسراء/ ۷۹).

در برابر این تکلیف، خداوند پاداش بزرگی به پیامبرش می‌دهد و آن داشتن مقام محمود یا مرتبه‌ای بلند و پسندیده است و طبق روایات، منظور از مقام محمود، «شفاعت» است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در روز قیامت برای گناهان کبیرة امّت خود استفاده خواهد کرد (ر.ک؛ ابن‌بابویه، ۱۳۷۶: ۲۹۴). بی‌شک «مقام محمود» مقام برجسته‌ای است، چرا که «محمود» از مادّة‌ «حمد» به معنای «ستایش» می‌باشد و از آنجا که این کلمه مطلق آمده است، شاید اشاره به این باشد که ستایش همگان را از اوّلین و آخرین متوجّه او می‌کند. در روایات اسلامی، اعمّ از روایات اهل بیت و اهل تسنّن، «مقام محمود» را به عنوان مقام «شفاعت کبری» تفسیر کرده‌اند، چرا که پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم)، بزرگترین شفیع در عالم دیگر است و آنها که شایستة این شفاعت باشند، مشمول این شفاعت بزرگ خواهند شد (ر.ک؛ طباطبائی، ۱۴۰۳ق.، ج۱۳: ۱۷۵).

۷ـ۱) خاتمیّت و شخصیّت جهانی رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)

از جمله‌ اوصاف و خصایص که تنها به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) اختصاص دارد و همه مفسّران و اندیشمندان اسلامی‌ نیز در رابطه با آن اتّفاق نظر دارند، «خاتمیّت» ایشان است. قرآن ‌کریم می‌فرماید: ﴿مَّا کَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِّن رِّجَالِکُمْ وَلَکِن رَّسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِیِّینَ وَکَانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمًا: محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) پدر هیچ یک از مردان شما نبوده و نیست، ولى رسول خدا و ختم‏کننده و آخرین پیامبران است و خداوند به همه چیز آگاه است!﴾ (الأحزاب/ ۴۰).  این آیه یک سنّت غلط جاهلی را که معتقد بودند فرد نمی‌تواند با زن پسر خواندة‌ خود ازدواج کند، می‌شکند و می‌فرماید محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) پدر هیچ‌ یک از مردان شما نبود؛ نه زید و نه دیگری. مقصود از خاتمیّت، هم تأخّر و خاتمیّت زمانی و هم خاتمیّت رتبی در قوس صعود است. «خاتم» مُهری است که در پایان نوشته‌ها قرار می‌گیرد، خداوند هم با فرستادن انبیا برای جوامع بشری پیام می‌فرستد و پس از پایان گفتار و کلمات خود، سلسلة‌ نبوّت ایشان را با فرستادن پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، ختم و صحیفة‌ رسالت آنها را با وجود مبارک خاتم‌‌الأنبیاء مُهر کرده است. پس هرگز جایی برای نبوّت و رسالت دیگری نیست. به همین دلیل می‌فرماید رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) زیور همة انبیاء و خاتم آنهاست و سلسلة‌ نبوّت با آن حضرت مُهر شده است و پایان پذیرفته است (ر.ک؛ جوادی آملی، ۱۳۸۵، ج ۸: ۲۳). به عقیدة مرحوم طبرسی، «خاتم‌النّبیین» اشاره به این دارد که رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) آخرین پیام‌آور است و دفتر رسالت با آمدن او مُهر خورده است و پایان یافته است. از این ‌رو، دین و دفتر ایشان تا روز قیامت راه و رسم بشریّت بوده است و این ویژگی‌ و فضیلت بزرگ در میان همة‌ پیامبران تنها از آن ایشان است (ر.ک؛ طبرسی، ۱۳۶۰، ج ۱: ۵۱۲).

این آیه گرچه برای اثبات این مطلب کافی است، امّا دلیل خاتمیّت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) منحصر به آن نمی‌باشد، بلکه آیات و روایات۲دیگری به این موضوع اشاره دارند؛ از جمله: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا کَافَّةً لِّلنَّاسِ بَشِیرًا وَنَذِیرًا وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ: و ما تو را جز براى همة مردم نفرستادیم تا (آنها را به پاداشهاى الهى) بشارت دهى و (از عذاب او) بترسانى، ولى بیشتر مردم نمى‏دانند﴾ (سبأ/ ۲۸)؛ ﴿...وَأُوحِیَ إِلَیَّ هَذَا الْقُرْآنُ لأُنذِرَکُم بِهِ وَمَن بَلَغَ...: ... این قرآن بر من وحى شده، تا شما و تمام کسانى را که این قرآن به آنها مى‏رسد، بیم دهم...‏﴾ (الأنعام/ ۱۹). وسعت مفهوم تعبیر «وَ مَن بَلَغَ» رسالت جهانی قرآن و پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) را از یک سو، و مسألة خاتمیّت ایشان را از سوی دیگر روشن می‌سازد۳.

۲ـ صفات و احکام اختلافی مختصّ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)

۱ـ۲) علوّ مرتبه (رفعت نام پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از صدر اسلام تاکنون)

این ویژگی نتیجه و برآیند اخلاق و صفات برجستة آن بزرگوار است. یکی از راه‌های شناخت مرتبة‌ بلند و مقام عالی فرد، تمجید و تعریف کسانی است که از نظر رتبه در جایگاهی به مراتب بالاتر از وی قرار گرفته باشند. هنگامی‌که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مورد توجّه خاصّ پروردگار قرار می‌گیرد و از رحمت و درود فرشتگان مستفیض می‌شود، بیش از پیش ارزش وجودی ایشان بر همگان پدیدار می‌شود و از این ‌رو، مکلّف می‌شویم که بر او درود بفرستیم و سلامش بگوییم و در برابر فرمانش تسلیم باشیم: ﴿إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِیمًا: خدا و فرشتگانش بر پیامبر درود مى‏فرستد. اى کسانى که ایمان آورده‏اید! بر او درود فرستید و سلام گویید و کاملاً تسلیم (فرمان او) باشید﴾ (الأحزاب/ ۵۶).

این آیه بیانگر ویژگی‌ «مقام عالی» پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است که با تأیید صریح خداوند موجب مقبولیّت وی در میان مردم می‌شود. در آیة‌ دیگری آمده است: ﴿وَ رَفَعْنَا لَکَ ذِکْرَکَ: و آوازة تو را بلند ساختیم﴾ (الإنشراح/ ۴). همچنین آیات دیگری به این موضوع اشاره کرده‌اند (ر.ک؛ الحجرات/ ۱ و النّور/ ۶۳). خداوند سبحان در نوع کمالات ثبوتی مانند ایمان، اطاعت، اجابت و اوصاف سلبی و دیگر موارد، نام مبارک رسول خدا را در کنار نام شریف خود ذکر کرده است (ر.ک؛ جوادی‌آملی، ۱۳۸۵، ج ۹: ۳۶۲).

۲ـ۲) عَبْد مطلق

از موارد دیگری که به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) اختصاص دارد، «عَبْد مطلق» است. خداوند دربارة‌ رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) می‌فرماید: ﴿وَأَنَّ إِلَى رَبِّکَ الْمُنتَهَى: (و آیا از کُتُب پیشین انبیا به او نرسیده است) که همة امور به پروردگارت منتهى مى‏گردد؟!﴾ (النّجم/ ۴۲). خداوند ربّ‌العالمین است، ولی بعضی از انسان‌ها تحت تدبیر اسمای جزئیّة حقّ‌اَند؛ مثلاً بعضی در حقیقت، عبدالرّزاق، عبدالباسط، عبدالقابض، عبدالکریم و عبدالجلیل هستند، امّا پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) «عَبْد» هست و پروردگار مدبّر، مربّی شخص وی است که نهایت مرتبه را داراست و در قوس صعود، مقامی برتر از مقام مربوبیّت شخص رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نیست. آن حضرت منتسب به عالی‌ترین اسم از اسمای حسنی خداوند سبحان است؛ یعنی «هو» که همان هویّت مطلقه است، چون کامل‌ترین عبودیّت از آنِ اوست، جامع‌ترین کلمه به او اشاره دارد و حضرت در قوس نزول از نزد همان مقام تنزّل کرده است و هویّت مطلقه مبدأ ارسال رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌باشد: ﴿هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ: اوست که رسول خود را با هدایت و آیین حق فرستاد تا آن را بر همة آیین‏ها غالب گرداند، هرچند مشرکان کراهت داشته باشند!﴾ (التّوبه/ ۳۳).

خداوند وقتی می‌خواهد تعبیر «عَبْد» را نسبت به سایر انبیا به کار ببرد، همراه با ذکر نام آنها به کار می‌برد؛ مثلاً می‌فرماید: ﴿وَاذْکُرْ عِبَادَنَا إبْرَاهِیمَ وَإِسْحَقَ وَیَعْقُوبَ أُوْلِی الْأَیْدِی وَالْأَبْصَارِ: و به‌خاطر بیاور بندگان ما ابراهیم، اسحاق و یعقوب را، صاحبان دستها(ى نیرومند) و چشمها(ى بینا)﴾ (ص/ ۴۵)؛ ﴿وَاذْکُرْ عَبْدَنَا أَیُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الشَّیْطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ: به‌خاطر بیاور بندة ما ایّوب را، هنگامى که پروردگارش را خواند (و گفت: پروردگارا!) شیطان مرا به رنج و عذاب افکنده است﴾ (همان/ ۴۱)؛ ﴿اصْبِرْ عَلَى مَا یَقُولُونَ وَاذْکُرْ عَبْدَنَا دَاوُودَ ذَا الْأَیْدِ إِنَّهُ أَوَّابٌ: در برابر آنچه مى‏گویند، شکیبا باش و به‌خاطر بیاور بندة ما داوود صاحب قدرت را، که او بسیار توبه‏کننده بود!﴾ (ص/ ۱۷)؛ ﴿کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ فَکَذَّبُوا عَبْدَنَا وَقَالُوا مَجْنُونٌ وَازْدُجِرَ: پیش از آنها قوم نوح تکذیب کردند، (آرى،) بندة ما (نوح) را تکذیب کردند و گفتند: او دیوانه است و (با انواع آزارها از ادامة رسالت خود) بازداشته شد﴾ (القمر/۹). امّا پیامبر خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم) را بدون نام ذکر می‌کند و «عَبْد مطلق» به آن فرد کامل اطلاق می‌فرماید: ﴿فَتَبَارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعَالَمِینَ نَذِیرًا: زوال‌ناپذیر و پُر برکت است کسى که قرآن را بر بنده‏اش نازل کرد تا بیم‏دهندة جهانیان باشد﴾ (الفرقان/۱).  نه قبل از کلمة‌ «عَبْد» نام مبارک پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را می‌برد و نه بعد از آن تا بگوییم نام آن حضرت محذوف به قرینه است و نیز نمی‌فرماید «عبدنا» که ناظر به کثرت باشد، بلکه می‌فرماید «عَبْده» که ناظر به مقام وحدت است و این کلمه از «عبدالله» نیز بالاتر است؛ زیرا این عبودیت، حاکی از هویّت مطلقه است که بالاتر از مقام الوهیّت می‌باشد (ر.ک؛ جوادی آملی، ۱۳۸۵، ج ۸: ۲۶).

علاوه بر این، در ابتدای سورة‌ اسراء آمده است: ﴿سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الأَقْصَى الَّذِی بَارَکْنَا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ البَصِیرُ: پاک و منزّه است خدایى که بنده‏اش را در یک شب، از مسجدالحرام به مسجدالأقصى بُرد که گرداگردش را پُربرکت ساخته‏ایم تا برخى از آیات خود را به او نشان دهیم، چرا که او شنوا و بیناست﴾ (الإسراء/ ۱). همچنین در آیة‌ اوّل سورة کهف می‌فرماید: ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَنزَلَ عَلَى عَبْدِهِ الْکِتَابَ وَلَمْ یَجْعَل لَّهُ عِوَجَا: ستایش و سپاس مخصوص خدایى است که این کتاب (آسمانى) را بر بنده (ی برگزیده)اش نازل کرد و هیچ گونه کژى در آن ننهاد﴾ (الکهف/ ۱). این گویای انصراف این واژه به کامل‌ترین فرد آن است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) باشد. این خود فضیلت غیرقابل انکاری برای آن حضرت نسبت به دیگر انبیای الهی است. خداوند سبحان، بندة مطلق در همة‌ عصرها را رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) می‌داند. از این‌ رو، حضرت آدم و پیامبران بعدی زیر لوای این عبد مطلق می‌باشند۴. همة‌ پیامبران و معصومان (ع) تحت لوای عبد مطلق خداوند یعنی رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هستند و به عبارتی، رسول خدا سیّد‌الأوّلین و الآخرین است، چنان‌که می‌فرماید: «أَنَا سَیِّدُ وُلدِ آدَمَ وَ لاَ فَخرَ، أَنَا خَاتَمُ‌ النَّبِیِّینَ، وَ إِمَامُ المُتَّقِینَ وَ رَسُولُ رَبِّ ‌العَالَمِینَ» (مجلسی، ۱۳۷۲، ج ۹: ۲۹۴). استاد جوادی ‌آملی این خصوصیّت را مختص پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) دانسته است (ر.ک؛ جوادی آملی، ۱۳۸۵، ج ۸: ۲۶).

۳ـ۲) اُسوة حَسَنة گذشته، حال و آینده

صفت «اُسوه» علاوه بر اینکه از صفات خاصّ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌باشد. در آیات۴ و ۶ از سورة «ممتحنه» دربارة حضرت ابراهیم(ع) به کار رفته است. در اینکه این صفت از صفات خاصّة پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌باشد، میان مفسّران اختلاف نظر هست. در برخی از تفاسیر، از جمله تفسیر نور، ذیل آیة ۲۱ از سورة مبارکة احزاب آمده است که این واژه در مورد ابراهیم(ع) هم به کار رفته است (ر.ک؛ قرائتی، ۱۳۸۳، ج۷: ۳۴۴). امّا «اُسوه بودن» این دو پیامبر با هم متفاوت است و «اُسوه بودن» ابراهیم(ع) در برائت از شرک و مشرکان است، امّا «اُسوه بودن» پیامبر اسلام در آیات مربوط به ایستادگی در برابر دشمن مطرح شده است. از سویی، هیچ موردی از گفتار و رفتار رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از محدودة تأسّی استثناء نشده است (ر.ک؛ سیوطی، ۱۴۰۴ق.، ج ۶: ۴۵).

زندگی رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) سرشار از فضایل انسانی، صفات پسندیده و سیر و سلوک پایدار می‌باشد که عظمت و بزرگی اصالت از آن نمودار است. به همین دلیل، خدای متعال او را به این صفت توصیف فرمود: ﴿وَإِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِیمٍ: و تو اخلاق عظیم و برجسته‏اى دارى﴾ (القلم/ ۴). از این‌ رو، خداوند می‌فرماید: ﴿لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن کَانَ یَرْجُو اللَّهَ وَالْیَوْمَ الْآخِرَ وَذَکَرَ اللَّهَ کَثِیرًا: مسلّماً براى شما در زندگى رسول خدا سرمشق نیکویى بود، براى آنها که امید به رحمت خدا و روز رستاخیز دارند و خدا را بسیار یاد مى‏کنند﴾ (الأحزاب/ ۲۱).

معرّفی پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) به عنوان «الگو» و «اُسوة نیکو» بدون هیچ قید و استثنایی، دلیل اعتبار و حجّیّت همة افعال آن حضرت در تمام حالات است که از صدر اسلام به عنوان«سنّت» مورد استناد بوده است. در روایات نیز از اعمال عبادی و غیر عبادی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) با تعبیر «اُسوه» یاد شده است (ر.ک؛ صادقی، ۱۳۶۵، ج ۲: ۷۶ـ۷۵).

شیخ طوسی در تفسیر این آیه می‌گوید: «اُسوه حالتی است برای صاحب آن‌ که دیگران بدان حالت اقتدا می‌کنند و الگو بودن در انسان است. پس هر کس از الگوی خوب پیروی کند، کارهایش خوب می‌شود» (طوسی، ۱۴۰۹ق.، ج ۸: ۳۲۸). تعبیر به «لَکُم» اُسوه بودن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را برای همة‌ مخاطبان به‌ صورت یکسان ثابت می‌کند، امّا تعبیر به «لِمَن کَانَ» اشاره است به بهره‌وری از این اُسوه به‌وسیلة کسانی که دارای شرایط ویژه هستند؛ یعنی اینگونه نیست که همگی از این اُسوة‌ عام بهره ببرند، بلکه افرادی خاص بهره‌مند می‌شوند. همچنین قید «لِمَن کَانَ یَرجُوا الله»، مبیّن این است که غیرمؤمنان چندان از الگو بودن پیامبر اعظم بهره نمی‌گیرند و تعبیر «وَ لَقَد کَانَ لَکُم»، برای دلالت بر استمرار سرمشق بودن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برای مؤمنین است؛ بدین معنی که پیروی از پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) تکلیفی ثابت از زمان گذشته است (ر.ک؛ طباطبایی، ۱۳۷۴، ج ۱۶: ۴۳۲).

۴ـ۲) تجلیل در خطاب

در اختصاص این وصف به پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) میان مفسّران اختلاف نظر دیده می‌شود. برخی معتقدند که خداوند سبحان، از نظر ادب محاوره، احترام خاص برای خاتم انبیاء قایل است که برای انبیای پیشین چنین احترام را قایل نبوده است. انبیای گذشته را با نام مخصوص آنها خطاب می‌کند، امّا هرگز نام مبارک پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) را به عنوان «یا محمّد» بیان نمی‌فرماید، بلکه همیشه از ایشان با تعبیرهای تجلیل‌آمیز مانند: «یَا أَیُّهَا‌ النَّبِی»، «یَا أَیُّهَاالرَّسُول» یاد می‌فرماید و اگر احیاناً خطاب «یَا أَیُّهَا المّزَمِّل» و «یَا أَیُّهَا المُدَثِّر» در قرآن کریم هست، ناظر به نکته‌ای‌ لطیف تاریخی است؛ مثلاً دربارة‌ آدم ابوالبشر می‌فرماید: ﴿وَقُلْنَا یَا آدَمُ اسْکُنْ أَنتَ وَزَوْجُکَ الْجَنَّةَ...﴾ (البقره/ ۳۵)، دربارة‌ حضرت نوح (ع) می‌فرماید: ﴿قَالَ یَا نُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ...﴾ (هود/ ۴۶)، دربارة‌ موسی (ع) می‌فرماید: ﴿...یَا مُوسَى أَقْبِلْ وَلَا تَخَفْ إِنَّکَ مِنَ الْآمِنِینَ﴾ (القصص/ ۳۱)، دربارة‌ عیسی (ع) می‌فرماید: ﴿وَإِذْ قَالَ اللّهُ یَا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ...﴾ (المائده/ ۱۱۶) و در مورد داوود (ع) می‌فرماید: ﴿یَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ...﴾ (ص/۲۶). امّا در باب رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) علاوه بر خطاب جلالت‌‌آمیز خود، به بندگان می‌آموزد که: ﴿لَا تَجْعَلُوا دُعَاءَ الرَّسُولِ بَیْنَکُمْ کَدُعَاءِ بَعْضِکُم بَعْضًا...: (ای مؤمنان!) شما دعای رسول و ندا کردن او را مانند ندای بین یکدیگر (بدون حفظ ادب مقام رسالت) قرار ندهید﴾ (النّور/ ۶۳). هرگاه خواستید پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را صدا بزنید، او را مانند مردی عادی صدا نزنید، بلکه هم نحوة صدا زدن و هم اصل آن آمیخته با تجلیل و تکریم باشد (ر.ک؛ جوادی آملی، ۱۳۸۵، ج ۸: ۵۸ـ ۵۷). در مقابل،گروهی دیگر از مفسّران معتقدند مراد از «دعای رسول» خطاب کردن و صدا زدن ایشان نیست که مردم آن جناب را مثل سایر مردم صدا نزنند و نام او را محترمانه ادا کنند؛ مثلاً نگویند «یا محمّد» و «یا ابن عبدالله»، بلکه به معنای این است که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) مردم را برای کاری از کارها دعوت کند، مانند دعوت ایشان به سوی ایمان و عمل صالح که همة اینها دعا و دعوت اوست. شاهد این معنا ذیل آیه است که می‌فرماید: ﴿... قَدْ یَعْلَمُ اللَّهُ الَّذِینَ یَتَسَلَّلُونَ مِنکُمْ لِوَاذًا فَلْیَحْذَرِ الَّذِینَ یُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَن تُصِیبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ یُصِیبَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ: خداوند کسانى از شما را که پشت سر دیگران پنهان مى‏شوند و یکى پس از دیگرى فرار مى‏کنند، مى‏داند (و می‌شناسد)! پس آنان که فرمان او را مخالفت مى‏کنند، باید بترسند از اینکه فتنه‏اى دامنشان را بگیرد یا عذابى دردناک به آنان برسد!﴾ (النّور/ ۶۳). نیز تهدیدی که دربارة مخالفت امر ایشان در ادامة آیه آمده است (ر.ک؛ طباطبائی، ۱۳۷۴، ج ۱۵: ۲۳۱).

برخی دیگر محتوای آیه را یک حُکم عمومی در تمام زمینه‌ها و برنامه‌های زندگی مسلمانان و سندی برای حجّت بودن سنّت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌دانند که بر طبق این اصل همة مسلمانان موظّف‌اَند اوامر و نواهی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را اطاعت نمایند (ر.ک؛ مکارم شیرازی، ۱۳۷۴، ج ۲۳: ۵۰۸).

به عقیدة مرحوم طبرسی، «دعا» در این آیه به معنای صدا زدن نیست، بلکه به معنای اوامر و نواهی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) است (ر.ک؛ طبرسی، ۱۳۶۰، ج ۱۷: ۱۷۸). قرآن در چهار مورد نام پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را به صراحت ذکر کرده است (ر.ک؛ آل‌عمران/ ۱۴۴؛ الأحزاب/ ۴۰؛ محمّد/ ۲ و الفتح/ ۲۹). علّت ذکر نام ایشان در این آیات آن است که در آیات مزبور از رسالت پیامبر سخن گفته شده است (ر.ک؛ مجلسی، ۱۳۷۲، ج ۱۶: ۴۰۰).

۵ـ۲) منّت بودن بعثت

گرچه بعثت همة انبیاء منّت است، امّا این ویژگی‌ تنها در خصوص پیامبر خاتم آمده است. قرآن‌کریم می‌فرماید: ﴿لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَى الْمُؤمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً مِّنْ أَنفُسِهِمْ...: خداوند بر مؤمنان منّت نهاد [= نعمت بزرگى بخشید]، هنگامى‌که در میان آنها پیامبرى از خودشان برانگیخت...﴾ (آل‌عمران/ ۱۶۴). «منّت» عبارت است از نعمت سنگین و بزرگی که تحمّل آن آسان نیست. فقط انسان مؤمن از عهدة‌ پذیرش نعمت پیامبری و اطاعت از آن به خوبی برمی‌آید. علّت منحصر ساختن منّت بر مؤمنان، با اینکه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) پیامبری جهانی است، عدم پذیرش نعمت از ناحیة‌ دیگران است: ﴿...وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ﴾ (سبأ/ ۲۸) و خداوند تنها بر مؤمنان منّت نهاده است و رسول از بین آنها مبعوث کرده است (ر.ک؛ جوادی آملی، ۱۳۸۵، ج ۸: ۶۰ـ۵۹).

نتیجه‌گیری

آیات قرآن کریم حاکی از آن است که انبیای الهی، گرچه از نظر منصب نبوّت و اتّصال به عالم وحی با یکدیگر یکسانند، امّا از حیث فضیلت و برتری و ملاک‌های دیگر در یک درجه قرار ندارند. برخی از این فرستادگان و رهبران الهی صفات و احکام ویژه‌ای دارند که دیگران سهمی‌ از آنها ندارند. پیامبر گرامی‌اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در میان انبیای الهی دیگر به احکام و اوصافی متّصف است که تنها به ایشان اختصاص دارد. برخی از این اوصاف و ویژگیها عبارتند از: خاتم‌الأنبیاء، بندة مطلق و کامل‌ترین فرد در همة عصرها، اوّلین مسلمان به حسب درجه و مقام، اعطای هدایای ویژة خداوند به ایشان، مجاز بودن به ازدواج‌های متعدّد و مکتوب بودن نام او در عهدین. کُتُب آسمانی، به‌ویژه قرآن کریم، نشان می‌دهند که دیگر پیامبران الهی به این خصوصیّات متّصف نشده‌اند. از اینجا می‌توان نتیجه گرفت که مصداق واقعی اشرف مخلوق و انسان کامل، شخص ایشان است که می‌تواند الگوی برتر کسب کمال، برای همة انسان‌ها در همة دوره‌ها باشد. این معنای همان منّت است که خداوند بر مؤمنین نهاده است و با بعثت چنین وجود پُر خیر و برکتی به هدایت آنها پرداخته است. از سویی، وجود مبارک آن حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) همان رحمتی است که حضرت حق برای جهانیان قرار داده تا هر انسانی بتواند از فیض او بهره‌ گیرد.

پی‌نوشت‌ها:

۱. از جمله آثاری که به صورت پراکنده و عام بدین موضوع پرداخته‌اند، می‌توان به موارد زیر اشاره کرد: تفسیر موضوعی قرآن از استاد جوادی ‌آملی که برخی از صفات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را با عنوان اصول مشترک انبیاء ذکر کرده است. همچنین کتاب پیام قرآن از آیة‌الله مکارم ‌شیرازی و منشور جاوید از آیة‌الله جعفر سبحانی که بخش‌های بسیار کوتاهی را به این بحث اختصاص داده‌اند.

۲. از جمله، «حدیث منزلت» که فریقین به طور متواتر آن را از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نقل کرده‌اند. در حدیث منزلت، پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) خطاب به حضرت علی(ع) می‌فرماید: «أَمَا تَرضَی أَن تَکُونَ مِنِّی بِمَنزِلَةِ هَارُونَ مِن مُوسَی أَلاَ أَنَّهُ لاَ نَبِیَّ بَعدِی: آیا راضی نیستی که نسبت به من، به منزلة هارون نسبت به موسی باشی، جز آنکه پیامبری پس از من نیست؟!» (مجلسی، ۱۳۷۲، ج ۳۷: ۲۵۳).

در حدیث دیگری در کتاب کافی از امام صادق(ع) چنین آمده است: «إِنَّ اللهَ خَتَمَ بِنَبِیِّکُمُ النَّبِیِّینَ فَلاَ نَبِیَّ بَعدَهُ أَبَداً وَ خَتَمَ بِکِتَابِکُمُ الکُتُبَ فَلاَ کِتَابَ بَعدَهُ أَبَداً: خداوند با پیامبر شما سلسلة انبیاء را ختم کرد. بنابراین، هرگز بعد از او پیامبری نخواهد آمد و با کتاب آسمانی شما کُتُب آسمانی را پایان داد. پس کتابی هرگز بعد از آن نازل نخواهد شد» (کلینی، ۱۴۰۷ق.، ج ۱: ۲۶۹). در حدیث معروف دیگری از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) چنین آمده است: «حَلاَلُ مُحَمَّدَ حَلاَلُ أَبَداً إِلَی یَومِ القِیَامَةِ وَ حَرَامُهُ حَرَامٌ أَبَداً إِلَی یَومِ القِیَامَةِ لاَ یَکُونُ غَیرُهُ وَ لاَ یُجِیءُ غَیرُهُ» (همان: ۵۸).

در بسیاری از خطبه‌های نهج‌البلاغه هم به مسألة «خاتمیّت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)» اشاره شده است. از جمله در توصیف آن حضرت چنین آمده است: «أَمِینُ وَحْیِهِ وَ خَاتَمُ رُسُلِهِ وَ بَشِیرُ رَحْمَتِهِ وَ نَذِیرُ نِقْمَتِهِ: (پیامبر اسلام) امین وحی خدا، خاتم پیامبران، بشارت‌دهندة رحمت و بیم‌دهندة کیفر الهی است» (نهج‌البلاغه/ خ ۱۷۳). در خطبة دیگری پیرامون این موضوع آمده است: «أَرْسَلَهُ عَلَى حِینِ فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ وَ تَنَازُعٍ مِنَ الْأَلْسُنِ فَقَفَّى بِهِ الرُّسُلَ وَ خَتَمَ بِهِ الْوَحْیَ: خداوند پیامبر را پس از یک دوران طولانی فرستاد که دیگر پیامبران نبودند. زمانی که میان پیروان مذاهب گوناگون نزاع درگرفته بود و راه اختلاف می‌پیمودند. پس او را در پی پیامبران فرستاد و وحی را با فرستادن پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) ختم فرمود» (همان/ خ ۱۳۳). گرچه آیات و روایات فراوانی بیانگر جهان‌شمولی و جاودانگی آیین پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) هستند، امّا آیة ۴۰ از سورة احزاب روشن‌ترین دلیل خاتمیّت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) است؛ زیرا تنها آیه‌ای است که هم نام پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و هم رسالت ایشان را در قالب دو عنوان ذکر کرده است: «محمّد»، «رسول‌الله»، «خاتم‌النّبیّین».

۳. همچنین آیات زیر نیز به موضوع خاتمیّت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اشاره دارند: ﴿تَبَارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعَالَمِینَ نَذِیرًا: زوال‌ناپذیر و پُربرکت است کسى که قرآن را بر بنده‏اش نازل کرد تا بیم‏دهندة جهانیان باشد﴾ (الفرقان/ ۱) و ﴿قُلْ یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللّهِ إِلَیْکُمْ جَمِیعًا...: بگو: اى مردم! من فرستادة خدا به سوى همة شما هستم...﴾ (الأعراف/ ۱۵۸).

۴.«آدَمُ وَ مِن دُونِهِ تَحتَ ‌لِوَائِی یَومَ ‌القِیَامَه: آدم و جز او همه به روز رستاخیز زیر پرچم و لوای من هستند» (مجلسی، ۱۳۷۲، ج ۳۹: ۲۱۳).

منابع و مآخذ:

قرآن‌کریم. ترجمة آیة‌الله ناصر مکارم‌ شیرازی.

ابن‌بابویه (صدوق)، محمّد بن علی. (۱۳۷۶). الأمالی. ترجمة محمّدباقر کمره‌ای. تهران: کتابچی.

ابن‌حنبل، احمد. (۱۳۷۵). مسند بن حنبل. تحقیق محمّد شاکر. قاهره: چاپ حلبی.

جوادی‌آملی، عبدالله. (۱۳۸۸). تفسیر تسنیم. تحقیق و تنظیم حسین اشرفی و دیگران. قم: انتشارات اسراء.

ـــــــــــــــــــ . (۱۳۸۵). تفسیر موضوعی قرآن‌کریم. قم: مرکز نشر اسراء.

حجّتی، محمّدباقر. (۱۳۶۹). پژوهشی در تاریخ قرآن کریم. تهران: مؤسّسة انتشارات امیرکبیر.

رازی، ابوالفتوح. (۱۳۳۵). روض الجنان و روح البیان. تهران: بی‌نا.

رامیار، محمود. (۱۳۸۶). تاریخ قرآن. تهران: نشر فرهنگ اسلامی‌.

سیوطی، جلال‌الدّین عبدالرّحمن. (۱۳۶۰). الإتقان فی علوم القرآن. قاهره: بی‌نا.

ـــــــــــــــــــــــــــــــ . (۱۴۰۴ق.). الدرّ المنثور فى تفسیر المأثور. قم: کتابخانة آیة‌الله مرعشى نجفى‏.

شریف الرّضی، محمّد بن حسین. (۱۳۸۹). نهج‌البلاغه. ترجمة محمّد دشتی. قم: انتشارات دیوان.

صادقی، محمّد. (۱۳۶۵). تفسیر فرقان. تهران: انتشارات فرهنگ اسلامی.

طباطبائی، محمّدحسین. (۱۳۷۴). المیزان فی تفسیر القرآن. ترجمة سیّد محمّدباقر موسوی همدانی. قم: دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعة مدرّسین حوزة علمیّة قم.

ـــــــــــــــــــــــ . (۱۴۰۳ق.). المیزان فی تفسیر القرآن. بیروت: مؤسّسة الأعلمی ‌للمطبوعات.

طبرسی، فضل بن‌ حسن. (۱۳۶۰). مجمع‌البیان فی‌ تفسیر القرآن. ترجمة مترجمان. تهران: انتشارات فراهانی.

طوسی، محمّد بن حسن. (۱۴۰۹ق). التّبیان. تحقیق أحمد حبیب قصیر المأمّلی. بی‌جا: مکتب الأعلام الإسلامی.

قرائتی، محسن. (۱۳۸۳). تفسیر نور. تهران: مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن.

کاشانی، محمّدحسن فیض. (۱۳۸۷). تفسیر صافی. ترجمة جمعی از فضلاء با نظارت استاد عقیقی بخشایشی. قم: دفتر نشر نوید اسلامی.

کلینی، محمّد بن یعقوب. (۱۴۰۷ق.). الکافی. تصحیح علی‌اکبر غفّاری و محمّد آخوندی. تهران: دار الکُتُب الإسلامیّه.

مجلسی، محمّدباقر. (۱۳۷۲). بحارالأنوار. تحقیق سیّد جواد علوی و مرتضی آخوندی. تهران: دار الکُتُب الإسلامیّه.

مکارم‌ شیرازی، ناصرو دیگران. (۱۳۷۴). تفسیر نمونه. تهران: دار الکُتُب ‌الإسلامیّه.

هیثمی، نورالدّین. (۱۳۵۲). مجمع الزّوائد. بی‌جا: بی‌نا.