emamian

emamian

اسلام به عنوان دین وحدت بخش و دین رحمت و عطوفت، پرچم دار تکیهبه جمعیت و بهره مندی از قدرت اجتماع و همدلی و همکاری است که متاسفانه اصول اساسی آن، در برخی موارد، با غفلت خودی، مورد سوء استفاده ی دشمن واقع شده اند.

در این برهه ی حساس تاریخ بشر، وظیفه ی همه ی ما مسلمانان، تمسک و پیروی از قرآن و عترت رسول خداست که بزرگترین منادی دهندگان دعوت به اتحاد و یکدلی همه ی مسلمانان جهان هستند. زیرا ما به فراوانی در منابع اسلامی می بینیم که تا چه اندازه برای رسول خدا (ص) موضوع وحدت بین مسلمین مهم بوده و ایشان به موازات گسترش توحید و یکتاپرستی در جامعه ی انسانی به توحید کلمه و وحدت امت اسلامی اهمیت زیادی می دادند و هیچ عاملی را، شکننده تر از ایجاد شکاف در پیکر امت اسلامی نمی دانست.

 

وحدت چیست؟

وحدت، در لغت عبارت است از: یکی شدن، یک دست شدن، حول محوری چرخیدن، برادری، اتحاد، مرکب شدن و اتفاق. انسجام نیز به معنای روان شدن اشک و جز آن، روانی در کلام، هماهنگی و همواری آمده است. اتحاد و وحدت ملی مقوله ای است که بیشتر جنبه داخلی دارد و در چهارچوب مرزهای کشور معنا می یابد و اصطلاحات دیگری همچون؛ وفاق ملی، همبستگی ملی و وحدت، تا حدودی به این مفهوم شبیه می باشد و در اصطلاح یعنی برنامه ای برای رسیدن به اهداف عالی و بلندمدت که از اندیشه طرف نشأت گرفته باشد.

به صورت ساده می توان گفت که دو یا چند طرف که منافع و اهداف مشترکی دارند به صورت قراردادی بر اشتراکات تمرکز می کنند تا با استفاده از ظرفیت های هم، زودتر و مطمئن تر به اهداف مشترک دست پیدا کنند.

پس نخستین گام ِ رسیدن به وحدت، هم گرایی است. یعنی هر کدام از طرفین تلاش می کنند از سلایق غیر ضروری که مورد تأیید طرف مقابل نیست، صرف نظر کنند.

پس منظور از وحدت، احترام به عقاید یکدیگر و به رسمیت شناختن آنها است و هیچ منافاتی هم با برگزاری مناظرات و بیان آنها ندارد (چه بسا مناظرات و بحث هایی که نتیجه ی خاصی هم نداشته و دو طرف نتوانند همدیگر را قانع کنند). لذا از چیزی که باید پرهیز کرد، لعن و تکفیر است که به خودی خود مذموم بوده و منجر به تحریک احساسات و عکس العمل طرف مقابل می شود.

 

جایگاه وحدت:

الف- از منظر قرآن و سنت:

در قرآن کریم آیات زیادی را می توان یافت که در آن ها به این مسأله اشاره شده است؛ ازجمله مفاهیمی، چون «واعتصموا، «تعاونوا»، «اصلحوا»، «اصلاح بین الناس»، «الَّف بینهم»، «امّةٌ واحدة»، «امّة وسط»، «حزب الله»، «صبغة الله

دنیای اسلام امروز بیش از هر زمان دیگری، نیازمند وحدت است. تفرقه و تکفیر بلای جان مسلمانانی شده که همه به سوی یک قبله نماز می خوانند و یک کتاب آسمانی دارند. خدای واحدی را می پرستند و دل به محبت پیامبر خاتم بسته اند. دشمنان اسلام بیش از هر زمان دیگری بر طبل تفرقه میان مسلمین می کوبند و رویای تسلط بر ممالک اسلامی را در سر می پرورانند

محور وحدت در دیدگاه قرآنی «توحید» و در مرتبه ی دیگر دین اسلام است. قرآن کریم پیامبر را به سوی اهل کتاب می فرستد و از آنان برای پیوستن به شعار توحید و جدایی از غیر او دعوت می کند: «ای پیامبر! به اهل کتاب بگو، بیایید بر اساس کلمه ای که بین ما و شما مشترک است، غیر از خدا را نپرستیم و یکدیگر را در برابر خداوند بعنوان رب و پروردگار نگیریم

قرآن مجید ملت اسلامى را به سوى یگانه عامل وحدت، «تمسك به حبل اللّه» دعوت مى كند، و از هر گونه تفرقه برحذر مى دارد: (وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ) ((آل عمران: 103))

بلكه اختلاف و پراكندگى و به جان هم افتادن را یكى از بدترین عذابها به شمار مى آورد: (قُلْ هُوَ الْقَادِرُ عَلَى أَن یَبْعَثَ عَلَیْكُمْ عَذَابًا مِّن فَوْقِكُمْ أَوْمِن تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ أَوْ یَلْبِسَكُمْ شِیَعًا وَیُذِیقَ بَعْضَكُم بَأْسَ بَعْض) ((انعام: 65))

(بگو او تواناست كه از بالاى سرتان یا از زیر پاهایتان عذابى بر شما بفرستد، یا شما را گروه گروه به هم اندازد و دچار تفرقه سازد و عذاب بعضى از شما را به بعضى دیگر بچشاند).

 

ب- از منظر علمای شیعه:

از دیدگاه امام علی (ع):

حضرت علی (ع) نیز گرچه مسیر خلافت را ناحق می دیدند و آنان را در مقابل فرمان خداوند و رسول عصیانگر می یافتند، اما به خاطر مصلحتی مهم تر، ابراز مخالفت نمی نمودند. سخنان امام در این زمینه بسیار درس آموز است. این کلمات بیانگر آن است که وحدت اسلامی که غالبا با حیات واقعی مسلمانان همراه است، بر حق دیگری گرچه حق معصومین چون علی (ع) باشد، مقدم است.

امام علی (علیه السلام) در عین حالی که با دیگران اختلاف اعتقادی و هم اختلاف علمی دارد و به کارهای آنان اعتراض کرده است اما در مسئله وحدت بین مسلمین و تحکیم آن به قدری اهمیت می داد که در اینجا شئونات شخصی و حق واقعی خودش را قربانی حفظ وحدت اسلام و مسلمین نموده است:

  1. ابن ابی الحدید در خطبه 119 نهج البلاغه نقل می کند: ایم الله و لولا مخافه الفرقه بین المسلمین و ان یعود الکفر و یبور الدین لکنا علی غیر ما کنا علیه.

حضرت می فرماید به خدا قسم اگر بیم وقوع تفرقه مسلمین و بازگشت به کفر و تباهی دین نبود ما با آنان طور دیگر بودیم، بخاطر پرهیز از اختلاف از حق مسلم خودم چشم پوشیدم.

  1. هنگامی که توطئه جنگ جمل را سردمداران آن فراهم کرد حضرت مجبور شد به سوی بصره حرکت کند و فرمود: فرایت ان الصبر علی ذلک افضل من تفرق کلمه المسلمین و سفک دمائهم و اناس حدیثوا عهد بالاسلام و الذین یخض الوطب یفسده ادنی و هن و یفکه اقل خلق.

دیدم صبر از تفرقه کلمه مسلمین و ریختن خونشان بهتر است مردم تازه مسلمانند دین مانند مشکی که تکان داده می شود و کوچکترین فرد آن را وارونه می کند چه خوب بود طلحه و زیبر چنین آتش افروزی نمی کردند.

از دیدگاه اهل بیت:

اتحاد و وحدت مسلمین در آن از جایگاه رفیع و با عظمتی برخوردار است و رفتار و گفتار معصومین (ع) خصوصا رسول مکرم اسلام (ص) گواه بر این ادعاست. بطوریکه نمونه بارز این الفت و یگانگی را می توان در صفوف نمازهای جماعت مشاهده نمود که تا چه اندازه رسول خدا (ص) و سائر ائمه (ع) به آن عنایت داشته و مسلمانان هم عصر آن بزرگوار به آن اهتمام می ورزیدند و مسجد هم به عنوان بزرگترین مرکز اتحاد و یگانگی مسلمانان که با اجتماع در آن، مهمترین معضلات سیاسی و اجتماعی را سامان می بخشیدند مطرح بوده است. وحدت امت اسلامی از اصول و ارزشهای مورد تاکید پیامبر خدا (ص) بوده است از دیدگاه آن حضرت، عزت و اقتدار همه جانبه مسلمانان در پرتو وحدت و همبستگی، در برابر دشمنان مشترک است. علاوه بر گفتارهای آن حضرت پیرامون ضرورت، اهمیت و فواید وحدت، از سیره سیاسی، اجتماعی و فرهنگی پیامبر (ص) به دست می آید که آن حضرت بنیانگذار وحدت امت اسلامی در جامعه عربی آن زمان بوده است.

از دیدگاه امام خمینی و مقام معظم رهبری:

امام خمینی (ره) وحدت را عامل قدرت و تفرقه را موجب سستی پایه دیانت تلقی کرده و وحدت جهان اسلام برای حضرت امام آرمانی بزرگ تلقی می شد. ایشان درد و ضعف ملت را در تفرقه می داند و مجد و عظمت را در وحدت و همدلی. ایشان راهکارهای موثری را برای تحقق همگرایی و همدلی امت اسلامی ارائه می دهند و خود نیز پای در میدان می نهد و به بسیاری از آن راهکارها جامه عمل می پوشاند. ایشان یکی از راهکارهای اساسی وحدت اسلامی را ایجاد حکومت اسلامی می دانست.

امام خمینی در بیان مفهوم وحدت دو نکته با هم بودن و اجتماع داشتن و اعتصام در راه حق را مطرح می کنند و اعتقاد دارند که وحدت حقیقی بدون اعتصام به حبل خدا معنا نخواهد داشت. وحدت از دیدگاه امام دارای دامنه وسیعی است و وحدت مستضعفان یا مسلمانان در راه اهداف کلی دینی و دستیابی به کمال و رشد مطرح می باشد. ایشان وحدت را از علل محدثه و رمز ماندگاری انقلاب اسلامی می دانستند.

حضرت آیت الله خامنه ای نیز که پس از امام خمینی رهبری انقلاب اسلامی را بر عهده گرفتند همواره بر وحدت امت اسلام تأکید دارند و سیاست های کلی نظام اسلامی ایران را بر همین مبنا تعیین کرده اند. ایشان در یکی از سخنرانی های خود با اشاره به سوء استفاده های دشمنان اسلام از تفرقه میان امت اسلام، می گویند: «یک میلیارد انسان در دنیا هستند که درباره خدا و پیامبر و نماز و حج و کعبه و قرآن و بسیاری از احکام دینی، با هم یک عقیده دارند؛ و در چند مورد، اختلاف هم دارند. اگر اینها بیایند همان چند اختلاف را بگیرند، با هم بجنگند، تا آن کسی که با اصل خدا و پیامبر (ص) و دین و همه چیز مخالف است، کار خودش را انجام بدهد.

انسجام امت اسلامی در دیدگاه مقام معظم رهبری، به معنای فهم درد مشترک، دشمنیهای مشترک و ظرفیتهای مشترک می باشد که در این یک نوایی و همدلی است که وحدت، عینیت می یابد. مقام معظم رهبری به موضوع وحدت چنان اهمیتی می دهند که آن را به عنوان مسئله ای استراتژیک و نه تاکتیکی معرفی نموده و همواره علما، روشنفکران، برجستگان سیاسی و آحاد امت اسلامی را به وحدت ذیل دستورات و آموزه های قرآن کریم و ارادت و محبت به پیامبر اسلام دعوت کرده اند. وحدت در نگاه مقام معظم رهبری به معنای نبودن تفرقه، درگیری و کشمکش است.

مقام معظم رهبری: همین که پیروان این دو مذهب با هم برادر باشند و احساس برادری کنند؛ نه این که شیعه، سنی و سنی، شیعه بشود. نه، مراد از وحدت این نیست؛ بلکه وحدت به معنای احساس برادری است

منظور از وحدت، احترام به عقاید یکدیگر و به رسمیت شناختن آنها است و هیچ منافاتی هم با برگزاری مناظرات و بیان آنها ندارد (چه بسا مناظرات و بحث هایی که نتیجه ی خاصی هم نداشته و دو طرف نتوانند همدیگر را قانع کنند). لذا از چیزی که باید پرهیز کرد، لعن و تکفیر است که به خودی خود مذموم بوده و منجر به تحریک احساسات و عکس العمل طرف مقابل می شود

و در آخر پرداختن به برخی اعلام برائت ها و لعن کردن یکدیگر واقعا در جهان کنونی، که جبهه ی کفر، دشمنی خود را به صورت علنی نشان می دهد و به مقدسات هر دو مذهب شیعه و سنی توهین می کند، چه ثمره ی قابل قبولی دارد که در برخی محافل، دائماً به آن دامن زده می شود؟ ضمن اینکه اصل برائت در اسلام شاید لزوماً به معنای لعن و تکفیر نباشد. در حدیثی از حضرت علی (علیه السلام) آمده است: «مگر می خواهید خدا و رسولش مورد انکار واقع شوند؟ با مردم از آنچه که می شناسند از سخنان ما بگویید و از نقل روایت آنچه باور ندارند، خودداری کنید.» همچنین روایت دیگری از امام صادق (علیه السلام) که فرمودند: «گروهی مرا امام خود می پندارند، به خدا قسم من پیشوای آنان نیستم، خدا آنان را لعنت کند که هر چه را من پرده پوشی می کنم، آنان پرده ای را می درند (آشکارش می کنند) من چنین و چنان می گویم، آنان می گویند حتما مرادش فلان و بهمان بوده است، من فقط امام کسی هستم که از من فرمانبرداری کند.»

نکته ای که نباید مورد غفلت واقع شود این است که ما در جمهوری اسلامی زندگی می کنیم نه در جمهوری شیعی و زمانی که ولی فقیه، فتوا به حرام بودن اهانت به مقدسات اهل سنت می دهد، هیچ بهانه ای باقی نمی ماند که از آن سرپیچی شود. و باید به یاد داشته باشیم که در عصر اطلاعات، کمتر محفلی را می توان پیدا کرد که به طور یقینی اطمینان داشته باشیم، حرفها و سخنانمان به بیرون درز پیدا نمی کند. همچنین با این توجیه که لعن کردن بدون آوردن نام، مشکلی ایجاد نمی کند هم محل اشکال است چرا که یا ما اطمینان یقینی به عدم حضور پیروان مذاهب دیگر داریم و یا نداریم. در حالت اول و در صورتی که با شواهد و اطلاعات غیر قابل تردید، به وجوب لعن پی برده باشیم، لعن (در خفا) طبق گفته ی بزرگان، اشکالی ایجاد نمی کند چون بر اساس یقین حاصل شده است ولی در حالت دوم، این سهل انگاری است که تصور کنیم شواهدی که دلالت بر افراد خاصی می کند را گفته و با توجیه اینکه نامی نبرده ایم، لعن کنیم وسپس تصور کنیم کسی که به مقدساتش توهین شده، متوجه مصداق مورد لعن، نمی شود.

دنیای اسلام امروز بیش از هر زمان دیگری، نیازمند وحدت است. تفرقه و تکفیر بلای جان مسلمانانی شده که همه به سوی یک قبله نماز می خوانند و یک کتاب آسمانی دارند. خدای واحدی را می پرستند و دل به محبت پیامبر خاتم بسته اند. دشمنان اسلام بیش از هر زمان دیگری بر طبل تفرقه میان مسلمین می کوبند و رویای تسلط بر ممالک اسلامی را در سر می پرورانند. در چنین زمانی وحدت نوش دارویی است که خداوند متعال بندگان مومن خود را به آن فراخوانده است. لبیک به این فراخوان الهی راه سعادت و عزت را بر مومنین خواهد گشود.

 

منابع:

1-جعفر سبحانی، فروغ ولایت، ترجمه حسین اختر رضوی، مجمع جهانی اهل بیت (ع)، قم، 1387

2-شیخ کلینی، اصول کافی، ترجمه محمدباقر کمره ای، دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامی، 1379

3-كاظم قاضی زاده، اندیشه فقهی سیاسی امام خمینی، مركز تحقیقات استراتژیك ریاست جمهوری، چاپ اوّ ل، سال 1377، ص 448

4-پیام امام خمینی بمناسبت نوروز سال 42 به نقل از اندیشه های امام خمینی، جلد اول، سازمان تبلیغات اسلامی، سال 1368

5-موسسه فرهنگی هنری قدر ولایت، (1390)، سیره سیاسی حضرت امام خمینی (ره) (12)، تهران: قدر ولایت، چاپ اول.

6-بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار میهمانان «کنفرانس وحدت اسلامی»، 04/06/1373

سید حسن نصر الله فرمودند: آنچه اتفاق می افتاد، تصادفی نیست، بلکه کشورها و سرویسهای جاسوسی و مراکز مطالعاتی وجود دارند که شبانه روز فعالیت می کنند، آنها فهمیده اند که بیداری اسلامی به وجود آمده است و امت اسلامی و ملتهای مسلمان بیدار شده و به پا خاسته اند و فهمیده اند این ملتها مواضع روشنی در برابر سلطه طلبی آمریکایی و استکباری در کشورهای مسلمان و منطقه ما اتخاذ کرده اند و موضع روشن و قاطعی در پیش گرفته اند، آنها وقتی پیروزیهای مقاومت را برابر اسرائیل دیدند فهمیدند که باید اختلاف بین این امت به وجود بیاورند و هیچ راهی برای مقابله با این قیام مردمی در کشورهای اسلامی و به ویژه کشورهای عربی ندارند به جز اینکه همه این مسیرها را به طرف فتنه منحرف کنند و اختلاف بیندازند و برای پروژه های استکباری آنها هیچ چیز بهتر از این نیست که این نبرد را از عرصه واقعی و درست خود به عرصه های دیگر مانند جریانهای تکفیر و غلو منتقل کنند.
باید برای نزدیکی و همکاری و برادری و وحدت و همگرایی بیشتر تلاش کنیم زیرا هدف تکفیری ها و تندروها و اربابان آمریکایی و صهیونیستی شان این است که بین ما جدایی بیفتد و ما از همدیگر دور شویم و هر کس به راه خود برود.
اصرار ما بر دیدار و کار مشترک بر اساس چارچوبهای سیاسی و مقاومت، بهترین پاسخ و چالش و حتی بهترین دستاوردی است که از طریق آن به شکست پروژه مقابل پی می بریم.

رهبر انقلاب اسلامی در بخشی از بیانیه گام دوم انقلاب اسلامی فرموده‌اند: «موتور پیشران کشور در عرصه‌ی علم و فناوری و ایجاد زیرساخت‌های حیاتی و اقتصادی و عمرانی شد که تا اکنون ثمرات بالنده‌ی آن روز به روز فراگیرتر می‌شود. هزاران شرکت دانش بنیان، هزاران طرح زیرساختی و ضروری برای کشور در حوزه‌های عمران و حمل و نقل و صنعت و نیرو و معدن و سلامت و کشاورزی و آب و غیره، میلیون‌ها تحصیل‌کرده‌ی دانشگاهی یا در حال تحصیل، هزاران واحد دانشگاهی در سراسر کشور، ده‌ها طرح بزرگ از قبیل چرخه‌ی سوخت هسته‌ای، سلول‌های بنیادی، فناوری نانو، زیست فناوری و غیره با رتبه‌های نخستین در کل جهان، شصت برابر شدن صادرات غیرنفتی، نزدیک به ده برابر شدن واحدهای صنعتی، ده‌ها برابر شدن صنایع از نظر کیفی، تبدیل صنعت مونتاژ به فناوری بومی، برجستگی محسوس در رشته‌های گوناگون مهندسی از جمله در صنایع دفاعی، درخشش در رشته‌های مهم و حساس پزشکی و جایگاه مرجعیت در آن و ده‌ها نمونه‌ی دیگر از پیشرفت، محصول آن روحیه و آن حضور و آن احساس جمعی است که انقلاب برای کشور به ارمغان آورد. ایران پیش از انقلاب، در تولید علم و فناوری صفر بود، در صنعت به جز مونتاژ و در علم به جز ترجمه هنری نداشت.»

 

** برتری شرکت‌های دانش‌بنیان ایرانی در منطقه

شرکت‌های دانش‌بنیان با هدف افزایش علم و ثروت و رشد سرمایه‌گذاری بر پایه دانش و به منظور استفاده از ظرفیت‌ها و توانایی‌های دانشی از سال‌ها پیش تشکیل شده و با حمایت دولت‌ها در کشور توسعه یافته است.  این شرکت‌ها حلقه اتصال ایده و فناوری هستند که می‌توانند طرح ها را در مسیر رسیدن به توسعه هدایت کنند.

شرکت‌های دانش‌بنیان زمینه‌ساز دستیابی به استقلال و قطع وابستگی هم هستند. توسعه شرکت‌های دانش‌بنیان از اصول اقتصاد مقاومتی است و به عقیده رهبر انقلاب حمایت از شرکت‌های دانش بنیان یکی از راه‌های تحقق سیاست‌های اقتصاد مقاومتی است.

اکنون هزاران شرکت دانش بنیان در ایران در حال فعالیت هستند. در یک دهه اخیر ایجاد شرکت‌های دانش‌بینان چندین برابر شده است (برخی منابع بیش از 50 برابر اعلام کرده‌اند) که در سال 95، حدود 2 هزار شرکت دانش‌بنیان ایجاد شد. شرکت‌های دانش‌بنیان در سال 97 حدود 90 هزار میلیارد تومان فروش داشته‌اند.

به دلیل نبود ساز و کار ثابت و مبنای مقایسه‌ای یکسان، امکان برآورد جایگاه ایران به لحاظ دارا بودن شرکت‌های دانش بنیان وجود ندارد اما با توجه به استعدادها و ظرفیت‌هایی که در ایران وجود دارد، ایران در منطقه رتبه نخست شرکت‌های دانش‌بنیان را داراست.

 

** تعداد دانشجویان و واحدهای دانشگاهی پس از انقلاب چند برابر شد؟

سرعت پیشرفت علمی در ایران براساس گزارش محافل علمی بین‌‌المللی، 11 برابر سرعت متوسط رشد علم در جهان است؛ این عدد نشان می‌دهد که ایران با چه سرعت بالایی در حال کم‌کردن فاصله خود نسبت به کشورهای پیشرفته جهان بوده و با این سرعت می‌تواند روزی از تمامی‌ کشورها در عرصه تولید علم سبقت گیرد.

پیش از انقلاب اسلامی نزدیک به 70 درصد بزرگسالان کشور بی‌سواد بودند و کمتر از 40 درصد کودکان می‌توانستند به مدرسه بروند اما در حال حاضر رقم باسوادی در کشور به عدد 100 درصدی نزدیک شده است.

در دوران پیش از انقلاب اسلامی، تعداد 154 هزار دانشجو در تعداد محدودی دانشگاه یا مراکز آموزش عالی و آن هم در چند کلانشهر کشور تحصیل می‌کردند در حالیکه وضعیت دانشجویان در سال تحصیلی 95-96 برحسب گزارش مؤسسه پژوهش و برنامه‌ریزی آموزش عالی در دوره کاردانی تعداد 748 هزار و 677 نفر، دوره کارشناسی دو میلیون و 335 هزار و 729 نفر، در دوره کارشناسی ارشد 764 هزار و 233 نفر، در دوره دکتری حرفه‌ای 93 هزار و 926 و دکتری تخصصی 140 هزار و 447 نفر مشغول به تحصیل هستند.

بررسی‌ها نشان می‌دهد کل دانشجویان در همه دوره‌های تحصیلی برابر با 4 میلیون و 83 هزار و 12 نفر است که دوره کارشناسی بیشترین دانشجو را دارد.

همچنین از ابتدای تأسیس دانشگاه تهران تا پیروزی انقلاب اسلامی 40 دانشگاه در سطح کشور داشتیم که بعد در دوران انقلاب اسلامی، رشد چشم‌گیری یافته و توزیع واحدهای دانشگاهی در تمام مناطق کشور صورت گرفته است.

براساس اطلاعات مندرج در سایت وزارت علوم، تحقیقات و فناوری در حال حاضر 137 دانشگاه و مرکز آموزش عالی، 324 مؤسسه آموزش عالی غیردولتی و 149 مؤسسه آموزش عالی آزاد فعال داریم. ضمناً باید به این آمار تعداد 400 واحد دانشگاهی دانشگاه آزاد اسلامی را هم اضافه کرد. بنابراین با حسابی سرانگشتی متوجه رشد 2425 درصدی واحدهای دانشگاهی و 2551 درصدی تعداد دانشجویان در دوران انقلاب اسلامی به نسبت پیش از آن می‌شویم.

 

** سلول‌های بنیادی از دهه 60 تاکنون

ایران پس از انقلاب اسلامی به یکی از قدرت‌های برتر در حوزه‌های هسته‌ای، سلول‌های بنیادی، فناوری نانو و زیست فناوری تبدیل شده است. در حوزه سلول‌های بنیادی در پایان سال 1369 برای اولین بار فعالیت سلول‌های بنیادی در دانشگاه علوم پزشکی تهران با پیوند سلول‌های بنیادی خون‌ساز یا پیوند مغز استخوان شروع شد. در دهه 70 نیز با تشکیل موسسه رویان که اکنون کشور با این موسسه صاحب برند در سطح بین المللی است، این علم گسترش بیشتری پیدا کرد و در این خصوص کشور به قدرت خوبی دست پیدا کرد.

ایران 28 سال است که در این حوزه فعالیت می‌کند اما در 15 سال اخیر فعالیت در این حوزه بیشتر شده است؛ اکنون تعداد مراکز پیوند سلول‌های بنیادی خون‌ساز در کشور به 18 حوزه رسیده است و سالی 1200 پیوند در کشور انجام می‌شود.

در حوزه تحقیقات نیز در حال حاضر به غیر از رویان 45 مرکز تحقیقاتی در دانشگاه علوم پزشکی ایران، دانشگاه‌های وزارت علوم و دانشگاه آزاد در حوزه سلول‌های بنیادی، سلول درمانی، ژن درمانی، مهندسی بافت و پزشکی بازساختی در حال فعالیت هستند.

رتبه علمی ایران در حوزه سلول‌های بنیادی و پزشکی بازساختی تا چند سال پیش بیش از 30 بود اما در سال 2018 در جایگاه چهاردهمی دنیا قرار گرفت که نشان از سرعت رو به جلوی این حوزه است.  در بین کشورهای اسلامی و همچنین کشورهای شرق مدیترانه مقام اول از آن ایران است.

 

** صادرات غیرنفتی ایران از قبل تا بعد از انقلاب

آمار‌های رسمی نشان می‌دهد­ یک هزار و 503 واحد صنعتی در سال 57، ​به 85 هزار و 76 واحد فعال در 8 ماهه سال 97 افزایش یافته که این جهش، شاغلین بخش صنعت را از 150 هزار نفر به 2 میلیون و 500 هزار نفر رسانده است.

صادرات کالا‌های غیرنفتی ایران در سال 96 به 46 میلیارد و 900 میلیون دلار رسید، در حالی که این رقم در آخرین سال حکومت پهلوی، 540 میلیون دلار بوده است.

همچنین معادن فعال کشور از 195 واحد در ابتدای انقلاب به 6 هزار و 386 واحد در 8  ماهه 97 و ظرفیت استخراج از 19 میلیون و 600 هزار تن به 735 میلیون تن انواع مواد معدنی در سال 96 افزایش یافته است.

آخرین آمارها نشان می‌دهد که باوجود افزایش چندین برابری صادرات کالا‌های غیرنفتی در 40 سال اخیر، ارزش واردات کالا تنها 5 برابر شده و به سالانه 53 میلیارد و 300 میلیون دلار رسیده است.

در گام اول انقلاب اسلامی در عرصه علم و فناوری اقدامات و اتفاقات خوبی صورت گرفته است و زیرساخت‌های حیاتی، اقتصادی و عمرانی ایجاد شده است.

امام باقر علیه السلام فرموده‌اند خداوند مؤمنان را از گل بهشتی آفرید و از نسیم روح خود در آن روان ساخت به همین دلیل مومن برادر پدر و مادری مومن است.

 

امام محمد باقر علیه السلام:

 

خداوند، مؤمنان را از خاک بهشت آفرید و از روح خود در آنان دمید، از این رو مؤمن با مؤمن، برادر پدر و مادری است پس هرگاه که به یکی از آنان در دیاری اندوهی برسد، دیگری هم در غم او اندوهگین می‏‌شود.

 

متن حدیث:

إن الله عزو جل خلق المؤمنین من طینة الجنان و أجری فیهم من ریح روحه فلذلک المؤمن أخو المؤمن لأبیه و أمه فإذا أصاب روحا من تلک الأرواح فی بلد من البلدان حزن، حزنت هذه لأنها منها.

 

"اصول کافی، جلد 2، صفحه 166- بحارالانوار، جلد ۵۸، صفحه ۱۴۷"

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بهار سال ۱۳۵۷ را همچنان در تبعید از سوی رژیم پهلوی در شهرستان ایرانشهر در استان سیستان و بلوچستان سپری می‌کردند.

پایگاه اطلاع رسانی رهبر معظم انقلاب به مناسبت فرارسیدن چهلمین سالگرد برگزاری اولین نماز جمعه در دوران انقلاب اسلامی ایران در پنجم مرداد ۱۳۵۸، متن و صوت خطبه‌های نماز جمعه‌ی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در چهلم شهدای قیام مردم یزد را که در دوران قبل از پیروزی انقلاب اسلامی(۱۳۵۷/۲/۲۲) در مسجد آل‌الرسول(ص) ایرانشهر در دوران تبعید ایشان ایراد شده است، برای اولین بار منتشر کرد.

به نوشته این پایگاه، «حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بهار سال ۱۳۵۷ را همچنان در تبعید از سوی رژیم پهلوی در شهرستان ایرانشهر در استان سیستان و بلوچستان سپری می‌کردند. روحانی مبارز و تبعیدشده از مشهدالرضا(علیه‌السلام)، برای ایجاد یک پایگاه مدهبی جهت انجام فعالیت‌های سیاسی و مبارزاتی، مسجد آل‌الرسول(صلوات‌الله‌علیهم) ایرانشهر را که تقریباً به صورت متروک و نیمه‌کاره در آمده بود و تنها در بعضی ایام سال مانند دهه‌ی اول محرم فعالیت‌هایی در آن میشد، احیاء کرده بودند.

هنوز یک ماهی نگذشته بود که آیت‌الله خامنه‌ای برای تشدید فعالیت‌های سیاسی در قالب‌های مذهبی و دینیِ مورد علاقه‌ی مردم، ایده‌ی برگزاری جدیِ نماز جمعه را در همان مسجد مطرح کرد. ایده‌ای که بلافاصله با پیگیری‌های خود ایشان محقق شد و رفته رفته مردم ایرانشهر هم از آن استقبال کردند. ۲۲ اردیبهشت ۵۷، یکی از آدینه‌هایی بود که در آن دوران آشوب و هیجان، نماز جمعه‌ی آیت‌الله خامنه‌ای در مسجد آل الرسول ایرانشهر اقامه و خطبه‌هایی در وصف شرایط کشور ایراد شد. همزمانی این جمعه با ایام چهلم شهدای قیام مردم یزد در نهم و دهم  فروردین ۵۷، باعث شد که در بخشی از خطبه‌ها، خطیب جمعه به حوادث آن شهر و کشتار و سرکوب بیرحمانه‌ی مردم اشاره داشته باشد. آن روزها، در عین حال که وضع مراکز اصلی کشور و شهرهای بزرگ، نا آرام بود و فشار و اشراف ساواک و نیروهای امنیتی بر مبارزان بیشتر شده بود، اما آیت‌الله خامنه‌ای در خطبه‌ها صریح تر و به صورت عمومی از شرایط کشور و مبارزات سخن گفتند.

ایشان در خطبه اول، اتحاد دین و سیاست را، به عنوان توجیه و مبنای ایدئولوژیک مبارزات تبیین کردند و در خطبه دوم، اسلام، به عنوان هدف این مبارزات و مجاهدت‌های مردم در سراسر کشور، از سوی آیت‌الله خامنه‌ای معرفی شد».

 

متن 2 خطبه‌ که از سوی پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای منتشر شده است،‌ به شرح ذیل است:

 

بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمدلله‌ ربّ العالمین احمده حمداً متواتراً بتواتر آلائه و متواصلاً بتواصل نعمائه اشهد ان لا اله الّا الله‌ کما شهد بذلک رسله و شهدت بذلک ملائکته.

... دین مقدّس اسلام، فقط دنیا و آخرت مردم را و زندگى مادّى و معنوى انسان را از راه برنامه‌هاى هماهنگ، به سعادت و صلاح میرساند. چنین نیست که اسلام فقط آخرت مردم را آباد کند و کارى به کار دنیاى مردم نداشته باشد. از جمله‌ى تهمت‌هاى بسیار ناجوانمردانه‌اى که دشمنان اسلام و دشمنان دین بر این آئین مقدّس وارد کرده‌اند، یکى این است که گفته‌اند دین اسلام فقط به امور اخلاقى و معنوى میپردازد و به دنیاى مردم کارى ندارد. این تهمتى است که اکنون چند قرن است که دشمنان و استعمارگران و در کنار استعمارگران، مستبدّان و خودکامگان از آن بهره میبرند و استفاده میکنند. به مردم مسلمان تفهیم میکنند که باید فقط به فکر اخلاق خود و به فکر آخرت خود باشند؛ مسائل جهانى، مسائل سیاسى، مسائلى که مربوط به ارتباطات عظیم بین‌المللى است، به آنها ارتباطى ندارد و هستند کسانى که براى آنها تصمیم بگیرند و براى خود عمل کنند.

در حالى‌ که دین مقدّس اسلام برعکس این تصوّر، نقطه‌ى مقابل آن چیزى است که اینها گفته‌اند و میگویند. اسلام، دین زندگى است. در اسلام همان اندازه که مسائل معنوى و اخلاقى هست، مسائل سیاسى و دنیایى هست. به همان اندازه که نماز اهمّیّت دارد، جهاد در راه خدا اهمّیّت دارد. در نماز به همان اندازه که انسان باید به سوى خدا برود، باید به همان اندازه کین(۱)  و کید دشمنان خدا را هم بفهمد و در مقابل آنان جبهه بگیرد. چنین نیست که انسانِ مسلمان اگر نماز بخواند و عبادت کند و در کنج خلوتگاه محراب بنشیند، مسلمانى خود را کامل کرده باشد. مسلمان اگر میخواهد مسلمان کاملى باشد، به امور دنیا هم باید بپردازد، سیاست هم باید بفهمد، در سیاست هم باید مداخله کند.

به ما میگویند دین از سیاست جدا است؛ اسلام میگوید دین و سیاست یکى است، سیاست جزء دین است، جزو احکام دین است؛ مهم‌ترین بخش فقهِ ما، بخش سیاسات است. به قول یکى از مراجع عظیم تقلیدِ گذشته-رحمةالله‌‌علیه- مُعظَم(۲) دین را سیاسات تشکیل میدهد. احکام حکومت، مقرّرات مربوط به حاکم، وظایف حاکم در مقابل مردم، وظایف مردم در مقابل حاکم، قضاوت درباره‌ى اینکه چگونه انسانى میتواند حاکم باشد و صلاحیّت این منصب را دارد و چگونه انسانى این صلاحیّت را ندارد، اینها همه مسائل فقه اسلام است؛ مجتهد همچنان که احکام صلات و صیام و زکات را استنباط میکند، اینها را هم باید استنباط بکند.

و یکى از مهم‌ترین مباحث فقه ما بحث ولایت است، یعنى بحث حکومت. امیرالمؤمنین (صلوات‌الله‌ و سلامه علیه) بخش مهمّى از خطبه‌ها و نامه‌هاى خود را که در نهج‌‌البلاغه گرد آمده است، به مسئله‌ى حکومت اختصاص داده است؛ براى حاکم، معیارهایى بیان میکند؛ به مردم مسلمان میفهماند که باید چگونه حاکمى بر مردم مسلمان حکومت کند و این حق از آنِ کیست. و وقتى حاکمى با این شرایط بر مردم مسلمان حکومت کرد، وظیفه‌ى مردم در مقابل او چگونه است. وَ اَعظَمُ مَا افتَرَضَ اللهُ سُبحانَهُ مِن تِلکَ الحقوقِ حَقُّ الوالی عَلَى الرَّعیَّةِ وَ حَقُّ الرَّعیَّةِ عَلَى الوالی؛ در میان حقوق گوناگون حقّ پدر به فرزند، حقّ فرزند به پدر، حقّ زن و شوهر با هم، حقّ برادران مسلِم با هم، از همه مهم‌تر و از همه بزرگ‌تر، حقّ متقابل حاکم و رعیّت است؛ بزرگ‌ترین حقوق این حق است. فَریضَةٌ فَرَضَ اللهُ‌ سُبحانَهُ لِکُلّ؛ فریضه‌اى است که بر گردن هر یک در مقابل دیگرى خداى متعال قرار داده است. وقتى مردم مسلمان این حقوق را مراعات کردند، حاکم به حقّ خود در محکومین و در رعیّت رسید، و محکومین حقّ خود را در دست حاکم و سیاست حاکم به دست آوردند، آن ‌وقت نتیجه چه میشود؟ فَجَعَلَها نِظاماً لِدُنیاهُم وَ عِزّاً لِدینِهِم؛ وقتى حاکم و محکوم، حقوق متقابل یکدیگر را مراعات کردند، دنیاى آنان انتظام پیدا میکند، از حالت آشفتگى بیرون مى‌آید، وضع اقتصادى و اجتماعى سامان پیدا میکند. و عِزّاً لِدینِهِم؛ دین آنان، فکر آنان، ایدئولوژى حاکم بر اجتماع آنان، عزّت پیدا میکند.

امروز اگر مسلمانان عالَم به اسلام عمل میکردند، جامعه‌ى خود را به وسیله‌ى اسلام -نه به وسیله‌‌ى مکتبى دیگر- نوسازى و بازسازى میکردند، جامعه‌ى اسلامى کافى بود که همه‌ى مردم دنیا را به اسلام بکشاند، کافى بود که مردم را به گرویدن به اسلام تشویق کند، که «صد گفته چون نیم‌ کردار نیست»(۳)...

پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، تو را سوگند میدهیم ما را با معارف اسلامى و معارف علوى آشنا بگردان.

اعوذ بالله‌ من الشّیطان الرّجیم، بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ. قُل یاَایُّهَا الکافِرونَ. لا اَعبُدُ ما تَعبُدونَ. وَلا اَنتُم عابِدونَ ما اَعبُدُ. وَ لا اَنَا عابِدٌ ما عَبَدتُم. وَلا اَنتُم عابِدونَ ما اَعبُدُ. لَکُم دینُکُم وَلِیَ دین.(۴)

 

خطبه‌ دوم

بسم الله الرّحمن الرّحیم

قال علىّ (علیه ‌السّلام): فلَولا حُضورُ الحاضِرِ وَ قیامُ الحُجَّةِ بِوُجودِ النّاصِرِ وَ ما اَخَذَ اللهُ‌ عَلَى العُلَماءِ اَلّا یُقارّوا عَلَى کِظَّةِ ظالِمٍ وَ لا سَغَبِ مَظلومٍ لَاَلقَیتُ حَبلَها عَلَى غارِبِها وَ لَسَقَیتُ آخِرَها بِکَأسِ اَوَّلِها وَ لَاَلفَیتُم دُنیاکُم هَذِهِ اَزهَدَ عِندى مِن عَفطَةِ عَنز.(۵)

امیرالمؤمنین (صلوات‌الله‌ و سلامه علیه) آنچه را که گفته است عمل کرده است. بعد از آنکه مردم مسلمان گِرد خانه‌ى آن حضرت را گرفتند و تصدّى مقام حکومت را از او خواستند، علىّ‌بن‌ابى‌طالب بر سر یک دوراهى‌اى قرار گرفت: از طرفى بى‌اعتنائى او به همه‌ى زیورهاى زندگى؛ همه‌ى آن جلوه‌هایى که در دنیا براى مردم دنیا جاذبه دارد، براى او ندارد؛ مردم قتل میکنند براى قدرت، جنایت میکنند به خاطر قدرت، دروغ و فریب و ریا در راه قدرت براى آنها کارهایى است روا و جایز، امّا قدرت در نظر امیرالمؤمنین به خودى خود یک چیز کم‌ارزش است. با نظر کم‌ارزش [به آن] نگاه میکند، او را تحقیر میکند، او را پس میزند.

امّا از طرف دیگر، امیرالمؤمنین مىبیند اینجا حقّ انسانها مطرح است؛ اگر او زمام امور را به دست نگیرد، چه ‌کسى زمام را به دست خواهد گرفت و چه ‌کسى انسانها و مسلمانها را زنده خواهد کرد؟ چه‌ کسى تبعیض و اختلاف طبقاتى را از بین خواهد برد؟ چه ‌کسى اموال غصب‌شده را از غاصبان خواهد گرفت و به مغصوبان پس خواهد داد؟ چه ‌کسى با ستمگران خواهد جنگید؟ چرا این حقّ عظیم انسانها را ندیده بگیرد؟ لذاست که حکومت را قبول کرد. میگوید: لَولا حُضورُ الحاضِر، اگر نه این بود که مردم به طرف من آمدند؛ وَ قیامُ الحُجَّةِ بِوُجودِ النّاصِر، و براى من مسلّم شد که یاورانى خواهم داشت؛ وَ ما اَخَذَ اللهُ‌ عَلَى العُلَماء، اگر نه این بود که خدا از دانایان و آگاهان پیمان گرفته است. دست آنها را بسته -آنهایى که نمیدانند، معاقب نیستند به قدر آنان که میدانند؛ واى بر آن کسانى که میدانند و بر طبق تکالیفشان عمل نمیکنند! یکى از بزرگ‌ترین تکالیف دانایان این است که آنهایى را که نمیدانند ارشاد کنند تا همه بدانند؛ اسلام این را میخواهد؛ اسلام میخواهد آنکه نمیداند به وسیله‌ى آنکه میداند آگاه بشود تا همه بدانند و ناگهان عالَم اسلام و جامعه‌ى اسلام، همه با هم عمل کنند و پیش بروند؛ بر نادان نمیبخشاید از آنکه چرا نادان مانده است، بر دانا بیشتر نمی‌بخشاید که چرا عمل نکرده است و چرا نادان را آگاه نساخته است- خدا بر دانایان و آگاهان چه عهدی گرفته؟ اَلّا یُقارّوا، خوب گوش کنید، اَلّا یُقارّوا عَلَى کِظَّةِ ظالِمٍ وَ لا سَغَبِ مَظلوم؛ دو کلمه است: خدا بر مردمان دانا و آگاه پیمان گرفته که بر سیریِ ستمگر و گرسنگى مظلوم صبر نکنند. همه‌ى آگاهان عالَم، همه‌ى عالمان عالَم، همه‌ى دانایان موظّفند که به این تکلیف عمل کنند؛ این کلام امیرالمؤمنین است.

امیرالمؤمنین میگوید من حکومت را قبول کردم به خاطر همین پیمان؛ خدا از من پیمان گرفته، خدا مرا مجبور میکند که صبر نکنم، ساکت ننشینم؛ خدا از من میخواهد که من ظالم را سیر و مظلوم را گرسنه تحمّل نکنم، اجازه ندهم که بعضى بر بعضى ستم کنند. با این‌جور اقتضاء حکومت را قبول میکند امیرالمؤمنین. میگوید اگر این نبود، لَاَلقَیتُ حَبلَها عَلَى غارِبِها؛ ریسمان خلافت را روی پشتش می‌انداختم، او را رها میکردم که براى خودش هر جا رفت برود؛ این روش امیرالمؤمنین است.

ما مردم باید بدانیم که شیعه‌ى على مسئولیتش از همه بیشتر است؛ چرا؟ چون رهبرى، این چنین آگاه داشته، چون همه ‌چیز به او گفته شده است. ادّعاى شیعه بودن، خود مسئولیّتى دارد. آن کسانى که مدّعى پیروى ائمّه هستند، مسئولیّت بزرگ‌ترى دارند و عالِمان‌شان مسئولیّت سنگین‌ترى. چگونه میتوان دَم از اسلام زد و زندگى فردى و اجتماعى را طبق اسلام و با احکام اسلام تطبیق نکرد؟ چگونه میتوان مدّعى پیروى على بود و حقایق را ندانست و نگفت؟ لذاست که علماى تشیّع، آگاهان، دانایان، آن کسانى که به راستى شایستگى نام جانشین و پیرو على را داشتند، در طول تاریخ هر جا نگاه میکنید، اینها را در مقابل قدرتهاى مسلّط و ستمگر مى‌بینید. از زمان ائمّه‌ى هدىٰ (علیهم‌‌السّلام) چنین بوده است تا روزگار ما، تا امروز. آن قدرتى که در مقابل کجى و نابسامانى ایستاده است در طول تاریخ و امروز هم مى‌ایستد، قدرت علم، قدرت آگاهى مذهبى، قدرت پیروى از قرآن است و بس. آن جامعه‌هایى که دین را دارند و قرآن را دارند، مخصوصاً على را دارند، آن جامعه‌ها بهتر و رساتر و مستحکم‌تر و مسلّح‌ترند در مقابل نابسامانى‌ها و کجى‌ها. اگر در جامعه کجى و نابسامانى هست، هر جا که کجی و نابسامانی است -هر گوشه‌اى از زوایاى جامعه- آن گوشه از دین به همان نسبت فاصله دارد. آن گوشه از آنِ دین نیست.

جامعه‌ى ما، مملکت ما، محیط ما، ما مردمى که مدّعى هستیم که شیعه‌ایم و پیرو على، چقدر به احکام علوى نزدیک است؟ چقدر در آن عدالت و قسط هست؟ چقدر در او آزادی بیان هست؟ چقدر انسان متفکّر و آگاه، حق دارد که بیندیشد و اجازه دارد که بگوید؟ امروز در همین زمان هم علماى بزرگ ما در ایران، در خارج ایران، مراجع عظیم تقلید و علماى بزرگ، همه همین را میگویند؛ سخن آنها در مقابل هیئت حاکمه‌ى ایران، امروز همین است.

 این حوادث اخیر را شنیده‌اید؛ این حوادثى است که باید در نماز جمعه مطرح بشود؛ جزو فرائضى است که خطیب باید بگوید؛ ملزم است که افکار را در جریان بگذارد. من حرف تازه‌اى در این زمینه ندارم. خبر جدیدى که شما ندانید ندارم. آنچه من میدانم همان چیزى است که همه میدانید: غوغاست، اعتراض است. سخن از این است که مردم نارضایى‌هایى دارند. اعتراضهایى میکنند، حرفهایى میزنند. بر همه‌ى مسلمانها لازم است که اگر خود جزو آن معترضان نیستند، بدانند که این معترضان چه میگویند. ما درصددیم بدانیم که این معترضان چه میگویند. دو نکته را در اینجا حتماً باید عرض کنم و شما برادران و خواهران مسلمان بشنوید.

نکته‌ى اوّل این است که این اعتراضهایى که در سراسر ایران هست، بر خلاف آنچه که مطبوعات ما -که یکسره متأسّفانه مزدورند- و وسائل ارتباط جمعى ما میگویند، اینها یک اقلّیّت نیستند، اکثریّتند. در ایران هر حرکتى که علما بکنند، مردم دنبالشان هستند. علماى شیعه، مظهر توجّه‌ها و خواست‌ها و انگیزه‌هاى مردمند. شما مردمى که در این شهر زندگى میکنید، مانند ۳۵ میلیون مسلمان دیگرى که در این مملکت هستند، مقلّد هستید، تقلید میکنید. تقلید یعنى چه؟ یعنى پیروى از یک عالِم دین؛ این یک چیزى است که شناخت بافت زندگى ایرانى، آن را اثبات میکند. انسان ایرانى، بدون تقلید زندگى نمیکند؛ از چه ‌کسی تقلید میکند؟ تقلید از فلان روشنفکر؟ تقلید از فلان مهندس؟ تقلید از فلان سیاستمدار؟ ابدا! تقلید از عالِم و مرجع دینى و روحانى. اگر کسى بخواهد بداند که این حرکت، این قیام، این اعتراض، این سکوت -هرچه-، هر حادثه‌اى که در ایران وجود دارد، متعلّق به اقلّیّت است یا به اکثریّت، باید ببیند آیا علما در این حرکت هستند یا نیستند. در هر حرکتى که علما هستند، این حرکت مال اکثریّت مردم است؛ دلیلش هم این است که هر جا اینها یک پیغامى دادند، یک اعلامیّه‌اى دادند، یک دعوتى کردند، گروه‌هاى کثیر مردم به نداى اینها پاسخ گفتند و آنها را اجابت کردند. این چه حرفى است که بعضى میزنند و روزنامه‌ها تکرار میکنند و میگویند اینها یک اقلّیّت چند هزار نفرى هستند؟ این دروغ است. اینها یک اکثریّت چندین میلیون نفرى هستند؛ اینها مسلمان‌ها و شیعه‌ى این مملکتند؛ چه اقلّیّتى؟ مخالفینِ اینها اقلّیّتند؛ آن کسانى که اینها را و سخنانشان را تحمّل نمیتوانند بکنند اقلّیّتند؛ اینها اکثریّتند. این نکته‌ى اوّل.

نکته‌ى دوّم این است که به چه انگیزه‌ای این حرکت‌ها، این تظاهرها، این تجمّع‌ها، این منبر رفتن‌ها که علما، فضلا، مدرّسین، مراجع، علماى بزرگ، سخنرانى میکنند، بیانیه میدهند، حرف میزنند، به چه انگیزه‌اى این ‌همه انجام میگیرد؟ از خودشان باید بپرسید؛ خود آنها در بیانیه‌هایشان، در شعارهایشان، در گفته‌ها و نطق‌ها و سخنرانى‌هایشان این را براى ما روشن کرده‌اند؛ آنها میگویند در این مملکت باید اسلام باشد، در این مملکت باید قرآن حکومت کند، در این مملکت مردم باید اجازه داشته باشند که مسلمان باشند؛ همین. به کسى اجازه‌ى مسلمان ماندن داده نمیشود. تبلیغات و زرق و برقها و فحشاء زورکى و فساد اجبارى نمیگذارد مردم آن چنان که اسلام خواسته است بمانند. دخترها و پسرهاى ما را دارند در منجلاب فساد غرق میکنند؛ این کانالهاى تلویزیون، کانالهاى فساد است در داخل خانه‌هاى ما؛ این رمانهاى هیجان‌انگیز، این مطبوعات رنگین‌نامه‌ى نفرت‌انگیز، این تبلیغات دروغین، این مسائل تجمّل و آرایشى که مثل سیل دارد وارد این مملکت میشود، این مدهایى که آزادانه دارد بر گردن پسر و دختر ما تحمیل میشود، این زبانهاى حق‌گویى که هر روز بیش از روز قبل بسته میشود، این حرفهاى دروغى که به‌آسانى و مثل آب رواج داده میشود، اینها اجازه نمیدهند که انسان مسلمان بماند. «چو گِل بسیار شد پیلان بلغزند»؛(۶) پیرها و پیلها و پیل‌تَن‌ها را هم دارند میلغزانند، جوان ما که جاى خود دارد! همه‌ى حرف همین است؛ علما این را میگویند، مردم مسلمان این را میگویند؛ میگویند در این جامعه و مملکتى که نام مسلمان روى خود نهاده است، مردم باید مسلمان زندگى کنند، باید مقرّرات اسلامى اجرا بشود، باید آزادى باشد، باید اقتصادِ سالم باشد.

... در یک مجمعى جمع شدند، در یک مسجدى اجتماع کردند، به نام عالِم و مرجعى که او را خواستند شعار دادند؛ پاسخ شعار با گلوله داده شده! مردم در مقابل حرفی که میخواسته‌اند و سخنى که میخواسته‌اند ابراز بکنند هیچ تأمین جانى نداشتند؛ باز علما اعتراض کردند که چرا مردم را میکشید؟ و همین‌ طور مطلب تا امروز ادامه پیدا کرده؛ ماجرا این است. صحبتِ اخلالگرى نیست، صحبتِ «از خارج ایران آمده‌اى» نیست، صحبت اقلّیّتى نیست؛ این سخنِ مردمِ مسلمانِ این مملکت است. جوان و پیر و بازارى و دانشگاهى و روحانى و طلبه و واعظ و همه‌وهمه، حتّى کارمندان دولتى و نظامیان و غیر ذلک در این خواست عمومى در سراسر ایران همراه بوده‌اند؛ همه دنبال علما راه افتاده‌اند؛ هر کس نماز میخوانده، هر که روزه میگرفته، هر که حج میکرده، هر که از علما تقلید میکرده، در این راه با علما همراه و همگام و هم‌هدف بوده؛ حالا بعضى اقدام کرده‌اند، بعضى [هم] که اقدام نکرده‌اند دلشان با علما بوده؛ اینکه اقلّیّت نشد! کدام اقلّیّت؟

پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، تو را سوگند میدهیم وضع گرفتارى مردم مسلمان را، این گره‌هاى کورى که جز به وسیله‌ى تدبیر مردمان خیرخواه و آگاه باز نمیشود و جز به همّت مسلمانان از میان نمیرود، به لطف و کرمت این گرفتاری‌ها را برطرف بگردان.

اعوذ بالله‌ من الشّیطان الرّجیم، بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ. قُل اَعوذُ بِرَبِّ النّاسِ. مَلِکِ النّاسِ. اِلهِ النّاسِ. مِن شَرِّ الوَسواسِ الخَنّاسِ. اَلَّذی یُوَسوِسُ فی صُدورِ النّاسِ. مِنَ الجِنَّةِ وَ النّاس.(۷) صدق الله‌ العلىّ العظیم.

 

پی نوشت:

۱) کینه

۲) بخش اعظم چیزی

۳) منسوب به فردوسی

۴) سوره‌ى کافرون «به نام خداوند رحمتگر مهربان. بگو: اى کافران! آنچه میپرستید نمیپرستم، و آنچه میپرستم شما نمیپرستید، و نه آنچه پرستیدید من میپرستم، و نه آنچه میپرستم شما میپرستید. دین شما براى خودتان، و دینِ من براى خودم.«

۵) نهج‌البلاغه، خطبه‌ى ۳

۶) سعدی. گلستان، باب پنجم، حکایت ۱۷ (بگفت آنجا پری‌رویان نغزند / چو گل بسیار شد پیلان بلغزند)

۷) سوره‌ی ناس؛ «به نام خداوند رحمتگر مهربان. بگو: پناه میبرم به پروردگار مردم، پادشاه مردم، معبود مردم، از شرّ وسوسه‌گر نهانى؛ آن کس که در سینه‌هاى مردم وسوسه میکند، چه از جنّ و [چه از] انس.»

امامان معصوم علیهم‌السلام هم خودشان مکتوباتی داشتند و هم اصحابشان را به نوشتن احادیث تشویق می‌کردند.

تاریخ تدوین حدیث

در مورد پیامبر اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله ایشان خط نمی‌نوشتند و آیات قرآن هم که بر ایشان نازل می‌شد کاتب وحی داشتند و آیات را پیامبر املا می‌کردند و کاتبان می‌نوشتند و این از وجوه اعجاز قرآن است که آورنده آن نوشتن نمی‌دانست آیه قرآن هم به این مطلب اشاره دارد ( و لا تخطه بیمینک )(1) و با دست خود کتابی نمی‌نگاشتی؛ بنابراین این‌که چرا پیامبر اسلام احادیث را خودشان کتابت نکردند، روشن است؛ ولی در زمان ایشان احادیث را هم اصحاب کتابت می‌کردند و پیامبر اهتمام ویژه‌ای به امر کتابت داشتند. در جریان جنگ بدر پیامبر آموزش کتابت را فدیه برخی از اسرای جنگی قرار داد، برخی از اصحاب را به تعلیم کتابت به دیگران مأمور ساخت و اهتمام حضرت به این امر چنان بدر که تعلیم کتابت را از حقوق فرزند بر پدر قرار داد.

شهید مطهری پس از نقل‌قول برخی مستشرقان مبنی بر عدم کتابت حدیث در عصر نبوی ضمن رد نظریه آنان می‌گوید: از مطالعه دقیق‌تر در آثار صدر اسلام معلوم می‌شود که کتابت و یادداشت از زمان پیامبر اکرم معمول شد و ادامه یافت ... ایشان سپس به دو تألیف که این مدارک را جمع‌آوری کرده‌اند اشاره می‌کند: یکی کتاب مصنفات الشیعه الامامیه فی العلوم الاسلامیه، تألیف علامه شیخ‌الاسلام زنجانی و تأسیس الشیعه لعلوم الاسلام، تألیف علامه آیت‌الله سید حسن صدر.(2)

همچنین آقای سید محمدرضا جلالی نویسنده کتاب تدوین السنه الشریفه دراین‌باره می‌گوید: کتابت حدیث همگام با روایت آن جریان داشت ازاین‌رو پیش از آنکه پیامبر به جوار رحمت حق انتقال یابد کتابت حدیث بدون هیچ چون‌وچرایی در بین همه امری پذیرفته‌شده و گردآوری و نوشتن دانستنی‌ها امری به واقعیت پیوسته بود...(3)

بعد از رحلت پیامبر اسلام امر کتابت حدیث تداوم یافت و حرکتی که با هدایت رسول خدا آغاز شد و در بین امت پا گرفت ادامه یافت؛ ولی با گذشت مدتی و در زمان خلیفه دوم کتابت حدیث منع شد و در اقدامی رسمی مسلمانان را از کتابت و گردآوری حدیث و سنت بر حذر داشت و این سیاست منع تدوین حدیث تا زمان عمر بن عبدالعزیز رواج داشت. منتهی دراین‌بین امامان معصوم علیهم‌السلام مکتوباتی داشتند که به برخی از آنان اشاره می‌کنیم:

امام علی علیه‌السلام پس از رحلت پیامبر همچنان به ترویج سنت نبوی در قالب نقل و کتابت حدیث پرداخت. مرحوم احمدی میانجی مکتوبات علوی را چنین بیان می‌کند:

1- نوشته‌ای برای امام مجتبی مشتمل بر مکارم اخلاق و توصیه آن جناب به آن‌ها.

2- نوشته‌ای برای امام حسین و محمد بن حنفیه مشتمل بر مستحبات و آداب.

3- نوشته‌ای برای پیروان خویش و توجه دادن آن‌ها به امور مهم.

4- نوشته‌ای برای مالک اشتر مشتمل بر اصول مملکت‌داری.(4)

امام حسن نیز  علاوه بر آنکه خود به کتابت حدیث اقدام نمود اصحاب را به کتابت حدیث و محافظت آن سفارش می‌فرمود. یکی از مکتوبات امام مجتبی نوشته‌ای است در باب امامت که برای جندب بن عبدالله مرقوم فرمود همچنین نوشته‌ای برای اصحاب خودشان در پاسخ به چیزی که ایشان برای حضرت نوشتند و نوشته‌ای به معاویه درباره خلافت نگاشته بودند. امام حسین هم نوشته‌ای در موضوع قدر مکتوب فرمودند.(5)

صحیفه سجادیه از مشهورترین کتاب‌های فراهم آمده است که مطالب این کتاب را امام سجاد در قالب دعا بر امام محمدباقر و فرزند دیگرش زید بن علی املا فرمود.

امام باقر علیه‌السلام در جهت سیره امامان دیگر به نشر و جمع‌آوری حدیث همت گماشت. برخی از مکتوبات ایشان چنین است:

1- کتابی در تفسیر قرآن که ابو الجارود آن را روایت کرده است.

2- نوشته‌ای که حضرت به یکی از خلفای بنی امیه نگاشت که بخشی از آن در کتاب کافی آمده است.(6)

مکتوبات امام صادق علیه‌السلام:

1- کتاب التوحید ، که امام این کتاب را بر مفضل بن عمر املا فرمود.

2- رساله عبدالله بن نجاشی، که امام این رساله را در پاسخ به درخواست او نوشت و حاوی نکات اخلاقی و اجتماعی بسیاری است.

3- رساله‌ای برای پیروانش که امام این کتاب را برای عموم اصحاب خود نگاشت.(7)

همچنین امامان دیگر ما هم دارای مکتوباتی بودند که برای آشنایی بیشتر به کتاب تاریخ حدیث مراجعه نمایید.(8)

بنابراین امامان معصوم علیهم‌السلام هم خودشان مکتوباتی داشتند و هم اصحابشان را به نوشتن احادیث تشویق می‌کردند.

 

پی‌نوشت‌ها :

  1. عنکبوت (29) آیه 24.
  2. مرتضی مطهری، خدمات متقاتل اسلام و ایران، در مجموعه آثار،ج14، ص 393.
  3. محمدرضا حسینی جلالی، تدوین السنه الشریفه، ص 256.
  4. علی احمدی میانجی، مکاتیب الرسول ،ج1، ص423.
  5. همان، ص427.
  6. اسد الله جمشیدی ،تاریخ حدیث ،انتشارات موسسه امام خمینی ،ص166.
  7. همان، ص175.
  8. همان.

کم‌فروشی یعنی فروشنده‌ای که جنس را کمتر از وزنی که باید داشته باشد می‌فروشد. سلب اعتماد، فساد اقتصادی و نزول بلایا از جمله پیامدهای مادی و معنوی کم‌فروشی محسوب می‌شود.

از جمله مسائلی که نظم زندگی و معیشت مردم بر آن استوار است، وفای در معاملات است؛ به طور کلی در معالمات و قراردادها باید تعادل منظور و به تعهدات دو طرف معامله جامه عمل پوشیده شود و ضرر و زیان متوجه طرف معامله نشود. آنچه این مسئله را مورد خدشه قرار می‌دهد، مسائلی همچون کم‌فروشی است. بدیهی است کم‌فروشی در حقیقت دو خیانت به خریدار می‌کند: اول اینکه مال از قیمت مورد توافق برای خریدار گران‌تر شده و دیگر اینکه خریدار در مقدار جنس و کالایی که مورد نیاز او بوده کسر خواهد آورد. سلب اعتماد، فساد اقتصادی و نزول بلایا از جمله پیامدهای مادی و معنوی کم‌فروشی محسوب می‌شود.

خداوند در آیات متعددی از قرآن این مسئله را مورد توجه قرار داده است؛ از جمله آنکه در آیات ابتدایی سوره المطففین می‌فرماید: «وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفین‏؛ واى بر کم‏ فروشان‏»، «الَّذینَ إِذَا اکْتالُوا عَلَى النَّاسِ یَسْتَوْفُونَ  آنان که چون از مردم کالایى را با پیمانه و وزن می‌گیرند، تمام و کامل دریافت می‌کنند»، «وَ إِذا کالُوهُمْ‏ أَوْ وَزَنُوهُمْ یُخْسِرُونَ؛ و چون براى آنان پیمانه و وزن کنند ، کم مى‏‌دهند»؛ «أَ لا یَظُنُّ أُولئِکَ أَنَّهُمْ مَبْعُوثُون‏؛ آیا اینان یقین ندارند که حتماً بر انگیخته مى‏‌شوند؟»، «لِیَوْمٍ‏ عَظیمٍ؛ براى روزى بزرگ‏».

همچنین خداوند به صورت مصداقی این چالش را در ماجرای شعیب نبی (ع) تبیین کرده است؛‌ آنجا که خداوند از زبان شعیب(ع) فرمود: «یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ وَ لا تَنْقُصُوا الْمِکْیالَ وَ الْمیزانَ إِنِّی أَراکُمْ بِخَیْرٍ وَ إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ مُحیط؛ اى قوم من، خدا را بپرستید ، شما را جز او هیچ معبودى نیست ؛ و از پیمانه و ترازو نکاهید ، همانا من شما را در توانگرى و ثروتى ‏[که بى‏نیاز کننده از کم فروشى است ] مى‏‌بینم و بر شما از عذاب روزى فراگیر بیمناکم‏».

در وهله اول این آیه گویای آن است یکى از مفاسد اقتصادى که از روح شرک و بت‌پرستى سرچشمه مى‌‏گیرد، در آن زمان در میان اهل "مدین" سخت رائج بود. اینکه از میان همه گناهان قوم، خصوص کم‌‏فروشى و نقص در مکیال و میزان را نام برده، دلالت دارد بر اینکه این گناه در بین آنان شیوع بیشترى داشته و در آن افراط مى‏‌کرده‌‏اند به حدى که فساد آن چشم‌گیر و آثار سوء آن روشن شده بوده و لازم بود دعوت‌کننده‌ای به سوى حق، قبل از هر دعوتى آنان را به ترک این گناه دعوت کند و از میان همه گناهانى که داشته‌‏اند انگشت روى این یک گناه مى‌‏گذارد. (ترجمه تفسیر المیزان، ج‏10، ص541)‌ رواج این دو کار در میان آنها نشانه‌‏اى بود از نبودن نظم و حساب و میزان و سنجش در کارهایشان، و نمونه‌‏اى بود از غارتگرى و استثمار و ظلم و ستم در جامعه ثروتمند آنها.

اما " مکیال" و" میزان" به معنى پیمانه و ترازوست و کم کردن آنها به معنى کم فروشى و نپرداختن حقوق مردم است. این پیامبر بزرگ پس از این دستور بلافاصله اشاره به دو علت براى آن مى‌‏کند:

نخست مى‏‌گوید:" قبول این اندرز سبب مى‏‌شود که درهاى خیرات به روى شما گشوده شود، پیشرفت امر تجارت، پایین آمدن سطح قیمت‌ها، آرامش جامعه، خلاصه "من خیر خواه شما هستم" و مطمئنم که این اندرز نیز سرچشمه خیر و برکت براى جامعه شما خواهد بود. (إِنِّی أَراکُمْ بِخَیْرٍ). این احتمال نیز در تفسیر این جمله وجود دارد که شعیب می‌گوید:" من شما را داراى نعمت فراوان و خیر کثیرى مى‏‌بینم" بنا بر این دلیلى ندارد که تن به پستى در دهید و حقوق مردم را ضایع کنید و به جاى شکر نعمت کفران کنید. (نمونه) همچنان که علامه در تفسیر خود می‌نویسد " إِنِّی أَراکُمْ بِخَیْرٍ"- یعنى من شما را در خیر مشاهده می‌‏کنم و می‌بینم که خداى تعالى به شما مال بسیار و رزقى وسیع و بازارى رواج داده، بارانهاى به موقع، محصولات زراعى شما را بسیار کرده و با این همه نعمت که خدا به شما ارزانى داشته چه حاجتى به کم‏‌فروشى و نقص در مکیال و میزان دارید؟ و چرا باید از این راه در پى اختلاس مال مردم باشید و به مال اندک مردم طمع ببندید و در صدد به دست آوردن آن از راه نامشروع و به ظلم و طغیان برآیید؟؛ (ترجمه تفسیر المیزان، ج‏10، ص541) نشان به اینکه امام صادق علیه السلام مراد از «إِنِّی أَراکُمْ بِخَیْرٍ» را فراوانى و ارزانى اجناس دانسته‏‌اند. (تفسیر نور، ج‏4، ص105) دیگر اینکه من از آن مى‏‌ترسم که اصرار بر شرک و کفران نعمت و کم‌فروشى، عذاب روز فراگیر، همه شما را فرو گیرد" (وَ إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ مُحِیطٍ).

 

منابع:

تفسیر المیزان علامه طباطبایی

تفسیر نور حجت‌الاسلام قرائتی

تفسیر نمونه آیت‌الله مکارم شیرازی

مولوی عبدالصمد کریم‌زایی، امام جمعه اهل سنت ایرانشهر‌، گفت: حج از جمله شعائر دینی بوده که علاوه بر اینکه یک عبادت محسوب می‌شود، دارای آثار اجتماعی و سیاسی نیز بوده و مایه وحدت و همبستگی جهان اسلام است.

وی ادامه داد: حج مایه عظمت و وحدت امت اسلامی بوده و به‌ویژه وقوف در عرفات، مشعر و منا از مصادیق بارز این وحدت به‌شمار می‌رود.

امام جمعه اهل سنت ایرانشهر اظهار کرد: مکه سرزمین امن خداست و افرادی که به این سرزمین می‌روند باید در امان باشند و هچ اهانت و خشونتی علیه آنان نشود، بر این اساس، گفت‌وگوها و تعاملات باید صمیمانه و برای رسیدن به توافق و همبستگی بیشتر میان مسلمانان شکل بگیرد.

کریم‌زایی با بیان اینکه این وحدت باید بر اساس محورهایی مثل قرآن، وجود مقدس پیامبر(ص) و محبت اهل بیت(ع) باشد، افزود: تبادل گفتمان و اندیشه‌ها می‌تواند منجر به افزایش کیفیت و ارتقای تفکر شود که از دستاوردهای حج ابراهیمی به حساب می‌آید.

وی عنوان کرد: مسلمانان از سوی دیگر باید در سایه وحدت گفتمانی در مقابل دشمنان صف واحدی تشکیل دهند و نسبت به کفر و شرک اعلام موضع داشته باشند، قطعاً رسیدن به این اهداف مستلزم آن است که هر اقدامی در این راستا رنگ و بوی اسلامی پیدا کند.

این عالم اهل سنت بیان کرد: حج الگویی از یک اجتماع گفتمان‌محور و فرصتی برای گسترش ارتباطات میان مسلمانان و در نهایت تحقق امت واحده است؛ در این ایام، مسلمانان می‌توانند در سایه گفت‌وگوی منطقی و مهربانانه اختلافات را زدوده و به هم نزدیک شوند.

وی افزود: فارغ از آنکه همه دستگاه‌های تبلیغاتی سعی می‌کنند تا جامعه اسلامی را از درون تهی کنند، مسلمانان باید به صفوف خود استحکام بخشیده و از این هجمه‌های فرهنگی و سیاسی که سعی در تضعیف مسلمانان دارند، دور شوند.

مولوی کریم‌زایی اظهار کرد: زمانی که گفت‌وگو انجام شود و تبادل افکار صورت پذیرد، افکار عمومی شکل می‌گیرد؛ با شکل گرفتن افکار عمومی دولتمردان و سیاست‌مداران هم تشویق شده و گاهی مجبور می‌شوند که در سیاست‌های خودشان تجدیدنظر کرده و برخی سیاست‌های واگرایانه خود را تبدیل به سیاست‌های وحدت‌گرایانه که موجب تقویت صفوف مسلمانان می‌شوند، کنند.

تشکر از دیگری و احسان کننده، در حقیقت بیانگر ارزش و جایگاهی است که شخص برای خویش قائل است و با تشکر، این جایگاه و ارزش را به نمایش می‌گذارد.

خوبی و احسان به دیگران از مرام‌های پسندیده در تعاملات اجتماعی شناخته می‌شود. همچنین این خصلت در حوزه عمل اجتماعی و هنجارهای پسندیده قرار می‌گیرد و یکی از فضیلت‌های اخلاقی نیز به شمار می‌رود. خداوند در قرآن نسبت به احسان به دیگران تأکید دارد و مردم را در انجام این امر مورد تشویق قرار داده است. کمک مالی به خویشان و بستگان یکی از مصادیق آن است؛‌ همچنین یتیمان و بیچارگان و همسایگان دور و نزدیک و نیز دوستان بسیار نزدیک و همنشین و در راه‌ماندگان نیز از جمله کسانی هستند که می‌بایست بی هیچ چشم داشتی به آنان احسان کرد.

قرآن بیان می کند که احسان به دیگران در حقیقت احسان به خویشتن است چنانکه می‌فرماید: إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لِأَنفُسِکُمْ (اسراء آیه7)؛ زیرا شخص با احسان و نیکوکاری، شخصیت خود را کامل می‌کند و موجب تعالی روح خویش می‌شود. اگر انجام اعمال پسندیده و نیک، انسان را از خسران رهایی می‌بخشد و مصداق انسان پیروز و فائز می‌شود به این معناست که انسان در یک فرآیندی خود را از نقص به کمال می‌رساند. در مقابل، هر فردی که از فطرت سالم برخوردار باشد، زبان به ستایش و تحسین اهل احسان و نیکوکاران می‌گشاید و یا به صورت عملی در صدد جبران خوبی بر می‌آید. از نگاه آموزه‌های دین و ارزش‌های انسانی اگر کسی خدمتی به شما کرد، نباید آن را از یاد برد و این خدمت را باید روزی جبران کرد همچنان که امام رضا(ع) در روایتی فرمود: «کسى که شکرگزارى ولی‌ّنعمت خود از خلق خدا نکند، شکرگزارى از خدا نکرده است؛ مَنْ‏ لَمْ‏ یَشْکُرِ الْمُنْعِمَ مِنَ الْمَخْلُوقِینَ لَمْ یَشْکُرِ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ.» (عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج‏2، ص24)

امیرالمؤمنین (ع) در دیگر روایت درباره روش پاسخ دادن به ستایش‌ها و نیکى‌ها فرمود: «چون تو را ستودند، بهتر از آنان ستایش کن، و چون به تو احسان کردند، بیشتر از آن ببخش. به هر حال پاداش بیشتر از آن آغاز کننده است؛ إِذَا حُیِّیتَ بِتَحِیَّةٍ فَحَیِّ بِأَحْسَنَ مِنْهَا، وَ إِذَا أُسْدِیَتْ إِلَیْکَ یَدٌ فَکَافِئْهَا بِمَا یُرْبِی عَلَیْهَا، وَ الْفَضْلُ مَعَ ذَلِکَ لِلْبَادِئِ».

این می‌تواند به این معنا باشد که سپاسگزار در حقیقت شخصیت خود را بروز و ظهور داده است؛ و تشکر از دیگری و احسان کننده، در حقیقت بیانگر ارزش و جایگاهی است که شخص برای خویش قائل است و با تشکر، این جایگاه و ارزش را به نمایش می‌گذارد و به دیگران نشان می‌دهد تا چه اندازه برای شخصیت خود ارزش قائل است. گاهی ممکن است افراد در آماج محبت دیگران قرار گیرند، اما به جای جبران خوبی، دچار عُجب و تکبر می‌شوند؛ به این معنا که خود را لایق این مهر و محبت می‌دانند؛‌ این چالش بیشتر در زمانی رخ می‌نماید که فرد به یک موقعیت اجتماعی مناسبی دست یافته باشد و یا از زیبایی ظاهری و یا یک خصلت درونی و ویژگی خاص برخوردار باشد غافل از اینکه مردم چنین تصوری ندارند مگر افراد چاپلوس.

موضوع احترام به پدر و مادر از جمله موضوعاتی است که خداوند در قرآن کریم بار‌ها به آن اشاره کرده و اطاعات از پدر و مادر را هم ردیف اطاعت از خودش قرار داده است.

موضوع احترام به پدر و مادر از جمله موضوعاتی است که خداوند در قرآن کریم بار‌ها به آن اشاره کرده است و این نشانه اهمیت احترام به پدر و مادر و محبت به آنها است. تا جایی که امام علی (ع) در این زمینه می‌فرمایند:

بزرگترین و مهمترین تکلیف الهی نیکی به پدر و مادر است. (میزان الحکمة، ج ۱۰، ص ۷۰۹)

 

و یا امام صادق (ع) موضوع احترام به پدر و مادر را هم‌طراز جهاد در راه خدا می‌داند و در این زمینه می‌فرماید:

برترین کارها عبارتست از نماز در اول وقت، نیکی به پدر و مادر و جهاد در راه خدا.

 

به این آیه توجه کنید

وَ اخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَ قُل رَّبِّ ارْحَمْهُمَا کَمَا رَبَّیَانِى صَغِیراً (اِسراء ۲۴)

 

ترجمه

و همیشه پر و بال تواضع و تکریم را با کمال مهربانی نزدشان بگستران و بگو: پروردگارا ، چنان که پدر و مادر ، مرا از کودکی (به مهربانی ) بپروردند تو در حق آنها رحمت و مهربانی فرما. (اِسراء ۲۴)

 

یک روز نیکی به پدر و مادر بالاتر از یک سال جهاد در راه خدا

مردی خدمت پیامبر اکرم(ص) آمد و گفت: پدر و مادر پیری دارم که به خاطر انس با من مایل نیستند به جهاد بروم، رسول خدا(ص) فرمود: پیش پدر و مادرت بمان، قسم به آنکه جانم در دست اوست، انس یکروز آنان با تو از جهاد یک سال بهتر است. (البته در صورتی که جهاد واجب عینی نباشد). (بحار الانوار، ج ۷۴، ص ۵۲.)

 

دعا برای پدر و بهرمندی خود انسان از این دعا

این تعبیر کنایه از مبالغه در تواضع و خضوع زبانی و عملی نسبت به پدر و مادر است همانطور که پرنده برای تحریک عاطفه جوجه‌هایش بال خود را می‌گسترد تا آنها را به آغوش خود دعوت کرده و آنها را تغذیه کند انسان هم باید نهایت تواضع و خضوع را در برابر والدین خود بکار برد و در حق آنها دعا کند و بگوید: خدایا همانطور که آنها را در دوران کودکی نسبت به من مهربان کردی تا با رحمت خود مرا پرورش داده و به سن جوانی رساندند، تو نیز اکنون که آنها در سنین کهولت هستند و نیز بعد از حیاتشان آنها را مورد رحمت خود قرار بده و این آیه دلالت دارد که دعای فرزند در حق پدر و مادر در موضع اجابت است و بواسطه این ادب و تواضع، خود فرزند نیز از این دعا بهره‌مند می‌شود.

 

راهی برای طولانی شدن عمر و افزایش روزی

در کنار وعده‌های بیشمار خداوند برای کسانی که به پدر و مادر خود نیکی می‌کنند موضوع گشایش در کار‌ها و افزایش رزق و روزی و طول عمر هم از جمله نعمت‌هایی است که از طریق مهربانی و محبت به پدر و مادر حاصل می‌شود تا جایی که پیامبر (ص) می‌فرماید: کسی که دوست دارد عمرش طولانی و روزیش زیاد شود، نسبت به پدر و مادرش نیکی کند و صله رحم بجای آورد. (کنز العمال، ج ۱۶، ص ۴۷۵.)

 

پیام‌هایی از آیه ۲۴ سوره اسراء

فرزند در هر موقعیّتى که هست، باید متواضع باشد و کمالات خود را به رُخ والدین نکشد. «واخفِض لهما جناح الذّل»

تواضع در برابر والدین، باید از روى مهر و محبت باشد، نه ظاهرى و ساختگى، یا براى گرفتن اموال آنان. «واخفض لهما... من الرّحمة»

فرزند باید نسبت به پدر مادر، هم متواضع باشد، هم برایشان از خداوند رحمت بخواهد. «واخفض... و قل ربّ ارحمهما»

دعاى فرزند در حقّ پدر و مادر مستجاب است، وگرنه خداوند دستور به دعا نمى‏‌داد. «وقل ربّ ارحمهما...»

دعا به پدر و مادر، فرمان خدا و نشانه‏ شکرگزارى از آنان است. «قل ربّ ارحمهما...»

در دعا از کلمه «ربّ» غفلت نکنیم. «قل ربّ ارحمهما»

رحمت الهى، جبران زحمات تربیتى والدین است. «ربّ ارحمهما کما ربّیانى» گویا خداوند به فرزند مى‏‌گوید: تو رحمت خود را دریغ مدار، واز خدا نیز استمداد کن که اداى حقّ آنان از عهده‏ تو خارج است.

گذشته‏ خود، تلخى‏‌ها و مشکلات دوران کودکى و خردسالى را که بر والدین تحمیل شده است از یاد نبرید. «کما ربّیانى صغیراً»

پدر و مادر باید بر اساس محبّت فرزندان را تربیت کنند. «ارحمهما کما ربّیانى»

انسان باید از مربّیان خود تشکّر و قدردانى کند. «ارحمهما کما ربّیانى»

 

منبع: تفسیر المیزان و نور

احادیث