مرحوم طبرسی در کتاب اعلام الوری (ج ۱، ص ۴۲) ولادت آن فرستاده الهی را در روز جمعه به هنگام طلوع آفتاب در هفدهم ماه ربیع الاول ذکر کرده است. اهل سنت قریب به اتفاق ولادت را در روز دوازدهم ربیع ثبت کرده اند. البته مرحوم کلینی هم با این قول هم عقیده است ولی به نظر ما برخلاف نظر مشهور امامیه است.
بدین مناسبت بر آن شدیم تا نیم نگاهی به زندگی یکی از همسران آن حضرت یعنی ام سلمه بپردازیم. به نظر میرسد پس از حضرت خدیجه کبری سلام الله علیها، هیچ بانویی به مقام و منزلت او نمیرسد. محورهای بسیار فراوانی در زندگی سراسر افتخار او وجود دارد که در این نوشته به برخی از آنها می پردازیم.
۱. نسب
نامش هند دختر أبی اُمیه، ام سلمه قرشیه مخزومیه است. (تهذیب الکمال، ج ۳۵، ص۳۱۷). ذهبی در کتاب سیر أعلام النبلاء (ج ۲، ص ۲۰۱) او را این گونه توصیف کرده است: بانویی محجّبه و پاک به نام هند دختر ابی امیة بن مغیرة بن عبدالله بن عمر ... از اولین زنان مهاجر و زیباترین آنها و شریفترین آنها از حیث نسب بود.
۲. جایگاه علمی و فقهی امسلمه(س)
شاید یگانه همسر رسول خداست که از او به عنوان فقیه تعبیر شده است. ذهبی در کتاب سیر اعلام نبلاء (ج ۲، ص ۲۰۳) میگوید: «و کانت من فقهاء الصحابیات» یعنی در میان زنانی که یاران پیامبر بودند، از فقها شمرده میشد. این تعبیر کاشف از جایگاه علمی و فقهی ام سلمة است.
۳. نقش امسلمه(س) در نشر احادیث پیامبر(ص)
یکی از علوم شریفه، نقل حدیث است و ام سلمه سهم بزرگی در این زمینه داشته است به طوری که در مسند او بالغ بر ۳۷۸ حدیث است که تنها بخاری و مسلم سیزده حدیث از او نقل کرده اند.
سیر اعلام نبلاء (ج ۲، ص ۲۱۰) او از وجود مقدس رسول خدا صلی الله علیه و آله و حضرت صدیقه شهیده فاطمه زهرا و دخترش زینب و عروة الزبیر نقل حدیث کرده است. (تهذیب الکمال، ج ۳۵، ص ۳۱۷) و طبق گفته جناب مزی در تهذیب الکمال (ص ۸۵) شخصیت های مهمی از او نقل حدیث کرده اند از جمله: امام محمد باقر علیه السلام، عبدالله ابن عباس، حبیب بن ابی ثابت، اسامة بن زید و سعید بن مسیب. (تهذیب الکمال ج ۳۵، ص ۳۱۸)
۴. ام سلمه(س) و روزهای آخر عمر پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله)
مرحوم شیخ مفید در کتاب الارشاد (ج ۱، ص ۱۸۵) حوادث تلخ روزهای واپسین عمر رسول خدا را نقل کرده و مینویسد: در روزهای آخر عمر خود فرمود: «أدعوا لی أخی و صاحبی» یعنی برادر و همراه مرا فرا خوانید. عایشه گفت: بگویید که ابوبکر بیاید. وقتی آمد حضرت به او نظر انداخت و روی خود را برگرداند. حضرت برای بار دوم فرمود: «أدعوا لی أخی و صاحبی». حفصه گفت: عمر را صدا بزنید. عمر آمد. حضرت از او روی برگرداند و برای بار سوم فرمود: «أدعوا لی أخی و صاحبی». ام سلمه گفت: علی را فرا خوانید به درستی که پیامبر او را میخواهد.
امیرالمومنین علیه السلام (ص) آمد وقتی نزدیک آن حضرت شد، خودش را بر رسول خدا(ص) انداخت و پیغمبر صلی الله علیه و آله با او نجوا مینمود. اینجا بود که امام علی(ع) فرمود: پیامبر خدا هزار باب علم به من یاد داد از هر بابی هزار باب دیگر به روی من باز شد و درباره آنچه من باید به آن اقدام کنم به من وصیت نمود. (اعلام الوری، ج ۱، ص ۲۶۷)
۵. ام سلمه(س) راوی حدیث "امامان دوازدهگانه"
یکی از احادیث صحیح و متواتر حدیث ائمه دوازده گانه است. جناب خزاز قمی متوفی قرن چهارم در کتاب کفایة الأثر احادیث متعددی از ام سلمه همسر رسول خدا نقل کرده است. از جمله آنها این روایت است که میگوید از رسول الله(ص) شنیدم که فرمود: ائمه بعد از من دوازده نفر هستند یعنی به تعداد نقباء بنی اسرائیل. نه نفر از آنها از صلب حسین(ع) هستند که خداوند علم و فهم مرا به آنها عنایت کرده است پس وای بر کسی که آنها را دشمن بدارد.
۶. نقش ام سلمه(س) در نقل روایات پیامبر(ص) در برتری مطلق امیرالمؤمنین(ع)
روایات فراوانی در کتب فریقین از ام سلمه نقل شده که همه آنها را از رسول خدا(ص) شنیده است. او راوی حدیث رد الشمس است. (الإرشاد، ج ۱، ص ۳۴۵) و راوی حدیث «تقتلک الفئة الباغیة» که مربوط به شهید صفین عمار بن یاسر(رضیالله عنه) است. (صحیح مسلم، ج ۸، ص ۱۸۶) و راوی حدیث «من سبّ علیّاً فقد سبّنی» است. (مستدرک، ج ۳، ص ۹۳) یعنی کسی که علی را دشنام بدهد به تحقیق که مرا دشنام داده است.
همچنین او راوی حدیث «علی مع القرآن و القرآن مع علی» است. (مستدرک حاکم، ج ۳، ص ۹۶) شایان ذکر است که ام سلمه راوی احادیثی است که نص در اثبات خلافت و جانشینی امیرالمومنین علی علیه السلام است. ابن اعثم کوفی در کتاب الفتوح (ج ۲، ص ۴۵۴) نقل میکند که عبدالله ابن زبیر خالهاش عایشه را جهت جنگ با علی(ع) تحریک میکرد و میگفت که احدی از رسول خدا(ص) نشنیده که بگوید علی(ع) بعد از من ولی مردم است. ام سلمه به او گفت: اگر تو این را از رسول خدا (ص) نشنیدی از خاله ات عایشه بپرس که رسول خدا(ص) به علی(ع) فرمود: «تو خلیفه و جانشین من در زمان حیات و بعد از ممات من هستی» عایشه وقتی این حدیث را شنید گفت: آری من این را از رسول خدا(ص) شنیدم. ام سلمه پس از آن به عایشه گفت: مبادا که تو آن زنی باشی که سگهای حوأب بر او پارس میکنند و مبادا که گرفتار نیرنگ طلحه و زبیر شوی زیرا این دو نفر تو را از راه خدا بی نیاز نمی کنند.
مرحوم شیخ مفید نیز در کتاب ارشاد با سندی که متصل به ابن عباس است نقل میکند که پیامبر اکرم(ص) به ام سلمه فرمود: بشنو و شاهد باش که علی(ع)، امیر مؤمنان و سید وصیین (برترین جانشین) است. از مجموع این روایات که فریقین آن را نقل کرده اند استفاده می شود که مسئله جانشینی و خلافت پس از رسول خدا (ص)از آن امیرالمومنین علی علیه السلام است و جایی برای سقیفه بنی ساعده باقی نمیماند.
۷. نامه ام سلمه به امامعلی (علیهالسلام) درباره نبرد جمل
هشام بن محمد کلبی در کتاب الجمل روایت کرده که ام سلمه از مکه نامه ای با این محتوا برای علی علیه السلام نوشت: «اما بعد به درستی که طلحه و زبیر و پیروانشان که تابع گمراهی هستند، می خواهند همراه عایشه خارج شوند و یادآوری میکنند که عثمان مظلومانه کشته شده و آنها از او خونخواهی میکنند. حول و قوه خدا در این ماجرا برای شما کافی است. اگر خداوند ما را از خروج نهی نکرده بود و به ملازمت بیت امر نکرده بود، هرگز مساله خروج بر تو و همچنین یاری تو را رها نمی کردم. در عین حال، پسرم عمر بن ابی سلمه که همانند خودم است را به سوی تو میفرستم. پس او را به خیر نصیحت فرما». (شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید، ج ۶، ص ۲۱۹؛ تاریخ طبری، ج ۴، ص ۴۵۱)
۸. نزول آیه تطهیر در خانه ام سلمه(س)
حاکم حسکانی حنفی مذهب متوفای قرن پنجم در کتاب شواهد التنزیل (ج ۲، ص ۹۲) با سندی از ام سلمه نقل کرده که در خانه من آیه «إنما یرید الله لیذهب عنکم الرجس أهل البیت» نازل شد. (تاریخ دمشق، ج ۱۴، ص ۱۴۹ و ۱۵۳).
۹. اعتماد امام معصوم(ع) به امسلمه(س) در سپردن ودایع امامت
هنگامی که امام حسین علیه السلام خواست از حجاز عازم عراق شود، ودائع امامت را نزد ام سلمه سپرد. این خود کاشف از شدت اعتماد آن حضرت(ع) به ایشان است. مرحوم صفار قمی (متوفای ۲۹۰ ق) در بصائر الدرجات (ص ۲۲۳) با سندی از امام جعفر صادق علیه السلام نقل کرده که کتابها نزد علی علیه السلام بود و زمانی که او به سوی عراق رفت، کتابها نزد ام سلمه به ودیعت گذاشته شد.
همچنین مرحوم طبرسی در اعلام الوری (ج ۱، ص ۴۰۶) از شهر بن حوشب می نویسد که وقتی علی علیه السلام به کوفه رهسپار گردید، کتابها و وصیت خود را نزد ام سلمه به ودیعت نهاد و هنگامی که امام حسن علیه السلام برگشت، ام سلمه ودائع را به او تحویل داد. (کافی، ج ۱، ص ۲۳۶)
۱۰. مطلعبودن امسلمه(س) از واقعه عاشورا از طریق اخبار غیبی پیامبر(ص)
مرحوم شیخ مفید در کتاب الإرشاد (ج ۲، ص ۱۳۰) از ام سلمه نقل میکند که گفت: شبی رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) از پیش ما بیرون رفت و مدتی دراز ناپدید شد. سپس بازگشت و سر و رویش غبارآلود بود و دست خود را نیز بسته بود (مشت کرده بود). من عرض کردم: ای رسول خدا! چرا شما را غبارآلود میبینم؟ فرمود: مرا در این ساعت به جایی از سرزمین عراق بردند که نامش کربلا بود، و در آن سرزمین جای کشته شدن پسرم حسین و گروهی از فرزندان و خاندانم را به من نشان دادند، و من پیوسته خون ایشان را از آنجا برمیگرفتم و آن اکنون در دست من است. رسول خدا دست خود را برای من باز کرده و فرمود: آن را بگیر و نگهداری کن، پس من آن را گرفتم دیدم مانند خاک سرخ بود، پس در شیشهای نهادم و سر آن را بستم و از آن نگهداری میکردم، تا آنگاه که حسین(علیه السّلام) از مکه به سمت عراق رهسپار شد. من در هر روز و شب آن شیشه را بیرون میآوردم و میبوییدم و به آن مینگریستم و بر مصیبتهای آن جناب میگریستم. وقتی روز دهم محرم شد همان روزی که حسین(ع) در آن روز کشته شد، در اول روز که آن را بیرون آوردم دیدم به حال خود است، دوباره آخر روز آن را آوردم دیدم خون تازه شده. من به تنهایی در خانه خود شروع به زاری و گریه کردم؛ اما اندوه خود را فرو نشاندم از ترس آنکه مبادا دشمنان ایشان در مدینه بشنوند و در شماتت ما شتاب کنند، و پیوسته آن روز و ساعت را در نظر داشتم تا خبر شهادت آن حضرت به مدینه رسید و آنچه دیده بودم به حقیقت پیوست.
۱۱. واکنش امسلمه پس از به شهادترسیدن امام حسین(علیهالسلام)
ذهبی در سیر أعلام النبلاء (ج ۲، ص ۲۰۲) مینویسد: ام سلمه از بین امهات مؤمنان (همسران رسول خدا) آخرین شخص بود که رحلت کرد. عمرش طولانی شد تا اینکه به زمان شهادت حسین علیه السلام رسید و در آن موقع از شدّت غم زبانش بند آمد و بیهوش شد و بسیار محزون گردید و بعد از این ماجرا فقط مدت کمی زنده بود. او حدود نود سال در قید حیات بود و در بقیع مدفون شد.
ابن عساکر دمشقی شافعی مذهب در کتاب تاریخ دمشق (ج ۱۴، ص ۱۵۱) مینویسد: از شهر بن حوشب که گفت: وقتی خبر شهادت حسین بن علی آمد ام سلمه اهل عراق را لعنت کرد و گفت: او را کشتند، خدا آنها را نابود کند.