emamian
بعد از سی سالگی این پنج نشانه را جدی بگیرید
قلب از اعضای مهم و حیاتی بدن است و درصورتیکه تنها برای چند ثانیه وظیفه خود را به درستی انجام ندهد ممکن است به کما یا حتی مرگ فرد منجر شود. به همین دلیل حفظ سلامت قلب از اهمیت بالایی برخوردار است.
به طور معمول، بیشترین موارد حمله قلبی در افراد بالای ۴۵ سال مشاهده میشود اما معمولا علائم آن پس از ۳۰ سالگی بروز میکند. در چنین شرایطی نباید این علائم خفیف در بدن را نادیده گرفت چرا که توجه به آنها میتواند از بروز بیماریهای جدی همچون حمله قلبی جلوگیری کند.
سایت pledgetimes به برخی از این علائم اشاره کرده که وجود آنها میتواند زنگ خطری برای ابتلا به بیماری قلبی باشد:
درد قفسه سینه: نشانه اصلی مشکل قلبی احساس درد در قفسه سینه است اما این علامت اغلب در مراحل پیشرفتهتر بیماری مشاهده میشود. هرچند، امروزه جوانان در سنین ۲۵ - ۳۰ سالگی هم قربانی حمله قلبی میشوند. هر ساله هزاران نفر از افراد زیر ۳۰ سال در دنیا به دلیل ابتلا به بیماری های قلبی عروقی جان خود را از دست میدهند. بنابراین نباید درد قفسه سینه را نادیده گرفت. در صورتی که فرد در کنار درد قفسه سینه تعریق نیز داشته باشد لازم است سریعا به پزشک مراجعه کند.
نفس نفس زدن هنگام بالا رفتن از پله ها: در دوران جوانی سطح انرژی و قدرت بدنی به طور طبیعی بسیار زیاد است اما اگر پس از انجام کارهای سبک یا سنگین احساس خستگی و مشکل تنفسی داشته باشید این موضوع می تواند نشانه خطر باشد. به طور معمول، بالا رفتن از ۲۰ تا ۲۵ پله برای جوان ۳۰ تا ۴۰ ساله کار سختی نیست. هرچند افرادی که هنگام بالا رفتن از پله دچار احساس خستگی و تنگی نفس میشوند باید نسبت به سلامت قلب خود هوشیار باشند.
خر و پف کردن: خروپف کردن در خواب می تواند دلایل زیادی داشته باشد اما این مشکل به طور معمول از سنین پایین شروع نمی شود. اگر فردی در ۳۰ - ۳۵ سالگی دچار این عارضه شود میتواند حاکی از وجود مشکل تنفسی باشد. همچنین ممکن است خر و پف کردن به مفهوم این باشد که قلب عملکرد مطلوب خود را ندارد.
احساس درد در فک: افراد این علامت را معمولا نادیده می گیرند زیرا اغلب درد فک را ناشی از دندان درد میدانند و سپس اقدام به مصرف داروی مِسکنی برای رفع آن میکنند. ممکن است وجود مشکل دندانی علت درد فک باشد اما اگر فرد به طور مکرر با این عارضه مواجه میشود لازم است به پزشک مراجعه کند زیرا احساس درد در دندان یا فک میتواند نشانه وجود مشکل قلبی باشد.
احساس سوزن سوزن شدن در بخشی از بدن: کلسترول عامل اصلی مشکل قلبی است. افزایش سطح کلسترول، جریان خون در بدن را مختل کرده و احتمال حمله قلبی را بیشتر میکند. درصورتیکه سطح کلسترول بیش از حد افزایش پیدا کند احساس سوزن سوزن شدن در بدن نشانهای از بالا رفتن کلسترول است. درصورتیکه چند روز به طور مداوم احساس سوزن سوزن شدن در بعضی قسمتهای بدن داشته باشید این وضعیت میتواند نشانهای از مشکل قلبی باشد.
روشهای امام حسین(ع)در تربیت اخلاقی پیروان
شناخت روشهای مطلوب تربیتی، مهمترین مسئله متولیان هدایت جامعه است؛ زیرا با چنین شناختی میتوانند از توانمندیهای بالقوه و استعدادهای درونی اعضای جامعه هدف به نحو مطلوب بهرهبرداری کنند. داشتن روش درست تربیت، موجب میشود مربی بتواند انسانهایی را تربیت کند که به نحو روشمند از تاریکی گمراهی خارج شوند، در پرتو نور هدایت قرار گیرند، سبک زندگی آنان چنان شود که قدرت نظارت بر خود و توان بازنگری در اعمال خویش را تحصیل کنند و حداکثر کارایی را برای تغییر شرایط محیطی خویش به منظور استفاده بهینه از توانمندیهای فطری و امکانات محیطی بهدست آورند. بر اساس اعتقاد ما عالیترین روش تربیتی برای تأمین این نیاز، روش ائمه اطهار: است که حضرت سیدالشهدا، امام حسین(ع) یکی از آن انوار طیبه است. آن حضرت در طول زندگی خود در مقام مربی کارکردهای تربیتی روشمندی داشته که در سخن و رفتارشان جلوه کرده است. در این مجال نمونههایی از این کارکردهای روشمند تربیتی حضرت را ارائه میکنیم.
۱. شناساندن حقیقت دنیا
شناخت حقیقت دنیا، عنصر بسیار مهمی در تغییر رفتارهای انسان و جهتگیری اوست. بسیاری از مشکلات جامعه، از نشناختن حقیقت دنیا و وابستگی شدید به دنیا نشأت گرفته است. امام حسین(ع) در چند بیت شعر حقیقت دنیا و ارزش آن را چنین بیان کرده است:
فَإِنْ تَكُنِ الدُّنْيَا تُعَدُّ نَفِيسَةً
فَإِنَّ ثَوَابَ اللَّهِ أَعْلَى وَ أَنْبَلُ
وَ إِنْ تَكُنِ الْأَبْدَانُ لِلْمَوْتِ اُنْشِئَتْ
فَقَتْلُ امْرِئٍ بِالسَّيْفِ فِي اللَّهِ أَفْضَلُ
وَ إِنْ تَكُنِ الْأَرْزَاقُ قِسْماً مُقَدَّراً
فَقِلَّةُ سَعْيِ الْمَرْءِ فِي الْكَسْبِ أَجْمَلُ
وَ إِنْ تَكُنِ الْأَمْوَالُ لِلتَّرْكِ جَمْعُهَا
فَمَا بَالُ مَتْرُوكٍ بِهِ الْمَرْءُ يَبْخَل[۱]
«اگرچه زندگی این دنیا از نظر گروهی بسیار با ارزش است، ولی آخرت که جهان پاداش الهی است، برتر، والاتر و با ارزشتر است و اگر این بدنها برای مرگ آفریده شده است، پس کشته شدن انسان در راه خدا از همه چیز پسندیدهتر است، و اگر روزیها مقدّر و تقسیم شده استِ پس هر چه انسان در کسب ثروت کمحرصتر باشد، نیکوتر است و اگر جمع کردن اموال برای ترک کردن است، بنابراين به آنچه ترک خواهد شد؛ چرا بايد بخل ورزيد و آن را صرف نکرد».
زیبایی و لطافت این بیان، در ذهن شنونده خاطره میسازد و در تربیت اخلاقی او نقش سازندهای دارد.
۲. ايجاد خودباوری
بسياری از مشکلات انسانها بهويژه جوانان، نداشتن اعتماد به نفس و خودباوری است. کسی که عزت نفس و خودباوری دارد، بر نفس خویش مسلطتر است و از ارزشهای خود استوارتر حراست میکند. امام حسین(ع) هر طبقه و سنی را به روشی خاص به سمت خودباوری و احساس عزت هدایت میکرد که نمونههایی از آن ذکر میشود.
۲/۱. توصیف عزیزانه از کودک
عبدالله بن عتبه میگويد: «روزی در خدمت سيدالشهداء(ع) بودم که فرزند کوچک آن حضرت (امامسجاد(ع)) وارد شد. امام او را پيش خواند و به سينهاش چسبانيد، پيشانیاش را بوسيد و فرمود: «بِأَبِي أَنْتَ مَا أَطْيَبَ رِيحَكَ- وَ أَحْسَنَ خَلْقَك؛[۲] پدرم به فدايت! چقدر خوشبو وزيبايی».
این احترام به کودک در حضور دیگران، در تربیت او بسیار مؤثر است و احساس خوبی در جمع خواهد داشت.
۲/۲. تحسین امیدآفرین
وقتی حر بن یزید ریاحی که اولین فرمانده لشکر ابنزیاد بود و امام حسین(ع) را آزرده بود، از کار خود پشیمان شد و به سمت حضرت آمد؛ حضرت به گرمی از او استقبال کرد و هرگز گذشتهاش را به رخش نکشیدِ بلکه هنگامی که جنازه خونين «حر» را در آخرين لحظات زندگی به محضرامام حسين(ع)آوردند، امام در حالی که با دستان مبارک، صورت او را نوازش میداد و خونچهرهاش را پاک میکرد، خطاب به او فرمود: «واللهِ ما أخطَأت أُمُّكَ إذ سَمَّتكَ حُرّاً، فَأنتَ واللهِ حُرٌّ فِي الدُّنيا و سَعِيدٌ فِي الآخرةِ؛[۳] سوگند به خدا! مادرت در اين نام نهادن اشتباه نکرده است، به خدا قسم تو در دنيا آزادمرد و در آخرت سعادتمند خواهی بود».
این رفتار تربیتی، به یقین امیدبخش است و به بینندگان و شنوندگان این پیام را میدهد که برای بازگشت هیچوقت دیر نیست و بزرگی مقدار گناه نیز هرگز مانع نخواهد بود.
۳. فرهنگسازی با بیان آثار عمل
«سلام کردن»، از بهترين آموزههای دين مبين اسلام و شاخص برجسته در سبک زندگی رسولخاتم(ص) است. سلام بهترین وسیله برای آغاز ارتباط اجتماعی با ديگران است. این فرهنگ که در تربیت اجتماعی و توسعه اخلاقی بسیار مؤثر است، از سوی امام حسین(ع) تقویت شده و حضرت با سخن و عمل خویش یاران و دوستان خود را به سلام تشویق کرده است؛ چنانکه فرموده است: «لِلسَّلَامِ سَبْعُونَ حَسَنَةً تِسْعٌ وَ سِتُّونَ لِلْمُبْتَدِئِ وَ وَاحِدَةٌ لِلرَّاد؛[۴] سلام کردن هفتاد حسنه دارد، شصت و نه حسنه آن برای سلامکننده و يک حسنه و پاداش برای پاسخدهنده است».
ز سلام خوشسلامان، بکشم ز کبر دامان
که شدست از سلامات، دل و جان ما مُطیّب[۵]
حضرت در بیانی دیگر تأکید کرده است: «الْبَخِيلُ مَنْ بَخِلَ بِالسَّلَام؛[۶] نهایت بُخل آن است که کسی در سلام کردن بُخل بورزد». چنین بیانی اثر بسیاری بر یاران و دوستداران ائمه: دارد و موجب تلاش آنها برای گرفتار نشدن در دام زشتترین نوع بُخل میشود.
۴. تجلیل از مقام معلم با هدیه ویژه
تربیت جامعه، با احترام به علم و عالم و معلم و نهادینه کردن این اخلاق در جامعه محقق میشود. یکی از فرزندان امام حسين(ع) در مدينه نزد معلمی به نام عبدالرحمان سَلمی که از شاگردان امیرالمؤمنین(ع) بود، آموزش میديد. روزی معلم به او سوره حمد را آموخت. هنگامی که آن کودک حمد را برای پدر قرائت کرد، حضرت معلم فرزندش را فرا خواند و هزار دينار و هزار پارچه قیمتی به او پاداش داد و دهانش را پر از دُرّ کرد. وقتی علت این کار از حضرت سؤال شد، فرمود: «وأينَ يَقَعُ هَذا مِن عَطائِهِ، [يَعنِي تَعلِيمَهُ]؛[۷] آنچه من به او دادم، چه نسبتی با آنچه او به فرزندم داد؛ دارد [یعنی او با تعلیم سوره حمد چیزی به من داد که ارزشش بسیار فراتر از هدیههای من است]».
چنین رفتاری مریدان حضرت را متوجه اهمیت تعلیم و تربیت و ارزش علم میکند. بیشک چنین روشی به آن کودک و بینندگان و شنوندگان میآموزد که معلم مقامی بسیار والا دارد و برای تکریم او هر چه هزینه شود، جبران کارش نمیشود. با این اندیشه است که به یارانش سفارش میکند که بخشی از زندگیشان را به «مُجالَسةِ العُلماء؛[۸] همنشینی با دانشمندان و معلمان» اختصاص دهند.
۵. تبیین عملی معارف
يکی از دستورات دلپذير و تربيتی اسلام، اين است که اگر کسی به شما خوبی کرد، به بهتر از آن جواب دهید. اين کار موجب گسترش نيکی ميان افراد جامعه و توسعه فرهنگ محبت و اخلاق نیک میشود. رفتار امام حسين(ع)، يکی از جلوههای آشکار اين سخن است. أَنس بن مالک میگويد:
نزد امام حسين(ع)بودم، کنيزکی در حالی که دستهای ريحان به دست داشت، وارد شد و آن را تقديم امام نمود. حضرت فرمود: «تو را به خاطر خداوند آزاد کردم». با تعجب پرسيدم: «کنيزکی برای شما دستهای ريحان آورد و به شما سلام کرد. شما او را آزاد کرديد!؟». امام(ع) فرمود: «خداوند اينگونه ما را ادب کرده است؛ زيرا فرموده است: وَ إِذا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها أَوْ رُدُّوها إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ حَسيبا؛[۹] هر گاه کسی به شما تحيت و درود گفت و سخن یا رفتار خوشایندی با شما داشت، شما نيز جواب او را به همان يا بهتر از آن بگوييد؛ و جواب بهتر اين کنيز، آزادی اوست».[۱۰]
رفتار کریمانهتری نیز در زندگی سیدالشهدا(ع) وجود دارد که گذشت از حقوق شخصی و اخلاق عفو مدارانه را آموزش میدهد:
یکی از خدمتکاران امام حسین(ع) جنایتی در محدوده حقوق شخصی حضرت مرتکب شده بود که مستحق مجازات و اجرای حدّ بود. حضرت حکم کرد که شلاق بخورد. آن خدمتکار که حضرت را میشناخت، پس از شنیدن حکم، حضرت را به آیه ۱۳۴ سوره آلعمران توجه داد و گفت: «وَالکاظِمینَ الغَیظ»؛ یعنی اهل تقوا کسانی هستند که خشم خود را فرو میخورند. امام(ع) فرمود: «رهایش کنید». آن خدمتکار فرصت را مناسب دید و گفت: سرور من! «والعافِینَ عَنِ النّاس؛ متقین از گناه مردم میگذرند». حضرت فرمود: «تو را عفو کردم». آن غلام ادامه داد: «وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ؛ خدا نیکوکاران را دوست میدارد». حضرت فرمود: «أنتَ حُرٌّ لِوجهِ اللهِ و لَكَ ضِعفُ ما كُنتُ أُعطِيكَ؛[۱۱] تو در راه خدا آزادی و تو را دو برابر [حقوقی] که تا کنون به تو پرداخت میکردم، میدهم».
این رفتار امام حسین(ع)، زندگیساز و درسآموز است تا اگر زیردستی یا کارگری حقی از ما را ضایع کرد، اگرچه از نظر قانون میتوانیم او را مجازات کنیم؛ ولی بر اساس قرآن و روش تربیتی اهلبیت:، رضای خدا را در گذشت، نادیده گرفتن خطا و نیکی کردن به خطاکار برگزینیم؛ رفتاری که برای خطاکار بسیار سازنده است.
زمانی سرش در گریبان بماند
پس آنگه به عفو آستین برفشاند
به دستان خود بند از او برگرفت
سرش را ببوسید و در بر گرفت
بزرگیش بخشید و فرماندهی
ز شاخ امیدش برآمد بهی[۱۲]
۶. فرصتشناسی برای تعلیم معارف
سیدالشهدا(ع)از هر فرصت مناسبی برای تربیت دینی و اخلاقی دوستداران خود استفاده کرده است. حضرت بعضی از افراد نیازمند را مستعد تعلیم معارف میدید و از این فرصت استفاده میکرد. نقل است:
مردى از انصار خدمت امام(ع) آمد تا درخواستی کند. حضرت فرمود: «آبروى خود را نگهدار و حاجت خود را در نامهاى نوشته بیاور که خواستهات را به خواست خدا برآورده سازم». او نوشت: «فردی ۵۰۰ دینار از من طلب دارد و با اصرار آن را مىخواهد، به او بفرما به من مهلت دهد». چون امام(ع) نوشته را خواند، وارد منزل شد و کیسهاى که هزار دینار داشت، بیرون آورد و به او فرمود: «با ۵۰۰ دینار آن بدهى خود را بپرداز و با ۵۰۰ دینار دیگر زندگى خود را بچرخان».
امام حسین(ع) با استفاده از این فرصت نیکو، نکته اخلاقی بسیار مهمی را به آن شخص آموزش داد و فرمود:
جز نزد یکى از این سه نفرحاجت مبر: دیندار، جوانمرد یا داراى شرافت خانوادگى. دیندار، دین خود را (با برآوردن حاجتت) حفظ مىکند. جوانمرد، از مردانگى خود شرم مىکند (که پاسخت را ندهد)، اما آنکه شرافت خانوادگی دارد، مىفهمد با رو انداختن به او از آبروى خود گذشتى، از این رو در حفظ آبرویت مىکوشد.[۱۳]
امام حسین(ع) ضمن آموزش آبروداری و صیانت از کرامت انسانی به مخاطب، گروههای انسانی قابل رجوع هنگام نیاز را معرفی نمود.
۷ . تعلیم تکلیفمداری با حرکت میدانی
رضايت در مقابل آنچه خدا برای انسان میخواهد و تسلیم خواست خدا شدن، نقش بیبدیلی در اخلاق انسان دارد. در منزل «غريب الهجانات» چهار نفر به نامهای «عمرو بن خالد»، «مجمع بن عبدالله» و «نافع بن هلال» و به همراهی «طرماح بن عدی» که از کوفه حرکت کرده بودند، با امام حسین(ع) روبهرو شدند. امام(ع) پس از شنيدن شعر «طرماح» در مدح و ستايش خود فرمود: «اَرْجُو ان یکونَ خیراً ما اراد اللهُ بنا، قُتِلنا ام ظَفِرْنا؛[۱۴] اميدوارم که اراده و خواست خدا درباره ما خير باشد، خواه کشته شويم يا پيروز گرديم».
عاشقان را بر سر خود حکم نیست
هر چه فرمان تو باشد آن کنند
امام(ع) با رفتار میدانی خود به آن افراد آموخت که انسان مسلمان در همه ابعاد زندگی و کارهای فردی و اجتماعی باید نسبت به آنچه وظیفه دینی است، متعبّد و عامل باشد؛ خواه آن وظیفه مطابق خواسته و میل انسان باشد یا مخالف، مورد پسند مردم باشد یا نباشد. از آنجا که انسان مسلمان در برابر خداوند تعهد سپرده است، عملکرد او نیز باید طبق خواسته او باشد و هیچ چیز را فدای عمل به تکلیف نکند. در این صورت هر چند به ظاهر شکست بخورد، پیروز است؛ زیرا در انجام وظایف خود کوتاهی نکرده است.
عزم دیدار تو دارد جان بر لب آمده
بازگردد یا برآید؟ چیست فرمان شما؟
تربیت یاران برای پایبندی به اصل عمل به تکلیف، نقطه اوج آراسته شدن به اخلاق الهی است.
۸. تعلیم اندیشه رضامندی از خداوند
تسلیم حق بودن و رضایت مطلق به خواست خدا سراسر زندگی حضرت سیدالشهدا(ع) را فرا گرفته است. عمل کردن به این عقیده و یادآوری آن به یاران در صحنههای متعددی از زندگی حضرت و بیانات ایشان جلوهگر است؛ چنانکه کنار مرقد جدش، رسولخدا(ص) از خداوند میخواهد آنچه برای او پيش میآيد، سبب رضايت او باشد: «اَسئَلُكَ يا ذَالجَلالِ و الإكرام، بِحَقِّ هذا القَبرِ و مَن فِيه الّا اختَرتَ لِي ما هُوَ لَكَ رِضَيً و لِرَسُولِكَ رِضَي؛[۱۵] ای خدای صاحب جلال و کرامت بخش، به حق اين قبر و کسی که در آن است؛ از تو درخواست میکنم که راهی را در پيش روی من بگذاری که مورد رضایت و خشنودی تو و پيامبرت باشد».
یکی درد و یکی درمان پسندد
یکی وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه را جانان پسندد
در واقع حضرت برهان این اندیشه را به یاران خود آموختند و آنگاه که عازم عراق شدند و بسیاری از چهرهها او را از رفتن منع کردند، فرمود: «لَا مَحِيصَ عَنْ يَوْمٍ خُطَّ بِالْقَلَمِ، رِضَى اللَّهِ رِضَانَا أَهْلَ الْبَيْتِ نَصْبِرُ عَلَى بَلَائِهِ وَ يُوَفِّينَا أُجُورَ الصَّابِرِين؛[۱۶] برای آدمی گريز از تقديری که قلم قضای الهی رقم زده است، مقدور نيست. هر چه رضای خداست، رضای ما اهلبيت در آن است. بر بلای الهی صبر میکنم و اجر صابران با خداوند کريم است».
امام(ع) با این سخن خویش، رضایت خود از این بلای الهی و پذیرش آن را تفکر توحیدی، شناخت قدرت الهی، اعتقاد به معاد و پاداشهای آن دانسته است. آن حضرت در همه برخوردهای خويش، درس رضايت و تسليم در مقابل خداوند را تعلیم داده است، تا آنجا که در آخرین لحظات زندگی و در حالی که بیشتر از همه یارانش زخم شمشیر و تیر و سنگ بر بدن داشت، اینگونه دعا میکرد: «صَبراً عَلَي قَضائِك، يا رَبِّ لاإلهَ سِواكَ، يا غِياثَ المُستَغِيثِينَ، مالِي رَبٌّ سِواكَ ولامَعبُودٌ غَيرُكَ، صَبراً عَلَي حُكمِكَ؛[۱۷] بر قضای خود شکيبا هستم! پروردگارا معبودی جز تونيست، ای پناه بیپناهان. من غير تو پروردگار و معبودی ندارم، بر حکم و اراده تو شکيبایم».
نتیجهگیری
امام حسین(ع) یاران خود را به صورت روشمند تربیت میکرد. گاهی از بیان زیبای ادبی بهره میبرد تا برای مخاطب جذاب باشد و نکته تعلیم داده شده در ذهنش بماند. گاهی با روش تجلیل از اشخاص، صفت ارزشمندی را برجسته میکرد و به جامعه هدف میفهماند که چه صفتی مطلوب است. گاهی با بیان پاداشها، گاهی با استفاده از بیان احساسی و گاهی با دادن هدیه ویژه نکتهای تربیتی را تعلیم میداد. در مواردی نیز برای نشان دادن ارزشمندی یک رفتار و اخلاق، صادقانه و به صورت میدانی آن را انجام میداد تا یارانش از عملکرد او آن را آموزش ببیند. غنیمت شمردن فرصتها و آموزش نکتههای کوچک اما بسیار مهم به افرادی که به ایشان مراجعه میکردند و زمینه پذیرش نیز داشتند، از دیگر روشهای تربیتی آن حضرت بود.
فهرست منابع
ابنشعبه حرانی، حسن بن علی، تحف العقول، قم: جامعه مدرسین، ۱۴۰۴ق.
اربلی، علی بن عیسی، كشف الغمة فی معرفة الأئمة، تبریز: بنیهاشمی، ۱۳۸۱ق.
امین عاملی، سید محسن، اعیان الشیعه، بیروت: دار التعارف للمطبوعات، [بیتا].
بحرانی، عبدالله بن نورالله، العوالم الامام الحسین(ع)، تحقیق مدرسة الامام المهدی۴، قم: مدرسة الامام المهدی۴، ۱۴۰۷ق.
بلخی، جلالالدین محمد، دیوان شمس، تصحیح محمدحسن فروزانفر، تهران: اقبال، ۱۳۷۸ش.
سعدی شیرازی، مصلحالدین عبدالله، کلیات سعدی، تصحیح محمدعلی فروغی، تهران: امیرکبیر، ۱۳۹۴ش.
قندوزی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع الموده، تهران: دار الاسوه للطباعه و النشر، ۱۴۱۶ق.
مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، تهران: اسلامیه، [بیتا].
المهتدی البحرانی، عبدالعظیم، من اخلاق الامام الحسین(ع)، قم: انتشارات شریف الرضی، ۱۴۲۱ق.
[۱]. محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج ۴۵، ص ۴۹.
[۲]. همان، ج ۴۶، ص ۱۹.
[۳]. سلیمان بن ابراهیم قندوزی، ینابیع الموده، ج ۳، ص ۷۶ و ۷۷.
[۴]. حسن بن علی ابنشعبه حرانی، تحف العقول، ص ۲۴۸.
[۵]. جلالالدین محمد بلخی رومی، دیوان شمس، غزلیات، غزل ۳۰۱.
[۶]. حسن بن علی ابنشعبه حرانی، تحف العقول، ص ۲۴۸.
[۷]. عبدالله بن نورالله بحرانی، العوالم الامام الحسین(ع)، ص۶۴.
[۸]. علی بن عیسی اربلی، كشف الغمة فی معرفة الأئمة، ج ۲، ص ۳۲.
[۹]. نساء: ۸۶.
[۱۰]. علی بن عیسی اربلی، كشف الغمة فی معرفة الأئمة، ج ۲، ص ۳۱.
[۱۱]. همان، ص ۳۱ و ۳۲.
[۱۲]. مصلحالدین عبدالله سعدی شیرازی، کلیات سعدی، بوستان، باب اول.
[۱۳]. حسن بن علی ابنشعبه حرانی، تحف العقول، ص ۲۴۷.
[۱۴]. سید محسن امین عاملی، اعیان الشیعه، ج ۱، ص ۵۹۷.
[۱۵]. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۲۸.
[۱۶]. علی بن عیسی اربلی، كشف الغمة فی معرفة الأئمة، ج ۲، ص ۲۹.
[۱۷]. عبدالعظیم المهتدی البحرانی، من اخلاق الامام الحسین(ع)، ص ۲۵۸.
ویژگیهای برتر یاران امام حسین (ع)
هر نهضت و انقلابی به یاران و همراهانی نیاز دارد تا با همدلی و همرأیی که میان آنان و رهبرانشان برقرار است، اهداف انقلاب را محقق کنند. این یاران ستونهای انقلابند و سنگینی آن را به دوش میکشند؛ از اینرو نهضتهاى الهی بدون یاران وفادار شکل نگرفته است. مطابق آیه فوق، انبیای الهی: و پیامبر اعظم(ص) اصحابی داشتند که در رکابشان قیام میکردند و دین الهی را نصرت میدادند. بیتردید نهضت امام حسین(ع) در راستای نهضت انبیای الهی و با هدف استقرار و اصلاح دین حق شکل گرفته است. بر این اساس، سیدالشهداء(ع) نیز یاران با وفایی دارد که این مقاله به ویژگیهای آن بزرگواران اختصاص دارد؛ شخصیتهای والایی که امام حسین(ع) در وصفشان فرمود: «أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّی لَا أَعْلَمُ أَصْحَاباً أَوْفَى وَ لَا خَیْراً مِنْ أَصْحَابِی وَ لَا أَهْلَ بَیْتٍ أَبَرَّ وَ لَا أَوْصَلَ مِنْ أَهْلِ بَیْتِی فَجَزَاكُمُ اللَّهُ عَنِّی خَیْراً؛[۱] اما بعد، همانا من یارانى باوفاتر از یاران خود سراغ ندارم و بهتر از ایشان نمیشناسم و خاندانى نیکوکارتر و مهربانتر از خاندان خود ندیدهام. خدایتان از جانب من پاداش نیکو دهد».
صفات برجسته اصحاب امام حسین(ع)
برای یاران امام حسین(ع) ویژگیهای ممتازی ذکر شده است که به برخی از آنها اشاره میشود.
۱. ژرفاندیشی در خدا باوری
خداجویی و معنویتگرایی، از والاترین و زلالترین حالات آدمی است که پیشوایان الهی در بالاترین درجه از آن برخوردار بودهاند؛ چنانکه امام حسین(ع) فرمود: «رِضَى اللَّهِ رِضَانَا أَهْلَالْبَیْتِ».[۲] سیدالشهداء(ع) و یارانش از همه چیز دست بریده و به حق پیوسته بودند؛ چنانکه حضرت هنگام خروج از مدینه، تسلیم شدن خود در برابر قضای الهی را چنین بیان نمود: «پروردگارا! من به رضای تو، راضی و نسبت به امر تو، تسلیم هستم و در مقابل قضای تو صبر خواهم نمود».[۳]
گذشتن از جان و تمام هستی، به اعتقاد عمیق و ژرفاندیش نیاز دارد و کسی میتواند به این سعادت دست یابد که از عمق جان، خدا را باور و به وعده او اعتماد داشته باشد. یاران امام حسین(ع)، رضایت خدا را سرلوحه کار خود قرار دادند و این ایمان، زمینه همراهی با امام(ع) را فراهم کرد تا یک شبه، ره صد سالهای را بپیمایند. عشق امام حسین(ع) و اصحاب با وفای آن حضرت به عبادت خداوند نیز ناشی از همین عمق خداباوری است که یک شب را از دشمن برای عبادت فرصت میگیرند و حتی در میان جنگ نیز از نماز اول وقت غافل نمیشوند. نقل است امام حسین(ع) به حضرت عباس(ع) فرمود: «نزد آنان برگرد؛ چنانچه توانستى، از آنان بخواه که جنگ را تا سپیدهدم فردا به تأخیر بیاندازند و امشب را مهلت بگیر تا در این شب به درگاه خداوند نماز بگذاریم و به راز و نیاز و استغفار بپردازیم. خدا مىداند که من نمازِ براى او و تلاوت کتابش (قرآن) و راز و نیازِ فراوان و استغفار را دوست دارم».[۴]
بنابراین یکی از ویژگیهای بارز یاران امام حسین(ع)، رابطه معنوی با خدا و نیایش در هر حال و در همه جا و شرایط سخت جنگ است؛ زیرا عبادت و نیایش با خدا در هر شرایطی برای آنان در اولویت بود و آنان این اولویت و تقدم را با هیچ چیز دیگری معاوضه نمیکردند. اصحاب سیدالشهداء(ع) نماز و عبادات را تنها تکلیف شرعی و دینی نمیدانستند؛ بلکه از آن نیرو و توان میگرفتند و آن را عاشقانه انجام میدادند. اصحاب در اقتدا به امام حسین(ع)، اهل تهجد و نماز شب و اهل استغفار و انابه بودند؛ همانها که خداوند در وصفشان فرموده است: «رِجالٌ لا تُلْهيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ إِقامِ الصَّلاةِ وَ إيتاءِ الزَّكاةِ؛[۵] مردانى که نه تجارت و نه معاملهاى آنان را از ياد خدا و برپاداشتن نماز و اداى زکات غافل نمىکند».
ایمان و ژرفاندیشی در یاران انقلاب اسلامی نیز نمود بسیاری داشت؛ چنانکه در وصیتنامه شهید سلیمانی آمده است:
سر من، عقل من، لب من، شامّه من، گوش من، قلب من، همه اعضا و جوارحم در همین امید به سر میبرند. یا ارحم الراحمین! مرا بپذیر. پاکیزه بپذیر؛ آنچنان بپذیر که شایسته دیدارت شوم. جز دیدار تو را نمیخواهم. بهشت من جوار توست، یا الله. معبود من، عشق من و معشوق من، دوستت دارم ... نمیتوانم از تو جدا بمانم.[۶]
نماز خواندن سردار دلها در کاخ کرملین در اقتدای به یاران امام حسین(ع) و برپایی نماز اول وقت در هر شرایط و در هر مکان بود. شهریاری[۷] میگوید:
به کاخ کرملین رفته بود و با پوتین قرار داشت. تا رئیسجمهوری روسیه برسد، وقت اذان شد. حاجی بلند شد. اذان و اقامه را گفت. صدایش در سالن پیچید و بعد به نماز ایستاد. همه نگاهش میکردند. میگفت در طول عمرش چنین لذتی از نماز نبرده است. پایان نماز پیشانی را روی مهر گذاشت و به خدای خود گفت: «خدایا! این بود کرامت تو. یک روزی در کاخ کرملین برای نابودی اسلام نقشه میکشیدند؛ حالا من قاسم سلیمانی آمدم اینجا و نماز خواندم». [۸]
۲. ژرفاندیشی در معادباوری
اعتقاد به معاد، یکی از نافذترین باورها در جهت دادن به رفتار آدمی و اصلاح اوست؛ بهگونهای که بدون آن هیچ رزمندهای در صحنه دفاع قدم نمیگذارد. برای انسان معادباور، شوق به شهادت و لقای الهی، ارزشی برتر است که برایش لحظهشماری میکند؛ چنانچه امام حسین(ع) هنگام حرکت از مکه فرمود: « مَنْ كَانَ بَاذِلًا فِینَا مُهْجَتَهُ وَ مُوَطِّناً عَلَى لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ فَلْیَرْحَلْ مَعَنَا؛[۹] هر یک از شما که مثل ما اشتیاق دیدار خدا را دارد، آماده حرکت با ما باشد».
بر اساس بینش و درک عمیق از معاد و اشتیاق به مرگ است که یاران امام(ع) در شب عاشورا اشتیاق خود به شهادت را اینگونه بیان کردند: «اَلْحَمدُ لِلهِ الَذی اَکرَمَنا بنَصْرِکَ وَ شرَفَنا بِالْقَتْلِ مَعَکَ؛[۱۰] سپاس خدایی را که با یاری کردن تو ما را گرامی داشت و با کشته شدن همراه تو، ما را شرافت بخشید». بر این اساس یاران امام(ع) یقین داشتند که با شهادت، به رستگاری میرسند و جایگاه رفیعی در انتظارشان است. آنان با تکیه بر ایمان به آخرت، در برابر زخمهای سوزناک شمشیرها و نیزهها و در حلقه محاصره صدها نیروی سراپا مسلح، صبر و استقامت به خرج میدادند. این معنا به مکرر در اشعار و سخنان آنان در روز عاشورا مطرح شده است؛ چنانکه عمرو بن خالد هنگام جنگ میگفت:
الْيَوْمَ يَا نَفْسُ إِلَى الرَّحْمَنِ
تَمْضِينَ بِالرَّوْحِ وَ بِالرَّيْحَانِ
الْيَوْمَ تُجْزَيْنَ عَلَى الْإِحْسَانِ
مَا خُطَّ فِي اللَّوْحِ لَدَى الدَّيَّان[۱۱]
«ای نفس بر تو باد حرکت به سوی خدای رحمان؛ تو را به راحتی و زندگی آسان بشارت باد؛ آن روز (رستاخیز) به نیکی پاداش داده خواهی شد».
۳. ژرفاندیشی در ولایتمداری
یکى از مهمترین ویژگى یاران اباعبدالله(ع)، عشق فزاینده آنان به ساحت مقدس امام حسین(ع) است. بسیارى از مسلمانان عصر امام حسین(ع) به آن حضرت ارادت داشتند، اما محبت اصحاب امام(ع) که ناشی از عمق شناخت آنان بود؛ از مرز محبتهای معمولى فراتر رفته بود؛ بهگونهای که برای آنان جلب رضایت حضرت از همه چیز لذتبخشتر بود.
غم عشقت ز گَنج رایگان به
وصال تو ز عمر جاودان به
کفی از خاک کویت در حقیقت
خدا دونه که از مُلک جهان به[۱۲]
عشقورزی یاران امام(ع) در قالب گفتار و رفتار آنها نمود پیدا میکرد؛ چنانکه سعید بن عبدالله حنفى در شب عاشورا گفت: «به خدا سوگند! اگر بدانم که کشته مىشوم، سپس زنده مىگردم؛ آنگاه مرا مىسوزانند و خاکسترم را به باد مىدهند و این کار را با من هفتاد بار انجام دهند، هرگز از تو جدا نمىشوم تا آنکه در راه تو جان دهم...».[۱۳]
همراهی اصحاب با اباعبدالله(ع) در زمانهای صورت گرفت که دشمنان با تمام قوا علیه امام تبلیغات میکردند؛ در دوره تاریکی که کسب بصیرت از توانایی هر انسانی خارج بود و سربازان چندهزار نفری دشمن، نتوانستند حتی اندکی از آن را به دست آورند. وجود تعداد اندکی که در چنین شرایطی حق را تشخیص دهند، نشاندهنده بصیرت فوقالعاده آنان است؛ چنانکه نافع بن هلال در شب عاشورا گفت: «إِنَّا عَلَى نِيَّاتِنَا وَ بَصَائِرِنَا؛[۱۴] ما همچنان بر انگیزهها و بصیرتهایمان پایدار هستیم». امام صادق(ع) درباره بصیرت حضرت ابالفضل عباس(ع) میفرماید: «كانَ عَمُّنَا العَبّاسُ بنُ عَلِیٍّ نافِذَ البَصیرَةِ صُلبَ الإیمانِ جاهَدَ مَعَ أبی عَبدِاللَّهِ و أبلی بَلاءً حَسَناً و مَضی شَهیدَاً؛[۱۵] عموى ما، عباس، دارای بینشی ژرف و ایمانی راسخ بود؛ همراه با امام حسین(ع) جهاد کرد و نیک آزمایش داد و به شهادت رسید».
این رابطه عاشقانه با ولایت در انقلاب اسلامی نیز شکل گرفت، زیرا مردم ایران با شناخت عمیقی که از امام خمینی; و رهبر معظم انقلاب داشته و دارند، همواره عشق و دلدادگی خود به این دو شخصیت الهی را ابراز نمودند. نمونۀ این عشق را میتوان در مکتب شهید سلیمانی جستجو کرد. ایشان در وصیت خویش مینویسد:
برادران و خواهرانم! ... به دور از هر گونه اختلاف، برای نجات اسلام خیمه ولایت را رها نکنید. خیمه، خیمه رسولالله(ص) است. اساس دشمنی جهان با جمهوری اسلامی، آتش زدن و ویران کردن این خیمه است. دور آن بچرخید. والله والله والله این خیمه اگر آسیب دید، بیتالله الحرام و مدینه حرم رسولالله(ص) و نجف، کربلا، کاظمین، سامرا و مشهد باقی نمیماند؛ قرآن آسیب میبیند ... برادران و خواهران عزیز ایرانی من! ... از اصول مراقبت کنید. اصول یعنی ولیفقیه، خصوصاً این حکیم، مظلوم، وارسته در دین، فقه، عرفان، معرفت؛ خامنهای عزیز را عزیزِ جان خود بدانید... .[۱۶]
رهبر معظم انقلاب درباره رابطه عاشقانه میان امت و امام خمینی; میفرماید:
در شهری سخنرانی داشتم. بعد از پایان سخنرانی همین که خواستم سوار ماشین شوم، دیدم خانمی پشت سر پاسدارها خطاب به من حرف میزند. گفتم راه را باز کنید تا ببینم این خانم چه کاری دارد. جلو آمد و گفت: از قول من به امام بگویید بچهام اسیر دست دشمن بود و اخیراً مطلع شدم که او را شهید کردهاند. به امام بگویید فدای سرتان، شما زنده باشید؛ من حاضرم بچههای دیگرم نیز در راه شما شهید شوند. من به تهران آمدم، خدمت امام رسیدم، ولی فراموش کردم این پیغام را به ایشان بگویم. بعد که بیرون آمدم، سفارش آن مادر شهید به ذهنم آمد. برگشتم و مجدداً خدمت امام رسیدم و آنچه را که آن خانم گفته بود، برای ایشان نقل کردم. بلافاصله دیدم آنچنان چهره امام در هم رفت و آنچنان اشک از چشم ایشان فرو ریخت که قلب من را سخت فشرد.[۱۷]
۴. وفاداری
یکی از ویژگیهای یاران امام حسین(ع)، وفاداری است. امام حسین(ع) روز عاشورا جان خود را تقدیم دوست کرد تا بر سر عهد خود با معشوق ثابت قدم بماند، اما در مقابل، کوفیان عهدشکنی کردند و به روی امام شمشیر کشیدند. اصحاب نیز با الهام از سیدالشهداء(ع) نه تنها بیعت نشکستند؛ بلکه بر این عهد و پیمان مقدس همانند کوه ایستادند تا آنجا که امام حسین(ع) در شب عاشورا به همه یاران خود اجازه داد که جان خود را بردارد و برود، اما همه اصحاب اعلام وفاداری کردند. بر این اساس بود که سیدالشهداء(ع) در روز عاشورا درباره وفاداری اصحاب خود این آیه شریفه را تلاوت کرد: «مِنَ الْمُؤْمِنينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْديلاً؛[۱۸] در ميان مؤمنان مردانى هستند که بر سر عهدى که با خدا بستند صادقانه ايستادهاند. بعضى پيمان خود را به آخر بردند و بعضى ديگر در انتظارند و هرگز تغيير و تبديلى در عهد و پيمان خود ندادند».
سعید بن عبدالله هنگامى که امام(ع) ظهر عاشورا و در زير باران تيرها به نماز ايستاد، خود را سپر تيرها کرد و با اصابت سيزده تير در بدنش بر زمين افتاد و به چهره امام نگريست و عرض کرد: «أَوَفَيتُ يا بْنَ رسولِ الله؛ آيا به وظيفهام عمل کردم و وفا نمودم؟». امام(ع) در پاسخ فرمود: «قَالَ نَعَمْ أَنْتَ أَمَامِي فِي الْجَنَّةِ؛[۱۹] آرى، تو پيشاپيش من به بهشت خواهى رفت».
یکی از مهمترین درسهای عاشورا، وفای به عهد است که متأسفانه امروزه در عرصههای فردی، سیاسی، اجتماعی و خانوادگی کمرنگ شده است. برخی مسئولان وعده میدهند که مشکلات اقتصادی، اجتماعی و ... را برطرف خواهند کرد، اما در عمل چنین چیزی اتفاق نمیافتد؛ در حالی که قرآن به صراحت دستور میدهد: «وَ أَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ كانَ مَسْؤُلاً».[۲۰] اهمیت این مسئله تا آنجاست که شخصی به امام سجاد(ع) عرض کرد: «مرا از تمام دستورهاى دين آگاه کنيد». امام(ع) فرمود: «قَوْلُ الْحَقِّ وَ الْحُكْمُ بِالْعَدْلِ وَ الْوَفَاءُ بِالْعَهْدِ؛[۲۱] حقگويى، قضاوت عادلانه و وفاى به عهد» و همه آموزههای دین را در این سه جمله خلاصه کرد. متأسفانه در جامعه امروزی، وفای به عهد بسیار کمرنگ شده است و برخی مردم به وعدههای اخلاقی و درست خود چندان احترام نمیگذارند و به آن پایبند نیستند. وعده دادن و عمل نکردن نزد آنان، جرم و گناه به شمار نمیآید؛ در صورتی که بیاعتنایی به چنین وعدههایی، هر چند جرم به شمار نیاید، از نظر اسلام بسیار نکوهیده است؛ چنانکه رسولخدا۹ فرموده است: «مَنْ كانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الآخِرِ فَلْيَفِ إِذَا وَعَدَ؛[۲۲] کسی که خدا و قیامت را باور دارد، باید به عهد خود وفا نماید».
امروزه وفای به عهد در خانوادهها نیز کمرنگ شده است. زوجین عهد میکنند که پیمان مقدس ازدواج را حفظ کنند، اما این عهد مقدس را میشکنند؛ در حالی که یکی از نشانههای ایمان، وفای به عهد ذکر شده است: «وَ الَّذینَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ».[۲۳] دادههای آماری گویای آن است که ریشه اصلی بیش از ۹۰ درصد آسیبهای اجتماعی، خیانت در خانواده است و یکی از دلایل افزایش فقر در جامعه، خیانت و عهدشکنی است.[۲۴] در خانوادهای که پدر و مادر به تعهدات خویش پایبند نباشند، کودکان نیز عهدشکن خواهند بود.[۲۵]
پیش ما رسم شکستن نبود عهد وفا را
الله الله تو فراموش مکن صحبت ما را
قیمت عشق نداند قدم صدق ندارد
سستعهدی که تحمل نکند بار جفا را[۲۶]
۶. ایثار و شهادتطلبی
یکی از ویژگیهای یاران امام حسین(ع)، ایثار و فداکاری است. ایثار به معنای بذل و گذشت از حق خود برای دیگران و یا نفع دیگران را بر خود ترجیح دادن است؛[۲۷] چنانکه قرآن از مؤمنانی یاد میکند که دیگران را بر خویشتن مقدم میدارند: «وَ یُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ؛[۲۸] و آنها را بر خود مقدم مىدارند، هر چند خودشان بسيار نيازمند باشند»؛ زیرا فرد ایثارگر دوست دارد دیگران در نعمت باشند و حتى حاضر است آنچه را دارد، در اختیار دیگران بگذارد و از منافع خود چشم بپوشد. از اینروست که امام علی(ع) از اهل ایثار به عنوان اهل فضیلت یاد کرده است: «مَنْ آثَرَ عَلَى نَفْسِهِ اسْتَحَقَّ اسْمَ الْفَضِیلَةِ؛[۲۹] هر که ایثار کند، برازنده نام فضیلت است». مصداق بارز ایثار، شهادت است؛ زیرا به تعبیر شهید مطهری; خدمت شهید به جامعه از نوع سوخته شدن و فانى شدن و پرتو افکندن است تا دیگران در این پرتو که به بهاى نیستى او تمام شده، بنشینند و آسایش یابند و کار خویش را انجام دهند. شهدا، شمع محفل بشریتند که با سوختن خود محفل بشریت را روشن کردند. اگر این محفل تاریک مىماند، هیچ دستگاهى نمىتوانست کار خود را آغاز کند یا ادامه بدهد ... اگر پرتوافشانى او نبود، همه حرکتها متوقف و همه جنب و جوشها راکد مىشد.[۳۰] به همین دلیل «و همين تربت پاک شهيدان است که تا قيامت مزار عاشقان و عارفان و دلسوختگان و دارالشفاى آزادگان خواهد بود. خوشا به حال آنان که با شهادت رفتند! خوشا به حال آنان که در اين قافله نور جان و سر باختند! خوشا به حال آنهايى که اين گوهرها را در دامن خود پروراندند».[۳۱]
در این میان، شهیدان کربلا به عنوان کاملترین الگوهاى فداکارى و ایثار در راه نجات امت،[۳۲] برترین سرمایهها را براى ایثار آماده کردند.[۳۳] اظهارات ايثارگرانه ياران امام(ع) در شب عاشورا مشهور است؛ چنانکه مسلم بن عوسجه خطاب به امام(ع) عرض کرد: «هرگز از تو جدا نخواهم شد. اگر سلاحی برای جنگ با آنان هم نداشته باشم، با سنگ با آنان خواهم جنگيد تا همراه تو به شهادت برسم».[۳۴] طبق گزارشی، سخن گروهی از آنان چنين بود: «به خدا قسم از تو جدا نخواهيم شد، جانهايمان فدای توست. تو را با ايثار خون، چهره و اعضای بدن حمايت میکنيم. آری ... خونی که در رگ ماست، هديه به رهبر ماست». وقتی نافع بن هلال به آب دسترسی پیدا کرد، به خاطر تشنگی امام حسین(ع) و اصحاب حتی قطرهای هم از آن آب ننوشید.[۳۵] ایثار حضرت ابوالفضل(ع) مثال زدنی است. نقل است وقتی در روز عاشوا با لب تشنه وارد شریعه فرات شد، دست زیر آب برد تا بنوشد، اما با یادآوری کام تشنه امام حسین(ع) و کودکان، با لب تشنه از فرات بیرون آمد.
شهدای انقلاب و دفاع مقدس نیز با الهام از ایثار یاران امام حسین(ع)، فداکاری را به اوج رساندند و مانند شمع سوختند تا دیگران خوب زندگی کنند. شهید مهدی زینالدین[۳۶] درباره ایثار رزمندگان میگوید:
رفته بودیم برای عملیات که با مانع سیم خاردار برخورد کردیم و نتوانستیم معبر را باز کنیم. با تمام این اوضاع و احوال، عملیات باید انجام میشد. مسئول دسته، برادران را جمع کرد و به این نتیجه رسید که یک یا دو نفر باید روی سیم خاردار بخوابند و دیگران از روی آنها رد شوند. همه برادران رزمنده برای خوابیدن بر روی سیم خاردار داوطلب شدند. مسئولشان دو نفر را انتخاب کرد که آن دو نفر به جای اینکه بر پشت بر سیم خاردار بخوابند تا درد کمتری بکشند، به صورت بر روی سیم خواردار خوابیدند. وقتی از آنها سؤال کردند که چرا به صورت، روی سیم خاردار خوابیدند؟ گفتند: «برای اینکه بچهها نگاهشان به صورتمان نیفتد تا خجالت بکشند». وقتی همه رزمندگان رد شدند، تکه گوشتهای آن برادران را از لای سیم خاردار در میآوردند.[۳۷]
فهرست منابع
کتب
ابنحیون، نعمان بن محمد، شرح الاخبار فی فضائل ائمة الاطهار:، تصحیح محمدحسین حسینی جلالی، چاپ اول، قم: جامعه مدرسین، ۱۴۰۹ق.
ابنشهرآشوب، محمد بن على، مناقب آل أبیطالب(ع)، چاپ اول، قم: علامه، ۱۳۷۹ق.
ابننما حلى، جعفر بن محمد، مثير الأحزان، تصحیح: مدرسه امام مهدى۴، چاپ سوم، قم: مدرسه امام مهدى۴، ۱۴۰۶ق.
ابنطاووس، على بن موسى، اللهوف على قتلى الطفوف، ترجمه احمد فهرى زنجانى، چاپ اول، تهران: نشر جهان، ۱۳۴۸ش.
ابومخنف کوفى، لوط بن يحيى، وقعة الطفّ، تصحیح: محمدهادی يوسفى غروى، چاپ سوم، قم: جامعه مدرسين، ۱۴۱۷ق.
بحرانى، سيد هاشم بن سليمان، مدينة معاجز الأئمة الإثنیعشر:، چاپ اول، قم: مؤسسة المعارف الإسلامية، ۱۴۱۳ق.
خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسين(ع)، چاپ دوم، قم: انوار الهدى، ۱۴۲۳ق.
داوُدی، سعید و مهدی رستمنژاد، عاشورا: ریشهها، انگیزهها، رویدادها، پیامدها، قم: مدرسه الامام علی بن ابیطالب(ع)، ۱۳۹۲ش.
راجی، محمد حسین، زیبایی و زشتیهای کربلا، مشهد: کتابستان ماجد، ۱۳۹۷ش.
سعدی شیرازی، مصلحالدین عبدالله، کلیات سعدی، تصحیح محمدعلی فروغی، چاپ اول، تهران: اقبال، ۱۳۸۲ش.
شیرازی، علی، شاخصهای مکتب شهید سلیمانی، چاپ اول، قم: خط مقدم، ۱۳۹۹ش.
صدوق، محمد بن على، الخصال، تصحیح: علیاکبر غفارى، چاپ اول، قم: جامعه مدرسين، ۱۳۶۲ش.
صفوی، امانالله، کلیات، روشها و فنون تدریس، تهران: نشر معارف، ۱۳۷۰ش.
کلينى، محمد بن يعقوب، الكافی، تصحیح: علیاکبر غفارى و محمد آخوندی، چاپ چهارم، تهران: دارالکتب الإسلامية، ۴۰۷ق.
ليثى واسطى، على بن محمد، عيون الحكم و المواعظ، تصحیح: حسین حسنى بيرجندى، چاپ اول، قم: دارالحديث، ۱۳۷۶ش.
محدثی، جواد، پيامهای عاشورا، قم: فراز انديشه، ۱۳۸۳ش.
مفيد، محمد بن محمد، الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، تصحیح: مؤسسة آل البيت:، چاپ اول، قم: کنگره شيخ مفيد، ۱۴۱۳ق.
موسوی خمینی، سید روحالله، صحیفه امام، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی;، ۱۳۷۸ش.
نجمی، محمدصادق، سخنان حسین بن علی(ع) از مدینه تا کربلا، قم: بوستان کتاب، ۱۳۹۰ش.
پایگاهها
باشگاه خبرنگاران جوان، «عهدشکنی در خانواده باعث فقر میشود»، ۲۶/۰۹/۱۳۸۹، کد خبر: ۷۱۷۴۲۶۰.
پایگاه اطلاعرسانی آیتالله ابراهیم امینی، «وفای به عهد»، کد مطلب: ۶۲۴.
پایگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار آیتالله العظمی سید علی خامنهای.
خبرگزاری رسا، «مکتب ولایت از دیدگاه شهید قاسم سلیمانی»، ۱۰/۰۱/۱۴۰۱، کد خبر: ۷۰۵۱۹۳.
خبرگزاری فارس، «در تراز خط مکتب حاج قاسم سلیمانی، چرا و چگونه؟»، ۱۰/۱۰/۱۳۹۹، کد خبر: ۱۳۹۹۱۰۰۹۰۰۰۰۸۱.
[۱]. محمد بن محمد مفید، الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، ج ۲، ص ۹۱.
[۲]. جعفر بن محمد ابننما، مثير الأحزان، ص ۴۱؛ موفق بن احمد خوارزمی، مقتل الحسين(ع)، ج ۲، ص ۸.
[۳]. محمدصادق نجمی، سخنان حسین بن علی(ع) از مدینه تا کربلا، ص ۳۳۲.
[۴]. لوط بن یحیی ابومخنف کوفى، وقعة الطف، ص ۱۹۵.
[۵]. نور: ۳۷.
[۶]. خبرگزاری فارس، «در تراز خط مکتب حاج قاسم سلیمانی، چرا و چگونه؟»، ۱۰/۱۰/۱۳۹۹، کد خبر: ۱۳۹۹۱۰۰۹۰۰۰۰۸۱.
https://www.farsnews.ir/azarbaijan-sharghi/news/13991009000081
[۷]. فرمانده گردان لشکر عاشورا در جنگ.
[۸]. علی شیرازی، شاخصهای مکتب شهید سلیمانی، ص ۴۱.
.[۹] علی بن موسی ابنطاووس، اللهوف، ترجمه احمد فهری زنجانی، ص ۶۱.
[۱۰]. سید هاشم بن سلیمان بحرانى، مدينة معاجز الأئمة الإثنیعشر(ع)، ج ۴، ص ۲۲۸.
[۱۱]. محمد بن علی ابنشهرآشوب، مناقب آل أبیطالب(ع)، ج ۴، ص ۱۰۱.
[۱۲]. باباطاهر، دوبیتیها،شماره ۲۱۹.
[۱۳]. علی بن موسی ابنطاووس، اللهوف، ترجمه احمد فهری زنجانی، ص ۸۰.
[۱۴]. همان.
[۱۵]. نعمان بن محمد ابنحیون، شرح الاخبار فی فضائل الائمه الاطهار:، ج ۳، ص ۱۹۱.
[۱۶]. خبرگزاری رسا، «مکتب ولایت از دیدگاه شهید قاسم سلیمانی»، ۱۰/۰۱/۱۴۰۱، کد خبر: ۷۰۵۱۹۳.
https://rasanews.ir/fa/news/705193
[۱۷]. بیانات در دیدار فرمانده و جمعی از پاسداران کمیته انقلاب اسلامی، ۱۸/۰۳/۱۳۶۸.
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2080
[۱۸]. احزاب: ۲۳.
.[۱۹] جعفر بن محمد ابننما حلى، مثير الأحزان، ص ۶۱.
[۲۰]. اسرا: ۳۴.
.[۲۱] محمد بن علی صدوق، الخصال، ج ۱، ص ۱۱۳.
[۲۲]. محمد بن یعقوب کلینی، الكافی، ج ۲، ص ۳۶۴.
[۲۳]. مؤمنون: ۸.
[۲۴]. باشگاه خبرنگاران جوان، «عهدشکنی در خانواده باعث فقر میشود»، ۲۶/۰۹/۱۳۸۹، کد خبر: ۷۱۷۴۲۶۰.
https://www.yjc.news/fa/news/7174260
[۲۵]. پایگاه اطلاعرسانی آیتالله ابراهیم امینی، «وفای به عهد»، کد مطلب: ۶۲۴.
http://www.ibrahimamini.com/fa/node/624
[۲۶]. مصلحالدین عبدالله سعدی شیرازی، کلیات سعدی، غزل شماره ۶.
[۲۷]. امانالله صفوی، کلیات، روشها و فنون تدریس، ص ۳۰۵ و ۳۰۶.
[۲۸]. حشر: ۹.
[۲۹]. علی بن محمد ليثى واسطى، عيون الحكم و المواعظ، ص ۴۳۶.
.[۳۰] مرتضی مطهری، مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى، ج ۲۴، ص ۴۴۵.
[۳۱]. سید روحالله موسوی خمینی، صحیفۀ امام، ج ۲۱، ص ۹۳.
.[۳۲] سعید داوُدی و مهدی رستمنژاد، عاشورا: ریشهها، انگیزه ها، رویدادها، پیامدها، ص ۴۹.
[۳۳]. همان، ص ۵۰۲.
[۳۴]. جواد محدثی، پیامهای عاشورا، ص ۲۳.
[۳۵]. همان.
[۳۶]. فرمانده لشکر ۱۷ علی ابن ابیطالب(ع).
[۳۷]. محمد حسین راجی، زیبایی و زشتیهای کربلا، ص ۶۵.
علّت حضور نیافتن برخی از شیعیان در کربلا؟!
هنگام بحث راجع به واقعه تأسف آور و خون بار کربلا، همیشه ممکن است این سؤال به ذهن متبادر شود که چگونه این واقعه در منطقه کربلا، نزدیک کوفه به عنوان پایگاه سنتی جمعیت قدرتمند شیعیان آن زمان رخ داد؟ در واقع شیعیان کوفه که بسیاری از آنها با دعوت از امام برای هجرت به این شهر، اعلام کردند که آماده قیام علیه یزید و سیطره امویان بر منطقه عراق اند، یک باره دچار چه ضعف یا خللی شدند که امام را در کربلا و در محاصره لشکر اعزام شده از سوی عبیدالله بن زیاد تنها گذاشتند و به جز افراد معدودی مانند حبیب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه و چند چهره کم شمار دیگر، کسی به امام در کربلا نپیوست؟!
برای پاسخ به این سؤال، از باب مقدمه، نکاتی را راجع به شهر کوفه و وضعیت شیعیان آنجا یادآور می شویم.
نگاهی اجمالی به تاریخچه پیدایش کوفه و اقوام مستقر در آن
کوفه یک سال پس از فتح تیسفون در جنگ های سپاه اسلام و لشکر ساسانی، در ۱۷هـ ق تاسیس شد که پایگاهی نظامی در خارج از مرکز – که آن روز مدینه بود – باشد و پیش از آن سابقه شایان اعتنایی در کرانه غربی فرات و شام تا شبه جزیره عربی نداشت.
وضعیت کوفه ترکیب ارتش فاتح عربی را نشان می داد. هر یک از قبائل عربی طی یک نقشه کشی به قطعه زمینی دست یافتند که در آن چادر زدند و بعدتر رفته رفته این چادرها به خانه های آجری تبدیل شدند. هر قبیله در مرکز ناحیه ای که در آن مستقر شده بود گورستانی داشت و نیز مساجد کوچکی برای نماز در آن وجود داشت.
توجه به خاستگاه اولیه این قبائل نشان می دهد که هر کدام از آنها از منطقه ای خاص در شبه جزیره عربستان آمده بودند. قبیله ای از شمال و دیگری از جنوب و یکی دیگر از طائف و یکی دیگر از نواحی شرقی خلیج فارس.
بنابراین در ساختار جامعه عربی نوپای آن روز که ملاک وحدت نهادهای اجتماعی، ارتباطات قبیله ای و خونی بود، شهر کوفه از لحاظ بافت اجتماعی شهری چند پاره و چند دسته بود و این وضعیت تا حدودی در دهه های بعدی قرن اول و زمان وقوع حادثه «عاشورا» ادامه داشت.(۱)
یکی از خصوصیات جامعه چند پاره قبیله ای کوفه، تغییر موضع های بسیار سریع مردمان آنجا بود. حساسیت های قبیله ای آنها را گرفتار روحی تند خویانه کرده بود به طوری که با دیدن مقطعی ترین امور تصمیم می گرفتند. این تصمیم ها عمدتاً در جهت منافع قبیله ای آنها بود و این خود مشکلی برای عدم یکپارچگی کوفیان به حساب می آمد.(۲)
عدم یکپارچگی جامعه کوفی نه تنها در ساختار قبیله ای که در هوخواهی های سیاسی متعدد آنجا نیز خودش را نشان می داد و به نوبه خود بر دنیاطلبی و فریبکاری آنها نیز نقش داشت. گروهی از کوفیان افکار «خارجی» داشته و گروهی دیگر با عنوان «اشراف»، کم و بیش با بنی امیه همداستان بودند. در این میان شیعیان و فداییان اهل بیت(علیهم السلام) فقط یک گروه از مردم کوفه بودند نه همه آنها.(۳)
با وجود این تقسیم بندی های اما اکثریت قابل توجهی از مردم نیز بدون طرفداری سیاسی خاصی از فکر یا عقیده ای شناخته شده، در صحنه حاضر بودند. شیخ مفید درباره این دسته می گوید: برخی طمع کارانی بودند که به دنبال غنایم می گشتند و برخی عوام بودند و نمی دانستند چه کنند و برخی دیگر تنها به انگیزه عصبیت قبیلگی و بدون توجه به دین، تابع روسای خود بودند.(۴)
این تحلیل سیاسی از مردم کوفه را اگرچه شیخ مفید درباره مردم زمان سال ۴۱ هجری و زمانی که امام حسن(ع) مجبور به صلح با معاویه شد ارائه می دهد، اما مطالعه وضعیت سیاسی این شهر در زمان نهضت عاشورا نیز نشان می دهد که این ساختار سست و نامطمئن سیاسی تغییر چندانی نکرده بود. چه اینکه می بینیم تعداد قابل توجهی از نامه هایی که برای دعوت از امام حسین(ع) فرستاده شد نه توسط شیعیان کوفه که توسط برخی اشراف و ابن الوقت های این شهر نوشته شده بود که تصور می کردند با ورود امام به کوفه و شکل گرفتن حکومت شیعی در آنجا نباید از غافله جمع آوری غنائم و برخورداری از امکانات آن حکومت عقب بیافتند.(۵)
معنای «شیعه» در صدر اسلام و سال های منتهی به حادثه عاشورا؟
در کتب تاریخی و در بررسی حوادث بعداز کشته شدن خلیفه سوم، اصطلاحی به نام «شیعه» یا «علوی» در توصیف گروهی از مردم - به خصوص ساکنان کوفه - به کار می رود. باید توجه داشت این اصطلاح در واقع نه به معنای آنچه ما امروز از معنای مصطلح شیعه می فهمیم، بلکه به معنای مخالفین خلافت عثمان و تایید کنندگان قتل وی به کار رفته است. گونه ای سیاسی از هواداری از علی بن ابی طالب(علیه السلام) که لزوما تبعیت از وی را نه بر مبنای حدیث غدیر و افضلیتش بر شیخین که به خاطر اموری دیگر می دانست.
البته در میان چنین علویان و شیعیانی نیز کسانی بودند که بعداز استقرار حکومت حضرت علی(ع) در کوفه و دستیابی شان به معارف ناب خطبه ها و منش آن حضرت، عمیقا نیز از لحاظ اعتقادی به ایشان گرایش یافتند، اما حضور شیعیان سیاسی که هویت و تمایزشان منحصرا در مخالفت با «عثمانی»ها تعریف می شد بیشتر بود.
طبیعی است چنین کسانی که در ظاهر شیعه اند اما قلبا تفاوتی ماهوی با آنچه ما امروز معنای اصطلاحی شیعه می دانیم، بر اثر فشار سیاسی و تهدید و تطمیع کسی چون عبیدالله بن زیاد - همچنان که در ادامه توضیح خواهیم داد - به تفکر سیاسی روز یعنی تفکر اموی نزدیک شوند و حتی تعدادی شان نیز تبدیل به مهره های مقاصد و نقشه های شوم و خون بار اموی ها درباره امام حسین(ع) گردند.(۶)
چگونگی تسلط عبیدالله بن زیاد بر کوفه؟
بعد از بیان مقدمات فوق، باید ببینیم که وضعیت کوفه در زمان ورود کاروان امام حسین(علیه السلام) به منطقه عراق و در روزهایی که منزل به منزل، به شهر کوفه نزدیک می شدند، چگونه بوده است.
بعد از مرگ معاویه و به بر کرسی نشستن یزید، امام حسین(علیه السلام) از بیعت با او سر باز زد و در اعتراض به این موضوع، به مکه هجرت کرد.
هنگامی که مردم و شیعیان کوفه از این موضوع مطلع شدند، از ضعف والی اموی کوفه یعنی نعمان بن بشیر نهایت استفاده را بردند و برای امام حسین(ع) نامه نوشتند و ایشان را دعوت کردند به کوفه مهاجرت کند و مسئولیت زمامداری کوفیان علیه حکومت وقت را به عهده بگیرد.
مضمون اصلی این نامه ها، اتفاق نظر همه مؤمنین و مسلمانان بر امام حسین(ع)، انتظار آنان برای آن حضرت، دعوت از ایشان برای آمدن به کوفه(۷)، مهیا بودن شرایط برای آن حضرت، آمادگی و انتظار سربازان برای رسیدن ایشان(۸)، گلایه و شکوه از حکومت معاویه و به قدرت رسیدن یزید، اعلام بیعت نکردن شان با یزید و حاضر نشدن شان در نماز جمعه والی اموی کوفه، اعلام آمادگی برای بیرون راندن والی کوفه و استقبال از امام حسین(ع) بود.(۹)
در واکنش به این تحول بسیار مهم در کوفه، یزید که از جانب مردم این شهر، به شدت احساس نگرانی می کرد و کوفه را از دست رفته می دید، عبیدالله بن زیاد، والی اموی بصره را که مردی خون خوار و مکار بود، به امارت کوفه منصوب کرد.
عبیدالله بن زیاد با ورود به کوفه و اجرای سیاست خشن و تهدید آمیزش علیه مردم این شهر، از ضعف ها و تشتت های ساختاری این جامعه به ضرر نهضت امام حسین(علیه السلام) بهره برد.
به گواهی نوشته های مورخین و سیره نویسان وعلمایی بلاذری(۱۰)، طبرانی(۱۱)، ذهبی(۱۲) و...، یزید در نامه ای که برای عبیدالله بن زیاد نوشته بود، ضمن سپردن امارت کوفه به او، صریحا به او دستور داده بود که امام حسین(علیه السلام) را برای بیعت کردن تحت فشار قرار دهد و او را تهدید کرد اگر این کار را نکند، انتساب زیاد(پدر عبیدالله) به بنی امیه را ملغی خواهد کرد. حتی منابعی چون تاریخ یعقوبی(۱۳) تصریح می کنند که یزید در این دستور، از عبیدالله بن زیاد خواست که اگر امام حسین(ع) راضی به بیعت نشد، او را بکشد.
در عمل به این دستور نامبارک حکومتی، عبیدالله بن زیاد از اجرای هیچ ترفند و اقدام خشن و فریبکارانه ای کوتاهی نکرد.
بدین منظور یکی از اولین اقدامات او به مسجد رفتن و خواندن خطبه ای سراسر تهدید برای مردم کوفه بود. او در این خطبه گفت: «یزید سرپرستی شهر شما را به من سپرده و به من دستور داده با مظلومان منصف باشم و به محرومان بخشش کنم و با کسانی که اطاعت و حرف شنوی دارند همانند پدری مهربان باشم. اما کسانی که مخالفت می کنند و عهد و پیمان می شکنند، با تازیانه و شمشیر جوابشان را خواهم داد».(۱۴)
عبیدالله با این کار در نخستین اقدام خود، مردم را تهدید کرد و دستور داد تمام قبایل، شخصیت ها و اشراف شهر کوفه، تک تک شناسایی شوند و به مرور آنان را به حضور طلبید و از آنان تعهّد گرفت تا از او اطاعت کنند. وی درباره کسانی که به حضورش نمی آمدند نیز این گونه تصمیم می گرفت که: «اگر کسی نیاید وفاداری اش را ثابت نکند، ریختن خون او و مصادره اموالش برای ما حلال شمرده می شود. هر شخصیتی، از هر قبیله ای که باشد اطاعت نکند، او در همان قبیله به قتل خواهد رسید و در مقابل منزلش به دار کشیده خواهد شد.(۱۵)
اقدام بعدی ابن زیاد، پراکندن جاسوس های فراوان میان مردم بود. این جاسوسان در مسجد و غیر مسجد با مردم ارتباط داشتند و اخبار را برای ابن زیاد گزارش می کردند. آن گاه که حضرت مسلم به طور مخفیانه از خانه مختار به خانه هانی بن عروه منتقل شد و بنا براین بود که کسی متوجه این امر نشود، یکی از غلامان ابن زیاد مأموریت یافت تا با سه هزار درهم به سراغ مسلم بن عوسجه که برای حضرت پول جمع آوری می کرد برود. او توانست با شیعه نشان دادن خود و با دادن آن پول، اعتماد مسلم بن عوسجه را جلب نماید او را فریب دهد تا محل اقامت حضرت مسلم را که در خانه هانی بود، پیدا کند.(۱۶)
به هر حال ابن زیاد با تمام توان فضای حمایت آمیز این شهر از امام حسین(علیه السلام) را سرکوب کرد. خشونت ابن زیاد، بسیاری از مردم را به هراس انداخت و کسانی که زودرنج بوده و عجولانه تصمیم گیری می کردند، نه تنها از ناحیه ابن زیاد خود را در معرض تهدید دیدند، بلکه در اثر تبلیغات و شایعه پراکنی های عمال ابن زیاد دایر بر آمدن قریب الوقوع سپاه شام، به کلی خود را باختند.
این شایعات تا حدّی در میان مردم اثر گذارده بود، به گونه ای که مورّخان می نویسند مردم هم دیگر را می ترساندند و وحشت زده به یکدیگر از سپاه اعزامی شام، خبر می دادند.(۱۷) به خصوص که کوفه در آن زمان برج و بارو و دیواری که شهر را احاطه و از دشمنان محافظت کند نداشت.(۱۸)
علاوه بر تهدید، تطمیع نیز مورد استفاده ابن زیاد بود. ابن زیاد به مردم کوفه گفت: یزید برای من چهار هزار دینار و دویست هزار درهم فرستاده است تا بین شما تقسیم کرده و شما را برای جنگ با دشمنش بیرون برم.(۱۹) وابستگی مردم به بخشش های مالی می توانست بخشی از آنها را در کربلا علیه امام(علیه السلام) تحریک کند.
در این میان شیعیان باید چه تصمیمی می گرفتند؟ شیعیان عادی که بخش قابل توجهی از مردم کوفه را تشکیل می دادند، گرچه به اهل بیت(علیهم السلام) علاقه وافری داشتند اما در دوره تسلط بنی امیه، زهر چشم سختی از آنها گرفته شده بود، به گونه ای که تا احتمال پیروزی را قطعی نمی دیدند وارد نهضتی نمی شدند. برای همین هنوز چند روزی از ورود عبیدالله نگذشته بود که عقب نشینی بیعت کنندگان ۱۸هزار نفری با مسلم بن عقیل شدت یافت.
در برابر استبداد ابن زیاد، حتّی اگر یکی از روسا مخالفتی می کرد، افراد قبیله اش جرات حمایت از او را نداشتند. برای مثال می بنیم که هنگامی که هانی بن عروه را دستگیر کردند، او رئیس بنی مراد بود و به گفته مورّخین «چهار هزار اسب سوار و هشت هزار پیاده» حامی او بودند. اگر هم پیمانان و هم قسمان بنی مراد از کِنده به آنها اضافه می شدند، جمعا سی هزار نفر بودند. با این حال زمانی که او را دستگیر کرده و در بازار به روی زمینش می کشیدند، در برابر فریاد استغاثه او، کمتر دادرسی برای او یافت می شد.(۲۰) اندکی بعد، او را به شهادت رساندند و کسی مخالفت نکرد!
در مقابل، وقتی ابن زیاد می توانست با تهدید یا تطمیع، رئیس قبیله ای را متقاعد به پیوستن به لشکر عمرسعد و جنگ با امام حسین(علیه السلام) کند، اعضای آن قبیله که از لحاظ فکری مستضعف بودند و قدرت تحلیل وقایع را نداشتند، عموما به سبب همان خوی طمع کاری و منفعت طلبی و با امید کسب غنایم جنگی، فوج فوج به کربلا می رفتند.
ابن زیاد هیچ زمان دست از تحریک مردم علیه امام حسین(علیه السلام) برنداشت و به صورت مداوم و خستگی ناپذیر، از هیچ تهدید و تطمیعی برای وادار کردن کوفه و کوفیان به مقابله با امام حسین(ع) چشم پوشی نکرد. زمانی که امام حسین(ع) در کربلا متوقف گردید ابن زیاد ضمن سخنانی برای مردم کوفه از آنها خواست تا راهی کربلا شوند. او با تهدید گفت: «هر مردی که از امروز از سپاه تخلّف کند، ذمه و عهده او برئ است».(۲۱) این بدان معنا بود که جزای او قتل است.
ابن زیاد، به قعقاع بن سوید دستور داد تا در شهر کوفه گردش کرده و ببیند که آیا کسی از سپاه تخلّف کرده است یا خیر. قعقاع در جستجوی خود، شخصی را از قبیله همدان یافت که در طلب میراث پدرش، به کوفه آمده بود. او را نزد ابن زیاد برد و ابن زیاد نیز فرمان کشتن وی را صادر کرد. نتیجه این شد که به قول مورخین «هیچ بالغی در کوفه یافت نشد، مگر آنکه به لشکرگاه کوفه، یعنی نخیله، رفت».(۲۲)
در این زمان بود که همه شمشیرها بر ضد امام حسین(علیه السّلام) به حرکت درآمد، در حالی که می توان مطمئن بود اگر رضای خود مردم در کار بود، آنها دست به چنین اقدامی نمی زدند و شماری فراوان چنین بودند. اکنون کلام فرزدق را در توصیف مردم کوفه بهتر می فهمیم که به امام گفت: «قُلُوبُهُمْ مَعَکَ وَ سُیُوفُهُمْ عَلَیْکَ»(۲۳)؛ (دلهای مردم با توست، امّا شمشیرها علیه تو) و یا گفت: «دل های مردم با توست و شمشیرهای شان با بنی امیه است».(۲۴) مردم نمی توانستند در آن شرایط به کربلا نروند؛ چون نرفتن مصادف با کشته شدن بود.
برای شیعیان و کسانی که نمی خواستند چنین کنند، دو راه بود: یا به امام ملحق شوند یا از کوفه و کربلا بگریزند. از برخی اخبار چنین به دست می آید که آن دسته از مردم کوفه که به زور برای جنگ با امام حسین(علیه السّلام) به کربلا فرستاده می شدند، از نیمه راه گریخته و بسیاری از آنان در کربلا حاضر نشدند. بلاذری نوشته است: «فرمانده ای با هزار نفر فرستاده می شد؛ امّا وقتی به کربلا می رسید، همراه او سیصد یا چهار صد و یا حتّی کمتر بود، این به علت کراهت مردم در رفتن بدان سمت بود».(۲۵) دینوری نیز در نقلی مشابه بر کراهت از جنگ با امام حسین نزد سپاه کوفه تاکید می کند.(۲۶)
علاوه بر فرار، گروهی نیز برای حمایت از امام حسین(علیه السّلام) سعی داشتند به امام ملحق شوند، اما هیچ کدام شان گمان جنگ و شهادت امام حسین(ع) را به ذهن خویش راه نمی دادند و برای همین - با اینکه امام قبل از شهادت شان هشت روز در کربلا بودند - در پیوستن به قافله آن حضرت شتاب نکردند. بنابراین شیعیان اگر هم می خواستند حمایت کنند، شتاب نکردند و تنها افراد خاصّی به فکر افتاده و در همان آغاز که توانستند به امام ملحق شدند. نافع بن هلال مرادی، عمر بن خالد صیداوی، سعد از موالی عمر بن خالد و مجمع بن عبدالله العائذی از قبیله مذحج به امام پیوستند.(۲۷) نزدیکی های روز عاشورا نیز مسلم بن عوسجه و حبیب بن مظاهر توانستند خود را به امام برسانند.
محاصره کوفه و حکومت نظامی
ابن زیاد علاوه بر رعب و وحشت افکنی در داخل کوفه و فشار بر مردم این شهر با انواع و اقسام تهدیدها و تطمیع ها و شایعه افکنی و جاسوس پراکنی، عملا با ایجاد فضایی شبیه به حکومت نظامی در گذرگاه ها و راه های خارج از کوفه، امکان هر گونه تحرکی را از شیعیان و یاوران امام حسین(علیه السلام) برای هر گونه حرکتی سلب کرد.
بر اساس دستور ابن زیاد، واحدهایی مأمور به محافظت از پل کوفه شدند تا کسی از لشکریان کوفه که برای جنگ با امام حسین(علیه السلام) گسیل داشته بودند نتواند بگریزد و به شهر برگردد.(۲۸) به حصین بن نمیر نیز مأموریت داده شد تا منطقه بین قادسیه و قطقطانه را مراقبت کند و اجازه ندهد کسی از آنجا به سمت حجاز برود، چرا که به این بهانه، ممکن بود کسانی به امام بپیوندند.(۲۹) به همین صورت دستور داد راه های بین واقصه به طرف جادّه شام تا جادّه بصره را کنترل کنند و اجازه ندهند کسی تکان خورده و از آن طریق خارج شود.(۳۰)
این نظارت ها و مراقبت ها به قدری شدید بود که وقتی برخی از کوفیان به سیدالشهداء علیه السلام در بین راه برخوردند درباره اوضاع کوفه گفتند: «به خدا سوگند! نظارت به قدری شدید است که نه می توانیم داخل شهر کوفه شویم و نه می توانیم از شهر خارج شویم».(۳۱)
یک بار حبیب بن مظاهر، قوم بنی اسد را که در نزدیکی کربلا بودند، تحریک به همکاری کرد؛ امّا سپاه عبیدالله میان هفتاد نفر از آنها و سپاه امام جدایی انداخت و اجازه نداد به امام بپیوندند.(۳۲)
وضعیت برخی از شناخته شده ترین بزرگان شیعه در زمان واقعه عاشورا
اقدامات نظامی عبیدالله در محاصره کوفه و فشار بر شیعیان، سرانجام منتهی به این شد که شمار بسیار مهم و مؤثری از سرشناس ترین شیعیان کوفه، یا کشته شوند و یا به زندان افتند. برای مثال، سرنوشت برخی از آنها را مرور سریعی می کنیم:
مختار ابن ابوعبید ثقفی: روز شهادت مسلم، وی به خُطرنیّه نقطه ای در بیرون کوفه رفته بود تا نیرو جمع آوری کند و هنگامی به کوفه رسید که مسلم و هانی شهید شده بودند.(۳۳) پس از شهادت مسلم، ابن زیاد قصد کشتن مختار را داشت که با وساطت عمرو بن حریث به وی امان داد، و در این هنگام، ابن زیاد با تازیانه به چشم مختار کوبید و وی را زخمی نمود و به زندان افکند. مختار تا پایان قیام امام حسین(علیه السلام) در زندان بود.(۳۴)
میثم تمار: در سال ۶۰ هجری قمری، کمی پیش از قیام امام حسین و حادثهٔ کربلا، میثم برای عمره رهسپار مکه شد. چون امام را نیافت، سراغ او را از امّ سلمه گرفت. امّ سلمه او را از احوال امام آگاه نمود. میثم که عازم بازگشت به کوفه بود، از ام ّسلمه خواست به امام سلام برساند و بگوید نزد خداوند با امام دیدار خواهد کرد.(۳۵) درباره شهادت میثم، دو روایت متفاوت وجود دارد(۳۶) که هر کدام درست باشد نشان از فداکاری او در مسیر دفاع از اهل بیت(علیهم السلام) و اظهار وفاداری اش به حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) و امام حسین(ع) است.
عبیدالله بن عمرو کندی: وی با مسلم بن عوسجه از مردم کوفه برای امام حسین(علیه السلام) بیعت می گرفت.(۳۷) حضرت مسلم پس از شهادت هانی، برایش در قبیله کنده و ربیعه پرچم بست و فرمود در میان سپاه و پیشاپیش من حرکت کن.(۳۸) امّا حصین بن نمیر او را دستگیر کرد و نزد ابن زیاد فرستاد. عبیدالله از او پرسید: از کدام طایفه ای؟ گفت: کنده. پرسید: پرچمدار قبیله کنده و ربیعه تویی؟ گفت: بله. عبیدالله فرمان داد او را گردن بزنند و چنین کردند.(۳۹)
عبدالله بن حارث نوفلی: پس از رسیدن مسلم بن عقیل به کوفه، عبدالله با پرچم و لباس قرمز با مسلم بن عقیل قیام کرد. پس از پراکنده شدن مردم از دور مسلم، ابن زیاد فرمان داد او را دستگیر کنند و برای آوردنش نیز جایزه تعیین کرد. به این ترتیب دستگیر و زندانی شد.(۴۰) پس از دستگیری و شهادت مسلم، عبیدالله بن زیاد گفت عبدالله بن حارث را حاضر کنید. او را نزد ابن زیاد آوردند. ابن زیاد پرسید کیستی؟ او پاسخ نداد. آنگاه پرسید: آیا تو صاحب آن پرچم سرخ نیستی که درب خانه عمرو بن حریث نصب کرده بودی! باز هم پاسخ نداد. گفت تو برای مسلم از مردم بیعت میگرفتی؟ عبدالله بازهم پاسخ نداد. ابن زیاد گفت او را ببرید و در میان قبیله اش گردن بزنید و آنها چنین کردند.(۴۱)
سرنوشت سلیمان بن صرد خزاعی و نگاهی به وضعیت متزلزل درون جامعه شیعی در زمان حادثه عاشورا
تمام آنچه تا اینجا گفته شد، تقریبا به فشارهای بیرونی دشمنان امام حسین(علیه السلام) به جامعه شیعی کوفه اشاره داشت. اما در اینجا و به بهانه بیان مختصری از شرح حال و سرنوشت سلیمان بن صرد خزاعی، به عنوان یکی از مهم ترین چهره های شیعی کوفه در زمان واقعه عاشورا، به نقش برخی سستی ها و عدم تشخیص های صحیح برخی از شیعیان در باز ماندن شان از قافله کربلا اشاره می کنیم.
سلیمان بن صرد بن جون بن ابی جون خزاعی از شـیعیان بـزرگ و اصـحاب امیرمؤمنان، امام حسن و امام حسین(علیهم السلام) است. مورخان شیعه و سنی از شخصیت سلیمان بـه نـیکی یـاد کرده اند و او را با اوصافی، نظیر فضیلت، شرافت، زهد، تقوا و نفوذ کلمه ستوده اند. سلیمان بن صرد از شـیعیان خـاص امـیرالمومنین علی(علیه السلام) بود. او در همه یا بیشتر جنگ ها در کنار امام حضور داشت(۴۲) او از پیشگامان نـهضت نـامه نگاری و دعـوت از امام حسین(ع) است.
آنگاه کـه خـبر مرگ معاویه و خلافت یزید به کوفه رسید و شیعیان از عدم پذیرش بیعت امام با یزید آگاهی یافتند و امام را در آستانه قیام و مبارزه با نـظام امـوی دیـدند، در منزل سلیمان گرد هم آمدند و درباره آینده امـت اسـلامی چاره جویی کردند.(۴۳) انتخاب منزل سلیمان به عنوان مرکز سازمان دهی و اتاق فکر شیعه در این دوره، نشانه جایگاه والای سلیمان نزد شیعیان کـوفه اسـت و بـر همین اساس نیز او بعدها به رهبری نهضت شیعی توابین بـرگزیده شد.(۴۴) نکته قابل توجه آنکه سلیمان پیش از نگارش نامه و دعوت از امام، از شیعیان تعهد جدی میگیرد که امام را یـاری کـنند و بـه هیچ وجه او را تنها نگذارند.(۴۵)
درباره علت عدم حضور سلیمان بن صرد در حادثه عاشورا چند احتمال مطرح است:
نخست: سلیمان و سایر بزرگان شیعه از آغاز شکل گیری نهضت امام حسین(علیه السلام) و ورود مـسلم بـن عقیل به کوفه در زندان عبیدالله بن زیاد گرفتار بودند. این احتمال گرچه در برخی منابع نقل شده(۴۶) و معقول نیز به نظر می رسد و سلیمان و یارانش را از هر گناهی تبرئه می کند، اما در هیچ یک از منابع اصیل تاریخی بـر آن تـأییدی نمی توان یافت.
دوم: همان طور که اشاره شد عبیدالله تدابیر شدید امنیتی و موانعی برای رسیدن شیعیان کوفه به کربلا پدید آمده بود و با توجه به این تدابیر و موانع، سلیمان و یارانش نـتوانستند خـود را به امام برسانند. این احـتمال نـیز با رسیدن به موقع شیعیانی، مثل حبیب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه به کربلا منتفی است و حضور حبیب در کربلا دلیل محکمی است بر امکان حضور شیعیان در کـربلا.
سـوم: عدم پیش بینی شهادت امـام حـسین(علیه السلام) و احتمال عدم جنگ و درگیری میان امام و سپاه یزید احتمال دیگری است که برخی برای عدم حضور سلیمان در کربلا مطرح کرده اند. به نظر می رسد بسیاری از شیعیان گمان می کردند که اختلاف امام و بنی امیه با گفت وگو و مصالحه حل خواهد شد و فـکر نـمی کردند یـزید پستی و لئامت خود را به این حد برساند که حاضر شـود خون بهترین بندگان خدا و تنها یادگار رسولالله(ص) را بر زمین بریزد. آن هم در ماهی که جنگ در آن، هم بر اساس رسـوم کـهن عـرب و هم طبق احکام اسلامی حرام و ممنوع شمرده می شد.
شیعیان پیش از ایـن صلح امام حسن(ع) را با معاویه دیده بودند و حتی قبل از آن، ماجرای حکمیت و متارکه جنگ امام علی(ع) بـا مـعاویه را شـاهد بودند و اکنون نیز منتظر بودند تا این نزاع به شیوه های سابق حـل و رفـع شـود غافل از آنکه نه یزید همچون معاویه بود و نه شرایط حاکم بر این دوره، شـرایط عـصر امـامان پیشین.
با این حال، چنین احتمالی راجع به سلیمان و دلیل عدم حضورش در کربلا، خود عذری بدتر از گناه است. زیرا مجموع شرایط حاکم بر کوفه و سخت گیری های شـدید امـویان و شهادت مسلم و هانی و قیس و عبدالله بن یقطر و دیگران و تجهیز سپاه چند هزار نفری برای رویارویی با امام حسین(علیه السلام)، هر صاحب بصیرتی را به وقوع حادثه ای بزرگ و خونین آگاه می ساخت و بنابراین بـیداری و تـحرک بیشتری را از خـواص شیعه کوفه طلب می کرد. به خصوص که در حادثه شهادت مسلم، سلیمان سکوت کرده بود و می بایست پس از آن، هر فرصتی را برای تدارک و جبران خطای پیشین غنیمت می شمرد.
به هر حال، با توجه به اعتراف صریح سران توابین به اشتباه خـود در یاری نکردن امام و اظهار پشیمانی از ضعف عملکرد خود در جریان کربلا و دچـارشدن بـه عـذاب وجدان شدید در تنها گذاشتن امام که جز با کشته شدن شان از آن رهایی نمی یافتند و همچنین سابقه عهد شکنی آنها بـا امـامان قبل، می توان به این نتیجه رسید که سلیمان و یارانش که خواص شیعه کـوفه بـه شـمار می آمدند، در یاری رساندن به امام کوتاهی کردند و امام خویش را تنها گذاشتند. نهضت توابین به رغم دسـتاوردهای اندک خود بیشتر به حرکتی احساسی و عاطفی شبیه بود تا حرکت اصلاحی اثـرگذار اجتماعی.(۴۷)
جمع بندی:
بسیاری از سرشناسان شیعه، به واسطه زندانی بودن، یا شهید شدن قبل از واقعه کربلا، امکان حضور در این قیام مقدس و یاری امام شان را نداشتند. تعدادی از آنها نیز که از استبداد عبیدالله بن زیاد در کوفه و فشارهای او سردرگم شده بودند، در نبود رهبری مقتدر که بتواند آنها را سازماندهی کند، در محاسبه میزان خطری که امام حسین(علیه السلام) را تهدید می کرد، دچار خطای محاسبانی بسیار فاحش و مهلکی شدند. البته بسیاری از آنها بعدها به خاطر این خطا دچار احساس گناه شدند و خون خود را نیز در قیام توابین بر زمین ریختند.
نویسنده: علی غبیشاوی - بخش آیین رحمت - معارف اسلامی و پاسخ به شبهات کلامی - سایت دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی
پی نوشت ها:
(۱). ر.ک: غنوصیان در اسلام، هالم، هاینتس، ترجمه: موسوی خلخالی، احسان، انتشارات حکمت، تهران، ۱۳۹۴هـ ش، چاپ اول، ص ۲۴ و ۲۵.
(۲). حیات فکری و سیاسی امامان شیعه(ع)، جعفریان، رسول، موسسه انصاریان، قم، ۱۳۸۱هـ ش، چاپ ششم، ص ۱۳۲.
(۳). همان.
(۴). الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، مفید، محمد بن محمد، محقق / مصحح: مؤسسه آل البیت(ع)، کنگره شیخ مفید، قم، ۱۴۱۳هـ ق، چاپ اول، ج ۲، ص ۱۰.
(۵). مقاله «مردم شناسی کوفه»، صفری فروشانی، نعمت الله، نشریه علمی تخصصی مشکوة، زمستان ۱۳۷۵هـ ش، شماره ۵۳، ص ۱۶.
(۶). ر.ک: جریان شناسی معارضان قیام کربلا، هدایت پناه، محمدرضا، قم، انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه، ۱۳۸۲هـ ش، چاپ اول، ص ۹ تا ۲۰.
(۷). تاریخ طبری، طبری، محمد بن جریر، تحقیق: محمد أبو الفضل ابراهیم، دار الاعلمی بیروت، ۱۹۸۳م، ج ۵، ص ۳۵۲.
(۸). همان، ص۳۵۳.
(۹). سیره معصومین(ع)، امین، محسن، ترجمه: حجتی کرمانی، علی، انتشارات سروش، تهران، ۱۳۷۶هـ ش، ج ۴، ص ۱۱۰.
(۱۰). جمل من أنساب الأشراف، البلاذری، أحمد بن یحیی بن جابر بن داود، تحقیق: سهیل زکار، ریاض زرکلی، ریاض، دار الفکر، بیروت، چاپ اوّل، ۱۴۱۷ هـ ق، ج ۳، ص ۱۶۰.
(۱۱). المعجم الکبیر، طبرانی، سلیمان بن احمد، مکتبة ابن تیمه، قاهره، بی تا، ج ۳، ص ۱۱۵.
(۱۲). سیر أعلام النبلاء، ذهبی، شمس الدین أبو عبد الله محمد بن أحمد بن عثمان بن قَایْماز، جمعی از محققین با إشراف شیخ شعیب الأرناؤوط، مؤسسة الرسالة، بیروت، چاپ سوّم، ۱۴۰۵هـ ق، ج ۳، ص ۳۰۵.
(۱۳). تاریخ الیعقوبی، الیعقوبی، احمد بن اسحق، دار صادر، بیروت، بی تا، ج ۲، ص ۲۴۲.
(۱۴). تاریخ طبری، همان، ج ۵، ص ۳۵۸.
(۱۵). همان، ص ۳۵۹.
(۱۶). همان، ص ۳۶۲.
(۱۷). الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، همان، ج ۲، ص ۵۴؛ تاریخ طبری، همان، ج ۵، ص ۳۷۰.
(۱۸). غنوصیان در اسلام، همان، ص ۲۵.
(۱۹). الفتوح، الکوفی، أبو محمد أحمد بن اعثم، بی نا، بی جا، بی تا، (نسخه الکترونیک کتابخانه مدرسه فقاهت)، ج ۵، ص ۸۹.
(۲۰). مروج الذهب و معادن الجوهر، مسعودی، أبو الحسن علی بن الحسین بن علی، دار الهجره، قم، ۱۳۸۵هـ ق، ج ۳، ص ۵۹.
(۲۱). جمل من انساب الأشراف، همان، ج ۳، ص ۱۷۸.
(۲۲). همان، ج ۳، ص ۱۷۹.
(۲۳). همان، ج ۳، ص ۱۶۵.
(۲۴). تاریخ طبری، همان، ج ۵، ص ۳۸۶.
(۲۵). جمل من انساب الأشراف، همان، ج ۳، ص ۱۷۹.
(۲۶). الأخبار الطوال، دینوری، ابو حنیفه احمد بن داود، محقق: عبد المنعم عامر، مکتبة عیسی البابی، قاهره، ۱۹۶۰م، ص ۲۵۴.
(۲۷). جمل من انساب الأشراف، همان، ج ۳، ص ۱۷۲.
(۲۸). ترجمة ریحانة رسول الله صلی الله علیه وآله الامام الحسین علیه السلام من تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، علی بن حسن، مجمع إحیاء الثقافة الاسلامیة، بی جا، ۱۴۱۴هـ ق، چاپ دوّم، ص ۳۳۰.
(۲۹). اخبار الطوال، همان، ص ۲۴۳.
(۳۰). تاریخ طبری، ج ۵، ص ۳۹۲.
(۳۱). الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، همان، ج ۲، ص ۷۲؛ تاریخ طبری، ج ۵، ص ۳۹۲.
(۳۲). کتاب جمل من انساب الأشراف، همان، ج ۳، ص ۱۸۰.
(۳۳). ر.ک: تاریخ طبری، همان، ج ۵، ص ۵۶۹ و ۵۷۰.
(۳۴). جمل من انساب الأشراف، همان، ج۶، ص۳۷۷.
(۳۵). الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، همان، ج ۱، ص ۳۲۴.
(۳۶). ر.ک: الهدایة الکبری، خصیبی، حسن بن حمدان، بی نا، بیروت، ۱۴۱۱هـ ق، ص ۱۳۳؛ اختیار معرفة الرجال المعروف برجال الکشی، کشی، محمد بن عمر، تحقیق: مصطفوی، حسن، انتشارات دانشگاه مشهد، مشهد، ۱۳۴۸ هـ ق، ص ۸۲ و ۸۳ و ۸۷.
(۳۷). ذخیرة الدارین فیما یتعلق بمصائب الحسین(ع) و أصحابه، حسینی حائری شیرازی، عبدالمجید بن محمدرضا و دیگران، تحقیق: دریاب نجفی، باقر، انتشارات زمزم هدایت، قم، ی تا، ج۱، ص۴۹۶.
(۳۸). تاریخ طبری، همان، ج ۵، ص ۳۶۹.
(۳۹). ذخیرة الدارین فیما یتعلق بمصائب الحسین(ع) و أصحابه، همان.
(۴۰). تاریخ طبری، همان، ج ۵، ص ۳۸۱
(۴۱). ذخیرة الدارین فیما یتعلق بمصائب الحسین(ع) و أصحابه، همان، ص ۴۹۷.
(۴۲). تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر والأعلام، الذهبی، شمس الدین محمد، تحقیق: تدمری، عمر عبدالسلام، دارالکتب العربی، بیروت، ۱۴۱۰هـ ق، ج ۵، ص۴۶.
(۴۳). الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، همان، ج ۲، ص ۳۶.
(۴۴). الاصابة فی تمییز الصحابة، ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی بن حجر، تحقیق: عادل احمد عبدالموجود، دارالکتب العلمیة، بیروت، ۱۴۱۵، ج ۳، ص ۱۴۴.
(۴۵). مقتل الحسین، ابی مخنف، لوط بن یحیی بن سعید، تحقیق: غفاری، حسن، انتشارات کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، ۱۳۹۸هـ ق، ص ۱۵.
(۴۶). تاریخ شیعه، مظفر، محمدرضا، ترجمه: حجتی، محمدباقر، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، ۱۳۷۸هـ ش، ص ۷۷.
(۴۷). مقاله «بررسی علت عدم حضور سلیمان بن صرد در کربلا»، عرب ابوزیدی، عبدالرضا، فصلنامه علمی تخصصی تاریخ در آینه پژوهش، سال پنجم، زمستان ۱۳۸۷هـ ش، شماره ۲۰، ص ۱۳۸ و ۱۳۹.
پایان رزمایش پهپادی ارتش/ قدرت پهپادی ایران مشتی آهنین بر سر دشمنان
رزمایش مشترک پهپادی 1401 ارتش جمهوری اسلامی ایران عصر امروز پنج شنبه سوم شهریور پایان یافت.
امیر دریادار سید محمود موسوی سخنگوی رزمایش مشترک پهپادی 1401 ارتش جمهوری اسلامی ایران با اعلام این خبر گفت: در این رزمایش که مراحل عملیاتی آن از روز گذشته آغاز شده بود، با مشارکت نیروهای چهارگانه ارتش جمهوری اسلامی ایران، قرارگاه مشترک پدافند هوایی خاتم الانبیاء(ص) و نظارت قرارگاه مرکزی خاتم الانبیاء(ص) عصر امروز پنج شنبه سوم شهریور خاتمه یافت.
وی افزود: بکارگیری انواع پهپادهای بومی شناسایی، رزمی، انهدامی و ... از نیروهای چهارگانه و اجرای انواع عملیاتهای پهپادی از جمله ویژگیهای بارز این رزمایش بود که با دقت زیاد از سوی نیروهای شرکت کننده اجرا شد.
امیر دریادار موسوی با اشاره به اینکه این برای نخستینبار بود که یک رزمایش پهپادی آن هم به صورت دو سویه برگزار میشد، عنوان کرد: شرکت بیش از 150 فروند انواع پهپاد در این رزمایش و همچنین گستردگی منطقه عملیات که تمام مناطق کشور، خلیج فارس، تنگه هرمز و دریای عمان را شامل میشد موجب پیچیدگی برگزاری این رزمایش بود که بحمدلله با عملکرد بسیار مطلوب سامانههای فرماندهی و کنترل رزمایش با نهایت هماهنگی ممکن انجام شد.
سخنگوی رزمایش مشترک پهپادی 1401 ارتش با اشاره به بهرهگیری از پهپادها و تجهیزات صددرصد بومی در این رزمایش عنوان کرد: اساسا آنچه که در این رزمایش مورد استفاده قرار گرفت شامل پرندهها، مهمات و سلاح، سامانههای فرماندهی و کنترل و ... تماما بومی بود که با استفاده از تجهیزات بومی اجرا شد.
وی ادامه داد: پهپادهایی که در این رزمایش به اجرای عملیات پرداختند و همچنین تسلیحات و محمولههای اپتیکی، جنگالی و ... توسط متخصصان جوان و متعهد ارتش جمهوری اسلامی ایران، صنایع وزارت دفاع و با همکاری بخش خصوصی به ویژه شرکتهای دانشبنیان ساخته شدهاند و بر اساس همین درونزا بودن، قدرت پهپادی ارتش جمهوری اسلامی ایران امروز به قدرتی تحریمناپذیر بدل گشته است.
امیر دریادار موسوی با تاکید بر ضرورت انتقال تجربه در رزمایشها و تمرینات سالیانه، گفت: انتقال تجربه به نسل جدید و تقویت قدرت عمل و تصمیمگیری در جوانان از جمله اهداف مهم هر رزمایشی است که در این رزمایش نیز بحمدلله نسل باتجربه و پیشکسوت در کنار نسل جوان و جدید ارتش قرار گرفت که در نهایت منتهی به انتقال تجربهها میشود.
وی با اشاره به نظارتهای مستمر بر مراحل مختلف رزمایش از سوی ستادهای برتر، گفت: تمام مراحل این رزمایش ضمن داوری و ارزیابی مستمر کارشناسان و ارزیابان ستاد ارتش ، تحت نظارت قرارگاه مرکزی حضرت خاتمالانبیاء(ص)، ستاد کل نیروهای مسلح انجام شد.
امیر دریادار موسوی با تقدیر و تشکر از همراهی ملت شریف ایران در عرصههای مختلف، گفت: «ارتش فدای ملت» شعار همیشگی و تغییر ناپذیر ارتش جمهوری اسلامی ایران است و همواره در صحنههای مختلف عامل به این شعار بوده است. نقش مردم در مناطق درگیر رزمایش به ویژه استانهای سمنان، اصفهان، یزد و ... ستودنی است و جا دارد بابت همراهی ملت شریف ایران در برگزاری این رزمایش تقدیر و تشکر ویژه داشته باشیم.
وی افزود: در رزمایش مشترک پهپادی 1401 ارتش نیز بخشی از اقدام ارتش در کنار فعالیتهای رزمی، انجام اقدامات مردمیاری از قبیل راه اندازی بیمارستان سیار و ارائه خدمات بهداشتی و درمانی در منطقه چاه افضل اردکان بود.
سخنگوی رزمایش مشترک پهپادی 1401 ارتش همچنین اقدامات رسانهای صورت گرفته در این رزمایش را بسیار مناسب ارزیابی کرد و گفت: اقدامات ارزشمند رسانهها از جمله خبرگزاریها و رسانههای مختلف به ویژه رسانه ملی از جمله نقاط مثبت رزمایش بود که توانست پیام ایستادگی و اقتدار سربازان و رزمندگان ارتش جمهوری اسلامی ایران را به ملت شریف ایران منتقل کند.
امیر دریادار موسوی در پایان پیام رزمایش مشترک پهپادی ارتش را برای ملت شریف ایران و دوستان پیام دلگرمی و اقتدار برشمرد و گفت: پیام این رزمایش برای دشمنان این آب و خاک این است که بدانند اگر خیال خامی در سر داشته باشند، قدرت پهپادی ارتش جمهوری اسلامی ایران تنها یکی از مشتهای آهنینی است که بر سر آنها فرود خواهد آمد و باید خود را برای وجوه پنهان قدرت نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران نیز آماده کنند.
آثار برخی گناهان از زبان امام سجاد(ع)
بارها در دعای کمیل این جملات را زمزمه کرده ایم: اللّهم اغفرلی الذّنوب الّتی تهتک العصم، اللّهم اغفر لی الذّنوب الّتی تنزل النقم، اللّهم اغفرلی الذنوب الّتی تغیّر النّعم، اللّهم اغفرلی الذّنوب الّتی تحبس الدّعاء، اللّهم اغفرلی الذّنوب الّتی تنزل البلاء؛(1) خدایا بیامرز گناهانی را که پرده های عصمت را می درد(و آبروی انسان را می برد) خدایا بیامرز گناهانی را که بدبختی ها را فرو می ریزد. خدایا ببخش گناهانی را که نعمت ها را تغییر می دهد، خدایا ببخش گناهانی را که دعای انسان را (از اجابت) حبس می کند (و باز می دارد) و خدایا ببخش گناهانی را که بلاها را نازل می کند.
بارها و بارها این پرسش هم برای خود ما مطرح بوده و هم مردم و جوانان پرسیده اند که چه گناهانی است که گرفتاری و بدبختی را در پی دارد؟ کدام گناهان است که نعمت های انسان را تغییر و باعث سلب نعمت ها می شود؟ چه گناهانی است که مانع استجابت دعاهای انسانها می شود؟ و چه گناهانی باعث نزول بلاهایی چون سیل و زلزله و خشکسالی و...می شود؟ سربسته هم جواب داده ایم که برخی گناهان عامل این بیچارگی ها است. ولی جواب قانع کننده دادن نیاز به مطالعه آثار تمامی گناهان دارد، تا یکی یکی استخراج نشود که چه گناهانی مانع استجابت دعا می شود، و کدام گناه بلاها را نازل می کند... به روایتی از سید ساجدان زین عابدان، علی بن الحسین(ع) بر خوردم که یکجا به همه این پرسشها پاسخ داده بود، و بر آن شدم که آن را در اختیار خوانندگان عزیز نیز قرار دهم.
الف: گناهانی که نعمت ها را تغییر می دهد
خداوند آنچه از نعمت ها در زمین و اسمان است برای بهره برداری انسان آفریده است: هو الّذی خلق لکم ما فی الارض جمیعاً؛(2) او خدایی است که آنچه در زمین است همه را برای شما (انسان ها) آفریده.) و گاه نعمتهای ویژه را نیز به انسان عنایت می کند. ولی گاه این نعمت ها را از انسان می گیرد نه بخاطر این که نعوذباللّه خزانه الهی تمام شده باشد، که تمام شدنی نیست، و نه بخاطر بخل و امثال آن که ذات پاک او از هر عیب و نقصی مبرّا می باشد. بلکه گناهی و یا گناهانی از انسان صادر می شود که نعمت ها را از انسان می گیرد و یا تغییر می دهد، حال باید دید که کدام گناهان است که نعمت ها را تغییر می دهد و یا از انسان می گیرد.
محمد بن علی بن الحسین از احمد بن الحسن تا می رسد به ابی خالد کابلی و او می گوید: سمعت زین العابدین علی بن الحسین(ع) یقول: الذّنوب الّتی تغیّر النّعم:از امام زین العابدین شنیدم که همیشه می فرمود:گناهانی که نعمتها را تغییر می دهد (چهار تا است که) عبارت باشد از:
1 ظلم و ستم کردن به مردم
البغی علی النّاس؛ظلم و ستم کردن بر مردم(نعمت ها را تغییر می دهد) لذا حکومت و سلطنت با کفر پیشگی دوام می آورد ولی با ظلم و ستم پیشگی دوام نخواهد آورد.(3) خصوصاً ظلم در حق افرادی که پناهی جز خداوند ندارد به سرعت برق، آه مظلوم می گیرد و نعمت را تغییر می دهد.(4)
2 ترک عادت نیک
الزّوال عن العادة فی الخیر؛ از دست دادن عادت به کار خیر و نیک گاه انسان عادت های خوبی دارد، مانند خرج دادن برای امام حسین(ع)، کمک به فقرا، عادت به خواندن قرآن و دعا و نماز شب، ترک این عادات نیک که به راحتی به دست نیامده نعمت ها را از انسان می گیرد و یا تغییر می دهد.
3 ترک اختیار معروف
واصطناع المعروف؛ از دست دادن اختیار عمل معروف (و شناخته شده نزد عقل و شرع) ممکن است مراد ترک عادت اختیار معروف و عمل شناخته شده در نزد عقل و شرع باشد، شاید مقصود این است که امر به معروف نکند و خود بدان عمل ننماید.
4 کفران نعمت
وکفران النّعم؛ کفران نعمت نمودن. خداوند نعمتهای بیشماری به ما داده است از نعمت بعثت و امامت گرفته تا نعمت های عادی و معمولی همچون سلامتی، عقل، انواع خوردنی ها و پوشیدنی ها. کفران این نعمت ها نیز تغییر نعمت و یا زوال آن را به دنبال خواهد داشت.
5 شکر نعمت نکردن
وترک الشّکر؛ترک شکر (نعمت).
برترین شکر آن است که انسان نعمت را در مسیر خودش به کار ببرد،(5) و ترک آن به این است که در غیر مسیر صحیح استفاده کند، مثلاً جوانی را در مسیر گناه و فساد، مال را در مسیر حرام و لهو و لعب و..به کار برد.
در ادامه حضرت سجاد به آیه قرآن استناد نموده: قال اللّه تعالی انّ اللّه لایغیّر ما بقومٍ حتّی یغیّروا ما بانفسهم؛(6) خداوند نعمتهای خود را تغییر نمی دهد مگر آنکه مردم (بر اثر اعمال و رفتار و اندیشه ناسالم) در خود تغییر بوجود آورند.(7)
استاد مطهری در ذیل آیه الیوم یئس الذین.... واخشون می گوید: فلا تخشوهم دیگر از ناحیه آنها بیمی نداشته باشید واخشون، از من بترسید. بعد از این که دینتان از بین برود یا ضعیف شود و هرچه که بر سرتان بیاید، باید از من بترسید از من بترسید یعنی چه؟ مگر خدا دشمن دین خودش است؟ نه! این آیه همان مطلبی را می گوید که در آیات زیادی از قرآن به صورت یک اصلی اساسی هست راجع به نعمتهایی که خداوند بر بنده اش تمام می کند، می فرماید: ان اللّه لایغیّر ما بقومٍ حتّی یغیّروا ما بانفسهم(8) یا ذلک بانّ اللّه لم یک مغیّراً نعمةً انعمها علی قومٍ حتّی یغیّروا ما بانفسهم.(9)
مضمون اینست: خداوند هر نعمتی را که بر قومی ارزانی بدارد، آن نعمت را از آنها نمی گیرد مگر وقتی که آن مردم خودشان را از قابلیت بیندازند یعنی مگر اینکه آن مردم خودشان به دست خودشان بخواهند آن نعمت را ذایل کنند. این مطلب اساساً یک اصل اساسی در قرآن مجید است.(10)
ب: گناهانی که پشیمانی می آورد
پنج گناه است که پشیمانی و حسرت شدیدی را به دنبال دارد که به راحتی قابل جبران هم نیست:
1 قتل ناحق
حضرت سجاد(ع) در ادامه روایت فرمود: والذّنوب الّتی تورث النّدم قتل النّفس الّتی حرّم اللّه قال اللّه تعالی فی قصّة قابیل حین قتل اخاه هابیل فعجز عن دفنه فاصبح من النّادمین؛(11) گناهانی که پشیمانی می آورند (یکی) کشتن نفس انسانی است که خداوند (کشتن) او را حرام کرده است.
خداوند بلند مرتبه در قصّه قابیل آن زمانی که برادرش هابیل را به قتل رساند و از دفن او عاجز شد(تا کلاغی را دید که چیزی را دفن می کند) می فرماید:(صبح کرد در حالی که پشیمان بود)
نمونه های فراوان در خاطرات زندانی ها در مجلات و روزنامه ها می خوانیم که کسانی که مرتکب قتل شده اند به شدّت پشیمان و نادم شده اند.
2 ترک صله رحم
و ترک صلة القرابة حتی یستغنوا؛ترک صله ارحام و بستگان تا آنجایی که بی نیاز شوند ترک رابطه با دوستان و خویشاوندان از گناهانی است که حسرت و پشیمانی و ندامت را به دنبال دارد که نمونه های آن را بخوبی در جامعه می توانیم مشاهده کنیم.
3 ترک نماز در وقتش
و ترک الصّلوة حتی یخرج وقتها؛ترک نماز تا وقتش بگذرد در این دنیا خصوصاً در آخرت حسرت طولانی را در پی خواهد داشت.
4 ترک وصیّت
و ترک الوصیّة؛ وصیّت نامه ننوشتن.
هستند کسانی که وصیّتنامه نوشتن و یا وصیّت کردن را بد می دانند، ولی نمی دانند که ممکن است مرگ ناگهانی دامن آنها را بگیرد، وصیّت ها و دیون مردم و مظالم آنها و یا نماز و روزه قضا داشته و وصیّت به آن را ترک کرده باشد، آنگاه دچار حسرت و پشیمانی می شود.
در ادامه این فقره آمده که و ردّ المظالم؛یعنی ردّ مظالم را ترک کند
مقصود این است که گاه انسان مالی از مردم ضایع نموده که یادش رفته مربوط به چه کسی بوده است. برای این گونه موارد خوب است مالی در راه خدا داده شود به عنوان ردّ مظالم و نیّت صاحبان مال تا روز قیامت جبران حق آنها شود، ترک این مسئله نیز در قیامت پشیمانی و حسرت را به دنبال دارد.
5 زکات ندادن
و منع الزّکاة حتّی یحضر الموت و ینغلق اللّسان؛ ندادن زکات تا زمانی که مرگ فرا برسد و زبان بند آید آنگاه می شود که همین اموالی که زکاتش را نداده در اختیار دیگران قرار می گیرد و آنها از آن استفاده می کنند ولی عذاب زکات ندادن را صاحب مال باید بچشد.
ج: گناهانی که عذاب و بدبختی را بدنبال دارد
و الذّنوب الّتی تنزل النقم؛ گناهانی که عذاب و بدبختی را نازل می کند عبارت است از:
1 نافرمانی ستمگرانه از آگاهان
عصیان العارف بالبغی؛ با ستم از انسان عارف و آگاه (و رهبران دینی) نافرمانی نمودن.
سرپیچی از فرامین پیشوایان دینی، انبیاء و امامان و مراجع عظام یکی از آثارش فرود آمدن عذاب الهی است که نمونه بارز آن درباره قوم نوح و قوم ثمود و عاد و... در تاریخ به ثبت رسیده است.
2 سرکشی در مقابل مردم
والتّطاول علی النّاس؛ سرکشی در مقابل مردم.
3 استهزاء دیگران
والاستهزاء بهم؛ ریشخند نمودن مردم و استهزاء نمودن آنان عذاب الهی را در پی دارد.
4 مسخره کردن دیگران
والسّخریّة منهم؛ مسخره کردن دیگران که قرآن به صراحت از آن نهی نموده و فرموده است شاید شخص مسخره شده از مسخره کننده بهتر باشد.(12)
د: گناهانی که روزی و قسمت را تغییر می دهد
درست است که روزی تقسیم شده است و تلاش و کوشش در بدست آوردن آن نقش اصلی را دارد ولی برخی گناهان تلاش و سعی را هم بی اثر می کند و باعث می شود که از سهم روزی انسان کاسته شود. آن گناهان عبارت است از:
1 اظهار نداری
اظهار الفقر؛ خود را فقیر نشان دادن
با همه کاستی باید قبول کرد که در طول سی سال انقلاب تغییرات فراوان در زندگی مردم ایجاد شده و غالب مردم وضعشان بهتر شده است ولی متأسفانه عادت و رسم بر این است که عدّه ای بنا دارند همیشه خود را فقیر و ندار جلوه دهند، و هیچگاه حاضر نمی شوند نعمت های الهی را به زبان بیاورند، اثر این گونه فقرنمایی کم شدن رزق و روزی است.
2 نماز عشاء را نخواندن
والنّوم عن العتمة؛نماز عشاء را نخوانده خوابیدن
کلاً استخفاف به نماز عامل بی برکتی و کم شدن رزق است در میان نمازها، ترک نماز عشاء و صبح نقش بیشتری در کم شدن رزق و بی برکتی دارد. درباره نماز صبح و قضا نمودن آن فرمود: و عن صلاة الغداة؛ خواب ماندن از نماز صبح
3 سبک شمردن نعمت ها
واستحقار النعم؛ حقیر شمردن نعمت های الهی
تک تک نعمتهای الهی برای انسان نقش حیاتی دارد، همین هوا را توجّه کنید که خیلی ها اصلاً جزء نعمت های الهی به حساب نمی آورند، وقتی آلوده کردند قدر آن را می فهمند و همین طور سلامتی و...
حقیر و کوچک شمردن نعمت ها، نعمت ها را از دست انسان می گیرد.
4 از خدا شکایت کردن
برخی بنده ها بجای بندگی به خداوند (نعوذ باللّه) می خواهیم به خدا خدایی یاد بدهیم، و به او می گوییم که اگر فلان گونه می کردی بهتر بود. و هرگاه زبان به شکایت و گلایه باز می کنیم، و حال آن که باید توجّه داشته باشیم خداوند قادر مطلق دانا و حکیم مطلق است دادن های او از سر حکمت است و ندادن های او نیز از سر حکمت. ضرر شکایت از خداوند متوجّه شخص شاکی می شود و رزق و روزی او کم می شود. امام سجاد(ع) فرمود: وشکوی المعبود عزّ و جلّ؛ و شکایت نمودن از معبود(خدای) عزیز و جلیل خویش (که روزی انسان را کم می کند)
ه گناهانی که پرده ها را می درد
والذّنوب الّتی تهتک العصم؛ گناهانی که پرده ها را می درد عبارت است از:
1 شراب خواری
شرب الخمر؛ خوردن شراب
2 قمار بازی
واللعب بالقمار؛بازی نمودن(با آلات) قمار
3 مزاحهای بیهوده
وتعاطی ما یضحک النّاس من اللغو و المزاح؛خنداندن مردم با سخنان لغو و بیهوده و مزاح(باطل و ناروا)
4 گفتن عیب دیگران
و ذکر عیوب النّاس؛ به زبان آوردن عیوب مردم که از گناهان کبیره است و ضررها و زیانهای فراوانی دارد از جمله پرده حرمت انسان را می درد.
5 همنشینی با دودلان
و مجالسة اهل الرّیب؛ همنشینی با اهل شک و تردید(و انسانهای سست عقیده) (پرده عصمت را می درد)
و گناهانی که بلاها را نازل می کند
حضرت سجاد(ع) فرمود:والذّنوب الّتی تنزل البلاء؛ گناهانی که بلاء نازل می کند عبارت است از:
1 کمک نکردن به درماندگان
ترک اغاثة الملهوف؛ ترک یاری رسانی به فریادرسی درمانده هرجا ندای مظلومی بلند شد باید مسلمانان یاری کنند اگر این کار را ترک کنند منتظر بلا باشند مهم ترین مصداق مظلومین در این دوران می توان گفت: مردم مظلوم فلسطین، شیعیان جنوب لبنان، مردم مسلمان عراق و افغانستان و... می باشند. لذا حضرت سجاد(ع) در ادامه فرمود:و ترک معاونة المظلوم؛ کمک نکردن به مظلوم (بلا نازل می کند)
2 ترک امر به معروف و نهی از منکر
جامعه اسلامی به این امر جدّی توجّه داشته باشند که ترک امر به معروف و نهی از منکر باعث می شود جامعه را گناه و فساد بگیرد نتیجه آن این می شود که بلا نازل شود و دامن همه را بگیرد.
پیامبر اکرم(ص) فرمود: یک گنهکار در میان مردم همانند کسی است که با جمعی سوار کشتی شود و به هنگامی که در وسط دریا قرار می گیرد، تبری برداشته و به سوراخ کردن موضعی که در آن نشسته است بپردازد و هرگاه به او اعتراض کنند، در جواب گوید من در سهم خود تصرّف می کنم. اگر دیگران او را از این عمل خطرناک باز ندارند، طولی نمی کشد که آب دریا به داخل کشتی نفوذ کرده، یکبارگی همگی در دریا غرق می شوند.(13) به این جهت امام سجاد(ع) فرمود: یکی از گناهانی که بلاها را فرود می آورد و تضییع الامر بالمعروف و النّهی عن المنکر؛(14) ضایع نمودن (و درست انجام ندادن) امر به معروف و نهی از منکر است
ز گناهانی که دشمنان را قدرت می بخشد
والذنوب الّذی تدیل الاعداء؛گناهانی که دشمنان را قدرت می بخشد عبارت است از:
1 المجاهرة بالظلم؛آشکارا ستم کردن آری اگر در جامعه ظلم و ستم علنی شد آرام آرام زمینه قدرت یافتن دشمنان نیز فراهم می شود.
2 و اعلان الفجور؛ کارهای بد را علنی کردن (و تشییع فاحشه در جامعه نمودن)
3 واباحة المحظور؛حلال شمردن حرام ه توجّه شود اگر کسی حرام الهی را حلال شمارد فرق نمی کند در بحث مالی باشد و یا حجاب و مرزهای دینی، بداند گامی برای تقویت دشمن برداشته است.
4 نافرمانی از نیکان و عصیان الاخیار؛ و نافرمانی (از فرمان) نیکان و برگزیدگان وجود پیشوایان دینی رحمت الهی است برای جوامع، هرجامعه از خوبان و پاکان خویش اطاعت کردند، دشمنان خود را زمین گیر نمودند، و هرجامعه ای به پیشوایان دینی و خوبان و پاکان پشت کردند دشمنان بر آنها مسلط شدند، اگر اندکی نگاهی به تاریخ و عصر خود و دور و بر و همسایه های خویش داشته باشیم به خوبی این مسئله را تصدیق می کنیم.
دلسوزان جامعه تلاش کنند زمینه حرمت شکنی ها را از بین ببرند و اطاعت و پیروی از پاکان و خوبان و مراجع دینی را در جامعه نهادینه نمایند.
آری وقتی علی(ع) خانه نشین شد و مردم از او اطاعت نکردند، دشمنان اسلام قدرت گرفتند و اسلام را به حاشیه کشاندند و در طول تاریخ نیز این قضایا تکرار شد، وقتی کوفیان از امام حسین(ع) حمایت نکردند، یزید بر مدینه و مکّه مسلط شد و آنچه از دستش آمد جنایت کرد.
در تاریخ گذشته این کشور هم آن زمان که شیخ فضل اللّه به دار زده شد و مرحوم آیة اللّه کاشانی خانه نشین شد و مورد بی احترامی قرار گرفت دشمن دوباره مسلّط شد، در عراق وقتی خانه آیة اللّه حکیم سنگباران شد بعثی ها قدرت گرفتند و وقتی آیة اللّه سید محمد باقر صدر به شهادت رسید، ترک تازی بعثی ها بیشتر شد و امروز عدّه ای تلاش دارند در جامعه ما با برخی رفتارها زمینه برگشت دشمنان دین را فراهم نمایند.
5 والانطیاع للاشرار؛ اطاعت از اشرار(عامل دیگری است برای قدرت یابی دشمن) حقا که باید گفت سرچشمه سخنان معصومان مخزن اسرار الهی است. اگر کسی اتصال به علم الهی نداشته باشد هرگز نمی تواند این گونه دقیق حرف بزند، و بعد از 1300 سال همچنان سخنانش زنده بماند، گویی که این سخنان همین دیروز به مناسبت حوادث کشور گفته شده است و موبه مو به آثار اغتشاشات و عوامل ریشه ای آن اشاره دارد.
ح: گناهانی که عمر را کوتاه می کند
برخی گناهان عامل کوتاهی عمر انسانها است که حضرت در این باره می فرماید: والذّنوب الّتی تعجّل الفناء؛ و گناهانی که مرگ را نزدیک می کند شش گناه است.
1 قطیعة الرّحم؛ قطع رابطه کردن با (خویشاوندان نسبی و) رحم
2 والیمین الفاجرة؛ قسم ناحق (و دروغ)
3 والاقوال الکاذبة؛ سخنان دروغ(و دروغگویی)
4 والزّنا؛ زنا و کار خلاف عفّت که متأسفانه اثرش را در گوشه و کنار می بینیم.
5 و سدّ طریق المسلمین؛بستن راه مسلمانان (راهگیری..)
6 وادعاء الامامة بغیر حقّ؛ ادعای امامت نمودن بناحق عمر را کوتاه می کند.
ط. والذّنوب الّتی تقطع الرّجاء؛ گناهانی که امید را قطع می کند.
1 نا امیدی از خدا الیأس من روح اللّه؛(15) نا امیدی از رحمت خد
2 والقنوط من رحمة اللّه؛ ناامید شدن از رحمت الهی با این که رحمت او همه هستی را زیر بال خود گرفته و همه از کافر و موحد، ملحد و منافق، به یمن رحمت او روزی می خورند.
3 والثّقة بغیر اللّه؛اطمینان و تکیه کردن به غیر خداوند
4 دروغ پنداشتن وعده های الهی و التّکذیب بوعداللّه؛ دروغ پنداشتن وعده خداوند.
ی گناهانی که هوا را تاریک می کند
این گونه نیست که فقط عوامل طبیعی در ظلمانی شدن هوا مؤثر باشد، در واقع و پشت پرده این حوادث مسائل معنوی نیز دخیل است. حضرت سجاد(ع) فرمود:والذّنوب الّتی یظلم الهواء؛ گناهانی که هوا را تاریک می کند عبارت است از:
1 جادوگری والسّحر؛ جادوگری که متأسفانه در سالهای اخیر به شدّت در جامعه رواج یافته (حالا سحر واقعی و یا سحر نمایی) و جمعی از مردم نیز بر این باورند که ریشه مشکلات آنها سحر و جادوی دیگران است. از مشکلات کاری گرفته تا بسته شدن بخت دختران.
2 پیشگویی کاهنانه: والکهانه؛ کهانه (و پیشگویی کاهنانه) که در این زمینه نیز عدّه ای با باز کردن سرکتاب به پیشگویی های دروغپردازانه، و عجیب و غریب مردم را سرگرم نموده، زندگی ها را از هم می پاشند و با کلّاشی پولهای کلانی را به جیب می زنند.
3 تنجیم والایمان بالنّجوم؛ ایمان داشتن به تنجیم (و خبر دادن از آینده)
مراد از تنجیم پیش بینی هوا، جهت شناسی و اطلاع از آسمان پیدا کردن نیست، بلکه مراد این است که بر اساس اوضاع فلکی آینده جهان و بشریت را پیش بینی کردن از کارهایی است که حرام می باشد، چون انسان تسلّط کامل بر اوضاع فلکی ندارد و آگاهی ناقص جز اخبار ناقص را در پی ندارد.
4 تکذیب تقدیرات الهی و التکذیب بالقدر؛ دروغ پنداشتن تقدیرات (الهی و قضا و قدر) نیز باعث تاریکی هوا می شود. به این نکته توجّه شود که قضای الهی (حتمیّت یافتن کارها) و قدر (اندازه های هر کار و عمل) الهی بر اساس رفتارهای همه جانبه و اختیاری ما ورق می خورد.
5 عاق والدین و عقوق الوالدین؛ عاق پدر و مادر بودن(و رنجاندن آندو) نیز باعث تاریکی هوا می شود.
ک: گناهانی که باعث آبروبری و کنار رفتن پرده ها می شود
والذّنوب الّتی تکشف الغطاء؛ و گناهانی که پرده ها را کنار می زند. عبارت است از گناهان ذکر شده در ذیل:
1 وامی را بگیرد و قصد ادا نداشته باشد
الاستدانة بغیر نیّة الاداء؛ وام بگیرد و قصد ادای آن را نداشته باشد به قول معروف روغن زیر آش نمی خوابد یکروزی این نیّت سوء آشکار می شود، و انسان موقعیّت قرض گرفتن را در جامعه از دست می دهد.
2 اسراف نمودن؛ والاسراف فی النفقة علی الباطل؛ زیاده روی و اسراف در راه باطل.
3 بخل ورزی بر اهل و عیال؛ والبخل علی الاهل و الولد و ذوی الارحام؛ بخل ورزی (در پرداخت هزینه زندگی) همسر و فرزندان و خویشان.
4 بد اخلاقی و سوء الخلق؛ بد اخلاقی نمودن نیز پرده ها را کنار می زند.
5 کم صبری؛ وقلّة الصّبر؛کم صبری (و بی صبری باعث رسوایی انسان می شود).
6 تنبلی داشتن؛ و استعمال الضجر و الکسل؛(16) تنبلی و کسالت را پیشه قرار دادن.
7 اهانت به دینداران؛ و الاستهانة باهل الدّین ؛اهانت کردن (و تحقیر نمودن به) دینداران (بخاطر دینشان).
ل گناهانی که دعا را حبس می کند
والذّنوب الّتی تردّ الدّعا؛گناهانی که دعا را رد می کند.
1 بد نیّتی
سوء النیّة؛ بد نیّتی است ممکن است مراد نیّت های غیر الهی باشد و یا هدفهای شوم و ناروا داشتن.
2 بد باطن بودن
و خبث السّریرة؛ بد بودن باطن و اینکه انسان خیرخواه مردم نباشد حالت حسودی و یا خوشحالی از گرفتاری مردم داشته باشد.
3 نفاق
والنّفاق مع الاخوان؛ با برادران دینی نفاق و دروئی کردن دعا را رد می کند.
4 یقین به اجابت نداشتن
و ترک التصدیق بالاجابة؛ تصدیق به اجابت الهی را ترک کند (و باور و یقین به اجابت دعا نداشتن) در منابع توصیه شده است که آنچنان یقین به اجابت داشته باشید گویا حاجات شما همین الآن آماده است و به سرعت برآورده می شود.
5 تأخیر نماز
و تأخیر الصّلوات المفروضات حتّی تذهب اوقاتها؛ تأخیر انداختن نماز از وقتش تا وقت آن بگذرد توجّه دارید که ترک نماز عامل کم شدن روزی هم هست این مانعی ندارد که یک گناه چند اثر داشته باشد.
6 ترک صدقه
و ترک التّقرب الی اللّه عزّ و جلّ بالبرّ و الصدّقة؛ باصدقه دادن و کار نیک به خدا تقرّب پیدا نکردن از این جمله فهمیده می شود که فقط نماز و دعا... عامل تقرّب به خدا نیست بلکه صدقه و انجام کار نیک اگر به قصد الهی باشد انسان را به خدا نزدیک می کند و از نظر معنوی انسان را رشد می دهد.
7 بد زبان
واستعمال البذاء و الفحش فی القول؛(17) فحش و ناسزا گفتن نکته ای که مردم خیلی کم به آن توجّه دارند.
م گناهانی که مانع باریدن باران می شود
والذّنوب الّتی تحبس غیث السّماء؛گناهانی که باران آسمان را حبس می کند
چند امر است که ضروری است در خشکسالی ها به آن توجّه جدّی تر بشود.
1 جور الحکّام فی القضاء؛ جور و ستم حاکمان و قضات در قضاوت و داوری.
2 شهادت ناحق و شهادة الزّور؛ شهادت ناحق دادن.
3 و کتمان الشهادة؛ کتمان نمودن شهادت (حق).
4 زکات و قرض ندادن و منع الزّکاة و القرض و الماعون؛ زکات و قرض به دیگران، و وسائل زندگی را ندادن ماعون وسائلی مثل بیل، و کلنگ، تیشه و... را گویند.
5 بی رحمی به نیازمندان و قساوة القلب علی اهل الفقر و الفاقة؛ بی رحمی بر کسانی که فقیر و ندارند برخی معنی کرده اند فقیر و نیازمندی که قساوت قلب داشته باشد عامل دیگری است برای حبس باران.
6 ستم بر یتیمان و ظلم الیتیم و الارملة؛(18) ستم بر یتیمان و بیوه زنان
7 دست خالی رد کردن سائل
و انتهار السائل و ردّه باللیل؛ناامید کردن گدا (از در خانه) و ردّ او را (دست خالی یا از منزل) در شب این مجموعه از گناهان در واقع در جواب کلیدی ترین پرسشهای جامعه مطرح شده است؟ چرا نعمتها تغییر می کند؟ چه چیز باعث حسرت و پشیمانی می شود؟ چرا عذاب و بلا نازل می شود؟ چرا پرده دری می شود؟ چرا جوانمرگی فراوان شده است؟ چه گناهانی دشمن را تقویت می کند؟ و عامل خشکسالی ها چیست؟ و چرا با این همه اصرار دعای ما مستجاب نمی شود؟ و پرسشهای دیگر.
پی نوشت ها:
1. مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمی، ص 102،دعای کمیل.
2. سوره بقره، آیه 29.
3. ر.ک: نهج البلاغه، خطبه 224.
4. اصول کافی، کلینی، بیروت دارالصعب و التعارف، ج 2، ص 331، ح 5.
5. ر.ک: راغب اصفهانی، المفردات، تهران، دفتر نشرالکتاب، 1404، ص 265.
6. سوره رعد، آیه 11.
7. وسائل الشیعه، شیخ محمد حر عاملی، بیروت داراحیاء التراث العربی، بی تا، 20 جلدی، ج 11، ص 519، ح 8.
8. سوره رعد، آیه 11.
9. سوره انفال، آیه 53.
10. امامت و رهبری، مرتضی مطهری، قم، صدرا، سوم، 1362، ص 133.
11. سوره حجرات، آیه 11.
12. تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، تهران، دارالکتب الاسلامیّه، ج 3، ص 38 37.
13. وسائل الشیعه، ج 11، ص 520.
14. در قرآن سوره یوسف، آیه 87 آمده لاتیأسوا من روح اللّه.
15. وسائل الشیعه، ص 520.
16. همان.
17. وسائل الشیعه، ج 11، ص 520.
آثار تربیتی گرفتاری ها در زندگی از نگاه امام سجاد(علیه السلام)
انسان ها در هنگام بروز مشکلات، به دنبال راهنما و مشاور هستند؛ اما هنگام زیاد شدن مشکلات، این احساس نیاز افزونی می یابد. برای نمونه، «از زمان کرونا مراجعه در فضای مجازی برای رصد اطلاعات روانشناسی و مشاوره دو برابر شده است».[1]
راهکار صحیح مواجهه با مشکلات و گرفتاری های زندگی، از مسائل مهم بشر بوده است. سال هاست در روان شناسی و مشاوره، دیدگاه های مختلفی برای این مواجهه مطرح شده است. «روان کاوی» یا «روان تحلیل گری»، از روش های پرطرفدار در دنیاست که امروزه نیز بسیاری از مشاوران، از این روش استفاده می کنند. این روش، بر این فرض اساسی استوار است که بیشتر فعالیت های ذهنی و پردازش آن ها، در ناخودآگاه رخ می دهد؛ در نتیجه مشاور طی جلسات متعدد و در همراهی با مراجعه کننده، می کوشد ریشه مشکلات را از درون فرد پیدا کند.[2] روش پرطرفدار دیگر، رفتار درمانی[3] است. همان گونه که از نام آن پیداست، در این روش تمرکز بر رفتارهای انسان برای حذف و یا کاهش رفتارهای ناهنجار است. یکی از روش های قابل توجه، «معنادرمانی»[4] یا «لوگوتراپی» است. معنادرمانی، مکتبی روان شناسی است که ویکتور فرانکل[5] آن را بنیان گذاشت. ویکتور فرانکل در جنگ جهانی دوم، روانه اردوگاه کار اجباری شد. سختی های این دوره، ایده ای را در ذهن او برای مواجهه با سختی ها شکل داد.[6] از نظر او معنادرمانی عبارت است از: «درمان از رهگذر معنا یا شفابخشی از رهگذر معنا» یا «روان درمانی متمرکز بر معنا».[7]
این روش ها، نقص مهمی دارند و آن نداشتنِ فهم درستِ از خود گرفتاری هاست. با توجه به محدود بودن نگاه انسان غربی، آنها نتوانسته اند به حقیقت و معنای واقعی خود گرفتاری ها دست یابند. اما منابع اسلامی، به ویژه صحیفه سجادیه، در روشی مترقی، انسان را با معنایی جدید از گرفتاری ها مواجه می کند؛ یعنی ورای این ظاهر ناپسند، درون و روی دیگر آنها را نمایان می کند. درنتیجه کمک می کند که انسان با واقع بینی، نگاه و برخوردی صحیح با مشکلات داشته باشد.
گرفتاری های زندگی در صحیفه سجادیه
یکی از منابع مهم و ویژه برای تغییر نگاه انسان به مشکلات، گرفتاری ها و مسائل پیرامونی انسان، صحیفه سجادیه یا زبور آل محمد(علیهم السلام) است. صحیفه سجادیه را می توان منظومه فکری تربیتی امام سجاد (علیه السلام) دانست که در قالب دعا، به دنبال ایجاد نگرش و معنایی صحیح از زندگی است. از حمد و سپاس الهی و ترسیم صحیحی از سیره و روش زندگی پیامبر صلی الله علیه و آله و یاران آن حضرت تا ترسیم سیمای حقیقی خضوع، فروتنی و تبیین معنایی اندوه را در بر می گیرد. این معارف، تبیین کننده منظومه ای فکری و معنایی جامع است. در این میان، ایجاد نگرشی صحیح از گرفتاری ها و مشکلات زندگی، جایگاهی ویژه در این سند بالادستی شیعه دارد. امام سجاد (علیه السلام) در چهار دعا به تبیین ابعادی از گرفتاری ها در زندگی و بیان آثار آن ها پرداخته است:
دعای هفتم: «دعا هنگام امور مهم یا رنج و اندوه»
دعای پانزدهم: «دعا هنگام بیماری یا در وقت اندوه و گرفتاری»
دعای بیست و دوم: «دعا هنگام رنج و سختی»
دعای پنجاه و چهارم: «دعا در رفع غم و اندوه»
از آنجا که هدف امام(علیه السلام) چیزی جز تربیت و هدایت نیست، در این ادعیه به آثار تربیتی و هدایتی گرفتاری های زندگی انسان پرداخته است. فهم آثار و کارکردهای تربیتی گرفتاری ها، معنا و شناختی جدید از گرفتاری ها را به انسان ارائه می دهد که اثرات ویژه ای بر مقابله و مواجهه با آن گرفتاری ها و حل آن ها می گذارد.
امام سجاد(علیه السلام) در این تصویرِ معناشناختی از گرفتاری ها، در نگاهی جامع آثار گرفتاری های دنیوی را در سه بُعد آثار بینشی، گرایشی و رفتاری ترسیم کرده است. در بُعد بینشی، مشکلات و گرفتاری ها، نگاه توحیدی آدمی را ایجاد و تقویت می کند. در بُعد گرایش ها و عواطف، گرایش او را از دل بستن به دست یاری دیگران کم می کند. در بُعد رفتاری نیز او را در مسیر رشد حرکت می دهد و به مثابه انجام عمل صالح، او را جلو می برد.
آثار گرفتاری ها در منظومه تربیتی
از نظر برخی، گرفتاری ها آثار منفی ای دارند که باید آن ها را تحمل کرد؛ اما صحیفه سجادیه، با ارائه معنایی جدید از گرفتاری ها، آثاری مثبت و تربیت کننده برای آن ها ترسیم می کند. در منظورمه تربیتی امام سجاد(علیه السلام)، انسان دارای سه بعد مهمِ بینش، گرایش و رفتار است که از نظر تربیتی باید پرورش یابد. گرفتاری ها در این سه بُعد می توانند آثار تربیتی خوبی از خود به جای بگذارند. در حقیقت امام سجاد (علیه السلام) با نگاهی جدید به سختی های دنیوی، آن ها را یکی از روش های الهی برای تربیت آدمی در این سه بُعد می داند.
1. اثر بینشی: تقویت نگاه توحیدی
مهم ترین بُعد بینشی انسان که نیازمند تقویت و پروش است، نگاه توحیدی او به مسائل زندگی است. امام خمینی(رحمه الله) همواره نگاهی توحیدی به تمامی مسائل زندگی، حتی مسائل سیاسی، انقلاب و دفاع مقدس داشت. از همین رو فرموده بود: «من گاهی که وصیت نامه بعض از شهدا را می بینم یا وضع جبهه ها را می بینم یا شعارهایی که در جبهه ها همان شبی که فردا احتمال دارد که شهید بشوند می بینم؛ می بینم که ملت، الهی شده است».[8]
دعای هفتم صحیفه سجادیه، دعایی است که امام سجاد(علیه السلام) هنگام سختی ها، گرفتاری ها و اندوه، آن را قرائت می کرد. حضرت در فرازهای میانی این دعا فرموده است:
أَنْتَ الْمَدْعُوُّ لِلْمُهِمَّاتِ، وَ أَنْتَ الْمَفْزَعُ فِی الْمُلِمَّاتِ، لَا ینْدَفِعُ مِنْهَا إِلَّا مَا دَفَعْتَ، وَ لَا ینْکشِفُ مِنْهَا إِلَّا مَا کشفْتَ؛[9] تو آنی که در تمام دشواری ها تو را می خوانند و در گرفتاری ها به تو پناه می آورند. غیر از بلایی که تو دفع کنی، بلایی دور نشود و غیر از آن گرفتاری که تو برطرف کنی، هیچ گرفتاری برطرف نشود.
سید علی خان کبیر مدنی در کتاب ریاض السالکین که یکی از شرح های بسیار مهم کتاب صحیفه سجادیه است، در تبیین «مُهِمَّاتِ» و «الْمُلِمَّاتِ» نوشته است: «مهمات، کارها و اتفاق هایی است که برای انسان مهم است؛ به ویژه کارهایی که موجب اندوه و سختی می شوند. ملمات، چیزهایی است که از زندگی به فرد نازل می شود و می رسد که به معنای گرفتاری ها و سختی های زندگی است که در روزگار به انسان می رسد».[10]
در این فراز از دعا از سویی خطاب به خداوند می فرماید: «أَنْتَ الْمَدْعُوُّ لِلْمُهِمَّاتِ؛ تو آنی هستی که انسان ها از درون در اموری که برایشان مهم هست یا به اندوه و سختی می افتند، تو را می خوانند». از سویی دیگر خداوند را چنین مورد خطاب قرار می دهد: «وَ أَنتَ الْمَفْزَعُ فِی الْمُلِمَّاتِ؛ و در گرفتاری ها و سختی ها به تو پناه می برد».
اطلاق خطاب ها در این فرازها، یعنی حتی افرادی که خدا را در ظاهر نمی شناسند، به دلیل فطری بودنِ اعتقاد به خدا، در کارهایی که برایشان بسیار مهم است یا به گرفتاری افتاده اند، از درون خدا را می خواهند؛ هر چند خدا را کامل نشناسند، اما از درون به کسی که ورای قدرت انسانی و معمولی است، متوسل می شوند.
قرآن در آیه 65 سوره عنکبوت[11] به این ندای درونی آدمی این گونه اشاره کرده است: «فَإِذا رَکبُوا فِی الْفُلْک دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَی الْبَرِّ إِذا هُمْ یشْرِکونَ».
نقل شده است شخصی به امام صادق(علیه السلام) عرض کرد: «ای فرزند رسول خدا! مرا به شناخت کلمه اللَّه راهنمایی فرما؛ زیرا ستیزکنندگان مرا مورد هجوم تبلیغاتی خود قرار داده اند. آنقدر با من جدل می کنند که در وادی حیرت سرگردانم ساخته اند». امام صادق(علیه السلام) فرمود: «ای بنده خدا! آیا تاکنون بر کشتی سوار شده ای؟». عرض کرد: «بله». فرمود: «آیا اتفاق افتاده است که آن کشتی در هم بشکند و تو در کام امواج خروشان دریا گرفتار شوی و در آن نزدیکی نه کشتی دیگری باشد که تو را از مرگ حتمی برهاند و نه شناگر ماهری که سینه نیلگون آب را بشکافد و تو را به ساحل برساند؟». عرض کرد: «بله». فرمود: «آیا در آن لحظه سرنوشت ساز که خطری به طور جدی تو را تهدید می کرد، با ناامیدی تمام ناگهان به قلبت افتاده که فقط موجودی که دارای قدرتی نامحدود است، می تواند تو را از این گرفتاری هولناک نجات دهد؟». گفت: «آری». امام صادق(علیه السلام) فرمود: «آن تکیه گاه نجات دهنده، خداوند قادر است».[12]
بنابراین اگر چه انسان از درون خدا را می شناسد، اما موانع دنیوی و تربیتی او را غافل می کند. گرفتاری های شدید می تواند این پرده غفلت را کنار بزند.
2. اثر گرایشی: دل بریدن از غیر خدا
گرایش های درونی انسان، از مسائل مهم تربیتی است. آدمی گاه علی رغم اعتقاد به کمک گرفتن از خدا، به سوی خلق خدا گرایش دارد و دست دلش را به سوی آن ها دراز می کند. یکی از کارهای مهم مربی شایسته، اصلاح گرایش های درونی متربی است. امام سجاد(علیه السلام) در دعای 22 صحیفه سجادیه که به هنگام سختی، مشقت و دشواری کارها تلاوت می نمود، گرایش به سوی خلق را چنین توصیف کرده است:
فَإِنَّک إِنْ وَکلْتَنِی إِلَی نَفْسِی عَجَزْتُ عَنْهَا وَ لَمْ أُقِمْ مَا فِیهِ مَصْلَحَتُهَا، وَ إِنْ وَکلْتَنِی إِلَی خَلْقِک تَجَهَّمُونِی، وَ إِنْ أَلْجَأْتَنِی إِلَی قَرَابَتِی حَرَمُونِی، وَ إِنْ أَعطَوْا أَعطَوْا قَلِیلًا نَکداً، وَ مَنُّوا عَلَی طَوِیلًا، وَ ذَمُّوا کثِیراً؛[13] اگر مرا به خود واگذاری، از انجام آن کارها ناتوان خواهم شد و به آنچه مصلحتم در آن است، همت نمی گمارم. اگر مرا به خلق خویش واگذاری، با ترشرویی به من بنگرند. اگر مرا به خویشانم واگذاری، از مساعدت محروم و نومید کنند. اگر ببخشند، اندک و ناگوار ببخشند و منّت فراوان بگذارند و نکوهش بسیار روا دارند.
«وکل» به معنای اعتماد بر غیر، در امور زندگی است.[14] «تَجَهَّمْت له» به معنای توجه کردن همراه اکراه و سختی، به او توجه کنند.[15] «أَلْجَأَنا الأمرُ إلی کذا» نیز به معنای اضطرار پیدا کردن به دیگران است.[16] امام سجاد(علیه السلام) در این فراز دعا، رویگردانی دیگران از کمک رسانی را مقدمه خوبی برای دل بریدن از دیگران و تغییر گرایش درونی کمک گرفتن از دیگران، به سوی کمک گرفتن از خدا و توجه به خود او دانسته است. اگر گرایش درونی انسان از دیگر انسان ها، قطع شود و آدمی فقط به خداوند توجه داشته باشد، معنای حقیقی بندگی را می فهمد. دوست شهید ابراهیم هادی می گوید:
در دوران مجروحیت ابراهیم، به یکی از زورخانه های تهران رفتیم و در گوشه ای نشستیم. با وارد شدن هر پیشکسوت، صدای زنگ مرشد به صدا در می آمد و کار ورزش چند لحظه ای قطع می شد. تازه وارد هم دستی از دور برای ورزشکاران تکان می داد و با لبخندی بر لب در گوشه ای می نشست. ما هم به کارهای ورزشکارها و مردم نگاه می کردیم. ابراهیم در حالی که با دقت به حرکات مردم نگاه می کرد، برگشت و آرام گفت: «این مردم را که این گونه از صدای زنگ خوشحال می شوند، ببین. برخی از آن ها عاشق زنگ زورخانه هستند. اگر آن ها به این اندازه ای که عاشق این زنگ هستند، عاشق خدا می شدند؛ دیگر روی زمین نبودند. در آسمان ها راه می رفتند». سپس گفت: «دنیا همین گونه است. تا هنگامی که آدمی عاشق دنیاست و به آن تمایل دارد, حال و روزش همین است، اما اگر سرش را به سمت آسمان بلند کند و کارهایش را برای رضای خدا انجام دهد، مطمئن باش زندگی اش عوض می شود و معنای زندگی کردن را می فهمد».[17]
3. اثر رفتاری: حرکت و رشد انسان
انسان برای حرکت، رشد و تعالی در بُعد رفتاری، ابتدا باید موانع حرکت را برطرف کند، سپس آمادگی برای حرکت را در خود ایجاد کند و آنگاه به سوی حرکت و رشد قدم بردارد. در این مسیر مهم ترین مانع رشد، گناه است؛ زنجیری که به پای انسان می پیچد، مانع حرکت او می شود و او را از مسیر رشد به بیراهه می برد. بنابراین ابتدا باید این زنجیر از پای انسان باز و گناهش شسته شود؛ سپس با توبه به مسیر صحیح بازگردد و در آن مسیر حرکت کند. سختی ها و گرفتاری های دنیوی می تواند هر سه اثر را برای سالک به دنبال داشته باشد.
الف) بخشش گناهان
نخستین اثر رفتاری گرفتاری ها، بخشش گناهان است. دعای پانزدهم صحیفه، دعای هنگام بیماری یا در وقت اندوه و گرفتاری است. امام سجاد(علیه السلام) در فرازی از آن می فرماید:
فَمَا أَدْرِی، یا إِلَهِی، أَی الْحَالَینِ أَحَقُّ بِالشُّکرِ لَک، وَ أَی الْوَقْتَینِ أَوْلَی بِالْحَمْدِ لَک أَ وَقْتُ الصِّحَّةِ.. . أَمْ وَقتُ الْعلَّةِ الَّتِی مَحَّصْتَنِی بِهَا، وَ النِّعَمِ الَّتِی أَتحَفْتَنِی بِهَا، تَخْفِیفاً لِمَا ثقُلَ بهِ عَلَی ظَهْرِی مِنَ الْخَطِیئَاتِ، وَ تطْهِیراً لِما انْغَمَسْتُ فِیهِ مِنَ السَّیئَاتِ؛[18] ای خدای من! نمی دانم کدام یک از این دو حالت به سپاسگزاری تو شایسته تر و کدام یک از این دو هنگام، برای ستودنت سزاواتر است. آیا هنگام تندرستی.. . یا اکنون که بیمارم و مرا بدان، آزموده و پاک می کنی و این دردها را بر من پیشکش نموده ای تا از گران باری گناهانی که بر دوش دارم، بکاهی.
«العلَّة»، به معنای بیماری[19] و «المَحْص» به معنای «خلوص الشی ء»[20] است. بیماری، انسان را پاک و خالص می کند. حضرت در دو فراز، دو بُعد آن را این گونه بیان می کند:
- تَخْفِیفاً لِمَا ثَقُلَ بِهِ عَلَی ظَهْرِی مِنَ الْخَطِیئَاتِ
درباره ریشه و معنای «الْخطِیئَاتِ» آمده است: «اگر انسان از حد صحیح چیزی عبور کند، خطا کرده و جنبه صحیح چیزی را انجام نداده است؛ مانند زناکار که جنبه صحیح ارتباط با نامحرم، یعنی ازدواج را انجام نداده و با عبور از حدود ارتباط با نامحرم، جنبه صحیح این ارتباط را ترک کرده است».[21]
قرآن در آیات متعددی از گناه، به «وزر» و سنگینی تعبیر کرده است که نمی توان آن را به گردن دیگری انداخت: «وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری»[22]. بیماری ها و گرفتاری ها، بار سنگین گناهان بر دوش آدمی را کم می کند.
- تَطْهِیراً لِمَا انغَمَسْتُ فِیهِ مِنَ السَّیئَاتِ
«انْغَمَسْتُ»، یعنی بردن چیزی در آب[23] و «السَّیئَاتِ» از ریشه «سوء» است. ابن فارس در معجم مقاییس اللغة می نویسد: «سوء، به معنای زشتی است. گناه از این جهت که زشت است، «سیّئة» نامیده شده است».[24] بنابراین معنای جمله چنین است: بیماری، کسی را که در زشتی گناه فرو رفته است، پاکیزه می کند؛ مانند اینکه لباسی را که به گِل آغشته شده است، بشوییم. شستشو، زشتی آن کثیفی را از بین می برد و دوباره زیبایی را به لباس باز می گرداند.
اگر چه موضوع مقاله، بررسی آثار گرفتاری ها و این فرازها، درباره بیماری هاست؛ اما حقیقت بسیاری از گرفتاری ها، همان انواع بیمارشوی ها و یا همراه آن است. به عبارتی مناط آن، عام است و به قرینه روایاتی که این اطلاق را دارند، هر نوع گرفتاری دنیوی سبب کم شدن سنگینی گناه و پاک شدن آن می شود.[25]
ب) آماده سازی برای توبه
اثر رفتاری دیگر گرفتاری ها، آماده سازی برای توبه است. امام سجاد(علیه السلام) در ادامه فراز پیشین، افزون بر کارکرد پاک کنندگی گرفتار ی ها، از آمادگی انسان ها برای توبه به وسیله گرفتاری ها سخن به میان آورده است: «وَ تَذْکیراً لِمَحْوِ الْحَوْبَةِ بِقَدِیمِ النِّعْمَة؛[26] با مریضی، به درک و دستیابی به توبه آگاهم سازی».
سختی ها و گرفتاری ها انسان را از علل مادی، جدا و توبه و بازگشت به مسیر صحیح فطری را برای او فراهم می کنند. این آگاه سازی، همان یقظه است که در عرفان، اولین مرحله سلوک به شمار می آید. در حقیقت این مرحله، پله اول برای قرار گرفتن انسان در مسیر صحیح زندگی و توبه و بازگشت از گناهان است. بعد از بیداری است که انسان اشتباهات گذشته اش را می بیند. چه زیبا هشدار داد حافظ:
کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش
کی روی، ره زکه پرسی، چه کنی، چون باشی؟[27]
ج) ثبت اعمال نیک برای انسان
سومین اثر رفتاری مشکلات، ثبت اعمال نیک برای انسان است. مشکلات افزون بر سبک کردن کوله بار گناه و روشن کردن راه بازگشت، موجب رشد آدمی نیز می شود؛ مانند عمل صالح و نیک که آدمی را رشد می دهد. امام زین العابدین(علیه السلام) در ادامه فراز پیشین می فرماید:
وَ فِی خِلَالِ ذَلِک مَا کتَبَ لِی الْکاتِبَانِ منْ زَکی الْأَعْمَالِ، مَا لَا قَلْبٌ فکرَ فیهِ، وَ لَا لِسَانٌ نَطَقَ بِهِ، وَ لَا جَارِحَةٌ تَکلَّفَتْهُ، بَلْ إِفْضَالًا مِنْک عَلَی، وَ إِحْسَاناً مِنْ صَنِیعِک إِلَی؛[28] در خلال ایام بیماری دو فرشته نویسنده اعمال، در پرونده عملم حسناتی بزرگ بنویسند که نه در قلب من خطور کرده و نه زبانم به آن گویا گشته و نه عملی به جوارح و اندام از من صادر شده؛ بلکه به صرف فضل و احسان تو به من باشد.
اگر چه انسان بیمار و گرفتار، وظیفه دارد بر سختی ها و ناملایمات صبر کند: «اصْبِرْ عَلی ما أَصابَک إِنَّ ذلِک مِنْ عَزْمِ الْأُمُور»؛[29] اما خداوند بر پایه رحمت واسعه خویش، در مقابل بیمار شدن آدمی، اعمال صالحی رادر پرونده اعمالش درج می کند. بنابراین اگرچه انسان بیمار از نظر ظاهری در حال ناراحتی، رنج و سختی است؛ اما در حقیقت، در حال عبادت و نزدیکی به خداوند است. از این رو بیماری، عبادت و کمک به بیمار، کمک به عارفی واصل است.
فهرست منابع
- امام زین العابدین، علی بن الحسین؛ الصحیفة السجادیة؛ چاپ اول، قم: دفتر نشر الهادی، 1376ش.
- حافظ، شمس الدین محمد، دیوان حافظ، تهران، فخر رازی، 1374 ش.
- شعیری، محمد بن محمد؛ جامع الأخبار؛ چاپ اول، نجف: مطبعة حیدریة، [بی تا].
- صدوق، علی بن محمد؛ التوحید؛ چاپ اول، قم: جامعه مدرسین، 1398ق.
- فرانکل، ویکتور؛ انسان در جستجوی معنی: معنی درمانی چیست؛ ترجمه نهضت فرنودی و مهین میلانی؛ چاپ یازدهم، تهران: انتشارات درسا، ۱۳۸۰ ش.
- فراهیدی، خلیل بن أحمد؛ کتاب العین؛ چاپ دوم، قم: نشر هجرت، 1409 ق.
- القزوینی، احمد بن فارس؛ معجم مقاییس اللغه؛ چاپ اول، قم: مکتب الاعلام الاسلامی، 1404ق.
- کبیر مدنی شیرازی، سید علی خان بن احمد؛ ریاض السالکین فی شرح صحیفة سیدالساجدین؛ چاپ اول، قم: دفتر انتشارات اسلامی، 1409ق.
- گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی؛ سلام بر ابراهیم؛ تهران: گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی، 1393 ش.
- موسوی خمینی، سید روح اللّه؛ صحیفه امام: مجموعه آثار امام خمینی(رحمه الله)؛ تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(رحمه الله)، 1385 ش.
پی نوشت ها:
[1] رئیس سازمان نظام روانشناسی و مشاوره کشور، کرونا بیشترین آسیب را به سلامت روان مردم زده است.
www.irna.ir
[2] ر.ک به بنجامین جیمز سادوک، ویرجینیا الکوک سادوک و پدرو روئیز؛ خلاصه روانپزشکی کاپلان و سهادوک؛
ترجمه فرزین رضاعی.
[3] Behavioural therapy
[4] Logo=meaning
[5] Victor Frankl.1997 م
[6] ویکتور فرانکل؛ انسان در جستجوی معنی؛ ص 15.
[7] از آنجا که معنی درمانی، به دنبال تغییر نگرش افراد به زندگی و مشکلات است؛ امروزه از این روش برای کم
معنا دادن به زندگی افراد افسرده، آنهایی که قصد خودکشی دارند و آنهایی کهه عزیزانشان را از دست داده اند، استفاده میشود. او تلاش میکند که فرد، معنایی برای زنده بودن پیدا کند؛. مانند زنده بودن برای فرزندان.
[8] سید رواللّه موسوی خمینی؛ صحیفه امام؛ ج 15، ص 402-403.
[9] علی بن الحسین زین العابدین؛ الصحیفة السجادیة؛ ص 54.
[10] سید علیخان کبیر مدنی شیرازی؛ریاض السالکین فی شرح صحیفة سید الساجدین؛ ص 307.
[11] نیز ر.ک: یونس: 22 و 23؛ لقمان: 32.
[12] محمد بن علی صدوق؛ التوحید؛ ص 231.
[13] علی بن الحسین زین العابدین؛ الصحیفة السجادیة؛ ص 108.
[14] احمد بن فارس القزوینی؛ معجم مقاییس اللغة؛ ج 6، ص 136«یدلُ علی اعتمادِ غیرِکَ فی أمرک».
[15] خلیل بن احمد فراهیدی؛ کتاب العین؛ ج 3، ص 397«ای: استقبلته بوجه کریهٍ».
[16] همان، ج 6، ص 178«أی: اضطرنی إلیه».
[17] گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی؛ سلام بر ابراهیم؛ ص 176.
[18] علی بن الحسین زین العابدین؛ الصحیفة السجادیة؛ ص 76.
[19] خلیل بن احمد فراهیدی؛ کتاب العین؛ ج 1، ص 88.
[20] همان، ص 127.
[21] احمد ابن فارس القزوینی؛ معجم مقاییس اللغة؛ ج 2، ص 198.
[22] ر.ک: انعام: 164؛ إسرا: 15؛ فاطر: 18؛ زمر: 7.
[23] خلیل بن احمد فراهیدی؛ کتاب العین؛ج 4، ص 380.
[24] احمد ابن فارس القزوینی؛ معجم مقاییس اللغة؛ ج 3، ص 113.
[25] محمد بن محمد شعیری؛ جامع الاخبار؛ ص113: « قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ : لاَ يَزَالُ اَلْبَلاَءُ... بِالْمُؤْمِنِ وَ اَلْمُؤْمِنَةِ فِی جَسَدِهِ وَ مَالِهِ وَ وُلْدِهِ حَتَّى یَلْقَى اَللَّهَ تَعَالَى وَ مَا عَلَیْهِ خَطِیئَةٌ».
[26] علی بن الحسین زین العابدین؛الصحیفة السجادیة؛ ص 76.
[27] شمس الدین محمد حافظ، دیوان حافظ، ص 459، بیت پنجم.
[28] همان.
[29] لقمان: 17.
خطبه امام سجاد «علیه السلام»، قیام بر علیه نیرنگ ها
امام علی بن الحسین «علیه السلام» چهارمین امام شیعیان سال 37 یا 38 هجری در مدینه منوره به دنیا آمد. از جانکاه ترین حادثه زندگی امام، حادثه عاشورا بود که با تمام وجود خود آن را لمس کرد؛ هر چند که بیماری توان یاری رساندن به پدر را از او گرفته بود و خدا می خواست تا زمین از حجّتش خالی نماند. امام سجاد «علیه السلام» در سخنرانی های خود پس از واقعه عاشورا با استناد به آیات قرآن بر علیه ظلم و ستم بنی امیه سخن می گفت و با سلاح دعا و مناجات با پروردگار، مجموعه ای از معارف قرآنی را با نام «صحیفه سجادیه» برای تهذیب نفس و اخلاق و بیداری مسلمین به یادگار گذاشت. امام سجاد «علیه السلام» از دو راه عملی با امت اسلام مواجه شد:
یکی راه برانگیختن وجدان انقلابی افراد مسلمان و بر انگیختن احساسشان نسبت به گناه و ضرورت جبران آن گناه بود. امام کوشید تا شخصیت اسلامی و کرامت انسانی را در مقابل حاکمان منحرف از تنزل و فرومایگی نگاه دارد.
دوم از راه تمهید برنامه فکری و آگاهی عقیدتی و روانی امت بود. خانه و مدرسه او محل تجمع شاگردان گردید و بعدها همین شاگردان سازندگان تمدن اسلامی و مردان تفکر و قانون گذاری و ادب اسلامی گردیدند.
حساس ترین سخنان امام سجاد «علیه السلام» که تحولی عظیم در بینش مردم نسبت به امویان ایجاد کرد و معادلات یزید را بر هم زد و خط مشی او را نسبت به اهل بیت «علیهم السلام» کاملاً تغییر داد خطبه ای است که آن حضرت در جمع مردم و رجال سیاسی و دینی شام ایراد کرد. این خطبه که در مسجد شام ایراد گردیده اوج موفقیت امام سجاد «علیه السلام» در ابلاغ رسالت و تبلیغ عاشورا و تداوم خط شهیدان کربلاست.
یزید در این مجلس به یکی از خطیبان درگاهش دستور داد تا به مذمت علی «علیه السلام» و اولادش و به توجیه و تمجید فجایع عاشورا اقدام نماید. وقتی سخنان خطیب پایان یافت، امویان خود را فاتح دیده و مسائل را حل شده پنداشتند؛ مسائلی که در کاخ یزید و در طول راه توسط حضرت زینب (س) و امام سجاد «علیه السلام» بر ملا شده بود. امام سجاد «علیه السلام» تنها مرد جوان و اسیر قافله از جای برخاست و به یزید گفت: آیا اجازه می دهی من هم با مردم سخن بگویم؟ یزید رضایت نمی داد، اما با اصرار فراوان اطرافیانش پذیرفت؛ زیرا وضع و حال امام را به گونه ای نمی دیدند که سخنانش همپای سخنان خطیب دربار باشد. امام سجاد «علیه السلام» برای مردمی که اسلام را تنها از امویان دیده و شنیده بودند و پیامبر و اصحابش را نمی شناختند معرفی فرمود، سپس به بیان جایگاه و شخصیت خود و سایر اسیران اهل بیت «علیهم السلام» پرداخت. به طور خلاصه، سخنان امام حاوی مطالب زیر بود:
1. حمد و سپاس خداوند: امام زین العابدین «علیه السلام» نخست سپاس خدای را گفت و خطبه را آغاز کرد.
2. معرفی شخصیت پیامبر «صلی الله علیه و آله» و اهل بیت «علیهم السلام» امام فرمود: ای مردم شش نعمت به ما عطا گردیده و هفت فضیلت از سوی خدا به ما داده شده است. ما از علم و حلم، بزرگواری و بخشش، فصاحت و شجاعت و محبوبیت اجتماعی در میان مؤمنان برخورداریم. فضیلت ها و شرافت های ما عبارتند از این که پیامبر خاتم محمد «صلی الله علیه و آله» از خاندان ماست و علی بن ابی طالب «علیه السلام» صادق ترین یار پبامبر، حمزه شیر خدا، جعفر طیار و حسن و حسین دو سبطِ این امت نیز از خاندان ما هستند.
3. آگاهی داشتن از دوری مردم شام از تربیت اصیل اسلامی و نا آشنایی با سیره پیامبر «صلی الله علیه و آله»
برای آگاهی از کار بزرگی که امام سجاد «علیه السلام» در شام و نیز کوفه انجام داد به بررسی اوضاع سیاسی، فرهنگی و اجتماعی شام در دوران معاویه و یزید می پردازیم.
با ناکامی دستگاه خلافت یزید در سرکوبی اهل بیت «علیهم السلام» در کوفه، آن ها را به شام فرا خواند. اما موقعیت سیاسی و فرهنگی شام با کوفه تفاوت بسیار داشت. در کوفه همگان اهل بیت را می شناختند و هنوز عدالت علی «علیه السلام» در ذهن کوفیان نقش بسته بود. کوفیان با عظمت و شأن و مقام اهل بیت «علیهم السلام» آگاهی داشتند و تنها از ترس جان و برای کسب مقام و پول و منصب با امام حسین «علیه السلام» جنگیدند. شام بر خلاف کوفه بود. این منطقه مرکز خلافت امویان بود. حکومت در مورد چگونگی رفتار با اهل بیت «علیهم السلام» سرمایه گذاری فراوان کرده بود و می خواست تا با اقرار گرفتن و اعتراف و التماس از ایشان، قدرت و شوکت خود را به مردم نشان دهد؛ مخصوصا وجهه خود را در میان نمایندگان سیاسی دیگر حکومت ها بالاتر برد.
شامیان که پیامبر را ندیده بودند و از سیره و سنت او چیزی نمی دانستند پیامبر را در چهره یزید می دیدند و منش و روش پیامبر را مثل یزید می دانستند. استاد سیّد جعفر شهیدی در این مورد می نویسد:
«مردم این سرزمین، نه صحبت پیامبر را شنیده بودند و نه روش اصحاب او را می دانستند. تنی چند از صحابه رسول خدا «صلی الله علیه و آله» هم که به آن سرزمین رفتند مردمانی بودند پراکنده که در عامه نفوذی نداشتند. در نتیجه مردم شام کردار معاویه و اطرافیانش را سنت مسلمانی می پنداشتند و چون صدها سال امپراتوری روم بر آنان حکومت کرده در نتیجه سیرت حکومتهای اسلامی را عادلانه تر از حکومتهای پیشین می دیدند بر کارهای آنان صحّه می گذاشتند.»
مسعودی در مورد جهالت و حماقت اهل شام می نویسد: معاویه نماز جمعه را روز چهارشنبه با شامیان به جا آورد و آن ها اطاعت کردند و هیچ کس اعتراض نکرد.
4. استفاده از قرآن برای آگاهی دادن به مردم
هنگام آمدن اسیران به دمشق، پیرمردی به امام سجاد «علیه السلام» نزدیک شد و گفت: سپاس خدای را که شما را کشت و نابود ساخت و مردمان را از شرّتان آسوده کرد و امیر المؤمنین را بر شما پیروز گردانید. امام سجاد «علیه السلام» خاموش ماند تا پیرمرد هر چه در دل داشت ابراز کرد. سپس فرمود: ای پیر، آیا قرآن خوانده ای؟ گفت: آری، فرمود: آیا این آیه را خوانده ای: «قل لا اسألکم علیه اجرا الاّ المودّةِ فی القربی» خویشاوند پیامبر ما هستیم، آیا خوانده ای «و آتِ ذی القربی حقّه» در سوره بنی اسرائیل، ماییم آن کسانی که خداوند به پیامبرش امر کرده که حق آنان را بدهد. آیا این آیه را خوانده ای «و اعلمو انّما غَنَمتُم من شیٍ فان للّه خُمسُه و لذی القربی» گفت: آری خوانده ام، فرمود: خویشاوندان رسول خدا «صلی الله علیه و آله» ما هستیم. آیا آیه «انما یُرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا» را خوانده ای، گفت: آری خوانده ام، فرمود: ای پیرمرد! ما اهل بیت هستیم که خداوند آیه طهارت را به ما منحصر فرموده است. پیرمرد شامی با شنیدن این سخنان از گفته اش پشیمان شد و گفت: خدایا! من از آنچه به آن ها گفته ام به تو پناه می برم، خدایا! من از دشمنان پیامبر «صلی الله علیه و آله» و خاندانش بیزاری می جویم.
این خبر به یزید رسید و او برای این که فرصت افشاگری را از آن مرد بگیرد تا نتواند آنچه را فهمیده میان شامیان پخش کند، دستور داد پیرمرد را به قتل برسانند.
می بینیم که اوضاع فرهنگی سیاسی شام چنان بود که وقتی یک پیرمرد دنیا دیده و قرآن خوان نسبت به یزید در مقابل اهل بیت «علیهم السلام» چنین موضعگیری داشته است، تکلیف بقیه شامیان ناآگاه روشن است.
اقدامات تبلیغی اسرا و حوادثی که در شام روی داد به تدریج سیمای جنایتکارانه و ضد اسلامی یزید و عاملانش را در مقابل حقانیت و مظلومیت امام حسین «علیه السلام» و خاندانش را آشکارتر می کرد. خطبه امام سجاد «علیه السلام» در جهت این هدف، بیش ترین تأثیر را گذاشت.
5. بیان جایگاه و شخصیت خود تا همگان او را بشناسند که نه خارجی است و نه غیر مسلمان. هنگام ورود اسرای اهل بیت «علیهم السلام» به کوفه و شام برای جلوگیری از همدردی مردم با اهل بیت «علیهم السلام» و شورش علیه امویان، دستگاه تبلیغاتی امویان اعلام کردند که کاروان اسرای خارجی و غیر مسلمان که در جنگ اسیر شده اند، وارد شهر شده است. امام برای نشان دادن سابقه طولانی خود و پدرانش در اسلام چنین می فرماید:
«من فرزند زمزم و صفایم، آنان که مرا می شناسند از توضیح بی نیازند ولی آنان که مرا نمی شناسند گوش فرا دهند تا خویش را به ایشان بشناسانم. ای مردم! من فرزند مکه و منایم، من فرزند زمزم و صفایم. من فرزند آنم که حامل رکن است. من فرزند بهترین انسانی هستم که بر کره خاک جامه وجود پوشیده است. من فرزند برترین موحدی هستم که بر گرد کعبه طواف کرده و گام در مسیر صفا و مروه نهاده و حج به جا آورده و خدای را لبیک گفته است.
من فرزند آن پیامبرم که بر مرکب آسمانی براق سوار گشت و جبرئیل او را به بلند جایگاه هستی سدرة المنتهی رسانید. به قرب خدا رسید، آنجا که فاصله اش قاب قوسین و یا کمتر بود. من فرزند آنم که فرشتگان آسمان با او نماز گزاردند و به او اقتدا کردند. من فرزند دریافت کننده وحی ام. فرزند محمد مصطفایم. من فرزند علی مرتضایم... من فرزند کسی هستم که پیشاپیش رسول خدا «صلی الله علیه و آله» با دو شمشیر و دو نیزه می جنگید. دو هجرت کرد، دو بار با پیامبر بیعت نمود، در بدر و حنین رزمنده بود و حتی یک چشم بر هم زدن به خدا کفر نورزید. من فرزند صالح ترین مؤمنان، وارث پیامبران، نابودگر ملحدان، پیشوای مسلمانان... سرآمد گریه کنندگان از خوف خدا و مشتاقان به لقای حق، شکیباترین شکیبایان، برترین قیام کنندگان خاندان پیامبرم «صلی الله علیه و آله». من فرزند کسی هستم که از سوی جبرئیل و میکائیل مورد تأیید و یاری بود...
علی «علیه السلام» پر افتخارترین مرد از تمامی قریش، اولین کسی که به خدا و پیامبر «صلی الله علیه و آله» پاسخ مثبت گفت و ایمان آورد... آری او جدم علی بن ابی طالب «علیه السلام» است. من فرزند سرور زنان عالمم، من فرزند فاطمه زهرایم...»
6. متأثر کردن مردم. امام سجاد «علیه السلام» چنان به معرفی خود و خاندان خویش پرداخت که از مظلومیت این خاندان صدای گریه مردم بلند شد. هراس شدیدی در دل یزید افتاد. ترسید که مردم علیه او شورش کنند. از این رو برای قطع سخنان امام، دستور داد مؤذن اذان بگوید.
7. خنثی سازی نیرنگ یزید. دستور اذان به مؤذن توسط یزید به چند دلیل بود: 1. قطع سخنان امام؛ 2. بازداشتن مردم از اندیشه درباره سخنانی که آن حضرت بیان داشته بود؛ 3. کسب فرصتی برای تصمیم گیری مناسب؛ 4. یزید که به سبب سخنان امام به شدت خود را در نظر مردم ضد دین و ضد ارزش های دینی می دید، با ندای اذان می خواست در این باور مردم تردید ایجاد کند.
اما مؤذن هر کلمه ای که می گفت امام از آن برای نشان دادن خارجی نبودن و مسلمان بود خود و اهل بیت «علیهم السلام» استفاده می کرد. ابتدا گواهی به وجود خداوند و شهادت به رسالت حضرت رسول «صلی الله علیه و آله» داد و این که حضرت رسول «صلی الله علیه و آله» جد امام سجاد «علیه السلام» است نه جد یزید و بر این امر نیز از یزید گواه گرفت. امام فرمود: ای یزید! محمد «صلی الله علیه و آله» که مؤذن از او یاد کرد جد توست یا جد من؟ اگر بگویی جدّ توست دروغ گفته و کافر شده ای! و اگر بگویی جد من است پس چرا خاندان او را کشتی؟...
سخنان امام «علیه السلام» همهمه عجیبی در مجلس ایجاد کرده بود، امام برای آگاه ساختن مردم فریاد زد: «به خدا سوگند غیر از من کسی در این جا نیست که رسول خدا «صلی الله علیه و آله» جدش باشد؛ پس چرا این مرد ما را ظالمانه کشت و اهل ما را چون رومیان به اسارت گرفت». بعد خطاب به یزید گفت: «این کارهای زشت را انجام می دهی و باز هم می گویی: محمد «صلی الله علیه و آله» رسول خداست و رو به قبله می ایستی». یزید به مؤذن دستور داد اذان را تمام کند و بعد به نماز ایستاد. مردم هم در حالت تردید در مورد او، برخی اقتدا کردند و بعضی اقتدا نکرده، رفتند.
خطبه امام سجاد «علیه السلام» ضربه محکمی بر حکومت اموی وارد کرد. آنچه تا آن روز یزید و پدرش معاویه علیه اهل بیت «علیهم السلام» تبلیغ کرده بودند، با بیانات روشنگرانه امام «علیه السلام» خنثی شد. گروه زیادی از شامیان فهمیدند که اسرا، خویشاوندان رسول خدا «صلی الله علیه و آله» اهل قبله، متعهد به اسلام و برترین مسلمانانند و هیچ دلیل قانع کننده ای برای کشتن آن ها وجود نداشته است، از این رو افکار عمومی شهر به سود امام تغییر کرد.
مردمی که در ابتدای ورود اهل بیت «علیهم السلام» به تماشای آنان آمده و با آنان معامله اسیران ترک و دیلم کرده و با مشاهده آن ها به شادی و پای کوبی و چراغانی معابر و منازل پرداخته بودند، اکنون در کنار خرابه تجمع کرده و به اهل بیت «علیهم السلام» تسلیت گفته و برخی در عزاداری آن ها شرکت می جسته اند. با برپایی مجالس عزاداری گروه زیادی از زنان بر اهل بیت امام حسین «علیه السلام» وارد می شدند و گریه می کردند. با ادامه چنین اعمالی ترس از شورش و انقلاب در دل یزید شعله ور گردید.
از این رو یزید برای مقابله با این حرکت، به اقداماتی دست زد، از جمله:
1. طراحی ترور امام سجاد «علیه السلام» که موفق نگردید؛
2. برای جلوگیری از شرکت مردم در عزاداری اهل بیت و کنترل ایشان، بازماندگان کربلا را به زندان انتقال داد و به آن ها سختی و گرسنگی و تشنگی داد تا کمتر با مردم تماس برقرار کنند؛
3. در فاجعه کشته شدن امام حسین «علیه السلام»، عبیدالله بن زیاد را مقصر و گناهکار معرفی کرد. شیخ مفید می نویسد:
«یزید با علی بن الحسین «علیه السلام» خلوت کرده به او گفت: خدا لعنت کند پسر مرجانه را! بدان که به خدا سوگند اگر من با پدرت برخورد می کردم، هر چیزی که از من می خواست به او می دادم و با همه توانم می کوشیدم تا از مرگ او پیشگیری کنم، ولی خدا چنین مقدر کرده بود که دیدی».
البته این تغییر رویه و اظهار بیزاری یزید از پسر زیاد، برای عوام فریبی و مقابله با فشار افکار عمومی بود وگرنه وی پیش از این لعن و نفرین ها، ابن زیاد را به شام فرا خواند و اموال و هدایای فراوانی به او داد، او را در زمره خاصان و نزدیکان خود قرار داده و در مجالس عیش و عشرت خود شرکت داد.
یزید برای جلوگیری از شورش و قیام مردم شام علیه خود، و دور نمودن اهل بیت «علیهم السلام» و عدم آگاه سازی هر چه بیشتر شامیان، تصمیم گرفت اهل بیت را به مدینه برگرداند.
عملکرد امام سجاد «علیه السلام» باعث شد که چهره امویان، که به نام اسلام حکومت می کردند، برای امت اسلامی نمایان شود و آنها را به قیام و جنبش وا دارد. چنان که قیام زید بن علی که نیم قرن بعد از حادثه کربلا صورت گرفت و نزدیک بود طومار حکومت اموی را در هم پیچد، از آثار و برکات این اقدامات بود. البته این برکات به قرون اولیه اسلامی منحصرا نیست بلکه اصولاً واقعه جانگداز کربلا و تبلور مظلومیت امام حسین «علیه السلام» و یارانش در طول تاریخ، اسوه و نمونه ای درس آموز برای هر انسان آزاده ای بوده است که در مقابل ظلم حاکمان بایستند؛ چنان که انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی «ره» از درس های عاشورا نشأت گرفته است.
پی نوشت ها:
1. «آگاهی عقیدتی امت»، روزنامه انتخاب، شماره 78 / 8 / 20، ص 1.
2. «تکرار عاشورا در پایتخت یزید، خطبه امام سجاد»، سیاست روز، شماره 82 / 2/ 2، ص 1.
3. نقش امام سجاد «علیه السلام» در رهبری شیعه، محسن رنجبر، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی «ره»، 1380، ص 131.
4. همان، ص 131.
5. سوره شوری (42) آیه 23.
6. سوره اسرا (17) آیه 26.
7. سوره انفال (8) آیه 41.
8. سوره احزاب (33) آیه 33.
9. طبرسی، الاحتجاج، ج 2، ص 306 - 307.
10. نقش امام سجاد «علیه السلام» در رهبری شیعه، پیشین، ص 133.
11. تکرار عاشورا در پایتخت یزید، پیشین، ص 1.
12. پیشین، ص 1.
13. خوارزمی، مقتل الحسین، ج 2، ص 76 - 78؛ شیخ عباس قمی، نَفَس المهموم، ص 449 - 451.
14. محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج 45، ص 126.
15. نقش امام سجاد «علیه السلام» در رهبری شیعه، پیشین، ص 136.
16. ابن شهر آشوب، المناقب، ج 4، ص 173، به نقل از نقش امام سجاد «علیه السلام» در رهبری شیعه، پیشین، ص 136.
17. شیخ مفید، الارشاد، ج 2، ص 122.
صفات چهارگانه در کلام امام سجاد علیه السلام
امام سجاد (علیه السلام)
بحارالانوار ج 66، ص 385
چهار خصلت است که در هر کس باشد، ایمانش کامل، گناهانش بخشوده خواهد بود، و در حالتی خداوند را ملاقات می کند که از او راضی و خوشنود است.
1.تقوای الهی با کارهایی که برای مردم به دوش می کشد.
2.راست گوئی و صداقت با مردم.
3.حیا و پاکدامنی نسبت به تمام زشتی های در پیشگاه خدا و مردم.
4.خوش اخلاقی و خوش برخوردی با خانواده خود.
رئیسی: امام(ره) بر اجرای عدالت تأکید داشتند/ اعتماد مردم به دولت، سرمایه بزرگی است
آیتالله سید ابراهیم رئیسی رئیسجمهور در آیین تجدید میثاق اعضای دولت با آرمانهای امام خمینی(ره) و شهدا، در مرقد ایشان طی سخنانی ضمن تسلیت شهادت حضرت امام علیبن الحسین زینالعابدین(ع) اظهار داشت: آنچه از آثار و برکات عاشورا بین ما وجود دارد، از زحمات و اقدامات امام سجاد(ع) است که آموختههای عاشورای حسینی در جامعه ما جلوههای بسیاری دارد.
وی همچنین ضمن گرامیداشت یاد شهیدان رجایی و باهنر و شهدای دولت گفت: این عزیزان جلوه خدمت به مردم، ولایتمداری، خدمتگزاری و چهره انقلابی بودند و ما قدردان زحمات آنان هستیم.
رئیسجمهور خاطرنشان کرد: حضور اعضای دولت در مرقد امام خمینی(ره) این پیام را دارد که دولت میثاق با امام را میثاق با همه خوبیها و ارزشها میداند؛ امام عبد صالح خدا بود و دل در گروی خداوند داشت و تمام وجود او خدمت به مردم بود. از خداوند میخواهیم که دولت بتواند خدمتگزار مردم باشد که بهتعبیر امام رضا(ع) خدمت به مردم بعد از انجام فرائض، بهترین زمینه قرب به خداوند است.
رئیسی گفت: بسیاری امروز در دنیا مدعی خدمت به مردم هستند؛ همه مسئولان کشورها میگویند "در حال خدمت به مردم هستیم." اما حقیقت آن است که خدمت آنان یک خدمت منفعتگراست که نفع ببرند و خودشان هم میگویند "دنبال نفع خودمان هستیم." و نگاه مادیگرایانه به خدمت دارند. یک خدمت برآمده از نوعدوستی است و برخی بر اثر دلسوزی و برای نوعدوستی خدمت میکنند و این نوعی از خدمت است و این نگاه انسانمدارانه است.
وی بیان کرد: اما خدمتی که امام(ره) به ما آموختند خدمت برای خدا را آموختند؛ تمام اقداماتی که انجام میگیرد نباید به احدی منت داشت و باید فقط برای خدا انجام بگیرد تا قیمت یابد و این آموخته امام است. ما امروز بهعنوان میثاق با امام عهد میبندیم که خدمت را برای خدا انجام دهیم و وقتی خدمت برای خدا باشد، در هیچ مقطعی احساس خسران و غبن به انسان راه نمیدهد و این خدمت به انسان انگیزه و برکت میدهد.
رئیسجمهور با تأکید به اینکه نگاه امام(ره) به مردم حقیقتاً نگاه تشریفاتی نبود و امام در پرتو خداباوری، مردم و توان آنان را باور داشت، تصریح کرد: دولت سرلوحه کار خود را توجه و باور به مردم و مردمی اداره کردن کشور میداند؛ حقیقتاً معتقدیم هرجا به مردم میدان داده شود و به جوانان اعتماد شود، موفق خواهیم بود، سیره امام نیز همین بود و ایشان در جنگ و دفاع جانانه ملت ایران به مردم و جوانان اعتماد کردند و این اعتماد موجب شد انقلاب پیروز و هم تثبیت شد؛ این مهم باید سرلوحه ما باشد.
رئیسی گفت: امام وقتی از دین و آموختههای دینی تعریف داشتند، عمیقاً معتقد بودند که دین برای اجرا کردن است؛ چه در زمان حضور معصوم و چه در زمان غیبت، معتقد بودند که باید به دین عمل شود و این تفاوت امام با برخی دینشناسان بود و آنان معتقد بودند که "دین امر خوبی است، ولی مگر میشود به آن عمل کرد؟"، امام معتقد بود باید به دین عمل شود و دولتمردان باید به بایدها و نبایدهای دین عمل کنند.
وی خاطرنشان کرد: باور ما این است که دین را میتوان بهعنوان نسخه نجاتبخش در جامعه اجرا کرد؛ برخی معتقدند دین امری دستنیافتنی است و میگویند امامان دستنیافتنی هستند؛ ائمه(ع) در قله هستند ولی باید از ایشان تبعیت کرد و آنان الگو هستند. بله، مقام ملکوتیشان دستنیافتنی است ولی توکل، ایمان، صبر، ایستادگی در راه هدف، دشمنشناسی، دشمنستیزی توسط ائمه(ع) به ما آموخته شده و دستیافتنی است.
رئیسجمهور اضافه کرد: چهرهای مانند شهید حاج قاسم سلیمانی در این مسیر حرکت میکند و مورد توجه مردم قرار میگیرد و مقام معظم رهبری درباره ایشان از مکتب نام بردند؛ مکتب او در امتداد مکتب عاشورا و امام(ره) است که باید به روش و منش او نگاه کرد و ایشان را الگو قرار داد.
رئیسی گفت: امام راحل در آموختهها و کتب خود بعد از پیروزی انقلاب، مردم را برای اجرای عدالت دعوت میکردند؛ به مجلس قوانین عادلانه، به قضات داوری عادلانه و به مجریان اجرای عادلانه را تأکید میکردند. انسانهای عادل میتوانند عدالت را اجرا کنند.
وی عنوان کرد: مسئله عدالت از محورهای مهمی است که باید دولتمردان بهتأسی از امام و رهبر معظم انقلاب که ایشان بهترین مفسّر و مبیّن خط امام هستند، اجرا کنند و بایدبه این مشی عادلانه توجه کنند و به خود و مجموعهمان اجازه ندهیم از عدالت تخطی بشود.
رئیسجمهور تأکید کرد: در هفته دولت توجه به خدا، مردم و عدالت همواره مدنظر و سرلوحه کار دولتمردان باشد و قطعاً اگر در این مسیر گام برداشته شود، تردید نداریم که روح امام و شهدا مدد میکنند تا بتوانیم در این مسیر توفیق یابیم آنچه را رضای خدا و موجب افزایش اعتماد مردم است انجام دهیم. در جوار مرقد امام(ره) خدا را بهخاطر اعتماد مردم شاکر هستم و این اعتماد سرمایه بزرگی است که باید پاس داشته شود و افزون بشود. اعتماد مردم به دولت و دولتمردان، از عنایات خداست و شکر این نعمت، خدمتگزاری خالصانه است.
رئیسی گفت: امیدواریم عملکرد دولت در سال گذشته برای مردم تبیین شود و ما از دیدگاههای نخبگان و پیشنهاد صاحبنظران و انتقادات منتقدان بهرهمند شویم و این سرمایهای برای دولت است که آن را برای خود نعمت میدانیم.































