
emamian
تجدید پیمان با مهدی موعود(عج)
همه انسانها بهطور طبیعی به رویدادها و وقایع گذشته و آینده فکر میکنند و معمولاً از فرصتهایی که در گذشته از دست دادهاند یا از اتفاقاتی که برای آنها احساس و هیجانی منفی در برداشته ناراحت میشوند. در مقابل از اتفاقاتی که در آینده رخ میدهد و ممکن است نتوانند آنها را مدیریت و کنترل کنند، نگران و مضطرب میشوند.
از راهکارهایی که امروزه میان روانشناسان گسترش پیدا کرده و آنها به مراجعین خود توصیه میکنند، زندگی در زمان حال است.
امیرالمؤمنین علیهالسلام در کلامی نورانی این راهکار را چنین بیان میفرماید: «ما فاتَ مَضی وَما سَیأْتیک فَاینَ قُمْ فَاغْتَنِمِ الْفُرْصَةَ بَینَ الْعَدَمَینِ»؛[1] «آنچه گذشت، از دست رفت و آنچه میآید، كجاست؟ برخیز و فرصت میانِ دو نیستی را دریاب».
راهکار افسرده نشدن از وقایع گذشته و مضطرب نبودن از آینده، در زندگی منتظران واقعی ساری و جاری است. آنها اگرچه ممکن است برخی از فرصتهای گذشته را از دست داده باشند، اما ازآنجاکه به درگاه خداوند غفار توبه و انابه کردهاند، دیگر حسرت گذشته را نمیخورند و تلاش خود را به زمان حال معطوف میکنند. همچنین از رویدادهای آینده نیز نهتنها مضطرب نمیشوند، بلکه چون به دیدار و وصال معشوق و محبوب خود اطمینان دارند، امیدوار و فرخنده میشوند.
منتظران واقعی و امیدوار، هر روز را فرصت جدید برای تجدید بیعت با امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف میدانند و هر صبح، قبل از شروع کارهای روزمره، عهد و پیمان خودشان با حضرت را تجدید کرده، میگویند: «اللّهُمَّ إِنِّي أُجَدِّدُ لَهُ فِي صَبِيحَةِ يَوْمِي هذَا وَمَا عِشْتُ مِنْ أَيَّامِي عَهْداً وَعَقْداً وَبَيْعَةً لَهُ فِي عُنُقِي لَا أَحُولُ عَنْها وَلَا أَزُولُ أَبَداً»؛[2] «خدایا در صبح این روز و تا زندگی کنم از روزهایم، برای آن حضرت بر عهدهام، عهد و پیمان و بیعت تجدید میکنم که از آن، رو نگردانم و هیچگاه دست برندارم».
پینوشت:
[1]. ابن بابويه، محمدبن علی، من لا يحضره الفقيه، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1390، ج3، ص556.
[2]. فرازی از دعای عهد.
عوامل ایجاد امید از منظر قرآن کریم
امید در منابع اسلامی بسیار مورد تأکید است و در لسان روایات، رحمت برای امت شمرده شده است؛ چنانکه پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله میفرماید: «الأملُ رَحمةٌ لاِمّتي، و لَوْ لا الأملُ ما أرْضَعَتْ والِدَةٌ وَلَدَها، و لا غَرَسَ غارِسٌ شَجَرا»؛[1] «آرزو، براى امت من رحمت است و اگر آرزو نبود، هيچ مادرى فرزند خود را شير نمیداد و هيچ باغبانى درختى برنمینشاند».
همچنین در این منابع، راهکارهای بسیاری برای ایجاد امید اشاره شده است که به برخی از آنها میپردازیم:
1. اعتقاد به توحید و نبوت و معاد، و انجام عمل صالح:
قرآن کریم دراینباره میفرماید: «قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكمُ يُوحَى إِلىَ َّ أَنَّمَا إِلهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَمَن كاَنَ يَرْجُواْ لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَ لَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدَا»؛[2] «بگو: من فقط بشرى هستم مثل شما [که] به من وحى میشود تنها معبودتان معبود يگانه است. پس هركه به لقاى پروردگارش اميد دارد، بايد كارى شايسته انجام دهد و هیچکس را در عبادت پروردگارش شريك نكند».
در این آیه شریفه، درواقع به سه موضوع اعتقادی يعنی توحيد، نبوت و معاد، همراه با عمل صالح اشاره، و عبادت خالص بهعنوان مصداق روشن عمل صالح، با اعتقادات سهگانه پيوند زده شده است؛ جمله «أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ» مسئله توحيد را، جمله «إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى إِلَيَّ» مسئله نبوت را، و جمله «فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّه» مسئله معاد را متعرض است.[3]
همچنین بر اساس این آیه شریفه، در رأس همه اميدها، اميد داشتن به لقای پروردگار بالاترين درجه امیدآفرینی را دارد.
2. ایجاد رابطه عاطفی با خدا و معنویات:
از مؤلفههای اصلی امیدآفرینی، مسائل عاطفی به معنای ایجاد هیجانهای مثبت (مانند دوست داشتن و احساس خوشایندی و اعتماد) است. قرآن كريم به گناهکارانی که در معرض ناامیدی هستند توصیه میکند از رحمت خدا ناامید نباشند؛ زیرا خدا همه گناهان را میبخشد: «قُلْ يا عِبادِيَ الَّذينَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللهِ إِنَّ اللهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَميعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحيمُ»؛[4] «بگو: اى بندگان من كه بر خويشتن زیادهروی روا داشتهاید! از رحمت خدا نوميد مشويد. در حقيقت، خدا همه گناهان را مىآمرزد؛ چراكه او خود آمرزنده مهربان است».
بر اساس این آیه شریفه میتوان گفت اساسیترین، مهمترین و بزرگترین امیدآفرینی، چشمداشت به رحمت خدای مهربان است و هسته اصلی امیدآفرینی، امید به رحمت پروردگار و امید به دیدار اوست. درواقع اگر افراد جامعه به رحمت الهی امیدوار باشند، در شئون مختلف زندگی (مانند انتخاب همسر، انتخاب رشته تحصیلی، انتخاب شغل، انجام دادن نقشهای متعدد فردی و اجتماعی و...) مسئولیتهایشان را بهتر و درستتر انجام میدهند و به هریک از مسئولیتهای اجتماعی، فردی و خانوادگی خود ارزش دینی میدهند و خود را در قبال چگونه انجام دادن آن مسئول میدانند.
3. تلاوت قرآن، اقامه نماز و انفاق:
قرآن کریم در سوره مبارکه فاطر میفرماید: «إِنَّ الَّذينَ يَتْلُونَ كِتابَ اللهِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِيَةً يَرْجُونَ تِجارَةً لَنْ تَبُورَ»؛[5] «كسانى كه كتاب الهى را تلاوت میکنند و نماز را برپا میدارند و ازآنچه به آنان روزى دادهایم، پنهان و آشكار انفاق میکنند، تجارتى [پرسود و] بیزیان و خالى از كساد را اميد دارند».
در این آیه شریفه، تلاوت کتاب خدا و برپا داشتن نماز و انفاق، موجب امید به تجارتی بیزیان برشمرده شده است .
4. دوری از تکبر و خودمحوری:
در برخی از آیات قرآن کریم، تکبر و خودبزرگبینی عامل ناامیدی برشمرده است که نتیجه آن، انکار و کفر میشود؛ برای مثال در سوره مبارکه فرقان میفرماید: «وَ قالَ الَّذينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْنَا الْمَلائِكَةُ أَوْ نَرى رَبَّنا لَقَدِ اسْتَكْبَرُوا في أَنْفُسِهِمْ وَ عَتَوْا عُتُوًّا كَبيراً»؛[6] «و كسانى كه اميدى به ديدار ما ندارند [و رستاخيز را انكار میکنند]، گفتند: چرا فرشتگان بر ما نازل نشدند و يا پروردگارمان را با چشم خود نمیبینیم؟! آنها درباره خود تكبّر ورزيدند و طغيان بزرگى كردند».
پینوشت:
[1]. مجلسی، بحارالأنوار، ج8، ص173.
[2]. كهف: 110.
[3]. طباطبایی، تفسير الميزان، تحقیق محمدباقر موسوی همدانی، ج13، ص557.
[4]. زمر: 53.
[5]. فاطر: 29.
[6]. فرقان: 21.
بیانیه مشترک سازمان انرژی اتمی ایران و آژانس بینالمللی انرژی اتمی
در پایان سفر 2روزه «رافائل گروسی» به تهران و دیدار و مذاکره با مقامات عالیرتبه کشور، سازمان انرژی اتمی ایران و آژانس بینالمللی انرژی اتمی، بیانیه مشترکی صادر کردند.
? مدیرکل آژانس بینالمللی انرژی اتمی آقای رافائل گروسی در تاریخ 3 و 4 مارس 2023 (12 و 13 اسفند 1401) از جمهوری اسلامی ایران بازدید کرد.
? وی در این سفر با جناب آقای دکتر ابراهیم رئیسی، رئیسجمهوری اسلامی ایران و جناب آقای دکتر حسین امیرعبداللهیان وزیر محترم امور خارجه و جناب آقای مهندس محمد اسلامی معاون محترم رئیس جمهور و رئیس سازمان انرژی اتمی ایران دیدار و گفتوگو کرد.
? این نشستهای سطح بالا به اهمیت برداشتن گامهایی بهمنظور تسهیل همکاریهای گستردهتر جهت تسریع در حل مسائل پادمانی باقیمانده بهنحو مقتضی، پرداخت.
? دو طرف اعتقاد دارند که چنین تعاملات مثبتی میتواند راه را برای توافقهای گستردهتر میان دولتهای عضو هموار نماید.
? 1. تعاملات بین آژانس بینالمللی انرژی اتمی و ایران با روحیه همکاری و با رعایت کامل صلاحیتهای آژانس و حقوق و تعهدات جمهوری اسلامی ایران بر اساس موافقتنامههای جامع پادمانی صورت خواهد پذیرفت.
? 2. در خصوص مسائل پادمانی باقیمانده مربوط به سه مکان، ایران آمادگی خود را برای ادامه همکاری و ارائه اطلاعات و دسترسی بیشتر بهمنظور رسیدگی به مسائل پادمانی باقیمانده اعلام کرد.
? 3. ایران بهصورت داوطلبانه به آژانس اجازه میدهد تا چنانچه مقتضی باشد فعالیتهای راستیآزمایی و نظارت بیشتر را اجرا کند. روش اجرای آن طی یک نشست فنی که بهزودی در تهران برگزار میشود، میان دو طرف مورد توافق قرار خواهد گرفت.
مدیرکل آژانس بینالمللی انرژی اتمی که بهتازگی از تهران به وین بازگشته در کنفرانس خبری درباره توافقات بهدستآمده در سفر اخیرش به ایران ابراز خرسندی کرد.
وی همچنین گفت دیدارهای فنی با ایران خیلی خیلی زود برگزار خواهد شد و برخی تجهیزات رصد دوباره عملیاتی خواهند شد.
گروسی درباره ادعای غنیسازی 84درصدی در ایران نیز گفت؛ "مهم است اشاره کنیم هیچگونه انباشت و تولید اورانیوم غنیسازیشده در آن سطح وجود نداشته است، این بسیار مهم است تا باعث گمراهی نشود.
مقام ارشد آژانس درباره تأسیسات فردو گفت؛ "این تاسیسات بهطور خاص به بازرسی بیشتر نیاز دارد، ما حجم بازرسیها در آنجا را 50 درصد افزایش میدهیم".
وی در خصوص توافقاتی که در تهران حاصل شده است، افزود؛ "این یک روند خواهد بود و [اجرای آن] زمانبر است".
گروسی در پاسخ به سؤالی درباره جزییات گفتگوهای سطح بالا در ایران گفت؛ "زمانی که با رئیسجمهوری ایران گفتوگو دارم، درباره جزئیات فنی سایتهای اعلامنشده گفتوگو نمیکنیم بلکه درباره همکاریهایمان و اینکه زمان آن رسیده است که نتیجهای حاصل شود به صحبت میپردازیم".
وی افزود؛ "گفتوگویم با رئیسجمهوری ایران در «جوی کاری و صادقانه» انجام شد".
مدیرکل آژانس بینالمللی انرژی اتمی تأکید کرد؛ "چیزی که مهم بوده این است که ما بر روی بازرسیها، دسترسی به افراد و دسترسی به مواد بهخصوص توافق کردیم که این یک تغییر است".
آرزوهاي دراز (طول امل) در قرآن
«طول امل» و به تعبير ديگر «آرزوهاي دور و دراز» از مهمترين رذايل اخلاقي است كه انسان را به انواع گناهان آلوده ميكند، از خدا دور ميسازد، به شيطان نزديك ميكند و گرفتار عواقب خطرناكي ميسازد.
البته اصل «آرزو» و «اميد» نه تنها مذموم و نكوهيده نيست، بلكه نقش بسيار مهمي در حركت چرخ هاي زندگي و پيشرفت در جنبههاي مادي و معنوي بشر دارد.
اگر اميد و آرزو در دل «مادر» نباشد هرگز فرزندش را شير نميدهد و انواع زحمتها و ناراحتيها را براي پرورش او تحمل نمينمايد، همان گونه كه در حديث معروف نبوي(ص) آمده است: «الامل رحمة لامتي و لولا الامل ما رضعت والدة ولدها و لا غرس غارس شجرها!; اميد و آرزو، رحمتبراي امت من است و اگر اميد و آرزو نبود هيچ مادري فرزندش را شير نميداد و هيچ باغباني نهالي نميكاشت».[1]
كسي كه يقين كند مثلا امروز روز آخر زندگي اوست يا در آينده بسيار نزديكي از دنيا ميرود، دست از همه كار ميشويد و در واقع موتور زندگي او خاموش ميشود و چرخ هاي آن از كار ميافتد و شايد يكي از دلايل مخفي بودن پايان عمر هر كس همين باشد كه چراغ پر فروغ اميد و آرزو در دلش خاموش نشود و به تلاش هاي زندگي ادامه دهد.
همان گونه كه در حديثي از حضرت مسيح- عليه السلام - ميخوانيم: «در جايي نشسته بود و پيرمردي را مشاهده كرد كه با كمك بيل به شكافتن زمين مشغول است(و تلاش گرم و مستمري براي كار كشاوزي دارد) حضرت مسيح- عليه السلام - به پيشگاه خدا عرضه داشت: «خداوندا اميد و آرزو را از او برگير!» ناگهان پيرمرد بيل را به كناري انداخت و روي زمين دراز كشيد و خوابيد، كمي بعد حضرت مسيح- عليه السلام - عرضه داشت: «بارالها! اميد و آرزو را به او بازگردان!» ناگهان مشاهده كرد كه پيرمرد برخاست و دوباره مشغول فعاليت و كار شد! حضرت مسيح- عليه السلام - از او سؤال كرد كه من دو حال مختلف از تو ديدم، يك بار بيل را به كنار افكندي و روي زمين خوابيدي، اما در مرحله دوم ناگهان برخاستي و مشغول كار شدي؟!
پيرمرد در جواب گفت: «در مرتبه اول فكر كردم من پير و ناتوانم و آفتاب لب بامم، امروز بميرم يا فردا خدا ميداند، چرا اين همه به خود زحمت دهم و اين همه تلاش كنم؟ بيل را به كنار انداختم و بر زمين خوابيدم!
ولي چيزي نگذشت كه اين فكر به خاطرم خطور كرد از كجا معلوم كه من سال هاي زيادي زنده نمانم؟ افرادي مثل من بودند و سال ها عمر كردند، انسان تا زنده است زندگي آبرومند ميخواهد و بايد براي خود و خانوادهاش تلاش كند، برخاستم و بيل را گرفتم و مشغول كار شدم». [2]
به همين دليل براي ايجاد تحرك بيشتر در گروههاي مختلف اجتماعي بايد اميد به آينده را در دل آنها زنده نگه داشت.
ولي همين اميد و آرزو كه رمز حركت و تلاش انسانهاست و مانند قطرات حياتبخش باران، سرزمين دل انسان را زنده نگه ميدارد، اگر از حد بگذرد به صورت سيلابي ويران گر در ميآيد و همه چيز را با خود ميبرد و سرانجام انسان را غرق دنياپرستي و ظلم و جنايت و گناه ميكند.
به همين دليل پيامبر اكرم- صلي الله عليه و آله - «طول امل» را يكي از دو دشمن بسيار خطرناك براي انسان ها شمرده و فرموده است:
«خصلتان اتباع الهوي و طول الامل، فاما اتباع الهوي فانه يعدل عن الحق، اما طول الامل فانه يحبب الدنيا; شديدترين چيزي كه از آن بر شما ميترسم دو خصلت است: پيروي از هوا و آرزوي طول و دراز; زيرا هواپرستي شما را از حق بازميدارد و اما آرزوي دور و دراز شما را حريص بر دنيا ميكند».[3]
شبيه همين معني با كمي تفاوت در نهج البلاغه از اميرمؤمنان علي- عليه السلام - آمده است. [4]
با اين اشاره به آيات قرآن بازميگرديم و نتيجه طول امل را در سرنوشت اقوام پيشين و انسان ها به طور كلي مورد بررسي قرار ميدهيم:
1- وَاذْكُرُوا إِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفَاءَ مِنْ بَعْدِ عَادٍ وَبَوَّأَكُمْ فِي الأرْضِ تَتَّخِذُونَ مِنْ سُهُولِهَا قُصُورًا وَتَنْحِتُونَ الْجِبَالَ بُيُوتًا فَاذْكُرُوا آلاءَ اللَّهِ وَلا تَعْثَوْا فِي الأرْضِ مُفْسِدِينَ (سورهاعراف،آيه74)
2- أَتَبْنُونَ بِكُلِّ رِيعٍ آيَةً تَعْبَثُونَ وَتَتَّخِذُونَ مَصَانِعَ لَعَلَّكُمْ تَخْلُدُونَ (سورهشعراء، آيات129و128)
3- يُنَادُونَهُمْ أَلَمْ نَكُنْ مَعَكُمْ قَالُوا بَلَى وَلَكِنَّكُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَكُمْ وَتَرَبَّصْتُمْ وَارْتَبْتُمْ وَغَرَّتْكُمُ الأمَانِيُّ حَتَّى جَاءَ أَمْرُ اللَّهِ وَغَرَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ (سورهحديد،آيه14)
4- أَلَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَلا يَكُونُوا كَالَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلُ فَطَالَ عَلَيْهِمُ الأمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَكَثِيرٌ مِنْهُمْ فَاسِقُونَ (سورهحديد،آيه16)
5- ذَرْهُمْ يَأْكُلُوا وَيَتَمَتَّعُوا وَيُلْهِهِمُ الأمَلُ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ (سورهحجر،آيه3)
6- أَمْ لِلإنْسَانِ مَا تَمَنَّى فَلِلَّهِ الآخِرَةُ وَالأولَى (سورهنجم،آيات24و25)
7- وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ الَّذِي جَمَعَ مَالا وَعَدَّدَهُ يَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ (سورههمزه، آيات1تا3)
8- إِنَّ الَّذِينَ ارْتَدُّوا عَلَى أَدْبَارِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدَى الشَّيْطَانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَأَمْلَى لَهُمْ (سورهمحمد،آيه25)
ترجمه
1- و به خاطر بياوريد كه خداوند شما را جانشينان قوم «عاد» قرار داد و در زمين مستقر ساخت كه در دشت هايش، قصرها براي خود بنا ميكنيد و در كوه ها براي خود خانهها ميتراشيد! بنابراين نعمتهاي خدا را متذكر شويد و در زمين به فساد نكوشيد.
2- آيا شما بر هر مكان مرتفعي نشانهاي از روي هوا و هوس ميسازيد؟! - و قصرها و قلعههاي زيبا و محكم بنا ميكنيد، شايد در دنيا جاودانه بمانيد؟!
3- (منافقان) آنها را صدا ميزنند «مگر ما با شما نبوديم؟! ميگويند «آري ولي شما خود را به هلاكت افكنديد و انتظار(مرگ پيامبر را) كشيديد و(در همه چيز) شك و ترديد داشتيد و آرزوهاي دور و دراز شما را فريب داد تا فرمان خدا فرارسيد و شيطان فريب كار(نيز) شما را در برابر (فرمان) خداوند فريب داد!
4- آيا وقت آن نرسيده است كه دل هاي مؤمنان در برابر ذكر خدا و آنچه از حق نازل كرده استخاشع گردد؟! و مانند كساني نباشند كه در گذشته به آنها كتاب آسماني داده شد، سپس زماني طولاني بر آنها گذشت و قلبهايشان قساوت پيدا كرد و بسياري از آنها گنهكارند!
5- بگذار آنها بخورند و بهره گيرند و آرزوها آنان را غافل سازد ولي به زودي خواهند فهميد!
6- آيا آنچه انسان تمنا دارد به آن ميرسد؟! - در حالي كه آخرت و دنيا از آن خداست!
7- واي بر هر عيبجوي مسخره كنندهاي! - همان كس كه مال فراواني جمع آوري و شماره كرده(بي آنكه مشروع و نامشروع آن را حساب كند)! - او گمان ميكند كه اموالش او را جاودانه ميسازد!
8- كساني كه بعد از روشن شدن هدايتبراي آنها، پشتبه حق كردند، شيطان اعمال زشتشان را در نظرشان زينت داده و آنان را با آرزوهاي طولاني فريفته است!
تفسير و جمعبندي
سرچشمه غفلت
آيات اول و دوم ناظر به قوم «عاد» و «ثمود» است كه پيامبراني به نام «هود» و «صالح» داشتند اين جمعيتبا پيشرفتي كه در كشاورزي و صنعت پيدا كرده بودند سختسرگرم به دنيا شده و به آن دل بسته بودند و آرزوهاي دور و دراز آنها را در خود غرق ساخته بود و چنان گرفتار غرور و كبر و نخوت شده بودند كه نه تنها كمترين اعتنايي به دعوت خيرخواهانه پيامبرشان هود و صالح(ع) نكردند، بلكه به مبارزه با آنها برخاستند.
قرآن مجيد در نخستين آيه از آيات بالا، از زبان حضرت صالح(ع) خطاب به آن قوم سركش چنين نقل ميكند: «به خاطر بياوريد كه قوم عاد به خاطر طغيان از ميان رفتند و خداوند شما را جانشينان آنان قرار داد و در زمين مستقر ساخت كه در دشت هايش قصرها براي خود بنا ميكنيد و در كوه ها(در دل سنگ ها) براي خود خانههايي ميتراشيد، به ياد نعمتهاي خدا باشيد و در زمين فساد نكنيد»! (وَاذْكُرُوا إِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفَاءَ مِنْ بَعْدِ عَادٍ وَبَوَّأَكُمْ فِي الأرْضِ تَتَّخِذُونَ مِنْ سُهُولِهَا قُصُورًا وَتَنْحِتُونَ الْجِبَالَ بُيُوتًا فَاذْكُرُوا آلاءَ اللَّهِ وَلا تَعْثَوْا فِي الأرْضِ مُفْسِدِينَ) [5]
در دومين آيه وضع قوم «عاد» را شرح ميدهد كه توضيحي استبراي آيه قبل كه در باره قوم «ثمود» بود.
از زبان پيامبرشان(حضرت هود- عليه السلام -) چنين نقل ميكند: «آيا شما بر هر مكان مرتفعي نشانهاي از سر هوا و هوس ميسازيد؟ - و قصرها و قلعههاي زيبا و محكم بنا ميكنيد كه گويي در دنيا جاودانه خواهيد ماند»! (أَتَبْنُونَ بِكُلِّ رِيعٍ آيَةً تَعْبَثُونَ وَتَتَّخِذُونَ مَصَانِعَ لَعَلَّكُمْ تَخْلُدُونَ) [6]
هود- عليه السلام - با اين سخن به آنها ميفهماند كه يكي از علل مهم انحراف شما هوسراني و تكيه بر آرزوهاي دراز است كه شما را از خدا غافل كرده و در زرق و برق دنيا غرق ساخته است.
«مصانع» جمع «مصنع» به معني ساختمان و قصر مجلل و محكم است، اين واژه از ماده «صنع» گرفته شده كه به معني كار نيكو انجام دادن است، بنابراين صنع به هر كاري گفته نميشود، بلكه به كارهايي اطلاق ميگردد كه داراي امتياز خاصي است.
قوم عاد و ثمود تصور ميكردند كه با اين بناهاي محكم و زيبا و خانههاي مجللي كه در درون دل كوهها ايجاد كرده بودند، ميتوانند خود را از آفات و گزند حوادث مصون دارند و ساليان دراز زنده بمانند و به عيش و نوش بپردازند.
همين معني در باره قوم ثمود در آيات ديگري مطرح شده است و باز از زبان صالح(ع) اين چنين ميخوانيم: « أَتُتْرَكُونَ فِي مَا هَا هُنَا آمِنِينَ فِي جَنَّاتٍ وَعُيُونٍ وَزُرُوعٍ وَنَخْلٍ طَلْعُهَا هَضِيمٌ وَتَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا فَارِهِينَ ; آيا چنين ميپنداريد كه هميشه در نهايت امنيت در نعمتهايي كه اينجاست، ميمانيد - در اين باغ ها و چشمهها - در اين زراعتها و نخل هايي كه ميوههايش شيرين و رسيده است و شما از كوه ها خانههايي(بسيار محكم) ميتراشيد و در آن به عيش و نوش ميپردازيد(و همه چيز را به دست فراموشي ميسپاريد؟!)». [7]
بي شك غرور و غفلتحاصل از طول امل منحصر به قوم عاد و ثمود نبود، ولي در قرآن مجيد در مورد اين دو گروه سركش، اين رذيله اخلاقي برجستگي خاصي دارد.
در سومين آيه سخن از گفتگوي مؤمنان و منافقان در روز قيامت است كه منافقان خود را در ظلمت و تاريكي در صحنه محشر ميبينند، در حالي كه مؤمنان در پرتو نور و ايمان به سوي بهشت در حركتند، منافقان از مؤمنان تقاضا ميكنند اجازه بدهيد ما هم از نور شما بهرهاي بگيريم، ولي ديوار بلندي در ميان اين دو فاصله ميشود.
در اينجا منافقان فرياد ميزنند «... أَلَمْ نَكُنْ مَعَكُمْ...; آيا ما در دنيا با شما نبوديم(پس چرا از ما جدا شديد؟)» [8] مؤمنان در پاسخ ميگويند: «آري ما با هم بوديم، ولي شما خود را فريب داديد و در انتظار حوادث ناگوار براي مسلمانان بوديد و پيوسته در امر معاد و دعوت پيامبر اسلام- صلي الله عليه و آله - ابراز ترديد ميكرديد و آرزوهاي دراز، پيوسته شما را مغرور ساخت تا فرمان مرگ شما از سوي خدا فرارسيد»،(...قَالُوا بَلَى وَلَكِنَّكُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَكُمْ وَتَرَبَّصْتُمْ وَارْتَبْتُمْ وَغَرَّتْكُمُ الأمَانِيُّ حَتَّى جَاءَ أَمْرُ اللَّهِ...) [9]
به اين ترتيب آيه فوق عامل بدبختي منافقان را در چهار چيز خلاصه ميكند كه چهارمين آنها آرزوهاي طول و دراز است.
«اماني» جمع «امنيه» از ماده «مني»(بر وزن مغز) در اصل به معني اندازهگيري كردن است، و «تمني» به معني آرزوست، چرا كه انسان در درون دل در عالم خيال اموري را براي خود اندازهگيري ميكند و به همين جهتبه خيالات باطل و سخنان دروغ و آرزوهاي دور و دراز «امنيه» و جمع آن «اماني» اطلاق شده است.
در تفسير منهج الصادقين و تفسير قرطبي در ذيل اين آيه حديثي از پيامبر اكرم- صلي الله عليه و آله - نقل شده كه مضمونش اين است: «آن حضرت در حالي كه يارانش را موعظه ميفرمود خط هايي(موازي هم) بر زمين كشيد، بعد يك خط عمودي بر همه آنان رسم فرمود، سپس گفت: ميدانيد اين خطوط چه معني دارد؟ عرض كردند: نه يا رسول الله! فرمود: اين خطوط مانند آرزوهاي دور و دراز انسان هاست (كه حد و مرزي ندارند) و آن يك خط(عمودي) همان مرگ و پايان زندگي است كه بر همه آنها كشيده ميشود و همه آمال و آرزوها را باطل ميكند».
همين معني با تفاوت مختصري از «ابن مسعود» نقل شده است و پيامبر اكرم- صلي الله عليه و آله - خطي به شكل مربع كشيد و خطي در وسط آن رسم فرمود و آن را به خارج مربع ادامه داد و خطوط كوچكي از طرف راست و چپ آن كشيد، سپس فرمود: اين(خطي كه در وسط مربع است) انسان است و اين(مربع) اجل اوست كه به او احاطه كرده و اين(ادامه خطي كه به خارج از مربع پيش رفته) آرزوهاي دراز اوست كه از اجل و مرگ او هم فراتر ميرود و اين خطوط كوچك عوارض و حوادثي است كه او را احاطه كرده، اگر(فرضا) اجل خطا كند، اين حوادث و عوارض او را از بين ميبرند و اگر اين حوادث و عوارض خطا كنند اجل او را از ميان برميدارد».[10]
در چهارمين آيه مؤمنان را به طور غير مستقيم مخاطب قرار داده و هشدار ميدهد كه مراقب وضع خويش باشند، مبادا بر اثر آرزوهاي دور و دراز به سرنوشت مرگبار و اسفناك اقوام پيشين گرفتار شوند، ميفرمايد: «آيا وقت آن نرسيده است كه دلهاي مؤمنان در برابر ذكر خدا و آنچه از حق نازل شده استخاشع گردد، و مانند كساني نباشند كه پيش از اين كتاب آسماني به آنها داده شد، سپس زمان طولاني به آنها گذشت (و بر اثر غفلت و آرزوهاي دراز) قلبهاي آنها قساوت پيدا كرد. و بسياري از آنان گناهكارند. (أَلَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَلا يَكُونُوا كَالَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلُ فَطَالَ عَلَيْهِمُ الأمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَكَثِيرٌ مِنْهُمْ فَاسِقُونَ) (حديد،16).
مطابق اين آيه آنچه باعث نرمش قلب آدمي و انعطاف آن به سوي حق و خشوع و خضوع در پيشگاه خدا ميشود، همان ذكرلله و ياد خدا و توجه به حق است، آري ياد خدا است كه آرزوهاي دور و دراز را بر ميچيند، و انسان را متوجه مسؤوليتهايش ميكند، و دل را نوراني، و فكر انسان را واقع بين و ماهيت زندگي ناپايدار دنيا را در برابر او مشخص ميسازد.
دلي كز نور معني نيست روشن مخوانش دل كه آن سنگ است و آهن دلي كز گرد غفلت زنگ دارد از آن دل سنگ و آهن ننگ دارد.
در پنجمين آيه خطاب به پيامبر اسلام- صلي الله عليه و آله -، اشاره به كفار و مشركان كرده، ميفرمايد: «بگذار آنها بخورند و از دنياي مادي بهره گيرند و آرزوها(ي دراز) آنان را غافل سازد ولي به زودي خواهند فهميد(كه چه اشتباه بزرگي مرتكب شدهاند)»، (ذَرْهُمْ يَأْكُلُوا وَيَتَمَتَّعُوا وَيُلْهِهِمُ الأمَلُ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ)
آري آنان همچون چهارپايانند كه جز آب و علف چيزي نميفهمند، تنها تفاوتي كه با چهارپايان دارند و آنها را از چهارپايان پستتر كرده اين است كه يك مشت آرزوي طول و دراز اطراف فكرشان را احاطه كرده و به آنها اجازه نميدهد كه در سرنوشتخود بينديشند و پيش از آنكه دست اجل گريبان آنها را بگيرد بيدار شوند و از بيراهه بازگردند.
در اينجا تاثير منفي آرزوهاي دراز در وجود انسان به خوبي تبيين شده و نشان ميدهد كه تا چه حد آرزوها انسان را به خود مشغول ميسازد و از خدا غافل ميكند.
تعبير به «ذرهم» (آنها را رها كن) به وضوح نشان ميدهد كه اميدي به هدايت اين گروه نيست وگرنه پيامبر اكرم- صلي الله عليه و آله - هرگز مامور نميشد آنها را رها سازد.
چگونه ميتوان اميد به هدايت گروهي داشت كه هدف نهايي آنها خور و خواب همچون حيوانات است و آرزوهاي دراز به آنها اجازه نميدهد كه لحظهاي به پايان زندگي و به آفريدگاري كه اين مواهب حيات را به آنها بخشيده بينديشند و در باره هدفي كه براي آن آفريده شدهاند لحظهاي فكر كنند.
در ششمين آيه مورد بحث، اشاره به اين حقيقت ميكند كه غالبا آرزوهاي دراز كه هرگز انسان به آنها نميرسد، او را احاطه ميكنند و امكانات او را كه بايد در مسير سعادت به كار گرفته شود به خود جذب ميكند و او را از راه بازميدارد، ميفرمايد: «آيا انسان به آنچه آرزو ميكند ميرسد؟!(نه هرگز نخواهد رسيد)» (أَمْ لِلإنْسَانِ مَا تَمَنَّى) [11]
اين استفهام در واقع يك نوع استفهام انكاري است، چگونه ممكن است انسان به همه آرزوهايش برسد در حالي كه طول آرزوها گاه دهها يا صدها برابر عمر اوست! و گاه اصلا نقطه پاياني ندارد! و هر جا برسد آرزوهاي ديگري در برابر او خودنمايي كرده و وي را به سوي خود جلب مينمايد.
بايد توجه داشت كه اين آيه به دنبال آياتي است كه اشاره به بت هاي مشركان ميكند كه آرزو داشتند شفيع آنها در درگاه خداوند شوند و قرآن ميگويد اين آرزو هرگز برآورده نخواهد شد، ولي با اين حال مفهوم آيه عام است و به اصطلاح مورد، مخصص نيست.
در هفتمين آيه سخن از دنياپرستان خودخواه با آرزوهاي دور و دراز است، ميفرمايد: «واي بر هر عيبجوي مسخره كنندهاي - همان كس كه مال و ثروت(عظيمي) را جمعآوري و شماره كرده است(بي آنكه حساب مشروع و نامشروع را بكند) و گمان ميكند اموالش سبب جاودانگي اوست!»، (وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ الَّذِي جَمَعَ مَالا وَعَدَّدَهُ [12] يَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ) [13]
در واقع اين سه آيه علت و معلول يكديگرند، چرا كه اين انسان بيخبر و خودبين و خودپسند ديگران را استهزاء ميكند، به خاطر آنكه ثروت عظيمي براي خود از طرق نامشروع فراهم ساخته، چرا دستبه جمع چنين ثروتي زده؟ به خاطر اينكه ميپندارند داشتن چنين ثروتي به او جاودانگي ميدهد، اين پندار كه با«طول امل» و آرزوهاي دراز همراه استسبب غرور و خودبرتربيني ميشود و آن هم به نوبه خود سبب استهزاء و عيب جويي نسبتبه ديگران است. [14]
از اين آيه به خوبي ميتوان استفاده كرد كه آرزوهاي دراز گاهي به حدي ميرسد كه انسان مرگ را به كلي فراموش كرده، خود را جاودانه ميپندارد و همين امر سبب طغيان و سركشي او ميشود و آن طغيان سرچشمه گناهان ديگري ميگردد.
در هشتمين و آخرين آيه مورد بحث، سخن از گروهي است كه حق را شناختند و سپس به آن پشت كردند و از آن اعراض نمودند، ميفرمايد: «كساني كه بعد از روشن شدن حق به آن پشت كردند، شيطان اعمال زشتشان را در نظرشان زينت داده و آنان را با آرزوهاي طولاني فريفته است!»، (إِنَّ الَّذِينَ ارْتَدُّوا عَلَى أَدْبَارِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدَى الشَّيْطَانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَأَمْلَى لَهُمْ ) [15]
«املي لهم» از ماده «املاء» به معني پديد آوردن آرزوهاي دور و دراز است كه انسان را به خود مشغول ميدارد.
در واقع آيه ناظر به اين حقيقت است كه چگونه ممكن استيك انسان حق را بشناسد و باور كند سپس آن را ناديده بگيرد و به آن پشت كند و راه نجات خود را ببيند با اين حال از بي راهه برود!
آيا ميتوان باور كرد انسان عاقلي چنين كند؟! آري! هنگامي كه تسويلات شيطان انسان را احاطه كند و زشتيها را در نظرش به صورت زيباييها نشان دهد و او را گرفتار آرزوهاي دور و دراز سازد، بعيد نيستحق را به دست فراموشي بسپارد و به آن پشت كند.
از اينجا ميتوان دريافت كه آرزوهاي طولاني چه بلايي بر سر انسان ميآورد و چگونه انسان عاقل را به كلي از عقل و خرد بيگانه ميكند؟!
از مجموع آيات فوق كه قسمتي در باره اقوام پيشين بود و بخشي درباره معاصران پيامبر- صلي الله عليه و آله - و قسمتي نيز به صورت يك قانون كلي مطرح شده بود ميتوان چنين نتيجه گرفت كه طول امل و آرزوهاي دراز از خطرناكترين دشمنان سعادت بشر است كه نه تنها افراد، بلكه اقوام و ملتها را در كام مرگ و بدبختي فروميبرد.
پي نوشت ها:
[1] . بحارالانوار، جلد 74، صفحه173.
[2] . بحارالانوار، جلد 14، صفحه329 (با كمي توضيح).
[3] . المحجة البيضاء، جلد 8، صفحه 245.
[4] . نهج البلاغه، خطبه 42.
[5] . اعراف، 74
[6] . شعرا،129 - 128
[7] . شعرا،149 تا146
[8] . حديد، 14.
[9] . همان، 14.
[10] . تفسير قرطبي، جلد9، صفحه6417.
[11] . نجم، 24.
[12] . اين احتمال نيز در تفسير «عدده» داده شده است كه منظور شمارش كردن نيست، بلكه مال وا وسيله و «عده» خود قرار دهد و در همه حال بر آن تكيه نمايد.
[13] . همزه، 1 تا3.
[14] . «همزة» و «لمزة» هر دو صيغه مبالغه است، اولي از ماده «همز» به معني شكستن گرفته شده و دومي از ماده «لمز» به معني غيبت و عيب جويي كردن است، بعضي معتقدند «همزة» به كسي ميگويند كه با اشارات عيبجويي ميكند و «لمزة» به كسي كه با زبان اين كار را انجام ميدهد.
[15] . محمد، 25.
امام زمان و حق پدری بر مردم
امام زمان عجلاللهتعالیفرجه به عنوان آخرین فرستاده پروردگار در جهت نجات مردم از گمراهی و هدایت ایشان به مسیر حق و حقیقت است. مهدی موعود عجلاللهتعالیفرجه از جهات مختلفی بر انسان حق دارد که یکی از این حقوق، حق پدر بر فرزند است .
امام زمان پدری مهربان
با توجه به روایت زیبای رضوی علیهالسلام که فرمود: «الْإِمَامُ؛ الْأَنِيسُ الرَّفِيقُ، وَالْوَالِدُ الشَّفِيقُ»؛[1] «امام، همدم و رفيق است و پدری مهربان»، امام زمان عجلاللهتعالیفرجه در واقع پدر مهربان امت است. پدری که تمام وظایف پدرانه خود را در بالاترین سطح ممکن به منصه ظهور رسانده است.
پدری آگاه به احوال فرزندان
یکی از وظایف مهم پدر، آگاه بودن به اوضاع و احوال فرزندان است. پدر نمونه هرگز از فرزندان خود غافل نمیباشد. بیشترین انحرافات فرزندان از زمانی آغاز میشود که پدران، از آنها غافل شده و زمینه انحراف توسط بدخواهان فراهم شود. مهدی موعود عجلاللهتعالیفرجه در این مهم فرمودند: «فَاِنّا یُحیطُ عِلمُنا بِأَنبائِكُم و لایَعزُبُ عَنّا شَیءٌ مِن اَخباركُم»؛[2] «ما از اوضاع شما کاملاً باخبریم و هیچ چیز از احوال شما بر ما پوشیده نیست».
این اشراف کامل پدرانه به احوالات فرزند، بیبدیل است. کدام پدر را سراغ دارید که چنین احاطه کاملی به فرزندانش داشته باشد. وجود چنین پدری، ثمرات بسیاری دارد که مجال بیان همه آنها نیست و در این مقال به بیان کلام خود امام بسنده میکنیم.
حمایت پدرانه
پدر مهربانی که به تمام اوضاع فرزندانش اشراف کامل دارد، کاستیهای فرزند را شناخته و در صدد رفع آنها برمیآید. پدر آگاه به شرایط، راههای نفوذ شیاطین و دشمنان را شناخته، و اقدامات لازم در جهت حفظ فرزندانش را بکار میبندد. امام زمان عجلاللهتعالیفرجه در این زمینه نیز الگوی یک پدر حمایتکننده است؛ چراکه خود فرمود: «إنّا غَیرُ مُهمِلینَ لِمُراعاتِكُم ولا ناسین لِذِكرِكُم و لَولا ذلِكَ لَنَزلَ بِكُم اللّأْواءُ وَاصطَلَكُمُ الأَعداءُ»؛[3] «ما در رعایت حال شما هیچ کوتاهی نمیکنیم و یاد شما را از خاطر نمیبریم وگرنه محنت و دشواریها شما را فرا میگرفت و دشمنان شما را از بُن و ریشه قلع و قمع میساختند».
عدم معرفت فرزندان به پدر و کملطفیها نسبت به الطاف وی، باعث نمیشود که او دست از محبت و حمایت فرزندانش بکشد. فرزندی که بداند هرگز پدر از او غافل نبوده و در مقابل خطرات از وی حمایت میکند، جوشش امید و حرکت رو به کمال را در وجود خود احساس میکند. فرزند امیدوار، هرگز در مقابل فراز و نشیبهای دنیا کمر خم نکرده و ناامید نمیشود. حال سوال اینجاست که فرزندان چگونه میتوانند حق چنین پدری را ادا کنند؟
نیکی به پدر
پدر و مادر در اسلام از حق بسیار والایی برخوردار هستند و نیکی به آنها بسیار سفارش شده است، تا جایی که پیامبر گرامی اسلام صلیاللهعلیهوآله فرمودند: «سِرْ سَنتَينِ بِرَّ والِدَيكَ»؛[4] «دو سال راه برو به پدر و مادرت نیکی کن». حقوق پدری امام زمان بر ما به مراتب بالاتر از حق یک پدر معمولی است. پیامبر اسلام برای نیکی کردن به یک پدر معمولی میفرماید که دو سال فاصله را حرکت کن تا به مقصود برسی و به پدرت نیکی کنی. حال باید از خود بپرسیم چند سال برای نیکی کردن به پدر امت، که بیش از هزار سال است که از نظرها غائب شده، قدم برداشتهایم؟
اگر فرزندان جایگاه والای پدر راشناخته، احاطه و محبت او را درک کرده و به حمایتها و الطاف او آگاهی پیدا کنند، تمام همت خود را بکار بسته و امیدوارانه برای نیکی کردن به پدر طی طریق میکنند؛ اگرچه سالیان دراز به طول انجامد.
پینوشت:
[1]. الکافی، کلینی، ج1، ص494، دارالحدیث.
[2]. بحارالانوار، مجلسی، ج٥٣، ص١٧٥، دار احیاء التراث.
[3]. بحارالانوار، مجلسی، ج٥٣، ص٧٢، دار احیاء التراث.
[4]. بحارالانوار، مجلسی، ج74، ص52، دار احیاء التراث.
حبّ دنيا در قرآن
يكي از ريشه هاي «حرص» دلباختگي و دلدادگي در برابر زرق و برق دنياست.
هنگامي كه آتش سوزان اين عشق در درون جان انسان زبانه مي كشد او را به سوي حرص و ولع نسبت به مواهب دنياي مادّي مي كشاند، مانند: ساير عشّاق بي قرار كه فارغ از هرگونه فكر منطقي پيوسته دست و پا مي زنند و روز به روز خود را در اين لجن زار آلوده تر مي سازند.
به همين دليل قرآن مجيد براي خشكانيدن ريشه ي حرص و ولع به سراغ حبّ دنياي افراطي و يا به تعبير ديگر «دنياپرستي» مي رود و با تعبيرات گوناگون قدر و قيمت مواهب دنيا را در نظرها مي شكند تا عاشقان بي قرار دنيا به خود آيند و حريصانه به دنبال آن نشتابند و همه ي ارزش ها را به خاطر وصول به آن زير پا نگذارند.
با اين اشاره به قرآن مجيد باز مي گرديم و تعبيرات دقيق و حساب شده ي قرآن را در اين زمينه بررسي مي كنيم.
1. قرآن در موارد متعدّدي زندگي دنيا را نوعي بازيچه ي كودكانه و سهو و سرگرمي مي شمرد، مي فرمايد:
«وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ لَعِبٌ وَ لَهْوٌ...؛ زندگي دنيا چيزي جز بازي و سرگرمي نيست.»[1]
در جاي ديگر مي فرمايد: «اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَياةُ الدُّنْيا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِينَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَ تَكاثُرٌ فِي الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ...؛ بدانيد زندگي دنيا فقط بازي و سرگرمي و تجمّل پرستي و فخرفروشي در ميان شما و افزون طلبي در اموال و فرزندان است.»[2]
در حقيقت دنياپرستان را به كودكاني تشبيه مي كند كه از همه چيز غافل و بي خبرند و تنها به سرگرمي و بازي مشغولند و حتّي خطراتي را كه در يك قدمي آنها وجود دارد نمي بيند!
بعضي از مفسّران زندگي انسان را (از كودكي تا چهل سالگي) به پنج دوران تقسيم كرده اند و براي هر دوراني مدّت هشت سال قائلند و مي گويند: هشت سال به بازي مشغول است، هشت سال به لهو و سرگرمي، هشت سال در بحبوبه ي جواني به سراغ زينت و زيبايي مي رود، هشت سال به تفاخر و فخرفروشي مي پردازد و بالاخره در هشت سال آخر به دنبال تكاثر و افزون طلبي در اموال و نيروها مي رود و در اينجا شخصيّت انسان تثبيت مي شود و اين حالت تا آخر عمر ممكن است باقي بماند و در نتيجه مجالي براي دنياپرستان جهت انديشيدن به حيات معنوي در ارزش هاي جاوداني باقي نماند.
2. در آيات ديگري زندگي دنيا سرمايه ي «فريب و غرور» شمرده شده است، مي فرمايد:
«وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ مَتاعُ الْغُرُورِ...؛ زندگي دنيا چيزي جز سرمايه ي فريب نيست!»[3]
در جاي ديگر مي فرمايد: «فَلا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا وَ لا يَغُرَّنَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ...؛ پس مبادا زندگي دنيا شما را بفريبد و مبادا (شيطان) فريبكار شما را به (كَرَم) خدا مغرور سازد و فريب دهد!»[4]
اين تعبيرات نشان مي دهد كه زرق و برق دنياي فريبنده يكي از موانع مهم بر سر راه تكامل معنوي انسان است كه تا اين مانع را پشت سر ننهد راه به جايي نمي برد.
زندگي دنيا همچون سرايي است كه تشنه كامان را در بيابان سوزان تعلّقات مادّي به سوي خود فرا مي خواند، امّا هنگامي كه نزد آن مي آيند چيزي كه عطش را فرو نشاند پيدا نيست، بلكه دويدن در اين بيابان سوزان آنها را تشنه تر مي كند، باز سراب را در فاصله ي ديگري جلو خود مي بينند و به گمان اينكه آنجا آب است و به سوي آن مي شتابند و باز هم تشنه تر و تشنه تر مي شوند تا هلاك گردند.
بسيارند كساني كه سالها به سوي دنيا دويده اند، هنگامي كه به آن رسيده اند، صريحاً اعلام مي كنند نه تنها گمشده ي خود را (يعني آرامش و آسايش را) پيدا نكرده اند، بلكه «شهد» آن را با «شرنگ» و «گل» آن را با «خار» همراه ديده اند، غالباً به جاي آرامش، نگراني ها و اضطراب هاي آنها براي حفظ آنچه دارند چندين برابر شده است!
3. گروه ديگري از آيات از اين حقيقت پرده برمي دارد كه مجذوب شدن به زرق و برق دنيا انسان را از آخرت غافل مي كند؛ يعني شغل شاغل و همّ واحد آنها مي شود و تمام توجّه آنان را به سوي خود جلب مي كند.
مي فرمايد: «يَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ عَنِ الآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ؛ آنها تنها ظاهري از زندگي دنيا را مي دانند و از آخرت غافلند!»[5]
آنها حتّي زندگي دنيا را نشناخته اند و به جاي اينكه آن را مزرعه ي آخرت و قنطره و گذرگاهي براي نيل به مقامات معنوي و ميداني براي ورزيدگي و تمرين جهت به دست آوردن فضايل اخلاقي بشناسند آن را به عنوان هدف نهايي و مطلوب حقيقي و معبود واقعي خود شناخته اند و طبيعي است كه چنين افرادي از آخرت غافل مي شوند.
در جاي ديگر مي فرمايد: «أرَضِيتُمْ بِالْحَياةِ الدُّنْيا مِنَ الآخِرَةِ؛ آيا به زندگي دنيا به جاي آخرت راضي شده ايد؟!» سپس مي افزايد: «فَما مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا فِي الآخِرَةِ إِلاَّ قَلِيلٌ؛ با اينكه متاع زندگي دنيا در برابر آخرت چيز اندكي بيش نيست.»[6]
آري افراد كم ظرفيّت و هوس باز، چنان دنياي كوچك و ناپايدار در نظرشان بزرگ جلوه مي كند كه حيات جاويدان و ابدي را كه مملوّ از مواهب الهي است به فراموشي مي سپارند.
4. در بخش ديگري از آيات، دنيا به عنوان «عَرَض» (بر وزن غَرَض) به معني وجود بي ثبات و زوال پذير تعبير شده است، از جمله مي فرمايد: «... تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَياةِ الدُّنْيا فَعِنْدَ اللَّهِ مَغانِمُ كَثِيرَةٌ...؛ شما سرمايه ي زوال پذير دنيا را طلب مي كنيد در حالي كه نزد خداوند غنيمت هاي فراواني براي شما (در سراي آخرت) است».[7]
در جاي ديگر خطاب به اصحاب پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ مي فرمايد: «شما متاع ناپايدار دنيا را مي خواهيد ولي خداوند سراي ديگر را براي شما مي خواهد»، (...تُرِيدُونَ عَرَضَ الدُّنْيا وَ اللَّهُ يُرِيدُ الآخِرَةَ...)[8]
در آيات ديگري نيز همين گونه تعبير ديده مي شود كه نشان مي دهد گروهي از مسلمانان يا غير مسلمين به خاطر حرص در جمع آوري متاع زوال پذير و ناپايدار دنيا از پرداختن به مواهب پايدار الهي در سراي ديگر و ارزش هاي والاي انساني و مقام قرب به خدا باز مي مانند. آري نعمت حقيقي زوال ناپذير نزد اوست و باقي همه «عرض» و «عارضي» و زوال پذير است.
اين تعبير هشداري است به همه ي دنياپرستان كه مراقب باشند سرمايه هاي عظيم انساني خود را فداي امور زوال پذير نكنند.
5. در بخش ديگري از آيات، از مواهب مادّي دنيا تعبير به «زِينَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا» شده است.[9]
تعبيراتي مشابه آن در آيات ديگر آمده است، مانند: «مَنْ كانَ يُرِيدُ الْحَياةَ الدُّنْيا وَ زِينَتَها نُوَفِّ إِلَيْهِمْ أَعْمالَهُمْ فِيها وَ هُمْ فِيها لا يُبْخَسُونَ؛ كساني كه زندگي دنيا و زينت آن را بخواهند، (نتيجه ي) اعمالشان را در همين دنيا به طور كامل به آنها مي دهيم و چيزي از آنها كم و كاست نخواهد شد (ولي در آخرت بهره اي نخواهند داشت)».[10]
در جاي ديگر خطاب به زنان پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ مي فرمايد: «يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْواجِكَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَياةَ الدُّنْيا وَ زِينَتَها فَتَعالَيْنَ أُمَتِّعْكُنَّ وَ أُسَرِّحْكُنَّ سَراحاً جَمِيلاً؛ اي پيامبر! به همسرانت بگو: اگر شما زندگي دنيا و زرق و برق آن را مي خواهيد بياييد با هديه اي شما را بهره مند سازم و به طرز نيكويي رها سازم! (تا بتوانيد به مقصد خود برسيد)».[11]
اين تعبيرات به خوبي نشان مي دهد كه اين زرق و برق تنها زيور و زينتي است براي حيات دنياي مادّي. بديهي است هرگز در مورد امور حياتي و سرنوشت ساز تعبير به زينت نمي شود آن هم زينت «حيات دنيا» كه به معني زندگي پست است.
شايان توجّه اينكه: حتّي زينت بودن آن هم در آيات ديگر زير سؤال رفته است و تعبير به «زُيِّنَ» شده كه نشان مي دهد يك زينت مصنوعي و خيالي و پنداري است، نه يك زينت واقعي و حقيقي.
مثلاً در سوره ي بقره آيه ي 212 مي خوانيم: «زُيِّنَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا الْحَياةُ الدُّنْيا...؛ زندگي دنيا براي كافران زينت داده شده است»!
و در سوره ي آل عمران آيه ي 14 مي فرمايد: «زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنِينَ وَ الْقَناطِيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ...؛ محبّت امور مادّي از زنان و فرزندان و اموال هنگفت از طلا و نقره و... در نظر مردم زينت داده شده است!»
اين تعبيرات و تعبيرات مشابه آن نشان مي دهد كه حتّي زينت بودن اين امور، جنبه ي پنداري و خيالي دارد و گرفتاران آنها در واقع گرفتار خيال و پندار خويشند.
در اينجا سؤال مهمّي مطرح است: چرا خداوند اين امور را در نظرها زينت داده؟! به يقين براي آزمايش انسان ها و تربيت و پرورش آنهاست؛ زيرا هنگامي كه اين اشياي زينتي جالب و دلربا را كه غالباً با گناه و حرام آلوده است به خاطر خدا رها مي كند، نهال ايمان و تقوا در وجود آنها بارور مي شود و گرنه صرف نظر كردن از اشياي غير جالب افتخاري محسوب نمي شود.
به تعبير دقيق تر تمايلات افسارگسيخته ي دروني و هوا و هوس هاي سركش، امور مادّي و گناه آلود را در نظر انسان جلوه مي دهد، بنابراين زينت بودنش از درون انسان مي جوشد و اگر به خدا نسبت داده شده است به خاطر آن است كه خداوند چنين اثري را در آن تمايلات و هوس هاي سركش آفريده و اگر در بعضي از آيات به شيطان نسبت داده شده، مانند «... وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ...؛ شيطان اعمالشان را در نظرشان جلوه داد»[12] نيز به خاطر همين است كه اين تزيين از يك نظر كار خداست چرا كه اثر هر چيزي از اوست و از نظر ديگر كار هوس هاي دروني است و از ديدگاه سوم كار شيطان است (دقّت كنيد).
به هر حال از مجموعه ي آيات بالا به دست مي آيد كه حبّ دنيا هرگاه به صورت افراطي در آيد انسان را به بيگانگي از خدا مي كشاند.
پي نوشت ها:
[1] . انعام، 32.
[2] . حديد، 20.
[3] . آل عمران، 185.
[4] . لقمان، 33.
[5] . روم، 7.
[6] . توبه، 38.
[7] . نساء، 94.
[8] . انفال، 67.
[9] . كهف، 46 و 28.
[10] . هود، 15.
[11] . احزاب، 28.
[12] . نمل، 24.
اسراف و تبذير در قرآن
دين مقدس اسلام بهرهبرداري مشروع از نعمت هاي الهي و زيبايي هاي زندگي را مباح و روا و اسراف و زيادهروي را حرام و ناروا ميداند و اين بدان جهت است كه مسلمان به تناسب امكانات و توانايي و كارآيي خود، در برابر جامعه مسؤوليت دارد. در اين صورت فرد اسراف كار قهرا از اجراي مسؤوليت و تعهدات اجتماعي خود بازميماند و از اين رهگذر بر پيكر جامعه ضربه ميزند.
قرآن مجيد اين حقيقت را در ضمن مباحث اجتماعي در قالب هايي زيبا بيان ميكند و با هشدار به پيروان خود ميفرمايد: (وَ أَنْفِقُوا في سَبيلِ اللَّهِ وَ لا تُلْقُوا بِأَيْديكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ ) [1] يعني در راه خدا انفاق كنيد و با دست هاي خود، خود را به هلاكت و نابودي نيفكنيد. از اين آيه شريفه چنين استفاده ميشود كه اگر مال در راه خدا و به سود جامعه و رفع نيازمندي هاي مردم مصرف نشود سرنوشت آن جامعه و ملتبه هلاكت و سقوط ميانجامد.
صرفنظر از اهميتخودداري از اسراف و تبذير در دين از نظر موقعيت خاص كشور اسلامي كه در محاصره حكومت هاي سلطهگر قرار گرفته اگر ما بتوانيم تجملات زندگي را حذف كنيم و رعايت اقتصاد و ميانهروي را در همه حال مدنظر و برنامه عمل قرار دهيم، به استقلال كشور كمك كردهايم و به پيروزي نهايي نزديكتر شدهايم. در نتيجه اين شعار را در اقصي نقاط عالم و دنياي اسلام و بالاخص ايران اسلامي اعلام كردهايم كه ما از تنگناهاي اقتصادي نميهراسيم و قدرت آن را داريم كه روي پاي خود بايستيم و به هيچ قدرتي جز خداوند متعال متكي نيستيم.
مفهوم اسراف
راغب اصفهاني ميگويد: «السرف تجاوز الحد في كل فعل يفعله الانسان» [2] اسراف به معني تجاوز از حد و معيار در هر كاري است كه از انسان سر بزند، گرچه استعمال آن در موارد زيادهروي در انفاق مال بيشتر است و گاهي به خروج از اعتدال در مقدار خرج مال و زماني هم به چگونگي بذل مال و مورد آن اطلاق ميشود. اما بنا به مفهوم سخن راغب و روح معني «كل فعل» و بر پايه شواهد فراوان در قرآن و حديث، اسراف به هر گونه تجاوزكاري و زيادهروي گفته ميشود و در هر حال اسراف عملي است ممنوع و محكوم، و مورد خشم و انزجار خداوند متعال است و از آن به شدت منع شده است.
خداوند در سوره اعراف ميفرمايد: «كُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْرِفين» [3] بخوريد و بياشاميد و اسراف نكنيد كه خداوند مسرفان را دوست ندارد.
مفهوم تبذير
تبذير برخلاف اسراف و تنها واژهاي اقتصادي است. تبذير از ريشه «بذر» يعني تفريق و پخش كردن چيزي; اصلش از ريختن و پاشيدن بذر است كه به طور استعاره درباره كسي كه مال خود را بيهوده تلف و پخش ميكند، به كار رفته است و نيز گفته شده است كه تبذير، انفاق مال در راه معصيت است.
با اين توضيحات ملاحظه ميكنيم كه «اسراف» در برابر اقتصاد و ميانه روي قرار دارد و به هرگونه تجاوز از حد، در غير طاعةالله و به قصور از حقالله اطلاق ميشود. در قرآن كريم واژه قصد و مشتقات آن در معاني; راست، متوسط و معتدل به كار رفته است. مانند « وَاقْصِدْ فِي مَشْيِكَ » [4] در راه رفتن اعتدال را رعايت كن.
« فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِنَفْسِهِ وَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَمِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَيْرَاتِ » [5] از ميان آنها عدهاي بر خود ستم كردند و عدهاي ميانهرو بودند و عدهاي به اذن خدا در نيكيها از همه «پيشي» گرفتند.
حضرت علي(ع) در مورد قصد ميفرمايند: «عليك بالقصد في الامور» [6] بر تو باد ميانهروي در كارها. در خطبه همام از نشانههاي متقين و پرهيزگاران ميفرمايد: «و ملبسهم الاقتصاد» [7] يعني پوشاكشان ميانه بود، بدين معني افراط و تفريط در كارها و زندگيشان وجود ندارد.
از مجموع اين نظريهها اين چنين برميآيد كه بين واژه اسراف به معني اقتصادي آن با واژه تبذير فرق زيادي وجود ندارد و تنها ممكن است در جهت تمايز بين اين دو واژه گفته شود كه با توجه به خصوصيات تعابير لغتشناسان در معني تبذير، مقصود از اين واژه تلف كردن و ضايع نمودن مال است و زيادهروي در انفاقات شخصي و امور خيريه را شامل نميشود، در حالي كه اسراف فراگيرتر از آن و در برگيرنده همه موارد از به هدردادن و زيادهروي در مصارف شخصي و خانوادگي و انفاق هاي مستحب ميباشد. و به عبارت ديگر هر تبذيري اسراف است ولي هر اسرافي تبذير نيست.
از امام صادق(ع) جمله كوتاهي نقل شده است كه ممكن است همين نكته را از آن استفاده كرد. آن حضرت فرمود: «ان التبذير من الاسراف» يعني، تبذير از اسراف است. در اين حديثشريف، براي اسراف انواعواقسامي فرض شده، كه تبذير شاخهاي از آن معرفي گرديده است.
اسراف از نظر قرآن
در قرآن كريم واژه «اسراف» و مشتقات آن مكرر به كار رفته است ولي در بيست و سه مورد لفظ «اسراف» استعمال شده كه در هر مورد، مفهومي ويژه دارد. در غالب موارد، مقصود از اسراف جنبههاي اخلاقي، عقيدتي و تجاوز از حدود الهي است، و تنها در چهار مورد جنبه مالي را شامل ميشود كه با دو آيه «تبذير» شش آيه ميشود.
به آيات زير توجه كنيد:
1 - كَذَلِكَ زُيِّنَ لِلْمُسْرِفِينَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ. [8]
اينگونه براي اسراف كاران اعمال شان زينت داده شده است.
2 - وَ لا تُطيعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفينَ. [9]
اطاعت فرمان مسرفان نكنيد.
3 - إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذَّابٌ. [10]
خداوند اسراف كار دروغگو را هدايت نميكند.
4 - وَإِنَّ فِرْعَوْنَ لَعَالٍ فِي الأرْضِ وَإِنَّهُ لَمِنَ الْمُسْرِفِينَ. [11]
و به راستي فرعون برتريجويي (و طغيان) در زمين روا داشت و او از اسرافكاران بود.
اما آياتي كه تنها ظهور در جنبههاي اقتصادي دارند عبارتند از:
1 - انعام، آيه 141.
2 - اعراف، آيه 31.
3 - فرقان، آيه67.
4 - اسراء، آيات27 و 28.
حال به ذكر چند آيه ميپردازيم:
1 - وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ وَالْمِسْكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَلا تُبَذِّرْ تَبْذِيرًا إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ كَانُوا إِخْوَانَ الشَّيَاطِينِ وَكَانَ الشَّيْطَانُ لِرَبِّهِ كَفُورًا. [12]
و حق نزديكان را بپرداز! و (همچنين) مستمند و در راهمانده را، و هرگز تبذير مكن چرا كه تبذيركنندگان برادران شيطانند و شيطان كفران (نعمتهاي) پروردگار كرد.
واژه «تبذير»، تنها يك واژه اقتصادي است و در قرآن كريم تنها در همين دو آيه از سوره اسراء به كار رفته است. و شايد در قرآن كريم كمتر مواردي بتوان پيدا كرد كه با چنين لحن تند و شديدي از عملي نهي شده باشد.
2 - خُذُوا زِينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ وَكُلُوا وَاشْرَبُوا وَلا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ.[13]
زينتخود را در هر مسجد برگيريد و بخوريد و بياشاميد و اسراف نكنيد همانا كه خداوند مسرفان را دوست نميدارد.
تمامي آيات مربوط به اسراف را ميتوان به طوركلي به دو بخش تقسيم كرد:
1 - اسراف در مال.
2 - اسراف در غيرمال.
1 - اسراف در مال
آيات مربوط به زيادهروي در صرف مال شامل دو بخش است:
الف) اسراف در مصرف شخصي; ميفرمايد: «كُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ إِذَا أَثْمَرَ...» [14] از ميوه آن به هنگامي كه به ثمر مينشيند بخوريد و حق آن را به هنگام درو بپردازيد، اسراف نكنيد كه خداوند مسرفين را دوست نميدارد.
بنابراين اسرافي كه در بعد اقتصادي بيشتر مورد توجه است و موجب تضعيف بنيه مالي محرومان و لذتطلبي مسرفان ميشود و از بلاهاي بزرگ اجتماعي است و فقر و محروميت بيشتر به دنبال دارد همين نوع اسراف است كه هر مسلمان با توجه به وظيفه و تعهد و مسؤوليتي كه در برابر خداوند و اجتماع دارد لازم است، در مخارج زندگي خويش رعايت اعتدال را بكند و جدا از اسراف پرهيز نمايد.
ب) اسراف به خاطر ديگران; وقتي انفاق از حد تعادل خارج شود نسبتبه انفاق شونده و انفاقكننده هر دو عوارض سوء و زيانبار خواهد داشت، به اين جهت است كه قرآن مجيد وقتي در آياتي از سوره شريفه فرقان ويژگي هاي مؤمنان و بندگان واقعي را برميشمارد يكي از آن ويژگي ها را اينگونه معرفي ميفرمايد:
« وَالَّذِينَ إِذَا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَلَمْ يَقْتُرُوا وَكَانَ بَيْنَ ذَلِكَ قَوَامًا »; [15] كساني هستند كه هرگاه انفاق كنند نه اسراف ميكنند و نه سخت گيري، بلكه در ميان اين دو اعتدالي دارند.
و نيز قرآن، خطاب به حضرت پيامبر(ص) ميفرمايد:« وَلا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِكَ وَلا تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَحْسُورًا »[16] هرگز دستت را بر گردنت زنجير مكن (و ترك انفاق و بخشش منما) و بيش از حد آن را مگشا تا مورد سرزنش قرار گيري و از كار فروماني.
و در همين رابطه حضرت علي(ع) ميفرمايند: «ما عال امرء اقتصد» [17] كسي كه ميانهروي پيشه سازد تنگدست نگردد.
و حضرت رسول(ص) ميفرمايند: «من اقتصد اغناه الله، و من بذر افقره الله» [18] هر كس در دخل و خرج ميانهروي كند خدا بينيازش ميكند و هر كس اسراف و تبذير نمايد خداوند فقيرش گرداند.
زيربناي آفرينش بر تعادل گذاشته شده است « وَكُلُّ شَيْءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدَارٍ » [19] و هر چيزي نزد او مقدار معيني دارد و در مورد ديگر ميفرمايد:
« إِنَّا كُلَّ شَيْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ » [20] ما هر چيزي را به اندازه آفريديم.
حساب هر چيزي در پيشگاه خداوند متعال براساس حكمتبالغه او و مصلحت و عدالت و از روي اندازه و بدور از افراط و تفريط است، و اساس حكومت را هم عدالت تشكيل ميدهد و اقامه عدل از اهداف مهم بعثت انبياي عظام الهي بوده است تا آنجا كه معيار مالكيت مشروع را عدم زيان و اضرار و ستم به فرد و اجتماع، و ضابطه انفاق و احسان را كرامت و سخاوت بدور از بخل و امساك و نيز بدور از اسراف و زيادهروي قرار داده است و بالاخره تحكيم بنيان اقتصادي جامعه و ميانهروي مطلوب و مورد تاكيد شارع مقدس اسلام است.
2 - اسراف در غيرمال
الف) اسراف در قتل; در دوران جاهليت رسم بر اين بود كه هرگاه كسي از روي ظلم و تعدي به قتل ميرسيد بستگان مقتول با توجه به خوي و خصلت جاهلي و حس كينهتوزي و انتقامجويي چند نفر از بستگان قاتل را به قتل ميرساندند. قرآن كريم اين تجاوز و انتقامجويي را مردود دانسته و فرمود: « فَلا يُسْرِفْ فِي الْقَتْل » [21] . اما در قتل اسراف نكنيد، يعني، براي قتل يك نفر، فقط يك نفر را به قتل برسانند آن هم با توجه به صدر آيه كه ميفرمايد: « وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتي حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ »، نفسي را كه خداوند حرام كرده است نكشيد مگر از روي حق، يعني اين كشتن هم فقط در مواردي تجويز شده است كه قاتل مستوجب كشته شدن باشد و با علم و عمد مرتكب قتل نفس شده باشد.
ب) اسراف در نفس; كسي كه از نظام اعتدال خارج ميشود و با ارتكاب گناه و معصيت از حريم انساني خود تجاوز ميكند اسراف كار است، اما اسراف كاري كه مشمول پيام رحمت و اميد الهي قرار گرفته است:« قُلْ يا عِبادِيَ الَّذينَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَميعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحيمُ ». [22] بگو اي بندگان من كه بر خود اسراف و ستم كردهايد از رحمتخداوند نوميد نشويد كه خدا همه گناهان را ميآمرزد.
ملاحظه ميشود كه هرگونه گناه و تجاوز از حد و مرز و حريم انساني اسراف بر نفس شمرده ميشود.
در جاي ديگر ميبينيم، مجاهدان جنگ احد به درگاه خداوند متعال دست نياز برميداشتند:« وَ ما كانَ قَوْلَهُمْ إِلاَّ أَنْ قالُوا رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ إِسْرافَنا في أَمْرِنا وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْكافِرين »[23] گفتار آنها فقط اين بود كه پروردگارا گناهان ما را ببخش و از تندروي هاي ما در كارها چشم بپوش، قدم هاي ما را ثابتبدار، و ما را بر جمعيت كافران پيروز بگردان.
از آيه شريفه مستفاد ميشود، آنچه از آن عدول كرده و بجا نياوردهاند اطاعت امر پيامبر(ص)، و سستي و منازعه بوده است.
هر نوع گناه، اسراف و تجاوز از حد فطري و طبيعي انسان است كه با ارتكاب آن از مسير اعتدال بيرون ميرود و به راه زوال و نيستي كشانده ميشود و اين درستخلاف آن هدف عالي است كه انبياي الهي براي آن مبعوث شدهاند.
قرآن در اين مورد ميفرمايد: « وَ لَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُنا بِالْبَيِّناتِ ثُمَّ إِنَّ كَثيراً مِنْهُمْ بَعْدَ ذلِكَ فِي الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ»; [24] و رسولان، با دلايل روشن به سوي بنياسرائيل آمدند، اما بسياري از آنها بر روي زمين تعدي و اسراف كردند. در اين آيه شريفه مراد از «مسرفون» كساني هستند كه از انبيا و طريق حق تبعيت نكردند و در نتيجه اين سركشي به گناه آلوده شدند.
معيار اسراف
احاديثي از حضرت امام صادق(ع) نقل است كه در مورد اسراف به اصحاب ميفرمايند: كمترين حد اسراف اين است كه لباسي را كه بيرون خانه براي حفظ آبرو ميپوشي در داخل خانه نيز بپوشي يا باقيمانده آب و غذا را كه در ظرف ميماند دور بريزي و يا خرما را خورده و هسته آن را دور اندازي. [25] در بعضي از احاديث آمده است كه در هنگام وضو گرفتن بايد مواظب باشيم كه دچار اسراف نشويم و مقدار يك مد (معادل سه چهارم ليتر) آب براي وضو كفايت ميكند.
و نيز در ذيل آيه شريفه 31 سوره اعراف: «كلوا و اشربوا...» احاديثي از حضرت امام صادق(ع) نقل شده است كه از آن جمله اين حديث است كه «عياشي از ابان بن تغلب» از آن حضرت نقل ميكند كه مال و ثروت از آن پروردگار است كه آن را در نزد مردم به امانت گذاشته است و به آنها اجازه فرموده كه در حد اعتدال و ميانهروي بخورند و بياشامند و لباس بپوشند، و نكاح كنند، مركب سواري داشته باشند و مازاد آن را به فقراي مؤمنين ببخشند و بدينوسيله اختلافات طبقاتي را از بين ببرند و پراكندگي ها را ترميم كنند و كسي كه اينگونه عمل ميكند، آنچه را كه ميخورد و ميآشامد، اعمالش مباح است و نكاح او و استفاده از مركوبش نيز حلال ميباشد و كسي كه از اين حد تجاوز كند بر او حرام است و سپس فرمود كه اسراف نكنيد كه خداوند مسرفان را دوست ندارد.
از فرمايش امام(ع) كه نظرشان را به صراحت اعلام و ميفرمايند: «من عدا ذلك كان عليه حراما» [26] حرمت اسراف به وضوح آشكار ميشود و وقتي از حد متعادل و مشخص كه در اين حديثشريف بدان تصريح شده تجاوز شد به حرمت ميانجامد و به دليل اينگونه احاديث و يا به دليل نهي صريح قرآن (لاتسرفوا) اسراف و تبذير نوعي حريمشكني و عصيان در برابر امر پروردگار و از گناهان كبيره محسوب ميشود.
در حديثي ديگر ميفرمايد: «كسي كه چيزي را در غير اطاعت خدا انفاق كند او مبذر است و كسي كه در راه خدا چيزي را انفاق كند او مقتصد است. [27] در اين جا معلوم ميشود كه بذل و بخشش اگر به قصد و نيت الهي نباشد حكم اسراف را دارد و اصولا از ديد اسلام چنين عملي اخلاقي و پسنديده نيستحال كه بحث اخلاقي به ميان آمد متناسب است تا اشارهاي اجمالي بكنيم به اين كه چگونهعملي، از نظر اسلام مقبول است.
عمل اخلاقي از ديدگاه اسلام
اسلام عملي را خير و اخلاقي ميداند كه داراي دو جنبه باشد. به اين معني كه هر عمل از روح و نيت «حسن فاعلي» و شكل و صورت «حسن فعلي» تشكيل شده است و عمل خير بايد حسن فعلي داشته باشد يعني صورت و شكل عمل صحيح باشد. مثلا كسي كه مالي را از راه هاي نامشروع جمع كرده و با اين مال به قصد قربت اقدام به خيرات و مبرات مينمايد از او پذيرفته نيست و يا مال مباح و مشروع را خواسته باشد براي ريا و خودنمايي و در غير رضا و طاعت پروردگار انفاق و بخشش كند اينجا هم مردود است و بنا به نظر حضرت امام صادق(ع) چنين كسي مبذر و مسرف است.
معيار و ملاك هزينهها
اصولا توجه به اين نكته ضروري است كه هر كس چقدر حق هزينه دارد كه وقتي از آن حد گذشت مشمول اسراف ميشود و بايد از آن خودداري نمايد، به اعتباري مصرف و مخارج زندگي را ميتوان به دو قسم تقسيم نمود، مخارج روا و مخارج ناروا، قضاوت در مورد روا و ناروا بودن مخارج با عرف و افراد اجتماع است. همانطور كه قضاوت در مورد اباحه و حرمت بدست شرع است، هر كس براساس ايمان و عدل اسلامي موظف است زندگي خويش را طبق شان و موقعيتي كه در اجتماع دارد تنظيم كند (البته اين با معني مساوات اسلامي منافاتي ندارد، زيرا اين تفاوت براساس تفاوت در شهرت و ضعف استعداد و ميزان تلاش و فعاليت هر كس و مراحل مختلف افراد است) مثلا در باب خمس داريم كه افراد در مورد منافع كسب بايد مخارج سالانه خود را طبق شان تامين كنند و آنچه از اين معيار اضافه باشد مشمول خمس ميشود و يا در باب زكات شرط است كه نيازمنداني ميتوانند آن را دريافت نمايند كه هزينه لباس و غذا و ساير مخارج ضرور زندگي آنان تامين گردد و توسعه يابد تا هم سطح ساير افراد قرار گيرند.
در مورد نفقه زن كه بر عهده شوهر است معيار چنين است كه مرد خوراك و پوشاك زن را در حد شايسته و شرافت مندانه كه در خور شان و موقعيت اجتماعي اوست تامين نمايد در اين زمينه قرآن مجيد ميفرمايد: « وَعَلَى الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَكِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ لا تُكَلَّفُ نَفْسٌ إِلا وُسْعَهَا»[28] بر آن كسي كه فرزند براي او متولد شده (پدر) لازم است خوراك و پوشاك مادر را به طور شايسته و در مدت شيردهي بپردازد حتي اگر طلاق گرفته باشد، هيچ كس موظف به بيش از مقدار توانايي خود نيست.
ميبينيم آن قسمت از مخارج و هزينههايي كه با موقعيت اجتماعي و شؤون زندگي انسان موافق و سازگار است اقتصاد و تقدير معيشت است و آنچه از اين حد و مقدار تجاوز كند، اسراف و زيادهروي است و موجب غضب پروردگار خواهد بود.
لازم به تذكر است كه شايد نتوان معيار و مقدار معيني براي اسراف در نظر گرفت. بلكه اسراف مفهومي است كه در افراد مختلف و اوضاع گوناگون و اجتماعات مختلف مصاديق متفاوت و مختلفي مييابد، مثلا ممكن است پوشيدن لباس و يا خوردن غذايي خاص در شرايطي كه در جامعه نيازمند و محتاج وجود ندارد اسراف نباشد لكن همان پوشاك و خوراك در جامعهاي فقير و يا زماني خاص زيادهروي و اسراف محسوب شود و اين خود توجه دادن ثروتمندان است به اين كه مسايل مهمتر را در نظر بگيرند و بر تمام ابعاد زندگي خود را زير نظر گيرند و احساس مسؤوليت كنند و بدانند كه همگان در پيشگاه ايزد متعال مسؤولند; مسؤول در برابر خود و جامعه خود.
غني بايد در فكر فقير و رفع نيازهاي او باشد كه در تعاليم اسلام بر اين مساله تاكيد فراوان شده است و براي نمونه علاوه بر آيات شريفه قرآني كه وارد شده استبه اين كلام مشهور حضرت رسول(ص) اكتفا ميشود كه فرمود: «من اصبح و لا يهتم بامور المسلمين فليس بمسلم»، پس بايد غني در فكر فقير و در راه رفع حوايج او باشد و افراد كم درآمد در مرز خود حركت كنند تا امتيازهاي نابجا از ميان برود و اصول در جامعه رشد كند و بحران هاي اقتصادي پديد نيايد.
اسراف موجب تنگدستي و فقر است و ميانهروي مايه توانگري
در حديثي از امام علي(ع) آمده است كه «القصد مثراة و السرف مثواة» [29] يعني اقتصاد و ميانهروي موجب ثروتمندي و اسراف و ولخرجي موجب سقوط و فقر ميگردد.
و نيز امام زينالعابدين(ع) از رسول خدا(ص) نقل ميفرمايد كه فرمود: «ثلاث منجيات فذكر الثالث القصد في الغني و الفقر» [30] حضرت رسول سه عامل براي نجات معرفي ميفرمايند كه سومين آن ميانهروي و اعتدال در توانگري و نيازمندي است. پس افراد توانگر هم حق ندارند به بهانه اين كه امكانات مالي وسيع دارند به اسراف پردازند.
نكته مهمي كه از اين حديث استنباط ميشود اين است كه اسراف و تبذير موجب فقر و تنگدستي است.
اسرافي كه هميشه حرام است
سه قسم اسراف است كه در همه جا و در همه حالات حرام است و اختصاص به شخص يا زمان، يا جاي خاصي ندارد.
1 - ضايع كردن مال و بيفايده كردن آن، هر چند آن مال كم باشد. مانند بقيه ظرف آب را ريختن در جايي كه آب كمياب باشد و به آن مقدار رفع نياز ميگردد. يا لباسي را كه قابل استفاده شخصي يا ديگران است، پاره كردن و يا دور انداختن و يا خوراكي را نگهداشتن و به ديگري ندادن تا اين كه ضايع و تباه شود و يا دادن مال به دست صغيري كه آن را تلف ميكند و نظاير اينها.
حضرت صادق(ع) ميوه نيمخوردهاي را ديدند كه از منزل ايشان بيرون انداخته شده بود. آن حضرت ناراحت و خشمگين شدند و فرمودند اين چه كاري است كه كرديد؟ اگر شما سير شدهايد بسياري از مردم هستند كه سير نشدهاند، پس به آنهايي كه نيازمندند بدهيد. متاسفانه در حال حاضر ميبينيم در جامعه اسلامي، چه مقدار از غذاها و يا ميوههايي كه قابل استفاده است در سطل هاي آشغال و زبالهدان ها ريخته ميشود! در حالي كه افراد بسياري به آن نياز دارند. نسبتبه دور ريختن تتمه طعام بخصوص خرده نان (مگر در صحرا براي حيوانات) روايات تهديدآميزي رسيده است كه ذكر آنها موجب طول كلام است.
خوردن چيزهاي مضر هم اسراف است
2 - از موارد اسراف، صرف كردن مال است در آنچه به بدن ضرر برساند، از خوردني و آشاميدني و غير آنها مانند خوردن چيزي پس از سيري هر گاه مضر باشد. چنان چه صرف مال در آنچه كه براي بدن نافع و به صلاح آن است، اسراف نيست.
صرف كردن مال در محرمات اسراف است
3 - صرف كردن مال در مصرف هايي كه شرعا حرام است، مانند خريدن شراب و آلات قمار و اجرت فاحشه و خواننده و رشوهدادن به حكام و صرف نمودن مال در چيزي كه ظلمي در بردارد يا ستمي به مسلماني ميرساند و نظير اين ها، و در چنين مواردي از جهت مخالفت امر خدا معصيت است، يكي گناه بودن اصل عمل و يكي اسراف بودن صرف مال در آن موارد.
رابطه اسراف و اتلاف مالكيت
در اسلام مالكيتي كه از راه هاي مباح حاصل شده باشد محترم شمرده شده است و جز در مواردي خاص كه در فقه اسلامي مقرر شده از مالك سلب مالكيت نميشود. در اين جا لازم است اين نكته روشن شود كه مالك حق اتلاف را ندارد و حق تصرف تا مرز اتلاف پيش نميرود، اگر مالك بخواهد ملك خويش را تلف كند نوعي «اعراض» تلقي ميشود به طوري كه آن مال بكلي از مالكيت او خارج ميشود و رابطه مالكيتشخص با آن چيز از بين ميرود.
«اعراض» يكي از عوامل سلب مالكيت است. اتلاف مال گناه است و تلفكننده اصولا در ملك خداوند تصرف نابجا كرده است.
به عنوان مثال: شخصي از بالاي پشتبام ليوان خود را به قصد شكستن مياندازد. اگر ديگري در بين راه آن را بگيرد صاحب آن ليوان كدام يك از آن دو هستند؟ اين بحثي حقوقي است كه در فقه نيز مطرح است، شخص پرتاب كننده ليوان رابطه مالكيتخود را با ليوان قطع كرده است و اين «اعراض» نام دارد در حالي كه اگر او حق داشتشاهد تلف شدن مال خويش باشد اين رابطه قطع نميشد و قطع شدن رابطه مالكيتبه صرف اين عمل بدين معني است كه او حق اتلاف ندارد. با اولين اقدام شخص «براي اتلاف مال خود» دو مساله به وجود ميآيد: يك گناه تكليفي و ديگر اثر حقوقي كه همان قطع مالكيت اوستبه گونهاي كه اگر فرد ديگري آن مال را از تلف شدن نجات دهد مالك آن ميگردد.
صراط مستقيم
در جامعه اسلامي براساس نگرش خاص اسلام بايد تمام حركت ها و روش ها در كليه شؤون و ابعاد حياتي در مسيري ويژه قرار گيرد كه در اصطلاح خاص مكتبي از آن صراط مستقيم و طريقه وسطي، سواءالسبيل يا راه ميانه و خط عدالت تعبير ميشود، صراط مستقيم راهي است كه خداوند متعال براي انسان در نظر گرفته و از اين راه است كه انسان ميتواند به كمال لايق خود برسد و گذشتن از آن توام با سلامت و عافيت از پل صراط در جهان ديگر است، و آن خط و مسيري است كه در دو لبه پرتگاه سقوط در دره هولناك بدبختي هلاك و عذاب واقع شده است.
راهروان اين صراط به هر طرف بلغزند خواه چپ يا راست، به جانب افراط و تفريط، جلو افتادن از ديگر رهروان يا عقب ماندن، تهور و بي باكي يا جبن و ترس بيمورد، پرگويي يا سكوت و بالاخره خواه لغزش به سوي اسراف و اتراف و تبذير باشد يا به سوي بخل و امساك و تقتير، در هر حال گمراهي است و انحراف و شقاوت.
حضرت علي(ع) ميفرمايد: «اليمين والشمال مضلة والطريق الوسطي هي الجادة» [31] راست و چپ گمراهي است و راه راست جادهاي است غيرقابل انحراف و به تعبير ديگر، رهرو واقعي اين طريق خود حضرت علي(ع) در جاي ديگر ميفرمايد: «و من اخذ يمينا و شمالا ذموا اليه الطريق» [32] هر كس به سمت راست و چپ برود مذمتش كرده و از تباه شدن و مفسده برحذرش داريد.
و نيز آن حضرت در مورد مفسدهگران ميفرمايد: «و اخذوا يمينا و شمالا» [33] مفسدين با پيش گرفتن راههاي گمراهي راست و چپ از صراط مستقيم هدايت، چشم پوشيده و محروم شدند بنابراين روشن است كه اسراف و تبذير و بخل و تقتير در صراط مستقيم مكتب اسلام جايي ندارد و خروج از راه تعادل است، ولخرجي و ريختوپاش هاي متكبرانه بر روش مترفين و نازپروردگان لغزش و انحراف به سمت راستبوده و بخل و تقتير و امساك، سقوط در جهت چپ و جذب شدن به اصحاب شمال ميباشد.
در اين مطلب توجه به اين نكته ضرور است كه انسان منهاي هدايت آسماني و مكتب وحي طبعا يا بخيل است و يا اهل اسراف و تبذير، « وَكَانَ الإنْسَانُ قَتُورًا» [34] انسان سخت گير است; همانگونه كه ظالم و نادان است. « إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولا » [35] و اين هدايت تشريعي الهي است كه او را از اين طبيعت و خصلت هاي پستحيواني نجات ميدهد و لذا خداوند متعال در آيات كريمه قرآني جهت رهايي از افراط و تفريط و نجات از پستي ها و خست هاي نفساني راه هدايت و تربيت را براي انسان هموار كرده است و ميفرمايد: «بندگان خداي رحمان آنان هستند كه هنگام انفاق اسراف نكرده و بخل هم نورزند بلكه در اين ميان راهي استوار، معتدل و براساس عدالت پيش ميگيرند». [36]
پس بهطور كلي و بويژه از بعد اقتصادي كه مورد بحث ما است، بي جا و ناروا مصرف كردن و تلف كردن نعمت هاي الهي، محروم كردن جامعه از آن نعمت ها است، لذا ميبينيم كه قرآن كريم چگونه به موارد مختلف آن اشاره ميفرمايد: «خداوندت مسرفين را دوست نميدارد» [37] و «مسرفين قابل هدايت نبوده و بسيار دروغگويند» [38] و «اهل هلاكت و گمراهياند و نجات ندارند» [39] و «اهل ترديد و شك و ريبند» [40]، «اهل آتشند» [41] و «قابل پيروي نيستند.» [42]
چون بناي اسلام بر صراط مستقيم است از جهت ديگر، قرآن مجيد، بخل و امساك و تقتير را هم مورد نكوهش قرار داده و مثلا ميفرمايد: « الَّذِينَ يَبْخَلُونَ وَيَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ وَيَكْتُمُونَ مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ » [43] آنان كه بخل ميورزند و مردم را به بخل واميدارند و آنچه خدا از فضل خود به آنان بخشيده كتمان ميكنند «به مردم استفاده نميرسانند» به كيفر خود خواهند رسيد.
چرا مسرفين مبغوض خدا و مبذرين برادران شيطان شمرده شدهاند؟
علت اين مطلب را بايد در جهانبيني و اعتقادات اسلامي جستجو كرد و تبيين آن در مورد مسرفان ميتواند چنين باشد كه خداوند امر به عدالت و احسان ميكند و طبعا صاحبان عدالت را دوست ميدارد. « إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ » و از آنجا كه اسراف كاران از اين فرمان سرپيچي كرده و بي عدالتي در مصرف را پيشه خود ساختهاند قهرا مورد خشم و دشمني خداوند قرار خواهند گرفت، ولي در مورد تبذيركاران علت همدستبودن و شباهتشان به شيطان را از آيه شريفه ميتوان استنباط كرد آن جا كه ميفرمايد: مبذران برادران شيطانند و تعبير برادر در لغت عرب به معني مشابه و نظير هم ميآيد و شيطان در برابر پروردگارش ناسپاس است،
و از طرف ديگر تبذير به معناي ضايع كردن نعمت هاي خداوند است و خود نوعي ناسپاسي است نسبتبه آن نعمت ها; و شيطان نخستين فردي است كه همه چيز را ناديده گرفت و تمرد از فرمان خدا كرد و راه ناسپاسي را باز نمود، لذا آنها كه مبتلا به اين خصلت ناروا باشند از همكاران و همدستان شيطان خواهند بود و از آنان با عنوان برادران شيطان ياد شده است و اين است رمز تعبير زيباي قرآن.
درسي از رسول خدا(ص)
در كتاب تحفالعقول آمده است: «جاء الرجل بلبن و عسل لشربه فقال(ص): شرابان يكتفي باحدهما عن صاحبه لا اشربه و لا احرمه و لكني اتواضع لله; فانه من تواضع لله رفعه الله و من تكبر وضعه الله و من اقتصد في معيشته رزقه الله و من بذر حرمه الله و من اكثر ذكر الله آجره الله» [44] مردي شير و عسل براي پيامبر(ص) آورد تا بنوشد فرمود: دو نوشيدني كه يكي از ديگري كفايت ميكند من آن را نخورم و حرام هم نميكنم ولي براي خدا تواضع ميكنم. زيرا هر كه براي خدا تواضع كند خدايش بالا برد و هر كه تكبر كند خداوند او را خوار سازد و هر كه در زندگي ميانهروي كند خدايش روزي دهد و هر كه زيادهروي كند خداوند او را بينصيب گرداند و هر كه خدا را بسيار ياد كند خدايش جزا دهد.
نكاتي كه در اين حديثشريف است مستلزم بحثي مفصل و هر كدام راه گشاي سعادت دنيا و آخرت است اما مناسب با اين مقال آن است كه پيامبر(ص) ميفرمايند: رعايت اقتصاد و ميانهروي در معيشتباعث ازدياد روزي و نزول بركات الهي است و فردي كه رعايت اعتدال ميكند دچار فقر و تنگدستي نميشود و برعكس كسي كه طريق اسراف و تبذير پيش گيرد دچار محروميت ميشود و خداوند چنين بندهاي را به سختي معيشت مبتلا ميسازد.
امام صادق(ع) فرمود: «چهار دسته هستند كه دعايشان مستجاب نميشود:
اول) كسي كه در خانه مينشيند و ميگويد: خدايا به من روزي بده! و در طلب روزي تلاش نميكند در جواب او گفته ميشود: «الم آمرك بالطلب؟» آيا تو را به طلب روزي دستور ندادم؟
دوم) كسي كه از همسر خود ناراحت است و او را نفرين ميكند، ميفرمايند: «الم اجعل امرها عليك» آيا امر او را به دست تو قرار ندادم؟
سوم) كسي كه مالي داشته و آن را ضايع كرده است، ميگويد: «اللهم ارزقني» خدايا به من روزي بده! ميفرمايند: «الم آمرك بالاقتصاد؟» آيا تو را به اقتصاد و ميانهروي و اعتدال در خرج امر نكرديم و «الم آمرك بالاصلاح؟» آيا به تو دستور اصلاح در مال را نداديم؟
چهارم) كساني كه از مال خود بدون شاهد به ديگران وام دهند و بعد وامگيرنده منكر شود، خداوند ميفرمايد: «الم آمرك بالشهادة؟» آيا به تو دستور نداديم شاهد بگيري؟[45]
ملاحظه ميفرماييد كه با وجود اسراف و شاهد نگرفتن در پرداخت وام، دعا فايدهاي ندارد.
آثار سوء اسراف
الف) زيان هاي فردي
اسراف كار، علاوه بر زيان هاي اقتصادي كه بر جامعه و ملت تحميل ميكند، براي خود نيز زيان هاي جبرانناپذيري به بار ميآورد:
1 - خشم الهي; اسراف كار چون تعادل و توازن اقتصادي جامعه را برهم ميزند، از رحمتخدا بدور و گرفتار خشم خدا ميشود، همانگونه كه در قرآن مجيد آمده است: « إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْرِفين » [46] خداوند اسرافكاران را دوست نميدارد، و امام صادق(ع) فرمود: «ان السرف امر يبغضه الله» [47] اسراف مورد غضب خداست.
2 - محروميت از هدايت; خداي متعال كه همواره درهاي رحمتش بر بندگان گشوده استخود را « غَافِرِ الذَّنْبِ وَقَابِلِ التَّوْبِ » [48] معرفي كرده است لكن نسبتبه اسراف كاران ميفرمايد: « إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذَّابٌ » [49] همانا خداوند كسي را كه اسراف كار و دروغگوست هدايت نميكند.
3 - فقر; روشنترين اثر اقتصادي اسراف، فقر است، زيرا كه اسراف كار در اثر مصرف نارواي خود هم جامعه را به ورطه فقر ميكشاند و هم خود دچار فقر ميشود. لذا يكي از راه هاي مبارزه اسلام با فقر و محروميت ايجاد هماهنگي اقتصادي و ريشهكن ساختن اسراف است. حضرت علي(ع) ميفرمايند: «القصد مثراة و السرف متواة» [50] اقتصاد و ميانهروي باعث توان گري و اسراف و ولخرجي مايه فقر و تنگدستي است. و نيز فرمود: «سبب الفقر اسراف» [51] ولخرجي عامل فقر است.
4 - هلاكت; اسراف از هر نوعي كه باشد انسان را به نابودي ميكشد. قرآن مجيد اين حقيقت را چنين بيان ميفرمايد: «ما به وعدههايي كه به انبياء و اوليا داديم وفا كرديم و سپس آنها را با هر كه اراده كرديم نجات داديم، اما مسرفان و ستمگران را هلاك كرديم» [52] و نيز حضرت علي(ع) ميفرمايد: «كثرة السرف تدمر» [53] اسراف كاري زياد انسان را به هلاكت ميكشاند.
5 - كيفر اخروي; كيفر كساني كه از حدود الهي تجاوز كرده و اوامر و نواهي خدا را ناديده گرفته باشند، تنها فقر و تنگ دستي در دنيا نيستبلكه عذاب اخروي نيز در انتظار آنان است. قرآن مجيد در اينباره ميفرمايد: « كَذلِكَ نَجْزي مَنْ أَسْرَفَ وَ لَمْ يُؤْمِنْ بِآياتِ رَبِّهِ وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَشَدُّ وَ أَبْقى » اين چنين جزا ميدهيم كسي را كه اسراف كند و ايمان به آيات پروردگارش نياورد، عذاب آخرت شديدتر و پايدارتر است، و در جاي ديگر ميفرمايد: « وَ أَنَّ الْمُسْرِفينَ هُمْ أَصْحابُ النَّارِ» براستي كه مسرفان اهل دوزخند. به اين ترتيب معلوم است كه وضع افرادي كه در مسير باطل و هرزگي ها دچار اسراف ميشوند چه خواهد بود!
ب) زيان هاي اجتماعي اسراف
البته از نظر اسلام، هر كس مالك حاصل كار و دسترنجخود - با رعايتحدود شرعي - ميباشد ولي انسان نميتواند به بهانه اين كه مالك مالي است هر طور كه بخواهد آن را صرف و خرج كند بلكه دو شرط اساسي دارد: يكي بهرهگيري براي خود و ديگري بهرهدادن به ديگران و تعطيل اينها دو صورت ميتواند داشته باشد:
1 - ثروتاندوزي و تكاثر كه نه خود از آن بهرهمند شود و نه ديگران.
2 - صرف مال در راه هوا و هوس و اسراف كاري، كه هر دو ممنوع و داراي پيامدهايي به شرح زير ميباشند:
1) حقناشناسي، وجدان هر انساني اين مطلب را پذيراست كه در برابر هر احساني بايد تشكر كرد و اخلاق اجتماعي نيز حكم ميكند كه در مقابل هر نيكي بايد حقشناس و سپاس گزار باشيم، از احسان و نيكي پدر و مادر، استاد و معلم تا خالق مهربان.
« لَئِنْ شَكَرْتُمْ لأزِيدَنَّكُمْ وَلَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ » [54] اگر شكر نعمت را بجا آوريد، فزوني دهيم و اگر كفران نعمت كنيد مجازاتم شديد است.
2 - تزلزل و سستي، انسان هاي معتدل در فراز و نشيب هاي زندگي هرگز نميلغزند ولي افراد اسراف كار كه ولخرجي و مصرفزدگي تمام ابعاد زندگيشان را فراگرفته چون روحيه مقاومت ندارند، شكستخورده و متزلزل خواهند بود.
3 - كاهش توليد، جامعه مصرفي رفتهرفته قدرت توليد را از دست ميدهد و براي تامين مايحتاج خود به بيگانه روي ميآورد. اين مطلبي است كه در دوران حكومت طاغوت براي همه ثابتشده و نياز به توضيح ندارد.
4 - سقوط اخلاقي، ولخرجي و ريختوپاش هاي نابجا و بيمورد، انسان را از مسير صحيح بيرون آورده و به ورطه هولناك فساد و تباهي ميكشاند، انسان اسراف كار گاهي به مرحلهاي ميرسد كه به هر پستي تن ميدهد; رشوه ميگيرد، دروغ ميگويد، ربا ميخورد، به عناوين مختلف، عفت و شخصيتخود را از دست داده و سرانجام كارش به رسوايي ميكشد.
كيفر كساني كه از حدود الهي تجاوز كرده و اوامر و نواهي خدا را ناديده گرفته باشند، تنها فقر و تنگدستي در دنيا نيستبلكه عذاب اخروي نيز در انتظار آنان است.
5 - ضعف ايمان، اسراف كاري آدمي را از راه اعتدال خارج ميكند و به سستي ايمان و ضعف عقيده ميكشاند.
6 - اختلاف طبقاتي، يكي از علل اساسي اختلاف طبقاتي به طور قطع همين اسراف كاري ها است. و همچنين وابستگي به بيگانگان و تضييع حقوق ديگران و غفلت از خدا و حريمشكني را از ديگر پيامدهاي اسراف بايد شمرد. علاوه بر اين ها دغدغه خاطر و گرفتاري هاي روحي و بيماري هاي جسمي و رواني از نتايج مسلم ولخرجي ها و بيبندوباريها است.
در پايان بايد عرض كنيم كه اسراف و تبذير دايرهاي وسيع دارد و مصاديق آن نيز متعدد است.
اسراف در اموال عمومي، اسراف در بيتالمال مسلمين، اسراف در مواد غذايي; خوراك، مسكن، وسيله نقليه و نظاير اين ها از جمله مصاديق اسراف است. زيان بارتر از همه اسراف در بيتالمال است كه اميرالمؤمنين علي(ع) فرمود: «ان اعظم الخيانة، خيانة الامة» [55] بالاترين خيانت، خيانتبه مردم است.
استفاده شخصي از اموال عمومي، علاوه بر اسراف، خيانت است، اسراف در آب و غذا، اسراف در برق و گاز علاوه بر اسرافكاري، خيانتبه مردم است.
شيوه مبارزه با اسراف
نظارت همگاني يا امر به معروف و نهي از منكر، تبليغات و ارائه الگوي صحيح مصرف و سرانجام برخورد عملي و قانوني قاطعانه با اسراف كاران ميتواند كارساز باشد و از اين همه خلاف و اختلاف جلوگيري كند.
پي نوشت ها:
[1] . بقره /195.
[2] . مفردات راغب، ص23، ماده سرف.
[3] . اعراف /31.
[4] . لقمان /19.
[5] . فاطر /32.
[6] . غررالحكم، فصل49، ص483.
[7] . نهجالبلاغه فيضالاسلام، خطبه 184/611.
[8] . يونس /12.
[9] . شعراء /151.
[10] . غافر /28.
[11] . يونس /83.
[12] . اسراء /26 و27.
[13] . اعراف /31.
[14] . انعام /141.
[15] . فرقان /67.
[16] . اسراء /29.
[17] . نهجالبلاغه فيض، حكمت 34/1153.
[18] . نهج الفصاحه، ص601.
[19] . رعد /8.
[20] . قمر /49.
[21] . اسراء /33.
[22] . زمر /53.
[23] . آلعمران /147.
[24] . مايده /32.
[25] . ميزانالحكمه، 4/448.
[26] . تفسير برهان، 2/10.
[27] . همان، 2/416.
[28] . بقره /233.
[29] . وسائل، 15/258.
[30] . همان.
[31] . نهجالبلاغه، خطبه16، ص69.
[32] . همان، خطبه213، ص704.
[33] . همان، خطبه 180.
[34] . اسراء /100.
[35] . احزاب /72.
[36] . احزاب / مضمون آيه67.
[37] . اعراف /31.
[38] . غافر /38.
[39] . انبياء /9.
[40] . غافر /34.
[41] . غافر /43.
[42] . شعرا /151.
[43] . نساء /37.
[44] . تحفالعقول، موعظه 82 از مواعظ النبي(ص).
[45] . اصول كافي، ج2، كتاب دعا، ص275.
[46] . اعراف/31.
[47] . وسائلالشيعه، 15/262.
[48] . غافر /3.
[49] . مؤمن /28.
[50] . وسائل الشيعه 15/285.
[51] . فهرست غررالحكم، ص159.
[52] . انبياء /90.
[53] . فهرست غررالحكم، ص195.
[54] . ابراهيم /7.
[55] . نهجالبلاغه دكتر صبحي صالح، نامه26.
تحقير و مسخره كردن در قرآن
يكى از محرّمات (كه از عوامل غيبت هم به شمار مىرود) سخريه و استهزاء است و شك نيست كه سخريه و استهزاء يكى از آن عوامل است كه بسيارى از اوقات انسانهاى ضعيف الايمان را وادار به غيبت مىكند. آرى، هستند كسانى كه به منظور بى اعتبار كردن ديگران از عامل تمسخر بهره مىگيرند و براى مجلس آرايى و خنداندن حاضران از آبرو و حيثيت ديگران مايه مىگذارند و با كارهايى از قبيل تقليد در راه رفتن، سخن گفتن، غذا خوردن و خلاصه به هر طريقى از اشاره و كنايه و... ديگران را به مسخره مىگيرند و از اين راه حس خودپسندى و انتقام جويى خويش را اشباع مىكنند و دست كم با خرج كردن آبروى ديگران مستمعان و دوستان خود را راضى مىسازند و بدين جهت است كه قرآن كريم از اين عمل به شدت نهى كرده و آن را به عنوان ظلم و ستم مورد توبيخ و تهديد قرار داده است و امر به توبه مىكند و مىفرمايد:
“يا ايهَا الَّذينَ امَنُوا لا يسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسى انْ يكُونُوا خَيرا مِنْهُم وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ عَسى انْ يكُنَّ خَيرا مِنْهُنَّ وَ لا تَلْمِزُوا انْفُسَكُمْ وَ لا تَنابَزُوا بِالالْقابِ بِئْسَ الاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الايمانِ وَ مَنْ لَمْ يتُبْ فَاولئِكَ هُمُ الظّالِمُونَ. (حجرات،11)؛
اى كسانى كه ايمان آوردهايد نبايد گروهى از مردان شما گروه ديگر را استهزاء كنند، شايد آنها كه مورد استهزاء واقع مىشوند بهتر از مسخره كنندگان باشند. و همچنين زنان يكديگر را مسخره نكنند، زيرا ممكن است زنان مسخره شده از آنها كه مسخره مىكنند بهتر باشند. و مبادا از يكديگر عيب جويى كنيد و زنهار از اين كه يكديگر را با القاب زشت و ناپسند ياد كنيد كه پس از ايمان آوردن، نامى كه نشان از فسق و فجور دارد بسيار زشت است و هر كس كه از اين رفتار توبه نكند ستمگر و ظالم است.”
برخى از مفسّران در شأن نزول آيه فوق گفتهاند: اين آيه در باره ثابت بن قيس بن شماس نازل شده است. ثابت گوش هايش سنگين بود و هنگامى كه وارد مسجد مىشد براى او راه باز مىكردند تا برود نزديك پيامبر ـ صلّى اللّه عليه و آله و سلم ـ بنشيند و سخنان حضرت را بشنود. يك روز وارد مسجد شد در حالى كه مردم از نماز صبح فارغ شده و هر كدام در جايى نشسته بودند. ثابت نيز طبق روش هر روز سعى مىكرد نزديك پيامبر ـ صلّى اللّه عليه و آله و سلم ـ بنشيند، به اين جهت جمعيت را مىشكافت و مىگفت جا بدهيد، جا بدهيد تا خدمت پيامبر بروم.
سر انجام يكى از آنها گفت همين جا بنشين. او نيز همان جا نشست، ولى از اين كه راهش ندادند تا نزديك پيامبر بنشيند به شدت ناراحت شد. پس از اين كه هوا روشن شد ثابت از روى ناراحتى گفت: اين مرد كيست؟ گفت: من فلان كس هستم. ثابت گفت: فرزند فلان زن؟ و نام مادر او را طورى بر زبان جارى كرد كه در آن دوران (دوران جاهليت) اين گونه تعبير را مايه سرزنش و ملامت مىدانستند. آن مرد شرمنده شد و از خجالت سر به زير افكند، سپس اين آيه نازل شد.
ملاك و ميزان و معيار ارزشها نزد خداى متعال تقوا و پاكدامنى است.[1]
از اين رو هيچ كس حق ندارد ديگرى را كوچك بشمرد و با چشم حقارت به او بنگرد، چه بسا همين شخص پيش خدا آبرومند باشد.
مقام مؤمن در پيشگاه خدا
بنده مؤمن نزد خداوند متعال بسيار عزيز و محترم است. خداوند بندگان مؤمن را دوست مىدارد و عزت و سربلندى را از آن مؤمنان مىداند، چنان كه مىفرمايد:
“... وَ لِلّهِ الْعِزَّه وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤمِنينَ...؛(63: 8...) عزّت و سرفرازى تنها از آن خدا و پيامبر و مؤمنان است...” و به همين جهت در سوره حجرات آيه «لا يسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ...» (حجرات،11) فرمود هر كس مؤمنان را مسخره كند يا با القاب زشت از آنها ياد كند در زمره ستم كاران محسوب مىشود.
و در جاى ديگر مىفرمايد:
“ الَّذينَ يلْمِزُونَ المُطَّوِّعينَ مِنَ الْمُؤمِنينَ فِى الصَّدَقاتِ وَ الَّذينَ لا يجِدُونَ الا جُهْدَهُمْ فَيسْخَرُونَ مِنْهُمْ سَخِرَ اللَّهُ مِنْهُمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ اليمٌ؛ (9: 79) آنان كه از مؤمنان متعبّد و متعهّد به خاطر صدقاتى كه در راه خدا مىدهند انتقاد و عيبجويى مىكنند و نيز افراد بى بضاعتى را كه حداكثر توانشان را در طبق اخلاص نهادهاند به مسخره مىگيرند، خداوند نيز آنها را مسخره خواهد كرد و براى آنان عذابى دردناك در پيش است.”
همچنين در احاديث اسلامى آمده است كه احترام به مؤمن احترام به خدا است و اهانت و تحقير مؤمن اهانت به ذات اقدس الهى و موجب خشم خداوند سبحان است و در حديث قدسى آمده است: خداوند به كسانى كه مؤمنان را بيازارند اعلان جنگ مىدهد:
عن أبي عبد اللّه ـ عليه السلام ـ قال: “قال اللّه عزّ و جلّ: لِيأذَنْ بِحَرْبٍ مِنّى، مَنْ اذَلَّ عَبْدِىَ الْمُؤمِنَ وَ لِيأمَنْ مِنْ غَضَبى مَنْ اكْرَمَ عَبْدِىَ الْمُؤمِنَ.” از امام صادق ـ عليه السلام ـ آمده است كه خداوند عزّ و جلّ فرمود: “كسى كه بنده مؤمن مرا خوار شمارد بايد بداند كه خداوند با او در جنگ است و كسى كه بنده مؤمن مرا تعظيم و تكريم كند بى شك از غضب من در امان است.”
رسولخدا ـ صلّى اللّه عليه و آله و سلم ـ فرمود:
“و من اذلّ مؤمنا اذلّه اللّه...؛ كسى كه مؤمنى را خوار شمارد خدا او را ذليل خواهد كرد.”
امام صادق ـ عليه السلام ـ فرمود:
“من حقّر مؤمنا لقلّة ماله حقّره اللّه فلم يزل عند اللّه محقورا حتّى يتوب ممّا صنع...؛
كسى كه به خاطر فقر و تهيدستى مؤمنى را كوچك شمرد خداوند او را كوچك مىشمارد و هميشه در نزد خدا خوار و زبون است تا آنكه از كردارش توبه كند...”
حرمت مؤمن از حرمت كعبه بيشتر است
ابن أبي الحديد در شرح اين جمله از نهج البلاغه (اذا استولى الصلاح على الزمان و اهله...) روايتى را از رسولخدا ـ صلّى اللّه عليه و آله و سلم ـ چنين نقل مىكند:
“و الخبر ما رواه جابر قال: نظر رسول اللّه ـ صلّى اللّه عليه و آله و سلم ـ إلى الكعبه فقال: مرحبا بك من بيت ما اعظمك و أعظم حرمتك و اللّه انّ المؤمن أعظم حرمة منك عند اللّه عزّ و جلّ، لأنّ اللّه حرّم منك واحدة و من المؤمن ثلاثة: دمه و ماله و أن يظنّ به ظنّ السّوء...؛
جابر روايت كرده است كه رسولخدا ـ صلّى اللّه عليه و آله و سلم ـ به كعبه نظر افكند و فرمود: آفرين بر تو، خانهاى كه چقدر بزرگى و احترام تو چقدر زياد است سوگند به خدا، احترام مؤمن نزد خدا از تو بيشتر است، زيرا حرمت تو فقط از يك جهت است (كه خونريزى در تو حرام است)، ولى مؤمن از سه جهت احترام دارد:
1. خون وى محترم است.
2. مال او حرمت دارد.
3. بدگمانى نسبت به او حرام است.”
تذكّر:
آنچه بيش از هر چيز در پيشگاه خداى متعال اهميت و ارزش دارد تقوا است و ساير امور از قبيل پول، جاه، مقام، منصب و... دليل بر عظمت و محبوبيت انسان نيست. از اين رو نبايد در هيچ مؤمنى به ديده حقارت و پستى نگريست، چرا كه ما نمىدانيم اولياى خدا چه كسانى هستند، چون از باطن افراد جز پروردگار هيچ كس آگاه نيست، چنان كه حضرت رسول گرامى اسلام ـ صلّى اللّه عليه و آله و سلم ـ نيز در ضمن يكى از سخنان خود فرمود:
“إنّ اللّه عزّ و جلّ كتم ثلاثه في ثلاثه:... و كتم وليه في خلقه... و لا يزر أنّ احدكم بأحد من خلق اللّه فانّه لا يدرى أي هم ولىّ اللّه.؛
خداى عزّ و جلّ سه چيز را در سه چيز مخفى كرده است:... ولىّ خود را درميان خلق خويش مخفى داشته است... بنابر اين مبادا هيچ يك از شماها احدى از بندگان خدا را كوچك شمرد، زيرا نمىداند كدام يك از آنها ولىّ خدا است.”
همچنين حضرت على ـ عليه السلام ـ در ضمن حديثى فرمود:
“إنّ اللّه تبارك و تعالى أخفى أربعة في أربعة... و أخفى وليه في عباده فلا تستصغرنّ عبدا من عبيد اللّه فربّما يكون وليه و أنت لا تعلم؛
خداى تبارك و تعالى چهار چيز را در چهار چيز پنهان نموده است:... ولىّ خود را در ميان بندگان خويش پنهان داشته است. پس به هيچ بندهاى از بندگان خدا با چشم حقارت نگاه مكن كه شايد همان (كسى كه به او بىاعتنا هستى) ولىّ خدا باشد و تو ندانى.”
سرانجام بد سخريه و استهزاء
بىترديد، كسى كه به مردم اهانت كند و آنها را مورد تمسخر و استهزاء قرار دهد گناه بزرگى را مرتكب شده و بايد در انتظار عواقب سوء و آثار بد آن باشد، زيرا هيچ عملى بدون بازتاب نخواهد بود:
“فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ ؛ (99: 7 - 8) پس در آن روز هر كس به قدر ذرّهاى كار نيك كرده آن را خواهد ديد و هر كس به قدر ذرهاى كار زشت مرتكب شده آن را خواهد ديد.”
از آثار بد هرزه گويى و مسخره كردن ديگران غفلت و بى تفاوتى و از دست دادن احساس مسئوليت است. افرادى كه به اين بيمارى دچار مىشوند، به ناچار از ذكر خدا غافل شده و از عبادت پروردگار لذت نمىبرند، يعنى در عبادت حضور قلب ندارند و با اكراه و بى ميلى با آن روبرو مىشوند.
از قرآن كريم استفاده مىشود كه يكى از موجبات غفلت و فراموشى از ياد خدا، استهزاء و تحقير مؤمنان است، زيرا بندگان مؤمن، مظاهر دين و مفاخر شريعت سيد مرسليناند و بى اعتنايى به مقام و منزلت آنان موجب سلب توفيق و باعث تاريكى دل مىشود و سر انجام انسان را با دوزخيان گمراه، همراه و همنشين مىسازد.
خداوند متعال در كتابش آن گاه كه وخامت حال دوزخيان و كيفيت بازپرسى از آنان را ترسيم و تشريح مىكند و به جزع و فزع آنان براى بيرون آمدن و نجات از عذاب دردناك و سوزان دوزخ اشاره و با جمله «... اخْسَئُوا فِيهَا وَلا تُكَلِّمُونِ »؛ (23: 108) به آنها پاسخ مىدهد.
و سپس مىفرمايد: “إِنَّهُ كَانَ فَرِيقٌ مِنْ عِبَادِي يَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا وَأَنْتَ خَيْرُ الرَّاحِمِينَ فَاتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِيًّا حَتَّى أَنْسَوْكُمْ ذِكْرِي وَكُنْتُمْ مِنْهُمْ تَضْحَكُونَ إِنِّي جَزَيْتُهُمُ الْيَوْمَ بِمَا صَبَرُوا أَنَّهُمْ هُمُ الْفَائِزُونَ ؛ (23: 109 – 111) اين شما بوديد كه وقتى گروهى از بندگان من مىگفتند:
«پروردگارا ما ايمان آوردهايم، ما را بيامرز و بر ما ترحّم فرما كه تو بهترين رحم كنندگانى» آنها را به باد مسخره گرفتيد تا آنجا كه مرا بكلى فراموش كرده بوديد و تنها كارتان اين بود كه بر آن خدا پرستان خنده مىكرديد. اما امروز من به آنان به خاطر صبر و استقامتشان پاداش (نيك) مىدهم، كه تنها آنان پيروز و رستگارند.”
حال كه معلوم شد يكى از موجبات غفلت و فراموشى از ذكر خدا استهزاى مؤمنان و بى احترامى به آنان است، بايد دانست كه اگر كسى با همين حال از دنيا برود و توبه نكند زندگى سخت و طاقت فرسايى در انتظار اوست و در روز قيامت كور و نا بينا وارد محشر شده و مشمول رحمت الهى واقع نخواهد شد، چنان كه مىفرمايد:
“وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكًا وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمَى وَقَدْ كُنْتُ بَصِيرًا قَالَ كَذَلِكَ أَتَتْكَ آيَاتُنَا فَنَسِيتَهَا وَكَذَلِكَ الْيَوْمَ تُنْسَى ؛(20: 124 – 126)
هر كس از ياد من روى گرداند براى او زندگى سخت و تنگى خواهد بود و روز قيامت او را نابينا محشور مىكنيم. او مىپرسد: پروردگارا چرا مرا نابينا محشور كردى با اين كه من در دنيا بينا بودم؟ خدا در پاسخ مىگويد: اين به خاطر آن است كه آيات ما به تو رسيد ولى تو آنها را بكلى فراموش كردى و به كيفر آن امروز تو فراموش خواهى شد (ما تو را فراموش مىكنيم).”
فردا نوبت مؤمنان است
قرآن كريم در جاى ديگر مىفرمايد: “كسانى كه در دنيا افراد با ايمان را مسخره مىكنند و با خندههاى تمسخر آميز و تحقير كننده از كنارشان مىگذرند و با اشارههاى چشم و ابرو آنان را به مسخره مىگيرند و از اين كار (زشت) خود اظهار سرور و خوشحالى نموده و به آن مباهات مىكنند و... بايد بدانند كه فردا نوبت مؤمنان است كه بر آنها بخندند.” اينك متن آيات:
“ انَّ الَّذينَ اجْرَمُوا كانُوا مِنَ الَّذينَ امَنُوا يضْحَكُونَ؛(83: 29)
مجرمان و بد كاران هميشه در دنيا به مؤمنان مىخنديدند.”
“ وَ اذا مَرُّوا بِهِمْ يتَغامَزُونَ؛(83: 30)
و هنگامى كه از كنار مؤمنان مىگذرند با اشارههاى چشم و ابرو آنها را مسخره مىكنند. “
“ وَ اذَا انْقَلَبُوا الى اهْلِهِمُ انْقَلبُوا فَكِهينَ؛(83: 31)
و هنگامى كه به سوى خانواده خود باز مىگردند مسرور و خندانند.”
“ وَ اذا رَاوْهُمْ قالُوا انَّ هؤُلاءِ لَضالُّون؛(83: 32)
و هنگامى كه آنها را (: مؤمنان را) مىديدند مىگفتند اينها گمراهانند.”
“ وَ ما ارْسِلُوا عَلَيهِمْ حافِظينَ؛(83: 33) در حالى كه آنها هرگز مأمور مراقبت و متكفّل آنان (: مؤمنان) نبودند.”
“ فَالْيوْمَ الَّذينَ امَنُوا مِنَ الْكُفّارِ يضْحَكُونَ؛(83: 34) ولى امروز مؤمنان به كافران مىخندند. “
“ عَلىَ الارائِكِ ينْظُرُونَ؛(83: 35) در حالى كه بر تخت هاى مزين بهشتى نشستهاند و نگاه مىكنند. “
سپس به عنوان طعن و تمسخر گفته مىشود:
“ هَلْ ثُوِّبَ الْكُفّارُ ما كانُوا يفْعَلُون؛(83: 36) آيا كافران پاداش اعمالشان را گرفتند؟”
خلاصه اين كه سخريه و استهزاء نوعى عيب جويى است و سزاوار نيست انسان براى اين كه عدهاى را بخنداند مرتكب اين گناه شود و ديگران را تحقير كند و كسانى كه مردم را مسخره مىكنند به خود مغرورند و همين غرور و خودبينى آنان سبب مىشود كه افراد مؤمن و متدين را به چشم حقارت بنگرند و در نتيجه براى خود عذابى سخت و دردناك آماده كنند كه نمونهاى از آن در آيات فوق از نظرتان گذشت.
زيان هاى سوء سخريه از نظر روايات
در روايات معصومين عليهم السلام نيز از كسانى كه مؤمنان را تحقير و تمسخر مىكنند به شدت نكوهش شده است. در اين مورد به چند حديث اكتفا مىشود.
ياوه سرايى و خسران ابدى:
معصوم ـ عليه السلام ـمي فرمايد: “كسانى كه از راه غيبت، تهمت، اهانت و تحقير مردم، ديگران را مىخندانند بايد بدانند كه در روز قيامت از خاسران و زيانكارانند. “
امام صادق ـ عليه السلام ـ فرمود: “كان بالمدينه رجل بطّال يضحك النّاس منه فقال قد أعيانى هذا الرّجل أن أضحكه (يعنى علىّ بن الحسين) قال: فمرّ علىّ ـ عليه السلام ـ و خلفه موليان له قال: فجاء الرّجل حتّى انتزع ردائه من رقبته، ثمّ مضى، فلم يلتفت إليه علىّ ـ عليه السلام ـ فاتّبعوه و أخذوا الرّداء منه فجاؤا به فطرحوه عليه، فقال لهم، من هذا؟ فقالوا: هذا رجل بطّال يضحك أهل المدينه فقال: قولوا له إنّ للّه يوما يخسر فيه المبطلون؛ در شهر مدينه مردى پست و فرومايه بود كه كار او فقط هرزهگويى و خنداندن مردم بود. يك روز گفت كه اين مرد (يعنى على بن الحسين) مرا عاجز كرده است زيرا تا كنون نتوانستهام او را بخندانم. (منتظر فرصتى بود) تا اين كه روزى امام سجاد ـ عليه السلام ـ به همراه دو تن از خدمت گزاران خود مىگذشت. او نيز (فرصتى به دست آورد) و عباى آن حضرت را از دوش مباركش كشيد و رفت.
امام هيچ گونه اعتنايى به او نكرد. كسانى كه آنجا بودند رفتند و رداى امام سجاد ـ عليه السلام ـ را از او گرفته و بر دوش مبارك آن بزرگوار انداختند.
امام ـ عليه السلام ـ پرسيد: اين شخص كه بود؟ گفتند: او مرد هرزهگو و خوشمزهاى است كه مردم مدينه را مىخنداند. فرمود: به او بگوييد خدا را روزى است كه در آن روز ياوهسرايان زيان كار خواهند شد.”
به هر حال، ترديدى نيست كه اين گونه افراد در روز قيامت گرفتار انواع عذاب و شكنجه خواهند شد و همان گونه كه در دنيا مؤمنان را مسخره مىكردند و مىخنديدند اهل ايمان نيز در روز قيامت بر آنها مىخندند.
پيامبر اكرم ـ صلّى اللّه عليه و آله و سلم ـ فرمود:
“إنّ المستهزئين بالنّاس يفتح لأحدهم باب من الجنّة فيقال هلمّ هلمّ فيجىء بكربه و غمّه فاذا أتاه اغلق دونه ثمّ يفتح له باب اخر فيقال هلمّ هلمّ فيجىء بكربه و غمّه فاذا أتاه اغلق دونه فما يزال كذلك حتّى إنّ الرّجل ليفتح له الباب فيقال له هلمّ هلمّ فلا يأتيه؛
در روز قيامت كسانى را كه در دنيا مردم را مسخره مىكردند مىآورند و درى از بهشت به روى آنان مىگشايند و به آنها مىگويند بياييد بياييد. آنها با آن همه سختى و ناراحتى به پيش مىآيند و همين كه نزديك در مىرسند در به روى آنها بسته مىشود. سپس در ديگرى به روى آنها باز مىشود و گفته مىشود شتاب كنيد شتاب كنيد. اين بار نيز آنها با ناراحتى حركت مىكنند و همين كه نزديك اين در مىروند آن نيز بسته مىشود و همين طور اين كار تكرار مىشود تا جايى كه نا اميد مىشوند و سر انجام ديگر به سوى هيچ درى نمىروند. در اينجا مؤمنان كه ساكنان بهشتاند به آنها نظاره مىكنند به آنان مىخندند.”
نتيجه بحث
با توجه به مطالبى كه گفته شد افراد متعهّد و مؤمن بايد از اين رفتار زشت و ناپسند از دو جهت دورى جويند:
1- آن كه هرزگى و مسخرگى بالطبع زشت است.
2- آن كه موجب گناه كبيره ديگر (يعنى غيبت) نيز مىشود.
پروردگارا ما را از لغزش ها محفوظ دار.
پي نوشت ها:
[1] . در قرآن كريم پنج معيار براى فضيلت و برترى ميان افراد بشر ذكر شده است كه عبارت است از:
الف. تقوا كه فرمود: «انَّ اكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللّهِ اتْقيكُمْ...» (حجرات - 13): بهترين شما با تقواترين شما است...
ب. عقل و تعقّل (بكارگيرى عقل) كه خمير مايه ساير ارزشها است و آيات فراوانى از قرآن كريم بر آن گواهى مىدهد.
ج. جهاد در راه خدا، چنانكه مىفرمايد: « لا يَسْتَوِي الْقَاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ غَيْرُ أُولِي الضَّرَرِ وَالْمُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِينَ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ عَلَى الْقَاعِدِينَ دَرَجَةً وَكُلا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنَى وَفَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِينَ عَلَى الْقَاعِدِينَ أَجْرًا عَظِيمًا »(نساء - 95).
افراد با ايمانى كه بدون بيمارى و ناراحتى از جهاد باز نشستند با مجاهدانى كه در راه خدا با مال و جان خود جهاد كردند يكسان نيستند. خداوند مجاهدانى را كه با مال و جان خود جهاد كردند بر قاعدان برترى بخشيده و به هر يك از اين دو دسته (به نسبت اعمال نيكشان) خداوند وعده پاداش نيك داده و مجاهدان را بر قاعدان برترى و پاداش عظيمى بخشيده است.
د. ايمان.
ه. علم و دانش. علم و ايمان دو معيار اساسى و دو ركن شجره طيّبه فضيلت و انسانيت است.
قرآن كريم در اين باره مىفرمايد:
«... يَرْفَعِ اللّهُ الَّذينَ امَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذينَ اوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ... » (مجادله - 11).
... خداوند به آنها كه ايمان آورده و بهرهاى از علم دارند درجات بزرگى ارزانى مىدارد....
ولى بايد دانست كه در ميان تمام ارزشها تقوا از همه بالاتر است بلكه تقوا اساس و پايه تمام ارزشها است زيرا بدون داشتن تقوا نه علم كارساز است و نه جهاد راهگشا و نه عقل راهنما و نه ايمان مىتواند انسان را به سر منزل مقصود برساند. در زمينه تقوا است كه عقل حقايق را درك مىكند و علم حلال مشكلات مىشود. اين همه تعريف و تشويق و ستايش از علم مشروط به آن است كه هدف از تعليم و تعلّم شناخت حقيقت و آگاهى به مسئوليت و خدمت به بندگان خدا و تحصيل خشنودى پروردگار متعال باشد، وگر نه نتيجه علم همان خواهد شد كه مولوى مىگويد:
بد گهر را علم و فن آموختن دادن تيغ است دست راهزن
تيغ دادن در كف زنگى مست به كه آيد علم ناكس را به دست
علم و مال و منصب و جاه و قران فتنه آمد در كف بد گوهران (مثنوى، دفتر چهارم، ص 693.)
گوشهای از سیره شخصیتی و ولایتمداری حضرت علی اکبر (ع)
۱۱ شعبان المعظم، سالروز ولادت حضرت علی اکبر (علیه السلام) است که به گوشه ای از زندگانی آن حضرت اشاره خواهیم کرد:
ولایتمداری «حضرت علی اکبر (ع)»
علی اکبر تمام هستی خود را در راه ولای امامت فدا کرد؛ او یک جوان بود و اختیار داشت و می توانست از کاروان پدر جدا شود ومانند دیگر خویشاوندان امام که با امام همراهی نکردند به زندگی با رفاه و آسایش ادامه دهد؛ انتخاب این راه آسان نیست، انتخاب راهی که قطعا به زندگی و کامیابی های زندگی آسیب می زند سخت است؛ علی اکبر راه پدر وراه ولی وامام زمانش را به همه ترجیح داد؛ ی توانست مثل برادر امام حسین (ع) محمد حنفیه یا ابن عباس و...اما راهی انتخاب کرد که نامش به نیکی و در زیارت نامه امام حسین (ع) جاودانه بماند.
سیره شخصیتی «حضرت علی اکبر (ع)»
علی اکبر (ع ) از نظر شخصیتی دارای نجابت و اصالت واز مادری نجیب بود؛ نام مادر علی، لیلی دختر ابی مرّه بن عروة بن مسعود ثقفی بوده است.
درباره سیره و شخصیت آن حضرت اگرچه منابع، مطالب زیادی گزارش ننموده اند به جهاتی همچون حضورش در کربلا در کنار پدر و مخالف جریان اموی؛ اما با وجود کاستی گزارش در زمینه شخصیت علی اکبر گزاره های کوتاه هست که با آن جمله می توان دریایی از سیره وشخصیت او را تفسیر وتحلیل نمود؛ « اشبه الناس خلقا و خلقا و منطقا برسول الله» این جمله ای بود که امام حسین (ع) هنگام روانه کردن او به میدان شهادت گفت؛ اما شباهت علی اکبر علیه السّلام به پیامبر اکرم صلّ الله علیه و آله از جهات مختلف منظور امام از شباهت در منطق، شباهت در نطق و بیان گفتار و کردار و جامع تر از آن سیره و همه ی جلوه های رفتاری است.
چنانکه می دانید پیامبر اکرم(ص) بیانی بسیار زیبا و فصیح داشت و بسیار روشن و واضح سخن می گفت، خوش بیان، خوش لحن و خوش صدا بود چون تمام کمالات بشری در آن حضرت نمایان بود، لذا از این حیث، حضرت علی اکبر(ع) در این خصوصیات از جدش رسول خدا ارث برده بود و کاملاً شبیه جدش و مثل جدش سخن می گفت؛ درباره وصف پیامبر(ص) این جمله را نوشته اند: «ان خلقه القرآن» شباهت کامل این شخصیت به رسول الله (ص) یعنی تجسم مکرر قرآن در شخصیت علی اکبر (ع) که به دست شیعیان ابو سفیان به شهادت رسید .
بنابر نقل برخی از مورخان و محققان پس از شهادت اصحاب امام حسین، علی اکبر نخستین کسی بود که از بنی هاشم به میدان جنگ رفت و به شهادت رسید. او با دیدن تنهایی پدر برای اجازه از پدر در حال سوار بر اسب به حضورش رسید و از آن حضرت اجازه خواست و امام حسین علیه السّلام او را بدرقه کرد و در حین بدرقه در حالیکه زیباترین و نیکوخوترین مردم را با چشمان اشک بار به میدان جنگ می فرستاد چنین فرمود: خدایا گواه باش که جوانی به مبارزه ایشان می فرستم که از همه ی مردم از نظراخلاق و سیما و گفتارش به رسول خدا(ص) شبیه تر است ما هر وقت شوق دیدار پیامبرت را داشتیم به او می نگریستیم ......»
امام حسین(ع) در توصیف و معرفی علی اکبر (ع) فرمود: علی اکبر جلوه ای از رخ و رفتار زیبای رسول خدا است : «..... اَشبه الناس خلقاً و خلقاً و منطقاً برسولک ....» یعنی شبیه ترین مردم از نظر رفتار و خلق و خوی و از نظر گفتار به پیامبرست. این جمله امام حسین علیه السّلام سه شباهت علی اکبر به پیامبر را بیان می نماید.
آنچه از این روایت استفاده می شود این است که حضرت علی اکبر(ع) اخلاقی بسیار نیکو و پسندیده داشت و در این نیک خلقی به پیامبر اکرم صلّ الله علیه و آله که قرآن از خلق آن حضرت تحسین می نماید، شباهت داشت.
حسن اخلاق پیامبر(ص) با اعجاب و حیرت در قرآن کریم بیان شده است چنانکه می فرماید: «انک لعلی خلق عظیم ....» و همین حسن خلق و نوع برخورد پیامبر(ص) با مردم بود که اسلام با سرعت چشمگیری رونق و گسترش یافت چنانکه قرآن در این باره سخن گفته است.
با این اوصاف اخلاق علی اکبر(ع) شباهت کامل به پیامبر(ص) داشت که امام حسین علیه السّلام آن را اظهار می نماید. شباهت دیگری که مورد توجه امام بوده است شباهت ظاهری و جسمانی است که با عبارت«خَلقاً» در روایت مطرح شده بنابر اظهار امام، حضرت علی اکبر از نظر قیافه و شمایل و سیمای ظاهر ی نیز به پیامبر اکرم صلّ الله علیه و آله شباهت کامل داشته است، این شباهت نیز در بین اصحاب پیامبر(ص) که آن جناب را دیده بودند معروفیت داشت و تمام بنی هاشم و اصحاب پیامبر(ص) که یاد پیامبر می افتادند به زیارت علی اکبر می رفتند؛ چنانکه از عبارت حدیث امام حسین(ع) این مطلب روشن می شود.
امام حسین (ع) در معرفی و تبیین شخصیت فرزند برومندش او را جلوه ای تمامنما از رفتار و کردار پیامبر(ص) معرفی کرد و به مخاطبان آن روز و آیندگان اعلام نمود که ای مردم دنیا بدانید بنی امیه و پیروان آنها چه کسی را در کربلا برای رسیدن به قدرت و سلطنت و حکومت به قتل رساندند .
بنابراین شخصیت و سیره علی اکبر (ع) باید در شخصیت وسیره نبوی جست و از آن درسها والهامات متعالی گرفت.
«نقش علی اکبر (ع) در حادثه کربلا»
علی اکبر(ع) در کنار پدر سربازی فداکار بود؛ جوانی رشید و بسیار خوش خلق که بعنوان پاسداری از حریم اهل بیت است؛ در کنار عموی خود عباس چندین بار به سوی آب رفته و به خیمه ها آب رسانی نمودند؛ پیش قراول سپاه امام در کربلا بود در برخی مقاتل نوشته موذن کاروان امام نیز بود و در هنگام نماز اذان می گفت به امر پدر؛ در روز عاشور امام او را به عنوان اولین شهید هاشمی به میدان فرستاد و آن حضرت دفاع سختی نمود و سرانجام در محاصره خیل سپاه عظیم مجروح و به شهادت رسید.
«درس از شخصیت علی اکبر (ع)»
الگوسازی برای جوانان یک رسالت فرهنگی است که باید پیرامون شخصیت های دینی و قهرمانان کار اساسی صورت پذیرفته و برای جوانان الگوهای دینی و قهرمانان معرفی شوند تا دنبال قهرمانان دیگر و الگوهای شخصیتی منحرف جذب نشوند.
شناخت شخصیت علی اکبر (ع) قبل از الگو بودن مهم است؛ لذا ابتدا باید شخصیت او را شناخت؛ نکته دیگر اینکه در بیان جامعیت تبیین امام حسین(ع) این نکته نیز وجود دارد که برای شناخت حضرت علی اکبر (ع) باید از آیات قرآن نیز کمک گرفت؛ چون در روایاتی ذکر شده که وجود شریف پیامبر (صلّی الله علیه و آله) تجلی قرآن است.
وجود علی اکبر(ع) در کربلا در کنار امام با معرفی شخصیت او از سوی امام به تاریخ و آیندگان بیانگر این است که راه درست اسلام در مسیر امامت است و راه باطل همان راه مدعیان خلافت و اصحاب سقیفه؛ امام با این پیام رسا فرمود که در همیشه تاریخ قدرت طلبانی هستند که برای مطامع دنیوی جلوه های حق را به قتل رسانده و به اسارت می برند .
جوانان پس از شناخت شخصیت او می توانند از او الگو بگیرند که در کنار امام زمان جان خود را در راه دفاع از دین و حریم امامت نثار نمود .
درس آزادگی و رشد معنوی درس ایثار وفداکاری و وفاداری به امام خود و احترام پدر و شناخت جایگاه و منزلت پدر از جمله نکات درس آموز است؛ این روز را به عنوان روز جوان نامیده تا جوانان به الگوگیری از شخصیت علی اکبر ادامه دهنده راه علی اکبر باشند؛ علی اکبر شریک نهضت عاشوراست و هر آنچه در این مکتب است یکی از ستونهای این خیمه به نام علی اکبر است.
توصیه حضرت رسول (ص) درباره جوانان
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم:
اوصیکُمْ بِالشُّبّانِ خَیْرا فَاِنَّهُمْ اَرَقُّ اَفـْئِدَةً اِنَّ اللّه َ بَعَثَنی بَشیرا وَ نَذیرا فَحالَـفَنِی الشُّبّانُ وَ خالَفَنِی الشُّیوخُ، ثُمَّ قَرَاَ «فَطالَ عَلَیْهِمُ الاَْمَدُ فَقَسَتْ قُلوبُهُمْ»
شما را به نیکی با جوانان سفارش می کنم؛ چرا که آنان، دل های رقیق تری دارند؛ به راستی که خداوند مرا بشارت دهنده و هشدار دهنده برانگیخت، جوانان با من همپیمان شدند و پیران با من به مخالفت برخاستند. آن گاه این آیه را خواندند: «و عمر آنان به درازا کشید و دل هایشان سخت گردید».
سفینة البحار، ج ۲، ص ۱۷۶