emamian
چرا امام زمان (عج) را شریکالقرآن مینامیم؟
عنوان پرفروغ «شَرِیکُ القُرآن» نشانگر پیوند ناگسستنی امام زمان(عج) با قرآن کریم است؛ پیوندی که رمز ماندگاری هدایت الهی و تداوم حیات معنوی اسلام در عصر غیبت به شمار میآید.
خواندن امام زمان، علیهالسلام، با تعبیر زیبا و گرانسنگ «شَرِیکُ القُرآن» برگرفته از سخنان ائمهٔ معصومین، علیهمالسلام، است. این تعبیر در چند زیارت معتبر خطاب به امام حسین و حضرت مهدی، علیهماالسلام، وارد گردیده است:
«السَّلامُ عَلَیْکَ یا أَمینَ الرَّحْمانِ، السَّلامُ عَلَیْکَ یا شَرِیکَ القُرآن» (1)
«السَّلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الزَّمانِ، السَّلامُ عَلَیْکَ یا خَلیفَةَ الرَّحْمانِ، السَّلامُ عَلَیْکَ یا شَرِیکَ القُرآنِ، السَّلامُ عَلَیْکَ یا قاطِعَ البُرْهان» (2)
از طرفی، چون تعبیر «شُرَکاءُ القُرآن» در زیارت مجموعهٔ ائمهٔ معصومین، علیهمالسلام، به کار رفته است، بیتردید مفرد آن، یعنی «شَرِیکُ القُرآن»، در مورد شخصیت ممتاز این سلسله، یعنی حضرت مهدی، علیهالسلام، صادق خواهد بود:
«السَّلامُ عَلَیْکُمْ أَئِمَّةَ الْمُؤْمِنِینَ ... وَ عِبادَ الرَّحْمانِ وَ شُرَکاءَ الْفُرْقانِ وَ مَنْهَجَ الْإِیمان» (3)
«السَّلامُ عَلَیْکُمْ أَئِمَّةَ الْمُؤْمِنِینَ وَ سادَةَ الْمُتَّقِینَ ... وَ شُرَکاءَ القُرآن» (4)
«شَرِیکُ القُرآن» بودن به معنای «همپا و همراه بودن با قرآن» در کلام جاودانهٔ پیامبر، صلیاللّٰهعلیهوآله، مورد اشاره قرار گرفته است که فرمود:
«إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ، کِتابَ اللّٰهِ وَ عِتْرَتِی، ما إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِما لَنْ تَضِلُّوا أَبَداً» (5)
یعنی:
«من، کتاب خدا و خاندان خود را به عنوان دو یادگار گرانبها در میان شما باقی میگذارم؛ تا زمانی که به آن دو چنگ زنید، هرگز گمراه نخواهید شد.»
اگر عترت و خاندان معصوم پیامبر، صلیاللّٰهعلیهوآله، قرین و همپای قرآن شمرده شدهاند، به یقین در روزگار ما این عنوان در وجود شریف تنها بازماندهٔ آنان، امام زمان، علیهالسلام، تجلّی مییابد.
تنها اوست که در این دوران همواره با قرآن و در کنار قرآن بوده و خواهد بود.
اگر قرار باشد امت اسلام به حفظ امانتهای پیامبر بزرگوار خویش پایبند باشد، باید در کنار تمسک به قرآن، همواره به ولایتِ شَرِیکِ القُرآن، حضرت مهدی، علیهالسلام، نیز متمسک باشد.
اگر «شَرِیکُ القُرآن» بودن امام، علیهالسلام، در تلازم با «شَرِیکُ الإِمام» بودن قرآن قرار گیرد، و مشارکت هر دو را در ابعاد گوناگون اعجاز و هدایت برساند، باز هم همان سخن پیشین پیامبر، صلیاللّٰهعلیهوآله، بر آن دلالت دارد که فرمود:
«تا زمانی که به هر دو ودیعت چنگ زنید، هرگز گمراه نخواهید شد.»
تمسک به قرآن در کنار تمسک به امام زمان، علیهالسلام، است که اثربخش و حیاتآفرین است؛ چنانکه تمسک به امام زمان، علیهالسلام، در کنار تمسک به قرآن است که از ضلالت و سرگشتگی بازمیدارد.
قرآن و امام، علیهالسلام، هرگاه هر دو با هم در زندگی فرد یا جامعهای مورد توجه و اقتدا قرار گیرند، هدایت آن فرد یا جامعه تضمینشده خواهد بود؛ همانگونه که اگر هر دو مورد غفلت واقع شوند، ضلالت و سقوط قطعی است.
اگر امام بدون قرآن یا قرآن بدون امام، علیهالسلام، در حیات فرد یا جامعهای مطرح شوند، نقش هدایتی هر دو عقیم خواهد ماند و دیگر رشد و پویایی به ارمغان نخواهند آورد.
نمونهٔ چنین شراکتی را میتوان در همکاری آب و آفتاب برای رشد گیاه مشاهده کرد؛ گیاه با بهرهگیری از هر دو است که رشد کرده و به برگ و بار مینشیند. اگر تنها آب باشد و آفتاب نباشد، گیاه اندکی میروید ولی زود پژمرده میشود؛ و اگر آفتاب باشد و آب نباشد، زود میسوزد و جز ساقهای خشک باقی نمیماند.
با توجه به این مشارکت دوسویه میان «قرآن و امام» میتوان گفت: در منطق پیامبر، صلیاللّٰهعلیهوآله، که منطبق بر وحی است، قرآنی که شریک امام معصوم نباشد، گرچه قرائت شود، قرآن هست ولی «معجزهٔ جاودانهٔ اسلام» نیست.
کتاب هست، نسخهٔ وحی الهی هست، ولی «کتاب هدایت» و «قانون سعادت» نیست؛ همانگونه که امامی که شریک قرآن نباشد، امام هست، ولی «امام معصوم» نیست.
در همین راستا پیامبر، صلیاللّٰهعلیهوآله، فرمود:
«عَلِیٌّ مَعَ القُرآنِ وَ القُرآنُ مَعَ عَلِیٍّ» (6)
«علی، علیهالسلام، با قرآن است و قرآن با علی، علیهالسلام.»
و اگر بپذیریم که علی، علیهالسلام، و حضرت مهدی، علیهالسلام، به عنوان آغاز و انجام سلسلهٔ وصایت و امامت، دو جلوه از یک نورند، میتوان سخن پیامبر، صلیاللّٰهعلیهوآله، را تعمیم داد و گفت:
«المَهْدِیُّ، عَلَیْهِالسَّلامُ، مَعَ القُرآنِ وَ القُرآنُ مَعَ المَهْدِیِّ، عَلَیْهِالسَّلامُ.»
که این، بیانی دیگر از همان تعبیر شریف و شگفت «شَرِیکُ القُرآن» بودن امام زمان، علیهالسلام، است.
اگر «شَرِیکُ القُرآن» بودن، ناظر به نقش امام زمان، علیهالسلام، در استمرار و احیای حیات قرآن باشد، باز هم شواهدی در روایات و زیارات وجود دارد، از جمله:
«اللّٰهُمَّ جَدِّدْ بِهِ ما امْتُحِیَ مِنْ دِینِکَ، وَ أَحْیِ بِهِ ما بُدِّلَ مِنْ کِتابِکَ» (7)
خدایا، آنچه از دینت نابود شده است به وسیلهٔ او تجدید فرما، و آنچه از کتابت دگرگون گشته است به وسیلهٔ او زنده گردان.
«... وَ أَحْیِ بِوَلِیِّکَ القُرآنَ» (8)
و بهوسیلهٔ ولیّ خود، قرآن را حیات تازه ببخش.
«وَ أَحْیِ بِهِ مَیِّتَ الْکِتابِ وَ السُّنَّةِ» (9)
خداوندا، امام زمان، علیهالسلام، را زندهکنندهٔ قرآن و سنت پیامبرت، صلیاللّٰهعلیهوآله، قرار ده.
با توجه به اینکه این زیارتها و دعاها برگرفته از کلام معصومین، علیهمالسلام، و حتی برخی از آنها صادر از ناحیهٔ مقدسهٔ خود امام زمان، علیهالسلام، است، نشانگر نقش قطعی آن بزرگوار در حیات قرآن و آثار حیاتبخش آن است؛ که خود جلوهای دیگر از «شَرِیکُ القُرآن» بودن به شمار میآید.
پینوشت:
1 مجلسی ، محمدباقر ، بحار ، ج 97 ، ص 336 ، چاپ بیروت .
2 قمی ، شیخ عباس ، مفاتیح الجنان ، جامع الزیارت .
3 مجلسی ، محمدباقر ، همان ، ص . 207
4 همان ، ج 99 ، ص . 163
5 کنزالعمال ، ج 1 ، ص 44 مسند احمدبن حنبل ، ج 5 ، صص 89 و . 182
6 ینابیع الموده ، ص . 90
7 صلوات ابوالحسن ضراب اصفهانی
8 قمی ، شیخ عباس ، همان ، زیارت امام زمان ، علیه السلام
9 همان جا
چرا همه پیامبران ما مرد بودند؟
در مورد این پرسش که چرا همه پیامبران ما مرد بودند و پیامبر زن نداریم، چند نکته را باید بیان کنم.
ابتدا ببینیم کلمه «پیامبر» به چه معناست. پیامبر یا پیغامبر، همان فرستاده و پیغامبرالهی است. در زبان عربی به آن «نبی» گفته میشود که از ماده «نَبَأ» به معنای خبر گرفته شده است؛ یعنی کسی که از جانب خدای سبحان خبر میرساند. «اِنباء» به معنای اطلاعرسانی است؛ یعنی پیامبر مأمور است پیامهای الهی را به مردم برساند.و پیامبران بشیر و نذیرند و پیغام های الهی را به گوش خلایق میرسانند
حال، این پرسش مطرح میشود که چرا خداوند پیامبران را مرد قرار داده است؟
در پاسخ باید گفت این انتخاب، مبتنی بر دستور و حکمت الهی است. خدای علیم و حکیم برای رساندن پیام خود، مردان را برگزیده است.
خداوند متعال از میان برگزیدگانش، مردانی را برای مأموریت پیامبری انتخاب فرمود. اما در میان این برگزیدگان، هم زنان جایگاه رفیعی دارند و هم مردان.
نکتهٔ اساسی این است که بدانیم هر یک از این افراد، برای مأموریتی خاص برگزیده شدهاند.
خدای سبحان با علم و حکمت بیپایان خود، با توجه به شرایط، مخاطبان و ساختار وجودی افراد صلاح میداند که نوعی از مأموریت را به یکی از بندگانش بسپارد و نوعی دیگر را به دیگری.
نزول فرشتگان بر زنان برگزیده
اگر تمام برگزیدگان الهی فقط مردان بودند، آنگاه این پرسش وارد بود؛ اما هنگامی که به آیات ۴۲ سوره آل عمران نظر میافکنیم، میبینیم که ملائکه خطاب به حضرت مریم میفرمایند:
وَإِذْ قَالَتِ الْمَلَائِکَةُ یَا مَرْیَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاکِ وَطَهَّرَکِ وَاصْطَفَاکِ عَلَیٰ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ
(ای مریم، خداوند تو را برگزید و پاک ساخت و تو را بر زنان جهان برتری داد).
ملائکه بر او نازل میشوند، همانگونه که بر مردان نازل میشوند. قطعاً خداوند، حضرت مریم را برای مأموریتی بزرگ برگزید. همچنین در روایات ما آمده که فرشتگان با حضرت فاطمهی زهرا (س) سخن میگفتند، برای ماموریتی برگزیده است
پس میبینیم که دیدن فرشته و دریافت خبر از سوی خدا، از ویژگیهای پیامبران است، و زنان برگزیدهای چون حضرت مریم و حضرت فاطمه نیز این مقام را داشتهاند. پیامبر ما «مصطفی » (برگزیده) است، حضرت مریم نیز مصطفی است و حضرت فاطمه نیز مصطفی است. همگی صاحب مقام اصطفی(برگزیدگی) از سوی خداوند هستند.
همه این بزرگواران چه مرد و چه زن، در درگاه الهی برگزیده شدهاند. نزول فرشتگان بر حضرت مریم و سخن گفتن با ایشان، به وضوح نشان میدهد که ارتباط مستقیم با ملکوت و دریافت وحی، منحصر به یک جنس نیست. و هم شامل مرد میشود هم زن میشود.
عبارت «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاکِ» (به راستی خدا تو را برگزید) «و طهرک» که خطاب به مریم گفته شد، گواه روشنی بر این انتخاب و اصطفای الهی است.
همچنین، مقام عصمت که با تأیید و حفظ «روح القدس» همراه است، به گروه خاصی محدود نمیشود. همانطور که حضرت مریم و حضرت فاطمه(س) دارای مقام عصمت بودند، این موهبت الهی به پیامبران نیز عطا شده است. این نشان میدهد که قرب و طهارت در پیشگاه خداوند، برای هر دو جنس قابل دستیابی است.
پس تفاوت در چیست؟
تفاوت اصلی، در جنس مأموریت است. خدای حکیم، بر اساس حکمت بیپایان خود و با توجه به ساختار وجودی و ظرفیتهای متفاوت زنان و مردان، مأموریتهای ویژه و متفاوتی را به هر گروه محول میکند.
حضرت مریم و حضرت فاطمه مأموریت داشتند؛ اما این مأموریتها، شکل و شأن اجرایی متفاوتی داشت. اصطفی یا برگزیدگی الهی، هرگز یک عنوان تشریفاتی و بیثمر نیست، بلکه همیشه به معنای انتخاب شدن برای انجام کاری بزرگ و داشتن نقش و شأنی فعال و اجرایی در نظام عالم است.
بنابراین، این تقسیم بندی مأموریتها نه از روی تبعیض، بلکه ناشی از حکمت، تدبیر و نظام احسن الهی است که هرکس را در جایگاه مناسب خود و برای رسالتی خاص میآفریند. برگزیدگی زنان برای مأموریتهای عظیم الهی اگرچه ممکن است صورت متفاوتی داشته باشد هرگز کمتر از مقام پیامبری نیست.
حال خدای سبحان چه حکمتی در این امر دارد؟
ما همه حکمتها را نمیدانیم. شاید یکی از حکمتها این باشد که خدای سبحان میخواهد در مواجهه با دشمنان خود از شیاطین جن و انس از شخصیت مردان که رابطه اجتماعی راحتتری دارند، استفاده کند.
همانطور که میدانید، ماموریت پیامبران الهی، ماموریتی ویژه و همراه با سختیهای خاص است. شاید این سختیها با نوع ماموریت سازگار نباشد که زنان برای این کار انتخاب شوند. افزون بر این، معمولاً هنگامی که خدای سبحان پیامبرش را میفرستد، با دشمنانی از جن و انس روبرو میشود.
میدانهای سختی را باید طی میکردند. مکانهای مختلفی را باید سفر میکردند. نگاه کنیم به پیامبری مثل حضرت ابراهیم؛ ایشان از سرزمین شام به سرزمین مکه میآید، بیابانها را طی میکند تا مأموریت الهی خود را انجام دهد.
ساختار وجودی زن به گونهای است که خدای سبحان در او لطافت، ظرافت و جاذبهای خاص قرار داده است. این ساختار طوری نیست که بتواند کارهای به این سنگینی را با توجه به برخورد با مخالفان و دشمنانی که پیامبر را مسخره میکردند، تحقیر میکردند و برایش نقشه میکشیدند به راحتی انجام دهد.
این پیامبر الهی قرار است پیام الهی را به گوش جهانیان برساند: باید مسافرتهای طولانی برود، رنج سفر را به دوش بکشد و با دشمنان بیباک و جسوری برخورد کند.
کسی مثل حضرت موسی که به کاخ فرعون میرود و میگوید: «خدایا! به تو پناه میبرم، خدایا کمکم کن.» سپس خداوند، حضرت هارون را به عنوان وزیر و یاور به همراه او میفرستد.
پیامبر الهی قرار است پیام وحی را به گوش جهانیان برساند. برای این رسالت بزرگ، باید مسافرتهای طولانی و پرخطر را به جان بخرد، رنج و مشقت سفر را به دوش بکشد و با دشمنان بیباک و جسوری روبرو شود.
به عنوان مثال، حضرت موسی(ع) را بنگرید که تنها به کاخ فرعون میرود و در برابر طاغوت زمان میایستد. آنچنان بار مسئولیت بر دوشش سنگینی میکند که با دلآگاهی از عظمت مأموریت، به درگاه خدا رو میکند: «پروردگارا، به تو پناه میبرم و از تو یاری میجویم.» سپس خداوند حضرت هارون، برادرش را به عنوان وزیر و همراه در کنار او قرار میدهد تا پشتیبان او در این راه دشوار باشد.
چالشهای مضاعف در صورت پیامبری زنان
بیشک در مسیر ابلاغ پیام الهی، توهینها و آزارهای بسیاری متوجه پیامبران میشد. قطعاً اگر خداوند پیامبری از جنس زنان میفرستاد، با چالشهای مضاعفی روبهرو میشد. مشکل اصلی نه از سوی خداوند، بلکه از جانب جامعهی هدف بود جوامعی که گاه چنان جسور و سرکش بودند که به راحتی به پیامبران توهین میکردند. تاریخ نشان میدهد پیامبرانی بودند که مجبور به فرار شدند یا تحت سختترین آزارها قرار گرفتند.
به نظر میرسد حکمت انتخاب مردان برای این مأموریت سنگین «یعنی بشارت و انذار»در چند نکته نهفته است:
این رسالت مستلزم مواجههی مستقیم با مخالفان و دشمنان، سفرهای طولانی و پرخطر، و بحثوگفتوگوی پیدرپی با معارضان بود. از سویی، مردان در آن دوران از جایگاه اجتماعی مناسبتری برای تعامل با اقشار مختلف برخوردار بودند و برخوردشان با افراد گوناگون آسانتر بود. از دیگر سو، ذهنیت مخاطبین بهویژه در جوامع طاغوتزده به گونهای بود که اگر به جایگاه زنان نگاه کنیم، میبینیم که همان دشمنان برای زنان هیچ گونه جایگاه و اعتباری قائل نبودند.
در حالی که ادیان الهی و پیامبران، همواره بر کرامت انسان تأکید داشتند، آن جوامع جاهلی، زنان را تحقیر میکردند. در حقیقت، یکی از اهداف اصلی بعثت پیامبران، مبارزه با همین دیدگاههای جاهلی بود؛ اینکه بیایند و اعلام رسمی کنند: «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ» تا به مردم بفهمانند که ملاک برتری، تقواست، نه جنسیت یا قومیت.
بنابراین، پذیرش پیام الهی از سوی جامعهی مخالف به ویژه دشمنانی که از شیاطین جن و انس بودند، نسبت به یک پیامبر زن بسیار کمتر میبود. خداوند حکیم میخواهد پیامش حداکثر تاثیرگذاری را داشته باشد.
وقتی خود آن جامعه، زنان را تحقیر میکند، چگونه میتوانند پیام آور وحی باشند؟ این دقیقاً مشابه آن است که خداوند پیامبری را از میان بردگان انتخاب نمیکرد، زیرا مردم آن زمان بردگان را تحقیر میکردند و این تحقیر، مانع از پذیرش پیام الهی میشد. یا اینکه پیامبری با بیماری نمیفرستاد، زیرا ممکن بود دشمنان به جای توجه به پیام، به عیب ظاهری متمرکز شده و آن را بهانهای برای رد دعوت قرار دهند.
اگر پیامبری از نظر جسمانی دارای بیماری یا ضعفی بود که مانع از ابلاغ کامل دعوت میشد، این امر میتوانست به ناتمام ماندن رسالت بینجامد. بنابراین، خدای سبحان حتی جایگاه اجتماعی پیامبران در دیدگاه مخالفان را نیز لحاظ کرده است.
جامعهی هدف، جامعهای از کافران بود که به سادگی توهین، تحقیر و هتک حرمت میکردند. پیامبران الهی مستقیماً با این جوامع شیطانی در ارتباط بودند و انجام مأموریت، مستلزم انجام کارهای سنگین و حضور در موقعیتهای خطرناکی بود که در آن، هتک حرمت و آزار امری عادی به شمار میرفت.
در چنین شرایطی، اگر پیامبری از میان زنان برگزیده میشد، به دلیل همین هتک حرمتهای گسترده و همچنین عدم پذیرش اجتماعی از سوی مخاطبان کافر امکان ابلاغ کامل و مؤثر پیام الهی به شدت کاهش مییافت. بنابراین، انتخاب مردان یک تدبیر حکیمانه برای رفع موانع اجتماعی و تضمین اجرای رسالت بود.
اما نکتهٔ اصلی اینجاست که اصلِ مسئله، برگزیدگی و قرب الهی است، نه شکل و ظاهر مأموریت. خداوند این حقیقت را به شیوههای متعالی دیگری به نمایش گذاشته است:
۱. مقام تحدّث با ملائکه
خداوند بانوان بزرگی چون حضرت فاطمه زهرا (س) و حضرت مریم (س) را به مقام «مُحدَّثه» برگزید؛ یعنی کسانی که با فرشتگان الهی سخن میگویند و از سوی آنان الهام میگیرند. این مقام، نشاندهندهٔ ارتباط بیواسطه با عالم غیب است.
۲. برگزیدگی و عصمت
این بزرگواران نه تنها بَرگزیده ی الهی هستند، بلکه از مقام عصمت نیز برخوردارند. این گزینش و طهارت، گواه روشنی بر عظمت بیچون و چرای ایشان نزد پروردگار است.
بیتردید، هیچیک از این امور از عظمت و جایگاه رفیع آن بانوان بزرگوار در پیشگاه الهی نکاسته است. چرا که اینان برگزیدگان حقیقی خداوند هستند و پیامبر گرامی اسلام و ائمهٔ اهل بیت (علیهمالسلام) همواره به حضرت فاطمهٔ زهرا (س) نه صرفاً به سبب نسبت خانوادگی، بلکه به عنوان «برگزیدهی درگاه الهی» که دارای مقام اصطفا، عصمت و علوم ویژه بود و با ملائکه و جبرئیل تحدث داشت، افتخار میکردند.
بنابراین، تفویض مأموریت پیامبری به مردان، به هیچوجه موجب کاهش مقام و منزلت زنان برگزیدهی الهی نیست؛ چرا که شرافت و ارزش حقیقی، در «برگزیدگی» و «قرب» به خدای متعال است، نه صرفاً در نوع مأموریت اجتماعی.
فرقه ذهبیه؛ سلسلهای با ادعای اتصال به امام رضا (ع)
فرقه ذهبیه یکی از جریانهای دیرپای تصوف در ایران است که با ساختار منظم خانقاهی و نفوذ اجتماعی خود شناخته میشود و در این متن به بررسی اجمالی این فرقه میپردازیم.
مقدمه
تصوف در جهان اسلام همواره با تنوع و کثرت فرقهای همراه بوده است. در میان این فرقههای متعدد، فرقه ذهبیه جایگاه ویژهای دارد؛ فرقهای که تنها در محدوده کشور ایران حضور دارد و با تشکیلات خانقاهی خاص خود شناخته میشود. پیروان این سلسله عمدتاً از طبقه بازرگانان بوده و چندان آشنایی عمیقی با علوم عرفان، فلسفه و تصوف اسلامی ندارند.
این فرقه در شهرهای مختلف ایران از جمله تهران، شیراز، دزفول و رشت پراکنده است و فعالیتهای اقتصادی و فرهنگی گستردهای نظیر ساختن مدارس، مساجد، حسینیهها و بیمارستانها دارد. اما همین گستردگی فعالیت، همراه با برخی باورها و افکار انحرافی و مشکلات سیاسی و اخلاقی برخی از سران این سلسله، ضرورت پژوهش و شناخت دقیقتر این فرقه را دوچندان کرده است.
مؤسس فرقه: سه دیدگاه متفاوت
دیدگاه نخست شیخ نجمالدین احمد بن عمر خیوَقی خوارزمی را مؤسس این فرقه میداند. او که در سال ۶۱۸ هجری درگذشت، با نام نجمالدین کبری شهرت یافت و به همین دلیل، این سلسله گاه با عنوان ذهبیه کبرویه نیز شناخته میشود. او به القاب «ولیتراش» و «طامه الکبری» معروف بود؛ نخستین لقب به این دلیل که گفته میشد نگاه او هر کس را به مقام ولایت میرساند، و دومی به خاطر غلبهاش بر دیگران در مباحث علمی.
دیدگاه دوم خواجه اسحاق ختلانی را که در سال ۸۲۶ هجری درگذشت، پایهگذار میداند. او شاگرد و داماد سیدعلی همدانی بود و چهل سال بر مسند ارشاد نشست. او در جریان خروج سیدمحمد نوربخش، به عنوان محرک اصلی علیه حکومت تیموری، به دستور شاهرخ میرزا کشته شد.
اما دیدگاه سوم، که به واقعیت نزدیکتر به نظر میرسد، سید عبدالله برزشآبادی را بنیانگذار واقعی میداند. او که از مریدان خواجه اسحاق ختلانی بود، حدود سی سال به ارشاد سالکان پرداخت و در نیمه دوم قرن نهم هجری درگذشت. او رسالههای بسیاری از جمله رساله کمالیه تدوین کرد و غزلیات شیوایی دارد که حاوی اصطلاحات عرفانی است.
سلسله اقطاب: از امام رضا تا امروز
در اندیشه تصوف، سالک باید پیرو مرشدی باشد که او را رهبری کند. این مرشد را با اسامی مختلفی چون پیر، ولی، شیخ و قطب مینامند. قطب در اصطلاح صوفیه کسی است که محل نظر خاص خداوند در هر زمان است.
ذهبیهها مدعیاند که سلسله آنان از معروف کرخی به امام رضا (ع) میرسد و از آنجا به پیامبر اکرم (ص). آنان سلسله اقطاب خود را که شامل ۳۹ قطب است، به تفصیل ذکر کردهاند؛ از معروف کرخی گرفته تا دکتر عبدالحمید گنجویان که پس از انقلاب اسلامی به انگلستان مهاجرت کرد. قطب صامت فعلی آقای عصاریان است که در آینده چهلمین قطب خواهد شد.
در این سلسله، قطب فعلی را قطب ناطق و جانشین او را قطب صامت مینامند؛ اصطلاحی که ریشه در فرقه اسماعیلیه دارد.
نامهای گوناگون یک فرقه
این فرقه با نامهای مختلفی شناخته میشود: سلسله الهیه، محمدیه، علویه، رضویه، مهدیه، معروفیه، کبرویه و احمدیه. اخیراً نام احمدیه برگرفته از میرزا احمد اردبیلی (وحیدالاولیا) به این نامها افزوده شده است. پیروان این فرقه گاه آن را «امّالسلاسل» نیز مینامند و مدعیاند که در دوران صفویه و پس از ترویج تشیع، تنها سلسله ذهبیه که خاص شیعیان بود، گسترش یافت.
راز نام ذهبیه: میان ادعا و واقعیت
درباره علت نامگذاری این فرقه به ذهبیه (که از ذهب به معنای طلا گرفته شده) وجوه مختلفی بیان شده است:
وجه نخست انتساب به ائمه اطهار است؛ ذهبیهها مدعیاند که چون سلسله آنان به امام رضا (ع) میرسد، از این رو به ذهب تشبیه شده است. اما این ادعا با مشکلات جدی مواجه است. معروف کرخی که کلید این انتساب است، در هیچ کتاب رجالی شیعه ذکر نشده و حتی یک حدیث از او از ائمه نقل نشده است. علامه مجلسی صراحتاً میگوید که ادعای دربانی معروف نزد امام رضا (ع) غلط است. همچنین تاریخ فوت معروف (۲۰۰ هجری) قبل از شهادت امام رضا (۲۰۳ هجری) بوده و امام هرگز به بغداد که محل زندگی معروف بود، سفر نکرده است.
وجه دوم ارتباط با حدیث سلسلهالذهب است که امام رضا (ع) در نیشابور بیان فرمودند، اما این حدیث اثبات ولایتی است که امام از پدرانش دریافت و به امام جواد (ع) سپرد، نه چیزی که به معروف کرخی داده باشد.
وجه سوم این ادعاست که در این سلسله هیچ فرد سنیمذهب وجود نداشته، اما این مطلب با واقعیت مطابقت ندارد؛ چرا که بسیاری از اقطاب این سلسله مانند جنید بغدادی، احمد غزالی و ابونجیب سهروردی سنیمذهب بودهاند.
وجه چهارم میگوید که سالکان این طریق، مس وجودشان تبدیل به طلای ناب میشود، اما برخی از اقطاب و مریدان این فرقه مشکلات اخلاقی، سیاسی و اجتماعی داشتهاند و حتی برخی به جمعیت منحرف فراماسونری گرایش داشتهاند.
وجه پنجم که واقعیتر به نظر میرسد، این است که وقتی سیدعبدالله برزشآبادی از دستور استادش خواجه اسحاق مبنی بر بیعت با سیدمحمد نوربخش سرپیچی کرد، خواجه گفت: «ذهب عبدالله» (عبدالله رفت) و از اینرو به ذهبیه معروف شد. به همین دلیل، برخی این فرقه را با عنوان «ذهبیه اغتشاشیه» نیز میشناسند.
نتیجهگیری
فرقه ذهبیه با وجود ادعاهای متعدد درباره انتساب به ائمه اطهار، از نظر تاریخی و رجالی با چالشهای جدی مواجه است. بسیاری از اقطاب این سلسله سنیمذهب بودهاند و ارتباط معروف کرخی با امام رضا (ع) از نظر بسیاری از محققان محل تردید است. این فرقه که امروزه در نقاط مختلف ایران حضور دارد، با فعالیتهای اقتصادی و فرهنگی گسترده خود شناخته میشود، اما شناخت دقیق ماهیت و ریشههای آن برای روشن شدن واقعیت ضروری است.
حضرت زینب(س)؛ تجلی عفاف و حیا در صحنه اجتماع و سیاست
در منظومه اندیشه اسلامی، عفاف و حیا نه محدودیتی برای زن، بلکه عامل حفظ کرامت، امنیت و جایگاه معنوی اوست. در میان زنان بزرگ تاریخ اسلام، حضرت زینب کبری(سلاماللهعلیها) تجلی کامل این حقیقت است؛ بانویی که در عین حضور در مهمترین صحنههای اجتماعی و سیاسی، کوچکترین خدشهای به مرز عفاف و حیا وارد نکرد. سیره رفتاری او نشان میدهد که زن مسلمان میتواند در جامعه، فعال، آگاه، اثرگذار و در عین حال عفیف و باوقار باشد؛ زیرا عفاف، نه مانع حضور، بلکه جهتدهنده حضور است.
زندگی حضرت زینب(س) در دو عرصه به خوبی قابل تأمل است: نخست، در خانه و خانواده و دوم، در میدان اجتماع و سیاست.
در خانه، او بانویی مهربان، صبور و همسری وفادار بود که اساس زندگیاش بر سادگی، قناعت و معنویت استوار بود. در عرصه اجتماعی نیز هنگامی که حق در خطر قرار گرفت و اسلام در معرض تحریف بود، همین زنِ خانهدارِ عفیف، به یک خطیب انقلابی و یک رهبر معنوی بدل شد. او به میدان آمد، سخن گفت، و تاریخ را تغییر داد، اما هیچگاه از چارچوب حیا و وقار خارج نشد.
واقعه عاشورا، اوج تلاقی حیا و حضور در وجود زینب(س) است. او از مدینه تا کربلا و از کربلا تا کوفه و شام، نهتنها مراقب حفظ حجاب و عفاف خود و دیگر بانوان کاروان بود، بلکه حتی در شرایط سخت اسارت نیز لحظهای از صیانت کرامت زنانه دست نکشید. در برابر نگاههای سنگین دشمنان و در دل تحقیرها، با کلامی استوار و نگاهی توحیدی، عزت زن مسلمان را به نمایش گذاشت.
در کاخ یزید، آنجا که نگاهها میخواستند تحقیر کنند، او ایستاد و گفت: «الحمدلله رب العالمین»؛ و این حمد، در واقع بیانی از حفظ کرامت انسانی و ایمانی او در برابر تحقیرهای ظاهری بود.
حیا در منطق زینب(س)، به معنای سکوت در برابر باطل نبود، بلکه به معنای حفظ شأن انسانی در هنگام دفاع از حق بود. او با تمام وقار سخن گفت، اما هر کلمهاش آتشی بود بر دل ستمگران. در برابر یزید، سخن را چنان با اقتدار و ادب درهم آمیخت که نه تنها از مرز عفاف خارج نشد، بلکه شکوه زن مؤمن را به اوج رساند. او در اوج اسارت، آزاد بود؛ زیرا نگاهش، گفتارش و حضورش همه برای خدا بود.
سیره حضرت زینب(س) به روشنی نشان میدهد که حجاب و عفاف، سد راه مسئولیت اجتماعی نیست، بلکه مسیر را از آلودگیها پاک میسازد. زنِ زینبی، در صحنه اجتماع میایستد، اما نه برای خودنمایی، بلکه برای دفاع از حقیقت. او سخن میگوید، اما برای خدا. حضور دارد، اما حضورش مایه هدایت است، نه انحراف.
در عصر حاضر که مرز میان آزادی و ابتذال در بسیاری از جوامع مخدوش شده است، بازخوانی سیره حضرت زینب(س) ضرورتی حیاتی دارد. او به ما آموخت که زن مسلمان میتواند در قلب سیاست و اجتماع بایستد، سخن بگوید و اثر بگذارد، اما هرگز از کرامت خویش نگذرد. این همان الگویی است که امروز جامعه اسلامی باید از آن الهام بگیرد؛ الگویی که در آن عقل، ایمان، حیا و مسئولیت اجتماعی در یک مسیر حرکت میکنند.
حضرت زینب(سلاماللهعلیها) ثابت کرد که عفاف، قدرت میآفریند و حیا، به کلام و رفتار انسان، هیبت و معنویت میبخشد. در وجود او، حیا نه نشانه ضعف، بلکه نشانه ایمان بود؛ و همین حیا بود که او را در برابر قدرتهای ظاهری دنیا شکستناپذیر ساخت. زینب کبری(س) با حضور آگاهانهاش در تاریخ، معنای حقیقی عفاف را برای همیشه زنده کرد: عفاف یعنی حفظ کرامت انسان در مسیر انجام وظیفه الهی.
الناز موسوی یکتا
چکار کنیم مالمان پُربرکت باشد؟
حجت الاسلام والمسلمین ناصر رفیعی در یکی از سخنرانیهای خود به موضوع «صدقه، کلید گشایش رزق و برکت» پرداخت که تقدیم شما فرهیختگان می شود.
انفاق کنید و بار از دوش مردم بردارید؛ فاصلهی طبقاتی را کاهش دهید. خداوند برای تشویق مردم به انفاق، تشبیههایی آورده است:
گاهی یک دانه را میکاری و آن دانه به هفت خوشه تبدیل میشود؛ هر خوشه صد دانه دارد.
برخی نقل کردهاند که در شرایطی حتی از یک دانه تا هفتصد دانه نیز حاصل شده است.
منظور این نیست که صرفاً به مثال لفظی اتکا کنیم، بلکه حقیقتاً کار نیک میتواند برکت و فزونی به بار آورد.
اگر یک درهم صدقه بدهی یا یک تومان، این عمل همچون همان دانهای است که محصولش چندین برابر میشود.
پس چرا انفاق نمیکنید؟
انفاق مالتان را زیاد میکند، کم نمیکند.
یک نمونهی روایی که در این زمینه مشهور است: یکی از فرزندان امام صادق(ع)، محمد بن جعفر، نزد پدر آمد و اظهار کرد که وضع مالیاش خراب است و تنها چهل دینار دارد.
امام فرمودند همین مقدار را صدقه بده. پسر گفت اگر این را بدهم، جیبم خالی میشود؛ وضعم بدتر میشود.
امام فرمودند «انَّ لِکُلِّ شَیْءٍ مِفْتاحاً...» — هر چیزی کلیدی دارد؛ کلیدِ رزق شما صدقه است.
یکی از اشتباهات ما این است که کلیدِ در مشکل را نمیشناسیم یا کلید اشتباهی به قفل میزنیم؛ آنگاه نه تنها در باز نمیشود، بلکه ممکن است کلید بشکند و کار خرابتر شود. اگر کلید درست را پیدا کنیم، در باز میشود.
این مثالها قابل تعمیماند: اگر شهوتِ آدمی را بخواهی مهار کنی، کلیدش ازدواج است، نه رابطههای نامشروع خیابانی که آبرو و فرصتها را میبرد.
اگر خواهان توان و قدرتی، راهش کشتن دیگران نیست؛ سلیمان هم قدرت داشت اما نه به این شیوه.
اگر خواهان ثروت هستی، راهش اختلاس نیست؛ کلیدِ درست، تلاش مشروع و توکل است.
خیلی از خانوادهها وقتی فرزندشان در ازدواج تأخیر میافتد یا مشکلی پیش میآید، فوراً سراغ «طلسم» و «جادو» میروند و میگویند کسی ما را طلسم کرده است.
دین چنین باوری را تأیید نمیکند؛ دین به شما میگوید دعا بخوانید، صدقه بدهید، قربانی کنید و از راههای مشروع و معنوی استفاده کنید.
در بسیاری از موارد، گم کردن راهکار صحیح سبب میشود انسان به بیراهه رود؛ بیراهه گاهی برگشتپذیر است و گاهی کهنه و خطرناک و غیرقابلجبران میشود.
اگر کلید اشتباهی در قفل بگذارید و مصرانه فشار بیاورید، کلید خواهد شکست و در دیگر باز نخواهد شد؛ یعنی یک اشتباه ممکن است شانسها را برای همیشه تباه کند.
در روایتِ مذکور، آن جوان چهل دینار را صدقه داد؛ ظرف ده روز وضعش دگرگون شد و چیزی مانند چهار هزار دینار به او رسید.
این داستان، تأکیدی است بر اینکه «مفتاحِ رزق، صدقه است»؛ صدقه راه بازگشت و گشایشِ روزی است.
پاداش کمک و یاری به بیمار
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله:
مَن سَعی لِمَریضٍ فی حاجَةٍ قَضاها أو لَم یَقضِها، خَرَجَ مِن ذُنوبِهِ کَیَومٍ وَلَدَتْهُ اُمُّهُ.
هر کس برای برآوردن نیاز بیماری بکوشد، چه آن را برآورده سازد و چه نسازد، از گناهانش پاک میشود همانگونه که در روز تولد از مادرش پاک بود.
من لایحضره الفقیه، ج ۴، ص ۱۶
بانویی که نه فقط پرستار بیمار، بلکه پرستار نهضت بود
پنجم جمادی الاولی روز ولادت باسعادت بانوی قهرمان کربلا، پرچم دار نهضت پس از شهادت حسین علیه السلام، حضرت زینب کبری سلام الله علیها است.
این روز را روز پرستار می نامند و علت نام گذاری این روز به نام «روز پرستار» این است که حضرت زینب پرستاری امام زمانش حضرت زین العابدین علیه السلام و دیگر بیماران و مصیبت زدگان اهل بیت را برعهده داشت،
و ضمن این که رسالت مهم نگهداری و تبلیغ از نهضت حسینی را به خوبی انجام داد، از پرستاری بیمار کربلا نیز با تحمل آن همه سختی ها و ناملایمات، آنی فروگذار نبود و تا آخرین رمق، دین خود را به مکتب و رهبرش ادا کرد. درود بی پایان خداوند بر این بزرگ بانوی اسلام باد.
نکته ای که لازم است به آن اشاره کنیم این است که: حیف است حضرت زینب (س)را پرستار بیمار بخوانند زیرا پرستاری از بیمار یکی از کوچک ترین مسؤولیت های بی بی زینب(س) بود، و هر چند پرستاری وظیفه سنگین و ارزشمندی است و پرستار متعهد باید با صبر و حوصله، تحمل هر نوع ناملایمات برای انجام خدمتش بنماید و چنین کاری از عهده هر کس برنمی آید ولی با این حال مقام حضرت زینب، آن قدر والا و عظیم است که او را پرستار نهضت و انقلاب حسینی باید بنامیم، زیرا این پرستاری به مراتب مهم تر و سرنوشت سازتر از پرستاری بیمار بود.
حضرت زینب(س) نقش نگهداری از قیام خون بار حسینی را بر عهده داشت که قطعا اگر او این بار را بر دوش نمی گرفت، خون حضرت حسین(ع) پایمال می شدو بسیار دشوار بود که نهضت ابی عبد الله علیه السلام به مردم اعلام و ابلاغ گردد و شاید بدون اسارت خاندان رسول الله و پیش تازی حضرت زینب کبرا(س) در رسوا نمودن هیئت حاکم ظالم، و تبلیغ او از انگیزه قیام برادر بزرگوارشان، یزیدیان به هدف پلید خود نائل می آمدند و نام رسول الله(ص) را نه تنها از مناره های مساجد بلکه از تاریخ، پاک و محو می کردند و این بود نیت شوم آنان.
و بی بی زینب کبری(س) با مجاهدت و قیام شجاعانه خویش در برابر زورگویان و همچنین فریب خوردگان زمانش، آن چنان از قیام حسین بن علی (ع)دفاع کرد که تا قیام رستاخیز، همانند او نه در مردان و نه در زنان، وجود ندارد و این نام جاودان و مقدس برای همیشه با عظمت باید برده شود.
زینب در پس آن مصیبت بزرگی که آن چنان بار سنگین پرچم ولایت را بر دوش گرفت و در برابر کفر و زندقه ایستاد و سخنرانی کرد و خطابه خواند و مردم را بیدار کرد و حرکت را در مردگان آغاز نمود که از آن جا حرکت توابین و دیگر حرکت های اسلامی آغاز شد و تا امروز و فردا و فرداها، آثار این حرکت عظیم زینبی، هویدا است و به برکت زینب(س) و قیام مبارکش، هم چنان بیرق های خونین عاشورا به نشانه روز انتقام مظلوم از ظالم، در سراسر جهان افراشته می شود زیرا زینب بود که پیام خونین حسین را به تمام نسل ها و عصرها رساند.
در اینجا نتیجه ای که می خواهیم از این مطالب بگیریم این است که علت نامگذاری روز میلاد با سعادت حضرت زینب سلام الله علیها به روز پرستار به خاطر دو وجه است:
۱. تجلیل از مقام شامخ و شخصیت والای حضرت زینب(س) است که با برگزاری این مراسم یادی از این بزرگ بانو می شود و باعث الگو سازی در جامعه می شود.
۲. تقویت روحیه حضرت زینب گونه در میان پرستاران و تقدیر و تشکر از زحمات و نقش پرارزش پرستار در جامعه. که به دست آن ها برسد ان شاءالله
سلیمانی
زینب (س)؛ الگویی کامل برای زن و مرد امروز
قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم : مثل اهل بیتی فیکم کمثل سفینة نوح من رکبها نجا و من تخلف عنها غرق
خانهی حضرت فاطمه شلوغ بود آقا أمیرالمؤمنین و پیغمبر در یک اتاق نشسته بودند، پنجم جمادیالأولی سال ششم هجری بود یک وقتی آقا نبی مکرم اسلام به علی علیه السلام فرمود قدم نورسیده مبارک باشد، آقا امام حسن و امام حسین کوچک بودند پیش بابا آمدند ، بابا اسم خواهرمان را چی بگذاریم؟ آقا أمیرالمؤمنین تجسم ادب است به بچهها گفت ما بر بزرگترها پیشی نمیگیریم و نامگذاری بچهها به عهدهی بزرگترهاست.
اولین نکته درس در اینجا دارد: تو هر کسی و هر چه که هستی احترام بزرگترت را داشته باش، اول نظر بزرگترت را بشنو. بعضی ها هنوز بچه در رحم مادر است، زن و شوهر هرکدام یک اسمی میگذارند، کار به پدر و مادر ندارند، این پدر و مادر قدیمی هستند و ما اسم جدید میخواهیم، هدیه به ما ز پاریس آمد و آفرین رخت کشید و عوضش مرس آمد. اینجاها را کار ندارم بروید تهران اسمی از فاطمه و زینب و کلثوم نماند و عوضش زیزی و میمی و فرنگیس آمده و تازه افتخار میکنیم به این اسمهای چمندرقیچی که روی بچههایمان گذاشتیم و گاهی اصلاً تلفظش هم سخت است و گاهی معنای بعضی اسمها را میپرسیم چی است؟ میگویند نمیدانیم.
قا أمیرالمؤمنین به نبی مکرم اسلام عرض کرد اسم نوهتان را چی می گذارید؟ پیغمبر یک دختری داشت به نام زینب که این در جوانی فوت کرد و پیامبر فرمود من زینبم را خیلی دوست داشتم، اسم این را زینب بگذارید. زینب از زین و أب است یعنی زینت پدر، واقعاً هم زینت پدر است، زینت عالم و زینت دین است، زینت اسلام است.
پنج سال در دامن پیغمبر پرورش یافت و پیغمبر خیلی به حضرت زینب توجه داشت و آن را تربیت میکرد.
نکتهی دیگر این است که تربیت بچه را از دوران رحم مادر باید شروع کرد، بیبی دوعالم حضرت فاطمه وقتی که بچهها را حامله بود قرآن میخواند، غذای پاک میخورد، غذای پاک بچهی پاک میآورد، هر غذایی را نخورید. این غذایی که ما میخوریم روی فرزندمان اثر دارد و حتی در شیردادن هم اثر دارد، وقتی بچه رودل میکند، دکتر میگوید حبوبات نخور، حبوبات را من میخورم چکار به بچه دارد؟ این تبدیل به شیر میشود و بچه دارد از آن استفاده میکند. به بچههایمان غذای پاک بدهیم و در فضای پاک هم باشیم، غیبت که نمیکنیم هیچی در جای غیبت هم ننشینیم.
حضرت زینب سلام الله علیها در خانوادهای بزرگ شده مراقب بودند هر کاری نکنند، هر حرفی نزنند و هر چیزی را نگویند، انسانی که گرایش به دنیا یاگرایش به دین دارد دربچهاش اثرمی گذارد.
لقبش را گذاشتند عقیله بنیهاشم، عقیله یعنی زنی که دارای عقل و کرامت و فضیلت در قوم خودش است. حضرت چهار پسر و یک دختر داشت، اسم پسرهایش علی و محمد و عون و عباس و اسم دخترش را هم امکلثوم گذاشت.
در زمان وفات پیغمبر و حضرت فاطمه همین ۵ سال داشت چون فاصلهی بین شهادت حضرت زهرا و وفات پیغمبر ۹۵ روز بود.
معلمش مادرش بود، چی یاد گرفت؟ صفا و صمیمیت، قلبی آکنده از معنویت، به دور از هوا و هوس که نه پدرش جاهطلب بود نعوذبالله و نه مادرش اهل هوا و هوس بود. آداب و معاشرت را یاد میگیرد.
هر چه را از پدر و مادرش در دوران کودکی یاد میگرفت به دیگران انتقال میداد، این یک نکته است، آنچه را در زندگی یاد میگیرید خوب است به دیگران هم انتقال بدهید.
حضرت زهرا سلام الله علیها معلم زینب است، معلم علمش را با احساس انتقال بدهد تا اثربگذارد، گاهی دوتا جوان کنار هم مینشینند و یکی میگوید یک فیلم دستم آمده اگر بدانی چه معرکه ی است و من تا به حال همچین فیلمی ندیدم، دیدن یک فیلم را با یک احساسی انتقال میدهد و دوستش بخود میگوید اگر این فیلم را نبینم ضرر کردم ، گناه میکنم، جوانیام را از دست دادم، و باید این فیلم را ببینم. من و شما چه میکنیم؟ میآئیم میرویم نماز میخوانیم، نماز جمعه میرویم در محافل و مجالس مذهبی شرکت می کنیم اما یک بارنشد با احساس برای فرزندانمان از حال و هوای و صفا و معنویت و اثار و برکات و لذاتش ؟ با بچههایمان اینگونه صحبت نکردیم، بعد توقع داریم که بچههایمان به سمت دین بیایند.
اگر بچهای غذا نمیخورد و غذا را میبری جلوی دهانش که بخور، نه نمیخورم. یکذره خودت میچشی و میگویی وای چقدر خوشمزه است و بچه میگوید که پدر و مادرم میگویند خوشمزه است پس من هم بچشم ببینم خوشمزه است یا نه؟ مزهی دین ومعنویت را به بچههایمان بچشانیم. زینب در کنار پیامبر و مادرش این گونه چشید.
اگر بخواهیم بچهمان راحفظ کنیم، داروی تلخ را با یک احساس شیرین و شیرین زبانی به بچهمان بدهیم، اصلاً زندگی حضرت زینب این را میخواهد به من و شما یاد بدهد، اگر دینداری من و شما روی اهل خانوادهی خودمان اثر نگذارد دیندار نیستیم، این چه دینی است که تأثیر روی خانوادهی خودش نگذارد؟ اگر میخواهیم بچههایمان مریض نشوند بچهها را واکسینه میکنیم، اگر میخواهیم بچهها فلج نشوند واکسن فلج میزنیم، اگر میخواهیم در دین فلج نشوند واکسن دین را بزنید، پیغمبر، آقا امام حسن و امام حسین و زینب را واکسینه کرد.
وقتی که اینها آمدند وارد جامعه میشدند و در کوچهها راه میرفتند، اگرمردم آنها نمیشناختند میگفتند این بچههای مؤدب چه کسانی هستند؟ چون پیامبر و فاطمه اینها را واکسینهی ادب کرده بودند، اگرمیگفتند اینها بچههای فاطمه و پیغمبر هستند. میگفتند بارکالله باید هم اینطوری باشند.
اینها در خانواده درس صبر و بردباری، عدالتگستری از باباش علی و مادرش فاطمه یاد گرفتند.
فاطمهی زهرا سلام الله علیها درحین اینکه دارد کار خانه میکند و به دخترش کار یاد میدهد، قرآن هم میخواند. آیات قرآن هم یاد میدهد.
نبی مکرم اسلام از سفر برگشته و خانهی دخترش فاطمه رفته و میبیند یک پردهای آویزان است و از دم درب خانه برمیگردد و بیبیدوعالم میفهمد برای چی است؟ پرده را باز میکند و اصلاً پرده را به خاطر باباش آویزان کرده بود، به آقا امام حسن وامام حسین یک درسی یاد میدهد و میگوید بروید دنبال جدّتان و بگویید که برگردد. برگشت. یعنی فقط به فکر دنیای بچههایتان نباشید به فکر آخرتشان هم باشید. دخترم من خیلی تو را دوست دارم اما به فکر آخرت هم هستم، به در گفتن و دیوار گوش کردن است. حضرت صدیقهی طاهره اهل دنیا نیست چون هر چیزی که به حضرت میرسید به دیگران میداد و حتی غذای خودش را به دیگران میداد، حضرت زینب از مادرش دید انقدر ایثار دارد که روزه گرفته و غذای خودش را به دیگران میدهد
وقتی که چند سالی میگذرد و بزرگ میشود خواستگاران زیادی از خاندان بزرگ عرب میآیند، آقا أمیرالمؤمنین همهی اینها را با دخترش مشورت کرد، یک نکتهی دیگری هم اینجا دارد. هر خواستگاری که میآمد مولا أمیرالمؤمنین با زینب صحبت میکرد که یک همچین شخصیتی دارد و باباش هم این است و چنین ویژگیای دارد و خانوادهاش هم این است، دخترم تو چه میگویی؟ پدرسالاری جای خودش، تحمیل به دختر نمیکند یعنی خودخواهی نمیکرد.
اگردین را ما اجرا کنیم دین ما دین بسیار خوبی است، ما معمولاً دین درست میکنیم با افکار و اندیشهی ناقص خودمان دین درست میکنیم
تا اینکه عبدالله بن جعفر طیاربرادر امام علی ، جعفر طیار در جنگ موته به شهادت میرسد دو بالش را از دست میدهد ولی پرچم پیامبر، پرچم اسلام را با اینکه دو بال را از دست داد نگه داشت و شهید شد که بعد پیامبر فرمود خداوند دو بال به آن دادند که با آن به بهشت پرواز کرده است، جعفر طیار که میگویند برای این است.
جعفر همان کسی است وقتی که جنگ خیبر پیروز شده بودند و جعفر برگشت پیامبر فرمود من نمیدانم از آمدن جعفر خوشحال باشم یا از جنگ خیبر، نمیخواهم در مورد جعفر بگویم که آن هم داستان مفصلی دارد و عبدالله فرزند آن جعفر است و پسرعموی زینب است. وقتی جعفر به شهادت رسید نبی مکرم اسلام آمد عبدالله را بغل کرد، نوازشش کرد و تا زمانی هم که زنده بود به عبدالله توجه میکرد، زینب خودش بهترین زن در عالم که شوهر خوبی هم نصیبش شد. آن حضرت ازدواج میکند.
زینب یک اسم و رسمی داشت در آن زمان که از نظر علمی پهلو به پهلو با عصمت و امامت بود تا جایی که آقا امام سجاد علیه السلام فرمودند عمه تو عالمهای هستی که معلمه ندیدی ولی همهی علوم را داری.
آن حضرت در سخنرانیاش بینظیر بود و اصلاً شما فقط یک مرد پیدا بکنید ، نه زن. چون امروزه مردها ادعایشان بیشتر است. مردی پیدا کنید که هم اهل سیاست بو هم اهلخانهداری و مدیر خوب، مجری خوب، آدم متفکر، زن و بچهدار، عالم عابد هم باشد و همهی اینها در یک کسی جمع شود؟!!!!!!!!. ممکن است پیدا کنید عابدباشد اما در سیاست کاری ندارد، یک سیاستمدار پیدا کنید در عبادت و معنویت خیلی ضعیف است که هر کسی در یک چیزی رشد کرده اما حضرت زینب سلام الله علیها همهی اینها را در وجود خودش دارد. در مدیریت که نظیر نداشت وقتی یک نفر را از دست میدهیم اصلاً فکرمان کار نمیکند اما واقعهی کربلا وقتی رخ داد فکر و اندیشهی زینب بود که قضیهی کربلا را جمع و جور کرد ، چون مشکلات یکی دوتا نبود و داغ یکی دونفر نبود و این هم زن بود ولی با همهی اینها میبینیم که آقا امام سجاد علیه السلام میگوید عمهام زینب درشب شام غریبان نماز شبش را نشسته خواند، چون دیگر نمیتوا نست روی پایش بایستد. ما چقدر نمازهای واجبمان را قضا کردیم.
در اخلاق نظیر نداشت، به هیچ کسی اخم و تندی نمیکرد مگر اینکه در مقابل ظالمی مثل ابن زیاد و یزید باشد، اصلاً بروید در زندگی حضرت زینب سلام الله علیها سیر بکنید نمیبینید حتی یک جا حضرت تندی کرده باشد، انقدر حلیم و بردبار بود که حد و حساب نداشت، با این علم ناقصم و با این ناتوانی از زینب چه بگویم ؟ یکی از علمای بزرگ میگوید همهی صفات خوب را اگر در پیغمبر و أمیرالمؤمنین و حضرت فاطمه و حسن و حسین بیاوریم جمع بکنیم در وجود مبارک حضرت زینب متجلی بود، این خانم همهی آنها را گلچین کرد و برداشت کرد و در وجودش داشت. این خانم میخواست بفهماند که من از کدام خاندان هستم، من در دامن کی پرورش یافتم.
یکی از وظایفی که من و شما داریم حفظ حرمت خانوادگی است که وقتی ما را دیدند بگویند خوشا به حال آن خانواده که چنین بچهای دارند و باعث عزت و آبروی خانواده بشود، زینب باعث عزت و آبروی خانواده که هیچ، باعث عزت و آبروی انسانیت بود و نگاه زینب نگاه به انسانیت بود چون دید زینب، دید انسانی بود و برایش مسیحی و یهودی فرقی نمیکرد. در مسائل سیاسی همه جا حضور داشت، حضرت زینب مدرس بود، چه درسی میداده؟ حضرت زینب درس تفسیر و قرآن میگذاشت، درس اخلاق گذاشت، درس عقاید را گذاشت، اینکه میگویم معلم بود واقعاً معلم به تمام معنا بود و برای زینب فرقی نمیکرد همه جا برای زینب مدرسه بود، در خانه، کوچه، مسجد و هر کجا که زینب بود آنجا حضرت زینب کلاس درس بود.
عبدالله یکی از متمولترین مردان دوران خودش بود اما زینب سلام الله علیها با ثروت ولباس خودش را زینت نمیداد، با اخلاقش خودش را زینب میداد یعنی دنبال لباس و طلا و فخرفروشی نبود، افتخار زینب به ثروت عبدالله نبود و گاهی بعضی از دخترها میگویند یا خانمی میآید میگوید ما داماد داریم که مهندس است، پولدار و ثروتمند است، دختر چی دارد؟ اصلاً وجود نازنین زینب افتخار برای عبدالله بود و به فضیلت خودش افتخار میکرد نه به ثروت عبدالله. آن حضرت در کنار پدرش بود خیلی کوتاه مختصر، با آقا امام حسن بود و آمد در کربلا با آقا امام حسین بود اما ویژگیهای زینب را خیلی مختصر عرض بکنم که چه ویژگیهایی داشت.
یکی مقام علمیاش بود، وقتی در مجلس ابنزیاد سخنرانی میکرد، اول در مجلس ابن زیاد آوردند و حضرت رفت مثل غریبه آنجا نشست و ابن زیاد توهینهای زیادی کرد و اول سؤال کرد این خانم کی است؟ حضرت جواب نداد. دوباره سؤال کرد این خانم کی است؟ جواب نداد. وقتی دوباره تکرار کرد گفتند این زینب دختر علی است. ابن زیاد شروع کرد به توهین کردن که دیدی خار و ذلیل شدی؟ وقتی شروع کرد خطبهخواندن یک وقتی ابن زیاد گفت این عین باباش علی سخن میگوید، حمد و ثنای الهی را و شکر نعمتهای خدا را بجا آورد و بعد معرفی کرد ما کی هستیم؟ جدّم کی هست؟ وقتی گفت یابن مرجانه که مادربزرگش بود و زناکار بود بدتر از این نبود.
هفت معصوم را درک کرد. پیغمبر، فاطمه، أمیرالمؤمنین، امام حسن، امام حسین ،امام سجاد، با امام محمد باقر هفت امام را حضرت زینب درک کرد.
آنچه که شما امروز از اسلام میبینید از برکت وجود زینب است، آن حضرت وقتی مدینه آمد شروع به سخنرانی کرد و از شهرهای دیگر دیدنش ایشان می آمدند تبلیغ وسخنرانی می کرد و یزید دستور داد که آن حضرت را تبعید کردند.
سید جواد نورموسوی
نامه مشترک ایران، روسیه و چین به گروسی
کاظم غریبآبادی، معاون وزیر امور خارجه اعلام کرد: بعد از نامه مشترک سه کشور روسیه، چین و ایران به دبیرکل سازمان ملل و رئیس شورای امنیت مبنی بر اعلام خاتمه قطعنامه ٢٢٣١ از ١٨ اکتبر، امروز نیز در چارچوب ابتکارات دیپلماتیک وزارت امور خارجه، سفرا و نمایندگان دائم سه کشور نزد آژانس بینالمللی انرژی اتمی نامه مشترکی را به مدیرکل آژانس ارسال کردند.
وی افزود: در این نامه، ضمن غیرقانونی خواندن اقدام سه کشور اروپایی در فعال نمودن اسنپبک، اعلام شده است که تمام مفاد قطعنامه ٢٢٣١ در ١٨ اکتبر خاتمه یافتهاند.
اما یک نکته کلیدی دیگر در این نامه وجود دارد، و آن درخصوص پایان گزارشدهی مدیرکل آژانس پیرامون راستیآزمایی و نظارت در پرتو قطعنامه ٢٢٣١ و اجرای برجام است.
غریبآبادی ادامه داد: در این خصوص، در این نامه تصریح شده است؛ "در آژانس، راستیآزمایی و نظارت در ایران در پرتو قطعنامه ٢٢٣١ و اجرای برجام، بر اساس قطعنامه ١5 دسامبر ٢٠١5 شورای حکام مقرر شده است. بند ١4 اجرایی این قطعنامه، بدون قیدوشرط، تصریح میکند که شورا تصمیم میگیرد این موضوع را بهمدت ١٠ سال و یا تا تاریخی که مدیرکل آژانس گزارش جمعبندی گستردهتر درخصوص ایران را منتشر نماید، هر کدام که زودتر فرا برسند، در دستورکار خود نگهدارد، ازاینرو، آیتم مربوطه در دستورکار آژانس در این خصوص از ١٨ اکتبر بهطور اتوماتیک برداشته میشود و هیچ اقدام دیگری در این رابطه نیاز نیست".
چگونه یک "رفتار بد" را در فرزندم تغییر دهم؟
تغییر رفتار در کودکان، یکی از چالشبرانگیزترین و در عین حال حیاتیترین وظایف والدین است. بسیاری از رفتارهایی که ما بزرگسالان "نامطلوب" مینامیم، در واقع پاسخهایی به نیازهای کودک، مراحل طبیعی رشد او، یا بازتابی از محیط پیرامونش هستند. با صبر، دانش، و استفاده از روشهای مؤثر تربیتی، میتوانیم فرزندانمان را در مسیر رشد صحیح هدایف کنیم. این مقاله به شما کمک میکند تا با الهام از آموزههای دینی و روانشناسی کودک، به بهترین شکل ممکن با رفتارهای چالشبرانگیز فرزندتان روبرو شوید.
1. شناسایی و درک ریشه رفتار: اولین گام به سوی تغییر
پیش از هرگونه اقدامی، باید بفهمیم چرا فرزندمان این رفتار خاص را از خود نشان میدهد. رفتار مانند نوک کوه یخ است؛ قسمت اعظم آن زیر آب و پنهان است.
مشاهده و تحلیل دقیق: به جای قضاوت زودهنگام، رفتار فرزندتان را با دقت مشاهده کنید. چه زمانی، در چه موقعیتی، و در حضور چه کسانی این رفتار رخ میدهد؟ چه چیزی قبل از آن اتفاق میافتد و چه پیامدهایی به دنبال دارد؟ (مثال: آیا وقتی خسته یا گرسنه است، بیشتر لجبازی میکند؟)
همدلی و گفتگو (با زبان کودک): به جای سرزنش، با او همدلی کنید. "میفهمم که الان ناراحتی/عصبانی هستی." سپس به او فرصت دهید تا احساساتش را بیان کند. از او بپرسید: "چه چیزی تو را ناراحت کرده؟" یا "چه اتفاقی افتاد که این کارو کردی؟" (بسته به سن کودک).
نیازهای برآورده نشده: بسیاری از رفتارهای نامطلوب، تلاشی برای برآورده کردن یک نیاز اساسی هستند. آیا فرزندتان به توجه، استراحت، بازی، یا توانایی بیان احساساتش نیاز دارد؟
مراحل رشد طبیعی: برخی رفتارها، بخشی طبیعی از فرآیند رشد هستند (مثلاً، لجبازی در دوران نوپایی). شناخت این مراحل به شما کمک میکند انتظارات واقعبینانه داشته باشید.
الگوبرداری از محیط: کودکان به شدت از محیط اطرافشان الگو میگیرند.
آیا این رفتار را از شما، سایر اعضای خانواده، دوستان یا رسانهها آموخته است؟
2. آموزش و الگوبرداری: چراغ راه آینده
کودکان از طریق آموزش مستقیم و مشاهده رفتار ما، دنیا را میآموزند.
تعیین حد و مرزهای روشن و سازگار:
به وضوح و با زبانی ساده توضیح دهید که چه رفتارهایی قابل قبول نیستند و چرا. "پرت کردن اسباببازیها باعث شکستن آنها میشود و ممکن است به کسی آسیب برساند."
قوانین خانه را (در صورت لزوم با کمک فرزندان بزرگتر) تدوین کنید و در جایی قابل رویت قرار دهید. ثبات در اجرای این قوانین، کلید موفقیت است.
آموزش مهارتهای ضروری زندگی:
مدیریت احساسات: به او کمک کنید نام احساساتش را بشناسد (عصبانی، ناراحت، خوشحال) و روشهای سالم برای ابراز آنها را بیاموزد (مثلاً نفس عمیق، کشیدن نقاشی، یا صحبت کردن).
حل مسئله: به جای حل کردن مشکلاتش برای او، به او کمک کنید خودش راهحل پیدا کند. "فکر میکنی چطور میتونیم این مشکل رو حل کنیم؟"
مهارتهای اجتماعی: آموزشهایی مانند نوبت گرفتن، تقسیم کردن، عذرخواهی کردن، و همدلی با دیگران.
بهترین الگو: فراموش نکنید که شما مهمترین الگو برای فرزندتان هستید. رفتاری را که میخواهید در او ببینید، خودتان نیز رعایت کنید. اگر میخواهید او آرام باشد، شما نیز هنگام عصبانیت آرامش خود را حفظ کنید.
3. تشویق و تقویت مثبت: پرورش رفتارهای مطلوب
توجه به رفتارهای خوب، یکی از قویترین ابزارها برای ترویج آنهاست.
توجه فعال به رفتارهای مثبت: زمانی که فرزندتان رفتار خوبی از خود نشان میدهد (حتی اگر کوچک باشد)، بلافاصله او را تشویق کنید و به او توجه کنید. "چه خوب که اسباببازیهاتو جمع کردی!"
تشویقهای کلامی و معنوی: تحسین کلامی، در آغوش گرفتن، بوسیدن، یا صرف زمان با کیفیت برای انجام فعالیت مورد علاقهاش، پاداشهای بسیار مؤثری هستند.
پاداشهای مادی (با احتیاط): گاهی اوقات، پاداشهای کوچک مادی نیز میتوانند مفید باشند، اما نباید تنها محرک رفتار خوب شوند. تمرکز اصلی باید بر پاداشهای معنوی باشد که به تقویت عزت نفس و انگیزه درونی کودک کمک میکنند.
4. آموزههای قرآنی و نبوی: بنیانی محکم برای تربیت
اسلام، برنامهای جامع برای تربیت انسان ارائه میدهد که شامل اصول کلیدی برای تربیت فرزند نیز میشود:
صبر جمیل: "و استعینوا بالصبر و الصلاة و انها لکبیرة الا علی الخاشعین"(1) (و از صبر و نماز یاری جویید و البته آن دشوار است، مگر بر خاشعان). تربیت فرآیندی طولانی و نیازمند صبوری بیحد و حصر است. نتایج یک شبه حاصل نمیشوند. از دعا و نماز برای کسب آرامش و صبر یاری بجویید.
کرامت انسانی:"و لقد کرمنا بنی آدم"(2) (و ما فرزندان آدم را گرامی داشتیم). با فرزندتان با احترام کامل رفتار کنید. تحقیر، سرزنش، مقایسه با دیگران یا استفاده از الفاظ نامناسب، به شدت به کرامت و عزت نفس او آسیب میزند.
موعظه حسنه: "ادع الی سبیل ربک بالحکمة و الموعظة الحسنة" (3)(با حکمت و موعظه نیکو به راه پروردگارت دعوت کن). پند و اندرز باید با زبانی نرم، محبتآمیز، بدون تحقیر و متناسب با درک کودک باشد. استفاده از داستانهای قرآنی و سیره معصومین (ع) میتواند بسیار مؤثر باشد.
حفظ حرمت و راز (سیره اهل بیت): هرگز راز کودک را فاش نکنید یا او را در جمع شرمنده نسازید.
امام صادق (ع): أَکْرِمُوا أَوْلادَکُمْ وَأَحْسِنُوا ءادابَهُمْ یُغْفَرْلَکُمْ.(4)
فرزندانتان را گرامی بدارید و آدابشان را نیکو کنید تا آمرزیده شوید.
یادآوری ناظر بودن خداوند: به او بیاموزید که خداوند همیشه مهربان و ناظر بر اعمال ماست. این باور، میتواند یک عامل بازدارنده قوی برای رفتارهای نامطلوب و انگیزهای برای کارهای خوب باشد. اما این یادآوری باید با لحنی محبتآمیز و نه ترسناک باشد.
5. پیامدهای منطقی و جبران خطا: درس گرفتن از اشتباهات
هدف از پیامدها، تنبیه نیست، بلکه آموزش مسئولیتپذیری و درک عواقب رفتار است.
پیامد طبیعی: اجازه دهید فرزندتان پیامدهای طبیعی رفتارش را تجربه کند. اگر اسباببازیهایش را پخش کرده و نتواند پیدا کند، این یک پیامد طبیعی است.
پیامد منطقی: اگر رفتار نامناسبی انجام داده است، یک پیامد منطقی و مرتبط با آن رفتار برای او در نظر بگیرید. مثلاً اگر با مداد روی دیوار نقاشی کرده، باید به شما در تمیز کردن آن کمک کند.
جبران خطا: به او فرصت دهید تا اشتباهش را جبران کند. اگر به کسی آسیب رسانده، او را تشویق کنید که عذرخواهی کند و به هر طریق ممکن آن را جبران کند. این کار حس مسئولیتپذیری و همدلی را در او تقویت میکند.
نکات تکمیلی و بسیار مهم:
ثبات و قاطعیت (با محبت): در اجرای قوانین و پیامدها ثابت قدم باشید. تناقض در رفتار والدین باعث سردرگمی کودک میشود. قاطعیت به معنای فریاد زدن نیست، بلکه به معنای پایبندی به آنچه گفتهاید است.
عشق بیقید و شرط: همیشه به فرزندتان نشان دهید که او را بیقید و شرط دوست دارید، حتی زمانی که از رفتار او ناراضی هستید. این عشق، پایه اصلی امنیت روانی کودک است.
وقت با کیفیت: صرف وقت با کیفیت با فرزندتان، مهمترین سرمایهگذاری برای تربیت اوست. این زمان، فرصتی برای گفتگو، بازی، و تقویت رابطه عاطفی شماست.
مراقبت از خودتان: تربیت فرزند بسیار انرژیبر است. برای حفظ آرامش و انرژی خود، به استراحت و تفریحات شخصی نیاز دارید. والدین آرام، فرزندان آرامتر تربیت میکنند.
مشورت و کمک حرفهای: در صورت لزوم، از مشاوران تربیتی یا روانشناسان کودک کمک بگیرید. هیچ اشکالی ندارد که در این مسیر از متخصصان یاری بجویید.
تغییر رفتار یک فرآیند مستمر و طولانی است که نیازمند عشق، صبر، فهم و تلاش مداوم است. با توکل بر خداوند و به کارگیری این اصول، میتوانید به فرزندتان کمک کنید تا به بهترین نسخه از خود تبدیل شود و آیندهای روشن و صالح را رقم بزند.
پی نوشت:
1.سوره بقره/آیه 45
2.سوره اسراء/ آیه 70
3.سوره نحل/ آیه 125
4.وسائل الشیعة، ج 15، ص 195
































