
emamian
تاثیر بیان کرامات سیدالشهدا بر زندگی دینی مردم
هر ساله و همزمان با ایام سوگواری سالار شهیدان، بحثهای زیادی پیرامون واقعهی کربلا و قیام سیدالشهدا صورت میگیرد. بررسی تاریخ و نگاه تحلیلی به حوادث عاشورا و آشنایی با اهداف قیام امام حسین علیهالسلام و چگونگی حرکت حضرت، بدون شک در معرفتافزایی ما موثر بوده و زمینه رفتار و عملکرد حسینی را در انسان مضاعف میگرداند؛ اما از جنبههای احساسی و تجربی زندگی در فضای عاشورایی و امام حسینی نیز نباید غفلت کرد.
برخی مغرضانه یا ناآگاهانه از جنبههای مختلف عزاداری امام حسین انتقاد میکنند. این دسته به بهانه عقلانی بودن و عمق بخشیدن به معارف اهل بیت علیهمالسلام، ذکر داستانها و نقل کرامات امام حسین و محبان سیدالشهدا را سطحینگری میدانند و از مردم میخواهند که توجه به این گونه منبرها و مجالس را کنار بگذارند و با عقل و منطق به دنبال افزایش معرفت خود به حضرت باشند.
حضور در فضاهای ایمانی و تکرار یاد و ذکر اباعبدالله علیهالسلام از جمله راههای تقویت باورهای دینی است. کسانی که صرفا با عقل و منطق میخواهند از امام حسین علیهالسلام سخن بگویند، بخشی از عوامل اصلی نفوذ عاشورا در دلهای مردم را نادیده میگیرند.
تکیه بسیار بر منطق و عقل در بیان آثار و فواید قیام سیدالشهدا آن هم به بهانهی از بین بردن سطحینگری و ظاهرسازی در عزاداریها، میتواند نتایجی مانند دور کردن مردم از سید الشهدا را به همراه داشته باشد.
بسیاری از مردم به خاطر آنچه از کرامات امام حسین در رفع مشکلات زندگی خود دیدهاند، با حضرت انس و الفت پیدا کرده و به تدریج به فهم بالاتر و عمیقتری از قیام سیدالشهدا رسیده و حتی حاضر به فداکردن جان خود در این راه شدهاند. آنها با امام حسین زندگی کرده و حضور حضرت را در تمام تصمیمات مهم زندگی خود احساس میکنند.
بی دلیل نیست که بزرگ و کوچک کربلا از حضرت عباس تا رقیه سه ساله و علی اصغر شیرخوار سلاماللهعلیهماجمعین در میان مردم به باب الحوائج معروف شدهاند. کرامات این عزیزان نسل به نسل و سینه به سینه در میان مردم انتقال پیدا کرده و همین امر نیز یکی از اصلیترین عوامل حفظ مردم در پای پرچم سیدالشهدا بوده است.
بدون شک قرار نیست هر خواب و هر داستانی را باور کنیم و روی منبرها نقل کرده یا به راحتی بپذیریم. تبیین و توضیح ماجرای صحیح از غلط، کاری به جا و مناسب است؛ اما قلم زدن برای حذف ماجراهایی که انسانهای صادق و متقی از مشاهدات خود نقل کردهاند، درست و صحیح نیست.
بنابراین داستانهایی از شفای بیماران و برطرف شدن مشکلات به دست امام حسین علیهالسلام، نه تنها آسیبی به باورهای مردم وارد نمیکند؛ بلکه از بهترین راههای ترویج دوستی و عشق بیشتر به کشتی نجت عالم، ذکر همین داستانهاست.
خون سیدالشهدا؛ عامل نجات امت از تحریف دین
س از درگذشت انبیاء بزرگ الهی همواره خطر تحریف دین و شریعت آنان را تهدید نموده است؛ چنانچه طبق تصریح قرآن کریم، تورات و انجیل توسط یهودیان و مسیحیان تحریف شده و برخی معارف حضرت موسی و حضرت عیسی علینبیناوآلهوعلیهماالسلام از میان برداشته شد.[۱]
عدم تحریف در دین خاتم
دین اسلام آخرین برنامه الهی و قرآن آخرین کتاب آسمانی است که خداوند برای هدایت بشر فرستاده است. تحریفِ آخرین دین سبب گمراهی انسانها و عدم هدایت حقجویان و حق طلبان میشود؛ از همین رو خداوند متعال ساز و کاری فراهم نمود که دین پیامبر خاتم در امان بماند.
کتابهای آسمانی همواره با دو نوع خطر تحریف مواجه بودند؛ یکی تحریف لفظی و دیگری تحریف معنوی. تحریف لفظی به معنای تغییر واژگان و کلمات و تحریف معنوی به معنای تفسیر غلط از معنای آیات است.
به دلایل متعدد، قرآن توسط خداوند محفوظ مانده و تحریف لفظی در آن رخ نداده است. خداوند نسبت به تحریف قرآن میفرماید:
« إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ؛[۲] همانا ما قرآن را نازل كرديم، و يقيناً ما نگهبان آن [از تحريف و زوال] هستيم.»
براساس این آیه هیچ گونه تحریف لفظی در قرآن صورت نگرفته است.[۳]
اهل بیت مانع تحریف معنوی آخرین برنامه الهی
پیامبر گرامی اسلام تا زمانی که در میان مردم حضور داشتند، تفسیرها و برداشتهای غلط از قرآن را تصحیح میکردند و کسی جرئت نداشت در برابر سخن رسول خدا، معنای باطلی را از قرآن اراده کند.
پیامبر که همواره خطر اینگونه تحریف ها را میدانستند بارها به دستور خدا اهل بیت علیهمالسلام را به عنوان تنها مفسران حقیقی قرآن معرفی کرده و آن دو را در کنار یکدیگر نهادند. حضرت رسول در حدیث ثقلین میفرمایند:
«من در میان شما دو چیز باقی میگذارم که اگر آنها را دستاویز قرار دهید، هرگز گمراه نخواهید شد؛ کتاب خدا و عترتم که اهل بیتم هستند.»[۴]
به تصریح این حدیث هرکس از غیر مسیر اهل بیت علیهمالسلام به سراغ قرآن برود، سرنوشتی جز گمراهی نخواهد داشت. نمونه این افراد خوارج هستند که با تمسک به آیه «إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ؛[۵] حكم و فرمان، تنها از آنِ خداست!» در برابر امام علی علیهالسلام ایستادند.
حضرت سخنان آن را مصداقی از تحریف معنوی قرآن دانسته و فرمودند: «کَلِمَهُ حَقٍّ یُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ؛[۶] سخن حقى است که معنى باطلى از آن اراده شده است.» مقصود از این آیه این نیست که تمام احکام را خداوند بیان کرده و پیامبر و ائمه علیهمالسلام حق حکومت ندارند؛ بلکه منظور این است که هر حکم و حکومتی باید از مجرای الهی باشد؛ همانطور که برخی از دستورات دینی در قرآن نیامده است اما پیامبر آنها را بیان فرمودهاند.
خوارج بدون توجه به اهل بیت علیهمالسلام و طبق نظر خود برداشتی را به قرآن استناد دادند که هیچ گونه سنخیتی با آموزههای وحی نداشت و همین سبب گمراهی و هلاکت آنان گردید.
خون سیدالشهداء، عامل نجات امت از تحریف بزرگ بنیامیه
بنیامیه بیش از هر گروه دیگری اسلام را دچار تحریف و دگرگونی کردند. یزید دومین خلیفه اموی در حالی خود را جانشین پیامبر میدانست که علاوه بر شرب خمر آشکار و پنهانی، تارک صلاه هم بود.[۷]
امام حسین به عنوان سومین پیشوا و محافظ دین اسلام بعد از پیامبر، پس از به حکومت رسیدن یزید، عَلَم مخالفت با او و نجات دین اسلام را بلند کردند. حضرت، حکومت یزید را به معنای از بین رفتن کامل اسلام دانسته و فرمودند:
«آن گاه كه امت گرفتار حاکمی چون يزيد گردد، بايد فاتحه اسلام را خواند.»[۸]
حکومت یزید به گونهای بود که امام چارهای جز مبارزه با او نداشتند. با یزید نه راه صلح ممکن بود نه مماشات. خاندان بنیامیه در حال کندن ریشه دین پیامبر بودند و قصد از بین بردن سنتهای نبوی را داشتند.
امام در نامهی خود به اهالی بصره میفرمایند: «[بنیامیه] سنت پیامبر را از بین بردهاند.»[۹]
تا پیش از آن حاکمان تا حدی احکام اسلام را رعایت میکردند و دچار فساد علنی نبودند اما این جماعت در آشکار و نهان، دستورات خداوند را نقض میکردند. سیدالشهداء در مسیر کربلا به فرزدق میفرمایند:
«این گروه در زمین فساد را آشکارا ساختند و حدود الهی را از میان بردند و بادهها نوشیدند و داراییهای فقیران و بیچارگان را ویژه خود ساختند.»[۱۰]
بنابراین امام برای حفظ دین جدشان، چارهای جز عدم بیعت با یزید و ایستادگی در برابر او تا پای جان نداشتند. متاسفانه برخی بدون توجه به شرایط زمان و درک غلط از بنیامیه به امام حسین علیهالسلام خرده میگیرند که چرا در برابر این حکومت ایستاد و با آنها بیعت نکرد؛ روشن است که پذیرش خلافت یزید به هر صورتی از سوی امام، به معنای نابودی و از بین رفتن اسلام بود و امام هرگز چنین چیزی را قبول نمیکرد.
پینوشت:
1. سوره نساء، آیه۴۶.
2. سوره حجر، آیه۹.
3. تفسیر نمونه، ج۱۱، ص۱۷و۱۸.
4. سنن ترمذی، ج۵، ص۶۶۳.
5. سوره انعام، آیه ۵۷.
6. نهجالبلاغه(صبحی صالح)، خطبه ۴۰، ص۸۲.
7. البدایة و النهایة، ج۸، ص۲۵۹. سیر اعلام النبلاء، ج۵، ص۶.
8. بحارالانوار، ج۴۴، ص۳۲۶.
9. بحارالانوار، ج۴۴، ص۳۴۰.
10. تذکرة الخواص، ص ۲۱۷ و ۲۱۸.
اعتقاد به مهدویت در غیر اسلام
« پیروان بسیارى از ادیان و مذاهب معتقدند كه در یك عصر تاریك و بحرانى كه فساد و ظلم همه جا را فراگرفته، یك نجات دهنده بزرگ جهانى قیام خواهد كرد و با مدد غیبى وضع آشفته را اصلاح مىكند.
هر ملّتى او را با لقب مخصوصى مىشناسد و او را از ملت خود مىدانند، یهودیان او را بهنام سرور میكائیلى و مسیحیان بهنام مسیح موعود و زرتشتیان بهنام سوشیانس (به معناى نجات دهنده جهان) و مسلمانان بهنام مهدى منتظر مىشناسند.
... آنچه را كه در این ادیان و مذاهب وعده داده شده، مطابق است با روایات اسلامى، از باب نمونه به موارد مختصرى اشاره مىشود.
در كتاب (دید) كه نزد هندویان از كتب آسمانى است آمده: پس از خرابى دنیاپادشاهى در آخر الزمان پیدا مىشود كه پیشواى خلائق باشد و نام او منصور (که در روایات ما لقب امام زمان عج است) باشد و تمام عالم را بگیرد و بهدین خود در آورد و همه كس را از مؤمن و كافر بشناسد و هر چه از خدا خواهد بر آید.
در كتاب (زند) كه از كتابهاى مذهبى زردشتیان است چنین آمده: آنگاه فیروزى بزرگ از طرف ایزدان برانگیخته مىشود، و اهریمنان را منقرض مىسازند و تمام اقتدار اهریمنان در زمین است و در آسمان راه ندارند و بعد از پیروزى ایزدان و بر انداختن تبار اهریمنان، عالم كیهان به سعادت اصلى خود رسیده بنى آدم بر تخت نیكبختى خواهد نشست.
همچنین در تورات، در سفر تكوین از دوازده امام كه از نسل اسماعیل بوجود مىآیند سخن گفته شده است.
و در مزامیر حضرت داود علیه السلام آمده است:... و امّا صالحان را خداوند تأیید مىكند... صالحان وارث زمین خواهند بود و در آن همیشه ساكن خواهند بود.»[۱]
آقاى حسن قائمیان در صفحه ۱۷ كتاب ظهور و علائم ظهور مینویسد: «قسمت اعظم ترجمه متنهاى پهلوى صادق در باره ظهور و علائم ظهور است، و اگر روی هم رفته نظر كنیم به همه متون پهلوى ترجمه صادق (هدایت) باید بگوئیم كه تماما جنبه مذهبى دارد. موضوع ظهور و علائم ظهور موضوعى است كه در همه مذاهب بزرگ جهان واجد اهمیت خاصى است. و در همه مذاهب مشترك است و آرزوى مشترك همه معتقدین بمذاهب بزرگ را تشكیل میدهد... از این رو در همه قرون و اعصار آرزوى یك مصلح بزرگ جهانى در دلهاى خدا پرستان وجود داشته است و این آرزو تنها در میان پیروان مذهبهاى بزرگ مانند زرتشتى، یهودى، مسیحى و مسلمان سابقه ندارد، بلكه آثار آن را در افسانههاى یونان، در افسانههاى میترا در ایران، در كتابهاى قدیم چینیان و در عقائد هندیان و در بین اهالى اسكاندیناوى و حتى در میان مصریان قدیم و بومیان وحشى مكزیك و نظائر آنها نیز میتوان یافت.»[۲]
[۱]. ر.ك: دوازده گفتار درباره حضرت مهدى ع- حسین اوسطی - ص ۲۸۵.
[۲]. مهدى موعود ع، ترجمه علی دوانی، مقدمه، ص: ۱۷۷.
القاب امام زمان(علیه السلام) در کتب ادیان دیگر
القاب شریف ایشان که از قرآن و کتب سایر ادیان و روایات به دست میآید بسیار زیاد است و هریک بیانگر یک ویژگی ممتاز و مدح و تعریف آن حضرت است. حاجی نوری در کتاب نجمالثاقب، این القاب را جمعآوری کرده که بیش از صد و هشتاد لقب است. بعضی از آنها را از آیات قرآن و بعضی را از کتب دیگر ادیان و مذاهب و بعضی را هم از روایات و ادعیه برداشت نموده است.[ النجم الثاقب، باب دوم.] در این مجال به بعضی از این القاب اشاره میکنیم.
القاب حضرت در کتب مذهبی ادیان دیگر:
«صاحب و حاشر» در صحف ابراهیم؛ «قائم» در زبور سیزدهم؛ «قیدمو» در تورات به لغت ترکوم؛ «ماشیع» مهدی بزرگ در تورات به لغت عبرانی؛ «مهمید آخر» در انجیل؛ «پسر انسان» در عهد جدید؛ «فیروز» در کتاب اشعیای پیامبر؛ «سروش ایزد» در زمزم زرتشت؛ «پنده یزدان» در زند و پازند؛ «لندیطارا» در هزارنامه هندیان؛ «خسرو» در کتاب مجوس؛ «پرویز» در کتاب برزین آذر فارسیان؛ «منصور» در کتاب دید براهمه.[نجم الثاقب باب دوم؛ الزام الناصب، علی یزدی حائری، ج۱، ص۴۸۱؛ فرهنگ الفبائی مهدویت،
فرق شیعه و سنی در مساله مهدویت
اهل سنّت با شیعه در بعضی از مسائل مهدویت هیچ اختلافی ندارد: مثل اینکه مهدی موعود ازنسل پیامبر(ص) و از فرزندان زهرای اطهر(س) است و اینكه زمین را پر از عدل و داد می كند، پس از آنكه پر از جور و ستم شده باشد و اینكه عیسی مسیح(ع) از آسمان نازل شده و در پشت سر امام مهدی(عج) نمازمی خواند، و اینكه مهدی حسینی بوده ازنسل امام حسین(ع) است و ... .
چون روایات متعددی از پیامبر(ص) در این مسائل وجود دارد که قابل انکار نیست و تنها دقت در مساله مدعیان دروغین مهدویت نشان می دهد که بحث مهدویت در جامعه اسلامی، چقدر فراگیر بوده و همه منتظر ظهور منجی بوده اند. و برای نمونه چند مورد از اظهار نظرهای اهل سنت را بیان می کنیم:
حافظ ابوعبدالله گنجی شافعی متوفای ۶۵۸ه ق، دركتاب البیان خود می گوید: «احادیث پیامبر اكرم(ص) درباره مهدی(ع) به دلیل راویان بسیاری كه دارد به حد تواتر رسیده است».
ابن حجرعسقلانی شافعی متوفای ۸۵۲ ه ق، دركتاب «فتح الباری» كه درشرح «صحیح بخاری» نوشته است، در این مورد می گوید: «اخبار متواتر رسیده است كه مهدی(ع) از این امت است و عیسی(ع) از آسمان فرود خواهد آمد و پشت سرمهدی نمازخواهد خواند».
اختلاف شیعه با اهل سنت نیز، در بعضی از مسائل دیگر است که در آن مسائل نیز همه اهل سنت، مخالف شیعه نیستند. مثلا بعضی از اهل سنت با اعتقاد شیعه در مورد تولد حضرت مهدی(عج) مخالف هستند، در حالی که عده زیادی از اهل سنت نیز قبول دارند که حضرت مهدی(عج) متولد شده است. که ما برای نمونه چند مورد از آنها را نیز بیان می کنیم:
۱- علامه شمس الدین قاضى ابن خلكان شافعى (متوفاى ۶۸۱ ه)
او مى گوید: « ابوالقاسم محمّد بن حسن عسكرى فرزند على هادى فرزند محمّد جواد، دوازدهمین امام نزد شیعه دوازده امامى معروف به حجّت ... ولادت او در روز جمعه نیمه شعبان سال ۲۵۵ هجرى اتفاق افتاد. هنگام وفات پدرش پنج سال داشت ... ».[۱]
۲- علامه صلاح الدین خلیل بن أیبك صفدى
« حجت منتظر محمّد بن حسن عسكرى فرزند على هادى، فرزند محمّد جواد، فرزند على رضا، فرزند موسى كاظم، فرزند جعفر صادق، فرزند محمّد باقر، فرزند زین العابدین، فرزند حسین بن على، فرزند على بن ابى طالب، حجت منتظر، دوازدهمین امام نزد شیعه امامیّه كه به اعتقاد آنها، او قائم مىباشد و در سال ۲۵۵ هجرى متولد شده است ...».[۲]
۳- ابن اثیر جزرى
وى در مورد حوادث سال ۲۶۰ هجرى مى گوید: «در آن سال ابو محمّد علوى عسكرى وفات یافت. او یكى از امامان دوازده گانه طبق مذهب امامیه است. فرزند او محمّد است».[۳]
۴- علامه میر خواند
« ولادت امام مهدى كه هم نام رسول اكرم صلى الله علیه و آله و هم كنیه با او است در سامرا نیمه شعبان سال ۲۵۵ اتفاق افتاد. عمر او هنگام وفات پدرش پنج سال بود. خداوند متعال در آن سن به او حكمت داد؛ همان گونه كه در كودكى به حضرت یحیى عنایت فرمود و او را امام قرار داد و حضرت عیسى را نیز به مقام نبوت برگزید ...».[۴]
۵- على بن حسین مسعودى (متوفاى ۳۴۶ ه)
« در سال ۲۶۰ هجرى ابو محمّد حسن بن على بن محمّد بن على بن موسى بن جعفر بن محمّد بن على بن الحسین بن على بن ابى طالب علیهم السلام، در عصر خلافت معتمد عباسى رحلت نمود، در حالى كه ۲۹ سال داشت. او پدر مهدى منتظر و امام دوازدهم امامیّه است ...».[۵]
۶- ابوالفداء اسماعیل بن على شافعى (متوفاى ۷۳۲ ه)
او در رخدادهاى تاریخ سال ۲۵۴ ه مى گوید: «حسن عسكرى پدر محمّد منتظر صاحب سرداب است. محمّد منتظر طبق رأى امامیه دوازدهمین امام است. از القاب او قائم، مهدى و حجت است ...»[۶]
۷- علامه محمّد فرید وجدى
او مى گوید: «ابوالقاسم محمّد بن حسن عسكرى فرزند على هادى ... بنا بر اعتقاد امامیه، دوازدهمین امام از امامان و معروف به حجت است ... شیعه معتقد است كه او داخل سرداب پدرش شده و هنوز خارج نشده است ...».[۷]
۸- سبط بن جوزى
وى در فصلى راجع به امام حجت حضرت مهدى علیه السلام مى گوید: «محمّد بن حسن بن على بن محمد ... كنیه او ابوعبداللَّه و ابوالقاسم است و او جانشین و حجت، صاحب الزمان و قائم و منتظر است ...»[۸]
۹- محمّد بن طلحه شافعى
او در شرح حال امام مهدى علیه السلام مى گوید: «محمّد بن حسن خالص فرزند على فرزند محمّد ... در سامرا متولد شد ... كنیه اش ابوالقاسم و لقبش حجّت، خلف صالح و بنا بر قولى منتظر است ...».[۹]
۱۰- شمس الدین محمّد بن طولون حنفى (متوفاى ۹۵۳ ه)
او در شرح حال امامان مىگوید: «... دوازدهمین آنان، فرزندش محمّد بن حسن ابوالقاسم است ... ولادتش در روز جمعه نیمه شعبان سال ۲۵۵ هجرى اتفاق افتاد و هنگام وفات پدر، پنج سال داشت ...».[۱۰]
و ... .
همچنین باید گفت که احادیث در مورد حضرت مهدی(ع) را بسیاری از علمای بزرگ اهل سنت دركتابهایشان آورده اند، مانند: احمد حنبل، ابی داود، ابن ماجه، ترمذی، مسلم، نسائی، بیهقی، ماوردی، طبرانی، سمعانی، و... . و عده ای از بزرگان اهل سنت كتابی مستقل درباره حضرت مهدی(عج) نوشته اند؛ مانند: اخبارالمهدی، نوشته حماد بن یعقوب./ مناقب المهدی، نوشته حافظ ابونعیم اصفهانی./ المهدی، ازشمس الدین ابن قیم الجوزیه./ البرهان فی علامات مهدی آخرالزمان، ازعلی بن حسام الدین متقی هندی مؤلف كنزالعمال. و... .
[۱]. وفیات الاعیان، ج ۴، ص ۱۷۶.
[۲]. الوافى بالوفیات، ج ۲، ص ۳۳۶.
[۳]. الكامل فى التاریخ، ج ۴، ص ۴۵۴.
[۴]. روضة الصفا، ج ۳، ص ۵۹.
[۵]. مروج الذهب، ج ۴، ص ۱۱۲.
[۶]. المختصر فى اخبار البشر، معروف به تاریخ ابوالفداء، ج ۱، ص ۳۶۱.
[۷]. دائرة المعارف، ج ۶، ص ۴۳۹.
[۸]. تلبیس ابلیس، ص ۱۱۸.
[۹]. مطالب السؤول فى مناقب آل الرسول، ج ۲، ص ۱۵۲ و ۱۵۳، باب ۱۲.
[۱۰]. الشذرات الذهبیه، ص ۱۱۷ و ۱۱۸.
چطور می توان فهمید كه خداوند از ما راضی است؟
واضح است كه خداوند با انجام فرائض و اعمالی كه به آنها امر فرموده (مثل نماز، روزه، جهاد، امر به معروف، احترام به والدین و...) خشنود است و از منهیات ناراضی. در روایتی از حضرت امام باقر همین معنا را مییابیم: «خدا سه چیز را در سه چیز دیگر پوشانده: خشنودی اش را در طاعتش قرار داده، پس هیچ طاعتی را كم مشمار، شاید رضایت خدا در آن طاعت باشد. دوم: خشمش را در معصیت پوشانده، پس معصیتی را ناچیز مشمار، شاید خشم او در آن معصیت باشد. سوم: اولیائش را در مردمان پنهان كرده، پس كسی را تحقیر مكن! شاید همو ولی خدا باشد.»[۱]
بنابراین وقتی به كار خوبی دست میزنید و نیت قربة الی الله میكنید، در مسیر رضای الهی قرار گرفته اید اما وقتی به كار ناشایستی دست مییازید، از این رضایت دور شدهاید.
همچنین خداوند در آیات بسیاری خود را دوستدار توّابین و بخشاینده گناهان و محو كننده آنها خوانده است.«إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ؛[بقره/۲۲۲] هر آينه خدا توبه کنندگان و پاکيزگان را دوست دارد»
به نظر شما آیا میتوان با مقداری عمل نیك كوتاه و ناقص و مشتی عبادت ناچیز كه نه در شأن پروردگار عالم است و نه ذره ای از حق عبادت او را ادا میكند و تازه آن هم واقعاً به خاطر خدا نیست، بلكه از سر عادت یا ترس از جهنم و امید بهشت، حق شكر نعمت او را گزارد یا رضایت او را فراهم ساخت؟!
امام سجادعلیه السلام به خوبی این مسئله را در دعای ابی حمزه بیان میدارند:
۱- «أم بغایة جهدی فی عملی ارضیك؛ چگونه میتوان با نهایت جُهد خود در عمل به رضایت او رسید؟»
۲- «و كیف نستكثر اعمالاً نقابل بها كرمك؛ زیادی اعمال ما چگونه با میزان كرامت تو مقابله كند و با آن سازگار است؟»
رضایت پروردگار یك نشانه روحی در انسان دارد و آن شادی دل، سبكی قلب و سهل گیری در برابر شدائد دنیا است، دریافت و درك این حالت، بسته به هر شخص متفاوت است، از این رو قابل بررسی و تدقیق كامل نیست. امیدواریم اعمال همه ما همواره مورد رضایت پروردگار باشد.
[۱]. بحارالانوار، ج ۷۵، ص ۱۸۷، حدیث ۲۷.
توكل واقعی به خدا چگونه است؟
در حدیثی از پیامبر (ص) ایشان حقیقت توکل را از زبان جبرئیل بیان می کنند:
«جبرئیل گفت توکل این است كه بدانى مخلوق زیان و سودى نمىرساند و چیزى نمىدهد و چیزى نمىگیرد.»[۱]
انسان مومن، زندگی را صحنه آزمایش و ابتلایی می داند که هر مصیبتی نیز که به او می رسد، صرفا امتحانی است که از پیش تعیین شده است:
«ما أَصابَ مِنْ مُصیبَةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فی أَنْفُسِكُمْ إِلاَّ فی كِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها؛[حدید/۲۲] هیچ مصیبتى به مال یا به جانتان نرسد مگر پیش از آنكه بیافرینیمش، در كتابى نوشته شده است.»
پس در مقابل مصیبت ها، به جای جزع و فزع، به واکنشی معقول می پردازد. چه برسد به اینکه قبل از رخ دادن اتفاق ناگواری بخواهد، جزع و فزع بکند و آرامش خود را به مخاطره بیندازد!
از سویی نیز انسان مومن، دلش متوجه سرپرستی خدای متعال است. سرپرستی که در علم، قدرت و خیرخواهی، بی همتا است:
«اللَّهُ وَلِیُّ الْمُؤْمِنینَ؛[آل عمران/۶۸] خدا یاور مؤمنان است.»
و کسی که به چنین سرپرستی روی آورده، جایی برای استرس و اضطراب باقی نگذاشته است. و دلش متوجه غم و اندوه نمی شود. و توکل نیز چیزی جز دل بستن به همین سرپرست عالی نیست که برای انسان در تمام امور کافی است:
«أَ لَیْسَ اللَّهُ بِكافٍ عَبْدَهُ؛[زمر/۳۶] آیا خدا براى نگهدارى بندهاش كافى نیست؟»
نقطه مقابل توکل بر خدا، تکیه کردن بر غیر اوست؛ که با توحید منافات دارد و نشانه این است که شخص متوجه علت واقعی پدیده ها نیست. و نگاهش محدود بوده و نتوانسته عمق مسائل را در یابد.
برای تحقق توکل واقعی باید معرفت و شناخت و ایمان خود را به خداوند و علم و قدرت و رحمت او بیشتر نماییم و با اعمال نیک و شایسته ریشه درخت ایمان را عمیق و استوار نماییم و با چنین معرفت و ایمانی واگذاری کار به خدا و انتخاب او به وکالت در امور مختلف کار چندان سختی نخواهد بود و مشکل اصلی همان مسأله عدم شناخت درست و عمیق و نبود ایمان سرشار و نقش آفرین است.
انسان در زندگی روزمره وقتی از درایت و آگاهی و نیز امانت داری و توانایی و دلسوزی کسی آگاه باشد، به راحتی و بدون دغدغه خاطر او را وکیل خود می سازد و کارهایش را بدون نگرانی و اضطراب به او می سپارد. حال اگر با خداوند خوب آشنا گردد و از قدرت بی زوال و علم مطلق او آگاه گردد و بداند هیچ موجودی در عالم هستی برای انسان دلسوزتر از او نمی باشد و او جز خیر بنده اش را نمی خواهد، آیا چنین خدایی آن قدر شایستگی ندارد که انسان کارهایش و امور زندگی اش را به او بسپارد و آیا با چنین باور و اعتقادی اصلا جایی برای نگرانی و اضطراب و دلهره در زندگی انسان وجود دارد؟ اگر دلهره و اضطرابی هست ناشی از عدم شناخت و عدم ایمان درست به خداوند است.
بندگان مؤمن خداوند، چنان افق فکرشان بلند است که از تکیه بر مخلوقات ضعیف ناتوان هر قدر هم به ظاهر عظمت داشته باشند ابا دارند. آنها آب را از سرچشمه می گیرند و هر چه می خواهند و می طلبند از اقیانوس بی کران عالم هستی یعنی از ذات پاک پروردگار می طلبند. البته مفهوم توکل این نیست که انسان دست از تلاش و کوشش بردارد و به گوشه انزوا بخزد و بگوید تکیه گاه من خداست، بلکه مفهوم آن این است که با ارده ای قوی و بدون خلل، به پیش می رود و در انجام کارها، دچار اضطراب و دو دلی نمی شود.
علامه طباطبایی در این باره می فرمایند: «دست یافتن به هدف و مقصد در این عالم (كه عالم ماده است) احتیاج به اسبابى طبیعى و اسبابى روحى دارد، و چنان نیست كه اسباب طبیعى تمام تاثیر را داشته باشد، پس اگر انسان بخواهد وارد در امرى شود كه بسیار مورد اهتمام او است، و همه اسباب طبیعى آن را كه آن امر نیازمند به آن اسباب است فراهم كند، و با این حال به هدف خود نرسد، قطعا اسباب روحى و معنوى (كه گفتیم دخالت دارند) تمام نبوده، و همین تمام نبودن آن اسباب نگذاشته است كه وى به هدف خود برسد، مثلا ارادهاش سست بوده، یا مىترسیده یا اندوه و غم مانعش شده یا شدت عمل و یا حرص و یا سفاهت به خرج داده یا سوء ظن داشته و یا چیز دیگرى از این قبیل مانع به هدف رسیدنش شده است، و یا چیز دیگرى از این قبیل مانع به هدف رسیدنش شده است، و این گونه امور بسیار مهم و عمومى است و اگر همین انسان در هنگام ورود در آن امر به خدا توكل كند در حقیقت به سببى متصل شده كه شكستناپذیر است، سببى است فوق هر سبب دیگر، و در نتیجه تمسك به چنین سببى، ارادهاش نیز قوى مىشود، دیگر هیچ یك از اسباب ناسازگار روحى، بر اراده او غالب نمىآید و همین است موفقیت و سعادت.»[۲]
[۱]. بحار الأنوار، ج۶۶، ص: ۳۷۳.
[۲]. ترجمه تفسیر المیزان، ج۴، ص: ۱۰۱.
«مسجد نیوجی در چین»
مسجد نیوجی قدیمی ترین مسجد پکن، پایتخت چین و یکی از مهمترین مساجد شمال چین است. این مسجد در منطقه پوانگ انمن واقع و در سال ۹۹۶ ساخته شد که بعدها بازسازی و در سال ۱۶۹۶ در دوره سلسله کوینگ توسعه یافت.
مسجد نیوجی یک فضای ۶ هزار متر مربعی را به خود اختصاص داده و در ساخت آن از عناصر فرهنگی اسلامی و چینی استفاده شده است. نمای بیرونی معماری این مسجد عناصر چینی را نشان می دهد در حالی که از درون دارای تزئینات اسلامی است.
این مسجد که با الوار چوبی ساخته شده دربرگیرنده آثار باستانی و فرهنگی و لوح های مهمی چون لوح یک حکم امپراطوری است که در سال ۱۶۹۴ در زمان سلسله کوینگ صادر شده است.
پس از ورود از در جلوی این مسجد یک بنای شش ضلعی به چشم می خورد که از آن با عنوان برج رصد ماه یاد می شود.

داخل این برج گذرگاه های طاقدار یادبود و یک دیوار پوشیده از نقاشیهای دیواری قرار دارد که درکنار یکدیگر در اصلی ورودی مسجد تلقی می شود و در پس آن شبستان اصلی به عنوان محل برگزاری نمازهای جماعت قرار دارد.
به دنبال شبستان اصلی، سالنهای کوچک و اتاقکهایی وجود دارد که با سبک اسلامی تزئین شده است و از آنجا که در تعالیم اسلامی تصویر نگاری از انسانها و حیوانها صورت نمی گیرد، این طرحها و اشکال در تمام تزئینات از حروف عربی و طرحهای هندسی تشکیل شده اند.
در مرکز این بخش مناره مسجد قرار دارد که مؤذن برای سردادن بانگ اذان بر بالای آن مستقر می شود.
در حیاط درونی چندین ساختمان از جمله کلاسهایی برای آموزش معارف اسلامی وجود دارد و یک وضوخانه بزرگ نیز در بخش جنوبی ساختمان مسجد واقع شده است.
در داخل صحن مسجد که قدم میزنید، بوی عود مشام شما را مینوازد، پس از نمای ساختمان آنچه که بیش از همه نظر شما را جلب میکند، تلفیق فضای عربی و چینی در کنار هم است، وقت اقامه نماز به عربی و چینی اعلام میشود، منبر و محراب با آیههای قرآن به زبان عربی منقوش شده و امام جماعت به عربی دعا میخواند و پس از تلاوت آیههایی از قرآن، آن را به زبان چینی ترجمه میکند.

در این مسجد با بیش از یکهزار سال قدمت، به دلیل گستردگی ۱۰ هزار متر مربعی آن، ۱۱ امام جماعت وجود دارد. هر روز بیش از ۲۰۰ مسلمان در آنجا نمازشان را به جماعت اقامه میکنند و این تعداد، روزهای جمعه به بیش از یکهزار نفر میرسد. این مسجد در میان ۷۲ مسجد موجود در پکن، زیباترین و قدیمیترین مسجد این شهر است.
معماری کلی مساجد چین از فضایی اسلامی معنوی برخوردار است که در عین زیبایی و سادگی، از پیچیدگی خاصی برخوردار است.فرش های پهن شده در این مسجد قدیمی از نوع تشریفات بوده با دو حاشیه ساده در دو طرف، با رنگ آبی ملایم که لذت عبادت را برای نمازگزاران دو چندان میکند.
البته بسته به اینکه در کدام منطقه از چین هستید، تعداد، اندازه و زیبایی مساجد با یکدیگر کاملا متفاوت است و از کودک ۳ ساله گرفته تا پیرمردان و پیر زنان فرتوت در صف نمازگزاران به چشم میخورد، و اینها نشاندهنده این است که مسلمانان در عین تفاوتها با یکدیگر متحدند.
راهکارهای نجات انسان مومن
امام سجاد(علیه السلام):
ثَلاثٌ مُنْجِیاتٌ لِلْمُؤْمِن: کَفُّ لِسانِهِ عَنِ النّاسِ وَاغتِیابهِمْ، وَإشْغالُهُ نَفْسَهُ بِما یَنْفَعُهُ لاَِّخِرَتِهِ وَدُنْیاهُ، وَطُولُ الْبُکأ عَلی خَطیئَتِهِ.
سه چیز موجب نجات انسان مومن خواهد بود: نگهداری زبانش از حرف زدن درباره مردم و غیبت آنان، مشغول شدنش به خویشتن با کارهایی که برای آخرت و دنیایش مفید باشد و بسیار گریستن بر اشتباهاتش.
تحف العقول، ص 204