emamian

emamian

شنبه, 05 فروردين 1402 23:15

سه بهار در یک بهار

بهار، فصل رویش و تحول است. در زیارت امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه خطاب به آن حضرت می‌گوییم: «السَّلَامُ عَلَى رَبِيعِ الْأَنَامِ وَ نَضْرَةِ الْأَيَّام»؛[1] «سلام بر بهار مردمان و خرمی روزگاران». اوست که زمین و اهل آن را زنده می‌کند و باعث شکوفایی و تحول دل‌های مرده و افسرده می‌گردد.

ماه مبارک رمضان، بهار قرآن است، در روایت امام باقر علیه‌السلام آمده است «لِكُلِّ شَىءٍ رَبيعٌ وَ رَبيعُ القُرْآنِ شَهْرُ رَمَضانَ»؛[2] «هـر چيـزى بـهارى دارد و بـهار قـرآن مـاه مـبارک رمـضـان اسـت».
قرآن، خود بهار دل‌هاست[3] و جان را طراوت می‌بخشد.

فروردین ماه، جلوه بهار طبیعت است، همزمان با رویش گیاهان و زنده شدن طبیعت، بسیاری از ایرانیان لباس نو بر تن می‌کنند و شروع فصل زیبای بهار را به فال نیک می‌گیرند. چه شباهت‌هایی بین بهار طبیعت، بهار مردمان و بهار قرآن وجود دارد که هر سه را بهار می‌خوانیم؟

بهار بی‌خبر نمی‌آید!
آمدن فصل بهار مقدماتی دارد. از زمستان سرد گذر می‌کنیم و با نزدیک شدن اول فروردین به خوبی جای پای بهار را حس می‌کنیم، عطر زیبای تغییر، مشام جان‌ها را می‌نوازد و مردم برای استقبال از تغییر فصل آماده می‌شوند.

ولی‌عصر عجل‌الله‌تعالی‌فرجه که بهار جان‌ها و در حقیقت، شکفتن انسانیت است، با مقدماتی ظهور می‌فرماید؛ هرج و مرج، جنگ فراوان، خروش کفر و جهالت، معضلات و در یک کلام زمستان انسانیت قبل از ظهور رخ خواهد داد و در آستانه فرج، خداوند با نشانه‌هایی ویژه نزدیک بودن ظهور را به مردم اعلام می‌کند. شیعیان آماده تغییری اساسی و رهایی کامل می‌شوند و به سرعت خود را به امام خویش ملحق می‌کنند.

ماه مبارک رمضان که ماه خدا و نزول قرآن است، با مقدمه ماه‌های معنوی و پربرکت رجب و شعبان از راه می‌رسد. گویا در هر کدام از این سه بهار، انسان باید خویش را برای استفاده هر چه بهتر از فرصت و استقبال مناسب آماده کند.

زنده شدن
در فصل بهار، طبیعت زنده می‌شود و در بهار قرآن یاد و نام قرآن در جای جای جهان اسلام، طنین انداز می‌گردد. جلسات قرائت قرآن، تفسیر و بیان مفاهیم قرآنی رونق می‌گیرد. این‌ها خوب است و مفید اما به شرط اینکه انسان‌ها زنده دل و مهیا باشند. خاتم اوصیا که زنده کننده دین و دل است، به بهار طبیعت و قرآن معنا و رنگ و بویی دیگر می‌دهد. ایشان آنچه از دین خدا مرده و فراموش شده زنده خواهد ساخت. امیرالمومنین علی علیه‌السلام درباره منجی آخرین می‌فرماید: «يُحْيِي مَيِّتَ الْكِتَابِ وَ السُّنَّةِ»؛[4] «مرده و متروک شده از کتاب و سنت را زنده می‌کند».

ظهور؛ حقیقت بهار
حقیقت قرآن کریم که بهار دل‌هاست، با ظهور منجی برای مردم آشکار خواهد شد، گویا کتاب جدیدی برای مردم آورده شده باشد. تفسیر و تأویل قرآن در دستان مبارک حضرت مهدی عجل‌الله‌تعالی‌فرجه است. درباره آیه «هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا تَأْوِيلَهُ يَوْمَ يَأْتِي تَأْوِيلُهُ يَقُولُ الَّذِينَ نَسُوهُ مِنْ قَبْلُ قَدْ جَاءَتْ رُسُلُ رَبِّنَا بِالْحَقِّ»؛[5] «آيا جز در انتظار تأويل آنند؟ روزى كه تأويلش فرا رسد، كسانى كه آن را پيش از آن به فراموشى سپرده‌اند مى‌گويند: حقاً فرستادگان پروردگار ما راست می‌گفتند». آمده است که تاویل قرآن مربوط به امام منجی است.[6]

زمانی که قرآن برای مردم معنا می‌شود گویا دینی جدید و کتابی جدید آورده شده است.[7] بهار طبیعتی که امروزه ما تجربه می‌کنیم در برابر تغییر زمین و آب و هوا در زمان ظهور، شوخی‌ای بیش نیست. اوج لطافت، سرسبزی و برکت در حکومت عدل منجی مشاهده خواهد شد. زمین گنج‌های خود را بیرون خواهد داد و باران به مقدار نیاز و در زمان مناسب، زمین و اهلش را سیراب خواهد نمود.

پس حقیقت و اوج بهار طبیعت، اوج بهار قرآن و معنویت همگی در گروی ظهور بهار مردمان و طاووس بهشتیان است.

هر چیز را بهاری است، اما سرآمد تمام بهاران، وجود نازنین امام مهدی عجل‌الله‌تعالی‌فرجه است. حضور او به بهار طبیعت رونق حقیقی می‌دهد و جان‌ها را با عطر باطن قرآن و معارف بهاری می‌کند.
 

پی‌نوشت:
[1]. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، چاپ دوم، داراحیاء التراث العربی، 1403ق، ج99، ص101.
[2]. همان، ج93، ص386.
[3]. سید رضی، نهج البلاغه، فیض الاسلام، چاپ اول، انتشارات فقیه، 1368ش، ج3، ص573.
[4]. همان، ج3، ص425.
[5]. اعراف: 53.
[6]. البحرانی، سید هاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، چاپ اول، موسسه البعثه، بیتا، ج2، ص558.


ماه رمضان و روزه‌داری، فرصتی مغتنم برای متوجه شدن به سوی معبود و باعث ایجاد نوعی آرامش روحی و روانی است. هر چند در بیان آثار روزه بیشتر به سلامت جسم پرداخته می‌شود، اما نقش روزه در سلامتی روان و طهارت روح به مراتب بیشتر از فواید جسمی است؛ به‌ویژه اینکه در ماه مبارک رمضان که ماه خودسازی است، روزه تأثیر بیشتری در این امر دارد. ارتباط با معبود در این ماه مبارک، عامل مهمی در ایجاد آرامش فردی و به دنبال آن آرامش خانواده و جامعه است؛ زیرا انسان تحت تأثیر تعالیم دینی در این ماه و فضای معنوی حاکم بر آن، با پروردگار ارتباط بیشتری برقرار می‌کند. آرامش در پرتو روزه‌داری، افزون بر فواید کم‌خوری، می‌تواند باعث سلامتی جسمی نیز بشود. پژوهش‌هايی كه در زمينه ارتباط بهداشت روان و روزه‌داری در ايران انجام شده است، نشان‌دهنده كاهش ميزان اختلالات روانی ـ اجتماعی، اضطراب، افسردگی و خودكشی در اين ماه است. یافته‌های این پژوهش نشان داد که میانگین نمرات افسردگی نمونه‌های روزه‌دار بعد از ماه مبارك رمضان، از نظر آماری كاهش معناداری داشته و به این ترتیب، نتایج این پژوهش بر تأثیرات مثبت روزه بر افزایش سلامت روانی و نیز كاهش میزان افسردگی روزه‌داران صحه گذاشته است. 
اهمیت آرامش روانی در خانواده
یکی از مهم‌ترین اهداف و کارکردهای خانواده، تحصیل آرامش روانی و سکون قلبی زن و شوهر و به دنبال آن فرزندان در سایه برقراری روابط عاطفی است؛ چنانکه قرآن کریم به این واقعیت چنین اشاره کرده است: «وَ مِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً؛  از نشانه‌های خداوند این است که از نوع خودتان، همسرانی برای شما آفرید تا در کنار آن‌ها آرامش یابید و میانتان دوستی و رحمت نهاد». علامه مغنیه در تفسیر آیات 19 تا 21 سوره نساء می‌نویسد: «ازدواج، مبادله روح با روح و عقد ازدواج، پیمان مودت و رحمت است؛ نه مالک شدن جسم بر جان». 
افزون بر توجه و تأمین نیاز عاطفی زن و شوهر در خانواده و دلبستگی آن‌ها به یکدیگر، اگر میان والدین و فرزندان نیز محبت و دلبستگی ایجاد شود؛ افزون بر احساس امنیت و آرامش فرزندان در خانواده، موجب برخورداری آ‌ن‌ها از عواطف مثبت، همدلی، اعتماد به نفس بالا و تعاملات بدون تعارض با همسالان و بزرگسالان می‌شود. 
متأسفانه یکی از معضلات جامعه امروز، نبود آرامش و وجود تنش‌ها، استرس‌ها و ناراحتی‌هایی است که گاه به صورت افسردگی و گاه به صورت خشم و عصبانیت جلوه می‌کند و به طور طبیعی دیگر کارکردهای خانواده را نیز تحت تأثیر قرار می‌دهد. در تحقیقات علمی اثبات شده است که افراد دارای اعتقادات مذهبی قوی‌تر از سلامت روان بالاتری نیز برخوردارند. مذهب و دینداری افراد، از سویی به ایجاد انگیزش مثبت نسبت به دنیا در انسان منجر شده است و او را در مقابل رویدادهای ناگوار زندگی یاری می‌رساند و از سویی دیگر به زندگی فرد معنا و هدف داده است.  داشتن معنا و هدف در زندگی، نشان‌دهنده سلامت روان است. 
روزه و آرامش خانوادگی
بی‌تردید عبادت خدا و از جمله روزه در ماه مبارک رمضان، از عوامل یاد و ذکر الهی است. حذف عبادات و باورهای دینی در زندگی فردی و خانوادگی، مشکلات متعددی را در پی دارد که قرآن از آن به زندگی تنگ و سخت یاد کرده است: «وَ مَن أعرَضَ عَن ذِکری فَإنَّ لَه مَعیشَهً ضَنَکاً؛  و هر کس از یاد من روی گرداند، همانا برایش زندگی دشواری خواهد بود». در تفسیر این آیه شریفه آمده است: «زندگی آرام و شیرین فقط در پرتو یاد و ذکر خداست». 
بنابراین ترک عبادت، آرامش و لذت را از زندگی انسان سلب می‌کند و موجب اضطراب، حیرت و حسرت می‌شود؛ هر چند فرد از مزایای مادی خوبی برخوردار باشد.  برای مثال شرط صحت یا قبولی بسیاری از عبادات به رعایت حقوق مردم و خوش‌خلقی که ستون مهم دوری از تنش و داشتن آرامش است، دانسته شده و پاداش‌هایی هم برای آن در نظر گرفته شده است؛ چنانکه در روایتی آمده است رسول‌خدا(صل الله علیه و آله) در خطبه شعبانیه و پیش از آغاز ماه رمضان، با اشاره به اهمیت حسن خلق و رفتار نیکو در این ماه خطاب به مسلمانان فرمود: «أیّها النّاسُ مَن حَسّنَ مِنکُم فِی هَذَا الشّهرِ خُلُقَه کانَ لَه جَوازاً عَلی الصّراطِ یَومَ تَزلّ  فِیهِ الاقدام؛  ای مردم! هر کس در این ماه خلق خود را نیکو کند (در پاداش این تلاش مثبت) در روزی که گام‌ها بر پل صراط لغزان است، او به آسانی از آن عبور می‌کند».
موسم بندگی چشم و زبان و گوش است
        نه همین صوم دهان است، خدا می‌داند ‏

گر نباشد همه اعضای تو تسلیم خدا
        روزه¬‌ات صرفه نان است، خدا می‌داند

روزه و تمرین شکیبایی
یکی از آثار روزه، صبرافزایی است. صبر عامل مهم آرامش در خانواده و جامعه است. روزه، تمرین صبر در برابر جزع یا همان حالت ناشکیبایی و بی‌قراری است. افرادی که در برابر مشکلات جزع و فزع می‌کنند، نه تنها چیزی از بار مشکلات آن‌ها کاسته نمی‌شود؛ بلکه باری اضافه نیز بر دوش آن‌ها می‌گذارد؛ چنانکه امام هادی(علیه السلام) فرموده است: «المُصيبَةُ لِلصّابِرِ واحِدَةٌ و لِلجازِعِ اثنَتانِ؛ مصیبت برای انسان صبور، یکی و برای انسان ناشکیبا، دو تاست». نبود صبر موجب بروز مشکلات زیادی به‌ویژه در عرصه خانواده می‌شود، چه بسا نبود صبر و ناشکیبایی باعث فروپاشی خانواده شود؛ از همین‌روست که خداوند در قرآن کریم می‌فرماید: «یا أیّها الّذینَ  آمَنوا إستَعینوا بِالصّبر وَ الصّلاة».  به تعبیر برخی روایات مراد از صبر در آیه شریفه، روزه است.  به این ترتیب یکی از فلسفه‌ها و آثار روزه، صبر و شکیبایی روح آدمی است؛ صبری از که اضطراب‌ها و تنش‌ها می‌کاهد و مانع بسیاری از اختلافات و کشمکش‌ها می‌شود.
روزه، فرصتی برای دورهمی و تعامل اعضای خانواده
اعضای خانواده به عنوان یک جامعه کوچک در این ماه، زمان بیشتری به‌ویژه هنگام سحر و افطار با یکدیگر می‌گذرانند. شاید در دیگر ایام به دلیل مشغله‌های کاری و تحصیلی، زمان صرف غذا و حضور در منزل برای هر یک از اعضای خانواده متفاوت باشد؛ اما در ماه مبارک معمولاً همه اعضا در سفره سحر و افطار کنار هم هستند و در صورتی که آداب این ماه در تقوای لسانی و احترام به والدین و کودکان رعایت شود، این ارتباطات موجب بهبود سلامت روان افراد و ایجاد صمیمیت میان افراد خانواده می‌شود. بسیار دیده شده است که میان همه اعضای خانواده به دلیل روزه¬داری، همکاری بیشتری نیز برای انجام امور منزل مانند آماده کردن افطار و سحر وجود دارد؛ زیرا روزه‌داری یکی از بهترین فرصت‌ها برای ایجاد محبت و درک متقابل و احساس نزدیکی میان اعضای خانواده است. وجود مراسم‌های مختلف در مساجد، سخنرانی، احیای شب‌های قدر و شرکت همگانی اعضای خانواده یا جلسات دعا و قرائت قرآن در خانه میان اعضای خانواده، موجب همراهی بیشتر خواهد بود.
روزه و گسترش ارتباطات عاطفی و تقوای زبانی
در روایات بسیاری به میهمانان ضیافت الهی در ماه مبارک سفارش شده است که با مراقبت از نفس خویش، بکوشند که از روزه‌داری این ماه فقط رنج گرسنگی و تشنگی عایدشان نشود و به دیگر شرایط روزه‌داری بی‌اعتنا نباشند؛ چنانکه امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) فرموده است: «كَم مِن صائمٍ لَيسَ لَهُ مِن صِيامِهِ إلاّ الجُوعُ و الظَّمَأُ؛  چه بسا روزه‌داری که از روزه‌اش جز گرسنگی و تشنگی نصیبی نیابد».
یکی از مهم‌ترین آداب و توصیه‌ها در ماه رمضان و روزه‌داری، حفظ زبان است؛ همان‌گونه که پیامبر(صل الله علیه و آله) در خطبه شعبانیه فرمود: «وَ احفَظوا ألسِنَتِکُم...؛  و زبان‌های خود را (در ماه رمضان) حفظ کنید». وقتی فرد روزه‌دار تقوای لسانی و رفتاری پیشه ¬کند، به طور طبیعی تنش‌ها و ناراحتی‌ها در خانواده کاهش می‌یابد؛ مانند زن و شوهری که بیشتر از قبل تلاش می‌کنند در ارتباطات کلامی موجب آزار یکدیگر نشوند و از گناهان زبانی مانند توهین، بی‌احترامی و ... پرهیز می‌کنند. فرزندان نیز در تقلید از رفتار و گفتار والدین، مانند آینه عمل می‌کنند. در واقع این ایام، تمرینی برای کنترل رفتار و گفتار در خانواده است که موجب افزایش احترام و درک شرایط اطرافیان و در نتیجه کاهش تنش‌ها می‌شود. کودکانی که والدین خود را در روزه‌داری مهربان‌تر و باحوصله‌تر می‌بینند، به یقین بهتر با سبک زندگی دینی آشنا می‌شوند. شاید به همین دلیل پیامبر اکرم(صل الله علیه و آله) به طور ویژه بر محبت و مدارا با کودکان در روزه‌داری تأکید می¬کنند: «وَ ارحَمُوا صِغارَکُم؛  بر خردسالان خود ترحم کنید». 
ممکن است برخی در حالت روزه بر اثر فشار گرسنگی یا مشکلات دیگر در مواجهه با اعضای خانواده بداخلاقی کنند یا صبر لازم را در برخورد با همسر یا کودکان در خانه نداشته باشند، این رفتار افزون بر اینکه فرد را از پاداش‌های معنوی و اخروی باز می‌دارد؛ ممکن است نگاه بدبینانه‌ای نسبت به روزه‌داری در کودکان ایجاد کند و به نوعی باعث دین‌گریزی آن‌ها شود.
روزه و سنت افطاری در خانواده
افطاری دادن به روزه‌داران، از سنت‌های اسلامی است که در تمامی اعصار مورد اهتمام مسلمانان بوده است. افراد در این ماه مبارک، فامیل و خویشاوندان یکدیگر را برای افطاری دعوت می‌کنند تا افزون بر پاداش روزه و افطاری دادن، کدورت‌ها و ناراحتی‌هایی را که ممکن است در میان آن‌ها باشد؛ به صفا و صمیمت بدل کنند. در حقیقت این کار عاملی برای وحدت قلوب میان اعضای فامیل و خویشاوندان است؛ به‌ویژه که این اطعام با نیت  عبادی و رضای الهی و دست یافتن به پاداش الهی باشد. در روایتی آمده است:
روزی رسول‌خدا(صل الله علیه و آله) فرمود: «مَنْ فَطَّرَ فِی هَذَا الشَّهْرِ مُؤْمِناً صَائِماً کانَ لَهُ بِذَلِک عِنْدَ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ عِتْقُ رَقَبَةٍ وَ مَغْفِرَةٌ لِمَا مَضَی مِنْ ذُنُوبِهِ؛ هر کس از شما در این ماه روزه‌داری را افطار دهد، خدای تعالی پاداش عملش را ثواب یک بنده آزاد کردن و آمرزش گناهان گذشته او قرار خواهد داد». فردی گفت: یا رسول الله! همه ما که توانایی افطار دادن نداریم. رسول‌خدا(صل الله علیه و آله) فرمود: «إِنَّ اللهَ تَبَارَک وَ تَعَالَی کرِیمٌ یعْطِی هَذَا الثَّوَابَ مِنْکمْ مَنْ لَمْ یقْدِرْ إِلَّا عَلَی مَذْقَةٍ مِنْ لَبَنٍ یفَطِّرُ بِهَا صَائِماً أَوْ شَرْبَةٍ مِنْ مَاءِ عَذْبٍ أَوْ تُمَیرَاتٍ لَا یقْدِرُ عَلَی أَکثَرَ مِنْ ذَلِک؛  خداوند تبارك و تعالى، كريم است و اين ثواب را به هر كس از شما هم كه فقط توان افطارى دادن با شير آميخته به آب يا يك وعده نوشيدن آب گوارا يا چند دانه خرماى كوچك را دارد و توان پرداخت بيش از اين را ندارد، عطا مى‌‌كند.
افطاری‌ در بین اقوام و خویشاوندان، موجب انس و الفت، تجدید دیدارها، انفاق و محبت و دوستی بین افراد فامیل می‌شود که شاید در طول سال به دلایلی فرصت یا اراده‌ای برای دیدار یکدیگر و گذشت و مهربانی نداشته باشند. البته مهم‌ترین اثر افطاری امروزه، ترویج فرهنگ روزه‌داری است که شادی و طراوت زیبایی نیز به آن می‌بخشد. گاهی حتی افرادی نیز که روزه‌خواری می‌کنند، در این مراسم شرکت می‌نمایند و به این عمل عبادی تشویق و رهنمون می‌شوند. توجه به این نکته ضروری است که نباید این سنت زیبا را با تجمل‌گرایی کاذب و چشم و هم‌چشمی یا برخی رفتارهای نامناسب مانند دعوت نکردن افراد بی‌بضاعت آلوده کرد. 
تأثیر رسانه در ماه مبارک بر ایجاد صمیمیت 
امروزه رسانه به عنوان عضوی ثابت در خانواده‌ها حضور دارد. اهمیت رسانه در زندگی بشر امروزی تا آنجاست که نمی‌توان منکر نقش مهم و حیاتی آن در فرهنگ‌سازی و ارائه الگو به افراد جامعه که خانواده نیز رکن مهمی از آن است، شد. برای مثال در سال‌های اخیر پخش ویژه‌برنامه‌های افطار و سحر، مخاطبان بسیاری را به خود جذب کرده است. بیشتر افراد به صورت خانوادگی، بیننده این برنامه‌ها هستند؛ به‌ویژه سریال‌های مناسبتی ماه مبارک که گاه مخاطبان زیادی را از همه اقشار جامعه با خود همراه می‌کند. افراد خانواده نیز در کنار یکدیگر بعد از افطار و نماز، برنامه و زمان مشترکی را به همین مناسبت در کنار هم دارند که شاید در ایام دیگر سال کمتر چنین فرصتی داشته باشند. این برنامه‌ها افزون بر سرگرمی و ایجاد نشاط در خانواده، وظیفه مهم‌تری دارند و آن، بالابردن سطح فرهنگ و رشد و تعالی مردم در زمینه دینداری و آموزش اخلاق در تعامل و رفتار فرد با خانواده است؛ زیرا این زمان فرصتی مناسب برای ارائه آن‌هاست. به نظر می‌رسد با توجه به دورهمی اعضای خانواده در زمان افطار و وجود زمینه مناسب در فضای معنوی ماه مبارک، آموزش اموری مانند احترام به والدین، همسایه‌داری، داشتن عفت کلام، دوری از گناهان زبانی و ... ؛ هرگز نمی‌توان منکر تأثیرگذاری وسیع رسانه‌ها به‌ویژه تلویزیون در فضای خانواده شدک نیم‌‌نگاهی به برخی سریال‌ها یا برنامه‌های سرگرم‌کننده این ماه که به کودکان یا بزرگسالان اختصاص دارد،به راحتی می‌توان این تأثیر و دگرگونی را مشاهده کرد. 
نتیجه‌گیری
داشتن آرامش در زندگی، یکی از مهم‌ترین نعمت‌های الهی است که انسان نیز نقش مهمی در ایجاد و حفظ آن دارد. انسان مؤمن به دلیل اتصال با قدرت لایزال الهی، احساس ضعف و پوچی نمی‌کند. پرداختن به مناسک دینی نیز که روزه از مهم‌ترین آن‌هاست، می‌تواند از افکار موهوم و نگرانی‌های دنیوی در انسان بکاهد. به این ترتیب هر یک از اعضای خانواده می‌توانند در مناسبات خویش گام مهمی در ایجاد انس و الفت و یکرنگی بردارند. البته نمی‌توان این آثار و پیامدهای مثبت را منحصر به این ماه دانست؛ بلکه روزه باعث تقویت اراده است، چه بسا تمرین‌ها و رفتارهای موقتی که در وجود آدمی ماندگار می‌شود. فردی که به مدت یک ماه به سبب روزه‌داری و تلاش برای قبولی آن می‌کوشد در مواجهه با دیگران و به‌ویژه در کانون خانواده از گناهان زبانی پرهیز کند، بی‌شک این سعی و تلاش به ملکه و عادت در او بدل می‌شود. 

نهاد خانواده، اساس و زیربنای جامعه است. خانواده متعادل وقتی شکل می‌گیرد که هر یک از اعضای آن نقش خود را به درستی ایفا کند. مرد ـ معمولاً ـ سرپرست خانواده است و مسئولیت همسری، پدری و نقشی بنیادی در ایجاد خانواده مطلوب دارد؛ از این‌رو سرپرست خانواده می‌تواند با استفاده از شیوه‌هایی کارآمد و روش‌مند، خانواده متعادل را ایجاد کند. برای شکل‌گیری روابط گرم و صمیمی در خانواده، والدین و بویژه پدر باید به دور از افراط و تفریط و سهل‌گیری، مسئولیت وظایف خود را در برابر دیگر اعضای خانواده انجام دهد. از این‌روست که از سرپرست خانواده سؤال می‌شود که آیا این مهم را درست انجام داده است؟ چنانکه پیامبر خدا(صل الله علیه و آله) فرموده است: «اِن اللهَ تَعالی سائِل کُل راعٍ عَمَا اَستَرعاهُ اَحفِظَ ذلِکَ اَم ضَیَّعَهُ حَتّی یُسألُ الرجُلُ عَن اَهلِ بَیتِهِ؛  پروردگار متعال از هر آن کس که مسئولیتی را عهده‌دار است، سؤال می‌کند که آیا آن را پاس داشته است یا تباه ساخته است؛ حتی از مرد در خصوص خانواده‌اش پرسش می‌‌شود».
در این نوشتار به مهم‌ترین شیوه‌هایی که سرپرست می‌تواند با کمک آن‌ها خانواده متعادل را ایجاد کند، پرداخته می‌شود.
معنای خانواده متعادل
تعادل به معنای با هم برابر شدن و همتا بودن آمده است.  منظور از خانواده‌ متعادل، نهاد فاقد عیب و نقص نیست؛ بلکه این مفهوم به شبکه‌ای از روابط متقابل اطلاق می‌شود که اعضای آن درگیر با مشکلات و موانع احتمالی هستند و ضعف‌های کم و بیش قابل اعتنایی نیز دارند، اما در مقابله با موارد مذکور، شیوه‌ منطقی اتخاذ می‌کنند.  متعادل بودن خانواده موجب می‌شود که سلامت خانواده امکان‌پذیر، مقاومت و پایداری خانواده در مقابل مشکلات بیشتر، رضایت و امنیت و آسایش افراد ایجاد و زمینه برای خانواده‌ مطلوب و بالنده فراهم شود.  بی‌شک، سلامت جامعه وابسته به سلامت خانواده است و سلامت روانی و جسمانی افراد نیز تأمین نمی‌شود، مگر آنکه ازدواج‌هایی موفق و خانواده‌هایی سالم و متعادل داشته باشیم.  
نقش سرپرست خانواده در خانه
از نظر اسلام فردی که در نظام خانواده جایگاه شوهری و پدری را داراست، در جایگاه سرپرستی هم قرار خواهد داشت. البته باید توجه داشت که نگاه اسلام به چنین جایگاه‌هایی که فرد مسئولیت‌هایی را می‌پذیرد، نگاه معنوی است که آن را ابزار خدمت به دیگران و کسب سعادت می‌داند؛  چرا که رسول‌خدا(صل الله علیه و آله) خوشبختی مرد را در سرپرستی خانواده اش می‌داند  و می‌فرماید: «اَلرَّجُلُ راعٍ عَلى اَهْلِ بَيْتِهِ وَ هُوَ مَسؤُولٌ عَنْهُمْ وَ الْمَرْاَةُ راعيَةٌ عَلى بَيْتِبَعْلِها وَ وُلْدِهِ وَ هِىَ مَسْؤُولَةٌ عَنْهُمْ؛  مرد، سرپرست خانواده است و درباره آنان از او سئوال مى‌شود و زن، سرپرست خانه شوهرش و فرزندان اوست و درباره آنان از وى سئوال مى‌شود».  روشن است که مراد از قرار دادن مرد در جایگاه سرپرستی، استبداد، اجحاف و تعدی نسبت به دیگر اعضای خانواده نیست؛ بلکه منظور مدیریت واحد و منطقی با توجه به مسئولیت‌ها و مشورت‌های لازم است. 
شیوه‌های ایجاد خانواده متعادل
برای آنکه سرپرست خانواده بتواند نقش خود را در جایگاه همسری و پدری به نحو احسن ایفا کند، باید شیوه‌هایی را در ایجاد خانواده متعادل به کار گیرد که مهم‌ترین آن‌ها عبارتند از:
1. تأمین نیازهای معیشتی
یکی از وظایف سرپرست خانواده، ایجاد رفاه و گشایش در زندگی است. اگر برای او ممکن باشد که خانواده خود را از رفاه بیشتری برخوردار کند، باید این کار را انجام دهد. این، سنت اسلامی است  و رسول‌خدا(صل الله علیه و آله) درباره افرادی که از این سنت رویگردان هستند؛ فرموده است: «لَيسَ مِنّا مَن وَسَّعَ اللّه ُ عَلَيهِ ثُمَّ قَتَّرَ عَلى عِيالِهِ؛  کسی که خداوند به او روزی فراوان عطا فرموده است، ولی او بر عیال خود سخت بگیرد؛ از ما نیست».  گشایش در زندگی خانواده در برخی موارد حتی بر انفاق‌های مستحب دیگر اولویت دارد.  
یکی از مسئولیت‌های مرد که پس از ازدواج بر عهده‌اش قرار می‌گیرد، نفقه و تأمین نیازهای اقتصادی خانواده است. نفقه، از وظایف ویژه مرد و از حقوق قطعی زن است. نفقه، از چیزهایی است که افزون بر وجوب شرعی و التزام دینی، از نظر قانونی نیز بر مرد لازم است.  بر این اساس تلاش و ممارست برای تأمین رفاه زن در خانواده، یکی از تکالیف مهم همسر است و مرد باید مطابق شرع ، کلیه مخارج زن اعم از خوراک، پوشاک، دارو، درمان و ... را فراهم کند و در صورت امتناع یا کوتاهی در این وظیفه، نسبت به این مهم مسئول خواهد بود. 
از آنجا که مرد مسئولیت اقتصادی خانواده را بر عهده دارد، بخل‌ورزی وی در مسائل مالی، شرایط زندگی را برای همسر و اعضای خانواده دشوار می¬‌کند؛ در حالی که آنچه مهم است، برخورد اعتدالی در مسائل معیشتی و رفاهی همسر به دور از بخل و اسراف است؛ چنانکه امیرمؤمنان(علیه السلام) فرموده است: «كُنْ سَمْحاً وَ لَا تَكُنْ مُبَذِّراً وَ كُنْ مُقَدِّراً وَ لَا تَكُنْ مُقَتِّرا؛  بخشنده باش، ولی نه ولخرج و اسرافکار و اندازه‏‌گیر باش، ولی نه سختگیر و بخیل». 
امام صادق(علیه السلام) هنگامی که آیه «وَالَّذِينَ إِذَا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَلَمْ يَقْتُرُوا وَكَانَ بَيْنَ ذَٰلِكَ قَوَامًا؛  و کسانی که هر گاه انفاق کنند، نه اسراف می‌نمایند و نه سخت‌گیری؛ بلکه در میان این دو حدّ اعتدالی دارند» را تلاوت فرمود، مشتی سنگ‌ریزه از زمین برداشت و محکم در دست گرفت؛ به‌طوری‌که حتی یک دانه آن به زمین نریخت و فرمود: «این، همان سخت‌گیری است». سپس مشت دیگری برداشت و چنان دست خود را گشود که همه آن‌ها بر زمین ریخت وحتی یک دانه باقی نماند. سپس فرمود: «این، اسراف است». آن‌گاه مشت دیگری برداشت و کمی دست خود را گشود؛ به‌گونه‌ای که مقداری ریخت و مقداری در دست او باقی ماند و فرمود: «این، همان قوام و حد اعتدال است». سپس فرمود: «قوام، حد وسط و میانه است». 
2. مشورت و گفت‌وگو
یکی از عواملی که سبب تفاهم و همکاری اعضای خانواده می‌‌شود، گفت‌وگو و مشورت در خانواده است که در عین ایجاد خانواده‌ای مستحکم و صمیمی، بهترین محافظ در برابر مشکلات و موانع زندگی نیز است؛ چنانکه امام علی(علیه السلام) فرموده است: «وَلاَ ظَهِیرَ کَالمُشَاوِرَةِ؛  هیچ پشتیبانی چون مشورت نیست‌». در طول تاریخ زندگانی بشر نیز بهترین و مستحکم‌ترین کانون‌های خانوادگی، آن‌هایی بوده‌اند که زن و شوهر و فرزندان با همفکری و همکاری در آن حرکت نموده‌اند. امام رضا(علیه السلام) درباره مشورت با اعضای خانواده فرموده است: «پدرم امام کاظم(علیه السلام) به رغم خِرَدی که داشت (که با عقل دیگران قابل قیاس نبود)، با غلامان سیاه خود مشورت می‌کرد و در جواب اعتراض دیگران می‌فرمود: چه بسا خدای متعال فتح و گشایش را در زبان این شخص قرار داده باشد». 
مشورت، اختصاص به زن  ومرد ندارد؛ بلکه این امر می‌تواند با فرزندان نیز صورت گیرد؛ زیرا یکی از عواملی که به فرزندان شخصیت می‌دهد، مشورت با آن‌ها در امور خانواده است. این کار سبب می‌شود که آن‌ها احساس کنند که در خانواده به نظرشان توجه می‌شود و به این ترتیب آنچه را که در دل دارند، با والدین خود در میان می‌گذارند. مرحوم آیت‌الله کوهستانی همواره سفارش پیامبر(صل الله علیه و آله) را در نوع رفتار با فرزندان خود به کار می‌گرفت؛ به‌گونه‌ای که افزون بر مشورت، به قدری به شخصیت و احترام و تکریم فرزندان و اعضای خانواده‌اش اهمیت می‌داد که از آن‌ها می‌خواست برای ایشان استخاره بگیرند.  بنابراین لازم است والدین و به‌ویژه پدر، از پیشنهادهای صحیح نوجوانان استقبال کنند و در صورتی که در پیشنهادهای  آنان خطایی می‌بینند، با دلیل و منطق آن‌ها را به اشتباه خود متوجه کنند. این عمل باید به‌گونه‌ای انجام شود که به شخصیت آن‌ها لطمه نزند و در آنان احساس ناتوانی را ایجاد نکند. بر این اساس والدین می‌توانند عقاید و تجربیات‌شان را با فرزندان‌شان در میان بگذارند، دقیقاً مانند یک مشاور موفق که مطلب خود را با طرف مراجعه در میان می‌گذارد.  دختر شهید بهشتی درباره مشورت شهید بهشتی با فرزندانش نقل می‌کند: «ما آنچه در ذهن به عنوان سؤال داشتیم، از ایشان می‌پرسیدیم و ایشان با وجود اشتغال زیادی که داشتند؛ در این گونه موارد وقت کافی و مناسبی می‌گذاشتند. البته این وقت‌گذاری هم منظم بود». 
3. مراقبت و نظارت
اسلام در محیط خانواده برای شخصیت زن، احترام و ارزش ویژه‌‌ای قائل است و مسئولیت مراقبت از حریم زن قبل از ازدواج را بر عهده والدین، به‌ویژه پدر و بعد از ازدواج را بر عهده¬ همسر وی قرار داده است. اهمیت این مسئله تا آنجاست که حتی فدا کردن جان در این راه امری پسندیده است؛ چنانکه رسول‌خدا(صل الله علیه و آله) فرموده است: «مَنْ قُتِلَ دُونَ عِيَالِهِ فَهُوَ شَهِيدٌ؛  کسی که در راه دفاع از اهل و عیال خود کشته شود، شهید است». 
بی‌تردید برای ایجاد خانواده‌ای متعادل، مراقبت از همسر و فرزندان یک اصل اساسی به شمار می‌رود. همسر شهید مطهری در این زمینه می‌گوید:
یادم هست یک‌بار برای دیدن دخترم به اصفهان رفته بودم و بعد از چند روز با یکی از دوستان به تهران برگشتم. نزدیک سحر بود به خانه رسیدیم.‌ وقتی وارد شدم، دیدم همه بچه‌ها خوابند، ولی آقا بیدار است. چای را حاضر کرده، میوه و شیرینی چیده و منتظر من بودند. دوستم از دیدن این منظره متعجب شد و گفت: «همه روحانیون این‌قدر خوبند؟». بعد از سلام و علیک،‌ آقا با اشاره به اینکه بچه‌ها هنوز خوابند، با تأثر به من گفتند: «می‌ترسیدم یک وقت نباشم و شما از سفر بیایید و کسی نباشد به استقبالتان بیاید». حتی در سفری که من با ایشان به کربلا داشتم،‌ وقتی به خانه برگشتیم؛‌ دو سه تا از بچه‌ها خواب بودند. ایشان ناراحت شدند و با بچه‌ها دعوا کردند که چرا وقتی مادرتان از سفر آمدند، همه شما به استقبالش نیامدید؟! 
یکی از وظایفی که مرد  و سرپرست در زندگی زناشویی نسبت به همسر خود بر عهده دارد، مراقبت و محافظت از حیثیت و آبروی همسر خود در برابر تجاوز و رفتارهای غیرمتعارف و ناملایمات اجتماعی است؛ چنانکه امام صادق(علیه السلام) فرموده است: «إِنَّ اللَّهَ غَيُورٌ يُحِبُّ كُلَّ غَيُورٍ وَ مِنْ غَيْرَتِهِ حَرَّمَ الْفَوَاحِشَ ظَاهِرَهَا وَ بَاطِنَهَا؛  خدای تعالی دارای صفت غیرت است و انسان‌های غیور را دوست دارد و به دلیل وجود همین صفت بود که کارهای زشت از پیدا و پنهان را حرام نموده است». غیرت تنها به این نیست که انسان غیر را به حریم خود راه ندهد؛ بلکه غیور کسی است که به حریم دیگری هم راه پیدا نکند. اگر جامعه بخواهد به امنیت برسد و غیور باشد، باید خانواده را درست تأسیس کند.  
غیرت‌ورزی چنانکه بعضی تصور می‌‌کنند، به معنی بدبینی نسبت به همسر نیست. همچنین باید از غیرت بیجا خودداری کرد؛ چنانکه امام علی(علیه السلام) به امام حسن مجتبی(علیه السلام) فرموده است: «از غیرت بیجا بپرهیزید؛ زیرا این کار سبب مى‌شود که افراد صحیح و درستکار از آنان، گرفتار آلودگى و بیمارى شوند و افراد بى‌گناه در معرض تهمت قرار گیرند».  بر منبای این سخن امام علی(علیه السلام) داشتن غیرت ابتدا باید در جهت محافظت از همسر و سایر اعضای خانواده باشد و در مرحله بعد با رفتاری سرشار از عطوفت، مهربانی و بدون سختگیری و افراط همراه گردد. بنابراین اگر مردی دارای تعصب و بدبینی بی‌جا نسبت به همسر و سایر اعضای خانواده خود شود، باید با تمرین و ممارست نسبت به رفع این عمل مذموم تلاش نماید.  
مراقبت و نظارت بر فرزندان نیز از مسولیت‌های مهم والدین و به‌ویژه پدران است. هـنگامی کـه والدیـن بر فرزند خود نظارت داشـته بـاشند و از وضـعیت و شرایط فرزندشان آگاه باشند و او را درک کنند، هنگام بروز مشکل و آسیب برای فرزند می‌توانند از او مراقبت کنند که این امر، سبب مهر و الفت در زنـدگی فـردی و اجـتماعی فرزند می‌شود. البته مراقبت و نظارت بر فرزند باید منطقی و به دور از افراط و تفریط باشد. 
نه به نزدیک آی و نه می باش دور
        در وسط رو تا بود خیر الامور

  1. دغدغه‌مندی نسبت به تربیت 
    برای شکل‌گیری خانواده متعادل و مطلوب، تربیت فرزندان نقشی بنیادین دارد. عوامل بسیاری در شکل‌گیری ویژگی‌های شخصیتی رفتاری، شناختی، عاطفی، دینی و معنوی فرد تأثیرگذار است که یکی از این عوامل تأثیرگذار و مهم، عوامل محیطی است که شامل خانواده، همسالان، محیط جغرافیایی، محیط اجتماعی و مانند آن می‌شود. والدین از جمله پدر به عنوان نخستین مربیان کودک و به عنوان کسانی که ارتباط پیوسته و همیشگی با فرزندان دارند، تاثیر بیشتری در ابعاد گوناگون تربیتی کودکان دارند. بدین سبب در آموزه‌های دینی به نقش تربیتی والدین بیشتر توجه شده است.  در مباحث روان‌شناختی نیز روانشناسان به تأثیر والدین از جمله پدر در شکل‌گیری شخصیت و ویژگی‌های رفتاری فرزندان پرداخته‌اند؛ به‌گونه‌ای که والدین را مهم‌ترین عامل تأثیرگذار در شخصیت و ویژگی‌های رفتاری فرزندان می‌دانند.  تربیت فرزندان همچنان که نیازمند تلاش و فداکاری و کاردانی مادر است، محتاج همکاری مدیریت و بصیرت پدر نیز است. این اصل مهم را نباید از نظر دور داشت که مسئولیت پدر تنها در تأمین هزینه‌های خانواده خلاصه نمی‌شود؛ بلکه تربیت فرزندان یکی از اساسی‌ترین وظایف است.  
    5. جامعه‌پذیری فرزند
    یکی از وظایف سرپرست خانواده، آن است که اعضای خانواده خود را به‌گونه‌ای تربیت کند که شیوه زندگی در جامعه اسلامی خود را بیاموزند. خانواده‌ای که شیوه صحیح زیست اجتماعی را بداند و نسبت به قوانین و مقررات جامعه احترام بگذارد، خانواده متعادل خواهد بود. جامعه‌پذیری فرد را به آموختن هنجارها، ارزش‌ها، زبان‌ها، مهارت‌ها، عقاید و الگوهای فکر و عمل که همگی برای زندگی اجتماعی ضروری هستند؛ قادر می‌کند. جامعه‌پذیری، جامعه را به بازسازی خود از لحاظ اجتماعی قادر می‌سازد و بدین ترتیب استمرار آن را از نسلی به نسل دیگر تضمین می‌کند.  
    نوزاد در خانواده به دنیا می‌آید و نخستین برخوردهای خود را با محیط خانواده آغاز می‌کند. در این کانون اولیه، نخستین تأثیرگذاری و تأثیرپذیری‌ها آغاز می‌شود و کودک به تدریج در فرایند اجتماعی شدن قرار می‌گیرد.  والدین، نمونه برتر و الگوی شایسته هستند که کودک در رفتار و اخلاق دنباله‌رو آن‌هاست و خواه ناخواه گفتار و کردار والدین خویش را بازتاب می‌دهد.  
    فهرست منابع 
    کتب
    1.    ابراهیمی‌پور، قاسم و همکاران، شاخص‌های خانواده مطلوب از دیدگاه اسلام، قم: انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1395ش.
    2.    بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری،
    3.    به‌پژوه، احمد، ازدواج موفق و خانواده‌ سالم، چگونه؟، تهران: انجمن اولیاء و مربیان، 1388ش.
    4.    بهشتی، احمد، اسلام و تربیت کودک، تهران: شرکت چاپ و نشر بین‌الملل، 1390ش.
    5.    پاینده، ابوالقاسم، نهج‌الفصاحة، تهران: دنیای دانش، 1382ش.
    6.    پناهی، علی احمد و داوود حسینی، با دخترم (ویژه والدین و مربیان دختران نوجوان)، قم: انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی،1390ش.
    7.    پناهی، علی احمد، نقش زن و مرد در خانواده با رویکرد اسلامی، قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1398ش.
    8.    جوادی آملی، عبدالله، خانواده متعادل و حقوق آن، قم: اسراء، 1397ش.
    9.    حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، تصحیح مؤسسه آل‌البیت(علیهم السلام)، چاپ اول، قم: مؤسسه آل البیت(علیهم السلام)، 1409ق.
    10.    دیلمى، حسن بن محمد، إرشاد القلوب الی الصواب، چاپ اول، قم: شریف الرضی، 1412ق.
    11.    رجایی، غلامعلی، سیره شهید دکتر بهشتی، چاپ سوم، تهران: نشر شاهد، 1386ش.
    12.    سادات، محمدعلی، راهنمای پدران و مادران، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1372ش.
    13.    شرفی، محمدرضا، خانواده متعادل، چاپ اول، تهران: انتشارات انجمن اولیاء و مربیان، 1372ش.
    14.    شریف الرضی، حسین بن محمد، نهج‌البلاغه، تصحیح صبحی صالح، چاپ اول، قم: هجرت، 1414ق.
    15.    شولتز، دوان، نظریه‌های شخصیت، ترجمه یحیی سید محمدی، تهران: نشر روان، 1401ش.
    16.    صافی، احمد، خانواده‌ متعادل و نامتعادل، چاپ هفتم، تهران: انجمن اولیاء و مربیان، 1384ش.
    17.    صدوق، علی بن محمد، من لا یحضره الفقیه، تصحیح علی‌اکبر غفاری، چاپ دوم، قم: دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم‏، 1413ق.
    18.    طبرسی، حسن بن فضل، مکارم الأخلاق، تهران: نشر فراهانی، 1390ش.
    19.    قائمی، علی، خانواده و تربیت کودک، تهران: انتشارات امیری، 1368ش.
    20.    قرشی، سید علی‌اکبر، تفسیر احسن الحدیث، تهران: بنیاد بعثت مرکز چاپ و نشر، ۱۳۷۴ش.
    21.    مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، تصحیح جمعی از محققان، چاپ دوم، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1403ق.  
    22.    معین، محمد، فرهنگ فارسی معین، چاپ هفتم، تهران: سپهر، 1371ش.
    23.    مکارم شیرازی، ناصر و دیگران، تفسیر نمونه، تهران: دارالکتب الاسلامیه، 1353ش. 
    24.    نوری، حسین بن محمدتقی، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، تصحیح مؤسسه آل‌البیت(علیهم السلام)، چاپ اول، قم: مؤسسه آل‌البیت(علیهم السلام)، 1408ق.
شنبه, 05 فروردين 1402 23:04

ماه رمضان، ماه خوش اخلاقی

روزه داری باعث می‌شود زود عصبانی شوم، چه کار کنم؟

 

پاسخ:

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در خطبه خود در استقبال از ماه رمضان فرمودند: « وَ مَن حَسَّنَ مِنکُم فی هذا الشَّهرِ خُلُقَهُ کانَ لَهُ جَوازاً عَلی الصِّراطِ یومَ تَزِلُّ فِیه الأَقدامُ؛[۱] هر کس از شما در این ماه، اخلاق خود را نیکو گرداند، خداوند متعال برای او جواز عبور از پل صراط را - آن روز که گامها می‌لغزد – صادر می‌کند.»

اهمیت این سخن زمانی روشن می‌شود که دقت کنیم انسان روزه‌دار گاهی در اثر تشنگی و گرسنگی طاقت خود را از دست می‌دهد و در نتیجه توان کمتری در مقابل ناهنجاریهای روحی و اجتماعی خواهد داشت؛ به ویژه آنکه در هوای گرم روزه بگیرد و در اثر شب زنده‌داری و سحرخیزی در شبهای ماه رمضان بی‌خوابی کشیده باشد. چنین فردی اگر عنان صبر را از دست بدهد، در مقابل کوچک‌ترین ناملایمات عصبانی می‌شود و با دیگران برخورد ناشایستی خواهد داشت.

پیامبر در ادامه سخن خود فرمودند: «وَ مَن کَفَّ فِیهِ شَرَّهُ کَفَّ اللهُ عَنهُ غَضَبَهُ یومَ یلقاهُ؛[۲] و هر کس در این ماه، شر [و خشم] خود را از مردم باز دارد، خداوند در روز ملاقاتش غضب خود را از وی بازخواهد داشت.»

در اینجا برای تکمیل سخن و اهمیت حسن خلق و بازداشتن خشم و غضب، داستانی را با هم میخوانیم:

شیخ عباس قمی مینویسد: روزی علاّمه بزرگوار حاج شیخ جعفر کاشف الغطاء در اصفهان پیش از نماز جماعت مَبلغی را بین فقراء تقسیم کرد و پس از اتمام آن به نماز ایستاد. یکی از سادات فقیر خبردار شد و بین دو نماز به محضر شیخ رسید و گفت: سهم مرا از مال جدّم به من باز ده. کاشف الغطاء فرمود: دیر آمدی و اکنون چیزی نمانده که به تو بدهم. سید خشمگین شد و به محاسن مبارک شیخ آب دهان افکند. علاّمه کاشف الغطاء از محراب برخاست و دامن خود را مقابل نمازگزاران گرفت و در میان صفوف جماعت گردش کرد و فرمود: هر کس ریش شیخ را دوست دارد، به سید کمک کند. مردمِ حاضر با دیدن این صحنه دامن شیخ را پر از پول کردند. شیخ همۀ آنها را به سید داد و پس از آن به نماز عصر ایستاد.

محدث نوری نیز در مورد این شخصیت والا مقام نوشته است: او با خود حدیث نفس میکرد و به خود می‌گفت: تو جُعَیفر بودی، پس جعفر شدی، پس شیخ جعفر گشتی، آن گاه شیخ عراق شدی و در نهایت، رئیس مسلمانان گشتی؛ ابتدای خود را فراموش مکن.[۳]

پی نوشت:
 [۱]. الامالی، صدوق،،(ص) ۹۳.
 [۲]. الامالی، صدوق، ص۹۳.
 [۳]. منازل الآخرة،(ص) ۸۸.

 

واژه «بركت» به فزونی و رشد(۱) همراه با ثبات و دوام معنا شده است.
روزها و زمان‌ها به خودی خود نه دارای برکت هستند و نه خالی از آن می باشند. مبارک بودن برخی از ایام مانند ماه رمضان به دلیل خیرات و عنایات و نعماتی است که از جانب خدای متعال به مؤمنین می رسد که در نتیجه نوع رفتاری است که مؤمنین از خود بروز می دهند.

ماه مبارک رمضان به دلیل خصوصیات منحصر به فردی که به لحاظ تقویت ایمان و تقوای مومنین دارد و زمینه‌های تقوا و پرهیزگاری در آن نسبت به دیگر ایام بیشتر است به عنوان ماه مبارک خوانده شده است چرا که در این ایام بندگان خدا به خاطر رفتار پرهیزگارانه خود مشمول عنایات و برکات الهی می‌شوند.

در حقیقت ماه مبارک رمضان مجمعی است برای برکات و خیراتی که یک انسان مومن می‌تواند از جانب خدای متعال دریافت کند.
اگر به روایاتی که از پیامبر اکرم(ص) در فضیلت این ماه مبارک وارد شده است توجه کنیم ابعاد این سخن بیشتر روشن می شود:
ماه رمضان، ماهی است كه خداوند، روزه آن را بر شما واجب ساخت. پس هر كس آن را از روی ایمان و به امید پاداش الهی روزه بدارد، از گناهانش بیرون می‌آید، همچون روزی كه مادرش او را زاده است.(۲) 
خداوند را در هر روز جمعه، ششصد هزار آزادشده از آتش است كه همه آنان شایسته آن‌اند؛ و (خداوند را) در هر ساعت از شب یا روز ماه رمضان، هزار آزادشده از آتش است كه همه آنان شایسته آن‌اند؛ و او را در روز فطر، به اندازه آزادشدگان در این ماه و جمعه است.(۳) 
ماهی است كه آغاز آن رحمت، میانه آن آمرزش و پایان آن اجابت [دعا] و آزادی از آتش است.(۵) 
رمضان، شما را فرا رسیده است. ماهی مبارك، شما را فرا رسیده كه خداوند، روزه‌داری آن را بر شما واجب ساخته است. در این ماه، درهای بهشت، گشوده و درهای جهنّم، بسته می‌شوند و شیاطین به بند كشیده می‌شوند. در آن، شبی است كه بهتر از هزار ماه است. هر كس از خیر آن محروم شود، به یقین، محروم مانده است.(۶)
فرا رسد، به اندازه همه كسانی كه در این ماه آزاد كرده است، آزاد می‌كند.(۴)
چون اوّلین شب (ماه)رمضان شود، درهای آسمان، گشوده شوند. پس هیچ دری از آنها بسته نمی‌شود تا آن كه آخرین شب رمضان فرا رسد. هیچ بنده مؤمنی در شبی از آن، نماز نخوانَد، مگر آن كه خداوند برای هر سجده، هزار و پانصد حسنه بنویسد و برایش خانه‌ای از یاقوت سرخ كه شصت هزار در دارد، در بهشت بنا كند كه برای هر دری قصری طلایی و آراسته به یاقوت سرخ است. پس چون اوّلین روز (ماه) رمضان را روزه بگیرد، همه گناهان گذشته‌اش تا مثل آن روز، آمرزیده شود. و هر كس به (ماه) رمضان برسد، هر روز، هفتاد هزار فرشته از نمازِ بامداد تا آنگاه كه (خورشید) پوشیده در حجاب شود، برای او آمرزش می‌طلبند. و برای او در برابر هر سجده‌ای كه شب یا روز در ماه رمضان به جا آورده است، درختی خواهد بود كه سوار، در (امتداد) سایه آن (باید) پانصد سال راه برود.(۷)

پی نوشت:
۱. راغب اصفهانی، مفردات، ذیل واژه برکه.
۲. قال رسول الله‌ صلی‌الله‌علیه‌و‌آله: شَهرُ رَمَضانَ شَهرٌ فَرَضَ الله‌ عز و جل عَلَیكُم صِیامَهُ؛ فَمَن صامَهُ إیمانا وَاحتِسابا خَرَجَ مِن ذُنوبِهِ كَیومَ وَلَدَتهُ اُمُّهُ ؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحكام، تهران، دارالکتب الاسلامیه،۱۳۹۰ ه.ق، ج ۴، ص ۱۵۲،ح ۴۲۱.
۳. محدث نوری، مستدرك الوسائل، قم، موسسه آل البیت علیهم السلام لاحیاء التراث،۱۴۰۹ ه.ق، ج ۷، ص ۴۸۴، ح ۸۷۱۰.
۴. شیخ کلینی، الكافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه ، ۱۳۸۸ ه.ق ، ج ۴ ، ص ۶۸ ، ح۷.
۵. شیخ کلینی،‌ الكافی،‌پیشین، ج ۴ ،‌ ص ۶۷، ح ۴.
۶. علامه مجلسی،‌ بحارالأنوار، بیروت،‌ موسسه الوفاء ،‌۱۴۰۴ ه.ق، ج ۹۶،‌ ص ۳۶۶، ‌ح ۹۶.
۷. الهندی، كنزالعمال، بیروت موسسه الرسالة، ۱۴۰۵ه'.ق، ج ۸، ص ۴۷۰.

 

پیامبر گرامی اسلام صلی‌الله علیه و آله و سلم:

لایُضیفُ الضَّیفَ الاّ کُلُّ مُؤمنٍ

هر مؤمنی باید مهماندوست و مهمان‌نواز باشد.

 

مستدرک، ج ١٦، ص ٢٥٧

حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای هدف از تلاوت مطلوب را اثرگذاری آن بر مخاطب دانستند و فرمودند: در این نوع تلاوت، از همان ابتدا باید نیت‌تان اثرگذاری بر مخاطب باشد که در این حالت باید خود قاری اول از همه، از خواندن قرآن تأثیر بپذیرد.

رهبر معظم انقلاب اسلامی عصر امروز در اولین روز ماه مبارک رمضان و در محفل نورانی انس با قرآن که با حضور شماری از قاریان و اساتید ممتاز و فعالان قرآنی برگزار شد، آمیخته شدن مجالس تلاوت قرآن با ترجمه و تفسیر آیات را برای انتقال مفاهیم و مضامین قرآنی به مستمعین و اثرگذاری بر آنها، ضروری خواندند و متخصصان و فعالان قرآنی را به تلاش برای یافتن شیوه‌های این مسئله مهم فراخواندند.

 
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای با شکرگزاری به درگاه پروردگار کریم به‌خاطر برخورداری ایران از نعمت وجود قاریان فراوانِ برجسته، خوش‌خوان و صحیح‌خوان و آشنا با شیوه‌های خوب تلاوت گفتند: بر اساس گزارش‌ها، رشد شاخص قرآن در کشور بیشتر از همه شاخص‌ها است که این امر مایه خرسندی عمیق است.

ایشان قاریان قرآن را به‌علت رساندن پیام خداوند به دل‌های مردم، دارای رسالت و مقامی برجسته و افتخارآمیز دانستند و افزودند: استماع و شنیدن قرآن، کاری واجب و لازمه ایمان به پروردگار و زمینه‌ساز جلب رحمت الهی است که امکان تدبّر و تفکر در آیات الهی را هم فراهم می‌کند، بنابراین باید در کار تلاوت و استماع قرآن جدیت داشت.

رهبر انقلاب در همین زمینه به عموم مردم توصیه کردند به‌گونه‌ای عمل کنند که هر روز حتی اگر شده یک صفحه از قرآن را بخوانند.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای آشنا نبودن مردم و مستمعین کشورمان با زبان قرآن را مانعی در درک مفاهیم قرآنی برشمردند و تأکید کردند: باید متخصصان و فعالان قرآنی برای این موضوع راههایی پیدا کنند تا مضامین عالی آیات نیز به گوش دل شنوندگان تلاوت برسد.

ایشان خاطرنشان کردند: باید همه مساجد به پایگاههای رواج تلاوت و استماع قرآن و ارائه تفسیر آیاتِ قرائت‌شده تبدیل شوند.

رهبر انقلاب اسلامی قرآن را کتاب حکمت و درس و زندگی خواندند و خاطرنشان کردند: قرآن مجید در همه عرصه‌های فردی، خانوادگی، اجتماعی، حکومتی و حتی روابط بین‌الملل، مملو از تدبیر و حکمت است که باید به آموختن و به‌کارگیری این دروس اهتمام جدی داشت که خوشبختانه امروز همه زیرساخت‌های لازم برای این کار فراهم است.

رهبر انقلاب همچنین قاریان را به «تلاوت اثرگذار» توصیه کردند و گفتند: هدف از بعضی تلاوتها آوازخوانی است و همچنان که در تلاوت برخی قاریان بیرونی مشاهده می‌شود، بیشتر به‌دنبال به‌رخ کشیدن لحن‌ها و شیوه‌های تلاوت بر شنوندگان خود از طریق به‌کارگیری موسیقی زیبا و فعال هستند که این تلاوت، تلاوتِ مطلوب نیست.

ایشان هدف از تلاوت مطلوب را اثرگذاری آن بر مخاطب دانستند و گفتند: در این نوع تلاوت، از همان ابتدا باید نیت‌تان اثرگذاری بر مخاطب باشد که در این حالت باید خود قاری اول از همه، از خواندن قرآن تأثیر بپذیرد.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای استفاده بجا و غیرافراطی از برخی شگردهای تلاوت قرآن را برای اثرگذاری بر مستمعین مناسب دانستند و با تأکید بر اینکه تلاوت قرآن هنری بزرگ و ترکیبی است، خطاب به قاریان گفتند: توجه داشته باشید که با هر لحنی تلاوت می‌کنید این کار را به‌قصد اثرگذاری بر شنونده انجام دهید.

در پایان این مراسم نماز مغرب و عشاء به‌امامت رهبر انقلاب اسلامی اقامه شد.

مناسبت فرا رسیدن ماه مبارک رمضان، به انتشار شرح دعای سحر ماه مبارک رمضان در شماره های مختلف خواهیم پرداخت.

 

«اللهم انی اسئلک من بهائک بابهاه...»
‏‏اللهم إنی أسئلک من بهائک بابهاه وکلّ بهائک بهیء. ‏‏‏اللهم إنی أسئلک ببهائک کلّه...‏

‏‏خداوندا، از تو درخواست می‌کنم به زیباترین زیبائیت و همه زیبایی‌های تو زیباست. ‏‎ ‎‏خداوندا از تو درخواست می‌کنم به همه زیبایی‌ات.‏

‏‏اللهم همان یا الله است‏

‏‏ای عزیز، لازم است بدانی که انسان تنها موجودی است که دارای همه مراتب عقلی و مثالی ‏‎ ‎‏و حسی است و عوالم غیب و شهادت در او نهفته است. خداوند متعال می‌فرماید: ‏

‏‏«و علّم آدم الأسماء کلّها؛‏‎[۱]‎ ‏‎‏‏و خداوند همه نام‌ها را به آدم آموخت‏‏». ‏

‏‏و سرور ما و سرور یگانه‌پرستان، صلوات الله علیه، می‌گوید:‏

‏‏أتزعم أنّک جرم صغیر وفیک انطوی العالم الأکبر[۲]‎

‏‏آیا می‌پنداری همین جرم کوچکی، در حالی که جهانی بزرگ در تو نفهته است؟‏

‏‏

آری، انسان با مُلک، مُلک است و با ملکوت، ملکوت و با جبروت جبروت. از امام علی ‏‎ ‎‏و امام صادق، علیهماالسلام، نیز روایت شده است که:‏

‏‏«‏‏إعلم أنّ الصورة الإنسانیة هی أکبر حجج الله علی خلقه وهی الکتاب الذی کتبه ‏‎ ‎‏بیده وهی الهیکل الذی بناه بحکمته وهی مجموع صورة العالمین وهی المختصر ‏‎ ‎‏من اللوح المحفوظ وهی الشاهد علی کل غالب وهی الطریق المستقیم الی کل ‏‎ ‎‏خیر والصراط المدود بین الجنة والنار؛ ‏‏صورت انسان بزرگ‌ترین حجت‌های الهی ‏‎ ‎‏بر آفریدگان است و آن کتابی است که خداوند با دست خود آن را نوشته و هیکلی ‏‎است که با حکمت خویش آن را بنا نهاده است. انسان مجموعه صورت جهانیان و ‏‎ ‎‏مختصری از لوح محفوظ و شاهد هر غالبی (غایبی) است. او راهی راست به ‏‎ ‎‏سوی همه خوبی‌ها و صراطی است که میان بهشت و جهنم کشیده شده است‏‏»‏‏.‏

‏‏انسان خلیفه خداوند بر خلق اوست که بر صورتی الهی آفریده شده و در سرزمین‌های ‏‎ ‎‏او تصرف می‌کند. او به خلعت اسماء و صفات حق مشرف گشته، در گنجینه‌های ملک و ‏‎ ‎‏ملکوت نفوذ دارد و در او روحی از حضرت الهی دمیده شده است. ظاهر او نسخه ملک و ‏‎ ‎‏ملکوت و باطن او گنجینه حیّ لایموت است. از آن جا که انسان دربردارنده همه ‏‎ ‎‏صورت‌های کونیه و الهیه است، تربیت یافته اسم اعظم ـ که بر همه اسماء و صفات احاطه ‏‎ ‎‏و بر همه رسم‌ها و تعیّن‌ها حاکمیت دارد ـ است.‏

‏‏از سویی، چون حضرت الهی پرورنده انسان جامع کامل است، سزاوار است انسان ‏‎ ‎‏پروردگارش را به نامی بخواند که مناسب مقام پروردگار باشد و در عین حال، انسان را از ‏‎ ‎‏آنچه با او سازگار نیست حفظ کند. برای همین است که از شیطان رجیم به [نام مبارک] ‏‎ ‎‏«‏‏الله‏‏» پناه ‌برده می‌شود[۳]‎‏ نه به دیگر نام‌های الهی، و طبق فرموده پروردگار در «‏‏قل أعوذ ‏‎ ‎‏بربّ الناس‏‏»‎[۴]‎ از شر و بدی وسوسه‌ای که در سینه انسان است و از وسوسه‌کننده راهزن راه ‏‎ ‎‏معرفت سرچشمه می‌گیرد و با کمال و مرتبه انسانی سازگار نیست به «‏‏ربّ الناس‏‏» پناه ‏‎ ‎‏برده می‌شود.‏

 

‏‏عارف کامل، جناب کمال الدین عبدالرزاق کاشانی [۵]‎‏‎‎‏ در ‏‏تأویلات‏‏ می‌گوید: ‏

‏«‏‏الإنسان هو الکون الجامع الحاصر لجمیع مراتب الوجود. فربّه الذی أوجده فأفاض ‏‎ ‎‏علیه کماله هو الذات باعتبار جمیع الأسماء بحسب البدایة المعبّر عنه بـ«الله»، ولهذا ‏‎ ‎‏قال تعالی: ما منعک ان تسجد لما خلقت بیدیّ‏‎[۶]‎‏، بالمتقابلین کاللطف والقهر والجلال ‏‎ ‎‏والجمال الشاملین لجمیعها‏‎[۷]‎‏؛ ‏‏انسان وجود جامعی است که همه مراتب وجود در ‏‎ ‎‏انحصار اوست. و کسی که او را خلق کرده و کمال انسانی را به او ارزانی داشته ‏‎ ‎‏ذاتی است که به اعتبار این‌که جامع همه اسماء و مبدأ وجود است «الله» نامیده ‏‎ ‎‏می‌شود. از این رو، خدای تعالی [به ابلیس] فرمود: چه چیز تو را بازداشت از ‏‎ ‎‏این‌که بر آنچه به دو دست خویش آفریدم سجده کنی؟ که منظور از دو دست، ‏‎ ‎‏صفات متقابل مانند لطف و قهر و جمال و جلال الهی است که شامل همه اسماء ‏‎ ‎‏است‏‏»‏‏.‏

‏‏پس، آن‌که متکفل است انسان را از اسفل‌السافلین و دوزخ تاریک به جایگاه کرامت و ‏‎ ‎‏امن الهی باز گرداند و از تاریکی‌ها به نور ‌برساند و از راهزنان راه سلوک حفظ ‌کند خداوند ‏‎ ‎‏است، هم‌چنان‌که خود می‌فرماید: ‏

‏‏«الله ولیّ الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور...‏‎[۸]‎‏؛‏‏ ‏‏خداوند سرپرست ‏‎ ‎‏کسانی است که ایمان می‌آورند و اوست که آنان را از تاریکی‌ها خارج کرده به ‏‎ ‎‏نور می‌رساند‏‏»‏‏.‏

‏‏پس، سالکی که با پای معرفت به سوی حق حرکت می‌کند همانند مسافری است که ‏‎ ‎‏راهی وحشتناک و تاریک را به سوی محبوب خویش می‌پیماید. راهزن این راه شیطان ‏‎ ‎‏است و خداوند تعالی به سبب اسم جامعش که بر همه چیز احاطه دارد حافظ آدمی است. ‏‎ ‎‏از این رو، دعاکننده و سالک چاره‌ای ندارد مگر این‌که با لفظ «‏‏اللهم‏‏» یا «‏‏یا الله‏‏» به حافظ ‏‎ ‎‏و پرورش دهنده‌ خود توسل کند و به پیشگاه او تضرع نماید و این است سرّ شروع بیشتر ‏‎‏دعاها با این عبارات. البته، از منظری دیگر، تمسک به اسماء دیگر الهی نیز نیکوست، زیرا ‏‎ ‎‏همه تعینات اسمائی و صفاتی در احدیت جمع مستهلک‌اند. (در ادامه، درباره سرّ التفات ‏‎ ‎‏دعاکننده از اسماء و صفات برتر پروردگار به اسماء و صفاتی که درجه پایین‌تری دارند، ‏‎ ‎‏مانند این فقره از دعا: «‏‏وکل بهائک بهی‏‏» و فقرات مشابه دیگر، مطالبی خواهیم آورد).‏‏‏ ‏

 

‏‏انّی (مَن)‏

‏‏واضح است که این سخن دعاکننده برای اثبات منیّت نیست، زیرا منیّت با درخواست ‏‎ ‎‏نمی‌سازد، بلکه این عبارت (‏‏انّی أسئلک‏‏) مانند کلام خداوند بلندمرتبه است که می‌فرماید: ‏‎ ‎‏«‏‏أنتم الفقراء الی الله‏‎[۹]‎‏؛ ‏‏شما نیازمند به خدا هستید‏‏». چرا که جدایی آدمیان (به فرض ‏‎ ‎‏استقلال انتم) از ذات حق نشانه بی‌نیازی آن‌ها از خداست نه نیاز و احتیاجشان به او. ‏‎ ‎‏نتیجه آن‌که آنچه با سلوک در راه حق ناسازگار است، اثبات استقلال و بی‌نیازی است، ‏‎ ‎‏مانند لفظ ‏‏انتم‏‏ در این آیه: «‏‏إن هی الّا أسماء سمّیتموها أنتم‏‎[۱۰]‎‏؛‏‏ ‏‏این نیست جز نام‌هایی که ‏‎ ‎‏شما آن‌ها را برگزیده‌اید‏‏». ‏

‏‏اما اثبات منیّت در مقام خواری و اظهار ناداری نه تنها نکوهیده نیست (چون از باب ‏‎ ‎‏اثبات منیّت نیست و از باب‏‏ انتم‏‏ در آیه مبارکه ‏‏انتم الفقراء الی الله‏‏ ‏‏است)، بلکه اگر موجب ‏‎ ‎‏حفظ مقام بندگی و توجه به فقر و نیاز در بیداری دوم (صحو ثانی) باشد، از بالاترین ‏‎ ‎‏مراتب انسانیت است. در سخنی که از پیامبر، صلی‌الله‌علیه‌وآله، روایت شده به همین ‏‎ ‎‏مساله اشاره شده است: «‏‏کان أخی موسی، علیه‌السلام، عینه الیمنی عمیاء، وأخی عیسی، ‏‎ ‎‏علیه‌السلام، عینه الیسری عمیاء. وأنا ذوالعینین‏‏؛ ‏‏برادرم موسی چشم راستش و برادرم ‏‎ ‎‏عیسی چشم چپش نابینا بود، ولی من دارای دو چشم [بینا] هستم‏‏»‏‏.‏‏ پس، حفظ مقام کثرت ‏‎ ‎‏در وحدت و وحدت در کثرت برای هیچ یک از پیغمبران و رسولان الهی میسر نشده مگر ‏‎ ‎

‏برای خاتم پیغمبران (به اصالت) و برای جانشینان آن حضرت (به تبعیت)؛ درود خدا بر او ‏‎ ‎‏و بر جانشینانش باد.‏

‏‏ ‏

‏‏اسئلک‏‎[۱۱]‎‏ (از تو درخواست می‌کنم)‏

‏‏درخواست اگر با زبان استعداد باشد رد نمی‌شود و چنین دعایی مقبول و مستجاب خواهد ‏‎ ‎‏شد، زیرا اجابت‌کننده درخواست وجودی تامّ و فوق‌تمام است و فیض او کامل و فوق‌کمال ‏‎ ‎‏است. عدم ظهور فیض و افاضه او به علت کمی استعداد در دعاکننده است و اگر شخص ‏‎ ‎‏واقعا مستعد پذیرش فیض باشد، پروردگار او را از خزائنی که بی‌پایان و فناناپذیر است و ‏‎ ‎‏معادنی که تمام‌نشدنی و نقصان‌ناپذیر است بهره‌مند می‌سازد. ‏

‏‏ بنابراین، سزاوار است دعاکننده در پاکیزگی باطن و پالایش قلب خود از پلیدی‌ها و ‏‎ ‎‏صفات رذیله بکوشد تا دعایش از زبان گفتار به زبان حال، و از زبان حال به زبان استعداد، ‏‎ ‎‏و از ظاهر به باطن سرایت کند و خواسته‌اش برآورده شود و به مقصود برسد.‏

‏‏تو هم بکوش درونت دعاکننده و باطنت طالب باشد تا درهای ملکوت بر قلبت گشوده ‏‎ ‎‏شود و اسرار جبروت بر درونت فاش شود و کشتی عقلت در دریاهای خیر و برکت به راه ‏‎ ‎‏افتد و به ساحل نجات رسد و تو را از گرداب هلاکت‌ نجات دهد و با دو بال از این سرای ‏‎ ‎‏ظلمانی و دیار بدبختی به عالم انوار پرواز کنی. لذا، از این‌که هدفت از [توسل به] این ‏‎ ‎

صفات حسنی و امثال علیا ـ که آسمان‌ها و زمین‌ به آن‌ها استوارند و همه عوالم به نور ‏‎ ‎‏آن‌ها روشن‌اند ـ رسیدن به شهوات پست و لذت‌های فانی و پوسیده و مقاصد حیوانی و ‏‎ ‎‏کمالات چهارپایان و درندگان باشد پرهیز کن. به عکس، در طلب کرامات الهی و انوار ‏‎ ‎‏عقلی و کمالاتی که لایق [مقام] انسان، بما هو انسان، است و بهشت‌هایی که عرض آن به ‏‎ ‎‏اندازه عرض آسمان‌ها و زمین‌ است بکوش. البته، [آنچه گفتیم] از ابتدای سیر و سلوک ‏‎ ‎‏صادق است، زیرا «‏‏حسنات الأبرار سیّئات المقرّبین‏‏»‏‎[۱۲]‎‏.‏

‏‏بنابراین، عارف کامل کسی است که قلب خود را هیولا برای صورت‌هایی قرار دهد که ‏‎ ‎‏محبوب آن‌ها را بر قلب او وارد می‌کند و نباید هیچ صورت و فعلیتی [از جانب خود] ‏‎ ‎‏مطالبه کند و از هر دو هستی بگذرد و از هر دو نشئه فراتر رود؛ چنان‌که عارف شیرازی ‏‎ ‎‏می‌گوید:‏

‏‏ در ضمیر ما نمی‌گنجد به غیر از دوست کس ‏

‏‏ هر دو عالم را به دشمن ده که ما را دوست بس‏

‏‏و در جای دیگر می‌گوید: ‏

‏‏ نیست در لوح دلم جز الف قامت یار / چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم‏

‏‏این است حقیقت اخلاصی که در روایات به آن اشاره شده است: ‏

‏‏«من أخلص لله اربعین صباحا جرت ینابیع الحکمة من قلبه علی لسانه‏‎[۱۳]‎‏؛ ‏‏هر کس ‏‎ ‎‏خود را چهل روز برای خدا خالص گرداند، چشمه‌های حکمت از قلب او بر ‏‎ ‎‏زبانش جاری می‌شود‏‏»‏‏.‏

‏‏و در ‏‏کافی‏‏ از امام رضا، علیه‌السلام، نقل شده است که ‌فرمود: ‏

‏‏«أنّ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کان یقول: طوبی لمن أخلص لله العبادة والدعاء ‏‎ ‎‏ولم یشغل قلبه بما تری عیناه ولم ینس ذکر الله بما تسمع اُذناه ولم یحزن صدره ‏‎ ‎

بما اُعطی غیره‏‎[۱۴]‎‏؛ ‏‏امیرالمومنین(ع) می‌فرمود: خوشا به حال کسی که عبادت و دعایش را برای خدا خالص کند و قلبش را به آنچه چشمش می‌بیند مشغول نسازد و یاد خداوند را به سبب چیزهایی که گوشش می‌شنود فراموش نکند و ‏‎ ‎‏سینه‌اش به خاطر چیزی که به دیگری داده شده اندوهناک نگردد‏‏»‏‏.‏

‏‏پس، مرگ بر بنده‌ای که ادعای بندگی کند و آقا و مولای خود را با اسماء و صفاتی که آسمان‌های ارواح و زمین‌های اشباح به آن‌ها استوار گشته بخواند و در عین حال، نیازهایش شهوات نفسانی و رذایل حیوانی و تاریکی‌هایی که یکی فوق دیگری است باشد و نیز ریاست‌های بیهوده و باطل و گشادگی دست در حکمرانی بر بلاد و تسلط یافتن بر ‏‎ ‎‏بندگان را از خدا بخواهد.‏

‏‏ تو را ز کنگره عرش می‌زنند صفیر / ندانمت که در این دامگه چه افتادست‏ ‏‏(حافظ)‏

‏‏و خوشا به حال بنده‌ای که پروردگارش را برای او عبادت کند و خود را برای او خالص سازد و جز به او ننگرد و طالب شهوات‌ دنیوی یا خریدار مقامات اخروی نباشد.‏

‏‏ غلام همت آنم که زیر چرخ کبود ز هرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است ‏ ‏‏(حافظ)‏

 

‏‏من بهائک بأبهاه و کلّ بهائک بهی. اللهم انّی اسئلک ببهائک کلّه...‏

‏‏«من بهائک»‏‎[۱۵]‎‏ [از نظر نحوی] به «‏‏ابهاه»‏‏ تعلق دارد و‏‏ «ابهاه»‏‏ متعلق به «‏‏اسئلک»‏‏ است؛ ‏‎ ‎‏یعنی‏‏ «أسئلک بأبهی من بهائک»‏‏. و همچنین است سایر فقرات دعا.‏

‏بدان، سالکی که با قدم معرفت به سوی خداوند می‌رود به غایت مقصود نمی‌رسد و در ‏‎ ‎‏احدیت جمع مستهلک نمی‌شود و رب مطلق خود را مشاهده نمی‌کند، مگر آن‌که گام به‌ گام ‏‎ ‎‏و به تدریج در منازل و مراحل و مدارج و معارج [گوناگون] از خلق به سوی حق مقید ‏‎ ‎‏سیر کند و اندک اندک قیود را برطرف کرده از عالمی به عالم دیگر و از منزلی به منزل بعد ‏‎ ‎‏منتقل شود تا سرانجام به حق مطلق برسد؛ چنان‌که خداوند برای روشن ساختن طریقه و ‏‎ ‎‏مسیر شیخ الانبیاء و المرسلین [حضرت ابراهیم]، علیه و علیهم الصلوة والسلام، در کتاب ‏‎ ‎‏خود این گونه فرموده است: «‏‏فلمّا جنّ علیه اللیل رأی کوکبا قال هذا ربّی‏‏؛‏‏ ‏‏پس چون شب ‏‎ ‎‏نمودار شد، ستاره‌ای درخشان دید و گفت: این پروردگار من است‏‏»... تا آن‌جا که فرمود: ‏‎ ‎‏«‏‏وجّهت وجهی للذی فطر السموات والارض حنیفا وما أنا من المشرکین‏‎[۱۶]‎‏؛‏‏ ‏‏من با ایمان ‏‎ ‎‏خالص رو به سوی خدایی آوردم که آفریننده آسمان‌ها و زمین است و من هرگز با عقیده ‏‎ ‎‏جاهلانه مشرکان موافق نخواهم بود‏‏»‏‏.‏

‏‏پس، آن حضرت با تجلی در صورت ستاره زهره، اندک اندک از تاریکی‌های عالم ‏‎ ‎‏طبیعت به سوی طلوع ربوبیت نفس اوج گرفت و از آن نیز فراتر رفت و به افول و غروب ‏‎ ‎‏زهره قائل شد. پس از آن، از این منزل به منزلگاه قلب، که ماه قلب از افق وجودش طلوع ‏‎ ‎‏کرده بود، منتقل شد و به ربوبیت ماه معتقد گردید، ولی از این جایگاه نیز به [سوی] طلوع ‏‎ ‎‏خورشید روح حرکت کرد و غروب ماه قلب را دید و خداوندگاری را از آن نفی کرد. او در ‏‎ ‎‏سومین مرتبه، برای خورشید روح اثبات ربوبیت کرد، اما وقتی با درخشش نور حق و ‏‎ ‎‏طلوع خورشید حقیقی خورشید روح غروب کرد، ربوبیت را از او نفی کرد و به پدیدآورنده ‏‎‏آن‌ها روی آورد. پس، از [تعلق به] هر گونه اسم و رسم و تعین و علامتی رهایی یافت و ‏‎ ‎‏رحل اقامت بر درگاه رب مطلق افکند.‏

‏‏آری، گذر از منازل‌ حواس و خیالات و تعقلات و عبور از سرزمین فریب به سوی ‏‎ ‎‏مقصد نهایی و رسیدن به نفی علمی و عینی صفات و رسوم و جهات ممکن نیست، مگر ‏‎ ‎‏پس از گذر تدریجی از مراحل میانی، از برزخ‌های زیرین و برین تا رسیدن به عالم آخرت ‏‎ ‎‏و سیر از آن به عالم اسماء و صفات؛ آن هم از آنچه احاطه کمتری دارد به آنچه احاطه ‏‎ ‎‏بیشتری دارد تا وصول به الهیت مطلق و پس از آن‌ به احدیت عین الجمع که در آن تمامی ‏‎ ‎‏تجلیات خلقی و اسمائی و صفاتی مستهلک گشته و همه تعینات علمی و عینی فانی ‏‎ ‎‏گردیده است.‏

‏‏مولوی در این ابیات به این حرکت تدریجی اشاره کرده می‌گوید:‏

‏‏از جَمـادی مُـردم و نـامی شـدم‏ ‏ / وز نَما مُردم به حیوان سر زدم‏

‏‏تا آن‌جا که: ‏

‏‏پس عدم گردم عدم چون ارغنون‏ / ‏ گویدم کانّـا الـیه راجــعـــون‏‎[۱۷]‎

‏‏منظور از جمادی همان ظلومیّتی است که طبق بعض احتمالات، خداوند در آیه شریفه ‏‎ ‎‏بدان اشاره فرموده است: «‏‏إنّه کان ظلوما جهولا‏‎[۱۸]‎‏؛ ‏‏به درستی که انسان بسیار ستمگر و ‏‎ ‎‏نادان است‏‏»‏‏.‏‏ و مراد از عدم شدن همان مقام «‏‏أو‏‎ ‎‏أدنی‏‏» است که بالاترین مقامات انسانی‏‎[۱۹]‎‏ ‏‎ ‏است. [البته حق آن است که بگوییم] آن‌جا دیگر نه مقامی وجود دارد و نه صاحب مقامی. ‏‎ ‎‏و این همان مقام هیمان است که بنابر بعضی احتمالات این کلام خداوند تعالی به آن اشاره ‏‎ ‎‏می‌کند: «‏‏ن‏‎[۲۰]‎‏. والقلم وما یسطرون‏‎[۲۱]‎‏؛ ‏‏سوگند به قلم و آنچه می‌نگارد‏‏».‏

‏‏آن گاه که سالک به حضرت الهیه رسید و با چشم بصیرت حضرت واحدیت را مشاهده ‏‎ ‎‏کرد و پروردگار بر او به تجلیات اسمائی و صفاتی ظهور کرد و دانست که برخی صفات و ‏‎ ‎‏اسما، الهی محیط و پاره‌ای دیگر محاط‌اند و بعضی از بعض دیگر برترند، با زبانی که ‏‎ ‎‏مناسب نشئه‌ اوست پروردگارش را با کلماتی که شایسته مقام حضرتش است با بهره‌گیری ‏‎ ‎‏از نیکوترین و زیباترین صفات و شریف‌ترین و کامل‌ترین آیات می‌خواند. آن وقت، دعا از ‏‎ ‎‏زبان حال سالک بر زبان قال و از باطن او بر گفتارش جاری می‌شود و می‌گوید: «‏‏اسئلک ‏‎ ‎‏من بهائک بأبهاه‏‏» الی آخر.‏

‏‏ البته، نوع درخواست در مقام الهیت با درخواست در مقام غیب مقید، و آن نیز با ‏‎ ‎‏درخواست در مقام شهادت تفاوت دارد. خواسته‌ها نیز در هر یک از این مقامات بر حسب ‏‎ ‎‏نشئه سالک فرق می‌کند؛ چنان‌که در کلام امام باقر، علیهالسلام، خواهیم خواند: «‏‏اللهم إنّی ‏‎ ‎‏أسئلک من مسائلک باحبّها الیک‏‏».‏

‏‏هنگامی که سالک از حضرت الهیه به حضرت احدیت جمعی گذر کرد، که همه ‏‎ ‎‏حضرت‌های دیگر در آن مستهلک و تمامی تعینات و تکثرات در آن فانی است، حضرت ‏‎ ‎‏حق بر او به مالکیت مطلقه تجلی می‌کند، چنان‌که می‌فرماید: «‏‏لمن الملک الیوم؟‏‏؛ ‏‏امروز ‏‎ ‎‏فرمانروایی از آن کیست؟‏‏» و چون در آن روز نه خلقی است و نه امری و نه اسم و رسم و ‏‎ ‎‏نشانه‌ای ـ در حدیث آمده است که ـ جز خود پروردگار کسی به این سوال پاسخ نمی‌دهد: ‏‎ ‎

‏«‏‏لله الواحد القهار‏‎[۲۲]‎‏؛ ‏‏فرمانروایی و مالکیت مخصوص خداوند یگانه قهار است‏‏». و در این ‏‎ ‎‏مقام نه پرسشی است نه پرسش‌کننده‌ای و نه پاسخگویی. و این مستی‌ای است که از ‏‎ ‎‏شیفتگی و سرگشتگی و اضطراب ناشی از مشاهده ناگهانی جمال محبوب حاصل می‌شود. ‏

 

‏‏پس، هنگامی که سالک با توفیقات محبوب خویش از این مرحله (هیمان و دهشت) ‏‎ ‎‏گذر کرد و به مقام صحو بعد از محو رسید و برای او تمییز و تفرقه حاصل شد (به سبب ‏‎ ‎‏تمکن مقام شهود در او و استقامت و استقرار و محافظتش بر حضرات خمس)، مشاهده ‏‎ ‎‏می‌کند صفاتی که در صحو اول دیده و بعضی از آن‌ها را «‏‏ابهی»‏‏ و «‏‏اکمل»‏‏ (زیباتر و ‏‎ ‎‏کامل‌تر) و بعضی را «‏‏بهی»‏‏ و «‏‏کامل»‏‏ ‏‏(زیبا وکامل) خوانده همگی از تجلیات محض ذات ‏‎ ‎‏احدیت و انوار خالص جمال نور حقیقی‌اند. او در این مقام افضلیت و اشرفیتی برای هیچ ‏‎ ‎‏یک از این صفات نمی‌یابد و جملگی را شرف و زیبایی و جمال و نور می‌بیند، لذا ‏‎ ‎‏می‌گوید: «‏‏کلّ بهائک بهی. وکلّ شرفک شریف‏‏؛ ‏‏همه زیبایی تو زیباست و همه شرف تو ‏‎ ‎‏شریف است‏‏»؛ زیرا در این مقام هیچ اشرفیتی در میان نیست و تمامی این صفات امواج ‏‎ ‎‏دریای وجود پروردگار و انوار نور ذات او هستند و همه آن‌ها با کل و کل با ذات متحدند. ‏‎ ‎‏پس، اثبات برتری در صحو اول و نفی آن در صحو بعد از محو با رجوع همه کثرات به او ‏‎ ‎‏روی می‌دهد.‏

 

‏‏آنچه گفتیم در زمانی است که نظر به تجلیات صفاتی و اسمائی باشد، ولی اگر تجلیات ‏‎ ‎‏خلقی و مظاهر حسنای فعلی مد نظر باشد، دیگر عروج به مقام مشیت مطلق که همه ‏‎ ‎‏تعینات فعلی در آن مستهلک است ممکن نخواهد بود، مگر بعد از بالا رفتن تدریجی در ‏‎ ‎‏مراتب تعینات؛ یعنی سالک ابتدا باید از عالم طبیعت به عالم مثال و ملکوت عروج کند (در ‏‎ ‎‏حالی که مراتب این عالم را درجه درجه طی می‌کند) و سپس، از عالم ملکوت با رعایت ‏‎ ‎‏مراتب آن به عالم ارواح مقدس، و از عالم ارواح مقدس به مقام مشیت ـ که همه موجودات ‏خاص و تعینات فعلی در آن مستهلک‌اند ـ بالا رود، و این است مقام تدلّی در آیه شریفه ‏‎ ‎‏«‏‏دنی فتدلّی‏‏»‏‎[۲۳]‎‏. پس آن‌که به ذات خود متدلّی است حیثیتی جز تدلّی و فرو آویختن ندارد، ‏‎ ‎‏نه این‌که ذاتی باشد که تدلی بر آن عارض ‌شود. فقر نیز، که همان فخر مطلق است، مشیت ‏‎ ‎‏مطلقه‌ای است که از آن به فیض مقدس، رحمت واسعه، اسم اعظم، و ولایت مطلقه محمدیه، ‏‎ ‎‏صلی الله علیه و آله، یا مقام علوی تعبیر می‌شود و این همان لوایی است که آدم و غیر او ‏‎ ‎‏در زیر آن جمع‌اند‏‎[۲۴]‎‏ و در فرمایش حضرت رسول، صلوات الله علیه و آله، بدان اشاره شده ‏‎ ‎‏است: «‏‏کنت نبیا وآدم بین الماء والطین‏‏»‏‎[۲۵]‎‏ یا «‏‏بین الروح والجسد‏‏»‏‎[۲۶]‎‏؛ ‏‏من پیامبر بودم در ‏‎ ‎‏حالی که آدم [هنوز] میان آب و گل یا روح و جسد بود‏‏؛ یعنی [هنوز] نه روح بود و نه ‏‎ ‎‏جسد. و این همان عروه الوثقی و ریسمان متصل‌کننده آسمان الوهیت و زمین‌های ‏‎ ‎‏مخلوقیت است که در دعای ندبه نیز آمده: «‏‏أین باب الله الذی منه یؤتی، أین وجه الله الذی ‏‎ ‎‏یتوجه الیه الاولیاء، أین السبب المتصل بین الارض والسماء‏‎[۲۷]‎‏؛‏‏ ‏‏کجاست آن درب خدا که از ‏‎ ‎‏آن‌ به سوی خدا روند؟ کجاست آن آینه خدا که اولیاء به آن توجه کنند؟ کجاست آن رشته ‏‎ ‎‏متصل‌کننده زمین و آسمان؟‏‏»‏

 

‏‏در کتاب ‏‏کافی‏‏ از مفضل نقل شده است که گفت: ‏

‏‏به امام صادق، علیه‌السلام، عرض کردم: «‏‏کیف کنتم حیث کنتم قی الأظلة؟‏‏؛ ‏‏در ‏‎ ‎‏اظلّه چگونه به سر می‌بردید؟‏‏»‏‏ فرمود:‏‏ «‏‏یا مفضل، کنّا عند ربنا لیس عنده احد ‏‎ ‎‏غیرنا فی ظلّه الخضراء نسجد ونقدسه ونهلله ونمجده. وما من ملک مقرب ولا ‏‎ ‎‏ذی‌روح غیرنا حتی بدأ له فی خلق الاشیاء، فخلق ما شاء کیف شاء من الملائکة ‏‎ ‎

وغیرهم، ثم أنهی علم ذلک الینا...‏‎[۲۸]‎‏؛‏‏ ای مفضل، ما نزد پروردگارمان بودیم در ‏‎ ‎‏حالی که کسی جز ما نزد او نبود. ما در سایه‌ساری سبز رنگ او را تسبیح و ‏‎ ‎‏تقدیس و تهلیل و تمجید می‌کردیم و هیچ فرشته والامقام و هیچ صاحب روحی ‏‎ ‎‏جز ما در آن جا نبود، تا این‌که پروردگار تصمیم به آفرینش موجودات گرفت و ‏‎ ‎‏هرچه خواست و هرگونه خواست از فرشتگان و دیگر موجودات آفرید. سپس، ‏‎ ‎‏علم آن‌ها را به ما ابلاغ کرد‏‏»‏‏.‏‏ و اخبار به این مضمون از طریق اهل بیت فراوان ‏‎ ‎‏است‏‎[۲۹]‎‏.‏

 

‏‏پس شهود این مقام یا رسیدن به آن جز از راه پیمودن نردبان تعیّنات ممکن نیست. ‏‎ ‎‏پیش از رسیدن به این مقام، سالک بعضی از اسماء الهی (مثل عقول مجرده و ملائکه مهیمنه ‏‎ ‎‏و رئیسه) را زیباتر از دیگر اسماء می‌بیند، لذا با شکوه‌ترین و زیباترین و کامل‌ترین اسماء ‏‎ ‎‏را درخواست می‌کند، ولی وقتی به مقام قرب مطلق رسید و رحمت واسعه و وجود مطلق و ‏‎ ‎‏ظل منبسط و وجه باقی را ـ که همه موجودات در آن فانی و همه عوالم، اعم از اجساد ‏‎ ‎‏ظلمانی و ارواح نورانی، در آن مستهلک‌اند ـ مشاهده کرد، درمی‌یابد که نسبت مشیت با ‏‎ ‎‏همه آن‌ها یکی است و مشیت با همه چیز هست: «‏‏أینما تولّوا فثمّ وجه الله‏‎[۳۰]‎‏؛‏‎ ‎‏به هر طرف ‏‎ ‎‏رو بگردانید آن جا وجه الله است‏‏»‏‏ ‏‏و‏‏ «‏‏وهو معکم‏‎[۳۱]‎‏؛ او با شماست» ‏‏و‏‏ «‏‏نحن أقرب الیه ‏‎ ‎‏منکم‏‎[۳۲]‎‏؛ ما از شما به او نزدیک‌تریم» ‏‏و‏‏ ‏‏«‏‏نحن أقرب الیه من حبل الورید‏‎[۳۳]‎‏؛ ‏‏ما به انسان از ‏‎ ‎‏رگ گردن نزدیک‌تریم‏‏». در این هنگام است که سالک افضلیت را از آنها نفی می‌کند و ‏‎ ‎‏عرضه می‌دارد: «‏‏وکل بهائک بهی وکل جمالک جمیل‏‏». ‏

 

‏آنچه گفتیم در همه قسمت‌های دعا مشترک است، هرچند بخش‌هایی از آن با مقام اول تناسب بیشتری دارد و برخی قسمت‌ها شایسته مقام دوم است. اما آنچه به این فقره از دعا ‏‎ ‎‏اختصاص دارد این‌است که بهاء به معنی زیبایی است و زیبایی عبارت از وجود است. پس، ‏‎ ‎‏همه خیرها و زیبایی‌ها و حسن‌ها و روشنی‌ها از برکات وجود است تا جایی که گفته‌اند ‏‏این مساله (وجود خیر و زیبایی است) از بدیهیات است‏‎[۳۴]‎‏. پس، وجود تماما حسن و زیبایی ‏‎ ‎‏و نور و روشنایی است و لذا هرچه وجود قوی‌تر باشد زیبایی تمام‌تر و نورانی‌تر خواهد ‏‎ ‎‏بود. هیولا پست‌ترین مرحله وجود و فعیلتش ناقص است، در نتیجه، خانه وحشت و ‏‎ ‎‏تاریکی و کانون شر و سرچشمه پستی‌ها است و آسیاب نکوهش و کدورت به گرد آن ‏‎ ‎‏می‌چرخد‏‎[۳۵]‎‏. هیولا به خاطر نقصان وجود و ضعف نورانیتش مانند زن نازیبایی است که از ‏‎ ‎‏آشکار شدن زشتی‌اش بیمناک است؛ چنان‌که شیخ فرمود: «‏‏والدنیا لوقوعها فی نعال الوجود ‏‎ ‎‏واخیرة تنزلاته یدعی بأسفل السافلین‏‏؛ ‏‏دنیا را به خاطر وقوعش در صف اراضی عقیم ‏‎ ‎‏وجود و آخرین تنزلاتش اسفل السافلین خوانند‏‏». هرچند دنیا در نگاه اهل دنیا زیبا و ‏‎ ‎‏لذت‌بخش است؛ «‏‏کلّ حزب بما لدیهم فرحون‏‎[۳۶]‎‏؛‏‏ ‏‏هر گروهی به آنچه در نزدش است ‏‎ ‎‏شادمان ‌است‏‏»‏‏.‏‏ ولی هنگامی ‌که چیرگی آخرت ظهور کرد و حقیقت با زدودن حجاب از ‏‎ ‎‏بصیرت قلب ظاهر شد و چشم‌ها از خواب غفلت بیدار گردید و جان‌ها از گورستان‌ ‏‎ ‎‏جهالت برانگیخته شد، حال دنیا و سرانجام آن شناخته شده نکوهش و زشتی و تاریکی و ‏‎ ‎‏وحشت آن آشکار ‌می‌شود. از نبی اکرم، صلی الله علیه و آله، روایت شده است که فرمود: ‏‎ ‎

‏«‏‏یحشر بعض الناس علی صور یحسن عندها القردة والخنازیر‏‎[۳۷]‎‏؛ ‏‏برخی از مردم به اشکالی ‏‎ ‎‏محشور می‌شوند که میمون‌ها و خوک‌ها از آنان زیباترند‏‏». این کمال حیوانی و خیر چهارپا ‏‎ ‎‏بودن و درندگی نیز از برکات وجود و خیرات و نور و زیبایی آن است.‏

 

‏‏به هر ترتیب، هر چه وجود از آمیختگی به امور عدمی و نقص‌ها و فقدان‌ها و نیز از ‏‎ ‎‏آلایش جهل و ظلمت به دور و خالص باشد، نورانی‌تر و نیکوتر می‌شود. به همین سبب، ‏‎ ‎‏عالم مثال نورانی‌تر از عالم طبیعت است و عالم روحانیات و مقربان، که از مجردات‌اند، از ‏‎ ‎‏آن‌ها نورانی‌ترند و عالم ربوبی از همه عوالم‏‏،‏‏ به سبب خالص بودنش از نقص و پاک ‏‎ ‎‏بودنش از امور عدمی و منزه بودنش از ماهیت و ملحقات آن، نورانیتر است. البته،ً نوری ‏‎ ‎‏جز نور او وجود ندارد و نیکویی و روشنایی‌ای نیست مگر در نزد او. زیرا او تمامی نور و ‏‎ ‎‏نیکویی است و تمامی او نور و نیکویی است.‏

 

‏‏سید بزرگوار محقق داماد‏‎[۳۸]‎‏، قدس‌سره، در کتاب ‏‏تقدیسات‏‏، بنا بر نقل صحیح می‌گوید:‏

‏‏«وهو کلّ الوجود وکلّه الوجود وکلّ البهاء والکمال وکلّه البهاء والکمال وما سواه ‏‎ ‎‏علی الاطلاق لمعات نوره ورشحات وجوده وظلال ذاته‏‎[۳۹]‎‏؛‏‏ ‏‏خداوند همه وجود است ‏‎ ‎‏و همه او وجود است، و همه نور و کمال است و همه او نور و کمال است، و غیر ‏‎ ‎‏او، همگی پرتوهای نور و رشحات وجود و سایه‌های ذاتش هستند‏‏»‏‏.‏

‏‏پس، خدای متعال نور و خیر محض است بدون آمیختگی با ظلمت، کمال است بدون ‏‎ ‎‏غبار منقصت، و روشنایی است بدون اختلاط با تیرگی؛ زیرا او وجود بدون عدم و انیّت ‏‎ ‎‏بدون ماهیت است. عالم نیز به اعتبار این که نشانه او و منسوب به اوست و سایه گسترده ‏‎ ‎

‏خداوند بر ذوات ظلمانی آن قرار گرفته و رحمت واسعه‌اش زمین‌های هیولایی را پر کرده ‏‎ ‎‏نور و بهاء و اشراق و ظهور است: «‏‏قل کلّ یعمل علی شاکلته‏‎[۴۰]‎‏؛ ‏‏بگو هرکس بر طبق شاکله ‏‎ ‎‏خود عمل می‌کند‏‏». [عالم از آن رو که] سایه نور [است] نور است: «‏‏الم تر الی ربک کیف ‏‎ ‎‏مدّ الظلّ‏‎[۴۱]‎‏؛ ‏‏آیا نمی‌بینی که پروردگارت چگونه سایه را گسترانید‏‏؟» اما دنیا به اعتبار نفس ‏‎ ‎‏خود هلاکت و ظلمت و وحشت و نفرت است: «‏‏کل شیء هالک الّا وجهه‏‎[۴۲]‎‏؛ ‏‏هر چیزی جز ‏‎ ‎‏وجه حق نابودشدنی است‏‏». و وجه باقی، بعد از نابود شدن تعین‌ها و فنای ماهیت‌ها، همان ‏‎ ‎‏ربط وجوبی است که تقوّم و تحقق مستقل ندارد و مستقلا حکمی نیز ندارد. از این نظر، ‏‎ ‎‏اشیاء خود او هستند. از پیامبر، صلی الله علیه و آله و سلم، روایت شده است که «‏‏لو دلّیتم ‏‎ ‎‏الی الارض السفلی لهبطتم علی الله‏‎[۴۳]‎‏؛ ‏‏اگر با ریسمانی به سوی زمین‌های فرودین پایین ‏‎ ‎‏روید، بر خداوند فرو خواهید آمد‏‏».‏

‏‏پس، خداوند هویت مطلق و بهاء تام است و غیر او هیچ هویت و بهائی وجود ندارد. ‏‎ ‎‏عالم، از نظر غیر بودنش، نه بهائی دارد نه هویتی نه وجودی و نه حقیقتی، و سراسر ‏‎ ‎‏خیال اندر خیال است. کلّی طبیعی [در عالم خارج] وجود ندارد. از این رو، چگونه ‏‎ ‎‏می‌تواند بهاء و نور و شرف و ظهوری داشته باشد؟ بلکه آن نقصان و قصور و هلاکت و ‏‎ ‎‏بی‌نشانی است.‏‏‏ ‏

 

‏‏توضیحی درباره صفات بهاء و جمال‏

‏‏برخی از صفات الهی احاطه کامل بر سایر صفات دارند (مانند ائمه هفتگانه)، ولی بعض ‏‎ ‎‏دیگر چنین نیستند هر چند برای آن‌ها هم محیط و محاط بودن وجود دارد. با توجه به این ‏نکته می‌توان میان صفت بهاء و صفت جمال تفاوت قائل شد.

بهاء عبارت است از نوری ‏‎ ‎‏که ظهور و بروز در آن مدّ نظر باشد. بنابراین، همه صفات ثبوتیه جمال‌اند، ولی فقط بعضی ‏‎ ‎‏از آن‌ها بهاء هستند. بهی نیز، به یک اعتبار، از اسماء ذات، به اعتبار دیگر از اسماء صفات ‏‎ ‎‏و به اعتبار سوم از اسماء افعال است؛ اگر چه به اسماء صفات و افعال شبیه‌تر است. جمیل ‏‎ ‎‏نیز از یک منظر از اسماء ذات است و از منظر دیگر از اسماء صفات، اما از اسماء افعال ‏‎ ‎‏شمرده نمی‌شود؛ گرچه با اسماء صفات مشابهت و مناسبت بیشتری دارد. (ان شاء الله، در ‏‎ ‎‏شرح این کلام امام، علیه‌السلام «‏‏اللهم انی أسئلک من قولک بارضاه‏‏» آنچه را در این باره ‏‎ ‎‏مفید است بیان خواهیم کرد).‏

 

‏‏نقل و کشف‏

‏‏یکی از بزرگان مشایخ اهل سیر و معرفت‏‎[۴۴]‎‏، رضوان الله علیه، در کتاب خود موسوم به ‏‏اسرار ‏‎ ‎‏الصلا‏‏ة در تفسیر «‏‏بسم الله الرحمن الرحیم‏‏»‏‏ ‏‏بر اساس اسرار حروف، بعد از ذکر چند حدیث ‏‎ ‎‏و خبر ـ از جمله حدیثی که در کتاب ‏‏کافی‏‏ و ‏‏توحید‏‏ و ‏‏معانی‏‏ از عیاشی به نقل از اباعبدالله، ‏‎ ‎‏علیه‌السلام، بدین مضمون ذکر شده است که «‏‏الباء بهاء الله والسین سناء الله والمیم مجد ‏‎ ‎‏الله‏‎[۴۵]‎‏؛ ‏‏منظور از باء بهاء خداوند، مراد از سین سنای خداوند و مراد از میم مجد خداوند ‏‎ ‎‏است‏‏» (قمی‌ هم از امامان باقر و صادق و رضا، علیهم‌السلام، مانند همین روایت را نقل ‏‎ ‎‏کرده ولی به جای مجد خداوند، ملک خداوند‏‎[۴۶]‎‏ آورده است) ـ فرموده است: ‏

‏«‏‏أقول: [و] یعرف من هذه الاخبار و غیرها، ممّا روی فی الابواب المختلفة، أنّ ‏‎ ‎‏عالم الحروف عالم فی قبال العوالم کلّها، وترتیبها ایضا مطابق مع ترتیبها، فالالف ‏‎ ‎‏کأنّه یدلّ علی واجب الوجود، والباء علی المخلوق الاول، وهو العقل الاول والنور ‏‎ ‎‏الاول، وهو بعینه نور نبیّنا، صلی‌الله‌علیه‌وآله وسلّم. ولذا عبّر عنه ببهاء الله، لأنّ ‏‎ ‎‏البهاء بمعنی الحسن والجمال. والمخلوق الاول إنّما هو ظهور جمال الحق، بل ‏‎ ‎‏التدقیق فی معنی البهاء أنّه عبارة عن النور مع هیبة ووقار، وهو المساوق المجامع ‏‎ ‎‏للجمال والجلال‏‎[۴۷]‎‏؛‏‏ ‏‏از این احادیث و احادیث دیگر که در باب‌های مختلف آمده ‏‎ ‎‏معلوم می‌شود که عالم حروف عالمی است در برابر [و به ازای] عالم‌های دیگر و ‏‎ ‎‏ترتیب حروف نیز مطابق ترتیب عوالم است؛ چنان که گویی الف دلالت بر واجب ‏‎ ‎‏الوجود می‌کند و باء بر مخلوق اول که عبارت است از عقل اول و نور اول که ‏‎ ‎‏همان نور پیامبر ما، صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم، باشد. به همین سبب است که از آن ‏‎ ‎‏به بهاء خداوند تعبیر کرده‌اند، زیرا بهاء به معنی حسن و جمال است. و مخلوق اول ‏‎ ‎‏ظهور جمال حق است. تدقیق و تعمیق بیشتر در معنی بهاء آن است که بگوییم ‏‎ ‎‏بهاء عبارت از نور همراه با هیبت و وقار است، که در این صورت بهاء معادل ‏‎ ‎‏جمال و جلال می‌شود».‏

‏‏من می‌گویم: صفات متقابل به سبب گرد آمدنشان در عین وجود، به نحو بساطت و تنزه ‏‎ ‎‏از کثرت، همگی در هم داخل‌اند، لذا در هر صفت جمالی جلالی و در هر جلالی جمالی ‏‎ ‎‏نهفته است، منتهی بعضی صفات در ظاهر جمال‌اند و در باطن جلال و بعض دیگر برعکس. ‏‎ ‎‏از این رو، هر صفتی که جمال در آن ظاهر باشد صفت جمال و هر صفتی که جلال در آن ‏‎ ‎‏ظاهر باشد صفت جلال شمرده می‌شود. بهاء نیز نوری همراه با هیبت و وقار و در بر دارنده ‏‎ ‎‏جمال و جلال است، اما چون هیبت در بهاء در مرتبه باطن است و نور در مرتبه ظهور، ‏‎ ‎‏بهاء از جمله صفات جمال محسوب می‌شود که جلال در آن باطنی است. نیز، چون جمال ‏‎ ‎

‏عبارت از چیزی است که متعلق به لطف باشد، بدون اعتبار ظهور و عدم ظهور در آن، لذا ‏‎ ‎‏بهاء به وسیله جمال احاطه شده و در آن محاط است.‏

‏‏آنچه گفتیم در مرتبه فعل و تجلی عینی نیز صادق است. پس، بهاء ظهور جمال حق ‏‎ ‎‏است که جلال در آن نهان است، عقل ظهور جمال حق است، شیطان ظهور جلال حق ‏‎ ‎‏تعالی، و بهشت و مقاماتش ظهور جمال و بطون جلال است. جهنم و درکاتش نیز عکس ‏‎ ‎‏آن‌اند.‏

‏‏حال، اگر اشکال کنی که در برخی از احادیث ائمه اطهار، صلوات الله علیهم، آمده که ‏‎ ‎‏«‏‏بالباء ظهر الوجود وبالنقطة تحت الباء تمیّز العابد عن المعبود‏‎[۴۸]‎‏؛ ‏‏وجود به سبب باء ظاهر ‏‎ ‎‏شد و به وسیله نقطه زیر باء عابد از معبود متمایز شد‏‏»‏‏.‏‏ و ظهور وجود به واسطه مشیت ‏‎ ‎‏همان حقی است که خلقت به واسطه آن صورت گرفته است. در بعض احادیث آمده: «‏‏خلق ‏‎ ‎‏الله الأشیاء بالمشیئة وخلق المشیئة بنفسها‏‎[۴۹]‎‏؛‏‏ ‏‏خداوند اشیاء را به واسطه مشیت و مشیت را ‏‎ ‎‏به خود مشیت آفرید‏‏»، پس قرار دادن بای بهاء به معنای عالم عقل دیگر چه وجهی دارد؟ ‏‎ ‎‏می‌گویم: این مطلب هم از یک منظر صحیح است، زیرا عقل نیز از جهتی مقام مشیت است؛ ‏‎ ‎‏چون عقل ظهور مشیت و مقام اجمال همه عوالم است، چنانچه در محل خود اثبات شده ‏‎ ‎‏که شیئیت شیء به شکل تمام و کمال آن شیء است.‏

 

پی نوشت ها:

۱.بقره / ۳۱
۲. شرح دیوان منسوب به امیرالمومنین، قاضی میر حسین میبدی، ص ۲۶۹.
۳. اشاره است به آیه ۹۸ از سوره نحل: «فإذا قرأت القرآن فاستعذ بالله من الشیطان الرجیم».
۴. ناس / ۱.
۵. کمال‌الدین عبدالرزاق کاشانی ( ـ حدود ۷۳۶ ﻫ ) از عرفای بزرگ قرن ۶ و۷ هجری است. او از شاگردان نورالدین عبدالصمد اصفهانی بود و در مباحث عرفانی از جمله وحدت وجود به محی‌الدین عربی گرایش داشت. از آثار او می‌توان شرح فصوص الحکم، شرح منازل السائرین، اصطلاحات الصوفیه، و تأویل القرآن الکریم یا تأویلات القرآن را نام برد.
۶. ص / ۷۵.
۷. رک: تفسیر قرآن کریم؛ ابن عربی، ج۱، ص۸۷۳.
۸.بقره / ۲۵۷.
۹. فاطر / ۱۵.
۱۰. نجم / ۲۳.
۱۱. شیخ عارف کامل ما، ادام الله ایام افاضاته، در جواب سؤالم درباره مورد درخواست در اسئلک پاسخ دادند: مورد درخواست رسیدن به مقام این اسماء است. پس درخواست معصوم، علیه‌السلام، در «اللهم انی اسئلک من بهائک بابهاه» مقام ابهائیت است و طلب متجلی شدن به تمام‌ترین تجلی از بین تجلیات بهائیت. خواسته‌ او نیز به وسیله تجلی اتمّ برآورده می‌شود و تمام تجلیات بهائیت را فانی در ذات پروردگار می‌بیند و هنگام رسیدن به این مقام و رجوع از کثرت به وحدت تفاوت بین تجلیات را نفی می‌کند و با زبان قال می‌گوید: «وکل بهائک بهیّ». او در زمان نیل به این مقام می‌خواهد که در آن مقام جای گیرد و مستقر شود. پس، به واسطه تمامی اسماء الهی درخواست می‌کند که او را در این مقام مستقر نماید و لذا می‌گوید: «اللهم انی اسئلک ببهائک کله». پس، درخواست در مقام اول غیر از قسم به اسماء و صفات است. در مقام دوم، داعی خداوند را قسم می‌دهد که او را مستقر نماید: ولیس وراء عبادان قریة، تا این که این اسماء و صفات وسیله آن باشد.
۱۲. سید حیدر عاملی این عبارت را به حضرت رسول منسوب می‌داند. رک: اسرار الشریعه؛ ص ۷۷.
۱۳. بحارالانوار؛ ج۶۷، ص ۲۴۲، کتاب ایمان و کفر (با اندکی اختلاف).
۱۴. کافی؛ ج۲، ص ۱۵.
۱۵. بدان که خواندن پروردگار به این اسماء و صفات رنگ حقیقت به خود نمی‌گیرد، مگر هنگامی که خداوند متعال به این نام‌ها و صفات بر بنده خود تجلی کند. بعد از تجلی خداوند به این اسماء بر سالک، او به وسیله آن اسم از خداوند متعال درخواست رسیدن به مقام آن اسم و جبران کمبودش را می‌کند. و این مطلب ممکن نیست مگر برای اولیاء و انبیاء، علیهم‌السلام والصلوة. پس، بر دعاکننده لازم است زبانش را نازل منزله زبان انبیاء و اولیاء (کسانی که خود کامل‌اند و دیگران را نیز کامل می‌کنند) قرار دهد و خداوند را از جانب آنان بخواند. قطعاً، دعا کردن به بعض فقرات ادعیه برای ما جایز نیست، مانند بعض فقرات این دعا و بعضی فقرات دعای کمیل. به همین جهت، دعاکننده باید از جانب امیرمؤمنان(ع) این دعا را بخواند و از زبان ایشان به دعا مشغول شود.
۱۶. انعام / ۷۶ ـ ۷۹.
۱۷. مثنوی معنوی؛ دفتر سوم، ص۲۲۲.
۱۸. احزاب / ۷۲. بعضی گفته‌اند به سبب ظلومیت و عدم مقام برای نفس ناطقه دیگر ماهیتی برای نفس ناطقه باقی نمی‌ماند، زیرا مقام حدّ است و اگر چیزی مقامی نداشته باشد، حدّی هم ندارد و در نتیجه، ماهیتی هم نخواهد داشت: «یا اهل یثرب لا مقام لکم» (احزاب / ۱۳). ولی هر یک از دیگر مراتب وجود مقامی مشخص دارند. فرشتگان می‌گویند: «ما منّا الّا له مقام معلوم» (صافات / ۱۶۴) و «منهم رکع لایسجدون ومنهم سجد لایرکعون»؛ برخی از فرشتگان دائم در رکوع‌اند و به سجده نمی‌روند و برخی دیگر دائم در سجده‌اند و رکوع نمی‌کنند. تنها چیزی که مقام ثابتی ندارد و مظهر «کلّ یوم هو فی شأن» (الرحمان / ۲۹) است انسان است.
۱۹. مراد در قوس صعود است و برای او مقام دیگری نیز هست؛ یعنی مقام جمع بین وحدت و کثرت و بقاء بعد از فناء در حق.
۲۰. مراد از «ن» بنا بر سخن استاد عارف ما ملائکه مهیمنه‌اند که در ذات الهی مستغرق شده‌اند و به واسطه مشاهده جلال و تجلیات الهی شیفته و سرگشته‌اند. به همین خاطر، شکل نوشتاری ن نزدیک‌تر از سایر حروف به دایره کامل است و دو لبه آن به سمت آسمان است و مثل این است که در اطراف نقطه مرکزی حیران است.
۲۱. قلم / ۱.
۲۲. غافر / ۱۶.
۲۳. نجم / ۸.
۲۴. اشاره است به قول نبی مکرم اسلام: «آدم ومن دونه تحت لوائی یوم القیامة». رک: مناقب آل ابی‌طالب؛ ج۳، ص۲۶۳.
۲۵. اسرار الشریعة و اطوار الطریقة و الانوار الحقیقة؛ ص ۴۶ و ۹۲ ؛ ینابیع المودة؛ ج ۱، ص ۹.
۲۶. ینابیع المودة؛ ج۱، ص ۹.
۲۷. بحارالانوار؛ ج۹۹، ص۱۰۴
۲۸. اصول کافی؛ ج ۱، ص ۴۴۱ ؛ بحار الانوار؛ ج۵، ص۲۳۴ و ۲۵۹.
۲۹. رک: اصول کافی؛ ج۱، ص۴۴۱؛ بحار الانوار؛ ج۵، ص۲۳۴ و ۲۵۹ و۲۶۱، کتاب العدل والمعاد، باب الطینة والمیثاق، ح۷ و ۶۶ و ۶۷.
۳۰. بقره / ۱۱۵.
۳۱. حدید / ۴.
۳۲. واقعه / ۸۵.
۳۳. ق / ۱۶.
۳۴. اسفار اربعه؛ ج۱، ص۳۴۰ ـ ۳۴۲، سفر اول.
۳۵. با این حال، دنیا محل رویش درخت انسانیت و کشتزار بذر حقایق وجودیه و محل آشکار شدن نورهای پاک است که اگر چنین نبود، بالا رفتن از پله‌های کمال نیز برای موجودی حاصل نمی‌شد و احدی به فنای در حق نمی‌رسید. پس، دنیا با همه پستی‌اش اصل و ریشه تمام حقایق و کلید درهای رحمت است. این مطلب را بدان و آن را مقیاسی برای فهم دیگر مراتب وجود که برترند قرار ده و به آنچه از صاحبان حکمت به ما رسیده (که وجود خیر و نیکی است) ایمان بیاور.
۳۶. روم / ۳۲؛ م‍ؤمنون / ۵۳.
۳۷. علم الیقین؛ ج۲، ص ۹۰۱.
۳۸. میر محمد باقر بن میر شمس‌الدین حسینی مشهور به میرداماد از فلاسفه بزرگ قرن ۱۰ و ۱۱ هجری است. او در علوم عقلی و نقلی و نیز در علوم غریبه ید طولایی داشت. به فارسی و عربی شعر می‌گفت و اشراق تخلص می‌کرد. از آثار او می‌توان: القبسات، الافق المبین فی الحکمة الالهیة، الرواشح السماویة فی شرح احادیث الامامیة که شرحی بر کتاب کافی است را نام برد. ملاصدرای شیرازی از شاگردان اوست.
۳۹. تقدیسات، نسخه خطی کتابخانه مجلس شورای اسلامی به شماره ۱۸۰۶.
۴۰. اسراء / ۸۴.
۴۱. فرقان / ۴۵.
۴۲. قصص / ۸۸.
۴۳. این روایت با عبارات مختلف نقل شده است. رک: علم الیقین؛ ج۱، ص۵۴ ؛ بحارالانوار؛ ج ۵۵، ص۷۷؛ الجامع الصحیح؛ ج ۵، ص۳۷۷.
۴۴. منظور مرحوم میرزا جواد آقا ملکی تبریزی است. ایشان از فقها و علمای اخلاق بزرگ حوزه بودند که به سال ۱۳۴۳ هجری در گذشتند و مقبره‌شان در قبرستان شیخان شهر قم واقع است. از شاگردان ملا حسینقلی همدانی و آقا رضا همدانی هستند. از آثار ایشان: اسرار الصلاة، المراقبات، رسالة لقاء الله و... است.
۴۵. اصول کافی؛ ج۱، ص۱۱۴؛ کتاب توحید، باب معانی الاسماء واشتقاقها، ح۱؛ التوحید؛ باب معانی بسم الله الرحمن الرحیم، ح۲ ؛ معانی الاخبار؛ ص۳، باب معانی بسم الله الرحمن الرحیم، ح۱.
۴۶. البرهان فی التفسیر القرآن؛ ج۱، ص۴۳ و ۴۴، تفسیر فاتحة الکتاب، ح۱.
۴۷. اسرار الصلاة؛ ص۲۱۴.
۴۸. مشارق انوار الیقین؛ ص ۳۸، با اندک اختلافی در بعض الفاظ.
۴۹. در روایتی از امام صادق، علیه‌السلام، آمده است: «خلق الله المشیئة بنفسها ثمّ خلق الاشیاء بالمشیئة». اصول کافی؛ ج ۱، ص ۱۱۰.

در کنار باورهای مشترک همه مسلمانان در باره امام مهدی(ع)، در جزئیات این موضوع نیز مانند هر موضوع مسلم و مشترک دیگر، دیدگاه های متفاوتی وجود دارد. مهم ترین نقاط اختلاف در این باره به این شرح است:

 

۱ . نام پدر امام مهدی(ع)

یکی از مهم ترین موضوعات اختلافی در باره مهدی موعود(ع)، نام پدر اوست.

آنچه موجب بروز این اختلاف شده، روایاتی است که بر اساس آنها، پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله منجی موعود را هم نام خود، و پدر او را همنام پدر خود اعلام کرده است.[۱]

بنا بر این بیشتر عالمان اهل سنّت، مهدی موعود را فردی با نام محمّد بن عبد اللَّه می دانند. این در حالی است که همه شیعیان اثناعشری بدون هیچ تردیدی معتقدند که مهدی موعود(ع) فرزند امام حسن بن علی العسکری(ع) است.[۲]دلیل آنها بر این ادعا احادیث فراوان و متواتری است که از پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام در باره امامان دوازده گانه و مشخصات دقیق هر یک از آنان، از امام علی(ع) تا محمّد بن الحسن العسکری(ع)، نقل شده است.[۳]

 

۲ . از نسل امام حسن یا امام حسین علیهما السلام[۴]

همان گونه که اشاره شد، در این که امام مهدی(ع) از نسل امام علی و حضرت فاطمه زهرا علیهما السلام است تردید و اختلافی وجود ندارد؛ امّا این که این نسب از طریق امام حسن مجتبی (ع) به آن حضرت می رسد یا وی در سلسله فرزندان امام حسین(ع) قرار می گیرد، به موضوعی اختلافی میان شیعه و گروهی از اهل سنّت تبدیل شده است.

مهم ترین عامل بروز این اختلاف، حدیثی است که به صورت منقطع در سنن أبی داوود نقل شده و بر اساس آن، امام علی(ع) فرموده است: مهدی موعود(ع) از نسل فرزندم حسن(ع) خواهد بود.[۵]البته ابو داوود در نقل این حدیث تنهاست و هیچ یک از مصادر دست اول و مهم اهل سنّت در نقل چنین روایتی با او همراهی نکرده اند.

در مقابل، نویسندگان مصادر حدیثی شیعی، احادیث فراوان و متواتری را در مجموعه های حدیثی خود نقل کرده اند که با صراحت و وضوح گویای آن اند که مهدی موعود(ع) از نسل امام حسین(ع) است.[۶]حتّی همان حدیثی که در سنن ابو داوود نقل شد نیز عیناً در منابع شیعی در باره امام حسین(ع) آمده است.[۷]از اهل سنت نیز قندوزی حنفی این حدیث را با لفظ «الحسین» نقل کرده است.[۸]

 

۳ . ولادت و مدّت عمر او

با توجّه به آنچه گذشت مشخص شد که پیروان اهل بیت علیهم السلام بر اساس دلایل متعدّد و روایات متواتری که در اختیار دارند معتقدند مهدی موعود(ع) کسی جز فرزند امام حسن عسکری(ع) نیست و طبعا در میانه قرن سوم هجری متولد شده است. این بدین معناست که او اکنون دارای عمری طولانی و غیر متعارف است. البته با عنایت به نفوذ مشیت الهی و نیز نمونه های دیگری از افراد مُعمّر که بر اساس دلایل قطعی قرآنی و تاریخی، عمری طولانی و غیر متعارف داشته اند، پذیرش این باور دینی چندان دشوار نخواهد بود؛ امّا دیدگاه مشهور در میان اهل سنّت خلاف این است و چنین باوری را فاقد دلیل و غیر قابل قبول به حساب می آورد.

پیروان مکتب اهل بیت علیهم السلام دلایل و مستندات فراوانی برای اثبات ادعای خود ارائه می کنند. گذشته از دلایل متواتر و مسلمی چون احادیث دوازده خلیفه[۹]و حدیث ثقلین[۱۰]که بدون اعتقاد به ولادت و حیات امام مهدی(ع) پیام اصلی خود، یعنی استمرار امامت دوازده جانشین پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله تا روز قیامت را از دست خواهند داد، مستندات فراوانی وجود دارد که امام حسن عسکری(ع) و دیگر افرادی که موفق به دیدار آن حضرت شده اند، به تولد چنین فرزندی شهادت داده اند.[۱۱]

در مقابل، منکران تولد مهدی موعود(ع) بیش از آن که در پی استدلال بر این ادعای خود باشند، به استبعاد و انکار روی آورده اند. البته برخی تلاش کرده اند اختلافات و نقل های متفاوت در باره جزئیاتی چون نام مادر و زمان و نحوه ولادت ایشان را دلایل استبعاد خود جلوه دهند. امّا حقیقت این است که در باره جزئیات بسیاری دیگر از حوادث مسلم تاریخی نیز اختلاف نظر و نقل هایی متفاوت وجود دارد و این موضوع نه تنها نمی تواند دلیلی بر انکار اصل آن وقایع باشد، بلکه گاهی نشانه ای برای اطمینان بیشتر نسبت به اصل ماجراست.

از سوی دیگر حتی برخی از دانشمندان اهل سنّت نیز تولد امام مهدی(ع) را تأیید کرده اند. بنا بر پژوهش های برخی از محقّقان، شِبلنجی در نور الابصار،[۱۲]کنجی شافعی در کفایة الطالب،[۱۳]شبراوی شافعی در الإتحاف بحب الأشراف، ابن حجر هیثمی در الصواعق المحرقة،[۱۴]ابن خلّکان در وفیات الأعیان،[۱۵]محمّد بن طلحه شامی در مطالب السؤول،[۱۶]سبط ابن جوزی در تذکرة الخواص،[۱۷]سویدی در سبائک الذهب، جهضمی در موالید الائمة، ابن صباغ مصری در الفصول المهمة[۱۸]و عبدالوهاب شعرانی در الیواقیت و الجواهر[۱۹]و موصلی در النعیم المقیم، از جمله عالمان اهل سنّت اند که به تولد فرزندی با نام محمّد و با لقب مهدی برای امام حسن عسکری(ع) تصریح کرده اند. حتّی محیی الدین ابن عربی را نیز باید جزو قائلان به ولادت امام مهدی(ع) به شمار آورد؛ چرا که بر اساس عبارتی از کتاب الفتوحات المکّیة که افرادی همانند شَعرانی در الیواقیت و الجواهر[۲۰]و محمّد الصبان در اسعاف الراغبین[۲۱]و حمزاوی در مشارق الأنوار[۲۲]عیناً از او نقل کرده اند، وی علاوه بر تصریح به حتمی بودن قیام مهدی(ع) و این که وی از نسل امام حسین(ع) است،[۲۳]بر این نکته نیز تأکید کرده که این موعود، فرزند حسن عسکری(ع) است. امّا متأسفانه عبارت مربوط به نام پدر آن حضرت در برخی چاپ های فعلی این کتاب وجود ندارد. با این حال نقل هایی که به آنها اشاره شد و گواهی برخی از بزرگانی که نسخه های قدیمی الفتوحات المکیة را مشاهده کرده اند و نیز نسخه های خطّی و عکسی موجود از این کتاب در ایران نشان می دهد که عبارت یادشده، در این کتاب وجود دارد، اگر چه در برخی چاپ ها برخی که در پی پوشاندن حق بوده اند آن را حذف کرده اند.[۲۴]ابن عربی در آثار دیگری نیز به زنده بودن ام ام مهدی(ع) تصریح کرده[۲۵]و حتّی حکایتی از ملاقات خود با ایشان بیان کرده است[۲۶].[۲۷]

 

پی نوشت ها:

[۱]مهم ترین مصدری که این حدیث را نقل کرده سنن أبی داوود (ج ۴ ص ۱۰۶) است «لو لم یبق من الدنیا إلا یوم ... لطول اللَّه ذلک الیوم ... حتّی یبعث فیه رجلا منی أو من أهل بیتی، یواطئ اسمه اسمی، و اسم أبیه اسم أبی». ر . ک : همین دانش نامه : ج ۲ ص ۳۵۸ ح ۴۵۱ و ص ۲۸۶ ( نقدی بر گزارشی در باره نام پدر امام مهدی(ع)) .

[۲]البته برخی از محدثان شیعه نیز همچون شیخ طوسی (الغیبة: ص ۱۸۱، الأمالی: ص ۳۵۲)، قاضی نعمان مغربی (شرح الاخبار: ج ۳ ص ۳۸۶)، ابن بطریق (العمدة: ص ۴۳۳ و ۴۳۶)، سیّد بن طاووس (الملاحم و الفتن: ص ۱۵۶ و ۱۵۷ و ۲۷۶ و ۲۹۷ و ۳۱۳ و ۳۱۷ و ۳۱۸ و ۳۲۲)، محمّد بن حسن قمی (العقد النضید و الدر الفرید فی فضائل امیرالمؤمنین و أهل بیت النبی علیهم السلام : ص ۷۷)، علی بن یونس عاملی (الصراط المستقیم: ج ۲ ص ۲۲۲) و علّامه مجلسی (بحار الأنوار: ج ۵۱ ص ۷۵ و ۸۲ و ۸۴ و ۸۶ و ۱۰۲) روایاتی را که دربردارنده عبارت «اسم أبیه اسم أبی» است نقل کرده اند؛ امّا باید توجّه داشت که این اقدام آنها صرفاً از روی امانت داری در نقل احادیثی بوده که از طریق اهل سنّت به دستشان می رسیده است. در واقع همه آنها احادیث بیشتری را بر خلاف این عبارت نقل کرده و بر اعتقادشان نسبت به این که امام مهدی(ع) فرزند امام حسن عسکری(ع) است تصریح نموده اند.ر.ک:ج ۲ ص ۲۸۶(بخش دوم/فصل سوم/نقدی بر گزارشی در باره نام پدر امام مهدی(ع)).

[۳]ر . ک : ج ۲ ص ۱۱۷ (بخش دوم / فصل یکم : تبار امام مهدی(ع) ) .

[۴]ر . ک : ج ۲ ص ۱۶۶ (بخش دوم / فصل یکم : انتساب امام مهدی(ع) از نسل امام حسین بن علی(ع) ) .

[۵]متن این حدیث که از ابواسحاق نقل شده چنین است: «قال علی رضی اللَّه عنه : و نظر الی ابنه الحسن فقال: ان ابنی هذا سید کما سماه النبی صلی اللّه علیه و آله و سیخرج من صلبه رجل یسمی باسم نبیکم یشبهه فی الخلق و لایشبهه فی الخلق؛ ثم ذکر قصة یملأ الارض عدلا» (سنن ابی داوود: ج ۴ ص ۱۰۸ ح ۴۲۹۰).

[۶]ر. ک: منتخب الأثر: ص ۲۵۴.

[۷]شیخ طوسی و نعمانی هر یک در کتاب الغیبة خود با سند متصل چنین نقل می کنند: «نظر أمیرالمؤمنین(ع) الی ابنه الحسین(ع) فقال: ان هذا ابنی سیّد کما سماه رسول اللَّه سیدا و سیخرج اللَّه تعالی من صلبه رجلا باسم نبیکم فیشبهه فی الخلق و الخلق؛ یخرج علی حین غفلة من الناس ...» (الغیبة، الطوسی : ص ۱۹۰ ح ۱۵۲، الغیبة، النعمانی: ص ۲۲۲ ح ۲ .

[۸]ینابیع المودة: ج ۳ ص ۴۸۹.

[۹]حدیثی که بر طبق آن پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله از دوازده جانشین برای خویش خبرداده، در مهم ترین مصادر حدیثی اهل سنّت به صورت مکرر نقل شده است. برای مثال، ر. ک: صحیح البخاری: ج ۶ ص ۲۶۴۰، صحیح مسلم: ج ۳ ص ۱۴۵۲ ح ۵ - ۱۰، سنن ابی داوود: ج ۴ ص ۱۰۶ ح ۴۲۷۹ و ۴۲۸۰ . و همین دانش نامه: ج ۱ ص ۳۳۳ (فصل سوم : احادیث شمار امامان علیهم السلام ) .

[۱۰]بنا بر مهم ترین منابع حدیثی اهل سنّت، پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله کتاب خدا و عترت خود را به منزله دو سند جاودانه برای هدایت امت اسلام معرّفی کرده است. برای نمونه ر.ک: سنن الترمذی: ج ۵ ص ۶۶۲ (مناقب اهل البیت النبی علیهم السلام )، صحیح مسلم: ج ۴، ص ۱۸۷۴ ح ۳۷، مسند ابن حنبل: ج ۴ ص ۳۶ ح ۱۱۱۳۱. و همین دانش نامه: ج ۱ ص ۲۶۳ (فصل دوم / حدیث ثقلین به روایت اهل سنّت).

[۱۱]ر . ک : منتخب الأثر : ص ۳۹۷ و ۴۳۸. نیز، ر . ک : همین دانش نامه : ج ۵ ص ۹ .

[۱۲].ک: ص ۳۴۲

[۱۳]ر.ک: کفایة الطالب (البیان فی اخبار صاحب الزمان): ص ۵۲۱ .

[۱۴]الصواعق المحرقة: ص ۲۰۸.

[۱۵]وفیات الأعیان: ج ۴ ص ۱۷۶.

[۱۶]مطالب السؤول: ص ۴۸۰.

[۱۷]تذکرة الخواص: ص ۳۶۳.

[۱۸]الفصول المهمة: ص ۲۸۱.

[۱۹]الیواقیت و الجواهر: ج ۲ ص ۵۶۲ .

[۲۰]همان جا.

[۲۱]اسعاف الراغبین (چاپ شده در حاشیه نور الأبصار): ص ۱۴۱.

[۲۲]مشارق الأنوار فی فوز أهل الإعتبار: ص ۱۱۲.

[۲۳]در الفتوحات المکیة، ج ۳ ص ۳۲۷ باب ۳۶۶ آمده است: «اعلم أیدنا اللَّه أن للَّه خلیفة یخرج و قد امتلأت الأرض جورا و ظلما فیملؤها قسطا و عدلا لو لم یبق من الدنیا إلا یوم واحد طول اللَّه ذلک الیوم حتّی یلی هذا الخلیفة من عترة رسول اللَّه صلی اللّه علیه و آله من ولد فاطمة یواطئ اسمه اسم رسول اللَّه صلی اللّه علیه و آله جده الحسین بن علی بن أبی طالب...» همچنین ر.ک: همین دانش نامه : ج ۱ ص ۶۶ .

[۲۴]«مهدی(ع) از نگاه اهل سنّت»، مجله رواق اندیشه: ش ۱۸.

[۲۵]یکی از این آثار، رساله ای است با نام «الوعاء المختوم علی السّر المکتوم» که وی آن را در شئون ختم ولایت مطلقه محمّدیه مهدی موعود و نحوه ظهور آن حضرت تألیف کرده است (در این باره ر.ک: تفسیر فاتحة الکتاب، مقدمه جلال الدین آشتیانی) در کتاب دیگرش عنقاء مغرب و شقّ الجیب نیز به مهدی و مرتبه معنوی وی و مدایحی سروده شده در وصف وی و برخی اخبار ظهورش اختصاص دارند .

[۲۶]ر . ک : هزار و یک کلمه : ج ۱ ص ۸۸. نیز ر.ک: شرح فص حکمة عصمتیة فی کلمة فاطمیة : ص ۱۰۳ . ر . ک : همین دانش نامه : ج ۱ ص ۶۷ .

[۲۷]در الفتوحات المکیة: ج ۱ ص ۱۸۵ باب ۲۴ آمده است: «و للولایة المحمدیة المخصوصة بهذا الشرع المنزل علی محمّد صلی اللّه علیه و آله ختم خاص هو فی الرتبة دون عیسی(ع) لکونه رسولا و قد ولد فی زماننا و رأیته أیضا و اجتمعت به و رأیت العلامة الختمیة التی فیه فلا ولی بعده إلا و هو راجع إلیه کما أنه لا نبی بعد محمّد صلی اللَّه علیه و سلم إلا و هو راجع إلیه کعیسی إذا نزل».

بی شک آداب و رسومی که در عید نوروز میان مردم معمول است و به شکل سنت ملی در میان ایرانیان و کشورهای دیگری درآمده، در شمار اموری است که اسلام به صورت کلی، بر آن تأکید نهاده است.[۱]

سنت هایی پسندیده از قبیل نظافت، خانه تکانی، کمک به ارحام و بستگان و افراد نیازمند و آبرومند برای تهیه لباس و وسایل اولیه زندگی که بسیار پرثمر و مفید است، و نیز دید و بازدید و صله رحم و ملاقات دوستان و رفع کدورت ها و بیرون ریختن غم و اندوه ها از دل و آماده شدن برای فعالیت های مختلف ثمربخش در سال نو، و مانند اینها، همه و همه از جمله جنبه های مثبت مراسم نوروزی است.[۲]

لیکن در این میان، بیش از همه باید به سنت زیبای دعای تحویل سال اشاره کرد؛ دعایی سراسر معنوی و شور انگیز، که سبب شده است مردم همواره این دعا را در لحظه تحویل سال در مساجد و اماکن متبرکه به صورت دسته جمعی و انفرادی بخوانند.[۳]

بی شک دعایی که در ایام نوروز زمزمه می شود، و عطر آن تمام مساجد و مراکز عبادی مؤمنان را در سراسر جهان فرامی گیرد،[۴] تفسیری جز عشق مردم به پروردگار، و شوق آنها برای رسیدن به محبوب ندارد.[۵] و نشانه ای دیگر از رحمت و عطوفت اسلامی است. بدین شکل که مسلمانان برای رفع مشکلات خود و همه انسان ها دست نیاز به سوی آن احد بی نیاز دراز می کنند.[۶]

نکتۀ مهم این است که این دعای نورانی نباید تنها از زبان انسان صادر شود بلکه باید از تمام وجود انسان برخیزد و قلب و روح از طریق دعا باید پیوند نزدیک با خدا پیدا کند و همانند قطره ای که به اقیانوس بی پایان می پیوندد اتصال معنوی با آن مبدأ بزرگ قدرت بیابد و زبان در این قسمت، صرفاً نماینده تمام ذرات هستی و اعضا و جوارح باشد، همۀ این امور از ضرورت شرح و بررسی مضامین آن دعای ارزشمند حکایت دارد؛[۷] چرا که تبیین دعای نورانی تحویل سال با تمام جزئیات با توجه به طلب حاجات از خداوند،علاوه بر آنکه نشان می دهد انسان تا چه حد به خداوند متعال محتاج و نیازمند است، عشق و علاقه مردم به خداوند را بیش از پیش آشکار می سازد.[۸]

 

سند دعای «یا مقلب القلوب و الابصار»

مرحوم علامه مجلسی رحمه الله، دعای تحویل سال را جزء اعمال روز اول فروردین شمرده است.[۹] شیخ عباس قمی نیز آن را در کتاب مفاتیح الجنان نقل کرده است؛ لذا در برخی از کتب آمده است که در وقت تحویل سال، این دعا را که مضمون خوب و سازنده ای دارد، بخوانند:[۱۰] «یا مقلب القلوب و الأبصار، یا مدبر اللیل و النهار، یا محول الحول والأحوال، حول حالنا إلی احسن الحال؛[۱۱] ای کسی که تحول دل ها و گردش چشم ها در دست توست. ای تدبیر کننده شب و روز و ای تغییر دهنده سال و حال؛ حال ما را به بهترین حال، تغییر ده!»[۱۲]

 

مفهوم قلب در بیان قرآن

در فراز ابتدایی دعای تحویل سال می خوانیم: «یا مقلب القلوب و الأبصار ؛[۱۳] ای کسی که تحول دل ها و گردش چشم ها در دست توست.»[۱۴]

« قلب» در قرآن به معانی گوناگونی آمده است:[۱۵]

۱. به معنی عقل و درک چنان که در قرآن می خوانیم:« إن فی ذلک لذکری لمن کان له قلب ؛[۱۶] در این مطالب تذکر و یادآوری است برای آنان که نیروی عقل و درک داشته باشند».[۱۷]

۲. به معنی روح و جان، چنان که در قرآن آمده است:« و إذ زاغت الأبصار و بلغت القلوب الحناجر؛[۱۸] هنگامی که چشم ها از وحشت فرو مانده و جان ها به لب رسیده بود».[۱۹]

۳. به معنی مرکز عواطف:« سألقی فی قلوب الذین کفروا الرعب ؛[۲۰] بزودی در دل کافران ترس ایجاد می کنم». و در جای دیگر از کلام وحی می خوانیم:« فبما رحمة من الله لنت لهم و لو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک ؛[۲۱] ... اگر سنگدل بودی از اطرافت پراکنده می شدند».[۲۲]

قلب مرکز ادراکات یا همان«مغز و دستگاه اعصاب است»، لذا هنگامی که مطلب فکری برای ما پیش می آید احساس می کنیم با مغز خویش آن را مورد تجزیه و تحلیل قرار می دهیم. (اگر چه مغز و سلسله اعصاب در واقع وسیله و ابزاری هستند برای روح).[۲۳]

از سوی دیگر قلب، مرکز عواطف است یعنی همان قلب صنوبری که در بخش چپ سینه قرار دارد و مسائل عاطفی در مرحله اول روی همین مرکز اثر می گذارد، اولین جرقه از قلب شروع می شود.[۲۴]

ما بالوجدان هنگامی که با مصیبتی روبرو می شویم فشار آن را روی همین قلب صنوبری احساس می کنیم، و هم چنان وقتی که به مطلب سرورانگیزی بر می خوریم فرح و انبساط را در همین مرکز احساس می کنیم.[۲۵]

البته درست است که مرکز اصلی«ادراکات» و« عواطف» همگی روان و روح آدمی است ولی عکس العمل های جسمی آنها متفاوت است؛ عکس العمل درک و فهم نخستین بار در دستگاه مغز آشکار می شود، ولی عکس العمل مسائل عاطفی از قبیل محبت، عداوت، ترس، آرامش، شادی و غم در قلب انسان ظاهر می گردد، به طوری که به هنگام ایجاد این امور به روشنی اثر آنها را در قلب خود احساس می کنیم.[۲۶]

نتیجه اینکه اگر در قرآن مسائل عاطفی به قلب و مسائل عقلی به قلب (به معنی عقل یا مغز) نسبت داده شده، سخنی به گزاف نرفته است.[۲۷]

از همه اینها گذشته قلب به معنای عضو مخصوص نقش مهمی در حیات و بقای انسان دارد، به طوری که یک لحظه توقف آن با نابودی همراه است، بنابراین چه مانعی دارد که فعالیت های فکری و عاطفی به آن نسبت داده شود.[۲۸]

 

بصیرت از دیدگاه قرآن

«بصیر» از بصر (بر وزن سفر) به معنای عضو بینائی یعنی چشم است[۲۹]، و گاه به قوه بینائی نیز گفته شده، و به همین مناسبت به معنای قوه ادراک و بینائی درون نیز بصیرت و بصر اطلاق شده است، چنانکه در قرآن کریم[۳۰] می خوانیم: «فکشفنا عنک غطاءک فبصرک الیوم حدید؛ما پرده را از چشم تو کنار زدیم، و امروز چشمت تیزبین است».[۳۱]

لذا گاهی واژه «بصیر» به افراد نابینا، اطلاق می شود، ظاهرا این استعمال به خاطر آن است که افراد نابینا غالبا از نیروی ادراک قوی تری بهره مندند، و فقدان حس بینائی خود را با قوت تفکر و بصیرت، جبران می کنند؛[۳۲] همانگونه که ما در فارسی نیز به افراد نابینا، روشندل می گوئیم.[۳۳]

لذا «بصیرت » به سه معنای «چشم» و «نیروی چشم» و «قوه ادراک و علم» اطلاق شده است[۳۴]،[۳۵] همانگونه که «أبصار» جمع «بصر» به معنای بینایی و چشم است.[۳۶]،[۳۷]

«بصیرت» و «ابصار» که به معنای بینایی است گاه با چشم ظاهر صورت می گیرد و جنبه حسی دارد، و گاه با چشم درون و عقل خرد و به معنای ادراکات عقلی است.[۳۸] همانگونه که از مجموع کلمات اهل لغت و موارد استعمال آن استفاده می شود که این واژه نخست به معنای عضو بینائی، و سپس قوه بینائی است، و بعد به معنای درک باطنی و علم به کار رفته است.[۳۹]

قرآن مجید گاه می گوید: « بل الأنسان علی نفسه بصیرة؛[۴۰] انسان نسبت به خویشتن بصیرت و آگاهی دارد »و گاه به پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می گوید: « قل هذه سبیلی أدعوا إلی الله علی بصیرة أنا ومن اتبعنی؛[۴۱] به مردم بگو: این راه من است که من و پیروانم با بصیرت کامل همگان را به سوی خدا دعوت می کنیم» مسلماً در تمام این موارد بصیرت به معنای آگاهی هایی است که از طریق خرد برای انسان پیدا می شود.[۴۲]

 

دلیل جمع بودن «ابصار» و «قلوب»

در آیات قرآن[۴۳] و حتی دعاهایی هم چون دعای تحویل سال، قلب و بصر غالباً به صورت جمع (قلوب و ابصار) آمده است، اما به راستی نکته آن چیست؟[۴۴]

بعضی از مفسران گفته اند قلب و بصر به معنای اسمی «عضو خاص» استعمال شده، از این جهت به صورت جمع آمده است.[۴۵]

هم چنین در پاسخ به این پرسش می توان از طریق وجه ذوقی و علمی به آن پاسخ گفت و آن اینکه تنوع ادراکات قلبی و مشاهدات با چشم، فوق العاده زیاد است و به خاطر این مسأله، قلوب و ابصار بصورت جمع ذکر شده است.[۴۶] چرا که هر فردی با قلب و فکر خود چیزهای گوناگون را درک می کند و همچنین با چشم، الوان، اشکال و اندازه ها را احساس می کند و چون مدرکات این دو عضو متعدد و فوق العاده متنوعند، از این لحاظ گویا هر فردی از ما دارای قلب ها و چشم هاست.[۴۷]

در فیزیک جدید نیز می خوانیم امواج نورها و رنگ هایی که قابل رؤیت هستند از میلیون ها می گذرد.[۴۸] لذا تنوع چیزهایی که با چشم دیده می شود و همچنین اموری را که انسان با فکر خود درک می کند فوق العاده تنوع دارند.[۴۹]

 

خدا مقلب القلوب است

شک نیست که منظور از قلب، دگرگونی در روح و عقل است و اما اینکه خدا چگونه میان انسان و روح و عقل او قرار می گیرد از دعای «یا مقلب القلوب و الأبصار ؛[۵۰] ای کسی که گردش دل ها و فکرها به دست تو است.»[۵۱]

بی شک هنگامی که انسان توبه می کند و ایمان به خدا می آورد دگرگونی عمیقی در سراسر وجودش پیدا می شود، و به خاطر همین تحول و انقلاب درونی، سیئات اعمالش در آینده تبدیل به حسنات می شود،و این توفیق الهی را در سایه ایمان و توبه پیدا می کند.زیرا خداوند به لطف و کرمش و فضل و انعامش بعد از توبه کردن؛ سیئات اعمال او را محو می کند، و به جای آن حسنات می نشاند.[۵۲] و اینچنین خدا او را مشمول لطف و هدایتش قرار می دهد و انقلاب روحی تمام عیار، برای انسان حاصل می شود.[۵۳]

آری خداوند در همه جا حاضر و ناظر و به همه موجودات احاطه دارد در عین اینکه با موجودات این جهان یکی نیست از آنها هم جدا و بیگانه نمی باشد، مرگ و حیات، علم و قدرت، آرامش و امنیت، توفیق و سعادت همه در دست او و به قدرت اوست و به همین دلیل نه انسان چیزی را می تواند از او مکتوم دارد و نه کاری را بی توفیق او انجام دهد و نه سزاوار است به غیر او روی آورد و از غیر او تقاضا کند، چرا که او مالک همه چیز است و محیط به تمام وجود انسان! [۵۴]

 

از بهار طبیعت تا بهار قلب ها

«قلب» به معنای «دگرگون کردن» و حرکت از حالی به حالی دیگر است و به روح و عقل و علم و فهم و شعور اطلاق می گردد، و این به خاطر آن است که هم قلب جسمانی و هم قلب روحانی دائما در دگرگونی و حرکت و تغییر است، چنان که بعضی از ارباب لغت گفته اند:[۵۵]

ماسمی القلب الامن تقلبه والرأی یصرف بالانسان اطوارا![۵۶]

«قلب» را به این خاطر قلب نامیده اند که دائما دگرگون می شود و عقیده و رأی انسان را به اشکال مختلف در می آورد».[۵۷]

حال این انقلاب و دگرگونی در طبیعت نیز رخ می دهد؛ در فصل زمستان نگاهی به چهره طبیعت می کنیم همه جا بوی مرگ می دهد درختان کاملا از برگ و گل و میوه برهنه شده، و چوب خشک بی هیچ حرکتی بر جای باقی مانده، نه گلی می خندد، نه شکوفه ای می شکفد و نه جنبش حیات در کوه ها و صحراها به چشم می خورد.[۵۸]

لیکن وقتی فصل بهار فرا می رسد، هوا ملایم می شود، قطرات باران حیات بخش نازل می گردد، یک مرتبه جنبشی در سراسر طبیعت آشکار می شود: گیاهان می رویند، درختان برگ می آورند، شکوفه ها و گل ها ظاهر می شوند، پرندگان بر شاخه های درختان جای می گیرند، و شور «محشر» بپا می شود![۵۹]

آری در طبیعت بهاری، حقیقت شکافته شدن دانه های گیاهان و جوانه زدن یکی از حساس ترین و در عین حال زیباترین لحظه وجود گیاه را تشکیل می دهد و درست شبیه لحظه تولد انسان از مادر است، این لحظه حساس از عجائب قدرت خدا است، لحظه تقلب و دگرگونی و تغییر شکل و گام نهادن از جهانی به جهانی دیگر، به راستی این چه نیروئی است که به جوانه فوق العاده ظریف این قدرت را می بخشد که دیوار محکم هسته و دانه را بشکافد، سرفراز و سربلند از آن بستر استراحت برخیزد، و از آن ظلمتکده رحم مادر خویش گام بیرون نهد و به جلوه گری پردازد؟![۶۰]

البته این منظره زیبا که در فصل بهار در دامان صحرا و کوهسار می بینیم به همین حال باقی نمی ماند، بلکه فصل خزان فرا می رسد برگها پژمرده می شوند، شاخه ها عریان می شوند، و آوای حیات به خاموشی می گراید.[۶۱]

لذا عید نوروز یک عید طبیعی در جهان آفرینش است؛ و دگرگونی فصل زمستان به سوی طبیعت بهاری، همراه با حیات طبیعت به فرمان خدا شروع می شود، شکوفه ها و برگ ها و گل ها بر شاخسار درختان آشکار می گردد و نشاط و جنبش و حرکت در تمام عالم حیات آغاز می شود، همگام و همراه شدن با این پدیده عالم آفرینش، همگامی با سنت های الهی است.[۶۲]

زندگی پر زرق و برق انسان ها نیز همین گونه است. این نعمت های گوناگون، این پست ها و مقام ها و مانند آن نیز جاودانی نیستند، روزی فرا می رسد که به جز یک قبرستان خشک و خاموش از این جامعه ها چیزی باقی نمی ماند لذا طرح دعای «یا مقلب القلوب و الأبصار ؛[۶۳] ای کسی که تحول دل ها و گردش چشم ها در دست توست.»[۶۴] به شدت معنادار می شود.[۶۵]

چرا که آیینه قلب تا زنگار هوا و هوس دارد، چهره حقیقت در آن منعکس نمی شود و تا انسان در سیاه چال طبیعت زندانی است به آسمان حقیقت پرواز نمی کند و تا گرد و غبار فضای اطراف او را پر کرده، جمال دل آرای یار را هرچند به او نزدیک باشد، نمی بیند و چه زیبا می گوید، حافظ:[۶۶]

تو کز سرای طبیعت نمی روی بیرون کجا به کوی طریقت گذر توانی کرد

جمال یار ندارد نقاب و پرده ولی غبار ره بنشان تا نظر توانی کرد

صفای قلب و بصیرت از کدورات ظلمت طبیعت و پلیدی های معاصی و پاک کردن نفس از رسوم عادات و زشتی های شهوت و بالجمله زدودن زنگارهایی که بر قلب نشسته است، زنگارهایی که قرآن می فرماید: «بل ران علی قلوبهم ما کانوا یکسبون؛[۶۷] بلکه زنگ نهاده بر دل های آنها (مکذبان) آنچه انجام دادند» در فراز« یا مقلب القلوب و الابصار» به منزله صیقل دادن آینه از زنگارهاو کثافات است.[۶۸]

هم چنین دگرگونی های مرتبط با طبیعت، موید نشانه های آخرت در زندگی همین دنیا است: باز گشت زمین مرده به حیات در فصل بهار، بارور شدن درختانی که در فصل زمستان از کار افتاده بود و مشاهده عظمت قدرت خدا در مجموعه آفرینش، همگی دلیل بر امکان زندگی پس از مرگ است.[۶۹]

اگر زندگی بعد از مرگ مفهوم نداشت ما این صحنه را هر سال در برابر چشم خود نمی دیدیم، اگر زندگی بعد از مرگ امری محال، و سخنی جنون آمیز باشد، به صورت یک امر حسی در برابر چشمانمان تکرار نمی شود. چه فرق می کند حیات زمین بعد از مرگ یا حیات انسان بعد از مردن؟[۷۰]

حال وقتی قلب آدمی همچون آیینه است و وجود هستی پروردگار همچون آفتاب عالمتاب. اگر این آیینه را زنگار هوی و هوس تیره و تار کند نوری در آن منعکس نخواهد شد، اما هنگامی که دعای «یا مقلب القلوب و الأبصار ؛[۷۱] ای کسی که تحول دل ها و گردش چشم ها در دست توست.»[۷۲] در پی آنیم تا قلوب انسان ها، در پرتو تقوا و پرهیزگاری صیقل داده شود و زنگارها از میان برود، نور خیره کننده آن آفتاب پرفروغ در آن منعکس می شود و همه جا را روشن سازد و از این طریق حیات طیبه انسان در دنیا و آخرت محقق گردد.[۷۳]

 

دل حرم خداست در حرم خدا غیر خدا را منشان!

این حالت که به هنگام ظهور مشکلات به یاد خدا بیفتند و در راحتی او را فراموش کنند، حالت بسیاری از مردم است، در این گونه افراد، طبیعت ثانوی، فراموشکاری است و عدم توجه به واقعیات زندگی.[۷۴]

بنا بر این توجه به خدا و واقعیات زندگی، یک حالت استثنایی برای آنها محسوب می شود که نیاز به عوامل فوق العاده دارد، ما دام که آن حالت فوق العاده [۷۵] موجود است به یاد خدا هستند، اما به محض اینکه بر طرف شد به طبیعت انحرافی خود بازمی گردند، و خدا را به دست فراموشی می سپرند.[۷۶]

خلاصه کمتر کسی را می توان پیدا کرد که در مشکلات سخت و طاقت فرسا به پیشگاه با عظمت خدا سر فرود نیاورد ولی می دانیم این بیداری و« توجه اضطراری»، بی ارزش است.[۷۷]

افراد با ایمان و مسلمانان راستین، آنها هستند که در راحتی و بلا، در سلامت و بیماری، در فراوانی و قحطی، در زندان و بر تخت قدرت، و خلاصه در همه حال به یاد او می باشند، و اصولاً این تغییر حالات به هیچوجه آنها را دگرگون نمیسازد.[۷۸]

حال درخواست از درگاه خدای متعال مبنی بر انقلاب در قلب و بصیرت، نشانه آن است که انسان به سبب نسیان از یاد حق و انس با دنیا و هواهای نفسانی، نیازمند تحول قلبی و روشنایی چشمان دل است؛ به بیان نورانی امام صادق علیه السلام که فرمود:«القلب حرم الله فلا تسکن حرم الله غیر الله ؛ قلب حرم خداست، غیر خدا را در حرم خدا ساکن مکن».[۷۹]،[۸۰] و نیز تغییر و تحول در نگرش و بصیرت آدمی« المؤمن ینظر بنور الله؛ «انسان با ایمان با نور خدا نگاه می کند» اشاره به این حقیقت است که دگرگونی واقعی در قلوب و ابصار به دست او است و تنها فضل و عنایت خدای رحمان است که می‌تواند با دو دست جلال و جمال خویش آیینه دل را از غبار اغیار بزداید و آن را به نور بصیرت مزین کند.[۸۱]

«نوری» که تنها قرآن و تعلیمات پیامبر صلی الله علیه و آله نیست، بلکه علاوه بر این، ایمان به خدا، بینش و درک تازه ای به انسان می بخشد؛ افق دید انسان را از زندگی محدود مادی و چهار دیوار عالم ماده فراتر برده و در عالمی فوق العاده وسیع فرو می برد.[۸۲]

در پرتو این نور و بصیرت قلبی می توان راه زندگی خود را در میان مردم پیدا کرد، و از بسیاری اشتباهات که دیگران به خاطر آز و طمع، و به علت تفکر محدود مادی، و یا غلبه خودخواهی و هوی و هوس، گرفتار آن می شوند مصون و محفوظ ماند.[۸۳]

 

ثبات قدم و استحکام در دینداری پس از دگرگونی

گفتنی است از جمله شرایط تقلب قلب این است که گام های ما استوار باشد تا از جا کنده نشود و فرار نکنیم، در حقیقت فراز نخست دعا جنبه باطنی و درونی داشت لیکن ثبات قدم از نتائج تحقق کامل دگرگونی است.[۸۴]

اینجا است که باید خود را به خدا سپرد و از او هدایت خواست.حتی در بعضی از روایات آمده است که شخص پیامبر اسلام ص نیز خود را به خدا می سپرد، و بسیار این دعا را تکرار می کرد:«یا مقلب القلوب ثبت قلبی علی دینک ؛ ای کسی که دل ها را می گردانی قلب من را بر دین خودت ثابت بدار»[۸۵]

 

ذکری برای رسیدن به آرامش و از بین رفتن اضطراب

جمله کوتاه و پر معنای «یا مقلب القلوب و الأبصار؛[۸۶] ای کسی که تحول دل ها و گردش چشم ها در دست توست»[۸۷] از یک سو، اشاره به اهمیت دگرگونی و تقلب قلب در جهان هستی و مسایل زندگی می کند که سبب بصیرت کامل و معرفة الله می شود و از سوی دیگر، اشاره به تداوم یاد خدا می نماید، که سبب احیای قلوب و آرامش دل هاست[۸۸]

این مسأله از آن جهت است که قلب در اصل به معنی تغییر و تحول و به اصطلاح قلب و انقلاب است، و از آنجا که فکر و عقل انسان دائما در حال دگرگونی است به آن« قلب » گفته شده است، و به همین دلیل در آیات قرآن روی مساله سکینه و آرامش دل، و یا اطمینان قلب تکیه شده است، «هو الذی أنزل السکینة فی قلوب المؤمنین ؛ او کسی است که آرامش را در دل مؤمنین نازل کرد»[۸۹] و یا «ألا بذکر الله تطمئن القلوب ؛ آگاه باشید یاد خدا مایه آرامش دل ها است»[۹۰] آری این موجود ناآرام را تنها یاد خدا آرامش می بخشد.[۹۱]

لذا هم آبادی و دگرگونی دل ها و هم آرامش آن در سایه ذکر خداست نه تنها ذکر لفظی، بلکه ذکر عملی آن گونه که در روایات وارد شده که امام باقر علیه السلام فرمود: «سه چیز است که انجام آن از مشکل ترین کارهاست و سومین آن را «ذکر الله علی کل حال؛ ذکر خدا در هر حال» بیان فرمود سپس در تفسیر ذکر چنین می فرماید: «و هو أن یذکر الله عز و جل عند المعصیة یهم بها فیحول ذکر الله بینه و بین تلک المعصیة و هو قول الله عز و جل؛ «إن الذین اتقوا إذا مسهم طائف من الشیطان تذکروا فإذا هم مبصرون [۹۲]؛ ذکر خدا آن است که چون تصمیمی بر معصیت می گیرد خداوند عز و جل را یاد کند و یاد خدا میان او و آن معصیت حائل شود و این همان چیزی است که خداوند عز و جل در قرآن فرموده است: پرهیزکاران هنگامی که گرفتار وسوسه های شیطان شوند، به یاد (خدا و پاداش و کیفر او) می افتند؛ و (در پرتو یاد او، راه حق را می بینند و) در این هنگام بینا می شوند».[۹۳]،[۹۴]

به راستی هنگامی که انسان این کلمات پرمعنا را می خواند که چگونه اولیاء الله در پرتو بندگی و عبودیت، به جاهایی می رسند که به جز خدا نبیند، در فکر فرو می رود که این انسان چه لیاقت بزرگی دارد اگر قدر آن را بداند و استعداد خویش را به فعلیت برساند.[۹۵]

 

رمزگشایی خداشناسی در بهار دل‌ها

انسان سه مرحله را در مسیر معرفة الله می پیماید تا به مقصد رسد، نخست مرتبه«تفکر»، سپس مرحله«یقین» و علم و بعد از آن مرحله«ایمان» و به اصطلاح عقد قلب است، از نظر شرافت، ایمان در مرحله اول، یقین در مرحله دوم، و تفکر در مرحله سوم قرار دارد؛ به تعبیر دیگر آنها که اهل ایمانند از مشاهده آیات الهی به این مرحله عالی صعود می کنند؛ لذا پس از فراز ابتدایی دعای تحویل سال در ایجاد انقلاب و دگرگونی در انسان؛[۹۶] مشاهدات آیات الهی مورد اشاره قرار گرفته تا اینچنین دگرگونی انسان با ایمان پیوند بر قرار نماید؛ لذا می خوانیم:«یا مدبر اللیل و النهار؛ [۹۷] ای کسی که تدبیر کننده شب و روزی ».[۹۸]

در بیان این فراز نورانی باید گفت گرچه کنه ذات خداوند از دسترس عقول بشر خارج است؛ ولی اثبات اصل وجود او از طریق مطالعه در نظام آفرینش و تدبیر بسیار حکیمانه ای که بر آن حاکم است کاملاً ممکن است.[۹۹]

این همان چیزی است که در روایات دیگر اسلامی نیز به آن اشاره شده که درباره کنه ذات خدا نیندیشید، بلکه درباره آثار قدرت و عظمت و علم او در جهان اندیشه کنید و این همان مسأله ای است که قرآن مجید پایه خداشناسی را بر آن قرار داده و صاحبان اندیشه و «اولو الالباب» را به تفکر در آن در همه حال دعوت می کند و می فرماید: «ان فی خلق السموات و الارض و اختلاف اللیل و النهار لآیات لاولی الالباب* الذین یذکرون الله قیاما و قعودا و علی جنوبهم و یتفکرون فی خلق السموات و الارض ربنا ما خلقت هذا باطلا؛ مسلما در آفرینش آسمان ها و زمین و آمد و رفت شب و روز، نشانه های (روشنی) برای خردمندان است-/ همان ها که خدا را در حال ایستاده و نشسته و آن گاه که بر پهلو خوابیده اند یاد می کنند، و در اسرار آفرینش آسمان ها و زمین می اندیشند (و می گویند:) بارالها! هرگز اینها را بیهوده نیافریده ای!».[۱۰۰]،[۱۰۱]

آری این دگرگونی لیل و نهار، و این آمد و رفت روشنایی و تاریکی با آن نظم خاص و تدریجیش که دائما از یکی کاسته و بر دیگری افزوده می شود، و به کمک آن فصول چهارگانه به وجود می آید، و درختان و گیاهان و موجودات زنده مراحل تکاملی خود را در پرتو این تغییرات تدریجی، گام به گام طی می کنند، اینها نشانه دیگری از ذات و صفات متعالی او هستند.[۱۰۲]

اگر این تغییر تدریجی نبود، و یا این تغییرات توام با هرج و مرج صورت می گرفت و یا اصلا همیشه روز، و یا همیشه شب بود، حیات و زندگی از صفحه کره زمین به کلی برچیده می شد و اگر فرضا وجود داشت دائما دچار آشفتگی و نابسامانی بود[۱۰۳]،[۱۰۴]

در حقیقت اختلاف شب و روز ممکن است به معنی آمد و شد آنها بوده باشد که هر یک«خلف» و جانشین دیگری می شود، و نیز ممکن است به معنی اختلاف و تفاوت تدریجی آنها باشد که فصول چهارگانه سال را به وجود می آورد، و گردش حیات را در جهان گیاهان تحت نظام دقیقی رهبری می کند.در هر حال همه این مسائل می تواند راهنمای طریق معرفت پروردگار باشد.[۱۰۵]

 

تحویل سال و تحویل حال

«حول» در لغت به معنای حرکت و تحول و به معنی دگرگون شدن چیزی است، و حول به کسی می گویند که می تواند مسائل را زیر و رو کند و از تجارب مختلف در آن بهره گیری نماید.[۱۰۶]

«حول»یعنی «هو تحرک فی دور؛ حرکت دورانی داشتن»، چون دوران دارد، و دوباره به جای اول بازمی گردد و «حواله» را نیز بدین جهت حواله می گوید که یک حرکت دورانی در آن وجود دارد، بدهکار طلبکار را به شخص ثالثی حواله می دهد و او پرداخت می کند و سپس با بدهکار محاسبه می نماید،.[۱۰۷]،[۱۰۸]

جمله معروف:«یا محول الحول و الاحوال، حول حالنا الی احسن الحال؛[۱۰۹] ای دگرگون کننده سال و زمان ها و حالات انسان ها! حال ما را به بهترین حالات تغیر ده، و به احسن حالات دگرگون ساز» به همین معنا است. اگر سال را هم عرب «حول» می گوید به همین اعتبار است؛ زیرا تحول و دگرگونی به وجود آمده، و سال گذشته تبدیل به سال جدید شده است.[۱۱۰] و انسان از زمانی به زمان دیگر متحول می شود و حرکت می کند.[۱۱۱]

 

سخن آخر: (از وقوع احسن التقویم تا حصول احسن الحال)

بی شک خداوند انسان را از هر نظر موزون و شایسته آفرید، هم از نظر جسمی، و هم از نظر روحی و عقلی؛ چرا که هر گونه استعدادی را در وجود او قرار داده، و او را برای پیمودن قوس صعودی بسیار عظیمی آماده ساخته، و با این که انسان «جرم صغیری» است، «عالم کبیر» را در او جا داده و آن قدر شایستگی ها به او بخشیده، که لایق خلعت «لقد کرمنا بنی آدم» شده است.[۱۱۲]

لذا در قرآن کریم می خوانیم:« لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم[۱۱۳] ؛ما انسان را در بهترین صورت آفریدیم!»[۱۱۴]

ولی همین انسان با تمام این امتیازات اگر از مسیر حق منحرف گردد چنان سقوط می کند که به «اسفل سافلین» کشیده می شود؛«ثم رددناه اسفل سافلین[۱۱۵]؛ سپس او را به پایین ترین مرحله باز گرداندیم»[۱۱۶]

چرا چنین نباشد در حالی که موجودی است مملو از استعدادهای سرشار که اگر در طریق صلاح از آن استفاده کند بر بالاترین قله افتخار قرار می گیرد، و اگر این همه هوش و استعداد را در طریق فساد به کار اندازد بزرگترین مفسده را می آفریند و طبیعی است که به «اسفل سافلین» کشیده شود.«مگر کسانی که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند که برای آنها پاداشی تمام نشدنی است»[۱۱۷]

لذا انسان متصف به زیور «أحسن تقویم» که آفریده مبارک «أحسن الخالقین» است، بایسته است که خود را در پرتو تحول قلبی و تطهیر آینه دل به نور بصیرت و معرفت بیاراید و در سایه‌سار تدبیر دنیا و آخرت و پرهیز از افراط و تفریط در بهره‌مندی از نعمات ظاهری و باطنی، به «أحسن الحال» نایل گردد لذا در دعای تحویل سال زمزمه می کند: حول حالنا إلی احسن الحال؛[۱۱۸] حال ما را به بهترین حال، تغییر ده!»[۱۱۹]

آری گاهی انسان بر اثر کثرت کار از حال خودش هم غافل می شود؛ و لهذا این دعا انسان را به یاد خودش هم می آورد و به او تذکر می دهد که برای مشکلات روحی و[۱۲۰] جسمی، مادی و معنوی خودت مخصوصاً در زمان های با ارزشی هم چون شروع سال جدید، چاره ای بیندیش و پرده های غفلت را کنار بزن. و از کسی کمک بخواه که بر انجام هر کاری قادر و تواناست. بنابراین، سر دیگر اهمیت فوق العاده این دعا، رهانیدن انسان از غفلت است.[۱۲۱]

همانگونه که در دعای پس از نمازهای روزانۀ ماه مبارک رمضان در پیشگاه خداوند متعال عرضه می داریم؛«اللهم غیر سوء حالنا بحسن حالک; خدایا، بدی حال ما را به خوبی حال خود تغییر ده »[۱۲۲]

در حقیقت کمال ما انسان ها در همین است که سوء حال را به حسن حال و حسن حال را به احسن حال تبدیل کنیم احسن الحال بودن برای ما یعنی رسیدن به تمام آن کمالات به قدر ظرفیت وجودی مان; زیرا ما حالی احسن و برتر از آن نداریم . تحویل حال به احسن الحال همان تغییر سوء حال انسان به حسن حال الهی است; و این تغییر وقتی تحقق می یابد که بدانیم مسائل مهم و سرنوشت ساز زندگی انسان بر محور ایمان و عمل صالح دور می زند، اگر بخواهیم در آسمان سعادت پرواز کنیم، و به اوج قله احسن الحال صعود نماییم، اگر مایل باشیم از صف زیانکاران خارج شویم، اگر از ظلمت و تاریکی متنفر و مشتاق رسیدن به نور و روشنایی هستیم، اگر اشتیاق بهشت و نعمت های آن را داریم، همه اینها در سایه ایمان و عمل صالح ممکن الوصول خواهد بود.[۱۲۳]

 

پژوهش؛ تهیه و تنظیم؛ معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی makarem.ir

 

پی نوشت ها:

[۱] کلیات مفاتیح نوین ؛ ص۹۰۷.

[۲] همان.

[۳] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی؛ درس خارج فقه؛ مسجد اعظم قم؛۲۶/۱۲/۱۳۸۸.

[۴] آیین رحمت ؛ ص۴۰.

[۵] سوگندهای پر بار قرآن ؛ ص۲۵۹.

[۶] آیین رحمت ؛ ص۴۰.

[۷] پیدایش مذاهب ؛ ص۹۶.

[۸] پیام امام امیر المومنین علیه السلام ؛ ج ۵ ؛ ص۶۰۱.

[۹] زاد المعاد؛ ص؛ ۵۳۱.

[۱۰] کلیات مفاتیح نوین ؛ ص۹۰۸.

[۱۱] زاد المعاد؛ ص؛ ۵۳۱.

[۱۲] کلیات مفاتیح نوین، ص: ۹۰۹ .

[۱۳] زاد المعاد؛ ص؛ ۵۳۱.

[۱۴] کلیات مفاتیح نوین، ص: ۹۰۹.

[۱۵] پیام امام امیر المومنین علیه السلام ؛ ج ۱۲ ؛ ص۶۴۶.

[۱۶] سوره ق؛ آیۀ۳۷.

[۱۷] پیام امام امیر المومنین علیه السلام ؛ ج ۱۲ ؛ ص۶۴۶.

[۱۸] سوره احزاب؛ آیه ۱۰.

[۱۹] تفسیر نمونه ؛ ج ۱ ؛ ص۸۸.

[۲۰] سوره انفال؛ آیۀ۱۲.

[۲۱] سوره آل عمران؛ آیه ۱۵۹.

[۲۲] تفسیر نمونه ؛ ج ۱ ؛ ص۸۸.

[۲۳] همان.

[۲۴] همان.

[۲۵] همان.

[۲۶] همان؛ص۸۹.

[۲۷] همان.

[۲۸] همان.

[۲۹] ر.ک: مفردات راغب.

[۳۰] سوره ق؛آیۀ۲۲.

[۳۱] پیام قرآن ؛ ج ۴ ؛ ص۱۱۲.

[۳۲] ر.ک: مفردات راغب.

[۳۳] پیام قرآن ؛ ج ۲ ؛ ص۴۲۶.

[۳۴] ر.ک: مفردات راغب.

[۳۵] پیام قرآن ؛ ج ۱ ؛ ص۱۴۵.

[۳۶] سورۀ یونس؛ آیه ۳۱( تفسیر نمونه؛ج ۸؛ ص ۳۴۳)؛سورۀ قصص؛ آیه ۴۳(تفسیر نمونه؛ ج ۱۶؛ ص ۱۱۰)؛ سورۀ ص؛آیه ۴۵( تفسیر نمونه؛ج ۱۹؛ ۳۲۶).

[۳۷] لغات در تفسیر نمونه ؛ ص۱۹.

[۳۸] پیام قرآن ؛ ج ۱ ؛ ص۱۵۲.

[۳۹] همان ؛ ج ۴ ؛ ص۱۱۲.

[۴۰] سورۀ قیامت؛ آیۀ ۱۴.

[۴۱] سورۀ یوسف؛ آیۀ ۱۰۸.

[۴۲] پیام قرآن ؛ ج ۱ ؛ ص۱۵۲.

[۴۳] «ختم الله علی قلوبهم و علی سمعهم و علی ابصارهم غشاوة؛ خدا بر دل ها و گوش های آنان مهر نهاده؛ و بر چشم هایشان پرده ای افکنده شده!»؛( سوره بقره؛آیه ۷).

[۴۴] تفسیر نمونه ؛ ج ۱ ؛ ص۸۹.

[۴۵] پاسخ به پرسشهای مذهبی ؛ ص۵۱۶.

[۴۶] تفسیر نمونه ؛ ج ۱ ؛ ص۹۰.

[۴۷] پاسخ به پرسشهای مذهبی ؛ ص۵۱۶.

[۴۸] تفسیر نمونه ؛ ج ۱ ؛ ص۹۰.

[۴۹] پاسخ به پرسشهای مذهبی ؛ ص۵۱۷.

[۵۰] زاد المعاد؛ ص ۵۳۱.

[۵۱] کلیات مفاتیح نوین، ص: ۹۰۹.

[۵۲] تفسیر نمونه ؛ ج ۱۵ ؛ ص۱۶۰.

[۵۳] همان ؛ ج ۱ ؛ ص۱۹۹.

[۵۴] برگزیده تفسیر نمونه ؛ ج ۲ ؛ ص۱۴۳.

[۵۵] پیام قرآن ؛ ج ۱ ؛ ص۱۴۲.

[۵۶] همان.

[۵۷] همان.

[۵۸] پنجاه درس اصول عقائد برای جوانان ؛ ص۳۶۴.

[۵۹] همان؛ ص ۳۶۵.

[۶۰] پیام قرآن ؛ ج ۴ ؛ ص۳۲۹.

[۶۱] برگزیده تفسیر نمونه ؛ ج ۳ ؛ ص۲۶.

[۶۲] کلیات مفاتیح نوین ؛ ص۹۰۷.

[۶۳] زاد المعاد؛ ص ۵۳۱.

[۶۴] کلیات مفاتیح نوین، ص: ۹۰۹.

[۶۵] برگزیده تفسیر نمونه ؛ ج ۳ ؛ ص۲۶.

[۶۶] پیام امام امیر المومنین علیه السلام ؛ ج ۷ ؛ ص۵۴۹.

[۶۷] سوره مطفقین؛ آیه ۱۵.

[۶۸] اخلاق اسلامی در نهج البلاغه (خطبه متقین) ؛ ج ۱ ؛ ص۲۴۳.

[۶۹] برگزیده تفسیر نمونه ؛ ج ۳ ؛ ص۴۳۳.

[۷۰] پنجاه درس اصول عقائد برای جوانان ؛ ص۳۶۵.

[۷۱] زاد المعاد؛ ص ۵۳۱.

[۷۲] کلیات مفاتیح نوین، ص: ۹۰۹.

[۷۳] انوار هدایت، مجموعه مباحث اخلاقی ؛ ص۵۱۶.

[۷۴] تفسیر نمونه ؛ ج ۱۲ ؛ ص۱۹۲.

[۷۵] همان.

[۷۶] همان؛ ص ۱۹۳.

[۷۷] همان.

[۷۸] همان.

[۷۹] بحارالانوار؛ ج ۷۰؛ ص ۲۵؛ ح ۲۷.

[۸۰] انوار هدایت، مجموعه مباحث اخلاقی ؛ ص۳۳۷.

[۸۱] همان.

[۸۲] تفسیر نمونه ؛ ج ۵ ؛ ص۴۲۶.

[۸۳] همان.

[۸۴] همان ؛ ج ۲ ؛ ص۲۴۵.

[۸۵] تفسیر مراغی؛ ج ۳؛ص ۱۰۲.

[۸۶] زاد المعاد؛ ص؛ ۵۳۱.

[۸۷] کلیات مفاتیح نوین، ص: ۹۰۹ .

[۸۸] پیام امام امیر المومنین علیه السلام ؛ ج ۳ ؛ ص۵۴۶.

[۸۹] سورۀ فتح؛آیۀ۴.

[۹۰] سورۀ رعد؛ آیۀ ۲۸.

[۹۱] تفسیر نمونه ؛ ج ۲۲ ؛ ص۲۸۵.

[۹۲] سورۀ اعراف؛ آیه ۲۰۱.

[۹۳] بحارالانوار؛ ج ۹۰؛ ص ۱۵۱؛ ح ۶.

[۹۴] پیام امام امیر المومنین علیه السلام ؛ ج ۹ ؛ ص۴۷۶.

[۹۵] همان؛ ج ۸؛ ص ۳۶۳.

[۹۶] تفسیر نمونه ؛ ج ۲۱ ؛ ص۲۳۲.

[۹۷] زاد المعاد؛ ص ۵۳۱.

[۹۸] کلیات مفاتیح نوین، ص: ۹۰۹.

[۹۹] پیام امام امیر المومنین علیه السلام ؛ ج ۷ ؛ ص۳۵.

[۱۰۰] سوره آل عمران؛ آیات ۱۹۰ و ۱۹۱.

[۱۰۱] اعتقاد ما ؛ ص۱۴.

[۱۰۲] تفسیر نمونه ؛ ج ۱ ؛ ص۵۵۹.

[۱۰۳] « اختلاف» ممکن است به معنی« آمد و شد» باشد، زیرا از ماده«خلف و خلاف» به معنی جانشین شدن یکدیگر است، و نیز ممکن است به معنی تفاوت و کم و زیاد شدن مقدار شب و روز باشد، و یا هر دو، و به هر حال این نظم خاص آن که دارای آثار بسیار حساب شده ای است نمی تواند تصادفی و بدون دخالت ذات عالم قادری باشد، لذا در آیات متعددی از قرآن از دلائل ذات پاک خدا شمرده شده است.

[۱۰۴] تفسیر نمونه ؛ ج ۱ ؛ ص۵۵۹.

[۱۰۵] همان ؛ ج ۱۴ ؛ ص۲۹۱.

[۱۰۶] پیام امام امیر المومنین علیه السلام ؛ ج ۲ ؛ ص۴۵۳.

[۱۰۷] ر.ک:مقائیس اللغه.

[۱۰۸] بررسی طرق فرار از ربا ؛ ص۱۲.

[۱۰۹] زاد المعاد؛ ص؛ ۵۳۱.

[۱۱۰] حیله های شرعی و چاره جویی های صحیح ؛ ص۱۲.

[۱۱۱] پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج ۱۵، ص: ۲۹۱.

[۱۱۲] سورۀ تین؛ آیه ۴(تفسیر نمونه؛ ج ۲۷؛ ص ۱۶۵).

[۱۱۳] سورۀ تین؛ آیه ۴.

[۱۱۴] تفسیر نمونه ؛ ج ۲۷ ؛ ص۱۳۸.

[۱۱۵] سورۀ تین؛آیۀ۵.

[۱۱۶] تفسیر نمونه ؛ ج ۲۷ ؛ ص۱۳۷.

[۱۱۷] «الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات فلهم اجر غیر ممنون».سورۀ تین؛آیۀ ۶.

[۱۱۸] زاد المعاد؛ ص ۵۳۱.

[۱۱۹] کلیات مفاتیح نوین، ص: ۹۰۹.

[۱۲۰] والاترین بندگان ؛ ص۲۳۳.

[۱۲۱] همان؛ ص ۲۳۴.

[۱۲۲] همان ؛ ص۲۳۳.

[۱۲۳] سوگندهای پر بار قرآن ؛ ص۲۲۶.