emamian

emamian

شیوه‌شناسی رفتار پیامبر
یکی از نکاتی که در زندگی پیامبر اکرم (ص) قابل توجه و تأمل است شیوه‌شناسی کار پیامبر (ص) است؛ این‌که حضرت با چه روش و شیوه‌ای توانست جامعه عرب را متحول کند؟ اخلاق جاهلی را از میان آن جامعه ریشه‌کن کند؟ جامعه‌ای که از نظر اخلاق، اعتقادات و آداب اجتماعی به تعبیر قرآن در پرتگاه آتش بود. شما نگاه کنید بیش از ده مورد، قرآن از بت‌های مشرکین اسم برده که پنج موردش فقط در سوره نوح آیه ۲۳ است؛ بت سُواع ، یعوق ، یغوث ، نسر و وَدّ بود. در طائف بت لات بود، در بین مسیر مدینه و مکه بت منات بود، در خارج مدینه و مکه در بعضی از قبائل بت عزی بود، در خود مسجدالحرام بت هُبَلبود، یک بت مرد در صفا بود و یک بت زن (مجسمه زن) در مروه بود که بین این‌ها طواف می‌کردند. گاهی نامشان را عبد منات، عبدالعزی، به بندگی این بت‌ها می‌گذاشتند.
 
این وضعیت اعتقادی در جامعه جاهلی از نظر اخلاق، فخرفروشی، لجاجت، تکاثر و... بود. وقتی که اعمال حج تمام می‌شد می‌آمدند در منا دور هم می‌نشستند، فخر می‌فروختند من چه دارم، تو چه داری، فلانی از ماست، به شخصیت‌های هم، به اموال هم، به گذشته هم، به جنگ‌ها و درگیری‌های هم، حتى اوصاف زن‌هایشان را برای هم بیان می‌کردند و به این صفات افتخار می‌کردند. خداوند در قرآن کریم فرمود: وقتی مناسک تمام می‌شود «فَإِذَا قَضَیْتُم مَّنَاسِکَکُمْ فَاذْکُرُوا اللَّهَ» در منی یاد خدا کنید. منی که جای فخرفروشی، منیّت، غرور و من چه دارم و تو چه داری نیست! جامعه اعراب جاهلی ده‌جور ازدواج داشتند. ازدواج شغار ، ازدواج‌های دیگر، مهریه زن را ازدواج دخترشان تعیین می‌کردند؛ مثلاً دخترش را به آن می‌داد به جای مهریه می‌گفت تو هم دخترت را به من بده. ازدواج‌های بی‌حصر و بی‌حد، بدون ملاک، بدون مبنا و بدون حق رأی به زن در جامعه حاکم بود.


 

پیامبر (ص) فرمود: هیچ پیغمبری به اندازه من اذیت نشد. مرحوم علامه تهرانی در کتاب مهر تابان ، می‌فرماید: بعضی از انبیاء را داخل دیگ انداخته‌اند و سوزانده‌اند، بعضی از انبیاء را وسط درخت گذاشته‌اند و اره کرده‌اند، بعضی از انبیاء را در چاه انداخته‌اند و در چاه را بسته‌اند، مثل اصحاب رسّ  که پیامبرشان را داخل چاه انداختند، ولی در عین حال رسول خدا (ص) می‌فرماید: هیچ پیغمبری به اندازه من اذیت نشد؛ این شکنجه‌های جسمی پیامبران سابق شاید بیشتر از رسول خدا (ص) بود. خود همین شکنجه است که یک‌کسی با آن مقام، عظمت، علم و با آن تعلیمی که خدا به او داده حالا باید بنشیند نزد آدمی که هیچ تشخیصی ندارد و غرق در اخلاق جاهلی است با او صحبت کند. هیچ‌وقت پیغمبر (ص) با کُنه عقل خودش با مردم سخن نگفت چون متوجه نمی‌شدند. این خیلی زحمت می‌خواهد، خود همین شکنجه روحی است یک کسی حرف بزند، سخنرانی کند و مردم مطالبش را مسخره کنند، پنبه در گوش بگذارند و نوک انگشتشان را در گوش کنند که نشنوند.
 
شاید معنای «ما اُوذِیتْ» این بوده که پیغمبر می‌دید این‌قدر برای اسلام زحمت می‌کشید، این‌قدر راجع به اهل‌بیتش سفارش می‌کند، امّا نگاهش به حسین (ع) که می‌افتاد به یاد حادثه کربلا و شهادت او می‌افتاد، نگاهش به امیرالمؤمنین (ع) که می‌افتاد به یاد خانه‌نشینی او می‌افتاد، نگاهش به حضرت زهرا (س) می‌افتاد به یاد حوادث بیت می‌افتاد، شاید یک معنای «ما اُوذِیتْ» این باشد؛ چون گاهی هم می‌فرمود «ما لی و لیزید» نگاهش به حسین می‌افتاد و می‌فرمود: یزید با حسین ما چه کار داری؟ گاهی به صورت حضرت زهرا (س) نگاه می‌کرد، گریه می‌کرد و همچنین شکنجه جسمی پیامبر (ص) هم می‌تواند باشد؛ «ما اُوذِیتْ» هم اذیت جسمی دید، هم اذیت روحی دید و هم اذیت از پیش‌بینی وضعیت آینده دید.

عزیزان! اگر شیوه نباشد نمی‌شود این جامعه را عوض کرد. یک جامعه با آن وسعت بت‌پرستی، با آن وسعت اخلاق ناپسند «وَ کُنْتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ» با آن وضعیت روابط اجتماعی و اقتصادی ناصحیح که هرکس صبح زودتر از خواب بلند می‌شد کدخدا بود! نه حکومت خاصی و نه مدیریت خاصی دارد، چطور پیامبر (ص) در این جامعه تحول ایجاد کرد. این، آن چیزی است که ضرورت این بحثی را که من گفتم ایجاب می‌کند؛ یعنی شیوه‌شناسی رسول خدا (ص).

من در یادداشت‌هایم ده دوازده‌ روش را ذکر کرده‌ام که حالا همه‌اش را نمی‌توانم بگویم. یک‌وقتی هم به یکی از عزیزان این موضوع را دادم و پایان‌نامه کرد که شیوه‌های تربیتی و اصلاحی پیامبر چه بود؟ واقعاً هم جای یک کار تحقیقی چند رساله ارشد و دکتری است که رویش کار شود. هر شیوه‌اش جای یک کار مستقل دارد. حالا من چند موردش را برای شما امروز اشاره می‌کنم.


 

شیوه‌های تربیتی و اصلاحی پیامبر

۱. بشارت و انذار

یکی از شیوه‌های پیامبر گرامی اسلام (ص) شیوه بشارت و انذار بود که مکرر قرآن روی این تأکید دارد «إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ شَاهِدًا وَ مُبَشِّرًا وَ نَذِیرًا»
 
در مسائل تربیتی می‌گویند محبت زیادی، توقع می‌آورد. بچه‌هایی که در کودکی محبت شدید غیرمنطقی می‌بینند، بزرگ که می‌شوند، می‌بینید که با اینکه زن و بچه دارد پدرش را اذیت می‌کند و توقع دارد، هنوز به برادرش حسادت می‌ورزد، هنوز به خواهرش حسادت می‌ورزد، هنوز از مادر پیرش توقع دارد که برخوردش همان برخورد سی‌سال قبل باشد. همان‌طورکه محبت زیاد توقع می‌آورد، ملامت زیاد هم لجاجت می‌آورد. این‌هایی که بچه‌ها را مرتب مقایسه می‌کنند پسرخاله‌ات قبول شد تو ماندی، او کار دارد تو بیکاری، او موفقیت کسب کرد تو ناموفقی، این باعث لجاجت می‌شود. این‌ها روش‌های تربیتی است که در روایات ما آمده است. علی (ع) فرمود: «اَلْإِفْرَاطُ فِی الْمَلَامَةِ یُشِبُّ نِیرَانَ اللَّجَاجَةِ»، افراط در ملامت - نه اصلش، اصلش لازم است، گاهی باید ملامت بشود - لجاجت می‌آورد؛ لذا یک پدر در روش تربیتی گاهی باید تشویق کند و گاهی تنبیه و گاهی هم باید تذکر داشته باشد.
یک بچه دو ساله ببیند وقتی سلام می‌کند برایش کادو می‌خرید، هدیه می‌خرید و وقتی یک حرف ناپسندی می‌گوید دیگر به او محل نمی‌دهی و با او حرف نمی‌زنی و بفهمد چون سلام کرد او در آغوش می‌گیرید و چون حرف ناپسند زد به او کم‌محلی می‌کنید این باعث می‌شود قبح و حسن واژه‌ها را بداند و آنها را بیاموزد. این شیوه پیغمبر اکرم (ص) بود. واقعاً بعضی از اعراب نمی‌دانستند بت‌پرستی این‌قدر بد است، نمی‌دانستند این ازدواج این آثار منفی را دارد؛ این تعبیر قرآن است «زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَنًا» اصلاً کار نیک و پسندیده می‌دیدند. «زَیَّنَ لِکَثِیرٍ مِّنَ الْمُشْرِکِینَ قَتْلَ أَوْلَادِهِمْ» اصلاً کشتن بچه یک فرهنگ شده بود، قتل اولاد یک شیوه عادی شده بود. یک متد شده بود، «ازلام » که یک نوع قماربازی در بین این‌ها بود یک بازی عادی شده بود. چطور می‌شود با این همه مواردی که ذکر شد مبارزه کرد؟ هم روش بشارت می‌خواهد و هم روش انذار. این یکی از شیوه‌ها بود.
 
نمونه‌ای از رفتار تشویق‌کننده
جوانی داشت نماز می‌خواند بعد از نماز دعای قشنگی کرد، رسول خدا (ص) صدایش زد، فرمود: «مَرْحَباً بِکَ، لِحُسْنِ ثَنَائِکَ» بارک‌الله چقدر قشنگ دعا می‌خوانی. خیلی مهم است برای یک جوان، فردی که در اجتماع مطرح است احوالی از او بپرسد این تا آخر عمرش دیگر یادش نمی‌رود. شما دیدید! بعضی‌ها می‌گویند آقا! فلان مرجع جواب سلام مرا داد یا مثلاً به فلان شخصیت نامه‌ای نوشتم زیرش یک کلمه جواب داد. همین‌که پیامبر (ص) صدایش زد؛ جوان! بیا. جوان آمد و پیامبر فرمود: «مَرْحَباً بِکَ، لِحُسْنِ ثَنَائِکَ» بارک‌الله با این طرز دعاکردنت، این دیگر دعاخوان می‌شود، این دعاخواندن برایش یک فرهنگ می‌شود؛ چون تشویق شد.
جعفر بن ابی‌طالب سال‌ها حبشه بود، وقتی برگشت رسول خدا (ص) با آموزش نماز جعفر به‌عنوان یک هدیه او را تشویق کرد و ماندگار شد. این روش است گاهی هم نه، روش انذار است، گاهی هم برخورد؛ باید برخورد شدید باشد، قاطعیت باشد طرف بداند خوب را از بد تشخیص بدهد.


 

۲. یادآوری نعمت‌ها

شیوه دوم رسول خدا (ص) یادآوری نعمت بود. یادکردن از نعمت انسان را متحول می‌کند. شما یک وقت قبرستان می‌روید، مثلاً تشییع جنازه جوانی، تا چندروز قدر سلامتی‌مان را می‌دانیم، قدر عمرمان را می‌دانیم. یک‌وقتی من تهران، بهشت زهرا رفته بودم آنجا خیلی جنازه می‌آوردند و می‌شویند، تا یک‌هفته‌ای حال عادی نداشتم؛ یعنی انسان وقتی همین‌قدر که می‌ایستد و صحنه شست‌وشوی این میت و صحنه دفن را می‌بیند، تأثیر عجیبی می‌گذارد. بخش دیالیز دارد، بخش سرطانی‌ها دارد، بخش عقب‌افتاده‌های ذهنی سری بزنیم. این سر زدن باعث می‌شود شاکر نعمات خداوند باشیم. دوستی دارم که سرطان گرفته است - خدا همه مریض‌ها را خصوصاً ایشان را هم شفا بدهد - جوان است، دو تا بچه دارد، یک‌مقداری همیشه از شغل و وضع مالی‌اش و... گله می‌کرد، هم درآمدش کم بود و هم یک زندگی ساده‌ای داشت، ولی خوب خودش بود به‌هرحال زندگی می‌کرد، سرطان ریه گرفته است. می‌گفت: فلانی هردفعه شیمی‌درمانی می‌روم ۷۵۰ هزار تومان است یک ماشین داشتم فروختم پولش را گذاشتم، هردفعه مبلغی می‌دهم برای این شیمی‌درمانی در تهران و جواب هم نمی‌گیرم یعنی دیگر کار شدید شده است. می‌گفت کاش به همان وضعیت برگردم، حتی از آن وضعیت قبلی هم فقیرتر امّا سالم باشم، درد نکشم. امام سجاد (ع) فرمود: خداوند به حضرت موسی وحی کرد موسی من را پیش بنده‌هایم محبوب کن! حضرت موسی عرض کرد: چگونه؟ خطاب شد نعمت‌های مرا یادآوری کن.

نبی مکرم اسلام (ص) فرمود: کسانی وارد صحرای محشر می‌شوند که انبیاء و اولیاء به این‌ها نگاه می‌کنند، غبطه می‌خورند - روایت عجیبی است - شخصی می‌گوید سؤال کردم یا رسول‌الله! این‌ها چه کسانی هستند؟ فرمود: این‌ها کسانی‌اند که عبادت خدا را پیش مردم با عملکرد، با سخن و با قلمشان محبوب کردند.
پیامبر (ص) غنایم حُنین را تقسیم کرد - جنگ حنین اولین جنگ بعد از فتح مکه است - مسلمان‌ها در این جنگ دو دسته بودند، مدینه‌ای‌ها و مکه‌ای‌ها، مکه‌ای‌ها تازه‌مسلمان بودند مثل ابوسفیان؛ تا دیروز در جبهه کفر بوده حالا مسلمان شده و به جبهه اسلام آمده است، از روی عقیده هم خیلی‌هایشان نیامده بودند. پیغمبر اکرم (ص) در این جنگ نوشته‌اند فقط شش‌هزار شتر و گوسفند غنیمت گرفتند؛ بنابراین به هرنفری تعدادی شتر داد و به بعضی از مردم مکه که به اصحاب نعم معروفند هرکدام صد شتر داد که این‌ها هم یک‌مقدار به اسلام جذب شوند ولی به مردم مدینه غنیمت نداد یا کم داد. یک‌مقدار به این‌ها برخورد، گفتند: ما پیغمبر را یاری کردیم، ما به او در جنگ‌ها کمک کردیم، در جنگ خندق ما بودیم، در جنگ احد ما بودیم، در جنگ بدر ما بودیم؛ حالا این‌ها سروکله‌شان پیدا شد، حضرت غنائم را بین این‌ها تقسیم کرد، سروصدا در لشکر بلند شد، می‌رفت که به یک غائله تبدیل شود.

عزیزان! مدیریت، خودش را در بحران نشان می‌دهد، همه‌جا که آرام باشد مدیریت کردن کاری ندارد، مدیریت مدیر یعنی مدیر بحران. حضرت آمد وسط این‌ها ایستاد و فرمود: شنیده‌ام معترضید، آیا شما یادتان رفته با هم دعوا داشتید من آمدم مدینه دعواهایتان تمام شد؟ اوس و خزرج چقدر با هم درگیر بودید؟ شما فراموش کردید اسلام را نداشتید من اسلام را به شما عرضه کردم مسلمان شدید؟ شما در ضعف بودید قدرت پیدا کردید، چنین بودید و چنان شدید، یکی‌یکی حضرت نعمت‌ها را یادآوری کرد؛ بعد فرمود: البته شما هم می‌توانید جواب بدهید بگویید یا رسول‌الله! خانه نداشتی به تو خانه دادیم، مسجد نداشتی برایت مسجد ساختیم، یار نداشتی یاریت کردیم، شبانه از مکه آمدی مدینه، دورت را گرفتیم، بالاخره ما کمک کردیم، حالا حضرت دارد این‌ها را هی تحریک عاطفه می‌کند و آنها اشک می‌ریزند؛ حضرت اول از آن طرف وارد شد بعد از این طرف، خوب که آرام شدند، فرمود: حالا شما غنیمت می‌خواهید یا پیغمبر می‌خواهید؟ غنیمت مال دنیا است امّا پیامبر برای همیشه ماندگار است. خداوند در قرآن می‌فرماید: «بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا وَالْآخِرَةُ خَیْرٌ وَ أَبْقَى» گفتند: نه یا رسول‌الله! غنیمت می‌خواهیم چه‌کار؟ ما شما را می‌خواهیم فرمود: من با شما به مدینه برمی‌گردم، مکه شهر من است امّا من نمی‌مانم. خیلی خوشحال شدند، گفتند: شما بیایید شهر ما همین بس است؛ پیامبر (ص) فرمود: جنازه من در شهر شما دفن می‌شود. غائله را خواباند، این شیوه یادآوری نعمت و روش تذکر نعمت‌هاست.



 

٣. بیدارکردن وجدان‌ها

شیوه سوم رسول خدا (ص) بیداری وجدان بود؛ البته بحث است بین آقایان که وجدان چیست؟ مرحوم آقای محمدتقی جعفری یک کتاب اصلاً تحت این عنوان دارد. بعضی معاصرین هم وجدان را نیروی مستقلی نمی‌دانند، می‌گویند وجدان همان عقل است؛ چیزی به نام وجدان به‌عنوان یک نیروی مستقل نداریم؛ همان عقل انسان است که یکی از کارکردهایش این است که انسان را به خودش وامی‌دارد، اسم این را وجدان می‌گذاریم ولی مرحوم شهید مطهری (ره) در کتابش روی وجدان بحث دارد. حالا وجدان شاید شاخه‌ای از همان ندای فطری انسان باشد، قرآن کریم هم نفس لوامه دارد. بحث «نفس لوامه» را بعضی‌ها به وجدان معنا کرده‌اند؛ حالا معنی این باشد یا نباشد، مستقل بحث علمی‌اش را نمی‌خواهم بکنم؛ ولی یک خصوصیت انسان این است، اگر او را به بعضی از چیزها ارجاع بدهی، به خودش می‌آید؛ ببینید! انسان ویژگی‌اش این است؛ چون انسان شعور دارد. «فَرَجَعُوا إِلَى أَنفُسِهِمْ» ما به این وجدان می‌گوییم؛ اینی که طرف را به خودش برگردانی.

حضرت ابراهیم (ع) وقتی که بت‌ها را شکست تبر را روی دوش بت بزرگتر گذاشت، آمدند به حضرت ابراهیم (ع) عرض کردند کار چه کسی بوده است؟ فرمود: کار این بت بوده اگر بتواند - دروغ هم نگفت – گفتند: این که کار از بت برنمی‌آید. فرمود: بارک‌الله پس اگر کار از بت برنمی‌آید چرا جلویش خم می‌شوید و او را عبادت می‌کنید؟! این را می‌گویند «فَرَجَعُوا إِلَى أَنفُسِهِمْ» گفتند: راست می‌گوید این حرف درستی است. ببینید! آقا! وجدان این است که انسان در یک‌جایی با دودوتا چهارتا با یک دلیل منطقی خودش به نتیجه برسد که روشش اشتباه است.

طفیل بن عمرو بت‌پرست و بت‌ساز بوده است. خودش بت‌ها را شکست، گفت: من فکر کردم و متوجه شدم تولد من قبل از تولد بت‌هاست؛ چون آنها را من خودم درست کردم چطور چیزی که خودم ساخته‌ام خدا می‌شود؟! این نتیجه سراغ وجدان رفتن می‌باشد.

وقتی که جناب یوسف به زندان افتاد، قرآن می‌فرماید: آنجا همسر عزیز مصر گفت که «الْآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ» الان فهمیدم که اشتباه کردم و تهمت زده‌ام. زلیخا سراغ وجدانش رفت و پشیمان شد.

شماها! شنیده‌اید که طرف قتل می‌کند و دست به جنایتی می‌زند بعد خودش اعتراف می‌کند، این بیداری وجدان می‌باشد؛ منتها یک جنبه نقدی که در وجدان هست این است که وجدان در ارتکاب گناه غالباً خاموش است بعد بیدار می‌شود؛ یعنی آن موقعی که آدم می‌کشد وجدان نیست وقتی تمام می‌شود پشیمانی می‌آید و لذاست که می‌گویند وجدان منهای ایمان پاسخگو نیست؛ چون ایمان، قبل از ارتکاب گناه دست انسان را می‌گیرد ولی وجدان نه، سرگرد کلوت که هیروشیما و ناکازاکی را بمباران کرد، بعد پشیمان شد. حالا این پشیمانی که دویست‌هزار آدم را زنده نمی‌کند. اشکال وجدان، عملکرد دیرش می‌باشد.
 
 
بیدار کردن وجدان جوان
یکی از شیوه‌های نبی مکرم اسلام (ص) شیوه بیداری وجدان بود. جوانی خدمت پیامبر (ص) آمد عرضه داشت: یا رسول‌الله! من دوست دارم مرتکب زنا شوم؛ اصحاب فریاد زدند: ای بی‌ادب! این چه حرفی است که می‌زنی؟ حضرت فرمود: اگر یک‌کسی این حرف را به تو بگوید، به محارم تو بگوید، به خواهر تو و به مادر تو، خوشت می‌آید؟ گفت: نه یا رسول‌الله! حضرت فرمود: پس چرا حاضری به ناموس دیگران نظر منفی داشته باشی؟ تو یکی که غریزه جنسی نداری؛ بلکه همه مردم غریزه جنسی دارند.

یک وقتی در خیابان ترافیک شدیدی بود، ماشین‌ها ایستاده بودند؛ یک آقایی در این لاین ماشین‌های آن‌طرفی آمده بود، چهل‌پنجاه‌تا ماشین را رد کرد، آن‌جلو که رسید بنده خدایی که در ترافیک ایستاده بود شیشه را پایین کشید و گفت: آقا ببخشید! همه این مردم بیکارند فقط شما یکی کار دارید؟ این‌ها هم بلدند این کار را بکنند بیندازند توی لاین و راه همه را ببندند. طرف خیلی متأثر شد عقب‌عقب گرفت، گفت: آقا! کلش را عقب‌عقب می‌روم این حرف تو از ده‌تا فحش برای من بدتر بود. حالا آنهایی که پشت چراغ قرمز ایستاده‌اند همه بیکارند که تو، چراغ قرمز است و رد می‌شوی؟ آنها که چراغشان سبز است باید اسیر تو یکی بشوند؟ آن هم کار دارد چه فرقی می‌کند؟ همه این جمعیت واقعاً بیکارند؟! این‌طور نیست؛ بلکه این‌ها هم کلاس دارند، در این عالم کارمند است، کارگر است، فقط تو یکی کار داری که انداختی آن لاین پنجاه‌تا ماشین را رد کردی آن هم از لاینی که خط تو نیست. همه مردم در این صف نانوایی بیکارند که تو یک‌نفر بی‌نوبتی می‌کنی؟ همه مردم در این جلسه بیکارند که فقط تو یکی کار داری؟ این‌طور نیست. بیداری وجدان یکی از روش‌هایی بود که مکرر رسول خدا حضرت محمد (ص) در برخورد با گنه‌کاران از آن استفاده می‌کرد.

 

 

4. تشبیه و تمثیل

شیوه چهارم رسول خدا (ص) تشبیه و تمثیل بود. قرآن کریم هم از این روش خیلی استفاده کرده است. حضرت آیت‌الله سبحانی کل مثال‌های قرآنی را در یک جلد نوشته و به اسم الأمثال فی القرآن چاپ کرده است؛ و همچنین آیت‌الله مکارم کل مثال‌های قرآنی را در دو جلد به نام مثال‌های زیبای قرآن  جمع‌آوری کرده است. در قرآن خیلی مثال است، وقتی می‌خواهد انسان‌های تخیلی را معرفی کند می‌فرماید: مثل کسی است که سراب را آب می‌بیند؛ غیرواقعیت را واقعیت می‌بیند. وقتی می‌خواهد تأثیرناپذیری بعضی‌ها را مثال بزند می‌فرماید: «وَالْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ» زمین پاکیزه درخت پاکیزه می‌دهد، محصول پاکیزه می‌دهد.
 
وقتی می‌خواهد آدم‌های بدطینت و آدم‌های خوش‌طینت را معرفی کند می‌فرماید: «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَ فَرْعُهَا فِی السَّمَاءِ» «وَ مَثَلُ کَلِمَةٍ خَبِیثَةٍ کَشَجَرَةٍ خَبِیثَةٍ اجْتُثَّتْ مِن فَوْقِ الْأَرْضِ مَا لَهَا مِن قَرَارٍ» استواری روی زمین ندارد. مکرر قرآن کافر را معرفی می‌کند «فَکَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّمَاءِ» مثل کسی‌که از آسمان سقوط کرده است؛ سقوط آزاد چطور آدم پایین می‌آید؟ کافر هم این‌طور استدراجی سقوط می‌کند. قرآن کریم وقتی می‌خواهد اضطراب منافق را معرفی کند می‌فرماید: مثل کسی‌که در بیابان باشد، رعدوبرق و ظلمات باشد چقدر مضطرب است؟ منافق و کافر این‌طور اضطراب دارد.

یکی از شیوه‌های تربیتی شیوه تمثیل است که خیلی هم مؤثر است. حضرت آیت‌الله حائری دو جلد تمثیلات نوشته است و به چاپ رسانده است. ایشان در تمثیل خیلی قوی است، غالباً در سخنرانی‌هایش مثال‌های قشنگی می‌زند. مثلاً برای توحید، بحث اخلاقی، وفای به عهد، توبه و... این دو جلد تمثیلات ایشان مثال‌هایی است که خود ایشان آفریده و برای سخنرانی خیلی کتاب خوبی است. برخی عزیزان تفسیر تمثیلی برای قرآن نوشته‌اند.
 
تمثیل برای توبه
پیغمبر گرامی اسلام (ص) یکی از شیوه‌هایش شیوه تمثیل بود؛ پیامبر (ص) یک‌وقت درخت خشک را دست به شاخه‌اش می‌زند تمام برگ‌های خشک می‌ریزد؛ سپس می‌فرماید: سلمان! سؤال نکردی چرا این کار را کردم؟ عرض کردم: منظورت از این کار چه بود؟ فرمود: وقتی مسلمان وضویش را به خوبی گرفت سپس نمازهای پنج‌گانه را به‌جا آورد گناهان او فرو می‌ریزد همچنان‌که برگ‌های این درخت فروریخت. دیدید چطور برگ‌ها ریخت؟ با توبه، گناه این‌طوری می‌ریزد. این در ذهن طرف جا می‌افتد این همه برگ خشک با یک تکان ریخت، گناه هم این‌گونه با توبه می‌ریزد.
 
تمثیل برای جمع‌شدن گناهان کوچک
پیامبر گرامی اسلام (ص) وقتی در بیابانِ ظاهراً بدون هیزم می‌فرماید: هیزم جمع کنید. می‌گویند هیزمی وجود ندارد؛ می‌فرماید: بروید هیزم جمع کنید، جمع می‌کنند یک تلی از هیزم می‌شود، می‌فرماید: دیدید اینی که نبود چقدر شد؟ گناه‌های ریز هم این‌طور زیاد می‌شود. یک دروغ، یک غیبت، یک تهمت، یک ناسزا، یک سخن‌چینی و... وقتی روی هم می‌گذارید بعد از هفتادسال می‌بینی که یک تل گناه می‌شود، پرونده پر می‌شود. تمثیل گناه ریز با چوب جمعکردن در بیابان، تمثیل توبه با ضربه زدن به یک درخت خشک و ریختن برگ‌ها، خیلی از این موارد در مثال‌هایی که رسول خدا (ص) دارد من دیده‌ام که با تمثیل برای اصحابش جا می‌انداخت، این همان شیوه تشبیه و تمثیل است. من از این ده‌دوازده‌تا شیوه چهارتایش را خدمت شما اشاره کردم برای این‌که یک‌قدری بیشتر با فرهنگ رسول خدا (ص) و روش‌مند بودن ایشان آشنا شویم. ببینید اگر روش نباشد آدم نمی‌تواند؛ امروز به روش‌شناسی متدشناسی می‌گویند که این یک رشته است و خودش بسیار مهم است. این شیوه تربیتی پیامبر گرامی اسلام (ص) بود که به مواردی از آنها اشاره شد.
 
ان‌شاءالله خداوند به همه ما توفیق بیشتر شناخت مکتب آن حضرت را عنایت بفرماید.


پینوشت:

توبه، 119.
بقره، 200.
بحارالأنوار، ج۷۹، ص۵۵؛ کشف الغمه، ج۲، ص53۷؛ المناقب، ج۳، ص24۷.
مثیر الأحزان،  جلد 2، صفحه 22
آل عمران، 103.
احزاب، 45.
بحارالأنوار، ج۷، ص۲۱۲؛ تحف العقول، ص۸۲؛ روایات تربیتی، ج۱، ص204.
فاطر، 8.
انعام، 173.
مستدرک، ج۱۲، ص240؛ بحارالأنوار، ج۲، ص4؛ مجموعه ورام، ج۲، ص۱۰۸.
اعلی، 16-17.
انبیاء، 64.
یوسف، 51.
اعراف، 58
ابراهیم، 24.
ابراهیم، 26.
حج، 31.
بحارالأنوار، ج۸۲، ص۳۱۹.
بحارالأنوار، ج۷۳، ص346.

تفاوتهای شرایط زمان امام حسن علیه السلام و شرایط زمان امام حسین علیه السلام

اولین تفاوت این است که امام حسن در مسند خلافت بود و معاویه هم به عنوان یک حاکم(گو اینکه تا آن وقت خودش خودش را به عنوان خلیفه و امیر المؤمنین نمی خواند)و به عنوان یک نفر طاغی و معترض در زمان امیر المؤمنین قیام کرد،به عنوان اینکه من خلافت علی را قبول ندارم به این دلیل که علی کشندگان عثمان را که خلیفه بر حق مسلمین بوده پناه داده است و حتی خودش هم در قتل خلیفه مسلمین شرکت داشته است،پس علی خلیفه بر حق مسلمین نیست.معاویه خودش به عنوان یک نفر معترض و به عنوان یک دسته معترض تحت عنوان مبارزه با حکومتی که بر حق نیست و دستش به خون حکومت پیشین آغشته است[قیام کرد].تا آن وقت ادعای خلافت هم نمی کرد و مردم نیز او را تحت عنوان «امیر المؤمنین »نمی خواندند،همین طور می گفت که ما یک مردمی هستیم که حاضر نیستیم از آن خلافت پیروی کنیم.امام حسن بعد از امیر المؤمنین در مسند خلافت قرار می گیرد. معاویه هم روز به روز نیرومندتر می شود.به علل خاص تاریخی،وضع حکومت امیر المؤمنین در زمان خودش-که امام حسن هم وارث آن وضع حکومت بود-از نظر داخلی تدریجا ضعیفتر می شود به طوری که نوشته اند بعد از شهادت امیر المؤمنین،به فاصله هجده روز(که این هجده روز هم عبارت است از مدتی که خبر به سرعت به شام رسیده و بعد معاویه بسیج عمومی و اعلام آمادگی کرده است)معاویه حرکت می کند برای فتح عراق.در اینجا وضع امام حسن یک وضع خاصی است،یعنی خلیفه مسلمین است که یک نیروی طاغی و یاغی علیه او قیام کرده است.کشته شدن امام حسن در این وضع یعنی کشته شدن خلیفه مسلمین!639 و شکست مرکز خلافت.مقاومت امام حسن تا سر حد کشته شدن نظیر مقاومت عثمان بود در زمان خودش،نه نظیر مقاومت امام حسین.امام حسین وضعش وضع یک معترض بود در مقابل حکومت موجود (1) ،اگر کشته می شد-که کشته هم شد-کشته شدنش افتخار آمیز بود، همین طور که افتخار آمیز هم شد.اعتراض کرد به وضع موجود و به حکومت موجود و به شیوع فساد و به اینکه اینها صلاحیت ندارند و در طول بیست سال ثابت کردند که چه مردمی هستند،و روی حرف خودش هم آنقدر پافشاری کرد تا کشته شد.این بود که قیامش یک قیام افتخار آمیز و مردانه تلقی می شد و تلقی هم شد.

امام حسن وضعش از این نظر درست معکوس وضع امام حسین است،یعنی کسی است که در مسند خلافت جای گرفته است،دیگری معترض به اوست،و اگر کشته می شد خلیفه مسلمین در مسند خلافت کشته شده بود و این خودش یک مساله ای است که حتی امام حسین هم از مثل این جور قضیه احتراز داشت که کسی در جای پیغمبر و در مسند خلافت پیغمبر کشته شود.ما می بینیم که امام حسین حاضر نیست که در مکه کشته شود،چرا؟ فرمود:این احترام مکه است که از میان می رود،به هر حال مرا می کشند،چرا مرا در حرم خدا و در خانه خدا بکشند که هتک حرمت خانه خدا هم شده باشد؟!اما می بینیم امیر المؤمنین در وقتی که شورشیان در زمان عثمان شورش می کنند (2) فوق العاده کوشش دارد که خواسته های آنها انجام شود نه اینکه عثمان کشته شود.(این در نهج البلاغه هست.)از عثمان دفاع می کرد،که خودش فرمود من اینقدر از عثمان دفاع کردم که می ترسم گنهکار باشم: «خشیت ان اکون اثما» (3).ولی چرا از عثمان دفاع می کرد؟آیا طرفدار شخص عثمان بود؟نه،آن دفاع شدیدی که می کرد،می گفت من می ترسم که تو خلیفه مقتول باشی.این برای عالم اسلام ننگ است که خلیفه مسلمین را در مسند خلافت بکشند، بی احترامی است به مسند خلافت.این بود که می گفت اینها خواسته های مشروعی دارند،خواسته های اینها را انجام بده، بگذار اینها برگردند بروند.از طرف دیگر امیر المؤمنین نمی خواست به شورشیان بگوید کاری نداشته باشید،حرفهای حق خودتان را نگویید،حالا که این سرسختی نشان می دهد پس شما بروید در خانه هایتان بنشینید که قهرا دست خلیفه بازتر باشد و بر مظالمش افزوده شود.این حرف را هم البته نمی زد و نباید هم می گفت،اما این را هم نمی خواست که عثمان در مسند خلافت کشته شود،و آخرش هم علیرغم تمایل امیر المؤمنین[این امر واقع شد].

پس اگر امام حسن مقاومت می کرد نتیجه نهایی اش-آن طور که ظواهر تاریخ نشان می دهد-کشته شدن بود اما کشته شدن امام و خلیفه در مسند خلافت،ولی کشته شدن امام حسین کشته شدن یک نفر معترض بود.این یک تفاوت شرایط زمان امام حسن علیه السلام و شرایط زمان امام حسین علیه السلام.

تفاوت دومی که در کار بود این بود که درست است که نیروهای عراق یعنی نیروهای کوفه ضعیف شده بود اما این نه بدان معنی است که بکلی از میان رفته بود و اگر معاویه همین طور می آمد یکجا فتح می کرد،بلا تشبیه آن طور که پیغمبر اکرم مکه را فتح کرد،به آن سادگی و آسانی،با اینکه بسیاری از اصحاب امام حسن به حضرت خیانت کردند و منافقین زیادی در کوفه پیدا شده بودند و کوفه یک وضع ناهنجاری پیدا کرده بود که معلول علل و حوادث تاریخی زیادی بود.

یکی از بلاهای بزرگی که در کوفه پیدا شد مساله پیدایش خوارج بود که خود خوارج را امیر المؤمنین معلول آن فتوحات بی بند و بار می داند،آن فتوحات پشت سر یکدیگر بدون اینکه افراد یک تعلیم و تربیت کافی بشوند،که در نهج البلاغه هست:مردمی که تعلیم و تربیت ندیده اند،اسلام را نشناخته اند و به عمق تعلیمات اسلام آشنا نیستند آمده اند در جمع مسلمین،تازه از دیگران هم بیشتر ادعای مسلمانی می کنند.

به هر حال در کوفه یک چند دستگی پیدا شده بود.این جهت را هم همه اعتراف داریم که دست کسی که پایبند به اصول اخلاق و انسانیت و دین و ایمان نیست،بازتر است از دست کسی که پایبند این جور چیزهاست.معاویه در کوفه یک پایگاه بزرگی درست کرده بود که با پول ساخته بود.جاسوسهایی که مرتب می فرستاد به کوفه،از طرفی پولهای فراوانی پخش می کردند و وجدانهای افراد را می خریدند و از طرف دیگر شایعه پراکنی های زیاد می کردند و روحیه ها را خراب می نمودند.اینها همه به جای خود،در عین حال اگر امام حسن ایستادگی می کرد یک لشکر انبوه در مقابل معاویه به وجود می آورد،لشکری که شاید حد اقل سی چهل هزار نفر باشد،و شاید-آن طور که در تواریخ نوشته اند-تا صد هزار هم امام حسن می توانست لشکر فراهم کند که تا حدی برابری کند با لشکر جرار صد و پنجاه هزار نفری معاویه.نتیجه چه بود؟در صفین،امیر المؤمنین-که در آن وقت نیروی عراق بهتر و بیشتر هم بود-هجده ماه با معاویه جنگید،بعد از هجده ماه که نزدیک بود معاویه شکست کامل بخورد،آن نیرنگ قرآن سر نیزه بلند کردن را اجرا کردند.اگر امام حسن می جنگید،یک جنگ چند ساله ای میان دو گروه عظیم مسلمین شام و عراق رخ می داد و چندین ده هزار نفر مردم از دو طرف تلف می شدند بدون آنکه یک نتیجه نهایی در کار باشد.احتمال اینکه بر معاویه پیروز می شدند-آن طور که شرایط تاریخ نشان می دهد-نیست،و احتمال بیشتر این است که در نهایت امر شکست از آن امام حسن باشد.این چه افتخاری بود برای امام حسن که بیاید دو سه سال جنگی بکند که در این جنگ از دو طرف چندین ده هزار و شاید متجاوز از صد هزار نفر آدم کشته بشوند و نتیجه نهایی اش یا خستگی دو طرف باشد که بروند سر جای خودشان و یا مغلوبیت امام حسن و کشته شدنش در مسند خلافت؟اما امام حسین یک جمعیتی دارد که همه آن هفتاد و دو نفر است.تازه آنها را هم مرخص می کند،می گوید می خواهید بروید بروید، من خودم تنها هستم.آنها ایستادگی می کنند تا کشته می شوند،یک کشته شدن صد در صد افتخار آمیز.

پس این دو تفاوت عجالتا در کار هست:یکی اینکه امام حسن در مسند خلافت بود و اگر کشته می شد،خلیفه در مسند خلافت کشته شده بود،و دیگر اینکه نیروی امام حسن یک نیرویی بود که کم و بیش با نیروی معاویه برابری می کرد و نتیجه شروع این جنگ این بود که این جنگ مدتها ادامه پیدا کند و افراد زیادی از مسلمین کشته شوند بدون اینکه یک نتیجه نهایی صحیحی به دنبال داشته باشد.

عوامل دخیل در قیام امام حسین علیه السلام و مقایسه آن با شرایط زمان امام حسن علیه السلام

امام حسن و امام حسین در سایر شرایط نیز خیلی با یکدیگر فرق داشتند.سه عامل اساسی در قیام امام حسین دخالت داشته است.هر کدام از این سه عامل را که ما در نظر بگیریم می بینیم در زمان امام حسن به شکل دیگر است.عامل اول که سبب قیام امام حسین شد این بود که حکومت ستمکار وقت از امام حسین بیعت می خواست:«خذ الحسین بالبیعة اخذا شدیدا لیس فیه رخصة »حسین را بگیر برای بیعت،محکم بگیر،هیچ گذشت هم نباید داشته باشی،حتما باید بیعت کند.از امام حسین تقاضای بیعت می کردند.از نظر این عامل،امام حسین جوابش فقط این بود:نه،بیعت نمی کنم،و نکرد.جوابش منفی بود.امام حسن چطور؟ آیا وقتی که قرار شد با معاویه صلح کند،معاویه از امام حسن تقاضای بیعت کرد که تو بیا با من بیعت کن(بیعت یعنی قبول خلافت)؟نه،بلکه جزء مواد صلح بود که تقاضای بیعت نباشد و ظاهرا احدی از مورخین هم ادعا نکرده است که امام حسن یا کسی از کسان امام حسن یعنی امام حسین،برادرها و اصحاب و شیعیان امام حسن آمده باشد با معاویه بیعت کرده باشد.ابدا صحبت بیعت در میان نیست.بنا بر این مساله بیعت-که یکی از عواملی بود که امام حسین را وادار کرد مقاومت شدید بکند-در جریان کار امام حسن نیست.

عامل دوم قیام امام حسین دعوت کوفه بود به عنوان یک شهر آماده.مردم کوفه بعد از اینکه بیست سال حکومت معاویه را چشیدند و زجرهای زمان معاویه را دیدند و مظالم معاویه را تحمل کردند واقعا بیتاب شده بودند،که حتی می بینید بعضی معتقدند که واقعا در کوفه یک زمینه صد در صد آماده ای بود و یک جریان غیر مترقب اوضاع را دگرگون کرد.مردم کوفه هجده هزار نامه می نویسند برای امام حسین و اعلام آمادگی کامل می کنند.حال که امام حسین آمد و مردم کوفه یاری نکردند،البته همه می گویند پس زمینه کاملا آماده نبوده،ولی از نظر تاریخی اگر امام حسین به آن نامه ها ترتیب اثر نمی داد،مسلم در مقابل تاریخ محکوم بود،می گفتند یک زمینه بسیار مساعدی را از دست داد.و حال آنکه در کوفه امام حسن اوضاع درست بر عکس بود،یک کوفه خسته و ناراحتی بود،یک کوفه متفرق و متشتتی بود،یک کوفه ای بود که در آن هزار جور اختلاف عقیده پیدا شده بود،کوفه ای بود که ما می بینیم امیر المؤمنین در روزهای آخر خلافتش مکرر از مردم کوفه و از عدم آمادگی شان شکایت می کند و همواره می گوید:خدایا مرا از میان این مردم ببر و بر اینها حکومتی مسلط کن که شایسته آن هستند تا بعد اینها قدر حکومت مرا بدانند.اینکه عرض می کنم «کوفه آماده »یعنی بر امام حسین اتمام حجتی شده بود.نمی خواهم مثل بعضی ها بگویم کوفه یک آمادگی واقعی داشت و امام حسین هم واقعا روی کوفه حساب می کرد.نه،اتمام حجت عجیبی بر امام حسین شد که فرضا هم زمینه آماده نباشد،او نمی تواند آن اتمام حجت را نادیده بگیرد.از نظر امام حسن چطور؟از نظر امام حسن اتمام حجت بر خلاف شده بود،یعنی مردم کوفه نشان داده بودند که ما آمادگی نداریم.آنچنان وضع داخلی کوفه بد بود که امام حسن خودش از بسیاری از مردم کوفه محترز بود و وقتی که بیرون می آمد-حتی وقتی که به نماز می آمد-در زیر لباسهای خود زره می پوشید برای اینکه خوارج و دست پرورده های معاویه زیاد بودند و خطر کشته شدن ایشان وجود داشت،و یک دفعه حضرت در حال نماز بود که به طرفش تیراندازی شد ولی چون در زیر لباسهایش زره پوشیده بود تیر کارگر نشد،و الا امام را در حال نماز با تیر از پا در آورده بودند.

پس،از نظر دعوت مردم کوفه که بر امام حسین اتمام حجتی بود و چون اتمام حجت بود باید ترتیب اثر می داد،در مورد امام حسن بر عکس،اتمام حجت بر خلاف بوده و مردم کوفه تقریبا عدم آمادگی شان را اعلام کرده بودند.

عامل سومی که در قیام امام حسین وجود داشت عامل امر به معروف و نهی از منکر بود، یعنی قطع نظر از اینکه از امام حسین بیعت می خواستند و او حاضر نبود بیعت کند،و قطع نظر از اینکه مردم کوفه از او دعوت کرده بودند و اتمام حجتی بر امام حسین شده بود و او برای اینکه پاسخی به آنها داده باشد آمادگی خودش را اعلام کرد،قطع نظر از اینها مساله دیگری وجود داشت که امام حسین تحت آن عنوان قیام کرد،یعنی اگر از او تقاضای بیعت هم نمی کردند باز قیام می کرد و اگر مردم کوفه هم دعوت نمی کردند باز قیام می نمود.آن مساله چه بود؟مساله امر به معروف و نهی از منکر،مساله اینکه معاویه از روزی که به خلافت رسیده است(در مدت این بیست سال)هر چه عمل کرده است بر خلاف اسلام عمل کرده است،این حاکم جائر و جابر است،جور و عدوانش را همه مردم دیدند و می بینند،احکام اسلام را تغییر داده است،بیت المال مسلمین را حیف و میل می کند،خونهای محترم را ریخته است،چنین کرده،چنان کرده،حالا هم بزرگترین گناه را مرتکب شده است و آن اینکه بعد از خودش پسر شرابخوار قمار باز سگباز خودش را[به عنوان ولایتعهد]تعیین کرده و به زور سر جای خودش نشانده است.بر ما لازم است که به اینها اعتراض کنیم،چون پیغمبر فرمود:

«من رای سلطانا جائرا مستحلا لحرام الله،ناکثا عهده،مخالفا لسنة رسول الله،یعمل فی عباد الله بالاثم و العدوان،فلم یغیر علیه بفعل و لا قول،کان حقا علی الله ان یدخله مدخله.الا و ان هؤلاء قد لزموا طاعة الشیطان...» (4)

اگر کسی حاکم ستمگری را به این وضع و آن وضع و با این نشانیها ببیند و اعتراض نکند به عملش یا گفته اش،آنچنان مرتکب گناه شده است که سزاوار است خدا او را به همان عذابی معذب کند که آن حکمران جائر را معذب می کند.اما در زمان معاویه در اینکه مطلب بالقوه همین طور بود بحثی نیست.برای خود امام حسن که مساله محل تردید نبود که معاویه چه ماهیتی دارد.ولی معاویه در زمان علی علیه السلام معترض بوده است که من فقط می خواهم خونخواهی عثمان را بکنم،و حال می گوید من حاضرم به کتاب خدا و به سنت پیغمبر و به سیره خلفای راشدین صد در صد عمل کنم،برای خودم جانشین معین نمی کنم،بعد از من خلافت مال حسن بن علی است و حتی بعد از او مال حسین بن علی است(یعنی به حق آنها اعتراف می کند)،فقط آنها تسلیم امر کنند(کلمه ای هم که در ماده قرارداده بوده کلمه «تسلیم امر»است)یعنی کار را به من واگذار کنند،همین مقدار،امام حسن عجالتا کنار برود،کار را به من واگذار کنند و من با این شرایط عمل می کنم.ورقه سفید امضا فرستاد،یعنی زیر کاغذی را امضا کرد،گفت هر شرطی که حسن بن علی خودش مایل است در اینجا بنویسد من قبول می کنم،من بیش از این نمی خواهم که من زمامدار باشم و الا من به تمام مقررات اسلامی صد در صد عمل می کنم.تا آن وقت هم که هنوز صابون اینها به جامه مردم نخورده بود.

حالا فرض کنیم الآن ما در مقابل تاریخ این جور قرار گرفته بودیم که معاویه آمد یک چنین کاغذ سفید امضایی برای امام حسن فرستاد و چنین تعهداتی را قبول کرد،گفت تو برو کنار، مگر تو خلافت را برای چه می خواهی؟مگر غیر از عمل کردن به مقررات اسلامی است؟من مجری منویات تو هستم.فقط امر دایر است که آن کسی که می خواهد کتاب و سنت الهی را اجرا کند من باشم یا تو.آیا تو فقط به خاطر اینکه آن کسی که این کار را می کند تو باشی می خواهی چنین جنگ خونینی را بپا کنی؟!اگر امام حسن با این شرایط تسلیم امر نمی کرد، جنگ را ادامه می داد،دو سه سال می جنگید،دهها هزار نفر آدم کشته می شدند،ویرانیها پیدا می شد و عاقبت امر هم خود امام حسن کشته می شد،امروز تاریخ امام حسن را ملامت می کرد،می گفت در یک چنین شرایطی[باید صلح می کرد]،پیغمبر هم در خیلی موارد صلح کرد،آخر یک جا هم آدم باید صلح کند.غیر از این نیست که معاویه می خواهد خودش حکومت کند.بسیار خوب،خودش حکومت کند،نه از تو می خواهد که او را به عنوان خلیفه بپذیری،نه از تو می خواهد که او را امیر المؤمنین بخوانی (5) ،نه از تو می خواهد که با او بیعت کنی،و حتی اگر بگویی جان شیعیان در خطر است،امضا می کند که تمام شیعیان پدرت علی در امن و امان،و روی تمام کینه های گذشته ای که با آنها در صفین دارم قلم کشیدم،از نظر امکانات مالی حاضرم مالیات قسمتی از مملکت را نگیرم و آن را اختصاص بدهم به تو که به این وسیله بتوانی از نظر مالی محتاج ما نباشی و خودت و شیعیان و کسان خودت را آسوده اداره کنی.

اگر امام حسن با این شرایط[صلح را]قبول نمی کرد،امروز در مقابل تاریخ محکوم بود.قبول کرد،وقتی که قبول کرد،تاریخ آن طرف را محکوم کرد.معاویه با آن دستپاچگی که داشت تمام این شرایط را پذیرفت.نتیجه اش این شد که معاویه فقط از جنبه سیاسی پیروز شد،یعنی نشان داد که یک مرد صد در صد سیاستمداری است که غیر از سیاستمداری هیچ چیز در وجودش نیست،زیرا همینقدر که مسند خلافت و قدرت را تصاحب کرد تمام مواد قرارداد را زیر پا گذاشت و به هیچ کدام از اینها عمل نکرد،و ثابت کرد که آدم دغلبازی است،و حتی وقتی که به کوفه آمد صریحا گفت:مردم کوفه!من در گذشته با شما نجنگیدم برای اینکه شما نماز بخوانید،روزه بگیرید،حج کنید،زکات بدهید،«و لکن لا تامر علیکم »من جنگیدم برای اینکه امیر و رئیس شما باشم.بعد چون دید خیلی بد حرفی شد،گفت اینها یک چیزهایی است که خودتان انجام می دهید،لازم نیست که من راجع به این مسائل برای شما پافشاری داشته باشم.شرط کرده بود که خلافت بعد از او تعلق داشته باشد به حسن بن علی و بعد از حسن بن علی بن حسین بن علی،ولی بعد از هفت هشت سال که از حکومتش گذشت شروع کرد مساله ولایتعهد یزید را مطرح کردن شیعیان امیر المؤمنین را-که در متن قرارداد بود که مزاحمشان نشود-به حد اشد مزاحمشان شد و شروع کرد به کینه توزی نسبت به آنها.واقعا چه فرقی هست میان معاویه و عثمان؟هیچ فرقی نیست،ولی عثمان کم و بیش مقام خودش را در میان مسلمین(غیر شیعه)حفظ کرد به عنوان یکی از خلفای راشدین که البته لغزشهایی هم داشته است،ولی معاویه از همان اول به عنوان یک سیاستمدار دغلباز معروف شد که از نظر فقها و علمای اسلام عموما نه فقط ما شیعیان(از نظر شیعیان که منطق جور دیگر است) معاویه و بعد از او،از ردیف خلفا،از ردیف کسانی که جانشین پیغمبرند و آمدند که اسلام را اجرا کنند بکلی خارج شدند و عنوان سلاطین و ملوک و پادشاهان به خود گرفتند.

بنا بر این وقتی که ما وضع امام حسن را با وضع امام حسین مقایسه می کنیم می بینیم که اینها از هیچ جهت قابل مقایسه نیستند.جهت آخری که خواستم عرض بکنم این است که امام حسین یک منطق بسیار رسا و یک تیغ برنده داشت.آن چه بود؟ من رای سلطانا جائرا مستحلا لحرام الله...کان حقا علی الله ان یدخله مدخله... اگر کسی حکومت ستمگری را ببیند که چنین و چنان کرده است و سکوت کند،در نزد پروردگار گناهکار است.اما برای امام حسن این مساله هنوز مطرح نیست.برای امام حسن حد اکثر این مطرح است که اگر اینها بیایند، بعد از این چنین خواهند کرد.اینکه «اگر بیایند بعد از این چنین می کنند»غیر از این است که یک کاری کرده اند و ما الآن سند و حجتی درمقابل اینها بالفعل داریم.

این است که می گویند صلح امام حسن زمینه را برای قیام امام حسین فراهم کرد.لازم بود که امام حسن یک مدتی کناره گیری کند تا ماهیت امویها که بر مردم مخفی و مستور بود آشکار شود تا قیامی که بناست بعد انجام گیرد،از نظر تاریخ قیام موجهی باشد.پس از همین قرارداد صلح که بعد معلوم شد معاویه پایبند این مواد نیست،عده ای از شیعیان آمدند به امام حسن عرض کردند:دیگر الآن این قرارداد صلح کان لم یکن است-و راست هم می گفتند زیرا معاویه آن را نقض کرد-و بنا بر این شما بیایید قیام کنید.فرمود:نه،قیام برای بعد از معاویه، یعنی کمی بیش از این باید به اینها مهلت داد تا وضع خودشان را خوب روشن کنند،آن وقت وقت قیام است.معنی این جمله این است که اگر امام حسن تا بعد از معاویه زنده می بود و در همان موقعی قرار می گرفت که امام حسین قرار گرفت،قطعا قیام می کرد.

بنا بر این از نظر هر سه عاملی که انگیزه های صحیح و مشروع و جدی قیام امام حسین بود، وضع امام حسن با وضع امام حسین کاملا متفاوت و متغایر بود.از او تقاضای بیعت می کردند و از این بیعت نمی خواستند.(خود بیعت کردن یک مساله ای است.)برای امام حسین از ناحیه مردم کوفه اتمام حجتی شده بود و مردم می گفتند کوفه دیگر بعد از بیست سال بیدار شده است،کوفه بعد از بیست سال معاویه غیر از کوفه قبل از بیست سال است،اینها دیگر قدرشناس علی شده اند،قدرشناس امام حسن شده اند،قدرشناس امام حسین شده اند،نام امام حسین که در میان مردم کوفه برده می شود اشک می ریزند،دیگر درختها میوه داده اند و زمینها سرسبز شده است،بیا که آمادگی کامل است.این دعوتها برای امام حسین اتمام حجت بود. برای امام حسن بر عکس بود،هر کس وضع کوفه را مشاهده می کرد می دید کوفه هیچ آمادگی ندارد.مساله سوم مساله فساد عملی حکومت است.(فساد حاکم را عرض نمی کنم، فساد حاکم یک مطلب است،فساد عمل حکومت مطلب دیگری است.)معاویه هنوز در زمان امام حسن دست به کار نشده است تا ماهیتش آشکار گردد و تحت عنوان امر به معروف و نهی از منکر زمینه ای[برای قیام موجود]باشد یا به اصطلاح تکلیفی بالفعل به وجود آید،ولی در زمان امام حسین صد در صد اینچنین بود.

مواد قرارداد

حال من مقداری از مواد قرارداد را برایتان می خوانم تا ببینید وضع قرارداد چگونه بوده است. مواد قرارداد را به این شکل نوشته اند:

1.«حکومت به معاویه واگذار می شود (6) بدین شرط که به کتاب خدا و سنت پیغمبر و سیره خلفای شایسته عمل کند.»

[در اینجا لازم است مطلبی را عرض کنم:]امیر المؤمنین یک منطقی دارد و آن منطق این است که می گوید:به خاطر اینکه خودم خلیفه باشم یا دیگری،با اینکه خلافت حق من است قیام نمی کنم،آن وظیفه مردم است.من آن وقت قیام می کنم که آن کسی که خلافت را بر عهده گرفته است کارها را از مجرا خارج کرده باشد.در نهج البلاغه است:«و الله لاسلمن ما سلمت امور المسلمین و لم یکن فیها جور الا علی خاصة » (7) یعنی مادامی که ظلم فقط بر شخص من است که حق مرا از من گرفته اند و منهای این سایر کارها در مجرای خودش است، من تسلیمم،من آن وقت قیام می کنم که کارهای مسلمین از مجرا خارج شده باشد.

این ماده قرارداد این است[و در واقع]امام حسن اینچنین قرارداد می بندد:مادامی که ظلم فقط به من است و مرا از حق خودم محروم کرده اند ولی آن غاصب متعهد است که امور مسلمین را در مجرای صحیح اداره کند،من به این شرط حاضرم کنار بروم.

2.«پس از معاویه حکومت متعلق به حسن است و اگر برای او حادثه ای پیش آمد متعلق به حسین.»این جمله مفهومش این است که این صلح یک مدت موقتی دارد،نه اینکه[امام حسن] گفت دیگر ما گذشتیم و رفتیم،این تو و این خلافت،تا هر وقت هر کار می خواهی بکن،نه،«تا معاویه هست »،این صلح تا زمان معاویه است،شامل بعد از زمان معاویه نمی شود،پس معاویه حق ندارد برای بعد از زمان خودش توطئه ای بچیند:«و معاویه حق ندارد کسی را به جانشینی خود انتخاب کند.»

3.معاویه در شام لعن و ناسزای به امیر المؤمنین را رسم کرده بود.این را در متن صلحنامه قید کردند که باید این عمل زشت موقوف باشد:«معاویه باید ناسزا به امیر المؤمنین و عنت بر او را در نمازها ترک کند و علی را جز به نیکی یاد ننماید»که این را هم معاویه تعهد و امضا کرد.اینها روی علی تبلیغ می کردند،می گفتند علی را ما به این دلیل لعنت می کنیم که-العیاذ بالله-او از دین اسلام خارج شده بود.آدمی که اینجا امضا می دهد،لا اقل این مقدار اتمام حجت بر او شده که تو اگر علی را یک آدمی می خوانی که واقعا مستحق لعن است پس چرا متعهد می شوی که او را جز به نیکی یاد نکنی،و اگر مستحق لعن نیست و آن طور که متعهد شده ای درست است پس چرا این طور عمل می کنی؟!که بعد،این را هم زیر پا گذاشت و تا نود سال این کار ادامه پیدا کرد.

4.«بیت المال کوفه که موجودی آن پنج میلیون درهم است مستثنی است و«تسلیم حکومت »شامل آن نمی شود و معاویه باید هر سالی دو میلیون درهم برای حسن بفرستد.»این قید را کرده بودند برای همین که می خواستند نیاز شیعیان را از دستگاه حکومت معاویه رفع کنند که اینها مجبور نباشند و بدانند اگر نیازی داشته باشند می شود خود امام حسن و امام حسین مرتفع کنند.«و بنی هاشم را از بخششها و هدیه ها بر بنی امیه امتیاز دهد و یک میلیون درهم در میان بازماندگان شهدایی که در کنار امیر المؤمنین در جنگهای جمل و صفین کشته شده اند تقسیم کند و اینها همه باید از محل خراج «دارابجرد»تادیه شود. »دارابجرد در اطراف شیراز است که خراج و مالیات این نقطه را به بنی هاشم اختصاص دادند.

5.«مردم در هر گوشه از زمینهای خدا(شام یا عراق یا یمن و یا حجاز)باید در امن و امان باشند و سیاهپوست و سرخپوست از امنیت برخوردار باشند و معاویه باید لغزشهای آنان را نادیده بگیرد.»مقصود کینه توزی هایی است که به گذشته مربوط می شود،چون اینها اغلب کسانی بوده اند که در گذشته با معاویه در صفین جنگیده اند.«و هیچ کس را بر خطاهای گذشته اش مؤاخذه نکند و مردم عراق را به کینه های گذشته نگیرد.اصحاب علی در هر نقطه ای که هستند در امن و امان باشند و کسی از شیعیان علی مورد آزار واقع نشود و یاران علی بر جان و مال و ناموس و فرزندانشان بیمناک نباشند و کسی ایشان را تعقیب نکند و صدمه ای بر آنان وارد نسازد و حق هر حقداری بدو برسد و هر آنچه در دست اصحاب علی است از آنان باز گرفته نشود.به قصد جان حسن بن علی و برادرش حسین و هیچیک از اهل بیت رسول خدا توطئه ای در نهان و آشکار چیده نشود.»این مواد،مخصوصا ماده 5 و ماده 3 که مساله لعن امیر المؤمنین است،اگر چه از همان شرط اول تامین شده(زیرا وقتی که او متعهد می شود که به کتاب خدا و سنت پیغمبر و سیره خلفای راشدین!650 عمل کند،طبعا اینها را در آن مستتر است)ولی معذلک اینها را که می دانستند مورد توجه خاص معاویه است و بر خلاف عمل می کند،برای اینکه بعدها هیچ گونه تاویل و توجیهی در خصوص این کارها به کار نبرد،به طور خصوصی در مواد قرارداد گنجاندند.«و در هیچیک از آفاق عالم اسلام ارعاب و تهدیدی نسبت به آنان انجام نگیرد.»خواستند نشان بدهند که ما از حالا به روش تو بدبین هستیم.

اینها بود مجموع مواد این قرارداد.معاویه نماینده ای داشت به نام عبد الله بن عامر.او را با نامه ای که زیر آن را امضا کرده بود فرستاد نزد امام حسن و گفت:شرایط همه همان است که تو می گویی،هرچه تو در آن صلحنامه بگنجانی من آن را قبول دارم.امام حسن هم این شرایط را در صلحنامه گنجانید.بعد هم معاویه با قسمهای خیلی زیادی که من خدا و پیغمبر را ضامن قرار می دهم،اگر چنین نکنم چنان،اگر چنین نکنم چنان،همه این شرایط را گفت و این قرارداد را امضا کردند.

بنا بر این به نظر نمی رسد که در صلح امام حسن،در آن شرایطی که امام حسن می زیست ایرادی باشد،و مقایسه کردن میان صلح امام حسن در مسند خلافت با قیام امام حسین به عنوان یک معترض،با اینهمه اختلافات دیگری که عرض کردم،مقایسه صحیحی نیست،یعنی به نظر این جور می رسد که اگر امام حسن در آن وقت نبود و بعد از شهادت امیر المؤمنین امام حسن خلیفه شده بود،قرارداد صلح امضا می کرد،و اگر امام حسن تا بعد از معاویه زنده بود،مثل امام حسین قیام می کرد،چون شرایط مختلف بوده است.

پرسش و پاسخ

-اگر امیر المؤمنین به جای امام حسن می بود آیا صلح می کرد یا نه؟حضرت علی می فرمود: من حاضر نیستم یک روز حکومت معاویه را تحمل کنم.چگونه امام حسن راضی به حکومت معاویه شد؟

استاد:این سؤال را که اگر حضرت امیر درجای حضرت امام حسن بود صلح می کرد یا نه،به این شکل نمی شود جواب داد،بله،اگر شرایط حضرت علی مثل شرایط حضرت امام حسن می بود صلح می کرد،اگر بیم کشته شدنش در مسند خلافت می رفت.ولی می دانیم که شرایط حضرت امیر با شرایط امام حسن خیلی متفاوت بود،یعنی این نابسامانیها در اواخر دوره حضرت امیر پیدا شد و لهذا جنگ صفین هم جنگی بود که در حال پیشرفت بود و اگر خوارج از داخل انشعاب نمی کردند مسلم امیر المؤمنین پیروز شده بود.در این جهت بحثی نیست.و اما اینکه شما فرمودید چرا امیر المؤمنین حاضر نیست یک روز حکومت معاویه را قبول کند ولی امام حسن حاضر می شود؟شما ایندو را با همدیگر مخلوط می کنید.حضرت امیر حاضر نیست یک روز معاویه به عنوان نایب او و به عنوان منصوب از قبل او حکومت کند،ولی امام حسن که نمی خواهد معاویه را نایب و جانشین خود قرار!652 دهد،بلکه می خواهد خود کنار برود.صلح امام حسن کنار رفتن است نه متعهد بودن.در متن این قرارداد هیچ اسمی از خلافت برده نشده،اسمی از امیر المؤمنین برده نشده،اسمی از جانشین پیغمبر برده نشده، سخن این است که ما کنار می رویم،کار به عهده او،ولی به شرط آنکه این که شخصا صلاحیت ندارد،کار را درست انجام دهد و متعهد شده که درست عمل کند.پس ایندو خیلی تفاوت دارد. امیر المؤمنین گفت:من حاضر نیستم یک روز کسی مثل معاویه از طرف من نایب من در جایی باشد.امام حسن هم حاضر به چنین چیزی نبود،و شرایط صلح نیز شامل چنین چیزی نیست.

-آیا امیر المؤمنین راجع به چگونگی برخورد با معاویه،وصیتی به امام حسن کرده بودند؟

استاد:یادم نمی آید که تا به حال برخورد کرده باشم در وصیتهای حضرت امیر که چیزی راجع به این جهت گفته باشند،ولی ظاهرا وضع روشن بوده،اگر در متن تاریخ هم نمانده باشد وضع روشن بوده است.امیر المؤمنین خودش تا آخر طرفدار جنگ با معاویه بود و حتی همان اواخر هم که وضع امیر المؤمنین نا بسامان بود،باز چیزی که امیر المؤمنین را ناراحت می داشت وضع معاویه بود و معتقد بود که باید با معاویه جنگید تا او را از میان برد.شهادت امیر المؤمنین مانع جنگ جدید با معاویه شد.آن خطبه معروفی که در نهج البلاغه است که حضرت مردم را دعوت به جهاد کرد و بعد،از اصحاب باوفایش که در صفین کشته شدند یاد کرد و فرمود:«این اخوانی الذین رکبوا الطریق و مضوا علی الحق،این عمار و این ابن التیهان و این ذو الشهادتین؟» (8) و بعد گریست،این خطابه را در نماز جمعه خواند،مردم را دعوت کرد که حرکت کنند،و نوشته اند هنوز جمعه دیگر نرسیده بود که ضربت خورد و شهید شد.امام حسن هم در ابتدا تصمیم به جنگیدن با معاویه داشت،ولی آنچه که از اصحابش ظهور و بروز کرد از عدم آمادگی و اختلافات داخلی،تصمیم امام حسن را از جنگ منصرف به صلح کرد، یعنی امام حسن دید این جنگیدن یک جنگیدن افتضاح آمیزی است،با این مردم جنگیدن افتضاح و رسوایی است.در«ساباط »اصحاب خودش آمدند با نیزه به پای او زدند.

یکی از امتیازات بزرگ جریان امام حسین این است که امام حسین یک هسته نیرومند ایمانی به وجود آورد که اینها در مقابل هر چه شداید بود مقاومت کردند.تاریخ می نویسد که یک نفر از اینها به لشکر دشمن رفته باشد،ولی تاریخ می نویسد که عده زیادی از لشکر دشمن در همان وقایع عاشورا به اینها ملحق شدند،یعنی در اصحاب امام حسین کسی نبود که ضعف نشان دهد مگر یک نفر(یا دو نفر)به نام ضحاک بن عبد الله مشرقی که از اول آمد به امام حسین گفت:من با شما می آیم ولی یک شرطی با شما دارم و آن این است که تا وقتی که احتمال بدهم وجود من به حال شما مفید است هستم،ولی از آن ساعتی که بدانم دیگر ذره ای به حال شما نمی توانم مفید باشم مرخص شوم.با این شرط حاضر شد،امام هم قبول کرد.آمد و تا روز عاشورا و تا آن لحظات آخر بود،بعد آمد نزد امام و گفت:من طبق شرطی که کردم الآن دیگر می توانم بروم،چون حس می کنم که دیگر وجود من برای شما هیچ فایده ای ندارد.فرمود:می خواهی بروی برو.یک اسب بسیار دونده عالی داشت،سوار این اسب شد و چند شلاق محکم به آن زد که اسب را به اصطلاح اجیر و آماده کرده باشد.اطراف محاصره بود.نقطه ای را در نظر گرفت.یکمرتبه به قلب لشکر دشمن زد ولی نه به قصد محاربه،به قصد اینکه لشکر را بشکافد و فرار کند.زد و خارج شد.عده ای تعقیبش کردند.نزدیک بود گرفتار شود.اتفاقا در میان تعقیب کنندگان شخصی بود که از آشنایان او بود،گفت:کاری به او نداشته باشید،او که نمی خواهد بجنگد،می خواهد فرار کند.رهایش کردند،رفت.ولی غیر از این،هیچ کس ضعف نشان نداد.اما اصحاب امام حسن ضعف و رسوایی نشان دادند.[اگر حضرت صلح نمی کرد]یک کشته شدنی بود برای امام حسن مقرون به رسوایی از طرف اصحاب خودش. پس اینها با همدیگر تفاوت دارد.

غرض این است که امیر المؤمنین باز هم تصمیم به جنگ داشت و امام حسن هم در ابتدا تصمیم به جنگ داشت ولی اموری که از مردم کوفه ظهور و بروز کرد مانع شد که امام به جنگ ادامه دهد.حتی امام لشکرش را به همان مقدار کمی هم که آمدند،بیرون از شهر زد، گفت:بروید در نخیله کوفه.خودش هم خطبه خواند،مردم را دعوت کرد،و وقتی هم که خطبه خواند یک نفر جواب مثبت نداد تا عدی بن حاتم بلند شد و مردم را ملامت کرد و بعد گفت: من خودم که راه افتادم،و خودش راه افتاد.یک هزار نفری هم داشت.بعد دیگران راه افتادند و بعد خود امام حسن راه افتاد رفت به نخیله کوفه.ده روز آنجا بود.فقط چهار هزار نفر جمع شدند.بار دوم حضرت آمد مردم را بسیج کرد.این بار جمعیت زیاد آمدند،ولی باز هم همان جا ضعف نشان دادند.به یک عده از رؤسایشان پول دادند،شب فرار کردند و رفتند،یک عده به شکل دیگر و یک عده به شکل دیگر.حضرت دید زمینه دیگر زمینه جنگیدن افتخار آمیز نیست.

-اینکه فرمودید اگر امام حسن صلح نمی کرد تاریخ او را ملامت می کرد که چرا با اینکه می توانستی شرایط خود را در صلحنامه بگنجانی این کار را نکردی،درست به نظر نمی رسد، زیرا مردم فرستادن کاغذ سفید امضا برای امام حسن را یک نیرنگ تلقی می کردند،چرا که این کار بدین معنی است که تو هرچه می خواهی بنویس،من که حرفهای تو را قبول ندارم. معاویه را مردم در زمان حضرت امیر شناخته بودند...

استاد:اتفاقا در آن سفید امضا معاویه می توانست نیرنگ دیگری به کار ببرد و آن این است که ببیند شرایطی که امام حسن می نویسد یک شرایط اسلامی است یا شرایط غیر اسلامی.چون معاویه از نظر وضع و موقعیت خودش-از نظر واقعیت هم همین طور-می خواست روشن شود که امام حسن چه می خواهد(هم امام حسن می خواست این کار بشود و هم معاویه)،آیا شرایط او به نفع خودش است یا به نفع مسلمین؟ما دیدیم همه شرایط به نفع مسلمین بود و غیر از این،امام حسن نه می توانست بکند و نه می کرد.شما می گویید که مردم این را نیرنگ تلقی می کردند.اتفاقا مردم می گفتند چه آدم خوبی است![و به امام حسن می گفتند] حرفهایت را بزن،ببینیم آخر تو چه می خواهی؟آیا حرفت فقط این است که من باید خلیفه باشم یا حرف دیگری داری؟اگر حرف دیگری داری،این که حاضر است که واقعا مسلمین را به سعادت برساند.

شما بعد فرمودید که معاویه را مردم در زمان حضرت امیر شناخته بودند.اتفاقا قضیه این طور است که مردم معاویه را بد آدمی شناخته بودند و خوب حاکمی،و اینکه مردم کوفه سست شدند یکی به همین خاطر بود،می گفتند درست است که معاویه آدم بدی است ولی با رعیت خیلی خوب است،ببین با شامیها چگونه رفتار می کند!چقدر شامیها از او راضی هستند! آنهایی که معاویه را شناخته بودند به این صورت شناخته بودند که درست است که آدم بدی است اما حاکم خوبی است،اگر او حاکم شود هیچ فرقی میان مردم کوفه و غیر کوفه نخواهد گذاشت.مخصوصا معروف شده بود به حلم و بردباری.معاویه یک حلم سیاسی ای داشت و مورخین به او عیب گرفته اند که نتوانست حلم سیاسی خود را در مورد کوفه عملی کند،و اگر می کرد از نظر معنوی هم پیروز می شد.معاویه معروف بود به حلم سیاسی.مردم می رفتند به او فحش می دادند،می خندید و در آخر پول می داد و آنها را جلب می کرد.می گفتند برای حکومت بهتر از این دیگر نمی شود پیدا کرد،حالا آدم بدی است آدم بدی باشد.امام حسن هم بر همین اساس[تصمیم به صلح گرفت،و گویی به مردم می گفت]بسیار خوب،ما این آدم بد را آوردیم که کارها را خوب انجام دهد،حال ببینید آن طور که شما انتظار دارید که این آدم بد کارها را خوب انجام دهد انجام خواهد داد یا انجام نخواهد داد.هرگز معاویه به عنوان یک حاکم جائر شناخته نشده بود،به عنوان یک مرد جاه طلب شناخته شده بود نه بیش از آن. معاویه را واقعا دوران صلح امام حسن شناساند از نظر اینکه چگونه حاکمی است.

-آیا امام حسین هم صلحنامه را امضا کرده اند یا خیر؟و آیا ایشان به صلح امام حسن اعتراضی داشته اند یا خیر؟

استاد:من جایی ندیده ام که امام حسین هم صلحنامه را امضا کرده باشد،از باب اینکه ضرورتی نداشته که امام حسین امضا کند،چون امام حسین آن وقت به عنوان یک نفر تابع بود و تسلیم امام حسن،و هر چه که امام حسن می کرد آن را قبول داشت و متعهد بود.حتی یک عده ای که با صلح امام حسن مخالف بودند آمدند نزد امام حسین که ما این صلح را قبول نداریم،آیا بیاییم با تو بیعت کنیم؟فرمود:نه،هر چه برادرم حسن کرده من تابع همان هستم. از نظر تاریخ،مسلم این است که امام حسین صد در صد تابع امام حسن بود (9) ،یعنی کوچکترین ابراز مخالفتی از امام حسین نسبت به این صلح ابراز نشده،و دیده نشده که جایی اعتراض کند که من با این صلح موافق نیستم و بعد که ببیند امام حسن مصمم به صلح است تسلیم شود،نه،هیچ اعتراضی از او دیده نشده است.

پی نوشتها

1- حالا من کاری ندارم که در این جهت تفاوتی هست که امام حسین معترض بر حق بود و امام حسن امام بر حق و معترض معترض باطل،وضع را از نظر اجتماعی عرض می کنم.

2- که بحق هم شورش کرده بودند،یعنی اعتراضهایشان همه بجا بود(سنیها هم،اکنون قبول دارند که معترضین به عثمان اعتراضهایشان بجا بود)و لهذا علی علیه السلام در دوره خلافتش هم اینها را گرامی می داشت.در میان معترضین و قتله عثمان افرادی مثل محمد بن ابی بکر و مالک اشتر بودند،و اینها بعدها از خواص و از خصیصین امیر المؤمنین شدند چنانکه قبل از آن هم بودند.

3- نهج البلاغه صبحی صالح،خطبه 240.

4- تاریخ طبری،ج 7/ص 300.

5- قید کردند که معاویه هیچ گاه توقع نداشته باشد که امام حسن او را«یا امیر المؤمنین »خطاب کند.

6- تعبیر اینجا«حکومت »است که این،تعبیر فارسی آن است ولی عبارت عربی «تسلیم امر»است،یعنی کار به او واگذار می شود.

7- نهج البلاغه صبحی صالح،خطبه 74.

8- نهج البلاغه صبحی صالح،خطبه 182.

9- از نظر تاریخ عرض می کنیم و الا از نظر امامت که ما نمی توانیم تفکیک کنیم.

سه شنبه, 23 شهریور 1400 14:53

شهادت حضرت رقیه (س)

پنجم ماه صفر روز شهادت حضرت رقیه (س) است. حضرت رقیه (س) دختر امام حسین (ع) در واقعه عاشورا سه سال سن داشتند که بعد از شهادت پدر و یارانش در عصر عاشورا، به همراه دیگر زنان بنی‌هاشم توسط سپاه یزید به اسیری رفتند و در خرابه‌های شام به شهادت رسیدند.

 

درباره شهادت حضرت رقیه(س)

 

یکی از شهیدان قیام حسینی که نقش بسیار تاثیرگذاری درتبدیل واقعه عاشورا به یک جریان سیال تاریخی داشت، حضرت رقیه (س)، دختر سه‌ساله امام حسین (ع) است (که بارگاه آن مخدره در شهر شام واقع شده است). در قسمتی از مستندات تاریخی، جریان تعمیر و بازسازی قبر این بانوی سه ساله ذکر شده که بدین صورت است: چندین بار سید ابراهیم دمشقی و خانواده‌اش در عالم رویا خواب این بانوی سه ساله را می‌بینند. در خواب از سید ابراهیم خواسته می‌شود که به نزد والی شام برود و از او بخواهد که قبر را تعمیر کنند؛ زیرا داخل قبر آن حضرت آب جمع شده بود و جسم مطهر ایشان معذب بود.

 

والی شام با مطلع شدن از این جریان از علمای شیعه و سنی خواست که غسل کنند و در نزد مرقد آن بانو جمع شوند و قرار بر این شد که قفل به دست هر شخصی باز شد، متصدی نبش قبر و تعمیر آن شود. قفل تنها به دست سید ابراهیم دمشقی که نسبش منتهی به سید مرتضی علم الهدی می‌شود، باز شد و بدن شریف آن حضرت را به مدت سه روز از قبر خارج کردند و به تعمیر آن پرداختند. (برای اطلاع از جزئیات بیشتر به کتاب لهوف سیدبن طاووس مراجعه شود)

 

شهادت غم انگیز حضرت رقیه بر اساس 3 منبع

 

شهادت غم انگیز حضرت فاطمه صغری و یا رقیه علیها سلام، دختر امام حسین(ع) چنین است:

 

عصر روز سه شنبه در خرابه در کنار حضرت زینب(س) نشسته بود. جمعی از کودکان شامی را دید که در رفت و آمد هستند.

 

پرسید: عمه جان! اینان کجا می روند؟ حضرت زینب(س)فرمود: عزیزم این ها به خانه هایشان می روند. پرسید: عمه! مگر ما خانه نداریم؟ فرمودند: چرا عزیزم، خانه ما در مدینه است. تا نام مدینه را شنید، خاطرات زیبای همراهی با پدر در ذهن او آمد.

 

بلافاصله پرسید: عمه! پدرم کجاست؟ فرمود: به سفر رفته. طفل دیگر سخن نگفت، به گوشه خرابه رفته زانوی غم بغل گرفت و با غم و اندوه به خواب رفت. پاسی از شب گذشت. ظاهراً در عالم رؤیا پدر را دید. سراسیمه از خواب بیدار شد، مجدداً سراغ پدر را از عمه گرفت و بهانه جویی نمود، به گونه ای که با صدای ناله و گریه او تمام اهل خرابه به شیون و ناله پرداختند.

 

خبر را به یزید رساندند، دستور داد سر بریده پدرش را برایش ببرند. رأس مطهر سید الشهدا را در میان طَبَق جای داده، وارد خرابه کردند و مقابل این دختر قرار دادند. سرپوش طبق را کنار زد، سر مطهر سید الشهدا را دید، سر را برداشت و درآغوش کشید.

 

بر پیشانی و لبهای پدر بوسه زد و آه و ناله اش بلند تر شد، گفت: پدر جان چه کسی صورت شما را به خونت رنگین کرد؟ پدر جان چه کسی رگهای گردنت را بریده؟ پدر جان «مَن ذَالَّذی أَیتَمَنی علی صِغَرِ سِنِّیِ» چه کسی مرا در کودکی یتیم کرد؟ پدر جان یتیم به چه کسی پناه ببرد تا بزرگ بشود؟ پدر جان کاش خاک را بالش زیر سرم قرار می دادم، ولی محاسنت را خضاب شده به خونت نمی دیدم.

 

دختر خردسال حسین(ع) آن قدر شیرین زبانی کرد و با سر پدر ناله نمود تا خاموش شد. همه خیال کردند به خواب رفته. وقتی به سراغ او آمدند، از دنیا رفته بود. شبانه غساله آوردند، او را غسل دادند و در همان خرابه مدفون نمودند.

 

از کهن ترین منابعی که نام آن حضرت با لفظ "رقیه" یاد شده است، قصیده سیف بن عمیره نخعی کوفی از اصحاب امام جعفر صادق(ع) و امام موسی کاظم (ع) است.

 

مرقد حضرت رقیه (س)

 

محل دفن حضرت رقیه (س) کنار یک بازارچه قدیمی و با فاصله از مسجد اموی در دمشق قرار دارد و تا کنون چند بار تعمیر شده است. شواهد و مدارک درباره وجود شریف آن حضرت و استقرار قبر آن حضرت در مکان فعلی حرم مطهر ایشان همراه با معجزات و کرامات بسیار است. مرقد آن مخدره تبدیل به مرکزی برای تبلیغ شیعیان شد به طوری که جنایات معاویه نسبت به اسلام کمتر شد.

 

زیارت نامه حضرت رقیه (س)

 

اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا سَیِّدَتَنـا رُقَیَّةَ، عَلَیْکِ التَّحِیَّةُ وَاَلسَّلامُ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَکاتُهُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یـا بِنْتَ رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یـا بِنْتَ اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ عَلِیِّ بْنِ اَبی طالِبِ،

 

اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ سَیِّدَةِ نِسـاءِ الْعالَمینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ خَدیجَةَ الْکُبْری اُمِّ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ وَلِیِّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا اُخْتَ وَلِیِّ اللهِ،

 

اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ الْحُسَیْنِ الشَّهیدِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الصِّدّیقَةُ الشَّهیدَةِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الرَّضِیَّةُ الْمَرْضِیَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا التَّقیّةُ النَّقیَّةُ،

 

اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الزَّکِیَّةُ الْفاضِلَةُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الْمَظْلُومَةُ الْبَهِیَّةُ، صَلَّی اللهُ عَلَیْکِ وَعَلی رُوحِکِ وَبَدَنِکِ، فَجَعَلَ اللهُ مَنْزِلَکِ وَمَاْواکِ فِی الْجَنَّةِ مَعَ آبائِکِ وَاَجْدادِکِ،

 

الطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ الْمَعْصُومینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَی الدّارِ، وَعَلَی الْمَلائِکَةِ الْحـافّینَ حَوْلَ حَرَمِکِ الشَّریفِ،

 

وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَکاتُهُ، وَصَلَّی اللهُ عَلی سَیِّدِنا مُحَمَّد وَآلِهِ الطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ وَسَلَّمَ تَسْلیماً برَحْمَتِکَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ

 

زیارت نامه حضرت رقیه

 

درود بر تو ای بزرگ ما رقیه که بر تو باد احترام و سلام و عنایات و برکات خداوندگار ما. به تو ادای احترام می کنم ای دخت امیر المومنین علی بن ابی طالب، در برابر عظمتت تعظیم می نمایم ای دختر فاطمه زهرا که مادرت بزرگ زنان دو جهان است، تسلیم مقام توام ای دختر یادگار خدیجه کبری، که سمت مادری داشت بر مردان و زنان با ایمان. سلام بر تو ای دختر ولی خدا،

 

درود بر تو ای خواهر دوست خدا. سلامتی بر تو ای دخت حسین شهید، دعا نثارت ای که هستی راستگو و حاضر در دینت.

 

سلام بر تو ای که از راهت راضی بودی و خدا از مسیرت خشنود، در برابرت خاضعم ای پرهیزکار و پاکیزه تن ف تحیت بر تو ای تزکیه شده برتر، تسلیم مقام توام، ای که بودی در مظالم و با ارزشت همه را تحمل کرده افشا نمودی، صلوات خداوند بر تو و بر روح تو و جسمت. خداوند تبارک و تعالی خانه و زندگی تو را در بهشت قرار داده در کنار پدران و اجداد پاک و گرامی معصومت،

 

درود بر شما به آنچه که صبر کردید. پس چه زندگی زیبایی در انتظار شماست، و نیز به فرشتگان پاسدار حرمت که نگهبان مقامات می باشند کرنش می کنم و در خاتمه با تمام وجود به خاندان معظم رسول خدا محمد (صل الله علیه وآله و سلم) دعا کرده و الطاف و مراحم الهی را مسئلت می کنم.

 

شرح شمع: صفحه 310 - نفس المهموم456 -الدمع الساکه141

حجت‌الاسلام رفیعی درباره ویژگی یاران امام حسین علیه‌السلام گفت: یکی از مهم‌ترین خصلت‌هایی که اصحاب امام حسین (ع) به دنبال تربیت‌های حسینی واجد آن شدند، صبر بود. باید توجه داشت زندگی فراز و نشیب دارد، همیشه بر وفق مرادمان نیست، از حکمت بسیاری از امور سر در نمی‌آوریم. افق دید ما غالباً محدود است؛ اینجاست که صفت صبر خودش را به صورت صفتی فعال نه منفعل و به صورت ارزشی والا نشان می‌دهد. صفتی است که بعدها آثار و نتایجش را متوجه می‌شویم. بیش از صد آیه درباره صبر وجود دارد که یا دعوت به صبر است و یا دعوت کردن دیگران به صبر و یا الگوگیری از خوبان بشر در قبال مسائل. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود «ثَوابُ الصَّبرِ أعلى الثَّوابِ.»؛ یعنی ثواب صبر بسیار مرتفع و بالاست. 

وی با بیان اینکه ما امروز در جامعه‌مان با مشکلات متعددی مواجهیم و باید صبر پیشه کنیم، گفت: اگر اطرافتان را بررسی کنید، کسی نیست که از مشکلات مستثنی باشد؛ بنابراین ضروری است برای کسب صفت صبر تلاش کنیم؛ قدرت تحمل و از کوره در نرفتن، نیاز به چند مقدمه دارد: اول اینکه درک  صحیحی نسبت به حوادث داشته باشیم.  مسلمانان در نبرد احد شکست خوردند. ناراحت شدند که چرا این قدر به ما صدمه و زخم رسیده و شهید شدیم؟ آیه آمد «إِنْ يَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ» اگر به شما آسیبی رسید، به آنها هم قبلاً آسیبهایی رسید؛ « وَ تِلْكَ الْأَيَّامُ نُدَاوِلُهَا بَيْنَ النَّاسِ»؛ همیشه قرار نیست که دشمن آسیب بخورد،‌ بلکه گاهی به دلیل اشتباهات محاسباتی و یا دلایل دیگر شما هم کشته و زخمی می‌دهید. این آیه می‌گوید باید درک صحیحی از حقایق داشته باشیم.

حجت الاسلام رفیعی پرهیز از رفتارهای ناپسند و ناشکیبایی را یکی دیگر از راه‌های صبر بر شمرده و گفت: باید بدانیم رفتارهای ناپسند، ناشکیبایی، تندی و حرف‌های نادرست، تأثیری در حوادث ندارد؛ مثلاً کودکی که از دنیا رفته، آیا اگر جزع و فزع کنید، زنده می‌شود؟ فردی کودکش از دنیا رفت. امیرالمؤمنین علیه‌السلام به او نامه نوشت که اگر جزع کنی، وِزر و بارت را زیاد کردی، اما اگر صبر کنی، اجر خواهی برد.

وی افزود: نکته سوم درباره آثاری است که بر صبر مترتب است؛ خداوند در آیه‌ای از قرآن رحمتش را به صابران می‌دهد «أُولَئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ» (157 بقره) یا اجر بدون حساب می‌دهد. رسول خدا صلی الله علیه و آله گاهی عبور می‌کرد و خاندان یاسر را در حال شکنجه می‌دید. می‌فرمود صَبراً یا آل یاسِر؛ یعنی آل یاسر صبر کنید. در انتها سمیه و یاسر شهید شدند. خود سیدالشهداء (ع) در شب عاشورا خطاب به فرزندان عقیل فرمود صَبراً یا آل عَقیل. شب عاشورا زمانی که خواهر بزرگوارشان زینب سلام‌الله علیها عنان از کف داد،‌ فرمود یا اُخْتاه اِصْبِری؛ ای خواهرم صبر کن. رسول خدا (ص) فرمود إِذَا أَرَادَ اللَّهُ عَبداً إبتلاه. گاهی انسان مبتلا می‌شود، در زندگی همه ما هم مبتلا به بلایا هستیم. حضرت اباعبدالله (ع) ابتلایش به کربلا بود. حضرت ایوب هفت سال مبتلا به فقر و نداری شد. 

این سخنران مذهبی ادامه داد: برای کسب صفت صبر، سخنان امام حسین علیه‌السلام در شب و عصر عاشورا را مشاهده کنید. می‌فرماید خداوندا در همه حال تو را ثنا می‌کنم. خدایا تو را برای سه نعمت شکر می‌کنم. این سخنان را در شبی می‌گوید که یک قطره آب در خیمه ها نیست، لب‌های کودکان تشنه‌اند. فردا تمام یاران به شهادت می رسند. بعد اشاره دارد شکر می‌کنم تو را که ما را به نعمت نبوت کرامت بخشیدی. امام حسین خطاب به اطرافیان فرمود إستعدّوا بِالبَلاء؛ آماده بلا باشید. فکر نمی‌کنم هیچ کدام از ما در چنین شرایطی قرار گرفته باشیم که عزیز برادر از دست داده باشی، خودت خون از بدنت دارد غلیان می‌کند، زن و فرزندت در معرض گرگ صفتاتند و در چنین شرایطی بگویید و اعلَموا أنَّ الله َحافِظکم و مُنجیکم مِن شرّ الأعداء و یُعذّب أعادیکُم بِأنواعِ البَلاء.» یعنی بدانید که خداوند شما را حفظ می‌کند و از شر دشمنان نجات می‌دهد و آنها را هم به انواع بلاها عذاب می‌کند. 

وی افزود: چرا برخی تا دو تا مشکل می‌بینند، نا امید می‌شوند و می‌گویند خدا ما را فراموش کرده است؟ عالم هستی فراز و نشیب دارد. خودمان را نبازیم، مشکلات را بزرگ نکنیم، تحمل داشته باشیم. مثبت‌اندیش باشیم. دائم در فضاهای مجازی دنبال اخبار منفی نباشیم. چرا برخی از ما دائم بر طبل یأس می‌کوبیم، دائم طلبکاریم؟ قصد انکار مشکلات را ندارم، اما بسیاری از افراد را می‌شناسم،‌ وضعشان هم خوب است، اما بیشتر ناله می‌کنند نسبت به کسی که نیازمند است. او در حالی که امنیت دارد، گلایه دارد. یک سیلی هم در راه دین نخورده، در حالی که در این سرزمین خانواده‌هایی هستند که گاهی چند شهید داده‌اند. جانبازانی داریم که سال‌هاست گوشه خانه نشستند. همیشه جلوی پایمان را نبینیم، آینده و افق‌های برتر را هم ببینیم. اگر کسی در آن شرایط کم‌تحمل بود،‌ می‌گفت آقا چه می‌گویی؟ سی هزار آدم ما را محاصره کرده، اما شما می‌فرمایید دشمن به هزار بلا مبتلا می‌شود؟ عاقبت بنی‌امیه را در تاریخ بخوانید که چه بلایی سر قاتلان اباعبدالله آوردند. کمی جلوتر بروید، می‌بینید ابوالحسن سفاح عباسی، هزار نفر از بنی‌امیه را کشت. قبرهای آنها را شکافت و جسدشان را آتش زد. فکر می‌کنید روی خوشی دیدند پس از کربلا؟ امروز می‌بینیم نام ابی عبدالله در دنیا می درخشد. صدها جوان برای حرم سه ساله‌اش در دمشق جان می‌دهند. بعد امام حسین فرمود  «و لا تَقُولُوا بِألسِنتِکُم ما یَنقصُ مِن قَدرکُم.» یعنی چیزی را به زبان نیاورید که از قدر و شأن شما بکاهد. لذا در سراسر روز عاشورا یک کلمه نه از امام حسین و نه اصحابش شکوه و گله نمی‌بینید، اضطراب نمی‌بینید. 

در طول دوران زعامت حضرت آیت الله خامنه‌ای، این رویه به عنوان یک سنت در سیره عملی ایشان جا افتاده که در نخستین دیدار با هر رئیس جمهور و کابینه جدید، اولویت‌ها، سرفصل‌های کاری و مطالبات خود را از جایگاه رأس نظام سیاسی مطرح می‌کنند تا چراغ راه فعالیت دولت جدید در دوران تصدی قوه مجریه باشد.

در واقع، بیانات رهبر انقلاب در نخستین دیدار با دولت‌های جدید، در حکم یک «مانیفست» از تعاریف، هدف گذاری‌ها و توصیه‌های عملی است که متر و معیاری ملموس برای سنجش عیار دولت‌ها در ادامه فعالیت به دست می‌دهد. هم از منظر قانونی و هم از وجه انقلابی، هر اندازه دولت‌ها در طول فعالیت به این مانیفست، و یا به عبارتی «میثاق» نخستین با رأس نظام سیاسی، پایبند باشند، به دولت تراز انقلاب نزدیک‌تر خواهند بود و هر اندازه از آن فاصله بگیرند، دچار انحراف از معیار شده‌اند.

مسئله بسیار قابل توجهی که در بخش از سیره حکمرانی حضرت آیت الله خامنه‌ای وجود دارد، آن است که این جلسه مهم (نخستین دیدار با رئیس جمهور و کابینه جدید)، صرفاً نوعی ابلاغ از بالا به پایین صرف و لایتغیر نیست، بلکه به نحوی ظریف نوعی «برهم کنش» یا به عبارت فلسفی، نوعی دیالکتیک هم میان بیانات رهبر انقلاب در این جلسه و ماهیت و هویت پیشینی و پسینی هر دولت وجود دارد.

به این مفهوم که، جدای از آن بخش از بیانات که از مبانی و اصول اسلامی و انقلابی و اخلاقی سرچشمه می‌گیرد و به طور معمول در طول ادوار و دولت های مختلف ثابت است (مثلاً توصیه به همه روسای دولت و اعضای کابینه‌های مختلف که وقت را برای خدمت، تنگ بدانند و از لحظه لحظه دوران مسئولیت برای ایفای تعهد به ملت بهره ببرند)، بخش‌های خاص هر دولت در این بیانات در هر مقطع تاریخی، از اجزای ظریفی تشکیل شده که محصول طراحی رهبر انقلاب برای همان دولت است.

از همان اولین دیدار آیت الله خامنه‌ای در جایگاه رهبر، در 8 شهریور 68، با مرحوم هاشمی و کابینه او، رهبری با توجه دقیق به «جنس» دولت و دولتمردان روی کار آمده، تفکر حاکم بر دولت، بسترهای انتخاب آن دولت، شعارهایی که با آن در انتخابات پیروز شد و مؤلفه‌هایی این چنین، طراحی خاصی در بیانات و توصیه‌ها داشتند. برای نمونه، ایشان در دیدار با کابینه دولت هاشمی، نسبت به اتخاذ مشی «اشرافی گری» و فراموشی مستضعفان، به عنوان صاحبان انقلاب، زنهار دادند، و این زنهار از یک شناخت دقیق حاصل شده بود.

یا در دیدار با محمود احمدی نژاد و کابینه نهم، رهبری توصیه کردند که رئیس جمهور از انگ «طالبانیسم» هراس به دل راه ندهد و به همان شعارهای اسلامی و انقلابی دوران انتخابات پایبند بماند. یا این که در همین دیدار با دولت نهم، ایشان نسبت به «ریاکاری» و «تظاهرات» غلیظ دینی، بدون آن که محتوا و مایه واقعی داشته باشد، هشدار دادند و تازه باید زمان می‌گذشت تا معنای این هشدار و زنهار برای اهل فن روشن گردد.

نکته مهم دیگر در سیاق بیانات این چنینی آیت الله خامنه‌ای، توجه و باور عمیق به مبنای «مردم سالاری» در نظام جمهوری اسلامی است. رهبری انقلاب همواره پشتیبان رأی و اراده ملت بودند و در این مسیر حتی از اعتبار جایگاه خود هزینه کرده‌اند تا دولت برخاسته از اراده عمومی تا پایان مسیر به کار خود ادامه دهد. از این منظر، جنس بیانات در این «نخستین» دیدارها طوری بوده که نه تحمیلی بر دولت جدید باشد، نه مسیر شعارها و برنامه‌های اعلامی(که با آن از ملت رأی گرفته شد) را مسدود کند.

مضافاً این که، رهبر انقلاب همواره به روح جمعی هر مقطع و مطالبات اصلی کف جامعه در هر دوره زمانی عنایت ویژه داشتند. به این معنا که اگر در سال 84، اکثریت جامعه ایرانی، خسته از دعواهای سیاسی و رادیکالیسم طیف دوم خرداد، به دنبال احیای شعارهای عدالتخواهانه انقلاب بودند و رئیس جمهوری نزدیک به این شعارها و از این سنخ را برگزیدند، رهبر انقلاب در نخستین دیدار با هیات دولت نهم در شهریور 84، دقیقاً ناظر به همین مطالبه روح جمعی جامعه، اولویت‌ها و سرفصل‌های کاری دولت را حول مفهوم «عدالتخواهی» تعیین کردند.

یا اگر در سال 92، تغییرات در سیاست خارجی، به هر دلیل، مطالبه اکثریتی از جامعه ایرانی بود، رهبری در نخستین دیدار با هیات دولت یازدهم، بر سه اصل عزت، حکمت و مصلحت در سیاست خارجی تاکید کردند و یا ناظر به شعارها و برنامه‌های انتخاباتی حسن روحانی درباره توسعه کسب و کار در فضای مجازی، رهبری بر لزوم توسعه و گسترش «شرکت‌های دانش بنیان» تاکید فرمودند.

از مؤلفه‌های دیگر بیانات در این نخستین دیدارها، شناخت دقیق از مختصات ذهنی رییس جمهور منتخب بود. از همین رو، ایشان، بر مبنای همین شناخت، مثلاً نقاطی را که احساس می‌کردند در آینده دولت مشکل ساز خواهد شد، تشخیص می‌دادند و سعی می‌کردند با هدایت غیرمستقیم و بیان نرم، زنهار و هشدار دهد (مثلاً در دیدار با دولت هاشمی لزوم توجه به محرومین و لزوم پایبند ماندن به شعارهای انقلاب، یا در دیدار با دولت خاتمی بر لزوم ترجیح منفعت عمومی بر منافع دار و دسته‌های خاص سیاسی تصریح کردند).

با این مقدمه اجمالی، در سطور پیش رو، مروری خواهیم داشت بر توصیه‌ها، مطالبات و اولویت بندی‌هایی که رهبر انقلاب در ادوار مختلف و در نخستین دیدار با دولت‌های جدید مطرح کردند، چرا که معتقدیم مرور این بیانات در آن مقاطع خاص، هم از لحاظ تاریخ نگاری سیره عملی رهبر انقلاب و هم بازیابی شاخص‌های دولت «تراز» انقلاب اسلامی اهمیت ویژه‌ای دارد.

نخستین دیدار با رئیس جمهور و کابینه دولت پنجم

8 شهریور 68 / اولین دیدار حضرت آیت الله خامنه‌ای با رییس و اعضای هیات دولت پنجم، کم‌تر از سه ماه بعد از رحلت بنیان گذار انقلاب و با حضور یادگار امام(ره)، مرحوم حاج احمد خمینی، صورت گرفت و این اولین دیدار با هیات دولت جمهوری اسلامی در جایگاه رهبری بود. ایشان در این دیدار بر موارد زیر تأکید کردند:

ضرورت اولویت دادن به قشرهای محروم، مناطق دور افتاده از مرکز، ‌ روستائیان و عشایر کشور در برنامه ریزی‌های آینده کشور

گره‌گشایی از زندگی مردم و تعریف آن در راستای معنویات و آرمان‌های انقلاب

توجه به این که اسلام برای دنیا و آخرت مردم برنامه و هدف دارد و مسؤولین اداره کشور موظفند به‌طور یکسان به امور مادی و معنوی مردم توجه کنند.

هشدار درباره به حاشیه بردن معیارهای انقلابی در سیاست خارجی و در مواجهه با کشورهای غربی

اولویت دادن به اقشار محروم کشور در همه سیاست گذاری‌ها، نه تنها در بخش‌های اقتصادی بلکه در انواع و اقسام خدمات فرهنگی[1]

نخستین دیدار با رئیس جمهور و هیئت دولت هفتم

2 شهریور 76 / رهبر انقلاب در دیدار نخست با هیئت دولت اصلاحات، گویی با نوعی بصیرت آینده نگرانه درباره افراط کاری‌ها و غوغاسالاری گروه‌هایی چون سازمان مجاهدین انقلاب و حزب مشارکت فرمودند:

"جاهایی است که اگر اقدامی را در زمینه صنعت، در زمینه مسائل اقتصادی، در زمینه مسائل پولی، در زمینه مسائل فرهنگی و در زمینه مسائل گوناگون انجام دهیم، به نفع مردم است؛ اما گروههای خاصّی در جامعه هستند - گروه‌های پولی، مالی، اقتصادی، ثروتمندان، گروه‌های فرهنگی و گروه های سیاسی - که اینها متضرّر خواهند شد. این، آن نقطه حسّاس است. آن صراط مستقیم، این‌جا معلوم می‌شود. این، جای همان فرمایش امیرالمؤمنین علیه‌الصّلاةوالسّلام است که «فانّ سخط العامة، یجحف به رضی الخاصة». یعنی اگر یک وقت مردم خشمگین بودند، خشنودی گروههای خواص به‌کل نابود خواهد شد و بر باد خواهد رفت."

ایشان در تکمیل این توصیه، اضافه کردند:

"من خواهش می‌کنم که در همه بخشها - در زمینه فرهنگ، در زمینه مسائل سیاسی و در زمینه امنیت - مسأله «رضی العامة و سخط العامة» را در مقابل «رضی الخاصة و سخط الخاصة» در نظر بگیرید؛ ببینید آنهایی که فریاد و استصراخ شما را در هنگام لازم جواب می‌دهند، چه کسانی هستند."

امور دیگری که دولت را به آن توصیه فرمودند:

احتراز از شتاب زدگی چه در اجرای سیاست‌ها و چه انتظارات و توقعات از دولت

تمسّک به شعار قانو‌گرایی

پرهیز و خودداری از تسویف و تأخیر کارها و بهره‌مندی از فرصت خدمت

توصیه به انس با خدا، خواندن نماز با توجه و حضور قلب و انس با قرآن[2]

نخستین دیدار با رئیس جمهور و هیئت دولت نهم

8 شهریور 84 / رهبر انقلاب در دیدار با هیئت دولت نهم، مبنای بیانات را بر مسئله «دولت اسلامی» و تبیین ویژگی‌ها و شاخصه‌های چنین دولتی قرار دادند:

"اسم ما که دولت اسلامی باشد، کافی نیست؛ والّا قبل از ما چند دولت جمهوری اسلامی دیگر در منطقه ما و آفریقا و جاهای دیگر وجود داشته و الان هم هست. قبل از انقلاب، در جایی دولتی تشکیل شد که ما شوخی می‌کردیم و می‌گفتیم جمهوری اسلامی امریکایی فلان جا! آن دولت با نام جمهوری اسلامی هم بود. بنابراین اسم ما دولت اسلامی باشد، کافی نیست؛ باید عمل و جهتگیری ما اسلامی باشد."

ایشان در تعریف «دولت اسلامی» فرمودند:

"معنای شعار دولت اسلامی این است که ما می‌خواهیم اعمال فردی، رفتار با مردم، رفتار بین خودمان، و رفتار با نظامهای بین‌المللی و نظام سلطه امروز جهانی را به معیارها و ضوابط اسلامی نزدیکتر کنیم. این شعار، بسیار باارزش است؛ ان‌شاءاللَّه به این شعار پایبند بمانید و این تلاش را جدیتر، بیآسیب‌تر و واقعیتر کنید؛ چون گامی بلند خواهد بود در راه رسیدن به آن هدفها."

از اهم مواردی که رهبر معظم انقلاب اسلامی در این دیدار به آن اشاره کردند می‌توان موارد زیر را مطرح کرد:

تحسین رئیس دولت به دلیل مطرح کردن شعار عدالت‌محوری خصوصا در رقابت‌های انتخاباتی

توجه به نقش عدالت در پررنگ‌تر شدن سایر ارزش‌ها

تصریح به در هم تنیدگی «عقلانیت» و «معنویت» به عنوان دو مفهوم مکمل و همبسته با عدالت

مقام معظم رهبری در ادامه را معرفی کردند و در عین حال، «عقلانیت محافظه کارانه» را آفت عدالت دانستند.

توجه به این که «عدالت، توزیع فقر نیست» بلکه «عدالت، توزیع عادلانه امکانات» است. عدالت یعنی امکاناتی که در کشور هست، عادلانه و عاقلانه تقسیم کنیم.

پرهیز دادن از غلظت بخشی به ادبیات دینی، بدون داشتن محتوای عمیق دینی و ما به ازایی در عمل ("غفلت کردن و از راه منحرف شدن، یکی از آفتهایش این است که ما ادبیات دینی را غلیظ کنیم؛ بدون این‌که مابازایی در عمل داشته باشد. این ما را، هم به ریاکاری می‌کشاند و هم ریاکاری را در بین مردم تشویق می‌کند. این‌که ادبیات دینی تقویت شود، من با آن هیچ مخالفتی ندارم؛ ولی باید مابازا داشته باشد.")

ایستادگی بر مواضع انقلابی و نهراسیدن از تهمت‌ها و نترسیدن از تهمت طالبانیسم و تحجر("ضمناً این هم که بگویند شما متحجرید و طالبانی عمل می‌کنید، به این حرفها خیلی گوشتان بدهکار نباشد؛ از این حرفها همیشه هست و گفته‌اند و میگویند. ما با هر حرکت و گرایشی از نوع طالبان، در اصل و بنیاد مخالفیم. آن‌ها اصلاً مخالف عقلند؛ آن‌ها متحجر بودند. اتفاقاً کسانی که در مقابل جناح متعبد و پایبند ایستادند، به یک معنا بیشتر به تحجر و به طالبانیسم نزدیک‌ترند؛ چون آنها هم نسبت به آموخته‌ها و درسهای غربی تحجر دارند.")

محسوس بودن خدمت رسانی، لزوم پاسخگویی و مسوولیت پذیری در برابر اشتباهات و کار جمعی و متوازن هیئت دولت

حرمت شرعی دانستن مانور اشرافی‌گری از سوی مسئولان و توصیه به ساده زیستی

توصیه به خودسازی و آمادگی روحی و انس و الفت همیشگی با نماز و قرآن و ذکر[3]

نخستین دیدار با رئیس جمهور و کابینه دولت یازدهم

6 شهریور 92 / در نخستین دیدار رهبر معظم انقلاب با حسن روحانی و اعضای کابینه یازدهم، ایشان به بیان شاخص‌های «دولت مطلوب» به شرح زیر پرداختند:

سلامت اعتقادی و اخلاقی و عملکردی بر اساس پای بندی و دلبستگی به مبانی ارزشی انقلاب که در بیانات و مواضع امام خمینی(ره) وجود دارد.

اعتماد به پروردگار، اعتماد به وعده‌های الهی

خدمت به خلق، عدم غفلت مسئولان از خدمت به مردم، نگاه جهادی در خدمت به مردم

عدالت و اعتقاد به پیشرفت همراه با عدالت

سلامت اقتصادی و مبارزه با فساد در قوه مجریه

قانون‌گرایی

حکمت و خردگرایی در کارها

تکیه بر ظرفیت درونزای کشور؛ امیدمان را به بیرون از ظرفیّت داخلی کشور ندوزیم.

رهبر معظم انقلاب پس از ارائه شاخص‌های دولت مطلوب، نسبت به رعایا اولویت‌ها تذکر داده و اولویت‌های دولت یازدهم را به شرح زیر برشمردند:

مسائل افتصادی؛ توجه به اقتصاد مقاومتی و تلاش برای به وجود آوردن اقتصادی که در مقابل بحرانها و جزرومدهای بین‌المللی مقاوم باشد

مسائل علمی و پیشرفت علمی، مراقبت از کند نشدن سرعت پیشرفت علمی، تکمیل زنجیره‌ی علم و فناوری از ایده و فکر و سپس علم و سپس فناوری و سپس تولید و سپس بازار، به سراغ شرکت‌های دانش بنیان رفتن

توصیه مهم ایشان در این دیدار در باره مسئله سیاست خارجی فهم درست از شعار عزت، حکمت و مصلحت و رعایت آن در عمل بود.

" ما این سه شعار عزّت، حکمت، مصلحت را درست باید بفهمیم؛ اگر توانستیم اینها را عملیّاتی بکنیم، سیاست خارجی ما همان چیزی خواهد شد که نیاز کشور به آن است و شایسته‌ی تراز نظام جمهوری اسلامی است."[4]

نخستین دیدار با رئیس جمهور و اعضای کابینه سیزدهم

6 شهریور 1400 / ایشان در ابتدای این دیدار فرمودند: "من یک توصیه‌ای به همه‌ مسئولین در دوره‌های مختلف داشته‌ام، به شما هم عرض میکنم این توصیه را: زمان شتابان میگذرد و این چهار سال زود تمام می‌شود؛ از هر ساعتی، از هر فرصتی استفاده کنید و نگذارید وقتی را که متعلّق به مردم و متعلّق به اسلام است، تضییع بشود و از همه‌ی امکانات -از همه‌ی امکانات زمانی و وقتی- استفاده کنید."

همچنین ضمن توصیه به پر کاری و تلاش فراوان اعضای هیئت دولت را به عدم غفلت از «خانواده» دعوت کردند که این تذکر را می‌توان در نوع خود در سیاق بیانات این نوع دیدارها بدیع دانست.

اما مهم‌ترین توصیه‌های رهبر معظم انقلاب در این دیار به شرح زیر است:

بازسازی انقلابی و البتّه عقلانی و فکورانه در همه‌ی عرصه‌های مدیریّتی و قرار دادن چرخ‌های مدیریت کشور بر ریل انقلاب

مردمی بودن دولت( رفتن میان مردم و شنیدن بی‌واسطه از مردم؛ تّخاذ سبک زندگی مردمی است؛ بی‌تکلّف بودن در ممشیٰ و منش، دوری کردن از منشهای اشرافیگری و از موضع بالا به مردم نگاه کردن، حرف زدن با مردم و مشکلات را و راه‌حل‌ها را با مردم در میان گذاشتن، عذرخواهی کردن از مردم در جایی که خطایی اتفاق می‌افتد)

عدالت‌ورزی و تهیه پیوست عدالت برای همه مصوبات دولت، اصلاح روش‌های مدیریتی نافی عدالت، کم کردن فاصله طبقات محرم و طبقات برخوردار

فساد ستیزی و مبارزه با فساد، حل کردن مسئله‌ تعارض منافع شخصی و منافع عمومی و رشوه و اختلاس در دستگاه‌های اجرایی

احیای اعتماد مردم و امید مردم با عمل به وعده‌ها، تعیین روز‌شمار برای تحقق وعده‌ها

حفظ انسجام و اقتدار دولت، یک صدایی دولت خصوصا در بخش‌های اقتصادی

تحول در قوه مجریه با قانون‌گرایی، ارتقاء شفّافیّت، انضباط مالی، برطرف کردن زمینه‌های فساد، جلوگیری از تعارض منافع و جدّیّت در اِعمال تصمیم‌ها و مصوبّه‌ها

جوان‌سازی دولت و تربیت مدیران مجرب و کارآزموده برای آینده کشور

استفاده‌ از خِرد جمعی است و تکیه‌ بر عقلانیّت و استفاده از نخبگان خارج از دولت فارغ از گرایشات سیاسی آنان

تبدیل نمودن توصیه‌ها و رهنمودها به برنامه و برنامه‌های عملیاتی

ایشان در ادامه به اولویت‌های کشور اشاره کرده و اقتصاد، فرهنگ و رسانه و علم را به عنوان اولویت های کشور در کنار مقابله با کرونا و واکسیناسیون عمومی و سیاست خارجی مطرح کرده و در هر مورد تذکرات مهمی را گوشزد کردند از جمله:

الف) اقتصاد؛

برنامه‌ریزی برای حل مشکلات اقتصادی مانندتورم، کاهش ارزش پول ملی، کاهش قدرت خرید مردم

هماهنگ عمل کردن مردان اقتصادی دولت و اختلافات را به میان مردم نیاوردن

توجّه به بخش‌های پیشران اقتصادی (مسکن، صنعت فولاد، صنعت خودرو، بخشهای انرژی و پتروشیمی)

کنترل نظام بانکی در خلق پول و تولید نقدینگی

در حلّ مشکلات اقتصادی دنبال راه‌حل‌های موقّتی و مسکّن و مانند اینها نرفتن و به دنبال راه‌حل‌های اساسی بودن

حلّ مشکلات اقتصادی را موکول به رفع تحریم‌ها نکردن

ب) فرهنگ و رسانه

بازسازی انقلابی، خردمندانه و عاقلانه ساختار فرهنگی کشور

شکوفا کردن ابزارهای فرهنگی ابزارهای فرهنگی از [قبیل] سینما و هنر و رسانه‌های صوتی و تصویری، مطبوعات و کتاب و ...

کشف استعدادها و حمایت هوشمند و کمک دولت و بخشهای فرهنگی دولت به مجموعه‌های جوان و علاقه‌مند و تأمین آزادی‌های آنان

مقابله و مبارزه بی‌رودربایستی با فساد اخلاقی و فساد در زمینه‌ی فرهنگ

ج) سیاست خارجی

افزایش تحرک در عرصه دیپلماسی و تقویت جنبه اقتصادی در آن

رونق‌بخشی به تجارت خارجی با همسایگان

دیپلماسی را تحت تأثیر مسئله‌ی هسته‌ای قرار ندادن

د) مقابله با کرونا و واکسیناسیون عمومی

انجام واکسیناسیون عمومی

قرنطینه هوشمند

مراقبت در مرزها برای عدم ورود انواع جدید بیماری به کشور

مراقبت و مسئولیت‌پذیری مردم (زدن ماسک، رعایت فاصله، تهویه، صابون ‌زدن دست)

جمع‌بندی و نتیجه‌گیری

از مجموعه رهنمودهای رهبر معظم انقلاب اسلامی به دولت‌ها در آغاز شروع به کار مسئولیت نکاتی را می توان برداشت کرد:

1- رهبر معظم انقلاب اسلامی همواره تلاش کرده‌اند راه موفقیت دولت و عمل به شعار‌ها و وعده‌هایی که آنان به مردم دادند را هموار کنند و در عمل نشان دادند موفقیت‌های دولت‌ها را موفقیت نظام اسلامی می دانند و چه در عرصه نظر با ارائه رهنمودهای ارزشمندشان و چه در عرصه عمل با حمایت عملی و تمام عیار از دولت ها و پرهیز دادن آنها از مسائلی که موجب ناکامی هایشان می‌شود دولت‌ها را کمک کنند.

ایشان در این مسیر با درک بسیار هوشمندانه موانع انحراف دولت‌ها از مسیر اصلی را شناسایی کرده و در گزاره‌های هشدارگونه از همان ابتدای شروع به کار دولت‌ها بدان‌ها تذکر داده‌اند. از جمله:

توجه توأمان به امور مادی و معنوی و سازندگی و آبادانی دین و دنیای مردم به دولت سازندگی

اسیر نشدن در زیاده‌خواهی‌های خواص و عدم ترجیح منافع ثروتمندان، گروه‌های فرهنگی، سیاسی و اقتصادی بر منافع عامه مردم به دولت اصلاحات

پرهیز از توسعه ادبیات دینی غلیظ بدون ما به ازای بیرونی در عرصه عمل و اقدام به دولت نهم

دعوت به ساده‌زیستی و پرهیز از اشرافیگری به دولت‌های مختلف

توجه به ماهیت تهدید‌آمیز استکبار جهانی و نگاه تهدید‌آمیز آنها به جمهوری اسلامی و عدم اعتماد به دشمنان انقلاب به دولت‌های سازندگی و اعتدال

مردمی بودن و تقویت امید و اعتماد مردم به دولت به دولت سیزدهم

اقتداربخشی به دولت به دولت سیزدهم

پای بندی عملی به ارزش‌ها و شعارهای انقلابی و توجه به عدالت به عنوان محور انقلاب و قوام‌بخش ارزش‌های انقلابی به دولت سیزدهم

با مرور نصایح، توصیه‌ها و رهنمودهای رهبری درمی‌یابیم یکی از دلایل ناکامی‌های دولت‌ها غفلت از موانعی بوده‌است که رهبری در شروع به کار دولت‌ها نسبت به آنها هشدار و پرهیز داده بودند لیکن در عمل از سوی دولت‌ها مورد عمل قرار نگرفت.

دولت سازندگی معنویت و عدالت را قربانی توسعه کرد. دولت دوم خرداد منافع حزبی و گروهی را بر منافع عامه ارجحیت داد. دولت عدالت ادبیات دینی را غلیظ کرد بدون ما به ازای بیرونی و در دام جریان انحرافی افتاد. دولت اعتدال خوش بینی مفرط به دشمنان زمین‌گیر و آن را دچار بی عملی و ناکارآمدی کرد.

اکنون دولت‌‌های گذشته برای دولت سیزدهم مایه «عبرت» هستند. دولت مردمی باید بکوشد گوش خود را به رهنمودها و توصیه‌های مشفقانه و حکیمانه رهبر معظم انقلاب اسلامی باز کند و برای اجرایی نمودن آنها و اسیر نشدن در دام موانع راه برنامه‌ریزی شایسته داشته باشد تا نه تنها عبرت دولت‌های پس از خود نشود بلکه بر اعتبار دولت در نظام اسلامی بیفزاید.

[1] https://farsi.khamenei.ir/news-content?id=326

[2] https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2850

[3] https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3304

[4] https://farsi.khamenei.ir/news-content?id=23704

به‌تازگی ناوگروه 75 نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران از مأموریت بازگشت؛ مأموریتی که از سواحل جنوبی ایران آغاز شد. ناوگروه قاره آفریقا را دور زد و از راه اقیانوس اطلس و در نهایت کرانه‌های اروپای شمالی، به بندر سن پترزبورگ در خلیج فنلاند رسید. در اهمیت این مأموریت همین بس که رهبر معظم انقلاب با صدور پیامی «بازگشت مقتدرانه و عزت‌آفرین از این مأموریت خطیر را تبریک» گفتند.

روز گذشته امیر دریادار سیاری، معاون هماهنگ‌کننده ارتش که خود پیشتر فرمانده نیروی دریایی ارتش نیز بود، اهمیت و جزئیات بیشتری از این مأموریت را در حاشیه نشست هم‌اندیشی ارتش و کمیسیون آموزش مجلس مطرح کرد.

دریادار سیاری با اشاره به اینکه حضور در اقیانوس اطلس، تدبیر رهبر معظم انقلاب بوده است، گفت: «در سال 92 حضور در اقیانوس اطلس پیش‌بینی شد و زمانی که این موضوع رسانه‌ای شد، پنتاگون عکس‌العمل نشان داد و «سی‌ان‌ان» کلیپی درست کرد که در آن خطی از بندرعباس تا سواحل امریکا کشید که اینجا از مسیر جبل الطارق 22 هزار کیلومتر است و گفت ایران با کشتی‌هایی که دارد، امکان حضور در این پهنه را نخواهد داشت.»

معاون هماهنگ‌کننده ارتش با اشاره به اینکه در آن زمان خطاب به «سی‌ان‌ان» گفتیم که شما و پنتاگون بدانید ما به حرف خود عمل می‌کنیم، اظهارکرد:  ناوگروه 75 اردیبهشت حرکت کرد و طولانی‌ترین مسیر ممکن را انتخاب کرد، یعنی قاره آفریقا را دور زد، از اقیانوس هند شمالی عبور کرد و تا شمالی‌ترین نقطه اطلس شمالی در خلیج فنلاند حضور پیدا کرد که با برگشت آن حدود 46 هزار کیلومتر دریانوردی کرد.

دریادار سیاری ادامه داد: «امریکایی‌ها بدانند آن 22 هزار کیلومتری که آنها گفتند دو برابر و نیم شد و گفتند که بدون پهلوگیری در بندری نمی‌توانند این مسیر را طی کنند که در هیچ بندری هم پهلو نگرفتیم. 135 روز نیروهای ما دریانوردی کردند و در خلیج فنلاند در بندر سن‌پترزبورگ پهلو گرفتند چرا که آنان میزبان ما بودند و با اقتدار هم برگشتند.»

فرمانده سابق نیروی دریایی ارتش تأکید کرد که «این سفر قدرت دریایی ایران را به معرض نمایش گذاشت» اما مروری بر سابقه مأموریت‌های نیروی دریایی جمهوری اسلامی ایران نشان خواهد داد که توان و قدرت این نیرو، فراتر از آن چیزی است که صرفاً در این مأموریت به نمایش در آمد.

*12 سال حضور ایران در آب‌های آزاد

بیش از 12 سال است که از اعزام اولین ناوگروه ایرانی به آبهای آزاد می­گذرد و در طی این سالها 75 ناوگروه عملیاتی نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی برای مقابله با دزدان دریایی و ماموریتهای دیگر به آبهای بین المللی رفته و پرچم سه رنگ جمهوری اسلامی ایران را به اهتزاز درآوردند.

همانطور که می­‌دانید بیش از سه چهارم کره زمین را دریاها و اقیانوس­ها تشکیل داده­‌اند که این نشان از وسعت میدان عمل شناورها در جهان است و بی‌شک با اینتفاسیر در همه کشورهایی که دسترسی به دریا و اقیانوس دارند، نیروی دریایی یکی از ارکان قدرت آن کشورها محسوب می‌شود.

از سوی دیگر جمهوری اسلامی ایران از طریق دریای عمان به 20 درصد اقیانوس‌های دنیا اشراف دارد و می‌تواند از این طریق ارتباط گسترده­ای با دیگر کشورهای جهان برقرار کند که این مستلزم این است که توسعه توان دریایی و بنادر مورد توجه قرار گیرد.

در همین راستا نیروی راهبردی دریایی ماموریت یافته بود تا گستره عملیاتی خود را تا مدار 10 درجه شمالی افزایش دهد از طرفی ظهور و بروز پدیده دزدی دریایی در خلیج عدن و دریای سرخ موجب شد تا نیروی دریایی ارتش کشورمان از سال 87 مقابله با این پدیده نوظهور را در دستور کار قرار دهد و پس از آماده کردن مقدمات، اولین ناوگروه نیروی دریایی ارتش در تاریخ 20 اردیبهشت سال 88 به منظور حفاظت از خطوط مواصلاتی تجاری ایران در آب‌های آزاد، به این منطقه اعزام شد.

منطقه خلیج عدن و دریای سرخ یکی از مهمترین خطوط مواصلاتی کشتی‌های نفتکش و باری ایرانی بود که با شیوع پدیده دزدی دریایی با مشکلاتی مواجه شده بود لذا نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران برای مقابله با این موضوع وارد میدان و فاز عملیاتی شد.

این موضوع باعث شد تا شناورهای نیروی دریایی ارتش هزاران مایل دریانوردی کردی تا در منطقه شمال اقیانوس هند، خلیج عدن و دریای سرخ حاضر شوند و از کشتی­‌های ایرانی و حتی خارجی در برابر حمله دزدان دریایی حفاظت کنند.

نیروی دریایی راهبردی ارتش تاکنون با اعزام 75 ناوگروه به آب‌های بین‌المللی توانسته حدود 4 هزار و 700 نفتکش و کشتی باری و تجاری را اسکورت کند و از آنها در برابر دزدان دریایی محافظت به عمل آورد که این موضوع تاثیر بسزایی در امنیت دریایی و اقتصادی ایران و دیگر کشورها داشته است.

البته اهمیت ماموریت‌های دریایی ارتش کشورمان وقتی خود را بیشتر نشان می­‌دهد که بدانید ناوگان حدود 30 کشور جهان، به نوعی مشغول حراست از منطقه خلیج عدن هستند و شناورهای نداجا با این وجود توانستند بیش از 4 هزار کشتی تجاری را اسکورت کنند.

بی شک این حضور مقتدرانه نیروی دریایی ارتش تعجب و حتی تحسین کشورهای قدرتمند دریایی را نیز در پی داشت زیرا آنان می­‌دانند که این حضور شناورها و سامانه‌های ایرانی در آب‌های دوردست علیرغم تحریم‌های سنگین در حوزه نظامی، نشان از توانمندی و قدرت دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران دارد.

از طرفی شایان ذکر است که اکثر ناوگان دریایی کشورهای خارجی در خلیج عدن تحت فرماندهی واحد ارتش آمریکا به فعالیت می­‌پردازند و تنها برخی کشورهای معدود مانند ایران، روسیه و چین به صورت مستقل عمل می­‌کنند.

در طول این 12 سال و اعزام 75 ناوگروه، شناورهای ارتش جمهوری اسلامی ایران علاوه بر دریانوردی در همه اقیانوس­‌های کره زمین از جمله اقیانوس­‌های هند، آرام و اطلس، در مهم‌ترین گذرگاه­‌های آبی جهان نیز از جمله تنگه باب‌ المندب، مالاکا، کانال سوئز، دماغه امید نیک و ... نیز حضور یافته و توانستند قدرت دریایی ایران را به رخ جهانیان بکشند.

*ناوگروه 75؛ پرچمدار طولانی­ترین دریانوردی

بی‌شک ناوگروه 75 نیروی دریایی ارتش را می‌توان مهم‌ترین ناوگروه در میان دیگر ناوگروه­‌ها نامید، ناوگروهی کاملا ایرانی که متشکل از ناوشکن سهند و ناوپشتیبان مکران است. این ناوگروه با طی مسافت حدود 30 هزار مایل(بیش از 60 هزار کیلومتر) توانست رکورد طولانی‌ترین ماموریت دریایی را به خود اختصاص دهد. میزان دریانوردی این ناوگروه بیش از یک دور، گرد زمین گشتن بشمار می­‌رود.

این ناوگروه متشکل به منظور شرکت در رژه به مناسبت سالروز تشکیل نیروی دریایی روسیه در سنت پترزبورگ اواسط اردیبهشت ماه 1400 ماموریت خود را آغاز کرد.

سهند و مکران برای اولین بار با دور زدن قاره آفریقا وارد اقیانوس اطلس جنوبی و سپس شمالی شدند و از دریای بالتیک، کانال مانش و سواحل کشورهایی چون آلمان، دانمارک و انگلیس عبور کرده و به سواحل سنت پترزبورگ روسیه رسیدند.

حضور بی‌نقص شناورهای ایرانی در این آب‌ها که برای نخستین‌بار صورت می‌گرفت مورد توجه رسانه‌های جهان قرار گرفت و پیام روشنی به دوستان و دشمنان جمهوری اسلامی ایران بود و دست بلند و توانمند ارتش را در آب‌های دوردست نمایان کرد بگونه‌ای که ناوهای ایرانی در این مسیر مورد عکس‌برداری واحدهای نظامی چندین کشور قرار گرفتند و مورد بحث کارشناسان نظامی قرار گرفتند.

در رژه سنت پترزبورگ تنها 3 کشور خارجی از جمله ایران، هند و پاکستان شرکت داشتند و همانطور که می‌دانید هند و پاکستان ارتباط نظامی بسیار قوی با روسیه دارند و لذا حضور ایران در این رژه نشان از جایگه و اهمیت روابط دریایی تهران و مسکو دارد.

البته همان‌گونه که مشاهده کردیم ناو عظیم مکران به دلیل حجم بسیار بزرگ به صورت مستقیم در رژه شرکت نکرد و در نزدیکی شهر سنت پترزبورگ روسیه حاضر شد.

نکته دیگر این مراسم حضور امیر خانزادی فرمانده نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران در این مراسم در کنار ولادیمیر پوتین رئیس‌جمهور روسیه بود و برای بازدید از ناو مکران از شناور تشریفاتی پوتین استفاده کرد.

* جماران، سهند، مکران؛ اولین شناورهای ایرانی در آبهای آزاد

ناوشکن‌های جماران و سهند و ناو پشتیبان مکران اولین شناورهای ایرانی بودند که در قالب ناوگروه‌های ارتش در آب‌های آزاد حضور یافتند.

جماران بعنوان اولین ناوشکن ساخت جمهوری اسلامی ایران، در 30 بهمن 1388 با حضور فرماندهی معظم کل قوا به ناوگان نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران پیوست. این ناوشکن 1400تُنی با طول طول 94 متر، عرض 10 متر و سرعت 28 گره دریایی، مجهز به انواع سامانه‌های پیشرفته موشکی و توپخانه‌ای است.

ناوشکن جماران در 5 ماموریت ناوگروهای نیروی دریایی ارتش شرکت کرده است.

سهند ناوشکن دیگر ساخت متخصصین جمهوری اسلامی در کلاس موج است که بسیار پیشرفته‌تر و با تجهیزات بروز نسبت به جماران توانست طی مدت کوتاهی در 4 ماموریت شرکت کند که آخرین و مهم‌ترین آن‌ها دریانوردی طولانی و حضور در سواحل سن‌پترزبورگ است.

سهند با طولی حدود 97 متر و وزن 1300 تن، می‌تواند به سرعتی معادل 25 گره دریایی برسد و دارای سامانه‌های موشکی، ضدهوایی، ضد زیردریایی و راداری پیشرفته است.

و اما ناوبندر مکران، این شناور با قابلیت حمل 5 بالگرد، 6 قایق تندرو و انواع پهپاد ظرفیت پشتیبانی از ناوگروه‌های اعزامی ارتش به آب‌های آزاد را به شکل زیادی افزایش داد.

مکران با طول حدود 228 متر قابلیت سه بار دور زمین گشتن بدون توقف را دارد و مخازن عظیم آن قابلیت پشتیبانی از 5 ناوشکن را دارد.

مکران نیز در قالب ناوگروه 75 در کنار سهند به آب‌های روسیه رفت و نماینده شایسته‌ای از سوی ارتش کشورمان بود.

*بندرعباس؛ سرباز خستگی‌ناپذیر نداجا با 20 ماموریت

در میان ناوهای پشتیبانی رزمی (لجستیک)، ناو جمهوری اسلامی «بندرعباس» با 20 ماموریت، بیشترین ماموریت را در میان شناورهای نداجا از آن خود کرد.

این شناور لجستیک 4670 تُنی با شماره بدنه421 که در سال 1351 در کشور آلمان ساخته و اندکی بعد تحویل ناوگان دریایی ایران شد، این شناور 108 متری با 16.6 متر عرض و سرعت 37 کیلومتر بر ساعت، دارای تُناژ جابجایی 3786 تُن در حالت استاندارد و 4673 تُن در حالت بارگیری کامل است.

بندرعباس علاوه بر مخازن بزرگ سوخت و آب و انبارهایی جهت حمل کالا، مهمات، آذوقه و قطعات یدکی، دارای پد و آشیانه بالگرد نیز هست که برای سفرهای اقیانوسی یک ویژگی مهم به شمار می رود و می‌تواند بالگردهای AB212 را با خود حمل کند.

3 قبضه توپ 20 م.م تک لول و 2 قبضه تیربار 12.7 م.م ازجمله تجهیزاتی است که بر روی بندرعباس نصب شده است.

تعداد ماموریت شناورهای 75 ناوگروه اعزامی

نام شناور

تعداد ماموریت

نام شناور

تعداد ماموریت

بندرعباس

20

جماران

5

بوشهر

19

سهند

4

الوند

16

لارک

3

خارک

15

چیرو

2

نقدی

14

خنجر

2

سبلان

13

دلوار

1

البرز

11

نیزه

1

لاوان

9

فلاخن

1

تنب

9

کنارک

1

بایندر

7

مکران

1

*البته قابل ذکر است که علاوه بر این شناورها، زیردریایی یونس در 2 ماموریت و بالگرد SH در 3 ماموریت و بالگرد 212 AB در 6 ماموریت شناورها را همراهی کرده است.

* الوند؛ رکورددار میان رزم‌ناوها

ناو رزمی «الوند» با شماره بدنه 71، نیز با 16 ماموریت برون‌مرزی نداجا، رکورددار ناوهای رزمی ایران است. شناورهای کلاس الوند معروف‌ترین شناورهای نیروی دریایی کشورمان هستند که در گذشته، از آنها تحت عنوان ناوهای کلاس «سام» نیز یاد می‌شد.

«الوند» با 94.5 متر طول، 11.07 متر عرض و سرعت 39 گرده دریایی، توانایی حمل 1540 تُن بار را دارد. انواع سامانه‌های توپخانه‌ای، تیربار و موشک‌ها و سامانه‌های ضدهوایی و ضدسطحی و ضدزیرسطحی مدرن، بر روی این ناو نصب شده است.

* ناوگروه 44؛ طولانی‌ترین مدت ماموریت

ناوگروه 44 متشکل از ناوشکن الوند و ناو پشتیبانی بوشهر با 145 روز ماموریت رکورددار طولانی‌ترین زمان در میان دیگر ناوگروه‌ها هستند.

این ناوگروه در سال 95 به ماموریت رفت و در علاوه بر بندر دارالسلام، به سواحل آفریقای جنوبی رفت و در بندر دوربان پهلو گرفت.

*پهلوگیری در 20 بندر؛ صلاله بیشترین میزبان ایران

در طول این 12 سال و اعزام 75 ناوگروه، طبیعی است که در برخی ماموریت‌ها و در راستای تقویت دیپلماسی نظامی و آشنایی و همکاری با دیگر کشورها، شناورهای نیروی دریایی ارتش کشورمان در بنادر کشورهای مختلف پهلو گرفته‌اند.

در این راستا ناوگروه‌های اعزامی در 20 بندر خارجی پهلو گرفتند که بیشترین آنها بندر صلاله با 41 بار پهلوگیری است و در کل کشور عمان با بنادر صلاله، مسقط و دقم بیشترین میزبانی را از شناورهای ایرانی داشته است.

نام بندر

تعداد پهلوگیری

نام بندر

تعداد پهلوگیری

صلاله(عمان)

41

کوچین(هند)

2

جیبوتی

17

بمبئی(هند)

2

مسقط (عمان)

8

ویشاخاپا(هند)

1

کلمبو(سریلانکا)

5

ژان ژیانگ(چین)

1

سودان

4

لاذقیه(سوریه)

1

دقم(عمان)

3

قطر

1

دارالسلام(تانزانیا)

3

دوربان(آفریقای جنوبی)

1

کراچی(پاکستان)

3

سریلانکا

1

جده(عربستان)

2

بنگلادش

1

جاکارتا

2

سن‌پترزبورگ(روسیه)

1

* ناوگروه 12؛ اولین حضور در مدیترانه

اولین ناو رزمی جمهوری اسلامی ایران که به دریای مدیترانه وارد شد، ناوشکن «الوند» بود، این ناوشکن به همراه «خارک» بزرگترین ناو لجستیک غرب آسیا در سال 89 در قالب ناوگروه 12 با عبور از کانال سوئز وارد دریای مدیترانه شدند.

این ناوگروه ابتدا وارد دریای سرخ شد و در بندر جده عربستان پهلو گرفت و سپس به سمت کانال سوئز حرکت کرد.

عبور از کانال سوئز و حضور در دریای مدیترانه بعد از 32 سال صورت گرفت. ناوگروه دوازدهم نیروی دریایی ارتش همچنین در دریای مدیترانه، به بندر لاذقیه سوریه رفت و پس از مدتی توقف در این بندر، در مسیر بازگشت به سمت ایران در بندر مسقط (عمان) نیز پهلوگیری کرد.

در جمع‌بندی این گزارش جا دارد که به موضوعاتی چون مواجهه با ناوگان دریایی اسرائیل در مدیترانه، مواجهه با ناو امریکایی، دستگیری 13 دزد دریایی پس از 48 ساعت درگیری، درگیری برای آزادسازی کشتی چینی، نجات کشتی ایرانی در دریای سرخ، نجات کشتی خارجی در شمال اقیانوس هند، مقابله با دزدان دریایی در ربایش کشتی گازبر ایرانی، نجات کشتی آمریکایی توسط ناوگروه نیروی دریایی ایران و موارد بسیاری از این دست اشاره کنیم که توسط نیروهای شجاع نیروی راهبردی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران در قالب این 75 ناوگروه صورت گرفته است.

و البته باید اشاره کرد که علاوه بر این 75 ناوگروه، نیروی دریایی ارتش 15 ناوگروه دیگر در قالب ناوگروه­‌های صلح و دوستی و عملیاتی نیز به آب‌های آزاد اعزام کرده است که از جمله آن شرکت در مسابقات باکو جام دریا بود.

در پایان طی جدولی به آمار کلی اعزام 75 ناوگروه نیروی راهبردی دریایی ارتش به اقصی نقاط جهان اشاره می­‌کنیم:

ناوگروه رزمی 

75 ناوگروه

واحد سطحی

153  فروند

زیرسطحی

2 فروند

پروازی ( بالگرد + پهپاد )

50  فروند

درگیری‌های انجام‌شده

256 مورد

کل دریا روز انجام‌شده

حدود 4587 روز

کل اسکورت انجام‌شده

4614  فروند

کل مسافت طی شده

حدود 522416 مایل دریایی (967514 کیلومتر)

سید حسن نصرالله دبیر کل حزب الله لبنان دوشنبه شب(22 شهریور ماه) پس از تشکیل کابینه لبنان، درباره تحولات این کشور و منطقه، سخنرانی کرد.

 

نصرالله به مسئله تشکیل کابینه لبنان پرداخت و گفت: حزب الله از این مسئله استقبال می‌کند و قدردانی تمام کسانی است که در این دستاورد نقش‌آفرینی کردند.

 

شبکه خبری المنار به نقل از نصرالله گزارش داد: اولویت کابینه مشخص است؛ «اولویتی که مخصوص مردم است... ما نیاز به کابینه‌ای داریم که به معیشت مردم اهمیت بدهد».

 

وی ضمن قدردانی از «صبر، ملی‌گرایی و قبول مسئولیت حسان دیاب»، تأکید کرد: «اولویت دولت کنونی باید اصلاح و نجات کشور از فروپاشی باشد».

 

انتخابات پارلمانی در موعد مقرر برگزار شود

 

نصرالله با اشاره به حمایت حزب الله از انتخابات پارلمانی و برگزار شدن آن در زمان معین، گفت: «از روز نخست، صادقانه به تشکیل این کابینه دعوت کردیم... انتخابات، طبیعتا از اولویتها و وظایف دولت کنونی است... امیدواریم به هر چه سریعتر به این کابینه رأی اعتماد داده شود... چرا که وقت تنگ است».

 

دبیرکل حزب الله در بخش دیگر سخنرانی خود به مسئله ارسال سوخت ایران به لبنان، تصریح کرد: «درباره مقصد کشتی نخست [ایرانی] که فرآورده‌های نفتی را منتقل میکرد، دو گزینه داشتیم: لبنان یا سوریه... ولی به خاطر اینکه مشکلی برای حکومت لبنان ایجاد نشود، تصمیم گرفتیم به سوریه اعزام شود. سوریه نیز پذیرفت... از سران سوریه به خاطر حمایت، تسهیل و مشارکت برای موفقیت این اقدام، کمال تشکر را داریم».

 

نخستین کشتی حامل سوخت ایران، وارد سوریه شد

 

وی ادامه داد: «سوریه، حرکت [کشتی] در بندرگاه بانیاس را برای انبار کردن و حرکت به سمت مرزها تسهیل و امنیت نفتکش‌ها را تأمین کرد... اولین کشتی حامل فرآورده‌های نفتی، شامگاه یکشنبه وارد بندرگاه بانیاس شد و امروز بار خود را تخلیه می‌کند... انتقال فرآورده‌ها به البقاع، روز پنجشنبه آینده آغاز خواهد شد».

 

نصرالله با بیان اینکه، محاسبات بسیاری از کسانی به هم ریخت که مدعی بودند وعده اعزام کشتی، مصرف رسانه‌ای دارد و غیر قابل تحقق است، خاطر نشان کرد: «محاسباتی تمام کسانی که امیدوار بودند اسرائیلیها کشتیها را هدف قرار دهند، اشتباه از آب درآمد... اسرائیل در تنگناست. معادله بازدارندگی موجود، از رسیدن کشتی نخست حمایت کرد».

 

آمریکا باز هم دچار شکست محاسباتی شد

 

وی با اشاره به شکست محاسباتی آمریکا که بر روی نرسیدن کشتیها حساب باز کرده بود، خاطر نشان کرد: «محاسبات کسانی که بر روی ایجاد مشکل بین حزب الله و حکومت لبنان حساب باز کرده بودند، به هم ریخت... همه این محاسبات به پایان رسید و ما نیز به مرحله کار واقعی و جدی رسیدیم».

 

دبیر کل حزب الله با بیان اینکه کشتی حامل گازوئیل طی چند روز آینده وارد بانیاس خواهد شد، گفت: «مقدمات اداری برای ارسال کشتی سوم حامل بنزین از ایران نیز انجام شده است... کشتی چهارم نیز حامل گازوئیل خواهد بود و بعدا فرستاده خواهد شد... دولت جدید، درباره کشتیهای بعدی تصمیم خواهد گرفت».

 

نصرالله با بیان اینکه حزب الله از رهگذر این کشتیها در پی تجارت و سود نیست، بلکه به دنبال کاهش مشکلات مردم لبنان است، تأکید کرد: «برآورد ما این است که برخی از نهادها یا طرفها هستند که احتمالا با خرید گازوئیل یا بنزین ایران، دچار مشکل می‌شدند... ولی فرآورده‌های نفتی متعلق به کل مردم لبنان است».

 

وی ادامه داد: «درباره توزیع فرآورده‌های نفتی این گونه عمل می‌کنیم: از ۱۶ سپتامبر تا ۱۶ اکتبر، این فرآورده‌ها را به مدت یک ماه به صورت رایگان در اختیار نهادهای زیر قرار می‌دهیم: بیمارستانهای دولتی، خانه‌های سالمندان، مراکز نگهداری ایتام، مراکز نگهداری معلولان، شهرداریها، آتش‌نشانیها و صلیب سرخ لبنان».

 

قدردان رهبری و ریاست جمهوری اسلامی ایران هستیم

 

دبیرکل حزب الله با اشاره به اینکه نباید گازوئیل ها وارد بازار سیاه شود، تأکید کرد: «فرآورده‌های نفتی را به لیره لبنان خواهیم فروخت... نصیحت من به دولت جدید این است... که تأمین فرآورده‌های نفتی یارانه‌ای به شهروندان را تضمین کنند تا مجبور نشود سراغ محتکرین برود... می‌توانستیم یک کاروان کشتی فراهم کنیم، ولی نمی‌خواهیم کسی را تحریک کنیم.. ما به دنبال بهره‌برداری سیاسی یا نمایش رسانه‌ای نیستیم».

 

نصرالله ضمن تشکر از جمهوری اسلامی ایران و مقام معظم رهبری و رئیس جمهوری آقای رئیسی و مسئولان دولتی ایران به دلیل تحمل این مسئولیت، خاطر نشان کرد: «از سوریه و دولت و رئیس جمهورش به دلیل تسهیلات و کمکی که کردند تشکر می‌کنیم ... از برکات آغاز این مسیر، این است که باب‌های جدیدی باز شد و سبب شد که آمریکا به دنبال رساندن گاز از مصر به لبنان باشد و این برای کاهش رنج مردم خوب است».

 

وی با بیان اینکه «تشکیل هیأتی از دولت لبنان و ارسال آن به سوریه که سال‌ها بود خواستار آن بودیم، از برکات دیگر این مسیر بود [که آمریکایی‌ها مجبور شدند با اعزام آن موافقت کنند]»، تصریح کرد: «قرار است سوخت از عراق هم برسد و از دولت عراق هم تشکر می‌کنیم».

 

حفظ جان دو اسیر فراری فلسطینی، اولویت اصلی است

 

دبیرکل حزب الله در بخش دیگر سخنرانی خود به مسئله فرارا شش اسیر فلسطینی از زندان صهیونیستی «جلبوع» پرداخت و گفت: «عملیات تونل آزاد، مفاهیم مهم و زیادی داشت. بیانگر میزان شجاعت، عزم و ابداع این قهرمانان بود... مهمترین معنای عملی این اقدام، اصرار [شهروند] فلسطینی بر آزادی است... روز گذشته نیز صحبتهایی درباره این وجود داشت که این دو اسیر وارد لبنان شده‌اند و ما با شوق بسیار منتظر آنان بودیم».

 

نصرالله با بیان اینکه مسئولیت حفظ جان دو اسیر باقی مانده از شش اسیری که از زندان گریخته بودند، بر عهده ملت فلسطین است و از اوجب واجبات انسانی، اخلاقی و جهادی به شمار می‌رود، تصریح کرد: «شانزدهمین سالگرد آزادسازی نوار غزه، پیروزی بزگری برای مقاومت و تأکید بر مفید بودن گزینه مقاومت است... آزادسازی نوار غزه باعث شد که [این منطقه] به یک پایگاه اصلی مقاومت و امیدی ملت فلسطین بدل شود».

 

وی در بخش پایانی سخنرانی خود به مسئله همکاری حزب الله و ارتش لبنان پرداخت و گفت که معادله طلایی «ارتش-ملت-مقاومت» تثبیت شده است و خود را در پیروزیهای سال ۲۰۰۰ و جنگ ۳۳ روزه نشان داد و همچنان خود را نشان می‌دهد.

 

نصرالله خطاب به آمریکایی ها نیز تأکید کرد: «تمامی محاسبات شما به هم ریخت و سیاستهایتان شکست خورد. همه توطئه‌هایتا نقش بر آب شد... شکست خواهید خوود و معادله طلایی که حافظ امنیت داخلی و مرزهای لبنان است، حفظ خواهد شد».

«شیخ جمال فیصل الدوسری» امام و خطیب مسجد الدروازة یکی از مشهورترین مساجد اهل سنت در منطقه الزبیر عراق و رئیس موسسه فرهنگی «الوحدة الاسلامیة» در گفت و گو با خبرگزاری نون، تصریح کرد: شعار ما این است، «بصره خانه شماست و هر زمان که به آن وارد شوید جایگاه شماست.»

وی با بیان این که بصره از هر گونه تفرقه و طایفه‌گری به دور است، گفت: همه طوایف بصره از مسلمانان گرفته تا مسیحیان، صابئی‌ها و ایزدی‌ها، در خدمت رسانی به زائران حسینی(ع) با یکدیگر رقابت می‌کنند تا در روزی که با محمد و آل محمد(ص) دیدار می‌کنیم، رو سفید باشیم.
 
این عالم عراقی همچنین افزود: همه اهل سنت در فاو با نصب پرچم، برپایی خیمه‌ها، توزیع آب، غذا و آماده کرد محل‌هایی برای اقامت، از زائرانی که از منطقه رأس البیشه می‌آیند، پذیرایی می‌کنند. 

وی با بیان این که ما سالهاست که به این کارها مشغول هستیم، گفت: پدران و اجداد ما، ما را به حسینیه‌ها و عزاداری می‌بردند و در آنجا برای خدمت به امام حسین(ع) آب و غذا می‌دادیم. در حقیقت آنها عشق حسین (ع) را در دلهای ما کاشته‌اند همانگونه که ما این عشق را در قلب‌های فرزندانمان می‌کاریم.

 

الدوسری با اشاره به این حدیث شریف که می‌فرماید: "الحسين مصباح الهدى وسفينة النجاة" (حسین(ع) چراغ هدایت و  کشتی نجات است)، تصریح کرد: او برای هرکسی که به او متمسک شود، نور و نجات است.

وی در ادامه با بیان این که همه مردم بصره در ایام محرم لباس سیاه می‌پوشند و ضمن برافراشتن پرچم‌ها همه آنچه که دارند را تقدیم می‌کنند، از همدلی، محبت و روابط خانوادگی میان زائران و میزبانان خبرداد و تاکید کرد: این از برکات حسین(ع) است.

وی همچنین تصریح کرد: اهل سنت در بصره 190 مسجد دارند که همه آنها در محرم و صفر به موضوع حسین(ع) می‌پردازند و حق را فریاد می‌زنند زیرا راه حسین(ع)، راه حق است.

خطیب مسجد الدروازة با بیان این که همه امت باید ارزش اهل بیت را بدانند و تکلیف خود را در برابر خداوند و رسول(ص) انجام داده و از دشمنان خدا، قاتلان حسین(ع) و کسانی که تلاش می‌کنند راه او را زشت جلوه دهند، تبری بجویند، گفت: او همه درد و رنج‌های امت را در حاکم ظالم، جهل و تفرقه‌ای دید که بر امت خیمه زده بود، لذا فرمود: الا ترون الى الحق لا يعمل به والى الباطل لا يتناهى عنه. فليرقب المؤمن بلقاء الله محقا فإني ما ارى الموت في سبيل الله الا سعادة والحياة مع الظالمين الا برما"آیا نمی‎‏نگرید که به حق عمل نمی‌‎شود و از باطل جلوگیری نمی‌گردد؟ با این وضع مؤمن باید به لقای پروردگارش اشتیاق یابد، همانا من مرگ را جز سعادت، و زندگی با ستمگران را جز ملامت و ناراحتی نمی‌بینم».

وی تاکید کرد: هر کس که خواستار عزت و بزرگی است باید به کربلا عروج کند و هر کس که می‌خواهد بر دشمنان خود فائق آید، باید راه حسین(ع) را در پیش بگیرد و زندگی او را که سرشاز از پهلوانی‌هاست، مرور کند.  

حسین متعلق به همه مسلمانان است

این عالم اهل سنت با بیان این که امام حسین(ع) با شهادت خود در موضع حق ایستاد، اظهار داشت: او متعلق به همه مسلمانان است، اوست که همه ما را جمع و متحد کرده؛ او امام انسانیت، اسلام، مسلمانان و همه خونخواهان است.



وی در بخش دیگری از سخنان خود گفت: آنچه که ما امروز در راه امام حسین‌(ع) تقدیم می‌کنیم با یک قطره از دریای کرم او و فداکاری‌ها، و جهادش برابری نمی‌کند.

الدوسری تاکید کرد: بصره امروز با خونگرمی از زائرین امام حسین(ع) استقبال می‌کند زیرا آنها راهی راه عشق، کرامت، شهادت، برتری، بزرگی و عزتی هستند که انسان مسلمان به آن نیاز دارد. 

وی با بیان این که هر مسلمانی پیش از ترک این دنیا باید اثر نیکویی از خود برجای 
گذارد، اظهار داشت: ما در برابر خدمت به زائران حسین(ع)، رضایت خداوند را می‌طلبیم. 

این عالم اهل سنت افزود: حسین(ع) سید جوانان اهل بهشت است و نیازی به تعریف و تمجید ندارد. ما به او نیاز داریم و او از ما بی‌نیاز است. 

ماموستا عبدالسلام امامی با اشاره به نقش پیاده‌روی اربعین حسینی در وحدت بیش از پیش مسلمانان اظهار داشت: خوشبختانه عراق کشوری است که از همه طیف‌ها، اقوام و مذاهب در آن وجود دارد و مانند استان آذربایجان‌غربی که رنگین‌کمان اقوام و ادیان است، در عراق نیز تمدن بین‌النهرینی وجود دارد و از تمامی اقوام، ادیان و مذاهب در آن زندگی می‌کنند.

وی افزود: بزرگترین طیف‌هایی که در عراق وجود دارند شیعه و سنی و برخی مسیحیان هستند و باید گفت که یکی از محورهای وحدت جهان اسلام نیز، اهل‌بیت پیامبر(ص) بوده و مزار بسیاری از بزرگان دینی در کشور عراق و در شهرهای کاظمین،نجف، سامرا و کربلا است اما امام حسین(ع) به عنوان کسی که در مقابل ظلم و استبداد تسلیم نشد، محور مشترک وحدت برای شیعه و سنی به شمار می‌رود.

امام جمعه مهاباد گفت: امام حسین(ع) فراتر از دین اسلام برای ادیانی مانند یهود و مسیحیت محور وحدت است و آنها نیز ارادت خاصی به امام حسین(ع) دارند.

وی با اشاره به اینکه امروزه فرعونیان و قارونیان زمان می‌خواهند که در کشورهای اسلامی و بر مردم مسلمان چیره شوند تصریح کرد: روحیه حسینی و الهام‌گیری از قیام عاشورا باعث می‌شود که مسلمانان عزت اسلامی خود را حفظ کنند؛ عزتی که خداوند می‌فرماید عزت را در راه خدا و پیامبر(ص) و اصحاب رسول خدا(ص) بجوییم. 

ماموستا امامی با اشاره به اینکه پیاده‌روی اربعین جزو حرکت‌هایی است که نه تنها از لحاظ مذهبی بلکه از لحاظ اجتماعی و سیاسی محور وحدت برای جهان اسلام تلقی می‌شود افزود: چرا که از لحاظ مذهبی، مردم در یک مسیر که هدف آن اهل‌بیت پیامبر(ص) بوده و آن اهل‌بیت(ع) نیز براساس قرآن و سنت رسول خدا(ص) باعث وحدت و اتحاد بیشتر جهان اسلام می‌شوند.

وی در ادامه اظهار داشت: متاسفانه گاهی مسلمانان از تبلیغات و ترفند دشمن غافل می‌شوند در حالی که قرآن فرمود مسلمانان باید در برابر کفار آمادگی داشته و مهیای مقابله شوند؛ بنابراین امروزه در حوزه جنگ نرم و جنگ سرد با حملات متعدد دشمنان رو به رو هستیم و بی‌شک یکی از نقشه‌های شوم دشمنان و سازمان‌های جاسوسی کشورهای معاند برای جهان اسلام، ایجاد تخم تفرقه در میان مذاهب اسلامی است.

امام جمعه مهاباد تاکید کرد: شکل‌گیری مذاهب مختلف و آرا و اندیشه‌های افراطی در بین شیعه و سنی در شبکه‌های ماهواره‌ای و شبکه‌های مجازی که به انحای مختلف انجام می‌شود در راستای شعله‌ور کردن اختلافات قومی و مذهبی در کشورهای اسلامی است.

 وی در پایان گفت: شبکه‌های ماهواره‌ای به دنبال تقویت مسائل ناسیونالیستی هستند و با این ترفند مردم را از اسلام و عزت و اهل‌بیت(ع) دور می‌کنند و به همین سبب پیاده‌روی اربعین و ایام و مناسبت‌هایی که مردم به آن اقتدا می‌کنند باعث می‌شود که نقشه‌های دشمنان نقش برآب شده و مسلمانان بر محور مستقیم حرکت کنند و فریب دشمنان را نخورند.

سه شنبه, 23 شهریور 1400 14:23

مسجد کتیبه مراکش

مسجد کتیبه در وسط شهر مراکش در نزدیکی میدان مسجد الفنا واقع شده‌است، علت اینکه این مسجد الکتبیه خوانده می‌شود این است که اعراب معتقدند که اسم این مسجد از کلمه کتبیین گرفته شده که عبارت است از اسم یک بازار فروش کتاب در قدیم که این بازار نزدیک یا در کنار مسجد بوده‌است.

تاریخ ساخت مسجد به دوران و عهد تمدن‌های هنری برمی‌گردد و خود مسجد گواه تاریخ هنری خودش می‌باشد. همانا این مسجد از طرف خلیفه عبدالمومن بن علی الکومی در سال ۱۱۴۷ میلادی بر روی خرابه‌های قصر سنگی سلسله مرابطون در مراکش که باقی‌مانده این قصر در کاوش‌های باستانشناسی در این محل کشف شده، ساخته شده‌است.

اما مسجد دوم که از بابت حجم و اندازه مشابه همان ساختمان اول مسجد است در سال ۱۱۵۸ میلادی ساخته شده‌است، در نمازخانه مستطیلی شکل این مسجد تعداد هفده طاق‌های گنبدی به شکل عمودی رو به قبله به‌طور منظم در کنار هم مشاهده می‌گردد، این نمازخانه همچنین دارای طاقها و ستونهای متقارن و هم شکل می‌باشد، این نمازخانه با غنچه‌های گل منحصر بفردی آراسته و تزئین شده‌است که فقط در مسجد القرویین در فاس مراکش وجود دارد.



در کنار هم قرار گرفتن و طاق قبله مسجد با پنج گنبد و طاق مرکزی این مسجد بیانگر طراحی خاص ساختمان دین‌های یکتاپرست می‌باشد که در تمامی نقاط مختلف مغرب اسلامی تأثیر به سزایی داشته‌است.

نویسنده کتاب «تجزیه وتحلیل گام به گام در یادآوری خبرهای مراکش» نوشته‌است: عبدالمومن ساختمان مسجد دیگری را اداره و مدیریت کرد که در آن مردم در روز جمعه جمع شوند، وی شروع به ساختن مسجد جامع در این شهر نمود و مسجد دیگری را که در پایین شهر قرار داشت و توسط علی بن یوسف بنا شده بود را از بین برد و منهدم ساخت.

این مسجد نمونه ای عالی از معماری است و همچنان بزرگترین مسجد در مراکش به شمار می آید.

مناره این مسجد به عنوان یک معیار است تا جایی که قوانین محلی هرگونه پروژه ساختمانی جدید که ارتفاع آن از مناره این مسجد بیشتر باشد را ممنوع کرده اند.

به لطف یک تکنیک قدیمی مراکشی ، منازه های برنجی در تمام طول سال می درخشد ، زیرا هر سال نیمکره های آن با نمک غنی از مواد معدنی پر می شوند تا از اکسید شدن ان جلوگیری شود.

مسجد الکتبیه یکی از مهم‌ترین و با ارزشترین مساجد در مغرب (مراکش) می‌باشد، این مسجد دارای بعدهای استثنایی می‌باشد منجمله مساحت این ساختمان برابر با ۵۳۰۰ متر مربع می‌باشد که شامل ۱۷ قسمت یا بخش و۱۱ گنبد نقاشی شده می‌باشد. مسجد و مناره نقاشی شده در قسمتهای بالایی آن به رنگ فیروزه‌ای سمبل و رمز این شهر (مراکش) می‌باشد.
 



منبر مسجد الکتبیه که همراه با چرخ برای حرکت می‌باشد یکی از درخشانترین هنرهای نجاری اسلامی می‌باشد.

این منبر در قرطبه در ابتدای قرن ۱۲ و به درخواست یکی از امیران سلسله المرابطون به نامه علی بن یوسف بن تاشفین برای قرار دادن در مسجدی که وی ساخته بود درست شد، این منبر بعداً در سال ۱۱۵۰ میلادی به مسجد الکتبیه منتقل گردید.